جمع بندی مسیحیان در قرآن

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسیحیان در قرآن

سلام
دیشب یکی از دوستان مسیحی سوالی پرسید که من می خواستم آن را اینجا مطرح کنم.
چرا در در بعضی قسمتهای قرآن از مسیحیان به نیکی یاد می شود و در بعضی جاهای دیگر بسیار تند صحبت می شود؟ آیا این به ظاهر تناقض نیست؟
همچنین اگر ممکن است توضیح دهید که چرا بعضی وقتها از عبارت اهل کتاب و بعضی وقتها نصاری استفاده می شود؟
ممنون

با نام الله



کارشناس بحث: استاد صدیقین

Hrm;420001 نوشت:
سلام
دیشب یکی از دوستان مسیحی سوالی پرسید که من می خواستم آن را اینجا مطرح کنم.
چرا در در بعضی قسمتهای قرآن از مسیحیان به نیکی یاد می شود و در بعضی جاهای دیگر بسیار تند صحبت می شود؟ آیا این به ظاهر تناقض نیست؟

سلام به شما پرسشگر گرامی

قرآن کریم درباره عده ای از آنها به نیکی یاد می کند و عده ای دیگر را هم سرزنش و توبیخ می کند. این گروه، غیر از آن گروه است و افراد مدح شده، غیر از افراد سرزنش شده هستند، لذا تناقضی وجود ندارد؛ به این مثال توجه کنید:

معلمی در جلسه اولیا و مربیان مدرسه سخنرانی می کند و شاگردان کلاسش را این چنین توصیف می کند: «در کلاس من، دانش آموزانی وجود دارند که بسیار باهوش و درس خوان و منظم اند. بنده به وجود چنین دانش آموزانی در کلاسم، افتخار می کنم». آقا معلم در ادامه سخنانش می افزاید: «البته برخی از دانش آموزان کلاسم هم شیطون و بی نظم اند و به انجام تکالیف درسی شان توجهی ندارند که لازم است والدین آنها، نظارت بیشتری بر کار فرزندانشان داشته باشند»!

به نظر شما، این سخنان آقا معلم تناقض دارد؟! آیا توصیف و تقبیحی که در کلامش آورده، متناقض است؟ آیا کسی از حاضرین در جلسه سخنرانی، می تواند به او اعتراض کند که: چرا اول سخنرانی ات گفتی "شاگردانم منظم و زرنگ اند" ، اما حالا می گویی "بی نظم و تنبل اند" ؟!

خیر، تناقضی در کلام آقا معلم نیست و کسی هم چنان اشکالی به او نمی گیرد. وی، یک عده را _مطابق حقیقت حالشان_ ستود، و عده دیگری را هم _مطابق رفتارشان_ نکوهش کرد. موضوع مدح و ذمّش یک چیز نبود، بلکه دو گروه متفاوت، با اعمال و رفتار متفاوت بودند لذا کلامش تناقضی نداشت.

قرآن کریم هم همه اهل کتاب _و نیز همه مسیحیان_ را نکوهش نکرده، همچنان که همه آنها را مدح و ستایش ننموده، بلکه عده ای از آنها را مطابق حال نیکشان ستوده، مانند:

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ
يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ
وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ (آل عمران/113 تا 115)
آنها همه يكسان نيستند از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى ‏كنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مى‏ خوانند در حالى كه سجده مى‏ نمايند
به خدا و روز ديگر ايمان مى‏ آورند امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنند و در انجام كارهاى نيک، پيشى مى‏ گيرند و آنها از صالحانند
و آنچه از اعمال نيک انجام دهند، هرگز كفران نخواهد شد! (و پاداش شايسته آن را مى‏ بينند) و خدا از پرهيزكاران، آگاه است

یا مثلا:

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (آل عمران/199)
و از اهل كتاب، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى‏ فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سريع الحساب است. (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى‏ كند، و پاداش مى‏ دهد.)

اما عده دیگری که دنیاپرست و تحریف کننده کتاب و فاسق و گنه کار بودند را توبیخ نموده است؛ مانند:

وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (آل عمران/75)
و در ميان اهل كتاب، كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مى‏ گردانند و كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى ‏گردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلّط) باشى! اين بخاطر آن است كه مى‏ گويند: «ما در برابر امّيّين [غير يهود]، مسئول نيستيم.» و بر خدا دروغ مى ‏بندند در حالى كه مى‏ دانند (اين سخن دروغ است)

Hrm;420001 نوشت:
همچنین اگر ممکن است توضیح دهید که چرا بعضی وقتها از عبارت اهل کتاب و بعضی وقتها نصاری استفاده می شود؟
ممنون

مواردی که قرآن کریم، از مسیحیان با عنوان «النصاری» یاد می کند، بدین معناست که تنها در خصوص مسیحیان سخن می گوید، مثلا وقتی می فرماید:

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى‏ ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ (مائده/82)
بطور مسلّم، دشمن ترين مردم نسبت به مؤمنان را، يهود و مشركان خواهى يافت و نزديك ترين دوستان به مؤمنان را كسانى مى‏ يابى كه مى‏ گويند: «ما نصارى هستيم»، اين به خاطر آن است كه در ميان آنها، افرادى عالم و تارك دنيا هستند و آنها (در برابر حق) تكبّر نمى‏ ورزند

منظور مسیحیان است و در خصوص آنها سخن می گوید، اما منظور از «اهل کتاب»، یهودیان و مسیحیان هستند* (که کتاب آسمانی تورات و انجیل بر پیامبرشان موسی و عیسی (علیهماالسلام) نازل شده است). وقتی تعبیر اهل الکتاب بکار می رود، روی سخن می تواند ناظر به مجموعه این دو گروه باشد؛ مثلا:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعيمِ
وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَ (مائده/65و66)
و چنانچه اهل كتاب ايمان آرند و تقوا پيشه كنند ما البته گناهانشان را محو و مستور مى‏ سازيم و آنها را در بهشت پر نعمت داخل مى‏ گردانيم
و چنانچه آنها به دستور تورات و انجيل خودشان و قرآنى كه از سوى پروردگارشان به سوى آنها نازل شده قيام مى‏ كردند البته به هر گونه نعمت از بالا و پايين برخوردار مى‏ شدند، (ليكن) برخى از آنان مردمى ميانه‏ رو و معتدل، و بسيارى از آنها بسى زشتكار و بد عملند

پی نوشت
-------------------------
* علامه طباطبایی درباره «مجوس» ظاهرا دو تعبیر دارد: در جلد سوم المیزان می نویسد: منظور از تعبیر «اهل كتاب» در قرآن _در مواردی که به صورت مطلق و بدون قید ذکر شده_ يهود و نصارا است (الميزان، ج‏3، ص 307) ، اما در جلد نهم المیزان، با بیان اینکه «از بسیاری از آیات قرآن استفاده می شود که منظور از «اهل كتاب»، يهود و نصارا هستند»، مجوس را هم _ به خاطر دلالت یا اشعار آیه 17 سوره حج_ جزو اهل کتاب بر می شمارد. (الميزان، ج‏9، ص 237)

خیلی ممنون از پاسختان.
آیا اهل کتاب حتما باید مسلمان شوند تا وارد بهشت گردند؟؟

ببینید بحث داشتن یک دین نیست، همه ادیان یک چیز رو می‌گن! خدای یکتا! آنکه بود و هست و خواهد آمد! هم با ظهور امام زمان (ص) هم در روز رستاخیز! او خواهد آمد!
بحث کفر و بی‌دینی هست! بحث ایمان و تسلیم!
چه صهیونیست باشی چه مسیحی چه مسلمان چه چندخدایی و چه هر چه، اگر توانستی مومن و مسلم باشی و کافر و بی‌دین نباشی دیگه دینش فرق نمی‌کنه کتابش فرق نمی‌کنه چون هر کتاب مقدسی نوشته خدای یکتاست!

Hrm;423487 نوشت:
آیا اهل کتاب حتما باید مسلمان شوند تا وارد بهشت گردند؟؟

sonofgod;423518 نوشت:
ببینید بحث داشتن یک دین نیست، همه ادیان یک چیز رو می‌گن! خدای یکتا! آنکه بود و هست و خواهد آمد! هم با ظهور امام زمان (ص) هم در روز رستاخیز! او خواهد آمد!
بحث کفر و بی‌دینی هست! بحث ایمان و تسلیم!
چه صهیونیست باشی چه مسیحی چه مسلمان چه چندخدایی و چه هر چه، اگر توانستی مومن و مسلم باشی و کافر و بی‌دین نباشی دیگه دینش فرق نمی‌کنه کتابش فرق نمی‌کنه چون هر کتاب مقدسی نوشته خدای یکتاست!
سلام به همه دوستان

مؤمن و مسلم بودن در زمان ما به چه صورت محقق می شود؟ اجازه دهید پاسخش را با آیات کریمه قرآن عرض کنم:

اصول اديان آسمانى _مانند توحید و بندگی خدای متعال و اعتقاد به معاد و ..._ يكى است، چون همه آنها از سوی خدای متعال نازل شده و همگی سخن و فرمان اوست، لذا ما به رسالت پیامبران پیشین و آسمانی بودن دعوتشان ایمان داریم:

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْنا وَ ما أُنْزِلَ إِلى‏ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِيَ مُوسى‏ وَ عيسى‏ وَ ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (بقره/136)
بگوييد: «ما به خدا، و به آنچه بر ما نازل شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده، و به آنچه به موسى و عيسى داده شده، و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ‏ايم ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى ‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم.»

با تكامل جامعه بشرى، و رشد قابلیت بشر برای دریافت دین کامل تر _به ویژه در زمانی که آموزه های ادیان پیشین و کتاب های آسمانی شان، مورد تحریف قرار می گرفت_ خداوند متعال اديان كامل‏ تر را برای راهنمایی بشر می فرستاد و هر پیامبری، ضمن تصدیق پیامبر پیشین، دین جدید را به مردم معرفی می نمود:

وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ وَ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطيعُونِ (آل عمران/50)
و آنچه را پيش از من از تورات بوده، تصديق مى‏ كنم و (آمده‏ ام) تا پاره ‏اى از چيزهايى را كه (بر اثر ظلم و گناه) بر شما حرام شده، (مانند گوشت بعضى از چهارپايان و ماهي ها،) حلال كنم و نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ‏ام، پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد

تا اینکه مرحله نهايى تكامل ادیان با بعثت پیامبر خاتم تحقق یافت و دین اسلام به عنوان دین ابدی برای بشر فرستاده شد و تا روز قیامت، به عنوان برنامه زندگی او معرفی شد:

...الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً... (مائده/3)
...امروز، دين شما را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پذيرفتم...

وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ ديناً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ (آل عمران/85)
و هر كه جز اسلام، دينى [ديگر] جويد، هرگز از وى پذيرفته نشود، و وى در آخرت از زيانكاران است

إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ... (آل عمران/19)
در حقيقت، دين نزد خدا همان اسلام است‏

«اسلام» یعنی تسلیم شدن؛ تسلیم مطلق در برابر فرمان خدای متعال.

معنای تسلیم در برابر خدای متعال اینست که دین و رسالتی را که در هر زمانی برای بشر ارسال نموده، بی چون و چرا پذیرا باشند. در واقع روح دين در هر عصر و زمان، چيزى جز تسليم در برابر فرمان حق نبوده و نخواهد بود، منتها از آنجا كه آيين پيامبر گرامی اسلام، آخرين و برترين آيين هاست، نام اسلام براى آن انتخاب شده است و گر نه از این نظر که هر دینی باید در عصر و زمان خودش مورد پذیرش و اطاعت بشر قرار بگیرد، مصداق اسلام و تسلیم در برابر خدای متعال است. شکل تسلیم در برابر خدای متعال و پذیرش فرمان او در هر زمان، چیزی جز پذیرش دین و رسالت جدیدی که از سوی او فرستاده شده باشد نخواهد بود، پس کسی که رسالت و دین جدیدی که از سوی او فرستاده شده است را نپذیرد، در واقع سخن و فرمان او را رد کرده و از تسلیم در برابر فرمان او سر باز زده است؛ بنابراین، شکل تسلیم در برابر خدای متعال در عصر ما، چیزی جز پذیرش دین خاتم (یعنی اسلام ناب محمدی) نخواهد بود، پس اگر کسی در زمان ما، بعد از شناخت دین پیامبر خاتم و درک حقانیت آن، از پذیرش آن سر باز زند، مطابق آیات پیش گفته، معذور نخواهد بود و از زیان کاران خواهد شد.

سلام علیکم

یکی از آیاتی که خشونت و تندی فراوانی در برخورد با مسیحیان و سایر افراد دارد ، آیه 29 سوره توبه است .

به گونه ای که در یک حکم مطلق دستور می دهد که مسیحیان و نیز سایر اهل کتاب و به طور کلی هر کس که به خدا و پیامبر ایمان نیاورد و در دین حق ( اسلام ) وارد نشود ، باید بمیرد ! مگر آنکه باجی را تحت عنوان جزیه بپردازد !

به نظر شما آیا کشتن افراد صرفا به دلیل عقیده شان عقلانی هست ؟

و دقت کنید که در آیه مورد بحث هیچ صحبتی از کفار حربی و میدان جنگ و ... نشده و یک حکم مطلق صادر شده است . حتی در روایاتی از کتاب تفسیر ابن ابی حاتم می خوانیم که این آیه بعد از فراغت پیامبر از کشتار اعراب نازل شده است . و نیز در تفسیر طبری می خوانیم که ابن عباس این آیه را خواند و گفت : با این آیه مهر و رحمت و عطوفت از اهل کتاب برداشته شد !

با این ترتیب کشتار بر اساس عقیده افراد در این آیه مطرح شده و البته راه فرار از آن را نشان داده است ، با باج دادن یا جزیه دادن !

توضیح شما استاد گرامی چیست ؟

سلام به شما پرسشگر گرامی

عبارات و الفاظی مانند «یکی از آیات درباره خشونت و تندی با مسیحیان» و «مسیحیان و اهل کتاب و کسانی که در دین اسلام وارد نشوند، باید بمیرند» و «اینها باید بمیرند یا اینکه باج بدهند» و «این افراد را به خاطر عقیده شان بکشید» که شما در نوشتارتان بدان ها اشاره داشته اید و آنها را به آیه کریمه نسبت داده اید، نادرست و خلاف واقع است! در آیه کریمه مورد نظر، سخنی از این امور نیست. دو روایتی هم که نقل کردید، از کتب اهل سنت نقل نموده اید و بنده از اهل سنت و کتاب هایشان دفاعی ندارم.

در ادامه، متن آیه کریمه و معنا و مفهوم آن را با استفاده از بیانات استاد مکارم شیرازی (در تفسیر نمونه، ذیل آیه 29 سوره توبه) خدمت شما توضیح می دهم. توجه بفرمایید:

قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (توبه/29)
با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا، و نه به روز جزا ايمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحريم كرده حرام مى‏شمرند، و نه آيين حق را مى‏پذيرند، پيكار كنيد تا زمانى كه با خضوع و تسليم، جزيه را به دست خود بپردازند!


در آيات گذشته سخن از وظيفه مسلمانان در برابر «بت پرستان» بود، اما در این آيه سخن از تكليف مسلمين در برابر اهل كتاب است. در اين آیه براى اهل کتاب يك سلسله احكام حد وسط ميان مسلمين و مشركين بیان شده است، زيرا اهل كتاب از نظر پيروى از يك دين آسمانى، شباهتى با مسلمانان دارند، ولى از جهاتی دیگر (مانند عقاید شرک آلود که در آیه بعدی هم بدان ها اشاره شده) شبيه به مشركان هستند، به همين دليل اسلام اجازه كشتن آنها را نمى‏ دهد، در حالى كه اين اجازه را درباره بت پرستانى كه مقاومت به خرج مى‏ دادند داده بود، زيرا برنامه، برنامه ريشه كن ساختن بت پرستى از روى كره زمين بوده است. اجازه كنار آمدن با اهل كتاب را مى‏ دهد به شرط آنکه آنها حاضر شوند به صورت يك اقليت سالم مذهبى با مسلمانان زندگى مسالمت‏ آميزی داشته باشند و اسلام را محترم بشمرند و دست به تحريكات بر ضد مسلمانان و تبليغات مخالف اسلام نزنند. يكى از نشانه‏ هاى تسليم آنها در برابر اين نوع همزيستى مسالمت ‏آميز آن است كه جزيه _كه يك نوع ماليات سرانه است_ را بپذيرند و هر ساله مبلغى مختصر تحت اين عنوان به حكومت اسلامى بپردازند، در غير اين صورت اجازه مبارزه و پيكار با آنها را صادر مى‏ كند و دليل آن را در لا به لاى سه جمله در آيه مورد بحث روشن مى ‏سازد.

نخست مى فرماید: با كسانى كه ايمان به خدا و روز قيامت ندارند، پيكار كنيد (قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ)
ايمان اهل کتاب، آميخته با خرافات و مطالب بى اساس است. یهودیان، عُزیر را پسر خدا می دانند و مسيحيان عموما، به الوهيت حضرت مسیح و تثليث (خدايان سه‏ گانه) اعتقاد دارند. ضمن اینکه گرفتار شرک در عبادت هم هستند و عملا دانشمندان و پيشوايان مذهبى خود را به نوعی پرستش می کنند، به این معنا که بخشش گناه را كه مخصوص خداست از آنها درخواست می کنند، و احكام الهى را كه آنان تحريف كرده بودند به رسميت مى‏ شناختند! نیز ايمان آنها به معاد، يك ايمان تحريف يافته است، زيرا معاد را چنان كه از سخنان آنها استفاده مى‏ شود، منحصر به معاد روحانى مى‏ دانند. بنا بر اين هم ايمانشان به مبدأ مخدوش و خرافی است، و هم به معاد.

سپس به دومين صفت آنها اشاره مى‏ كند كه آنها در برابر محرمات الهى تسليم نيستند، و آنچه را كه خدا و پيامبرش تحريم كرده، حرام نمي شمرند (وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ).
ممكن است منظور از «رسوله» در این آیه، حضرت موسى و حضرت مسيح باشد. در این صورت معنای این عبارت این است که اهل کتاب به محرمات آئين خود نيز عملا وفادار نيستند، و بسيارى از اعمالى كه در آئين موسى يا مسيح (علیهماالسلام) تحريم شده است را مرتكب مى‏ شوند: آلودگى به شراب، رباخوارى، خوردن گوشت خوک، و ارتكاب بسيارى از بى‏ بند و باري هاى جنسى كه روز به روز در ميان آنها بيشتر و گسترده‏ تر مى‏ شود!
نیز ممكن است منظور از «رسوله» در این آیه، پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) باشد، پس در این صورت معنای این قسمت آیه این است که اهل کتاب در برابر آنچه خداوند به وسيله پيامبر اسلام تحريم كرده تسليم نيستند، و در مقابل، مرتكب همه گونه گناه هم مى‏ شوند. اين احتمال صحیح تر به نظر مى‏ رسد.

منظور از بيان اين صفات، بيان علت مجاز بودن جهاد در برابر آنهاست يعنى به اين دليل جهاد با آنان جايز است كه محرمات اسلامى را نپذيرفته و آلوده گناهان زيادى هستند، پس اگر مقاومت كنند و از صورت يك اقليت سالم خارج شوند مى‏ توان با آنها مبارزه كرد.

ادامه...

و در پایان، به سومين صفت آنها اشاره كرده، و می فرماید: آنها به طور كلى آئين حق را قبول ندارند (وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ).
ظاهر اين است كه منظور از دين حق، همان آیين اسلام است و ذكر اين جمله بعد از ذكر عدم اعتقاد عملی آنها به محرمات، از قبيل ذكر عام بعد از خاص است، يعنى نخست به آلوده بودن آنها به بسيارى از محرمات و گناهان اشاره مى‏ كند، سپس مى‏ فرماید اصولا اينها در برابر آئين حق تسليم نيستند يعنى اديان آنها از مسير اصلى منحرف شده و بسيارى از حقايق را به دست فراموشى سپرده‏ اند و انبوهى از خرافات را به جاى آن نشانيده ‏اند، به همين دليل يا بايد انقلاب تكاملى اسلام را بپذيرند و دنياى فكرى مذهبى خود را اصلاح كنند، و يا حداقل به صورت يك اقليت سالم در كنار مسلمان ها قرار گيرند، و شرایط زندگى مسالمت‏ آميز با آنها را پذیرا باشند.

پس از ذكر اين اوصاف سه‏ گانه _كه در حقيقت مجوز مبارزه با آنهاست_ مى‏ فرماید: اين حكم در باره آنها است كه اهل كتابند (مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ).
كلمه «مِن» به اصطلاح در اينجا «بيانيه» است نه «تبعيضيه» و در واقع مى‏ گويد همه پيروان كتب آسمانى پيشين، گرفتار اين انحرافات مذهبى شده‏ اند و اين حكم در باره همه آنها است.

سپس تفاوتى را كه آنها با مشركان و بت پرستان دارند، در ضمن يك جمله بيان كرده و مى‏ فرماید: اين مبارزه تا زمانى خواهد بود كه جزيه را بپردازند در حالى كه تسليم باشند (حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ).

«جزية» از ماده «جزاء» و به معنى مالى است كه از غير مسلمانان كه در پناه حكومت اسلامى قرار مى‏ گيرند گرفته مى‏ شود و اين نامگذارى به خاطر آن است كه آن را به عنوان جزاء در برابر حفظ مال و جانشان به حكومت اسلامى مى‏ پردازند (اين مطلبى است كه از سخنان راغب در كتاب مفردات استفاده مى‏ شود).

«صاغر» از ماده «صِغَر» (بر وزن پسر) به معنى كسى است كه به چیز كوچكى راضى شود، و منظور از آن در آيه فوق آن است كه پرداختن جزيه بايد به عنوان خضوع در برابر آیين اسلام و قرآن بوده باشد، و به تعبير ديگر نشانه‏ اى براى همزيستى مسالمت‏ آميز و قبول موقعيت يك اقليت سالم و محترم در برابر اكثريت حاكم بوده باشد.

اينكه بعضى از مفسران آن را به عنوان تحقير و توهين و اهانت و سخريه اهل كتاب كرده‏ اند، نه از مفهوم لغوى این كلمه استفاده مى‏ شود، و نه با روح تعليمات اسلام سازگار است، و نه با ساير دستوراتى كه در باره طرز رفتار با اقليت هاى مذهبى به ما رسيده است، تطبيق مى‏ كند.

تعبير «وَ هُمْ صاغِرُونَ» اشاره اجمالى به ساير شرائط ذمه نیز دارد، زيرا از آن استفاده مى‏ شود كه آنها فى المثل در محيط اسلامى دست به تبليغات بر ضد مسلمان ها نزنند، با دشمنان آنها همكارى نكنند، و در راه پيشرفت هاي مسلمین سد و مانعى ايجاد ننمايند، زيرا اين امور با روح خضوع و تسليم و همكارى سازگار نيست.*

----------------------
* تفسیر نمونه، ج 7، ص 350 تا 355.

«جزية» از ماده «جزاء» و به معنى مالى است كه از غير مسلمانان كه در پناه حكومت اسلامى قرار مى‏ گيرند گرفته مى‏ شود و اين نامگذارى به خاطر آن است كه آن را به عنوان جزاء در برابر حفظ مال و جانشان به حكومت اسلامى مى‏ پردازند (اين مطلبى است كه از سخنان راغب در كتاب مفردات استفاده مى‏ شود).

«جزيه» يك نوع ماليات سرانه اسلامى است كه به افراد تعلق مى‏ گيرد، نه بر اموال و اراضى؛ به تعبير ديگر، جزیه «ماليات سرانه سالانه» است؛ این ماليات، جزای امنيتى است كه حكومت اسلامى براى اقليت‏ هاى مذهبى فراهم مى‏ سازد. جزيه بر مسلمانان لازم نيست، زيرا جهاد بر همه آنها واجب است و به هنگام لزوم همگى بايد در ميدان نبرد در برابر دشمن حاضر شوند، اما چون اقليت هاى مذهبى از شركت در جهاد معافند، به جاى آن بايد جزيه بپردازند، تا از اين طريق در حفظ امنيت كشور اسلامى كه در آن آسوده زندگى مى‏ كنند سهمى داشته باشند. معاف بودن كودكانِ اقليت‏ هاى مذهبى و هم چنين زنان و پيرمردان و نابينايانشان از پرداخت حكم جزيه، دليل ديگرى بر اين موضوع است.

در واقع، جزيه تنها يك نوع كمك مالى است، كه از طرف اهل كتاب در برابر مسئوليتى كه مسلمانان به منظور تامين امنيت جان و مال آنها به عهده مى‏ گيرند، پرداخت مى‏ گردد. اهل كتاب هنگامى كه به صورت اهل ذمه در آيند، حكومت اسلامى موظف است آنان را از هر گونه تعرض و آزارى ایمن بدارد. آنها در برابر پرداخت جزيه، علاوه بر استفاده از مصونيت و امنيت کشور اسلامی، هيچ گونه تعهدى از نظر شركت در ميدان جنگ و كليه امور دفاعى و امنيتى بر عهده ندارند!

با این بیان، روشن مى‏ شود كه مسؤوليت آنها در برابر حكومت اسلامى، به مراتب از مسلمانان كمتر است.

نیز با این توضیحات، روشن شد کسانی که جزیه را «باج یا حق تسخير» می نامند، به فلسفه تشریع آن و احکامش، توجهی نداشته‏ اند.

اهل کتاب، با پرداخت مبلغ ناچيزى در سال، از تمام مزاياى حكومت اسلامى استفاده مى‏ كنند، و با مسلمانان برابر مى‏ شوند، در حالى كه در متن حوادث و در برابر خطرات قرار ندارند. در عهدنامه‏ هايى كه در دوران حكومت اسلامى ميان مسلمانان و اهل كتاب در زمينه جزيه منعقد مى‏ شد، به اين موضوع تصريح گرديده است كه اهل كتاب موظفند جزيه بپردازند، و در مقابل، مسلمانان موظفند امنيت آنها را تامين كنند، و حتى اگر دشمنانى از خارج به مقابله و آزار آنها برخيزند، حكومت اسلامى از آنها دفاع خواهد كرد.

جالب اينكه در مواردی هر گاه در حمايت از اهل کتاب كوتاهى مى‏ شد، حکومت اسلامی جزيه را به آنها باز مى‏ گرداند، و يا اصلا از آنها نمى‏ گرفت!

جزيه اندازه مشخصى ندارد، و ميزان آن بستگى به توانايى جزيه دهندگان دارد، ولى آنچه از تواريخ اسلامى به دست مى‏ آيد اين است كه غالبا مبلغ مختصرى در اين زمينه قرار داده مى‏ شد، و اين مبلغ گاهى در حدود يك دينار در سال بيشتر نبود، و حتى گاهى در عهدنامه‏ ها قيد مى‏ شد كه جزيه دهندگان موظفند به مقدار توانايی شان جزيه بپردازند.*

----------------------
* تفسیر نمونه، ج 7، ص 355 تا 358.

در اینجا مناسب است بین رفتار حکومت اسلامی با مسیحیان و یهودیان، و رفتار کشورهای مسیحی و یهودی با مسلمانان، مقایسه ای اجمالی انجام می دهیم. دوستان عزیز! خود قضاوت کنید که کدامیک انسانی تر و عقلانی تر است؟!

در کشور ما که حکومت اسلامی دارد، اقلیت های مذهبی در مجلس شورا برای خود نماینده دارند و اعمال عبادی و دینی شان را در منطقه شان انجام می دهند و کسی هم مزاحمشان نمی شود و مانند سایر مسلمانان در دانشگاه ها و مراکز علمی کشور وارد می شوند و فعالیت دارند و مشکلی با سایر مسلمان کشورمان ندارند و در همزیستی مسالمت آمیز اند،

اما در همه یا بسیاری از کشورهای مسیحی و مدعی دموکراسی، مسلمانان، حتی یک نماینده در مجلس ندارند، و در برخی کشورهای بزرگ مسیحی، یک زن مسلمان برای پوشیدن یک حجاب ساده، به شدت تحت فشار است و امنیت لازم را ندارد! دختران محجبه شان را به جرم محجبه بودن و به جرم یک روسری ساده، از مدارس اخراج می کنند، و بعضا در خیابان مورد هجوم و حمله قرار می دهند! مساجدشان را به آتش می کشند! قرآنشان را می سوزانند! و ...

یهودیان هم که آبرویشان را با غاصبی به نام اسرائیل برده اند! روزی نیست که از رسانه های جمعی، خبر زخمی کردن یا کشتن مسلمانان به دست یهودیان اسرائیلی را نشنویم! مسلمانان را می کشند و خانه هایشان را خراب می کنند و جوانان و زنانشان را به اسارت می برند! و ...

سر آخر هم از حقوق بشر و احترام متقابل دم می زنند!
واقعا اعجوبه ای است این بشر دو پا!
می داند که جرم و جنایت می کند، سر آخر طلبکار هم می می شود!

اینها تنها چند خط ساده از بیان این تبعیض های روشن بود، و الا حقیقت ماجرا قصه صد من کاغذ است و اینجا جای طرحش نیست!

دوستان خود قضاوت کنید! کدام یک انسانی و عقلانی است؟! رفتار کشور اسلامی با مسیحیان و یهودیان، یا رفتار کشورهای مسیحی و یهودی با مسلمانان؟!

پرسش:
چرا در در برخی آیات قرآن از مسیحیان به نیکی یاد شده اما در بعضی آیات دیگر آنها را توبیخ نموده است؟ آیا این به ظاهر تناقض نیست؟

پاسخ:
سلام به شما پرسشگر گرامی

قرآن کریم درباره عده ای از آنها به نیکی یاد می کند و عده ای دیگر را هم سرزنش و توبیخ می کند. این گروه، غیر از آن گروه است و افراد مدح شده، غیر از افراد سرزنش شده هستند، لذا تناقضی وجود ندارد؛ به این مثال توجه کنید:

معلمی در جلسه اولیا و مربیان مدرسه سخنرانی می کند و شاگردان کلاسش را این چنین توصیف می کند: «در کلاس من، دانش آموزانی وجود دارند که بسیار باهوش و درس خوان و منظم اند. بنده به وجود چنین دانش آموزانی در کلاسم، افتخار می کنم». آقا معلم در ادامه سخنانش می افزاید: «البته برخی از دانش آموزان کلاسم هم شیطون و بی نظم اند و به انجام تکالیف درسی شان توجهی ندارند که لازم است والدین آنها، نظارت بیشتری بر کار فرزندانشان داشته باشند»!

به نظر شما، این سخنان آقا معلم تناقض دارد؟! آیا توصیف و تقبیحی که در کلامش آورده، متناقض است؟ آیا کسی از حاضرین در جلسه سخنرانی، می تواند به او اعتراض کند که: چرا اول سخنرانی ات گفتی "شاگردانم منظم و زرنگ اند" ، اما حالا می گویی "بی نظم و تنبل اند" ؟!

خیر، تناقضی در کلام آقا معلم نیست و کسی هم چنان اشکالی به او نمی گیرد. وی، یک عده را _مطابق حقیقت حالشان_ ستود، و عده دیگری را هم _مطابق رفتارشان_ نکوهش کرد. موضوع مدح و ذمّش یک چیز نبود، بلکه دو گروه متفاوت، با اعمال و رفتار متفاوت بودند لذا کلامش تناقضی نداشت.

قرآن کریم هم همه اهل کتاب _و نیز همه مسیحیان_ را نکوهش نکرده، همچنان که همه آنها را مدح و ستایش ننموده، بلکه عده ای از آنها را مطابق حال نیکشان ستوده، مانند:

لَيْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ يَتْلُونَ آياتِ اللَّهِ آناءَ اللَّيْلِ وَ هُمْ يَسْجُدُونَ

يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ أُولئِكَ مِنَ الصَّالِحينَ

وَ ما يَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ يُكْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالْمُتَّقينَ (آل عمران/113 تا 115)
آنها همه يكسان نيستند از اهل كتاب، جمعيّتى هستند كه (به حق و ايمان) قيام مى ‏كنند و پيوسته در اوقات شب، آيات خدا را مى‏ خوانند در حالى كه سجده مى‏ نمايند
به خدا و روز ديگر ايمان مى‏ آورند امر به معروف و نهى از منكر مى‏ كنند و در انجام كارهاى نيک، پيشى مى‏ گيرند و آنها از صالحانند
و آنچه از اعمال نيک انجام دهند، هرگز كفران نخواهد شد! (و پاداش شايسته آن را مى‏ بينند) و خدا از پرهيزكاران، آگاه است


یا مثلا:

وَ إِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ خاشِعينَ لِلَّهِ لا يَشْتَرُونَ بِآياتِ اللَّهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللَّهَ سَريعُ الْحِسابِ (آل عمران/199)

و از اهل كتاب، كسانى هستند كه به خدا، و آنچه بر شما نازل شده، و آنچه بر خودشان نازل گرديده، ايمان دارند در برابر (فرمان) خدا خاضعند و آيات خدا را به بهاى ناچيزى نمى‏ فروشند. پاداش آنها، نزد پروردگارشان است. خداوند، سريع الحساب است. (تمام اعمال نيك آنها را به سرعت حساب مى‏ كند، و پاداش مى‏ دهد.)


اما عده دیگری که دنیاپرست و تحریف کننده کتاب و فاسق و گنه کار بودند را توبیخ نموده است؛ مانند:
وَ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (آل عمران/75)

و در ميان اهل كتاب، كسانى هستند كه اگر ثروت زيادى به رسم امانت به آنها بسپارى، به تو باز مى‏ گردانند و كسانى هستند كه اگر يك دينار هم به آنان بسپارى، به تو باز نمى ‏گردانند مگر تا زمانى كه بالاى سر آنها ايستاده (و بر آنها مسلّط) باشى! اين بخاطر آن است كه مى‏ گويند: «ما در برابر امّيّين [غير يهود]، مسئول نيستيم.» و بر خدا دروغ مى ‏بندند در حالى كه مى‏ دانند (اين سخن دروغ است)

موضوع قفل شده است