توضیح و تبیین اصطلاحات اهل سنت؛ اهل حدیث و سلفیه

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
توضیح و تبیین اصطلاحات اهل سنت؛ اهل حدیث و سلفیه

بسم الله الرحمن الرحیم

لطفا در رابطه با این اصطلاحات توضیح بفرمائید:

1) واژه اهل سنت از چه زمانی در بین مسلمانان رواج یافته؟

2) تفاوت اهل حدیث با وهابیت در چه امری می باشد؟

3) مفهوم آسانی از سلفی گری را بیان بفرمائید.

متشکرم.:Gol:

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدرا

کوهساران;433577 نوشت:

1) واژه اهل سنت از چه زمانی در بین مسلمانان رواج یافته؟

با سلام و عرض ادب

در رابطه با تاریخ رواج اصطلاح اهل سنت چهار قول مطرح می باشد:

1. از كلمات برخى از اهل حديث و اشاعره استفاده مى شود كه به نظر آنان اين اصطلاح در عصر صحابه معروف بوده است. ولى هيچ گونه شاهدى از حديث يا تاريخ آنرا تأييد نمى كند.

2. ابوحاتم سهل بن محمد السجستانى (متوفّاى 205 ه ) رازى در كتاب «الزينة» ـ چنان كه در كشف الظنون، جزء سوم آمده ـ تاريخ پيدايش اين اصطلاح را عهد خلفاى عباسى دانسته و گفته است:

«در عصر معاويه گروهى از مسلمانان كه هواخواه عثمان بودند «عثمانيه» ناميده مى شدند و دوستداران على «علويه» خوانده مى شدند و آنان پيش از آن به شيعه معروف بودند، آنگاه در عهد حكومت عباسيان نام علويه و عثمانيه نسخ گرديد. علويّه به نام پيشين خود، يعنى شيعه، و ديگران «اهل السنّه» ناميده شدند، و اين دو نام پس از آن ادامه يافت».[1]

3. قول ديگر اين است كه تاريخ اين اصطلاح، به اواخر قرن اول يا اوايل قرن دوم هجرى باز مى گردد،[2] چنان كه در رساله هايى كه عمربن عبدالعزيز (متوفّاى 101ق) در ابطال نظريه ى قَدَر نوشته است، اصطلاح «اهل السنة» به كار رفته است.

آنچه از ظاهر كلام عمربن عبدالعزيز استفاده مى شود، اهل السنة به معناى اصطلاحى آن نيست، بلكه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنّت نبوى است، چنان كه گفته است: «و قد علمتم اهل السنة كانوا يقولون: الاعتصام بالسنة نجاة».[3] [4]

4) این اصطلاح از زمان ابو الحسن اشعری رواج یافته است: تفتازانی در شرح عقائد نسفیه مى‏ نويسد: «اصطلاح اهل‏سنّت و جماعت را ابوالحسن اشعرى برگزيده، زيرا او با استادش جبايى اختلاف پيدا كرد، مذهب معتزله را رها ساخت و آن گاه در اثبات عقايد خود راه ديگرى با بهره‏ گيرى از قرآن و روايات برگزيد و نام اهل‏ سنّت و جماعت را بر آن نهاد».[5]

از ديدگاه سلفى ‏های معاصر نیز، اهل ‏سنّت شامل پيروان احمد حنبل، ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب مى ‏شود. از اين‏رو، اشاعره، معتزله و ماتريديه را اهل بدعت دانسته‏ اند.


[/HR]
[1]. اعیان الشیعة، ج1،ص18.

[2]. ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج1،ص343.

[3]. حلیة الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ج5،ص346-353.
[4]. اقتباس از کتاب فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، ص174.
[5]. شرح العقائد النسفیة،سعد الدین تفتازانی، ص12.«و ترك الأشعرى مذهبه، و اشتغل هو و من تبعه بابطال رأى المعتزلة، و اثبات ما وردت‏ به السنة، و مضى عليه الجماعة. فسموا أهل السنة و الجماعة».

کوهساران;433577 نوشت:

2) تفاوت اهل حدیث با وهابیت در چه امری می باشد؟

3) مفهوم آسانی از سلفی گری را بیان بفرمائید.

.

اهل حدیث چه کسانی اند؟

در معرفى اهل حديث مى ‏توان گفت آنان كسانى هستند كه در اصول و فروع دين به ظواهر آيات و احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله عمل مى ‏كنند و از بكارگيرى عقل و تحليل‏ هاى عقلانى در زمينه مسائل اعتقادى و معارف دينى به شدت پرهيز مى‏ كنند. اصل و معيار براى آنان سنت پيامبر صلی الله علیه وآله است اعم از اين كه موافق عقل باشد يا مخالف. [1]

اكثريت اهل حدیث ـ در زمينه ى آيات و احاديث مربوط به صفات الهى ـ به ويژه صفات خبريه ـ راه تفويض را برگزيده اند و ضمن ايمان به همه ى آنچه در كتاب و سنّت درباره ى صفات خداوند آمده است، از حمل آنها به معانى ظاهرى كه مستلزم تشبيه باشد نیز اجتناب ورزیده اند. احمد بن حنبل (161 ـ 241) و مذهب فقهی او بستری مناسب برای ترویج اعتقادات اهل حدیث بوده است؛ لذا از او به عنوان امام اهل حدیث یاد می شود؛ چنان كه گاهى تعبير«حنبليه» معادل اصطلاح اهل الحديث به شمار مى رود.[2]

برخی از عقائد اهل حدیث



در اينجا به برخی از اين عقايد اهل حدیث كه ابوالحسن اشعرى از آنان نقل نموده، اشاره مى ‏كنيم:

خداوند بر عرش خويش مستقر است. او داراى دو دست، چشم و صورت است و در روز رستاخيز با چشم ديده مى ‏شود همان‏گونه كه ماه در شب پانزدهم ديده مى ‏شود، البته خدا را فقط مؤمنان مى ‏بينند و كافران از ديدار او محرومند. موسى از خدا خواست كه فيض ديدارش را در اين جهان به او ارزانى دارد، خداوند از كوه بر او تجلّى كرد و او را بر زمين افكند تا به او بفهماند كه خدا را در اين دنيا نمى ‏توان ديد و تنها در جهان ديگر ديده مى ‏شود! خدا از آسمان دنيا فرود مى‏ آيد و مى ‏پرسد آيا كسى هست كه طلب آمرزش كند؟ و اين مضمون حديث نبوى است كه بايد آن را پذيرفت. اهل سنت و حديث، فضيلت صحابه رسول خدا را باور دارند و از هرگونه گفتگويى درباره شخصيت آنان خوددارى مى‏ كنند با اين همه ابوبكر، عمر، عثمان و على عليه السلام را برتر مى‏ شمارند و خلافت اين چهار تن را باور دارند. اينان پاكترين صحابه براى احراز جانشينى پيامبر بوده‏اند.[3]

تفاوت وهابیت با اهل حدیث

وهابیت علاوه بر اینکه در حیطه ی صفات خبریه معتقد به ظواهر آیات و روایات بدون هیچ تاویلی می باشد؛ معتقد به اعتقاداتی است که در بین سلف وجود نداشته است؛ همچون تفسیر توحید و شرک؛ مساله ی تکفیر؛ توسل به اولیای الهی؛ حرمت سفر برای زیارت قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله؛ رد بسیاری از روایات مناقب اهل بیت علیهم السلام.

مفهوم سلفیت:

سلفی گری هر چند به معنای تبعیت از گذشتگان می باشد؛ گذشتگانی که در عصر رسالت صلی الله علیه وآله و دو قرن بعد از آن می زیسته اند؛ اما در مقام عمل چنین چیزی از این واژه اراده نشده است؛ بلکه آنچه اراده شده همان تبعیت از افکار اهل حدیث می باشد که با ظهور ابن تیمیه اعتقادات دیگری بر افزوده شد. لذا سلفیه در اصطلاحات معاصر به کسانی گفته می شود که اعتقاداتشان در مسیر اعتقادات ابن تیمیه بوده باشد.

موفق باشید.

[/HR]
[1]. ر. ك: اصول الحديث و احكامه فى علم الدرايه، جعفر سبحانى، ص 193، چاپ دوم.


[2]. ر.ک: فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی گلپایگانی، ص175.


[3]. مقالات الاسلامیة، ابو الحسن اشعری، ص297:«هذه حكاية جملة قول اصحاب الحديث و اهل السنّة جملة ما عليه اهل الحديث و السنّة الاقرار باللّه و ملائكته و كتبه و رسله و ما جاء من عند اللّه و ما رواه الثقات عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم لا يردّون من ذلك شيئا، و ان اللّه سبحانه على عرشه كما قال: الرَّحْمنُ عَلَى‏ الْعَرْشِ‏ اسْتَوى‏ (20: 5) و ان له يدين بلا كيف كما قال: خَلَقْتُ بِيَدَيَ‏ (538: 7) و كما قال: بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ‏ (5: 64) و ان له عينين بلا كيف كما قال: تَجْرِي بِأَعْيُنِنا (54: 14) و ان له وجها كما قال: وَ يَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ‏ (55: 27) و ان القرآن كلام اللّه غير مخلوق ...و يقولون ان اللّه سبحانه يرى بالابصار يوم القيامة كما يرى القمر ليلة البدر يراه المؤمنون‏ و لا يراه الكافرون لأنهم عن اللّه محجوبون قال اللّه عز و جل: كَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ‏ (83: 15) و يعرفون حقّ السلف‏ الذين اختارهم اللّه سبحانه لصحبة نبيّه صلى اللّه عليه و سلم و يأخذون بفضائلهم‏ و يمسكون عما شجر بينهم صغيرهم و كبيرهم، و يقدّمون أبا بكر ثم عمر ثم عثمان ثم عليّا رضوان اللّه عليهم و يقرّون انهم‏ الخلفاء الراشدون المهديّون‏ افضل‏ الناس كلهم بعد النبيّ صلى اللّه عليه و سلم و يصدّقون بالأحاديث التى جاءت عن رسول اللّه صلى اللّه عليه‏و سلم . ان اللّه سبحانه ينزل الى السماء الدنيا فيقول هل من مستغفر كما جاء الحديث عن رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم، و يأخذون بالكتاب و السنّة كما قال اللّه عز و جل، فان تنازعتم فى شي‏ء فردّوه الى اللّه‏ و الرسول (4: 59) و يرون اتّباع من سلف من أئمّة الدين و ان لا يبتدعوا فى دينهم ما لم يأذن به اللّه و يقرّون ان اللّه سبحانه يجي‏ء يوم القيامة كما قال: وَ جاءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (89: 22)، و ان اللّه يقرب من خلقه كيف شاء كما قال: وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ (50: 16)...».

صدرا;434171 نوشت:
«در عصر معاويه گروهى از مسلمانان كه هواخواه عثمان بودند «عثمانيه» ناميده مى شدند و دوستداران على «علويه» خوانده مى شدند و آنان پيش از آن به شيعه معروف بودند، آنگاه در عهد حكومت عباسيان نام علويه و عثمانيه نسخ گرديد. علويّه به نام پيشين خود، يعنى شيعه، و ديگران «اهل السنّه» ناميده شدند، و اين دو نام پس از آن ادامه يافت».[1]

برادرم اگر متن عربي اين را ارائه دهيد سپاس گذار مي شوم

صدرا;434171 نوشت:
آنچه از ظاهر كلام عمربن عبدالعزيز استفاده مى شود، اهل السنة به معناى اصطلاحى آن نيست، بلكه مقصود محدثان و ناقلان و عاملان به سنّت نبوى است، چنان كه گفته است: «و قد علمتم اهل السنة كانوا يقولون: الاعتصام بالسنة نجاة».[3] [4]

البته مطلبي را از ابن تيميه داشتم كه الان در ارشيو ندارم، او مي گفت مولا را سب مي كردند و وقتي سب نمي كردند مي گفتن چرا سنت را ترك كرده ايد بواقع بحث اهل سنت شروعش به منزله سب مولا يعني سنت پيغمبر بوده است اگر شما متن عربيش را داريد ارائه كنيد ممنون مي شوم

با سلام

کلمه : سنت : اولین بار از زبان مبارک رسول الله (ص) صادر شده و به معنی حقیقت دین الله ورسولانش است و بنابر احادیث متفق الفریقین این سنت در اهل بیت ایشان متجلی وبوسیله عترت ایشان ادامه می یابد اما بواسطه انحرافی که منافقین در سقیفه ایجاد کردند و جعل اخباری برای مشروعیت بخشی به خلافت خلفای غاصب ، این کلمه را هر گروهی بخود اختصاص میداد مخصوصا امپراتوری مخوف معاویه :

الفضل بن خرم يقال إنه الفضل بن عبد الله ، وخرم لقب به سمع منه القدماء من شيوخ هراة ، وسمع منه الحسن بن علي الطوسي ، وأبو النضر محمد بن محمد بن يوسف الطوسي ، وأقرانهما ، سمعت الحاكم أبا عبد الله يقول : لا أعرفه إلا بالصدق قلت فالحديث الذي يروى عنه عن مالك ، عن نافع ، عن ابن عمر ، عن النبي صلى الله عليه وسلم في قوله ( يوم تبيض وجوه وتسود وجوه ) قال « تبيض وجوه أهل السنة ، وتسود وجوه أهل البدع » كيف هذا ؟ ولا يتابع عليه ، وينكر هذا من حديث مالك ، فتبسم وقال : نرى هذا من الراوي عنه ، والله أعلم ، أو عساه موقوف عن ابن عمر ، مات سنة نيف وخمسين ومائتين

أخبرنا أبو الفتح ناصر بن عبد الرحمن وأبو العشائر بن محمد بن الخليل قالا أنا علي بن محمد الفقيه أنا عبد الرحمن بن عثمان أنا خثيمة بن سليمان نا صالح بن علي الموصلي بحلب قال
سألت النفيلي عن افضل أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم وجرى بيني وبينه كلام فقلت يا أبا جعفر فأنا أريد أن اجعلك حجة بيني وبين الله عز وجل قال ومن أنا قلت لم ار مثلك قال يا ابن اخي فإنا نقول خير الناس بعد رسول الله صلى الله عليه وسلم أبو بكر ثم عمر ثم عثمان ثم علي قلت يا أبا جعفر أن احمد بن حنبل ويعقوب بن كعب يقولان عثمان ويقفان عن علي قال أخطآ جميعا ادركت الناس وأهل السنة والجماعة على هذا

أنبأنا أبو المظفر بن القشيري عن أبي سعيد محمد بن علي بن محمد الخشاب أنا أبو عبدالرحمن السلمي قال قال الشيخ أبو الحسن الدارقطني اختلف قوم من أهل بغداد من أهل العلم فقال قوم عثمان أفضل وقال قوم علي أفضل فتحاكموا إلي فيه فسألوني عنه فأمسكت عنه وقلت الإمساك عنه خير ثم لم أر لديني السكوت قلت دعهم يقولون في ما أحبوا فدعوت الذي جاءني مستفتيا وقلت ارجع إليهم وقل أبو الحسن يقول عثمان بن عفان أفضل من علي بن أبي طالب باتفاق جماعة أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم هذا قول أهل السنة وهو أول عقد يحل في الرفض

أخبرني محمد بن إسماعيل الأطروش ، قال : ثنا محمد بن الفضل أبو بكر القسطاني الرازي ، قال : سمعت أبا حاتم الرازي ، يقول : سمعت أحمد بن أبي الحواري ، يقول : قدم علينا أحمد بن حنبل ، فأتيته فسألته عن التفضيل ، فصاح بي أصحابه ، فقال : « دعوه ؛ فإنه من أهل السنة ، ما تريد ؟ قال : قلت : ما تقول في التفضيل ؟ قال : على حديث سفينة في التفضيل والخلافة »

- أخبرني الحسن بن صالح ، : قال : ثنا محمد بن حبيب ، قال : أخذته من فوزان وصححها ، عن أبي بكر الأحول المشكاني ، عن أبي عبد الله أحمد بن حنبل ، وكتب إلي أحمد بن الحسن الوراق من الموصل قال : ثنا بكر بن محمد بن الحكم ، عن أبيه ، عن أبي عبد الله ، أنه قال له : « أليس تثبت خلافة علي ؟ سبحان الله ، كان إماما من الخلفاء الراشدين المهديين . قال أبو عبد الله : سعيد بن جمهان روى عنه عدة ، وسألته عمن ضعف حديث سفينة من قبل سعيد بن جمهان ، فقال : » بئس القول هذا ، سعيد بن جمهان رجل معروف ، روى عنه حماد بن سلمة ، وحماد بن زيد ، والعوام ، وعبد الوارث ، وحشرج بن نباتة ، هؤلاء خمسة أحفظ أنهم رووا عنه ، قلت : فما تقول فيمن لم يثبت خلافة علي ؟ قال : بئس القول هذا . زاد أحمد بن الحسن عن بكر عن أبيه : قلت : يكون من أهل السنة ؟ قال : « ما أجترئ أن أخرجه من السنة ، تأول فأخطأ » ، قلت : من قال : حديث ابن مسعود : « تدور رحا الإسلام بخمس وثلاثين » . وقال أحمد بن الحسن : لست وثلاثين ، إنها من مهاجر النبي صلى الله عليه وسلم ، فقال : لقد اجترأ هذا وما علمه ، أيكون أن يصف النبي صلى الله عليه وسلم الإسلام لسنين هو في الحياة ، إنما يصف ما يكون بعده من السنين

یعنی اصل افتراق اهل سنت وشیعه بر سر امامت وتفضیل امام علی (ع) است .

وحدثنا أبو جعفر نا محمد بن إسماعيل هو الصايغ نا الحسن بن علي الحلواني نا محمد بن داود الحداني قال سمعت عيسى بن يونس يقول ما رأيت الأعمش خضع إلا مرة واحدة فإنه حدثنا بهذا الحديث قال علي أنا قسيم النار فبلغ ذلك أهل السنة فجاءوا إليه فقالوا تحدث بهذا بأحاديث تقوي بها الرافضة والزيدية والشيعية فقال سمعته فحدثت به فقالوا أو كل شيء سمعته تحدث به قال فرأيته خضع لذلك اليوم

قال ونا جدي قال حدثت عن الأصمعي نا المعتمر هو ابن سليمان عن عثمان البتي قال كان عمران بن حطان من أهل السنة فقدم غلام من عمان كأنه نصل فغلبه في مجلس

- أنا أبو القاسم الحسين بن أحمد بن عثمان بن شيطا البزاز ، نا علي بن محمد بن المعلى الشونيزي ، وأنا أبو بكر محمد بن عمر بن بكير النجار ، أنا موسى بن علي بن موسى البزاز الأحول ، قالا : نا جعفر بن محمد الفريابي ، حدثني عباس العنبري ، قال : سمعت أحمد بن يونس ، يقول : « رأيت زهير بن معاوية جاء إلى زائدة بن قدامة فكلمه في رجل يحدثه ، فقال : من أهل السنة هو ؟ قال : ما أعرفه ببدعة ، قال : هيهات ، أمن أهل السنة هو ؟ فقال : زهير : متى كان الناس هكذا ؟ فقال زائدة : متى كان الناس يشتمون أبا بكر وعمر »

525 - أخبرني محمد بن موسى ، قال : قال أبو جعفر حمدان بن علي أنه سمع أبا عبد الله ، قال : وكان يحيى بن سعيد يقول : عمر وقف ، وأنا أقف ، قال أبو عبد الله : وما سمعت أنا هذا من يحيى حدثني به أبو عبيد عنه وما سألت أنا عن هذا أحد ، أو ما صنع بهذا ؟ قال أبو جعفر ، فقلت : يا أبا عبد الله ، من قال : أبو بكر وعمر هو عندك من أهل السنة ؟ قال : لا توقفني هكذا ، كيف نصنع بأهل الكوفة ، قال أبو جعفر : وحدثني عنه أبو السري عبدوس بن عبد الواحد ، قال : « إخراج الناس من السنة شديد »

والبانی هم گفته :أهل السنة حقاً وهم أهل الحديث.

ومعنى الحديث: لا تنازعوا ولاة الأمور في ولايتهم، ولا تعترضوا عليهم؛ إلا أن تروا منهم منكرًا محققًا تعلمونه من قواعد الإسلام، فإذا رأيتم ذلك فأنكروه عليهم، وقولوا بالحق حيث ما كنتم. وأما الخروج عليهم وقتالهم فحرام بإجماع المسلمين وإن كانوا فسقة ظالمين، وقد تظاهرت الأحاديث بمعنى ما ذكرته، وأجمع أهل السنة أنه لا ينعزل السلطان بالفسق !

313 - أخبرنا أبو طالب محمد بن الحسين بن أحمد بن عبد الله بن بكير ، ثنا الحاكم أبو حامد أحمد بن الحسين بن علي الهمذاني ، أنا أحمد بن محمد بن عمر بن بسطام ، نا أحمد بن سيار ، أنا النضر بن عبد الله المديني ، من مدينة الداخلة ، أنا أبو عبد الله الأصم ، ثنا إسماعيل بن زكريا ، عن عاصم ، عن ابن سيرين ، قال : « كان في زمن الأول الناس لا يسألون عن الإسناد ، حتى وقعت الفتنة ، فلما وقعت الفتنة سألوا عن الإسناد ليحدث حديث أهل السنة ويترك حديث أهل البدعة »

واعتراف بزرگان اصحاب وتابعین بر اینکه هرکسی اهل سنت نیست وایشان قلیلند :

حدثني أبو علي البسطامي ثنا أبو أسامة عن المبارك عن الحسن قال اعلموا رحمكم الله إن أهل السنة كانوا أقل الناس فيما مضي وهم أقل الناس فيما بقى الذين لم يذهبوا مع أهل الأتراف في أترافهم ولا مع أهل البدع في بدعهم وصبروا على سنتهم حتى لقوا ربهم فكذلك فكونوا إن شاء الله

170 - ( 1920 ) حدثنا سعيد بن منصور وأبو الربيع العتكي وقتيبة بن سعيد قالوا حدثنا حماد ( وهو ابن زيد ) عن أيوب عن أبي قلابة عن أبي أسماء عن ثوبان قال
: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم ( لا تزال طائفة من أمتي ظاهرين على الحق لا يضرهم من خذلهم حتى يأتي أمر الله وهم كذلك ) وليس في حديث قتيبة ( وهم كذلك )
[ ش ( طائفة ) قال البخاري هم أهل العلم وقال أحمد بن حنبل رضي الله عنه إن لم يكونوا أهل الحديث فلا أدري من هم قال القاضي عياض إنما أراد أحمد أهل السنة والجماعة ومن يعتقد مذاهب أهل الحديث قال الإمام النووي يحتمل أن هذه الطائفة مفرقة بين أنواع المؤمنين فمنهم شجعان مقاتلون ومنهم فقهاء ومنهم محدثون ومنهم زهاد وآمرون بالمعروف وناهون عن المنكر ومنهم أهل أنواع أخرى من الخير ولا يلزم أن يكونوا مجتمعين بل قد يكونون متفرقين في أقطار الأرض



kheymegahabalfazl;434230 نوشت:

الف) برادرم اگر متن عربي اين را ارائه دهيد سپاس گذار مي شوم

ب)البته مطلبي را از ابن تيميه داشتم كه الان در ارشيو ندارم، او مي گفت مولا را سب مي كردند و وقتي سب نمي كردند مي گفتن چرا سنت را ترك كرده ايد بواقع بحث اهل سنت شروعش به منزله سب مولا يعني سنت پيغمبر بوده است اگر شما متن عربيش را داريد ارائه كنيد ممنون مي شوم


با سلام و عرض ادب و ارادت

الف) این متنی است که مرحوم سید محسن امین آورده اند؛ که البته سند محکمی ندارد. متن اعیان الشیعة بدین صورت است:

«وعن كتاب الزينة تاليف أبي حاتم سهل بن محمد السجساني المتوفى سنة 205 كما في كشف الظنون في الجزء الثالث من كتاب الزينة : إن لفظ الشيعة على عهد رسول الله ص كان لقب أربعة من الصحابة سلمان الفارسي وأبي ذر الغفاري والمقداد بن الأسود وعمار بن ياسر اه‍

ثم بعد مقتل عثمان وقيام معاوية وأتباعه في وجه علي بن أبي طالب وإظهاره الطلب بدم عثمان واستمالته عددا عظيما من المسلمين إلى ذلك صار أتباعه يعرفون بالعثمانية وهم من يوالون عثمان ويبرأون من علي أما من يوالونهما فلا يطلق عليهم اسم العثمانية وصار أتباع علي يعرفون بالعلوية مع بقاء إطلاق اسم الشيعة عليهم واستمر ذلك مدة ملك بني أمية . وفي دولة بني العباس نسخ اسم العلوية والعثمانية وصار في المسلمين اسم الشيعة واسم السنة إلى يومنا هذا ولم يبق في فرق المسلمين اليوم من يبرأ من علي سوى الخوارج الذين يبرأون منه ومن عثمان معا...»[1]

ب) در مورد سوال دومتان؛ حقیر چیزی تا بحال ندیدم؛ تتبع کنید اگر مطلبی یافتید آنرا اضافه بفرمائید.

موفق باشید.


[/HR]
[1] . اعیان الشیعة، سید محسن امین، ج1،ص19.

با سلام وتشكر

برايي تكميل بحث اگر شما احاديث صحيح عامه ( بهتر است جهت سوء استفاده همگان كلمه عامه را بجاي اهل سنت بكار ببرند ) را ببينيد مثلا چگونه رسول الله (ص) فقط به امام علي (ع) ميفرمايند كه تو بعد از من براي حفظ سنت من با بدعتها ميجنگي ، يعني خود پيامبر (ص) هشدار ميدهند كه بعد از ايشان اماماني ضال و مضل مي آيند كه خلافت را از حقش غصب ميكنند ودين اسلام وقرآن را منحرف مي سازند كه امام علي (ع) با ايشان بيعت نميكند وحتي ميجنگد :

44568- عن الزهرى : أنه قيل له كنا لا نزال نحسن الظن بالرجل من أهل القرآن وأهل المساجد ثم يخالف قال ذلك النقص ثم قال إن الناس كانوا فى حياة رسول الله - صلى الله عليه وسلم - أهل سنة ولم يكن لهم كثير عبادة ولكنهم كانوا يؤدون الأمانة ويصدقون النية فلما مات رسول الله - صلى الله عليه وسلم - هبط الناس درجة وكانوا على شريعة من أمرهم مع أبى بكر وعمر فلما مات عمر هبط الناس درجة وكانوا مع عثمان حسنة علانيتهم لا بأس بحالهم حتى قتل عثمان انهتك الحجاب وكان الناس فى فتنتهم قد استحلوا الدماء فتقاطعوا وتدابروا حتى انكشفت ثم ألفهم الله فى زمان معاوية فكانوا أهل دنيا يتنافسون فيها ويتصنعون لها ثم حضرتهم فتنة ابن الزبير فكانت الصليم ثم صلحوا على يد عبد الملك بن مروان فأنت منكر ما تذكر من حسن ظنك بهم وخلافهم فليس يزال هذا الأمر ينقص حتى يكون أسعد أهل الإسلام أصحاب الحمام والكلاب يعبدون الله على الأمر ولا يعرفون حلالا ولا حراما . [كنز العمال}

تصريح امام زهري به انحراف وارتداد بعد از رحلت پيامبر (ص)

4817 - اللهم ارحم خلفائى الذين يأتون من بعدى يروون أحاديثى وسنتى ويعلمونها الناس (الطبرانى فى الأوسط ، والرامهرمزى فى المحدث الفاصل ، والخطيب فى شرف أصحاب الحديث ، وابن النجار عن ابن عباس عن على ، قال الطبرانى : تفرد به أحمد بن عيسى أبو طاهر العلوى . قال فى الميزان : قال الدارقطنى : كذاب ، والحديث باطل . وفى اللسان ذكره ابن أبى حاتم فلم يذكر فيه جرحًا ولا تعديلاً)

طبق اين حديث خلفاي بعد از پيامبر ابوبكر وعمر نيستند چرا كه مانع حديث و تحديث رسول الله (ص) شدند !

6255 - إن الدين ليأرز إلى الحجاز كما تأرز الحية إلى جحرها وليعقلن الدين من الحجاز معقل الأروية من رأس الجبل إن الدين بدأ غريبا وسيرجع غريبا فطوبى للغرباء الذين يصلحون ما أفسد الناس بعدى من سنتى (الترمذى - حسن - والطبرانى عن كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده)
أخرجه الترمذى (5/18 ، رقم 2630) وقال : حسن صحيح . والطبرانى (17/16 ، رقم 11) . وأخرجه أيضًا : ابن عدى (6/57 ، ترجمة 1599 كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف المزنى) .

آيا غير از ائمه شيعه كسي تا سرحد ايثار جان از پي اصلاح بدعتهاي خلفا برآمد ؟!

9670 - أول من يبدل سنتى رجل من بنى أمية (أبو يعلى ، وابن أبى شيبة ، وابن خزيمة ، والرويانى ، وابن عساكر ، والضياءعن أبى ذر))

10396- بعثت بالحنيفية السمحة ومن خالف سنتى فليس منى (الخطيب ، وابن النجار عن جابر)
أخرجه الخطيب (7/209) .

12732- رحمة الله على خلفائى قيل ومن خلفاؤك يا رسول الله قال الذين يحيون سنتى ويعلمونها الناس (أبو نصر السجزى فى الإبانة ، وابن عساكر عن الحسن بن على)

در اين خبر نيز رسول الله (ص) خلفاي خود را بصراحت معرفي ميكنند كه سنت مرا احيا وبه مردم ياد ميدهند حال حديث صحيح زير را ببينيد كه چه كساني سنت نبي (ص) را نابود كردند :

13250- سيكون بعدى أئمة لا يهتدون بهديى ولا يستنون بسنتى وسيقوم رجال قلوبهم قلوب رجال شياطين فى جثمان إنسان قال حذيفة كيف أصنع إن أدركنى ذلك قال اسمع وأطع للأمير الأعظم وإن ضرب ظهرك وأخذ مالك (ابن سعد عن حذيفة)
أخرجه أيضًا : مسلم (3/1476 ، رقم 1847) ، والطبرانى فى الأوسط (3/190 ، رقم 2893) ، والحاكم (4/547 ، رقم 8533) وقال : صحيح الإسناد .

13253- سيكون بعدى أمراء يقتتلون على الملك يقتل بعضهم بعضًا (ابن أبى شيبة ، والطبرانى عن عمار)
أخرجه ابن أبى شيبة (7/460 ، رقم 37222) . وأخرجه أيضًا : أحمد (4/263 ، رقم 18346) ، وأبو يعلى
(3/211 ، رقم 1650) قال الهيثمى (7/293) : رجاله رجال الصحيح غير ثروان ، وهو ثقة .

سيكون بعدى سلاطين الفتن على أبوابهم كمبارك الإبل لا يعطون أحدًا شيئًا إلا أخذوا من دينه مثله (الطبرانى ، والحاكم عن عبد الله بن الحارث بن جزء)

13270- سيكون عليكم أمراء يأمرونكم بما لا يفعلون فمن صدقهم بكذبهم وأعانهم على ظلمهم فليس منى ولست منه ولن يَرِدَ علىَّ الحوضَ (أحمد عن ابن عمر)


13294- سيكون من بعدى فتنة فإذا كان ذلك فالزموا على بن أبى طالب فإنه الفاروق بين الحق والباطل (أبو نعيم فى الحلية عن أبى ليلى الغفارى)

13296- سيليكم أمراء يفسدون وما يصلح الله بهم أكثر فمن عمل منهم بطاعة الله فلهم الأجر وعليكم الشكر ومن عمل منهم بمعصية الله فعليهم الوزر وعليكم الصبر (البيهقى فى شعب الإيمان ، وابن النجار عن ابن مسعود)

15120- قد تركتكم على البيضاء ليلها كنهارها لا يزيغ عنها بعدى إلا هالك ومن يعش منكم بعدى فسيرى اختلافا كثيرا فعليكم بما عرفتم من سنتى وسنة الخلفاء الراشدين المهديين عضوا عليها بالنواجذ وعليكم بالطاعة وإن عبدا حبشيا فإنما المؤمن كالجمل الأنف حيثما قيد انقاد (أحمد ، وابن ماجه ، والحاكم عن العرباض بن سارية)

15346- القائم بسنتى عند فساد أمتى له أجر شهيد (الحاكم فى تاريخه عن محمد بن عجلان عن أبيه)

26250- يا كعب بن عجرة أعاذك الله من إمارة السفهاء أمراء يكونون من بعدى لا يقتدون بهديى ولا يستنون بسنتى فمن دخل عليهم وصدقهم بكذبهم وأعانهم على ظلمهم فأولئك ليسوا منى ولست منهم ولا يردون على حوضى ومن لم يدخل عليهم ولم يصدقهم بكذبهم ولم يعنهم على ظلمهم فأولئك منى وأنا منهم وسيردون على حوضى يا كعب بن عجرة الصوم جنة والصدقة تطفئ الخطيئة كما يطفئ الماء النار والصلاة قربان أو قال برهان يا كعب بن عجرة إنه لا يدخل الجنة لحم نبت من سحت النار أولى به يا كعب بن عجرة الناس غاديان فمبتاع نفسه فمعتقها وبائع نفسه فموبقها (أحمد ، وعبد بن حميد ، والدارمى ، وابن زنجويه ، وأبو يعلى ، وابن حبان ، والحاكم ، والضياء ، وابن جرير ، والطبرانى ، وأبو نعيم فى الحلية ، والبيهقى فى شعب الإيمان عن جابر)

33654- عن على قال : طلبنى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فوجدنى فى جدول نائما فقال : قم ما ألوم الناس يسمونك أبا تراب ، قال فرآنى كأنى وجدت فى نفسى من ذلك : قم والله لأرضينك أنت أخى وأبو ولدى ، تقاتل عن سنتى وتبرئ ذمتى ، من مات فى عهدى فهو كنز الله ، ومن مات فى عهدك فقد قضى نحبه ، ومن مات بحبك بعد موتك ختم الله له بالأمن والإيمان ما طلعت شمس أو غربت ، ومن مات يبغضك مات ميتة جاهلية وحوسب بما عمل فى الإسلام (أبو يعلى ، قال البوصيرى : رواته ثقات) [كنز العمال 36491]

فقط امام علي (ع) محي السنه !

34112- عن على قال : قال لى رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عهد معهود أن الأمة ستغدر بك بعدى وأنت تعيش على ملتى وتقتل على سنتى ، من أحبك أحبنى ومن أبغضك أبغضنى ، وإن هذه ستخضب من هذه يعنى لحيته من رأسه (الحاكم) [كنز العمال 31562]

37383- عن حذيفة قال : كان الناس يسألون رسول الله - صلى الله عليه وسلم - عن الخير وكنت أسأله عن الشر مخافة أن يدركنى ، فقلت : يا رسول الله إنا كنا أهل جاهلية وشر فقد جاء الله بهذا الخير فهل بعد هذا الخير من شر قال : نعم ، قال فقلت : فهل بعد ذلك الشر من خير قال : نعم ، وفيه دخن ، قلت وما دخنه قال : قوم يستنون بغير سنتى ويهتدون بغير هدى ، تعرف منهم وتنكر ، قلت : فهل بعد ذلك الخير من شر قال : نعم ، دعاة إلى أبواب جهنم ، من أجابهم إليها قذفوه فيها ، قال قلت : صفهم لى يا رسول الله قال هم من جلدتنا ويتكلمون بألسنتنا (نعيم بن حماد فى الفتن ، والعسكرى فى الأمثال)

و امثال اين حديث از حذيفه در صحيح بخاري ومسلم و.... نيز آمده است كه بنيان خلافت خلفاي بعد از پيامبر (ص) را باطل ميكند .

وحديث صحيح زير كه بسيار قابل توجه است :

2487 - ( صحيح )
[ إن منكم من يقاتل على تأويل هذا القرآن كما قاتلت على تنزيله فاستشرفنا وفينا أبو بكر وعمر فقال : لا ولكنه خاصف النعل . يعني عليا رضي الله عنه ] . عن أبي سعيد الخدري قال : كنا جلوسا ننتظر رسول الله صلى الله عليه وسلم فخرج علينا من بعض بيوت نسائه قال : فقمنا معه فانقطعت نعله فتخلف عليها علي يخصفها فمضى رسول الله صلى الله عليه وسلم ومضينا معه ثم قام ينتظره وقمنا معه فقال : فذكره قال : فجئنا نبشره قال : وكأنه قد سمعه . ( صحيح على شرط مسلم ) . وعن ربعي بن خراش قال : سمعت عليا يقول وهو بالمدائن : جاء سهيل بن عمرو إلى النبي صلى الله عليه وسلم فقال : إنه قد خرج إليك ناس من أرقائنا ليس بهم الدين تعبدا فارددهم علينا فقال له أبو بكر وعمر : صدق يا رسول الله ! فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لن تنتهوا يا معشر قريش ! حتى يبعث الله عليكم رجلا امتحن الله قلبه بالإيمان يضرب أعناقكم وأنتم مجفلون عنه إجفال النعم . فقال أبوبكر : أنا هو يا رسول الله ؟ قال : لا . قال له عمر : أنا هو يا رسول الله ؟ قال : لا ولكنه خاصف النعل . قال : وفي كف علي نعل يخصفها لرسول الله صلى الله عليه وسلم . ( وإسناده حسن ) . وله طريقا أخرى يتقوى بها يرويه شريك عن منصور عنه عن علي قال : جاء النبي صلى الله عليه وسلم أناس من قريش فقالوا : يا محمد ! إنا جيرانك وحلفاؤك وإن من عبيدنا قد أتوك ليس بهم رغبة في الدين ولا رغبة في الفقه إنما فروا من ضياعنا وأموالنا فارددهم إلينا . فقال لأبي بكر : ما تقول ؟ فقال : صدقوا ؛ إنهم لجيرانك وحلفاؤك . فتغير وجه النبي صلى الله عليه وسلم ثم قال لعمر : ما تقول ؟ قال : صدقوا ؛ إنهم لجيرانك وحلفاؤك . فتغير وجه النبي صلى الله عليه وسلم ثم قال : يا معشر قريش ! والله ليبعثن الله عليكم رجلا منكم ؛ امتحن الله قلبه للإيمان فيضربكم على الدين أو يضرب بعضكم . قال أبو بكر : أنا هو يا رسول الله ! قال : لا . قال عمر : أنا هو يارسول الله ! قال : لا ولكن ذلك الذي يخصف النعل . وقد كان أعطى عليا نعلا يخصفها . أخرجه الترمذي 298 / 2 ، وقال حديث حسن صحيح . والنسائي في الخصائص ص8 ، والضياء في المختارة . وأخرجه أبو داود 2700 ، وعنه الضياء

40158- عن ابن مسعود : أن النبى - صلى الله عليه وسلم - قال له كيف بك يا أبا عبد الرحمن إذا كان عليك أمراء يطفئون السنة ويؤخرون الصلاة عن ميقاتها قلت فكيف تأمرنى يا رسول الله قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - يسألنى ابن أم عبد كيف يفعل لا طاعة لمخلوق فى معصية الله (عبد الرازق ، وأحمد) [كنز العمال 14413]

لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق. در اموری که معصیت خالق در آن است، اطاعت از دستور معنا و مفهومی ندارد.

رسول خدا صراحتا میفرمایند بعد از من امامانی می آیند که سنت مرا خاموش میکنند !!!!

ودر احادیث صحیح دیگر هم از ائمه مضلین بعد از خودشان خبر داده بودند .

وطاعة ولاة الأمر ولا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق

ولاة امر حقیقی چه کسانی هستند ؟!

41353- عن أبى أمامة قال رسول الله - صلى الله عليه وسلم - فى خطبته يوم حجة الوداع : أيها الناس إنه لا نبى بعدى ولا أمة بعدكم ألا فاعبدوا ربكم وصلوا خمسكم وصوموا شهركم وأدوا زكاة أموالكم طيبة بها أنفسكم وأطيعوا ولاة أمركم تدخلوا جنة ربكم (ابن جرير) [كنز العمال 12922]
أخرجه أيضًا : أحمد (5/251 ، رقم 22215) ، والرويانى (2/309 ، رقم 1264) ، والدارقطنى (2/294) ، والطبرانى (8/115 ، رقم 7535) ، والبيهقى فى شعب الإيمان (6/5 ، رقم 7348) .

در حجه الوداع رسول خدا ولاة امر امت را تا قیامت معرفی کردند یعنی 12 امام و دین اسلام کامل ونعمت هم تمام گشت اما بعد ....

صحيح مسلم

13 ـــ باب الأمر بلزوم الجماعة عند ظهور الفتن
قَالَ حُذَيْفَةُ بْنُ الْيَمَانِ = قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا كُنَّا بِشَرٍّ فَجَاءَ اللَّهُ بِخَيْرٍ فَنَحْنُ فِيهِ فَهَلْ مِنْ وَرَاءِ هَذَا الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ نَعَمْ. قُلْتُ هَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الشَّرِّ خَيْرٌ قَالَ « نَعَمْ ». قُلْتُ فَهَلْ وَرَاءَ ذَلِكَ الْخَيْرِ شَرٌّ قَالَ « نَعَمْ ». قُلْتُ كَيْفَ قَالَ « يَكُونُ بَعْدِى أَئِمَّةٌ لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَاىَ وَلاَ يَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِى وَسَيَقُومُ فِيهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ فِى جُثْمَانِ إِنْسٍ ». قَالَ قُلْتُ كَيْفَ أَصْنَعُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ أَدْرَكْتُ ذَلِكَ قَالَ « تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلأَمِيرِ وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ وَأُخِذَ مَالُكَ فَاسْمَعْ وَأَطِعْ

نفاق مرض قلب است و رسول الله (ص) بصراحت ميفرمايند : يَكُونُ بَعْدِى أَئِمَّةٌ لاَ يَهْتَدُونَ بِهُدَاىَ ،

واین احادیث بنیان خلافت خلفای سه گانه را بر باد میدهند ضمن اينكه جناب عمار وحذيفه با ابوبكر هم بيعت نكردند !

kheymegahabalfazl;434230 نوشت:

البته مطلبي را از ابن تيميه داشتم كه الان در ارشيو ندارم، او مي گفت مولا را سب مي كردند و وقتي سب نمي كردند مي گفتن چرا سنت را ترك كرده ايد بواقع بحث اهل سنت شروعش به منزله سب مولا يعني سنت پيغمبر بوده است اگر شما متن عربيش را داريد ارائه كنيد ممنون مي شوم

سلام علیکم

از دوستان محترم کمال تشکر را دارم

بزرگواران و کارشناس محترم مطالب خیلی خوبی را بیان فرمودند از همه شما متشکرم.

جناب خیمه گاه عزیز این مطلب خیلی خوبی است لطفا اگر سند آنرا پیدا کردید بحث را کامل فرمائید.

باز از دوستان عزیز کمال تشکر را دارم.:Gol:

کوهساران;436920 نوشت:
لطفا اگر سند آنرا پیدا کردید بحث را کامل فرمائید.

با سلام

اين مطلب متعدد نقل شده است مثلا :

وروى العباس بن بكار الضبى ، قال حدثنى أبو بكر الهذلى ، عن الزهري ، قال : قال ابن عباس لمعاوية ، الا تكف عن شتم هذا الرجل قال ما كنت لافعل حتى يربو عليه الصغير ويهرم فيه الكبير فلما ولى عمر بن عبد العزيز كف عن شتمه ، فقال الناس ترك السنة .

أن معاوية بن أبي سفيان كان هو وولاته على البلاد يسبون علي بن أبي طالب على المنابر آخر الخطبة كل يوم جمعة ، وعتب على معاوية في ذلك وأنكره عليه جماعة ، فامتنع من تركه وقال : ( والله لا تركته حتى يكبر عليه الصغير ويشيب عليه الكبير ، فإذا ترك قيل تركت السنة )
فاستمر الحال على ذلك مدة أيام معاوية ويزيد ابنه ، وأيام مروان ابن الحكم وابنه عبدالملك وأيام ابنيه الوليد وسليمان ابني عبدالملك .
فلما رفع السب وأبدله بقوله تعالى { إن الله يأمر بالعدل والإحسان .. } الآية ، همهم أهل دمشق من المسجد وهو يقولون : ( تركت السنة ، تركت السنة ) ))([1]).

- الدكتور الشيخ محمد بكر إسماعيل ، أستاذ التفسير وعلوم القرآن في جامعة الأزهر ، نص على طعن معاوية بسيدنا الإمام فقال : (( واستجاب معاوية لرأي الضحاك ( بن قيس ) ، فلما كان يوم الجمعة صعد المنبر فحمد الله وأثنى عليه وصلى على نبيه ، ثم ذكر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب فانتقـصه ))([2]).


[/HR]([1]) خامس الخلفاء عمر بن عبدالعزيز ، الشرقاوي ، ص 134 ، ط الأولى ، دار الكتاب العربي ، بيروت ، 1407 هـ .

([2]) الحسن بن علي ، محمد بكر إسماعيل ، ص 209 ، ط الأولى ، دار المنار ، مصر ، 1426 هـ .

وتلك قاعدة الجوزجاني الشافعي في مَن لا يلعن عليّاً (عليه السلام) ; أي: يعتبره تاركاً للسُنّة
القول الفصل 2 / 384، نقلا عن شرح إحقاق الحقّ ـ للمرعشي ـ 3 / 408 ; وانظر: النصائح الكافية: 116.

أن حريزا كان يشتم عليا على المنابر

آنقدر معاويه جعليات و تبليغات عليه اهل بيت عليهم السلام كرده بود كه هنگاميكه امام علي (ع) را در مسجد شهيد كردند بعضي از مردم مخصوصا شاميان ميگفتند مگر علي نماز هم ميخواند ؟!

بدعتها را به اسم سنت پيامبر (ص) قالب ميكرد !

و هنگاميكه اسراي كربلا را به شام بردند مثل يك خارجي و كفار حربي با آنها رفتار نمودند و آثار تبليغات وسيع معاويه هم اكنون در اهل سنت كه بهتر است گفته شود اهل سنت معاويه ، متجلي است !

قال البخاري في الصحيح في كتاب الصلاة عن عمران بن الحصين قال : صلي مع علي بالبصرة فقال ذكرنا هذا الرجل صلاة كنا نصليها مع رسو ل الله (ص) فذكر انه كان يكبر كلما رفع و كلما وضع . وايضا قد ذكرني هذا صلاة محمد (ص) او قال لقد صلي بنا صلاة محمد (ص) و رواه مسلم و النسايي و ابو داود و احمد .

قال ابن ماجه بسنده عن ابي موسي قال صلي علي (ع) يوم الجمل صلاة ذكرنا صلاة رسول الله (ص) فاما نسيناها و اما نكون تركناها فسلم علي يمينه و علي شماله .

وقد روى أحمد والطحاوي بإسناد صحيح عن أبي موسى الأشعري قال: "ذكرنا علي صلاة كنا نصليها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم إما نسيناها وإما تركناها عمدا " ولأحمد من وجه آخر عن مطرف قال: قلنا - يعني لعمران بن حصين - يا أبا نجيد، هو بالنون والجيم مصغر، من أول من ترك التكبير؟ قال: عثمان بن عفان حين كبر وضعف صوته. وهذا يحتمل إرادة ترك الجهر. وروى الطبراني عن أبي هريرة أن أول من ترك التكبير معاوية. وروى أبو عبيد أن أول من تركه زياد. وهذا لا ينافي الذي قبله لأن زيادا تركه بترك معاوية، وكأن معاوية تركه بترك عثمان !!!!(فتح الباري)

في رواية قتادة عن مطرف قال عمران يعني ابن حصين اما صليت منذ حين او منذ كذا وكذا اشبه بصلاة رسول الله (ص)

تركناها عمدا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!! الا تتعجب !!!

فعن معاوية بسند صحيح يقول لابن عباس: أنت على ملة علي او عثمان .....

كلّ سنن رسول الله(صلى الله عليه وآله) قد غيّرت حتى الصلاة (امام شافعي)

قال سعيد بن جبير قال كنت مع ابن عباس بعرفات فقال ما لي لا أسمع الناس يلبون قلت يخافون من معاويه فخرج ابن عباس من فسطاطه فقا لبيك الهم لبيك لبيك فانهم تركوا السنة من بغض علي (رواه النسايي ج2 سنن ص 45 والبيهقي ج5 سنن ص 113) و قالوا في شرح هذا الحديث : ان عليا كان متقيدا بالسنن و منها التلبية في عرفات فتركوها خوفا من معاويه لانه كان يبغض عليا . وايضا يسبه و عدوا لشيعته.

وامام فخر رازی چه نیک گفته و نماز اهل سنت را نماز معاویه دانسته ونماز شیعه را نماز امیر المومنین :

" وأما أن علي بن أبي طالب رضي الله عنه كان يجهر بالتسمية فقد ثبت بالتواتر ، ومن اقتدى في دينه بعلي بن أبي طالب فقد اهتدى ، والدليل عليه قوله عليه السلام : اللهم أدر الحق مع علي حيث دار "[1][878].

وقال :" وهذا يدل على إطباق الكل على أن عليا كان يجهر ببسم الله الرحمن الرحيم "[2][879].

وقال :" إن الدلائل العقلية موافقة لنا ، وعمل علي بن أبي طالب عليه السلام معنا ، ومن اتخذ عليا إماما لدينه فقد استمسك بالعروة الوثقى في دينه ونفسه "[3][880].

قال الذهبي في تاريخ الإسلام (سنة101-120) ص427 :

" قال أبو عبد الرحمن المقرئ : بنو أمية إذا سمعوا بمولود اسمه علي قتلوه ، فبلغ ذلك رباحا ، فقال : هو -أي ابنه- عُلي ".

اگر اسم نوزادي علي بود او را مي كشتند !!!!!!!!!!!

http://hojjah.googlepages.com/sab.ali.doc

http://hojjah.googlepages.com/sab1.zip

موضوع قفل شده است