ماجرای اسلام آوردن «عمر بن خطاب» با توجه به روایات بخاری

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
ماجرای اسلام آوردن «عمر بن خطاب» با توجه به روایات بخاری

سلام. در بخاری حدود پنج حدیث به اسلام آوردن عمر اشاره میکند که از کارشناسان شرح اونارو خواستارم. اول اینکه ابن مسعود میگوید که ما قوی بودیم که ابن خطاب بما پیوست درسته؟ و دوم اینکه عمر از ترس کشته شدن توسط کفار در خانه حبس بود؟ تشکر. همین دو حدیث بخاری رو توضیح بدید بهمراه حدیث نهی عمر از خواهر مسلمانش کفایت میکند خدا حفظتون کنه

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدرا

dfffd;425118 نوشت:
سلام. در بخاری حدود پنج حدیث به اسلام آوردن عمر اشاره میکند که از کارشناسان شرح اونارو خواستارم. اول اینکه ابن مسعود میگوید که ما قوی بودیم که ابن خطاب بما پیوست درسته؟ و دوم اینکه عمر از ترس کشته شدن توسط کفار در خانه حبس بود؟ تشکر. همین دو حدیث بخاری رو توضیح بدید بهمراه حدیث نهی عمر از خواهر مسلمانش کفایت میکند خدا حفظتون کنه

با سلام و عرض ادب

1)در صحیح بخاری بعد از کتاب مناقب، باب مبعث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و نحوه ی اسلام آوردن برخی از صحابه بیان گردیده است. از جمله ی این موارد داستان اسلام عمر است، داستانی که کمتر اهل سنت بدان می پردازند، با اینکه چنین روایاتی در مهمترین و صحیحترین کتب در نزد آنان روایت گردیده است. علت عدم توجه به چنین امری ظاهرا چیزی جز حفظ جایگاه خلیفه دوم نخواهد بود.

به عنوان مثال در کتاب «شیخین»؛ تالیف سید عبدالرحیم خطیب ، که کتابی است به زبان فارسی جهت استفاده اهل سنت ایران به هیچ کدام از روایات بخاری اشاره ای نشده، بلکه داستان تنها از سیره ی ابن هشام نقل می شود، داستانی که بیانگر آن است با اسلام عمر، اسلام از غربت خارج شده و مسلمانان علنا اسلام خویش را آشکار می نمایند، کانه اینکه شجاعت و غیرت عمر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز بیشتر بوده است.

2) در صحیح بخاری پنج روایت در باب نحوه ی اسلام آوردن عمر وارد شده، که دو مورد بیانگر ترس و دلهره ی عمر از بیان اسلامش می باشد.

حدیث اول بیانگر عظمت جایگاه عمر بن الخطاب است؟!
عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه قال :« ما زلنا أعزة منذ أسلم عمر»؛ عبدالله بن مسعود بیان می دارد: از زمانی که عمر مسلمان شده، پیوسته در عزت بوده ایم.

روایت دوم و سوم بیانگر ترس عمر از اسلام آوردن است، حال چگونه این روایات با هم قابل جمع اند ما نمی دانیم؟! در این دو روایت بیان شد که عاص بن وائل به عمر پناه می دهد تا در امان باشد؛ با این حال در نقلیات کتب تاریخی آمده که با اسلام عمر اسلام از غربت نجات یافته و مسلمانان اسلامشان را علنی می سازند؟!!!

زيد بن عبد الله بن عمر عن أبيه قال: بينما هو في الدار خائفا إذ جاءه العاص بن وائل السهمي أبو عمرو عليه حلة حبرة وقميص مكفوف بحرير وهو من بني سهم وهم حلفاؤنا في الجاهلية فقال له ما بالك ؟ قال زعم قومك أنهم سيقتلونني إن أسلمت قال لا سبيل إليك بعد أن قالها أمنت فخرج العاص فلقي الناس قد سال بهم الوادي فقال أين تريدون ؟ فقالوا نريد هذا ابن الخطاب الذي صبأ قال لا سبيل إليه فكر الناس .

عبدالله بن عمر روایت می کند: موقعی که عمر در منزل خود بیمناک بود، ناگهان «عاص بن وائل سهمی» در حالی که جامه ای نقش دار و پیراهنی از حریر برتن داشت بر او وارد شد. او از قبیله ی بنی سهم بود که در دوران جاهلیت (در دفاع ازهم) با یکدیگر هم قسم بودیم. او به عمر گفت:تو را چه می شود؟ عمر گفت عشیره ات بر این باورند که چون مسلمان شوم مرا به قتل خواهند رساند. عاص گفت : به تو دست نخواهند یافت، البته بعد از آنکه به او پناهندگی داد. عاص از نزد عمر خارج شد مردم زیادی را دید، از آن پرسید چه می خواهید؟ گفتند: این فرزند خطاب را می جوئیم که از دین پدران خود خارج شده است. عاص گفت: راهی به سوی او ندارید(او در پناه من است)؛ پس مردم بازگشتند.

روایت سوم:

عبد الله بن عمر رضي الله عنهما: لما أسلم عمر اجتمع الناس عند داره وقالوا صبأ عمر وأنا غلام فوق ظهر بيتي فجاء رجل عليه قباء من ديباج فقال قد صبأ عمر فما ذاك ؟ فأنا له جار قال فرأيت الناس تصدعوا عنه فلت من هذا ؟ قالوا العاص بن وائل.

عبدالله بن عمر نقل می کند: زمانی که عمر اسلام آورد مردم اطراف خانه ی او اجتماع نمودند و گفتند: عمر از دین آباءش خارج شده است. من در آن زمان نوجوانی بودم که از بالای بام خانه(نظاره گر ماجرا بودم). در این هنگام مردی آمد که بر تن او قبائی از دیباج و ابریشم بود. او گفت آیا عمر از دین آبائش خارج شده است؟ اشکال و اعتراضی بر او نیست! پس من از او حمایت می کنم (از اینکه شخصی به او ظلمی روا دارد). ابن عمر می گوید در این هنگام دیدم که مردم از اطرافش متفرق شدند. پرسیدم این شخص کیست؟ گفتند:او عاص بن وائل است.

روایت چهارم هم متضمن کرامتی برای عمر است که صدای توحید را در زمان جاهلیت می شنود.

عن عبد الله بن عمر قال : ما سمعت عمر لشيء قط يقول إني لأظنه كذا إلا كان كما يظن بينما عمر جالس إذ مر به رجل جميل فقال لقد أخطأ ظني أو إن هذا على دينه في الجاهلية أو لقد كان كاهنهم علي الرجل فدعي له فقال له ذلك فقال ما رأيت كاليوم استقبل به رجل مسلم قال فإني أعزم عليك إلا ما أخبرتني قال كنت كاهنهم في الجاهلية قال فما أعجب ما جاءتك به جنيتك قال بينما أنا يوما في السوق جاءتني فيها الفزع فقالت ألم تر الجن وإبلاسها ويأسها من بعد إنكاسها ولحوقها بالقلاص وأحلاسها . قال عمر صدق بينما أنا عند آلهتهم إذ جاء رجل بعجل فذبحه فصرخ به صارخ لم أسمع صارخا قط أشد صوتا منه يقول يا جليح أمر نجيح رجل فصيح يقول لا إله إلا أنت فوثب القوم قلت لا أبرح حتى أعلم ما وراء هذا ثم نادى يا جليح أمر نجيح رجل فصيح يقول لا إله إلا الله فقمت فما نشبنا أن قيل هذا نبي.

ترجمه ی محتوای حدیث:
عبدالله عمر می گوید:نشنیدم که عمر به چیزی بگوید به گمانم اینچنین است مگر آنکه به همان شکل محقق می گشت. هنگامی که عمر نشسته بود مردی زیبا از کنار وی عبور نمود. عمر گفت: اگر این شخص بر دین جاهلیت خود نبوده، یا اینکه به تحقیق که کاهن آنان نبوده، ظنم خطا نموده(به خطا باشد). عمر گفت آن مرد را به نزد من بخوانید، آن مرد را آوردند. آن مرد(که گفته می شود سواد بن قارب بوده) را آوردند. عمر سخن خود را به آن مرد گفت. وی در جواب گفت: تا امروز هیچ مسلمانی بامن اینچنین(که عمر برخورد نموده است)رفتار ننموده است.

عمر گفت: من تو را قسم می دهم که به من خبر دهی. او در جواب گفت: من در زمان جاهلیت کاهن آنان بودم. عمر گفت:چه عجیب بود خبری را که جنیه ی تو برایت آورد؟ او گفت: یک روز به هنگامی که من در بازار بودم ترس و وحشتی مرا فرا گرفت. جنیه به من گفت:عجب دارم من از جنیان و شیاطین كه، چون محمّد ظاهر شد، از كار خود نا اميد شدند و برخاستند و در بدنبال اسلام برآمدند، چون دانستند كه دين محمّد دين حقّ است قصد [مكّه‏] و ديدن محمّد را نمودند و برفتند و مسلمان شدند .

عمر گفت:راست گفت. زمانی که من در جاهلیت در نزد بتهای آنها بودم، مردی گوساله ای را برای ذبح آورد. پس آن گوساله را ذبح کردند. که به ناگاه فریاد زننده ای به او ندا داد، ندایی که بلند تر از آن را تا بحال نشنیده ام. می گفت: ای جلیح امری نجات بخش توسط مردی فصیح می گوید: لا اله الا انت. پس آن مردم از جای خویش با ترس جهیدند. من گفتم من آرام نمی گیرم تا حقیقت امر رابدانم. سپس(دوباره) ندا داد: ای جلیح امر نجیح رجل فصیح می گوید لااله الاالله. پس بلند شدم مدت زیادی نگذشته بود که گفتند این پیامبر است.


موفق باشید.

صدرا;428673 نوشت:
با سلام و عرض ادب

عليكم سلام

برادر اگر مي شود دستاورد هايتان در زمينه اينكه عمر در چه سالي مسلمان شد را ارئه دهيد چون بعضي ها گفته اند سال شش بعثت و بعضي ها گفته اند سال 10 بعثت

انچه كه حقير دارم اين است:::::::::

ابن جوزي در كتاب المنتظم چنين مي نويسد:

قال علماء السير أسلم عمر في السنة السادسة من النبوة

علماي سيره گفته اند عمر بعد از اينكه شش سال از بعثت پيامبر صلي الله عليه و اله گذشته بود، اسلام آورد.

المنتظم ج 4 ص 135، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى

kheymegahabalfazl;428687 نوشت:
عليكم سلام

برادر اگر مي شود دستاورد هايتان در زمينه اينكه عمر در چه سالي مسلمان شد را ارئه دهيد چون بعضي ها گفته اند سال شش بعثت و بعضي ها گفته اند سال 10 بعثت

با سلام و عرض ادب

بررسی اینکه عمر بن الخطاب در چه سالی و بعد از چند نفر ایمان آورد بحثی تاریخی است. در این تایپیک فقط از زاویه صحیح بخاری به این ماجرا پرداخته شده؛ لذا بهتر است جهت بررسی آن تایپیک مستقل دیگری در انجمن تاریخ ایجاد فرمائید.

موفق باشید.

صدرا;429130 نوشت:
با سلام و عرض ادب

بررسی اینکه عمر بن الخطاب در چه سالی و بعد از چند نفر ایمان آورد بحثی تاریخی است. در این تایپیک فقط از زاویه صحیح بخاری به این ماجرا پرداخته شده؛ لذا بهتر است جهت بررسی آن تایپیک مستقل دیگری در انجمن تاریخ ایجاد فرمائید.

منتي بر سرمان بگذاريد و خودتان راه بيندازيد زيرا تا ما راه بيندازيم و مدير مربوطه به شما ارجاع دهد عمري برايم باقي نمي ماند

منصور باشيد انشا الله:hamdel:

سلام
عزيز كارشناس صدراي بزگوار
مي خواستم در خصوص بعثت پيامبر اكرم(ص) و جريان وحي بر ايشان از زبان بخاري و ناقلان اين جريان كه عمدتا در زمان بعثت نبودند
و مطابقت اون با جريان بعثت از زبان ائمه و يا تاريخ شيعي سوالاتي بپرسم.
اول اينكه ناقلان جريان بعث پيامبر اكرم(ص) در كتاب بخاري چه كساني هست؟
دوم چرا بخاري پيامبر را فردي ترسو و شاك و كم بنيه معرفي كرده؟
نقل صحيح جريان بعثت در كدام كتب معتبر شيعي از لسان ائمه و يا خود حضرت رسول آمده؟
با تشكر

S.A.J;429293 نوشت:

مي خواستم در خصوص بعثت پيامبر اكرم(ص) و جريان وحي بر ايشان از زبان بخاري و ناقلان اين جريان كه عمدتا در زمان بعثت نبودند
و مطابقت اون با جريان بعثت از زبان ائمه و يا تاريخ شيعي سوالاتي بپرسم.
اول اينكه ناقلان جريان بعث پيامبر اكرم(ص) در كتاب بخاري چه كساني هست؟
دوم چرا بخاري پيامبر را فردي ترسو و شاك و كم بنيه معرفي كرده؟
نقل صحيح جريان بعثت در كدام كتب معتبر شيعي از لسان ائمه و يا خود حضرت رسول آمده؟


با سلام و عرض ادب

هر چند که این سوال خود عنوانی مستقل از موضوع بحث دارد اما به صورت خلاصه عرض می شود:

الف) جریان بعثت در صحیح بخاری درکتاب:«بدء الوحی»؛ آغاز وحی از طریق عایشه و ابن عباس و جابر بن عبدالله انصاری بیان گردیده است.

1. روایت اول (که حدیث دوم بخاری می شود):از طریق عایشه به نقل از هشام بن عروة از پدرش می باشد: این روایت در مورد چگونگی آمدن وحی بر پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.

2.روایت بعدی از طریق عایشه به نقل از ابن شهاب زهری می باشد. (که این روایت را بخاری در سه جای دیگر تکرار نموده).
در این روایت بیان گردیده که ابتدای وحی به شکل خواب بوده و سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در غار حرا جبرئیل علیه السلام را مشاهده می نماید...که جبرئیل علیه السلام می گوید بخوان و آنحضرت جواب می دهد که من خواننده نیستم؟!(نمی توام بخوانم)..

جبرئیل علیه السلام آنحضرت را می فشارد و این امر سه مرتبه اتفاق می افتد. و حضرت بعد از این امر با حالت اضطراب، در حالی که هنوز یقین به نبوت خویش ندارد به نزد خدیجه رفته و داستان خویش را بیان می دارد، که جمله ای از آن اینچنین است: از جان خود ترسیدم؟!

خدیجه علیها السلام نیز آنحضرت را دلداری و امید می دهد و برای برطرف شدن شک و تردید، آنحضرت را به نزد «ورقة بن نوفل »، که پسر عموی حضرت خدیجه علیها السلام بود می برد و وی نیز تصدیق می نماید که آنحضرت پیامبر می باشد. علامه ی طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان به این داستان پرداخته و آنرا نقد فرموده اند.[1]

3. روایت بعدی روایت جابر بن عبدالله انصاری به نقل ابن شهاب زهری است.

این روایت مربوط به وقفه ی است که در ابتدای وحی اتفاق افتاد.

4. روایت دیگر روایت سعید بن جبیر از ابن عباس است.
که در باب تفسیر:«لا تحرک لسانک لتعجل به»، می باشد.

5. روایت بعد روایت ابن شهاب زهری از ابن عباس است.
این روایت در مورد نیکو کاری و سخاوت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در ماه رمضان است.

6. خبر بعدی در مورد داستان ابو سفیان و پادشاه روم است. که در این خبر ابوسفیان داستان سفر خود و ملاقاتش با پادشاه روم را (برای ابن عباس) باز گو می نماید.

ب) اینکه چرا بخاری روایت دوم را ذکر نموده که متضمن ترس و تردید آنحضرت است، امری نیست که تنها متوجه بر بخاری باشد؛ بلکه این داستانی است که نتیجه ی دوری از اهل بیت علیهم السلام و انحراف در رهبری امت بوده است؛ لذا وقتی امر حدیث به دست امرای بنی امیه می افتد آیا نتیجه ای بهتر از این یافت می شود؟

ج) شیعه[2] بر خلاف اهل سنت قائل به بررسی سندی و متنی همه ی روایات است؛ اینگونه نیست که اگر نویسنده ی کتابی از بزرگان شیعه باشد به معنای صحت تمامی مطالب آن بوده باشد.

در این ناحیه نیز باید به کتب تحلیلی شیعه در تفسیر و کلام و تاریخ مراجعه نمود، که تفاسیر موضوعی همچون: تفسیر موضوعی قرآن کریم آیت الله جوادی آملی(وحی و نبوت در قرآن)، و تفسیر موضوعی منشور جاوید، آیت الله سبحانی؛ و برخی از کتب تحلیلی علوم قرآنی همچون التمهید، و همچنین برخی از کتب سیره؛ همچون سیره ی صحیح پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، تالیف علامه جعفر مرتضی عاملی،[3] و همچنین در کتاب فروغ ابدیت و یا فرازهایی از تاریخ اسلام، آیت الله سبحانی ،ص97 و... از آن جمله اند.

از آنجا که پرداختن به این امر مربوط به دوستان تاریخ و تفسیر است ما از ورود به آن خودداری می نمائیم شما می توانید آنرا در انجمن مربوطه پیگیری فرمائید.

موفق باشید.


[/HR]
[1]. ترجمه ی تفسیر المیزان، ج20،ص556.

[2]. غیر از اخباریون.

[3]. که دو مجلد آن ترجمه شده و که در جلد اول ص292، ماجرای صحیح آغاز وحی در آن ذکر گردیده.

اینکه چرا بخاری روایت دوم را ذکر نموده که متضمن ترس و تردید آنحضرت است، امری نیست که تنها متوجه بر بخاری باشد؛ بلکه این داستانی است که نتیجه ی دوری از اهل بیت علیهم السلام و انحراف در رهبری امت بوده است؛ لذا وقتی امر حدیث به دست امرای بنی امیه می افتد آیا نتیجه ای بهتر از این یافت می شود؟
...........
سلام
ضمن تشکر و قدر دانی از شما کارشناس محترم
فرض این است که رسالت نبی و شخص پیامبر از نقاط مشترک شیعه و اهل سنت است.
ولی طبق گفته های شما اختلاف ما بالاتر از این حرفهاست.
بنده در جای دیگر وقتی دیدم شخص پیامبر و اهل بیت را سعی دارند به عنوان فردی عادی معرفی کنند. که خطا و نسیان و اشتباه در او راه دارد
و قائل به عصمت پیامبر و دیگر ائمه نیستند.
به این نکته رسیدم که چون اقایان نتونستن برای عملکر خلفاء و صحابه که موردهای زیادی در تاریخ به چشم می خورد! توجیهی دست و پا کنند
سعی دارند با پایین آوردن مقام نبوت و شخص پیامبر در حد ی انسان معمولی که می تواند به امر مهمی چون نبوت شک کند
بگویند وقتی خود پیامبر صلی الله و علیه و اله دچار شک و تردید می شوند
چطور خلیفه وی نشود؟؟؟؟؟؟؟
ای کاش دوستان کارشناس تفسیر و تاریخ کمک می کردند و نمونه هایی از این عملکردهای نادرست پیامبر اشاره می کردند.

من یه سوال دیگه هم دارم که متاسفانه نتونستم سندشو پیدا کنم
در خصوص ترور و قتل پیامبر اکرم که در سوره توبه به آن اشاره شده خواستم بدانم در تفاسیر شیعه یا اهل سنت هست که چه کسانی قصد قتل پیامبر را داشتند؟

S.A.J;432939 نوشت:

ای کاش دوستان کارشناس تفسیر و تاریخ کمک می کردند و نمونه هایی از این عملکردهای نادرست پیامبر اشاره می کردند.
من یه سوال دیگه هم دارم که متاسفانه نتونستم سندشو پیدا کنم
در خصوص ترور و قتل پیامبر اکرم که در سوره توبه به آن اشاره شده خواستم بدانم در تفاسیر شیعه یا اهل سنت هست که چه کسانی قصد قتل پیامبر را داشتند؟



(*دوستان عزیز و گرامی توجه داشته باشند که تنها در هر تایپیک موضوع مناسب با سوال تایپیک را طرح نمایند *).

با سلام و عرض ادب

این سوال در تایپیک های دیگر قبلامورد بررسی قرار گرفته؛ اگر احیانا موارد به صورت کامل تتبع نشده باشد، سوال خود را در انجمن تاریخ بیان فرمائید تا دوستان بدان بپردازند.

یکی از تایپیکهایی که قسمتی از سوال در آن طرح شده این تایپیک است:

http://www.askdin.com/thread9879-5.html

موفق باشید.

موضوع قفل شده است