جمع بندی لطفا اصول دین را به زبانی ساده برای کودکان و نوجوانان اثبات کنید

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
لطفا اصول دین را به زبانی ساده برای کودکان و نوجوانان اثبات کنید

با سلام

لطفا اصول دین را به زبان ساده برای من ( کودکان و نوجوانان) اثبات کنید.

ممنونم

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صادق

شهید علی اصغر پازوکی;422034 نوشت:
با سلام

لطفا اصول دین را به زبان ساده برای من ( کودکان و نوجوانان) اثبات کنید.

ممنونم

پاسخ:
با سلام وتقدیر از پرسش خوب شما .
در ابتدا باید اشاره شود : اصول دین به عقیده ما شیعیان پنج چیز است ؛ البته برخی سه اصل را به عنوان اصل دین و دو اصل دیگر را اصول مذهب می نامند که جمعاً پنج اصل می شود و آنها عبارت اند از : توحید ، نبوت ، معاد ، عدل و امامت.
توضیح :
دعوت پیامبران الهی در دو چیز خلاصه می‏شود:
1 - عقایدی که حکم اساس و ریشه دین است.
2 - دستورهای عملی که متناسب با عقاید و برخاسته از آن‏ها می‏باشد.
دانشمندان اسلامی بخش عقاید دین اسلام را اصول دین، و بخش احکام عملی را فروع دین نامیده‏ اند..
امّا این که چرا اصول دین را پنج تا شمرده‏ و بقیه عقاید را در اصول دین ذکر نکرده ‏اند، بدین خاطر است که ادیان توحیدی که ادیان آسمانی و حقیقی هستند دارای سه اصل کلی مشترک می ‏باشند: اعتقاد به خدای یگانه، (توحید)،
اعتقاد به زندگی ابدی برای هر فردی از انسان در عالم آخرت (معاد)
و اعتقاد به بعثت پیامبران توسط خدا برای هدایت بشر به سعادت دنیا و آخرت (نبوت).
این اصول سه گانه در واقع پاسخ‏ هایی است به اساسی‏ ترین سؤالاتی که برای هر انسان آگاهی مطرح می‏شود: مبدأ هستی کیست؟ پایان زندگی چیست؟ از چه راهی می‏توان بهترین برنامه زیستن را شناخت؟(1)
اصل امامت و عدل هم به عنوان معرف مکتب و مذهب تشیع، از اصول دین شمرده شده است. اصل امامت در مقابل اهل تسنن است که به امامت معتقد نیستند و اصل عدل در برابر گروه اشاعره، از اهل سنت است که به عدل اعتقاد ندارند. (2)
نتیجه: گر چه در مکتب اسلام، عقاید بیش از پنج اصل است، ولی به لحاظ اهمیتی که این پنج اصل دارند، چه از نظر پایه و اساس بودن و چه از نظر معرف مذهب خاص بودن، علمای تشیع این پنج اصل را به عنوان اصول دین ذکر کرده‏ اند.
با توجه به این نکته حال در باره اثبات اصول یاد شده باید گفت :گرچه در باره هرکدام از اصول دین دلایل فراوان وجود دارد. ولی به اختصار در چند محور به هرکدام اشاره می شود:
الف_ در باره توحید باید اشاره شود: برای اثبات خدا دلائل متعددی مطرح شده است که برهان علیت یکی از مشهورترین آن هاست؛ برهانی کاملا معقول و عام است که با اندکی تامل در اجزای آن می توان دریافت که امکان انکار و تردید در آن وجود ندارد ؛ این برهان از یک اصل کاملا بدیهی و ضروری تشکیل شده است که می گوید : « هر پدیده ای نیاز به پدید آورنده دارد ».
این اصل می گوید هر چیز که پدیده است، یعنی هر چیزی که نبود و بود شد یا هر چیز که ایجاد شده است و سابقه نبودن دارد و به عبارت فلسفی هر چیز که « ممکن الوجود» است - یعنی الان هست، اما بودنش ضرورتی ندارد و می توانست نباشد - نیاز به علت دارد. دلیل آن هم کاملا واضح است، زیرا هر یک از ما به راحتی با مراجعه به عقل مان در می یابیم که هر پدیده ای پدید آورنده ای می خواهد، زیرا نمی تواند خودش، خودش را به وجود آورد، چون قبل از به وجود آمدنش نبوده تا این کار را بکند. بدون هیچ علتی هم معقول نیست که از نیستی به هستی تبدیل شود. پس حتما علتی غیر از خودش برای به وجود آمدن داشته است.
همه جهان هستی که ما می شناسیم و مرزهای بی کران کائنات دارای عمر معینی بوده و در زمان خاصی ، در نتیجه آنچه به عنوان موجودات عالم می شناسیم، همه در زمره پدیده ها هستند و نیازمند به علت. علت ها هم در نهایت باید به علتی بر گردند که خود معلول علت دیگری نیست؛ این موجود همان چیزی است که نام او را « خدا » می گذاریم. تفصیل این براهین را از این منبع بجویید. (3)
ب_خلاصه استدلال عقلى بر اصل «عدل» این خواهد بود که: در نظر عقل، عدل کارى شایسته و ظلم عملى ناشایست است و خداوند حکیم از انجام کارهایى که عقل ناشایست مى­شمارد، منزه است. پس، خداوند هیچ گاه مرتکب ظلم نمى­شود و تمام افعال او عادلانه است.
البته، متکلمان طرفدار عدل، ادله دیگرى نیز ارائه کرده­اند، ولى به نظر مى رسد که هیچ کدام بدون استفاده از اصل «حسن و قبح عقلى» تمام نیست. براى نمونه گفته شده است: اگر فرض کنیم که خداوند مرتکب ظلم مى‌گردد، با سه احتمال روبه­رو خواهیم بود: یا این عمل ناشى از جهل است و یا از نیاز سرچشمه مى­گیرد و یا مقتضاى حکمت است.
دو احتمال اول باطل­اند؛ زیرا خداوند واجب الوجود و داراى علم مطلق است و جهل او نسبت به ظالمانه بودن فعلى که انجام مى­دهد یا نیازمندى او به انجام آن محال است. احتمال سوم نیز باطل است؛ زیرا حکمت، مقتضى اجتناب از فعل زشت و قبیح است و از این رو، ممکن نیست موجب ارتکاب ظلم شود.
بنابراین، تمام احتمالات ممکن در باب ارتکاب ظلم از سوى خداوند، باطل­اند و در نتیجه ثابت مى شود که تمام افعال او عادلانه است. تفیل بحث را در منبع ذیل مراجعه نماید. (4)
ج_ در باره نبوت با رویکردهای مختلف عقلانی، وحیانی و عرفانی قابل اثبات است. به اختصار در این جا بدین نکته اشاره می گردد:
انسان ناگزیر از زندگی جمعی و اجتماعی است تا از رهگذر آن نیازهای گوناگون زندگی خود را تأمین کند، از طرف دیگر آدمی در پی پذیرفتن زندگی اجتماعی با تمام وجود احساس می کند که نیازمند قانون است تا از طریق عمل به قانون و اجرای آن سعادت همه جانبه خود را بدست آورد.
بشر به دلیل چنین احساس نیازی همواره خواهان قانون و جویای آن بوده و داشتن قانون را در سر لوحه آرزوهای خود داشته است. اگر خوب دقت شود روشن خواهد گشت، قانونی که بشر پیوسته در آرزوی آن است و با نهاد خدادای لزوم آن را برای تأمین سعادت خود درک می کند، چیزی نیست که از طریق عقل جزئی و منفعت اندیشی و یکسو نگر خود آدمیان به دست آید، بلکه مبدئی فرا بشری لازم است که با شناخت کامل از همه خواست‌های ظاهر و باطنی و دنیایی و آخرتی و نیازهای فردی و اجتماعی، قاونی را وضع نماید که سعادت بشر را در تمام عرصه‌های یاد شده، بدون کم و کاست و بر اساس عدالت برآورده سازد. چنین قانونی تنها از رهگذر نبوت قابل دستیابی است.(5)
نبوت و قانون وحی برای اداره زندگی اجتماعی و تأمین سعادت در ابعاد مختلف برای بشر ضرورت انکارناپذیر دارد، اما این آغاز راه و یا حداکثر هدف میانه است و هدف نبوت بسی فراتر از امور یاد شده است و آن عبارت از فراهم نمودن زمینه برای دست‌یابی بشر به مقام قرب الهی و حاکم شدن توحید بر همه شؤون آدمیان در دنیا و آخرت است.(6)
نکته دیگر در باب اثبات نبوت این است: به گفتة برخی بزرگان چون امام خمینی(ره) نبوت و نیاز به آن یکی از خواست های فطری آدمی است . حضرت امام بر این مسئله تأکید نموده که همه آموزه های وحیانی از امور فطری است و تشریع آنان پاسخ به درخواست فطرت آدمی است. توحید، نبوت و ولایت خواست فطری بشر است. تفصیل این دیدگاه را در منبع ذیل جویا شوید.(7)
عمیق‌تر از هر دلیل عقلی و عرفانی، سخن نورانی امام صادق(ع) است که درباره ضرورت نبوت فرمود:
«چون ثابت کردیم که آفریننده و سازنده‌ای داریم که برتر از ما و از همة آفریده‌هاست و این صانع، حکمت مدار و بلند مقام است و هیچ‌ یک از آفریدگان شایسته و سزاوار آن نیستند که از نزدیک با او گفت‌وگو نمایند، معلوم می شود که خداوند حکیم میان خلق خود، سفرایی دارد که میان او و بندگانش واسط‌ اند و پیام‌های خالق را به مخلوق می رسانند و آدمیان را به مصالح و منافع و وسایل بقای آنان و موجبات فنایشان آگاهی می دهند .پس ثابت می شود که میان آفریدگان، کسانی هستند که از سوی خدای حکیم و علیم مأموریت امر و نهی دارند، و آنها پیامبران و برگزیدگان اویند.
آنها حکیمانی‌اند که حکمت الهی را آموخته و با آن مبعوث شده‌اند. آنها در خلقت جسمانی با سایر مردم فرقی ندارد، ولی حالات معنوی اخلاقی و صفات و کمالات وجودی کاملاً از آنها متمایز هستند، و از طرف خداوند به حکمت و متانت تأیید شده‌اند. افزون بر آنها (بعد از انبیا) در هر دورة زمانی ره‌آورد نبوت از طریق دلایل و براهین آنها به وسیله اوصیا حفظ شده است تا زمین از حجتی که نشانه صدق عدالت را همراه دارد خالی نباشد».(8)
در این کلام نورانی در واقع خاستگاه تحلیل‌های دلایل فلسفی، کلامی و عرفانی ضرورت نبوت است، بر این نکته تأکید گردیده که خداوند حکیم چون برتر از مشاهده دیگران است، حکمت او ایجاب می کند که از طریق انبیا و سفیران خود راه سعادت کمال و سعادت و قرب الهی را به بندگان نشان دهد.(9)
د_ در باره امامت باید گفت: همه دلایل که درباره ضرورت پیامبر مطرح شد، درباره امامت نیز مطرح است. علامه طباطبایی در این باره می‌گوید: چنان که از راه عنایت خدایی لازم است اشخاصی پیدا شود که وظایف انسانی را از راه وحی درک نموده، به مردم تعلیم کنند، همچنان لازم است این وظایف انسانی آسمانی برای همیشه در جهان انسانی محفوظ بماند و در صورت لزوم به مردم عرض و تعلیم شود، یعنی پیوسته اشخاص وجود داشته باشند که دین خدا نزدشان محفوظ باشد و در وقت لزوم به مصرف برسد. کسی که متصدی حفظ و نگهداری دین آسمانی است و از جانب خدا به این سمت اختصاص یافته امام نامیده می‌شود.(10)
اما درباره برخی دلایل عقلی امام باید گفت: نصب امام از سوی خداوند، لطف است، زیرا بی‌تردید حضور امام منصوب از جانب خدا در جامعه اسلامی زمینه را برای روی آوردن مردمان به اطاعت الهی و پرهیز از گناهان از معاصر آماده‌تر می‌سازد. با استقرار عدالت در جامعه، مقدمات صلاح و رستگاری امت فراهم‌تر می‌شود، از سوی دیگر به حکم عقل، لطف بر خداوند لازم است.(11)
از این گذشته بقا و استمرار مطلوب آیین اسلام در گرو وجود امام و جانشین معصوم برای پیامبر است. از این رو عدم نصب امام از سوی خداوند با حکمت الهی ناسازگار خواهد بود، زیرا موجب نقض غرض خداوند از بعثت پیامبر است.(12)
ه_: در مورد معاد به چند نکته اشاره می شود:
1.اعتقاد به وجود جهان آخرت و باور به ادامه حیات پس از مرگ، هم در عرصه فردی و هم در عرصه اجتماعی و هم در دانش نظری و هم در رفتار عملی بشر در طول تاریخ تاثیرات عمیق و متعددی برجای گذاشته است. البته متناسب با تفاوت های موجود در نگرش به نحوه حیات پس از مرگ تاثیر این اعتقاد ،نیز متفاوت بوده است. در این پاسخ تاثیر و نقش معاد باوری را با معنای رایج در نگرش ادیان الهی به ویژه دین اسلام بیان می شود. (13)
2.اصل اعتقاد به معاد به این پرسش اساسی انسان پاسخ می دهد که با چه هدفی به عرصه حیات پا گذاشته و سرانجام حیات و زندگی او به کجا خواهد انجامید و چه سرنوشتی در انتظار او است و برای رسیدن به سعادت و خوشبختی ابدی چگونه باید زیست؟
3. در مورد تاثیر اعتقاد به معاد و معادباوری در دانش کنونی و عملکرد اجتماعی و فردی انسان می توان به این نکته اشاره کرد که انسان معتقد به معاد ،جهان را با دیدی واقع بینانه می نگرد. خویشتن را در حیات دنیوی یک موجود چند روزه ای می داند که به همراه کاروان جهانیان به سوی جهانی پاینده و ابدی در حرکت است. با این باور، اندیشه و فکر او از محدودۀ محسوسات و تجربیات حسی آزاد می شود تا با ابزار عقل و تفکر حقائق بالاتری نظیر معقولات و مسائل غیبی و پنهان از ادراک حسی را بفهمد و بشناسد.
در دنیای غرق در لذات نفسانی که تعادل مادی و معنوی انسان در آن به هم خورده، گرایش دانش بشری به جنبه های مادی باعث شده که شخصیت حقیقی انسان (روح) به فراموشی سپرده شود. به فرمودۀ قرآن نتیجۀ آن خود فراموشی است.(14) اما دراین جریان علمی ایمان به معاد،و توجه به حقیقت ماندگار انسان و باور وجود روح به عنوان بخش غیر مادی ،جهت گیری دانش بشری را به سوی به رسمیت شناختن ارزش های معنوی در ضمن دانش های بشری عوض نمود و اصلا دانش را بر اساس حقیقت روحانی انسان تجدید بنا نمود.(15)
پی‌نوشت‌ها:
1. محمد تقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج 1 و 2، ص 31 - 32.
2. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی(کلام، عرفان) ص 60.
3. . آموزش كلام اسلامي، محمد سعيدي مهر، نشر طه، تهران 1383 ش، ج 1، ص 57.
4. . محسن قرائتی، اصول عقاید، نشر موسسه فرهنگی درسهای از قرآن 1384 ش، ص114.
5. . صادقی، پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، نشر موسسه آثار امام خمینی 1387 ش، ص 224.
6 . همان، ص 251.
7 . همان، ص 245.
8. . کلینی . اصول کافی، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران 1367ش.ج 1، ص 168، ح 1.
9 . پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 256.
10 . علامه طبا طبایی، شیعه در اسلام، نشر دار الکتبالاسلامیه تهران 1348ش، ص 120.
11 . آموزش کلام اسلامی، ج 2، ص 137.
12 . همان.
13 . حیات پس از مرگ، تألیف علی‌محمد اسدی، نشر بوستان کتاب، قم 1385ش.
14 . محمد شجاعی، معاد یا بازگشت به سوی خدا، نشر امیرکبیر، تهران 1362ش. ص123.
15 . مکارم شيرازي، معاد و جهان پس از مرگ، نشر هدف قم، ص214.

موضوع قفل شده است