جمع بندی ضرورت نبوت را اثبات کنید

تب‌های اولیه

128 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ضرورت نبوت را اثبات کنید

در مورد ضرورت نبوت اول باید ضرورت دین اثبات شود و بعد نبوت در نتیجه میخواهم خواهش کنم اول ضرورت دین اثبات بشه و بعد از ان این مسئله رو بررسی کنیم که چه لزومی دارد این دین از طریق ارسال رسل به انسانها برسد؟

فقط خواهش میکنم به تاپیک های دیگه ارجا ندین چون خوندمشون و اشکالاتی در مورد براهینشون دارم که میخوام بپرسم.اما چون بررسی اشکالات باید بر اساس یک مبنای مشترک باشه میخوام اول اصل برهان بیان بشه.
تشکر

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدیق

هارب;426437 نوشت:
در مورد ضرورت نبوت اول باید ضرورت دین اثبات شود و بعد نبوت در نتیجه میخواهم خواهش کنم اول ضرورت دین اثبات بشه و بعد از ان این مسئله رو بررسی کنیم که چه لزومی دارد این دین از طریق ارسال رسل به انسانها برسد؟

باسلام
در مورد سوال بالا، همانطور که شما نیز بیان کردید، ابتدا باید ضرورت دین اثبات شود و انگاه به ضرورت نبوت برای ارسال دین پرداخته شود.
این دو مسئله پیوستگی تامی با هم دارند، به صورتی که نتیجه بحث ضرورت دین، ضرورت نبی میشود.

برای اثبات این مسأله، چند اصل باید اثبات شود که در این مساله به عنوان اصل موضوعی انگاشته میشود تا بحث به درازا کشیده نیشود.
اصل اول: خداوند متعال خالق انسان و جهان است.

اصل دوم: خداوند متعال حکیم است و همانند هر موجود حکیمی، از کار خودش هدفی را دنبال میکند.

اصل سوم: قصد فاعل حکیم از انجام یک کار، رسیدن به نفع است.

اصل چهارم: نفعی که خداوند به دنبال ان است، مربوط به خودش نیست؛ یعنی خدا از انجام این کار، نفعی را برای خودش نمیخواهد؛ وگرنه نیازمند میشود که با غنای مطلق خودش و کمال مطلق ناسازگار است. قران کریم به زیبایی می فرماید که خداوند نیازی به بندگانش ندارد و کسی که کفران نعمت میکند و شکر او را به جای نمی آورد، به خودش ضرر رسانده و خدا نیازی به شاکر بودن او ندارد.

«فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني‏ أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ»[1]

اصل پنجم: هدف خدا از خلقت عالم، رسیدن انسان و جن به کمال و سعادت است.

اصل ششم: کمالی که انسان میخواهد به آن برسد، قرب به خداوند و معرفت و شناخت اوست.[2]« کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»[3]

اصل هفتم: این هدف، از طریق عبادت حاصل میشود. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»[4]

با توجه به پیش فرضهای فوق، حال به بررسی ضرورت میپردازیم.
بر اساس این اصول، برای اینکه هدف خداوند در خلقت تأمین شود و نقض غرضش نشود، باید انسان بتواند به این مسیر دست بیابد.
دستیابی به این هدف، چند فرض و راه حل بیشتر ندارد.

راه حل اول: خداوند بدون اینکه انسان را به مشقت بیندازد، انسان را همانند فرشتگان، از اول کامل خلق کند.
این راه حل که خلف فرض ماست. فرض ما این است که انسان به صورت مکلف خلق شده و مختار است. میتواند با انجام کارهای نیک و عمل به دستورات، به کمال بالایی دست بیابد و حتی از فرشتگان نیز بالاتر برود و یا برعکس به قهقرا برود.

راه حل دوم: از اول کامل خلق نشوند اما مستقیما به تمام انها از طریق وحی، راه و برنامه راه را با تمام جزئیاتش نشان دهد.
این راه حل نیز عملا محقق نشده است، زیرا همه انسانها توان بهره مندی از ارتباط با وحی و برقراری رابطه بافرشته وحی راندارند.

راه حل سوم: از اول کامل خلق نکند اما از طریق عقل، راه را به انان نشان دهد.
این راه حل نیز عملا تحقق نیافته است؛ زیرا با مراجعه به عقل خود و متون اصیل دینی و اختلاف انسانها در طول تاریخ در این مسئله و راه رسیدن به سعادت، در می یابیم که عقل انسان توان درک جزئیات برنامه دینی را ندارد.
بعلاوه، عقل قوه درک کلیات است و از درک جزئیات ناتوان است. بنابراین، عقل تنها میتواند در مورد اصول عقلی و کلی به ما کمک کند و در مورد جزئیات این برنامه، فایده ندارد.

راه حل چهارم: کسی را بفرستد تا از طریق او برنامه سعادت را به انسانها برساند. این شخص نیز یا باید شبیه خودشان باشد یا موجودی از جنس دیگر، مثلا فرشته باشد.
این شخص باید از جنس خود انسان باشد تا بتواند با انان ارتباط برقرار کند وگرنه اگر همه انسانها از نظر روحی میتوانستند با فرشته ارتباط داشته باشند که نیازی به ارسال یک رسول نبود.

بنابراین، نتیجه ای که گرفته میشود این است که
اولا: برای تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، باید برنامه ای به او رسانده شود که دین نامیده میشود؛
ثانیا: این برنامه باید توسط انسانی اورده شود که رسول نامیده میشود.


[/HR][1] . سوره نمل، ایه 40
[2]. درخشان پرتوی از اصول کافی، ج1 ص 293
[3] . بحار الانوار ، ج84 ص 344
[4] . سوره ذاریات، ایه 56


هارب;426437 نوشت:
در مورد ضرورت نبوت اول باید ضرورت دین اثبات شود و بعد نبوت در نتیجه میخواهم خواهش کنم اول ضرورت دین اثبات بشه و بعد از ان این مسئله رو بررسی کنیم که چه لزومی دارد این دین از طریق ارسال رسل به انسانها برسد؟

فقط خواهش میکنم به تاپیک های دیگه ارجا ندین چون خوندمشون و اشکالاتی در مورد براهینشون دارم که میخوام بپرسم.اما چون بررسی اشکالات باید بر اساس یک مبنای مشترک باشه میخوام اول اصل برهان بیان بشه.
تشکر


سلام برشما
پس از آنکه به برهان عقل ثابت شد خدای دانای توانای حکیم مهربانی برای جهان هست
و پس از آنکه دانستیم و دیدیم انسان از اداره صحیح امور فردی و اجتماعی و نتیجتا یافتن و طی مسیر کمال و سعادتش ناتوان است
نتیجه میگیریم که آن خدای دانای توانا برای هدایت بشر به سعادت و کمالش کاری می کند
که ان کار در قالب فرستادن برنامه سعادت و کمال یا بگو دین انجام میشود
پس مبنای ضرورت دین نیاز بشر به هدایت الهی برای رسیدن به کمال و سعادت است
یا علی

صدیق;436555 نوشت:
اصل سوم: قصد فاعل حکیم از انجام یک کار، رسیدن به نفع است.

با سلام خدمت استاد گرامی،
تا آنجا که بنده اطلاع دارم خداوند فاعل بالقصد نیست. بلکه فاعل بالاراده است. لذا غرض در ذات الهی راه ندارد.

صدیق;436555 نوشت:
نفعی که خداوند به دنبال ان است، مربوط به خودش نیست؛

خداوند به دنبال نفع خاصی نیست. اصولا فیض الهی دایم، ثابت، لایتغیر، و واحد است. مثل خوشید که دایم نور از او ساتع می شود. نمی توانید بگویید که خورشید برای رساندن نور به زمین نور ارسال کرده است. بلکه خورشید دایم در حال ساتع کردن نور است. خداوند هم دایم در حال ارسال فیض است. حال چگونه می شود که این فیض دایم و ثابت و واحد منجر به شکل گیری ادیان در زمان و مکان مشخصی می شود؟
صدیق;436555 نوشت:
از اول کامل خلق نشوند اما مستقیما به تمام انها از طریق وحی، راه و برنامه راه را با تمام جزئیاتش نشان دهد.
این راه حل نیز عملا محقق نشده است، زیرا همه انسانها توان بهره مندی از ارتباط با وحی و برقراری رابطه بافرشته وحی راندارند.

شما ابتدا باید مشخص کنید که می خواهید بر اساس شواهد موجود و عینی استدلال نمایید یا بر اساس براهین عقلی صرف. اگر برهان صرف می خواهید بیاورید ما هم می گوییم خداوند قادر مطلق می توانست انسانها را طوری بیافریند که به همه وحی بشود. چرا اینگونه نشد؟

صدیق;436555 نوشت:
راه حل سوم: از اول کامل خلق نکند اما از طریق عقل، راه را به انان نشان دهد.

به اعتقاد بنده این بهترین گزینه و راه حل است.
صدیق;436555 نوشت:
این راه حل نیز عملا تحقق نیافته است؛

کارشناس محترم. باز هم به شواهد عینی و عملی مراجعه کردید. اگر پا را در این ورطه بگذاریم ادله ای هم بر غیر الهی بودن دین وجود دارد. مهمترین آنها همین است که ادیان فقط در منطقه خاورمیانه نازل گشته اند. امکان رسیدن آن ها هم به تمام دنیا و بهره مندی تمام انسان ها از آن بر اساس ابزارهای موجود همان زمان محال بوده. لذا می توان عدم وجود دین در بسیاری از مناطق دنیا را شواهدی بر غیر الهی بودن ادیان توصیه کرد. البته وقتی می گویین غیر الهی منظور این نیست که ناشی از اراده خدا نیست. بلکه تمام امور عالم ناشی از اراده حق تعالی است. ولی این اراده همانطور که در بالا هم گفتیم ثابت-واحد و لایتغیر است. لذا ادیان الهی هم با واسطه اراده انسانی مانند ادیان غیر الهی شکل گرفته اند.
صدیق;436555 نوشت:
زیرا با مراجعه به عقل خود و متون اصیل دینی و اختلاف انسانها در طول تاریخ در این مسئله و راه رسیدن به سعادت، در می یابیم که عقل انسان توان درک جزئیات برنامه دینی را ندارد.

با مراجعه به عقل نتوانستیم چنین استنتاجی بکنیم.
برای مراجعه به متون دینی هم ابتدا نیاز هست که شما لزوم دین و الهی و خدایی بودن آن را اثبات کنید.
در مورد عدم توانایی عقل انسان در درک جزییات برنامه دینی هم شما هنوز دین را ثابت نکرده به سراغ درک عقل انسان از برنامه دینی رفتید که این کار غیر علمی و غیرمنطقی است.
شاید بهتر بود به جای برنامه دینی می گفتید برنامه زندگی و امور مبتلا به. که در این زمینه هم بنده اثباتی برای این گزاره شما ندیدم که :
عقل انسان توان درک جزییات برنامه زندگی را ندارد.
در این زمینه هم تاپیکی وجود دارد که در آن بحث کردیم. منتها بعد از بحث های طولانی با برخی کاربران کارشناسی پاسخ گو نبود.
چرا عقل انسان نمی تواند به مصالح و مفاسد احکام دین پی ببرد؟
صدیق;436555 نوشت:
بعلاوه، عقل قوه درک کلیات است و از درک جزئیات ناتوان است.

در این که عقل قادر به درک کلیات است مشکلی نیست. ولی ناتوانی اش در درک جزییات باید اثبات شود.
حتی اگر هم اثبات شود ایراد دیگری وجود دارد و آن این است که مسایل مبتلا به انسان هر روز در حال دگرگونی و تغییر است در این زمینه علمای اسلام برای پاسخ به مسایل مبتلا به روز از یک سری اصول کلی پیروی می کنند که عقل هم براحتی آن را می تواند درک کند. مانند لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام. حال که عقل می تواند این اصول کلی را درک کند و جزییاتش را نمی تواند باید حجت معصومی از طرف خدا در تمام زمان ها و مکان وجود داشته باشد که پاسخ گوی مردم در زمینه جزییات باشد. ولی اینگونه نیست و شیعه معتقد است که این وظیفه بر عهده مراجع تقلید است. حال آنکه آنها معصوم نیستند و از طرف خدا هم نیامده اند.
خلاصه اینکه : باید تعیین کنید آخر استخراج جزییات و صدور احکام در زمینه مسایل مبتلا به انسان ها بر عهده عقل انسان است یا بر عهده خداست؟ اگر بر عهده خداست باید نماینده ای دایم برای این کار وجود داشته باشد و اگر بر عهده انسان است دیگر نیازی به دین نیست. چرا که عقل کلیات را درک می کند و جزییات را هم بر اساس آن کلیات تعیین می نماید.
و من الله توفیق

[=microsoft sans serif]باسلام

شریعت عقلانی;436691 نوشت:
تا آنجا که بنده اطلاع دارم خداوند فاعل بالقصد نیست. بلکه فاعل بالاراده است. لذا غرض در ذات الهی راه ندارد.

اولا: در مورد فاعلیت خداوند و نوع ان اقوال مختلفی مطرح است. و به نظر جمهور متکلمان،فاعلیت خداوند فاعلیت بالقصد است. و به نظر اشراقیون، فاعلیت خدا، فاعلیت بالرضا است و به نظر مشائین، فاعلیت بالعنایه است. و به نظر برخی همانند علامه، فاعلیت بالتجلی است.[1]

ثانیا: مراد شما از فاعل بالاراده رامتوجه نشدم. فاعلیت بالاراده در برخی متون به عنوان فاعلی كه مبدئيت آن به استناد شعور و علم بود و مقابل فاعل بطبع بود.[2] با این حال به نظر میرسد این عنوان، عام باشد و چنانچه در تهافت التهافت نیز اشاره شده در مقابل فاعل بالطبع باشد و ملاک ان وجوداراده است. درحالیکه وجود اراده و علم، حداقل در 4 قسم از فاعلها میشود. توضیح اینکه فاعل بر اقسامی است:

الف. یا علم به فعلش دارد

[]

  • [=microsoft sans serif] یا فعلش ملائم با طبعش است: فاعل بالطبع است
  • [=microsoft sans serif] یا فعلش ملام باطبعش نیست: فاعل بالقسر است.
    [/]
    [=microsoft sans serif]

    [=microsoft sans serif]ب. یا علم به فعلش ندارد
    [=microsoft sans serif]ب.1. یا فعلش به واسطه اراده خودش است. [=microsoft sans serif]که خود بر دو قسم است.

    []

  • [=microsoft sans serif] ب.1. 1. یا علمش به فعلش در مرتبه فعلش و عین ان است. که فاعل بالرضا میشود؛
  • [=microsoft sans serif]ب.2.1. یا علمش، قبل از فعلش است. که خود بر دو قسم است، زیرا [/]

    []

  • [=microsoft sans serif] ب.1.2.1. یا علمش مقرون به داعی زائد است: که فاعل بالقصد میشود
  • ب.2.2.1. یا [=microsoft sans serif]مقرون به داعی زائد نیست:[=microsoft sans serif]که خود بر دو قسم است: [/]

    []

  • [=microsoft sans serif] ب.1.2.2.1. یا علمش زائد بر ذاتش است: که فاعل بالعنایه میشود[=microsoft sans serif]
  • [=microsoft sans serif] ب.2.2.2.1. یا زائد بر ذاتش نیست: که فاعل بالتجلی میشود. [/]

    [=microsoft sans serif]ب.2. یا فعلش مطابق و بر اساس اراده خودش نبوده است. که فاعل بالجبر میشود.[3]

    [=microsoft sans serif]
    ثالثا:مطلبی که بنده اشاره کردم و عنوان قصد را بیان کردم، دو دلیل دارد
    دلیل اول اینکه این بحث کلامی است و از ادبیات دینی و کلامی استفاده می شود.
    دلیل دوم: این بحث مربوط به علت غایی افعال خداوند است.
    در مورد افعال غایی خداوند، اشاعره به این توجیه که غرض و قصد داشتن در مورد خداوند موجب نقصان او میشود زیرا گمان میکردند که غایت همیشه بیرون از ذات فاعل بوده و همواره موجب کامل شدن فاعل است درحالیکه استکمال تنها درجایی است که فاعل ناقص و به دنبال کامل شدن باشد پس به همین جهت خیال میکردند که خداوند در کارهایش هیچ هدفی را دنبال نمیکند.

    اما این ایراد نادرست است؛ زیرا وجود غایت برای فاعل مستلزم حاجت و نیازمندی نیست بلکه غایت در برخی موارد( در مجردات)، عین فاعل است. یعنی در مورد خداوند، حب به ذات وکمالات ذاتی خود، مستلم حب به اثار ذات و افعال صادر از ذاتش میشود و به همین جهت افعالی از او صادر میشود.
    بنابراین، نظر صحیح فلسفی این است که غایت خداوند در فعلش چیزی نیست جز همان ذات فاعل، از ان جهت که فاعل است و در واقع ذاتش است که او را به انجام کاری برانگیخته است.

    اما غایتی که بر فعل مترتب میگردد، غایت بالتبع است، در مقابل ذاتش که غایت و هدف ذاتی خودش است.[4]

    [=microsoft sans serif]

    [/HR][=microsoft sans serif][1] . نهایه الحکمه، مرحله هشتم، فصل 7، ص 222-224

    [=microsoft sans serif][2] . فرهنگ معارف اسلامی، ج3 ص 1391

    [=microsoft sans serif][3] . نهایه الحکمه، همان

    [=microsoft sans serif][4] . نهایه الحکمه، ص 234-235

    [=microsoft sans serif]

  • [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    خداوند به دنبال نفع خاصی نیست. اصولا فیض الهی دایم، ثابت، لایتغیر، و واحد است. مثل خوشید که دایم نور از او ساتع می شود. نمی توانید بگویید که خورشید برای رساندن نور به زمین نور ارسال کرده است. بلکه خورشید دایم در حال ساتع کردن نور است. خداوند هم دایم در حال ارسال فیض است. حال چگونه می شود که این فیض دایم و ثابت و واحد منجر به شکل گیری ادیان در زمان و مکان مشخصی می شود؟

    اولا همانطور در انتهای پست قبل گفته شد، گرچه خداوند غیر از ذات خود و کمالات ذاتی خودش، قصدی که راجع به ذاتش باشد ندارد، ولی قصد بالتبع نسبت فعلش دارد که مراد بالتبع اوست و به فعلش تعلق میگیرد.

    ثانیا: این نکته که خداوند فیض مطلق است، ربطی به این ندارد که او نیز مانند هر فاعل حکیمی قصدی ازافعالش نداشته باشد، هرچند ذاتا این هدف ذات خودش و حب به ان باشد و بالتبع به افعالش تعلق بگیرد.

    ثالثا: بخش ا نتهایی این بخش از نظر شما مغالطه است. فیض دائم، با توجه به ظرفیتهایی که ظروف مختلف دارند شکل میگیرد. مثلا نور خورشید که شما مثال زدید( البته مثال دقیقی برای این بحث نیست ولی برای نزدیکی به ذهن خوب است) به صورت مساوی بر همه جا می درخشد، اما هر ظرفی که با ان برخورد میکند، به حسب توان و قابلیت و پذیرشی که برای خود ایجاد کرده میتواند از نور ان استفاده کند و به تبع ان درخشان شود.حتی اتاقهایی که هیچ روزنه ای ندارد، از نور ان کلا محروم میشود ولی این منافاتی با نوردهی او و تساوی ان ندارد.
    در مورد رابطه فیض دائم الهی و وجودادیان نیز همین مسئله و رابطه برقرار است. درست است که لطف خداوند و فیض او به کامل کردن انسانها، تفاوتی ندارد و به همه به صورت یکسان سرازیر میشود، اما قابلیت عقل انسانها و درک انها برای پذیرش اصول برنامه او و فیض ان تفاوت دارد. و برای انکه بندگان را بتواند به هدایت و کمال برساند، باید قدرت درک طبیعی انان را لحاظ کند.

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    شما ابتدا باید مشخص کنید که می خواهید بر اساس شواهد موجود و عینی استدلال نمایید یا بر اساس براهین عقلی صرف. اگر برهان صرف می خواهید بیاورید ما هم می گوییم خداوند قادر مطلق می توانست انسانها را طوری بیافریند که به همه وحی بشود. چرا اینگونه نشد؟

    قطعا این بحث بر اساس شواهد عقلی صرف نمیتواند باشد. بلکه با ترکیبی از عقل و شواهد عینی است.
    دلیل ان نیزاین است که یک طرف این فعل خداوند، موجودی قرار داردکه با محدودیتهای مادی و زمانی روبروست.

    بنابراین،
    درست است که خداوند اگر میخواست میتوانست که به صورت اعجاز امیز تمام انسانها را به صورتی قرار دهد که بتوانند دریافت وحی کنند، اما به هر دلیل چنین نخواسته است. و تنها به برخی از انسانها این امکان را داده است.
    زیرا لازمه دریافت وحی و ارتباط با ماوراء و فرشته وحی و خداوند به صورت خاص، تکامل و ارتقای وجودی ای است که اکثر انسانها از ان بی بهره اند و توان چنین ارتباطی راندارند. پس برخی از انسانها برای این امر انتخاب میشوند، البته انتخابی هوشمندانه و بر روی حساب و قاعده، و ان انسانها میتوانند با فرشته وحی در ارتباط باشند.

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    به اعتقاد بنده این بهترین گزینه و راه حل است.

    اما در مورد این قسمت از اظهار نظر شما که راه حل ارسال برنامه به عقل را بهترین احتمال دانستید، لازم است عرض کنم، اگر صرفا نظر شخصی به عنوان یک احتمال میخواهید مطرح کنید، ایرادی ندارد و خود باید پاسخگوی ان نیز باشید،

    اما اگر به دنبال این هستید که دیگران نیز قبول کنند و نظری باشد بر اساس حجت و دلیل، باید برای ان ترجیح خود دلیل بیاورید و ایرادهایی که در ادامه بر این احتمال گرفته شد را حل کنید. جوابهایی نیز که در بخشهایی بعدی به این ایرادها دادید رانیز بررسی میکنیم.

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    کارشناس محترم. باز هم به شواهد عینی و عملی مراجعه کردید. اگر پا را در این ورطه بگذاریم ادله ای هم بر غیر الهی بودن دین وجود دارد. مهمترین آنها همین است که ادیان فقط در منطقه خاورمیانه نازل گشته اند.
    امکان رسیدن آن ها هم به تمام دنیا و بهره مندی تمام انسان ها از آن بر اساس ابزارهای موجود همان زمان محال بوده. لذا می توان عدم وجود دین در بسیاری از مناطق دنیا را شواهدی بر غیر الهی بودن ادیان توصیه کرد.
    البته وقتی می گویین غیر الهی منظور این نیست که ناشی از اراده خدا نیست. بلکه تمام امور عالم ناشی از اراده حق تعالی است. ولی این اراده همانطور که در بالا هم گفتیم ثابت-واحد و لایتغیر است. لذا ادیان الهی هم با واسطه اراده انسانی مانند ادیان غیر الهی شکل گرفته اند.

    اولا: انسانی و غیر الهی بودن ادیان یعنی چه؟ توضیحاتی که در ادامه اوردید خیلی ربطی به انسانی بودن ادیان ندارد.

    ثانیا: خوب است این شواهد را بیان کنید.

    اما اینکه ادیان فقط در منطقه خاورمیانه نازل شده، درست نیست؛ زیرا
    گذشته از اینکه صرفا یک ادعاست و هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری بر این انحصار وجود ندارد، هیچ ایرادی ندارد. زیرا برفرض چنین انحصاری درست باشد، این امر میتواند به این دلیل باشد که تمدنها در این منطقه بوده است و درجای دیگری تمدنی وجود نداشته است و در زمانهای کهن، مردم در جایی زندگی میکردند که اب و ابادانی باشد. به همین جهت تمدنها در این مناطق زمین بوجود امده است.

    ثالثا: از این ادعای بدون دلیل، شما نتیجه ای گرفتید که ان نیز بدون دلیل است و فاقد اعتبار. اول باید ثابت کنید که در مناطقی از روی زمین در دوران پیامبران بوده که پیام پیامبران به ان مناطق نرسیده است.

    رابعا: از این فرضیه بدون دلیل که در مناطقی از روی زمین پیام ادیان نرسیده بوده است، چه ربطی دارد به غیر الهی بودن دین. یعنی اینکه دین به برخی مردم نرسیده( برفرض درست باشد)، ایا مستلزم این است که دین از جانب خدا نیامده است.

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    با مراجعه به عقل نتوانستیم چنین استنتاجی بکنیم.
    برای مراجعه به متون دینی هم ابتدا نیاز هست که شما لزوم دین و الهی و خدایی بودن آن را اثبات کنید.
    در مورد عدم توانایی عقل انسان در درک جزییات برنامه دینی هم شما هنوز دین را ثابت نکرده به سراغ درک عقل انسان از برنامه دینی رفتید که این کار غیر علمی و غیرمنطقی است.
    شاید بهتر بود به جای برنامه دینی می گفتید برنامه زندگی و امور مبتلا به. که در این زمینه هم بنده اثباتی برای این گزاره شما ندیدم که :
    عقل انسان توان درک جزییات برنامه زندگی را ندارد.
    در این زمینه هم تاپیکی وجود دارد که در آن بحث کردیم. منتها بعد از بحث های طولانی با برخی کاربران کارشناسی پاسخ گو نبود.
    چرا عقل انسان نمی تواند به مصالح و مفاسد احکام دین پی ببرد؟

    نکته اول: عقل میتواند به چنین مسأله ای پی ببرد. زیرا
    همانطور که عرض شد، عقل قدرت درک جزئیات را نداردو درک جزیئات بر عهده تخیل و توهم است و از دایره عقل خارج است.
    بعلاوه هر کس به درون خود مراجعه کند، به راحتی در می یابد که از درک جزئیات برنامه ای که او را به سعادت برساند و برای ان دلیل عقلی نیز داشته باشد ناتوان است.به عبارت دیگر، گرچه برخی از ادیان زمینی معتقدند برنامه ای برای سعادت انسان دارند، ولی این ادیان، اگر مدعی هستند که با عقل خود به این امور رسیده اند، اولا باید دلیل عقلی هم برای تک تک انها داشته باشند، یا برای حجیت نظر کسی که این اموررا از او گرفته اند، دلیل عقلی داشته باشند.
    ثانیا: باید مشکل عدم درک جزئیات توسط عقل را حل کنند.
    البته اینکه عقل توان درک جزئیات را ندارد، عقل به معنای فلسفی است نه عقلی که شامل وهم و خیال نیز میشود. عقل و قوه عاقله به نظر فلسفی، قوه درک کلیات است[1]

    نکته دوم: متون دینی نیز در این مسئله به عنوان راوی و ناقل صادقی برای تایید این مسئله عقلی است که عقل توان رسیدن به جزئیات برنامه سعادت بخش خود راندارد.

    [=microsoft sans serif]


    [/HR][=microsoft sans serif][1] . فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا، ج1 ص 405

    [=microsoft sans serif]

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    در این که عقل قادر به درک کلیات است مشکلی نیست. ولی ناتوانی اش در درک جزییات باید اثبات شود..

    اولا: اثبات این مسئله در مسائل و مباحث فلسفی و علم النفس فلسفی بیان شده است.
    دلیل این مسأله نیز تفکیک ادراک حسی، خیالی، وهمی و عقلی است که در معرفت شناسی نیز به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
    اما اجمال ان:
    در انسان قوه‏اى است روحانى به نام قوه عاقله كه صورت ماهيت كليه هر چيزى را از ماده و عوارض ماده جدا میکند. مسلم است كه هر ادراك و اتصال و رابطه‏اى كه ما بين مدرك و مدرك برقرار مى‏شود، به وسيله نوعى از تجريد و جداسازى صورت از ماده خارجی ان است.
    اما تفاوت انواع ادراک در این است که:
    نيروى حس در ادراك حسى، صورت محسوس را از ماده جدا مى‏سازد، به شرط حضور ماده؛
    نيروى خيال در ادراك خيالى، صورت هر امر محسوسى را هنگام غيبت ماده از ماده و برخى از عوارض ماده از قبيل وضع و اين متى، نه از قبيل شكل و تعداد) جدا میکند؛
    نيروى وهم، صورت را از ماده و از كليه عوارض ماده جدا مى‏سازد با حفظ نسبت و اضافه آن صورت به ماده
    زيرا قوه خيال، صور جزيى‏ه را از قبيل صورت زيد و عمرو، و قوه واهمه، معانى جزيى‏ه را از قبيل محبت و يا عداوت به شخص معينى را ادراك مى‏كند.
    اما عقل و قوه عاقله انسان، صورت را به طور كلى و عارى و جدا از هر قيد و شرطى ادراك مى‏كند.
    پس قوه عاقله، در امر محسوس، آن را به طور كلى معقول و ذاتى عارى و مجرد از هر امرى زايد بر ذات وى میکند.[1]

    شریعت عقلانی;436691 نوشت:
    حتی اگر هم اثبات شود ایراد دیگری وجود دارد و آن این است که مسایل مبتلا به انسان هر روز در حال دگرگونی و تغییر است در این زمینه علمای اسلام برای پاسخ به مسایل مبتلا به روز از یک سری اصول کلی پیروی می کنند که عقل هم براحتی آن را می تواند درک کند. مانند لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام. حال که عقل می تواند این اصول کلی را درک کند و جزییاتش را نمی تواند باید حجت معصومی از طرف خدا در تمام زمان ها و مکان وجود داشته باشد که پاسخ گوی مردم در زمینه جزییات باشد. ولی اینگونه نیست و شیعه معتقد است که این وظیفه بر عهده مراجع تقلید است. حال آنکه آنها معصوم نیستند و از طرف خدا هم نیامده اند.

    این مسأله نیز دلیلی بر ادعای شما نیست. زیرا

    اولا: در برنامه دینی، تمام مسائل منحصر در احکام نیست و اعتقادات و اخلاقیات جزئی نیز وجود دارد؛ که عقل توان درک تمام انها را ندارد. و در مسائل اعتقادی نیز فهم جزئیات در توان عقل نیست.

    ثانیا: در فقه نیز، تمام مسائل کلی از قبیل قاعده لاضرر نیست تا ادعا شود با فهم انها ا زنظر عقل و ارجاع جزئیات احکام به انها کار فقیه را انجام میدهیم و نیازی نیز به شرع نداریم. ملاکات احکام غالبا از طریق عقل شناخته نمیشوند. مگر چند قاعده کلی داریم که بر اساس انها جزئیات را استنباط کنیم و تازه تمام انها که عقلی و مستنبط از عقل نیستند برخی از انها، صرفا نقلی هستند نه عقلی.

    ثالثا: بسیاری از مسائل در شریعت هست که به صورت جزئی دلیل دارد و ان ادله و قواعد کلی در انها راه ندارد.
    رابعا: درست است که برخی امور به صورت عقلی و کلی به دست می اید ولی شناخت مصداق انها خود انقدر مشکل است که فهم ان تنها به کمک دین ممکن است. مثلا اینکه هیچ ضرری در اسلام وارد نیست، شاید اگر به تنهایی ملاحظه شود گمان شود که روزه گرفتن نیز ضرر است یا جهاد رفتن نیز ضرر است یا ... درحالیکه با مراجعه به ادله نقلی معتبر مشخص میشود که این امور مصداق این قاعده کلی نیستند.

    ادامه بحث نیز خروج از موضوع است.
    شیعه به هیچ وجه معتقد نیست که مراجع در دوره غیبت نیازی به معصوم نیست و اگر وظیفه اجتهاد و استنباط احکام را بر عهده مراجع میدانند از باب اضطرار و عدم دستیابی به معصوم است هرچند خود این راه حل راخود معصومین به ما یاد داده و مجوز انرا به ما داده اند.
    علاوه بر اینکه، کار مجتهد نیز تلاش برای فهم کلام معصومین و خبر دادن از نظر معصوم است نه اینکه نظر خود را بدهد.

    [=microsoft sans serif]


    [/HR][=microsoft sans serif][1] . شواهد الربوبیه، ص 208

    [=microsoft sans serif]

    صدیق;436846 نوشت:
    در مورد افعال غایی خداوند، اشاعره به این توجیه که غرض و قصد داشتن در مورد خداوند موجب نقصان او میشود زیرا گمان میکردند که غایت همیشه بیرون از ذات فاعل بوده و همواره موجب کامل شدن فاعل است درحالیکه استکمال تنها درجایی است که فاعل ناقص و به دنبال کامل شدن باشد پس به همین جهت خیال میکردند که خداوند در کارهایش هیچ هدفی را دنبال نمیکند.

    اما این ایراد نادرست است؛ زیرا وجود غایت برای فاعل مستلزم حاجت و نیازمندی نیست بلکه غایت در برخی موارد( در مجردات)، عین فاعل است. یعنی در مورد خداوند، حب به ذات وکمالات ذاتی خود، مستلم حب به اثار ذات و افعال صادر از ذاتش میشود و به همین جهت افعالی از او صادر میشود.
    بنابراین، نظر صحیح فلسفی این است که غایت خداوند در فعلش چیزی نیست جز همان ذات فاعل، از ان جهت که فاعل است و در واقع ذاتش است که او را به انجام کاری برانگیخته است.

    اما غایتی که بر فعل مترتب میگردد، غایت بالتبع است، در مقابل ذاتش که غایت و هدف ذاتی خودش است.

    صدیق;436860 نوشت:
    اولا همانطور در انتهای پست قبل گفته شد، گرچه خداوند غیر از ذات خود و کمالات ذاتی خودش، قصدی که راجع به ذاتش باشد ندارد، ولی قصد بالتبع نسبت فعلش دارد که مراد بالتبع اوست و به فعلش تعلق میگیرد.

    سلام
    در این مورد من متوجه نشدم که مشکل اشاعره را چه طور حل کردید و اینکه در مجرادات غایت عین فاعل است یعنی چه؟
    دوم اینکه چه لزومی دارد هر چه برای مخلوقات ضعف و نقص محسوب شود برای خداوند هم همین طور باشد؟اگر انجام فعل توسط ما در صورتی که بدون غایت باشد نقص است چرا الزاما در مورد خداوند هم همین طور است؟چه لزومی دارد حکمت را انجام افعال غایت دار تعریف کنیم و نداشتنش را نقص بدانیم؟به نظر من این نقصی بر خدا نیست اگر افعالش هدف و غایت خاصی نداشته باشند.(با توجه به اینکه نقص برای خدا به معنی هر چیزی است که موجب محدودیت و یا نیازمندی او شود)
    صدیق;436860 نوشت:
    ثانیا: این نکته که خداوند فیض مطلق است، ربطی به این ندارد که او نیز مانند هر فاعل حکیمی قصدی ازافعالش نداشته باشد، هرچند ذاتا این هدف ذات خودش و حب به ان باشد و بالتبع به افعالش تعلق بگیرد.

    ثالثا: بخش ا نتهایی این بخش از نظر شما مغالطه است. فیض دائم، با توجه به ظرفیتهایی که ظروف مختلف دارند شکل میگیرد. مثلا نور خورشید که شما مثال زدید( البته مثال دقیقی برای این بحث نیست ولی برای نزدیکی به ذهن خوب است) به صورت مساوی بر همه جا می درخشد، اما هر ظرفی که با ان برخورد میکند، به حسب توان و قابلیت و پذیرشی که برای خود ایجاد کرده میتواند از نور ان استفاده کند و به تبع ان درخشان شود.حتی اتاقهایی که هیچ روزنه ای ندارد، از نور ان کلا محروم میشود ولی این منافاتی با نوردهی او و تساوی ان ندارد.
    در مورد رابطه فیض دائم الهی و وجودادیان نیز همین مسئله و رابطه برقرار است. درست است که لطف خداوند و فیض او به کامل کردن انسانها، تفاوتی ندارد و به همه به صورت یکسان سرازیر میشود، اما قابلیت عقل انسانها و درک انها برای پذیرش اصول برنامه او و فیض ان تفاوت دارد. و برای انکه بندگان را بتواند به هدایت و کمال برساند، باید قدرت درک طبیعی انان را لحاظ کند.


    این دلیل در صورتی درست است که خداوند خود خالق نباشد.نه انکه او خالق باشد بعد بگوییم فلان هدف را برای مخلوقش معین کرده و بعد هم بگوییم حالا که این مخلوق نمیتواند به غایت مطلوب و معین شده برسد مشکل از خود اوست که ظرفیتش را نداشته!!!ظرفیت را چه کسی باید به او میداد؟خدا...پس این ضعف به خدا بر میگردد.
    ... اگر مثلا اسلام ضرورت دارد برای رسیدن انسان به کمال و غایت نهایی برای همه ی انسانها ضرورت دارد.نه انسانهای 1400 سال اخیر.
    صدیق;436555 نوشت:
    اصل ششم: کمالی که انسان میخواهد به آن برسد، قرب به خداوند و معرفت و شناخت اوست.[2]« کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف»[3]

    اصل هفتم: این هدف، از طریق عبادت حاصل میشود. «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون»[4]

    این دو پیش فرض چه دلیل عقلانیی دارند؟
    صدیق;436555 نوشت:
    راه حل سوم: از اول کامل خلق نکند اما از طریق عقل، راه را به انان نشان دهد.
    این راه حل نیز عملا تحقق نیافته است؛ زیرا با مراجعه به عقل خود و متون اصیل دینی و اختلاف انسانها در طول تاریخ در این مسئله و راه رسیدن به سعادت، در می یابیم که عقل انسان توان درک جزئیات برنامه دینی را ندارد.
    بعلاوه، عقل قوه درک کلیات است و از درک جزئیات ناتوان است. بنابراین، عقل تنها میتواند در مورد اصول عقلی و کلی به ما کمک کند و در مورد جزئیات این برنامه، فایده ندارد.
    ما از کجا میدانیم که همان کلیات برای رسیدن به کمال کافی نیست؟
    صدیق;436555 نوشت:
    راه حل چهارم: کسی را بفرستد تا از طریق او برنامه سعادت را به انسانها برساند. این شخص نیز یا باید شبیه خودشان باشد یا موجودی از جنس دیگر، مثلا فرشته باشد.
    این شخص باید از جنس خود انسان باشد تا بتواند با انان ارتباط برقرار کند وگرنه اگر همه انسانها از نظر روحی میتوانستند با فرشته ارتباط داشته باشند که نیازی به ارسال یک رسول نبود.

    بنابراین، نتیجه ای که گرفته میشود این است که
    اولا: برای تحقق هدف خداوند از خلقت انسان، باید برنامه ای به او رسانده شود که دین نامیده میشود؛
    ثانیا: این برنامه باید توسط انسانی اورده شود که رسول نامیده میشود.

    با توجه به اینکه عده ای از دسترسی به این رسول محروم بودند (حتی یک نفر هم این طور باشد کافی است برای طرح این اشکال) تنها راه رسیدن به این غایت ارسال رسل برای هدایت و فرستادن دین نیست.(با توجه به اینکه چهار راه حل بیان شد و همه به جز یکی را رد کردید و این به ان معنی است که چهارمی تنها راهی است که بشر با این ویژگی ها و خصوصیات برای رسیدن به غایت خود دارد)
    در واقع با توجه به رد کردن هر راه حل ممکن دیگر غیر از فرستادن دین خواستیم اثبات کنیم که دین با توجه به ویژگی هایی که برای خدا تعریف کردیم برای برای بشر ضرورت دارد پس حتی یک نفر هم نباید از ان محروم باشد (به همان دلیلی که میگوییم برای باقی انسانها ضرورت دارد برای ان فرد محروم نیز ضروری ست)
    به علاوه عده ای هم از داشتن عقل محرومند که در نتیجه ی ان از این سول هم محروم میشوند.و با توجه به اینکه انها هم انسانند و از دایره انسانی خارج نیستند و در بسیاری از موارد دخالت دیگر انسانها باعث محرومیتشان شده باید راهی برای رسیدن انها به کمال باشد(همان طور که در بعضی احادیث به امتحان شدن انها در قیامت اشاره شده و یا راه های دیگر...) و هر راهی که باشد میتوان ان را به عنوان راه حل پنجم در پست اول شما قرار داد و حصر ایجاد شده برای راه چهارم را شکست.در نتیجه ضرورتی نیست.

    سلام خدمت شما استاد گرامی

    صدیق;436860 نوشت:
    مثلا نور خورشید که شما مثال زدید( البته مثال دقیقی برای این بحث نیست ولی برای نزدیکی به ذهن خوب است) به صورت مساوی بر همه جا می درخشد، اما هر ظرفی که با ان برخورد میکند، به حسب توان و قابلیت و پذیرشی که برای خود ایجاد کرده میتواند از نور ان استفاده کند و به تبع ان درخشان شود.حتی اتاقهایی که هیچ روزنه ای ندارد، از نور ان کلا محروم میشود ولی این منافاتی با نوردهی او و تساوی ان ندارد.

    ما هم دقیقا همین منظور را داشتیم. فیض الهی مانند خورشید دایم و ثابت است. دپادیان هم بواسطه قابلیتی که نبی در خود ایجاد کرده بوجود می آیند. لذا منظور ما از اراده انسانی دقیقا همین بود. یعنی اراده خداوند واحد است و امکان ندارد بدون واسطه ای منجر به شکل گیری و در نهایت تکثر ادیان گردد. پیزی که باعث تکثر ادیان و شکل گیری آنها در مناطق مختلف شده است تغییر در اراده انسانی است. یعنی اینگونه نبوده که خداوند در مکان و زمانی خاص انتخابی کرده باشد و شخصی را به نبوت برانگیخته باشد. این تفکر عامیانه است. این خود فرد بوده که با راز و نیاز و سلوک به درجه ای از اتصال به عالم معنا رسیده که شایستگی نبوت را پیدا کرده است. لذا ادیان اینگونه شکل گرفته اند. نه اینکه اراده انسانی را در این زمینه بی تاثیر بدانیم.
    صدیق;436860 نوشت:
    در مورد رابطه فیض دائم الهی و وجودادیان نیز همین مسئله و رابطه برقرار است. درست است که لطف خداوند و فیض او به کامل کردن انسانها، تفاوتی ندارد و به همه به صورت یکسان سرازیر میشود، اما قابلیت عقل انسانها و درک انها برای پذیرش اصول برنامه او و فیض ان تفاوت دارد. و برای انکه بندگان را بتواند به هدایت و کمال برساند، باید قدرت درک طبیعی انان را لحاظ کند.

    بله شما درست می فرمایید. ولی هنوز این اشکال برقرار است که اگر دین برای هدایت انسان ها ضروری است خداوند عالم مادی را طوری می آفرید که نه اختیار از انسان سلب گردد و نه مانعی برای رسیدن دین به تمام انسان ها گردد یا اینکه در تمام جوامع و در تمام زمان ها و مکانها یک حجت الهی قرار می داد تا دین کامل او به تمام آنها برسد. حال که اینگونه نشده است. فلذا دین ( منظور ادیان الهی است ) برای هدایت انسان نباید ضروری باشد. بلکه باید راه های دیگری هم خداوند از طرق دیگر برای هدایت انسان قرار داده باشد. وگرنه هادی بودن او زیر سوال می رود.
    صدیق;436868 نوشت:
    درست است که خداوند اگر میخواست میتوانست که به صورت اعجاز امیز تمام انسانها را به صورتی قرار دهد که بتوانند دریافت وحی کنند، اما به هر دلیل چنین نخواسته است. و تنها به برخی از انسانها این امکان را داده است.

    شما می فرمایید خداوند چنین نخواسته :
    اول ما نمی گوییم همه انسانها. بلکه می گوییم از هر قومی در هر زمان و مکانی.
    ثانیا شما قبل از اثبات دین نتیجه گرفته اید که خدا چنین نخواسته. در صورتی که قبل از اینکه دین ثابت شود وحی ای هم که بر برخی انسان ها ( پیامبران ) نازل شده هنوز ثابت نشده است.
    لذا این گزاره شما که می گویید خداوند چنین خواسته که برخی انسان ها توانایی دریافت وحی را داشته باشند اصولا موضوع بحث است که شما باید ابتدا اثبات کنید.
    صدیق;436868 نوشت:
    زیرا لازمه دریافت وحی و ارتباط با ماوراء و فرشته وحی و خداوند به صورت خاص، تکامل و ارتقای وجودی ای است که اکثر انسانها از ان بی بهره اند و توان چنین ارتباطی راندارند. پس برخی از انسانها برای این امر انتخاب میشوند، البته انتخابی هوشمندانه و بر روی حساب و قاعده، و ان انسانها میتوانند با فرشته وحی در ارتباط باشند.

    این نظریات شما قابل احترام است منتها درون دینی است و برای اثبات دین نمی توان از آن ها استفاده کرد. اینکه برخی انسان ها توان دریافت وحی الهی را دارند باید ثابت گردد. بعد از اثبات آن باید توضیح دهید که چرا خداوند در هر تمام زمان ها و مکان ها افرادی را خل نکرد که این توانایی را داشته باشند؟

    صدیق;436868 نوشت:
    اما در مورد این قسمت از اظهار نظر شما که راه حل ارسال برنامه به عقل را بهترین احتمال دانستید، لازم است عرض کنم، اگر صرفا نظر شخصی به عنوان یک احتمال میخواهید مطرح کنید، ایرادی ندارد و خود باید پاسخگوی ان نیز باشید،

    اما اگر به دنبال این هستید که دیگران نیز قبول کنند و نظری باشد بر اساس حجت و دلیل، باید برای ان ترجیح خود دلیل بیاورید و ایرادهایی که در ادامه بر این احتمال گرفته شد را حل کنید. جوابهایی نیز که در بخشهایی بعدی به این ایرادها دادید رانیز بررسی میکنیم.


    البته که نظر شخصی است. ولی ادله ای هم داریم. و آن این است که تمام انسانها از این موهبت بهره مندند. ولی همه از موهبت دین بهره نبرده اند.
    صدیق;436879 نوشت:
    انسانی و غیر الهی بودن ادیان یعنی چه؟

    همانطور که در بالا اشاره رفت منظور این است که در شکل گیری ادیان عامل انسانی که همان اراده اوست نقش داشته است. و ادیان بر اساس فضایی که در آن اراده انسان شکل گرفته است بوجود آمده اند. در این تفسیر به لحاظ مکانیزم شکل گیری ( نه به لحاظ محتوا و معرفتی که در ادیان نهفته است ) دین اسلام و بودیسم هیچ فرقی باهم ندارند. هر دو حاصل اراده انسانی هستند که البته در طول اراده الهی است.
    صدیق;436879 نوشت:
    خوب است این شواهد را بیان کنید.

    بهترین شاهد عدم وجود آنهاست. شما اگر ادعا می کنید که وجود داشتند باید نمونه ای بیاورید. مثلا در شرق آسیا یا آمریکای جنوبی و شمالی و مرکزی و قاره اقیانوسیه و .... . همین امروز مناطقی در جهان وجود دارند که نه تنها از نعمت دین الهی بی بهره اند که حتی مواد غذایی و احتیاجات دیگر زندگی آنها به سختی و از طریق راه های صعب العبور به آنها می رسد. در ضمن نعمت اینترت و وسایل ارتباط جمعی سابقه صد ساله بیشتر ندارند .قبل از آن مردم چگونه می بایست هدایت می شدند؟ در تمام دنیا که دین اسلام موجود نبوده. اسلام تنها توانست نواحی ای از شمال افریقا و جنوب اروپا و قسمت هایی از ایران را فتح نماید. آنهم معلوم نیست با په کیفیتی توسط خلفای 3 گانه؟ حال البافی نقاط دنیا چه می شود؟ کدام دین بعد از اسلام مردم دیگر نقاط جهان را هدایت می کرد؟ حتی دین یهودیت و مسیحیت هم که مسلمانان ادعا می کنند تحریف شده است. حتی اگر تحریف هم نشده باشند آنها هم تمام نقاط دنیا را اشغال نکرده بودند.
    صدیق;436879 نوشت:
    اما اینکه ادیان فقط در منطقه خاورمیانه نازل شده، درست نیست؛ زیرا
    گذشته از اینکه صرفا یک ادعاست و هیچ دلیل عقلی و نقلی معتبری بر این انحصار وجود ندارد، هیچ ایرادی ندارد. زیرا برفرض چنین انحصاری درست باشد، این امر میتواند به این دلیل باشد که تمدنها در این منطقه بوده است و درجای دیگری تمدنی وجود نداشته است و در زمانهای کهن، مردم در جایی زندگی میکردند که اب و ابادانی باشد. به همین جهت تمدنها در این مناطق زمین بوجود امده است.

    استاد گرامی! شما ادعا کرده اید که تمام مردم دنیا توسط ادیان الهی توسط خدا هدایت شده و می شوند. لذا این ادعا از جانب شماست نه ما. ما که شواهدی بر این ادعای شما نمی بینیم. شما باید شواهد را مشانمان بدهید. شما خود برای کافی نبودن عقل در درک جزییات متوسل به شواهد تجربی شده اید. ما هم به همین شواهد استناد می کنیم. در تاریخ کدام کشورها غیر از خاورمیانه دین الهی مشاهده می شود.
    حتی اگر ادعای بلادلیل شما را هم بپذیریم. باز این ایراد هست که بعد از پیامبر خاتم کدام دین در مناطقی که اسلام توسعه نکرده وجود داشته است.
    و اما در مورد تمدن ها!
    یعنی شما می خواهید بگویید فقط انسان هایی که صاحب تمدن اند نیاز به دین الهی داشتند و دیگر مردم دنیا نداشته اند؟؟!! حقیقتا خودتان این استدلال را می پذیزید؟ در ضمن تمدن همه جا بوده. آب و آبادانی همه جا بوده است. هر چند که در خاورمیانه تمدن قدمت بیشتری دارد ولی اینگونه نبوده که در الباقی نقاط دنیا هیچ تمدنی وجود نداشته است.
    مثلا قوم مایاها در 1000 سال قبل از میلاد در آمریکای مرکزی است. آیا شما پیامبری را در آن زمان برای این قوم سراغ دارید؟

    صدیق;436879 نوشت:
    ثالثا: از این ادعای بدون دلیل، شما نتیجه ای گرفتید که ان نیز بدون دلیل است و فاقد اعتبار. اول باید ثابت کنید که در مناطقی از روی زمین در دوران پیامبران بوده که پیام پیامبران به ان مناطق نرسیده است.

    تاریخ اقوام محتلف کره زمین مشخص است. تاریخ ادیان هم مشخص است. به همان نواریخ مراجعه بفرمایید صحت ادعای بنده برای شما مکشوف خواهد شد. شما بفرمایید ثابت کنید که 600 سال پیش قبل از فتح آمریکا پیام کدام پیامبری برای سرخپوست ها هدایت گر بوده است؟
    فکر نمی کنم 600 سال پیش زمان زیادی باشد. اگر به تاریخ 600 سال پیش نتوان اعتماد کرد کلا به شکل گیری دین اسلام هم در 1400 سال پیش نمی توان اعتماد کرد.
    صدیق;436879 نوشت:
    رابعا: از این فرضیه بدون دلیل که در مناطقی از روی زمین پیام ادیان نرسیده بوده است، چه ربطی دارد به غیر الهی بودن دین. یعنی اینکه دین به برخی مردم نرسیده( برفرض درست باشد)، ایا مستلزم این است که دین از جانب خدا نیامده است.

    ربط دارد استاد گرامی. چرا که تکثر ادیان ( الهی و غیر الهی ) نتیجه اراده و اختیار انسانی می شود و آنوقت موجه خواهد بود. ولی اگر دین را صرفا از جانب خدا بدانیم برای خدا هدایت نکردن نسان هایی که خلق کرده است غیرموجه است. لذا اگر فرض را بر این بگیریم که حتی یک نفر از هدایت خدا توسط ادیان الهی بی بهره بوده است نقض بر قدرت هدایت گری خداوند است.
    صدیق;436890 نوشت:
    به عبارت دیگر، گرچه برخی از ادیان زمینی معتقدند برنامه ای برای سعادت انسان دارند، ولی این ادیان، اگر مدعی هستند که با عقل خود به این امور رسیده اند، اولا باید دلیل عقلی هم برای تک تک انها داشته باشند،

    مگر برای دستورات و احکام دین اسلام دلیل عقلی وجود دارد؟ شما دلیل عقلی این شکل نماز خواندن ما را بفرمایید. یا دلیل این شکل غسل کردن را؟
    صدیق;436890 نوشت:
    البته اینکه عقل توان درک جزئیات را ندارد، عقل به معنای فلسفی است نه عقلی که شامل وهم و خیال نیز میشود. عقل و قوه عاقله به نظر فلسفی، قوه درک کلیات است

    شما فرض را بر این بگیرید که منظور ما عقل به معنای کلی است. نه فلسفی.
    به هر حال شما ادعا کردید که عقل انسان قادر به درک جزییات نیست و باید ثابت کنید.
    صدیق;436907 نوشت:
    در برنامه دینی، تمام مسائل منحصر در احکام نیست و اعتقادات و اخلاقیات جزئی نیز وجود دارد؛ که عقل توان درک تمام انها را ندارد. و در مسائل اعتقادی نیز فهم جزئیات در توان عقل نیست.

    تا آنجایی که بنده اطلاع داشتم شیعه قایل به حسن و قبح عقلی است در زمینه اعتقادات هم شیعه معتقد است که علم کلام وظیفه اش توجیه عقلانی باورهای دینی است.
    در ضمن مسایل مبتلا به صرفا منحصر در احکام نیست. باورها و اعتقادات و اخلاقیات هم روز به روز تغییر می کنند و لازم است که همیسه یک شخصی از جانب خدا باشد تا پاسخ گویی این مسابل باشد.
    صدیق;436907 نوشت:
    ثانیا: در فقه نیز، تمام مسائل کلی از قبیل قاعده لاضرر نیست تا ادعا شود با فهم انها ا زنظر عقل و ارجاع جزئیات احکام به انها کار فقیه را انجام میدهیم و نیازی نیز به شرع نداریم. ملاکات احکام غالبا از طریق عقل شناخته نمیشوند. مگر چند قاعده کلی داریم که بر اساس انها جزئیات را استنباط کنیم و تازه تمام انها که عقلی و مستنبط از عقل نیستند برخی از انها، صرفا نقلی هستند نه عقلی.

    اینها پاسخ ایراد ما نبود. عرض شد مسایل مبتلا به در تمام زمینه چه اعتقادات چه اخلاقیات و چه احکام در حال تغییر است. اینها در زمره جزییات است. اگر انبیا برای پاسخ به این مسایل جزیی که به قول شما عقل قادر به درک آنها نیست آمده اند باید همیشه باشند. که ظاهرا نیستند و ما متوسل به غیر معصوم شده ایم.
    در ضمن ما نگفتیم تمام آنها عقلی اند. بلکه گفتیم تمام آنها را نقل گفته ولی عقل براحتی آنها را درک می کند و برای آن نیازی به معصوم نیست. شما احکام کلی دیگری را بیاورید تا ببینیم عقل نمی تواند آنها را درک کند یا می تواند.
    صدیق;436907 نوشت:
    ثالثا: بسیاری از مسائل در شریعت هست که به صورت جزئی دلیل دارد و ان ادله و قواعد کلی در انها راه ندارد.

    صدیق;436907 نوشت:
    رابعا: درست است که برخی امور به صورت عقلی و کلی به دست می اید ولی شناخت مصداق انها خود انقدر مشکل است که فهم ان تنها به کمک دین ممکن است. مثلا اینکه هیچ ضرری در اسلام وارد نیست، شاید اگر به تنهایی ملاحظه شود گمان شود که روزه گرفتن نیز ضرر است یا جهاد رفتن نیز ضرر است یا ... درحالیکه با مراجعه به ادله نقلی معتبر مشخص میشود که این امور مصداق این قاعده کلی نیستند.

    ما کاری به آنهایی که در شرع آمده نداریم. منظور نظر ما مسایل جزیی مبتلا بهی است که در طول زمان به وجود می آیند.
    برای آنها چگونه باید حکم خدا را مشخص کرد؟ به گفته شما مسایل کلی که در بسیاری از احکام راه ندارد. پس باید چه کنیم؟
    خوب تمام استدلال ما هم همین است. حال که در زمان و مکان خاصی دسترسی به معصوم نیست پس یعنی وجود معصوم ضروری نبوده. مگر ما چه فرقی با انسان های 1400 سال پیش داریم که برای آنها ضروری بوده و برای ما نبوده است.
    شما وقتی می گویید دین برای هدایت انسان ضروری است باید نماینده معصوم دین در بین انسان ها همیشه باشد. حال که نیست یعنی از همان اول هم ضروری نبوده است.
    در واقع ما هم می توانیم همین استدلال شما را بکنیم.
    به این شکل که :
    می گوییم انسان با عقل خودش می تواند خود را هدایت کند.
    می گویید :
    صدیق;436890 نوشت:
    عقل توان درک جزئیات را ندارد،

    ما هم می گوییم :
    رجوع به عقل :
    صدیق;436907 نوشت:
    از باب اضطرار و عدم دستیابی به معصوم است

    چه قرقی کرد. اگر قرار است به عقل از باب اضطرار رجوع شود. این کار می توانست از همان اول صورت گیرد.

    صدیق;436907 نوشت:
    علاوه بر اینکه، کار مجتهد نیز تلاش برای فهم کلام معصومین و خبر دادن از نظر معصوم است نه اینکه نظر خود را بدهد.

    ولی وظیفه دیگر مجتهد هم پاسخ گویی به مسایل مبتلا بهی است که در شرع وجود ندارد. لذا در این زمینه باید به اجتهاد شخصی بپردازد.
    و من الله توفیق

    [=microsoft sans serif]باسلام
    [=microsoft sans serif]

    هارب;436941 نوشت:
    در این مورد من متوجه نشدم که مشکل اشاعره را چه طور حل کردید و اینکه در مجرادات غایت عین فاعل است یعنی چه؟

    حل این مشکل، وابسته به تبیین عینیت غایت وذات در مجردات است.
    بیان این مسأله به این صورت است که

    م1. انجام کار، نوعی حرکت است به سمت انجام ان.
    م2. حرکت نیازمند به غایت وهدف است.(تا با حکمت منافات نداشته باشد.
    م3. [=microsoft sans serif]موجود مجرد، فی نفسه تام و کامل است.
    م4.بنابراین،
    اگر موجود مجرد کاری را انجام میدهد، این کار به خاطر ذات خودش است و خودش مراد و مقصود کارش است نه برای اینکه به چیزی برسد.
    م5. علت و معلول با یکدیگر سنخیت و مسانخت دارند.
    م6. سنخیت میان علت ومعلول، مستلزم این است که این دو وجود در حقیقت یک وجود دارای تشکیک باشند. یک وجود که در دو مرتبه تحقق یافته است. در یک مرتبه به صورت وجود شدیدو در یک مرتبه به عنوان وجود ضعیف[=microsoft sans serif]. این رابطه در کلمات متأخرین به نام رقیه و حقیقه بیان شده است[=microsoft sans serif].
    [=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]م7.[=microsoft sans serif]حقیقه و رقیقه به این معناست که مرتبه ای از وجود شیءکه در علت است، حقیقت و وجود شدید و غلیظ است و مرتبه ای که در معلول است، وجود ضعیف و رقیقه همان است نه اینکه وجود مستقل و بی ربطی به ان باشد.
    م8.
    هر معلولی در مرتبه علت، با وجود کامل تری وجود دارد
    زیرا علت، باید کمال معلول را دارا باشد تابتواند انرا ایجاد کند( معطی شیء نمیتواند فاقد ان باشد)
    بنابراین، اگر فاعل مجردی، کاری را انجام میدهد، هدفش از انجام این کارش، ذات خودش و علت غایی ان کار، حب ذاتی فاعل مجرد به ذات خودش است.
    به همین جهت گفته میشود که فعل وغایت در مجردات یکی است وعین هم هستند.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;436941 نوشت:
    دوم اینکه چه لزومی دارد هر چه برای مخلوقات ضعف و نقص محسوب شود برای خداوند هم همین طور باشد؟اگر انجام فعل توسط ما در صورتی که بدون غایت باشد نقص است چرا الزاما در مورد خداوند هم همین طور است

    در پست قبل عرض شد که انجام فعل، نوعی حرکت است وهر حرکتی یک امر حادثی است.
    بنابراین همانطور که هر فعلی نیازمند به علت فاعلی است، نیازمند به علت غایی نیز هست.
    علت غایی ان همان است که در این مبحث به عنوان قصد و غرض نامیده میشود.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;436941 نوشت:
    این دلیل در صورتی درست است که خداوند خود خالق نباشد.نه انکه او خالق باشد بعد بگوییم فلان هدف را برای مخلوقش معین کرده و بعد هم بگوییم حالا که این مخلوق نمیتواند به غایت مطلوب و معین شده برسد مشکل از خود اوست که ظرفیتش را نداشته!!!ظرفیت را چه کسی باید به او میداد؟خدا...پس این ضعف به خدا بر میگردد.

    مسیر طبیعی خلقت است و اگر قرار بود از ابتدا همه چیز به انسان داده شود، باید مسیر غیر طبیعی سیر میشد و در ان صورت چه نیازی به این همه تکلف بود؟
    از همان ابتدا همه را کامل خلق میکرد.
    عقل انسان از ابتدا به صورت بسیط خلق شده است که در اثر تلاش خود انسان و کمک خداوند به تکامل علمی و فهم رسیده است.
    انسان باید با همین عقل به سوی معبودش پیش برود.
    البته هر کس به حسب فهمی که دارد مواخذه نیز میشود نه بیش از ان.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;436941 نوشت:
    این دو پیش فرض چه دلیل عقلانیی دارند؟

    دلیل عقلی ندارد بلکه پیش فرض عقلی دارد.
    یعنی با این پیش فرضها که خداوند صادق است و حکیم، فرمایش او را دراین زمینه می پذیریم. و به همین دلیل، قیاسی که تشکیل میشود از یک مقدمه عقلی ویک مقدمه نقلی تشکیل میشود.

    هارب;436941 نوشت:
    ما از کجا میدانیم که همان کلیات برای رسیدن به کمال کافی نیست؟

    به این خاطر که هم خودمان با مراجعه به وجدانمان در می یابیم که با فهم و درک یک سری امور کلی، همانند اصول عقائد( بدون جزئیاتش) و یک سری اصول کلی اخلاقی(حسن وقبح عقلی و بدی ظلم و...) و یک سری کلیات احکام شرعی همانند نفی ضرر و نفی حرج و ... که خود از احکام عقل ضروری نظری وعملی استنباط شده، نمیتوان پاسخ تمام مسائل زندگی خود رابیابیم.
    حال در این صورت سوال میشود
    ایا زندگی ما و فلسفه خلقت ما تنها در برخی اموری که بتوان از احکام کلی بالا حکم انرا استنباط کرد، هدف هست.
    یا اینکه کل زندگی ماهدف دار است و با فرض قبول هر هدفی از خلقت، که قطعا امر محدود همانند لذت مادی دنیوی نیست، باید برنامه ای برای رسیدن به این هدف داشته باشیم.
    قطعا احتمال اول نیست.
    زیرا لازمه این احتمال نیز همانند بی هدف بودن کل زندگی، نقض حکمت خداوند است.
    بنابراین باید برای تمام زندگی و کارهای ان برنامه داشته باشیم
    پس صرف دانستن یک سری امور کلی فایده ای برای ما ندارد.
    بعلاوه، دانستن یک سری امور کلی، بر فرض برخی امور را به مانشان دهد، ولی هیج ضمانت اجرایی ندارد.
    تا توبیخ های الهی به کمک احکام عقلی نیاید، انسان انگیزه ای برای انجام کار و تلاش ندارد.
    به همین دلیل علما فرموده اند: واجبات شرعی، برای احکام و واجبات عقلی لطف به شمار میروند.«السمعیات الطاف فی العقلیات»

    [=microsoft sans serif]

    هارب;436941 نوشت:
    ه علاوه عده ای هم از داشتن عقل محرومند که در نتیجه ی ان از این سول هم محروم میشوند.و با توجه به اینکه انها هم انسانند و از دایره انسانی خارج نیستند و در بسیاری از موارد دخالت دیگر انسانها باعث محرومیتشان شده باید راهی برای رسیدن انها به کمال باشد(همان طور که در بعضی احادیث به امتحان شدن انها در قیامت اشاره شده و یا راه های دیگر...)و هر راهی که باشد میتوان ان را به عنوان راه حل پنجم در پست اول شما قرار داد و حصر ایجاد شده برای راه چهارم را شکست.در نتیجه ضرورتی نیست.

    این بحث به تفصیل در تاپیک ذیل مطرح شده است:
    [h=3][=microsoft sans serif]وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا
    [/h][=microsoft sans serif]
    خلاصه جواب این بخش این است که ضرورتی که در این مبحث مطرح میکنیم، ضرورت غیر ذاتی است.
    یعنی ضرورت ارسال نبی وضرورت وجود ادیان، ضرورت وصفی است به این بیان که:
    چون خداوند متعال این راه را انتخاب کرده و با همین راه قصد امتحان و ابتلای بشر را داشته است تا انسانها فرمانبرداری خود را نشان دهند، به همین جهت، ضروری شده است.
    بنابراین اگر خداوند میخواست راه دیگری را انتخاب کند، هیچ مانعی نمیداشت.
    اگر میخواست ازابتدا به صورت اعجاز امیز همه را کامل خلق کند،هیچ مانعی برایش وجود نداشت.
    اما خودش اینطور خواسته است و این خودش جزیی از برنامه الهی در کمال بخشی به انسان است.

    بسم الله الرحمن الرحیم
    با سلام و خداقوت

    با اجازه از استاد بزرگوار جناب صدیق و بقیه دوستان گرامی

    بشر این همه پیشرفت در جنبه های مادی(فنی، پزشکی و ...) داشته اما در مورد مسایل مربوط به انسانیت شاید بشه گفت هنوز هیچ پیشرفتی نداشته دقیقا مثل انسان اولیه است، دزدی، ظلم، غارت و ....

    اینها کافی نیست که نشون بده عقل انسان به تنهایی برای یافتن راه انسانیت کافی نیست؟!

    در کل نظر شما چیه که:

    علم انسان هر روز بیشتر میشود، بنابراین علم انسان نمیتواند بصورت قطعی جوابگوی مسایل انسانی باشد، چرا که در هیچ زمانی کامل نخواهد بود.

    سلمان14;437934 نوشت:
    در کل نظر شما چیه که:

    علم انسان هر روز بیشتر میشود، بنابراین علم انسان نمیتواند بصورت قطعی جوابگوی مسایل انسانی باشد، چرا که در هیچ زمانی کامل نخواهد بود.


    با سلام.
    چیزی که نباید فراموش کرد این است که عقل بر دو قسم تجربی و نظری است. بشر می تواند در سایه استفاده درست از این دو وجه عقل جوابگوی مسایل انسانی باشد.
    در ضمن اگر قرار بود دین جوابگو باشد باید در تمام زمان ها و مکان ها برای تمام انسانها دین وجود داشته باشد. ولی ظاهرا اینگونه نشده است. لذا دین هم به مانند سایر مکاتبی که در پرتو عقل و اراده انسانی شکل گرفته اند شکل گرفته شدند و در مقاطعی و مکان هایی پاسخ گوی نیاز بشر بوده اند.
    و من الله توفیق

    شریعت عقلانی;437979 نوشت:
    چیزی که نباید فراموش کرد این است که عقل بر دو قسم تجربی و نظری است. بشر می تواند در سایه استفاده درست از این دو وجه عقل جوابگوی مسایل انسانی باشد.

    به هر حال عقلی که رو به رشد است، هنوز کامل مطلق نیست، جوابهایش هم درست مطلق نیست. حالا میخواد تجربی باشد یا نظری.
    علاوه بر این وضعیت فعلی بشر تایید کننده این موضوع است، در بهترین موارد به کشورهای توسعه یافته نگاه کنید که انواع متخصص در زمینه های روانشناسی، علوم اجتماعی و .... دارند، هنوز مثل گرگ علاقه وافری به چپاول دیگر کشورها دارند.

    شریعت عقلانی;437979 نوشت:
    در ضمن اگر قرار بود دین جوابگو باشد باید در تمام زمان ها و مکان ها برای تمام انسانها دین وجود داشته باشد. ولی ظاهرا اینگونه نشده است. لذا دین هم به مانند سایر مکاتبی که در پرتو عقل و اراده انسانی شکل گرفته اند شکل گرفته شدند و در مقاطعی و مکان هایی پاسخ گوی نیاز بشر بوده اند.

    به هر حال صحبت این است که یک موجودی به نام انسان در این عالم وجود دارد، و مانند دیگر موجودات مسیر و الگویی برای زندگی دارد.
    اون مسیر والگو یا توسط خود به تنهایی، قابل کشف است، یا نیست.
    حقیر گفتم نیست بنا به دلایل بالا.
    لذا این الگو و مسیر باید توسط دیگری به او نشون داده بشه.

    در پناه خدا

    سلمان14;438099 نوشت:
    به هر حال عقلی که رو به رشد است، هنوز کامل مطلق نیست، جوابهایش هم درست مطلق نیست. حالا میخواد تجربی باشد یا نظری.

    با سلام.
    بله. ولی ظاهرا چاره ای جز استقاده از همین عقل نیست. چرا که دسترسی به عقل کامل میسر نیست.لذا برای پاسخ گویی به مسایل بشر درست نسبی هم کفایت می کند.
    سلمان14;438099 نوشت:
    علاوه بر این وضعیت فعلی بشر تایید کننده این موضوع است، در بهترین موارد به کشورهای توسعه یافته نگاه کنید که انواع متخصص در زمینه های روانشناسی، علوم اجتماعی و .... دارند، هنوز مثل گرگ علاقه وافری به چپاول دیگر کشورها دارند.

    اولا که عملکرد دولتها هیچ ربطی به عملکرد دانشمندان د عالمان در علوم مختلف ندارد.
    ثانبا همین که شما با همین عقلتان به این نتیجه رسیدید که دزدی و چپاول امر نادرستی است یعنی عقل می تواند انسان را در مسیر درست هدایت کند. فقط نیاز است از آ« درست استفاده شود.
    ثالثا : کارنامه دین هم امروزه چندان مثبت نیست : مثال آن طالبان.
    در نتیجه بنده نمی گویم دین را کامل باید کنار بگذاریم. بلکه دین هم بر اساس فرهنگ و عرف جامعه باید رعایت شود. ولی راه حل نهایی و انحصاری نیست. و البته مانند عقل اگر از آن درست استفاده نشود انسان را به انحراف می برد. قرون وسطی هم نمونه ای از استفاده نادرست از دین است.
    من الله توفیق

    سلمان14;438099 نوشت:
    به هر حال صحبت این است که یک موجودی به نام انسان در این عالم وجود دارد، و مانند دیگر موجودات مسیر و الگویی برای زندگی دارد.
    اون مسیر والگو یا توسط خود به تنهایی، قابل کشف است، یا نیست.
    حقیر گفتم نیست بنا به دلایل بالا.
    لذا این الگو و مسیر باید توسط دیگری به او نشون داده بشه.

    اون مسیر مسیر ثابت و لایتغیری نیست. مسیر بشر بنا بر کامل تر شدن عقل انسان بوسیله همین عقلش مشخصمی شود. مشروط به استفاده صحیح از آن است.
    ولی به هر حال همان طور که در بالا نشان دادیم این مسیر توسط دیگری به او نشان داده نده. لذا چاره ای جز استفاده از عقل نیست. این بهترین ابزار برای هدایت است.
    و من الله توفیق

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    ولی هنوز این اشکال برقرار است که اگر دین برای هدایت انسان ها ضروری است خداوند عالم مادی را طوری می آفرید که نه اختیار از انسان سلب گردد و نه مانعی برای رسیدن دین به تمام انسان ها گردد یا اینکه در تمام جوامع و در تمام زمان ها و مکانها یک حجت الهی قرار می داد تا دین کامل او به تمام آنها برسد. حال که اینگونه نشده است. فلذا دین ( منظور ادیان الهی است ) برای هدایت انسان نباید ضروری باشد. بلکه باید راه های دیگری هم خداوند از طرق دیگر برای هدایت انسان قرار داده باشد. وگرنه هادی بودن او زیر سوال می رود.

    بله درست است که خداوند متعال قادر است و همین خدای قادر، خالق و شارع نیز هست، اما نکته مهم در اینجاست که
    اولا: سنت قطعی خداوند در مورد برخورد با موجودات عالم طبیعت و این جهان این است که هر کاری را بر اساس مقتضیات عادی و طبیعی خود انجام دهد. نه اینکه از راه اعجاز. ابی الله ای یجری الامور الا بالاسباب.
    از سوی دیگر، همانطور که میدانید، ماده محدودیتهایی دارد و این محدودیتها، ذاتی ماده است. ماده حتما مکان دار و زمان دار است. محدود است. محدودیت علم و اگاهی دارد و ... بنابراین حالت طبیعی و عادی کاری که قرار است در این عالم روی بدهد این استکه با همین محدودیتها روبروست.
    پیامبری که به سمت این مردم می آید، حتما با یک سری محدویتهای طبیعی و غیر طبیعی روبروست.
    قطعا یک سری از مردم ا زاو فاصله دارند و ...

    ثانیا: برفرض از جواب قبل چشم پوشی کنیم، باز هم ایرادی ندارد. زیرا اگر این نحوه عمل کردن و فرستادن جزء برنامه الهی نبود و خودش جزء ابتلائات و امتحان ها نبود، ممکن بود بتوانیم بگوییم که با قدرت مطلق او منافات دارد.
    ولی اگر این کار خودش جزء برنامه باشد، یعنی یکی از امتحانان بندگان این باشد که عده ای از او دور باشند زمانی یا مکانی و سخن او را با واسطه بشنوند، البته با حفظ شرایط صحت نقل، حال اگر کسی به این صورت ایمان بیاورد، خودش یک مرتبه عالی از کمال را طی کرده است.

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    لذا این گزاره شما که می گویید خداوند چنین خواسته که برخی انسان ها توانایی دریافت وحی را داشته باشند اصولا موضوع بحث است که شما باید ابتدا اثبات کنید.

    اگر سیر بحث بنده را دوباره مطالعه کنید متوجه میشوید که این مسئله مصادره به مطلوب نیست.
    اصل ضرورت نبوت با عقل اثبات میشود.
    اما اینکه چرا تنها برخی چنین توانایی دارند این با عقل اثبات نمیشود.
    به عبارت دیگر، اگر خداوند میخواست هیچ مانع عقلی بر سر اینکه همه انسانها توانایی ارتباط با ماوراء و دریافت وحی راداشته باشند، وجود نداشت.
    اما با اینکه منع عقلی ندارد ولی منع وجدانی و نقلی دارد.
    یعنی عالب انسانها با مراجعه به وجدان خود در می یابند که توان دریافت وحی را ندارند.
    اگر داشتند که لااقل همین شبهه را در مقابل ادعای انبیاء میکردند. و میگفتند که ما خودمان وحی دریافت میکنیم . خب این ایراد و اشکال که راحت تر بود برای کسی که در مقابل انبیاء مقابله میکرد.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    این نظریات شما قابل احترام است منتها درون دینی است و برای اثبات دین نمی توان از آن ها استفاده کرد. اینکه برخی انسان ها توان دریافت وحی الهی را دارند باید ثابت گردد. بعد از اثبات آن باید توضیح دهید که چرا خداوند در هر تمام زمان ها و مکان ها افرادی را خل نکرد که این توانایی را داشته باشند؟

    سوال اول را در قسمت قبل توضیح دادم
    پاسخ سوال دوم نیز این است که چون همه چنین قابلیتی پیدا نکرده اند. لطفا تکه اول این پست خود را فراموش کنید که قابلیت نیز اکتسابی است و نبی با کارهای اختیاری خود به این مقام رسیده البته کمک و مدد الهی بی تأثیر نیست، نه اینکه صرفا پدیده ای تفضلی از جانب خداوند باشد.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    البته که نظر شخصی است. ولی ادله ای هم داریم. و آن این است که تمام انسانها از این موهبت بهره مندند. ولی همه از موهبت دین بهره نبرده اند.

    اینکه همه از عقل بهره مندند نتیجه نمیدهد که عقل انها نیز توان فهم برنامه را دارد و این خودش اول کلام و مصادره است.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    همانطور که در بالا اشاره رفت منظور این است که در شکل گیری ادیان عامل انسانی که همان اراده اوست نقش داشته است. و ادیان بر اساس فضایی که در آن اراده انسان شکل گرفته است بوجود آمده اند. در این تفسیر به لحاظ مکانیزم شکل گیری ( نه به لحاظ محتوا و معرفتی که در ادیان نهفته است ) دین اسلام و بودیسم هیچ فرقی باهم ندارند. هر دو حاصل اراده انسانی هستند که البته در طول اراده الهی است.

    باز هم کلام شما مبهم است.
    معلوم نیست منظوتان این است که اراده انسانها چه نقش در ادیان دارد.
    اگر فقط در شکل گیری موثر است یعنی چه؟
    ایا یعنی اینکه اراده نبی و کار ارادی او باعث میشودکه دین شکل بگیرد یا دین رواج بیابد.
    یا اینکه اراده طرفداران باعث شکل گیری یا رواج دین میشود.
    اگر منظور این است که اراده نبی باعث شکل گیری دین میشود، این همان تأثیر اراده نبی در محتوای ادیان است وهیچ فرقی با ان ندارد که:قطعا درست نیست و هیچ متدینی قائل به ان نیست.
    درست است که زمینه سازی برای دریافت وحی با کارهای ارادی نبی انجام میشود اما این کار ارادی باعث ایجاد برنامه نمیشود.
    به عبارت دیگر، اراده نبی زمینه ساز دریافت است نه شکل دهنده برنامه.
    برنامه فقط از جانب خداوند بر جان نبی نازل میشود حالا یا با وساطت فرشته وحی یا بدون واسطه.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    ت هدایت می شدند؟ در تمام دنیا که دین اسلام موجود نبوده. اسلام تنها توانست نواحی ای از شمال افریقا و جنوب اروپا و قسمت هایی از ایران را فتح نماید. آنهم معلوم نیست با په کیفیتی توسط خلفای 3 گانه؟ حال البافی نقاط دنیا چه می شود؟ کدام دین بعد از اسلام مردم دیگر نقاط جهان را هدایت می کرد؟ حتی دین یهودیت و مسیحیت هم که مسلمانان ادعا می کنند تحریف شده است. حتی اگر تحریف هم نشده باشند آنها هم تمام نقاط دنیا را اشغال نکرده بودند.

    خب این چه ربطی دارد به عدم ضرورت دین.
    دین ضروری است ولی این دین ضروری مربوط به عالم دنیاست.
    وقتی کاری در عالم دنیا روی میدهد، با محدودیتهای مادی روبروست.
    حال این خودش راه حل دارد و منافاتی با ضرورت دین ندارد.
    این مشکل تنها زمانی ایراد میداشت که مشکل عقلی ایجاد میکرد.
    ولی نرسیدن هدایت و دین به این افراد نه با عدالت خدا منافات دارد نه با حکمتش.

    به نظرم برای همچین سوالی اول باید ضرورت خداشناسی مطرح شود ! یعنی ما عقلمان می رسد که فلان خودرو نیاز به گارانتی و خدمات پس از تولید دارد
    اما خدا نه !؟ شاید هم به خاطر این است که در کشور ما خدمات پس از تولید خودرو هنوز یک معمای پیچیده است :khaneh:

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    استاد گرامی! شما ادعا کرده اید که تمام مردم دنیا توسط ادیان الهی توسط خدا هدایت شده و می شوند. لذا این ادعا از جانب شماست نه ما. ما که شواهدی بر این ادعای شما نمی بینیم. شما باید شواهد را مشانمان بدهید. شما خود برای کافی نبودن عقل در درک جزییات متوسل به شواهد تجربی شده اید. ما هم به همین شواهد استناد می کنیم. در تاریخ کدام کشورها غیر از خاورمیانه دین الهی مشاهده می شود.

    اولا اگر شاهد میخواهید خود ایات صریح قران بهترین شاهد براین مسئله است.
    قران کریم به صراحت میفرماید: هیچ قوم و قبیله ای نبوده مگر اینکه برایشان دین و هدایت الهی فرستاده شده است.
    «و ان من امه الا خلا فیه نذیر»[1]
    یا در ایه شریفه دیگری می فرماید:
    « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوالله و اجبتنبوا الطاغوت»[2]
    همانطور که مشاهده میکنید، قران کریم به صراحت از این مطلب خبر میدهد که هر امت و قبیله ای از کلام الهی خبردار بوده است.
    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    یعنی شما می خواهید بگویید فقط انسان هایی که صاحب تمدن اند نیاز به دین الهی داشتند و دیگر مردم دنیا نداشته اند؟؟!! حقیقتا خودتان این استدلال را می پذیزید؟ در ضمن تمدن همه جا بوده. آب و آبادانی همه جا بوده است. هر چند که در خاورمیانه تمدن قدمت بیشتری دارد ولی اینگونه نبوده که در الباقی نقاط دنیا هیچ تمدنی وجود نداشته است.

    بنده ادعا نکردم که ادیان تنها در خاورمیانه بوده. انکار نیز نکردم
    عرض کردم یک شاهد قطعی داریم که تمام مردم در ان روزگاران از ادیان باخبر بوده اند.
    حال چه همه تنها در خاورمیانه بوده باشند یادر جاهای دیگر زمین نیز باشند، به قرینه شاهد قطعی قرانی، همگی از پیام الهی با خبر بوده اند.
    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    مثلا قوم مایاها در 1000 سال قبل از میلاد در آمریکای مرکزی است. آیا شما پیامبری را در آن زمان برای این قوم سراغ دارید؟

    خیر سراغ ندارم.
    اما اینکه من خبر ندارم، دلیل نمیشود که وجود نداشته باشند.
    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    تاریخ اقوام محتلف کره زمین مشخص است. تاریخ ادیان هم مشخص است. به همان نواریخ مراجعه بفرمایید صحت ادعای بنده برای شما مکشوف خواهد شد. شما بفرمایید ثابت کنید که 600 سال پیش قبل از فتح آمریکا پیام کدام پیامبری برای سرخپوست ها هدایت گر بوده است؟
    فکر نمی کنم 600 سال پیش زمان زیادی باشد. اگر به تاریخ 600 سال پیش نتوان اعتماد کرد کلا به شکل گیری دین اسلام هم در 1400 سال پیش نمی توان اعتماد کرد.

    دوست عزیز
    بحث ما بر سر رسیدن پیام پیامبران است.
    براساس شواهد قرانی، پیامب پیامبران تا زمان پیامبر خاتم به تمام مردم و امتها رسیده است.
    اما اینکه پس از ایشان نیز تمام مردم از این موهبت الهی بهره مند بوده باشند، این قابل اثبات و قابل انکار نیست.
    البته به هر حال مشکلی نیز نیست و نه با ضرورت دین منافات دارد نه باضرورت نبوت و نه باحکمت و عدالت خداوند.
    [=microsoft sans serif]


    [/HR][=microsoft sans serif][1] . سوره فاطر، ایه 36

    [=microsoft sans serif][2] . سوره نحل، ایه 36

    [=microsoft sans serif]

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    چرا که تکثر ادیان ( الهی و غیر الهی ) نتیجه اراده و اختیار انسانی می شود و آنوقت موجه خواهد بود. ولی اگر دین را صرفا از جانب خدا بدانیم برای خدا هدایت نکردن نسان هایی که خلق کرده است غیرموجه است. لذا اگر فرض را بر این بگیریم که حتی یک نفر از هدایت خدا توسط ادیان الهی بی بهره بوده است نقض بر قدرت هدایت گری خداوند است.

    نقض بر هدایت گری است یعنی با کدام یک از اصول عقلانی منافات دارد.
    با عدالت خدا یا با حکمتش.
    این بحث به تفصیل در تاپیک وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا؟!؟! بحث شده است. به انجا مراجعه کنید.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    مگر برای دستورات و احکام دین اسلام دلیل عقلی وجود دارد؟ شما دلیل عقلی این شکل نماز خواندن ما را بفرمایید. یا دلیل این شکل غسل کردن را؟

    دقت نکردید، احکام اسلامی پشتوانه عقلی دارد به این معنا که تک تک احکام اسلام را در نظر بگیرید، حجیتش وابسته به این است که اصول عقائد اثبات شود و یک سری اصول عقلانی دیگر همانند توحید در تشریع و ربوبیت و عبادت و صادق بودن خدا و صادق بودن نبی و .. اثبات شود. انگاه که اثبات شد، تک تک احکام نیز پشتوانه وعقبه عقلانی مییابد.
    اما این امر در ادیان زمینی وجود ندارد. کدام دلیل عقلی پشتوانه اعتبار اموزه ها و احکام این ادیان است.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    شما فرض را بر این بگیرید که منظور ما عقل به معنای کلی است. نه فلسفی.
    به هر حال شما ادعا کردید که عقل انسان قادر به درک جزییات نیست و باید ثابت کنید.

    اولا عقل به معناي كلي يعني چه؟
    ثانیا: عقل به یک معنا بیشتر نیست و ان قوه درک کننده کلیات است که در مقابل نقل و شهود قرار میگیرد. اثباتش نیز انجام شد.
    دوباره به پست مربوطه مراجعه کنید

    صدیق;436907 نوشت:
    در این که عقل قادر به درک کلیات است مشکلی نیست. ولی ناتوانی اش در درک جزییات باید اثبات شود..
    اولا: اثبات این مسئله در مسائل و مباحث فلسفی و علم النفس فلسفی بیان شده است.
    دلیل این مسأله نیز تفکیک ادراک حسی، خیالی، وهمی و عقلی است که در معرفت شناسی نیز به تفصیل مورد بحث قرار گرفته است.
    اما اجمال ان:
    در انسان قوه‏اى است روحانى به نام قوه عاقله كه صورت ماهيت كليه هر چيزى را از ماده و عوارض ماده جدا میکند. مسلم است كه هر ادراك و اتصال و رابطه‏اى كه ما بين مدرك و مدرك برقرار مى‏شود، به وسيله نوعى از تجريد و جداسازى صورت از ماده خارجی ان است.
    اما تفاوت انواع ادراک در این است که:
    نيروى حس در ادراك حسى، صورت محسوس را از ماده جدا مى‏سازد، به شرط حضور ماده؛
    نيروى خيال در ادراك خيالى، صورت هر امر محسوسى را هنگام غيبت ماده از ماده و برخى از عوارض ماده از قبيل وضع و اين متى، نه از قبيل شكل و تعداد) جدا میکند؛
    نيروى وهم، صورت را از ماده و از كليه عوارض ماده جدا مى‏سازد با حفظ نسبت و اضافه آن صورت به ماده
    زيرا قوه خيال، صور جزيى‏ه را از قبيل صورت زيد و عمرو، و قوه واهمه، معانى جزيى‏ه را از قبيل محبت و يا عداوت به شخص معينى را ادراك مى‏كند.
    اما عقل و قوه عاقله انسان، صورت را به طور كلى و عارى و جدا از هر قيد و شرطى ادراك مى‏كند.
    پس قوه عاقله، در امر محسوس، آن را به طور كلى معقول و ذاتى عارى و مجرد از هر امرى زايد بر ذات وى میکند.[1]

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    تا آنجایی که بنده اطلاع داشتم شیعه قایل به حسن و قبح عقلی است .

    قاعده حسن و قبح عقلی، تنها در یک سری احکام و قواعد کلی کارساز است. مثلا با کمک این قاعده اثبات میشود که ظلم از خداوند قبیح است همانطور که از انسان نیز قبیح است.
    اما تشخیص اینکه فلان عمل خاص ظلم است یا نیست، از عهده این قاعده بر نمی اید.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    در زمینه اعتقادات هم شیعه معتقد است که علم کلام وظیفه اش توجیه عقلانی باورهای دینی است.

    خیر علم کلام متکفل بیان توجیه عقلائی باورهای دینی نیست. بلکه وظیفه متکلم دفاع از اموزه ها و باورهای اعتقادی است. گاه این باورها هیچ توجیه عقلانی ندارد ولی به واسطه یک سری اصول عقلانی دیگر توجیه میشود. مثلا اینکه امام منحصر در دوازده تاباشد چه توجیه عقلانی دارد یا اینکه در عالم برزخ چه سوالهایی پرسیده شود یا خیلی از باورهای جزیی اعتقادی به صورت مستقیم و جزیی چه توجیه عقلانی دارد جز اینکه در پرتو اصول کلی تر عقلانی توجیه میشود.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    باورها و اعتقادات و اخلاقیات هم روز به روز تغییر می کنند و لازم است که همیسه یک شخصی از جانب خدا باشد تا پاسخ گویی این مسابل باشد.

    باورها عوض نمیشود، همانطور که احکام نیز به مرور عوض نمیشود بلکه موضوع انها عوض میشود و وقتی موضوع عوض شد، حکمش نیز خود به خود جای خود را به حکم دیگری میدهد.
    باورها نیز چنین است. انچه در طول تاریخ متکلم برعهده دارد پاسخگویی به شبهات و ارائه بیان جدیدی متناسب با شبهات روز است نه اینکه باور ما عوض بشود.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    ما کاری به آنهایی که در شرع آمده نداریم. منظور نظر ما مسایل جزیی مبتلا بهی است که در طول زمان به وجود می آیند.
    برای آنها چگونه باید حکم خدا را مشخص کرد؟ به گفته شما مسایل کلی که در بسیاری از احکام راه ندارد. پس باید چه کنیم؟
    خوب تمام استدلال ما هم همین است. حال که در زمان و مکان خاصی دسترسی به معصوم نیست پس یعنی وجود معصوم ضروری نبوده. مگر ما چه فرقی با انسان های 1400 سال پیش داریم که برای آنها ضروری بوده و برای ما نبوده است.
    شما وقتی می گویید دین برای هدایت انسان ضروری است باید نماینده معصوم دین در بین انسان ها همیشه باشد. حال که نیست یعنی از همان اول هم ضروری نبوده است.
    در واقع ما هم می توانیم همین استدلال شما را بکنیم.
    به این شکل که :
    می گوییم انسان با عقل خودش می تواند خود را هدایت کند.
    می گویید :

    جسارتا نتیجه گیری جالبی و مغالطه خوبی کردید.
    مگر منبع استنباط احکام یک سری قواعد کلی است که از نبود انها نتیجه بگیرید که دین کارساز نیست، پس عقل کفایت میکند؟؟؟؟؟؟؟
    خیر، منبع احکام در وهله اول قران است و سنت مسلم معصومین نه عقل و نه اجماع.
    نقل هم که الی ماشاءالله وجود دارد و از همانها یک سری قواعد کلی به دست می اید البته قواعدی که مستفاد از نقل است و به عنوان قواعد کلی شمرده میشود.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    ه قرقی کرد. اگر قرار است به عقل از باب اضطرار رجوع شود. این کار می توانست از همان اول صورت گیرد.

    دوباره می فرمایید می توانست؟
    بله اشکال عقلی نداشت اما خدا که شارع است خودش اینطور خواسته است.
    اگر کسی ادعا میکندکه برنامه را خودش دارد، باید بگوید خودش با ارتباط با عالم ماوراء متوجه شده یا به کمک عقل خودش؟
    اگر به کمک عالم بالا باشد، پس نبی است و باید معجزه بیاورد
    و اگر به کمک عقل خودش است، باید دلیل عقلی برای اثبات حجیت حرفش بیاورد وگرنه تنها به درد خودش میخورد و خودش باید پاسخگوی این ادعایش باشد.

    شریعت عقلانی;437520 نوشت:
    ولی وظیفه دیگر مجتهد هم پاسخ گویی به مسایل مبتلا بهی است که در شرع وجود ندارد. لذا در این زمینه باید به اجتهاد شخصی بپردازد.

    در مسائل مبتلا به نیز باید با توجه به اصول رایج وحاکم جواب بدهد،. یعنی در این امور گرچه روایت و نقل خاصی نداریم اما به کمک قواعد کلی همچون برائت و استصحاب و احتیاط و تخییر و قواعد دیگر همچون لاحرج و لاضرر و ... پاسخ میدهد که ان قواعد را نیز از شرع و از روایات و ایات گرفته است.
    پس باز هم جواب از ناحیه خودش نداده بلکه مستندبه وحی و شرع است.

    بسم الله الرحمن الرحیم
    با سلام و خداقوت

    شریعت عقلانی;438111 نوشت:
    بله. ولی ظاهرا چاره ای جز استقاده از همین عقل نیست. چرا که دسترسی به عقل کامل میسر نیست.لذا برای پاسخ گویی به مسایل بشر درست نسبی هم کفایت می کند.

    شما خودتون اذعان داشتید که دسترسی به عقل کامل میسر نیست(برای بشر معمولی)
    پس اگر کسی برنامه مدون و لایتغیری(یعنی برای هر سوال مشخص یک جواب یکتا) ارائه داد، یا دروغگو است یا پاسخهایش مافوق بشر است؟

    از طرفی امکان هم ندارد که برای هر سوال مشخص جواب یکتایی نباشد،

    لذا همچین پاسخهایی وجود دارد

    حقیر به این مجموعه از پاسخها(ی مرتبط با سرنوشت بشر) دین میگویم.

    شریعت عقلانی;438113 نوشت:
    اون مسیر مسیر ثابت و لایتغیری نیست. مسیر بشر بنا بر کامل تر شدن عقل انسان بوسیله همین عقلش مشخص می شود. مشروط به استفاده صحیح از آن است.

    راه کمال انسان هم مجموعه سوالاتی است که هر سوال واحد از آن پاسخی یکتا دارد.
    لذا راه کمال انسان کاملاً مشخص و لایتغیر است، هر چند ما (بویژه حقیر) چیزی از آن ندانم.

    عملکرد ما و شما هم ربطی به دین ندارد.
    صحبت حقیر از دولتهای پیشرفته یک صحبت علمی است که اتفاقاً درمورد فرقه های اسلامی هم صادق است.
    وقتی یک مجموعه جواب مشخص وجود دارد، هر فرقه ای به اندازه پرت بودن جوابهایش از مسیر مشخص و لایتغیر دور خواهد بود.

    در پناه خدا

    صدیق;437903 نوشت:
    حل این مشکل، وابسته به تبیین عینیت غایت وذات در مجردات است.
    بیان این مسأله به این صورت است که

    م1. انجام کار، نوعی حرکت است به سمت انجام ان.
    م2. حرکت نیازمند به غایت وهدف است.(تا با حکمت منافات نداشته باشد.
    م3. موجود مجرد، فی نفسه تام و کامل است.
    م4.بنابراین،اگر موجود مجرد کاری را انجام میدهد، این کار به خاطر ذات خودش است و خودش مراد و مقصود کارش است نه برای اینکه به چیزی برسد.
    م5. علت و معلول با یکدیگر سنخیت و مسانخت دارند.
    م6. سنخیت میان علت ومعلول، مستلزم این است که این دو وجود در حقیقت یک وجود دارای تشکیک باشند. یک وجود که در دو مرتبه تحقق یافته است. در یک مرتبه به صورت وجود شدیدو در یک مرتبه به عنوان وجود ضعیف. این رابطه در کلمات متأخرین به نام رقیه و حقیقه بیان شده است.
    م7.حقیقه و رقیقه به این معناست که مرتبه ای از وجود شیءکه در علت است، حقیقت و وجود شدید و غلیظ است و مرتبه ای که در معلول است، وجود ضعیف و رقیقه همان است نه اینکه وجود مستقل و بی ربطی به ان باشد.
    م8.هر معلولی در مرتبه علت، با وجود کامل تری وجود دارد
    زیرا علت، باید کمال معلول را دارا باشد تابتواند انرا ایجاد کند( معطی شیء نمیتواند فاقد ان باشد)
    بنابراین، اگر فاعل مجردی، کاری را انجام میدهد، هدفش از انجام این کارش، ذات خودش و علت غایی ان کار، حب ذاتی فاعل مجرد به ذات خودش است.
    به همین جهت گفته میشود که فعل وغایت در مجردات یکی است وعین هم هستند.


    صدیق;437906 نوشت:
    در پست قبل عرض شد که انجام فعل، نوعی حرکت است وهر حرکتی یک امر حادثی است.
    بنابراین همانطور که هر فعلی نیازمند به علت فاعلی است، نیازمند به علت غایی نیز هست.
    علت غایی ان همان است که در این مبحث به عنوان قصد و غرض نامیده میشود.

    من از این دوتا پست اینطور برداشت کردم که غایت داشتن فعل ربطی به حکمت ندارد چون گفتین هر فعلی یک امر حادث است باید غایتی داشته باشد....درسته؟
    چون ارتباط دیگه ای با سوالم یعنی :

    هارب;436941 نوشت:
    چه لزومی دارد هر چه برای مخلوقات ضعف و نقص محسوب شود برای خداوند هم همین طور باشد؟ا
    (با توجه به اینکه نقص برای خدا به معنی هر چیزی است که موجب محدودیت و یا نیازمندی او شود)
    که این دو پست جوابش بود پیدا نکردم
    صدیق;437915 نوشت:
    دلیل عقلی ندارد بلکه پیش فرض عقلی دارد.
    یعنی با این پیش فرضها که خداوند صادق است و حکیم، فرمایش او را دراین زمینه می پذیریم. و به همین دلیل، قیاسی که تشکیل میشود از یک مقدمه عقلی ویک مقدمه نقلی تشکیل میشود.
    وقتی هنوز نبوت اثبات نشده و ما برای اثباتش مجبوریم این دو پیش فرض رو بیاریم چه طور بری پذیرش این دو پیش فرض به قول انبیا استناد میکنید؟!؟این دور نیست؟

    صدیق;437915 نوشت:
    به این خاطر که هم خودمان با مراجعه به وجدانمان در می یابیم که با فهم و درک یک سری امور کلی، همانند اصول عقائد( بدون جزئیاتش) و یک سری اصول کلی اخلاقی(حسن وقبح عقلی و بدی ظلم و...) و یک سری کلیات احکام شرعی همانند نفی ضرر و نفی حرج و ... که خود از احکام عقل ضروری نظری وعملی استنباط شده، نمیتوان پاسخ تمام مسائل زندگی خود رابیابیم.
    حال در این صورت سوال میشود
    ایا زندگی ما و فلسفه خلقت ما تنها در برخی اموری که بتوان از احکام کلی بالا حکم انرا استنباط کرد، هدف هست.
    یا اینکه کل زندگی ماهدف دار است و با فرض قبول هر هدفی از خلقت، که قطعا امر محدود همانند لذت مادی دنیوی نیست، باید برنامه ای برای رسیدن به این هدف داشته باشیم.
    قطعا احتمال اول نیست.
    زیرا لازمه این احتمال نیز همانند بی هدف بودن کل زندگی، نقض حکمت خداوند است.
    بنابراین باید برای تمام زندگی و کارهای ان برنامه داشته باشیم
    پس صرف دانستن یک سری امور کلی فایده ای برای ما ندارد.
    بعلاوه، دانستن یک سری امور کلی، بر فرض برخی امور را به مانشان دهد، ولی هیج ضمانت اجرایی ندارد.
    تا توبیخ های الهی به کمک احکام عقلی نیاید، انسان انگیزه ای برای انجام کار و تلاش ندارد.
    به همین دلیل علما فرموده اند: واجبات شرعی، برای احکام و واجبات عقلی لطف به شمار میروند.«السمعیات الطاف فی العقلیات»
    این بخشم من متوجه نشدم.سوالم این بود که شاید عمل به همین کلیات مارو به هدف برسونه.شاید نیاز نباشد به برنامه ای بیشتر از این.از کجا میدانیم برای رسیدن به هدفی که خدا برای ما تعیین کرده حتما دستورات بیشتر و جزییت بیشتری نیاز است؟مگه نمیگین

    صدیق;437909 نوشت:
    هر کس به حسب فهمی که دارد مواخذه نیز میشود نه بیش از ان.
    خب ما هم شاید اگر در همین حد که عقلمان تشخیص میده عمل کنیم به هدف برسیم و کافی باشد و اصلا نیاز به دستورات بیشتر نباشد...

    صدیق;437919 نوشت:
    این بحث به تفصیل در تاپیک ذیل مطرح شده است:
    وجود اختیار در انسان ها = نقض عدالت خدا

    خلاصه جواب این بخش این است که ضرورتی که در این مبحث مطرح میکنیم، ضرورت غیر ذاتی است.
    یعنی ضرورت ارسال نبی وضرورت وجود ادیان، ضرورت وصفی است به این بیان که:
    چون خداوند متعال این راه را انتخاب کرده و با همین راه قصد امتحان و ابتلای بشر را داشته است تا انسانها فرمانبرداری خود را نشان دهند، به همین جهت، ضروری شده است.
    بنابراین اگر خداوند میخواست راه دیگری را انتخاب کند، هیچ مانعی نمیداشت.
    اگر میخواست ازابتدا به صورت اعجاز امیز همه را کامل خلق کند،هیچ مانعی برایش وجود نداشت.
    اما خودش اینطور خواسته است و این خودش جزیی از برنامه الهی در کمال بخشی به انسان است.


    این تاپیک هم یک جورایی ادامه ی بحث همان تاپیک است....

    ببینید ما داریم در مورد اثبات نبوت عامه بحث میکنیم با برهان عقلانی.حالا اشکالی به این برهان گرفته شده شما نتیجه ی برهان رو درست فرض میکنید بعد با استفاده از اون جوب اشکال رو میدید؟؟؟؟؟؟نبوت هنوز اثبات نشده! .ما از کجا بدانیم خدا اراده کرده پیامبر بفرستد؟!
    در ان تاپیک گفتیم انچه ضروری است هدایت است نه ارسال رسل.حالا با بررسی های انجام شده در پست اولتان هر امکان دیگر به جای نبوت رو که فکر میکردید میشه بیان کرد اوردید و نقض کردید و فقط ماند ارسال رسل.حلا عرض بنده این است که به هر طریقی و به هر روشی یک سری ادم که پیامبر نداشتند هدف خلقت برایشان نقض نشده.ان روش هر چه که هست ر من به عنوان پنجمین راه حل پست اولتان میذارم.اگر بپذیرید این راه هم وجود دارد پس لزومی برای ارسال رسل نیست.اگر نپذیرید حکمت خدا در مورد این افراد نقض شده!!...

    صدیق;438684 نوشت:
    اولا: سنت قطعی خداوند در مورد برخورد با موجودات عالم طبیعت و این جهان این است که هر کاری را بر اساس مقتضیات عادی و طبیعی خود انجام دهد. نه اینکه از راه اعجاز. ابی الله ای یجری الامور الا بالاسباب.
    من هر وقت این جمله رو میبینم کلی تعجب میکنم!چه اعجازی بالاتر از اینکه فرشته ای از طرف خالق انسان بیاد با فردی صحبت کنه و او رو بکنه نماینده خودش ووووو...کجای مسئله ی نبوت و کل سیستم ارسال رسل عادی!!!و طبیعی است؟؟؟
    صدیق;438684 نوشت:
    ثانیا: برفرض از جواب قبل چشم پوشی کنیم، باز هم ایرادی ندارد. زیرا اگر این نحوه عمل کردن و فرستادن جزء برنامه الهی نبود و خودش جزء ابتلائات و امتحان ها نبود، ممکن بود بتوانیم بگوییم که با قدرت مطلق او منافات دارد.
    ولی اگر این کار خودش جزء برنامه باشد، یعنی یکی از امتحانان بندگان این باشد که عده ای از او دور باشند زمانی یا مکانی و سخن او را با واسطه بشنوند، البته با حفظ شرایط صحت نقل، حال اگر کسی به این صورت ایمان بیاورد، خودش یک مرتبه عالی از کمال را طی کرده است.
    اگه اصلا این پیام بهش نرسه چی؟دیگه این پاسختون درست نیست.(مثل کسانی که به تنهایی و دور از مردم در جنگل یا...زندگی میکنن) یا کسی که به خاطر ویژگی های همین جهان مادی عقلشو از دست داده و در نتیجه باز هم چه پیام خدا بهش برسه چه نه فرقی به حالش ندارد.در این صورت اشکالات جناب شریعت عقلانی سر جای خودش باقی است.
    سلمان14;437934 نوشت:
    علم انسان هر روز بیشتر میشود، بنابراین علم انسان نمیتواند بصورت قطعی جوابگوی مسایل انسانی باشد، چرا که در هیچ زمانی کامل نخواهد بود.

    مگه دین به همه ی این نیازها جواب میده؟
    به نیاز های پزشکی و فنی و... شما جواب میده؟نه!خب باقی نیازهای ما هم روش!!!!!کی گفته لازمه برای همه ی نیازهای بشر خدا برنامه ای بفرسته.این همه نیاز بدون جواب داریم....

    هارب;426437 نوشت:
    در مورد ضرورت نبوت اول باید ضرورت دین اثبات شود و بعد نبوت در نتیجه میخواهم خواهش کنم اول ضرورت دین اثبات بشه و بعد از ان این مسئله رو بررسی کنیم که چه لزومی دارد این دین از طریق ارسال رسل به انسانها برسد؟

    فقط خواهش میکنم به تاپیک های دیگه ارجا ندین چون خوندمشون و اشکالاتی در مورد براهینشون دارم که میخوام بپرسم.اما چون بررسی اشکالات باید بر اساس یک مبنای مشترک باشه میخوام اول اصل برهان بیان بشه.
    تشکر

    سلام

    به نظر حقیر مهمترین ضرورت دین همان اصل توحید و خداشناسی می باشد
    چرا که تاریخ ادیان نشان می دهد انسانها در شناخت خدای یگانه به خطا رفته اند
    گرچه مصلحان بزرگی نظیر کنفسیوس یا بودا یا دیگران در اجتماع ظهور کرده و
    از اخلاقیات و ... گفته اند
    اما تمام انها در شناخت خداوند ضعف داشته یا به خطا رفته اند
    و فقط ادیان الهی پایه گذار توحید در جهان بوده اند

    موفق باشید

    بسم الله الرحمن الرحیم
    با سلام و خداقوت

    هارب;439120 نوشت:
    مگه دین به همه ی این نیازها جواب میده؟
    به نیاز های پزشکی و فنی و... شما جواب میده؟نه!خب باقی نیازهای ما هم روش!!!!!

    ببین دوست عزیز،
    اول صحبت از این است که آیا هر نیاز ما که در دستگاه منطقی به صورت یک سوال مشخص درمیاد یک جواب مشخص دارد یا ندارد؟اگر دارد، ما اسم آن جوابهای مشخص را دین میگذاریم
    اگر ندارد، پس همین سوال ما هم بیهوده است، به تناقض میرسیم.

    تا اینجا فهمیدیم که یک مجموعه جواب مشخص برای انسان منطقی وجود دارد.(حالا اینکه تا الان اون مجموعه جواب را پیدا نکردیم یا عمل بهش نکردیم بحث دیگری است، معادلات فنی ومهندسی هم که درست هستند عمل نکردن به اونها موجب نادرست بودنشون نمیشه و ....)

    حالا سوال اینه که اون مجموعه جواب درست رو از کجا بدست بیاریم؟
    مسلماً عقل انسانی به تنهایی نمیتونه اون رو بدست بیاره، چون هر روز نسبت به روز بعد ناقص است.
    جواب پیش هر کسی میخواد باشه باید منتسب به چیزی ماورای انسان و منطق انسانی که قابلیت تکامل دارد باشد.

    در پناه خدا

    سلمان14;438983 نوشت:
    شما خودتون اذعان داشتید که دسترسی به عقل کامل میسر نیست(برای بشر معمولی)
    پس اگر کسی برنامه مدون و لایتغیری(یعنی برای هر سوال مشخص یک جواب یکتا) ارائه داد، یا دروغگو است یا پاسخهایش مافوق بشر است؟

    با سلام.
    حالت سومی هم دارد. پاسخ هایش در حد عقل و علم خودش هست. این در مورد تمام مکاتب صدق می کند. لذا نه دروغگوست نه مافوق بشر.
    سلمان14;438983 نوشت:
    از طرفی امکان هم ندارد که برای هر سوال مشخص جواب یکتایی نباشد،

    پاسخ یکتایی هست. ولی هر کس به اندازه عقل و علم خودش از آن پاسخ یکتا بهره ای دارد.
    مثل دریایی که هر لیوانی به اندازه حجمش از آن پر می شود. دریا را نمی توان در لیوان جای داد.
    سلمان14;438983 نوشت:
    لذا همچین پاسخهایی وجود دارد

    حقیر به این مجموعه از پاسخها(ی مرتبط با سرنوشت بشر) دین میگویم.


    بنده هم به چنین پاسخ هایی دین می گویم. اگر آن را مستقیما به خدا منتسب نکنیم ضروری است. ولی اگر آن را مستقیما به خدا منتسب بکنیم به دلیل اینکه عده ای از آن پاسخ ها محرومند و خداوند هم چون هادی است نمی شود که عده ای از بندگانش را از هدایت محروم کند لذا ضروری نیست.
    سلمان14;438983 نوشت:
    راه کمال انسان هم مجموعه سوالاتی است که هر سوال واحد از آن پاسخی یکتا دارد.
    لذا راه کمال انسان کاملاً مشخص و لایتغیر است، هر چند ما (بویژه حقیر) چیزی از آن ندانم.

    به جای راه کمال انسان بگذارید : راه کمال هر انسانی.
    انسان به منزله شاخه ای از درخت است که غذای او از مسیری مختص به خودش به او می رسد. البته این راه ها در قسمت هایی (مانند تنه درخت ) اشتراک پیدا می کنند . ولی اینگونه نیست که مسیر تمام انسان ها یک مسیر باشد. بلکه برای هر انسانی مسیری وجود دارد.کمال انسان مانند جدول ضرب نیست که بگوییم دودوتا چهارتا می شود. موید این مطلب هم فهم متفاوت انسان ها در طول تاریخ از همین وحی است که به قول شما همان پاسخ یکتاست. می بینیم که وقتی همین پاسخ یکتا به دریچه عقل ناقص انسانی می رسد متفاوت می شود.
    سلمان14;438983 نوشت:
    وقتی یک مجموعه جواب مشخص وجود دارد، هر فرقه ای به اندازه پرت بودن جوابهایش از مسیر مشخص و لایتغیر دور خواهد بود.

    پاسخ ها را اگر چه می توان با هم مقایسه کرد. ولی میزان دوری و نزدیکی آنها به آن پاسخ حقیقی ( حقیقت ) یکی است.مثلا 100 بزرگتر از 1 است. ولی فاصله هر دو تا بینهایت یکی است.
    و من الله توفیق

    با سلام.

    صدیق;438684 نوشت:
    بله درست است که خداوند متعال قادر است و همین خدای قادر، خالق و شارع نیز هست، اما نکته مهم در اینجاست که
    اولا: سنت قطعی خداوند در مورد برخورد با موجودات عالم طبیعت و این جهان این است که هر کاری را بر اساس مقتضیات عادی و طبیعی خود انجام دهد. نه اینکه از راه اعجاز. ابی الله ای یجری الامور الا بالاسباب.

    به نقل قولی که از بنده آوردید دوباره مراجعه بفرمایید ملاحظه می کنید که بنده حرفی از اعجاز نزدم. بلکه عرض شد همین اسباب عادی جهان هم می توانست طوری باشد که نه اختیار از انسان سلب شود و هم دین کامل خدا به همه برسد. آیا خداوند قادر نبود که این کار را بکند؟
    صدیق;438684 نوشت:
    از سوی دیگر، همانطور که میدانید، ماده محدودیتهایی دارد و این محدودیتها، ذاتی ماده است. ماده حتما مکان دار و زمان دار است. محدود است. محدودیت علم و اگاهی دارد و ... بنابراین حالت طبیعی و عادی کاری که قرار است در این عالم روی بدهد این استکه با همین محدودیتها روبروست.
    پیامبری که به سمت این مردم می آید، حتما با یک سری محدویتهای طبیعی و غیر طبیعی روبروست.
    قطعا یک سری از مردم ا زاو فاصله دارند و ...

    بله ما هم می گوییم به دلیل همین محدودیت هایی که ماده دارد در نتیجه می بایست راه دیگری برای هدایت از طرف خدا باشد که دارای محدودیت های کمتری باشد.
    صدیق;438684 نوشت:
    ثانیا: برفرض از جواب قبل چشم پوشی کنیم، باز هم ایرادی ندارد. زیرا اگر این نحوه عمل کردن و فرستادن جزء برنامه الهی نبود و خودش جزء ابتلائات و امتحان ها نبود، ممکن بود بتوانیم بگوییم که با قدرت مطلق او منافات دارد.
    ولی اگر این کار خودش جزء برنامه باشد، یعنی یکی از امتحانان بندگان این باشد که عده ای از او دور باشند زمانی یا مکانی و سخن او را با واسطه بشنوند، البته با حفظ شرایط صحت نقل، حال اگر کسی به این صورت ایمان بیاورد، خودش یک مرتبه عالی از کمال را طی کرده است.

    بنا به اقتضادات و محدودیت های جهان ماده این کار یعنی کشف حکم الهی که در دین هست برای عده ای محال بوده است. حتی اگر یک نفر مصداق هم داشته باشد ضرورت نبوت زیر سوال است.
    صدیق;438701 نوشت:
    پاسخ سوال دوم نیز این است که چون همه چنین قابلیتی پیدا نکرده اند. لطفا تکه اول این پست خود را فراموش کنید که قابلیت نیز اکتسابی است و نبی با کارهای اختیاری خود به این مقام رسیده البته کمک و مدد الهی بی تأثیر نیست، نه اینکه صرفا پدیده ای تفضلی از جانب خداوند باشد.

    اصل حرف ما هم همین است. دین از یک جهت ناشی از اراده خداست. مانند تمام ادیان و مکاتب بشری دیگر. از یک سو هم ناشی از اراده و اختیار و قابلیت های فردی است. این پیامبر بوده که با عروج به عالم معنا به مقام نبوت رسید. نه این که خداوند در زمانی و مکانی خاص انتخابی کرده باشد. لذا ادیان وجه بشری دارند و همین عامل باعث تکثر آنها شده است.
    صدیق;438701 نوشت:
    اینکه همه از عقل بهره مندند نتیجه نمیدهد که عقل انها نیز توان فهم برنامه را دارد و این خودش اول کلام و مصادره است.

    به هر حال جهان شمول تر از دین است.

    صدیق;438701 نوشت:
    باز هم کلام شما مبهم است.
    معلوم نیست منظوتان این است که اراده انسانها چه نقش در ادیان دارد.
    اگر فقط در شکل گیری موثر است یعنی چه؟
    ایا یعنی اینکه اراده نبی و کار ارادی او باعث میشودکه دین شکل بگیرد یا دین رواج بیابد.
    یا اینکه اراده طرفداران باعث شکل گیری یا رواج دین میشود.
    اگر منظور این است که اراده نبی باعث شکل گیری دین میشود، این همان تأثیر اراده نبی در محتوای ادیان است وهیچ فرقی با ان ندارد که:قطعا درست نیست و هیچ متدینی قائل به ان نیست.
    درست است که زمینه سازی برای دریافت وحی با کارهای ارادی نبی انجام میشود اما این کار ارادی باعث ایجاد برنامه نمیشود.
    به عبارت دیگر، اراده نبی زمینه ساز دریافت است نه شکل دهنده برنامه.
    برنامه فقط از جانب خداوند بر جان نبی نازل میشود حالا یا با وساطت فرشته وحی یا بدون واسطه.

    واضح تر این که ادیان الهی چون یهود و مسیحیت و اسلام مانند تمام ادیان و مکاتب بشری دیگر چون بودیسم و مارکسیسم و ..... ناشی از علم و اراده انسانی است. حال یا با بکار گیری علم و عقل اکتسابی و حصولی یا با علم حضوری.

    صدیق;438701 نوشت:
    خب این چه ربطی دارد به عدم ضرورت دین.
    دین ضروری است ولی این دین ضروری مربوط به عالم دنیاست.
    وقتی کاری در عالم دنیا روی میدهد، با محدودیتهای مادی روبروست.
    حال این خودش راه حل دارد و منافاتی با ضرورت دین ندارد.
    این مشکل تنها زمانی ایراد میداشت که مشکل عقلی ایجاد میکرد.
    ولی نرسیدن هدایت و دین به این افراد نه با عدالت خدا منافات دارد نه با حکمتش.

    وقتی می گوییم دین برای نوع انسان ضروری است.
    از طرفی هم می گوییم خداوند خالق عالم هستی است. از طرفی هم تمام قوانین و اقتضادات علی و معلولی هم وابسته به اراده اوست. اینها یعنی اینکه اگر دین برای نوع انسان ضروری بود باید خداوند عالم هستی را طوری خلق می کرد که دین بدون خرق عادت به تمام بندگان برسد. حال که عالم هستی به گونه ای خلق شده که بواسطه قوانین طبیعی آن دین خدا به بسیاری از انسان ها نرسیده است نتیجه می گیریم که دین از ابتدا ضروری نبوده است. حال دو حالت وجود دارد :
    یا خداوند مستقیما دین را نازل کرده است بدون نقش آفرینی اراده انسانی که نتیجه می گیریم که دینی که نازل کرده مخصوص زمان و مکان خاصی بوده و الباقی انسانها نیازی به دین نداشتند.
    یا اینکه بگوییم امر خدا واحد است و خلق هر چیزی بواسطه اراده انسانی است. در این تبیین چه دین اسلام و چه مکتب بودیسم و .... یک جور شکل گرفته اند.

    صدیق;438724 نوشت:
    اولا اگر شاهد میخواهید خود ایات صریح قران بهترین شاهد براین مسئله است.
    قران کریم به صراحت میفرماید: هیچ قوم و قبیله ای نبوده مگر اینکه برایشان دین و هدایت الهی فرستاده شده است.
    «و ان من امه الا خلا فیه نذیر»[1]
    یا در ایه شریفه دیگری می فرماید:
    « و لقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوالله و اجبتنبوا الطاغوت»[2]
    همانطور که مشاهده میکنید، قران کریم به صراحت از این مطلب خبر میدهد که هر امت و قبیله ای از کلام الهی خبردار بوده است.

    چند تفسیر :
    1. بعثنا فعل گذشته است. و امت های بعد را شامل نمی شود. لذا خود قرآن هم نمی گوید که ما برای هر امتی رسولی نازل خواهیم کرد.
    2. ممکن است رسولانی باشند که حتی بدون اینکه خودشان هم بدانند رسول باشند. یعنی نقش تلنگری داشته باشند. در این تفسیر پیامبر اسلام آخرین پیامبر نیست. بلکه بعد از او هم باید در هر امتی و در هر زمانی رسولی باشد که مردم را بیم دهد.
    3. شاهد گرفتن قرآن در مسئله ضرورت دین غیر منطقی است. چه اینکه این کلام با شواهد عینی تناقض دارد. تاریخ اسلام که مشخص است. نکند شما می خواهید تاریخ اسلام را هم رد کنید. حیطه گسترش اسلام در دنیا مشخص است. شما بفرمایید حجت الهی بر مردم در زمان بعد از پیامبر در سایر نقاط دنیا که دین اسلام به آنها نرسیده که یا چه بوده است؟
    صدیق;438724 نوشت:
    اما اینکه من خبر ندارم، دلیل نمیشود که وجود نداشته باشند.

    ولی بر اساس اعتقاد خود مسلمانان قطعا می دانیم که بعد از پیامبر اسلام امامان معصوم هستند که مکان و زمان آنها هم مشخص است. سایر نقاط دنیا چه می شود؟
    صدیق;438724 نوشت:
    براساس شواهد قرانی، پیامب پیامبران تا زمان پیامبر خاتم به تمام مردم و امتها رسیده است.
    اما اینکه پس از ایشان نیز تمام مردم از این موهبت الهی بهره مند بوده باشند، این قابل اثبات و قابل انکار نیست.
    البته به هر حال مشکلی نیز نیست و نه با ضرورت دین منافات دارد نه باضرورت نبوت و نه باحکمت و عدالت خداوند.

    اولا که تا قبل از اسلام هم حتی مسیحیت و یهودیت به شرق آسیا نرسیده است.
    ثانیا بعد از آن چه؟ این مسئله کاملا قابل اثبات است که دین اسلام در یک نواحی مشخصی گسترش یافت. سایر نواخی را می توانیم قطعا بگوییم که دین اسلام بدانجا نرسید. حال تکلیف آنها چه می شود؟
    نکته : شما اگر بخواهید تاریخ را انکار کنید تاریخ اسلام را هم باید انکار کنید. لذا بر اساس متد شما ما هم می توانیم بگوییم که اصلا پیامبری نبوده است و یا اسلامی نبوده است. لذا دیوار حاشا بلند است.
    صدیق;438727 نوشت:
    کدام دلیل عقلی پشتوانه اعتبار اموزه ها و احکام این ادیان است.

    همان دلیل عقلی که خودتان برای اموزه های اسلام آوردید. برخی مردم عقل را کافی می دانند لذا پشتوانه آموزه ها عقل است. برخی هم صاحب ادیان را حجت می دانستند. که علاوه بر ادیانی چون اسلام و مسیحیت و یهودیت ادیان دیگری هم مانند آنچه در هند و یا شرق آسیا هست بر همین منوال است. فرقی نمی کند.
    صدیق;438727 نوشت:
    اولا عقل به معناي كلي يعني چه؟
    ثانیا: عقل به یک معنا بیشتر نیست و ان قوه درک کننده کلیات است که در مقابل نقل و شهود قرار میگیرد. اثباتش نیز انجام شد.
    دوباره به پست مربوطه مراجعه کنید

    مراجعه شد. این کلام شما را مشاهده کردیم :
    صدیق;436890 نوشت:
    البته اینکه عقل توان درک جزئیات را ندارد، عقل به معنای فلسفی است نه عقلی که شامل وهم و خیال نیز میشود. عقل و قوه عاقله به نظر فلسفی، قوه درک کلیات است

    صدیق;438731 نوشت:
    خیر، منبع احکام در وهله اول قران است و سنت مسلم معصومین نه عقل و نه اجماع.
    نقل هم که الی ماشاءالله وجود دارد و از همانها یک سری قواعد کلی به دست می اید البته قواعدی که مستفاد از نقل است و به عنوان قواعد کلی شمرده میشود.

    شما می فرمایید از نقل یک سری قواعد کلی بدست می آید. ما هم می گوییم مسایل مبتلابه روز پاسخ جزیی اش بر عهده کیست؟ انطباق مسایل جزیی بر مسایل کلی مستفاد از نقل بر عهده کیست؟ با چه ابزاری؟ علم؟ همانی که شما می گویید قادر به درک جزییات نیست؟
    صدیق;438731 نوشت:
    بله اشکال عقلی نداشت اما خدا که شارع است خودش اینطور خواسته است.

    اگر بحث خواست خداست ما هم می گوییم خداوند اینطور خواسته که دینش به تمام مردم دنیا نرسد. این یعنی عدم ضرورت دین برای نوع انسان.
    صدیق;438731 نوشت:
    اگر به کمک عالم بالا باشد، پس نبی است و باید معجزه بیاورد

    اینکه نبی باید معجزه بیاورد ناشی از خواست مردم از قدیم الایام بوده است. خواست مردم هم که یقینی نیست. چه کسی گفته که نبی باید معجزه بیاورد؟
    صدیق;438731 نوشت:
    در مسائل مبتلا به نیز باید با توجه به اصول رایج وحاکم جواب بدهد،. یعنی در این امور گرچه روایت و نقل خاصی نداریم اما به کمک قواعد کلی همچون برائت و استصحاب و احتیاط و تخییر و قواعد دیگر همچون لاحرج و لاضرر و ... پاسخ میدهد که ان قواعد را نیز از شرع و از روایات و ایات گرفته است.
    پس باز هم جواب از ناحیه خودش نداده بلکه مستندبه وحی و شرع است.

    انطباق موضوع با قاعده کلی را خودش انجام داده است. بر اساس علم و عقل خودش. که البته برای شما عقل انسان حجت نیست.

    بسم الله الرحمن الرحیم
    با سلام و خداقوت

    شریعت عقلانی;439392 نوشت:
    حالت سومی هم دارد. پاسخ هایش در حد عقل و علم خودش هست. این در مورد تمام مکاتب صدق می کند. لذا نه دروغگوست نه مافوق بشر.

    اینکه میگویند پاسخهایش در حد علم و عقل خودش است، یعنی معیاری برای علم و عقل هست، یعنی استانداردی دارد، منظور ما آن استاندارد است، نه اینکه هر کس به میزان دانشش از استاندارد دور است یا نزدیک است یا ....

    علم بشری حد دارد یا ندارد؟اگر ندارد، پس هر پاسخی متناسب با حد خودش است، و هر حدی در مقابل بینهایت هیچ است، پس تمام پاسخهای بشری مفت نمی ارزند!!! بناچا رهم باید سراغ پاسخی رفت که ارزش داشته باشد.

    اگر دارد، پس همان حد علم بشری منظور پاسخ یکتاست!


    [/HR]اگر منظور شما این است که پاسخهای قطعی و واقعی، واقعاً به سطح علم و عقل طرف ربط دارد، پس اگر کسی نوشت 1+1 = 3 نباید به او ایراد بگیریم، همه د رامتحان باید 20 بگیرند، چون پاسخ هر کسی مطابق ظرف علم و عقل خودش است!

    [/HR]
    شریعت عقلانی;439392 نوشت:
    پاسخ یکتایی هست.

    شما پاسخ را متناسب با ظرف عقل و علم طرف میدانید، و از طرفی به پاسخ یکتایی قایلید، پس باید علم و عقل کاملی باشد، آنچه که ما میبینیم حتی در مورد دانشمندان افزایش علم و عقل است!!!!
    و این با گفته شما نمیخواند!


    [/HR]
    شریعت عقلانی;439392 نوشت:
    بنده هم به چنین پاسخ هایی دین می گویم. اگر آن را مستقیما به خدا منتسب نکنیم ضروری است. ولی اگر آن را مستقیما به خدا منتسب بکنیم به دلیل اینکه عده ای از آن پاسخ ها محرومند و خداوند هم چون هادی است نمی شود که عده ای از بندگانش را از هدایت محروم کند لذا ضروری نیست.

    اجازه بفرمایید، تکلیف گزاره اول را مشخص کنیم، بعد اگر توسنتیم بریم سراغ گزاره دوم(قرمز رنگ)


    [/HR]
    شریعت عقلانی;439392 نوشت:
    انسان به منزله شاخه ای از درخت است که غذای او از مسیری مختص به خودش به او می رسد.

    شما تمام انسانها را جمع کنید، میشود یک مجموعه سوالات، برای هر سوال هم پاسخ یکتایی هست!
    تفاوتی ندارد، شرایط هر انسانی فقط نوع سوال را تغییر میدهد، نه اینکه دین جدیدی بیاورد، مثلاً یکبار میگویند خط را از نقطه (0و1) رسم کنید، یکبار میگویند آن را از نقطه (2 و 3) رسم کنید. این موجب نمیشه که قوانین ریاضی(رسم خط) تغییری کند.

    در پناه خدا

    بی نظیر;439134 نوشت:
    به نظر حقیر مهمترین ضرورت دین همان اصل توحید و خداشناسی می باشد
    چرا که تاریخ ادیان نشان می دهد انسانها در شناخت خدای یگانه به خطا رفته اند
    گرچه مصلحان بزرگی نظیر کنفسیوس یا بودا یا دیگران در اجتماع ظهور کرده و
    از اخلاقیات و ... گفته اند
    اما تمام انها در شناخت خداوند ضعف داشته یا به خطا رفته اند
    و فقط ادیان الهی پایه گذار توحید در جهان بوده اند

    با سلام.
    فقط کافیست مطالعه ای اجمالی در فلسفه های مشا و اشراق و متعالیه و .... بیاندازید. خواهید دید که تمام صاحبان این فلسفه ها منبع و ماخذشان دین و سنت است. درست است که تلاش کرده اند از عقل صرف بهره بگیرند. ولی تلاش آنها در جهت اثبات باورهای دینی بوده است و به خیال خود محتوای فلسفه شان با دین تناقضی ندارد. ولی تفاوت ها از زمین تا آسمان است. به گونه ای که همدیگر را تکفیر هم کرده اند.
    لذا باز هم با وجود دین برداشت ها متفاوت بوده است. به اعتقاد بنده اگر دین و باورهای دینی نبود هیچ فلسفه ای به این شکل در اسلام بوجود نمی آمد و همه شان به مانند فلسفه غرب می شدند. اتفاقا اینطوری خیلی هم بهتر بود. چرا که انسان بدون ذهنیت به تفکر و تامل می پرداخت. ولی ظاهرا دین مسیری را که فلاسفه می خواستند بروند از پیش مشخص کرده است.
    و من الله توفیق

    سلمان14;439439 نوشت:
    اگر ندارد، پس هر پاسخی متناسب با حد خودش است، و هر حدی در مقابل بینهایت هیچ است، پس تمام پاسخهای بشری مفت نمی ارزند!!! بناچا رهم باید سراغ پاسخی رفت که ارزش داشته باشد.

    با سلام.
    بله حقیقت حد ندارد. علوم بشری هم جزیی از همین حقیقت بی حد و مرزند. ادیان و مکاتب بشری هم جزیی از همین حقیقت بی حد و مرزند. ولی اینکه می گویید مفت نمی ارزد نسبت به حقیقت محض بله. ولی برای انسان با آن حد و حدود و محدودیت های عقلی خیلی هم می ارزد. لذا نیاز نیست به سراغ پاسخی برویم که ارزشش را داشته باشد. چرا که یافت می نشود گشته ایم ما.
    سلمان14;439439 نوشت:
    شما پاسخ را متناسب با ظرف عقل و علم طرف میدانید، و از طرفی به پاسخ یکتایی قایلید، پس باید علم و عقل کاملی باشد، آنچه که ما میبینیم حتی در مورد دانشمندان افزایش علم و عقل است!!!!
    و این با گفته شما نمیخواند!

    هیچ تناقضی وجود ندارد. ما گفتیم پاسخ یکتایی وجود دارد. این همان حقیقت محض است که انسان محدود را به آن راهی نیست. پس باید به دنبال پاسخ هایی در حد خودش باشد.
    سلمان14;439439 نوشت:
    شما تمام انسانها را جمع کنید، میشود یک مجموعه سوالات، برای هر سوال هم پاسخ یکتایی هست!
    تفاوتی ندارد، شرایط هر انسانی فقط نوع سوال را تغییر میدهد، نه اینکه دین جدیدی بیاورد، مثلاً یکبار میگویند خط را از نقطه (0و1) رسم کنید، یکبار میگویند آن را از نقطه (2 و 3) رسم کنید. این موجب نمیشه که قوانین ریاضی(رسم خط) تغییری کند.

    انسان ها هیچ وقت با هم جمع نمی شوند. واقع بینانه به مسئله نگاه کنید. ذهن خود را از ریاضیات بیرون بکشید. هر انسانی عمر محدودی دارد و سوالات محدودی و برای یافتن پاسخ وقت محدودی صرف می کند. پاسخش را هم در حد علم و عقل ناقص خودش می یابد. یا نمی یابد. وقتی می گویید دین ضروری است یعنی خداوند همین پاسخ های یکتا را باید برای تمام انسان ها فراهم کند. ولی فراهم نکرده است. این یعنی عدم ضرورت دین برای نوع انسان.
    و من الله توفی

    با سلام و خداقوت

    شریعت عقلانی;439452 نوشت:
    انسان ها هیچ وقت با هم جمع نمی شوند. واقع بینانه به مسئله نگاه کنید. ذهن خود را از ریاضیات بیرون بکشید. هر انسانی عمر محدودی دارد و سوالات محدودی و برای یافتن پاسخ وقت محدودی صرف می کند. پاسخش را هم در حد علم و عقل ناقص خودش می یابد. یا نمی یابد. وقتی می گویید دین ضروری است یعنی خداوند همین پاسخ های یکتا را باید برای تمام انسان ها فراهم کند. ولی فراهم نکرده است. این یعنی عدم ضرورت دین برای نوع انسان.

    به اندازه کافی توضیح داده شد

    در هر صورت اگر شما قایل به پاسخهای نسبی هستید، حقیر علاقه ای به آنها ندارم، چون فردا پاسخ شما تغییر خواهد کرد(آنهم در صورتی که بر علم شما افزوده شود).

    در پناه خدا

    سلام و عرض ادب

    سلمان14;439566 نوشت:
    به اندازه کافی توضیح داده شد

    در هر صورت اگر شما قایل به پاسخهای نسبی هستید، حقیر علاقه ای به آنها ندارم، چون فردا پاسخ شما تغییر خواهد کرد(آنهم در صورتی که بر علم شما افزوده شود).

    در پناه خدا


    همانطور که همه مسائل بشری با آمدن همه آنها مکشوف میشود و همه پاسخها هم تا همه مسائل مطرح نشوند تحقق نمی یابد
    توقع شما به اینکه به پاسخهای نسبی و ناقص بی علاقه هستید هیچگاه مرتفع نخواهد شد

    مشکل شما همیشگی خواهد بود و هیچ گزینه ای نمیتواند درخواست شما را اجابت کند
    زیرا پاسخ همه چیز ممکن نیست چر اکه اول همگان نیامده اند و همه چیز محقق نمیشود و بالتبع نیازها و پاسخها هم که تابع همگان و همه چیز هستند میسور نخواهند بود

    انسان ها فرزند زمان خویشتن هستند
    پس دانش و درخواست آنها هم همیشه وابسته به زمان است و باید با وقوع زمان مناسب پاسخ مناسب یافته شود

    در باب اثبات نبوت بنده در تاپیک مسدود[HL] چرا نبوت ؟ [/HL]بحثهایی با کارشناسان و کاربران داشتم که پاسخ مناسب را دریافت نکردم
    این بحث را برای یادآوری آن تاپیک مسدود مناسب دانستم
    [HL]http://www.askdin.com/thread8310.html[/HL]

    پیروز و موفق باشید

    سلمان14;439566 نوشت:
    به اندازه کافی توضیح داده شد

    در هر صورت اگر شما قایل به پاسخهای نسبی هستید، حقیر علاقه ای به آنها ندارم، چون فردا پاسخ شما تغییر خواهد کرد(آنهم در صورتی که بر علم شما افزوده شود).

    در پناه خدا


    با سلام خدمت شما و پوزش بابت تاخیر.
    حقیقتش بنده هم علاقه زیادی به پاسخ های یکتا دارم. ولی عرض شد گشته ایم و یافت نشد. ولی با این حال فرض شما را می پذیریم و ادامه می دهیم :
    خوب شما می فرمایید ما پاسخ های یکتا را دین می نامیم. نکته ای که اینجا مطرح است این است که شما بیشتر از اینکه به سوال توجه کنید دنبال پاسخ یکتای سوال هستید. حال سوال بنده این است که پاسخ های یکتای کدام سوال یا سوالات را دین می دانید و چرا؟
    و من الله توفیق

    سلمان14;439286 نوشت:
    بسم الله الرحمن الرحیم
    با سلام و خداقوت

    ببین دوست عزیز،
    اول صحبت از این است که آیا هر نیاز ما که در دستگاه منطقی به صورت یک سوال مشخص درمیاد یک جواب مشخص دارد یا ندارد؟اگر دارد، ما اسم آن جوابهای مشخص را دین میگذاریم
    اگر ندارد، پس همین سوال ما هم بیهوده است، به تناقض میرسیم.

    تا اینجا فهمیدیم که یک مجموعه جواب مشخص برای انسان منطقی وجود دارد.(حالا اینکه تا الان اون مجموعه جواب را پیدا نکردیم یا عمل بهش نکردیم بحث دیگری است، معادلات فنی ومهندسی هم که درست هستند عمل نکردن به اونها موجب نادرست بودنشون نمیشه و ....)

    حالا سوال اینه که اون مجموعه جواب درست رو از کجا بدست بیاریم؟
    مسلماً عقل انسانی به تنهایی نمیتونه اون رو بدست بیاره، چون هر روز نسبت به روز بعد ناقص است.
    جواب پیش هر کسی میخواد باشه باید منتسب به چیزی ماورای انسان و منطق انسانی که قابلیت تکامل دارد باشد.

    در پناه خدا

    سلام
    جواب شما جواب سوال من نبود.
    من گفتم ما ادما کلی نیاز دیگه داریم که هیچ راهی برای رفعشون غیر رجوع به همین عقل به قول شما ناقص نیست.خدایی که رفع نیاز های پزشکی و فنی و اقتصادیووووو منو فقط گذاشته به عهده ی همین عقل به قول شما ناقص باقی نیازهارم بذاره به عهده ی همون...!!!به همون دلیلی که یک نفر از طرف خدا مامور نشده بیاد بیماری های جسمی بشرو درمان کنه یا نیازهای مدنی و فنی ووووو رو درمان کنه به "همون دلیل" (حالا هر دلیلی که میخواد باشه) نیازی نیست یک پیامبر هم بفرسته که برای بشر دین بیاره!
    اگه قرار است همه ی نیازهای ما پاسخ داده بشه و اگه عقل نمیتونه بهشون پاسخ بده باید مهندس و پزشک و خیاط و پلیسو.....هم مبعوث میشدن!

    سلام
    برداشت من اینه که هدف خداوند از آوردن دین و پیامبر، بیان مسیر مستقیم(صراط مستقیم) است.
    اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ
    همان مسیر نزدیک . همان مسیر بهینه. در ریاضیات می گویند مجموعه ای بهینه است که تمام زیر مجموعه هایش هم بهینه باشد. به عبارت دیگر تمام ویژگی های این مجموعه یا همان مسیر ما، می بایست در نهایت بهینگی یعنی بهترین مسیر در میان تمام مسیرهای موجود قرار داشته باشد. البته می گوید هم که این مسیر ، خاص چه کسانی است:

    وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً، كسى كه خدا و رسول را اطاعت كند، چنين كسانى با آنان هستند كه خدا بر ايشان انعام كرده، از انبياء، و صديقين، و شهدا، و صالحان، كه اينان نيكو رفقايى هستند

    یک اصطلاح دیگر هم قرآن دارد که از آن به "سبل " یاد می کند.
    وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا
    و كسانى كه در راه ما جهاد كنند، ما بسوى سبيل‏هاى خود هدايتشان مى‏كنيم

    این مسیرها(که تعدادشان زیاد است) دارای نقص هایی است، ولی باز این نیز از راههای خدا است(بر طبق آیه 6 سوره انشقاق). البته خوب هر چقدر نقص ها بیشتر، این مسیر ها نسبت به راه مستقیم فاصله بیشتری می گیرند که حتی به جایی می توانند برسند که جهت عکس را هم در پیش بگیرند.
    حال انسان می تواند از این سبل نیز استفاده کند که خطا در آن بیشتر است( و ریسک بالاتری هم دارد هر چند بهترین مسیر نیست.).
    همچنین باید دانست که باز می تواند به خدا (کمال) برسد.
    --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

    حالا آیا ما به این مسیر مستقیم نزدیک تریم یا کشورهای غربی و غیر مسلمان؟
    توصیه می کنم که این مقاله (مال سال 2010 ) رو حتما بخونین: "?How Islamic are Islamic Countries"
    اومدن بررسی که کردن میان 208 کشور بر طبق چندین معیار که در مقاله معرفی شده، نتیجه از این قرار است:
    1-
    New Zealand
    2-Luxembourg
    .
    25-USA
    .
    38-
    Malaysia(اولین کشور مسلمان!)
    .
    .
    .
    168-, Islamic Rep

    [=microsoft sans serif]

    هارب;439101 نوشت:
    من از این دوتا پست اینطور برداشت کردم که غایت داشتن فعل ربطی به حکمت ندارد چون گفتین هر فعلی یک امر حادث است باید غایتی داشته باشد....درسته؟

    نتیجه گیری شما درست نیست.
    اینکه فاعل یک کار از انجام ان کارش هدفی داشته باشد، از دوجنبه و دو حیثیت قابل بررسی است.
    اول از این جهت که چرا فاعل باید هدف داشته باشد که میگوییم به این دلیل که اگر هدف نداشته باشد، فاعلش حکیم نخواهد بود.
    دوم از این جهت که چراهر فعلی باید هدف داشته باشد، می گوییم به این دلیل که هر فعل نوعی حرکت و تغییر است و هر حرکتی و فعلی همانطور که علت فاعلی میخوهد علت غایی نیز میخواهد.

    هارب;439101 نوشت:
    چه لزومی دارد هر چه برای مخلوقات ضعف و نقص محسوب شود برای خداوند هم همین طور باشد؟ا
    (با توجه به اینکه نقص برای خدا به معنی هر چیزی است که موجب محدودیت و یا نیازمندی او شود)
    که این دو پست جوابش بود پیدا نکردم

    جوابش گفته شد.
    لزومش به این دلیل است که بالاخره این کار خدا، کار و فعل و کنش هست یا نیست.
    اگر هست در دایره ان قاعده کلی قرار میگیرد که هر کاری نیاز به علت فاعلی و علت غایی دارد.
    حال فاعل ان انسان باشد یا خدا، در این موضوع فرقی نمیکند که همانطور که نیاز به علت فاعلی دارد به علت غایی نیز نیاز دارد.

    هارب;439101 نوشت:
    وقتی هنوز نبوت اثبات نشده و ما برای اثباتش مجبوریم این دو پیش فرض رو بیاریم چه طور بری پذیرش این دو پیش فرض به قول انبیا استناد میکنید؟!؟این دور نیست؟

    اشکالی ندارد زیرا این دو مقدمه در استدلال ما نقش موثر ندارد.
    استدلال ما این است که خداوند در افرینشش هدف دارد.
    حال هدفش هرچه میخواهد باشد.
    اصل هدفمندی خلقت اثبات میشود
    حال به دنبال هدف او میگردیم و از ان بحث میکنیم.
    تک تک موارد محتمل را بحث میکنیم.
    یکی از این موارد محتمل و شایسته بررسی نظری است که دیگران بیان کرده اند.
    ان نیز باید بررسی شود، هرچه میخواهد باشد و از سوی هر کسی که میخواهد باشد.
    دقت کنید، وقتی این دو هدف را از کتاب الهی میگیریم، تنها به این جهت است که ان ها نیز مواردی است که احتمال صدق داردو باید بررسی شود.
    نه از این جهت که چون کتاب خداست و از سوی خدا، تا بگویید این مصادره به مطلوب است.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;439106 نوشت:
    این بخشم من متوجه نشدم.سوالم این بود که شاید عمل به همین کلیات مارو به هدف برسونه.شاید نیاز نباشد به برنامه ای بیشتر از این.از کجا میدانیم برای رسیدن به هدفی که خدا برای ما تعیین کرده حتما دستورات بیشتر و جزییت بیشتری نیاز است؟مگه نمیگین

    به این دلیل که در زندگی بامسائلی روبرو هستیم که باید تکلیف خود را بدانیم.
    میخواهیم ازدواج بکنیم نمیدانیم چگونه باشد.
    اصولا ازدواج با عمل منافی عفت چه تفاوتی دارد.
    معامله صحیح و معامله ربوی چه تفاوت صوری با هم دارد.
    وووو
    در زندگی با مسائل زیادی روبرو هستیم که قطعا پاسخ تمام انها را با عقلمان نمیتوانیم درک کنیم.
    اما از سوی دیگر، حداقل احتمال عقلایی میدهیم که در سعادتمندی ما داشتن برنامه جامعی برای تمام انها نیاز باشد.
    این حداقل احتمال، برفرض اگر قطع و یقین نباشد، ما را به چالش میکشاند که همانند اعتقاد به اصل وجود خدا و اعتقاد به عدالت و حکمت و صداقت او و نیز اعتقاد به سرایی دیگر برای تحقق عدالت و حکمتش، برای رد این احتمال نیز دلیل قانع کننده داشته باشیم.
    برای قبولش که دلیل قانع کننده داریم و ان دلیل نفی ضرر محتمل است.
    ردش نیز باید دلیل داشته باشد وگرنه گرفتار احتمال ضرر محتمل هستیم.
    بنابراین چاره ای نیست که در این موارد نیز برنامه ای داشته باشیم تا ما را به سعادت برساند
    این برنامه از طریق عقل و تجربه قابل درک نیست.
    پس باید راه دیگری در کار باشد تا از ان طریق به ان برسیم.

    هارب;439106 نوشت:
    خب ما هم شاید اگر در همین حد که عقلمان تشخیص میده عمل کنیم به هدف برسیم و کافی باشد و اصلا نیاز به دستورات بیشتر نباشد

    این شاید درست است اما شاید هم نرسیم.
    اینجا پای دلیل عقلی دفع ضرر محتمل به میان می اید
    اگر احتمال نرسیدن به هدف درست باشد، چه میشود؟
    چه زیانی در انتظار ماست؟
    درصد ان زیان و درصد محتمل ان چقدر است؟
    عقل انسان عاقل به او میگوید که ازضرر محتمل جلوگیری کند.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;439114 نوشت:
    در ان تاپیک گفتیم انچه ضروری است هدایت است نه ارسال رسل.حالا با بررسی های انجام شده در پست اولتان هر امکان دیگر به جای نبوت رو که فکر میکردید میشه بیان کرد اوردید و نقض کردید و فقط ماند ارسال رسل.حلا عرض بنده این است که به هر طریقی و به هر روشی یک سری ادم که پیامبر نداشتند هدف خلقت برایشان نقض نشده.ان روش هر چه که هست ر من به عنوان پنجمین راه حل پست اولتان میذارم.اگر بپذیرید این راه هم وجود دارد پس لزومی برای ارسال رسل نیست.اگر نپذیرید حکمت خدا در مورد این افراد نقض شده!!.

    من نمیدانم چطور شما اینطور نتیجه گیری میکنید؟
    لطفا این دو بحث را از جدا کنید.
    بحث ضرورت ارسال نبی و وجود ادیان یک بحث است
    و بحث از اینکه چرا به برخی این پیامها نمیرسد، برفرض صحت این ادعا، حرف دیگر.

    اصل ضرورت ارسال نبی و وجود ادیان رابا دلیل عقلی حکمت خداوند اثبات میکنیم.
    اما در بحث دیگر روش بحث فرق دارد.
    از طرفی اشکال تنافی ان با حکمت و عدالت خدا را بررسی و پاسخ میدهیم.
    انگاه که مشخص شد اگر به عده ای پیام نرسد، عدالت یا حکمت خدا خدشه دار نمیشود، حال ازاین بحث میکنیم که پس در مورد انها چگونه رفتار میشود.
    پاسخ کلی که با عقل به ان میرسیم این است که هر کاری بکند باید با عدالت و حکمتش منافات نداشته باشد هرچند با این بررسی عقلی به صورت جزیی ازنحوه برخورد خداوند با این افراد اطلاع دقیقی نمی یابیم.
    حال بحث کامل است و نقضی بر ان وارد نیست.
    اما ممکن است کسی خارج از این استدلال از نحوه عملکرد خداوند اگاه شود که ان امری علیحده و جدای از استدلال ماست.
    استدلال ما کامل است و نیازی به این بخش ندارد.
    ما باعقل به ضرورت ارسال نبی و دین رسدیم.
    با همین عقل فهمیدیم، احتمال نرسیدن این پیام به عده ای معدود( به شرطی که فراگیر نباشد) هیچ اشکال عقلی متوجه خدا نمیکند.
    همینقدر برای بحث ما کفایت میکند.
    بنابراین هیچ مصادره به مطلوبی صورت نگرفته است.
    اما راه حلی که برای برخی افراد خداوند انجام میدهد، هیچ منافاتی با ضرورت اصل بعثت و وجود ادیان ندارد.
    ضرورت انها را دلیل عقلی حکمت اثبات میکنیم و بنابر ان باید حتما وجود داشته باشد.
    اما بر اساس مودای خود و میزانی که نیاز دارد نه بیشتر.

    [=microsoft sans serif]

    هارب;439120 نوشت:
    من هر وقت این جمله رو میبینم کلی تعجب میکنم!چه اعجازی بالاتر از اینکه فرشته ای از طرف خالق انسان بیاد با فردی صحبت کنه و او رو بکنه نماینده خودش ووووو...کجای مسئله ی نبوت و کل سیستم ارسال رسل عادی!!!و طبیعی است؟؟؟

    این امر تا حدی است که امکان داشته باشد.خداوند نیز تا انجا که امکان دارد از این سنت خود استفاده میکند.
    بعلاوه
    عرض کردم این امر خودش در محدوده امتحان و ابتلاهای الهی است.
    یعنی خود اینکه افرادی ازجانب خود انسانها بیاید و با این ادعا که از جانب خدا امده انان را به سوی خدا بخواند و برای ان معجزه ای نیز داشته باشد، و اینکه دیگران این سخن را بپذیرند و بر اساس دستوراتی که او اورده عمل کنند، خودش امتحان الهی است که برخی در ان سربلند و برخی شکست خورده اند.

    هارب;439120 نوشت:
    اگه اصلا این پیام بهش نرسه چی؟دیگه این پاسختون درست نیست.(مثل کسانی که به تنهایی و دور از مردم در جنگل یا...زندگی میکنن) یا کسی که به خاطر ویژگی های همین جهان مادی عقلش و از دست داده و در نتیجه باز هم چه پیام خدا بهش برسه چه نه فرقی به حالش ندارد.در این صورت اشکالات جناب شریعت عقلانی سر جای خودش باقی است.

    تکلیف متوجه کسانی است که متوجه میشوند و تکلیف به انها میرسد.
    یعنی همانطور که اصل ضرورت نبوت با نرسیدن به عده کمی خدشه دار نمیشود، امتحان نشدن عده معدودی به خاطر نرسیدن مورد امتحان به انها نیز ایرادی ندارد.

    هارب;439120 نوشت:
    مگه دین به همه ی این نیازها جواب میده؟
    به نیاز های پزشکی و فنی و... شما جواب میده؟نه!خب باقی نیازهای ما هم روش!!!!!کی گفته لازمه برای همه ی نیازهای بشر خدا برنامه ای بفرسته.این همه نیاز بدون جواب داریم

    برای هر مسئله ای که به سعادت ما ارتباط مستقیم دارد. نه برای همه مسائل زندگی دنیایی ما.

    [=microsoft sans serif]

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    آیا خداوند قادر نبود که این کار را بکند؟

    باسلام
    قادر هست ولی این کار را نکرده که هر کس با مراجعه به عقل و جدان خودش می فهمد..

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    بله ما هم می گوییم به دلیل همین محدودیت هایی که ماده دارد در نتیجه می بایست راه دیگری برای هدایت از طرف خدا باشد که دارای محدودیت های کمتری باشد.

    بسیار خب این راه چیست؟
    یا عقل است یا ارسال نبوت
    عقل که محدودیتهای ادراکی خودش را دارد
    پس تنها ارسال نبی میماند.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    حتی اگر یک نفر مصداق هم داشته باشد ضرورت نبوت زیر سوال است

    دوباره تکرار میکنم، ضرورت مورد نظر در این بحث ضرورت ذاتی نیست بلکه ضرورت وصفی است. و ضرورت وصفی به میزانی است که دلیل برایش اقتضا دارد.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    از طرفی هم تمام قوانین و اقتضادات علی و معلولی هم وابسته به اراده اوست.

    قدرت خداوند به امور ممکن تعلق میگیرد نه اموری که ممکن نیست و محال است
    از طرف دیگر، این محدودیتها ذاتی ماده است و ماده بدون اینها ماده نیست.
    این جهان نیز جهان مادی است.
    بنابراین خدا نمیتوانست جهانی مادی بیافریند اما این محدودیتهای مادی را نداشته باشد.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    بواسطه قوانین طبیعی آن دین خدا به بسیاری از انسان ها نرسیده است نتیجه می گیریم که دین از ابتدا ضروری نبوده است

    ؟؟؟؟

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    بعثنا فعل گذشته است. و امت های بعد را شامل نمی شود. لذا خود قرآن هم نمی گوید که ما برای هر امتی رسولی نازل خواهیم کرد.

    ما هم همین ادعا را داشتیم
    تمام مردم تا زمان پیامبر خاتم دارای پیامبر بوده اند.
    اما مردم بعد از ایشان نیز غالبا از طرق مختلف با دین و پیام ان اشنا شده اند.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    یعنی نقش تلنگری داشته باشند. در این تفسیر پیامبر اسلام آخرین پیامبر نیست. بلکه بعد از او هم باید در هر امتی و در هر زمانی رسولی باشد که مردم را بیم دهد

    این ادعا دلیل میخواهد.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    شاهد گرفتن قرآن در مسئله ضرورت دین غیر منطقی است. چه اینکه این کلام با شواهد عینی تناقض دارد. تاریخ اسلام که مشخص است. نکند شما می خواهید تاریخ اسلام را هم رد کنید. حیطه گسترش اسلام در دنیا مشخص است. شما بفرمایید حجت الهی بر مردم در زمان بعد از پیامبر در سایر نقاط دنیا که دین اسلام به آنها نرسیده که یا چه بوده است؟

    خیر.
    ادعا نداریم که تمام انسانهای بعد از ظهور اسلام از دین خاتم خبردار شده اند اما این بی خبری به صورت حداقلی باشد و درصد کمتری نسبت به باخبران را داشته باشد اشکالی ندارد

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    سایر نقاط دنیا چه می شود؟

    انها مستضعف فکری هستند و حکم خود رادارند

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    شما اگر بخواهید تاریخ را انکار کنید تاریخ اسلام را هم باید انکار کنید. لذا بر اساس متد شما ما هم می توانیم بگوییم که اصلا پیامبری نبوده است و یا اسلامی نبوده است. لذا دیوار حاشا بلند است.

    اینکه در این مناطق افرادی بوده اند اما پیامبر نبوده خودش نیاز به اثبات دارد.
    شما باید اثبات کنید.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    همان دلیل عقلی که خودتان برای اموزه های اسلام آوردید. برخی مردم عقل را کافی می دانند لذا پشتوانه آموزه ها عقل است. برخی هم صاحب ادیان را حجت می دانستند. که علاوه بر ادیانی چون اسلام و مسیحیت و یهودیت ادیان دیگری هم مانند آنچه در هند و یا شرق آسیا هست بر همین منوال است. فرقی نمی کند.

    پشتوانه اموزه های اسلامی و احکام ان اصول اعتقادی عقلی است ایا این ادیان زمینی نیز این پشتوانه ها را دارند.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    اگر بحث خواست خداست ما هم می گوییم خداوند اینطور خواسته که دینش به تمام مردم دنیا نرسد. این یعنی عدم ضرورت دین برای نوع انسان

    ضرورت ذاتی نیست بلکه وصفی است.

    شریعت عقلانی;439434 نوشت:
    ت. خواست مردم هم که یقینی نیست. چه کسی گفته که نبی باید معجزه بیاورد؟

    چون اگر نیاورد ادعایش تصدیق نمیشود.
    باید معجزه بیاورد تا مردم قبول کنند او را خدا در ارتباط است.
    موضوع قفل شده است