وقایع شام غریبان

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Navy"]وقتی نام عاشورا به گوش می‌رسد، آتش سوزناكی از غم، دل را در بر می‌گیرد و اشك، امان را می‌برد. وقایع دردناك عاشورا تا بعد از ظهر كه هنگامه شهادت امام حسین علیه السلام بود یكسری جنایات را به خود دید و از شهادت امام حسین (علیه السلام) به بعد سرزمین كربلا شاهد فجایع و جنایاتی خاص در مورد اهل بیت پیامبر بود. سال 61 ه.ق عصر روز دهم محرم لشكر یزید بعد از این كه امام حسین (علیه‌السلام) را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمه‌ها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند. آن نامردان به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (علیه‌السلام) روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهل‌بیت پاك با آن بی‌شرمان بر سر جامه‌ای در كشمكش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.(1)[/]

[="Navy"]دختران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند. بعد از این اموال اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از كنار پیكر امام حسین (علیه‌السلام) گذراندند. وقتی نگاه اهل‌بیت به كشته‌ها افتاد فریاد كشیدند و بر صورت خود زدند.(2)
بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد ملعون در میان یارانش فریاد كشید: چه كسی حاضر است كه اسب بر پشت و سینه حسین (علیه‌السلام) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیكر مطهر امام حسین(علیه‌السلام) را با سمّ اسبان لگدكوب كردند.(3)
در عصر عاشورا عمر سعد سر مبارك امام حسین(علیه السلام) را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به كوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع كرده (كه هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به كوفه فرستاد.(4)
[/]

[="Navy"]سپس كشته‌های خودشان را جمع كرده و دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدكوب شده امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان كربلا بود تا این كه توسط قبیله بنی‌اسد و به راهنمایی امام سجاد (علیه‌السلام) دفن شدند.(5)
شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهل‌بیت در یك خیمه نیم‌سوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نقل نشده ولی می‌توان تصور كرد كه چه شب سختی را بعد از یك روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمه‌ها و اهانت‌ها و ... داشته‌اند. عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور حركت از كربلا به سوی كوفه را می‌دهد و زنان و حرم امام حسین (علیه‌السلام) را بر شتران بی‌جهاز سوار كرده و این امانت‌های نبوت را چون اسیران كفّار در سخت‌ترین مصائب و غم و غصه كوچ می‌دهند.(6)
[/]

[="Navy"]شاعر عرب این مصیبت عظما را به رشته نظم در آورده:
"یصلى على المبعوث من ..."؛ این قضیه بسیار شگفت‌آور است كه مردم بر پیغمبر مبعوث كه از آل هشام است، تحیت و درود بر روح پاكش می‌فرستند و از طرف دیگر، فرزندان و خاندان او را به قتل مى‌رسانند!!(7)
در هنگام حركت از كربلا عمر سعد دستور داد كه اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمی‌كنم لحظه‌ای را كه زینب دختر فاطمه (سلام‌الله علیها) را از كنار كشته بر خاك افتاده برادرش حسین عبور دادند كه از سوز دل می‌نالید ... و امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید: ... من به شهدا نگریستم كه روی خاك افتاده و كسی آنها را دفن نكرده، سینه‌ام تنگ شد و به اندازه‌ای بر من سخت گذشت كه نزدیك بود جانم بر آید و عمه‌ام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد كه بی‌تابی نكنم.(8)
[/]

[="Navy"](گویا اسرای كربلا را دوبار به قتلگاه می‌آورند، یك دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیمه‌ها و به درخواست خود اسرا و یك بار هم در روز یازدهم محرم هنگام كوچ از كربلا و به دستور عمر سعد و این كار عمر سعد شاید به خاطر این بود كه می‌خواست اهل‌بیت (علیهم‌السلام) با دیدن جنازه‌های عریان و زیر آفتاب مانده شكنجه روحی به اسرا داده باشد.)
بعد از این كه روز یازدهم محرم اسرا را از كربلا به سوی كوفه حركت دادند به خاطر نزدیكی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر كوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازه‌های كوفه و بیرون شهر سپری كرده باشند.
در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد علیه امام حسین(علیه‌السلام) و خارجی معرفی كردن آن حضرت، مردم كوفه از این پیروزی خوشحال می‌شوند و جهت دیدن اسرا به كوچه‌ها و محله‌ها روانه می‌شوند و با دیدن اسرا شادی می‌كنند. ولی با خطابه‌هایی كه امام سجاد (علیه‌السلام) و حضرت زینب(سلام‌الله علیها) و سایرین از اسرا ایراد می‌كنند و خودشان را به كوفیان و مردم می‌شناسانند و به حق بودن قیام امام حسین (علیه‌السلام) اذعان می‌كنند شادی كوفیان را به عزا تبدیل می‌كنند.
[/]

[="Navy"]در طول مدتی كه در كوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حركت می‌كردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در كجاوه‌ها جا داده شده بودند و آنان كه خیال می‌كردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شده‌اند، جسارت و اهانت می‌كردند، عده‌ای هم از نسب اسرا سؤال می‌كردند با این وضع وارد دارالاماره می‌شوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد كه حاكم كوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوب‌دستی به سر مبارك می‌زد و خود را پیروز میدان قلمداد می‌كرد و كشته شدن امام حسین (علیه‌السلام) را خواست خدا قلمداد می‌‌نمود.(9) ولی با جواب‌هایی كه از جانب حضرت زینب و امام سجاد (علیهما‌السلام) می‌شنید بیشتر رسوا می‌شد.[/]

[="Navy"]---------------------------
پی‌نوشت‌ها:
1- ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن كامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول 1380.
2- سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، ص180.
3- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم (در كربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمكران، ص 485/ اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.
4- شیخ عباس قمی، همان، ص486، و شیخ عباس قمی، ص 351.
5- شیخ عباس قمی، همان، ص492/ اولین مقتل، پیشین، ص353.
6- شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر كسره‌ای، انتشارات جمكران، ص490/ ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ص 351.
7- لهوف سید بن طاووس .
8- در كربلا چه گذشت، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، ص 306.
9- ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، ص 361، و ترجمه نفس‌المهموم، پیشین، ص 519.
[/]

[="Navy"]
عمر بن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال 61 هـ .ق. تا ظهر در زمین كربلا ماند و بر كشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاك سپرد؛ در حالی كه بدن امام حسین(علیه السلام) به همراه 72 تن از اصحاب گران قدرش بدون كفن برزمین گرم كربلا مانده بود.چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهل بیت امام حسین‌(علیه السلام) را بر شترها سوار كردند. حضرت زین العابدین‌(علیه السلام) را در حالی که بیمار بود نیز با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند. هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد.حضرت زینب‌(سلام الله علیها) با چشمی خون فشان رو به بدن مطهر برادر كردند و فرمودند: «به فدای آنكس كه سپاهش روز دوشنبه غارت شد! به فدای آنكس كه ریسمان خیامش را قطع كردند! به فدای آنكس كه نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است كه امید بهبودش باشد! به فدای آنكس كه جان من فدای او باد! به فدای آنكس كه با دلی اندوهناك و با لبی عطشان او را شهید كردند! به فدای آنكس كه از محاسنش خون می‌چكید».
[/]

[="Navy"]نكته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب(سلام الله علیها) آن است كه شهادت امام حسین(علیه السلام) و غارت خیمه های آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرموده‌اند در حالی كه بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است.از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبه‌ای اشاره دارد كه غاصبان خلافت در سقیفة بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گمراهی میلیون‌ها مسلمان را بگذارند؛ پس در همان جا واقعه كربلا را نیز كه ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری كه شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین‌(علیه السلام) قرار داد، غاصبان خلافت در سال 11 هـ .ق. آن را از غلاف بیرون آورده و برای كشتن امام حسین‌(علیه السلام) آماده كرده بودند.[/]

[="Navy"]

آنكه طرح بیعت شـورا فكـند / خود همانجا طرح عاشورا فكند



[/]

[="Navy"]عبور از قتلگاه
چون روز یازدهم محرم از نیمه گذشت، عمر بن سعد پس از فراغت از دفن اجساد پلید کشته شدگان، به سپاه خود امر کرد که دختران و فرزندان پیغمبر صلی الله علیه و آله را با وضعی اسفبار بر شتران بی جهاز سوار کرده و به عنوان اسیر آنها را به سمت کوفه حرکت دهند. دراین میان وضعیت حضرت سجاد علیه السلام به خاطر وضع جسمانی ایشان که به مرض شدیدی مبتلا بوده اند، از همه نگران کننده تر است. و به علاوه قساوت قلب آن دژخیمان در مورد حضرت در حدّ اعلی بروز نموده و به خاطر شدت ایزاء و آزار، زنجیر مخصوصی که به «غُل جامعه » شهرت داشته است بر گردن حضرت افکندند و چون به خاطر شدت بیماری توان نشستن بر پشت شتر را نداشتند هر دو پای مبارکشان را زیر شکم شتر بستند. و با همین وضعیت، ایشان را با همراه سایر زنان و کودکان به هنگام حرکت به سمت کوفه، از کنار اجساد پاره پاره شهدا کربلا عبور دادند. پر واضح است این امور چه مصائب دردناکی را در قلب مطهر حضرت سجاد علیه السلام به وجود می آورد. آری، حضرت نتوانست از شتر پیاده شود و در همان حال از فراز شتر به آن پیکرهای به خون کشیده و بی سر شهیدان، نگاه می کرد و از همانجا با پدر و سایر عزیزانش وداع نمود. و بار سنگین مصیبت آن چنان بر حضرت سنگینی کرد که نزدیک بود روح از کالبدش بیرون رود.
[/]

[="Navy"]منابع:
منتهی الامال، جلد اول، ص 292 ناسخ التواریخ امام حسین علیه السلام
[/]

[="Navy"]


[/]

[="Navy"]عمر بن سعد چون از كار شهادت امام حسين عليه السلام پرداخت نخستين سر مبارك آن حضرت را به خولي (به فتح خاء و سكون واو و آخره ياء) بن يزيد و حميد بن مسلم سپرد و در همان روز عاشورا ايشان را به نزد عبيدالله بن زياد روانه كرد خولي آن سر مطهر را برداشت و به تعجيل تمام شب خود را به كوفه رسانيد، و چون شب بود و ملاقات ابن زياد ممكن نمي‌گشت لاجرم به خانه رفت.طبري و شيخ ابن نما روايت كرده‌اند از نوار زوجه خولي كه گفت آن ملعون سر آن حضرت را در خانه آورد و در زير اجّانه جاي بداد و روي به رختخواب نهاد. من از او پرسيدم چه خبر داري بگو، گفت مداخل يك دهر پيدا كردم سر حسين را آوردم، گفتم واي بر تو مردمان طلا و نقره مي‌آورند تو سر حسين فرزند پيغمبر را، به خدا قسم كه سر من و تو در يك بالين جمع نخواهد شد. اين بگفتم و از رختخواب بيرون جستم و رفتم در نزد آن اجّانه كه سر مطهر در زير آن بود نشستم، پس سوگند با خدا كه پيوسته مي‌ديدم نوري مثل عمود از آنجا تا به آسمان سر كشيده، و مرغان سفيد همي ديدم كه در اطراف آن سر طيران مي‌كردند تا آنكه صبح شد و آن سر مطهر را خولي به نزد ابن زياد برد. مؤلف گويد: كه ارباب مقاتل معتبره از حال اهلبيت امام حسين عليه السلام در شام عاشورا نقل چيزي نكرده‌اند و بيان نشده كه چه حالي داشتند كه چه بر آنها گذشته تا ما در اين كتاب نقل كنيم، بلي بعض شعراء در اين مقام اشعاري گفته‌اند كه ذكر بعضش مناسب است. صاحب معراج المحبه گفته:[/]

[="Navy"]

چو از ميدان گردون چتر خورشيد / نگون چون رايت عباس گرديد

چه خود را ديد بي‌ سالار و صاحب / بتول دومين ام المصائب

بنات العش را جمع‌آوري كرد / بر ايتام برادر مادري كرد

درون خيمه سوزيده ز اخگر / شدندي داغداران پيمبر

شبي بگذشت بر آل پيمبر / كه زهرا بود در جنت مكدر

ز جمال و حكايتهاي جمال / شبي بگذشت بر ختم رسولان

زبان صد چو من ببريده و لال / كه از تصوير آن عقل است حيران


[/]

[="Navy"]ديگري گفته است :

بپا شد از جفا و جور امت / قيامت بر شفيعان دست امت
شفابخش مريضان شاه بيمار / غم قتل پدر بودش پرستار
ز انگشت و ز انگشتر كه بودش / بود دور از ادب گفت و شنودش

[/]

[="Navy"]ديگري گفته از زبان جناب زينب سلام الله عليها :

اگر صبح قيامت را شبي هست آنشب ست امشب
طبيب از من ملول و جان ز حسرت بر لبست امشب
برادرجان يك سر بر كن از خواب و تماشا كن
كه زينب بي تو چون در ذكر يارب یاربست امشب
جهان پر انقلاب و من غريب اين دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بيمار در تاب و تبست امشب
سرت مهمان خولي و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب
صبا از من به زهرا گو بيا شام غريبان بين
كه گريان ديدة دشمن به حال زينب است امشب

[/]

[="Navy"]پس از عاشورا همه‌ی زن ‌های بنی هاشم لباس‌های سیاه بر تن کردند. به دستور امام سجاد علیه السلام برای آنها غذای عزاداران می‌پختند و تا پنج سال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام هیچ یک از زنان هاشمی، سرمه به چشم نکشیدند و موی خود را حنا نبستند. در آشپزخانه‌ی خانه‌ی هیچ‌ یک از آنان غذایی پخته نشد تا زمانی که عبیدالله بن زیاد پس از 5 سال کشته شد. وقتی سر او را برای حضرت سجاد آوردند، آن‌گاه زنان بنی هاشم از عزا درآمدند.
و محتشم عليه الرحمه گفته :

اي مونس شکسته دلان حال ما ببين / ما را به صد هزار بلا مبتلا ببين
مردانشان شهيد و زنان در عزا ببين / كاي بانوي بهشت بيا حال ما بين

[/]

[="Navy"]بالجمله چون عمر سعد (ملعون) سرامام عليه السلام را با خولي( لعين) سپرد امر كرد تا ديگر سرها را كه هفتاد و دو تن به شمار مي‌رفت از خاك و خون تنظيف كردند و به همراهي شمر (ملعون) بن ذي الجوشن و قيس (لعين) بن اشعث و عمرو (ملعون) بن الحجاج براي ابن زياد (ملعون) فرستاد و به قولي سرها را در ميان قبايل كنده و هوازن و بني تميم و بني اسد و مردم مذحج و ساير قبايل پخش كرد تا به نزد ابن زياد برند و به سوي او تقرب جويند. و خود آن ملعون بقيه آن روز را ببود و شب را نيز بغنود و روز يازدهم را تا وقت زوال در كربلا اقامت كرد و بر كشتگان سپاه خويش نماز گذاشت و همگي را به خاك سپرد و چون روز از نيمه بگذشت عمر بن سعد (ملعون) امر كرد كه دختران پيغمبر صلي الله عليه و آله را مشكفات الوجوه بر شتران بي‌وطا سوار كردند و سيد سجاد عليه السلام را غل جامعه بر گردن نهادند. ايشان را چون اسيران ترك و روم روان داشتند چون ايشان را به قتلگاه عبور دادند زنها را كه نظر بر جسد مبارك امام حسين عليه السلام و كشتگان افتاد لطمه بر صورت زدند و صدا را به صيحه و ندبه برداشتند: صاحب معراج المحبه گفته :[/]

[="Navy"]

يكي شد موكنان بر سوگ دلبند

يكي داغ علي را تازه مي‌كرد

بپا گرديد غوغاي قيامت

بنور ديده ساقي كوثر

به جان خلد نار دوزخي زد

سيه شد روزگار آل عصمت

شنيدن كي بود مانند ديدن

چه بر مقتل رسيدن آن اسيران

يكي مويه كنان گشتي به فرزند

يكي از خون به صورت غازه مي‌كرد

به سوگ گلرخان سروقامت

نظر افكند چون دخت پيمبر

بناگه ناله هذا اخي زد

ز نيرنگ سپهر نيل صورت

ترا طاقت نباشد از شنيدن


[/]

[="Navy"]------------------------------------------
منابع:
بحارالانوار،ج 48،ص 27 - معالی السبطین، ج 2، ص66 الی 70
(نفس المهموم، صفحه 388)
«کامل» شیخ بهائی
[/]

[="Navy"]


[/]

[="Navy"]حركت كاروان اسرا به شام
یزید بن معاویه (لعنة الله علیهما)، به عبیدالله بن زیاد دستور داد كه سر مطهر فرزند علی(علیه السلام) را با سرهاى جوانان و یاران آن جناب كه در ركاب آن حضرت شهید شده بودند با كالاها و زنان اهل بیت و عیالات آن حضرت را روانه شام نماید. در تاریخ آمده بعد از آن كه ابن زیاد یك روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرهای شهدای كربلا را در كوچه‌ها و محله‌های كوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد(1) ابن زیاد سرهای شهدای كربلا را به زحر بن قیس سپرد و راهی شام نمود. ابن زیاد پس از فرستادن سر امام حسین(علیه السلام)، اسراء را در 15 محرم با شمر ذی الجوشن و مخفر بن ثعلبه عائذی به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارك امام سجاد(علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران كفار، دیار به دیار با ذلت و انكسار طوری كه مردم به تماشاى آنها مى‌آمدند، به شام آورد.(2)
منابع و اسناد مدتی را كه اسرا از كوفه به شام در حركت بودند را ذكر نكردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بی‌ادبی‌های حاملین سرهای مبارك از قبیل شراب اشاره دارند و در طول مسیر از شهرهای مختلف گذر می‌كردند.
[/]

[="Navy"]جریان راهب مسیحی
حاملان سرهای شهدا در اولین منزل جهت استراحت بار انداختند، با سر مقدس به بازی و تفریح مشغول شدند و مقداری از شب را به عیش و نوش گذراندند، به ناگاه دستی از دیوار بیرون آمد و با قلمی آهنین این شعر را با خون نوشت:
اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنا شَفاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسابِ
آیا گروهی كه امام حسین(علیه السلام) را كشتند در روز قیامت امید شفاعت جدش را دارند؟
حاملان سرها بسیار ترسیدند، برخی از آنها برخاستند تا آن دست و قلم را بگیرند كه ناگهان ناپدید گشت، وقتی برگشتند دوباره آن دست با جوهر خون آشكار شد و این شعر را نوشت:
فَلا وَ الله لَیْسَ لَهُم شَفیع وَ هُمْ یَومَ القیامَة فی الْعَذاب
بخدا سوگند شفاعت كننده‌ای برای آنها نخواهد بود و آنها روز قیامت در عذاب خواهند بود
دوباره عده‌ای خواستند آن دست را بگیرند كه باز ناپدید شد، برای بار سوم كه برگشتند آن دست با همان شرایط این شعر را نوشت:
وَ قَد قتلُو الحُسینَ بحكم جَور وَ خالف خَلفَهُم حكم الكِتاب
امام حسین (علیه السلام) را از روی ظلم و ستم شهید كردند و با این كارشان مخالف قرآن عمل نمودند.
[/]

[="Navy"]حاملان سر، از غذا خوردن پشیمان شدند و با ترس بسیار آن شب را نخوابیدند، در نیمه شب صدایی به گوش راهب دیر رسید كه در آنجا زندگی می كرد. راهب خوب گوش داد: ذكر تسبیح الهی را شنید. راهب برخاست و سر خود را از پنجره بیرون كرد متوجه شد از نیزه‌ای كه كنار دیوار دیر گذاشته‌اند نوری عظیم به سوی آسمان افراشته شده و فرشتگان از آسمان گروه گروه فرود می‌آیند و می‌گویند:
السلام علیك یابن رسول الله ... السلام علیك یا ابا عبدالله.
راهب از دیدن این حالات متعجب شد و ترس او را فرا گرفت. از صومعه خارج شد و میان یاران ابن زیاد رفت و پرسید: بزرگ شما كیست؟ گفتند: خولی. به نزد خولی رفت و پرسید: این سر كیست؟ گفت: سر مرد خارجی است (نعوذبالله) كه در سرزمین عراق خروج كرد و ابن زیاد او را كشت. راهب گفت: نامش چیست؟ خولی جواب داد:
[/]

[="Navy"]حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام).
باز پرسید: نام مادرش چیست؟
خولی گفت: فاطمه بنت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله).
راهب با تعجب پرسید: همان محمدی كه پیغمبر خودتان است؟
خولی گفت: آری. راهب فریاد می‌زد كه هلاكت برای شما باد به خاطر كاری كه كردید.
از آنها خواهش كرد سر مبارك حسین(علیه السلام) را تا صبح نزد او بگذارند.
خولی گفت: نمی‌توانیم بدهیم تا نزد یزید بن معاویه ببریم و از او جایزه بگیریم.
راهب گفت: جایزه تو چقدر است؟
خولی پاسخ داد: ده هزار درهم.
[/]

[="Navy"]راهب گفت كه من ده هزار درهم به تو می‌دهم. خولی هم پذیرفت، درهم را گرفت و سر مطهر را به راهب سپرد. راهب سر مطهر را به مشك خوشبو نمود و آن را روی سجاده‌اش گذاشت و تمام شب را گریه كرد. وقتی صبح شد به سر منور عرض كرد: ای سر من، من جز خویشتن، چیزی ندارم ولی شهادت می‌دهم كه معبودی جز خدا نیست، جد تو محمد(صلی الله علیه و آله) پیامبر خداست و گواهی می‌دهم كه من غلام و بنده تو هستم و عرض كرد: ای اباعبدالله بخدا سوگند، بر من سخت است كه در كربلا نبودم و جان خود را فدای تو نكردم. ای اباعبدالله، هنگامی كه جدت را دیدار می‌كنی گواهی ده كه من شهادتین گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الا الله ... صبح سر را به آنها تحویل داد، پس از این دیدار از صومعه خارج و خود را خدمتكار اهل بیت كرد. ابن هشام می‌گوید: وقتی سر را از راهب گرفتند، به راه افتادند تا نزدیك دمشق رسیدند به یكدیگر گفتند بیائید این درهم‌ها را میان خود تقسیم كنیم تا یزید از آنها خبردار نشود، كیسه‌های درهم را باز كردند و دیدند سفال شده است. بر روی آن نوشته شده است[/]

[="Navy"]"فلا حسبن الله غافلا عما یعلم الظالمون" (سوره ابراهیم، آیه 42)؛
گمان مبرید خدا از آنچه ستمكاران انجام می‌دهند غافل است.
بر روی دیگری نوشته بود :
سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون"؛
و به زودی ستمكاران بدانند چه سرانجامی دارند.
حاملان سر، سفال‌ها را در نهری ریختند. خولی گفت: این راز را پوشیده نگهدارید و با خود گفت:
انا لله و انا الیه راجعون، حذر الدنیا والاخرة.(3)
[/]

[="Navy"]تاریخ، حوادث میان راه شام را مشخص نكرده است كه حاملان سرها چند منزل، استراحت كردند و چه بر آنها گذشت؟ ابن شهر آشوب می‌گوید یكی از كرامات امام زیارتگاه‌هایی است كه از سر ایشان به جای مانده است؛ در كربلا و در شهرهای عسقلان، موصل، نصیبین، حماه، حمص، دمشق و دیگر مكان‌ها می‌باشد. (یعنی این كه وجود سر مقدس امام در این مكان‌ها ، زیارتگاه‌های معروف دارد، برای نمونه وقتی خواستند به شهر موصل روند شخصی را به نزد حاكم شهر موصل فرستاند كه توشه و آذوقه برای آنها فراهم كند و شهر را آذین كنند، اهل موصل گفتند هر چه می‌خواهید برای شما فراهم می‌كنیم ولی از آنها درخواست كردند كه به شهر نیایند، بیرون شهر منزل كنند و از همانجا بروند، آنها در یك فرسخی شهر منزل كردند و سر شریف را روی سنگی نهاند، از آن سر مقدس قطره خونی بر آن سنگ چكید و مانند چشمه‌ای از آن خون می‌جوشید.)[/]

[="Navy"]مردم هنگام محرم اطراف آن جمع می‌شدند و مراسم عزاداری بر پا می‌كردند و این مراسم تا زمان عبدالملك بن مروان حكم به جا بود و او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای دیگری ببرند لذا اثر آن محو شد البته در جای سنگ گنبدی ساختند. حاملان سر نزدیك هر شهری از كربلا (از كوفه تا دمشق) می‌رسیدند جرأت نداشتند كه وارد شوند، می‌ترسیدند قبائل عرب علیه آنها شورش كنند و سر را از آنها بگیرند لذا از بیراهه می‌رفتند و فقط برای آذوقه، شخصی را می‌فرستاند و می‌گفتند این سر یك خارجی است.[/]

[="Navy"]----------------------------------------------
پی‌نوشت‌ها:۱- محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، ص ۳۲۹٫
۲- لهوف سید بن طاووس .
۳- برگرفته از بحارالانوار، ج۱۰، ص ۲۳۹٫
برگرفته از :الارشاد، شیخ مفید/ حیاة الامام الحسین بن علی(علیهماالسلام)، باقر شریف قرشی/ ریاحین الشریعة، ذبیح‌الله محلاتی/ لهوف، سید بن طاووس/ نفس المهموم،‌شیخ عباس قمی .
۴- لهوف، سید بن طاووس
[/]

موضوع قفل شده است