امام زمان علیه السلام و زیارت عاشورا

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
امام زمان علیه السلام و زیارت عاشورا

زیارت عاشورا که از سوی حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) به شیعیان و شیفتگان تعلیم داده شده است، مضامین والایی دارد. در یکی از قسمت های زیارت این چنین آمده است: « أن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور... من اهل بیت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛همانا از خداوند می خواهم خونخواهی تو را در کنار امام یاری شده از خاندان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) روزیم گرداند.»

زائر دراین جا، مشارکت در خونخواهی امام حسین (علیه السلام) به وسیله ی امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را طلب می کند، چرا که مقصود از امام منصور، دوازدهمین پیشوای شیعیان، حضرت مهدی (علیه السلام) می باشد و علت این که ایشان را منصور نامیده اند این است که ایشان در طلب خون جدشان یاری می شوند.

حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) در شرح آیه ی شریفه ی « و من قتل مظلوما» فرمودند: سمی المهدی المنصور کما سمی احمد محمدا و کما سمی عیسی المسیح؛ مهدی (علیه السلام) منصور نامیده شده همان طور که احمد به «محمد» و عیسی به «مسیح» نامیده شدند. (بحارالانوار، ج51، ص 27).

یکی دیگر از فقرات زیارت عاشورای حضرت امام حسین (علیه السلام) این جمله مبارکه است:

«وَ اَسئَلهُ اَن یبَلِّغَنِی المَقامَ المَحمُودَ لَکُم عِندَالله وَ اَن یرزُقَنِی طَلَبَ ثارِکُم مَعَ اِمامٍ هُدَی ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالحَقّ مِنکُم»

من از خداوند درخواست می کنم که مرا به مقام شایسته و ستوده ای که برای شما در نزد پروردگار است برساند و مرا نصیب کند که در رکاب امام هدایت از خاندان شما که ظهور کرده و به حق نطق می کند- حضرت مهدی موعود (ع)- خونخواهی شما نموده و انتقام خون بنا حق ریخته شما را بگیرم.

آری در زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نیز هر فصل دیگری که این زیارت شریف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شخص زائر و متوسل با دنیایی از درد، غم، سوز و گداز از خدای قاضی الحاجات درخواست می کند که او را موافق بدارد تا در معیت و همراهی امام زمان ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پیشوای جهانی بیاید و انتقام خون پاک امام حسین (علیه السلام) را از جنایتکاران بنی امیه بگیرد.

سپس دست خود را بر زانوی من زد و فرمود : « چرا نافله نمی خوانید ؟ نافله ، نافله ، نافله ». سه مرتبه این را تکرار فرمود. باز فرمود: « چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا ، عاشورا ، عاشورا ». و سه مرتبه تکرار فرمود. بعد فرمود: « چرا جامعه نمی خوانید ؟ جامعه ، جامعه ، جامعه»

شگفت انگیز است که هم خود و هم زیارت عاشورا یادآور ارتباط بسیار قوی و نیرومند این دو حجّت بزرگ الهی اند. برنامه عاشورا و زیارت عاشورا دلدادگان امام حسین (علیه السلام) را به امام زمان متّصل ساخته و پیوند می دهند و انسان ها را از مسیر عاشورا و زیارت جانسور امام حسین (علیه السلام) و در عین سوگ و عزا و توسل به آن حضرت به سوی امام عصر متوجه می سازند.

باید گفت زیارت عاشورا از جمله عبادات و زیاراتی است که مورد توجه حضرت بقیة الله – ارواحنا فداه – است ؛ چنان که محدث نوری در داستانی درباره توجه آن حضرت به این زیارت چنین می نویسد:

سید رشتی ( رحمة الله ) می گوید : در سال 1280 برای حج بیت الله الحرام از شهر رشت حرکت کرده، در تبریز در خانه تاجر معروفی به نام حاج صفرعلی تبریزی مهمان شدم . کاروان حرکت کرده بود و من متحیر بودم که چگونه سفر کنم ؟ در این میان کاروان حاج جبار جلودار سرهی اصفهانی به طرفهای«طربوزن» حرکت کرد. من به تنهایی اسبی از او کرایه کرده و به راه افتادم.چون به اولین کاروانسرارسیدم، سه نفردیگر به تشویق حاج صفرعلی به نام های: حاج ملا باقر تبریزی، حاج حسین تاجر تبریزی و حاج علی به من ملحق شدند. با هم رفیق شدیم و حرکت نمودیم تا به ارض «روم» رسیدیم و از آنجاعازم «طربوزن» شدیم.

در یکی از کاروانسراهای میان این دو شهر، حاج جبار به نزد ما آمد و گفت: کاروانسرایی که در پیش داریم ترسناک است ، کمی عجله کنید تا همراه کاروان باشید؛ چون معمولا با فاصله کمی از کاروان حرکت می کردیم. ما تقریبا دو ساعت و نیم یا سه ساعت پیش از اذان صبح حرکت کردیم ، وهنوز نصف یا سه ربع فرسخ راه نرفته بودیم که هوا ابری شدو ابرها جلوی مهتاب را گرفتند و هوا تاریک، و بارش برف شروع شد. شدت بارش برف به قدری بود که رفقا همه سرخود را پوشانده و با سرعت حرکت می کردند. من هرچه سعی کردم خودم را به آنها برسانم نتوانستم . آنها دور شدند و رفتند و من تنها ماندم . از اسب پیاده شدم و در کنار نشستم .

زیارت عاشورا

خیلی مضطرب بودم ؛ چون برای هزینه سفرتقریبا مبلغ ششصد تومان همراهم بود. مقداری فکر کردم و تصمیم گرفتم درهمان جا بمانم تا هوا روشن شود و به کاروانسرای قبلی برگردم و آنجا چند محافظ به همراه بردارم ، و توسط آن ها به کاروان ملحق شوم . دراین حال بودم که ناگاه در برابر خود باغی دیدم . باغبانی در آن بود که بیلی در دست گرفته و به درختان می زد و برف آنان را می ریخت . او نزد من آمد و با فاصله کمی ایستاد و فرمود : تو کیستی ؟

عرض کردم : رفقایم رفتند و من تنها ماندم و راه را بلد نیستم .

به زبان فارسی فرمود : « نافله بخوان تا راه را پیدا کنی»

من مشغول خواندن نماز شب شدم. نماز را که تمام کردم او دوباره آمد و فرمود : چرا نرفتی ؟ گفتم : به خدا راه را بلد نیستم . فرمود: « جامعه بخوان » من با آن که بارها به زیارت عتبات عالیات مشرف شده بودم ، زیارت جامعه را تا آن زمان ازحفظ نبودم، با این حال بلند شدم و زیارت جامعه را به طور کامل از حفظ خواندم . بازآن آقا نمایان شد و فرمود: نرفتی ؟هستی؟ بی اختیار گریستم و گفتم: هنوز هستم و راه را بلد نیستم. ایشان فرمودند: « عاشورا بخوان » من زیارت عاشورا را نیز تا آن زمان از حفظ نبودم. برخاستم و از حفظ مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم و زیارت را با همه لعن و سلام و دعای علقمه خواندم .

در زیارت مخصوص امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا نیز هر فصل دیگری که این زیارت شریف خوانده شود و در ضمن توسل به حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) شخص زائر و متوسل با دنیایی از درد، غم، سوز و گداز از خدای قاضی الحاجات درخواست می کند که او را موافق بدارد تا در معیت و همراهی امام زمان ارواحنا فداه و در رکاب پرافتخار آن پیشوای جهانی بیاید و انتقام خون پاک امام حسین (علیه السلام) را از جنایتکاران بنی امیه بگیرد

باز آن آقا آمد و فرمود: نرفتی؟ هستی؟ گفتم نه، هنوز نرفتم، تا صبح هستم. فرمودند: من الان تو را به کاروان می رسانم. سپس رفت و بر مرکبی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد، فرمود: به ردیف من بر مرکب سوار شو . من سوار شدم، و افسار اسبم را کشیدم، ولی اسب حرکت نکرد. فرمود افسار اسب را به من بده ، من افسار را به او دادم . بیل خود را به دوش چپ گذاشت و افسار اسب را به دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب در نهایت تمکین متابعت کرد . و حرکت نمود. سپس دست خود را بر زانوی من زد و فرمود: « چرا نافله نمی خوانید؟ نافله، نافله، نافله ». سه مرتبه این را تکرار فرمود. باز فرمود: « چرا عاشورا نمی خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا ». و سه مرتبه تکرار فرمود. بعد فرمود : « چرا جامعه نمی خوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه»

ایشان در هنگام پیمودن راه ، دایره وار حرکت می کرد. ناگاه رو به من کرد و فرمود: « آنها رفقای شما هستند که در کنار چشمه آبی فرود آمده اند » آنها مشغول وضو برای نماز صبح بودند. من از مرکب پایین آمدم. خواستم سوار مرکب خودم شوم ولی نتوانستم. آن بزرگوار پیاده شد ، و بیل را در برف فرو و مرا سوار کرد و سر اسب را به سمت رفقا برگردانید . در این حال به این فکر افتادم که این آقایی که به زبان فارسی حرف می زد که بود؟ در صورتی که در آن منطقه همه ترک و مسیحی بودند و به زبان ترکی حرف می زدند و چگونه با این سرعت مرا به رفقایم رسانید؟ پشت سر خود را نگاه کردم اما کسی را ندیدم و اثری از او نبود، سپس به رفقایم ملحق شدم.

بخش مهدویت تبیان