جمع بندی آیا در اهداف قوانین اسلامی ، با نتیجهء عملی آنها تفاوت وجود دارد؟

تب‌های اولیه

17 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا در اهداف قوانین اسلامی ، با نتیجهء عملی آنها تفاوت وجود دارد؟

سلام و خسته نباشید و ممنون از زحمات زیادتون در این سایت
از طرفِ منِ مسلمان اینگونه پذیرفته شده ، که قوانین و احکام اسلامی ، برای سعادت و خوشبختی ما وضع شده ، و پیروی از آنها هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر این را هم یاد گرفته ایم که این قوانین ، بر اساس فطرت انسان بوده و لذا با خواست درونی ما سازگاری کامل دارد

حال با توجه به این دو موضوع ، دو سؤال از کارشناسان محترم دارم

سؤال اول:
اگر بپذیریم که موضوع بالا درست است ، پس چرا برخی از اختلافات ، مشکلات و درگیری ها ، بین افراد خانواده و یا در اجتماع ، دقیقاً از همین قوانین سرچشمه میگیرد؟

چند نمونه رو عرض میکنم:

حق طلاق (که با مرد است) - اگر مردی ثروتمند باشد ، به راحتی میتواند مهر زنش را هرچقدر هم که باشد بپردازد و او را طلاق دهد. آن هم بدون داشتن هیچ دلیلی!!! این موضوع ، هم با هدف حفاظت از کانون خانواده در تضاد است و هم با این حرف که اسلام تبعیض قائل نمیشود. چون این امر یعنی امتیازی برای مردان ثروتمند

چند همسری - حکمی که هنوز هم نفهمیدم جایز است یا جایز نیست. هر طرف را هم بگیریم مشکل ساز میشود. اگر آن را بپذیریم ، دلخوری زنان را در پی خواهد داشت و اگر آن را رد کنیم ، نتیجه این میشود که خداوند (زبان من لال) حکم بیهوده و غیرقابل اجرایی قرار داده است

مهریه - هزاران مثال میشود گفت که باعث جدایی دو همسر یا عدم وصلت دو جوان شده است. در حالی که من یک مثال هم ندیدم که دلالت بر این کند که مهریه باعث استحکام خانواده شده باشد

نمونه های دیگری هم هست که اگر نیاز بود مطرح میکنم. شاید اولین پاسخِ کارشناسان محترم این باشد که اصل حکم مشکلی ندارد و ایراد از نحوهء اجراست. این حرف تا حدودی قابل پذیرش است اما دلیل کافی نیست (درصورت مطرح شدن ، علت عدم کفایت آن را بیان خواهم کرد)

سؤال دوم:
اگر احکام بر اساس فطرت من هستند پس باید از آنها خوشم بیاید. البته گاهی ما به دلایلی از مسیر طبیعی و فطری خود خارج میشویم و تمایلات نادرستی پیدا میکنیم (مثل تمایل به همجنسگرایی). اگر در مواردی این تضاد پیش می آمد میپذیرفتم که بخاطر کج فهمی ما و در نتیجه پیدا شدن علائق ناصحیح در دل ماست. اما وقتی میبینم این تضاد بعضاًً زیاد میشود و از طرفی افرادی که خلاف این احکام و طبق خواست خودشان (چیزی که دوست داشتند) عمل کرده اند ، موفق تر بوده اند ، آن وقت این سؤال برایم مطرح میشود که بر چه اساسی باید بپذیریم ، تمام تضادها بین خواست ما و حکم دینی ، بخاطر انحراف ما از فطرت است؟ و چرا گاهی افرادی که به میل شخصی عمل کرده اند موفق تر بوده اند؟
درست مثل اینکه کسی بگوید بخدا من مرغ کبابی دوست دارم ، اما حکم دینی بگوید خیر ، تو کباب بره دوست داری ولی خودت نمیفهمی!!!!

باتشکر

با نام الله



کارشناس بحث: استاد رئوف

RezaDodangeh;427323 نوشت:
سلام و خسته نباشید و ممنون از زحمات زیادتون در این سایت
از طرفِ منِ مسلمان اینگونه پذیرفته شده ، که قوانین و احکام اسلامی ، برای سعادت و خوشبختی ما وضع شده ، و پیروی از آنها هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر این را هم یاد گرفته ایم که این قوانین ، بر اساس فطرت انسان بوده و لذا با خواست درونی ما سازگاری کامل دارد

حال با توجه به این دو موضوع ، دو سؤال از کارشناسان محترم دارم

سؤال اول:
اگر بپذیریم که موضوع بالا درست است ، پس چرا برخی از اختلافات ، مشکلات و درگیری ها ، بین افراد خانواده و یا در اجتماع ، دقیقاً از همین قوانین سرچشمه میگیرد؟

چند نمونه رو عرض میکنم:

حق طلاق (که با مرد است) - اگر مردی ثروتمند باشد ، به راحتی میتواند مهر زنش را هرچقدر هم که باشد بپردازد و او را طلاق دهد. آن هم بدون داشتن هیچ دلیلی!!! این موضوع ، هم با هدف حفاظت از کانون خانواده در تضاد است و هم با این حرف که اسلام تبعیض قائل نمیشود. چون این امر یعنی امتیازی برای مردان ثروتمند

چند همسری - حکمی که هنوز هم نفهمیدم جایز است یا جایز نیست. هر طرف را هم بگیریم مشکل ساز میشود. اگر آن را بپذیریم ، دلخوری زنان را در پی خواهد داشت و اگر آن را رد کنیم ، نتیجه این میشود که خداوند (زبان من لال) حکم بیهوده و غیرقابل اجرایی قرار داده است

مهریه - هزاران مثال میشود گفت که باعث جدایی دو همسر یا عدم وصلت دو جوان شده است. در حالی که من یک مثال هم ندیدم که دلالت بر این کند که مهریه باعث استحکام خانواده شده باشد

نمونه های دیگری هم هست که اگر نیاز بود مطرح میکنم. شاید اولین پاسخِ کارشناسان محترم این باشد که اصل حکم مشکلی ندارد و ایراد از نحوهء اجراست. این حرف تا حدودی قابل پذیرش است اما دلیل کافی نیست (درصورت مطرح شدن ، علت عدم کفایت آن را بیان خواهم کرد)

سؤال دوم:
اگر احکام بر اساس فطرت من هستند پس باید از آنها خوشم بیاید. البته گاهی ما به دلایلی از مسیر طبیعی و فطری خود خارج میشویم و تمایلات نادرستی پیدا میکنیم (مثل تمایل به همجنسگرایی). اگر در مواردی این تضاد پیش می آمد میپذیرفتم که بخاطر کج فهمی ما و در نتیجه پیدا شدن علائق ناصحیح در دل ماست. اما وقتی میبینم این تضاد بعضاًً زیاد میشود و از طرفی افرادی که خلاف این احکام و طبق خواست خودشان (چیزی که دوست داشتند) عمل کرده اند ، موفق تر بوده اند ، آن وقت این سؤال برایم مطرح میشود که بر چه اساسی باید بپذیریم ، تمام تضادها بین خواست ما و حکم دینی ، بخاطر انحراف ما از فطرت است؟ و چرا گاهی افرادی که به میل شخصی عمل کرده اند موفق تر بوده اند؟
درست مثل اینکه کسی بگوید بخدا من مرغ کبابی دوست دارم ، اما حکم دینی بگوید خیر ، تو کباب بره دوست داری ولی خودت نمیفهمی!!!!

باتشکر



با سلام خدمت شما دوست گرامی

دو سوال مطرح کردید، در حالی که طبق قوانین سایت، باید در هر تاپیک تنها به یه سوال اصلی بپردازیم تا بتوانیم با تمرکز بر آن، به نتیجه برسیم و بحث از شاخه ای به شاخه ای دیگر، منتقل نشود.

لطفا یکی از سوالات خود را انتخاب کنید تا بدان بپردازیم و سوال دیگر را نیز به صورت مجزا مطرح کنید تا به نحو اختصاصی و دقیق تر ، مورد بررسی قرار بگیرد.

موفق باشید

سلام خدمت شما. البته من حس کردم که این دو سؤال به نوعی با هم ارتباط دارن ، برای همین با هم مطرح کردم
با این حال چشم ، سؤال دوم رو بعداً در تاپیک جداگانه مطرح میکنم
لطفاً درمورد سؤال اول توضیح بفرمایید

RezaDodangeh;427323 نوشت:
سلام و خسته نباشید و ممنون از زحمات زیادتون در این سایت
از طرفِ منِ مسلمان اینگونه پذیرفته شده ، که قوانین و احکام اسلامی ، برای سعادت و خوشبختی ما وضع شده ، و پیروی از آنها هم سعادت دنیا و هم سعادت آخرت را در پی خواهد داشت. از سوی دیگر این را هم یاد گرفته ایم که این قوانین ، بر اساس فطرت انسان بوده و لذا با خواست درونی ما سازگاری کامل دارد

حال با توجه به این دو موضوع ، دو سؤال از کارشناسان محترم دارم

سؤال اول:
اگر بپذیریم که موضوع بالا درست است ، پس چرا برخی از اختلافات ، مشکلات و درگیری ها ، بین افراد خانواده و یا در اجتماع ، دقیقاً از همین قوانین سرچشمه میگیرد؟

چند نمونه رو عرض میکنم:

حق طلاق (که با مرد است) - اگر مردی ثروتمند باشد ، به راحتی میتواند مهر زنش را هرچقدر هم که باشد بپردازد و او را طلاق دهد. آن هم بدون داشتن هیچ دلیلی!!! این موضوع ، هم با هدف حفاظت از کانون خانواده در تضاد است و هم با این حرف که اسلام تبعیض قائل نمیشود. چون این امر یعنی امتیازی برای مردان ثروتمند

چند همسری - حکمی که هنوز هم نفهمیدم جایز است یا جایز نیست. هر طرف را هم بگیریم مشکل ساز میشود. اگر آن را بپذیریم ، دلخوری زنان را در پی خواهد داشت و اگر آن را رد کنیم ، نتیجه این میشود که خداوند (زبان من لال) حکم بیهوده و غیرقابل اجرایی قرار داده است

مهریه - هزاران مثال میشود گفت که باعث جدایی دو همسر یا عدم وصلت دو جوان شده است. در حالی که من یک مثال هم ندیدم که دلالت بر این کند که مهریه باعث استحکام خانواده شده باشد

نمونه های دیگری هم هست که اگر نیاز بود مطرح میکنم. شاید اولین پاسخِ کارشناسان محترم این باشد که اصل حکم مشکلی ندارد و ایراد از نحوهء اجراست. این حرف تا حدودی قابل پذیرش است اما دلیل کافی نیست (درصورت مطرح شدن ، علت عدم کفایت آن را بیان خواهم کرد)

باتشکر



با سلام خدمت شما دوست گرامی

چند مطلب قابل توجه است:

- اول اینکه همچنان که در حالت اولیه عقد نکاح، طلاق در اختیار مرد گذاشته شده است (بنا به شرایطی که در صدر اسلام بوده است) ولی این امکان نیز وجود دارد که این حق برای زنان نیز وجود داشته باشد و این مسئله می تواند جزء قیدی از قیود عقد، در نظر گرفته شود. بنابراین حکم اسلام این انعطاف را داراست که در شرایط مختلف کارایی داشته باشد.
مضافا که آموزه های اسلامی طلاق را بسیار مبغوض می داند تا جایی که از آن به "ابغض الحلال عند الله"، "مبغوض ترین امر مجاز در نزد خداوند" یاد می کند. برای بررسی آموزه های اسلامی باید به مجموع آنها نظر کنیم و اخذ یک مورد به تنهایی کافی نیست.

- اینکه حکم چند همسری را به هر نحوی قرار دهیم، عده ای ناراحت خواهند بود، ما را به این نکته رهنمون می شود که هر قانونی برای عده ای منافع دارد و برای عده ای مضار به این معنا که عده ای آن را به نفع خود می دانند و عده ای نیز به ضرر خود. این نفع و ضررهای شخصی و صنفی ملاک عمل نیست بلکه ملاک عمل سعادت انسان و نیز انسجام جامعه است و احکام بر اساس آنها تعیین می شوند نه اینکه برای خوش آیند یا تنفر عده ای تغییر کند.

- اینکه یک زوج تصمیم به طلاق می گیرند، دلایل بسیاری می تواند داشته باشد و نمی توان گفت که تنها به جهت مهریه بوده است. مهریه به معنای نشانه ای از عشق و محبت مرد نسبت به زن است. و سفارش دین نیز این است که آن را سبک تعیین کنند تا نه مانع وصل شود و نه دلیل جدایی. اگر عده ای به آموزه های اسلامی، چنانکه بیان شده است، عمل نمی کنند، مشکل از آموزه ها نیست بلکه مشکل از عملکرد پیروان است.

موفق باشید

تشکر. در کل پاسخ های شما مناسب بود
اما:
بدون تردید همیشه افراد سوء استفاده گر وجود داشته اند ، دارند و خواهند داشت
بنابراین ، آیا قانونگذار نباید این را در نظر بگیرد که قوانین به شکلی نباشد که مورد سوء استفاده قرار گیرد؟ یا حداقل کمتر این امکان وجود داشته باشد؟
بهتر است اینطور بیان کنم که ، آیا عذاب و ثواب ، مختص قوانین هستند یا شامل عدم رعایت اخلاق هم میشود که به این ترتیب همان حالت بازدارندگی یا الزام وجود داشته باشد؟
در این مورد هم توضیحی بفرمایید ممنون میشم. فقط لطفاً این مورد رو کمی عمیق تر توضیح بدید
تشکر

RezaDodangeh;429565 نوشت:
تشکر. در کل پاسخ های شما مناسب بود
اما:
بدون تردید همیشه افراد سوء استفاده گر وجود داشته اند ، دارند و خواهند داشت
بنابراین ، آیا قانونگذار نباید این را در نظر بگیرد که قوانین به شکلی نباشد که مورد سوء استفاده قرار گیرد؟ یا حداقل کمتر این امکان وجود داشته باشد؟
بهتر است اینطور بیان کنم که ، آیا عذاب و ثواب ، مختص قوانین هستند یا شامل عدم رعایت اخلاق هم میشود که به این ترتیب همان حالت بازدارندگی یا الزام وجود داشته باشد؟
در این مورد هم توضیحی بفرمایید ممنون میشم. فقط لطفاً این مورد رو کمی عمیق تر توضیح بدید
تشکر


با سلام خدمت شما دوست گرامی

سه مطلب:

- قوانین اسلام در هر زمان قابلیت انعطاف دارد و از این مسائل تحت عنوان احکام ثانویه، یاد می شود. این دسته احکام اجازه می دهد تا قوانین اسلامی متناسب با شرایط دوران باشد. با توجه به این مسئله، اگر از حکمی سوء استفاده شده و یا زمینه سوء استفاده از آن پیش آمد، مجتهد جامع الشرایط می تواند فتوای خود را تغییر دهد و متناسب با شرایط جدید آن را اعلام کند، در این حالت، از سوء استفاده ها پیشگیری می شود.

- در مورد بحث اخلاق و فقه نیز باید به این مسئله توجه کرد که فقه بیانگر حداقل هاست، اموری که باید توسط تمام افراد در جامعه رعایت شود. البته اسلام به اخلاقیات بهای بسیاری داده است و اساسا پیامبر، بعثت خود را در راستای تکمیل و تتمیم اخلاقیات بیان فرموده اند. اما ملاک عمل در جامعه قانون اسلامی است، هرچند در کنار این قانون به مسائل اخلاقی نیز توصیه بسیاری شده است.

- در مورد ثواب می توان گفت که شامل رعایت قوانین اسلامی و نیز اخلاقیات می شود اما در مورد عقاب باید گفت که تنها شامل نقض قوانین می شود. البته باید به این مسئله توجه کرد که رعایت نکردن اخلاقیات معمولا منجر به نقض قوانین نیز می شود و اگر فردی در پی آن است که از عذاب ایمن باشد باید سعی کند تا به اخلاقیات ملتزم باشد.

موفق باشید

اول اینکه مرا ببخشید که بر روی حرفهای خودم پافشاری میکنم و همچنان سؤال میپرسم. دلیلش این است که میخواهم در هر مورد دقیق و کامل توجیح شوم ، نه اینکه فهمی سطحی حاصل کنم ، بدون اینکه درک عمیق از موضوع داشته باشم. از طرفی میخواهم بدانم پیرو چگونه آیینی و چه موازینی هستم. إن شاء الله بعد از این هم ، با شور و اشتیاق به دانستنِ بیشتر و البته تا زمان قانع شدن کامل ، از کارشناسان محترم سؤال خواهم پرسید و دست از سر شما دوستان خوبم برنخواهم داشت :ok:

بخشی از فرمایش شما درست. اما هنوز پاسخ سؤالم را نگرفتم. شاید هم من خوب بیان نکردم

مگر اینطور نیست که پیامبر(ص) ، طبق فرمایش خودشان ، برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده اند؟

پس:

1 - چطور قبول کنیم که برای مثال ، زنی که بیمار شده ، شوهرش(اگر نخواهد ثواب ببرد) ، میتواند حق و حقوقش را داده و او را طلاق دهد و با این کار هیچ گناهی هم مرتکب نشده است و خدا این بی اخلاقی و نامردی را بی پاسخ خواهد گذاشت و دل شکستهء زن هم نادیده گرفته میشود؟! و چرا باید قانون بر اخلاق(که هدف پیامبر ص است) ارجحیت داشته باشد؟!

2 - با توجه به فرمایش پیامبر(ص) ، قوانین اسلامی هم باید در راستای رسیدن به جامعهء اخلاق مدار وضع شده باشد. در حالیکه طبق فرمایش شما ، این دو مقوله ، به گونه ای جدا از یکدیگر تعریف میشوند. برای مثال این جمله که گاهاً از مطلعین امور اسلامی میشنویم که: فلان کار غیر اخلاقی هست ، اما غیر قانونی نیست نشان از این غیرهمسویی ندارد؟

RezaDodangeh;433028 نوشت:
اول اینکه مرا ببخشید که بر روی حرفهای خودم پافشاری میکنم و همچنان سؤال میپرسم. دلیلش این است که میخواهم در هر مورد دقیق و کامل توجیح شوم ، نه اینکه فهمی سطحی حاصل کنم ، بدون اینکه درک عمیق از موضوع داشته باشم. از طرفی میخواهم بدانم پیرو چگونه آیینی و چه موازینی هستم. إن شاء الله بعد از این هم ، با شور و اشتیاق به دانستنِ بیشتر و البته تا زمان قانع شدن کامل ، از کارشناسان محترم سؤال خواهم پرسید و دست از سر شما دوستان خوبم برنخواهم داشت :ok:

بخشی از فرمایش شما درست. اما هنوز پاسخ سؤالم را نگرفتم. شاید هم من خوب بیان نکردم

مگر اینطور نیست که پیامبر(ص) ، طبق فرمایش خودشان ، برای اتمام مکارم اخلاق مبعوث شده اند؟

پس:

1 - چطور قبول کنیم که برای مثال ، زنی که بیمار شده ، شوهرش(اگر نخواهد ثواب ببرد) ، میتواند حق و حقوقش را داده و او را طلاق دهد و با این کار هیچ گناهی هم مرتکب نشده است و خدا این بی اخلاقی و نامردی را بی پاسخ خواهد گذاشت و دل شکستهء زن هم نادیده گرفته میشود؟! و چرا باید قانون بر اخلاق(که هدف پیامبر ص است) ارجحیت داشته باشد؟!

2 - با توجه به فرمایش پیامبر(ص) ، قوانین اسلامی هم باید در راستای رسیدن به جامعهء اخلاق مدار وضع شده باشد. در حالیکه طبق فرمایش شما ، این دو مقوله ، به گونه ای جدا از یکدیگر تعریف میشوند. برای مثال این جمله که گاهاً از مطلعین امور اسلامی میشنویم که: فلان کار غیر اخلاقی هست ، اما غیر قانونی نیست نشان از این غیرهمسویی ندارد؟



با سلام خدمت شما دوست گرامی

سوال خوبی مطرح کردید و بنده هم علاقه مند هستم تا بحث را به خوبی ادامه بدهیم.

- هدف نهایی رسالت پیامبر، اخلاقی کردن مردم است اما باید به این مسئله توجه کرد که اخلاقی بودن، با اجبار سازگار نیست به طور مثال اگر شما مجبور باشید که به فردی که فقیر است، کمک مالی کنید در این حالت این عمل برای شما فضلی محسوب نمی شود زیرا از روی جبر این کار را انجام داده اید. حالت دیگر این است که به شما گفته شود که کمک به فقیر خوب است و دین بدان بسیار تاکید کرده است ولی واجب و الزامی نیست. در این حال عمل شما، موجب ارتقای معنوی شما می شود.

- واجبات و محرمات، اموری حداقلی هستند که دارای دو جهت اند: 1 اینکه فرمان الهی هستند و از همین رو باید پیروی شوند (که به جهت همین پیروی اجر و ثواب نیز دارند) 2 حیات و استمرار جامعه نیازمند پیروی از این قوانین حداقلی است.

- بنابراین در قوانین اسلامی که بحث حداقل هاست، مسائل حقوقی در نظر گرفته شده است اما در همین آموزه های اسلامی، تاکیدات بسیار زیادی در مورد اخلاقیات بیان شده است. تا جایی که در مورد هر عمل واجبی، مسائل مستحبی / اخلاقی بسیاری مطرح شده است. بنابراین رویکرد کلی آموزه های اسلامی، اخلاقی است و این در تقسیم بندی های علمی است که برخی از آموزه ها را حقوقی و فقهی دسته بندی می کنند و برخی را اخلاقی. ولی در مجموع کلی گزاره ها باید گفت که آموزه های اسلامی بسیار اخلاقی هستند.

موفق باشید

RezaDodangeh;427323 نوشت:
سؤال اول:
اگر بپذیریم که موضوع بالا درست است ، پس چرا برخی از اختلافات ، مشکلات و درگیری ها ، بین افراد خانواده و یا در اجتماع ، دقیقاً از همین قوانین سرچشمه میگیرد؟

چند نمونه رو عرض میکنم:

حق طلاق (که با مرد است) - اگر مردی ثروتمند باشد ، به راحتی میتواند مهر زنش را هرچقدر هم که باشد بپردازد و او را طلاق دهد. آن هم بدون داشتن هیچ دلیلی!!! این موضوع ، هم با هدف حفاظت از کانون خانواده در تضاد است و هم با این حرف که اسلام تبعیض قائل نمیشود. چون این امر یعنی امتیازی برای مردان ثروتمند

چند همسری - حکمی که هنوز هم نفهمیدم جایز است یا جایز نیست. هر طرف را هم بگیریم مشکل ساز میشود. اگر آن را بپذیریم ، دلخوری زنان را در پی خواهد داشت و اگر آن را رد کنیم ، نتیجه این میشود که خداوند (زبان من لال) حکم بیهوده و غیرقابل اجرایی قرار داده است

مهریه - هزاران مثال میشود گفت که باعث جدایی دو همسر یا عدم وصلت دو جوان شده است. در حالی که من یک مثال هم ندیدم که دلالت بر این کند که مهریه باعث استحکام خانواده شده باشد

نمونه های دیگری هم هست که اگر نیاز بود مطرح میکنم. شاید اولین پاسخِ کارشناسان محترم این باشد که اصل حکم مشکلی ندارد و ایراد از نحوهء اجراست. این حرف تا حدودی قابل پذیرش است اما دلیل کافی نیست (درصورت مطرح شدن ، علت عدم کفایت آن را بیان خواهم کرد)


سلام بر شما
به نظر من ما باید فلسفه احکام رو بدونیم تا دچار اشتباه نشیم مثلا بدونیم که مهریه ربطی به استحکام خانواده نداره
دیگه اینکه از تعالیم دین اطلاع کاملتری داشته باشیم مثلا بدونیم که اگر دین طلاق رو مجاز کرد از اون طرف گفت منفورترین حلالهاست لذا باید معیارهای چندجانبه رو دید
دیگر اینکه در دین اسلام بر عقلانیت تاکید بسیاری شده است
در بکارگیری تعالیم دین باید عقل حاکم باشد و نه هوی و هوس مثلا اگر دین طلاق را برای شرایط خاص مجاز کرد مرد به هوی و هوس نباید همسرشو طلاق بده
این یعنی اینکه در بکارگیری احکام در موضوعات که خود ما دخیل هستیم باید عقل حاکم باشه نه هوس لذا خداوند برای اختلافات همسران کمک عقلی فرستاد و گفت حکم از دو طرف تعیین بشه
تا اونا رو در بررسی مساله کمک کنند
نتیجه اینکه هم باید تعالیم رو شناخت هم باید در تعیین موضوع و اجرای حکم عقلانیت رو فراموش نکرد

RezaDodangeh;427323 نوشت:
سؤال دوم:
اگر احکام بر اساس فطرت من هستند پس باید از آنها خوشم بیاید. البته گاهی ما به دلایلی از مسیر طبیعی و فطری خود خارج میشویم و تمایلات نادرستی پیدا میکنیم (مثل تمایل به همجنسگرایی). اگر در مواردی این تضاد پیش می آمد میپذیرفتم که بخاطر کج فهمی ما و در نتیجه پیدا شدن علائق ناصحیح در دل ماست. اما وقتی میبینم این تضاد بعضاًً زیاد میشود و از طرفی افرادی که خلاف این احکام و طبق خواست خودشان (چیزی که دوست داشتند) عمل کرده اند ، موفق تر بوده اند ، آن وقت این سؤال برایم مطرح میشود که بر چه اساسی باید بپذیریم ، تمام تضادها بین خواست ما و حکم دینی ، بخاطر انحراف ما از فطرت است؟ و چرا گاهی افرادی که به میل شخصی عمل کرده اند موفق تر بوده اند؟
درست مثل اینکه کسی بگوید بخدا من مرغ کبابی دوست دارم ، اما حکم دینی بگوید خیر ، تو کباب بره دوست داری ولی خودت نمیفهمی!!!!

همونطور که خودتون اشاره کردید ما گاهی از مسیر فطرت خارج میشیم اما این خروج یک فاصله از تمامی تعالیم دین ایجاد میکنه و هرچه انحرافات بیشتر باشه فاصله و تضاد بیشتر میشه تا جایی که ممکنه یک نفر بخاطر یک انحراف از تمامی تعالیم دین زده بشه مثلا کسی که در تبعیت از شهوت به حرام مبتلاست نسبت به مجموع تعالیم دین حس خوبی نداره چون فضای روح و روان او آلوده شده
اینکه می فرمایی بعضی ها در خودسری شون موفقتر هستند اولا بستگی داره موفقیت رو چطور تعریف بکنیم دیگه اینکه ممکنه عامل موفقیت فرد چیزی غیر از جنبه انحرافش باشه مثل پیشرفت غرب در فناوریها که نتیجه تلاش و کوشش هست اما بعضی فکر میکنن نتیجه فاصله گرفتن از دینه در حالیکه دین مشوق کار و تلاشه
یا علی

تشکر بسیار زیاد از دوستان عزیز. هم جناب رئوف و هم جناب محی الدین

محی الدینِ بزرگوار. درمورد بخش دوم سؤالم که زحمت پاسخش رو کشیدید حرف دارم. ولی از اونجا که کارشناس محترم فرمودن که در این تاپیک فقط یک سؤال مطرح بشه ، لذا در تاپیک دیگری به اون خواهیم پرداخت. ضمن اینکه از پاسخ شما هم تشکر میکنم

جناب رئوف ، پاسخ های شما خلاصه ولی پر مغز بود و من تا حد زیادی قانع شدم. فقط در یک مورد با شما مخالفم(البته اگر عقیدهء شما درست فهمیده باشم)
فرمودید ، اخلاقی که با اجبار به دست بیاید دیگر ارزشی ندارد. صددرصد درسته و من هم موافقم. با این حال ، با فرمایش قبلی شما مبنی بر عدم عقاب در اعمال غیر اخلاقی چندان موافق نیستم

برداشت من این است که:

1 - خدایی که من شناختم ، بسیار به حفظ حرمت و حریم بندگان و همینطور به شکستن دل آنها حساسیت دارد. دلیل حرف بنده این است که ، معصومین(ع) که بهترین جلوهء خداوند بر روی زمین هستند و البته با همهء بزرگیشان ، در مقابل دریای الهی قطره هم نیستند ، وقتی به روش و خلق و خوی ایشان نگاه میکنیم ، این حساسیت را کاملاً حس میکنیم. پس وقتی آنها که سرچشمه گرفته از خداوند هستند اینگونه با عدم رعایت اخلاق مقابله میکنند ، محال است که ذات و منبع این مرام ، افراد را بابت آزردن دیگران بازخواست نکند

2 - عقابِ بی اخلاقی ، بارها در کلام معصومین آمده است. برای مثال:
اگر مردی با زبانش همسرش را بیازارد چنین و چنان میشود

اگر غیر از این باشد ، برای من پذیرشش غیر ممکن است

لذا تعجب کردم که شما فرمودید بی اخلاقی عقاب ندارد. فکر میکنم منظور کارشناس محترم از اینکه عقاب مختص قوانین است و نه اخلاق ، شکل کلی مسئله بوده. خودمانی بگم ، چیزی که روی کاغذ نوشته شده. وگرنه همانطور که خود شما بزرگوار فرمودید ، در عمل این دو موضوع کاملاً با هم گره خورده و در هم تنیده شده اند

RezaDodangeh;434063 نوشت:
تشکر بسیار زیاد از دوستان عزیز. هم جناب رئوف و هم جناب محی الدین

محی الدینِ بزرگوار. درمورد بخش دوم سؤالم که زحمت پاسخش رو کشیدید حرف دارم. ولی از اونجا که کارشناس محترم فرمودن که در این تاپیک فقط یک سؤال مطرح بشه ، لذا در تاپیک دیگری به اون خواهیم پرداخت. ضمن اینکه از پاسخ شما هم تشکر میکنم

جناب رئوف ، پاسخ های شما خلاصه ولی پر مغز بود و من تا حد زیادی قانع شدم. فقط در یک مورد با شما مخالفم(البته اگر عقیدهء شما درست فهمیده باشم)
فرمودید ، اخلاقی که با اجبار به دست بیاید دیگر ارزشی ندارد. صددرصد درسته و من هم موافقم. با این حال ، با فرمایش قبلی شما مبنی بر عدم عقاب در اعمال غیر اخلاقی چندان موافق نیستم

برداشت من این است که:

1 - خدایی که من شناختم ، بسیار به حفظ حرمت و حریم بندگان و همینطور به شکستن دل آنها حساسیت دارد. دلیل حرف بنده این است که ، معصومین(ع) که بهترین جلوهء خداوند بر روی زمین هستند و البته با همهء بزرگیشان ، در مقابل دریای الهی قطره هم نیستند ، وقتی به روش و خلق و خوی ایشان نگاه میکنیم ، این حساسیت را کاملاً حس میکنیم. پس وقتی آنها که سرچشمه گرفته از خداوند هستند اینگونه با عدم رعایت اخلاق مقابله میکنند ، محال است که ذات و منبع این مرام ، افراد را بابت آزردن دیگران بازخواست نکند

2 - عقابِ بی اخلاقی ، بارها در کلام معصومین آمده است. برای مثال:
اگر مردی با زبانش همسرش را بیازارد چنین و چنان میشود

اگر غیر از این باشد ، برای من پذیرشش غیر ممکن است

لذا تعجب کردم که شما فرمودید بی اخلاقی عقاب ندارد. فکر میکنم منظور کارشناس محترم از اینکه عقاب مختص قوانین است و نه اخلاق ، شکل کلی مسئله بوده. خودمانی بگم ، چیزی که روی کاغذ نوشته شده. وگرنه همانطور که خود شما بزرگوار فرمودید ، در عمل این دو موضوع کاملاً با هم گره خورده و در هم تنیده شده اند



با سلام خدمت شما دوست گرامی

در مورد مطلبی که گفتید اختلاف نظر دارید، نیاز به توضیح وجود دارد.

همان طور که بنده عرض کردم و شما نیز گفتید، در مقام عمل، تمام امور باید اخلاقی باشند ولی در مقام نظر اخلاق از قوانین تفکیک می شود و قوانین بیانگر حداقل ها و اخلاق بیان گر ایده آل هاست. آنچه که منظور بنده بود این است که برای مسائلی که در قوانین به عنوان جرم ذکر نشده است، مجازاتی عملی لحاظ نمی شود. اما مثالی که شما زدید خارج از بحث ماست. اینکه فردی همسرش را آزار بدهد، جرم است و خلاف قوانین اسلامی است و مجازات دارد.
مثال اخلاق مانند این است که فرد تلاشی نکند که خصلت کریم بودن را به دست بیاورد و تنها به واجبات مالی، اکتفاء کند. در این حالت نمی توان فرد را مجازات کرد که چرا فضایل اخلاقی را کسب نکرده ای؟ البته چنین فردی از رسیدن به مقامات معنوی باز می ماند و این خود بزرگترین مجازات است ولی مجازاتی که طبق قوانین باشد، شامل حال چنین فردی نمی شود زیرا مجازات حقوقی تنها بر مواردی بار می شود که در متن قانون به عنوان جرم ذکر شده باشد.

موفق باشید

تشکر جناب رئوف. کاملاً قانع شدم بزرگوار
فقط یک مورد رو کمی بهتر بیان کنید ، چون در این مورد هنوز بطور کامل قانع نشدم

فرمودید که برای احکام ، حکم ثانویه هم وجود دارد (برخی از آنها). قبول

اما:

1 - چرا از ابتدا قوانین جوری وضع نشدند تا سوء استفاده ای پیش نیاید (کمتر پیش بیاید) که بعد بخواهیم دنبال تبصره باشیم؟

2 - به نظر شما مجتهدین به اندازهء کافی به این مورد عمل کرده اند؟ (به نظر بنده که خیر)

RezaDodangeh;435096 نوشت:
تشکر جناب رئوف. کاملاً قانع شدم بزرگوار
فقط یک مورد رو کمی بهتر بیان کنید ، چون در این مورد هنوز بطور کامل قانع نشدم

فرمودید که برای احکام ، حکم ثانویه هم وجود دارد (برخی از آنها). قبول

اما:

1 - چرا از ابتدا قوانین جوری وضع نشدند تا سوء استفاده ای پیش نیاید (کمتر پیش بیاید) که بعد بخواهیم دنبال تبصره باشیم؟

2 - به نظر شما مجتهدین به اندازهء کافی به این مورد عمل کرده اند؟ (به نظر بنده که خیر)



با سلام خدمت شما دوست گرامی

در مورد سوال نخست باید عرض کنم که احکام هنگام وضع کاملا متناسب با شرایط زمانه خود هستند و معمولا چنین نیست که در همان زمان نیز امکان سوء استفاده از احکام وجود داشته باشد. احکام ثانویه مربوط به زمانی است که شرایط و دوران عوض شده است و اقتضائات دیگری دارد. در این شرایط جدید مصلحت اقتضاء می کند برای جلوگیری از سوءاستفاده و یا دیگر مثال، برخی از احکام شکل جدیدی به خود بگیرند که این تدبیر خود نشان از عملگرایی و کارایی فقه شیعه است که قابلیت دارد در شرایط مختلف راه را نشان دهد.

سوال دوم شما خارج از موضوع است و پرداختن به آن ما را از بحث اصلی دور می کند.

موفق باشید

تشکر. به اندازه ای که نیازم بود پاسخم رو گرفتم. واقعاً ممنون از وقتی که شما و دوستانتون برای پاسخگویی میذارید
إن شاالله تلاش شما با بهشت پاسخ داده بشه

با نام و یاد دوست

سلام و عرض ادب



سوال:
[h=2]آیا در اهداف قوانین اسلامی ، با نتیجهء عملی آنها تفاوت وجود دارد؟ [/h]پاسخ:
قوانین اسلامی به منظور دست یابی به اهدافی که شریعت در نظر گرفته است، ایجاد شده اند و در این زمینه اگر مصادقی وجود داشته باشند که در شرایطی این تناسب را از دست بدهند، دچار تغییر می شوند. قوانین اسلام در هر زمان قابلیت انعطاف دارد و از این مسائل تحت عنوان احکام ثانویه، یاد می شود. این دسته احکام اجازه می دهد تا قوانین اسلامی متناسب با شرایط دوران باشد. با توجه به این مسئله، اگر از حکمی سوء استفاده شده و یا زمینه سوء استفاده از آن پیش آمد، مجتهد جامع الشرایط می تواند فتوای خود را تغییر دهد و متناسب با شرایط جدید آن را اعلام کند، در این حالت، از سوء استفاده ها پیشگیری می شود.

- در مورد بحث اخلاق و فقه نیز باید به این مسئله توجه کرد که فقه بیانگر حداقل هاست، اموری که باید توسط تمام افراد در جامعه رعایت شود. البته اسلام به اخلاقیات بهای بسیاری داده است و اساسا پیامبر، بعثت خود را در راستای تکمیل و تتمیم اخلاقیات بیان فرموده اند. اما ملاک عمل در جامعه قانون اسلامی است، هرچند در کنار این قانون به مسائل اخلاقی نیز توصیه بسیاری شده است.

- هدف نهایی رسالت پیامبر، اخلاقی کردن مردم است اما باید به این مسئله توجه کرد که اخلاقی بودن، با اجبار سازگار نیست به طور مثال اگر شما مجبور باشید که به فردی که فقیر است، کمک مالی کنید در این حالت این عمل برای شما فضلی محسوب نمی شود زیرا از روی جبر این کار را انجام داده اید. حالت دیگر این است که به شما گفته شود که کمک به فقیر خوب است و دین بدان بسیار تاکید کرده است ولی واجب و الزامی نیست. در این حال عمل شما، موجب ارتقای معنوی شما می شود.

- واجبات و محرمات، اموری حداقلی هستند که دارای دو جهت اند: 1 اینکه فرمان الهی هستند و از همین رو باید پیروی شوند (که به جهت همین پیروی اجر و ثواب نیز دارند) 2 حیات و استمرار جامعه نیازمند پیروی از این قوانین حداقلی است.

- بنابراین در قوانین اسلامی که بحث حداقل هاست، مسائل حقوقی در نظر گرفته شده است اما در همین آموزه های اسلامی، تاکیدات بسیار زیادی در مورد اخلاقیات بیان شده است. تا جایی که در مورد هر عمل واجبی، مسائل مستحبی / اخلاقی بسیاری مطرح شده است. بنابراین رویکرد کلی آموزه های اسلامی، اخلاقی است و این در تقسیم بندی های علمی است که برخی از آموزه ها را حقوقی و فقهی دسته بندی می کنند و برخی را اخلاقی. ولی در مجموع کلی گزاره ها باید گفت که آموزه های اسلامی بسیار اخلاقی هستند.

موضوع قفل شده است