مشکل کجاست؟ من بایدچکارکنم؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکل کجاست؟ من بایدچکارکنم؟

با نام و یاد دوست

سلام

سوال یکی از خواهران فعال اسک دین که تمایل نداشتند با مشخصات و آیدی خودشون مطرح بشه به جهت اهمیت

با حفظ امانت در این تاپیک طرح می شود و جهت پاسخگویی به کارشناس محترم ارجاع داده می شود.

اما سوال ایشون:

نقل قول:

سلام خدمت اسکدینی های گرامی و اساتید بزرگوار

طی این 5-6ساله دچار افت تحصیلی زیادی شدم.دبیرستان که بودم معدلم18به بالا بود پیش دانشگاهی یه مقدارکی افت تحصیلی داشتم و سال اول حوزه هم همینطور ولی بعد از اون افت تحصیلیم بیشتر شد.اصلاً نه حوصله درس خوندن دارم ونه حوصله درس گوش دادن.سرکلاس استاد که درس میدن تا دقایقی یه مقدار گوش میدم ولی بعدش صدای استاد خیلی برام کسل کننده میشه و یه گوش در ویه گوش دروازه اس.اصلاً متوجه گفته های استاد نمیشم طوری که بعداً اگه بخوام درس رو نگاهی کنم یا ...درس کاملاً برام ناآشناست.حواسم سر درس وکلاس متمرکز نمیشه حتی اگه به چیزی هم فک نکنم.یا در حال چرت زدنم(البته مواقعی که قرص آهن مصرف نمیکنم خواب آلودگیم بیشتره ولی استفاده کنم بهتر میشم).ربطی هم به استاد ودرس نداره حتی اگه درس واستاد رو دوست داشته باشم و تدریسشون رو هم ولی باز همین آش و همین کاسه اس.
خییییلییی کم حوصله شده ام.حس میکنم حافظه ام هم مثل سابق نیست.به هیچ وجه اهل برنامه ریزی نیستم چندباری سعی کردم برنامه ریزی کنم ودرصورت عمل نکردن خودم رو تنبیه کنم ولی تنبیهات برام سخت نیست(روزه گرفتن باشه،ممنوعیت از غذای مورد علاقه و....)این وضعیت منو هم خسته کرده،ویجورایی برام افسردگی میاره از اینکه میبینم دارم عمر تلف میکنم خصوصاً که سر سفره امام زمان نشستم وداره برام سرمایه خرج میشه که میشد برا جایی دیگه وشخص دیگری خرج شه.خیلی هم به خودم میگم که فلانی توباید جواب گوی خدا وامام زمان باشی،مسئولیتت سنگینه و...بازم فایده نداره.رفتم پیش مشاورمون حرفایی رو زد که خودم هم میدونم.یه کلام بگم مشکل من با خودمه ولی چجوری مشکلم رو حل کنم نمیدونم؟؟5سالم داره تموم میشه(سال آخرم) ومن.........

البته یه سری مشکلات خانوادگی که دو-سه سال گذشته که واقعاً رو حیه ام رو بهم می ریخت رو نمیتونم منکر بشم خصوصاً که خیلی حساسم ودرباب روابط خانوادگی همیشه ایده آل گرا بودم در نتیجه کوچکترین حرف و رفتار حتی اگه مخاطبش من نباشم رو حیه ام رو فوق العاده بهم میریزه که چرا باید خانوا ده ام اینجوری باشن؟؟؟
چجوری عزم واراده ام رو تقویت کنم؟؟تاگذشته ی از دست رفته هم جبران بشه؟؟حتماً امام زمانم(ع)رو خیلی رنجوندم چکار کنم از خجالتشون دربیام؟؟

قبول شدن و همه چیز من توی حوزه واقعاً اتفاقی بوده.سال گذشته فهمیدم که فک کنم اسم من اشتباهاً جز قبولیها رد شده طوری که تا دو ترم پیش حتی پرونده نداشتم واصلاً هرچی مدارک رو زیرو رو کردن اثری ازمن نبود تا اینکه یه ردپای ذره ای فک کنم پیدا کردن.هیچی برای آزمون حوزه نخونده بودم.سوالای مصاحبه ام یه بی جواب موند یا اشتباه.ولی من 5سال حوزه ام . همه اش خواست خدا وامام زمان بود ولی من قدرناشناسی کردم.:Ghamgin::cry:

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

:Gol:

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

طاهر;419656 نوشت:
سلام خدمت اسکدینی های گرامی و اساتید بزرگوار

طی این 5-6ساله دچار افت تحصیلی زیادی شدم.دبیرستان که بودم معدلم18به بالا بود پیش دانشگاهی یه مقدارکی افت تحصیلی داشتم و سال اول حوزه هم همینطور ولی بعد از اون افت تحصیلیم بیشتر شد.اصلاً نه حوصله درس خوندن دارم ونه حوصله درس گوش دادن.سرکلاس استاد که درس میدن تا دقایقی یه مقدار گوش میدم ولی بعدش صدای استاد خیلی برام کسل کننده میشه و یه گوش در ویه گوش دروازه اس.اصلاً متوجه گفته های استاد نمیشم طوری که بعداً اگه بخوام درس رو نگاهی کنم یا ...درس کاملاً برام ناآشناست.حواسم سر درس وکلاس متمرکز نمیشه حتی اگه به چیزی هم فک نکنم.یا در حال چرت زدنم(البته مواقعی که قرص آهن مصرف نمیکنم خواب آلودگیم بیشتره ولی استفاده کنم بهتر میشم).ربطی هم به استاد ودرس نداره حتی اگه درس واستاد رو دوست داشته باشم و تدریسشون رو هم ولی باز همین آش و همین کاسه اس.
خییییلییی کم حوصله شده ام.حس میکنم حافظه ام هم مثل سابق نیست.به هیچ وجه اهل برنامه ریزی نیستم چندباری سعی کردم برنامه ریزی کنم ودرصورت عمل نکردن خودم رو تنبیه کنم ولی تنبیهات برام سخت نیست(روزه گرفتن باشه،ممنوعیت از غذای مورد علاقه و....)این وضعیت منو هم خسته کرده،ویجورایی برام افسردگی میاره از اینکه میبینم دارم عمر تلف میکنم خصوصاً که سر سفره امام زمان نشستم وداره برام سرمایه خرج میشه که میشد برا جایی دیگه وشخص دیگری خرج شه.خیلی هم به خودم میگم که فلانی توباید جواب گوی خدا وامام زمان باشی،مسئولیتت سنگینه و...بازم فایده نداره.رفتم پیش مشاورمون حرفایی رو زد که خودم هم میدونم.یه کلام بگم مشکل من با خودمه ولی چجوری مشکلم رو حل کنم نمیدونم؟؟5سالم داره تموم میشه(سال آخرم) ومن.........

البته یه سری مشکلات خانوادگی که دو-سه سال گذشته که واقعاً رو حیه ام رو بهم می ریخت رو نمیتونم منکر بشم خصوصاً که خیلی حساسم ودرباب روابط خانوادگی همیشه ایده آل گرا بودم در نتیجه کوچکترین حرف و رفتار حتی اگه مخاطبش من نباشم رو حیه ام رو فوق العاده بهم میریزه که چرا باید خانوا ده ام اینجوری باشن؟؟؟
چجوری عزم واراده ام رو تقویت کنم؟؟تاگذشته ی از دست رفته هم جبران بشه؟؟حتماً امام زمانم(ع)رو خیلی رنجوندم چکار کنم از خجالتشون دربیام؟؟

قبول شدن و همه چیز من توی حوزه واقعاً اتفاقی بوده.سال گذشته فهمیدم که فک کنم اسم من اشتباهاً جز قبولیها رد شده طوری که تا دو ترم پیش حتی پرونده نداشتم واصلاً هرچی مدارک رو زیرو رو کردن اثری ازمن نبود تا اینکه یه ردپای ذره ای فک کنم پیدا کردن.هیچی برای آزمون حوزه نخونده بودم.سوالای مصاحبه ام یه بی جواب موند یا اشتباه.ولی من 5سال حوزه ام . همه اش خواست خدا وامام زمان بود ولی من قدرناشناسی کردم.

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر شما خواهر محترم
هرچند نقش منفی مشکلات خانوادگی پیش آمده در وضعیت موجود غیر قابل انکار است اما همانگونه که مورد اشاره حضرتعالی قرار گرفت، کمال زدگی و ایده آل گرایی یکی از اصلیترین پایه های وضعیت موجود و نارضایتی شما است. این کمال زدگی علاوه بر افزایش سطح اضطراب، ناارزنده سازی، نارضایتی، زودرنجی، وسواس و افسردگی را به دنبال خواهد داشت. حضرتعالی دارای باورهایی هستید که لازم است در مورد آنها تجدید نظر کنید چرا که کمال زدگی همواره با مجموعه ای از تحریفات شناختی همراه است.
برخی از این تحریفات شناختی عبارتند از؛
تفکر دوقطبی (قانون همه یا هیچ)
فاجعه سازی
تعمیم مبالغه آمیز
استدلال و قضاوت هیجانی
شخصی سازی امور
جزمی نگری
و...
لذا لازم است با مراجعه به یک روانشناس در شناخت بیشتر این تحریفات و در ادامه مقابله با آنها اقدام کنید.
اما تا فراهم شدن زمینه مراجعه، لازم است؛
_ از خودسرزنشگری افراطی فاصله بگیرید و بیشتر با خود مهربان باشید. متاسفانه در فرمایشات شما خودسرزنشگری و فاجعه سازی و...موج می زند. مادامیکه چنین نگاه سختگیرانه ای نسبت به خود دارید، بدانید که نه تنها مسئله حل نخواهد شد بلکه به ادامه این وضعیت دامن می زنید.
_ از نگاه جزمی و غیرمنعطفانه به مسائل پرهیز کنید. تنوع (علمی و مطالعاتی، ورزشی، مهارتی، ارتباطی) را در زندگی خود ایجاد کنید تا از روزمرگی فاصله بگیرید. مطمئن باشید هیچ ایرادی ندارد که یک طلبه به باشگاه ورزشی برود، روابط عمومی قوی داشته باشید و با دوستان جدید و با سلائق گوناگون ارتباط داشته باشد، رمان بخواند و...(در این زمینه الگوی خود را رهبری معظم تعیین کنید).
_ بدهکاری به حوزه، جامعه، اسلام و امام عصر سلام الله علیه و...مادامی خوب است که به جای ناارزنده سازی و تحقیر خود بابت گذشته، خود را برای ساختن آینده تشویق کنیم. آنچه که می تواند موتور محرک شما برای رسیدن به اهداف باشد، امید و اراده است و نه تحقیر، چرا که تحقیر انرژی منفی را به دنبال دارد و شما را از حرکت باز می دارد پس تحقیر به خاطر نقاط ضعف خیر، تشویق برای تقویت نقاط مثبت آری!
_برای تمرکز بیشتر، سعی کنید همواره قلم یا خودکار همراه خود داشته باشید و سر کلاس یادداشت برداری کنید.

خواهر گرامی!
آنچه که باعث می شود شما از اهداف و راه نورانی که در پیش گرفته اید، دور بیفتید، وسواس و سختگیری است. پس نسبت به خود و دیگران با انعطاف بیشتری برخورد کنید.
برای شما توفیقات روزافزون را مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

با نام و یاد دوست

سلام علیکم

ضمن تشکر از استاد امیدوار بابت پاسخ جامع و کاملی که ارائه فرمودند

کاربر سوال کننده مطالبی را برای من ارسال نمودند که به جهت پاسخگویی کارشناس محترم عینا نقل می شود:

نقل قول:

عرض سلام وتشکر خدمت استادامیدوار
استاد!!تفکردوقطبی رو میشه بیشترتوضیح بدین؟
رفتن به تبلیغ رو(امام جماعت شروع کردم ازامسال برای دبستانیا،سرمایه گذاری روی کودکان وتربیتشون خیلی برام ارزش داره وباهاشون راحتترم)
برام خیلی مهم نیست ولی ازاینکه بعضیها منو دلسرد می کنند بدم میاد مثل اینکه همین دیروز درپی پرس وجوهاش درمورد تبلیغ رفتن ازم پرسید وفهمید میرم مدرسه،گفت:مثلاًبلدی حرف بزنی،احساس میکنم بلدنیستی.
یه ضدحال به تمام معنا.ولی عرض کردم خیلی برام مهم نیست
تنوع مطالعاتی وعلمی:علاقه ی من برای مطالعه فقط مسائل تربیتی،اخلاقی وعرفانی و امثال ایناس.
یادداشت برداری:هم بکنم چرت میزنم وخطوط درهم برهم میشه نصف نیمه رها میکنم.
بی حوصلگیم رو چکار کنم؟حس درس خوندن نیست اونقدا، مثلاً نمیخوام برا ارشد بخونم حداقل فعلاً هرچندازموندن توی خونه(بدون تحصیل واشتغال) بدم میاد.
متأسفانه بخاطرشرایط خانواده(تعصبشون) بیرون رفتنم تنها محدودشده به حوزه نه کلاس فوق العاده میشه رفت ونه....حتی مسجد واینا

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

اخییی عزیزم غصه نخور منم عین تو هم همون موقع امتحان درستو بخون
درسم عین غذاست همون نزدیک امتحان بخون داغ داغ هم مصرف کن تازه کیفشم بیشتره:khandeh!:

سلام
فکر کنم شما دچار بحران هویتی در زندگی تون شدید.
معنیش هم اینه که هویت خودتون رو در این دنیا گم کردید. دقیقاً نمی دونید برای چه دارید زندگی می کنید و دنبال چه چیزی هستید؟ برای چه سر کلاس می رید و درس می خونید؟ برای چه در حوزه هستید؟ اصلاً صبح که بیدار می شید به چه هدفی زندگی رو شروع می کنید؟...
این وضعیت اصلاً خوب نیست و خدای نکرده ممکنه زمینه رو طوری فراهم کنه که منجر به انحراف بشه.
پیشنهاد می کنم برای رهایی از این اوضاع این کارها رو انجام بدید:
اول با خودتون خلوت کنید و ویژگی های شخصیتی، توانایی ها، نقاط مثبت و منفی خودتون رو بریزید وسط و بهشون دقت کنید.
بعد بگردید و بین اونها موردی رو که خودتونو توش بیشتر از بقیه توانا می دونید انتخاب کنید. توانایی ای که ویژگی های روحی و جسمی تون باهاش سازگاره. چیزی که فکر می کنید اصلاً برای اون ساخته شدید. چیزی که همیشه دنبال اون بودید ولی خودتون نمی دونستید و حواستون نبود...
اون رو به عنوان هویت و هدف زندگی خودتون انتخاب کنید و از اون لحظه به بعد تمام تلاشتون رو برای رسیدن بهش انجام بدید. مثلاً "من قصد دارم در آینده یک مبلغ وظیفه شناس و مؤثر بشوم." "قصد من این است که با مطالعه دروس فقهی در مراتب بالا تحولی در این علم ایجاد کنم." "هدف من تربیت فرزندانی فاضل و شایسته است." و بسیاری از این قبیل اهداف...
من چون شخصاً درگیر با مسائل شبیه به شما بودم تجربه شخصی رو مطرح کردم. ان شاء الله این صحبتها کمکی بهتون بکنه. گرچه خیلی خلاصه هست. اگه نیاز به توضیح بیشتر دارید بگید.

بنام او

باسلام..

فرمودید راهکار بدید اما واقعا برای شما هیچ راهکار معقولانه و اما قابل انجام هم نمانده که بدیم چون هرچه راهکار بوده یا باشد شما فرمودید یا میفرمایید اثر ندارند اما خداییش امان از این اقوام و آشنایان که ای کاش جزو اقوام و خانواده آدم نبودند خاله محترم یا محترمه را میگویم که بدون شک باعث تخریب روح و روان درونی شما هم شده که اراده و اعتماد به نفستون را تا حدودی پایین برده البته خودتون بهترمیدونید که هدف این خاله خانوم گرامی چه میباشد آیا قصد نهایی اش این است که شما بجایی نرسید یا عشق و علاقه زیادبشماست که چنین سخنان خورد کننده ای بشما میگوید ..؟؟

البته اگر عشق و علاقه نیست پس بگذارید پای کینه و دشمنی و اگر واقعا قصدش ضربه زدن بشما یا مادر و پدر شماست من جای شما بودم باخودم لج میکردم و میگفتم حالا که اینجوریه تا درس و مشقامو خوب نخونم و با نمرات خوب قبول نشم تا همه جای اینجور خاله ای را نسوزانم دست ازتلاش بر نخواهم داشت چون لیاقت اینجور اقوام و درواقع دشمنانی همین است که تا جای ممکن با سعی و تلاش بیشتر بسوزانیدشان فقط کافی ست خبرداربشه شما باموفقیت درس و مشقهاتان را تمام نموده اید آنوقت ببینید درچهره اش چه خواهدگذشت یا چه میگذرد ..؟؟
{خداییش بیا و همین الان همین تصمیم رابگیر و همین کاری که میگم انجامش بده .. بیا و این خاله را {البته اگردشمن پنهان شما هم نمیباشد} بگذار جای یک دشمن فرضی که فقط منتظر سقوط شماست تا حال امام زمان شما را و همه باورهایت را بدجور بگیرد .. بر لج اونهم که شده بخاطر دفاع از حیثیتت هم که شده .. بسم ا.. شروع کن ..}

چرا هنوز واستادی ..؟؟ منتظر چی هستی ..؟؟دیگه منتظر نباش برو شروع کن تومغزت انتقامجویی را فعلا پرورشش بده و اما ابتدا بزرگنمایی این دشمن فرضی و ابتدا صحنه سازی های ذهنی که بعنوان مثال دارد چطور حال تو را جلوی چندنفر میگیرد و تو هم هیچ غیرت و مهارتی نداری که کار مفیدی انجام بدی ..

خوب برو شروع کن..

{البته ببخشید اینجور راهکاری دادم خدا از سر تقصیراتم بگذرد خداییش دیگه چیزی بذهنم نرسید که حسب وظیفه بعرض شما برسانم که باعث تحرک شما بشود و از طرفی هم چون خیلی دلم میخواد اینجور افرادی که باحرفاشون که باورهای آدمها را به زیرسوال میبرند یا روحیه آدمهارا خراب و تضعیف مینمایند ..؟؟ در کل امیدوارم که در نهایت شما موفق و سربلند شوید و اگریه زمانی شیطان فریبتان داد که چنین راهکار غیر معمولی راعملی نمایید بدونید که خیلی خطرناک خواهدبود و البته هنوز نسخه دارد و .. و درمورد ابتدای سوال هم بگمانم یک جهش ژنتیکی یا متاسفانه تاثیر یک گناه کوچک یا حکمتی هوشمندانه تر که آینده ای متفاوت تر رابرای شما درنظر گرفته و یا .. و یا آزمونی در جهت سنجش میزان عشق و علاقه شما نسبت به باورهایتان و بلکه شدت علاقه به آنچه شما بظاهر به آنها معتقدمیباشید..}

{باسپاس}

نقل قول:

عرض سلام وتشکر خدمت استادامیدوار
استاد!!تفکردوقطبی رو میشه بیشترتوضیح بدین؟
رفتن به تبلیغ رو(امام جماعت شروع کردم ازامسال برای دبستانیا،سرمایه گذاری روی کودکان وتربیتشون خیلی برام ارزش داره وباهاشون راحتترم)
برام خیلی مهم نیست ولی ازاینکه بعضیها منو دلسرد می کنند بدم میاد مثل اینکه همین دیروز درپی پرس وجوهاش درمورد تبلیغ رفتن ازم پرسید وفهمید میرم مدرسه،گفت:مثلاًبلدی حرف بزنی،احساس میکنم بلدنیستی.
یه ضدحال به تمام معنا.ولی عرض کردم خیلی برام مهم نیست
تنوع مطالعاتی وعلمی:علاقه ی من برای مطالعه فقط مسائل تربیتی،اخلاقی وعرفانی و امثال ایناس.
یادداشت برداری:هم بکنم چرت میزنم وخطوط درهم برهم میشه نصف نیمه رها میکنم.
بی حوصلگیم رو چکار کنم؟حس درس خوندن نیست اونقدا، مثلاً نمیخوام برا ارشد بخونم حداقل فعلاً هرچندازموندن توی خونه(بدون تحصیل واشتغال) بدم میاد.
متأسفانه بخاطرشرایط خانواده(تعصبشون) بیرون رفتنم تنها محدودشده به حوزه نه کلاس فوق العاده میشه رفت ونه....حتی مسجد واینا


بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی و تشکر از برادر ارجمندم طاهر
تفکر دوقطبی یکی از تحریفات شناختی است که سبب می شود افراد در تصمیم گیری دچار خطا شوند و از انعطاف لازم در زدگی دور بیفتند. تفکر دو قطبی همان قانون غلط همه یا هیچ است، که ابتکار عمل و آزادی ذهن را محدود می کند، تفکر دوقطبی یعنی اینکه موضوعات و مسائل پیرامون، یا سیاه سیاه دیده شوند و یا سفید سفید و گزینه دیگری مثلا خاکستری و... مد نظر قرار نگیرند.
اینکه من یا باید به موقعیت"الف" برسم و یا در غیر اینصورت فردی شکست خورده هستم، اینکه یک کار یا باید آنطوری که من تصور می کنم و دوست دارم باید رقم بخورد و یا در غیر اینصورت فاقد ارزش است از مصادیق این نوع تفکر مسموم است.
لذا شایسته است با این نوع تفکر مقابله شود و راهها و گزینه های وسط را نیز در نظر بگیریم.

در مورد خاله محترم نیز، همان راه بی توجهی و اهمیت ندادن مورد نظر ماست و البته این بی توجهی لازم است از روی اختیار و انتخاب باشد و نه از روی استیصال و جبر.

فعالیت تبیلیغی را که شروع کرده اید بسیار کار ارزنده ای است، با استعانت از خدای متعال و رعایت اعتدال ( با پرهیز از افراط ) تلاش کنید تا این وظیفه را به خوبی انجام دهید. موفقیت شما در این مسیر سبب بالا رفتن اعتماد به نفس و میزان رضایت مندی شما خواهد شد.

در کنار مطالعه کتابهای مورد علاقه، برای تنوع دیگر موضوعات را نیز مطالعه کنید.

به تغذیه سالم( غذای سازگار با طبع و رعایت نکات پزشکی در طب سنتی) و خواب مناسب، توجه ویژه و اکید داشته باشید. در صورتیکه خواب و تغذیه شما طبق اصول باشد، در طی روز کمتر دچار خستگی و کوفتگی خواهید بود.

ایراد ندارد، همان مقداری را هم که می توانید، یادداشت برداری کنید( قرار شد از تفکر دو قطبی دور شویم)، پس یادداشت برداری اندک و در حد امکان نیز غنیمت است.

لازم است زمینه گفتگوی فردی آگاه و در عین دارای وجاهت، با خانواده فراهم شود تا آسیبهای سختگیری و محدودیتهای بدون وجه به ایشان گوشزد شود.
در صورت امکان به صورت حضوری با یک روانشناس مشورت کنید، تا مشخص شود علت بی حوصلگی ،افسردگی است و یا امری گذرا. در صورتیکه علائم افسردگی را در خود می بینید تا فراهم شدن مقدمات مراجعه به روانشناس با مطالعه تاپیکهای مربوطه از روش خودیاری استفاده کنید.

از درگاه خدای سبحان موفقیت شما را مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین.

موضوع قفل شده است