طلاق ، باید هم بالا برود!

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
طلاق ، باید هم بالا برود!

سال هاست که می گویند آمار طلاق در ایران بالاست و بالاتر می رود و سپس اظهار تأسف می کنند که چرا چنین است؟

آمار طلاق ، هر چند در جامعه ایران بسیار بالاست ولی اگر بخواهیم تعارفات معمول را کنار بگذاریم و نگاه نزدیک تری به ماجرا داشته باشیم، باید به تلخی و البته صراحت بگوییم که آمارهای موجود، باید بالاتر هم برود!

هم اکنون ، طبق آنچه رئیس انجمن مدکاران اجتماعی ایران بر اساس آمارهای موجود اعلام کرده ، در ایران به ازای هر 5.5 ازدواج ، یک طلاق ثبت می شود و این رقم در بزرگترین شهر کشور یعنی تهران ، یک به سه است و از هر سه ازدواج ، یکی به فروپاشی خانواده می انجامد.

دقت کنید! آنچه ذکر شده ، طلاق های ثبتی است ، یعنی طلاق هایی که پروسه طولانی دادگاه و دفتر رسمی طلاق را طی کرده اند ، صیغه طلاق جاری شده و در دفاتر اسناد رسمی ، به ثبت قانونی رسیده است.

اما وحشتناک تر از این آمار رسمی ، طلاق های عاطفی است که هم اکنون در بخش مهمی از خانواده های ایرانی رخ داده است.
طلاق عاطفی آن است که زن و شوهر ، در حالی با یکدیگر زیر یک سقف به عنوان زوجین زندگی می کنند که هیچ علقه عاطفی بین شان نیست و به دلایلی مانند داشتن فرزند و نگرانی از آینده او ، قبح خانوادگی طلاق ، ترس از عواقب فردی،مالی و مخصوصاً اجتماعی بعد از طلاق به ویژه برای خانم ها و... رسماً از یکدیگر جدا نمی شوند و در واقع ، به جای زندگی با یکدیگر ، همدیگر را تحمل می کنند.

بخش دیگری از طلاق های عاطفی نیز ، به دلیل اختیارات قانونی مرد در طلاق رسمی است. بدین سان که زن ، به هر دلیلی ، مانند رفتار نامطلوب مرد می خواهد از او جدا شود ولی مرد ، چون حق طلاق را در اختیار دارد ، به هر دلیلی او را طلاق نمی دهد. این تهدید در بسیاری از دعواهای خانوادگی از زبان مردان خطاب به همسرانشان شنیده می شود که زجرت می دهم و طلاقت نمی دهم تا موهایت مثل دندان هایت سفید شود!

بخشی از عدم طلاق ها نیز به فقدان آگاهی های لازم و فرهنگ ستم پذیری زنان در برخی مناطق مربوط می شود که برغم همه تضییع حقوق شان ، فکر می کنند که آنچه از سوی مردان در این باره انجام می شود ، حق مردان است و زنان نباید اعتراضی داشته باشند. طبیعی است که در چنان وضعی ، زنان فقط گذران عمر می کنند و حتی به طلاق هم نمی اندیشند.

همان طور که ملاحظه می شود ، اگر قرار بر این باشد که طلاق های عاطفی یا زندگی های تحت ستم نیز برای رهایی انسان ها از وضعیت نامتعادلی که در گیرشان هستند، تبدیل به طلاق های قانونی شود، آمار طلاق های رسمی بسیار بالاتر می رود.

در این میان ، یکی از اشتباهاتی که در جامعه ما به طور فراگیری وجود دارد این است که به زوج های جوان که با یکدیگر اختلافات اساسی دارند و در آستانه طلاق هستند ، توصیه می شود که بچه دار شوید تا مشکلات تان حل و زندگی تان پایدار بماند!

تجربه ثابت کرده است که در اغلب موارد ، بچه دار شدن ، مشکل خانواده ها را حل نکرده است (مگر آن که خود اختلاف بر سر بچه دار شدن بوده باشد). اتفاقی که اغلب موارد رخ داده این بوده که اختلافات ، حتی بعد از تولد فرزند نیز ادامه یافته و نهایتاً کار به طلاق کشیده است.
بدیهی است که اگر آنها قبل از تولد بچه ، از یکدیگر جدا می شدند ، هزینه طلاق شان بر یک انسان جدید و بی گناه تحمیل نمی شد. ضمن آن که هر کدام شان بعد از طلاق ، کاملاً از هم منفک می شدند و به سمت زندگی عادی شان می رفتند اما وقتی نقطه مشترکی به نام فرزند در زندگی شان است ، ناگزیر از برخی تعاملات خشک حقوقی (مانند حق حضانت برای یکی و حق ملاقات فرزند برای دیگری و موضوعات دراز مدتی مانند ازدواج فرزندشان در آینده) هستند.

اتفاق دیگر نیز این است که زوجین دارای اختلاف ، بعد از بچه دار شدن، به زندگی مشترک با یکدیگر ادامه می دهند اما اختلافات شان همچنان باقی می ماند و تنها به خاطر فرزندشان از هم جدا نمی شوند. در واقع ، پدر و مادر ، بی آن که مهری نسبت به همدیگر داشته باشند ، در کنار یکدیگر و از دست همدیگر ، می سوزند و می سازند تا آینده فرزندشان تحت الشعاع طلاق شان قرار نگیرد. اما همین زندگی های مشترک نیز به خاطر آن که یک "سیاست" ، باعث دوام شان است نه "علقه های عاطفی" ، همواره دستخوش تنش های زیادی است که خواه ناخواه بر روی فرزندشان آثار منفی می گذارد که گاه ، حتی از خود طلاق هم بدتر است.

بنابراین ، توصیه انسانی و جدی می شود که به زوج های دارای اختلاف ، هرگز فرزند آوری برای بقای خانواده توصیه نشود ، بلکه برعکس ، زوج ها باید بعد از اطمینان از این که زندگی شان دوام و قوام خواهد یافت بچه دار شوند.
وجه المصالحه کردن یک نوزاد برای زندگی مشترک دو انسان بالغ ، نسبتی با انسانیت و خردورزی ندارد.

با توجه به آنچه گفته شد ، تلاش صرف برای محدود ساختن طلاق ، نمی تواند یک راهبرد بنیادین برای حل مشکل آمار بالای طلاق باشد بلکه باید مسأله را به طور ریشه ای تر کاوید.

احتمالاً این تعبیر طنز را شنیده اید که "ریشه همه طلاق ها ازدواج است، پس باید برای حل مشکل طلاق ، جلوی ازدواج را گرفت!" ؛ این طنز را می توان با اندک اصلاحی به عنوان یک دستورالعمل جدی به کار برد: ریشه بسیاری از طلاق ها، ازدواج های غیراصولی است، پس باید برای حل مشکل طلاق ، فرهنگ ازدواج را اصلاح کرد.

لطفا جناب کارشناس ودوستان نظرشون رادرمورده این مطلب بفرمایند
باتشکر

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت و ضمن تشکر از جناب آبق
معمولا ازدواجی را سراغ نداریم که به قصد طلاق و مخاصمه پایه ریزی شده باشد. اصولا در همه پیوندها و ازدواجها (غیر از موارد استثنایی مانند ازدواجهای تحمیلی و..) زوجین در ابتدا، خود را خوشبخت ترین زوج و ازدواج خود را رویایی ترین ازدواجها می دانند اما چه اتفاق یا حوادثی رخ می دهد که باعث خصومت یا طلاق می گردد؟
طبعا عوامل متعددی در این زمینه نقش دارند که به برخی از آنها اشاره می گردد:

1- عدم رعایت اصل همتایی و کفویت: اساسیترین عنصر موفقیت یک ازدواج رعایت این شرط است که در صورت عدم رعایت آن، شکست ازدواج حتمی است.
محققین بر این باورند که عواملی وجود دارند که با توجه به آنها می توان آینده یک ازدواج را پیش بینی کرد، این عوامل که از آنها تحت عنوان فاکتورهای پیش بینی کننده یاد می شود عبارتند از:
1-1- طرز تفکر نسبت به موضوعات مختلف اعم از اخلاقی،اعتقادی،اجتماعی،فرهنگی و...
1-2- هماهنگی خانواده ها و پذیرش امر ازدواج
1-3- حس کلی مثبت نسبت به یکدیگر( به دل یکدیگر نشستن)
1-4- همگونی صفات شخصیتی ناشی از ازمون شخصیت قبل از ازدواج
توضیح اینکه اگر این فاکتورها وجود داشته باشند ازدواج با موفقیت قرین خواهد شد و اگر فاکتورهای فوق وجود نداشته باشند، زندگی دستخوش چالشهای جدی خواهد شد.

2- دوستی های قبل از ازدواج: دوستی های قبل از ازدواج هر چند در مواردی در ظاهر موجب آرامش است، اما باید توجه داشت در بسیاری از موارد، سوغات چنین تعاملاتی، آسیبهای جدی خواهد بود؛ چرا که پسر و دختر در اوج حاکمیت عواطف و احساسات ممکن است دل در گرو یکدیگر بگذارند، در چنین شرایطی یا این ارتباط منجر به ازدواج می شود و یا خیر.
اگر منجر به ازدواج گردد این احتمال وجود دارد که زن و مرد و البته به طور ویزه مرد، نسبت به همسر خود دچار بدبینی گردد امری که می تواند بنیانهای خانواده را ویران نماید.
و اگر به دلیل موانعی چون مخالفت خانواده ها و... به ازدواج منتهی نگردد، این زمینه وجود دارد که اگر یکی از این دو شخص با فرد دیگری ازدواج کنند، چون قلب و دل خویش را نزد فرد دیگری غیر از همسر خود گرو گذاشته است، هیچگاه از زندگی خود احساس رضایت نکند. روشن است چنین احساسی می تواند زمینه طلاق را فراهم آورد.

3- ازدواجهای احساسی: سرمایه بی بدیل یک ازدواج، شناخت و آگاهی کافی از شخص مقابل و خانواده اوست. و حال اینکه متاسفانه برخی مواقع، طرفین اسیر عواطف گشته و یا اینکه به علت اعتماد بی پایه و اساس زحمت تحقیق لازم را به خود نمی دهند و تنها به ظواهر بسنده می کنند.

4- هجوم فرهنگ غرب از طریق فناوریهایی چون اینترنت،ماهواره و...: همه انسانها به صو رت غریزی متمایل به مقایسه خود و زندگیشان نسبت به دیگران هستند که صورت و سیرت همسر نیز از این قاعده مستثنی نیست. خصوصیت فیلمها و تصاویر آنچنانی این است که به این مقایسه در ذهن شخص سرعت می بخشد و از آنجا که دست بالای دست زیاد است، وقتی که شخص شاهد افرادی باشد که صورتا و سیرتا (البته با هزار و یک ترفند) از همسر خود برتر هستند خودبخود نسبت به همسر خویش دچار دلسردی خواهد گشت.

5- مهاجرتهای اجباری: گاهی اوقات به دلایل متعدد برخی افراد مجبور می شوند که از وطن و شهر خویش مهاجرت کنند و با فرهنگ جدیدی به دور از خانواده و اقوام روزگار را گذران کنند. چنین وضعیتی در برخی مواقع ممکن است(تاکید می کنیم ممکن است) باعث احساس غربت، افسردگی و بی حوصلگی شخص گردد که در ادامه می تواند در زندگی مشترک چالشهایی را ایجاد کند.

6- ازدواجهای بدون مشورت: بسیار اتفاق می افتد که پسر و دختری به خاطر شرایط کاری یا تحصیلی، فرسنگها دورتر از خانواده و شهر خود، با شخصی آشنا می شوند و بدون کسب رضایت والدین و رعایت حریم خانواده ها، خود به تنهایی یکه تازی کرده و قول و قرارها را می گذارند، وحال اینکه از سرمایه ای به نام حمایت و مشورت بزرگترها خود را محروم ساخته اند. این مسئله زمانی بغرنج تر خواهد شد که فرد مورد نظر، از فرهنگی انتخاب گردد که فرهنگ او هیچ قرابتی با فرهنگ شخص مقابل ندارد.

7- اشتغال برخی بانوان: در برخی موارد (و نه به طور مطلق) اشتغال زن باعث می گردد که هم خود احساس خستگی و ناتوانی کند و هم نتواند پاسخگوی نیازهای همسر و فرزندان خود باشد. پر واضح است در چنین شرایطی اختلافات چشمگیر را شاهد خواهیم بود. در برخی موارد نیز اشتغال باعث می شود که نه تنها شخص با اتکا به منبع درآمد خود، رغبتی برای دریافت حمایت همسر از خود نشان ندهد بلکه در مواردی نیز او را با منت خویش تحقیر نماید.

8- دخالت برخی خانواده ها: در برخی موارد، زن و مرد خود با یکدیگر اختلاف چندانی با هم ندارند اما برخی خانواده های رشد نایافته از روی دلسوزی با دخالتها و تحریکهای بی مورد اسیبهای جدی را در رابطه زن و مرد ایجاد می کنند.

9- توقع های بی مورد و احساس فخر به همسر یا خانواده همسر: برخی از افراد به خاطر خودبزرگ بینی دائما دیگران را بدهکار و خود را طلبکار می دانند. لازمه چنین رفتاری این است که فرد هیچگاه رضایت را احساس نکند ضمن اینکه همسر خود را نیز مستاصل خواهد کرد.

و...
قطع از نظر از این عوامل و عوامل مشابه، طبعا مادامیکه ریشه اختلافات شناسایی و برطرف نگردد، اقدام به بارداری و بچه دار شدن، به منظور جلوگیری از طلاق، راه معقولی به نظر نمی رسد.

موضوع قفل شده است