سردار شهید سید محمد صنیع خانی

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردار شهید سید محمد صنیع خانی

سال 1332در شهرستان قم در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. هم پای پدر، دوران كودكی را در محافل قرآنی و اهل بیت (ع) گذراند و نوجوانیش را با ترغیب و تشویق پدر با مبارزات علیه رژیم پهلوی سپری كرد. تلاش بی وقفه او در راه افشای مفاسد حكومتی، باعث شد تا بارها به دست عوامل ساواك دستگیر ، شكنجه و زندانی گردد. آخرین بار در اوج گیری انقلاب اسلامی و طلیعة پیروزی همراه با دیگر زندانیان سیاسی از زندان آزاد شد. او تا پیروزی انقلاب اسلامی، در حركت های مردمی و راه پیمایی ها شركت جست و در استقبال از حضرت امام به عنوان عضو كمیتْ استقبال از امام عاشقانه تلاش كرد.
وی در حماسة 19 تا 22 بهمن 1357 در تسخیر مراكز مهم وپادگان ها، نقش ارزنده ای را ارائه نمود.
سید محمد پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تشكیل كمیتة انقلاب اسلامی محله خود همت پی گیرانه ای داشت. در مبارزه با عوامل فساد و ایادی نفاق، به طور جدی در صحنه حضور یافت و بدین وسیله مسیر خدمات ارزنده اش را در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ادامه داد و به عضویت آن در آمد. دیری نپایید كه ستاد مبارزه با مواد مخدر را راه اندازی كرد و شناسایی عوامل توزیع و دستگیری آن ها و متلاشی كردن باندها بزرگ و خطرناك به صورت برجسته ایفای وظیفه نمود.
او، پس از آغاز جنگ تحمیلی، مركز اعزام نیروی سپاه را تشكیل داد و در كار سازماندهی و اعزام نیرو در سپاه به طور خستگی ناپذیر و فعالانه كوشید.
سید محمد، كار بزرگی را در سپاه بنیان نهاد و منشاء تحولی در ترابری سپاه شد. خنثی سازی توطئه رژیم بعث عراق پس از انهدام پل ارتباطی كالاهایی كه از تركیه به كشور، هدایت می شد، سرعت چشم گیر در جابه جایی نیروها و تجهیزات رزمی در علمیات كربلای 8 در بند مهم فاو و ایجاد یك باند مراسلاتی از طریق قایق های عاشورا و تاسوعا در اروند اعزام لودرها و بلدوزرها در ساخت جاده های ارتباطی جبهه و سنگرهای رزمندگان ... همه و همه، دشمن را به انزوا كشاند.
برابر اسناد موجود، او در عملیات شلمچه به تنهایی در یك شب، دو هزار وسیلة سنگین را به خطوط مقدم جبهه رساند و شبانه در استقرار مواضع و سلاح های سنگین همت گمارد.
حضور مستمر سید محمد در صحنه های رویارویی با بعثیان و مدیریت پشتیبانی او در زیر انبوه بمب های شیمیایی .... زخم های عمیقی را بر پیكر او وارد ساخت تا آن جا كه سالها پس از جنگ این دردها را تحمل می كرد.
ستاد ترابری سید محمد نه فقط در دوران دفاع مقدس كه همزمان به عنوان بازوی خدمات كشور برای همه ارگان ها، شناخته شده بود. درسیل سیستان و بلوچستان در ساخت سیل بند آن منطقه فعالانه وارد عمل شد.
گروه او در زلزلة رودبار اولین گروهی بود كه به التیام زخم های مردم پرداخت و هم او بود كه در ساخت حرم و حسینیة حضرت امام خمینی نقش مهمی را ایفا نمود و در روزهایی كه ایران اسلامی در سوگ ارتحال رهبرشان به عزا نشسته بودند در طول دوماه به طور شبانه روزی زیارت گاه مشتاقان را بناكرد.
سيد محمد صنيع خاني پس از پايان جنگ علي رغم درد و رنج مجروحيتش، به كشور و مردم محروم خدمت كرد و آرام آرام همانند شمعي سوخت و به متن جامعه، نورانيت بخشيد. او كام بسياري از هموطنان محرومش را با ياري بي ريغ شيرين كرد و در نهايت در روز چهاردهم شهريور ماه سال 1374 به آرزوي ديرينه اش رسيد.
پيكر پاكش در تهران به طرز باشكوهي تشيع شد. چندين هزار نفر از مردم تهران و ياران و همرزمانش حضور داشتند و او كه عاشق امام (ره) بود، در حرم مراد و رهبرش آرام گرفت و همانطور كه خودش آرزو كرده بود در جايي دفن شد كه زير پاي زائران امام خميني (ره) باشد.
سردار شهيد، سيدمحمد صنيع خاني در زمان شهادت 42 سال داشت.دو فرزند پسر به نام هاي سيد وحيد و سيد رضا و يك فرزند دختر بنام خديجه السادات از ايشان به يادگار مانده است.
برادر كوچكش،سيد محمد حسن، در سال 1361 در جريان عمليات بيت المقدس در فاو به شهادت رسيد. وي در زمان شهادت 17 سال داشت و بر اثر اصابت گلوله دشمن بعثي به قلبش شهيد شد.
پيكر پاك شهيد پس از گذشت 8 روز از شهادتش در تهران بدست خانواده اش رسيد.

وصیت نامه
دوست داستم در كشور امام زمان دار فانی را وداع كنم....
با تایید دكترها و دستور فرماندهی محترم و مسوولین عزیز، پس از مشورت با خداوند متعال و استخارة حضرت آیت الله العظمی خامنه ای رهبر معظم انقلاب، مجبور به ترك دیار شدم و جهت ادامة درمان به لندن آمدم كه پس از تشخیص، قرار شد به مداوا مشغول شدم. دوست داشتم در كشور امام زمان(ع) و كشور خون و قیام انقلاب حضرت مهدی(ع) با خواست خداوند كه مقدر باشد دارفانی راوداع كنم، ولی مجدد تكلیف شد كه درمان را شروع كنم....
نیرهای مخلص انقلاب را فراموش نكنید
از مسوولین عزیز خواهش می كنم نگذارند، نیروهای مخلص انقلاب و بسیجی های عزیز و حانباران و خانواده معظم شهدا و زجر كشیده های انقلاب مورد كم لطفی زیردستان قرار گیرند. این ها بركت های انقلابند. خدای ناكرده ناراحتی آن ها باعث بی بركتی و ناخشنودی خداوند خواهد شد.
بنده، كوچك تر از این حرف ها هستم، ولی حالا كه به طرف بیمارستان در حركت هستم گفتم چند كلمه ای بنویسم. عذر و پوزش می خواهم.
از خدای منان درخواست می كنم من را با امام عزیز و شهدا محشور كند. از كلیة مسوولین، خانوادة معظم شهدا، جانبازان، بسیجیان عزیز و انقلابیون خواهش می كنم چنان چه از بندة حقیر و گنه كار كوتاهی در كار دیده اند، حلالم نمایند. از همة دوستان، اقوام و هم كاران درخواست عفو می كنم.
خانوادة عزیزم!
اما خانوادة عزیزم! بسیار شرمنده ام كه در طول مدت انقلاب به خاطر فشار كار نتوانستم خدمات درستی بدهم. معذرت می خواهم. و از همسر مظلومم كه فداكاری نموده و با هرگونه ناملایمات با من همراهی نمود. تشكر می كنم. ان شاءالله در روز قیامت شافعت بنده را بكنی و با خانم حضرت زینب محشور شوی.
... از پدر و مادرم كه زحمات زیادی را با فقر برای به ثمر رساندن بنده كشیده اند، ممنون و سپاس گزارم و طلب عفو و بخشش می نمایم. از این كه نتوانستم جبران زحمات یك شب شماها را بكنم معذرت می خواهم.
... فدای انقلاب كردم ،وضعیت زندگیم، همان طور كه خانواده و مسوولین عزیز اطلاع دارند، بنده اول انقلاب منزل شخصی و زندگی مناسب و ماشینی داشتم و یك هزار متر هم زمین كه مهر همسرم بود. همه را در طول پانزده سال فروختم و همه را خرج خود و انقلاب نمودم.
فرزندم خودت را آماده كن برای جنگ با آمریكا و اسراییل، انشاءالله جای پدرت را باید پركنی.
دخترم:
صبور باش، آنی خدا را فراموش نكن و با توكل به خدا راه حضرت زینب را پیشه كن و از درس و قرآن خواندن كناره گیری نكن.
سید محمد صنیع خانی

1- ايفاي نقش موثر در جابجايي واگنهاي باري بين ايران و تركيه، پس از بمباران و آسيب ديدگي شديد «پل قطور» كه تنها راه مبادلاتي خطوط ريلي ايران با اروپا بود و هست.(گزارش حماسه پل قطور توسط مركز تحقيقات لجستيك سپاه بصورت جزوه و سي دي تهيه شده است)
2- ايجاد سيل بندهاي خاكي در سيستان، براي جلوگيري از تخريب روستاها توسط سيلاب هاي فصلي كه هرسال شاهد تخريب و بي خانماني و خسارات زيادي به روستائيان آن استان بوديم.
ذكر اين نكته خالي از لطف نيست كه؛
روزي در اواخر عمر ايشان آقاي حجتي و آقاي سعيدي كيا در بيمارستان ساسان به عيادت سيد محمد آمده بودند. سيد محمد به آقاي حجتي گفت:«اگر تنها آن شن هايي كه براي سيل بندهاي زابل ريختيم مرا شفاعت نمايند؛ برايم كافيست».
3- انتقال امكانات ترابري و ماشين آلات و جرثقيل و تداركات به منطقه در اولين ساعات پس از زلزله رودبار و منجيل:
در اين واقعه ترابري سنگين سپاه اولين گروه امداد رسان به زلزله زدگان بود و شخص سيد محمد به اتفاق آقاي دكتر ميرزاده معاون اجرائي رئيس جمهور و آقاي مجتبي نصيري از جمله اولين نفراتي بودند كه در صحنه حاضر شدند.
(نكته قابل توجه ديگر اينكه سيد محمد به محض آگاهي از وقوع زلزله در يكي از مناطق اطراف تهران، كليه پرسنل ترابري را احضار نمود، وسائل نقليه، امكانات و كمر شكن ها را آماده كرد و در ساعت 4 بامداد پس از مشخص شدن محل حادثه و مركز زلزله با آمادگي كامل به سمت رودبار و منجيل حركت كرد و چند ساعت بعد عمليات امداد و نجات زلزله زدگان را آغاز نمود.)
4- نقل و انتقال پل هاي شناور و شناورهاي ساخت مجتمع شهيد رجائي به مناطق جنوب و خليج فارس:
يكي از شناورهاي مهمي كه مي توانسست در هورالعظيم نسبت به انتقال و جابجايي نيرو، خودروهاي سبك و سنگين زرهي و ماشين آلات راهسازي، ايفاي نقش نمايد شناورهاي آبي خاكي طارق بود كه در موسسه شهيد رجائي تهران ساخته مي شد و نوع ديگراين شناورها با كاربري ايجاد معبر در هور العظيم بنام مفتاح براي قطع ني و بازكردن معبر براي قايقها نيز از توليدات اين موسسه بود كه توسط ترابري سنگين به منطقه حمل مي گرديد.
5- ايفاي نقش در عمليات خاكي راه آهن مشهد- سرخس كه ايران را بوسيله خط ريلي به كشورهاي شمال شرقي و خاور دور مرتبط مي ساخت.
6- عمليات بزرگ جابجايي سپاهيان محمد رسول الله(ص) و برنامه ريزي انتقال از سراسر كشور به استاديوم آزادي و اعزام به مناطق عملياتي ايجاد هماهنگي لازم با دستگاههاي مختلف براي انتقال، از قبيل امنيت سفر و سهولت حركت و سوخت گيري بين راهي (به لحاظ مشكلات و كمبود سوخت براي جلوگيري از ايجاد مشكل براي مردم و كاميونها و اتوبوسهاي خصوصي، سيد محمد تانكرهاي گازوئيل را در نقاطي از مسيرمستقر كرده بود كه مشكلي براي مردم بوجود نيايد و اتوبوس ها هم معطل سوخت گيري نشوند)
7- ايفاي نقش كليدي و منحصر به فرد در مراسم تشييع، خاكسپاري، شب هفت امام و چهلم و سالگرد امام و بعد از آن در همه سالگردهاي امام(ره)
از همه مهمتر آماده سازي حرم مطهر، براي شب هفت و چهلم و سالگرد و ساخت حرم كه عمدتا مسئوليت جابجايي و حمل و نصب سازه هاي فلزي حرم را سيدمحمد و همكارانشان عهده دار بودند؛ بطوري كه مرحوم حاج سيد احمد آقا در آخرين وداع سيدمحمد با ايشان، در زمان خداحافظي مي گويد: «من براي خودم دعا نمي كنم، دعا مي كنم كه شما به سلامت برگردي و براي اين انقلاب و حرم مطهر حضرت امام(ره) خدمت كني و من شفاعت تو را به امام (ره) مي كنم.
در مراسم سالگرد امام (ره) مسئوليت خدمات رساني به زائرين در ابعاد مختلف، همچنين حمل و نقل و هماهنگي هاي مربوطه با راهنمائي و رانندگي و پليس راه از جمله مسئوليت سيد محمد بود.
پس از شهادتش همه دست اندركاران ياد وخاطره سيد محمد را كه يك تنه كار چندين نفر را عهده دار بود فراموش نمي كنند.
8- همكاري موثر در ساخت حسينيه امام خميني (ره ) محل ديدارهاي مقام معظم رهبري(دامت بركاته)
اين مكان در زماني حدود دوتا سه ماه ساخته شد و قبل ازاين گروههاي مختلف مردم از شهرستانها براي بيعت با ايشان در حياط رياست جمهوري با ايشان ديدار مي داشتد
9- همكاري چشمگير با بنياد مستضعفان در ساخت مجموعه هاي مسكوني:در آن زمان مسئوليت اين ساخت و سازها با جناب آقاي مهندس سيد محمد عليزاده معاون عمران بنياد بود.
10- همكاري با شركت واحد اتوبوسراني در جابجائي مسافرين در زمان اوج مسافرتهاي شهري مردم تهران و استفاده از اتوبوسهاي موجود در ترابري و و سرويس هاي شهري سپاه.
11- همكاري جدي با بنياد شهيد در واگذاري اتوبوس براي انتقال تشيع كنندگان شهدا به بهشت زهرا(س) و برگرداندن آنها.
12- همكاري با پايانه هاي حمل مسافردر شب و روزهاي تعطيل براي حمل مسافر به شهرستانهاي نزديك تهران.
(در اين زمينه ترابري سنگين دفتري را درترمينال ها ايجادكرده بود به منظورهماهنگي اعزام مسافر به شهرستانهاي نزديك تهران، قم، كاشان، اراك، قزوين، زنجان، سمنان در ايام تعطيل و در زمان اوج مسافرتها با استفاده ازاتوبوسهاي سپاه)
13- همكاري با وزارت راه و ترابري در جابجايي كالاها، بخصوص مواد غذايي از مبادي ورودي كشور با استفاده از تريلر و كاميونهاي سپاه پاسداران.
به گفته همرزمان شهيد؛ وي دردوران فرماندهي با بخش هاي مختلف سپاه و پليس راههاي كشور ارتباط و تعامل خوبي برقرارنموده بود . در آن زمان ترابري سپاه براي پشتيباني سريع به يگانهاي رزم در جابجايي تجهيزات تداركات و نفرات علاوه بر ترابري كل كه در تهران مستقر بود در هريك از قرارگاه هاي عملياتي مانند نجف، حمزه، كربلا نيز ترابري هاي عملياتي ايجاد نموده بود.

محمدحسین عباسی ولدی:
برگرفته از خاطرات شفاهی خانواده ودوستان شهید
آن روزها كه سید محمد، مسوول مبارزه با مواد مخدر بود، یك بار موفق شد كه 120 كیلوگرم هرویین را كشف كرده و عوامل آن را هم دستگیر كند. وقتی خبر به حضرت امام رسید، فرمودند: به نحوی شایسته از ایشان قدردانی شود.
یكی از مسوولان، صدهزار تومان برای سید محمد فرستاد. سید، وقتی پاداش را دید چیزی نگفت: ولی تمام آن را بین نیروهایش تقسیم كرد.
بی قرار بود
بارها و بارها بچه دیده بودند كه سید محمد زیر حجم عظیمی از بمب های شیمیایی و غیر شیمیایی، سرو صورتش را چفیه می بست و در مدیریت و تخلیة امكانات لجستیكی كار می كرد. اصلاً برایش خستگی، معنی نمی داد. شب و روز نداشت. واقعاً او از جمله كسانی بود كه در هر كجای جبهه حضور داشت و هر جا كه خطر جدی تر بود، حضور سید هم بیشتر بود. اصلاً این بشر خواب نداشت. بی قرار بود. خیلی می سوخت.
یك بار كه برای معالجة زخم های شیمیایی اش به خارج از كشور عزیمت می كرد. حاج احمد آقا یادگار حضرت امام – به او گفت: من برای خودم دعا نمی كنم برای تو دعا می كنم كه برگردی!
حتی حاج احمد آقا یك بار در حرم حضرت امام به هنگام سخن رانی خطاب به مرد گفته بود برای شفای سید محمد دعا كنید.
او گردن همة ما حق داشت.
سید، اهل ولایت بود و با تمام وجود، به حضرت زهرا(س) و آقا امام زمان (ص) و ائمه معصومین (ع) عشق می ورزید. مرید و شیفتة حضرت امام بود. از همان اول كه امام وارد ایران شد، زیر سایة او، فرمان برداری كرد. در خصوص ارادت او به ایشان همین بس كه در ساخت حرمش، شبانه روز كاركرد. زمانی سید، بازرس حج بود. سال های پس از رحلت امام دیگر به حج نرفت. تا آخرین بار كه وقتی مشرف شد حج خودش را به نیابت از حضرت امام انجام داد.
سید محمد مشكل گشای همه بود. هركسی مشكلی داشت. با او در میان می گذاشت. همیشه به فكر محرومان بود. برای ده ها نوعروش، واسطه خبر شد و جهیزیه تهیه كرد.
همسرایشان می گوید: یك روز ساعت 11 یا 12 شب بود كه از سركار به خانه آمد و نمی دانست كه من متوجة او هستم. سریع رفت و تلفن را برداشت به یكی از رفقایش زنگ زد و گفت: آن چند تا ماشین جهیزیه را به ساوه ببرید. صاحبانشان منتظرند.
به او چیزی نگفتم، ولی از همان جا فهمیدم كه سید یكی دو تا كار ندارد. خیلی از كارهایش را من نمی دانستم، یعنی او خودش این طور بود. دوست داشت درگم نامی و بی نامی كار كند.
فرزند شهید صنیع خانی می گوید: اوایل شهادت پدرم بود كه بر سر مزارش رفتیم. از دو زنی را با چند تا بچة قد و نیم قد دیدیم كه بر سر مزار پدر نشسته بودند و دائم گریه می كردند. جلو رفتیم و از آن ها پرسیدم: چه شده است؟
مادر بچه ها شروع كرد به شرح دادن حالات پدرم كه چه خدماتی را برای ما انجام داده و چه مشكلات بزرگی را در زندگیمان حل كرده است. او آن قدر به ما لطف داشت كه بچه ها كم تر احساس یتیمی می كردند. ولی از وقتی كه آقای صنیع خانی شهید شده دوباره آن ها بی قرار شده اند.
وقتی كه پزشك مسیحی هم گریه می كند.
وقتی سید محمد برای معالجة زخم های شیمیایی در لندن به سر می برد، شب ها در گوشه ای از بیمارستان به مناجات و توسل و دعا مشغول می شد.
یك بار پزشكش به طور تصادفی متوجه حالات او شد و سخت تحت تاثیر نیایش های او قرار گرفت. با این كه هم مسلك وهم زبان با سید محد نبود، ولی از سید خواهش كرد كه به او اجازه بدهد بعضی از شب ها كه سید در حال راز و نیاز است او هم در كنارش باشد.
از آن به بعد بعضی شب ها این پزشك مسیحی به كنار رسید می آمد. سید، مناجات می خواند و او هم گریه می كرد.
پزشكان و پرستاران سید محمد، بیش تر از آن برای معالجة سید به اتاقش بروند برای هم نشینی با او به اتاقش می آمدند. گاهی اوقات هم یادشان می رفت كه به چه بهانه ای پیش او آمده اند.
آن ها، مجذوب اخلاق و روحیة مقاوم سید محمد شده بودند. آخر، زیر فشار شیمی درمانی، آن همه روحیه و سر زندگی، بریا آن ها عجیب بود. وقتی پزشكان و پرستاران دور سید حلقه می زدند، او هم كم نمی گذاشت، از هر دری برایشان سخنی می گفت: بدون آن كه شكوه و شكایتی كند.


آخرین روزهای حیات سید محمد سپری می شد، پزشک معالجش می گفت؛ حداکثر 15 تا 30 روز دیگر زنده می ماند و امیدی به درمانش نیست.
باید به لندن می رفتم و برادرم را به کشور بازمی گرداندنم. در هنگام عزیمت برای روز مبادا سفارشاتی را به برخی از دوستان نمودم و از آن جمله کلید منزل سید محمد را به آقای غیاثی(از دوستان شهید) دادم و نشانی محل آلبوم های عکس سید محمد را هم به اطلاعش رساندم تا درصورتی که احتیاج به چاپ عکس و اعلامیه باشد تصاویر شهید در اختیارشان باشد.
پس از مراجعت و گذشت 14-13 روز بستری سید محمد دربیمارستان ساسان و شهادت آن بزرگوار، شبانه پوستر و عکس های آقا سید محمد چاپ و قاب شده بود.
چندین قاب را روی حجله های روبروی منزلشان نصب گردید. مادرم با مشاهده عکس نصب شده روی حجله ناگهان به گریه افتاد و با حالتی متعجب گفت:
«این عکس کجا بوده؟»
گفتیم: چطور؟
گفت: روزی در ویلای گلشهر سید محمد به دیدنم آمد و این عکس را قاب کرده و به من داد و گفت: «این عکس حجله من است».
گفتم این چه حرفی است که می زنی؟ سید محمد گفته بود به هر جهت یک روز باید از این دنیا برویم و ما هم منتظر آن روز هستیم.
اما حکایت عکس قاب شده سید محمد بدین قرار بود که در دوران جنگ یکی از مشکلات شهید صنیع خانی و ترابری سپاه در مورد تهیه پوستر و تصاویر رانندگانی که به شهادت می رسیدند و از آنها عکس وجود نداشت.
سید محمد دستور داده بود از همه همکارانش عکسی گرفته شود تا در زمان شهادت هر یک مشکل عکس نداشته باشند و حجله شهدا با تصویرشان برپا شود.
اما همان عکسی که سید محمد در دوره جنگ به نیت حجله شهادتش گرفته بود و به مادرش نشان داده بود، پس از شهادتش توسط دوست و همرزمش آقای محمد ساربان نژاد، از میان سه عکس انتخاب و چاپ شد.