لعن معاویه توسط علمای اهل سنت

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لعن معاویه توسط علمای اهل سنت

سلام علیکم وعرض ادب خدمت همه دوستان . می خواستم اسنادی رو بدهید که چه تعدادی از علمای اهل سنت معاویه را لعن کردند؟، لطفا با ذکر کتاب و مجلد و عبارت عربی لطف بفرمایید ممنون می شوم

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدرا

ammarshia;424444 نوشت:
سلام علیکم وعرض ادب خدمت همه دوستان .
می خواستم اسنادی رو بدهید که چه تعدادی از علمای اهل سنت معاویه را لعن کردند؟، لطفا با ذکر کتاب و مجلد و عبارت عربی لطف بفرمایید ممنون می شوم

باسلام و عرض ادب


مقدمه:



الف) معاویة بن ابی سفیان از دودمانی است که قرآن کریم آنرا لعن نموده و از آن به شجره ی ملعونه یاد فرموده است:

«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيرا»؛[1] و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده‏] را كه در قرآن ذكر كرده ‏ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى كنيم اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى ‏افزايد!».

هر چند که علمای اهل سنت اکثرا در تفسیر این آیه ی شریفه آنرا به میوه جهنم تفسیر نموده اند؛ اما با این حال در ذیل این آیه ی شریفه داستان رؤیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بیان نموده اند؛ رؤیایی که از جست و خیز میمونها بر منبر شریف آن حضرت خبر می داد، میمونهائی که در روایات شیعه و سنی به بنی امیه و بنی مروان تفسیر شده است.[2]

داستان بنی امیه در اسلام داستانی جز فساد و تباهی و شومی نیست. وآنچه متناسب با این دودمان خبیث و ملعون است، چیزی جز لعن و نفرین نخواهد؛ همچنان که قرآن کریم در رابطه ی با این افراد می فرماید:«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ؛ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُم»؛[3] اگر (از اين دستورها) روى گردان شويد، جز اين انتظار مى ‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد؟! آنها كسانى هستند كه خداوند لعنتشان كرده و گوش (باطن) آنها را كر و ديدگان (دل) آنان را كور نموده است.


ب) احتراز برخی از بزرگان اهل سنت از نقل روایات ساختگی در مورد معاویه علیه الهاویة

بنابر تصریح برخی از اهل حدیث معاویه دارای هیچ منقبتی نبوده است. ابن تیمیه که خود میدان دار محبت چنین افرادی است در کتاب منهاج السنه می نویسد: «وطائفة وضعوا لمعاوية فضائل ورووا أحاديث عن النبي صلى الله عليه وسلم في ذلك كلها كذب»[4]: گروهى براى معاويه فضائلى ساخته و احاديثى از پيامبر اكرم روايت كرده‏ اند كه همه آنها دروغ است. و شوكانى‏ نیز در «فوائد المجموعه» مى‏ نويسد:اتّفق الحفّاظ على أنّه لم يصحّ في فضل‏ معاوية حديث‏»؛[5]حافظان حديث، همگى اتفاق دارند، بر اينكه هيچ حديثى در فضيلت معاويه‏ صحت ندارد.

به واسطه ی چنین امری بزرگان حدیث همچون نسائی و حاکم از نقل روایات ساختگی در باب مناقب معاویه؟! پرهیز نموده اند.[6] در مورد نسائی آورده‏اند كه وقتى وی وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب عليهما السلام كينه و دشمنى داشتند.

به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيات اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب‏ معاويه‏ روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟

وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين رو، تاريخ نگاران‏ در شرح حال نَسائى نوشته ‏اند: «تُوُفِّي بها مقتولًا شهيداً».[7]
حاکم نیشابوری نیز داستانی مشابه داستان نسائی دارد .


[/HR] [1]. الاسری/60.

[2]. الدر المنثور، السیوطی، ج4،ص191:« و أخرج ابن جرير عن سهل بن سعد رضى الله عنه قال رأى رسول الله صلى الله عليه و سلم بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتى مات و أنزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاس؛
و أخرج ابن أبى حاتم عن يعلى بن مرة رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أريت بنى أمية على منابر الأرض و سيتملكونكم فتجدونهم أرباب سوء و اهتم رسول الله صلى الله عليه و سلم لذلك فانزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ‏؛
و أخرج ابن مردويه عن الحسين بن على رضى الله عنهما ان رسول الله صلى الله عليه و سلم أصبح و هو مهموم فقيل ما لك يا رسول الله فقال انى أريت في المنام كان بنى أمية يتعاورون منبري هذا فقيل يا رسول الله لا تهتم فإنها دنيا تنالهم فانزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ‏.
و أخرج ابن أبى حاتم و ابن مردويه و البيهقي
في الدلائل و ابن عساكر عن سعيد بن المسيب رضى الله عنه قال رأى رسول الله صلى الله عليه و سلم بنى أمية على المنابر فساءه ذلك فأوحى الله انما هي دنيا أعطوها فقرت عينه و هي قوله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ يعنى بلاء للناس.
و أخرج ابن مردويه عن عائشة رضى الله عنها أنها قالت لمروان بن الحكم سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول لأبيك و جدك انكم الشجرة الملعونة فِي الْقُرْآن .

[3] . محمد/22.

[4]. منهاج السنة، ابن تیمیه، ج4،ص231.

[5]. به نقل از کتاب: «النصایح الکافیة»، سید محمد بن عقیل،ص198.

[6]. بخاری نیز در صحیح خویش بابی با عنوان ذکر معاویه آورده که چنین بابی خود مشعر به عدم وجود منقبتی برای وی از دیدگاه بخاری می باشد.

[7]. تهذیب الکمال، المزی، ج1، ص339؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج1،ص33:« وقال مرة سمعت علي بن عمر يقول النسائي أفقه مشائخ مصوفي عصره واعرفهم بالصحيح والسقيم وأعلمهم بالرجال فلما بلغ هذا المبلغ حسدوه فخرج إلى الرملة فسئل عن فضائل معاوية فأمسك عنه فضربوه في الجامع فقال اخرجوني إلى مكة فأخرجوه وهو عليل وتوفي مقتولا شهيدا ».

ج) معاویه در بیان روایات نبوی صلی الله علیه وآله و سلم

عبدالله بن عمر نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله از دره ای خارج شدند، پس ابو سفیان را سوار بر مرکب همراه معاویه و برادرش دیدند که یکی افسار حیوان را بدست دارد و دیگری آن را از پشت سر می راند، حضرت تا آنها را دیدند فرمودند: خداوندا آنکه افسار حیوان را بدست دارد و آنکه مرکب را از پشت می راند و آنکه بر حیوان سوار است را لعنت فرما. از او پرسیدم آیا تو خودت از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخن را شنیدی؟گفت آری، و گرنه گوشهایم کر باد آنگونه که چشمانم کور است.[1]

خرج رسول اللَّه من فجّ فنظر إلى أبي سفيان و هو راكب، و معاوية و أخوه أحدهما قائد و الآخر سائق، فلمّا نظر إليهم رسول اللَّه قال: «اللّهمّ العن القائد و السائق‏ و الراكب». قلنا: أنت سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم قال: نعم، و إلّا فصمّتا أُذناي كما عميتا عيناي‏».

در تاریخ طبری می خوانیم: «ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا على حمار ومعاوية يقود به ويزيد ابنه يسوق به لعن الله القائد والراكب والسائق»؛[2]پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ابو سفیان را سوار بر الاغی دیدند که معاویه افسار آنرا بدست داشت و فرزندش یزید اآنرا از عقب می راند و حضرت فرمودندخدا لنت نماید سوار، و آن كس كه مركب را مى‏ كشد، و آن كس كه مر کب را میراند .

امام مجتبى، به همين حديث اشاره دارد آنجا كه خطاب به معاويه مى ‏فرمايد: «أنشدك اللَّه‏ يا معاوية، أتذكر يوم جاء أبوك على جمل أحمر و أنت تسوقه و أخوك عتبة هذا يقوده، فرآكم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فقال: اللّهمّ العن الراكب و القائد و السائق».[3] معاویه تو را به خدا سوگند! آیابه یاد داری آن روزی را که پدرت سوار بر شتر سرخ موئی بود و تو آنرا از عقب می راندی و برادرت عتبه افسار آنرا بدست داشت، ورسول خدا شما را دید وفرمودند: خداوندا آنکه سوار مرکب است و آنکه افسار آنرا بدست دارد و آنکه حیوان را از پشت می راند، لعنت فرما.

همچین احمد حنبل و ابو یعلی و نصر بن مزاحم از ابو برزه اسلمی و طبرانی در تاریخ کبیر از ابن عباس نقل نموده اند: در سفری همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودیم، که صدای آواز دو نفر را شنیدیم که یکی در جواب دیگری می گفت:

«يزالُ‏ حواريٌّ تلوحُ عظامه ......‏زوى الحرب عنه أن يجنّ فيقبرا»؛همواره استخوانهای اسب من آشکار می شود و جنگ مانع از دفن آن می شود.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: ببینید کیستند؟ عرض نمودند: معاویه و عمرو بن عاص می باشند. حضرت دستان خویش را بالا بردند و فرمودند: «اللّهمّ أركسهما ركساً، و دعّهما إلى النار دعّا»؛[4] خداوندا آنان را کاملا وارونه گردان و به حالات گذشته برگردان، و به زور در آتش دوزخ افکن.

ودر روایت ابن عباس آمده است: «اللّهمّ اركسهما في الفتنة ركساً»؛[5]خداوندا آنانرا با سر در فتنه فرو ببر.

ادامه دارد.


[/HR] [1] . وقعة صفین، ابن مزاحم، ص221.
[2]. تاریخ الطبری، ج8،ص185،مؤسسة اعلمی.
[3]. الغدیر، ج10،ص199.
[4] . مسند احمد،ج4،ص421؛ المصنف،ج8،ص695.و...
[5].مسند ابی یعلی، ج13،ص431.

علمای اهل سنت و لعن بر معاویه:

1) در زمان مامون عباسی و معتضد عباسی خلفا تصمیم به اعلان لعن بر معاویه نمودند؛ هر چند که به خاطر برخی مصالح چنین تصمیمی علنی نگردید، که چنین امری بیانگر اعتقاد قلبی علمای اهل سنت آن زمان بوده است.

2) ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، در مورد معاویه می نویسد:
ومعلوم است که معاویه و (والیان)بعد از او از بنی امیه چنینی طریقتی(تبعیت از سنت) را نداشتند، و چنین سنتی سنت آنان نبود، بلکه آنان اهل دنیا و اصحاب لعب و لهو و فرو رفتن در لذات دنیا و بی توجه به احکام دین بودند. و گروهی از بنی امیه متهم به کفر و بی دینی شده اند. بسیاری از اصحاب ما(معتزله) در دین معاویه اشکال نموده اند، وآنان به تفسیق او اقتصار ننموده اند؛ بلکه در مورد وی گفته اند که وی ملحد و کافر بوده است و اعتقادی به نبوت نداشته است.[1]

وی در جای دیگری می گوید:
معاویه از نظر بزرگان معتزلى‏ در دیندارى، متهم است و به زندقه و کفر منسوب شده است و ما در کتاب‏«نقض السفیانیه‏» آنچه را که اصحاب ما در کتابهاى کلامى خویش از الحاد او و تعرضش به پیامبر صلی الله علیه وآله و تظاهرش ‏به مسلک جبر و ارجاء[2]نوشته‏ اند نقل کرده ‏ایم و اگر هیچ کدام صحیح نباشد جز همین که ‏با امام علیه السلام به مبارزه و جنگ برخاسته براى روشن ساختن عقیده وى کافى است.[3]

ابن ابی الحدید در جای دیگری سخن استادش نقیب را بیان می دارد که وی گفت:
معاويه نه از آن جهت دوزخى است كه على را تهديد كرده يا با وى جنگيده است، بلكه بدان سبب كه عقيده ی درستى نداشته و ايمان راستى، و او و پدرش از سران منافقان بوده‏ اند و هرگز از ته دل مسلمان نگشتند، بلكه فقط اظهار مسلمانى كردند. و حرف‏هاى معاويه و آنچه از زبانش در رفته و سخنانى كه از او ثبت و حفظ گشته آن قدر هست كه ثابت مى ‏نمايد عقيده‏ اش فاسد و ناخالص بوده است‏.[4]

3) شعیری نقل می کند که در مجلس عبدالرزاق بودیم که نام معاویه به میان آمد . عبدالرزاق گفت: «لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان»؛[5] مجلس ما را به نام فرزند ابی سفیان آلوده منما.(شاید به همین جهت به عبدالرزاق نسبت تشیع داده شده است).

4) یحیی بن عبدالحمید حمانی که ابن معین و دیگران او موثق می دانستند می گفت: « كان معاوية على غير ملة الاسلام»؛[6] معاویه بر غیر ملت اسلام بوده و دین او اسلام نبوده.

5) سلمی می گوید: هنگامی که منبر و کلاس درس حاکم نیشابوری را تعطیل نمودند و او را خانه نشین نمودند به او گفتم:اگر از منزل خارج شوی و در فضائل این مرد(معاویه) حدیثی را نقل نمائی از این مشکل رهایی می یابی. حاکم در پاسخ من سه مرتبه گفت: نمی توانم، وجدانم به من اجازه نمی دهد. عبیدالله بن موسی که مورد وثوق احمد بن حنبل بوده است، سیره اش اینچنین بود که کسی را که به نام معاویه بود به خانه اش نمی خواند و دعوت نمی نمود. گفته شده که صالح اشعری بدو نیازمند شد، عبیدالله از او پرسید نامت چیس؟ گفت معاویه. عبیدالله گفت بخدا بر تو حدیث نمی خوانم، و بر قومی نیز که تو در میان آنها باشی حدیث نمی خوانم.[7]

به هرحال در میان علمای اهل سنت کسانی بوده اند که به واسطه ی توجه به واقعیات تاریخ نه تنها محبت معاویه را به دل نداشته اند بلکه وی را مورد لعن خویش قرار داده اند؛ هر چند که اکثر اهل سنت ترجیح داده اند برای حفظ جایگاه خلافت خلفا، معاویه را که به منزله ی محافظ آنان است را حفظ نمایند. در میان معاصرین اهل سنت می توان از شیخ حسن فرهان المالکی نام برد که در باره ی مثالب معاویه کتابهای متعددی نوشته است.[8]

6) در پایان شعر سنایی را خاطر نشان می شویم که در مورد این شجره خبیثه چنین سروده است:

داســتان پسر هـنـد مـگـر نـشـنيـدي

كه از او و سه كس وی به پيامبر چه رسيد؟

پدر او، دُر دنـدان پيـمــبـر بشكسـت

مادر او جـگــر عـم پيـامبــر بمـكيـد

خودبنا حق، حق دامـاد پيامبر بگرفت

پسـر او سـر فـرزند پيـمبـر بـبــريـد




بر چنين قوم تو لعنت نكني شرمت باد

لـعـن اللّه يزيـداً و عـلــي آل يـزيـد



موفق باشید.


[/HR] [1]. شرح نهج البلاغة، ج5،ص129:«ومعلوم أن معاوية ومن بعده من بنى أمية لم تكن هذه الطريقة طريقتهم ، ولا هذه السنة سنتهم ، وأنهم كانوا أهل دنيا ، وأصحاب لعب ولهو وانغماس في اللذات ، وقلة مبالاة بالدين ، ومنهم من هو مرمى بالزندقة والالحاد . [ أخبار متفرقة عن أحوال معاوية ] وقد طعن كثير من أصحابنا في دين معاوية ، ولم يقتصروا على تفسيقه ، وقالوا عنه إنه كان ملحدا لا يعتقد النبوة».

[2]. به معنای لا تضر مع الایمان المعصیه، که مؤسس چنین اعتقادی معاویه بود.

[3]. شرح نهج البلاغة، ج1،ص340:«ومعاوية مطعون في دينه عند شيوخنا رحمهم الله يرمى بالزندقة ، وقد ذكرنا في نقض السفيانية على شيخنا أبي عثمان الجاحظ ما رواه أصحابنا في كتبهم الكلامية عنه من الإلحاد ، والتعرض لرسول الله صلى الله عليه وآله وما تظاهر به من الجبر والارجاء ، ولو لم يكن شيء من ذلك لكان في محاربة الامام ما يكفي في فساد حاله لا سيما على قواعد أصحابنا ، وكونهم بالكبيرة الواحدة يقطعون على المصير إلى النار والخلود فيها إن لم تكفرها التوبة ».

[4].شرح نهج البلاغة، ج10،ص226:« فقال كلا إن معاوية من أهل النار لا لمخالفته عليا و لا بمحاربته إياه و لكن عقيدته لم تكن صحيحة و لا إيمانه حقا و كان من رءوس المنافقين هو و أبوه و لم يسلم قلبه قط و إنما أسلم لسانه و كان يذكر من حديث معاوية و من فلتات قوله و ما حفظ عنه من كلام يقتضي فساد العقيدة شيئا كثيرا ليس هذا موضعه فأذكره».
[5]. میزان الاعتدال، الذهبی، ج2،ص61.

[6].میزان الاعتدال، الذهبی، ج4،ص392.

[7].سیر اعلام النبلاء،ج9،ص556:« قال ابن مندة : كان أحمد بن حنبل يدل الناس على عبيد الله ، وكان معروفا بالرفض ، لم يدع أحدا اسمه معاوية يدخل داره . فقيل : خل عليه معاوية بن صالح الأشعري ، فقال : ما اسمك ؟ قال : معاوية . قال : والله لا حدثتك ، ولا حدثت قوما أنت فيهم» .

[8]. همچنین حسن سقاف و در ایران ماموستا کاک احمد را می توان نام برد.

ammarshia;424444 نوشت:
سلام علیکم وعرض ادب خدمت همه دوستان .
می خواستم اسنادی رو بدهید که چه تعدادی از علمای اهل سنت معاویه را لعن کردند؟، لطفا با ذکر کتاب و مجلد و عبارت عربی لطف بفرمایید ممنون می شوم

سلام
باتشكر
لعن معاويه از قران شروع مي شود سپس به پيغمبر، امير المومنين، اهل بيت، عايشه، صحابي و علما مي رسد

قرانش را برادر صدرا توضيح دادن ما ما بقيش را هم حقير تفردي مي زنم

لعن پيغمبر بر معاويه::::::::::

البته برادر عمار شيعه نكته اي كه در مورد معاويه حائز اهيت هست دو چيز هست يك ديدگاه رسول الله در مورد اين ملعون و لعن رسول خدا بر او كه اگر خواستيد ديدگاه رسول الله بر اين ناصبي ملعون را بدانيد تاپيكي جدابزنيد بنده تمامي دستاورد هايم با بررسي سندي را ارسال مي كنم

لعن رسول الله ص
پیامبر خدا (ص) از راهی پست بالا آمد و ابوسفیان را دید که سوار بر مرکب میباشد و معاویه دهانه کش (قائد) است و برادرش مرکب را سوق می دهد (سائق)،در این هنگام پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمودند: خدایا دهانه کش (قائد) و سوق دهنده (سائق) و راکب را لعنت کن
انساب الاشراف للبلاذری - ح 1526
با سند صحیح
http://library.islamweb.net/hadith/display_hbook.php?bk_no=196&hid=1526&pid=125101

هیثمی میگوید: رواه بزار و رجاله ثقات

مجمع الزوائد و منبع الفوائد - کتاب الإیمان - باب منه فی المنافقین - ح 437





وقعة الصفین للنصر بن المزاحم - ج 1 ص 217 و 218




تاریخ الطبری - ج 11 ص 357






نفرین پیامبر اکرم صلی الله علیه واله بر معاویه



روزي پیامبر اکرم (ص) ابن عباس را به دنبال معاویه فرستاد تا بیاید و برایش بنویسد ابن عباس او را یافت که غذا میخورد ، بازگشت و به پیامبر خبر داد،حضرت دوباره او را فرستاد باز هم ابن عباس دید که او مشغول خوردن است!! تا سه مرتبه این رفت و آمد رخ داد، بالاخره پیامبر (ص) فرمودند:خداهرگز شکمش را سیر نکند! صحیح مسلم ج 4ص 187 ح 2604

http://hadith.al-islam.com/Page.aspx?pageid=192&BookID=25&PID=4785



مسئله همين نفرين يك باب مفصلي دارد كه حقير با تصاوير كتاب انرا جمع اوري كرده ام

لعن مولا علي ع بر معاويه لعنت الله عليه::::::::::



إبن كثير - البداية والنهاية -الجزء : ( 7 ) - رقم الصفحة : ( 314 )

[ النص طويل لذا إستقطع منه موضع الشاهد ]

- فذكر أبو مخنف ، عن أبي جناب الكلبي : أن علياًً لما بلغه ما فعل عمرو كان يلعن في قنوته معاوية ، وعمرو بن العاص ، وأبا الأعور السلمي ، وحبيب بن مسلمة ، والضحاك بن قيس ، وعبد الرحمن بن خالد بن الوليد ، والوليد بن عتبة.‏

الرابط :



[/HR]
إبن أبي شيبة - المصنف -الجزء : ( 2 ) - رقم الصفحة : ( 216 )

6947 - حدثنا : هشيم ، قال : ، أخبرنا : حصين ، قال : ، حدثنا : عبد الرحمن بن معقل قال : صليت مع علي صلاة الغداة ، قال : فقنت فقال في قنوته : اللهم عليك بمعاوية وأشياعه وعمرو بن العاص وأشياعه وأبا السلمي وأشياعه وعبد الله بن قيس وأشياعه.

الرابط:



[/HR]
المتقي الهندي - كنز العمال -الجزء : ( 8 ) - رقم الصفحة : ( 82 )

21989 - عن عبد الرحمن بن معقل قال : صليت مع علي صلاة الغداة ، فقنت فقال في قنوته : اللهم عليك بمعاوية وأشياعه ، وعمرو بن العاص وأشياعه ، وأبي الأعور السلمي وأشياعه ، وعبد الله بن قيس وأشياعه.
علي (عليه‌السلام) وقتي نماز صبح را مي خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاويه و عمرو بن العاص و حبيب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قيس را لعنت کن .

وكان علي إذا صلى الغداة يقنت فيقول: اللهم العن معاوية وعمراً وأبا الأعور وحبيباً وعبد الرحمن بن خالد والضحاك بن قيس والوليد! فبلغ ذلك معاوية فكان إذا قنت سب علياً وابن عباس والحسن والحسين والأشتر.

علي (عليه‌السلام) وقتي نماز صبح را مي خواند قنوت می‌گرفت و در نماز می‌گفت : خداوندا ، معاويه و عمرو بن العاص و حبيب و عبد الرحمن بن خالد و ضحاک بن قيس را لعنت کن .
خبر به معاويه رسيد ؛ پس وقتی قنوت می گرفت به علی و ابن عباس و حسن و حسين و مالک اشتر فحش می‌داد !!!


الکامل في التاريخ ج 2ص81 باب ذکر اجتماع الحکمين
نهاية الأرب في فنون الأدب ج 20 ص 96
تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 637 باب أمر الحکمي

نكته بسيار مهم:::::::
مولا علي ع در نامه 16 نهج البلاغه معاويه را اصلا مسلمان نمي داند و در نامه 17 هم اصلا او را حلال اده نمي داند

لعن امام حسن ع بر معاويه لعنت الله عليه::::::::::

وخطب معاوية بالكوفة ... فذكر عليا عليه السلام فنال منه ثم نال من الحسن فقام الحسين ليرد عليه فأخذه الحسن بيده فأجلسه ثم قام ... فلعن الله أخملنا ذكراً ، و ألامنا حسباً ، وشرنا قديماً وحديثاً ، وأقدمنا كفراً ونفاقاً فقال طوائف من أهل المسجد : امين.

معاويه وقتی به کوفه آمد ... در مورد علی سخن گفته و به او دشنام داد ؛ سپس به حسن دشنام داد ؛ پس حسين ايستاد تا به وی جواب گويد ؛ اما حسن دست وی را گرفته و او را نشاند ؛ پس ايستاده و گفت : ... پس خداوند هر کدام از ما دو را که نسب پست تری دارد و آنکه بدی وی از قديم تا حال باقی است و آنکه پيش گام در کفر و نفاق بوده است را لعنت کند .
پس همه مردم مسجد گفتند : آمين .

جمهرة خطب العرب ج 2 ص 14 باب رد الحسن بن على على معاوية حين نال منه ومن أبيه
مقاتل الطالبيين ج 1 ص 19 ، اسم المؤلف: أبو الفرج الاصفهاني ، علي بن الحسين (المتوفى : 356هـ) الوفاة: 356
شرح نهج البلاغة ج 16 ص 27

[h=3]نفرين عائشه بر معاويه لعنت الله عليه::::::::::[/h]وقد ذكر ابن جرير وغيره أن محمد بن أبي بكر نال من معاوية بن خديج هذا ومن عمرو بن العاص ومن معاوية ومن عثمان بن عفان أيضا؛ فعند ذلك غضب معاوية بن خديج فقدمه فقتله ثم جعله في جيفة حمار فأحرقه بالنار فلما بلغ ذلك عائشة جزعت عليه جزعا شديدا ... وجعلت تدعو على معاوية وعمرو بن العاص دبر الصلوات

ابن جرير و غير او گفته اند که محمد بن ابی بکر به معاويه بن خديج و عمروعاص و معاويه بن ابی سفيان و عثمان بن عفان فحش داد ؛ در اين هنگام معاويه بن خديج خشمگين شده و او را جلو انداخت و کشت و سپس بدن او را در لاشه الاغی انداخت و آتش زد .
وقتی اين خبر به عائشه رسيد بسيار اندوهگين شده و ... بعد از هر نمازی معاويه و عمرو بن عاص را نفرين می‌کرد .

البداية والنهاية ج7 ص315 - المنتظم ج5 ص151 - تاريخ الطبري ج3 ص132[h=4]تصحيح سندي:::::: البته تصوير كتاب را هم دارم
[/h]هيثمی در مجمع الزوائد در مورد اين روايت می گويد :
رواه الطبراني مطولا ومختصرا بأسانيد منها ما وافق أحمد ورجاله ثقات
مجمع الزوائد ج 9 ص 294
اين روايت را طبرانی به صورت مختصر و مفصل با چند سند نقل کرده است که بعضی از سندهای آن با سند احمد بن حنبل يکی است و راويان آن ثقه هستند .
[h=5]ساير مدارک :[/h]تفسير مقاتل بن سليمان ج 1 ص 237 - تفسير الطبري ج 5 ص 148 - تفسير ابن أبي حاتم ج 3 ص 988 ش 5531 و ص 989 ش 5540 - تفسير الثعلبي ج 3 ص 335 - المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز ج 2 ص 71 - تفسير البحر المحيط ج 3 ص 290 - تفسير ابن كثير ج 1 ص 519 - تفسير الثعالبي ج 3 ص 335 - الدر المنثور ج 2 ص 573 - روح المعاني ج 5 ص 65 - شرح مشكل الاثار طحاوی ج 8 ص 271 بَابٌ بَيَانُ مُشْكِلِ ما رُوِيَ عن رسول اللهِ صلى الله عليه وسلم فِيمَا كان من عَمَّارِ بن يَاسِرٍ وَمِنْ خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - المعجم الكبير طبرانی ج 4 ص 112 ش 3830 تا 3834 باب مَالِكُ بن الْحَارِثِ بن الأَشْتَرِ عن خَالِدِ بن الْوَلِيدِ - مسند الطيالسي ج 1 ص 158 ش 1156 باب أحاديث خالد بن الوليد رضي الله عنه - العجاب في بيان الأسباب ج 2 ص 897 - جامع الأحاديث سيوطی ج 19 ص 402 ش 14909 تا 14912 و ج 21 ص 57 ش 18338 تا 18341 - كنز العمال ج 13 ص 228 ش 37388 تا 37391 - السيرة الحلبية ج 2 ص 265 - التاريخ الكبير بخاری ج 3 ص 136 ش 461 - فضائل الصحابة للنسائي ج 1 ص 49 ش 164 و ص 50 ش 166 و 167 عمار بن ياسر - سنن النسائي الكبرى ج 5 ص 74 ش 8271 و 8272 - المستدرك على الصحيحين ج 3 ص 439 ش 5667 و ص 440 ش 5673 و ص 441 ش 5675

لعن صحابي پيغمبر بر معاويه لعنت الله عليه::::::::::

سمرة بن جندب :

فأقر معاوية سمرة على البصرة ستة أشهر، ويقال ثمانية عشر شهراً، ثم عزله فقال سمرة: لعن الله معاوية لو أطعت الله كما أطعت معاوية ما عذبني أبداً.

معاويه سمره را شش ماه و به نقلي 18 ماه فرماندار بصره كرد و سپس او را عزل نمود ؛ به همين سبب سمره گفت : خدا معاويه را لعنت كند ؛ اگر خدا را اينگونه كه از معاويه اطاعت مي‌كردم ، اطاعت مي‌نمودم ، هيچ‌گاه من را عذاب نمي‌نمود !

أنساب الأشراف ج 2 ص 161 ، اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279
تاريخ الطبري ج 3 ص 240، اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت
المنتظم في تاريخ الملوك والأمم ج 5 ص 267 ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بيروت - 1358 ، الطبعة : الأولى
الكامل في التاريخ ج 3 ص 343 ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني الوفاة: 630هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة : ط2 ، تحقيق : عبد الله القاضي

عقيل بن ابي طالب :

وقال معاوية لعقيل بن أبي طالب إن عليا قد قطعك ووصلتك ولا يرضيني منك إلا أن تلعنه على المنبر قال أفعل فأصعد فصعد ثم قال بعد أن حمد الله وأثنى عليه أيها الناس إن أمير المؤمنين معاوية أمرني أن العن علي بن أبي طالب فالعنوه فعليه لعنة الله والملائكة والناس أجمعين ثم نزل فقال له معاوية إنك لم تبين أبا يزيد من لعنت بيني وبينه قال والله لا زدت حرفا ولا نقصت آخر والكلام إلى نية المتكلم

معاويه به عقيل بن أبي‌طالب گفت : علي حق تو را (از بيت المال) نداد و من به تو مال دادم ؛ تنها چيزي كه مي‌تواند من را از تو راضي كند اين است كه او را بالاي منبر لعن كني !
عقيل گفت : اين كار را انجام مي‌دهم !
پس بالاي منبر رفته و بعد از حمد و ثناي الهي گفت : اي مردم ! اميرالمومنين معاويه به من دستور داده است كه علي بن ابي طالب را لعنت كنم ! پس او را لعنت كنيد ! كه لعنت خدا و ملائكه و همه مردمان بر او باد ! سپس پايين آمد !
معاويه به او گفت : تو مشخص نكردي كه چه كسي را لعنت كردي (من را يا علي را) !
در پاسخ گفت : قسم به خدا نه يك حرف كم گفتم و نه يك حرف زياد ! و مقصود از كلام را تنها گوينده آن مي‌داند !
مشخص است كه مقصود عقيل ، لعن معاويه بوده است !
العقد الفريد ج 4 ص 27 ، اسم المؤلف: احمد بن محمدبن عبد ربه الأندلسي الوفاة: 328هـ ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت /لبنان - 1420هـ - 1999م ، الطبعة : الثالثة
وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج 2 ص 505 ، اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس
المستطرف في كل فن مستظرف ج 1 ص 101 ، اسم المؤلف: شهاب الدين محمد بن أحمد أبي الفتح الأبشيهي الوفاة: 850هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1406هـ 1986م ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : مفيد محمد قميحة

غانمة بنت غانم :

ولما بلغ غانمة بنت غانم القرشية سب معاوية وعمرو بن العاص بني هاشم قالت لأهل مكة أيها الناس ... ثم قالت : أفيكم عمرو بن العاص قال عمرو : ها أناذا ، قالت : أنت تسب قريشاً وبني هاشم ، وأنت أهل السب ، وفيك السب ، وإليك يعود السب ...
قالت : فإني أكتب عليك كتاباً فقد كان رسول الله صلى الله عليه وسلم دعا ربه أن يستجيب لي خمس دعوات ، أفأجعل تلك الدعوات كلها فيك ؟ فخاف معاوية فحلف لا يسب بني هاشم أبداً

وقتي كه به غانمه دختر غانم از قريش خبر رسيد که معاويه و عمروعاص بنی هاشم را دشنام داده اند گفت : ای اهل مکه ؛ ای مردم ... سپس گفت : آيا در بين شما عمروعاص است ؟
عمرو گفت : من هستم .
گفت : آيا تو به قريش و بنی‌هاشم دشنام می‌دهی در حالی که تو خودت سزاوار دشنامی و دشنام برای تو است و به تو باز می‌گردد ؟...
سپس اضافه كرد ، اي معاويه ، من با تو پيماني مي‌بندم ؛ رسول خدا (صلى الله عليه وآله) از خداوند خواست كه براي من پنج دعاي مستجاب قرار دهد ؛ آيا مي‌خواهي هر پنج دعا را نفرين براي تو قرار دهم ؟! معاويه ترسيده و قسم خورد كه ديگر به بني‌هاشم دشنام ندهد!
همين روايت ، صحابيه بودن غانمه را ثابت مي‌كند .

المحاسن والأضداد ج 1 ص 103 - سمط النجوم العوالي ج 3 ص 128 - المحاسن والمساوى ج 1 ص 73

احنف بن قيس :

وحدث الكندي عن أبيه قال ان معاوية بن أبي سفيان بينا هو جالس وعنده وجوه الناس فيهم الأحنف بن قيس إذ دخل رجل من أهل الشام فقام خطيبا فكان آخر كلامه أن سب عليا رضي الله عنه فأطرق الناس
وتكلم الأحنف فقال يا أمير المؤمنين إن هذا القائل آنفا لو يعلم أن رضاك في لعن المرسلين لفعل فاتق الله ودع عنك عليا فقد لقي ربه وأفرد في قبره وخلا بعمله وكان والله المبرز سيفه الطاهر ثوبه الميمون نقيبته العظيم مصيبته فقال معاوية يا أحنف لقد أغضيت العين عن القذى وقلت فيما ترى وايم الله لتصعدن المنبر ولتلعنته طوعا أو كرها
فقال له الأحنف يا أمير المؤمنين إن تعفني فهو خير لك وإن تجبرني فوالله لا تجري به شفتاي أبدا قال قم فاصعد قال الأحنف اما والله مع ذلك لأنصفنك في القول والفعل قال وما أنت قائل يا أحنف ان انصفتني قال أصعد المنبر فأحمد لله تعالى بما هو أهله وأصلي على نبيه صلى الله عليه وسلم ثم أقول أيها الناس ان أمير المؤمنين معاوية أمرني أن ألعن عليا ألا وإن عليا ومعاوية اقتتلا واختلفا فادعى كل منهما انه مبغي عليه وعلى فئته فإذا دعوت فأمنوا رحمكم الله ثم اقول اللهم العن أنت وملائكتك وأنبياؤك وجميع خلقك الباغي منهما على صاحبه والعن الفئة الباغية لعنا كثيرا أمنوا رحمكم الله يا معاوية لا ازيد على هذا حرفا ولا انقص منه حرفا ولو كان فيه ذهاب نفسي فقال معاوية إذن نعفيك أبا بحر

روزي معاويه نشسته بود و سران مردم از جلمه احنف بن قيس در نزد او بودند . در اين هنگام شخصي از اهل شام وارد شده شروع به سخنراني كرده و انتهاي كلام خويش را دشنام به اميرمومنان علي(عليه‌السلام) قرار داد ! و سپس مردم پراكنده شدند .
احنف با معاويه شروع به سخن كرده و گفت : اي امير المومنين ، اين كسي كه اين سخنان را گفت ، اگر مي‌دانست كه تو از دشنام به انبيا نيز خشنود مي‌شوي ، به انبيا نيز دشنام مي‌داد !
از خدا بترس و علي را رها كن ؛ او به نزد پروردگار رفته و به در قبر است و با عمل خويش تنها است . و قسم به خدا او كسي بود كه شمشير خويش را غلاف نكرد ، لباسش پاك بود ، سرشتش نيكو و مصيبتش بزرگ بود .
معاويه گفت : اي احنف ! من چشم خود را از زشتي سخنان تو پوشيدم با اينكه اين سخنان را گفتي ! قسم به خدا بايد بالاي منبر رفته و چه بخواهي و چه نخواهي علي را لعن كني !
احنف گفت : اي امير المومنين ، اگر من را معاف داري براي تو بهتر است ! و اگر مرا به اين كار وادار كني ، قسم به خدا زبان من نمي‌تواند اين سخنان را بگويد .
معاويه گفت : بايست و بالاي منبر برود !
احنف گفت : بالاي منبر رفته ولي با تو با انصاف سخن مي‌گويم .
معاويه گفت : چگونه با من با انصاف سخن خواهي گفت اي احنف ؟
احنف گفت : بالاي منبر رفته و مي‌گويم : اي مردم ، بدرستيكه امير المومنين معاويه به من دستور داده است كه علي را لعنت كنم ! آگاه باشيد كه علي و معاويه با يكديگر جنگيده و اختلاف داشتند و هركدام ادعا كرده كه طرف مقابل بر او و لشكرش شوريده است ! پس وقتي من دعا كردم ، شما آمين بگوييد . خدا شما را بيامرزد .
و سپس مي‌گويم : خدايا ، تو و ملائكه‌‌ات و انبيائت و همه خلقت بر سركش در اين جنگ لعنت بفرست و گروه سركش را لعنت بسيار نما ! آمين بگوييد كه خدا شما را بيامرزد‌!
اي معاويه از آنچه گفتم نه يك حرف بيشتر و نه يك حرف كمتر نمي‌گويم ! حتي اگر جانم را به اين خاطر از دست بدهم !
معاويه گفت اگر چنين است تو را معاف مي‌داريم اي ابابحر !

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج 2 ص 504 ، اسم المؤلف: أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر بن خلكان الوفاة: 681هـ ، دار النشر : دار الثقافة - لبنان ، تحقيق : احسان عباس

فحش و تبري علما از معاويه لعنت الله عليه::::::::::

آقاي عبد الرزاق ـ از علماي بزرگ اهل سنت و استاد بخاري است و ذهبي در مورد او مي‌گويد:
لو ارتد عبد الرزاق، ما ترك حديثه.
اگر عبد الرزاق، مرتد شود، سخنانش براي ما حجت است.
تاريخ الإسلام للذهبي، ج15، ص262 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج16، ص170ـ و بسياري از منابع ديگر

وقتي اسم معاويه را در مجلسي، نزد او آوردند، گفت:
لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان.
مجلس ما را نجس نکنيد با نام پسر ابو سفيان.
تفسير القرآن عبد الرزاق الصنعاني، ج1، ص20
ضعفاء العقيلي، ج3، ص109
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج36، ص187
سير أعلام النبلاء للذهبي، ج9، ص570
ميزان الاعتدال للذهبي، ج2، ص610

معاويه از منظر خال المومنين شهيد حضرت محمد بن ابي بكر:::::::::::::

فكتب إليه معاوية: من معاوية بن صخر، إلى الزاري على أبيه محمد بن أبي بكر. أما بعده: فقد أتاني كتابُكَ تذكر فيه ما اللّه أهْلًه في عظمته وقدرته وسلطانه، وما اصطفى به رسول اللهّ صلى الله عليه وسلم، مع كلام كثير لك فيه تضعيف، ولأبيك فيه تعنيف، ذكرت فيه فضل ابن أبي طالب، وقديم سوابقه، وقرابته إلى رسول اللّه صلى الله عليه وسلم، ومُوَاساته إياه في كل هَوْل وخوف، فكان احتجاجك عليَ وعيبك لي بفضل غيرك لا بفضلك، فاحمد ربّاً صرف هذا الفضل عنك، وجعله لغيرك، فقد كنا وأبوك فينا نعرف فضل ابن أبي طالب وحَقه لازماً لنا مبروراً علينا، فلما اختار اللهّ لنبيه عليه الصلاة والسلام، ما عنده، وأتم له ما وعده، وأظهر دعوته، وأبْلَجَ حجته، وقبضه اللهّ إليه صلوات اللّه عليه، فكان أبوك وفاروقه أول من ابتزه حَقَه، وخالفه على أمره، على ذلك اتفقا واتَّسقا، ثم إنهما دَعَوَاه إلى بيعتهما فأبطأ عنهما، وتلكأ عليهما، فهمَّا به الهموم، وأرادا به العظيم، ثم إنه بايع لهما وسَلّم لهما، وأقاما لا يشركانه في أمرهما، ولا يُطْلِعانه على سرهما، حتى قبضهما الله، ثم قام ثالثهما عثمان فهدى بهديهما وسار بسيرهما، فعبته أنت وصاحبك حتى طمع فيه الأقاصي من أهل المعاصي، فطلبتما له الغوائل، وأظهرتما عداوتكما فيه حتى بلغتما فيه مُنَاكما، فخذ حذرك يا ابن أبي بكر، وقس شبرك بفترك، يقصر عن أن توازي أو تساوي مَنْ يَزِنُ الجبال بحلمه، لا يلين عن قَسْرٍ قناته، ولا يدرك ذو مقال أناته أبوك مهد مِهَاده، وبنى لملكه وسادة، فإن يك ما نحن فيه صواباً فأبوك استبدَ به ونحن شركاؤه، ولولا ما فعل أبوك من قبل ما خالفنا ابن أبي طالب، ولسلمنا إليه، ولكنا رأينا أباك فعل ذلك به من قبلنا فأخذنا بمثله، فعب أباك بما بدا لك أودع ذلك، والسلام على من أناب.

محمد بن ابى بکر به معاویه مى‏نویسد: بسم اللّه الرحمن الرحیم. از محمد بن ابى بکر به گمراه گشته معاویه پسر صخر! …. تو ملعونى فرزند ملعون، وانگهى تو و پدرت پیوسته بر ضد دین خدا توطئه چیده‏اید و براى خاموش کردن مشعل خدائى اسلام تلاش نموده‏اید و در این راه سپاه‏ها گرد آورده‏اید، و پولها خرج کرده‏اید و پیمان‏ها با قبائل بسته‏اید و پدرت در حال این کار مُرد و تو جانشینش شدى و ادامه دهنده کارش. و گواهم علیه تو بر این مطلب، همانان که به تو پناهنده گشته و تو را تکیه‏گاه ساخته‏اند همان باقیمانده قبائل مشرک و مهاجم و سران نفاق و اختلاف و بدخواهان پیامبر خدا که در پناه تو و با تو هستند.

مروج الذهب ج۲ص۵۹

کتاب صفّین ص۱۳۲

شرح ابن أبی الحدید ج۱ص۲۸۳

جمهرة الرسائل ج۱ص۵۴۲

و همچنین نامه ای دیگر در تاریخ طبری ج۶ص۵۸

و شرح ابن ابی الحدید ج۲ص۳۲

معاويه از منظر نوه اش:::::::::::::

وقتی معاویة بن یزید بن معاویة (نوه معاویه) به حکومت رسید، به منبر رفت و چنین گفت:

وَقد بتر عمر يزِيد لسوء مَا فعله واستجابة لدَعْوَة أَبِيه فَإِنَّهُ ليم على عَهده إِلَيْهِ فَخَطب وَقَالَ اللَّهُمَّ إِن كنت إِنَّمَا عهِدت ليزِيد لما رَأَيْت من فعله فَبَلغهُ مَا أملته وأعنه وَإِن كنت إِنَّمَا حَملَنِي حب الْوَالِد لوَلَده وَأَنه لَيْسَ لما صنعت بِهِ أَهلا فاقبضه قبل أَن يبلغ ذَلِك
فَكَانَ كَذَلِك لِأَن ولَايَته كَانَت سنة سِتِّينَ وَمَات سنة أَربع وَسِتِّينَ لَكِن عَن ولد شَاب صَالح عهد إِلَيْهِ فاستمر مَرِيضا إِلَى أَن مَاتَ وَلم يخرج إِلَى النَّاس وَلَا صلى بهم وَلَا أَدخل نَفسه فِي شَيْء من الْأُمُور وَكَانَت مُدَّة خِلَافَته أَرْبَعِينَ يَوْمًا وَقيل شَهْرَيْن وَقيل ثَلَاثَة شهور وَمَات عَن إِحْدَى وَعشْرين سنة وَقيل عشْرين وَمن صَلَاحه الظَّاهِر أَنه لما ولي الْعَهْد صعد الْمِنْبَر فَقَالَ إِن هَذِه الْخلَافَة حَبل الله وَإِن جدي مُعَاوِيَة نَازع الْأَمر أَهله وَمن هُوَ أَحَق بِهِ مِنْهُ عَليّ بن أبي طَالب وَركب بكم مَا تعلمُونَ حَتَّى أَتَتْهُ منيته فَصَارَ فِي قَبره رهينا بذنوبه ثمَّ قلد أبي الْأَمر وَكَانَ غير أهل لَهُ وَنَازع ابْن بنت رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم فقصف عمره وانبتر عقبه وَصَارَ فِي قَبره رهيبا بذنوبه ثمَّ بَكَى وَقَالَ إِن من أعظم الْأُمُور علينا علمنَا بِسوء مصرعه وبئيس منقلبه وَقد قتل عترة رَسُول الله صلى الله عَلَيْهِ وَسلم وأباح الْحرم وَخرب الْكَعْبَة وَلم أذق حلاوة الْخلَافَة فَلَا أتقلد مرارتها

«يزيد بن معاويه در سال 64 هـ. به هلاكت رسيد. پسر جوان او كه مردي صالح و شايسته و همواره بيمار بود، به عنوان ادامه خلافت، قدمي به پيش ننهاد و از آن استقبال نكرد و در هيچ امري مداخله ننمود. او حدود چهل روز و به قولي دو يا سه ماه خليفه بود. در سن بيست سالگي به منبر رفت و گفت: «إِنَّ هذِهِ الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ». خلافت ريسمان الهي است كه جدم معاويه به ناحق از آنِ خود كرد و حال آن كه اين حق از آنِ علي بن ابي طالب بود.
هنگامي كه جدم با گناهانش در قبر آرميد، پدرم خلافت را غاصبانه عهده دار گرديد، درحالي كه خلافت حق پسر دختر پيامبرخدا بود و پدرم نيز هم اكنون در قبر خود با گناهان بسيارش، دست به گريبان است».

صواعق المحرقة ابن حجر 641/2 باب الخاتمه في بيان اعتقاى اهل السنه و الجماعه

او پس از اين اعترافات گريست و گفت:

«عظيم ترين و وحشتناك ترين عمل پدرم، قتل عترت رسول خدا (صلي الله عليه وآله)، روي آوردن به ميگساري و تخريب خانه خدا است. من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نيستم و اختيار شما مردم با خود شماست، اگر جهان مداري و دنياداري خوب است، ما به قدر لازم به آن رسيديم و اگر بد است به اين مقدار كه رسيديم ذُريّه ابي سفيان را كافي است». سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز در گذشت.

معاويه از منظر عمر بن خطاب:::::::::::::

كتك خوردن معاويه از دست عمر بن خطاب

ذهبى در سير أعلام النبلاء، ابن كثير دمشقى در البداية والنهاية و ابن حجر در الإصابة مى‌نويسند:

دخل معاوية على عمر وعليه حلة خضراء فنظر إليها الصحابة فلما رأى ذلك عمر وثب إليه بالدرة فجعل يضربه بها وجعل معاوية يقول يا أمير المؤمنين الله الله فى فرجع عمر إلى مجلسه فقال له القوم لم ضربته يا أمير المؤمنين وما فى قومك مثله فقال والله ما رأيت إلا خيرا وما بلغنى إلا خير ولو بلغنى غير ذلك لكان منى إليه غير ما رأيتم ولكن رأيته وأشار بيده فأحببت أن أضع منه ما شمخ....

معاويه در حالى كه لباس نو و سبزى بر تن داشت بر عمر وارد شد، صحابه با نگاهشان وى را استقبال كردند، عمر از جايش پريد و با تازيانه آغاز كرد به كتك زدن معاويه، معاويه گفت: چرا كتك مى‌زنى؟ عمر پاسخى نداد تا سر جايش نشست.
پرسيدند: چرا اين جوان را كتك زدي، او در ميان طرفدارانت بهترين فرد است. گفت: از معاويه خوبى ديده و شنيده‌ام؛‌ ولى احساس كردم با پوشيدن اين لباس غرور و تفاخر او را گرفته است، خواستم از سرش بيرون برود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 135، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.
القرشي الدمشقي، إسماعيل بن عمر بن كثير أبو الفداء (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 8، ص 125،، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج 6، ص 154، تحقيق علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ – 1992م.

صدرا;426269 نوشت:
احتراز برخی از بزرگان اهل سنت از نقل روایات ساختگی در مورد معاویه علیه الهاویة

چند مطلب هم حقير در اين زمينه دارم بدم نيامدم عطفي به سخن شيواي شما نزم

آقاي سيوطي ـ از علماي بزرگ اهل‌سنت ـ مي‌گويد:
أحاديث كثيرة في فضل معاوية كلها موضوعة لا أصل لها.
تمام احاديثي كه در فضيلت معاويه آورده‌اند، جعلي و ساختگي است.
اللآلئ المصنوعة في الأحاديث الموضوعة للسيوطي، ج1، 420 ـ فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر، ج7، ص81

حتي وقتي خود بخاري فضائل امير المومنين (عليه السلام) و ديگران را مي‌آورد، وقتي به معاويه مي‌رسد، مي‌گويد:
باب ذكر معاوية.
و نمي گويد:
باب فضائل معاوية.
شارحين صحيح بخاري مي‌گويند:
اگر حديثي در فضيلت معاويه آمده بود، قطعا آقاي بخاري مي‌گفت:
باب فضائل معاوية.

نكته بسيار خواندني تر اين است::::::::::

عبد الله بن احمد بن حنبل مي‌گويد از پدرم سوال كردم:
سألت أبي عن علي و معاوية؟ فقال: إعلم أن عليا كان كثير الأعداء، ففتش له أعداؤه عيبا فلم يجدوا، فجاؤوا إلى رجل قد حاربه و قاتله، فأطروه كيدا منهم لعلي.
نظرت در مورد علي و معاويه چيست؟ گفت: علي دشمنان زيادي داشت و هر چه تلاش كردند عيبي براي علي بيابند، نتوانستند و آمدند سوي معاويه‌اي كه با علي جنگ داشت، جمع شدند و براي اين‌كه بغض‌شان نسبت به علي را نشان بدهند، فضائلي را براي معاويه جعل كردند.
المنتظم لإبن الجوزي، ج، ص372 ـ تاريخ الخلفاء للسيوطي، ص207 ـ الصوائق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص127 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج10، ص231 ـ النصائح الكافية لمحمد بن عقيل، ص199

آقاي إبن حجر عسقلاني اين روايت را آورده است و در ذيل آن مي‌گويد:
فأشار بهذا إلى ما اختلقوه لمعاوية من الفضائل مما لا أصل له و قد ورد في فضائل معاوية أحاديث كثيرة، لكن ليس فيها ما يصح من طريق الإسناد.
اين روايت نشان مي‌دهد أحاديثي كه درباره معاويه جعل كرده‌اند، هيچ‌كدام اصلي ندارد و صحيح نيستند.
فتح الباري لإبن حجر العسقلاني، ج7، ص81

و اما در پايان جا دارد اين مطلب را هم حقير اشاعه دهم كه جاي تاسف براي ان كساني دارد كه ادعاي مسلماني دارند و از معاويه به عنوان خليفه بر حق و مومن ياد مي كنند

قال أحد كبار علماء الألمان في الأستانة لبعض المسلمين وفيهم أحد شرفاء مكة : إنه ينبغي لنا أن نقيم تمثالا من الذهب لمعاوية بن أبي سفيان في ميدان كذا من عاصمتنا ( برلين ) قيل له : لماذا ؟ قال : لأنه هو الذي حول نظام الحكم الإسلامي عن قاعدته الديمقراطية إلى عصبية الغلب[=Arabic Transparent] ، ولولا ذلك لعم الإسلام العالم كله ، ولكنا نحن الألمان وسائر شعوب أوربة عربا ومسلمين .

یکى از دانشمندان بزرگ غربى گفته بود که: «شایسته است که ما مجسمه معاویه را از طلا بسازیم و در میدان پایتخت کشور قرار دهیم.» از وى علت این سخن را پرسیدند، پاسخ داد: لأنّه هو الذى حوّل نظام الحکم الإسلامى عن قاعدته الدیمقراطیّه إلى عصبیّه الغلب، ولو لا ذلک لعمّ الإسلام العالم کلّه، ولکنّا نحن الألمان وسائر شعوب أروبه عربا مسلمین
زیرا معاویه بود که سیستم حکومت اسلامى را از نظام دموکراسى به نظام استبدادى تبدیل کرد؛ اگر معاویه این کار را نکرده بود اسلام سراسر جهان را فرا گرفته بود و مردم آلمان و سایر کشورهاى اروپایى همه مسلمان عربى بودیم.

تفسیر المنار، ج ۱۱، ص ۲۶۰
الوحى المحمدى، ص ۲۳۲
محمود أبو ریه، ص ۱۸۵
مع رجال الفکر، ج ۱، ص ۲۹۹

اين هم لينك مطلب

http://library.islamweb.net/Newlibrary/display_book.php?flag=1&bk_no=65&ID=1724


با سلام

لم يثبت في فضل معاوية حديث وعلى هذا إسحاق بن راهويه (شيخ البخاري) والبخاري نفسه والنسائي وأحمد بن حنبل والحاكم أبو عبد الله النيسابوري وابن عبد البر وابن القيم وابن حجر العسقلاني وغيرهم..
بل أكد إسحاق بن راهويه أن كل ما روي في فضل معاوية فهو كذب.
وقد سبق إثبات هذا عند بحث أقوى الأحاديث التي أوردها الشيخ أو غيره في فضل معاوية وبيان خطأ من ذهب لتصحيح بعض تلك الأحاديث ولم ينتبه للعلل والموجودة في الإسناد أو المتن.

أما الأحاديث في ذم معاوية أو ذم بعض أفعاله التي يتستر عليها الغلاة في معاوية ففيها المتواتر والصحيح والحسن.
ومن أشهرها:

1- حديث عمار (تقتله الفئة الباغية يدعوهم إلى الجنة ويدعونه إلى النار) والحديث في الصحيحين والشطر الأول منه متواتر وهذا لفظ البخاري.

2- حديث سفينة (الخلافة ثلاثون عاماً ثم تكون ملكاً عضوضاً) الحديث صحيح الإسناد وأول الملوك معاوية.

3- حديث أبي هريرة (فساد أمتي -وفي لفظ: هلاك أمتي على أيدي سفهاء من قريش) الحديث في صحيح البخاري وقد جاء تفسير هؤلاء السفهاء في حديث أبي هريرة نفسه بأنهم (بنو حرب وبنو مروان) وأول بني حرب هو معاوية.

4- حديث أبي ذر وغيره (أول من يغير سنتي رجل من بني أمية) الحديث صحيح الإسناد وقد صححه الألباني وألمح إلى أنه معاوية.

5- حديث علي وأبي أيوب وعمار وغيرهم (أمر النبي (صلى الله عليه وسلم) علياً بقتال الناكثين والقاسطين والمارقين) والحديث صحيح الإسناد وقد صححه ابن حجر والألباني وغيرهم، ومعاوية كان رأس القاسطين.

6- حديث سفينة والبراء بن عازب والحسن بن علي وغيرهم (لعن الله الراكب والقائد والسائق) وكان هؤلاء معاوية وأبو سفيان وأحد أخوة معاوية، والحديث صحيح الإسناد وسيأتي التفصيل فيه.

7- حديث عبد الله بن عمرو بن العاص (يطلع عليكم من هذا الفج رجل يموت على غير ملتي –وفي لفظ: على غير سنتي- فطلع معاوية وقال النبي (صلى الله عليه وسلم): هو هذا) والحديث رواه البلاذري بسند صحيح رجاله ثقات أثبات، وصحح بعض متابعاته الدكتور جاسم المشهداني( جامعة أم القرى)..

8- حديث عبادة بن الصامت سمعت النبي (صلى الله عليه وسلم) يقول (سيلي أموركم بعدي أمراء يعرفونكم ما تنكرون وينكرون عليكم ما تعرفون فلا تضلوا بربكم –وفي لفظ: فلا تعتلوا بربكم-) قال عبادة: ووالله إن معاوية لمن أولئك، والحديث حسن.

9- حديث حذيفة وعمار بن ياسر ( في أصحابي اثنا عشر منافقاً لا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل في سم الخياط) الحديث في مسلم ومناسبته في مسلم تدل على أن عمار وحذيفة يريان أن معاوية من هؤلاء خاصة قلنا هذا بقرائن منها أن عمار قاله جواباً على القتال مع علي وأن النبي (صلى الله عليه وسلم)، وعمار لا يقصد أهل الجمل ولم يدرك الخوارج،والحديث فيه الإخبار أن ثمانية منهم يموتون بمرض الدبيلة وهي قرحة تظهر في الأكتاف وقد مات منها معاوية!.

10- حديث (قاتل عمار وسالبه في النار) صححه الألباني وغيره، وقال ابن تيمية: من رضي بقتل عمار كان حكمه حكم قاتل عمار، وقد تنازع قتلة عمار في رأس عمار بين يدي معاوية كلن يرجو الجائز من معاوية وهذا دليل على رضى معاوية بقتل عمار.

11- حديث علي وأم سلمة (لا يحب علي إلا مؤمن ولا يبغضه إلا منافق) الحديث في مسلم، ولا ريب أن معاوية كان من مبغضي علي بن أبي طالب وإن لم يكن القتال واللعن على المنابر دليل على البغض فلا أدري ما هو البغض إذن؟!.

12- حديث (من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وآل من والاه وعاد من عاداه) الحديث متواتر،، وقد كان معاوية من أعداء علي الكبار.

13- حديث (لا يحب الأنصار إلا مؤمن ولا يبغضهم إلا منافق) الحديث في الصحيحين، وقد كان الأنصار يشكون من أثرة معاوية وظلمه لهم.

14- حديث (إن أخوف ما أخاف على أمتي الأئمة المضلون) الحديث صحيح، وقد كان علي وعمار وعبادة وخزيمة بن ثابت ومن معهم يرون أن معاوية من هؤلاء، ومن ذلك قول علي –لما طلبوا منه أن يبقي معاوية على الشام- فتلا الآية الكريمة: ( وما كنت متخذ المضلين عضداً)، وكان عبادة يحلف أن معاوية من أمراء السوء ، وأما عمار فرأيه في معاوية أشهر ، وأما خزيمة ذو الشهادتين فهو القائل( بانت لي الضلالة) …

15- حديث (إذا رأيتم معاوية على منبري فاقتلوه) روي عن عدد من الصحابة منهم أبو سعيد الخدري وابن مسعود وغيرهما، وأقل أحوال هذا الحديث الحسن( وسيأتي التفصيل فيه).

16- حديث مسلم (لا أشبع الله بطنه).

تفصیل با بررسی اسناد در :


Download

نقل قول:
معاويه در حالى كه لباس نو و سبزى بر تن داشت بر عمر وارد شد، صحابه با نگاهشان وى را استقبال كردند، عمر از جايش پريد و با تازيانه آغاز كرد به كتك زدن معاويه، معاويه گفت: چرا كتك مى‌زنى؟ عمر پاسخى نداد تا سر جايش نشست.

البته این دعوای زرگری بوده وگرنه هیچکس از دوستی عمیق و عشق بین عمر و ابوسفیان وپسرش بی خبر نیست .

مالک بن انس : معاویه ،انسانی متکبر و خودخواه بود

شمس الدین ذهبی در تاریخ اسلامش به نقل از مالک بن انس چنین نقل میکند :

وقال مالك : إن معاوية نتف الشيب كذا وكذا سنة ، وكان يخرج إلى الصلاة ورداؤه يحمل ، فإذا دخل مصلاه جعل عليه ، وذلك من الكبر

مالک بن انس گفت : معاویه در زمانهای مشخصی ، موهای سفیدش را میکَند و وقتی برای نماز میرفت ، رداء و عبای او برایش حمل میشد و وقتی وارد جایگاه نمازش میشد ، آن را بر روی دوشش میگذاشتند . این نشانه کِبر و خودپسندی است.

تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، ج 4 ص 315 ، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ ، دار النشر : دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. عمر عبد السلام تدمرى

سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي ، ج 3 ص 160 ، اسم المؤلف: عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي العاصمي المكي الوفاة: 1111هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض

حاکم نیشابوری در " معرفه علوم الحدیث " و ابوالفرج ابن جوزی در " المنتظم " ؛ یاقوت حموی در " معجم البلدان " ؛ یوسف المزی در " تهذیب الکمال " ؛ ذهبی در " سیر اعلام النبلاء " ؛ یافعی در " مرآة الجنان " ؛ ابن کثیر سلفی در " البدایه و النهایه " و دیگر اعلام اهل سنت در ترجمه نسایی (از صاحبان کتب 6 گانه اهل سنت ) چنین می گویند :

حافظ نسائى» صاحب «سنن»، وارد «دمشق» شد و از مردم آنجا خواست چیزى از فضایل «معاویه» برشمردند، و گفت: «آیا کفایت نمى‏کند که هر کس بیاید و از فضائل او سخن گوید»؟ همه برخاستند و آنقدر در بیضه هایش زدند که از مسجد جامع بیرونش کردند .

خودش نقل مى‏کند: «مرا به مکه برده‏ و از آنجا نیز بیرون کردند». وى در آنجا مریض شد و همانجا کشته شد"

و در روایتی دیگر ( که یافعی به آن اشاره کرده است ) نسایی گفته است :

"ما اعرف له فضیلة الا لا اشبع بطنک"

یعنی " فضیلتی برای او نمی شناسم جز اینکه ( پیامبر فرموده ) خداوند ( هرگز ) شکم وی را سیر نکند
معرفة علوم الحدیث ، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الله الحاکم النیسابوری الوفاة: 405 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1397هـ - 1977م ، الطبعة : الثانیة ، تحقیق : السید معظم حسین- ص 83

المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علی بن محمد بن الجوزی أبو الفرج الوفاة: 597 ، دار النشر : دار صادر - بیروت - 1358 ، الطبعة : الأولى- ج 13 ص 156

معجم البلدان ، اسم المؤلف: یاقوت بن عبد الله الحموی أبو عبد الله الوفاة: 626 ، دار النشر : دار الفکر – بیروت- ج 5 ص 282

تهذیب الکمال ، اسم المؤلف: یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج المزی الوفاة: 742 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1400 - 1980 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. بشار عواد معروف- ج 1 ص 339

سیر أعلام النبلاء ، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله الوفاة: 748 ، دار النشر : مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413 ، الطبعة : التاسعة ، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی- ج 14 ص 132

مرآة الجنان وعبرة الیقظان ، اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن أسعد بن علی بن سلیمان الیافعی الوفاة: 768هـ ، دار النشر : دار الکتاب الإسلامی - القاهرة - 1413هـ - 1993م- ج 2 ص 241

البدایة والنهایة ، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مکتبة المعارف – بیروت- ج 11 ص 124

خیر البریه;426927 نوشت:
البته این دعوای زرگری بوده وگرنه هیچکس از دوستی عمیق و عشق بین عمر و ابوسفیان وپسرش بی خبر نیست .

ثم تولی امـــرها معــاویه *** مدة اربعــین عامـاً خالیه
و کان عشرین بها خلیفه *** و قبلها فی مثلها وظیفه
تولی (معاویه) اماره الشام عشرین سنه ، ولّاه عمر و اقرّه عثمان

سپس معاویه امارت آن را بمدت 40 سال در دست گرفت .
20 سال آن خلیفه بود و (20 سال) قبل از امیر بود.
معاویه به مدت 20 سال امارت داشت که عمر او را والی کرده بود و عثمان نیز آن را تایید کرد.

تحفه ذوی الالباب ، ص 68 ، اسم المؤلف: صلاح الدین خلیل بن ایبک بن عبدالله الصَفَدی الوفاة: 764هـ ، دار النشر : دار البشائر - دمشق – 1419 هـ - 1999م ، تحقيق : احسان بنت سعید خلوصی – زهیر حمیدان

قال ابن الكمال : وحكي عن الإمام قوام الدين الصفاري ولا بأس بلعن يزيد ولا يجوز لعن معاوية عامل الفاروق لكنه أخطأ في اجتهاده فيتجاوز الله تعالى عنه ونكف اللسان عنه تعظيما لمتبوعه وصاحبه

ابن کمال گفت : از قول قوام الدین صفاری نقل شده که گفت : لعن یزید ایرادی ندارد (ولی) لعن معاویه ، فرماندار عمر ، جایز نیست ولی او در اجتهادش خطا کرده و خداوند از او میگذرد و ما بخاطر همراه و کسی که معاویه از او پیروی میکند (یعنی عمر) از ایراد کردن بر او خودداری میکنیم.

فيض القدير شرح الجامع الصغير ، ج 1 ص 205 ، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر : المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة : الأولى

دوستان عزيز، اگر كسي در اين زمينه كه معاويه لعنت الله عليه والي عمر بوده و يا اينكه عمر او را به عنوان والي، وزيز و جانشين خود در بلادي منصوب كرده است رواياتي و منابع تاريخي دارند ارائه دهند متشكر مي شويم

جمع بندی

پرسش:
می خواستم اسنادی ارائه بدهید که چه تعدادی از علمای اهل سنت معاویه را لعن کردند؟، لطفا با ذکر کتاب و مجلد و عبارت عربی لطف بفرمایید ممنون می شوم.

پاسخ:

مقدمه:

الف) معاویة بن ابی سفیان از دودمانی است که قرآن کریم آنرا لعن نموده و از آن به شجره ی ملعونه یاد فرموده است:

«وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً كَبِيرا»؛[1] و ما آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم، فقط براى آزمايش مردم بود همچنين شجره ملعونه [درخت نفرين شده‏] را كه در قرآن ذكر كرده ‏ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) مى كنيم اما جز طغيان عظيم، چيزى بر آنها نمى ‏افزايد!».

هر چند که علمای اهل سنت اکثرا در تفسیر این آیه ی شریفه آنرا به میوه جهنم تفسیر نموده اند؛ اما با این حال در ذیل این آیه ی شریفه داستان رؤیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را بیان نموده اند؛ رؤیایی که از جست و خیز میمونها بر منبر شریف آن حضرت خبر می داد، میمونهائی که در روایات شیعه و سنی به بنی امیه و بنی مروان تفسیر شده است.[2]

داستان بنی امیه در اسلام داستانی جز فساد و تباهی و شومی نیست. وآنچه متناسب با این دودمان خبیث و ملعون است، چیزی جز لعن و نفرین نخواهد؛ همچنان که قرآن کریم در رابطه ی با این افراد می فرماید:«فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ؛ أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُم»؛[3] اگر (از اين دستورها) روى گردان شويد، جز اين انتظار مى ‏رود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد؟! آنها كسانى هستند كه خداوند لعنتشان كرده و گوش (باطن) آنها را كر و ديدگان (دل) آنان را كور نموده است.

ب) احتراز برخی از بزرگان اهل سنت از نقل روایات ساختگی در مورد معاویه علیه الهاویة

بنابر تصریح برخی از اهل حدیث معاویه دارای هیچ منقبتی نبوده است. ابن تیمیه که خود میدان دار محبت چنین افرادی است در کتاب منهاج السنه می نویسد: «وطائفة وضعوا لمعاوية فضائل ورووا أحاديث عن النبي صلى الله عليه وسلم في ذلك كلها كذب»[4]: گروهى براى معاويه فضائلى ساخته و احاديثى از پيامبر اكرم روايت كرده‏ اند كه همه آنها دروغ است. و شوكانى‏ نیز در «فوائد المجموعه» مى‏ نويسد:اتّفق الحفّاظ على أنّه لم يصحّ في فضل‏ معاوية حديث‏»؛[5]حافظان حديث، همگى اتفاق دارند، بر اينكه هيچ حديثى در فضيلت معاويه‏ صحت ندارد.

به واسطه ی چنین امری بزرگان حدیث همچون نسائی و حاکم از نقل روایات ساختگی در باب مناقب معاویه؟! پرهیز نموده اند.[6] در مورد نسائی آورده‏اند كه وقتى وی وارد شام شد، مردم آن سرزمين با على بن ابى طالب عليهما السلام كينه و دشمنى داشتند.

به همين جهت، نَسائى كتابى در مناقب و خصوصيات اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت تا بلكه مردم را هدايت كند. اما مردم شام به او مراجعه نمودند و از او تقاضا كردند تا در فضايل و مناقب‏ معاويه‏ روايتى نقل كند. او در جواب گفت: مگر معاويه فضيلت و منقبتى دارد كه من براى شما نقل كنم؟
وقتى مردم اين پاسخ را از نَسائى شنيدند، به او حمله كردند و به قدرى او را كتك زدند كه بعد از آن حادثه به فتق مبتلا شد و مرضى در نقاط حساس بدنش به وجود آمد. او را به مكّه بردند و بر اثر همان حادثه درگذشت. از اين رو، تاريخ نگاران‏ در شرح حال نَسائى نوشته ‏اند: «تُوُفِّي بها مقتولًا شهيداً».[7]
حاکم نیشابوری نیز داستانی مشابه داستان نسائی دارد .

ج) معاویه در بیان روایات نبوی صلی الله علیه وآله و سلم

عبدالله بن عمر نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه وآله از دره ای خارج شدند، پس ابو سفیان را سوار بر مرکب همراه معاویه و برادرش دیدند که یکی افسار حیوان را بدست دارد و دیگری آن را از پشت سر می راند، حضرت تا آنها را دیدند فرمودند: خداوندا آنکه افسار حیوان را بدست دارد و آنکه مرکب را از پشت می راند و آنکه بر حیوان سوار است را لعنت فرما. از او پرسیدم آیا تو خودت از رسول خدا صلی الله علیه و آله این سخن را شنیدی؟گفت آری، و گرنه گوشهایم کر باد آنگونه که چشمانم کور است.[8]

خرج رسول اللَّه من فجّ فنظر إلى أبي سفيان و هو راكب، و معاوية و أخوه أحدهما قائد و الآخر سائق، فلمّا نظر إليهم رسول اللَّه قال: «اللّهمّ العن القائد و السائق‏ و الراكب». قلنا: أنت سمعت رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم قال: نعم، و إلّا فصمّتا أُذناي كما عميتا عيناي‏».

در تاریخ طبری می خوانیم: «ومنه قول الرسول عليه السلام وقد رآه مقبلا على حمار ومعاوية يقود به ويزيد ابنه يسوق به لعن الله القائد والراكب والسائق»؛[9]پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله ابو سفیان را سوار بر الاغی دیدند که معاویه افسار آنرا بدست داشت و فرزندش یزید اآنرا از عقب می راند و حضرت فرمودندخدا لنت نماید سوار، و آن كس كه مركب را مى‏ كشد، و آن كس كه مر کب را میراند .

امام مجتبى، به همين حديث اشاره دارد آنجا كه خطاب به معاويه مى ‏فرمايد: «أنشدك اللَّه‏ يا معاوية، أتذكر يوم جاء أبوك على جمل أحمر و أنت تسوقه و أخوك عتبة هذا يقوده، فرآكم رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم فقال: اللّهمّ العن الراكب و القائد و السائق».[10] معاویه تو را به خدا سوگند! آیابه یاد داری آن روزی را که پدرت سوار بر شتر سرخ موئی بود و تو آنرا از عقب می راندی و برادرت عتبه افسار آنرا بدست داشت، ورسول خدا شما را دید وفرمودند: خداوندا آنکه سوار مرکب است و آنکه افسار آنرا بدست دارد و آنکه حیوان را از پشت می راند، لعنت فرما.

همچین احمد حنبل و ابو یعلی و نصر بن مزاحم از ابو برزه اسلمی و طبرانی در تاریخ کبیر از ابن عباس نقل نموده اند: در سفری همراه رسول خدا صلی الله علیه وآله بودیم، که صدای آواز دو نفر را شنیدیم که یکی در جواب دیگری می گفت:

«يزالُ‏ حواريٌّ تلوحُ عظامه ......‏زوى الحرب عنه أن يجنّ فيقبرا»؛همواره استخوانهای اسب من آشکار می شود و جنگ مانع از دفن آن می شود.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمودند: ببینید کیستند؟ عرض نمودند: معاویه و عمرو بن عاص می باشند. حضرت دستان خویش را بالا بردند و فرمودند:
«اللّهمّ أركسهما ركساً، و دعّهما إلى النار دعّا»؛[11] خداوندا آنان را کاملا وارونه گردان و به حالات گذشته برگردان، و به زور در آتش دوزخ افکن.

ودر روایت ابن عباس آمده است: «اللّهمّ اركسهما في الفتنة ركساً»؛[12]خداوندا آنانرا با سر در فتنه فرو ببر.

علمای اهل سنت و لعن بر معاویه:

1) در زمان مامون عباسی و معتضد عباسی خلفا تصمیم به اعلان لعن بر معاویه نمودند؛ هر چند که به خاطر برخی مصالح چنین تصمیمی علنی نگردید، که چنین امری بیانگر اعتقاد قلبی علمای اهل سنت آن زمان بوده است.

2) ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه، در مورد معاویه می نویسد:
ومعلوم است که معاویه و (والیان)بعد از او از بنی امیه چنینی طریقتی(تبعیت از سنت) را نداشتند، و چنین سنتی سنت آنان نبود، بلکه آنان اهل دنیا و اصحاب لعب و لهو و فرو رفتن در لذات دنیا و بی توجه به احکام دین بودند. و گروهی از بنی امیه متهم به کفر و بی دینی شده اند. بسیاری از اصحاب ما(معتزله) در دین معاویه اشکال نموده اند، وآنان به تفسیق او اقتصار ننموده اند؛ بلکه در مورد وی گفته اند که وی ملحد و کافر بوده است و اعتقادی به نبوت نداشته است.[13]

وی در جای دیگری می گوید:
معاویه از نظر بزرگان معتزلى‏ در دیندارى، متهم است و به زندقه و کفر منسوب شده است و ما در کتاب‏«نقض السفیانیه‏» آنچه را که اصحاب ما در کتابهاى کلامى خویش از الحاد او و تعرضش به پیامبر صلی الله علیه وآله و تظاهرش ‏به مسلک جبر و ارجاء[14]نوشته‏ اند نقل کرده ‏ایم و اگر هیچ کدام صحیح نباشد جز همین که ‏با امام علیه السلام به مبارزه و جنگ برخاسته براى روشن ساختن عقیده وى کافى است.[15]

ابن ابی الحدید در جای دیگری سخن استادش نقیب را بیان می دارد که وی گفت:
معاويه نه از آن جهت دوزخى است كه على را تهديد كرده يا با وى جنگيده است، بلكه بدان سبب كه عقيده ی درستى نداشته و ايمان راستى، و او و پدرش از سران منافقان بوده‏ اند و هرگز از ته دل مسلمان نگشتند، بلكه فقط اظهار مسلمانى كردند. و حرف‏هاى معاويه و آنچه از زبانش در رفته و سخنانى كه از او ثبت و حفظ گشته آن قدر هست كه ثابت مى ‏نمايد عقيده‏ اش فاسد و ناخالص بوده است‏.[16]

3) شعیری نقل می کند که در مجلس عبدالرزاق بودیم که نام معاویه به میان آمد . عبدالرزاق گفت: «لا تقذر مجلسنا بذكر ولد أبي سفيان»؛[17] مجلس ما را به نام فرزند ابی سفیان آلوده منما.(شاید به همین جهت به عبدالرزاق نسبت تشیع داده شده است).

4) یحیی بن عبدالحمید حمانی که ابن معین و دیگران او موثق می دانستند می گفت: « كان معاوية على غير ملة الاسلام»؛[18] معاویه بر غیر ملت اسلام بوده و دین او اسلام نبوده.

5) سلمی می گوید: هنگامی که منبر و کلاس درس حاکم نیشابوری را تعطیل نمودند و او را خانه نشین نمودند به او گفتم:اگر از منزل خارج شوی و در فضائل این مرد(معاویه) حدیثی را نقل نمائی از این مشکل رهایی می یابی. حاکم در پاسخ من سه مرتبه گفت: نمی توانم، وجدانم به من اجازه نمی دهد. عبیدالله بن موسی که مورد وثوق احمد بن حنبل بوده است، سیره اش اینچنین بود که کسی را که به نام معاویه بود به خانه اش نمی خواند و دعوت نمی نمود. گفته شده که صالح اشعری بدو نیازمند شد، عبیدالله از او پرسید نامت چیس؟ گفت معاویه. عبیدالله گفت بخدا بر تو حدیث نمی خوانم، و بر قومی نیز که تو در میان آنها باشی حدیث نمی خوانم.[18]

به هرحال در میان علمای اهل سنت کسانی بوده اند که به واسطه ی توجه به واقعیات تاریخ نه تنها محبت معاویه را به دل نداشته اند بلکه وی را مورد لعن خویش قرار داده اند؛ هر چند که اکثر اهل سنت ترجیح داده اند برای حفظ جایگاه خلافت خلفا، معاویه را که به منزله ی محافظ آنان است را حفظ نمایند. در میان معاصرین اهل سنت می توان از شیخ حسن فرهان المالکی نام برد که در باره ی مثالب معاویه کتابهای متعددی نوشته است.[19]

6) در پایان شعر سنایی را خاطر نشان می شویم که در مورد این شجره خبیثه چنین سروده است:

داســتان پسر هـنـد مـگـر نـشـنيـدي

كه از او و سه كس وی به پيامبر چه رسيد؟

پدر او، دُر دنـدان پيـمــبـر بشكسـت

مادر او جـگــر عـم پيـامبــر بمـكيـد

خودبنا حق، حق دامـاد پيامبر بگرفت

پسـر او سـر فـرزند پيـمبـر بـبــريـد

بر چنين قوم تو لعنت نكني شرمت باد

لـعـن اللّه يزيـداً و عـلــي آل يـزيـد

 

پی نوشت ها:

 [1]. الاسری/60.

[2]. الدر المنثور، السیوطی، ج4،ص191:« و أخرج ابن جرير عن سهل بن سعد رضى الله عنه قال رأى رسول الله صلى الله عليه و سلم بنى فلان ينزون على منبره نزو القردة فساءه ذلك فما استجمع ضاحكا حتى مات و أنزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاس؛
و أخرج ابن أبى حاتم عن يعلى بن مرة رضى الله عنه قال قال رسول الله صلى الله عليه و سلم أريت بنى أمية على منابر الأرض و سيتملكونكم فتجدونهم أرباب سوء و اهتم رسول الله صلى الله عليه و سلم لذلك فانزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ‏؛
و أخرج ابن مردويه عن الحسين بن على رضى الله عنهما ان رسول الله صلى الله عليه و سلم أصبح و هو مهموم فقيل ما لك يا رسول الله فقال انى أريت في المنام كان بنى أمية يتعاورون منبري هذا فقيل يا رسول الله لا تهتم فإنها دنيا تنالهم فانزل الله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ‏.
و أخرج ابن أبى حاتم و ابن مردويه و البيهقي في الدلائل و ابن عساكر عن سعيد بن المسيب رضى الله عنه قال رأى رسول الله صلى الله عليه و سلم بنى أمية على المنابر فساءه ذلك فأوحى الله انما هي دنيا أعطوها فقرت عينه و هي قوله وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ يعنى بلاء للناس.
و أخرج ابن مردويه عن عائشة رضى الله عنها أنها قالت لمروان بن الحكم سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول لأبيك و جدك انكم الشجرة الملعونة فِي الْقُرْآن .

[3] . محمد/22.

[4]. منهاج السنة، ابن تیمیه، ج4،ص231.

[5]. به نقل از کتاب: «النصایح الکافیة»، سید محمد بن عقیل،ص198.

[6]. بخاری نیز در صحیح خویش بابی با عنوان ذکر معاویه آورده که چنین بابی خود مشعر به عدم وجود منقبتی برای وی از دیدگاه بخاری می باشد.

[7]. تهذیب الکمال، المزی، ج1، ص339؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج1،ص33:« وقال مرة سمعت علي بن عمر يقول النسائي أفقه مشائخ مصوفي عصره واعرفهم بالصحيح والسقيم وأعلمهم بالرجال فلما بلغ هذا المبلغ حسدوه فخرج إلى الرملة فسئل عن فضائل معاوية فأمسك عنه فضربوه في الجامع فقال اخرجوني إلى مكة فأخرجوه وهو عليل وتوفي مقتولا شهيدا ».

[8] . وقعة صفین، ابن مزاحم، ص221.
[9]. تاریخ الطبری، ج8،ص185،مؤسسة اعلمی.
[10]. الغدیر، ج10،ص199.
[11] . مسند احمد،ج4،ص421؛ المصنف،ج8،ص695.و...
[12].مسند ابی یعلی، ج13،ص431.
[13]. شرح نهج البلاغة، ج5،ص129:«ومعلوم أن معاوية ومن بعده من بنى أمية لم تكن هذه الطريقة طريقتهم ، ولا هذه السنة سنتهم ، وأنهم كانوا أهل دنيا ، وأصحاب لعب ولهو وانغماس في اللذات ، وقلة مبالاة بالدين ، ومنهم من هو مرمى بالزندقة والالحاد . [ أخبار متفرقة عن أحوال معاوية ] وقد طعن كثير من أصحابنا في دين معاوية ، ولم يقتصروا على تفسيقه ، وقالوا عنه إنه كان ملحدا لا يعتقد النبوة».

[14]. به معنای لا تضر مع الایمان المعصیه، که مؤسس چنین اعتقادی معاویه بود.

[15]. شرح نهج البلاغة، ج1،ص340:«ومعاوية مطعون في دينه عند شيوخنا رحمهم الله يرمى بالزندقة ، وقد ذكرنا في نقض السفيانية على شيخنا أبي عثمان الجاحظ ما رواه أصحابنا في كتبهم الكلامية عنه من الإلحاد ، والتعرض لرسول الله صلى الله عليه وآله وما تظاهر به من الجبر والارجاء ، ولو لم يكن شيء من ذلك لكان في محاربة الامام ما يكفي في فساد حاله لا سيما على قواعد أصحابنا ، وكونهم بالكبيرة الواحدة يقطعون على المصير إلى النار والخلود فيها إن لم تكفرها التوبة ».

[16].شرح نهج البلاغة، ج10،ص226:« فقال كلا إن معاوية من أهل النار لا لمخالفته عليا و لا بمحاربته إياه و لكن عقيدته لم تكن صحيحة و لا إيمانه حقا و كان من رءوس المنافقين هو و أبوه و لم يسلم قلبه قط و إنما أسلم لسانه و كان يذكر من حديث معاوية و من فلتات قوله و ما حفظ عنه من كلام يقتضي فساد العقيدة شيئا كثيرا ليس هذا موضعه فأذكره».
[17]. میزان الاعتدال، الذهبی، ج2،ص61.

[18].میزان الاعتدال، الذهبی، ج4،ص392.

[19].سیر اعلام النبلاء،ج9،ص556:« قال ابن مندة : كان أحمد بن حنبل يدل الناس على عبيد الله ، وكان معروفا بالرفض ، لم يدع أحدا اسمه معاوية يدخل داره . فقيل : خل عليه معاوية بن صالح الأشعري ، فقال : ما اسمك ؟ قال : معاوية . قال : والله لا حدثتك ، ولا حدثت قوما أنت فيهم» .

[20]. همچنین حسن سقاف و در ایران ماموستا کاک احمد را می توان نام برد.

 

موضوع قفل شده است