سیره عملی و علمی امام صادق(ع)

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
سیره عملی و علمی امام صادق(ع)

1کار و تلاش و دستگيري از مستمندان
امام صادق(ع) نه تنها ديگران را دعوت به کار و تلاش مي‏کرد، بلکه‏خود نيز با وجود مجالس درس و مناظرات و... در روزهاي داغ‏تابستان، در مزرعه‏اش کار مي‏کرد. يکي از ياران حضرت مي‏گويد: آن‏حضرت را در باغش ديدم، پيراهن زبر و خشن برتن و بيل در دست،باغ را آبياري مي‏کرد و عرق از سر و صورتش مي‏ريخت، گفتم: اجازه‏دهيد من کار کنم. فرمود: من کسي را دارم که اين کارها رابکندولي دوست دارم مرد در راه به دست آوردن روزي حلال از گرمي آفتاب‏آزار ببيند و خداوند ببيند که من در پي روزي حلال هستم. (1)
حضرت در تجارت نيز چنين بود و بر رضايت‏خداوند تاکيد داشت.لذا وقتي کار پرداز او که با سرمايه امام براي تجارت به مصررفت و با سودي کلان برگشت، امام از او پرسيد: اين همه سود راچگونه به دست آورده‏اي؟ او گفت: چون مردم نيازمند کالاي مابودند، ماهم به قيمت گزاف فروختيم. امام فرمود: سبحان الله!
عليه مسلمانان هم‏پيمان شديد که کالايتان را جز در برابر هردينار سرمايه يک دينار سود نفروشيد! امام اصل سرمايه را برداشت و سودش را نپذيرفت و فرمود: اي مصادف! چکاچک شمشيرها ازکسب روزي حلال آسانتر است. (2)
حقيقت اين است که امام(ع) درنهايت علاقه به کار و تلاش، هرگزفريفته درخشش درهم و دينار نمي‏شد و مي‏دانست که بهترين کار ازنظر خداوند تقسيم دارايي خود با نيازمندان است، حقيقتي که ماهرگز از عمق جان بدان ايمان عملي نداشته و نداريم. امام خوددرباره باغش مي‏فرمود: وقتي خرماها مي‏رسد، مي‏گويم ديوارها رابشکافند تا مردم وارد شوند و بخورند. همچنين مي‏گويم ده ظرف‏خرما که بر سرهريک ده نفر بتوانند بنشينند، آماده سازند تاوقتي ده نفر خوردند، ده نفر ديگر بيايند و هريک، يک مد خرمابخورند. آن‏گاه مي‏خواهم براي تمام همسايگان باغ (پيرمرد، پيرزن،مريض، کودک و هرکس ديگر که توان آمدن به باغ را نداشته،) يک مدخرما ببرند. پس مزد باغبان و کارگران و... را مي‏دهم و باقي‏مانده محصول را به مدينه آورده بين نيازمندان تقسيم مي‏کنم ودست آخر از محصول چهار هزار ديناري، چهارصد درهم برايم‏مي‏ماند. (3)
2- ساده زيستي و همرنگي با مردم
امام همانند مردم معمولي لباس مي‏پوشيد و در زندگي رعايت اقتصادرا مي‏کرد. مي‏فرمود: بهترين لباس در هرزمان، لباس معمول همان‏زمان است. لذا (4) گاه لباس نو و گاه لباس وصله دار برتن‏مي‏کرد. لذا وقتي سفيان ثوري به وي اعتراض مي‏کرد که: پدرت علي‏لباسي چنين گرانبهاي نمي‏پوشيد، فرمود: زمان علي(ع) زمان فقر واکنون زمان غنا و فراواني است و پوشيدن آن لباس در اين زمان،لباس شهرت است و حرام... پس آستين خود را بالا زد و لباس زير راکه خشن بود، نشان داد و فرمود: لباس زير را براي خدا و لباس نورا براي شما پوشيده‏ام. (5)
با اين همه حضرت همگام و همسان با مردم بود و اجازه نمي‏داد،امتيازي براي وي و خانواده‏اش در نظر گرفته شود. و اين ويژگي‏هنگام بروز بحران‏هاي اقتصادي و اجتماعي بيشتر بروز مي‏يافت. ازجمله در سالي که گندم در مدينه ناياب شد، دستور داد گندم‏هاي‏موجود در خانه را بفروشند و از همان، نان مخلوط از آرد جو وگندم که خوراک بقيه مردم بود، تهيه کنند و فرمود: «فان الله‏يعلم اني واجدان اطعمهم الحنطه علي وجهها ولکني‏احب ان يراني‏الله قد احسنت تقدير المعيشه. » (6)
خدا مي‏داند که مي‏توانم به بهترين صورت نان گندم خانواده‏ام راتهيه کنم; اما دوست دارم خداوند مرا در حال برنامه ريزي صحيح‏زندگي ببيند.
3- شجاعت
امام صادق(ع) در برابر ستمگران از هر طايفه و رتبه‏اي به سختي‏مي‏ايستاد و اين شهامت را داشت که سخن حق را به زبان آورد واقدام حق طلبانه را انجام دهد، هرچند با عکس العمل تندي رو به‏رو شود. لذا وقتي منصور از او پرسيد: چرا خداوند مگس را خلق‏کرد؟ فرمود: تا جباران را خوار کند. و به اين ترتيب منصور رامتوجه قدرت الهي کرد. (7) و آن‏گاه که فرماندار مدينه در حضوربني هاشم در خطبه‏هاي نماز به علي(ع) دشنام داد، امام چنان‏پاسخي کوبنده داد که فرماندار خطبه را ناتمام گذاشت و به سوي‏خانه‏اش راهي شد. (8)
4- همزيستي و مدارا با مسلمانان
امام صادق(ع) شيعيان را به همزيستي با اهل سنت دعوت مي‏کرد تابه اين طريق هم شيعيان از جامعه اکثريت منزوي نشوند و هم بتوان‏احکام و اصول شيعي را با ملاطفت‏به آنان منتقل کرد. از اين روي‏در مدار حق با مسامحه با آنان رفتار مي‏شد، اما اين سهل گرفتن‏هرگز به معناي زيرپاي گذاشتن اصول نبود و آن جا که مسئله اصولي‏در ميان بود، حضرت هرگز تسليم نمي‏شد. از جمله در يکي از سفرها،امام صادق(ع) به حيره (ميان کوفه و بصره) آمد. در آن‏جا منصوردوانيقي به خاطر ختنه فرزندش جمعي را به مهماني دعوت کرده بود.
امام نيز ناگزير در آن مجلس حاضر شد. وقتي که سفره غذاانداختند، هنگام صرف غذا، يکي از حاضران آب خواست ولي به جاي‏آن، شراب آوردند، وقتي ظرف شراب را به او دادند، امام بي‏درنگ‏برخاست و مجلس را ترک کرد و فرمود: رسول خدا(ص) فرمود: «ملعون‏من‏جلس علي مائده يشرب عليها الخمر.» (9)
ملعون است کسي که درکنار سفره‏اي بنشيند که در آن سفره شراب‏نوشيده شود.
امام حتي در مجالس عمومي خليفه نيز حاضر نمي‏شد; زيرا حکومت راغاصب مي‏دانست و حاضر نبود با پاي خود بدان جا برود، زيرا بااين کار از ناحق بودن آنان، چشم پوشي مي‏شد و تنها زماني که‏اجبار بود به خاطر مصالح اهم به آن‏جا مي‏رفت; لذا منصور ضمن‏نامه‏اي به وي نوشت: چرا تو به اطراف ما مانند ساير مردم‏نمي‏آيي؟ امام در پاسخ نوشت: نزد ما چيزي نيست که به خاطر آن ازتو بترسيم و بياييم، نزد تو در مورد آخرتت چيزي نيست که به آن‏اميدوار باشيم. تو نعمتي نداري که بياييم و به خاطر آن به توتبريک بگوييم و آنچه که اکنون داري آن را بلا و عذاب نمي‏داني تابياييم و تسليت‏بگوييم. منصور نوشت: بيا تا ما را نصيحت کني.
امام نيز نوشت: کسي که آخرت را بخواهد، با تو همنشين نمي‏شود وکسي که دنيا را بخواهد، به خاطر دنياي خود تو را نصيحت‏نمي‏کند. (10)
5- علم امام صادق(ع) و اقدامات وي
آنچه به دوره امامت‏حضرت امام صادق(ع) ويژگي خاصي بخشيده،استفاده از علم بي‏کران امامت، تربيت دانش طلبان و بنيان گذاري‏فکري و علمي مذهب تشيع است. در اين باره چهار موضوع قابل توجه‏است:
الف- دانش امام.
ب- ويژگي‏هاي عصر آن حضرت که منجر به حرکت علمي و پايه ريزي‏نهضت علمي شد.
ج- اولويت‏ها در نهضت علمي.
د- شيوه‏ها و اهداف و نتايج اين نهضت علمي.
الف- دانش امام
شيخ مفيد مي‏نويسد: آن قدر مردم از دانش حضرت نقل کرده‏اند که به‏تمام شهرها منتشر شده و کران تا کران جهان را فرا گرفته است واز احدي از علماي اهل‏بيت عليهم السلام اين مقدار احاديث نقل‏نشده است‏به اين اندازه که از آن حضرت نقل شده. اصحاب حديث،راويان آن حضرت را با اختلاف آرا و مذاهبشان گردآورده و عددشان‏به چهار هزارتن رسيده و آن قدر نشانه‏هاي آشکار بر امامت آن‏حضرت ظاهر شده که دلها را روشن و زبان مخالفان را از ايرادشبهه لال کرده است. (11)
سيد مؤمن شافعي نيز مي‏نويسد: مناقب آن حضرت بسيار است تا آن‏جاکه شمارشگر حساب ناتوان است از آن. (12)
ابوحنيفه مي‏گفت: من هرگز فقيه‏تر از جعفربن محمد نديده‏ام و اوحتما داناترين امت اسلامي است. (13)
حسن بن زياد مي‏گويد: از ابوحنيفه پرسيدم: به نظر تو چه کسي درفقه سرآمد است؟ گفت: جعفربن محمد. روزي منصور دوانيقي به من‏گفت: مردم توجه زيادي به جعفربن محمد پيدا کرده‏اند و سيل جمعيت‏به سوي او سرازير شده است. پرسشهايي دشوار آماده کن و پاسخ‏هايش‏را بخواه تا او از چشم مسلمانان بيفتد. من چهل مسئله دشوارآماده کردم. هنگامي که وارد مجلس شدم، ديدم امام در سمت راست‏منصور نشسته است. سلام کردم و نشستم. منصور از من خواست‏سوالاتم‏را بپرسم. من يک يک سؤال مي‏کردم و حضرت در جواب مي‏فرمود: درمورد اين مسئله، نظر شما چنين و اهل‏مدينه چنان است و فتواي خودرا نيز مي‏گفتند که گاه موافق و گاه مخالف ما بود. (14)
ب- ويژگي‏هاي عصر آن حضرت
عصر امام صادق(ع) همزمان با دو حکومت‏مرواني و عباسي بود که‏انواع تضييق‏ها و فشارها بر آن حضرت وارد مي‏شد، بارها او رابدون آن که جرمي مرتکب شود، به تبعيد مي‏بردند. ازجمله يکبار به‏همراه پدرش به شام و بار ديگر در عصر عباسي به عراق رفت. يکباردر زمان سفاح به حيره و چند بار در زمان منصور به حيره، کوفه وبغداد رفت.
با اين بيان، اين تحليل که حکومت‏گران به دليل نزاع‏هاي خود،فرصت آزار امام را نداشتند و حضرت در يک فضاي آرام به تاسيس‏نهضت علمي پرداخت، به صورت مطلق پذيرفتني نيست، بلکه امام باوجود آزارهاي موسمي اموي و عباسي از هرنوع فرصتي استفاده مي‏کردتا نهضت علمي خود را به راه اندازد و دليل عمده رويکرد حضرت،بسته بودن راه‏هاي ديگر بود. چنان چه امام از ناچاري عمدا رو به‏تقيه مي‏آورد. زيرا خلفا در صدد بودند با کوچکترين بهانه‏اي حضرت‏را از سر راه خود بردارند. لذا منصور مي‏گفت: «هذا الشجي معترض‏في الحلق‏»; جعفربن محمد مثل استخواني در گلو است که نه مي‏توان‏فرو برد و نه مي‏توان بيرون افکند. برهمين اساس خلفا در صددبودند ولو به صورت توطئه، حضرت را گرفتار و در نهايت‏شهيدکنند. حکايت زير دليل اين مدعي است:
جعفربن محمد بن اشعث از اهل تسنن و دشمنان اهل‏بيت عليهم السلام‏به صفوان بن يحيي گفت: آيا مي‏داني با اين که در ميان خاندان ماهيچ نام و اثري از شيعه نبود من چگونه شيعه شدم؟... منصوردوانيقي روزي به پدرم محمدبن اشعث گفت: اي محمد! يک نفر مرددانشمند و با هوش براي من پيدا کن که ماموريت‏خطيري به اوبتوانم واگذار کنم. پدرم ابن مهاجر (دايي مرا) معرفي کرد.
منصور به او گفت: اين پول را بگير و به مدينه نزد عبدالله بن‏حسن وجماعتي ازخاندان او از جمله جعفربن محمد (امام صادق(ع‏»برو و به هريک مقداري پول بده و بگو: من مردي غريب از اهل‏خراسان هستم که گروهي از شيعيان شما درخراسان اين پول‏راداده‏اند که به شما بدهم مشروط بر اين که چنين و چنان (قيام‏عليه حکومت) کنيد و ما از شما پشتيباني مي‏کنيم. وقتي پول راگرفتند، بگو: چون من واسطه پول رساندن هستم، با دستخط خود، قبض‏رسيد بنويسيد و به من بدهيد. ابن مهاجر به مدينه آمد و بعد ازمدتي نزد منصور برگشت. آن موقع پدرم هم نزد منصور بود. منصوربه ابن مهاجر گفت: تعريف کن چه خبر؟ ابن مهاجر گفت: پول‏ها رابه مدينه بردم و به هريک از خاندان مبلغي دادم و قبض رسيد ازدستخط خودشان گرفتم غير از جعفربن محمد (امام صادق(ع‏» که من‏سراغش را گرفتم. او در مسجد مشغول نماز بود. پشت‏سرش نشستم اوتند نمازش را به پايان برد و بي‏آن که من سخني بگويم به من گفت: اي مرد! از خدا بترس و خاندان رسالت را فريب نده که آن‏ها سابقه‏نزديکي با دولت‏بني مروان دارند و همه (براثر ظلم) نيازمندند.
من پرسيدم: منظورتان چيست؟ آن حضرت سرش را نزديک گوشم آورد وآن‏چه بين من و تو بود، بازگفت. مثل اين که او سومين‏نفر ما بود.
منصور گفت:
«يابن مهاجر اعلم انه ليس من اهل‏بيت نبوه‏الا وفيه محدث و ان‏جعفر بن محمد محدثنا»
اي پسر مهاجر، بدان که هيچ خاندان نبوتي نيست مگر اين که درميان آنها محدثي (فرشته‏اي از طرف خدا که با او تماس دارد واخبار را به او خبر مي‏دهد.) هست و محدث خاندان ما جعفربن‏محمد(ع) است.
فرزند محمدبن اشعث مي‏گويد: پدرم گفت: همين (اقرار دشمن) باعث‏شد که ما به تشيع روي آوريم. (15)
آري اين همه نشان از اختناق و فشاري دارد که مانع از هر نوع‏اقدام عليه حکومت وقت مي‏شد، لذا امام به سوي تنها راه ممکن که‏همان ادامه مسير پدر بزرگوارش امام باقر(ع) بود، روي آورد و ازدر دانش و علم وارد شد.
ج اولويت‏ها در نهضت علمي
حال بايد توضيح داد که دراين مسير حضرت چه چيزي محتواي اين‏نهضت علمي را تعيين مي‏کرد؟
حقيقت اين است که جريان نفاق، خطرناک‏ترين انحرافي است که اززمان پيامبراکرم(ص) شروع شده و در آيات مختلفي بدان اشاره شده‏است، مانند آيات‏7 و 8 سوره منافقين. اين حرکت هرچند در زمان‏پيامبر نتوانست در صحنه اجتماعي بروز يابد، اما از اولين لحظات‏رحلت، تمام هجمه‏هاي منافقان به يکباره بر سر اهل‏بيت عليهم‏السلام فرو ريخت. لذا مرحوم علامه طباطبايي مي‏نويسد:
هنگامي که خلافت از اهل‏بيت عليهم السلام گرفته شد، مردم روي اين‏جريان از آن‏ها روي گردان شدند و اهل‏بيت عليهم السلام در رديف‏اشخاص عادي بلکه به خاطر سياست دولت وقت، مطرود از جامعه‏شناخته شدند و در نتيجه مسلمان‏ها از اهل‏بيت عليهم السلام دورافتادند و از تربيت علمي و عملي آنان محروم شدند. البته امويان‏به اين هم بسنده نکردند و با نصب علماي سفارشي خود، کوشيدند ازمطرح شدن ائمه‏اطهار عليهم السلام از اين طريق نيز جلوگيري کنند.چنانچه معاويه رسما اعلام کرد: کسي که علم و دانش قرآن نزداوست، عبدالله بن سلام است و در زمان عبدالملک اعلام شد: کسي جزعطا حق فتوا ندارد و اگر او نبود، عبدالله بن نجيع فتوا دهد،از سوي ديگر مردم از تفسير قرآن نيز چون علم اهل‏بيت عليهم‏السلام محروم ماندند با داستانهاي يهود و نصاري آميخته شد ونوعي فرهنگ التقاطي در گذر ايام شکل گرفت. رفته رفته که‏قيامهاي شيعي اوج گرفت و گاه فضاهاي سياسي به دلايلي باز شد، دونظريه قيام مسلحانه و نهضت فرهنگي در اذهان مطرح شد. چون‏قيام‏هاي مسلحانه به دليل اقتدار حکام اموي و عباسي عموما باشکست رو به رو مي‏شد، نهضت امام صادق(ع) به سوي حرکتي علمي‏مي‏توانست‏سوق پيدا کند تا از اين گذر علاوه بر پايان دادن به‏رکود و سکوت مرگبار فرهنگي، اختلاط و التقاط مذهبي و ديني وفرهنگي نيز زدوده شود. لذا اولويت در نهضت امام بر ترويج وشکوفايي فرهنگ ديني و مذهبي و پاسخگويي به شبهات و رفع التقاطشکل گرفت.
د-شيوه‏ها و اهداف نهضت علمي و فرهنگي
1- تربيت راويان
از گذر ممنوعيت نقل احاديث در مدت زمان طولاني توسط حکام اموي،احساس نياز شديد به نقل روايات و سخن پيامبر(ص)،اميرمومنان(ع)، امام(ع) را وامي‏داشت‏به تربيت راويان در ابعادمختلف آن روي آورد. لذا اينک از آن امام در هر زمينه‏اي روايت‏وجود دارد و اين است راز ناميده شدن مذهب به «جعفري‏».
آري، راويان با فراگرفتن هزاران حديث درعلومي چون تفسير، فقه،تاريخ، مواعظ، اخلاق، کلام، طب، شيمي و... سدي در برابر انحرافات‏ايجاد کردند. امام صادق(ع) مي‏فرمود: ابان بن تغلب سي هزار حديث‏از من روايت کرده است. پس آن ها را از من روايت کنيد. (16)
محمدبن مسلم هم شانزده هزار حديث از حضرت فرا گرفت. (17) و حسن‏بن علي‏وشا مي‏گفت: من در مسجد کوفه نه صد شيخ را ديدم که همه‏مي‏گفتند: جعفربن محمد برايم چنين گفت. (18)
اين حجم گسترده از راويان در واقع، کمبود روايت از منبع‏بي‏پايان امامت را در طي دوره‏هاي مختلف توانست جبران کند و ازاين حيث امام به موفقيت لازم دست‏يافت.
آري، روايت از اين امام منحصر به شيعه نشد و اهل سنت نيزروايات فراواني در کتب خود آوردند. ابن عقده و شيخ طوسي درکتاب رجال و محقق حلي در المعتبر و ديگران آماري داده‏اند که‏مجموعا راويان از امام به چهار هزار نفر مي‏رسند و اکثر اصول‏اربعماءئه از امام صادق(ع) است و همچنين اصول چهارصدگانه اساسي‏کتب اربعه شيعه (کافي، من لايحضره الفقيه، التهذيب، الاستبصار)را تشکيل دادند.
2- تربيت مبلغان و مناظره کنندگان
علاوه بر ايجاد خزائن اطلاعات (راويان) که منابع خبري موثق تلقي‏مي‏شدند، حضرت به ايجاد شبکه‏اي از شاگردان ويژه همت گمارد تا به‏دومين هدف خود يعني زدودن اختلاط و التقاط همت گمارند و شبهات‏را از چهره دين بزدايند. هشام بن حکم، هشام بن سالم، قيس، مؤمن‏الطاق، محمدبن نعمان، حمران بن اعين و... از اين دست‏شاگردان‏مبلغ هستند. براي نمونه، مناظره‏اي از صدها مناظره را با هم‏مي‏خوانيم:
هشام بن سالم مي‏گويد: در محضر امام صادق(ع) بوديم که مردي ازشاميان وارد شد و به امر امام نشست. امام پرسيد: چه مي‏خواهي؟
گفت: به من گفته‏اند شما داناترين مردم هستيد، مي‏خواهم چند سؤال‏بکنم. امام پرسيد: درباره چه چيز؟
گفت: در قرآن، از حروف مقطعه و از سکون و رفع و نصب و جر آن.
امام فرمود: اي حمران! تو جواب بده. او گفت: من مي‏خواهم باخودتان سخن بگويم. امام فرمود: اگر بر او پيروز شدي، بر من‏غلبه کرده‏اي! مرد شامي آن قدر از حمران سؤال کرد و جواب شنيدکه خود خسته شد و درجواب امام که: خوب چه شد؟ گفت: مرد توانايي‏است. هرچه پرسيدم، جواب داد. آن‏گاه به توصيه امام حمران سوالي‏پرسيد و مرد شامي در جواب آن درمانده شد. آن‏گاه خطاب به حضرت‏گفت: در نحو و ادبيات مي‏خواهم با شما سخن بگويم. حضرت از ابان‏خواست‏با او بحث کند و باز آن مرد ناتوان شد. تقاضاي مباحثه درفقه کرد که امام زراره‏بن‏اعين را به وي معرفي کرد. در علم کلام، مؤمن الطاق، در استطاعت، حمزه‏بن محمد، در توحيد، هشام بن سالم‏و در امامت، هشام بن حکم را معرفي کردند و او مغلوب همه شد.
امام چنان خنديد که دندان هايش معلوم شد. مرد شامي گفت: گوياخواستي به من بفهماني در ميان شيعيانت چنين مردمي هستند. امام‏پاسخ داد. بلي! و در نهايت او نيز در جرگه شيعيان داخل شد. (19)
3- برخورد با انحرافات ويژه
امام علاوه بر آن دو حرکت اصولي، براي رفع انحرافات ويژه نيزمي‏کوشيد، مانند آنچه از مرام ابوحنيفه در عراق گريبان شيعيان‏را گرفته بود، يعني مذهب قياس.
چون در عراق تعداد زيادي از شيعيان نيز زندگي مي‏کردند و باسني‏ها از حيث فرهنگي و اجتماعي تا حدودي در آميخته بودند، لذااحتمال تاثير پذيري از قياس وجود داشت. يعني يک آفت دروني که‏مي‏توانست‏شيعيان را تهديدکند، لذا امام در محو مباني مذهب قياس‏و استحسان تلاش کرد.
مبارزه با برداشت‏هاي جاهلانه و قرائتهاي سليقه‏اي از دين نيز درمکتب امام جايگاه ويژه‏اي داشت و حضرت علاوه بر حرکت کلي و مسيراصلي، به صورت موردي با اين انحرافات مبارزه مي‏کرد. از جمله آن‏ها حکايت معروفي است که باهم مي‏خوانيم:
حضرت مردي را ديد که قيافه‏اي جذاب داشت و نزد مردم به تقوامشهور بود. او دو عدد نان از دکان نانوايي دزديد و به سرعت زيرجامه‏اش مخفي کرد و بعد هم دو عدد انار از ميوه فروشي سرقت کردو به راه افتاد. وقتي به مريضي مستمند رسيد، آن‏ها را به اوداد. امام صادق(ع) شگفت زده نزد او رفت و گفت: چه مي‏کني؟ اوپاسخ داد: دو عدد نان و دو عدد انار برداشتم. پس چهار خطا کردم‏و خدا مي‏فرمايد: (من جاء بالسيئه فلا يجزي الامثلها); هرکس کاربدي بکند کيفر نمي‏بيند مگر مثل آن را. پس من چهار گناه دارم.
از طرف ديگر چون خدا مي‏فرمايد: (من جاء بالحسنه فله عشرامثالها); هرکس يک کار نيک انجام دهد، برايش ده برابر ثواب‏هست. و من چون آن چهار چيز (دو نان و دو انار) را به فقيردادم، پس چهل حسنه دارم که اگر چهار گناه از آن کم کنم،36حسنه برايم مي‏ماند!
امام در برابر اين برداشت و قرائت ناصواب که بر عدم درک واحاطه کامل به مباني فهم آيات بنا شده بود، پاسخ داد که (انمايتقبل الله من المتقين); خداوند کار نيک را از متقين قبول‏دارد. يعني اگر اصل عمل نامشروع شد، ثوابي بر آن نمي‏تواندمترتب باشد.
آري، دوري از منبع وحي و اخبار اهل‏بيت رسالت، سبب شد مرداني‏پاي به عرصه گذارند و ادعاي فضل کنند که هرگز مباني فکري قرآن‏و دين را به خوبي نفهميده‏اند و از اين روي همواره، خود وپيروانشان را به راه خطا رهنمون مي‏شوند. (20