درخواست مشاوره و کمک در خصوص ناسازگاری همسر

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
درخواست مشاوره و کمک در خصوص ناسازگاری همسر

با عرض سلام خدمت همه عزیزان
من 28 ساله آقا هستم
خانم بنده خیلی ناسازگاری میکنن سر هرچیز کوچکی دعواهای بزرگی راه میندازن پرخواشگری تند خویی خودخواهیبد دهنی و بد اخلاقی ،حرف فقط حرف ایشون باشه لجباز ،بی حوصله کم صبر، غرغر کردن نوع صحبت عادی ایشونه، تحقیر میکنن، تهمت میزنن،کارتو بی ارزش میکنن و و فقط دنباله بهانه تراشی برای سرکوفت زدن بی ارزه جلوه دادن تهمت زدن و غیره.... دقیقا مثل مادرشون و این کار رو جلوی همه هم می کنن.....نمی دانم چیکار کنمایشون همسر دوم بنده هستن ازدواج قبلیم ۱۰ ماه بیشتر عمر نداشتاز زندگی حتی مسائل ابتدایی هم نمی دانننه غذای درست حسابی داریم نه برخورد درستی دارننه اداب معاشرت درست حسابیخلاصه گیر افتادم از چاله در اومدم افتادم تو چاه
کلا طبع من ارومه اوایل هم با ارومی و نرمی برخورد میکردم سعی میکردم با گفتگو مسائل حل کنیم که ایشون اصلا گفتگو کردن را بلد نیستناما این اواخر دست خودم نیست کمی تند شدم
دلیل طلاقم:همسر سابقم می خواستن رو من تسلت داشته باشن مادرشون دخالت می کرد و همش طلاق میخواستن اوایل من مقاونت می کردم اما بعدا که موافق کردم دیگه احساس بدی داشتم (تنفر)بعداز طلاق چند بار مراجعه کرد اما من بر نگشتم می گفت اشتباه کردیم خانوادهامون دخالت دادیم صورتی که خانواده من اصلا از و ضع من خبر نداشتنو چیزی نمی دونستن.
ایشون در خانواده پدری مشکل دارن.دو فرزند دختر هستند.بچه سالاری عدم احترام به پدر و مادر هر چه بچه ها میگن پدر مادر انجام می دهن حتی اگر پدر مخالف باشد مادر با پدر دعوا میکند و میپه حرف بچه رو انجام بده.مرز ارزش و غیر ارزش رو نمی دونن (در خانودشون نبوده).پدر بی ارزش و بی احترامه.پدر بی عرزه و ... به پدر هم مادر هم بچه ها بی ادبی بی احترامی بی ارزشی و ... میکنن مادر دائم در حال خورد کردن پدر
و ایشان می خواهند مثل پدرشان با من رفتار کنم
یه مشکل دیگه که منو از اوایل زندگی نسبت به گذشته ام سرکوفت میزنن
بلایی سرم اوردن که همسر سابقم برام فرشته شده 100 درجه بدتر از همسر قبلیمه
تاز فهمیدم که ایشون هنوز نتونست کنار بیان که من قبلا ازدواج کردم
خلاصه حسابی گیر کردم نمی دونم چیکار کنم حس تنفر دارم از یک طرف اگه بخوام طلاق بگیرم طلاق دومم دیگه نمیتونم زندگی کنم
از یک طرف زندگی مثل زهر مار شده برام هیچ امیدی هیچ دلخوشی... نمی دانم چیکار کنم
کمک کنید لطفا

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

mdh2385;418220 نوشت:
با عرض سلام خدمت همه عزیزان
من 28 ساله آقا هستم
خانم بنده خیلی ناسازگاری میکنن سر هرچیز کوچکی دعواهای بزرگی راه میندازن پرخواشگری تند خویی خودخواهیبد دهنی و بد اخلاقی ،حرف فقط حرف ایشون باشه لجباز ،بی حوصله کم صبر، غرغر کردن نوع صحبت عادی ایشونه، تحقیر میکنن، تهمت میزنن،کارتو بی ارزش میکنن و و فقط دنباله بهانه تراشی برای سرکوفت زدن بی ارزه جلوه دادن تهمت زدن و غیره.... دقیقا مثل مادرشون و این کار رو جلوی همه هم می کنن.....نمی دانم چیکار کنمایشون همسر دوم بنده هستن ازدواج قبلیم ۱۰ ماه بیشتر عمر نداشتاز زندگی حتی مسائل ابتدایی هم نمی دانننه غذای درست حسابی داریم نه برخورد درستی دارننه اداب معاشرت درست حسابیخلاصه گیر افتادم از چاله در اومدم افتادم تو چاه
کلا طبع من ارومه اوایل هم با ارومی و نرمی برخورد میکردم سعی میکردم با گفتگو مسائل حل کنیم که ایشون اصلا گفتگو کردن را بلد نیستناما این اواخر دست خودم نیست کمی تند شدم
دلیل طلاقم:همسر سابقم می خواستن رو من تسلت داشته باشن مادرشون دخالت می کرد و همش طلاق میخواستن اوایل من مقاونت می کردم اما بعدا که موافق کردم دیگه احساس بدی داشتم (تنفر)بعداز طلاق چند بار مراجعه کرد اما من بر نگشتم می گفت اشتباه کردیم خانوادهامون دخالت دادیم صورتی که خانواده من اصلا از و ضع من خبر نداشتنو چیزی نمی دونستن.
ایشون در خانواده پدری مشکل دارن.دو فرزند دختر هستند.بچه سالاری عدم احترام به پدر و مادر هر چه بچه ها میگن پدر مادر انجام می دهن حتی اگر پدر مخالف باشد مادر با پدر دعوا میکند و میپه حرف بچه رو انجام بده.مرز ارزش و غیر ارزش رو نمی دونن (در خانودشون نبوده).پدر بی ارزش و بی احترامه.پدر بی عرزه و ... به پدر هم مادر هم بچه ها بی ادبی بی احترامی بی ارزشی و ... میکنن مادر دائم در حال خورد کردن پدر
و ایشان می خواهند مثل پدرشان با من رفتار کنم
یه مشکل دیگه که منو از اوایل زندگی نسبت به گذشته ام سرکوفت میزنن
بلایی سرم اوردن که همسر سابقم برام فرشته شده 100 درجه بدتر از همسر قبلیمه
تاز فهمیدم که ایشون هنوز نتونست کنار بیان که من قبلا ازدواج کردم
خلاصه حسابی گیر کردم نمی دونم چیکار کنم حس تنفر دارم از یک طرف اگه بخوام طلاق بگیرم طلاق دومم دیگه نمیتونم زندگی کنم
از یک طرف زندگی مثل زهر مار شده برام هیچ امیدی هیچ دلخوشی... نمی دانم چیکار کنم
کمک کنید لطفا

بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
بر حسب فرمایشات شما، به نظر می رسد همسر جنابعالی علاوه بر اینکه استعداد اضطراب یا افسردگی را دارا است متاثر از سبک فرزندپروری غلط و روابط مخدوش والدین نیز هستند، به نحویکه ایشان درصدد اعمال الگوی همسری والدین، در زندگی خویش هستند.
در کنار این دو عامل عامل سومی نیز وجود دارد که سبب تشدید چنین رویکردی از سوی ایشان شده است که عبارتست از ذهنیت منفی ایشان از طلاق و ازدواج دوم شما. به تعبیری چون ایشان ازدواج مجدد جنابعالی را نوعی ضعف برای شما تلقی می کنند، پندار اینکه باید شما را مدیریت کنند را در وی تقویت می کند. بر پایه این نکات ضمن اینکه مراجعه حضوری شما به اتفاق یکدیگر به یک زوج درمانگر(کاپل تراپیست) یا خانواده درمانگر (فمیلی تراپیست) ضرورت دارد، شایسته است در منظر ایشان، از رفتارهایی که حاکی از خودسرزنشگری و ضعف شما به خاطر تجربه طلاق است خودداری کنید.

از درگاه خدای متعال نشاط و بالندگی را برای شما و زندگی مشترکتان مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

سلام
من خیلی وقت بود که این تاپیک و خونده بودم
خودتون بهتر از هر شخص دیگه ای میدونید که مشکلات زندگی تون چقدر و در چه حالیه
با سرزنش کردن یا دعوا چیزی حل نمیشه
همونطور که استاد امیدوار فرموند بهتره به مشاوره برید
یا حق

سلام ...
به نظره من هم شما حتما باید پیش روانشناس برین ... هزاران علت نهفته ممکن هست وجود داشته باشه ...
و ممکن هست صحبته من حرفی درست یا اشتباه باشه ...

به نظره من شما باید این کارها رو بکنین ...

1- هیچ وقت اجازه ندین مورده تحقیر یا توهین همسرتون قرار بگیرین ... هر وقت داشت شروع به غرغر میکرد محیط رو ترک کنین ... و وقتی که برگشتین انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده ...
2- همیشه محکم و با صلابت باشین ... کاره ما خانوم ها اینه که هی کرم بریزیم ... کاره شما آقایون هم اینه که محکم و مقتدر باشین ...
3- من فکر میکنم مشگله خانومتون عدم اعتماد به نفس باشه ... شاید به ظاهر خیلی هم اعتماد به نفسشون بالا باشه ... داد و بیداد میکنن ... غر غر میکنن ... ولی به نظره من این به خاطره این هست که همسرتون یه نوع افسردگی و حالت کمبوده اعتماد به نفس رو داره ...
4- بهشون ارزش بدین ... نمیدونم ... مثلا ماشینی به اسم خودتون بخرین و در اختیاره ایشون قرار بدین ... یا اگر وضع مالیتون زیاد خوب نیست ... ماشینتون رو شریکی سوار بشین ...
5- اگر میخوای هر صفتی رو به همسرت بدی ... باید اونقدر همسرت رو در اون جایگاه بشونی ... تا آخر سر همسرت اونجوری بشه ... اینقدر از اخلاق و رفتاره همسرت تعریف کن ... اینقدر از کمالات و آشپزی و هنرمندیش تعریف کن تا آخر سر اونجوری بشه ...
6- همیشه تو خونه محکم و مقتدر باش ... مشگل شما مربوط به مردهایی هست که تو خونه محکم و مقتدر نیستن ...
7- خاونم ها نظافت ... بوی بد ندادن ... براشون خیلی مهم هست ... اگر این چیزها رو رعایت نکنی ممکن هست از چشمشون بیوفتی ... و همیشه به دیده تحقیر بهت نگاه کنن ... همیشه منظم و مرتب باش.
8- تو خونه که هستی از لباس های روشن ... استفاده کن مثله عرق گیر سفید و ...
9- سعی کن همسرت رو درک کنی و موضوعات رو از جنبه اون ببینی ... همیشه از جمله درکت میکنم استفاده کن ... هی بگو درکت میکنم .
10- برین تو پارک محلتون ... والیبال بازی کنین ... یا بدبینتون ... درسته که والیبال یه ورزش بدنی هست ... اما همون پاسکاری هایی که انجام میدین ... باعثه یادگیری تعاملات تو زندگیتون میشه ... میفهمین چجوری باید به هم اعتماد کنین و چجوری با هم پاسکاری کنین ...
11- اگر ایشون به پدرشون احترام نمیزارن ... شما کاره خودتون رو انجام بدین ... اونقدر کتابی حرف بزنین ... اونقدر احترام بزارین ... که همسرتون هم مجبور بشه از اون پورت با شما و پدرش صحبت کنه ..
12- هر وقت خواست کاره شما رو بی ارزش کن ... محکم و با صلابت ... تنها بگین ... خیر اینجور که شما میگین نیست ... کاره من ارزشمند هست از این جهت که .... و دیگه هم به بحث و گفتگو ادامه ندین .
13- همیشه و همه جا طوری وانومود کنین که پشتیبانه کامله همسرتون هستین ... هر کس خواست ازش ایراد بگیره ... بگین من بهش گفتم اینجوری رفتار کنه ...
14- هیچ وقت در مورده همسر قبلیتون حرف نزنین ... حتی بدی هاش رو هم نگین ... طوری رفتار کنین که انگار کاملا فراموشش کردین ...

البته این چیزایی که من گفتم همه اش از بدیهیات بود ... و فکر میکنم خودتون هم این چیزها رو بدونین ...

ولی به هر حال بعضی موقع ها آدم ها دوست دارن با هم مشورت کنن و نظره همدیگه رو بدونن ...

اميدوار;418993 نوشت:
بسمه تعالی
یک زوج درمانگر(کاپل تراپیست) یا خانواده درمانگر (فمیلی تراپیست) ضرورت دارد، شایسته است در منظر ایشان، از رفتارهایی که حاکی از خودسرزنشگری و ضعف شما به خاطر تجربه طلاق است خودداری کنید.

سلام
باتشکر از راهنماییتون منظور از زوج درمانگر چیست؟ به کجا باید مراجعه کنم از لحاظ مذهبی برام مهمه مرکزمشاوره چون من تا حالا نشنیده بودم

FT_Mohammadi;419142 نوشت:
سلام ...
به نظره من هم شما حتما باید پیش روانشناس برین ... هزاران علت نهفته ممکن هست وجود داشته باشه ...
و ممکن هست صحبته من حرفی درست یا اشتباه باشه ...

به نظره من شما باید این کارها رو بکنین ...

1- هیچ وقت اجازه ندین مورده تحقیر یا توهین همسرتون قرار بگیرین ... هر وقت داشت شروع به غرغر میکرد محیط رو ترک کنین ... و وقتی که برگشتین انگار هیچ اتفاقی نیوفتاده ...
2- همیشه محکم و با صلابت باشین ... کاره ما خانوم ها اینه که هی کرم بریزیم ... کاره شما آقایون هم اینه که محکم و مقتدر باشین ...
3- من فکر میکنم مشگله خانومتون عدم اعتماد به نفس باشه ... شاید به ظاهر خیلی هم اعتماد به نفسشون بالا باشه ... داد و بیداد میکنن ... غر غر میکنن ... ولی به نظره من این به خاطره این هست که همسرتون یه نوع افسردگی و حالت کمبوده اعتماد به نفس رو داره ...
4- بهشون ارزش بدین ... نمیدونم ... مثلا ماشینی به اسم خودتون بخرین و در اختیاره ایشون قرار بدین ... یا اگر وضع مالیتون زیاد خوب نیست ... ماشینتون رو شریکی سوار بشین ...
5- اگر میخوای هر صفتی رو به همسرت بدی ... باید اونقدر همسرت رو در اون جایگاه بشونی ... تا آخر سر همسرت اونجوری بشه ... اینقدر از اخلاق و رفتاره همسرت تعریف کن ... اینقدر از کمالات و آشپزی و هنرمندیش تعریف کن تا آخر سر اونجوری بشه ...
6- همیشه تو خونه محکم و مقتدر باش ... مشگل شما مربوط به مردهایی هست که تو خونه محکم و مقتدر نیستن ...
7- خاونم ها نظافت ... بوی بد ندادن ... براشون خیلی مهم هست ... اگر این چیزها رو رعایت نکنی ممکن هست از چشمشون بیوفتی ... و همیشه به دیده تحقیر بهت نگاه کنن ... همیشه منظم و مرتب باش.
8- تو خونه که هستی از لباس های روشن ... استفاده کن مثله عرق گیر سفید و ...
9- سعی کن همسرت رو درک کنی و موضوعات رو از جنبه اون ببینی ... همیشه از جمله درکت میکنم استفاده کن ... هی بگو درکت میکنم .
10- برین تو پارک محلتون ... والیبال بازی کنین ... یا بدبینتون ... درسته که والیبال یه ورزش بدنی هست ... اما همون پاسکاری هایی که انجام میدین ... باعثه یادگیری تعاملات تو زندگیتون میشه ... میفهمین چجوری باید به هم اعتماد کنین و چجوری با هم پاسکاری کنین ...
11- اگر ایشون به پدرشون احترام نمیزارن ... شما کاره خودتون رو انجام بدین ... اونقدر کتابی حرف بزنین ... اونقدر احترام بزارین ... که همسرتون هم مجبور بشه از اون پورت با شما و پدرش صحبت کنه ..
12- هر وقت خواست کاره شما رو بی ارزش کن ... محکم و با صلابت ... تنها بگین ... خیر اینجور که شما میگین نیست ... کاره من ارزشمند هست از این جهت که .... و دیگه هم به بحث و گفتگو ادامه ندین .
13- همیشه و همه جا طوری وانومود کنین که پشتیبانه کامله همسرتون هستین ... هر کس خواست ازش ایراد بگیره ... بگین من بهش گفتم اینجوری رفتار کنه ...
14- هیچ وقت در مورده همسر قبلیتون حرف نزنین ... حتی بدی هاش رو هم نگین ... طوری رفتار کنین که انگار کاملا فراموشش کردین ...

البته این چیزایی که من گفتم همه اش از بدیهیات بود ... و فکر میکنم خودتون هم این چیزها رو بدونین ...

ولی به هر حال بعضی موقع ها آدم ها دوست دارن با هم مشورت کنن و نظره همدیگه رو بدونن ...

باسلام و تشکر
ایشان اجازه نمی دن شما با صلابت باشید ایشون برخورد فیزیکی هم دارن مسائل را با قلدری و خشونت پیش می برن
هر مسئله که عنوان میکنن اگه شما موافق بودی که خوبه.اما اگر مخالف باشید براشون اهمیت نداره کار خودشونو میکنن در هر مسئله خودشون و نظر خودشون میبینن ولی اگر شما در کوچکترین مسئله باهاشون مشورت نکنید غوغایی بپا میکنن
چپ راست خواسته دارن دستور میدن یه غذا رو میخوان بذارن شمارو بیست دفعه بلند میکنن مثلا پاشو این نمک بده دوباره پاشو این زردچوبه رو بده و.....البته من کمک کردن رو دوست دارم و اعتقاد دارم اما اگه دوطرفه باشه
اینکه میفرمایید پشتیبان اتفاقا یکی از مشکلات ما همینه ایشون میگن چرا پشتیبان من نیستی اما مشکل اینه که تعبییر ایشون از پشتیبان چیه؟ که بماند کاملا غیر منطقی (کسی که تا حالا برای کار اشتباهش دعوا یا تنبه نشده یا هر بار کار اشتباه بکنه بهشم جایزه بدن چه نوع دیدی داره)
ازدواج تو دیدیشون یعنی مرد باید همه خواسته های زن را انجام دهد و دیگر هیچ
به من بعضی مواقع میگن چرا اینقدر کتابی صحبت میکنی

mdh2385;419682 نوشت:

باسلام و تشکر
ایشان اجازه نمی دن شما با صلابت باشید ایشون برخورد فیزیکی هم دارن مسائل را با قلدری و خشونت پیش می برن
هر مسئله که عنوان میکنن اگه شما موافق بودی که خوبه.اما اگر مخالف باشید براشون اهمیت نداره کار خودشونو میکنن در هر مسئله خودشون و نظر خودشون میبینن ولی اگر شما در کوچکترین مسئله باهاشون مشورت نکنید غوغایی بپا میکنن
چپ راست خواسته دارن دستور میدن یه غذا رو میخوان بذارن شمارو بیست دفعه بلند میکنن مثلا پاشو این نمک بده دوباره پاشو این زردچوبه رو بده و.....البته من کمک کردن رو دوست دارم و اعتقاد دارم اما اگه دوطرفه باشه
اینکه میفرمایید پشتیبان اتفاقا یکی از مشکلات ما همینه ایشون میگن چرا پشتیبان من نیستی اما مشکل اینه که تعبییر ایشون از پشتیبان چیه؟ که بماند کاملا غیر منطقی (کسی که تا حالا برای کار اشتباهش دعوا یا تنبه نشده یا هر بار کار اشتباه بکنه بهشم جایزه بدن چه نوع دیدی داره)
ازدواج تو دیدیشون یعنی مرد باید همه خواسته های زن را انجام دهد و دیگر هیچ
به من بعضی مواقع میگن چرا اینقدر کتابی صحبت میکنی

با سلام خدمته شما ...
اولا این موضوع رو بگم که من کارشناس نیستم و مطمینا پیشنهاد هایی که بتون دادم در حد پیشنهاد هست و هزار علت میتونه داشته باشه ...
مثلا ممکن هست سطح هورمون مردونه خانومتون رفته باشه بالا و بنده خدا عصبی شده باشه و حالت های مدیریتی به خودش گرفته باشه ...
پس حتما حتما باید به روانشناس مراجعه کنید ... که یه محک درست و حسابی ازتون به عمل بیاد ....

1- شما میگین ایشون اجازه نمیدن من با صلابت باشم ... گفتم ... کاره ما خانوما همینه ... ما باید سوسه بیایم ... کرم بریزیم ... اذیت کنیم ... نقشه بکشیم ... تا شما آقایون رو به چالش بکشیم .... ولی شما باید کاره خودتون رو بکنید ... باید محکم و با صلابت باشین ....
2- فکر میکنم رابطه شما تو یکدوری افتادی و این علایمی که عنوان میکنین نتیجه اون باشه ... اگر شما روزه اولی که چنین حالتهای مدیرانه از ایشون دیدین ... درخواستشون رو بی پاسخ میزاشتین ... پورت رو باز نمیکردین .... الان بهتون نمیگفتن زرد چوبه بده ....
3- غوغا میکنه که بکنه ... یه چیزی هم بگم ... برخی از آقایون ... اصلا تیتیش هستن ( خواهشا به دل نگیرید ... نه من شما رو میشناسم نه شما منو ... ) دوست دارن خانومشون حکم فرمایی کنه ... وقتی قضیه حاد شد ... ناراحت میشن ...
4- شاید اصلا خانومتون فکر میکنن ... شما از این نوع رفتار راضی هستی ...
5- اگر این بار خواست پورته فرمانروایی رو رو شما باز کنه ... مثلا بگه زرد چوبه رو بده ... یه اخمی بکن و برو بیرون شام بخور و بعدش هم بگو شام بیرون خوردم ...
6- ازدواج تو دیده همه خانوم ها یعنی همین ... خانوم ها دنباله شوهری هستند که در بست در خدمتشون باشه .... مثلا : ( پول براشون بیاره ... یکی باشه که نازشون رو خریدار باشه ... یکی باشه که بهشون مهر ورزی کنه ... یکی باشه که براشون احترام قایل باشه ... مثله مرد پشتشون باشه و ... ) و شما هم باید این کارها رو بکنین و در عین حال بابته انجام دادن این کارها به خودتون حالت مدیرانه و فرمانروا بودن بدین ... وگرنه خبری نیست .
7- در مورده کتابی صحبت کردن هم ... نهایتا یکی پیروز میشه .... یا شما بهشون یاد میدین که احترام نگه دارن .... یا ایشون یاید یاد بگیرن که حرمت نگه دارن ... درنهایت یکیتون موفق میشین ... اون کسی که تو کارش انرژی بیشتری بزاره ...
8- و درنهایت پیشنهادم اینه که اقتدارداشته باشین و پورتهایی که ایشون تو اون پورتها حالت مدیرانه به خودشون میگیرن رو کاملا ببندید ...
9- اگر هم حالات هاتون زیاد مردونه نیست ناراحت نباشین ... پیدا میکنین ... مطمین مطمین باشین ... ممکن هست اقتدارتون رو مسخره کنه ... مثلا بگه متحول شدی .... ولی باز نباید کوتاه بیاین ... میگم ما خانوما ذاتا اینجوری هستیم ...
10- اگر میتونی برو بدنسازی ... 6 ماهه بدنت توپ میشه ...
11 - شوهر ... یعنی شوهر ... من حتی مخالفه این هستم که شوهر رو دوست ترجمه کنیم ...

البته ... تمام اینها حدس و گمان هست ... ومن کارشناس نیستم ... در حد یه مشورت .

FT_Mohammadi;419775 نوشت:
با سلام خدمته شما ...
اولا این موضوع رو بگم که من کارشناس نیستم و مطمینا پیشنهاد هایی که بتون دادم در حد پیشنهاد هست و هزار علت میتونه داشته باشه ...
مثلا ممکن هست سطح هورمون مردونه خانومتون رفته باشه بالا و بنده خدا عصبی شده باشه و حالت های مدیریتی به خودش گرفته باشه ...
پس حتما حتما باید به روانشناس مراجعه کنید ... که یه محک درست و حسابی ازتون به عمل بیاد ....

1- شما میگین ایشون اجازه نمیدن من با صلابت باشم ... گفتم ... کاره ما خانوما همینه ... ما باید سوسه بیایم ... کرم بریزیم ... اذیت کنیم ... نقشه بکشیم ... تا شما آقایون رو به چالش بکشیم .... ولی شما باید کاره خودتون رو بکنید ... باید محکم و با صلابت باشین ....
2- فکر میکنم رابطه شما تو یکدوری افتادی و این علایمی که عنوان میکنین نتیجه اون باشه ... اگر شما روزه اولی که چنین حالتهای مدیرانه از ایشون دیدین ... درخواستشون رو بی پاسخ میزاشتین ... پورت رو باز نمیکردین .... الان بهتون نمیگفتن زرد چوبه بده ....
3- غوغا میکنه که بکنه ... یه چیزی هم بگم ... برخی از آقایون ... اصلا تیتیش هستن ( خواهشا به دل نگیرید ... نه من شما رو میشناسم نه شما منو ... ) دوست دارن خانومشون حکم فرمایی کنه ... وقتی قضیه حاد شد ... ناراحت میشن ...
4- شاید اصلا خانومتون فکر میکنن ... شما از این نوع رفتار راضی هستی ...
5- اگر این بار خواست پورته فرمانروایی رو رو شما باز کنه ... مثلا بگه زرد چوبه رو بده ... یه اخمی بکن و برو بیرون شام بخور و بعدش هم بگو شام بیرون خوردم ...
6- ازدواج تو دیده همه خانوم ها یعنی همین ... خانوم ها دنباله شوهری هستند که در بست در خدمتشون باشه .... مثلا : ( پول براشون بیاره ... یکی باشه که نازشون رو خریدار باشه ... یکی باشه که بهشون مهر ورزی کنه ... یکی باشه که براشون احترام قایل باشه ... مثله مرد پشتشون باشه و ... ) و شما هم باید این کارها رو بکنین و در عین حال بابته انجام دادن این کارها به خودتون حالت مدیرانه و فرمانروا بودن بدین ... وگرنه خبری نیست .
7- در مورده کتابی صحبت کردن هم ... نهایتا یکی پیروز میشه .... یا شما بهشون یاد میدین که احترام نگه دارن .... یا ایشون یاید یاد بگیرن که حرمت نگه دارن ... درنهایت یکیتون موفق میشین ... اون کسی که تو کارش انرژی بیشتری بزاره ...
8- و درنهایت پیشنهادم اینه که اقتدارداشته باشین و پورتهایی که ایشون تو اون پورتها حالت مدیرانه به خودشون میگیرن رو کاملا ببندید ...
9- اگر هم حالات هاتون زیاد مردونه نیست ناراحت نباشین ... پیدا میکنین ... مطمین مطمین باشین ... ممکن هست اقتدارتون رو مسخره کنه ... مثلا بگه متحول شدی .... ولی باز نباید کوتاه بیاین ... میگم ما خانوما ذاتا اینجوری هستیم ...
10- اگر میتونی برو بدنسازی ... 6 ماهه بدنت توپ میشه ...
11 - شوهر ... یعنی شوهر ... من حتی مخالفه این هستم که شوهر رو دوست ترجمه کنیم ...

البته ... تمام اینها حدس و گمان هست ... ومن کارشناس نیستم ... در حد یه مشورت .


سلام
تشکر از پیشنهاداتون
گفتن چند مطلب رو ضرروری میدونم
1- اینکه حتما بنده اشتباهاتی داشته ام و این اشتباهات بر روی ایشان با توجه به نوع تربیت و فرهنگ خانوادگی ایشان تاثیر را چند برابر بدتر کرده
2-رابطه ما خیلی پیچیده شده این یک واقعیت که کار را به شدت سخت کرده
3-من اینطور که میفرمایید نیستم،بنده از غوغا نمی ترسم اما ایشان حدی نمیشناسن و کارهای بدور از عقل انجام میدن(مثال اگر دعوایی پیش بیاد ساعت 2شب ایشان به سرعت چادر سر کرده و بدون توجه به هیچ چیز خانه را ترک می کنن و حتی اگه دنبال ایشان هم برویم توی خیابان ابرو ریزی میکنن ونمیشه دنبالشون رفت، بنظرتون من چیکار باید بکنم برای حفظ حیثیت و امنیت خانواده ام، یا باید جلوی ایشان را بگیرم که به برخورد فیزیکی میکشه (حس مردونشون زیاده) و تا نرن بیرون کوتاه نمیان. حتی میگم من میبرم خطرناکه شبه قبول نمیکنن... یا باید بی خیال بشم و منتظر... که این مسائل اتفاق افتاده که عرض میکنم)سر هر مسئله پای پدر و مادرشون وسط میکشن اونها هم که بچه را تایید می کنن فقط برای اینکه دل بچه نشکنه؟؟!!!!
4-خیر گفته ام که ناراضی هستم
5-اگه من اینکارو بکنم همان مسائل و کارهای (3) کمترین کاریه که میکنن
در پایان اصلا شرایط منو تصور کنید کسی که آموزش های ابتدایی یک زندگی دونفری رو ندیده،و حتی ایدئولوژی های کامل اشتباهی به مسائل داره و نمی دانه که اینها هم اشتباه و از همه بدتر ادعا هم میکنه و بدتر از اینکه شمارو هم زیر سوال میبره
نمی دانستم امتحان زندگی اینقدر سخته ،فقط اینو میدونم که خودم اشتباه کردم که برنامه زندگیم شده این.
از دست خودم خیلی ناراحتم خودم بدترم که از یک سوراخ دوبار گزیده شدم

mdh2385;419837 نوشت:
(مثال اگر دعوایی پیش بیاد ساعت 2شب ایشان به سرعت چادر سر کرده و بدون توجه به هیچ چیز خانه را ترک می کنن و حتی اگه دنبال ایشان هم برویم توی خیابان ابرو ریزی میکنن ونمیشه دنبالشون رفت، بنظرتون من چیکار باید بکنم برای حفظ حیثیت و امنیت خانواده ام، یا باید جلوی ایشان را بگیرم که به برخورد فیزیکی میکشه (حس مردونشون زیاده) و تا نرن بیرون کوتاه نمیان.

خیلی جالبه

mdh2385;418220 نوشت:
حتی مسائل ابتدایی هم نمی دانننه غذای درست حسابی داریم نه برخورد درستی دارننه اداب معاشرت درست حسابیخلاصه گیر افتادم از چاله در اومدم افتادم تو چاه

فکر کنم شما خیلی روی نکات منفی حساس شدین که خوبی هاشو نمیبیند شاید از دید مثبت نگاه کنید خوبی هاشون بیشتر از بدی هاش باشه

mdh2385;419837 نوشت:
شرایط منو تصور کنید کسی که آموزش های ابتدایی یک زندگی دونفری رو ندیده،و حتی ایدئولوژی های کامل اشتباهی به مسائل داره و نمی دانه که اینها هم اشتباه و از همه بدتر ادعا هم میکنه و بدتر از اینکه شمارو هم زیر سوال میبره
نمی دانستم امتحان زندگی اینقدر سخته ،فقط اینو میدونم که خودم اشتباه کردم که برنامه زندگیم شده این.

به نظر من باید خیلی بهش محبت کنید تا تحت تاثیر محبت شما رفتارش عوض بشه ( از محبت خارها گل میشود ) :Gol:

در صورته امکان بگین چند درصد این موارد رو دارن ؟؟؟

1- خود بزرگ بين هستند و حس غلو شده اي از اهميت فردي دارند و خود را بهتر از ديگران مي دانند.
۲ - فانتزي قدرت، موفقيت و زيبايي مشغوليت ذهني آن ها است.
۳ - در برقراري روابط سالم مشکل دارند.
۴ - به تحسين و تعريف و تمجيد نياز دائمي دارند.
۵ - به شدت خود را حق به جانب مي دانند.
۶ - انتظار دارند ديگران مطابق نظرات و انتظارات آنان عمل کنند.
۷ - قادر به تشخيص احساسات و نيازهاي ديگران نيستند.
۸ - به سوءاستفاده از ديگران تمايل دارند.
۹ - به ديگران حسادت مي ورزند و باور دارند که ديگران نسبت به آنان حسادت دارند.
۱۰ - اعتماد به نفس آنان به شدت شکننده است و تحمل کوچک ترين انتقادي را ندارند.
11- در کامیابی ها و پیروزی ها و توانایی های خود گزافه پردازی کند یا بدون آنکه به موفقیت شایسته یی دست یافته باشد، انتظار داشته باشد او را آدم بزرگ و مهمی بدانند .
12- مشغولیت ذهنی اش خیالاتی همچون موفقیت، قدرت، استادی، ذکاوت، زیبایی یا محبوب و دوست داشتنی بودن در اندازه یی بی کران (نامحدود) باشد.
13- باور داشته باشد که «استثنایی» است و تنها دیگر افراد یا موسسه های استثنایی یا رده بالا می توانند او را درک کنند یا با او رابطه داشته باشند.
14- نیاز داشته باشد به شکلی افراطی و بیش از اندازه مورد ستایش و تحسین قرار گیرد.
15- احساس بر حق بودن داشته باشد؛ یعنی به شکل نامعقولی انتظار داشته باشد برخوردی خوشایند و ویژه و منحصر به فرد با او صورت گیرد یا اینکه دیگران خود به خود تسلیم خواسته هایش شوند.
16- در روابط بین فردی استثمارگر باشد، یعنی از امتیازات دیگران برای رسیدن به اهداف و خواست های خود سود جوید.
17- حس همدلی نداشته باشد، یعنی دلبستگی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد.
18- اغلب به دیگران حسودی کند یا بر این باور باشد که دیگران به او حسودی می کنند.
19- رفتارها و نگرش هایش پرافاده و تکبرآمیز باشد.
20 - انتقاد پذیر نیست .
21- حسه همدردی نداره ... اگر موجودی رو ببینه که داره درد میکشه به راحتی از کنارش رد میشه ...

و اگر براتون امکان داره بگین ...
اگر خانومتون همین الان نوشته ها و پستهای شما رو میخوندن ... چه حرف حسابی میزدند ...

سلام به شما دوست عزیز، واقعا متاسف شدم از خواندن مشکلاتتون، نظر شخص خودمو می گم، به نظر می اد آب بدجور از راه در رفته، پیش مشاور برید حتما، شاید کارشناسان بتونن معرفی کنن،
تو حرف هاتون به چندتا نکته برخوردم یکشو می گم خدمتون به نظر می اد خانومتون از طلاق نمی ترسه و چون فکر می کنه شما اگه طلاق بده بودی تا الان این کارو کرده بودی، دیگه دور گرفته، ولی به نظر من اگه با مشاوره هم حل نشد لحضه ای در طلاق دادن این زن تردید نکن،
:Ghamgin::Ghamgin:

vahid.q;419973 نوشت:
تو حرف هاتون به چندتا نکته برخوردم یکشو می گم خدمتون به نظر می اد خانومتون از طلاق نمی ترسه و چون فکر می کنه شما اگه طلاق بده بودی تا الان این کارو کرده بودی، دیگه دور گرفته، ولی به نظر من اگه با مشاوره هم حل نشد لحضه ای در طلاق دادن این زن تردید نکن،

تو رو خدا اینجوری نظر ندید
زشته به خدا .........شما هر چه سریعتر به مشاور مراجه کنید ....
بغیه اش رو بسپرید به خدا ..ان شاءالله که مشکلتون حل بشه

FT_Mohammadi;419852 نوشت:
در صورته امکان بگین چند درصد این موارد رو دارن ؟؟؟


سلام
نمیشه درصد گفته ولی کلمه درسته به نظرم معنی اینو میده که خیلی درصد بالایی داره
1- درسته
2- درسته
3- درسته
4- درسته
5- درسته
6- درسته
7- درسته
8- نمیشه نظر داد
9- درسته
10- درسته
11- درسته
12- درسته
14- درسته
15-درسته
16- درسته
17- درسته
18- درسته
19- درسته
20- درسته
21- مثلا اگه من بخورم زمین درد بکشم میخنده
احتمالا شروع به توهین و نسبت دادن این گونه مسائل به خودم میکردند

mdh2385;420246 نوشت:
سلام
نمیشه درصد گفته ولی کلمه درسته به نظرم معنی اینو میده که خیلی درصد بالایی داره
1- درسته
2- درسته
3- درسته
4- درسته
5- درسته
6- درسته
7- درسته
8- نمیشه نظر داد
9- درسته
10- درسته
11- درسته
12- درسته
14- درسته
15-درسته
16- درسته
17- درسته
18- درسته
19- درسته
20- درسته
21- مثلا اگه من بخورم زمین درد بکشم میخنده
احتمالا شروع به توهین و نسبت دادن این گونه مسائل به خودم میکردند

با سلام خدمته شما ...
من فکر میکنم ... شما اطلاعاته درستی رو از همسرتون بیان نکردین ...
به عبارته دیگه به نظره من یه آدم نمیتونه تمام این خصوصیات رو به صورته همزمان داشته باشه ...
چون اگر اینجوری باشه ... عملا چنین شخصی نمیتونه زندگی کنه ...
دوستی نداره ... آشنایی نداره ... منافعش تامین نمیشه ...
و این عمل باعث میشه یه فیدبکی روی تصمیماتش داشته باشه ....
پس بنابراین رو اعمالش تجدید نظر میکنه و خودش رو اصلاح میکنه ...
معمولا انسانها برای کسبه منافعشون هم که باشه ...
جاهایی کوتاه میان و جاهایی به دنباله منافعشون میگردند ...
در نهایت
اینجور مطالب رو هم نمیشه ... اینجوری حل کرد ...
باید شما یه مشاوره حضوری تشریف ببرین ...

با تشکر از پاسخگویتون .

FT_Mohammadi;420254 نوشت:
با سلام خدمته شما ...
من فکر میکنم ... شما اطلاعاته درستی رو از همسرتون بیان نکردین ...
به عبارته دیگه به نظره من یه آدم نمیتونه تمام این خصوصیات رو به صورته همزمان داشته باشه ...
چون اگر اینجوری باشه ... عملا چنین شخصی نمیتونه زندگی کنه ...
دوستی نداره ... آشنایی نداره ... منافعش تامین نمیشه ...
و این عمل باعث میشه یه فیدبکی روی تصمیماتش داشته باشه ....
پس بنابراین رو اعمالش تجدید نظر میکنه و خودش رو اصلاح میکنه ...
معمولا انسانها برای کسبه منافعشون هم که باشه ...
جاهایی کوتاه میان و جاهایی به دنباله منافعشون میگردند ...
در نهایت
اینجور مطالب رو هم نمیشه ... اینجوری حل کرد ...
باید شما یه مشاوره حضوری تشریف ببرین ...

با تشکر از پاسخگویتون .


سلام
این مواردی که فرمودید چندین مورد تکراری بود
من هم بخاطر همین گفتم که نمیشه درصدی گفت البته پاسخ من هم مبهم بنظر میرسه که طبیعیه چون مسائل باید مصداقی عنوان بشه . دوستان مرکز مشاوره خوب و مذهبی اگر میشناسید معرفی فرمایید

اميدوار;418993 نوشت:
بسمه تعالی
با عرض سلام و تحیت محضر جنابعالی
بر حسب فرمایشات شما، به نظر می رسد همسر جنابعالی علاوه بر اینکه استعداد اضطراب یا افسردگی را دارا است متاثر از سبک فرزندپروری غلط و روابط مخدوش والدین نیز هستند، به نحویکه ایشان درصدد اعمال الگوی همسری والدین، در زندگی خویش هستند.
در کنار این دو عامل عامل سومی نیز وجود دارد که سبب تشدید چنین رویکردی از سوی ایشان شده است که عبارتست از ذهنیت منفی ایشان از طلاق و ازدواج دوم شما. به تعبیری چون ایشان ازدواج مجدد جنابعالی را نوعی ضعف برای شما تلقی می کنند، پندار اینکه باید شما را مدیریت کنند را در وی تقویت می کند. بر پایه این نکات ضمن اینکه مراجعه حضوری شما به اتفاق یکدیگر به یک زوج درمانگر(کاپل تراپیست) یا خانواده درمانگر (فمیلی تراپیست) ضرورت دارد، شایسته است در منظر ایشان، از رفتارهایی که حاکی از خودسرزنشگری و ضعف شما به خاطر تجربه طلاق است خودداری کنید.

از درگاه خدای متعال نشاط و بالندگی را برای شما و زندگی مشترکتان مسئلت دارم.

و آخر دعوانا ان الحمدالله رب العالمین

سلام عین داستان شما برای یکی از نزدیکان من هم اتفاق افتاد من نمی دونم چرا اغلب خانم ها کم کم دارن به این سمت و سو کشیده می شن نمی دونم از ماهواره هست نمی دونم از صدا و سیما هست نمی دونم والله البته دوست نزدیک ما همسرش عشق خارج بود و همه زندگیشو رها کرد و رفت اونجا
فقط می خوام بگم که اگر امروز گفتید چشم تا همیشه باید بگید چشم ،یک جایی باید مقاومت کنید مطمعن باشید با این وضعیت نمی شه زندگی کرد یا باید شما با این وضعیت کنار بیایید یا اینکه همسرتون عوض بشه که حتما به مشاور مراجعه کنید
دوست نزدیک ما همسرش خونه پدریشون هم بنام خودش کرد الان که شما گفتید دقیقا همین رو تعریف می کرد می گفت زنش می گفت برو مغازه فلان چیز بخر اینکارو بکن اونکارو بکن یک بار نشد که نظرش برگرده آخرش هم گفت ما با هم نمی سازیم و رها کرد رفت خارج این دوست ما هم چون همیشه می گفت چشم بازم گفت چشم و رضایت داد که برود خارج از کشور زندگی کنه حالا پشیمان
بنظر من حتما به یک مشاور مراجعه کنید
یا علی

[="#008000"]هوالعالم

در اين زمان كه مساله به اصطلاح بيخ پيدا كرده
همونطور كه قبلا توسط مشاورين محترم بيان شده
ميبايست شخصي با تجربه به عنوان مشاور يا قاضي عادل مثل پدر و مادراني دلسوز و سينه سوخته يا پزشكي حاذق
با برانداز موقعيت و وضعيت هر دو طرف مساله رو ختم به خير كنند ...

[="#000080"]درمان با نظر ديگراني كه شناختي از چنين رفتار و خصوصيات ندارند وقت زيادي ميگيره
و ممكنه خداي ناكرده با تشخيص نادرست خسارات جبران ناپذيري وارد كنند ...
كه عاقلانه نيست . چون مشكل حاد شده [/]

[="#8B4513"]در بعد معنوي و دارالشفاي معنوي
دعوت به توبه و طهارت ميشه و زيارت و مداومت در عبادت به همراه صبر و مقاومت ...
اين دعوت بايد بطوري انجام بشه تا امر به شخص مشتبه نشه كه كار سختي بوده و از هر كسي ساخته نيست .
[/]
خانم ها حساس هستند
مثلا ممكنه حتي با توهم خيانت همسر! به راه ناسازگاريِ بي دليل منحرف بشند و خضوع يا توان برگشت نداشته باشند ...
كه بايد با صبر و دقت پاي درد دل اونها نشست و دلايل اين ناسازگاري رو بطور غير مستقيم سنجيد و فهميد .

[="#8B4513"]
اما بهترين روش براي بنده مدعي , روش خداي متعال است
فرصتي براي آزمايش بنده هاي مدعي تا جايي كه به ناتواني خود در برابر خدا و خوبيها پي برده و خود اعتراف كنند .[/] [/]

mdh2385;418220 نوشت:
با عرض سلام خدمت همه عزیزان
من 28 ساله آقا هستم
خانم بنده خیلی ناسازگاری میکنن سر هرچیز کوچکی دعواهای بزرگی راه میندازن پرخواشگری تند خویی خودخواهیبد دهنی و بد اخلاقی ،حرف فقط حرف ایشون باشه لجباز ،بی حوصله کم صبر، غرغر کردن نوع صحبت عادی ایشونه، تحقیر میکنن، تهمت میزنن،کارتو بی ارزش میکنن و و فقط دنباله بهانه تراشی برای سرکوفت زدن بی ارزه جلوه دادن تهمت زدن و غیره.... دقیقا مثل مادرشون و این کار رو جلوی همه هم می کنن.....نمی دانم چیکار کنمایشون همسر دوم بنده هستن ازدواج قبلیم ۱۰ ماه بیشتر عمر نداشتاز زندگی حتی مسائل ابتدایی هم نمی دانننه غذای درست حسابی داریم نه برخورد درستی دارننه اداب معاشرت درست حسابیخلاصه گیر افتادم از چاله در اومدم افتادم تو چاه
کلا طبع من ارومه اوایل هم با ارومی و نرمی برخورد میکردم سعی میکردم با گفتگو مسائل حل کنیم که ایشون اصلا گفتگو کردن را بلد نیستناما این اواخر دست خودم نیست کمی تند شدم
دلیل طلاقم:همسر سابقم می خواستن رو من تسلت داشته باشن مادرشون دخالت می کرد و همش طلاق میخواستن اوایل من مقاونت می کردم اما بعدا که موافق کردم دیگه احساس بدی داشتم (تنفر)بعداز طلاق چند بار مراجعه کرد اما من بر نگشتم می گفت اشتباه کردیم خانوادهامون دخالت دادیم صورتی که خانواده من اصلا از و ضع من خبر نداشتنو چیزی نمی دونستن.
ایشون در خانواده پدری مشکل دارن.دو فرزند دختر هستند.بچه سالاری عدم احترام به پدر و مادر هر چه بچه ها میگن پدر مادر انجام می دهن حتی اگر پدر مخالف باشد مادر با پدر دعوا میکند و میپه حرف بچه رو انجام بده.مرز ارزش و غیر ارزش رو نمی دونن (در خانودشون نبوده).پدر بی ارزش و بی احترامه.پدر بی عرزه و ... به پدر هم مادر هم بچه ها بی ادبی بی احترامی بی ارزشی و ... میکنن مادر دائم در حال خورد کردن پدر
و ایشان می خواهند مثل پدرشان با من رفتار کنم
یه مشکل دیگه که منو از اوایل زندگی نسبت به گذشته ام سرکوفت میزنن
بلایی سرم اوردن که همسر سابقم برام فرشته شده 100 درجه بدتر از همسر قبلیمه
تاز فهمیدم که ایشون هنوز نتونست کنار بیان که من قبلا ازدواج کردم
خلاصه حسابی گیر کردم نمی دونم چیکار کنم حس تنفر دارم از یک طرف اگه بخوام طلاق بگیرم طلاق دومم دیگه نمیتونم زندگی کنم
از یک طرف زندگی مثل زهر مار شده برام هیچ امیدی هیچ دلخوشی... نمی دانم چیکار کنم
کمک کنید لطفا


سلام و عرض ادب

به انجمن گفتگوی دینی خوش آمدید

بنده هم از این مواردی که بیان کردید بسیار متاثر شدم

مسافر درون;420263 نوشت:
نمی دونم از ماهواره هست نمی دونم از صدا و سیما هست نمی دونم والله

بنده هم میخواستم این سوال رو از شما بپرسم

آیا در منزل ماهواره دارید؟ یا اینکه ایشون در منزل پدری ماهواره تماشا میکردند؟

اگر بله سعی کنید ماهواره رو به هر ترفندی که ایجاد تنش نکنه از زندگیتون حذف کنید.

اگر خیر یک وقتی که ایشون حالشون خوبه و شادند و احتمالا در تفریح به سر میبرید و آرامند سعی کنید با نرمی با ایشون گفتگو کنید.

باهاشون با آرامش صحبت کنید و از ایشون بخواید برای بهتر شدن اوضاع زندگیتون راهکار بدن.

هر چند با این اوضاعی که فرمودید به نظر میرسه کلا دید ایشون نسبت به همسر دید مثبتی نیست که چنین رفتاری از خودشون نشون میدن.

پس ممکنه بگن مردا فلان و بیسار و... و شما سعی کنید خشمگین نشید بلکه از همین حرف ها استفاده کنید برای اثبات خلاف تصور او

ممکنه نتونید اون لحظه اثباتش کنید بلکه سعی کنید با رفتار خودتون به مرور زمان این کار رو انجام بدید

در همون گفتگو اگر آرامش خودتون رو حفظ کنید ممکنه بتونید برای شرکت در جلسه مشاوره راضی ش کنید (چون احتمال داره در برابر رفتن نزد مشاور مقاومت کنند )

در مورد مرکز مشاوره این تاپیکهای زیر رو مطالعه کنید

معرفی سایتهای مشاوره-تلفنی


معرفی مراکز معتبر پاسخگویی دینی کشور به همراه آدرس سایت،تلفن و پیامک


این نرم افزار هم نرم افزار مفیدیه به دردتون میخوره

کتاب درمانی*|♥|♥|*نرم افزار جدید انجمن مشاوره*|♥|♥|*معرفي منابع كاربردي

در مورد مرکز مشاوره مطمئنی که بتونید حضوری مشاوره کنید در تهران با یکی از مراکزی که شماره تلفن اونها در تاپیک های فوق هست (ترجیحا مراکزی که شماره تهران دارند ) تماس بگیرید و درخواست راهنمایی کنید شاید خودشون مشاوره حضوری هم داشته باشند.

موضوع قفل شده است