بررسی روایات و اسناد موجود درباره شهادت فاطمه زهرا : از واقعیت تا افسانه !!!

تب‌های اولیه

166 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی روایات و اسناد موجود درباره شهادت فاطمه زهرا : از واقعیت تا افسانه !!!

سلام علیکم

بحث شهادت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها از جمله بحث های مهم و حیاتی تاریخ صدر اسلام بوده ، هست و خواهد بود ، به گونه ای که به عقیده بنده می تواند تاثیر مهمی بر روی اعتقادات اسلامی داشته باشد . و در تضعیف و تقویت مذاهب موثر باشد .

در این میان برای اثبات و یا رد آن باید دلیل داشت ، لذا قصد بنده اینست که در این تاپیک ادله شهادت فاطمه زهرا را از کتب شیعه و اهل سنت بررسی کنیم ( باهم )

بنابراین از کارشناسان و دوستان گرامی درخواست که متقن ترین و بهترین دلایل راجع به شهادت فاطمه زهرا را مطرح نمایند .

با توجه به اینکه تاپیکی جامع در این خصوص مشاهده نکردم ، خواستم که اثبات و ردیات در یک مکان و در یک محل واحد جمع شود و انشاءالله به نتیجه برسیم .

با تشکر از همه .

و الیه المصیر .

با نام الله



کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم
جناب عبدالرسول شما شروع بفرمائید ما خدمتتان می رسیم

السلام عليك يا فاطمه (س) صديقه الشهيده


إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة >> فاطمه عليها السلام صديقه و به شهادت رسيده است. الكافي، ج 1، ص 458.

به نظرم اول مشخص كنيم، كه از روايات عامه شروع كنيم و يا شيعه

سلام و عرض ادب خدمت کارشناس گرامی و برادر عزیزم جناب خیمه گاه :

از دید بنده مانعی برای استارت بخش وجود ندارد . به دلیل تقدس بیشتر ما از کتب شیعه شروع کنیم فکر کنیم بهتر است ، البته این فقط نظر بنده است و هر طور دوستان مایل باشند بنده هم تابع جمع خواهم بود

لیکن چون قرار است این ادله به سمع و نظر یکی از ماموستا های غرب کشور برسد ، از عزیزان درخواست دارم که متقن ترین و بهترین دلایل را ارائه دهند که انشاءالله و به فضل الله سبحانه و تعالی مسئله به روشنی حل و بحث گردد .

فقط یک نکته و آن اینکه از دید دوستان مانعی ندارد که بنده نظرات ایشان را اینجا ارائه دهم و پاسخ آنرا از شما دریافت نمایم ؟

و دیگر اینکه اگر امکانی وجود دارد روایات در حجم معقولی ارائه شوند که بررسی آنها در بازه منطقی از زمان از سوی ایشان صورت بگیرد .

جزاکم الله خیرا .:Gol:

عبدالرسول;428367 نوشت:
فقط یک نکته و آن اینکه از دید دوستان مانعی ندارد که بنده نظرات ایشان را اینجا ارائه دهم و پاسخ آنرا از شما دریافت نمایم ؟

لا باس برادرم
من هم با شروع هيچ مشكلي ندارم، از هر كجا كه دوست داريد شروع كنيد
فقط سوال شما قائل بر شهادت هستيد يا خير؟
از بقيه دوستان كه مي خواهند در بحث شركت كنند درخواست مي شود در اولين تاپيك ارسالي موضع خود را مشخص كنند، قائل بر شهادت هستند يا خير؟

بنده باز ذكر سلام بر ان بانوي صديقه شهيده موضع خودم را مشخص كردم

جناب خیمه گاه : هرچند بنده با دلایلی شهادت آنحضرت را پذیرفته ام ، اما شبهاتی مطرح شد که خواستم به کمک اساتید و خبرگان آنها پاسخ داده شوند .

البته فکر نمی کنم که در این سطح مذاکرات نیازی به اعلام موضع داشته باشیم !

امیدوارم با پایان این بحث عقیده ام محکمتر گردد .

بنابراین با شرکت کارشناس گرامی و ارائه ادله از کتب شیعه بحث شروع گردد .

موفق باشید .

عبدالرسول;428381 نوشت:
جناب خیمه گاه : هرچند بنده با دلایلی شهادت آنحضرت را پذیرفته ام ، اما شبهاتی مطرح شد که خواستم به کمک اساتید و خبرگان آنها پاسخ داده شوند .

انشا الله خبرگان پاسخ شما را بدهند، اما شروعتان با مطرح كردن شبهه خودتان هست يا شبهه ماموستا و يا ارسال مطالب در مورد شهادت

ما منتظر ارسال مطلبتان هستيم

برادر عزیز جناب عبد الرسول. کتابی هست بنام دانشنامه شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها بر رد سنی ها و همچنین معدودی شیعیان ظاهری که شهادت را انکار کرده اند مثل محمد حسین فضل الله چهره سیاسی لبنان، این کتاب توسط علی لباف نوشته شده در دو جلد و یک مجلد عالی. من حقیر اگر بتوانم حتما عکسهایی ازین کتاب رو ارسال میکنم بهتون.

فقط بدانید که محدث قمی برترین مدارک متقن شیعه(و چه بسا سنی)، درباره شهادت ایشان علیها السلام را در کتاب بیت الاحزان خود آورده.

اصولا روش بنده اینست که ابتدا درخواست می کنم عزیزان وقوع این حادثه را ثابت نمایند .

بعد اگر مطلبی وجود داشت عرض می شود .

شبهات جناب ماموستا نیز در خلال بحث عرض می شود .

فقط برای بار دوم عرض می کنم :

ارسال مطالب در حجمی معقول باشد که وقت بررسی آنها برایشان وجود داشته باشد .

خیلی متشکر .

سلام علیکم
از همه عزیزان حاضر در بحث تشکر می کنم
اگر ما بخواهیم برای خودمان شهادت را اثبات کنیم ، همین

kheymegahabalfazl;428352 نوشت:
إن فاطمة عليها السلام صديقة شهيدة >> فاطمه عليها السلام صديقه و به شهادت رسيده است

کافی است
اما اگر می خواهیم برای غیر مذهبی ها نیز اثبات شود فکر می کنم که باید از پله پایین شروع کنیم بعد به پله های بالاتر برویم
مثلا اثبات اینکه هجوم به خانه صورت گرفته است
یا فاطمه زهرا سلام الله علیها از شیخ ناراضی بودند و این نارضایتی تا آخر عمر شریف ایشان ادامه داشته است
یا اینکه ابابکر در اواخر عمر از حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها اظهار پشیمانی کرده است(1)

اگر ابتدا فضایل حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها مشخص شود ، همین هجوم نیز چیز کمی نیست ، وقتی کسی به این مرحله برسد که بتواند به خانه چنین شخص با فضیلتی هجوم آورد ، علامت سوالهای زیادی جلوش می آید
مثلا در شهادت امام حسین علیه السلام ما شخصی را محکوم می کنیم که در قتل ایشان دست داشته است ، کسی به دفاع بر می خیزد و می گوید نه این شخص در قتل شرکت نداشته تنها خیمه را آتش زده ، خوب همین هم اگر ثابت شود ، وی را از درجه انسانیت خارج می کند حال شرکت در قتل پیش کش
پس اگر ما از پله های پایین شروع کنیم و اثبات کنیم،
اولا : راحتتر به پله های بالاتر می رویم
ثانیا: اگر در رفتن به پله های بالاتر نا توان شدیم (چون طرف مقابل فقط بخاری را قبول دارد و شاید از بخاری نتوان تصریح در شهادت را پیدا کرد) همین اثبات پله های پایین می تواند ضربه محکمی بر اعتبار مهاجمین بزند ، و خلافت آنان را از درجه اعتبار شرعی ساقط کند
بهر حال در خدمتتان هستم

1.ابن جریر طبری -تاریخ الامم والملوک-جلد دوم- صفحه 619 و ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان جلد 4 ص 219

سلام علیکم

کارشناس گرامی :

حدیثی که برادر خیمه گاه زحمت کشیدند ، همانطور که فرمودید برای اثبات شهادت فاطمه زهرا برای خود شیعیان ( و نه کس دیگری ) می تواند کافی باشد ، اما برای دیگران نمی توان با چنین احادیثی شهادت را ثابت نمود .

از آنجا که می خواهیم به قضاوت در مورد یک حادثه تاریخی بپردازیم ، باید تمامی زوایای یک قضاوت منصفانه را رعایت نماییم .

پرونده مورد بحث ، شهادت بانو فاطمه زهرا به دست عده ای از صحابه و مردم 1400 سال پیش است .

اولین کاری که در راستای اثبات این موضوع باید انجام داد ، اینست که کیفیت شهادت ایشان و چگونگی رخداد ماجرا به روشنی بیان شود ، آنهم با اسناد و مدارکی معتبر .

زیرا اگر نحوه وقوع حادثه به روشنی و با اسناد و مدارک معتبر ثابت نشود ، نمی توان به وقوع آن اطمینان حاصل نمود .

هم اکنون نیز مشاهده می کنیم که اولین قدم در راستای بررسی یک جرم ( مثلا قتل ) ، بازسازی صحنه وقوع جرم و بازرسی دقیق آنست .

بنابراین بنده از شما در خواست دارم که در گام اول با استناد به یک مدرک معتبر تاریخی ، ماجرای به شهادت رسیدن فاطمه زهرا را بیان کنید و همه ما را از جزئیاتی که در کتب و اسناد مکتوب و موجود است ، باخبر سازید .

در مورد نکاتی هم که فرمودید باید عرض کنم که برادر و استاد گرامی :

بنده در اینجا در مورد مناقب و فضائل حضرت زهرا هیچ صحبتی نکرده ام و احتمالا در آینده هم نخواهم کرد !

بحث هتک حرمت ( بر فرض آنکه ثابت شود ) با شهادت تفاوت دارد ، هر چه قدر هم پرده دری اصحاب و یاران پیامبر زشت و ناپسند باشد ، نمی توان از آن شهادت و ... را دریافت نمود .

حتی مسئله تهدید ( ولو اگر ثابت هم شود ) نمی تواند حمل بر شهادت و مرگ و وفات ( یا به تعبیر امروزی قتل ) گردد ، چرا که تهدید در مرحله سخن است و مرگ در مرحله عمل و فرق این دو از زمین تا آسمان و بلکه بیشتر است !

بنابراین در خواست بنده اینست که شهادت ایشان را ثابت نمائید ، در این بین اگر روایت و یا سندی هم دال بر محقق و عملی شدن تهدیدات وجود دارد ، می توان به آنها استدلال نمود . اما اینکه ما صرفا از تهدید ، وقوع عمل را بفهمیم در هیچ دادگاهی مورد قبول نبوده ، نیست و نخواهد بود !

جزاکم الله خیرا .

[="Times New Roman"]گفتند: «فاطمیه کدام است؟ کوچه چیست؟
افسانه باشد این همه»؛ گفتم خدا کند

حسن بیاتانی

[="Times New Roman"]

عماد;428783 نوشت:
ابابکر در اواخر عمر از حمله به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها اظهار پشیمانی کرده است(1)

سلام
زحمت می‌کشید متن نقل‌ها را بیاورید تا دقیق‌تر ببینیم تعبیر «حمله» بوده یا «گشودن خانه» یا چیزی دیگر.
سپاس

ما درباره ماجراي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه 202 در روايت معروفي که حضرت وقتي حضرت زهرا را در قبر قرار دادند به پيامبر اکرم خطاب کردند و فرمودند « وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ » دختر تو به تو خبر خواهد داد به اينکه امت تو جمع شدند تا دخترت را بشکنند پي در پي از او سؤال کن و خبر را از او بگير و اين شکسته شدن فاطمه زهرا در زماني است که هنوز از رحلت شما مدت زيادي نگذشته و هنوز ياد شما از ذهن ما نرفته است .
یا در کتاب فرائد السمطین با سند صحیح امده است که قال رسول الله
وَأِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتِهَا وَانْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ‏ إِرْثُهَا وَكُسِرَ جَنْبُهَا [وَكُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِينُهَا وَهِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثْ...
فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقَدَّمَ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏
فرائد السمطين، ج2، ص 34 و 35
پيامبر خدا فرمودند:
زمانى كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اى افتادم كه پس از من براى او رخ خواهد داد، گويا مى‌بينم ذلت وارد خانه او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوى او شكسته شده و فرزندى را كه در رحم دارد سقط شده؛ در حالى كه پيوسته فرياد مى‌زند: وا محمداه!؛ ولى كسى به او پاسخ نمى‌دهد،‌ کمک مى‌خواهد؛ اما كسى به فريادش نمى‌رسد.
او اول كسى است از خاندانم كه به من ملحق مى‌شود؛ و در حالى بر من وارد مى‌شود كه محزون، نالان، غمگين، حقش غصب و شهيد شده است
این قضیه شهادت حضرت زهرا از منابع اهل سنت و اهل تشیع که اهل سنت کتاب فرائد السمطین بنده راویان ان را نگاه کردم عده ای اشکالات بی اساس حالا می کنند که جواب هایش هر کس اشکال کرد در نزد بنده محفوظ است
برای بررسی اسناد کتابی که ایت الله سبحانی فکر کنم نوشته باشند الحجه الغراء که تمام روایات را با تک تک راویانش بررسی کرده است مراجعه کنند یا کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه که 250 روایت اورده است از شیعه و سنی در این زمینه که علاقه مندان به این کتاب رجوع کنند .
.

فرهنگ;429550 نوشت:
سلام
زحمت می‌کشید متن نقل‌ها را بیاورید تا دقیق‌تر ببینیم تعبیر «حمله» بوده یا «گشودن خانه» یا چیزی دیگر.
سپاس

اینکه دیگر هر بچه شیعه ای می داند که لودد انی ام لکن کشفت بیت فاطمه ای کاش پرده دری نمی کردم و در جنگ را با حضرت علی ع باز نمی کردم..این روایت هم 100در 1000 درصد صحیح است و ابن قدامه مقدسی در کتابش الاحادیث المختاره این روایت را حسن شمارده است و جلال الدین سیوطی در کتاب مسند فاطمه روایت را حسن شماره است که روایت حسن کالصحیح است که رد روایت صحیح فسق و کفر می اورد دیگه حالا با خود شخص است بپذیرد یا نپذیرد..
برای اطلاع بیشتر به لینک زیر رجوع کنید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=147

[=Times New Roman]

ammarshia;429572 نوشت:
اینکه دیگر هر بچه شیعه ای می داند که لودد انی ام لکن کشفت بیت فاطمه ای کاش پرده دری نمی کردم و در جنگ را با حضرت علی ع باز نمی کردم..

سلام سپاسگزارم بزرگوار؛ از قضا من هم همین روایت مد نظرم بود و لذا این سؤال را پرسیدم. ظاهراً تعبیر حمله کردن نیست کشف بیت است که گویا گشودن خانه معنا می‌دهد، نه هجوم. (در مروج الذهب مسعودی: «فوددت أني لم أكن فتشت ‌(کشفت) بيت ‌فاطمة، و ذكر في‌ذلك كلاماً كثيراً» کاش نمی‌گشتم....)

فرهنگ;429576 نوشت:
«فوددت أني لم أكن فتشت ‌(کشفت) بيت ‌فاطمة، و ذكر في‌ذلك كلاماً كثيراً» کاش نمی‌گشتم

ببخشيد برادرم، اما جاي سوال هست، اقايان چگونه وارد خانه شدند؟ در زدند؟ زنگ زدند؟ يا لگد زدند؟

جناب بزرگ نواصب عالم ابن تيميه حرامي در منهاج البدعه امويه خودش فرموده است: إنه كبس البيت با زور و يا حمله وارد خانه شده اند

فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا

ان ناصبي، ملعون در را با لگد شكست

السمرقندى المعروف بالعياشي، أبى النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى (متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج2، ص67، تحقيق: تحقيق وتصحيح وتعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر: المكتبة العلمية الإسلامية – طهران.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413هـ) الاختصاص ص 186، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 28، ص 227، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.

برادران عزیز :

با تشکر از شرکت شما در بحث ،

اگر اجازه بدهید بنده روایات را به ترتیب انتقال بدهم و بعد درمورد آنها بحث بشود .

با تشکر .

عبدالرسول;429614 نوشت:
رادران عزیز :

با تشکر از شرکت شما در بحث ،

اگر اجازه بدهید بنده روایات را به ترتیب انتقال بدهم و بعد درمورد آنها بحث بشود .

با تشکر .

بيا ديگه حاجي من خسته شدم از بس منتظرم موندم

بفرست ما استفاده كنيم انشا الله

سلام علیکم

بسیار از دوستان و عزیزانمان متشکریم که با شرکت خود در بحث ، آنرا پر بار تر و علمی تر می نمایند .

البته به نظر بنده بهتر بود تا صبر می کردیم که کارشناس گرامی خودشان آغاز بحث را کلید بزنند ، اما خب به دلایلی بنده فقط و فقط همین یک بار ، آنچه عزیزان ما آوردند را نقد می کنم ( چرا که قبلا ضعف این ادله برای بنده روشن شده بودند ! )

به جهت رعایت احترام ابتدا از برادر عمار شیعه شروع می کنم که در آوردن دلیل تقدم داشتند :

[SPOILER]

ammarshia;429566 نوشت:
ما درباره ماجراي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه 202 در روايت معروفي که حضرت وقتي حضرت زهرا را در قبر قرار دادند به پيامبر اکرم خطاب کردند و فرمودند « وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ » دختر تو به تو خبر خواهد داد به اينکه امت تو جمع شدند تا دخترت را بشکنند پي در پي از او سؤال کن و خبر را از او بگير و اين شکسته شدن فاطمه زهرا در زماني است که هنوز از رحلت شما مدت زيادي نگذشته و هنوز ياد شما از ذهن ما نرفته است .
[/SPOILER]

اولا بنده درخواست می کنم که اگر عزیزان به روایتی اشاره می کنند ، سند آنرا نیز بای ما قرار دهند تا بتوانیم عینی تر و بهتر به بحث بپردازیم .

کتاب نهج البلاغه همچون سایر کتب ، برای مطالب درون خود به سند نیاز دارد ، همانطور که شیعیان در رد نامه 6 نهج البلاغه ادعا می کنند که این نامه فاقد سند است و لذا آنرا فاقد ارزش می دانند ، ما نیز می توانیم در اینجا به همین دلیل این خطبه را رد نماییم .

اما چون طریق ، طریقی علمیست ، بنده خودم سند این خطبه را قرار می دهم :

قسمت مورد احتجاج دوستان ما در کتاب کافی با سندی بسیار ضعیف آورده شده است : کتاب الکافی ، باب ابواب التاریخ ، باب مولد الزهرا ، روایت شماره سوم .

علامه مجلسی در مرآة العقول در ذیل روایت می نویسد : مجهول .

بنده به این هم کفایت نمی کنم و برای روشن تر شدن موضوع سند آنرا هم بررسی می کنم :

اولین سند آن که ارسالی قرن به قرن ! بوده و اصلا ارزشی برای نقد ندارد ، چرا که یک راوی در قرن دوم و سوم از ائمه و تابعین نقل روایت کرده است .

اما سند دوم آن به شرح زیر است :

أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الشَّيْبَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْهُرْمُزَانِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي‏

این سند مملوء از مجاهیل است ، و آن مجاهیل عبارت اند از :

القاسم بن محمد الرازی ، علی بن محمدالهرمزانی . و جالب اینجاست که این دو نفر در کل کتب اربعه فقط همین یک روایت را دارند .

به راستی آیا چنین کلامی باید از افراد مجهول الحال گرفت ؟ آیا سند شما بر حال افراد فاقد حال بنا شده است ؟

حتی این روایت را جزء روایات غریب دانسته اند و آنرا در کتاب غریب الحدیث فی بحار الانوار آورده اند !

از حیث سندی که کاملا فاقد اعتبار و ارزش بود ، اما ببینیم متن آن چه می گوید ؟

از آنجا که ما بدنبال اثبات [HL]شهادت[/HL] فاطمه زهرا هستیم و نه چیز دیگر ، این روایت ضعیف هیچ گونه نشانه ای از شهادت بانو فاطمه زهرا ندارد ، در متن آن می گوید که اصحاب جمع شدند تا او را بکشند ، سوال می کنیم : آیا او را کشتند ؟

کجای این روایت شهادت را می رساند که شما آنرا برای اثبات شاهدت آورده اید ؟ در حقیقت قصد امت را می گوید ، اما آیا قصد امت به عمل منجر شد ؟ حداقل این روایت چیزی نمی گوید !

برسیم به روایت بعدی :

[SPOILER]

ammarshia;429566 نوشت:
یا در کتاب فرائد السمطین با سند صحیح امده است که قال رسول الله
وَأِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتِهَا وَانْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ‏ إِرْثُهَا وَكُسِرَ جَنْبُهَا [وَكُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِينُهَا وَهِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثْ...
فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقَدَّمَ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏
[/SPOILER]

روایتی که جناب عمار شیعه آنرا از کتاب جوینی حاطب لیل انتخاب نموده اند و ادعا دارند که این روایت سندش صحیح است ،

جناب عمار شیعه ، حداقل سندش را می گذاشتید و بعد ادعای صحت سند را مطرح می کردید !

بر خلاف شما بنده می گویم که این [HL]روایت شیعی کاملا ضعیف السند[/HL] است .

اولین تدیس نویسندگان اصلی این متن اینست که روایت را به کتاب اهل سنت نسبت می دهند ، در حالیکه در سنی بودن صاحب کتاب شک و شبهه وجود دارد ، و اضافه من نمی دانم چرا آقایان مطرح نمی کنند که روایت فوق را آقای صدر الدین جوینی ازکتاب الامالی شیخ صدوق می گیرد ؟

البته اگر کتاب فرائد السمطین را بگشاییم می بینیم که خود نویسنده اعتراف کرده که روایت را از چه کسی گرفته ، اما متاسفانه وام گیرندگان از وی چنین چیزی را طرح نمی کنند ، به گمان اینکه ما از روی روایت به همین آسانی عبور خواهیم نمود !

صرف نظر از سند جوینی تا شیخ صدوق

سند این روایت در مصدر اصلی چنین است :

عن علي بن أحمد بن موسى الدقاق ، عن محمد بن أبي عبد الله الكوفي ، عن موسى بن عمران النخعي ، عن النوفلي ، عن الحسن بن علي بن أبي حمزة ، عن أبيه ، عن سعيد بن جبير ، عن ابن عباس

هر کس اندکی رجال خوانده باشد از دور حکم به ضعف این سند می کند ، چرا که تعداد اسناد صحیح و متصل شیعه به دوران صحابه به تعداد انگشتان یک انسان هم نمی رسد !

صرف نظر از جهالت برخی روات و اینکه هیچگونه جرح و تعدیلی در کتب رجالی شیعه ندارند ، به بررسی سه راوی از این روات می پردازیم و ضعف و بی ارزشی سند را از حیث وجود این سه تن ثابت می کنیم :

الحسين بن يزيد النوفلي‏ : وی در کتب رجالی هیچگونه تعدیلی ندارد ، بلکه برعکس جرحی هم بر وی وارد شده است ، و آن اینکه اهل قم ( که در نزد حدیث شیعه از جایگاه بالایی برخوردار هستند ) وی را متهم به غلو کرده اند ( رجال نجاشی : 38 ) . هرچند نجاشی می گوید که از وی روایتی در خصوص غلو نرسیده است ، اما باید در پاسخ گفت که عقیده به غلو بدون ذکر روایتی در باب غلو هم می تواند مشهور شود ، به هر حال چون وی تعدیل ندارد و جرحی نیز بر وی وارد شده است ، وی در زمره ضعفا قرار می گیرد ، چنانچه علامه حلی نیز در روایات وی توقف کرده و به آنها اعتنا نمی کند ( الخلاصه : 217 )
از علمای اهل سنت نیز خطیب بغدادی در تاریخ بغداد 3 / 303 وی را مجهول می داند.

الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني‏ : وی هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی نداشته و برعکس تا آنجا که امکان دارد علمای رجالی شیعه وی را تضعیف کرده اند . کشی در رجال خود وی را شدیدا تضعیف کرده و او را کذاب ، غالی و ملعون دانسته است ( رجال کشی : 443 و 552 ) . نجاشی وی را واقفی مذهب دانسته و تضعیف کرده است ( رجال نجاشی : 37 ) ، ابن داوود وی را متروک دانسته است ( رجال ابن داوود : 441 ) و ابن غضائری هم وی را ذاتا ضعیف دانسته است ( رجال ابن غضائری 1 / 51 ). در نهایت هم علامه حلی در الخلاصه صفحه 213 وی را ضعیف دانسته است .

در میان اهل سنت هم ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان 2 / 234 وی را تضعیف کرده است .

علي بن أبي حمزة البطائني‏ : او نیز هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی شیعه نداشته و برعکس علمای زیادی وی را تضعیف کرده اند . در مورد مذهبش اختلاف نظراتی وجود دارد. شیخ طوسی ، کشی ، ابن غضائری و علامه حلی وی را واقفی مذهب دانسته اند ، اما در مقابل نجاشی وی را صحیح المذهبی می داند که بعدا به واقفه متمایل شده است . در مجموع باید گفت که اقوال در مورد واقفی بودن وی محکمتر است و قول نجاشی مورد اعتنا نمی باشد . اما در خصوص تضعیفات وی باید گفت که کشی در چند جای کتاب خود وی را ضعیف دانسته و در نهایت هم وی را کذاب و ملعون می داند ( رجال کشی : 404 ) و نیز ابن غضائری با شدت فراوان وی را تضعیف کرده ( رجال ابن غضائری 1 / 83 ) و علامه حلی نیز در الخلاصه صفحه 232 در مورد او لفظ ضعیف جدا ( بسیار ضعیف است ! ) به کار برده است .

حال سوال می کنیم : آیا اسناد شهادت فاطمه زهرا را باید کذابین و ملعونین و افراد غالی تشکیل دهند ؟

جناب عمار شیعه به کدامین جرئت و با کدامین منطق چنین سندی را صحیح می دانید ؟ آیا اصلا یک بار به مصادر اصلی رجوع کرده اید تا ببینید که اوضاع از چه قرار است ؟

بنده می توانم بسیار راحت و آسوده از کنار بررسی متن آن بگذرم ، اما فقط نکاتی را عرض می کنم که دوستان بدانند که حتی این روایات با عقیده شیعه هم در تناقض است :

دو اظطراب بزرگ متن این روایت جعلی به قرار زیر است :

در همین روایت می خوانیم که پیامبر به فاطمه می گوید که [HL]تو اولین کسی هستی که از اهل بیت من به من ملحق می شوی [/HL]! در حالیکه دو خط پایینتر می گوید : جنین درون رحم فاطمه ، سقط می گردد !

بالاخره تکلیف را باید مشخص کنید : [HL]اول فاطمه از اهل بیت به پیامبر ملحق می گردد یا محسن [/HL]؟

دوم : در این روایت دروغین ، پیامبر با لفظی آشکار می گوید : ارث او ( فدک ) را از او غصب کرده اند ، حالا این سوال مطرح می شود که مگر فدک هبه نبود ؟ پس چطور در روایتی که خود نیز آنرا قبول دارید ( که اگر قبول نداشتید به عنوان بهترین روایت نمی آوردید : رجوع شود به ابتدای مقاله سایت ولیعصر ) فدک ارث معرفی شده ؟

و نکته بعدی : وقتی پیامبر با این وضوح آینده را در گذشته می بیند ! چرا اصحاب و متخلفین را [HL]تنبیه[/HL] نمی کند ؟

اگر بگویید که جرمی در آن موقع واقع نشده می گوییم که پس چطور پیامبر جرم واقع نشده را دیده ؟

اصلا تنبیه به کنار ، چرا خصوصا آن افراد را متذکر نساخته که چنین بلایی بر سر خاندانش نیاورند ؟

و اصلا چرا آن افراد را در نزد خود نگاه داشته است ؟ و آنها را به جرم عملشان طرد نساخته ؟ به هر حال ما در اسلام شاهدی صادق تر از پیامبر نباید داشته باشیم ؟ نداریم که ؟

اینها نمونه ای از جعلیاتی بود که با عنوان سند صحیح و معتبر و واضح شهادت فاطمه زهرا به آن استناد شد ، نه فقط سندشان معیوب و جعلیست ، بلکه متنشان نیز دروغین و مظطرب است !

اما در مورد نحوه داخل شدن عمر به خانه حضرت فاطمه نیز مطالبی از سوی جناب خیمه گاه مطرح شد که پاسخ می دهیم :

[SPOILER]

kheymegahabalfazl;429601 نوشت:
جناب بزرگ نواصب عالم ابن تيميه حرامي در منهاج البدعه امويه خودش فرموده است: إنه كبس البيت با زور و يا حمله وارد خانه شده اند
[/SPOILER]

به سخن ابن تیمیه اشاره شد ، دوست عزیز ، جناب خیمه گاه ، جنابعالی طوری القا نمودید که انگار این عقیده مسلم ابن تیمیه است و حال آنکه با رجوع به کتاب وی می بینیم که او با آوردن لفظ یقال : (یعنی گفته می شود ) نظر خودش را بیان نموده است ، اصولا در زبان عرب ، نویسندگان هنگامی که امری در نزدشان ضعیف و فاقد اعتبار شمرده شود ، از عبارت یقال و یا قیل استفاده می کنند و علت آن نیز اینست که دو فعل ذکر شده مجهول بوده و گویندگان آن خبر معلوم و مشخص نیستند !

خصوصا ابن تیمیه در انتهای کلامش می نویسد : هَذَا كُلُّهُ دَعْوَى مُخْتَلِقٍ، وَإِفْكٌ مُفْتَرًى

بنابراین نظر وی در این زمینه هیچ گاه با نظر شما موافق نبوده است ! :ok:

اما روایتی که از تفسیر عیاشی نقل نمودید نیز مرسل و علاوه بر آن ضعف روات دارد :

[SPOILER]

kheymegahabalfazl;429603 نوشت:
فضرب عمر الباب برجله فكسره، وكان من سعف، ثم دخلوا ان ناصبي، ملعون در را با لگد شكست السمرقندى المعروف بالعياشي، أبى النضر محمد بن مسعود بن عياش السلمى (متوفاي320هـ)، تفسير العياشي، ج2، ص67، تحقيق: تحقيق وتصحيح وتعليق: السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر: المكتبة العلمية الإسلامية – طهران.
الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري، البغدادي (متوفاي413هـ) الاختصاص ص 186، تحقيق: علي أكبر الغفاري، السيد محمود الزرندي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.
المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار، ج 28، ص 227، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403 - 1983 م.
[/SPOILER]

سند آن چنین است :

عن عمرو بن أبى المقدام عن أبيه عن جده ما أتى على يوم قط اعظم من يومين أتيا على

اولا خود عیاشی بنابر سخن نجاشی از ضعفای بسیاری روایت کرده است : و كان يروي عن الضعفاء كثيرا .

اما آن ضعفا چه کسانی هستند ؟

عمرو بن ابی المقدام که ابن غضائری وی را تضعیف نموده است . پدرش ثابت بن هرمز ابی المقدام که هم دینش فاسد بوده و هم دنیایش ! کشی در روایتی نقل می کند که امام محمد باقر در مورد او و چند تن دیگر گفته که آنان از جمله کسانی هستد که تلاش هایشان نابود شده و در حقیقت به خدا و روز جزا ایمان نیاورده اند ! ( رجال الکشی ص 341 )

جد وی نیز برای ما نا آشناست و بنده حقیقتا نمی دانم وی چه کسیست ؟

اگر کسی می داند ما را هم باخبر کند !

بنابراین انچه تمامی دوستان آوردند ، همه و همه ، نه تنها شهادتی را ثابت نمی کرد ، بلکه تمامی آنها جعلی ، دروغین و ساخته و پرداخته ذهن آشفته عده ای مجهول الهویة بود !

بنده منتظر ارائه دلایل از سوی کارشناس گرامی هستم . باقی عزیزان نیز لطفا با ارائه سند و مدرک درست و حسابی و کامل ، بحث کنند .
باتشکر

[="Microsoft Sans Serif"]درود بر آقای رسول :Gol:

عبدالرسول;429830 نوشت:
بالاخره تکلیف را باید مشخص کنید : اول فاطمه از اهل بیت به پیامبر ملحق می گردد یا محسن ؟

به بیانی، آقای رسول می‌فرمایند، اگر پهلوی زهرای مرضیه شکسته است، بدین‌مایه است که بدو ضربه زده‌اند و در زمان زدن ضربه، که ضربه‌ای کاری بوده است چون باعث شکستگی شده است، افتادن را در پی داشته است و فرزند سقط می‌شود؛ همانگونه که می‌دانیم، حضرت زهرا، پس از این رخداد، زمانی را نیز در خواب‌گاه بوده‌اند و این نشان‌دهنده‌ی این است که فرزند پیش از مادر کشته شده است.

نقل قول:
و نکته بعدی : وقتی پیامبر با این وضوح
آینده را در گذشته می بیند
! چرا اصحاب و متخلفین را تنبیه نمی کند ؟
اگر بگویید که جرمی در آن موقع واقع نشده می گوییم که پس چطور پیامبر جرم واقع نشده را دیده ؟

پیامبران عارف‌اند و عارفان، رفتارهای خدایی دارند؛ یکی از رفتارهای خدایی ستارالعیوب است.
اگر با این دید بخواهیم نگاه کنیم، چرا خدایی که می‌دانست مردم پیامبرانش را می‌کشند، پیش از آن، آنان را از میان نبرد تا جان پیامبران به خطر نیفتد؟
این با اراده داشتن آدمی، ناسازگار است زیرا خدا از ابتدا همه‌چیز را می‌داند ولی می‌گذارد تا مردم آن اشتباه را انجام دهند که نگویند مارا اگر می‌گذاشتی، چنان نمی‌کردیم.
حتی یک کارآگاه، با این‌که می‌داند فلان‌کس گناه‌کار است، می‌گذارد تا او را در زمانی که کار اشتباهی انجام داده است، دستگیر کند؛ تا راهی برای انکار نماند.

نقل قول:
اصلا تنبیه به کنار ، چرا خصوصا آن افراد را متذکر نساخته که چنین بلایی بر سر خاندانش نیاورند ؟

نه تنها پیامبر، بلکه خدا نیز سفارش کرده است: «بگو جز دوستی نزدیکانم چیزی از شما نمی‌خواهم».
گمان نمی‌شود این‌کار، اگر انجام شده باشد، سازگاری‌ای با دوسی داشته باشد و هم خدا و هم پیامبر، به همه‌ی مردم هشدار داده است، از ستم‌کردن به نزدیکان من دوری کنید.

عبدالرسول;429830 نوشت:
به سخن ابن تیمیه اشاره شد ، دوست عزیز ، جناب خیمه گاه ، جنابعالی طوری القا نمودید که انگار این عقیده مسلم ابن تیمیه است و حال آنکه با رجوع به کتاب وی می بینیم که او با آوردن لفظ یقال : (یعنی گفته می شود ) نظر خودش را بیان نموده است ، اصولا در زبان عرب ، نویسندگان هنگامی که امری در نزدشان ضعیف و فاقد اعتبار شمرده شود ، از عبارت یقال و یا قیل استفاده می کنند و علت آن نیز اینست که دو فعل ذکر شده مجهول بوده و گویندگان آن خبر معلوم و مشخص نیستند !

خصوصا ابن تیمیه در انتهای کلامش می نویسد : هَذَا كُلُّهُ دَعْوَى مُخْتَلِقٍ، وَإِفْكٌ مُفْتَرًى

بنابراین نظر وی در این زمینه هیچ گاه با نظر شما موافق نبوده است !

اين شبهه را قبلا هم پيروان سقيه مطرح نموده بودند اما تيرشان به سنگ خورد

در صفحه قبل دارد:
قال الرافضي الثامن قوله في مرض....
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290


اين عبارت را مي‌آورد و در ادامه‌اش مي‌گويد:
والجواب أن القدح لا يقبل...
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290


بعد مي‌گويد: نهايت چيزي ما در اينجا مي‌توانيم بگوييم:
وغاية ما يقال
منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

عبدالرسول;429830 نوشت:
کتاب جوینی حاطب لیل

ببخشيد اين حاطب ليل را از كجا اورديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر مطالبي مي خواهيد از ذهبي بياوريد، كه بايد بگويم ايشان در كتب رجالي خود از حاطب اليل بودن جويني چنين سخني نگفته اند اما انچه از ذهبي به عنوان اثر در باب جويني مانده است اينه:

شرح حال جويني از زبان شاگردش امام ذهبي::::::

الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام

او امام و از ممتاز‌ترين و كامل‌ترين محدثين و مايه افتخار اسلام بود

تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500


حال سوال پيش مي آيد ايا براستي جويني استاد ذهبي بوده است؟

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .

از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .

تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .

چنين شخصي كه امام، محدث، و فخر اسلام بوده اند به گمانم فهميده بودند كه اين روايت معروف و مشهور هست كه بودن هيچ رديه اي ان را مكتوب مي كند

ضمن اينكه اگر ما بخواهيم حاطب اليل ها را از درجه اعتبار علمي ساقط كنيم بسيار از علماي اهل سنت دچار تزلزل مي شوند برادرم

عبدالرسول;429830 نوشت:
و نکته بعدی : وقتی پیامبر با این وضوح آینده را در گذشته می بیند ! چرا اصحاب و متخلفین را تنبیه نمی کند ؟

اگر بگویید که جرمی در آن موقع واقع نشده می گوییم که پس چطور پیامبر جرم واقع نشده را دیده ؟

اصلا تنبیه به کنار ، چرا خصوصا آن افراد را متذکر نساخته که چنین بلایی بر سر خاندانش نیاورند ؟

و اصلا چرا آن افراد را در نزد خود نگاه داشته است ؟ و آنها را به جرم عملشان طرد نساخته ؟ به هر حال ما در اسلام شاهدی صادق تر از پیامبر نباید داشته باشیم ؟ نداریم که ؟

اینها نمونه ای از جعلیاتی بود که با عنوان سند صحیح و معتبر و واضح شهادت فاطمه زهرا به آن استناد شد ، نه فقط سندشان معیوب و جعلیست ، بلکه متنشان نیز دروغین و مظطرب است !

خدا هم مي دانست اگر شيطان را ازاد بگذارد دنيا را به فنا خواهد داد چرا به او اجازه عصيان داد كه بندگكان دچار عقاب شوند؟
اگر ما اينگونه بخوهيم جلو برويم بايد مباني هاي خود از قران تا سنت را كنار بزنيد
پيغمبر خدا تابع وحي هستند و ما ينطق عن الهوي و هر عملي هم كه انجام بدهيد ما بايد تابع ان باشيم و مااتاكم الرسول فخذواه اينها شبهاتي هست كه پيروان سقيفه براي تخئطه شهادت حضرت زهرا س وارد مي كنند كه اگر پيغمبر مي دانست چرا سكوت كرد، پيغمبر هم كه مي دانست حقوق مولا علي را مي خورند و غصب مي كنند، چرا با غصبين برخورد نكرد؟ پيغمبر هم كه مي دانست در ماجراي تبوك چه كساني قصد ترور را دارند چرا انها را تنبيه نكرد؟ پيغمبر كه مي دانست معاويه جناياتي را در طول تاريخ خواهد كرد كه اثار ان بعد از 1400 سال هم هنوز نبايد پاك شود، خود ايشان دستور به قتل معاويه را داد پس چرا خودش نكشت؟
اين روش خوبي براي تقطيع تاريخ نيست


قابل توجه برادر عبدالرسول::::‌بنده مي دانم كه شما مسئله شهادت را قبول داريد، مخاطب من ان كسي بودكه فرموديد اين شبهات را به شما داده است

عبدالرسول;429830 نوشت:
روایتی که جناب عمار شیعه آنرا از کتاب جوینی حاطب لیل انتخاب نموده اند و ادعا دارند که این روایت سندش صحیح است ،

[=arial black]برادر از شما توقع نداشتم که این شبهه مال چند سال پیش را مطرح کنید که این رو حتی بچه شیعه ها حفظ هستند که حاطب لیل بودن دلیلی بر ضعف نیست به دلیل اینکه متن بنده طولانی نشود به لینک زیر رجوع کنید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=5996

عبدالرسول;429830 نوشت:
بر خلاف شما بنده می گویم که این روایت شیعی کاملا ضعیف السند است .

برادر این حرف شما سنگ پای قزوینم کم می اورد جوینی و شیعه ؟برادر بدانید که جوینی در این کتاب از روایت شعه و سنی روایت نقل کرده است و این دلیل بر این نیست که روایت شیعه است
در متن روایت امده که از کتابی نقل شده است اما در پاورقی امده است که از کتاب شیخ صدوق این قضیه نقل شده است که حالا ما می گیم کتاب هایی مثل کتاب فرائد السمطین و کتاب مناقب خوارزمی در چاپ هایی که توسط ایران می شود در پاورقی این حدیث را که در کتب شیعه امده است هم بیان می کنند و اگر نسخه اصل این کتاب را دارید ارائه دهید که چنین چیزی امده است و بر فرض که از کتاب شیخ صدوق نقل کرده باشد روایت را که رد نکرده است روایتی اورده است و در اول ان هم تصریح کرده است که خبر داد مرا اقای فلان از کتاب فلان یعنی این مورد پذیرش اقای جوینی بوده است ..

عبدالرسول;429830 نوشت:
الحسين بن يزيد النوفلي‏ : وی در کتب رجالی هیچگونه تعدیلی ندارد ، بلکه برعکس جرحی هم بر وی وارد شده است ، و آن اینکه اهل قم ( که در نزد حدیث شیعه از جایگاه بالایی برخوردار هستند ) وی را متهم به غلو کرده اند ( رجال نجاشی : 38 ) . هرچند نجاشی می گوید که از وی روایتی در خصوص غلو نرسیده است ، اما باید در پاسخ گفت که عقیده به غلو بدون ذکر روایتی در باب غلو هم می تواند مشهور شود ، به هر حال چون وی تعدیل ندارد و جرحی نیز بر وی وارد شده است ، وی در زمره ضعفا قرار می گیرد ، چنانچه علامه حلی نیز در روایات وی توقف کرده و به آنها اعتنا نمی کند ( الخلاصه : 217 )
از علمای اهل سنت نیز خطیب بغدادی در تاریخ بغداد 3 / 303 وی را مجهول می داند.

برادر گرامی لطفا متون عربی را بزنید چاپ کتب متفاوت است .. و هم چنین ایت الله سبحانی در درس خارج خود که اشکال می گیرند می گوید که ایت الله خوئی ایشون رو ثقه دانسته است اگر حرف ایشون برای شما حجت است که الحمدلله وگرنه بگویید که تا در کتب ها بگردم:
http://www.eshia.ir/feqh/archive/text/sobhani/feqh/90/901207/

یا اقای غلامرضا عرفانیان در کتاب مشایخ الثقات خودش ص 63 می گوید :
الحسين بن يزيد النوفلي، ثقة روى عنه في المحاسن كتاب المآكل 485
که بنده ان چه در کتاب ها گفتید رفتم نگاه کردم نیافتم اگر امکانش هست متن عربی را بیا رید . و هم چنین اگر نظر حضرت ایت الله قزوینی که یک مجتهد است و متاسفانه کتاب خاص خودش را ندارد ولی به هر حال در قم یکی از خبره های جرح و تعدیل است حجت است تمام راویان این روایت از دیدگاه ایشون ثقه هستند . و برادر من مجهول که این شکلی نمی شود مجهول اگر هیچ کسی در هیچ کتابی جرحش نباشد این میشه مجهول ولی این شخص که مجهول نیست .

عبدالرسول;429830 نوشت:
الحسن بن علي بن أبي حمزة البطائني‏ : وی هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی نداشته و برعکس تا آنجا که امکان دارد علمای رجالی شیعه وی را تضعیف کرده اند . کشی در رجال خود وی را شدیدا تضعیف کرده و او را کذاب ، غالی و ملعون دانسته است ( رجال کشی : 443 و 552 ) . نجاشی وی را واقفی مذهب دانسته و تضعیف کرده است ( رجال نجاشی : 37 ) ، ابن داوود وی را متروک دانسته است ( رجال ابن داوود : 441 ) و ابن غضائری هم وی را ذاتا ضعیف دانسته است ( رجال ابن غضائری 1 / 51 ). در نهایت هم علامه حلی در الخلاصه صفحه 213 وی را ضعیف دانسته است .
در میان اهل سنت هم اب

ن حجر عسقلانی در لسان المیزان 2 / 234 وی را تضعیف کر

ده است .


علي بن أبي حمزة البطائني‏ : او نیز هیچگونه تعدیلی در کتب رجالی شیعه نداشته و برعکس علمای زیادی وی را تضعیف کرده اند . در مورد مذهبش اختلاف نظراتی وجود دارد. شیخ طوسی ، کشی ، ابن غضائری و علامه حلی وی را واقفی مذهب دانسته اند ، اما در مقابل نجاشی وی را صحیح المذهبی می داند که بعدا به واقفه متمایل شده است . در مجموع باید گفت که اقوال در مورد واقفی بودن وی محکمتر است و قول نجاشی مورد اعتنا نمی باشد . اما در خصوص تضعیفات وی باید گفت که کشی در چند جای کتاب خود وی را ضعیف دانسته و در نهایت هم وی را کذاب و ملعون می داند ( رجال کشی : 404 ) و نیز ابن غضائری با شدت فراوان وی را تضعیف کرده ( رجال ابن غضائری 1 / 83 ) و علامه حلی نیز در الخلاصه صفحه 232 در مورد او لفظ ضعیف جدا ( بسیار ضعیف است ! ) به کار برده است .


در مورد کسانی که مذاهب منحرف داشتند مثل واقفه بعضی از بزرگان نظرشون این است که ضعیف اند ولی ما گفتیم بارها و بارها در رابطه با همین راوی این ها دو تا دوره زندگی داشتند :دوره استقامت و دوره انحراف اگر روایتی در دوره استقامت نقل کند ما می پذیریم بعد از انحراف نقل کند ما نمی پذیریم نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی که ایت الله العظمی سبحانی می گوید مرد بی نظیر تاریخ شیعه است در علم رجال اقای علی بن احمد بن بطاینی در زمان امام کاظم وکیل امام کاظم بوده مورد وثوق بوده و مورد اعتماد بوده است بعد از ان که امام کاظم شهید شدند اموالیرا می خواستند به چنگ بیاورد به همین دلیل مذهب واقفه را تاسیس کرد وقتی مذهب واقفه را تاسیس کرد دیگر هیچ شیعی حاضر نبود حرف های او را گوش کند و برود پای درسش مثل مسعود رجبی و ماروایاتی که در مورد ایشون داریم مشخص است که در دروه استقامت ایشون هست نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی وایت الله قزوینی است.
شبیری زنجانی، سید محمد جواد، نعمانی و مصادر غیبت، فصلنامه تخصصی انتظار موعود، ش 8، ص 357، بنیاد فرهنگی مهدی موعود (ع)، قم، بهمن، 1381 ش.
الا يلزم القول بعدم قبول الروايات التي رواها المنحرف في حال الاستقامة، لكون الانحراف - كاشفا عن خبث السريرة، القول بقبول الروايات التي رواها المستبصر قبل رجوعه إلى الحق إذا الاستبصار كان كاشفا عن حسن سريرته في حال انحرافه عن الحق، فتأمل.
دراسات في علم الدرايةص 89 نویسنده علی اکبر غفاری فی ترجمه بطائنی

[=arial black]برادر بحث رجالی یک بحث اجتهادی است و هر کسی صاحب نظر خاص است حالا شما گفتید از دور این روایت را تضعیف می کنم این اجتهاد شخص شماست

[=arial black]در مورد اقای ابن غضائری به نکات زیر هم دقت کنید :
بايد توجه داشت كه ابن غضائري (معاصر با شيخ طوسي متوفاي 460) گرچه از شخصيتهاي علمي به شمار مي رود ولي كتاب رجالي كه به نام وي مشهور است از جمله كتابهايي است كه در ميان علما و دانشمندان مورد بحث وسيع و محل ايراد و اشكال فراوان قرار گرفته است و درباره ي اين كه مؤلف اين كتاب واقعاً ابن غضائري است و يا افراد مخالف بنابر اغراض و اهداف خاصي و براي وارد ساختن ضربه ي فرهنگي به متون احاديث و روايات شيعه اين كتاب را پرداخته و به اين شخصيت بزرگ علمي منتسب ساخته اند سخن بسيار گفته شده است زيرا اين كتاب از لحاظ جرح روايات حديث آن چنان معروف، و در طعن و تضعيف افراد موثق و مطمئن آن چنان مشهور است كه گفته اند از راويان موثق و مورد اطمينان كمتر كسي را مي توان يافت كه از جرح و طعن ابن غضائري نجات پيدا كند
هدية الاحباب، ص 226. [=arial black]
مرحوم مامقاني پس از بحث مفصل درباره ي شخصيت سليم و صحت متن و اسناد كتاب او مي گويد: «وليكن ابن غضائري بنا بر عادت مردودش! در مورد سليم و كتاب او مناقشه و ايراد نموده است» سپس به رد اشكال ابن غضائري و تصحيح كتاب سليم مي پردازد 1
تنقيح المقال، ج 2، ص 225. [=arial black]
[h=1]و در مورد كتاب رجال منتسب به ابن غضائري مي گويد: «انتساب اين كتاب به ابن غضائري ثابت نيست بلكه بعضي از علما با قاطعيت اظهار نموده اند كه اين كتاب ساخته و پرداخته ي بعضي از مخالفان است كه به ابن غضائري منتسب گرديده است» آن گاه خود ايشان با ذكر دلايلي، ساختگي بودن رجال ابن غضائري را تأييد و تأكيد مي كند(2[/h]
2-معجم رجال الحديث، ج 1، ص 102
.
که این ها رو بنده از پاورقی یک کتاب در سایت ولی عصر برای خود یادداشت کردم

عبدالرسول;429830 نوشت:
دو اظطراب بزرگ متن این روایت جعلی به قرار زیر است :

در همین روایت می خوانیم که پیامبر به فاطمه می گوید که تو اولین کسی هستی که از اهل بیت من به من ملحق می شوی ! در حالیکه دو خط پایینتر می گوید : جنین درون رحم فاطمه ، سقط می گردد !

بالاخره تکلیف را باید مشخص کنید : اول فاطمه از اهل بیت به پیامبر ملحق می گردد یا محسن ؟


[=arial black]باز هم شبهات اپدیت گذشته برای اینکه متون بنده زیاد نشود به لینک زیر رجوع کنید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1045
در ضمن هر گردی گردو نیست..اهل بیت با اون اهل بیت فرق داره داداش
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ
مگه پسر اهل بیت نیست؟ پس چرا این جا اهل را حذف کرده است ؟
با تشکر از شما که با حوصله متون بنده را نقد کردید ..
در ضمن برادر گرامی هیچ راوی ای نیست که فقط تعدیل داشته باشد !! پس اگر تخفیف بدهیم روایت می شود حسن که همان صحیح است ..
و علاوه بر این روایت دوستان روایت های زیاد دادند در این زمینه که طبق قاعده الموید بعضه بعضا که قاعده ثابت شده است میان علما این قضیه حتمی می شود یعنی اگر یک روایت درست بود روایات بعدی اگر ضعف داشته باشد روایت های بعدی می شود صحیح و حسن .برادر گرانی و عزیز شما کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه را خوانده اید ؟ یا کتاب ظلامه الزهرا ؟ یا کتاب الحجه الغراء ایت الله سبحانی؟ کتاب اول 250 روایت در این زمینه از منابع شیعه و سنی اورده است با فرض اینکه همه شون ضعیف باشند هر عقل سلیمی می پذیرد که یک اتفاقی افتاده است

kheymegahabalfazl;429896 نوشت:
نهايت چيزي ما در اينجا مي‌توانيم بگوييم:

متاسفانه اشتباه ترجمه فرمودید ، نهایت چیزی که گفته شده !

انتهای کلامش نیز می گوید که اینها تهمت و دروغی بیش نیستند ! ( کاری به صحت حرف ابن تیمیه ندارم ، مهم اینه که نظرش اصلا اون چیزی نیست که شما می گین ! )

kheymegahabalfazl;429922 نوشت:
ببخشيد اين حاطب ليل را از كجا اورديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از شیخ الاسلام بن حجر عسقلانی ! ر.ک : الدرر الکامنه رقم 181 .

و حاطب لیل بودن ، نشان از آن دارد که وی در آوردن اخبار دقت و توجه نمی کرده است !

بهتر بود که به سند روایات توجه می کردید ! نه اینکه در خود فرد مناقشه نمایید !

جوینی هر چه قدر هم که دانشمند باشد ، از 700 سال پیش از خود روایت آورده است . مهم اینست که سند وی ضعیف است !

ammarshia;429979 نوشت:
برادر از شما توقع نداشتم که این شبهه مال چند سال پیش را مطرح کنید که این رو حتی بچه شیعه ها حفظ هستند که حاطب لیل بودن دلیلی بر ضعف نیست به دلیل اینکه متن بنده طولانی نشود به لینک زیر رجوع کنید :

بله قربان دلیل بر ضعف نیست ، اما نمی توان به هر آنچه نیز که آورده اعتماد کرد ! در همان منبع ، گفته بود که راست و دروغ را باهم می آورد ، پس باید در آنچه آورده دقت نمود ، کسی اینجا چنین دانشمندی را تضعیف نکرذده .

چون معنای حاطب لیل را می دانستید ، باید اینرا هم می دانستید که هر آنچه چنین فردی بیاورد ، مورد اعتماد نیست !

ammarshia;429979 نوشت:
برادر این حرف شما سنگ پای قزوینم کم می اورد جوینی و شیعه ؟برادر بدانید که جوینی در این کتاب از روایت شعه و سنی روایت نقل کرده است و این دلیل بر این نیست که روایت شیعه است

دقت کنید ، برادر ، گفتم روایت شیعی ، نگفتم دانشمند شیعی !

و فرقی هم نمی کند ، شیعه باشد یا سنی ، خودتان اقرار می کنید که روایت را از صدوق گرفته ، پس روایتش از شیعه ست .

اینها بدیهیات کلام است . سند وی ، سندی شیعیست !

ammarshia;429979 نوشت:
برادر گرامی لطفا متون عربی را بزنید چاپ کتب متفاوت است .. و هم چنین ایت الله سبحانی در درس خارج خود که اشکال می گیرند می گوید که ایت الله خوئی ایشون رو ثقه دانسته است اگر حرف ایشون برای شما حجت است که الحمدلله وگرنه بگویید که تا در کتب ها بگردم:

دوست عزیز ، اولا در ترجمه الحسین بن یزید النوفلی که در کتاب معجم رجال آمده هیچ گونه لفظی بر توثیق نیامده و اگر قرار بود طبق مبنای وقوع در اسناد کامل الزیارات راوی توثیق شود ، خود مرحوم خوئی بیان می کرد .

ثانیا ، همینجایی که آدرسش را داده بودید ، خوب بخوانید ، خود آیت الله سبحانی نیز وی را ثقه نمی داند .

پس : مرحوم خوئی او را توثیق نکرده ، آیت الله سبحانی نیز او را تضعیف کرده است ! ( طبق متن مورد استناد خودتان )

ammarshia;429979 نوشت:
و برادر من مجهول که این شکلی نمی شود مجهول اگر هیچ کسی در هیچ کتابی جرحش نباشد این میشه مجهول ولی این شخص که مجهول نیست .

اولا گفتم از اهل سنت وی را مجهول دانسته اند ،

ثانیا این آقا هیچ توثیقی ندارد ، و اضافه بر آن توسط آیت الله سبحانی نیز که مورد تایید شماست ، تضعیف شده است . پس وی ضعیف است !

اما در مورد آیت الله قزوینی ، ایشان گرچه استاد خبره ای هستند ، اما باید کلامشان مزین به زینت دلیل باشد ، انظر الی ما قال !

ammarshia;429979 نوشت:
بعد از ان که امام کاظم شهید شدند اموالیرا می خواستند به چنگ بیاورد به همین دلیل مذهب واقفه را تاسیس کرد وقتی مذهب واقفه را تاسیس کرد دیگر هیچ شیعی حاضر نبود حرف های او را گوش کند و برود پای درسش مثل مسعود رجبی و ماروایاتی که در مورد ایشون داریم مشخص است که در دروه استقامت ایشون هست نظر ایت الله العظمی شبیری زنجانی وایت الله قزوینی است.

دوست عزیز ، همانطور که می دانید در اینجا وی کذاب و ملعون معرفی شده است . هیچ یک از قدما وی را ثقة ندانسته اند . با اینکه آیت الله موسی شبیری زنجانی بسیار عالم و آگاه هستند ، اما متاسفانه اجماع قدما بر ضعف وی مورد پذیرش است و جرح مفسری که وی دارد مزید بر علت !

اگر شخصی وی را ثقة می دانست ، باز راهی برای توثیق وی وجود داشت ، اما چنین فردی که از شیخ طوسی تا ابن داود وی را تضعیف کرده اند و او را کذاب و ملعون دانسته اند نمی تواند مورد اعتماد باشد .

لذا توثیقات ایشان فقط بری خودشان حجت است . و تضعیف بزرگان ( و بلکه تضعیف مفسر آنها ) ارجحیت دارد !

و الیته شما در مورد الحسین بن علی بن ابی حمزه نظری نداشتید .

مجموعا ( و به دلیل روای قبل ) روایت ضعیف السند است .

در مورد ابن غضائری نیز ، قول صحیح اینست که منفردات مجمل وی مورد قبول نیست ، اما در اینجا بر فرض ابن غضائری رد شود ، کشی و طوسی و نجاشی همچنان باقی هستند !

ammarshia;429979 نوشت:
در ضمن هر گردی گردو نیست..اهل بیت با اون اهل بیت فرق داره داداش
قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ

دوست عزیز ، خود خداوند او را از اهل بیت جدا کرده ، که اگر ذاتا از اهل بیت نبود ، او را جدا نمی کرد .

این نکته اول .

نکته دوم ، بحث ما فقط بر روی سقط محسن نبود ، ارث یا هبه بودن فدک را هم مطرح کردیم که کسی پاسخ نداد .

نکته سوم ، برای بنده هیچ مشکلی ندارد ، محسن از اهل بیت نیست ،

حال طبق این مبنا از کل ائمه اثنی عشری ، فقط سه نفر از اهل بیت هستند ، چرا که اهل بیت ناظر به پنج نفر است !

ammarshia;429979 نوشت:
در ضمن برادر گرامی هیچ راوی ای نیست که فقط تعدیل داشته باشد !! پس اگر تخفیف بدهیم روایت می شود حسن که همان صحیح است ..

بر فرض که توثیق آیت الله زنجانی در قرن 14 را بپذیریم ( که البته هرگز نمی پذیریم ) این روایت به علت داشتن دو فرد صد درصد ضعیف ، مخدوش است ، ضمن اینکه نوبت به بررسی مجهولین روایت نرسیده است .

دوست عزیز تقویت سند برای کی روایت است ، نه برای روایات ، البته اگر معانی روایات یکسان باشد ، بازهم می شود ، اما تنها سندی که بنده دیده ام که تصریح می کند فاطمه زهرا مقتوله است ، همین روایت ضعیف جوینی ست !

با تشکر از همه دوستان

عبدالرسول;430000 نوشت:
دوست عزیز ، همانطور که می دانید در اینجا وی کذاب و ملعون معرفی شده است . هیچ یک از قدما وی را ثقة ندانسته اند . با اینکه آیت الله موسی شبیری زنجانی بسیار عالم و آگاه هستند ، اما متاسفانه اجماع قدما بر ضعف وی مورد پذیرش است و جرح مفسری که وی دارد مزید بر علت !

اگر شخصی وی را ثقة می دانست ، باز راهی برای توثیق وی وجود داشت ، اما چنین فردی که از شیخ طوسی تا ابن داود وی را تضعیف کرده اند و او را کذاب و ملعون دانسته اند نمی تواند مورد اعتماد باشد .

لذا توثیقات ایشان فقط بری خودشان حجت است . و تضعیف بزرگان ( و بلکه تضعیف مفسر آنها ) ارجحیت دارد !

و الیته شما در مورد الحسین بن علی بن ابی حمزه نظری نداشتید .

مجموعا ( و به دلیل روای قبل ) روایت ضعیف السند است .

در مورد ابن غضائری نیز ، قول صحیح اینست که منفردات مجمل وی مورد قبول نیست ، اما در اینجا بر فرض ابن غضائری رد شود ، کشی و طوسی و نجاشی همچنان باقی هستند !


برادر ممنون بابت نقد با ادب تان ..
نه این شکلی نیست در دوره انحراف منظور علما بوده است برادر گرامی در دوره استقامت که نبوده است ، ایت الله العظمی شبیری زنجانی می فرماید احادیثی که از این شخص داریم در دوره استقامت ایشون شکل گرفته است و اگر در دوره انحراف باشد ان حدیث باطل است ..برادر من در ان لینکی که بنده ارائه دادم امده است که ایت الله خوئی ایشون رو ثقه دانسته است به متن دقت کنید :
[=arial black][=arial] مرحوم آیة الله خوئی می‌خواهد بفرماید که این روایت معتبر است، چرا؟ می‌گوید آنی را که وسائل نقل کرده معتبر نیست،‌اما آن را که مرحوم صدوق از سکونی نقل کرده و گفتیم در سندش حسین بن یزید نوفلی است، ایشان می‌گوید این ثقه است، چرا؟ چون از روات کتاب «کامل الزیارات» است
حداقل اگر با ایت الله سبحانی اشنا باشید سخن روی هوا نمی گوید و این راوی مختلف فیه می شود نه ضعیف اورجینال..
عبدالرسول;430000 نوشت:
اما در مورد آیت الله قزوینی ، ایشان گرچه استاد خبره ای هستند ، اما باید کلامشان مزین به زینت دلیل باشد ، انظر الی ما قال !

[=arial black]برادر یعنی علمای دیگر امدند گفتند به چه علت این ثقه هست ؟ چون بعضی از بزرگان فقط گفتند ثقه والسلام
برادر به نکته ای که در مورد شخص اقای حسین بن یزید النوفلی بر خورد کردم طبق انچه که گفتم که راوی علی بن ابی همزه بطائنی از ان کسانی هست که به گفته ایت الله شبیری زنجانی که به گفته ایت الله سبحانی مرد بی نظیر تاریخ رجال است احادیثش در دوره استقامت بوده است که این شخص از اصحاب امام صادق ع هستند و کسی نگفته است که در دوره قبل از واقفه مردی دروغ گو و فاسد بوده بلکه ثقه بوده است حالا با این وضع اقای حسین بن یزید النوفلی ثقات زیادی ازش نقل کردند که حداقل حدیثش می شود حسن و انچه که بنده از دوستان پرسیدم ایشون رو نجاشی تضعیف نکردند بلکه ان یکی از النوفلی دیگر است که شما گفته اید و هم چنین اگر راوی مجهول باشد طبق مبانی رجالی ایت الله سبحانی مجهول به ضعف راوی ضرری نمی رساند که حدیث می شود صحیح ..
در این باره به سخنان زیر ایت الله قزوینی گوش بسپاریم :
[=arial black]ما حدود 13 هزار راوي داريم که مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) به 16 هزار راوي رسانده است و حدود 7 هزار راويِ آن در کتب أربعه آمده و در مانند أمالي و خصال و علل الشرايع شيخ صدوق (ره) و غيره مي‌توان گفت حدود 5 هزار راوي هم در آنها آمده است. از اين تعداد، تكليف كمتر از 2 هزار راوي مشخص است كه ثقه هستند يا نه. مثلاً مرحوم نجاشي (ره) ـ تمام سعي و تلاش و تمام عمر خود را صرف رجال كرده و حرف اول و آخر را در علم رجال شيعه او مي‌زند ـ فقط تكليف حدود هزار و دويست نفر را روشن كرده است. شيخ طوسي (ره) هم در الفهرست همين کار را کرده و تكليف حدود 2 هزار راوي را مشخص كرده كه ثقه هستند يا نه و حدود 11 هزار راوي بلا تكليف مانده‌اند كه يا مجهول‌اند يا مهمل. با اين وضعيت، چه کار مي‌توان کرد؟ آيا روايات آنها را عمل نکنيم و روايات‌شان را به دريا بريزيم؟ يا برويم سراغ قرائن ديگر و به هر قرينه‌اي كه شده، تکليف آنها را نيز مشخص کنيم؟ غير از اين، راه ديگري نداريم و بايد تكليف اينها را باشد مشخص كنيم.
[=Lotus][=arial black]ك قاعده كلي هست كه روايات ضعيف كه ضعف‌شان به ارسال راوي يا مجهول بودن يا اهمال بودن راوي است، در كنار هم، به يكديگر كمك مي‌كنند و ضعف‌شان برطرف مي‌شود و يا در کنار روايات صحاح، مفيد فايده قرار مي‌گيرند.[=B Titr][=arial black]نكته[=Lotus][=arial black]ميان متقدمين و متأخرين، بين راوي «مجهول و مهمل» فرق است:[=Lotus][=arial black]از ديدگاه متأخرين ـ يعني از علامه حلي (ره) به اين طرف ـ : «راوي مجهول» به كسي مي‌گويند که نامش در کتب رجالي آمده باشد، اما مدح و ذمي درباره او ذکر نشده باشد و «رواي مهمل» به كسي مي‌گويند كه با وجود اين‌که نام او در سلسله روايات آمده، اما اسمي هم از او در کتب رجالي ذکر نشده باشد.[=Lotus][=arial black]اما از ديدگاه متقدمين ـ يعني از علامه حلي (ره) و يا ابن داوود (ره) به قبل ـ : «رواي مهمل» کسي است که اسمش در کتاب‌هاي رجالي آمده، ولي مدح و ذمي درباره او نيامده است و «رواي مجهول» كسي است كه جزء رجال ضعيف است و کلمه مجهول از الفاظ دال بر ذم است.[=Lotus][=arial black]ميان متقدمين و متأخرين اختلاف شديد است در اين‌که: «اگر درباره کسي مدح و يا ذم نيامد، آيا مي‌توانيم به روايات او عمل کنيم يا نه؟» متقدمين مي‌گفتند: ملاک براي ضعف راوي، ورود مذمت است و اگر چنين چيزي نيامده باشد، مي‌توانيم به روايات او عمل کنيم و دليلي بر عدم اعتبار اين راوي نداريم. به ما گفته‌اند از راوي ضعيف، أخذ روايت نکنيم و آنچه در آيه نبأ آمده، مبني بر اين که درباره فاسق تحقيق کنيد، کلمه فاسق در اين آيه، موضوعيت دارد. اگر کسي فاسق بودنش ثابت شد، در اين صورت نبايد روايت و خبر او را قبول کرد. اما کسي که فاسق بودنش ثابت نشد، أعم از اين‌که وثاقتش ثابت شود يا نه، مي‌توان به روايت او عمل کرد. در اين‌جا مرحوم حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) بحث إصاله العدالة را مطرح کرده که بحث مفصلي دارد و ما هم در کتاب المدخل في علم الرجال مفصل آورده‌ايم[=arial black]سایت ولی عصر
حال با این حساب ایا می شود از شخصی که توثیقی دارد که بنده اوردم و حالا گفته اند مجهول است سخن گفت با اینکه النوفلی ما در طول تاریخ زیاد داشته ایم ..

ammarshia;430008 نوشت:
نه این شکلی نیست در دوره انحراف منظور علما بوده است برادر گرامی در دوره استقامت که نبوده است ، ایت الله العظمی شبیری زنجانی می فرماید احادیثی که از این شخص داریم در دوره استقامت ایشون شکل گرفته است و اگر در دوره انحراف باشد ان حدیث باطل است

با تشکر از شما

دوست گرامی ، علما شهادت بر دروغگوئی او داده اند ، به علاوه وی را ملعون دانسته اند ، پس همین ها طبق مبانی رجالی موجب عدم اعتماد بر او شده است ، دقت کنید ، وی را به خاطر مذهبش تضعیف نکرده اند ، بلکه او به واسطه دروغگویی و ضعف حافظه تضعیف شده است . و علاوه بر این هیچ توثیقی از علما در مورد وی نداریم .

ammarshia;430008 نوشت:
مرحوم آیة الله خوئی می‌خواهد بفرماید که این روایت معتبر است، چرا؟ می‌گوید آنی را که وسائل نقل کرده معتبر نیست،‌اما آن را که مرحوم صدوق از سکونی نقل کرده و گفتیم در سندش حسین بن یزید نوفلی است، ایشان می‌گوید این ثقه است، چرا؟ چون از روات کتاب «کامل الزیارات» است

دوست عزیز ، اتفاقا مشاهده کردم ، که اگر مشاهده نمی کردم نمی توانستم بگویم آیت الله سبحانی او را تضعیف کرده .

مشکل اینجاست که مرحوم خوئی در معجم رجال او را توثیق نکرده ، ( اگر توثیق کرده بیاورید )

بلکه آیت الله سبحانی به قاعده ای که مرحوم خوئی پذیرفته استناد کرده ، دقت کنید ، مرحوم خوئی می گوید که وقوع در اسناد کامل الزیارات از قواعد توثیق عام است ، اما خود ایشان این قاعده را مکرر نقض کرده اند ، به همین دلیل ایشان ، در مورد رجال ، آنهایی که بر این قاعده منطبق اند را مشخصا ذکر می کند ، یعنی مستقیم می گوید که فلانی ثقة است ، چون در اسناد کامل الزیارات قرار گرفته است . اما در مورد نوفلی سکوت کرده و این سکوت طبق چارچوب کار ایشان در کتاب معجم رجال ، نشان از آن دارد که قاعده فوق بر او منطبق نیست ،

و این را البته مختلف فیه نمی گویند ، چرا که وثاقتش مشخص نیست ، بلکه مستقیما علامه حلی گفته در مورد او توقف می کنم : و أما عندي في روايته توقف‏ . ( الخلاصه ) . و آیت الله سبحانی نیز او را تضعیف نموده است .

پس روات ضعیف هستند و روایت ضعیف !

اما چرا باید آیت الله قزوینی دلیل بیاورد و مثلا نجاشی دلیل نیاورد ،

به دلیل ساده ، نجاشی از قدماست و به حال اصحاب نزدیک تر و در دوره معاصر با آنها ، اما آیت الله قزوینی از متاخرین است ، یادم می آید در یک برنامه ایشان در مورد یک راوی که توسط هیثمی تضعیف شده بود ، فرمودند که متاخرین باید برای تضعیف و یا توثیق دلیل داشته باشند . وگرنه دلیلشان مورد قبول نیست .

با تشکر مجدد .

عبدالرسول;430000 نوشت:
از شیخ الاسلام بن حجر عسقلانی ! ر.ک : الدرر الکامنه رقم 181 .

و حاطب لیل بودن ، نشان از آن دارد که وی در آوردن اخبار دقت و توجه نمی کرده است !

بهتر بود که به سند روایات توجه می کردید ! نه اینکه در خود فرد مناقشه نمایید !

جوینی هر چه قدر هم که دانشمند باشد ، از 700 سال پیش از خود روایت آورده است . مهم اینست که سند وی ضعیف است !

سلام
باتشكر
دوست عزيز، نكته اول اين است كه ذهبي به افسانه حاطب بودن ان پاسخ داده است

دوم اينكه گفتيم حاطب نقص نيست

سوم اينكه گفتيم چنين شخصي با چنين مقامي از خودش مطلب افاضه نمي كرده، كه اگر اين چنين بود از مقام امامت به مقام تدليس نزل ذهبي نزول مي كرده او تاريخ را خوانده است كه حديث اورده است برادر عزيزم

عبدالرسول;430000 نوشت:
متاسفانه اشتباه ترجمه فرمودید ، نهایت چیزی که گفته شده !

دوست عزيزم، انچيزي را كه علامه حلي گفته را اورده است و سپس شروع كرده به رديه زدن، علامه بحث مكشوف شدن در و غيره را مطرح نموده كه او مي گويد نهايت چيزي را كه مي توان گفت ضمن اينكه در ادامه همين نهايت چيز هيچ رديه اي نمي زد كه اگر اين كلام علامه بود يقينان رديه مي زند حال انكه رديه نزده و دوما اينكه ابتدا مطالب علامه را ذكر كرده و سپس در جواب امده رد كرده و به قول خوردش امده اصل ماجرا را كه شدت زياد بوده را اينگونه كمتر كرده است

عبدالرسول;430000 نوشت:

انتهای کلامش نیز می گوید که اینها تهمت و دروغی بیش نیستند ! ( کاری به صحت حرف ابن تیمیه ندارم ، مهم اینه که نظرش اصلا اون چیزی نیست که شما می گین ! )

و انچيزي را كه مي گويد چرن هست و دروغ هست مسئله سقط و دگرگيري هست، اما بحث ورود به خانه را قبول دارد

بنده از اول ماجرا متوجه شدم که داستان از چه قرار است
چون مناظرات علمای وهابیت و علمای شیعه را دیده بودم ،حدس می زدم که این تاپیک به همان روش بناست ادامه پیدا کند
لذا گفتم از پله پایین شروع نماییم
چون می دانستم
باید این ماجرای شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را باید یا از قرآن اثبات کنیم یا اینکه حدیثی از بخاری بیاوریم که در آن نوشته شده باشد حضرت زهرا سلام الله علیها شهید شده است بجز این هر سندی بیاوریم اینها اشکال می کنند
شیعی است !!!
جعلی است!!!
و نهایت اگر اثبات شود که حدیث صحیح است می گویند اگر صحیح است چرا در بخاری نیامده ؟!!!!
این درست نیست که ما همه جریان را بخواهیم از قرآن یا بخاری برای طرف مقابل اثبات کنیم ، اگر بنا بود بخاری بنویسد که خلیفه دوم فاطمه زهرا سلام الله علیها را به شهادت رسانده ، دیگر بخاری نبود ، و این اعتبار را بین اهل سنت پیدا نمی کرد ،
مثال این درست است که ما به اهل سنت بگوییم جریان ازدواج ام کلثوم با عمر را باید یا از قرآن یا از نهج البلاغه برای ما اثبات کنید از هر جا سخن بیاورید می گویم یا سنی بوده یا جعلی بوده یا ....
این روش بحث درست نیست !
لذا باید مسیر بحث را عوض کرد
چون مشرکات ما فقط قرآن است و قرآن نیز به این مطلب اشاره نکرده است
آوردن جریان شهادت بدون کم و کاست در بخاری یعنی اقرار تمام اهل سنت به شهادت
من از شما می پرسم
آیا برای اثبات یک قتل فقط روی اقرار متهم حساب باز می شود ، یعنی مویدات یا ... سرنخهای دیگر توسط کارآگاهها بررسی نمی شود ؟
اگر شیشه خانه مقتولی شکسته شده و قاتل از آنجا وارد شده و مرتکب قتل شده ، اما در دادگاه به وطور کلی قتل را انکار می کند، بعد جایی بین دوستانش می گوید اشتباه من این بود که شیشه را شکستم، این خبر به قاضی می رسد و از همین سرنخ جریان را دنبال می کند ، می توانیم بگوییم نه متهم تنها شیشه را شکسته
داستان همین طور است ، برای اولیای دم و قاضی ثابت است ، ولی اقرار متهم (در بخاری)نیست ، قاضی باید به سرنخهایی که خود متهم در اعترافاتش به آن اشاره کرده تمسک کند ، که تو گفتی من شیشه را شکسته ام ، برای چی ،چکار می کردی ؟ و تا اینکه به مطلب برسد
باز می گویم ، اگر حوصله کنید ، شهادت را کنار گذاریم ، با اثبات حواشی شهادت ، شهادت خود به خود اثبات می شود
و از پله های پایین تر شروع کنیم
همین اعتراف ابابکر به اینکه ای کاش خانه فاطمه را نگشوده بودم
برادر عبد الرسول ایا این اعتراف را قبول دارید یا نه ؟
یعنی آیا قبول دارید که ابابکر خانه فاطمه سلام الله علیه را گشوده بوده نه ؟
فعلا با شهادت کار ندارم

عبدالرسول;429473 نوشت:
از آنجا که می خواهیم به قضاوت در مورد یک حادثه تاریخی بپردازیم ، باید تمامی زوایای یک قضاوت منصفانه را رعایت نماییم .

عبدالرسول;429473 نوشت:
بحث هتک حرمت ( بر فرض آنکه ثابت شود ) با شهادت تفاوت دارد ، هر چه قدر هم پرده دری اصحاب و یاران پیامبر زشت و ناپسند باشد ، نمی توان از آن شهادت و ... را دریافت نمود .

عبدالرسول;429473 نوشت:
حتی مسئله تهدید ( ولو اگر ثابت هم شود ) نمی تواند حمل بر شهادت و مرگ و وفات ( یا به تعبیر امروزی قتل ) گردد ، چرا که تهدید در مرحله سخن است و مرگ در مرحله عمل و فرق این دو از زمین تا آسمان و بلکه بیشتر است !

به نظر بین گفته های حضرتعالی تناقض وجود دارد
اگر همه جوانب قضیه را باید در نظر گرفت باید قضیه تهدید را هم که همراه با اقدام بوده در نظر گرفت، چگونه تهدید نمی تواند در اثبات جسارت و صدمه زدن به حضرت نقش داشته باشد؟

در جایی دیگر که گفتید بحث ما فضائل نیست و در بحث ما موضوعیتی ندارد، اتفاقا به نظر خیلی مهم است که بدانیم با چه کسی چنین برخوردی شده است کسی که صدیقه هست و خلاف در گفته او راه ندارد، کسی که ناراحتی او موجب خشم رسول خدا و غضب خداوند است . چطور اینها اهمیت نداشته باشد در بحث.

عبدالرسول;429830 نوشت:
کتاب نهج البلاغه همچون سایر کتب ، برای مطالب درون خود به سند نیاز دارد ، همانطور که شیعیان در رد نامه 6 نهج البلاغه ادعا می کنند که این نامه فاقد سند است و لذا آنرا فاقد ارزش می دانند ، ما نیز می توانیم در اینجا به همین دلیل این خطبه را رد نماییم .


اين نامه (6) سند داشته باشد و يا سند نداشته باشد، پيروان مكتب سقيفه نتنها چيزي را نمي توانند اثبات كنند، بلكه احتجاج به اين خطبه باعث بطلان مكتب پوشالي انها مي باشد

اما انچه در خطبه 202 گفته شده است را شارحين درمورد ان چه گفته اند؟

جناب شيخ حبيب الله خوئي (ره) كتابي دارد، در شرح نهج البلاغه، به نام منهاج البراعة، جلد 13، صفحه 14 مي‌گويد: تضافر الأمة علي هضمها
معنايش اين است:
إشارة الي ما صدر عنهم من كسر ضلعها و إسقاط جنينها.
اين كه امت در حق حضرت زهرا (سلام الله عليها) ظلم كرده‌اند و حق او را پايمال كرده‌اند، اشاره است به شكستن پهلوي حضرت زهرا (سلام الله عليها) و سقط جنين ايشان. منهاج البراعة جناب خوئي (ره) از كتاب‌هاي معتبر است و خود جناب خوئي (ره) از شخصيت‌هاي برجسته است.

فقط یک نکته به دوستانی که روایت را بررسی می کنند و مثل اون احسان وهابی فقط اشکال سندی می گیرند که این احسان بی چاره والله می گم از مادران در خانه سالمندان هم کمتر می داند چون حداقل وقت بیشتری دارند برای این کار !! جالبه فقط کافیه باهاش یک بار بحث کنی تنها چیزی که داره اینه که می تونه راویان یک روایت را توثیق کند که این هنر نیست ..
بنده با استاد یزدانی که تماس هایی داشتم گفتم استاد ، عبدالله حیدری گفته یک روایت صحیح با مبانی رجالی شیعه وجود ندارد گفتند : طبق قواعد رجالی اهل سنت هم یک روایت صحیح وجود ندارد پس نتیجه ای که حاصل می شه هیچ روایت صحیحی نمی تواند وجود داشته باشد !!والله ها اگر این شکلی باشد که فقط راوی را بررسی کنیم و بس هیچ روایتی صحیح نیست


kheymegahabalfazl;432921 نوشت:
اين نامه (6) سند داشته باشد و يا سند نداشته باشد، پيروان مكتب سقيفه نتنها چيزي را نمي توانند اثبات كنند، بلكه احتجاج به اين خطبه خطبه به منزله بطلان مكتب پوشالي انها مي باشد

اما انچه در خطبه 202 گفته شده است را شارحين درمورد ان چه گفته اند؟

جناب شيخ حبيب الله خوئي (ره) كتابي دارد، در شرح نهج البلاغه، به نام منهاج البراعة، جلد 13، صفحه 14 مي‌گويد: تضافر الأمة علي هضمها
معنايش اين است:
إشارة الي ما صدر عنهم من كسر ضلعها و إسقاط جنينها.
اين كه امت در حق حضرت زهرا (سلام الله عليها) ظلم كرده‌اند و حق او را پايمال كرده‌اند، اشاره است به شكستن پهلوي حضرت زهرا (سلام الله عليها) و سقط جنين ايشان. منهاج البراعة جناب خوئي (ره) از كتاب‌هاي معتبر است و خود جناب خوئي (ره) از شخصيت‌هاي برجسته است.


ممنون برادر خیمه گاه بنده چون دسترسی به شرح های این کتاب نداشتم نمی توانستم بررسی کنم از شما کمال تشکر را داریم

بنده نیز با کلام کارشناس محترم موافقم
مگر ما الان دادگاه تشکیل داده ایم و می خواهیم حکم اعدام را صادر کنیم که نیاز به دو عدل باشد
ما در جریان غدیر ولایت امیر المومنین برایمان ثابت شده
جانشینی ائمه بعد از ایشان نیز برایمان ثابت شده
با توجه به آیه اطیعوا الله واطیعو الرسول و اولوالامر منکم فرمایش امام کاظم در شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها برایمان قطع آور است
و لذا دیگر نیازی نیست که بین خودمان اثبات کنیم مگر اینکه در امامت شک داشته باشیم که باید آن مطلب درجای دیگر اثبات شود واگر امامت حل شد شهادت خود به خود حل شده است
اما اگر طرف حساب ما پیروان سقفه هستند یعنی غدریان نه غدیریان
اینجا همانطور که کارشناس محترم گفتند
ابتدا می گویم ، ایا قبول دارید که خداوند به پیامبر فرموده قل لااسئلکم اجرا الامحبه فی القربی
اگر قبول ندارید که بحثی نداریم
اما اگر قبول دارید آیا قبول دارید که حضرت زهرا مصداق بارز قربی است
اگر قبول ندارید که هیچ
اما اگر قبول دارید
ایا قبول دارید که ایشان بر شیخین غضبناک بود و از دنیا رفت
اگر قبول ندارید که فاتحه بخاری و مسلم خوانده شده است
اگرقبول دارید کسی که قربای پیامبر صلی الله علیها را اذیت کرده ، فدک را غصب کرده ، به بیت هجوم آورده ، ایا این شخص می تواند در جایگاه خلیفه مسلمین بنشیدند یا نه
اگر می تواند که ما کاری با شما نداریم
اما اگر نمی تواند،تکلیفش روشن است
یا اینکه
و و و و و و وو ووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو
نه اینکه بیاییم برای غدریان اثبات کنیم ، شهادت اتفاق افتاده ، هر چه بگوییم می گویند این جعلی است ،
صحیح بخاری چه ارزشی دارد که ما ازصحیح بخاری سند بیاوریم
ما گر بنا بود صحیح بخاری را قبول داشته باشیم که جزء غدریان بودیم نه غدیریان
استاد جالب گفتند
راه اثبات جرم یکیش اقرار است راههای دیگری هم دارد
اتفاقا چون صحیح بخاری جریان شهادت را نقل نکرده پس شهادت اتفاق افتاده
چون بخاری به راحتی جعل میکند حذف می کند ، اضافه می کند هیچ باکش نیست
جریان کاذبا آثما غدرا را ببینید
طبری نقل کرده ، حتی مسلم نقل کرده ، ولی بخاری چون مرض داشته نوشته کذا وکذا
جناب عبدالرسول هر چندی یکی از برادران اهل سنت یا دشمنان اسلام یعنی وهابیت وارد سایت می شوند و خود را شیعه جای می زنند و شروع به شبهه می کنند !!!!!!!!
ما بیداریم

[=arial black]]برادر اقای عبدالرسول عزیز که فرمودید جوینی دارید از شیخ صدوق نقل می کند به شما گفتم که نسخه هایی که در ایران چاپ می رسد انچه که بنده که از استادی پرسیدم کتابی مثل کتاب مناقب خوارزمی هم همین شکلی است پاورقیش رو خودشون اضاف می کنند اول بنده رفتم در نسخه ای که فرائد السمطین داشتم دیدم همین چیزی که شما فرموده اید بعد پس از تحقیق دیدم نه ان شخص شخص دیگری است و این شخص شخص دیگر بلکه این اشخاص است :
أنبأنا الإمام برهان الدین أبو الفتح ناصر الدین أبو المکارم المطرّزی الخوارزمی إجازة بروایته ، عن أخطب خوارزم أبی المؤید الموفق بن أحمد المکی الخوارزمی
که خوارزمی صاحب کتاب مناقب خوارزمی و دیگران است ..
که بنده متنی را از سایت اسلام تکس نه شیطان تکس برای شما می زنم :
"ضياء الدين أبو المؤيد الموفق بن أحمد بن محمد المكي" معروف به "خطيب خوارزم" یا "أخطب خطباء خوارزم" و ملقب به "صدر الأئمه" اهل مکه اما ساکن و

متوفای خوارزم - از شهرهای افغانستان کنونی - می باشد. ولادت وی در سال 484 و وفاتش در سال 568 هجری است.

[=arial black]عماد الدین اصفهانی درباره ی خوارزمی می نویسد:
[=arial black]از افاضل و بزرگان خوارزم در فقه و ادبیات بود، و نیز از برگزیدگان و کریمان آن از جهت نسب و سبب بود. وارد بغداد شد و در سال چهل و اندی حج گزارد. من در آن هنگام در اصفهان بودم و او را ندیدم. او سپس به خوارزم بازگشت و بعد از سال شصت فوت کرد.
[=arial black]الخوارزمي من الأفاضل الأكابر بها فقها وأدبا ، والأماثل الأكارم نسبا ونشبا (سببا) . ورد بغداد وحج في سنة نيّف وأربعين ، وأنا حينئذ بأصفهان لم ألقه . وعاد إلى خوارزم ، وتوفي بعد سنة ستين .
[=arial black]
[=arial black]ابن الدبیثی درباره ی وی می نویسد:
[=arial black]ادیب، فاضل و استاد بود. مدت طولانی در مسجد جامع خوارزم سخنرانی کرد و خطبه هائی انشا نمود. او بر مردم می خواند و گروهی درس آموز او شده اند.
[=arial black]أديب فاضل بارع خطب بجامع خوارزم مدة طويلة ، وأنشأ الخطب وأقرأ الناس وتخرج به جماعة .
[=arial black]
[=arial black]قفطیدرباره ی وی می نویسد:
[=arial black]ادیب و فاضل بود و آگاهی کامل به ادبیات و فقه داشت. سال های زیادی در مسجد جامع خوارزم سخنرانی کرد و خطبه هائی انشا نمود. عربی و غیر آن را به مردم یاد می داد، و در ادبیات عالم پرورش می داد.
[=arial black]أديب فاضل ، له معرفة تامة بالأدب والفقه ، يخطب بجامع خوارزم سنين كثيرة وينشئ الخطب به ، أقرأ الناس علم العربية وغيره ، وتخرج به عالم في الآداب .
[=arial black]
[=arial black]ذهبی درباره ی وی می نویسد:
[=arial black]علامه خطیب خوارزم، ادیب، خوش بیان و سخنور بود. روزگار درازی در خوارزم سخنرانی کرد و خطبه ها انشا نمود. بر مردم می خواند و گروهی از او علم آموخته اند. او همان کسی است که به وی خطیب خوارزم گفته می شود. خطیب خوارزم شعر نیکوئی دارد .
[=arial black]العلامة ، خطيب خوارزم . كان أديبا ، فصيحا ، مفوها ، خطب بخوارزم دهرا ، وأنشأ الخطب ، وأقرأ الناس ، وتخرج به جماعة . وهو الذي يقال له : خطيب خوارزم . لخطيب خوارزم شعر جيد .
[=arial black]
[=arial black]صفدی درباره ی وی می نویسد:
[=arial black]در عربی استاد، سرشار از علم، فقیه، فاضل، ادیب و شاعر بود. نزد زمخشری علم آموخت و خطبه ها و شعرهائی دارد.
[=arial black]كان متمكنا في العربية ، غزير العلم ، فقيها فاضلا أديبا شاعرا ، قرأ على الزمخشري ، وله خطب وشعر .
[=arial black]
[=arial black]ابن ابی الوفا درباره ی وی می نویسد:
[=arial black]ادیب و فاضل بود و آگاهی کامل به فقه و ادبیات داشت. مصنفات محمد بن حسن را از نجم الدین عمر بن محمد بن احمد نسفی روایت کرده است. و علم عربی را از جار الله زمخشری - خدایش بیامرزاد - گرفته است.
[=arial black]أديب فاضل له معرفة بالفقه والأدب وروى مصنفات محمد بن الحسن عن نجم الدين عمر بن محمد بن أحمد النسفي ... وأخذ علم العربية عن جار الله محمود الزمخشري رحمه الله تعالى .
[=arial black]
[=arial black]تقی الدین فاسی به ذکر توصيفات ذهبی و ابن ابی الوفا بسنده می کند. سیوطی نیز توصيفات صفدی را نقل می نماید.
[=arial black]
[=arial black]اما لکنوی درباره ی خوارزمی می نویسد:
[=arial black]ادیب و فاضل بود و آگاهی کامل به فقه داشت، آن را از نجم الدین عمر نسفی آموخت. عربی را از جار الله زمخشری آموخت و ناصر الدین (ابو الفتح مطرزی) صاحب مغرب، آن را از خوارزمی آموخت.
[=arial black]كان أديبا فاضلا له معرفة تامة بالفقه أخذ عن نجم الدين عمر النسفي وأخذ علم العربية عن جار الله محمود الزمخشري وأخذ عنه ناصر الدين صاحب المغرب .
[=arial black]
[=arial black]لکنوی سپس سخنان سیوطی را می آورد. همچنین در تعلیقاتش، سخنان تقی الدین فاسی را یادآور می شود.
[=arial black]
[=arial black]حاجی خلیفه از خوارزمی با لقب "الامام" یاد می کند.
[=arial black]
[=arial black]زرکلی درباره ی او می نویسد: كان فقيها أديبا ، له خطب وشعر .
[=arial black]و در جای دیگر از او به عنوان "مؤرخ" یاد می کند.
[=arial black]
[=arial black]عمر رضا کحاله هم از او با عناوین "فقيه ، أديب ، خطيب ، شاعر" یاد نموده است.
[=arial black]
[=arial black]برخی دیگر از علماى اهل سنت در خلال تالیفات خود، به عنوان یک شاعر و ادیب از خوارزمى یاد کرده و اشعارى از او نقل كرده اند؛ مثل ابن عساكر (499 - 571 هـ) در تاريخ مدينة دمشق (ج 13 ص 97)، رافعى (557 - 623 هـ) در التدوين في أخبار قزوين (ج 3 ص 44)، و یاقوت حموی (574 - 626 هـ) در معجم البلدان (ج 5 ص 215) و معجم الأدباء (ج 4 ص 448). حموی در این نقل آخر، از خوارزمی با عنوان "حافظ" که یکی از مقامات علمای حدیث است یاد می کند:
[=arial black]وأنشد موفق بن أحمد المكي الخطيب الحافظ في مدحه ... .
[=arial black]
[=arial black]همچنین علمای بسیاری نام او را به عنوان استاد ِ ابو الفتح مطرزی که مشهور به جانشین زمخشری در علم لغت بود، مطرح کرده اند؛ مثل ابن خلكان (608 - 681 هـ) در وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان (ج 5 ص 369)، دمیاطی (700 - 749 هـ) در المستفاد من ذيل تاريخ بغداد (ص 179)، و فیروز آبادی (729 - 817 هـ) در البلغة فى تراجم أئمة النحو واللغة (ص 79). ابن خلکان در پایان شرح حال مطرزی می نویسد:
[=arial black]شیخ و استاد او موفق بن احمد خطیب که ذکر شد، در یازدهم صفر سال 568 در خوارزم وفات یافت، خدای متعال او را رحمت کند.
[=arial black]وتوفي شيخه الموفق بن أحمد الخطيب المذكور في حادي عشر صفر الخير سنة ثمان وستين وخمسمائة بخوارزم رحمه الله تعالى .
[=arial black]
[=arial black]==============
[=arial black]ج- مذهب خوارزمی
[=arial black]
[=arial black]لکنوی در شرح حال خوارزمی می نویسد:
[=arial black]وی آگاهی کامل به فقه داشت، آن را از نجم الدین عمر نسفی آموخت.
[=arial black]له معرفة تامة بالفقه أخذ عن نجم الدين عمر النسفي .
[=arial black]
[=arial black]كه این فرد،فقیهی حنفی بوده است. رجوع کنید به:
[=arial black]سير أعلام النبلاء، الذهبي، ج 20 ص 126
[=arial black]
[=arial black]همچنین اسماعیل پاشا بغدادی، خوارزمی را "الحنفي" و زرکلی "من علماء الحنفية"معرفی می کنند.
[=arial black]
[=arial black]اما حاجی خلیفه ذیل عنوان "مناقب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان" مي نویسد:
[=arial black]پس هر یک از علمای مذاهب کتاب هائی در مناقب امامش تالیف کرده است، و گروهی از حنفی ها نیز کتاب هائی برای امام شان نوشته اند، از جمله: امام موفق الدین ابن احمد مکی خوارزمی کتابی در این زمینه تالیف نموده و آن را 40 باب قرار داده است. او در سال 568 وفات یافته است.
[=arial black]فألف كل من علماء المذاهب كتبا في مناقب إمامه وصنف جماعة عن الحنفية لإمامهم هذا كتبا ، منها : ...
[=arial black]والامام موفق الدين ابن احمد المكي الخوارزمي الف كتابا رتبه على أربعين بابا وتوفى سنة 568 ثمان وستين وخمسمائة .
[=arial black]
[=arial black]اسماعیل پاشا، زرکلی و کحاله نیز نام این کتاب را در زمره ی تصانیف خوارزمی آورده اند.
[=arial black]اين كتاب در سال 1321 هجری در حیدرآباد هند و در دو جلد به چاپ رسیده است. برخی علمای اهل سنت هم از کتاب مطلب نقل کرده اند. از جمله ابن العدیم (588 - 660 هـ) در جائی از کتابش می نویسد:
[=arial black]
[=arial black]ذكر أبو المؤيد الموفق بن أحمد المكي الخوارزمي في مناقب أبي حنيفة ... .
[=arial black]بغية الطلب في تاريخ حلب، ابن العديم، ج 10 ص 4527
[=arial black]
[=arial black]همين طور محمد بن محمود خوارزمی (593 - 655 ه‍) در ابتدای کتاب "جامع مسانيد أبي حنيفة" به ذکر احادیث و اشعاری در فضیلت ابوحنیفه ازخطیب خوارزم می نماید. وی خطیب خوارزم را با عناوین "الصدر العلامة ، صدر الأئمة ، أخطب خطباء الشرق والغرب" یاد می کند. رجوع کنید به:
[=arial black]جامع مسانيد أبي حنيفة، محمد بن محمود الخوارزمي، ج 1 صص 3، 6، 14، 16 - 20، 22، 30، 31
[=arial black]
[=arial black]به این ترتیب شکی در حنفی بودن خوارزمی باقی نمی ماند. گرچه وجود نام وی در دو کتاب ابن ابی الوفا و لکنوی به نام های "طبقات الحنفية" و "تراجم الحنفية" برای اثبات حنفی بودن وی کفایت می کند.
پس در نتیجه روایت سنی است نه شیعه یا ما اشتباه می کنیم

ammarshia;433059 نوشت:
برادر اقای عبدالرسول عزیز که فرمودید جوینی دارید از شیخ صدوق نقل می کند به شما گفتم که نسخه هایی که در ایران چاپ می رسد

برادر عزيزم، يك كتاب در ايران چاپ مي شود، در امريكا چاپ مي شود و يا هرچه؛ اولا ارتباطي ندارد، دوما هركسي مي خواهد منكر اين شود فلان شخص مثلا جويني به اين موضوع اعتقاد نداشته است و اين كتاب خيانت شده است و شيعيان اضافه كرده اند بايد برايش دليل اقامه كند، و براي حرفش و ادعاي دليل اقامه كند، برادر احسان و.هابي، به نام مكه به همين جويني فحش مي داد در بحث اسامي امامان، و مي گفت كتابش را شيعيان نوشته اند، گفتم دليل بياور، و يا كتاب اصليش را بيار تا ما هم مثل شما اعتقاد بياوريم يهو مانند عمر انزوا كانني اروي شد
دوما مسئله شهادت حضرت صديقه شهيده فاطمه الزهرا س ارتباطي به اين ندارد شخص بايد براي ادعا خود سند بياورد، زيرا وقتي كسي به مرتبه حقوقي و حقيقي علمي مي رسد، با توجه به تاريخ و پزوهش خود انچه را كه به دست اورده است مي نويسد مانند همين موارد در بين شيعيان نيز زياد هست كه از علما مانند سيد ابوالقاسم خوئي سوال شده است و اينشان فرموده اند صحت دارد، ضمن اينكه الباني هم بسياري از كتبهايش را سندي براي روايت هايش ارائه نكرده و فقط صحت و ضعف انرا مشخص مي كند و ثالثا اينكه در مذهب اهل سنت غير مسائل اعتقادي و فقهي نيازي به صحت سند نيست بلكه به روايت هاي ضعيف نيز عمل مي شود كه در صورت لزوم اجماع و اتفاق بين علماي اهل سنت در اين مورد را هم خواهم اورد

kheymegahabalfazl;433090 نوشت:
برادر عزيزم، يك كتاب در ايران چاپ مي شود، در امريكا چاپ مي شود و يا هرچه؛ اولا ارتباطي ندارد

سلام علیکم برادر خیمه گاه ..
نه آخه تجربه شده برای بنده که داشتم کتاب مناقب خوارزمی رو که در مورد ایه اولی الامر در مورد ائمه بود بررسی می کردم در پاورقی کتاب نوشته بود که کتاب تفسیر فرات و دیگران نقل شده ما زنگ زدیم به استاد ابوالقاسمی گفتند این شکلیه که چاپ در عربستان با ایرانی که هست فرق دارد که واقعا هم همین طور بود ، مثلا در کتاب صحیح بخاری ان محققی که بوده است امده است یک خیاناتی کرده است که بعضی چیز های را بپوشاند..یا کتاب سیر اعلام النبلاء را داشتم با برادر حسینی مجری محترم بررسی می کردم گفتم برادر پاورقی نوشته است که این ضعیف است گفتند پاورقی برای ما حجت نیست که واقعا همین شکلی است پاورقی برای ما حجت نیست ..
واقعا هم همین طور است نمی توانند ثابت کنند که ما به زور در کتاب این مطلب را جا داده ایم..
kheymegahabalfazl;433090 نوشت:
بلكه به روايت هاي ضعيف نيز عمل مي شود كه در صورت لزوم اجماع و اتفاق بين علماي اهل سنت در اين مورد را هم خواهم اورد

برادر در این مورد یک چیزی بگویم که بنده رفته بودم در روم نواصب در پالتاک گفتم یک تفریحی باشد برایمان اقا رفتیم در مورد توسل بحث بود دوستی یک حدیثی را زد احسان هم طبق عادت قبلی رفت روات رو تک به تک بررسی کرد من گفتم نووی میگه اجماع اهل علم هست که می شه به روایت ضعیف عمل کرد احسان هم دست زد به اجتهاد و گفت اجماع باطل است و من راست می گم !! اقا یک کسی نبود من رو بگیره از این حرف خنده دار که تا چند روز می خندیدم و حالا که به یادش می افتم خندم می گیره ..
اره دیگه وهابی ها همینه در بررسی روایت چند چیز باید در نظر گرفت اینکه به کتاب عقیل هاشمی رجوع کرد که ایا نوشته است
هذا اسناد متواتر ضعیف یا خیر و یکیش اجتهادات احسان رو باید دید :khaneh:

ammarshia;433104 نوشت:
سلام علیکم برادر خیمه گاه ..
نه آخه تجربه شده برای بنده که داشتم کتاب مناقب خوارزمی رو که در مورد ایه اولی الامر در مورد ائمه بود بررسی می کردم در پاورقی کتاب نوشته بود که کتاب تفسیر فرات و دیگران نقل شده ما زنگ زدیم به استاد ابوالقاسمی گفتند این شکلیه که چاپ در عربستان با ایرانی که هست فرق دارد که واقعا هم همین طور بود ، مثلا در کتاب صحیح بخاری ان محققی که بوده است امده است یک خیاناتی کرده است که بعضی چیز های را بپوشاند..یا کتاب سیر اعلام النبلاء را داشتم با برادر حسینی مجری محترم بررسی می کردم گفتم برادر پاورقی نوشته است که این ضعیف است گفتند پاورقی برای ما حجت نیست که واقعا همین شکلی است پاورقی برای ما حجت نیست ..
واقعا هم همین طور است نمی توانند ثابت کنند که ما به زور در کتاب این مطلب را جا داده ایم..

عليكم سلام
باتشكر
برادرم پاوري براي محقق كتاب كتاب هست و نه صاحب كتاب، صحاب كتاب بخواهد تاييد كند و يا رديه بزند همان جا همان كار را مي كند و براي همين هست كه پاورقي براي ما ارزشي ندارد، ثانيا وقتي وقوع يك رخداد در منابع مختلف با محققين و علماي مختلف به ان رخداد ورويداد تذكر داده شده است حاكي از ان دارد وقع حادثه بوده است، مثلا اين تيميه نمي تواند اين فضاحت و لكه ننگ سقيفسان را پاك كند مي گويد غايه ما يقال، الان بحث شهادت و سقط را هم بزرگان مانن ذهبي و عسقلاني هم به ان تصريح داشته اند و بدون اينتكه رديه بززند، پس بخشي از سخن جويني را دوتا از بزرگان تصريح كرده اند ، و بخش غصب را ديگران و بخش حمله را ديگران، پس در وقوع حادثه شكي نيست

ammarshia;433104 نوشت:
گفت اجماع باطل است

الحمد الله الذي جعل اعدائنا من الحمقا و جهلا

يعني با زبان خودش اثبات كرد، مذهبش بر باطل هست، زيرا اجماع باطل هست، احماعي كه بر باطل باشد مذهبي ديگر سالم نمي ماند

هههههههههههههههه

سلام علیکم

اندکی بحث ها به حاشیه رفته که اصلا به صلاح نیست !

اولا جناب عماد :

نه بنده وهابی ام ، ونه گفته ام از قرآن و بخاری برای بنده ثابت کنید !

ابتدای عرضم گفتم که از شیعه و یا اهل سنت ! اندکی تامل بفرمایید !

و اینکه گفتم روایت شیعیست ، به این دلیل بود که سند آن از طرف سیعه است و همین سند شیعی ، در نزد شیعه ، ضعیف است !

ثانیا :

دوستان عزیز ،

به حضرت فاطمه جسارت شده و یا نشده ، اینجا موضوع بحث نیست ، هر کس جسارت کرده خداوند جزایش را می دهد ، اینجا بحث ، بحث به شهادت رسیدن آن حضرت است ، با بیانی ساده تر :

اینکه اصل شهادت چگونه رخ داده ؟

قاتل و یا قاتیلن دخت پیامبر چه کسانی بودند ؟

عکس العمل ها به این موضوع چه بوده است ؟

عزیزان ما لطف کردند و چند روایتی آوردند ،

روایت نهج البلاغه را که متذکر شدیم ، هم علامه مجلسی تضعیف کرده و هم در کتاب احادیث غریب بحار الانوار ذکر شده ! سند خطبه 202 کاملا مخدوش بود !

ابتدا صحت انتساب کلام به حضرت علی را ثابت کنید ، بعد در مورد دلالت آن بحث نمایید !

هر کسی می تواند کلامی را به آن حضرت نسبت دهد ،

و اضافه در خود روایت کاملا واضخ و آشکار است که هیچ صحبتی از شهادت فاطمه زهرا زده نشده ، بلکه تنها گفته که به او ظلم شده که من نیز می گویم که ظلم شده ، اما اینکه فدک گرفته شود و یا ... شهادت را ثابت نمی کند !

روایت دوم نیز از جوینی بود :

اولا حاطب لیل بودن وی ثابت است ، چرا که شخصیتی همچون ابن حجر عسقلانی که از معاصرین ذهبی بوده با قاطعیت بیان کرده ،

و حاطب لیل بودن دلالت بر ضعف فرد نیست ، هر کس اینرا بگوید سواد ندارد !

حاطب لیل بودن یعنی اعتماد به تمامی آنچه که وی آورده و در کتابش جمع کرده ساقط می شود ! به بیانی دیگر روایاتی که می آورد باید بررسی سندی شوند !

اما سند روایتی که می آورد ذکر کردیم که به علت وجود سه راوی : النوفلی ( که علامه حلی در او توقف کرده و آیت الله سبحانی تضعیف نموده ) ، الحسن بن علی بن ابی حمزه و پدرش ( که در دو کذاب و غالی و ملعون هستند ) صد درصد ضعیف است !

نحوه ورود عمر به خانه فاطمه زهرا را نیز آوردند که بازهم سندش مرسل و ضعیف بود !

از ابن تیمیه هم آوردند که وی با آوردن لفظ یقال ، کلا همه چیز را انکار کرده بود و آخرش گفته بود اینها دروغ و افک است !

در خواست بنده از دوستان اینست که اگر برای شهادت ، دقت کنید ، فقط و فقط شهادت دلیلی دارید ، بیاورید ، اگر هم دلیلی وجود ندارد ، و فقط از روی احتمالات می گویید ، بدون هیچ توجیه و تفصیلی عرض کنید که دلیل برای شهادت ایشان وجود ندارد ،

اینکه تهدید کرده و یا نکرده ، هتک حرمت شده و یا نشده ، همه و همه مذموم است ، اما دلیل بر شهادت نمی شود !

اگر دلیل برای شهادت وجود دارد ، بیاورید .

والسلام !

[="Arabic Typesetting"]

عبدالرسول;433230 نوشت:
روایت دوم نیز از جوینی بود :

اولا حاطب لیل بودن وی ثابت است ، چرا که شخصیتی همچون ابن حجر عسقلانی که از معاصرین ذهبی بوده با قاطعیت بیان کرده ،

اولاعسقلاني، گفته است كه گفته است، مگر هر كسي هز چه گفت ما بايد بگوييم او راست مي گويد؟ الباني در يك روايت يك روات را تضعيف مي كند در روايت ديگر او را صحيح مي داند، از اين اشتباهات بسيار هست
ثانيا چگونه مي شود براي كلام جويني سند مي خواهيد اما از عسقلاني سند نمي اوريد؟
ثالثا ذهبي شاگر جويني بوده است چنين ادعايي ندارد، من نمي دانم شما چرا اينقدر تلاش در حاطب كردن ان هستيد و قتي خود شاكردش ادعا ندارد، ادعاي ديگران براي ما از درجه اعتبار ساقط هست، حال شخص ه چه قدر عالم باشد

عبدالرسول;433230 نوشت:
و حاطب لیل بودن دلالت بر ضعف فرد نیست ، هر کس اینرا بگوید سواد ندارد !

نشان از ادب علمي شما هست، بنده هم مثل شما مقابل به مثل كنم تاپيك به ناكجا اباد مي رود، پس سكوت مي كنم

سعي كنيد وقتي چيزي را نمي توانيد اثبات كنيد با هتاكي تلاش در قبولاندن مطالب خود نداشته باشيد

اما ببنيم ايا حاطب بودن به معناي ضعف هست يا نه؟

مقبل الوادعي،‌ از عالمان معاصر اهل سنت و شاگرد محمد ناصر الباني، به نقل از ابن حجر عسقلانى مى‌نويسد كه حتى زمخشرى و غزالى را نيز «حاطب ليل» لقب داده است. وى در كتاب المقترح مى‌نويسد:
يقول الحافظ العراقي في "تخريج الإحياء" وكما يقول الحافظ الهيثمي في كتابه "مجمع الزوائد" يقول: في سنده فلان ابن فلان ولم أجده أو لم أجد له ترجمة، والحافظ أيضًا في "تخريج الكشاف" ربما يقول: الحديث لم أجده، لأن الزمخشري يعتبر حاطب ليل، وكذا الغزالي يعتبر حاطب ليل.
حافظ عراقى در كتابش تخريج الإحياء و هيثمى در الزوائد گفته‌اند: در سند فلان روايت افرادى هستند كه شرح حال آنان را نديده و نشنيده‌ام. و در تخريج الكشاف گاهى گفته شده است: حديث را نيافتم؛ زيرا زمخشرى و همچنين عزالى «حاطب ليل» بوده‌اند.
أبوعبدالرحمن مقبل بن هادي الوادعي (متوفاي 1422هـ)، المقترح في أجوبة أسئلة المصطلح، ج 1 ص 89، ناشر: دار الآثار ـ صنعاء، الطبعة الثانية.

افراد بسياري در نزد اهل سنت حاطب بوده اند كه اگر بخواهيم حاطب بودن را منشا ضعف بداينم اساس مذهب اهل سنت دچار تزلزل مي شو.د

غزالي كسي كه سويطي درباره نبوت او سخن مي گويد، پس اينكه كسي بيايد حاطب باشد و دليل بر عدم وثقات ان باشد امري هست عبس و باطل زيرا خود ابن تيميه نيز حاطب بوده است

عبدالرسول;433230 نوشت:
روایت نهج البلاغه را که متذکر شدیم ، هم علامه مجلسی تضعیف کرده و هم در کتاب احادیث غریب بحار الانوار ذکر شده ! سند خطبه 202 کاملا مخدوش بود !

شما ادعا كرديد براي نامه 6 بايد سند بيايد من گفتم نيازي به سند نيست كه اگر هم باشد چيزي را كسي نما تواند اثبات كند و در شرح اين خطبه هم قول سيد خوئي را اوردم، فكر مي كنم بزرگان بيشتر از ما در تاريخ كنكاش كرده اند كه البته علماي اهل سنت مانند رضا كحاله هم در مورد همين خطبه همين مطالب را افاضه داشته، يني قول خوئي را

عبدالرسول;433230 نوشت:
از ابن تیمیه هم آوردند که وی با آوردن لفظ یقال ، کلا همه چیز را انکار کرده بود و آخرش گفته بود اینها دروغ و افک است !

گفتيد اگر قرار بود اين قول براي علامه حلي باشد بايد بر ان جواب مي داد كه نداد مضاف بر اينكه ادعاي اين تيميه بر كذب بودن، دروغ سقط جنين بوده است و درگيري ها، اما ورود به خانه را خودش قبول دارد

عبدالرسول;433230 نوشت:
نحوه ورود عمر به خانه فاطمه زهرا را نیز آوردند که بازهم سندش مرسل و ضعیف بود !

ثُمَّ أَقْبَلَ حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ عَلِيٍّ وَفَاطِمَةُ عليهما السلام قَاعِدَةٌ خَلْفَ الْبَابِ قَدْ عَصَبَتْ رَأْسَهَا وَنَحَلَ جِسْمُهَا فِي وَفَاةِ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ [افْتَحِ الْبَابَ‏] فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَلَكَ لَا تَدَعُنَا وَمَا نَحْنُ فِيهِ قَالَ افْتَحِي الْبَابَ وَإِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ فَقَالَتْ يَا عُمَرُ أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَتَهْجُمُ عَلَى دَارِي فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ.
عمر آمد تا به خانه رسيد، فاطمه پشت در نشسته بود، سرش را بسته بود و بدنش از غم از دست دادن پدر نحيف و لاغر شده بود، عمر در را كوبيد و گفت: اى پسر ابوطالب! در را باز كن، فاطمه فرمود: اى عمر به ما چه كار دارى؟ ما را با مصيبتى كه گرفتارش شده‌ايم تنها بگذار. عمر گفت: در را باز كن وگرنه آن را به آتش مى‌كشم. فاطمه فرمود: آيا از خداوند نمى‌ترسى كه وارد خانه ما مى‌شوي، عمر بازنگشت و آتش خواست و آتش را بر در خانه افكند و آن را سوزاند.
الهلالي، سليم بن قيس (متوفاي80هـ) كتاب سليم بن قيس، ص 864، تحقيق محمد باقر الأنصاري، ناشر: انتشارات هادى‏ ـ قم‏، الطبعة الأولي، 1405هـ.

عبدالرسول;433230 نوشت:
اما سند روایتی که می آورد ذکر کردیم که به علت وجود سه راوی : النوفلی ( که علامه حلی در او توقف کرده و آیت الله سبحانی تضعیف نموده ) ، الحسن بن علی بن ابی حمزه و پدرش ( که در دو کذاب و غالی و ملعون هستند ) صد درصد ضعیف است !

برادر گویا به پست های بنده و دوستان دیگر در صفحات بعد یا نگاه نکردید یا ندیده اید ..گفتیم الحسن بن علی ابی حمزه که بنده سخنانی از علمای بزرگ را برای شما دادم شامل دو بخش زندگی است یکی انحراف و استقامت که در کتاب دراسات فی علم الدرایه هم سند دادیم طبق نظر ایت الله شبیری زنجانی که ایت الله سبحانی با ان عظمت می گوید مرد بی نظیر تاریخ شیعه است در رجال روایاتی که از علی بن ابی همزه بطائنی نقل شده است و مخصوصا این روایت در دوره استقامت شکل گرفته است که ایت الله قزوینی از شاگردان این مرد بزرگ و خودشون این عقیده را دارند و بار ها در شبکه شان گفتند که این راوی در دوره استقامت از اصحاب امام ع بوده است
و سند هم دادیم
اگر به اسناد نگاه می کردیدمی دانستید که این شکلی نیست .
و حسین بن نوفلی اگر شما به پست ویرایش شده زیر بروید همه چیز را مشخص کرده ایم ایشون توثیق عام دارد وبرفرض اگر مجهول باشد طبق مبانی رجالی ایت الله سبحانی مجهول به راوی جرح محسوب نمی شود و درکتاب خودشون اورده اند.
http://www.askdin.com/thread33298-3.html

ammarshia;429566 نوشت:
ما درباره ماجراي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه 202 در روايت معروفي که حضرت وقتي حضرت زهرا را در قبر قرار دادند به پيامبر اکرم خطاب کردند و فرمودند « وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ » دختر تو به تو خبر خواهد داد به اينکه امت تو جمع شدند تا دخترت را بشکنند پي در پي از او سؤال کن و خبر را از او بگير و اين شکسته شدن فاطمه زهرا در زماني است که هنوز از رحلت شما مدت زيادي نگذشته و هنوز ياد شما از ذهن ما نرفته است .
یا در کتاب فرائد السمطین با سند صحیح امده است که قال رسول الله
وَأِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتِهَا وَانْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ‏ إِرْثُهَا وَكُسِرَ جَنْبُهَا [وَكُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِينُهَا وَهِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثْ...
فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقَدَّمَ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏
فرائد السمطين، ج2، ص 34 و 35
پيامبر خدا فرمودند:
زمانى كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اى افتادم كه پس از من براى او رخ خواهد داد، گويا مى‌بينم ذلت وارد خانه او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوى او شكسته شده و فرزندى را كه در رحم دارد سقط شده؛ در حالى كه پيوسته فرياد مى‌زند: وا محمداه!؛ ولى كسى به او پاسخ نمى‌دهد،‌ کمک مى‌خواهد؛ اما كسى به فريادش نمى‌رسد.
او اول كسى است از خاندانم كه به من ملحق مى‌شود؛ و در حالى بر من وارد مى‌شود كه محزون، نالان، غمگين، حقش غصب و شهيد شده است
این قضیه شهادت حضرت زهرا از منابع اهل سنت و اهل تشیع که اهل سنت کتاب فرائد السمطین بنده راویان ان را نگاه کردم عده ای اشکالات بی اساس حالا می کنند که جواب هایش هر کس اشکال کرد در نزد بنده محفوظ است
برای بررسی اسناد کتابی که ایت الله سبحانی فکر کنم نوشته باشند الحجه الغراء که تمام روایات را با تک تک راویانش بررسی کرده است مراجعه کنند یا کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه که 250 روایت اورده است از شیعه و سنی در این زمینه که علاقه مندان به این کتاب رجوع کنند .
.

برادر عزیز من کتاب فرائد السمطین از شیعه است و نه از اهل سنت.
از ادله شیعه بودن این شخص این هست که در ابتدای کتابش می گوید( وانتجب له أمير المؤمنين عليا أخا وعونا وردءا وخليلا ورفيقا ووزيرا ، وصيره) (یعنی پیامبر علی را برادر و خلیل ورفیق و وزیر انتخاب کرد
و می گوید ایه إنما وليكم الله ورسوله در شان علی نازل شده .یعنی درست حرف اثنی عشری ها را می زند.
آقا بزرگ تهرانی هم او را شیعه میداند(در كتاب ذيل كشف الظنون ص70 :فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والحسنين مرتب على سمطين أولهما في فضائل الامير عليه السلام في سبعين باباً وخاتمة ، وثانيهما في فضائل البتول والحسنين في اثنين وسبعين باباً لصدر الدين ابراهيم بن سعد الدين محمد بن المؤيد بن أبى الحسين بن محمد بن حمويه الحمويني الذي أسلم على يده السلطان محمود غازان في سنة 694 وتشيع أخيراً لكن أظهر التشيع أخوه الشاه خدا بندة نسخة منه عند السيد احمد آل حيدر).
دلیل دیگر برای تشیع او این هست که علمای شیعه می گویند او از تلامیذ حر عاملی بوده(موسوعة مؤلفي الامامية ج1 ص 379 (إبراهيم بن محمد الحموي الجويني (644- 722ه‍ـ) عالم بالحديث . من شيوخ خراسان . لقب ب‍ " صدر الدين " . رحل متقصياً للحديث إلى: العراق ، الشام ، الحجاز ، تبريز ، آمل بطبرستان ، القدس ، كربلاء ، قزوين ، وغيرها.
من مشايخه : الشيخ سديد الدين يوسف بن المطهر الحلي، المحقق الحلي، ابن طاووس ، الخواجه نصير الدين الطوسي، إضافة إلى مشايخه من العامة . من تلاميذه شمس الدين الذهبي . أسلم على يديه غازان الملك. توفي بالعراق. الآثار: فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين (عربي/سيرة المعصومين (عليهم السلام ) - زيارات ) يتكون من سمطين: أحدهما في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) موزعة على ( 70 ) بابا وخاتمة ، والآخر في فضائل المرتضى والبتول والحسنين (عليهم السلام) ب‍ ( 72 ) بابا . كما ذكر فيه الزيارة الجامعة الكبيرة . فرغ منه سنة 716 هـ.

ammarshia;429566 نوشت:
ما درباره ماجراي شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه 202 در روايت معروفي که حضرت وقتي حضرت زهرا را در قبر قرار دادند به پيامبر اکرم خطاب کردند و فرمودند « وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمَا سَلَامَ مُوَدِّعٍ » دختر تو به تو خبر خواهد داد به اينکه امت تو جمع شدند تا دخترت را بشکنند پي در پي از او سؤال کن و خبر را از او بگير و اين شکسته شدن فاطمه زهرا در زماني است که هنوز از رحلت شما مدت زيادي نگذشته و هنوز ياد شما از ذهن ما نرفته است .
یا در کتاب فرائد السمطین با سند صحیح امده است که قال رسول الله
وَأِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتِهَا وَانْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ‏ إِرْثُهَا وَكُسِرَ جَنْبُهَا [وَكُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِينُهَا وَهِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثْ...
فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقَدَّمَ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.
فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏
فرائد السمطين، ج2، ص 34 و 35
پيامبر خدا فرمودند:
زمانى كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه‌اى افتادم كه پس از من براى او رخ خواهد داد، گويا مى‌بينم ذلت وارد خانه او شده،‌ حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوى او شكسته شده و فرزندى را كه در رحم دارد سقط شده؛ در حالى كه پيوسته فرياد مى‌زند: وا محمداه!؛ ولى كسى به او پاسخ نمى‌دهد،‌ کمک مى‌خواهد؛ اما كسى به فريادش نمى‌رسد.
او اول كسى است از خاندانم كه به من ملحق مى‌شود؛ و در حالى بر من وارد مى‌شود كه محزون، نالان، غمگين، حقش غصب و شهيد شده است
این قضیه شهادت حضرت زهرا از منابع اهل سنت و اهل تشیع که اهل سنت کتاب فرائد السمطین بنده راویان ان را نگاه کردم عده ای اشکالات بی اساس حالا می کنند که جواب هایش هر کس اشکال کرد در نزد بنده محفوظ است
برای بررسی اسناد کتابی که ایت الله سبحانی فکر کنم نوشته باشند الحجه الغراء که تمام روایات را با تک تک راویانش بررسی کرده است مراجعه کنند یا کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه که 250 روایت اورده است از شیعه و سنی در این زمینه که علاقه مندان به این کتاب رجوع کنند .
.

kheymegahabalfazl;429922 نوشت:
ببخشيد اين حاطب ليل را از كجا اورديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اگر مطالبي مي خواهيد از ذهبي بياوريد، كه بايد بگويم ايشان در كتب رجالي خود از حاطب اليل بودن جويني چنين سخني نگفته اند اما انچه از ذهبي به عنوان اثر در باب جويني مانده است اينه:

شرح حال جويني از زبان شاگردش امام ذهبي::::::

الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام

او امام و از ممتاز‌ترين و كامل‌ترين محدثين و مايه افتخار اسلام بود

تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500


حال سوال پيش مي آيد ايا براستي جويني استاد ذهبي بوده است؟

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .

از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .

تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .

چنين شخصي كه امام، محدث، و فخر اسلام بوده اند به گمانم فهميده بودند كه اين روايت معروف و مشهور هست كه بودن هيچ رديه اي ان را مكتوب مي كند

ضمن اينكه اگر ما بخواهيم حاطب اليل ها را از درجه اعتبار علمي ساقط كنيم بسيار از علماي اهل سنت دچار تزلزل مي شوند برادرم

خدا هم مي دانست اگر شيطان را ازاد بگذارد دنيا را به فنا خواهد داد چرا به او اجازه عصيان داد كه بندگكان دچار عقاب شوند؟
اگر ما اينگونه بخوهيم جلو برويم بايد مباني هاي خود از قران تا سنت را كنار بزنيد
پيغمبر خدا تابع وحي هستند و ما ينطق عن الهوي و هر عملي هم كه انجام بدهيد ما بايد تابع ان باشيم و مااتاكم الرسول فخذواه اينها شبهاتي هست كه پيروان سقيفه براي تخئطه شهادت حضرت زهرا س وارد مي كنند كه اگر پيغمبر مي دانست چرا سكوت كرد، پيغمبر هم كه مي دانست حقوق مولا علي را مي خورند و غصب مي كنند، چرا با غصبين برخورد نكرد؟ پيغمبر هم كه مي دانست در ماجراي تبوك چه كساني قصد ترور را دارند چرا انها را تنبيه نكرد؟ پيغمبر كه مي دانست معاويه جناياتي را در طول تاريخ خواهد كرد كه اثار ان بعد از 1400 سال هم هنوز نبايد پاك شود، خود ايشان دستور به قتل معاويه را داد پس چرا خودش نكشت؟
اين روش خوبي براي تقطيع تاريخ نيست


قابل توجه برادر عبدالرسول::::‌بنده مي دانم كه شما مسئله شهادت را قبول داريد، مخاطب من ان كسي بودكه فرموديد اين شبهات را به شما داده است

اولا بابد بگوئین حاطب اللیل یعنی هیزم جمع کن در شب.
به اصطلاح یعنی کسی که خوب و بد را با هم می آورد.

آقا بزرگ تهرانی او را شیعه میداند(در كتاب ذيل كشف الظنون ص70 :فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والحسنين مرتب على سمطين أولهما في فضائل الامير عليه السلام في سبعين باباً وخاتمة ، وثانيهما في فضائل البتول والحسنين في اثنين وسبعين باباً لصدر الدين ابراهيم بن سعد الدين محمد بن المؤيد بن أبى الحسين بن محمد بن حمويه الحمويني الذي أسلم على يده السلطان محمود غازان في سنة 694 وتشيع أخيراً لكن أظهر التشيع أخوه الشاه خدا بندة نسخة منه عند السيد احمد آل حيدر).
دلیل دیگر برای تشیع او این هست که علمای شیعه می گویند او از تلامیذ حر عاملی بوده(موسوعة مؤلفي الامامية ج1 ص 379 (إبراهيم بن محمد الحموي الجويني (644- 722ه‍ـ) عالم بالحديث . من شيوخ خراسان . لقب ب‍ " صدر الدين " . رحل متقصياً للحديث إلى: العراق ، الشام ، الحجاز ، تبريز ، آمل بطبرستان ، القدس ، كربلاء ، قزوين ، وغيرها.
من مشايخه : الشيخ سديد الدين يوسف بن المطهر الحلي، المحقق الحلي، ابن طاووس ، الخواجه نصير الدين الطوسي، إضافة إلى مشايخه من العامة . من تلاميذه شمس الدين الذهبي . أسلم على يديه غازان الملك. توفي بالعراق. الآثار: فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين (عربي/سيرة المعصومين (عليهم السلام ) - زيارات ) يتكون من سمطين: أحدهما في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) موزعة على ( 70 ) بابا وخاتمة ، والآخر في فضائل المرتضى والبتول والحسنين (عليهم السلام) ب‍ ( 72 ) بابا . كما ذكر فيه الزيارة الجامعة الكبيرة . فرغ منه سنة 716 هـ.

فکر کنم همین نقل قول علمای شیعه کافی باشد که ما ایشان را باید شیعه بدانیم

میکائیل;433489 نوشت:
برادر عزیز من کتاب فرائد السمطین از شیعه است و نه از اهل سنت.


سلام:Gol:
با تشكر
:hamdel:
مدرك؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اما اگر مي خواهيد بداين او شيعه هست و يا نيست بهتر هست برويد سخنان شاگردش يعني امام ذهبي را بخوانيد

kheymegahabalfazl;429922 نوشت:
شرح حال جويني از زبان شاگردش امام ذهبي::::::

الإمام المحدث الأوحد الأكمل فخر الإسلام

او امام و از ممتاز‌ترين و كامل‌ترين محدثين و مايه افتخار اسلام بود

تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500

حال سوال پيش مي آيد ايا براستي جويني استاد ذهبي بوده است؟

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .

از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .

تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .

اينها را قبلا هم توضيح داده بوديم

میکائیل;433489 نوشت:
از ادله شیعه بودن این شخص این هست که در ابتدای کتابش می گوید( وانتجب له أمير المؤمنين عليا أخا وعونا وردءا وخليلا ورفيقا ووزيرا ، وصيره) (یعنی پیامبر علی را برادر و خلیل ورفیق و وزیر انتخاب کرد

اخوي حديث وصايت و وراثت در كتب هاي مختلف اهل سنت وارد شده است اگر اينگونه كه شما قضاوت مي كنيد، ديگر هيچ اهل سنتي در روي كرده زمين باقي نمي ماند مگر اينكه شيعه شده باشد

میکائیل;433489 نوشت:
و می گوید ایه إنما وليكم الله ورسوله در شان علی نازل شده .یعنی درست حرف اثنی عشری ها را می زند.

دوست عزيز، مقوله اعتقاد به شان نزول ايه يك چيز هست، مقوله اعتقاد به مذهب چيزه ديگر زيرا اينگونه كه شما قضاوت مي كنيد همه محديثين و اخباريون اهل سنت طبق ترازوي تشخيص مذهب شناسي شما شيعه هستند

آلوسي ذيل آيه ولايت دو جمله ذيل را مي گويد:
1. «الآية عند معظم المحدثين نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه
روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ج 6 ص 186

2. وغالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه
روح المعاني، ج 6، ص 167

سازمان امار مذهب شناسي، امارش را همين الان صادر كردند

جمعيت شيعه به شكل عجيب و غريبي افزايش يافت

شما اگر سري به كتب اهل سنت هم بزنيد با اسناد صحيح در منزلت مولا علي هم مناقب بسياري هست حتما بخاري و مسلم هم شيعه بودند؟
نكند عمر بن خطاب هم در روز غدير وقتي مي گويد بخ بخ علي بن ابي طالب هم شيعه بود است؟ و يا اينكه بار ها مي گفت و كان عمر يقول لو لا علي لهلك عمر، پس ديگر در شيعه بودندش شكي نيست
اما شيعه براي خود تعريفي دارد، ما شيعه ابوسفيان داريم و شيعه مولا علي ع داريم و شيعه سقيفه هم داريم، شيعه در معناي تحت الفظي و يا لغوي به معناي پيروي هست

میکائیل;433489 نوشت:
دلیل دیگر برای تشیع او این هست که علمای شیعه می گویند او از تلامیذ حر عاملی بوده

امام اعظم ابوحنفيه و امام مالك هم شاگردان امام صادق ع بودند، پس تا اينجا هم مشخص شد ابوحنفيه و مالك و همه پيروانشان هم شيعه هستند

قال الآلوسي:
هذا أبو حنيفة رضي الله تعالى عنه - وهو بين أهل السنة - كان يفتخر ويقول بأفصح لسان : " لولا السنتان لهلك النعمان " .
آلوسي گفت:
ابوحنفيه كه در بين اهل سنت افتخاري محسوب مي شود با زبان فصيح گفته بود:
اگر آن 2 سال شاگردي من در محضر امام صادق (عليه السلام) نبود، من هلاك مي‌شدم.

مختصر التحفة الإثنا عشرية للآلوسي، ص 9
الامام الصادق والمذاهب الاربعة، اسد حيدر، ج1، ص61؛
رکبت مع السفينة، مروان خليفات، ص536.

قال مالك اختلفت إليه زمانا فما كنت أراه إلا على ثلاث خصال إما مصل وإما صائم وإما يقرأ القرآن وما رأيته يحدث إلا على طهارة
مدتى نزد جعفر بن محمد رفت و آمد مى كردم، او را همواره در يكى از سه حالت ديدم: يا نماز مى خواند يا روزه بود و يا قرآن تلاوت مى كرد، و هرگز او را نديدم كه بدون وضو حديث نقل كند.
تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلاني، ج 2، ص 89
الامام الصادق و المذاهب الاربعة، اسد حيدر، ج1، ص55.

افزايش تعدد شيعيان در اين لحظه شدت و حدت بسيار بالايي پيدا مي كند تا اين كه:::::::::::::

ابن ابي الحديد معتزلي مي نويسد: فقه مذاهب اربعه اهل سنت به فقه الصادق بر مي گردد
شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 1 ص 18

پس مشخص شد اصلا در دنيا سني وجود ندارد، و هر انجه مسلمان هست بجز فرقه ضاله و استعماري وهابيت همه شيعه هستند

تبريك به ساحت مقدس مولا كه امروز همه در عرض يك دقيقه شيعه شدند:Nishkhand:

میکائیل;433498 نوشت:
اولا بابد بگوئین حاطب اللیل یعنی هیزم جمع کن در شب.
به اصطلاح یعنی کسی که خوب و بد را با هم می آورد.
فكر مي كنم، ذهبي بيشتر از همه ما، استادش را مي شناخت كه ايشان را اينگونه تعديل نموده اند، و بعيد هم بدانم ذهبي با ان همه مناقب و مسند علميش، اين را نفهميده باشد!!!!!
درست مي گويم دوست عزيزم؟

میکائیل;433498 نوشت:
فکر کنم همین نقل قول علمای شیعه کافی باشد که ما ایشان را باید شیعه بدانیم

سري هم به نظر علما و فقهاي اهل سنت درباره جويني مي زديد برادرم چون طبق نظر علماي اهل سنت ايشان شافعي بودند، مگر اينكه طبق معيار شما هم شافعيان نيز شيعه باشند

معارج الوصول الی معرفة فضل آل الرسول علیهم السلام، الزرندی الشافعی متوفی 750، تحقیق ماجد بن عطیة، ص48

هو صدر الدین ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الجوینی ابوالمجامع ابن سعدالدین الشافعی الصوفی.

الوافی بالوفیات، الصفدی متوفی764، ناشر: داراحیاء التراث، بیروت، لبنان، ج6، ص 92

صدرالدین الجوینی الشافعی، ابراهیم بن محمد

طبقات الشافعیة، عبدالرحیم الاسنوی جمال الدین، متوفی 772،ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان، ج1، ص217، رقم 412

الحموینی الشافعی

الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ابن حجر العسقلانی، متوفی 852، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج1، ص 67و 68

ابراهیم بن محمد بن الموید بن حمویه الجوینی صدرالدین ابوالمجامع بن سعدالدین الشافعی الصوفی و سمع من عثمان بن الموفق صاحب الموید الطوسی.

موفق و مويد در پناه ابوبكر، عمر و عثمان( منظور فرزندان مولا علي ع) باشيد:Gol:

میکائیل;433489 نوشت:
از ادله شیعه بودن این شخص این هست که در ابتدای کتابش می گوید( وانتجب له أمير المؤمنين عليا أخا وعونا وردءا وخليلا ورفيقا ووزيرا ، وصيره) (یعنی پیامبر علی را برادر و خلیل ورفیق و وزیر انتخاب کرد
و می گوید ایه إنما وليكم الله ورسوله در شان علی نازل شده .یعنی درست حرف اثنی عشری ها را می زند.
آقا بزرگ تهرانی هم او را شیعه میداند(در كتاب ذيل كشف الظنون ص70 :فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والحسنين مرتب على سمطين أولهما في فضائل الامير عليه السلام في سبعين باباً وخاتمة ، وثانيهما في فضائل البتول والحسنين في اثنين وسبعين باباً لصدر الدين ابراهيم بن سعد الدين محمد بن المؤيد بن أبى الحسين بن محمد بن حمويه الحمويني الذي أسلم على يده السلطان محمود غازان في سنة 694 وتشيع أخيراً لكن أظهر التشيع أخوه الشاه خدا بندة نسخة منه عند السيد احمد آل حيدر).
دلیل دیگر برای تشیع او این هست که علمای شیعه می گویند او از تلامیذ حر عاملی بوده(موسوعة مؤلفي الامامية ج1 ص 379 (إبراهيم بن محمد الحموي الجويني (644- 722ه‍ـ) عالم بالحديث . من شيوخ خراسان . لقب ب‍ " صدر الدين " . رحل متقصياً للحديث إلى: العراق ، الشام ، الحجاز ، تبريز ، آمل بطبرستان ، القدس ، كربلاء ، قزوين ، وغيرها.
من مشايخه : الشيخ سديد الدين يوسف بن المطهر الحلي، المحقق الحلي، ابن طاووس ، الخواجه نصير الدين الطوسي، إضافة إلى مشايخه من العامة . من تلاميذه شمس الدين الذهبي . أسلم على يديه غازان الملك. توفي بالعراق. الآثار: فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين (عربي/سيرة المعصومين (عليهم السلام ) - زيارات ) يتكون من سمطين: أحدهما في فضائل أمير المؤمنين (عليه السلام) موزعة على ( 70 ) بابا وخاتمة ، والآخر في فضائل المرتضى والبتول والحسنين (عليهم السلام) ب‍ ( 72 ) بابا . كما ذكر فيه الزيارة الجامعة الكبيرة . فرغ منه سنة 716 هـ.

شبهات مال بیست سال پیش بابا مردیم که گفتیم ..
جوینی چهارتا ما جوینی در طول تاریخ داریم که اسم هاشونم مثل هم هستند بابا تشیع به چند معناست حلوا که نیست:
ابن حجر در تهذیب التهذیب :
الكوفيين فالتشيع في عرف المتقدمين هو اعتقاد تفضيل علي على عثمان وأن عليا كان مصيبا في حروبه وأن مخالفه مخطئ مع تقديم الشيخين وتفضيلهما وربما اعتقد بعضهم أن عليا أفضل الخلق بعد رسول الله
تشیع معنیش این است که کسی بگوید علی از عثمان افضل هست و قائل به خلافت ابوبکر و عمر هم هست. و هم چنین اعتقاد دارد که خلیفه سوم هم عثمان هست ولی علی را بر عثمان برتری می دهند.
ج1 ص 81
ابن عبدربه هم می گوید:
والشیعه هم یفضلون علیا علی عثمان ویتولون ابابکر و عمر
معنی دوم:
التشیع هو محبه علی و تقدیمه علی الصحابه . کتاب هدی الساری و مقدمه فتح الباری ص 231. یعنی همه اهل سنت محبت علی را دارند و اما ادامه جمله ما تعدادی اهل سنت داریم مثل امام احمد حنبل که می گوید امام علی را همه صحابه بالاتر است اگر این طور است تمام معتزله معتقد هستند که امام علی را همه صحابه افضل تر است . ابن ابی الحدید می گوید:الحمدلله الذی قدم المفضول علی الفاضل ما انبوهی از علما داریم که می گویند علی بالاتر است از صحابه .امام احمد حنبل هم چنین چیزی را می گوید حال شیعه هستند ؟
جناب ابوالحسن اشعری:
انما قیل لهم الشیعه لانهم شیع علی و یقدمون سائر اصحاب رسول الله
مقالات الاسلامیه ص5
بر فرض که شیعه باشد ما در مورد عبدالرزاق صنعانی داریم لو رتد عبدالرزاق ما ترکناه حدیث (کتاب سیر اعلام النبلاء)همین عبدالرزاق گفتند شیعه بوده است و به عمر فحش می داده است ، امام شافعی شیعه بوده است زرکلی می گه کان تشیع شدیدا، امام احمد شیعه بوده است پس چیزی برای شما نماند به مقاله که در همین سایت در مورد تشیع امام شافعی شرح داده است نگاه کنید

در مورد سید امین که عرض کردید بنده انچه که نگاه کردم به کتاب الذریعه نقل کرده است از یک کتابی تاریخ ریاض که ان کتاب الان نسخه هاش بدست ما اصلا نرسیده است !!و علما گفته اند این جا در کتاب تاریخ ریاض نویسنده اش اشتباه کرده است به مقاله ای که در سایت سنت هست مراجعه کنید
جالبه در مورد جوینی امده است که 1 سال طلبه هاش برای عزاداری کردند پس اینا بوق بودند ؟
و هم چنین در مورد این سخن اقا بزرگ طهرانی از علمای بزرگ است و کتاب ایشون یک کتاب رجالی نیست و اگر ایشون می خواهند نظر بدهند یا باید به نقل از متقدمین باشد یا نه خودشون یک سلسله سند از گذشته داشته باشد پس اگر این شکلی است منم الان بخاری را ضعیف می شمارم می گم : نقل می کند عمار شیعه از برادر خیمه گاه : البخاری ضعیف جدا یا الاجماع علی ضعف البخاری!!این که نمیشه هر کی گفت بگیم بله قربان و مرحوم بزرگ طهرانی در کتاب الذریعه به نقل از کتاب ریاض العلماء می گوید خودش نظری نمی دهد
و در شان برادر خیمه گاه امده است : الامام العلامه العالم جرح و التعدیل ...:ok:

میکائیل;433498 نوشت:
به اصطلاح یعنی کسی که خوب و بد را با هم می آورد.

بابا اگر شما طرفدار ابن تیمیه هستید این شخص هم حاطب لیل است پس اساس مذهبتان به فنا می رود چون بلد نبوده است خوب و بد را تشخیص بدهد دیگر!!

عبدالرسول;433230 نوشت:
اولا جناب عماد :
نه بنده وهابی ام ، ونه گفته ام از قرآن و بخاری برای بنده ثابت کنید !

بنده نگفتم شما وهابی هستید بلکه گفتم سیر بحث معلوم است
ما هر چه بگوییم ، یا جعلی است یا شیعی است یا .....کاری به مذهب شما ندارم اگر دوستان دیگری چیزی فرمودند به حساب بنده نگذارید

عبدالرسول;433230 نوشت:
ابتدای عرضم گفتم که از شیعه و یا اهل سنت ! اندکی تامل بفرمایید !
و اینکه گفتم روایت شیعیست ، به این دلیل بود که سند آن از طرف سیعه است و همین سند شیعی ، در نزد شیعه ، ضعیف است !

ولی ظاهرا یکی از دلایل شما در ضعف سند فقط شیعه بودن طرف است
مثلا روایت زیر

محمد بن يحيى عن العمركي بن علي عن علي بن جعفر عن أخيه أبي الحسن ع قال :
إِنَّ فَاطِمَةَ ع صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ (1)

دلیل شما بر ردش چیست ؟
1.الکافي ، کتاب الحجة ، أبواب التاريخ ، باب مولد الزهراء فاطمة عليها السلام ، ح 2
جلد 1 صفحه 458 ، چاپ دار الكتب الإسلامية - تهران‏

عبدالرسول;433230 نوشت:
دوستان عزیز ،
به حضرت فاطمه جسارت شده و یا نشده ، اینجا موضوع بحث نیست ، هر کس جسارت کرده خداوند جزایش را می دهد ، اینجا بحث ، بحث به شهادت رسیدن آن حضرت است ،

بنده در قالب مثال ملموس عرض کردم که دیگر شبهه ای نماند
قاضی برای رسیدن به صحت اتهام قتل بر متهم ، جوانب موضوع را هم بررسی می کند
مثلا متهم در حین بازجویی گفت من اصلا در هنگام ارتکاب جرم در این شهر نبودم ، اما قاضی با دلایل قاطع اثبات می کند که نه خیر در شهر بودی ، همین دروغ گفتن سرنخی دست قاضی می دهند که بتواند جرم را اثبات کند
وقتی به حضرت زهرا سلام الله علیها جسارت شود ، فدک غصب شود ، به بیت ایشان هجوم صورت گیرد ، ایشان تار آخر عمر از دست شیخین ناراحت باشند ، و ....
اینها اثبات می کند که بین شیخین از طرفی و حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها از طرف دیگر اختلاف بوده است
شما تا اینجا قبول کنید یا اینکه بحث کنید
بعد اینها که اثبات شد، پله اول اثبات شده است بعد به سراغ پله های بعد می رویم

موضوع قفل شده است