جمع بندی مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست؟

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست؟

[="Navy"]سلام
مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست؟!!

"لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک"
و یا مثلا در روایات است که مرحوم‌ طبرسی‌ در کتاب‌ احتجاج‌از قول‌ سلمان‌ چنین‌ نقل‌ می‌کند که‌ اگر من‌ همه‌ آنچه‌ را که‌ درباره فضایل‌امیرالمؤمنین‌ علی علیه السلام می‌دانم‌ برای‌ شما بازگو کنم‌، عده‌ای‌ از شما من‌ را مجنون‌خواهید دانست‌ و عده‌ای‌ دیگر خواهید گفت‌: خدایا قاتل‌ سلمان‌ را بیامرز.(1)
علامه مجلسی‌ در بحار الانوار در ارتباط‌ با همین‌ حدیث‌ توضیحی‌ دارد که‌ خواندنی‌ است‌:
« بعضی‌ ازمتکلمان‌ و محدثان‌ در مسأله‌ غلو و مصادیق‌ آن‌ زیاده‌ روی‌ کرده‌ و به‌ دلیل‌ کوتاهی‌ و کاستی‌ شان‌ در شناخت‌ ائمه علیهم السلام و مراتب‌ عالی‌ و مقامات‌ غریب‌ آنان‌،بسیاری‌ از راویان‌ ثقه‌ و معتمد را به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ معجزات‌ و امور خارق‌العاده‌ را از ائمه علیهم السلام نقل‌ کرده‌ بودند، غالی‌ دانستند با آن‌ که‌ در روایات‌ متعددی‌ ازائمه علیهم السلام است‌ که‌ «ما را رب‌ّ و شریک‌ خداوند ندانید و هر آنچه‌ می‌خواهید،درباره (فضایل‌ و مقامات‌) ما بگویید که‌ هرگز به‌ نهایت‌ آن‌ نخواهید رسید» و نیزروایت‌ است‌ که‌ «امر ما [مقامات‌ و فضائل‌ ائمه علیهم السلام] به‌ گونه‌ای‌ سخت‌ و باورنکردنی‌ است‌ که‌ جز فرشته‌ای‌ مقرب‌ یا پیامبری‌ مرسل‌ و یا بنده مومنی‌ که‌خداوند دلش‌ را در ایمان‌ آزموده‌ است‌، تاب‌ تحمل‌ و باور آن‌ را ندارد.» و نیز ازهمین‌ مقوله‌ است‌ این‌ روایت‌ که‌ «اگر ابوذر بر آنچه‌ که‌ در قلب‌ سلمان‌ بود، اطلاع‌ می‌یافت‌، او را می‌کشت» و روایاتی‌ دیگر از این‌ قبیل‌.»2)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . احتجاج‌ طبرسی۱/‌ ۱۴۹
2 . بحارالانوار۲۵/ ۳۴۶[/]

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

ملاصدرا;423463 نوشت:
سلام
مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست؟!!

"لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک"
و یا مثلا در روایات است که مرحوم‌ طبرسی‌ در کتاب‌ احتجاج‌از قول‌ سلمان‌ چنین‌ نقل‌ می‌کند که‌ اگر من‌ همه‌ آنچه‌ را که‌ درباره فضایل‌امیرالمؤمنین‌ علی علیه السلام می‌دانم‌ برای‌ شما بازگو کنم‌، عده‌ای‌ از شما من‌ را مجنون‌خواهید دانست‌ و عده‌ای‌ دیگر خواهید گفت‌: خدایا قاتل‌ سلمان‌ را بیامرز.(1)
علامه مجلسی‌ در بحار الانوار در ارتباط‌ با همین‌ حدیث‌ توضیحی‌ دارد که‌ خواندنی‌ است‌:
« بعضی‌ ازمتکلمان‌ و محدثان‌ در مسأله‌ غلو و مصادیق‌ آن‌ زیاده‌ روی‌ کرده‌ و به‌ دلیل‌ کوتاهی‌ و کاستی‌ شان‌ در شناخت‌ ائمه علیهم السلام و مراتب‌ عالی‌ و مقامات‌ غریب‌ آنان‌،بسیاری‌ از راویان‌ ثقه‌ و معتمد را به‌ دلیل‌ آن‌ که‌ معجزات‌ و امور خارق‌العاده‌ را از ائمه علیهم السلام نقل‌ کرده‌ بودند، غالی‌ دانستند با آن‌ که‌ در روایات‌ متعددی‌ ازائمه علیهم السلام است‌ که‌ «ما را رب‌ّ و شریک‌ خداوند ندانید و هر آنچه‌ می‌خواهید،درباره (فضایل‌ و مقامات‌) ما بگویید که‌ هرگز به‌ نهایت‌ آن‌ نخواهید رسید» و نیزروایت‌ است‌ که‌ «امر ما [مقامات‌ و فضائل‌ ائمه علیهم السلام] به‌ گونه‌ای‌ سخت‌ و باورنکردنی‌ است‌ که‌ جز فرشته‌ای‌ مقرب‌ یا پیامبری‌ مرسل‌ و یا بنده مومنی‌ که‌خداوند دلش‌ را در ایمان‌ آزموده‌ است‌، تاب‌ تحمل‌ و باور آن‌ را ندارد.» و نیز ازهمین‌ مقوله‌ است‌ این‌ روایت‌ که‌ «اگر ابوذر بر آنچه‌ که‌ در قلب‌ سلمان‌ بود، اطلاع‌ می‌یافت‌، او را می‌کشت» و روایاتی‌ دیگر از این‌ قبیل‌.»2)

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1 . احتجاج‌ طبرسی۱/‌ ۱۴۹
2 . بحارالانوار۲۵/ ۳۴۶


پاسخ :
باسلام وتقدیر ازسوال ارزشمند وزیبای شما . پرسشگر گرامی از اینکه درپی درک عمیق ترازآموزه های ولایی هستید به شما تبریک می گویم امید است در این راه موفق باشید .

در باره سوال شما به چند نکته باید توجه شود :

الف_«غلو» در لغت به معنی تجاوز از حد است. قرآن در خطاب به اهل کتاب می‌فرماید:
«یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فی دِینِکُمْ وَ لا تَقُلُوا عَلی اللهِ إِلا الحَقّ(1) ؛ای اهل کتاب (مقصود مسیحیان است) در دین خود از حد تجاوز نکنید و درباره خدا جز سخن حق نگویید».
آنان را از این جهت از غلو نهی می‌کند که در حق حضرت مسیح از مرز حق تجاوز کرده، او را خدا یا فرزند خدا دانسته‌اند. مهم ترین راهکار در امان ماندن از این آفت و خطر بزرگ، شناخت درست حقیقت و جایگاه معصومان، پرهیز از تجاوز و گذشتن از این حریم، همین طور شناختن افراد و گروه هایی است که گرفتار انحراف شدند.
پس از درگذشت پیامبر (ص) گروه هایی درباره حضرت و پیشوایان معصوم، از مرز حق تجاوز کرده، مقاماتی را برای آنان قائل شدند که از آن خداست. از این جهت «غالی» یا «غالیان» نامیده شدند.
شیخ مفید می‌گوید: غالیان گروه هایی هستند که به اسلام تظاهر نموده، ولی برای امیرمؤمنان و پیشوایان، الوهیت و نبوت ثابت نموده‌اند. آنان را با صفاتی معرفی کرده‌اند که از مرز حقیقت فراتر است. (2)
علامه مجلسی می‌گوید:
«غلو» درباره پیامبر و پیشوایان این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش شریک خدا بینگاریم، و یا آفرینش و روزی را از آن آنها بدانیم، و یا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است و یا بگوییم بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند، و یا امامان را پیامبر بیندیشیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفت آنان ما را از هر نوع عبادت خدا بی‌نیاز می‌سازد و تکلیف را از ما بر‌می‌دارد». (3)
البته درک جایگاه معصومان چندان آسان نیست اما بیان آن بزرگواران در خصوص خویش، بهترین راهنمای ما در این مسیر است :
علی(ع) در حدیث مختصر و شیوایی فرمود : « از غلو در باره ما دوری بجویید. بگویید ما بندگانی پرورش یافته ایم. در باره فضیلت ما هر چه خواستید بگویید» (4).

ب_ نکته مهم درباره ائمه(ع) رعایت اصل اعتدال است. نه افراط، نه تفریط. نه آنها را از مقاماتی که دارند، بالاتر ببریم و به مقام خدایی برسانیم. نه این که تفریط کرده و مقاماتی را که در آیات و روایات برای آنها بیان شده، انکار کنیم.
علی(ع) می فرماید: «هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال؛ در باره من دو کس هلاک شدند: یکی دوستی که از حدم گذراند. دیگر دشمنی که از مقامم فروکشاند» (5).
محقق بزرگ شیعه آیت الله محمد رضا مظفر در کتاب عقاید الامامیه، عقیده صحیح در باره ائمه(ع) را این گونه بیان می فرماید:
« به آنچه غلات و اهل حلول درباره امامان می گویند، باور نداریم. بلکه معتقدیم که همه امامان مانند ما بشر بودند. تمام وظائف و مسؤولیت های ما را آنان نیز داشتند، با این تفاوت که آنان بندگان گرامی اند. خداوند آنان را به کرامت و ولایت خود متمایز گردانید، زیرا آنان درجات اعلای کمال لایق بشری را دارایند، به طوری که هیچ انسانی در این صفات با آنان برابر نیست » (6).

ج_پس آن روایات که در پرسش نقل شده، هیچ محذور و اشکال عقلی و شرعی متوجه آنها نیست، بلکه نموداری از ساحات وجودی حضرات ائمه(ع) است، بدین بیان آنچه عقلاً و شرعاً منع و محذور دارد، توهم الوهیت و خدایی درباره ائمه است که قطعاً نادرست و غلو و حرام است. کم تر از مقام الوهی هرچه درباره فضایل ائمه گفته شود، نه تنها منعی ندارد، بلکه پسندیده است؛ زیرا ائمه(ع) به عنوان خلفای الهی، و مظاهر اسما و صفات خداوند اند.
چون چنین مقام و منزلتی را دارند، هر اندازه درباره فضایل و کمالات وجود آنها گفته شود، محذوری ندارد. چه اینکه در حدیث سرّ عدم محذوریت آن گفته‌ها اشاره شده است. حضرت می‌فرماید:
ساحات و کمالات وجود ما مثل دریاست. تشنگان هر اندازه از دریا آب بچشند، آب دریا تمام نمی‌شود. چه اینکه کمالات ما اهل بیت اسرار غیب است. از اسرار غیب هر اندازه کسی آگاهی یابد، باز بسیاری دیگر بر آنها پوشیده می‌ماند.
اما در عین حال عنایات و مقامات این بزرگواران که از جانب خداوند متعال به آنان رسیده نامحدود و مطلق نیست و دارای محدودیت هایی است .لذا هر چه از صفات یاد شده در پرسش ومانند آن به آنها نسبت داده می شود با توجه به مظهریت آنها از اسماء الهی است ونه به طور مستقل . ودر مظهریت محذوری وجود ندارد.

د_ بر اساس نص صریح قرآن کریم هیچ موجودی مثل خداوند نیست، از این رو به طور مطلق فرمود: «لیسَ کمثلهِ شیءٌ».(7)
بنابر این هرگز نباید حضرات معصومین(ع) را مثل خدا تصور کرد، چون خداوند از مثل و مانند منزه است. ولی به این نکته اگر توجه شود ، مشکل مطرح شده در پرسش به آسانی قابل حل است ، زیرا بر اساس این نصیحت حافظ که می گوید :
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست :Gol::Gol: سخن شناس نیی جان من خطا این جاست
پيش از تردید در مفهوم آن گونه آموزه های متعالی باید در باره معنای آن ها دقت و پرس و جو نمود .
در دعای یاد شده گرچه در ابتدا تعبیر «لا فرق» آمده، ولی در ادامه تصریح شده که حضرات معصومین(ع) که صاحبان امر خداوند و معدن کلمات الهی‌اند، بنده و مخلوق خدا هستند. همین که بنده و مخلوق است، پس یک فرق و تفاوت نامحدود و نامتناهی بین آن ها و خدا وجود دارد، چون بنده و مخلوق هر اندازه مقرب درگاه خداوند باشد، باز تفاوت او با خداوند در حد و حساب نمی‌گنجد، چون بنده و آفریده هرگز قابل قیاس با خالق خود نیست‌، به دلیل این که هستی خالق نامحدود و واجب الوجود است. هستی مخلوق و بنده ممکن الوجود و محدود است . وجود محدود و ممکن الوجود هرگز طرف مقایسه با ذات نامتناهی قرار نمی‌گیرد.
نباید از این سخن دچار آن تصورمنفی شد و حضرات معصوم(ع) را مثل و مانند خدا تصور کرد، چون این سخن در صدد بیان حقیقتی عرفانی است، زیرا بر اساس مبانی عرفان اسلامی، انسان کامل به عنوان گل سرسبد آفرینش و خلیفه خدا روی زمین ، مظهر و آیينه و آیت اسما و صفات خداوند است، مثلاً مظهر علم خداوند، مظهر حکمت الهی، مظهر رأفت الهی، مظهر حلم الهی است، بنابر این اگر در دعای یاد شده فرق بین خدا و معصوم نفی شده و تنها در مخلوقیت و بندگی فرق بیان گردیده، ناظر به مقام خلافت الهی آنان است، چون مراد از خلافت الهی که در قرآن آمده(8) جانشینی نیست، زیرا خداوند منزه از جانشین داشتن است، بلکه مراد مظهریت اسما و صفات است ،یعنی خداوند در روی زمین انسان کامل را به عنوان مظهر و محل ظهور و تجلی اسما و صفات خود قرار داده است.
مراد دعا این است که ائمه(ع) به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند اند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد . آن ها آینه‌ای هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند.
برخی از عارفان در این رابطه در باره پیامبر می گوید :
ز احمد تا احد یک میم فرق است :Gol::Gol:جهانی اندر آن یک میم غرق است
منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است . فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.
بنابر این به دلیل آن که انسان کامل مظهر اسمای خداوند است ، همه صفات حق را به نحو مظهریت داراست . در واقع مفهوم همان کلام نورانی است که در دعای رجبیه از ناحیه مقدسه حضرت بقیة‌الله آمده است.
در آن بیان نورانی حقایق بسیاری درباره صفات انسان کامل اشاره گردیده است . تمام آنچه عارفان بزرگ درباره انسان کامل گفته‌اند ،بازتاب عرفانی این گونه حقایق است که در آموزه‌های اهل بیت(ع) اشاره گردیده تمام حقایق از این قبیل، همه برای انسان کامل از رهگذر عبادت و بندگی خالصانه خداوند نصیب آن ها شده است و دارای مقام عبودیت مطلق هستند. امیر مؤمنان جمله زیبایی دارد و گفته است:
«کفى لی فخراً أن أکون لک عبداً؛(9) همین افتخار مرا بس است که بنده تو هستم».
مطالعه کتاب «انسان کامل از نگاه امام خمینی»(10) مفید است.

پی نوشت ها :
1. نساء(4) آیه 171.
2. تصحیح الاعتقاد، ص 109.
3. بحارالانوا ر، ج 25، ص364.
4. همان، ص 270.
5. نهج البلاغه، شرح حبیب الله خویی، کلمات قصار، ش 117، ص 908.
6. بدایة المعارف الالهیه فی عقاید الامامیه، شرح عقاید امامیه، مرحوم مظفر از آیت الله سید محسن خرازی، ج 2، ص 189.
7. شورا (42) آیه 11.
8. بقره (2) آیه 30.
9. بحار الانوار، ج 38، ص 340، نشر دار الاحیاء للتراث العربی.بیروت 1403 ق.
10. نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388.ش.

صادق;449457 نوشت:

منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است . فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.

با عرض سلام و تشکر از پاسخ جامع و کامل حضرتعالی
در یک تاپیک سوالی پرسیدم که آیا پیامبر هم سیر به سوی کمال دارند. که آنجا دو جواب داده شد.
یکی از کارشناسان جواب داد بله و یکی از پاسخیاران جواب داد خیر! askdin.com/thread31000.html
آنجا هم بالاخره متوجه نشدیم قضیه چی شد! اگر سیر به سوی کمال داشته باشد پس نمی توان گفت فرقش با خدا فقط ممکن الوجود بودن است.
اگر بین پیامبر و خدا فقط تفاوت در ممکن الوجود بودن است پس دیگر پیامبر نباید سیر به سوی کمال داشته باشد.آیا این صحیح است؟؟

ز

ملاصدرا;450441 نوشت:

با عرض سلام و تشکر از پاسخ جامع و کامل حضرتعالی
در یک تاپیک سوالی پرسیدم که آیا پیامبر هم سیر به سوی کمال دارند. که آنجا دو جواب داده شد.
یکی از کارشناسان جواب داد بله و یکی از پاسخیاران جواب داد خیر! askdin.com/thread31000.html
آنجا هم بالاخره متوجه نشدیم قضیه چی شد! اگر سیر به سوی کمال داشته باشد پس نمی توان گفت فرقش با خدا فقط ممکن الوجود بودن است.
اگر بین پیامبر و خدا فقط تفاوت در ممکن الوجود بودن است پس دیگر پیامبر نباید سیر به سوی کمال داشته باشد.آیا این صحیح است؟؟

پاسخ مجدد::Hedye:
باسلام وتقدیر از پرسشهای خوب وزیبا وعلمی ومفید ونکته آموز شما.:Gol::Gol:

در ابتدا باید اشاره گردد بی تردید انسان کامل ( پیامبر وامامان ع) نه تنها به سوی کمال دارند بلکه بلکه بشتر از سایر افراد بشر در مسیر کمال تلاش کرده اند روشن ترین دلیل بر این مسله این است او نیز مثل سایر مردم دارای تکالیف است ونماز وروزه وسایر واجبات که بر دیگران واجب است ودر واقع راه کار تکامل انسان است بر انسان کامل نیز واجب است واو بشتر از دیگران در این راه می کوشیده است پیامبر با آن همه فضائل و کمالات آن قدر نماز می خواند که پاهایش متورم شد یا امیرالمؤمنین(ع) و سایر امامان به عبادت این همه اهمیت بدادند .
آیا کسی برتر و بیشتر از پیشوایان دینی ما با خداوند رابطه قلبی داشته است؟ آیا اگر بخواهیم کسی را مثال بزنیم که همواره به یاد خدا بوده است، این شخص جز پیامبر اسلام و امامان معصوم بودند؟
آیا مقامی که امیرمومنان به آن دست یافته بود، به گونه ای که فرمود اگر تمام پرده ها کنار رود بر یقین و ایمان من افزوده نمی شود، کسی برتر از آن دست یافته است؟
پس چگونه چنین انسان هایی نه تنها خود را بی نیاز از عبادت و ارتباط با خدا نمی دانستند، بلکه شبانه روز به نماز می ایستادند و نه تنها نماز های واجب، بلکه حتی نماز های مستحب داشتند که بنابر بر نقل روایات گاهی تا هزار رکعت می رسید. پس در این تردید نداشته باشید که پیامبر نیز در مسیر تکامل بوده وبرای کاملتر شدن عبادت می کرده است.بنابراین عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی آدمیان از ابتدا تاکنون به شکلی پرستش داشته اند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد. پرستش و ستایش علاوه بر پر کردن خلأ تنهائی ، وبر آورده شدن نیاز آدمی و به جا آوردن مراتب سپاس و شکرگزاری، موجب تکامل انسانی و رسیدن به مقام قرب الهی می شود و هیچ چیزی نمی تواندجای آن را پرکند.
چه این که همگان اعم از پیامبر ودیگران نیازمند به خدا بلکه عین فقر ونیاز به اوست لذا در قران فرمود :«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید؛ (1)ای انسان ها شما نیازمند به خداوند هستید و خداوند بی نیاز و ستوده است».
با توجه به مطالب یاد شده باید گفت :
در پاسخ قبل بارد یگر دقت نماید نکته های ظریفی مطرح شده مثلا همین که پیامبر مثل همه ماسوی الله ممکن الوجود اند این دلیل بر ضرورت سیر او به سوی کمال است . خدواند واجب الوجود است لذا کمال مطلق وبی نهایت است او منزه از سیر وحرکت به سوی کمال است چون او عین کمال مطلق است . ولی انسان وسایر موجودات حتی پیامبر همواره نیاز به سیر به سوی کمال مطلق که خداوند است دارند .
در نتیجه گر چه انسان كامل همانند ساير افراد بشر بر اساس «انا بشر مثلكم» به همه تكاليف الهي مكلف است و چه بسا وظايف او سنگين‌تر و تكاليف او بيشتر است، امّا تفاوت انسان كامل با انسان مستكمل نظير تفاوت پيامبر و امت است، يعني همگان بنده خداونداند و بايد بر اساس تكاليف الهي عمل كنند تا كامل شوند با اين فرق که پيامبران كامل‌اند و مي‌خواهند كامل‌تر شوند، ولي امت ناقص‌اند و در پرتو هدايت انبياء مي‌خواهند مسير كمال را سير نمايند. پس انسان كامل نيز به يك لحاظ مستكمل است گرچه به لحاظ ديگر كامل است. امّا افراد غير انسان كامل، همگي مستكمل‌اند و احكام و تكاليف الهي نيز براي تكميل آنان رفع شده و همگان موظف‌اند در سايه عمل به احكام الهي به كمال مطلوب خود برسند.

پی­نوشت­ها:

1 . فاطر (35) آیه 15.

http://www.askdin.com/thread33014.html
جمع بندی _1
سوال : مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست

جواب :

در باره سوال شما به چند نکته باید توجه شود :
الف_«غلو» در لغت به معنی تجاوز از حد است. قرآن در خطاب به اهل کتاب می‌فرماید:
«یا أَهْلَ الکِتابِ لا تَغْلُوا فی دِینِکُمْ وَ لا تَقُلُوا عَلی اللهِ إِلا الحَقّ(1) ؛ای اهل کتاب (مقصود مسیحیان است) در دین خود از حد تجاوز نکنید و درباره خدا جز سخن حق نگویید».
آنان را از این جهت از غلو نهی می‌کند که در حق حضرت مسیح از مرز حق تجاوز کرده، او را خدا یا فرزند خدا دانسته‌اند. مهم ترین راهکار در امان ماندن از این آفت و خطر بزرگ، شناخت درست حقیقت و جایگاه معصومان، پرهیز از تجاوز و گذشتن از این حریم، همین طور شناختن افراد و گروه هایی است که گرفتار انحراف شدند.
پس از درگذشت پیامبر (ص) گروه هایی درباره حضرت و پیشوایان معصوم، از مرز حق تجاوز کرده، مقاماتی را برای آنان قائل شدند که از آن خداست. از این جهت «غالی» یا «غالیان» نامیده شدند.
شیخ مفید می‌گوید: غالیان گروه هایی هستند که به اسلام تظاهر نموده، ولی برای امیرمؤمنان و پیشوایان، الوهیت و نبوت ثابت نموده‌اند. آنان را با صفاتی معرفی کرده‌اند که از مرز حقیقت فراتر است. (2)
علامه مجلسی می‌گوید:
«غلو» درباره پیامبر و پیشوایان این است که آنها را خدا بنامیم یا در عبادت و پرستش شریک خدا بینگاریم، و یا آفرینش و روزی را از آن آنها بدانیم، و یا معتقد شویم خدا در آنها حلول کرده است و یا بگوییم بدون الهام از جانب خدا از غیب آگاهند، و یا امامان را پیامبر بیندیشیم، یا تصور کنیم که شناخت و معرفت آنان ما را از هر نوع عبادت خدا بی‌نیاز می‌سازد و تکلیف را از ما بر‌می‌دارد». (3)
البته درک جایگاه معصومان چندان آسان نیست اما بیان آن بزرگواران در خصوص خویش، بهترین راهنمای ما در این مسیر است :
علی(ع) در حدیث مختصر و شیوایی فرمود : « از غلو در باره ما دوری بجویید. بگویید ما بندگانی پرورش یافته ایم. در باره فضیلت ما هر چه خواستید بگویید» (4).

ب_ نکته مهم درباره ائمه(ع) رعایت اصل اعتدال است. نه افراط، نه تفریط. نه آنها را از مقاماتی که دارند، بالاتر ببریم و به مقام خدایی برسانیم. نه این که تفریط کرده و مقاماتی را که در آیات و روایات برای آنها بیان شده، انکار کنیم.
علی(ع) می فرماید: «هلک فی رجلان محب غال و مبغض قال؛ در باره من دو کس هلاک شدند: یکی دوستی که از حدم گذراند. دیگر دشمنی که از مقامم فروکشاند» (5).
محقق بزرگ شیعه آیت الله محمد رضا مظفر در کتاب عقاید الامامیه، عقیده صحیح در باره ائمه(ع) را این گونه بیان می فرماید:
« به آنچه غلات و اهل حلول درباره امامان می گویند، باور نداریم. بلکه معتقدیم که همه امامان مانند ما بشر بودند. تمام وظائف و مسؤولیت های ما را آنان نیز داشتند، با این تفاوت که آنان بندگان گرامی اند. خداوند آنان را به کرامت و ولایت خود متمایز گردانید، زیرا آنان درجات اعلای کمال لایق بشری را دارایند، به طوری که هیچ انسانی در این صفات با آنان برابر نیست » (6).

ج_پس آن روایات که در پرسش نقل شده، هیچ محذور و اشکال عقلی و شرعی متوجه آنها نیست، بلکه نموداری از ساحات وجودی حضرات ائمه(ع) است، بدین بیان آنچه عقلاً و شرعاً منع و محذور دارد، توهم الوهیت و خدایی درباره ائمه است که قطعاً نادرست و غلو و حرام است. کم تر از مقام الوهی هرچه درباره فضایل ائمه گفته شود، نه تنها منعی ندارد، بلکه پسندیده است؛ زیرا ائمه(ع) به عنوان خلفای الهی، و مظاهر اسما و صفات خداوند اند.
چون چنین مقام و منزلتی را دارند، هر اندازه درباره فضایل و کمالات وجود آنها گفته شود، محذوری ندارد. چه اینکه در حدیث سرّ عدم محذوریت آن گفته‌ها اشاره شده است. حضرت می‌فرماید:
ساحات و کمالات وجود ما مثل دریاست. تشنگان هر اندازه از دریا آب بچشند، آب دریا تمام نمی‌شود. چه اینکه کمالات ما اهل بیت اسرار غیب است. از اسرار غیب هر اندازه کسی آگاهی یابد، باز بسیاری دیگر بر آنها پوشیده می‌ماند.
اما در عین حال عنایات و مقامات این بزرگواران که از جانب خداوند متعال به آنان رسیده نامحدود و مطلق نیست و دارای محدودیت هایی است .لذا هر چه از صفات یاد شده در پرسش ومانند آن به آنها نسبت داده می شود با توجه به مظهریت آنها از اسماء الهی است ونه به طور مستقل . ودر مظهریت محذوری وجود ندارد.

د_ بر اساس نص صریح قرآن کریم هیچ موجودی مثل خداوند نیست، از این رو به طور مطلق فرمود: «لیسَ کمثلهِ شیءٌ».(7)
بنابر این هرگز نباید حضرات معصومین(ع) را مثل خدا تصور کرد، چون خداوند از مثل و مانند منزه است. ولی به این نکته اگر توجه شود ، مشکل مطرح شده در پرسش به آسانی قابل حل است ، زیرا بر اساس این نصیحت حافظ که می گوید :
چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست :Gol::Gol: سخن شناس نیی جان من خطا این جاست
پيش از تردید در مفهوم آن گونه آموزه های متعالی باید در باره معنای آن ها دقت و پرس و جو نمود .
در دعای یاد شده گرچه در ابتدا تعبیر «لا فرق» آمده، ولی در ادامه تصریح شده که حضرات معصومین(ع) که صاحبان امر خداوند و معدن کلمات الهی‌اند، بنده و مخلوق خدا هستند. همین که بنده و مخلوق است، پس یک فرق و تفاوت نامحدود و نامتناهی بین آن ها و خدا وجود دارد، چون بنده و مخلوق هر اندازه مقرب درگاه خداوند باشد، باز تفاوت او با خداوند در حد و حساب نمی‌گنجد، چون بنده و آفریده هرگز قابل قیاس با خالق خود نیست‌، به دلیل این که هستی خالق نامحدود و واجب الوجود است. هستی مخلوق و بنده ممکن الوجود و محدود است . وجود محدود و ممکن الوجود هرگز طرف مقایسه با ذات نامتناهی قرار نمی‌گیرد.
نباید از این سخن دچار آن تصورمنفی شد و حضرات معصوم(ع) را مثل و مانند خدا تصور کرد، چون این سخن در صدد بیان حقیقتی عرفانی است، زیرا بر اساس مبانی عرفان اسلامی، انسان کامل به عنوان گل سرسبد آفرینش و خلیفه خدا روی زمین ، مظهر و آیينه و آیت اسما و صفات خداوند است، مثلاً مظهر علم خداوند، مظهر حکمت الهی، مظهر رأفت الهی، مظهر حلم الهی است، بنابر این اگر در دعای یاد شده فرق بین خدا و معصوم نفی شده و تنها در مخلوقیت و بندگی فرق بیان گردیده، ناظر به مقام خلافت الهی آنان است، چون مراد از خلافت الهی که در قرآن آمده(8) جانشینی نیست، زیرا خداوند منزه از جانشین داشتن است، بلکه مراد مظهریت اسما و صفات است ،یعنی خداوند در روی زمین انسان کامل را به عنوان مظهر و محل ظهور و تجلی اسما و صفات خود قرار داده است.
مراد دعا این است که ائمه(ع) به عنوان مخلوق و بندگان صالح خداوند، مظهر اسما و صفات خداوند اند، یعنی صفات و جمالی که در خداوند بالذات و بالاصاله وجود دارد، در آن ها به نحو مظهریت وجود دارد . آن ها آینه‌ای هستند که صفات خدا را نشان می‌دهند.
برخی از عارفان در این رابطه در باره پیامبر می گوید :
ز احمد تا احد یک میم فرق است :Gol::Gol:جهانی اندر آن یک میم غرق است
منظور از آن میم ، ممکن الوجود بودن است . فرق خالق با پیامبر ، جنبه امکانی پیامبر اکرم است که البته در همین فرق عالمی از اسرار و حقایق وجود دارد.
بنابر این به دلیل آن که انسان کامل مظهر اسمای خداوند است ، همه صفات حق را به نحو مظهریت داراست . در واقع مفهوم همان کلام نورانی است که در دعای رجبیه از ناحیه مقدسه حضرت بقیة‌الله آمده است.
در آن بیان نورانی حقایق بسیاری درباره صفات انسان کامل اشاره گردیده است . تمام آنچه عارفان بزرگ درباره انسان کامل گفته‌اند ،بازتاب عرفانی این گونه حقایق است که در آموزه‌های اهل بیت(ع) اشاره گردیده تمام حقایق از این قبیل، همه برای انسان کامل از رهگذر عبادت و بندگی خالصانه خداوند نصیب آن ها شده است و دارای مقام عبودیت مطلق هستند. امیر مؤمنان جمله زیبایی دارد و گفته است:
«کفى لی فخراً أن أکون لک عبداً؛(9) همین افتخار مرا بس است که بنده تو هستم».
مطالعه کتاب «انسان کامل از نگاه امام خمینی»(10) مفید است.

پی نوشت ها :
1. نساء(4) آیه 171.
2. شیخ مفید . تصحیح الاعتقاد،نشر هزاره شیخ مفید . ص 109.
3.مجلسی . بحارالانوا ر،نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت . 1403 ق ج 25، ص364.
4. همان، ص 270.
5. نهج البلاغه، شرح حبیب الله خویی، کلمات قصار، ش 117، ص 908.
6. بدایة المعارف الالهیه فی عقاید الامامیه، شرح عقاید امامیه، مرحوم مظفر از آیت الله سید محسن خرازی، نشر جامعه مدرسین . قم . ج 2، ص 189.
7. شورا (42) آیه 11.
8. بقره (2) آیه 30.
9. بحار الانوار، ج 38، ص 340، نشر دار الاحیاء للتراث العربی.بیروت 1403 ق.
10 صادقی ارزگانی . نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم 1388.ش.

http://www.askdin.com/thread33014.html
جمع بندی _2
سوال : مرز بین غلو درباره امام و بیان صفات امام چیست
اگر بین پیامبر و خدا فقط تفاوت در ممکن الوجود بودن است پس دیگر پیامبر نباید سیر به سوی کمال داشته باشد.آیا این صحیح است؟؟

جواب :
در ابتدا باید اشاره گردد بی تردید انسان کامل ( پیامبر وامامان ع) نه تنها به سوی کمال دارند بلکه بلکه بشتر از سایر افراد بشر در مسیر کمال تلاش کرده اند روشن ترین دلیل بر این مسله این است او نیز مثل سایر مردم دارای تکالیف است ونماز وروزه وسایر واجبات که بر دیگران واجب است ودر واقع راه کار تکامل انسان است بر انسان کامل نیز واجب است واو بشتر از دیگران در این راه می کوشیده است پیامبر با آن همه فضائل و کمالات آن قدر نماز می خواند که پاهایش متورم شد یا امیرالمؤمنین(ع) و سایر امامان به عبادت این همه اهمیت بدادند .
آیا کسی برتر و بیشتر از پیشوایان دینی ما با خداوند رابطه قلبی داشته است؟ آیا اگر بخواهیم کسی را مثال بزنیم که همواره به یاد خدا بوده است، این شخص جز پیامبر اسلام و امامان معصوم بودند؟
آیا مقامی که امیرمومنان به آن دست یافته بود، به گونه ای که فرمود اگر تمام پرده ها کنار رود بر یقین و ایمان من افزوده نمی شود، کسی برتر از آن دست یافته است؟
پس چگونه چنین انسان هایی نه تنها خود را بی نیاز از عبادت و ارتباط با خدا نمی دانستند، بلکه شبانه روز به نماز می ایستادند و نه تنها نماز های واجب، بلکه حتی نماز های مستحب داشتند که بنابر بر نقل روایات گاهی تا هزار رکعت می رسید. پس در این تردید نداشته باشید که پیامبر نیز در مسیر تکامل بوده وبرای کاملتر شدن عبادت می کرده است.بنابراین عبودیت و پرستش یکی از نیازهای انسان است. تمامی آدمیان از ابتدا تاکنون به شکلی پرستش داشته اند. روح انسان نیاز به عبادت و پرستش دارد. پرستش و ستایش علاوه بر پر کردن خلأ تنهائی ، وبر آورده شدن نیاز آدمی و به جا آوردن مراتب سپاس و شکرگزاری، موجب تکامل انسانی و رسیدن به مقام قرب الهی می شود و هیچ چیزی نمی تواندجای آن را پرکند.
چه این که همگان اعم از پیامبر ودیگران نیازمند به خدا بلکه عین فقر ونیاز به اوست لذا در قران فرمود :«یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله والله هو الغنی الحمید؛ (1)ای انسان ها شما نیازمند به خداوند هستید و خداوند بی نیاز و ستوده است».
با توجه به مطالب یاد شده باید گفت :
در پاسخ قبل بارد یگر دقت نماید نکته های ظریفی مطرح شده مثلا همین که پیامبر مثل همه ماسوی الله ممکن الوجود اند این دلیل بر ضرورت سیر او به سوی کمال است . خدواند واجب الوجود است لذا کمال مطلق وبی نهایت است او منزه از سیر وحرکت به سوی کمال است چون او عین کمال مطلق است . ولی انسان وسایر موجودات حتی پیامبر همواره نیاز به سیر به سوی کمال مطلق که خداوند است دارند .
در نتیجه گر چه انسان كامل همانند ساير افراد بشر بر اساس «انا بشر مثلكم» به همه تكاليف الهي مكلف است و چه بسا وظايف او سنگين‌تر و تكاليف او بيشتر است، امّا تفاوت انسان كامل با انسان مستكمل نظير تفاوت پيامبر و امت است، يعني همگان بنده خداونداند و بايد بر اساس تكاليف الهي عمل كنند تا كامل شوند با اين فرق که پيامبران كامل‌اند و مي‌خواهند كامل‌تر شوند، ولي امت ناقص‌اند و در پرتو هدايت انبياء مي‌خواهند مسير كمال را سير نمايند. پس انسان كامل نيز به يك لحاظ مستكمل است گرچه به لحاظ ديگر كامل است. امّا افراد غير انسان كامل، همگي مستكمل‌اند و احكام و تكاليف الهي نيز براي تكميل آنان رفع شده و همگان موظف‌اند در سايه عمل به احكام الهي به كمال مطلوب خود برسند.

پی­نوشت­ها:

1 . فاطر (35) آیه 15.

موضوع قفل شده است