جمع بندی فرق حکمت با فلسفه

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق حکمت با فلسفه

سلام. در تاریخ تشیع، بنابر نقل و کتب متکلمان شیعی، فرق بین حکمت و فلسفه چیست؟ خواهشا صرفا کارشناسان کلام و عقائد پاسخ بدهند، نه کارشناسان فلسفه. تشکر

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

سوال:
فرق بین حکمت و فلسفه چیست؟

پاسخ :
با سلام وتقدیر از پرسش لطیف شما .
در ابتدا درباره حکمت باید گفت :
حکمت ممکن است محصول شناخت عقلی و یا قلبی باشد از این رو گفته شده: برای حکمت معانی زیادی از قبیل: معرفت و شناخت اسرار جهان هستی، و آگاهی از حقایق قرآن و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل و بالاخره معرفت و شناسایی خدا، ذکر شده است که همه آنها در یک معنای وسیع جمع است. (1) ودر مجموع حکمت معنای وسیع تر از فلسفه دارد چون شامل معرفت عرفانی نیز می شود در حالی که فلسفه یک نوع شناخت عقلی است واز آنجا که فلسفه وعرفان در اصل حکمت بودن مشترک است یعنی هر دو حکمت محسوب می شود باید در این این باب به نکته های اشاره گردد :

درباره تفاوت فلسفه و عرفان باید گفت:
از نظر مفهوم و محتوا و موضوع عرفان و فلسفه با هم تفاوت‌هایی دارد، زیرا عرفان و فلسفه، گذشته از تفاوت مفهومی و اصطلاحات خاص هر کدام، باید به تفاوت جوهری بین آن ها نیز توجه کرد، بدین بیان که آنچه را حکیم با پای چوبین عقل می‌رود و می‌فهمد و با قیاس و برهان تبیین و اثبات می‌کند، عارف با تمام وجود می‌چشد و با قلب شهود کرده و در عرفان نظری تفسیر می‌کند،
بدیهی است که بین فهمیدن معارف و چشیدن آن فاصله‌ای به اندازه مفهوم هستی و حقیقت ذات هستی است . از این رو صدر المتالهین می‌گوید: فرق بین علوم اهل نظر و فکر، و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامت با صحیح و سلام بودن است. (2)

بنابراین معلوم می‌شود که انسان برای درک حقایق هستی دو راه پیش رو دارد:
راه استدلال و برهان که با آن انسان از حقایق عالم آگاه شده و به شناخت توحید نایل می‌شود،
راه کشف و شهود که به واسطه آن انسان به ملکوت هستی می‌رسد . ظهورات حق سبحانه و اسمای حسنای او را با چشم دل مشاهده می‌کند. بنابراین راه اول را اصطلاحا فلسفه و شناخت فلسفی می‌گویند، راه دوم را عرفان و شناخت عرفانی می‌نامند. (3)

تفاوت دیگر بین عرفان و فلسفه از طریق تمایز موضوع آن دو به دست می‌آید، بدین بیان که عرفان نظری درباره وجود حق سبحانه از حیث دو ارتباط (ارتباط حق با خلق و ارتباط خلق با حق) بحث می‌کند که هدف همان ارتباط قیومی حق تعالی با ما سوی و ارتباط تقومی هستی با حق است.

اما موضوع فلسفه موجود مطلق (وجود با قطع نظر از این که مرتبه مشخص از آن مورد توجه باشد= وجود بما هو وجود) است. در این باره مسایلی دیگر نیز مطرح است که تفصیل آن را در منبع ذیل جویا شوید. (4)
گفتنی است گر چه حکمت‌عرفانی و حکمت فلسفی این تفاوت‌ها را دارند، ولی کمک متقابل نسبت به همدیگر می‌کنند از این رو گفته شده: میان فلسفه و عرفان روابط متقابلی بر قرار است، زیرا عرفان واقعی تنها از راه بندگی خدا و اطاعت از دستورات او حاصل می‌شود . بندگی خداوند بدون شناخت او امکان ندارد، شناختی که نیازمند به اصول فلسفی است. دیگر این که تشخیص مکاشفات صحیح عرفانی با عرضه داشتن آن ها بر موازین عقل و شرع، انجام می‌گیرد و با یک یا چند واسطه به اصول فلسفی، منتهی می‌شود.

از سوی دیگر، چون شهود عرفانی یک ادارک باطنی و کاملا شخصی است، تفسیر ذهنی آن به وسیله مفاهیم و انتقال دادن آن به دیگران با الفاظ و اصطلاحات، انجام می‌گیرد . با توجه به این که بسیاری از حقایق عرفانی فراتر از سطح فهم عادی است، باید مفاهیم دقیق و اصطلاحات مناسبی به کار گرفته شود که موجب سوء تفاهم و بد آموزی نشود. تعیین مفاهیم دقیق محتاج ذهن ورزیده است که جزء با ممارست در مسایل فلسفی، حاصل نمی‌شود.

اما درباره کمک‌های عرفان به فلسفه گفته شده: مکاشفات و مشاهدات عرفانی مسایل جدیدی را برای تحلیلات فلسفی فراهم می‌کند که به گسترش چشم انداز و رشد فلسفه کمک می‌کند.
چه این که در مواردی که علوم فلسفی مسایلی را از راه برهان اثبات می‌کند، شهودهای عرفانی مویدات نیرومندی برای صحت آن ها به شمار می‌رود.آنچه را فیلسوف با عقل می‌فهمد، عارف با شهود قلبی می‌یابد. (5)

پی‌نوشت‌ها:
1. تفسیر نمونه، ج 2، ص 252 - 253، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی‌تا .
2. تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص 9، نشر بیدار، قم 1411 ق .
3. آموزه‌های عرفانی از منظر امام علی (ع) ص 52، نشر پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم، 1384ش.
4. همان، ص 54.
5. آموزش فلسفه ج 1، ص 114، نشر سازمان تبلیغات اسلامی، 1364 ش .

موضوع قفل شده است