جمع بندی سوالی درباره انجمن حجتیه

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالی درباره انجمن حجتیه

با عرض سلام و تسلیت ایام سوگواری اباعبدالله ع و خاندان و یاران با وفایشان.
سوالی خدمت شما داشتم. بنده 7 ساله که یک جلسه مذهبی به طور دائم میرم که خیرها و برکات فوق العاده ای برام داشته اما هیچ وقت استادمون درباره مسائل روز و سیاست اجازه نمیدن صحبت کنیم و نمیذارن ما هم هیچی از طرز فکر ایشون بدونیم.
حتی در ایام انتخابات که همه جا پر شوره ما نباید هیچی حرف بزنیم.(منظورم در جلسمونه)
خلاصه یکی از هم جلسه ای ها که دختر ولایتی و اهل مطالعه ای هست بهم گفت نکنه استادمون حجتیه؟ من اطلاعات کمی درباره این فرقه دارم اما باورم نمیشد که استاد خوب و پاک و مخلص ما ولایت فقیه قبول نداشته باشه.
خلاصه این شک ها در ما بود تا اینکه یکی از دوستان نزدیکشون یک بار به صراحت به من گفتن که ما حجتی هستیم.ازشون پرسیدم که استاد منم مثل شمان؟ جواب ندادن و تفره رفتن.
خلاصه من و دوستام خیلی درمونده شدیم که الان استاد ما چه طرز فکری داره؟و چه انحرافاتی حجتی ها دارن و آیا برای ما ممکنه این جلسه ایجاد انحراف کنه؟
چند مورد از چیزایی که باعث شد شک کنیم غیر ازینکه فهمیدم دوستای نزدیکشون حجتی هستن رو میگم لطفا کمکمون کنین
منابع رو به ما نمیگن یعنی هرچقدر اصرار میکنیم که این جزوه رو کی نوشته بهمون نمیگن!!! (دوستم میگه نمیخوان بزرگاشون شناخته بشن).
درباره قمه زنی ایشون میگن شما درکتون نمیرسه وگرنه خیلی کار خوبیه یا میگن تربیت فرزند تو کشورهای دیگه خیلی بهتر صورت میگیره (یکی از بچه ها که رفت ایتالیا و برای بچه دار شدنش باهاشون مشورت میکرد که چون اونجا بلاد کفره فعلا دست نگه داره، استادمون میگفت اتفاقا اونجا حتما بیار تا سالم تر رشد کنه!!!)
یا اصلا نمیذارن درباره شهدا یا امام راحل حرفی زده بشه و هربار که بچه ها خواستن راهیان نور برن ایشون اصلا موافق نبودن.
زمانی که من تو بسیج خیلی فعال شده بودم همش جلومو میگرفتن و میگفتن داری وقتتو هدر میدی تو میتونی مفیدتر باشی
و خیلی موارد زیاد که تا حد اطلاعات من نشونگر عقاید حجتی هاست.
لطفا بهم بگین حجتی ها چه عقاید انحرافی دارن و ایا ممکنه استاد من هم اینطوری باشن؟ و این عقایدشون در جلسمون تاثیر گذاره؟
خیلی ممنونم

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

[hl]

شمیم الزهرا;421383 نوشت:
با عرض سلام و تسلیت ایام سوگواری اباعبدالله ع و خاندان و یاران با وفایشان.
سوالی خدمت شما داشتم. بنده 7 ساله که یک جلسه مذهبی به طور دائم میرم که خیرها و برکات فوق العاده ای برام داشته اما هیچ وقت استادمون درباره مسائل روز و سیاست اجازه نمیدن صحبت کنیم و نمیذارن ما هم هیچی از طرز فکر ایشون بدونیم.
حتی در ایام انتخابات که همه جا پر شوره ما نباید هیچی حرف بزنیم.(منظورم در جلسمونه)
خلاصه یکی از هم جلسه ای ها که دختر ولایتی و اهل مطالعه ای هست بهم گفت نکنه استادمون حجتیه؟ من اطلاعات کمی درباره این فرقه دارم اما باورم نمیشد که استاد خوب و پاک و مخلص ما ولایت فقیه قبول نداشته باشه.
خلاصه این شک ها در ما بود تا اینکه یکی از دوستان نزدیکشون یک بار به صراحت به من گفتن که ما حجتی هستیم.ازشون پرسیدم که استاد منم مثل شمان؟ جواب ندادن و تفره رفتن.
خلاصه من و دوستام خیلی درمونده شدیم که الان استاد ما چه طرز فکری داره؟و چه انحرافاتی حجتی ها دارن و آیا برای ما ممکنه این جلسه ایجاد انحراف کنه؟
چند مورد از چیزایی که باعث شد شک کنیم غیر ازینکه فهمیدم دوستای نزدیکشون حجتی هستن رو میگم لطفا کمکمون کنین
منابع رو به ما نمیگن یعنی هرچقدر اصرار میکنیم که این جزوه رو کی نوشته بهمون نمیگن!!! (دوستم میگه نمیخوان بزرگاشون شناخته بشن).
درباره قمه زنی ایشون میگن شما درکتون نمیرسه وگرنه خیلی کار خوبیه یا میگن تربیت فرزند تو کشورهای دیگه خیلی بهتر صورت میگیره (یکی از بچه ها که رفت ایتالیا و برای بچه دار شدنش باهاشون مشورت میکرد که چون اونجا بلاد کفره فعلا دست نگه داره، استادمون میگفت اتفاقا اونجا حتما بیار تا سالم تر رشد کنه!!!)
یا اصلا نمیذارن درباره شهدا یا امام راحل حرفی زده بشه و هربار که بچه ها خواستن راهیان نور برن ایشون اصلا موافق نبودن.
زمانی که من تو بسیج خیلی فعال شده بودم همش جلومو میگرفتن و میگفتن داری وقتتو هدر میدی تو میتونی مفیدتر باشی
و خیلی موارد زیاد که تا حد اطلاعات من نشونگر عقاید حجتی هاست.
لطفا بهم بگین حجتی ها چه عقاید انحرافی دارن و ایا ممکنه استاد من هم اینطوری باشن؟ و این عقایدشون در جلسمون تاثیر گذاره؟
خیلی ممنونم

پاسخ :
با سلام وتقدیراز شما :
در ابتدا باید اشاره شود که از آن شخص که از او به استاد یاد نموده اید و جلسه اخلاقی ایشان وسایر جزیات نفیا واثباتا چیزی نمی دانیم لذا اظهار نظر نمی توان نمود اما در باره جزیان انجمن حجتیه وفرایند شکل گیری وبرنامه های آن به مطالبی اشاره می شود :
انجمن حجتیه پس از ملی شدن صنعت نفت و قبل از کودتای 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائیت آغاز به کار کرد.
موسس انجمن شیخ محمود ذاکر زاده تولایی مشهور به حلبی است. ایشان در مشهد متولد شد. در دوران جوانی جزء خطبا و علمای مشهور و فعالان سیاسی مشهد بود. وی در رادیو مشهد به سخنرانی می پرداخت. ایشان در اثر کج فهمی تعالیم اساتید خود به اخباری گری گروید.
کار عمده شیخ محمود حلبی پس از شهریور 1320 مبارزه با بهائیان در قالب منبر و خطابه بود. وی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت ، اما به واسطه اختلاف میان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جریان کودتا و عدم موفقیت در ورود به مجلس هجدهم از فعالیت های سیاسی و مبارزه ناامید شد و ریشه این تفکر که «بایستی بنشینیم تا امام زمان (عج) بیایند و امور را اصلاح نمایند» شکل گرفت.
علل گرویدن شیخ محمود به تاسیس انجمن
در این که چرا شیخ محمود حلبی اقدام به تشکیل این انجمن نمود دیدگاه های متفاوتی وجود دارد:
برخی معتقدند که رژیم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبی و غافل کردن آن ها از مبارزه با رژیم بود ، از این رو اقدام به رشد و ترویج فرقه ضاله بهائیت نمود. یعنی علت تشکیل انجمن حجتیه را واکنش به گسترش فرقه بهائیت می دانند.
دیدگاه دیگر معتقد است که در جریان اقدام روحانیت علیه بهائیت، شیخ محمود حلبی به همراه همکلاسی اش سید عباس علوی از سوی استادشان میرزا مهدی اصفهانی مامور به تحقیق در باره بهائیت می گردند که در طی این مسیر سید عباس علوی به فرقه بهائیت می پیوندد و این امر موجب حساسیت بیش از حد حلبی و احساس خطر بیش از پیش نسبت به این فرقه شد.
دیدگاه سوم معتقد است اختلاف میان آیت الله کاشانی و دکتر مصدق در کنار شکست شیخ محمود حلبی در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردی وی از فعالیت های سیاسی و مبارزه با رژیم و گرویدن به مبارزه! (به معنی فعالیت اخباری گونه و اعتقادی صرف ) با بهائیت گشت.
برخی دیگر که بیش تر اعضای انجمن می باشند معتقدند که علت تشکیل انجمن خوابی است که آقای حلبی دیده که در آن حضرت ولی عصر(عج) ایشان را به تشکیل انجمن سفارش نمود.

جمع بندی :گسترش فرقه بهائیت، تلاش رژیم برای سرگرم کردن جوانان مذهبی و دلسردی شیخ محمود حلبی از شکست مبارزات، علل گرایش ایشان به تاسیس انجمن حجتیه است.
بررسی مختصر اساسنامه
انجمن حجتیه با نام انجمن ضد بهائیت در سال 1331 تاسیس شد و سپس در سال 1336 با تدوین اساسنامه کار خود را با نام انجمن خیریه حجتیه مهدوی آغاز نمود.
در اساسنامه آن هدف از تاسیس را تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن با رعایت مقتضیات زمان اعلام نمود. از مهم ترین نکات تاکید بر عدم دخالت انجمن در امور سیاسی بود. به گونه ای که قید گشت:
«انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هرنوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت».
از سایر نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت؛ پذیرش رژیم حاکم و تاکید بر این نکته که تمام فعالیت ها در چهارچوب قوانین کشور انجام می پذیرد، بود. تقریبا در تمامی بندهای اساسنامه به گونه ای بر این بحث تاکید شد.
انجمن قبل از انقلاب
انجمن مدعی است که در طول دوران فعالیت اش مورد تایید مراجع بود. این مطلب متاثر از ماهیت مذهبی انجمن و خطر بهائیت در آن برهه بود. چون کسی تصور مبارزه و سرنگونی رژیم را نمی کرد .مبارزه با بهائیت می توانست کار مقبول و مفیدی باشد و در اولویت قرار گیرد. البته در این بین نمی توان از نقش و تاثیر سوالات جهت داری که انجمن جهت تایید خود از مراجع پرسیده بود، صرف نظر کرد. در این میان امام خمینی هیچ گاه به طور کامل انجمن را تائید نکرد. ایشان یک بار مشروط بر صحت ادعاهای درج شده اجازه استفاده از وجوه شرعی را داد و پس از آن (به ویژه پس از شروع مبارزات) دیگر تایید ننمود.
از نکات تاریک تاریخچه انجمن ،سازش با رژیم پهلوی و همکاری با ساواک است ،به گونه ای که خود اعضای انجمن گزارش جلسات شان را به ساواک می فرستادند . اگر مزاحمتی برای جلسات انجمن یا اعضای آن پدید می آمد، به محض روشن شدن ارتباط آن ها با انجمن ،مشکل رفع می شد. جلوگیری شهربانی در برگزاری مراسم در یزد و مذاکرات حلبی از تاریک ترین این مسائل است که در آن شیخ محمود حلبی از جنایتکاران پهلوی و شاه ملعون به خوبی یاد کرد.
نقل شده که در جلسه ای در حدود سال 1345 که آقای حلبی و شهید مفتح و جمعی دیگر از علما حضور داشتند، شهید مفتح از اختناق و ممانعت از سخنرانی های مذهبی انتقاد و گله کرد، آقای حلبی بر آشفت و اظهار داشت: بد می کنید شما، بر خلاف مصالح مملکت صحبت می کنید. دستگیرتان می کنند، ولی ما کمیسیون ها و کنفرانس های عظیم تشکیل می دهیم و هیچ کس مزاحم ما نمی شود.(6)
این مسأله آن قدر حاد بود که انجمن در سال 1356 و پس از شهادت آقا مصطفی خمینی و چاپ مقاله اهانت آمیز نسبت به امام خمینی به رغم تمامی ظلم ها و فسادهای دربار و شهادت مبارزان و شکنجه آنان توسط ساواک باز از سازمان مخوف برای ادامه حیات خود مجوز می گرفت.
برخی معتقدند ساواک میان آن ها و بهائیت موازنه برقرار می نمود ، یعنی در برهه ای آن ها را در محدودیت و در برهه ای دیگر بهائیان را محدود می نمود که چگونگی آن بستگی به شرایط رژیم داشت.
جمع بندی این گونه رفتار نشان می دهد بهائیت چنان در ذهن و فکر آن ها با اهمیت گشت که بقا بر هر چیزی برتر بود.
انجمن در خلال مبارات به واسطه دید بسته خود نسبت به مرجعیت، امام خمینی را در کنار سایر مراجع یکسان می­دید ،از این رو خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمی دانست حتی تقابل و تمسخر هم می نمود. در مورد این مسأله اسناد و رویدادهای متعددی است؛ از جمله سخنرانی مشهور آقای حلبی و واقعه نیمه شعبان 1357 و...
در نیمه شعبان 1357 امام خمینی در اعتراض به جنایات رژیم برگزاری جشن و چراغانی را تحریم نمود اما انجمن این اعتصاب را شکست و اقدام به چراغانی کوچه و خیابان ها نمود.
جملاتی مانند: «مشت بر درفش چه می تواند بکند، چه کسی با آمریکا می تواند طرف بشود، خودکاری دستش گرفته و اعلامیه ای نوشته و می خواهد آمریکا را شکست بدهد» منتسب به همین انجمن است.
انجمن حجتیه پس از انقلاب
انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا مدت ها در سردرگمی بوده و از هر گونه موضع گیری خودداری نمود. اما پس از مدتی با اصلاح اساسنامه اش سعی در همراهی انقلاب نمود اما آیا همراهی همچون همراهی با رژیم شاه بود؟
شواهد حاکی از باقی ماندن روحیه دینداری بی خطر و عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی و... می باشد از جمله اینکه انجمن همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بود. پس از پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل اقدام به تبریک به مسئولان و حضرت امام می نمود اما هیچ دعوتی مبنی بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حیات رسمی پس از انقلاب از انجمن دیده نشد.
انجمن از سه لایه افراد تشکیل شد: لایه اول عناصر وابسته به رژیم ستمشاهی که مغرض بودند و یا کج فهم.
لایه دوم عناصر عافیت طلب ،
لایه سوم اشخاص مومن و مسلمانی که صادقانه راه را اشتباه تشخیص داده بودند.
بر این اساس برخورد تند اول انقلاب اگر برای دو گروه اول درست باشد (که البته چنین است) برای گروه سوم اصلا صحیح نبوده و انقلاب می توانست از پتانسیل و صداقت آن ها استفاده نماید. البته مشخص است که لحن تند و شدید امام خمینی در سخنرانی 21/4/1362 و منشور روحانیت بیش تر متوجه دو گروه اول بود.
تعطیلی انجمن
در هر حال امام خمینی در سخنرانی مورخ 21/4/1362 با اشاره غیر مستقیم انجمن را چنین مورد خطاب قرار می دهند:
«یک دسته دیگر هم تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد. ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته بندی ها را برای خاطر خدا، اگر مسلم اید و برای خاطر کشورتان، اگر ملی هستید، این دسته بندی ها را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش می برد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پای تان خواهد شکست.»
در پی این سخنان امام خمینی انجمن در بیانیه ای در تاریخ 1/5/62 که سراسر نشان از اختلافات فکری و اعتقادی آن ها با خط امام دارد، اعلام تعطیلی نمود.

سلام جناب استاد صادق محترم
خیلی از شما سپاسگزارم بابت توضیحاتتون.
چقدر اعتقاد داشتن به حکومت اسلامی و ولی فقیه ضروریه؟ میخوام بدونم که این استاد بنده تا چه حد افکارشون اشتباهه.از اصول دین اشتباهه؟ کجای دین تشکیل حکومت اسلامی رو آورده و اعتقاد نداشتن بهش چقدر ضربه میزنه به اعتقادات؟
خیلی ممنونم

شمیم الزهرا;421832 نوشت:
سلام جناب استاد صادق محترم
خیلی از شما سپاسگزارم بابت توضیحاتتون.
چقدر اعتقاد داشتن به حکومت اسلامی و ولی فقیه ضروریه؟ میخوام بدونم که این استاد بنده تا چه حد افکارشون اشتباهه.از اصول دین اشتباهه؟ کجای دین تشکیل حکومت اسلامی رو آورده و اعتقاد نداشتن بهش چقدر ضربه میزنه به اعتقادات؟
خیلی ممنونم

شمیم الزهرا;421832 نوشت:
سلام جناب استاد صادق محترم
خیلی از شما سپاسگزارم بابت توضیحاتتون.
چقدر اعتقاد داشتن به حکومت اسلامی و ولی فقیه ضروریه؟ میخوام بدونم که این استاد بنده تا چه حد افکارشون اشتباهه.از اصول دین اشتباهه؟ کجای دین تشکیل حکومت اسلامی رو آورده و اعتقاد نداشتن بهش چقدر ضربه میزنه به اعتقادات؟
خیلی ممنونم

پاسخ :
با سلام . وتقدیر این که نسبت به مسایل دینی و اعتقادی خود دغدغه دارید واز آن پا سداری می نماید .
جواب در چند محور بیان می شود :

الف _ در باره فراز اول پرسش اجازه دهید بحث را از این جا شروع نمایم که قرآن کریم فرمود: «اطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اُولی الأمر منکم؛(1) از خدا و پیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(ع)اند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند. در روایات در این باره سخن فراوان بحث شده از جمله در روایتی آمده :
در زمان غیبت به کسی مراجعه نمایید که احکام ما را می داند و از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار دادیم.‌ هر گاه حکمی بر شما بنمایند و از آنان نپذیرید، به حکم خدا بی اهمیتی نموده‌اید و ما را رد کرده‌اید و ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(2)
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(3) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند . کمبود در این جهت وجود ندارد . در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.(4)
اما در باره راهکارهای اثبات ولایت فقیه به بیان استاد جوادی آملی اشاره می شود :
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت چنین می توان گفت : صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد . حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد . نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور آن حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمین را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند . به دیگران نیز اعلام می نمایند . احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(5)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه :
به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه برای کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد .بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است ،چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است . این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد ،ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
با توجه به آنچه بیان شد بدست می آید که اعتقاد به وجود نظام الهی واسلامی وسر پرستی آن توسط فقیه جامع شرایط در عصر غیبت امام معصو م حقیقت انکار ناپذیر است وباید به آن باور داشت وعملا ملتزم بود .

ب_در باره استاد شما هیچ نمی د ا نم تا اظهار نظر نمایم .
ج_ در باره فراز سوم پرسش باید به سه نکته اشاره شود :
1. جاودانگی اسلام: منظور از جاودانگی اسلام، پایدار ماندن و حضور دین اسلام در سه سطح اندیشه، بیان و عمل است. این امر نزدتمام مسلمانان پذیرفته شده است و آیات و روایات زیادی برآن دلالت دارد.امام در این باره می‌فرماید: «احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابدباقی و لازم الاجرا است».وقتی جاودانگی اسلام پذیرفته و روشن شد احکام دفاعی و مالی و نظامی و غیره در همه زمان‌ها باید اجرا شود و این مقدمه را ضمیمه کردیم که بدون تشکیل حکومت نمی‌توان به همه اهداف اسلامی نایل شد، به روشنی ضرورت تشکیل حکومت ثابت می‌شود.
2. جامع بودن شریعت: جامع بودن اسلام که به معنای توجه دین به همه زوایای وجود و نیازهای مادی و معنوی بشر است، اقتضا می‌کند حکومتی براساس اسلام شکل گیرد. هنگامی که خداوند جریمه خراش یک ناخن و تازیانه و نصف آن را مشخص نمود، چگونه می‌توان گفت اسلام در مورد تشکیل حکومت که اجرای بسیاری از احکام منوط به آن است، طرح و برنامه ای ندارد ودر این مورد سکوت اختیار کرده است ؟!
3- ماهیت قوانین اسلام : امام یکی از دلایل ضرورت تشکیل حکومت را ماهیت قوانین اسلام می‌داند و می‌فرماید:«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می‌یابیم که اجرای آن‌ها و عمل به آن‌ها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی (مانند قصاص، حدود و دیات، قضاوت و اخذ زکات و مالیات و صلح وجنگ و دفاع از کشور اسلامی و گرفتن دزد و ده‌ها مورد دیگر) عمل کرد.»
حال که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ثابت شد، سؤال این است که درزمان غیبت امام (ع)تشکیل حکومت به عهده چه کسی است ؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند که تشکیل حکومت دردوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد و این همان نظریه ولایت فقیه است. ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذکر کرده­اند، که خلاصه دلیل عقلی آن، این است که : اجرای قانون الهی به دست کسی می‌تواند انجام گیرد که دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون او کسی است که با اجتهاد خود حکم الهی را ازمنابع موجود استخراج می‌کند و به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می‌دهد و از دژمستحکم اسلام پاسداری می‌نماید.
اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد که ما فقط به یکی از آن‌ها می‌پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید: «اللهم ارحم خلفائی، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک ؟ قال : الذین یأتون من بعدی و یروون أحادیثی و سنتی؛(6) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه(ص) خلفای تو کیانند؟ فرمود: آن‌ها که بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌کنند.»
امام خمینی در دلالت این حدیث می‌فرماید: «روایت، راویان حدیثی را که فقیه نباشند، شامل نمی‌شود، زیرا سنن الهی که عبارت از تمام احکام است، ازباب این که به تعبیر پیامبر اکرم (ص)وارد شده، سنن رسول الله­(ص)نامیده می‌شود؛ پس کسی که می‌خواهد سنن رسول اکرم (ص)را نشر دهد، باید تمام احکام الهی را بداند؛ صحیح را از سقیم تشخیص دهد؛ اطلاق و تقیید، عام و خاص و جمع‌های عقلایی را ملتفت باشد؛ روایاتی را که در هنگام تقیه وارد شده، از غیر آن تمیز دهد و موازینی را که برای آن تعیین کرده­اند بداند.محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث می‌کنند، این امر را نمی‌دانند و سنت واقعی رسول الله (ص)را نمی‌توانند تشخیص دهند؛ بنابراین جای تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائی » شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند، نمی‌شود و یک کاتب و نویسنده نمی‌تواند خلیفه رسول اکرم (ص)باشد. منظور از خلفا، فقهای اسلام اند، اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد؛ زیرا خلافت همان جانشینی در تمام شئون نبوت است و جمله «اللهم ارحم خلفائی» دست کمی از جمله «علی خلیفتی» ندارد و معنای خلافت در آن، غیر معنای خلافت در دوم نیست و جمله «الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی» معرفی خلفا است، نه معنای خلافت، زیرا معنای خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص راخواست معرفی فرماید و ایشان با این وصف معرفی فرمودند.»(7)
البته در زمینه اثبات ولایت فقیه به آیات قرآنی هم استدلال شده است؛ به کتاب‌های ولایت فقیه «حکومت اسلامی» از امام خمینی، «ولایت فقیه»، ازآیت الله جوادی آملی، «ولایت فقیه» از آیت الله معرفت و دیگر کتب و مجلاّت مراجعه فرمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. نساء (4) آیه 59.
2 . جوادی آملی ، ولایت فقیه، ص 182.نشر مرکز اسرا ،قم، 1387 ش
3 . همان، ص 179.
4 . همان.
5 . همان، ص 168.
6 . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 2 ص 144 حدیث 4.
7 . مجله شماره 44 ص 121ـ 123.

http://www.askdin.com/thread32897.html
جمع بندی 1
سوال : سوالی درباره انجمن حجتیه


پاسخ :

انجمن حجتیه پس از ملی شدن صنعت نفت و قبل از کودتای 28 مرداد در سال 1331 با نام انجمن ضد بهائیت آغاز به کار کرد.
موسس انجمن شیخ محمود ذاکر زاده تولایی مشهور به حلبی است. ایشان در مشهد متولد شد. در دوران جوانی جزء خطبا و علمای مشهور و فعالان سیاسی مشهد بود. وی در رادیو مشهد به سخنرانی می پرداخت. ایشان در اثر کج فهمی تعالیم اساتید خود به اخباری گری گروید.
کار عمده شیخ محمود حلبی پس از شهریور 1320 مبارزه با بهائیان در قالب منبر و خطابه بود. وی در مبارزات ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت ، اما به واسطه اختلاف میان رهبران مبارزه، شکست مبارزه در جریان کودتا و عدم موفقیت در ورود به مجلس هجدهم از فعالیت های سیاسی و مبارزه ناامید شد و ریشه این تفکر که «بایستی بنشینیم تا امام زمان (عج) بیایند و امور را اصلاح نمایند» شکل گرفت.
علل گرویدن شیخ محمود به تاسیس انجمن
در این که چرا شیخ محمود حلبی اقدام به تشکیل این انجمن نمود دیدگاه های متفاوتی وجود دارد:
برخی معتقدند که رژیم به دنبال سرگرم کردن جوانان مذهبی و غافل کردن آن ها از مبارزه با رژیم بود ، از این رو اقدام به رشد و ترویج فرقه ضاله بهائیت نمود. یعنی علت تشکیل انجمن حجتیه را واکنش به گسترش فرقه بهائیت می دانند.
دیدگاه دیگر معتقد است که در جریان اقدام روحانیت علیه بهائیت، شیخ محمود حلبی به همراه همکلاسی اش سید عباس علوی از سوی استادشان میرزا مهدی اصفهانی مامور به تحقیق در باره بهائیت می گردند که در طی این مسیر سید عباس علوی به فرقه بهائیت می پیوندد و این امر موجب حساسیت بیش از حد حلبی و احساس خطر بیش از پیش نسبت به این فرقه شد.
دیدگاه سوم معتقد است اختلاف میان آیت الله کاشانی و دکتر مصدق در کنار شکست شیخ محمود حلبی در انتخابات مجلس هفدهم منجر به دلسردی وی از فعالیت های سیاسی و مبارزه با رژیم و گرویدن به مبارزه! (به معنی فعالیت اخباری گونه و اعتقادی صرف ) با بهائیت گشت.
برخی دیگر که بیش تر اعضای انجمن می باشند معتقدند که علت تشکیل انجمن خوابی است که آقای حلبی دیده که در آن حضرت ولی عصر(عج) ایشان را به تشکیل انجمن سفارش نمود.

جمع بندی :گسترش فرقه بهائیت، تلاش رژیم برای سرگرم کردن جوانان مذهبی و دلسردی شیخ محمود حلبی از شکست مبارزات، علل گرایش ایشان به تاسیس انجمن حجتیه است.
بررسی مختصر اساسنامه
انجمن حجتیه با نام انجمن ضد بهائیت در سال 1331 تاسیس شد و سپس در سال 1336 با تدوین اساسنامه کار خود را با نام انجمن خیریه حجتیه مهدوی آغاز نمود.
در اساسنامه آن هدف از تاسیس را تبلیغ دین اسلام و مذهب جعفری و دفاع علمی از آن با رعایت مقتضیات زمان اعلام نمود. از مهم ترین نکات تاکید بر عدم دخالت انجمن در امور سیاسی بود. به گونه ای که قید گشت:
«انجمن به هیچ‌وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت و نیز مسئولیت هرنوع دخالتی را که در زمینه‌های سیاسی از طرف افراد منتسب به انجمن صورت گیرد، بر عهده نخواهد داشت».
از سایر نکات مهم در اساسنامه که بعدها به شدت مورد انتقاد انقلابیون قرار گرفت؛ پذیرش رژیم حاکم و تاکید بر این نکته که تمام فعالیت ها در چهارچوب قوانین کشور انجام می پذیرد، بود. تقریبا در تمامی بندهای اساسنامه به گونه ای بر این بحث تاکید شد.
انجمن قبل از انقلاب
انجمن مدعی است که در طول دوران فعالیت اش مورد تایید مراجع بود. این مطلب متاثر از ماهیت مذهبی انجمن و خطر بهائیت در آن برهه بود. چون کسی تصور مبارزه و سرنگونی رژیم را نمی کرد .مبارزه با بهائیت می توانست کار مقبول و مفیدی باشد و در اولویت قرار گیرد. البته در این بین نمی توان از نقش و تاثیر سوالات جهت داری که انجمن جهت تایید خود از مراجع پرسیده بود، صرف نظر کرد. در این میان امام خمینی هیچ گاه به طور کامل انجمن را تائید نکرد. ایشان یک بار مشروط بر صحت ادعاهای درج شده اجازه استفاده از وجوه شرعی را داد و پس از آن (به ویژه پس از شروع مبارزات) دیگر تایید ننمود.
از نکات تاریک تاریخچه انجمن ،سازش با رژیم پهلوی و همکاری با ساواک است ،به گونه ای که خود اعضای انجمن گزارش جلسات شان را به ساواک می فرستادند . اگر مزاحمتی برای جلسات انجمن یا اعضای آن پدید می آمد، به محض روشن شدن ارتباط آن ها با انجمن ،مشکل رفع می شد. جلوگیری شهربانی در برگزاری مراسم در یزد و مذاکرات حلبی از تاریک ترین این مسائل است که در آن شیخ محمود حلبی از جنایتکاران پهلوی و شاه ملعون به خوبی یاد کرد.
نقل شده که در جلسه ای در حدود سال 1345 که آقای حلبی و شهید مفتح و جمعی دیگر از علما حضور داشتند، شهید مفتح از اختناق و ممانعت از سخنرانی های مذهبی انتقاد و گله کرد، آقای حلبی بر آشفت و اظهار داشت: بد می کنید شما، بر خلاف مصالح مملکت صحبت می کنید. دستگیرتان می کنند، ولی ما کمیسیون ها و کنفرانس های عظیم تشکیل می دهیم و هیچ کس مزاحم ما نمی شود.(6)
این مسأله آن قدر حاد بود که انجمن در سال 1356 و پس از شهادت آقا مصطفی خمینی و چاپ مقاله اهانت آمیز نسبت به امام خمینی به رغم تمامی ظلم ها و فسادهای دربار و شهادت مبارزان و شکنجه آنان توسط ساواک باز از سازمان مخوف برای ادامه حیات خود مجوز می گرفت.
برخی معتقدند ساواک میان آن ها و بهائیت موازنه برقرار می نمود ، یعنی در برهه ای آن ها را در محدودیت و در برهه ای دیگر بهائیان را محدود می نمود که چگونگی آن بستگی به شرایط رژیم داشت.
جمع بندی این گونه رفتار نشان می دهد بهائیت چنان در ذهن و فکر آن ها با اهمیت گشت که بقا بر هر چیزی برتر بود.
انجمن در خلال مبارات به واسطه دید بسته خود نسبت به مرجعیت، امام خمینی را در کنار سایر مراجع یکسان می­دید ،از این رو خود را شرعا ملزم به حضور در مبارزات نمی دانست حتی تقابل و تمسخر هم می نمود. در مورد این مسأله اسناد و رویدادهای متعددی است؛ از جمله سخنرانی مشهور آقای حلبی و واقعه نیمه شعبان 1357 و...
در نیمه شعبان 1357 امام خمینی در اعتراض به جنایات رژیم برگزاری جشن و چراغانی را تحریم نمود اما انجمن این اعتصاب را شکست و اقدام به چراغانی کوچه و خیابان ها نمود.
جملاتی مانند: «مشت بر درفش چه می تواند بکند، چه کسی با آمریکا می تواند طرف بشود، خودکاری دستش گرفته و اعلامیه ای نوشته و می خواهد آمریکا را شکست بدهد» منتسب به همین انجمن است.
انجمن حجتیه پس از انقلاب
انجمن پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا مدت ها در سردرگمی بوده و از هر گونه موضع گیری خودداری نمود. اما پس از مدتی با اصلاح اساسنامه اش سعی در همراهی انقلاب نمود اما آیا همراهی همچون همراهی با رژیم شاه بود؟
شواهد حاکی از باقی ماندن روحیه دینداری بی خطر و عدم اعتقاد به تشکیل حکومت اسلامی و... می باشد از جمله اینکه انجمن همیشه موید پیروزی پس از پیروزی بود. پس از پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل اقدام به تبریک به مسئولان و حضرت امام می نمود اما هیچ دعوتی مبنی بر حضور در عرصه مباررات انقلاب در طول 5 سال حیات رسمی پس از انقلاب از انجمن دیده نشد.
انجمن از سه لایه افراد تشکیل شد: لایه اول عناصر وابسته به رژیم ستمشاهی که مغرض بودند و یا کج فهم.
لایه دوم عناصر عافیت طلب ،
لایه سوم اشخاص مومن و مسلمانی که صادقانه راه را اشتباه تشخیص داده بودند.
بر این اساس برخورد تند اول انقلاب اگر برای دو گروه اول درست باشد (که البته چنین است) برای گروه سوم اصلا صحیح نبوده و انقلاب می توانست از پتانسیل و صداقت آن ها استفاده نماید. البته مشخص است که لحن تند و شدید امام خمینی در سخنرانی 21/4/1362 و منشور روحانیت بیش تر متوجه دو گروه اول بود.
تعطیلی انجمن
در هر حال امام خمینی در سخنرانی مورخ 21/4/1362 با اشاره غیر مستقیم انجمن را چنین مورد خطاب قرار می دهند:
«یک دسته دیگر هم تزشان این است که بگذارید که معصیت زیاد بشود تا حضرت صاحب بیاید. حضرت صاحب مگر برای چی می آید؟ حضرت صاحب می آید معصیت را بردارد. ما معصیت کنیم که او بیاید؟ این اعوجاجات را بردارید. این دسته بندی ها را برای خاطر خدا، اگر مسلم اید و برای خاطر کشورتان، اگر ملی هستید، این دسته بندی ها را بردارید. در این موجی که الان این ملت را به پیش می برد، در این موج خودتان را وارد کنید و بر خلاف این موج حرکت نکنید که دست و پای تان خواهد شکست.»
در پی این سخنان امام خمینی انجمن در بیانیه ای در تاریخ 1/5/62 که سراسر نشان از اختلافات فکری و اعتقادی آن ها با خط امام دارد، اعلام تعطیلی نمود.

http://www.askdin.com/thread32897.html
جمع بندی 2
سوال : سوالی درباره انجمن حجتیه

(چقدر اعتقاد داشتن به حکومت اسلامی و ولی فقیه ضروریه؟ میخوام بدونم که این استاد بنده تا چه حد افکارشون اشتباهه.از اصول دین اشتباهه؟ کجای دین تشکیل حکومت اسلامی رو آورده و اعتقاد نداشتن بهش چقدر ضربه میزنه به اعتقادات؟)
پاسخ :
جواب در چند محور بیان می شود :

الف _ در باره فراز اول پرسش اجازه دهید بحث را از این جا شروع نمایم که قرآن کریم فرمود: «اطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اُولی الأمر منکم؛(1) از خدا و پیامبر و صاحبان امر از خودتان اطاعت کنید».
گرچه مصداق اصلی «اُولو الامر منکم» حضرات ائمه معصومین(ع)اند، ولی در زمان غیبت حضرت مهدی فقهای جامع الشرایط به عنوان نوّاب عام حضرت نسبت به امور حکومتی امت اسلامی حق اعمال نظر و تصرف و حکومت دارند. در روایات در این باره سخن فراوان بحث شده از جمله در روایتی آمده :
در زمان غیبت به کسی مراجعه نمایید که احکام ما را می داند و از حلال و حرام آگاه است. ما آن ها را حاکم بر شما قرار دادیم.‌ هر گاه حکمی بر شما بنمایند و از آنان نپذیرید، به حکم خدا بی اهمیتی نموده‌اید و ما را رد کرده‌اید و ردّ ما ردّ بر خداوند و در حد شرک به اوست.(2)
در فقه رضوی آمده: «منزله الفقیه فی هذا الوقت کمنزله الانبیاء فی بنی اسرائیل؛(3) جایگاه فقها در این زمان مانند جایگاه انبیا میان بنی اسرائیل است».
بر اساس این گونه داده‌های دینی می توان گفت که به لحاظ منابع دینی دلایل متعدد و فراوان ولایت فقیه را همراهی می کند . کمبود در این جهت وجود ندارد . در روایات فراوان درباره ولایت فقیه جامع شرایط سخن گفته شده است.(4)
اما در باره راهکارهای اثبات ولایت فقیه به بیان استاد جوادی آملی اشاره می شود :
در تبیین دلیل تلفیقی از عقل و نقل بر اثبات زعامت فقیه عادل در عصر غیبت چنین می توان گفت : صلاحیت دین اسلام برای بقا و دوام تا قیامت، یک مطلب قطعی و روشن است. هیچ گاه بطلان و ضعف و کاستی در آن راه نخواهد داشت. تعطیل نمودن اسلام در عصر غیبت و عدم اجرای احکام و حدود آن ،سدّ از سبیل خدا و مخالف با ابدیت اسلام در همة شئون عقاید و اخلاق و اعمال است . از این دو جهت، هرگز نمی‌توان در دوران غیبت که ممکن است به هزاران سال بیانجامد، بخش مهم احکام اسلامی را به دست نسیان سپرد . حکم جاهلیت را به دست زمام‌داران خودسر اجرا کرد . نمی‌توان به بهانة اینکه حرمان جامعه از برکات ظهور آن حضرت(ع) نتیجة تبهکاری و بی‌لیاقتی خود مردم است، زعامت دینی زمان غیبت را نفی نمود و حدود الهی را تعطیل کرد.
بی‌تردید تعطیل اسلام، هیچ‌گاه مورد رضایت خداوند نیست . به همین دلیل، انجام این وظایف بر عهدة نمایندگان خاص و عام حضرت ولی عصر(ع) است. بررسی احکام سیاسی و اجتماعی اسلام گویای این مطلب است که بدون زعامت فقیه جامع الشرایط، تحقق این احکام امکان‌پذیر نیست . عقل با نظر نمودن به این موارد حکم می کند که خداوند یقیناً اسلام و مسلمانان را در عصر غیبت بی‌سرپرست رها نکرده و برای آنان جانشین معصوم تعیین نموده است.
در عصر غیبت فقهای جامع‌الشرایط احکام فردی و عبادی مسلمین را در کمال دقت استنباط نموده، به آن عمل می کنند . به دیگران نیز اعلام می نمایند . احکام سیاسی و مسایل اجتماعی اسلام را نخست از منابع دین به دست آورده و آن گاه اجرا می کند.(5)
دلیل دیگر بر ضرورت ولایت فقیه :
به حکم عقل و تجربه بشری جامعه بدون حکومت و مدیریت سیاسی و نظم و اداره نمی‌شود، بنابر این حکومت و حاکم بر جامعه برای کسی باید باشد که صلاحیت کامل برای آن کار را داشته باشد .بی‌تردید بعد از حضرت معصومین(ع) بهترین فرد برای حکومت و حاکمیت فرد عادل و آگاه به احکام اسلام است و آن همان ولی فقیه و مجتهد جامع شرایط است ،چون آگاهی از احکام و عدالت دو رکن اساسی حکومت اسلامی است . این دو خصوصیت در مجتهد عادل تحقق پیدا می کند. پس هیچ فردی سزاوارتر از او برای حکومت قابل فرض نیست، چون به فرض کسی دارای عدالت باشد ،ولی فرد فاقد فقاهت نمی‌تواند حکومت را بر اساس قوانین اسلام اداره نماید. از این رو ولایت فقیه در حکومت اسلام ضرورت انکار ناپذیر دارد.
با توجه به آنچه بیان شد بدست می آید که اعتقاد به وجود نظام الهی واسلامی وسر پرستی آن توسط فقیه جامع شرایط در عصر غیبت امام معصو م حقیقت انکار ناپذیر است وباید به آن باور داشت وعملا ملتزم بود .

ب_در باره استاد شما هیچ نمی د ا نم تا اظهار نظر نمایم .
ج_ در باره فراز سوم پرسش باید به سه نکته اشاره شود :
1. جاودانگی اسلام: منظور از جاودانگی اسلام، پایدار ماندن و حضور دین اسلام در سه سطح اندیشه، بیان و عمل است. این امر نزدتمام مسلمانان پذیرفته شده است و آیات و روایات زیادی برآن دلالت دارد.امام در این باره می‌فرماید: «احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابدباقی و لازم الاجرا است».وقتی جاودانگی اسلام پذیرفته و روشن شد احکام دفاعی و مالی و نظامی و غیره در همه زمان‌ها باید اجرا شود و این مقدمه را ضمیمه کردیم که بدون تشکیل حکومت نمی‌توان به همه اهداف اسلامی نایل شد، به روشنی ضرورت تشکیل حکومت ثابت می‌شود.
2. جامع بودن شریعت: جامع بودن اسلام که به معنای توجه دین به همه زوایای وجود و نیازهای مادی و معنوی بشر است، اقتضا می‌کند حکومتی براساس اسلام شکل گیرد. هنگامی که خداوند جریمه خراش یک ناخن و تازیانه و نصف آن را مشخص نمود، چگونه می‌توان گفت اسلام در مورد تشکیل حکومت که اجرای بسیاری از احکام منوط به آن است، طرح و برنامه ای ندارد ودر این مورد سکوت اختیار کرده است ؟!
3- ماهیت قوانین اسلام : امام یکی از دلایل ضرورت تشکیل حکومت را ماهیت قوانین اسلام می‌داند و می‌فرماید:«با دقت در ماهیت و کیفیت احکام شرع در می‌یابیم که اجرای آن‌ها و عمل به آن‌ها مستلزم تشکیل حکومت است و بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور نمی‌توان به وظیفه اجرای احکام الهی (مانند قصاص، حدود و دیات، قضاوت و اخذ زکات و مالیات و صلح وجنگ و دفاع از کشور اسلامی و گرفتن دزد و ده‌ها مورد دیگر) عمل کرد.»
حال که ضرورت تشکیل حکومت اسلامی ثابت شد، سؤال این است که درزمان غیبت امام (ع)تشکیل حکومت به عهده چه کسی است ؟
امام خمینی و بسیاری از فقها بر این باورند که تشکیل حکومت دردوران غیبت بر عهده فقیهان و دین شناسان قرار دارد و این همان نظریه ولایت فقیه است. ایشان برای اثبات این نظریه دو دلیل عقلی و نقلی ذکر کرده­اند، که خلاصه دلیل عقلی آن، این است که : اجرای قانون الهی به دست کسی می‌تواند انجام گیرد که دو ویژگی«شناخت قانون» و«عدالت» را داشته باشد. ولی فقیه این دو ویژگی را دارا است، چون او کسی است که با اجتهاد خود حکم الهی را ازمنابع موجود استخراج می‌کند و به نیازهای جامعه پاسخ مثبت می‌دهد و از دژمستحکم اسلام پاسداری می‌نماید.
اما دلیل نقلی: روایات زیادی وجود دارد که ما فقط به یکی از آن‌ها می‌پردازیم: رسول خدا(ص)می­فرماید: «اللهم ارحم خلفائی، قیل: یا رسول الله و من خلفاؤک ؟ قال : الذین یأتون من بعدی و یروون أحادیثی و سنتی؛(6) خدایا، بر جانشینان من رحمت فرست. پرسیدند: یا رسول اللّه(ص) خلفای تو کیانند؟ فرمود: آن‌ها که بعد از من می­آیند و حدیث و سنت مرا نقل می‌کنند.»
امام خمینی در دلالت این حدیث می‌فرماید: «روایت، راویان حدیثی را که فقیه نباشند، شامل نمی‌شود، زیرا سنن الهی که عبارت از تمام احکام است، ازباب این که به تعبیر پیامبر اکرم (ص)وارد شده، سنن رسول الله­(ص)نامیده می‌شود؛ پس کسی که می‌خواهد سنن رسول اکرم (ص)را نشر دهد، باید تمام احکام الهی را بداند؛ صحیح را از سقیم تشخیص دهد؛ اطلاق و تقیید، عام و خاص و جمع‌های عقلایی را ملتفت باشد؛ روایاتی را که در هنگام تقیه وارد شده، از غیر آن تمیز دهد و موازینی را که برای آن تعیین کرده­اند بداند.محدثینی که به مرتبه اجتهاد نرسیده اند و فقط نقل حدیث می‌کنند، این امر را نمی‌دانند و سنت واقعی رسول الله (ص)را نمی‌توانند تشخیص دهند؛ بنابراین جای تردید نیست که روایت «اللهم ارحم خلفائی » شامل راویان حدیثی که حکم کاتب را دارند، نمی‌شود و یک کاتب و نویسنده نمی‌تواند خلیفه رسول اکرم (ص)باشد. منظور از خلفا، فقهای اسلام اند، اما دلالت حدیث شریف بر ولایت فقیه نباید جای تردید باشد؛ زیرا خلافت همان جانشینی در تمام شئون نبوت است و جمله «اللهم ارحم خلفائی» دست کمی از جمله «علی خلیفتی» ندارد و معنای خلافت در آن، غیر معنای خلافت در دوم نیست و جمله «الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی» معرفی خلفا است، نه معنای خلافت، زیرا معنای خلافت را نپرسید، بلکه اشخاص راخواست معرفی فرماید و ایشان با این وصف معرفی فرمودند.»(7)
البته در زمینه اثبات ولایت فقیه به آیات قرآنی هم استدلال شده است؛ به کتاب‌های ولایت فقیه «حکومت اسلامی» از امام خمینی، «ولایت فقیه»، ازآیت الله جوادی آملی، «ولایت فقیه» از آیت الله معرفت و دیگر کتب و مجلاّت مراجعه فرمایید.

پی‌نوشت‌ها:
1. نساء (4) آیه 59.
2 . جوادی آملی ، ولایت فقیه، .نشر مرکز اسرا ،قم، 1387 ش ص 182.
3 . همان، ص 179.
4 . همان.
5 . همان، ص 168.
6 . علامه مجلسی، بحارالانوار،نشر دار الاحیا التراث العربی بیروت .1403 ق ج 2 ص 144 حدیث 4.
7 . مجله شماره 44 ص 121ـ 123.

موضوع قفل شده است