سیره عملی و علمی امام صادق(ع)
تبهای اولیه
1کار و تلاش و دستگيري از مستمندان
امام صادق(ع) نه تنها ديگران را دعوت به کار و تلاش ميکرد، بلکهخود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاي داغتابستان، در مزرعهاش کار ميکرد. يکي از ياران حضرت ميگويد: آنحضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست،باغ را آبياري ميکرد و عرق از سر و صورتش ميريخت، گفتم: اجازهدهيد من کار کنم. فرمود: من کسي را دارم که اين کارها رابکندولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزي حلال از گرمي آفتابآزار ببيند و خداوند ببيند که من در پي روزي حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايتخداوند تاکيد داشت.لذا وقتي کار پرداز او که با سرمايه امام براي تجارت به مصررفت و با سودي کلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود راچگونه به دست آوردهاي؟ او گفت: چون مردم نيازمند کالاي مابودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان همپيمان شديد که کالايتان را جز در برابر هردينار سرمايه يک دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اي مصادف! چکاچک شمشيرها ازکسب روزي حلال آسانتر است. (2)
حقيقت اين است که امام(ع) درنهايت علاقه به کار و تلاش، هرگزفريفته درخشش درهم و دينار نميشد و ميدانست که بهترين کار ازنظر خداوند تقسيم دارايي خود با نيازمندان است، حقيقتي که ماهرگز از عمق جان بدان ايمان عملي نداشته و نداريم. امام خوددرباره باغش ميفرمود: وقتي خرماها ميرسد، ميگويم ديوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين ميگويم ده ظرفخرما که بر سرهريک ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تاوقتي ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هريک، يک مد خرمابخورند. آنگاه ميخواهم براي تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن،مريض، کودک و هرکس ديگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) يک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را ميدهم و باقيمانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم ميکنم ودست آخر از محصول چهار هزار ديناري، چهارصد درهم برايمميماند. (3)
2- ساده زيستي و همرنگي با مردم
امام همانند مردم معمولي لباس ميپوشيد و در زندگي رعايت اقتصادرا ميکرد. ميفرمود: بهترين لباس در هرزمان، لباس معمول همانزمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتنميکرد. لذا وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض ميکرد که: پدرت عليلباسي چنين گرانبهاي نميپوشيد، فرمود: زمان علي(ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براي خدا و لباس نورا براي شما پوشيدهام. (5)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نميداد،امتيازي براي وي و خانوادهاش در نظر گرفته شود. و اين ويژگيهنگام بروز بحرانهاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر بروز مييافت. ازجمله در سالي که گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندمهايموجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقيه مردم بود، تهيه کنند و فرمود: «فان اللهيعلم اني واجدان اطعمهم الحنطه علي وجهها ولکنياحب ان يرانيالله قد احسنت تقدير المعيشه. » (6)
خدا ميداند که ميتوانم به بهترين صورت نان گندم خانوادهام راتهيه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيحزندگي ببيند.
3- شجاعت
امام صادق(ع) در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبهاي به سختيميايستاد و اين شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندي رو بهرو شود. لذا وقتي منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلقکرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به اين ترتيب منصور رامتوجه قدرت الهي کرد. (7) و آنگاه که فرماندار مدينه در حضوربني هاشم در خطبههاي نماز به علي(ع) دشنام داد، امام چنانپاسخي کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سويخانهاش راهي شد. (8)
4- همزيستي و مدارا با مسلمانان
امام صادق(ع) شيعيان را به همزيستي با اهل سنت دعوت ميکرد تابه اين طريق هم شيعيان از جامعه اکثريت منزوي نشوند و هم بتواناحکام و اصول شيعي را با ملاطفتبه آنان منتقل کرد. از اين رويدر مدار حق با مسامحه با آنان رفتار ميشد، اما اين سهل گرفتنهرگز به معناي زيرپاي گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصوليدر ميان بود، حضرت هرگز تسليم نميشد. از جمله در يکي از سفرها،امام صادق(ع) به حيره (ميان کوفه و بصره) آمد. در آنجا منصوردوانيقي به خاطر ختنه فرزندش جمعي را به مهماني دعوت کرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتي که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، يکي از حاضران آب خواست ولي به جايآن، شراب آوردند، وقتي ظرف شراب را به او دادند، امام بيدرنگبرخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «ملعونمنجلس علي مائده يشرب عليها الخمر.» (9)
ملعون است کسي که درکنار سفرهاي بنشيند که در آن سفره شرابنوشيده شود.
امام حتي در مجالس عمومي خليفه نيز حاضر نميشد; زيرا حکومت راغاصب ميدانست و حاضر نبود با پاي خود بدان جا برود، زيرا بااين کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشي ميشد و تنها زماني کهاجبار بود به خاطر مصالح اهم به آنجا ميرفت; لذا منصور ضمننامهاي به وي نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردمنميآيي؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزي نيست که به خاطر آن ازتو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزي نيست که به آناميدوار باشيم. تو نعمتي نداري که بياييم و به خاطر آن به توتبريک بگوييم و آنچه که اکنون داري آن را بلا و عذاب نميداني تابياييم و تسليتبگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت کني.
امام نيز نوشت: کسي که آخرت را بخواهد، با تو همنشين نميشود وکسي که دنيا را بخواهد، به خاطر دنياي خود تو را نصيحتنميکند. (10)
5- علم امام صادق(ع) و اقدامات وي
آنچه به دوره امامتحضرت امام صادق(ع) ويژگي خاصي بخشيده،استفاده از علم بيکران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاريفکري و علمي مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجهاست:
الف- دانش امام.
ب- ويژگيهاي عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمي و پايه ريزينهضت علمي شد.
ج- اولويتها در نهضت علمي.
د- شيوهها و اهداف و نتايج اين نهضت علمي.
الف- دانش امام
شيخ مفيد مينويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کردهاند که بهتمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدي از علماي اهلبيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقلنشده استبه اين اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث،راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشانبه چهار هزارتن رسيده و آن قدر نشانههاي آشکار بر امامت آنحضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايرادشبهه لال کرده است. (11)
سيد مؤمن شافعي نيز مينويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آنجاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنيفه ميگفت: من هرگز فقيهتر از جعفربن محمد نديدهام و اوحتما داناترين امت اسلامي است. (13)
حسن بن زياد ميگويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه کسي درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزي منصور دوانيقي به منگفت: مردم توجه زيادي به جعفربن محمد پيدا کردهاند و سيل جمعيتبه سوي او سرازير شده است. پرسشهايي دشوار آماده کن و پاسخهايشرا بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامي که وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راستمنصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواستسوالاتمرا بپرسم. من يک يک سؤال ميکردم و حضرت در جواب ميفرمود: درمورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهلمدينه چنان است و فتواي خودرا نيز ميگفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ويژگيهاي عصر آن حضرت
عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حکومتمرواني و عباسي بود کهانواع تضييقها و فشارها بر آن حضرت وارد ميشد، بارها او رابدون آن که جرمي مرتکب شود، به تبعيد ميبردند. ازجمله يکبار بههمراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسي به عراق رفت. يکباردر زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، کوفه وبغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل که حکومتگران به دليل نزاعهاي خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يک فضاي آرام به تاسيسنهضت علمي پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتني نيست، بلکه امام باوجود آزارهاي موسمي اموي و عباسي از هرنوع فرصتي استفاده ميکردتا نهضت علمي خود را به راه اندازد و دليل عمده رويکرد حضرت،بسته بودن راههاي ديگر بود. چنان چه امام از ناچاري عمدا رو بهتقيه ميآورد. زيرا خلفا در صدد بودند با کوچکترين بهانهاي حضرترا از سر راه خود بردارند. لذا منصور ميگفت: «هذا الشجي معترضفي الحلق»; جعفربن محمد مثل استخواني در گلو است که نه ميتوانفرو برد و نه ميتوان بيرون افکند. برهمين اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايتشهيدکنند. حکايت زير دليل اين مدعي است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهلبيت عليهم السلامبه صفوان بن يحيي گفت: آيا ميداني با اين که در ميان خاندان ماهيچ نام و اثري از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟... منصوردوانيقي روزي به پدرم محمدبن اشعث گفت: اي محمد! يک نفر مرددانشمند و با هوش براي من پيدا کن که ماموريتخطيري به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دايي مرا) معرفي کرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بنحسن وجماعتي ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(ع»برو و به هريک مقداري پول بده و بگو: من مردي غريب از اهلخراسان هستم که گروهي از شيعيان شما درخراسان اين پولرادادهاند که به شما بدهم مشروط بر اين که چنين و چنان (قيامعليه حکومت) کنيد و ما از شما پشتيباني ميکنيم. وقتي پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبضرسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد ازمدتي نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعريف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پولها رابه مدينه بردم و به هريک از خاندان مبلغي دادم و قبض رسيد ازدستخط خودشان گرفتم غير از جعفربن محمد (امام صادق(ع» که منسراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشتسرش نشستم اوتند نمازش را به پايان برد و بيآن که من سخني بگويم به من گفت: اي مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده که آنها سابقهنزديکي با دولتبني مروان دارند و همه (براثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديک گوشم آورد وآنچه بين من و تو بود، بازگفت. مثل اين که او سوميننفر ما بود.
منصور گفت:
«يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهلبيت نبوهالا وفيه محدث و انجعفر بن محمد محدثنا»
اي پسر مهاجر، بدان که هيچ خاندان نبوتي نيست مگر اين که درميان آنها محدثي (فرشتهاي از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر ميدهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربنمحمد(ع) است.
فرزند محمدبن اشعث ميگويد: پدرم گفت: همين (اقرار دشمن) باعثشد که ما به تشيع روي آوريم. (15)
آري اين همه نشان از اختناق و فشاري دارد که مانع از هر نوعاقدام عليه حکومت وقت ميشد، لذا امام به سوي تنها راه ممکن کههمان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(ع) بود، روي آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج اولويتها در نهضت علمي
حال بايد توضيح داد که دراين مسير حضرت چه چيزي محتواي ايننهضت علمي را تعيين ميکرد؟
حقيقت اين است که جريان نفاق، خطرناکترين انحرافي است که اززمان پيامبراکرم(ص) شروع شده و در آيات مختلفي بدان اشاره شدهاست، مانند آيات7 و 8 سوره منافقين. اين حرکت هرچند در زمانپيامبر نتوانست در صحنه اجتماعي بروز يابد، اما از اولين لحظاترحلت، تمام هجمههاي منافقان به يکباره بر سر اهلبيت عليهمالسلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايي مينويسد:
هنگامي که خلافت از اهلبيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روي اينجريان از آنها روي گردان شدند و اهلبيت عليهم السلام در رديفاشخاص عادي بلکه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعهشناخته شدند و در نتيجه مسلمانها از اهلبيت عليهم السلام دورافتادند و از تربيت علمي و عملي آنان محروم شدند. البته امويانبه اين هم بسنده نکردند و با نصب علماي سفارشي خود، کوشيدند ازمطرح شدن ائمهاطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيري کنند.چنانچه معاويه رسما اعلام کرد: کسي که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسي جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوي ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهلبيت عليهمالسلام محروم ماندند با داستانهاي يهود و نصاري آميخته شد ونوعي فرهنگ التقاطي در گذر ايام شکل گرفت. رفته رفته کهقيامهاي شيعي اوج گرفت و گاه فضاهاي سياسي به دلايلي باز شد، دونظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگي در اذهان مطرح شد. چونقيامهاي مسلحانه به دليل اقتدار حکام اموي و عباسي عموما باشکست رو به رو ميشد، نهضت امام صادق(ع) به سوي حرکتي علميميتوانستسوق پيدا کند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن بهرکود و سکوت مرگبار فرهنگي، اختلاط و التقاط مذهبي و ديني وفرهنگي نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج وشکوفايي فرهنگ ديني و مذهبي و پاسخگويي به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شيوهها و اهداف نهضت علمي و فرهنگي
1- تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولاني توسط حکام اموي،احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(ص)،اميرمومنان(ع)، امام(ع) را واميداشتبه تربيت راويان در ابعادمختلف آن روي آورد. لذا اينک از آن امام در هر زمينهاي روايتوجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به «جعفري».
آري، راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومي چون تفسير، فقه،تاريخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شيمي و... سدي در برابر انحرافاتايجاد کردند. امام صادق(ع) ميفرمود: ابان بن تغلب سي هزار حديثاز من روايت کرده است. پس آن ها را از من روايت کنيد. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسنبن عليوشا ميگفت: من در مسجد کوفه نه صد شيخ را ديدم که همهميگفتند: جعفربن محمد برايم چنين گفت. (18)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، کمبود روايت از منبعبيپايان امامت را در طي دورههاي مختلف توانست جبران کند و ازاين حيث امام به موفقيت لازم دستيافت.
آري، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيزروايات فراواني در کتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسي درکتاب رجال و محقق حلي در المعتبر و ديگران آماري دادهاند کهمجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر ميرسند و اکثر اصولاربعماءئه از امام صادق(ع) است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسيکتب اربعه شيعه (کافي، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشکيل دادند.
2- تربيت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) که منابع خبري موثق تلقيميشدند، حضرت به ايجاد شبکهاي از شاگردان ويژه همت گمارد تا بهدومين هدف خود يعني زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهاترا از چهره دين بزدايند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قيس، مؤمنالطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعين و... از اين دستشاگردانمبلغ هستند. براي نمونه، مناظرهاي از صدها مناظره را با همميخوانيم:
هشام بن سالم ميگويد: در محضر امام صادق(ع) بوديم که مردي ازشاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه ميخواهي؟
گفت: به من گفتهاند شما داناترين مردم هستيد، ميخواهم چند سؤالبکنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اي حمران! تو جواب بده. او گفت: من ميخواهم باخودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدي، بر منغلبه کردهاي! مرد شامي آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنيدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايياست. هرچه پرسيدم، جواب داد. آنگاه به توصيه امام حمران سواليپرسيد و مرد شامي در جواب آن درمانده شد. آنگاه خطاب به حضرتگفت: در نحو و ادبيات ميخواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابانخواستبا او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاي مباحثه درفقه کرد که امام زرارهبناعين را به وي معرفي کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزهبن محمد، در توحيد، هشام بن سالمو در امامت، هشام بن حکم را معرفي کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد که دندان هايش معلوم شد. مرد شامي گفت: گوياخواستي به من بفهماني در ميان شيعيانت چنين مردمي هستند. امامپاسخ داد. بلي! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولي، براي رفع انحرافات ويژه نيزميکوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيانرا گرفته بود، يعني مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادي از شيعيان نيز زندگي ميکردند و باسنيها از حيث فرهنگي و اجتماعي تا حدودي در آميخته بودند، لذااحتمال تاثير پذيري از قياس وجود داشت. يعني يک آفت دروني کهميتوانستشيعيان را تهديدکند، لذا امام در محو مباني مذهب قياسو استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشتهاي جاهلانه و قرائتهاي سليقهاي از دين نيز درمکتب امام جايگاه ويژهاي داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلي و مسيراصلي، به صورت موردي با اين انحرافات مبارزه ميکرد. از جمله آنها حکايت معروفي است که باهم ميخوانيم:
حضرت مردي را ديد که قيافهاي جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوايي دزديد و به سرعت زيرجامهاش مخفي کرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشي سرقت کردو به راه افتاد. وقتي به مريضي مستمند رسيد، آنها را به اوداد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه ميکني؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردمو خدا ميفرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزي الامثلها); هرکس کاربدي بکند کيفر نميبيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا ميفرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس يک کار نيک انجام دهد، برايش ده برابر ثوابهست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقيردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برايم ميماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مباني فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمايتقبل الله من المتقين); خداوند کار نيک را از متقين قبولدارد. يعني اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابي بر آن نميتواندمترتب باشد.
آري، دوري از منبع وحي و اخبار اهلبيت رسالت، سبب شد مردانيپاي به عرصه گذارند و ادعاي فضل کنند که هرگز مباني فکري قرآنو دين را به خوبي نفهميدهاند و از اين روي همواره، خود وپيروانشان را به راه خطا رهنمون ميشوند. (20