جمع بندی آيا جهان ايزوله است؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا جهان ايزوله است؟

اين سوالي است كه اگه جواب بدين تبهر فلاسفه ي اسلامي رو به يك دانشكده مي فهمونيد!!!
استاد شيمي فيزيك پيشرفته ي ما در واقع از جهان بيني اسلامي صحبت كرده و از نظر فيزيك و نه متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي
حالا تعاريف: جهان رو به سه بخش مطالعاتي تقسيم مي كنن: سيستم و محيط و جهان
سيستم هماني است كه مورد مطالعه ي ماست و جهان منهاي سيستم است و در محاسبات تنها همان قسمت از محيط را در نظر مي گيرن كه با سيستم در تماس است و تحت تاثير آن است
مثلا وقتي داريم دماي يك ليوان آب را محاسبه مي كنيم، ليوان آب مي شود سيستم و محيط آن آن قسمتي از اتاق است كه دماي آب متاثر از آن است
اما در اين جا حداكثر مرز هايي كه براي جهان قايل است را مورد بحث داريم ونه جهاني كه ما خود آن را محدود كرديم
اين را گفتم كه بگويم حداقل تا اين جاي كار امثال من به محاسبات جهاني فكر نكرديم!!
استاد ما مي گويد خيلي از تفكرات يوناني ها و منجمان وابسته به تجربيات شنيديم ولي از اسلام نه! چرا؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صادق

فضه الزهرا;417770 نوشت:
اين سوالي است كه اگه جواب بدين تبهر فلاسفه ي اسلامي رو به يك دانشكده مي فهمونيد!!!
استاد شيمي فيزيك پيشرفته ي ما در واقع از جهان بيني اسلامي صحبت كرده و از نظر فيزيك و نه متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي
حالا تعاريف: جهان رو به سه بخش مطالعاتي تقسيم مي كنن: سيستم و محيط و جهان
سيستم هماني است كه مورد مطالعه ي ماست و جهان منهاي سيستم است و در محاسبات تنها همان قسمت از محيط را در نظر مي گيرن كه با سيستم در تماس است و تحت تاثير آن است
مثلا وقتي داريم دماي يك ليوان آب را محاسبه مي كنيم، ليوان آب مي شود سيستم و محيط آن آن قسمتي از اتاق است كه دماي آب متاثر از آن است
اما در اين جا حداكثر مرز هايي كه براي جهان قايل است را مورد بحث داريم ونه جهاني كه ما خود آن را محدود كرديم
اين را گفتم كه بگويم حداقل تا اين جاي كار امثال من به محاسبات جهاني فكر نكرديم!!
استاد ما مي گويد خيلي از تفكرات يوناني ها و منجمان وابسته به تجربيات شنيديم ولي از اسلام نه! چرا؟

پاسخ :
با تشکر از شما .
در این رابطه به چند نکته باید توجه شود :
اولا_ این سوال مبهم است ومعلوم نیست که پرسشگر محترم هدف از این سوال چیست ؟
ثانیا _این سوال در حوزه علوم تجربی جدید می گنجد ونه فلسفه . چون مضوع اصلی فلسفه اسلامی هستی شناسی است ونه مسابپیلی نظیر آن در پرسش مطرح شده . گرچه در فلسفه اسلامی در باب طبیعیات نیز مسایلی مطرح گردیده است ولی در خصوص مسله یاد شده نکته خاصی بیان نشده چون این گونه مسایل از اموری است که در فرایند زمان بوجود آمده وقبلا مطرح نبوده است .
ثالثا _ باید توجه داشت که اسلام دین است ونه علم و فلسفه واگر در باره موضوع مورد نظر از اسلام از چیزی دیده نشده بدلیل آن است که وظیفه دین بیان آن گونه امور نیست.
رابعا_در مورد مقایسه فلاسفه اسلامی وفلاسفه غربی معمولا تحلیل چندانی از فلاسفه وبزرگان ما مطرح نشده وما هم چنین ادعایی نکردیم تا بخواهیم دلایل این مطلب را ارائه دهیم اما در قیاس ابتدایی می توان در یافت که فلسفه اسلامی و غربی بیشتر در دو حوزه متمایز ومتفاوت به بحث و بررسی مشغولند ؛ فلسفه اسلامی بیشتر در حوزه مباحث وجود و فروع آن به بحث می پردازد در حالی که محور عمده مباحث فلاسفه غربی در مقدمه فلسفه وعلم شناخت شناسی یا اپیستمولوژی است .
اگر نگاهی گذرا به موضوعات مورد بحث در فلسفه غرب بیندازیم می بینیم که عمده مطالب این شاخه علمی در خصوص دریافت حقیقت و معیار وابزار شناخت ومحدوده توانمندی ابزارهایی مانند عقل در رهیافت به حقایق عالم است در حالی که غالب این مباحث در موضوع فلسفه اولی به عنوان یک علم شناخته شده ،جایی ندارد بلکه به عنوان اصل موضوعی ومقدماتی در خصوص علم وشناخت و مقدم بر علم فلسفه تلقی می شود .
شهید مطهری در مقام همین نقد وقیاس می فرماید :« در اروپا از زمان دکارت تا عصر حاضر مکاتب فلسفى گوناگونى پدید آمده ،هر دسته پیرو یک مکتب خاصى شده‏اند .برخى به فلسفه تعقلى پرداخته‏اند . برخى دیگر از دریچه علوم تجربى به فلسفه نظر کرده‏اند .بعضى مسائل فلسفه اولى و حکمت الهى را قابل بحث و تحقیق دانسته و در این زمینه آرا و نظریاتى ابراز داشته‏اند . بعضى دیگر مدعى شده‏اند که اساسا بشر از درک این مسائل عاجز است و آنچه تا کنون نفیا یا اثباتا در این زمینه گفته شده ،بلا دلیل بوده است. گروهى در عقاید خود الهى شده‏اند و گروهى مادى .
روى هم رفته در آن فنى که از قدیم به عنوان« فلسفه حقیقى» یا «علم اعلى» شناخته شده است‏،یعنى فن تحقیق در نظام کلى عالم و توضیح سراپاى هستى در اروپا چه در قرون وسطى و چه در دوره جدید پیشرفت قابل ملاحظه‏اى حاصل نشده است . یک سیستم قوى و قانع کننده‏اى که فلسفه را از تشتت و تفرق و پراکندگى نجات بخشد، به وجود نیامده ، همین امر موجب پیدایش مشرب های ضد و نقیض در اروپا شده است . آنچه هم از تحقیقات اروپائى قابل ملاحظه و شایسته تحسین و تمجید است و به نام مسائل فلسفى معروف است ،در حقیقت مربوط به فلسفه نیست‏،بلکه مربوط به ریاضیات یا فیزیک یا روانشناسى است .
الحق باید انصاف داد فلاسفه اسلامى که بیشتر همت ‏خویش را صرف تحقیق در این فن کرده‏اند ،خوب از عهده این کار برآمده‏اند و فلسفه نیمه کاره یونان را تا حد زیادى جلو برده‏اند و با آن که فلسفه یونان در ابتدای ورود در حوزه اسلامى مجموعا بیش از دویست مسئله نبود، در فلسفه اسلامى بالغ بر هفتصد مسئله شده است .علاوه اصول و مبانى و طرق استدلال حتى در مسائل اولیه یونان به کلى تغییر کرده و مسائل فلسفه تقریبا خاصیت ریاضى پیدا کرده، این خصوصیت در فلسفه صدر المتالهین کاملا هویدا است. باید انصاف داد که در این جهت تقدم با دانشمندان اسلامى است ».
در هر صورت بنا بر تمایز عمده موضوعات محل بحث در فلسفه اسلامی وفلسفه غرب تشخیص وجوه برتری دوگروه چندان آسان نیست، ولی در هر حال مباحث متعددی هم در بین دو فلسفه به صورت مشترک آمده است که می تواند محوری برای قیاس دو طرف در برتری هریک در حل معضلات ومشکلات معرفتی وعقلی به حساب آید که در این حوزه ها برخی بزرگان مانند شهید مطهری چنانکه ذکر شد، ظاهرا برتری را با اندیشمندان اسلامی دانسته اند .

لطفا بگين فسفه ي اسلامي جهان رو محدود فرض كرده يا بي نهايت؟
و اگر محدود هست به چه شكلي است؟ چه خصوصيتي دارد؟

ببينيد مساله رو نپيچونيد!
خداوند مي فرمايد وسعت بهشت به وسعت آسمان ها و زمين است
مثلا بيشتر جاها قرآن فرموده السموت و الارض
ولي در آخرهاي سوره ي طلاق فرموده هفت آسمان و هفت زمين هست. پس خدا هم يه مرز هايي بين آسمان و زمين قايل شده ولي اين دليل بر بي نهايت نبودن نيست
من اين طور متوجه ميشم كه مي گوييد نظري نيست و چون نظري نيست تغييري هم نكرده؟! خوب هميشه كسي كه نظر نمي ده، نظرش ثابته
لطفا مسيري واضح رو پيش بگيرين
اگه بحثي توي طول تاريخ نشده خوب صاف بگين بحث نشده
ما كه اعتراضي نكرديم
بعدش هم تا حالا نتونستن از طريق علوم تجربي كاري بكنن كه مرزهاي جهان قابل لمس باشه براي بشر

[="Tahoma"]

فضه الزهرا;417770 نوشت:
اين سوالي است كه اگه جواب بدين تبهر فلاسفه ي اسلامي رو به يك دانشكده مي فهمونيد!!!
استاد شيمي فيزيك پيشرفته ي ما در واقع از جهان بيني اسلامي صحبت كرده و از نظر فيزيك و نه متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي
حالا تعاريف: جهان رو به سه بخش مطالعاتي تقسيم مي كنن: سيستم و محيط و جهان
سيستم هماني است كه مورد مطالعه ي ماست و جهان منهاي سيستم است و در محاسبات تنها همان قسمت از محيط را در نظر مي گيرن كه با سيستم در تماس است و تحت تاثير آن است
مثلا وقتي داريم دماي يك ليوان آب را محاسبه مي كنيم، ليوان آب مي شود سيستم و محيط آن آن قسمتي از اتاق است كه دماي آب متاثر از آن است
اما در اين جا حداكثر مرز هايي كه براي جهان قايل است را مورد بحث داريم ونه جهاني كه ما خود آن را محدود كرديم
اين را گفتم كه بگويم حداقل تا اين جاي كار امثال من به محاسبات جهاني فكر نكرديم!!
استاد ما مي گويد خيلي از تفكرات يوناني ها و منجمان وابسته به تجربيات شنيديم ولي از اسلام نه! چرا؟

سلام
انتظار بشر از دین نباید این باشد که مسائل تجربی مورد نظر و تجربه اورا تشریح کند
بلکه ماموریت دین آنستکه از بهترین راهها انسان را به کمال وجودیش نائل کند
و کمال وجودی انسان این نیست که مثلا برای رفتن به هوا نیاز به فضاپیما داشته باشد بلکه کمال انسان (با آن استعدادی که دین برایش قائل است و می تواند شکوفا شود) آنستکه
انسان خود فضا پیما شود بلکه جهان پیما شود بلکه بالاتر از آن جهان آفرین شود
در روایت است که در بهشت کمال انسانی از سوی ملک علام به مومن نامه میرسد
از حی قیوم به حی قیوم
من هرچه بخواهم میشود و اکنون تو را چنان قرار دادم که هر چه بخواهی بشود
این است مقصد بلند دین .
مطمئنا چنین هدف بلندی مستلزم چشم پوشی از این جزئیاتی است دانشمندان تجربی گرفتار آن هستند
والله الموفق

آقا من ميگم استادمون اين سوال رو پرسيد و من به جوابي در فلسفه ي اسلامي نرسيدم
شمام نرسيدين
آقا قبول! وظيفه ي خدا و پيغمبر اين نيست كه بگن آخراي دنيا چطوريه
خوب دانشمندانمون هم نظري ندارن
چرا اين قدر توجيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام علیکم و رحمه الله

سرکار فضه الزهراء گرامی

اگر حقیقتا پاسخی را شنیدن مطلوبتان است لطفا کمی حوصله بخرج بدهید

مشکل برداشت شما در خلط دو فلسفه مثبت و انتقادی است چنانکه میفرمائید

فضه الزهرا;417770 نوشت:
متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي

متافیزیک یا همان مابعدالطبیعه نزد فلاسفه ای که به مابعدالطبیعه با دید مثبت معتقدند و آنها را فلاسفه مثبت مابعدالبیعی می شناسند معنی دیگری دارد
و نظری که شما دارید نقل میکنید انکار متافیزیک با معنای مابعدالطبیعه و تعریف آن با دیدگاه انتقادی - متریالیستی است

فضه الزهرا;417770 نوشت:
حالا تعاريف: جهان رو به سه بخش مطالعاتي تقسيم مي كنن: سيستم و محيط و جهان

( که البته بنده نمی دانم چه کسی متافیزیک را اینطور معنی و دسته بندی کرده که شما نقل میفرمائید ) در هر حال

بعد از توصیف مابعدالطبیعه از دیدگاه فیلسوف مورد نظرتان و تعریف معنی جدید خودتان نتیجه گیری میکنید که :

فضه الزهرا;418484 نوشت:
آقا من ميگم استادمون اين سوال رو پرسيد و من به جوابي در فلسفه ي اسلامي نرسيدم
شمام نرسيدين
آقا قبول! وظيفه ي خدا و پيغمبر اين نيست كه بگن آخراي دنيا چطوريه
خوب دانشمندانمون هم نظري ندارن
چرا اين قدر توجيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خلط این دو مبحث که از ابتدای بحث پذیرش یا رد مابعدالطبیعه از هم جدا میشوند و مبانی و تعاریفشان متفاوت است بی معنی است .

یاحق

فضه الزهرا;418248 نوشت:
لطفا بگين فسفه ي اسلامي جهان رو محدود فرض كرده يا بي نهايت؟
و اگر محدود هست به چه شكلي است؟ چه خصوصيتي دارد؟

فضه الزهرا;418484 نوشت:
آقا من ميگم استادمون اين سوال رو پرسيد و من به جوابي در فلسفه ي اسلامي نرسيدم
شمام نرسيدين
آقا قبول! وظيفه ي خدا و پيغمبر اين نيست كه بگن آخراي دنيا چطوريه
خوب دانشمندانمون هم نظري ندارن
چرا اين قدر توجيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام
ظاهرا برخی فلاسفه مانند بوعلی سینا قائل به محدودیت عالم مادی هستند و ادله ای ریاضی هم بر آن اقامه کرده اند اما برخی دیگر مانند علامه حسن زاده آملی قائل به محدودیت نیستند و دلایل بوعلی را پاسخ داده اند
والله الموفق

حامد;418579 نوشت:

سلام
ظاهرا برخی فلاسفه مانند بوعلی سینا قائل به محدودیت عالم مادی هستند و ادله ای ریاضی هم بر آن اقامه کرده اند اما برخی دیگر مانند علامه حسن زاده آملی قائل به محدودیت نیستند و دلایل بوعلی را پاسخ داده اند
والله الموفق

استاد گرامي لطفا كتاب جناب علامه حسن زاده آملي رو ذكر كنين! ممنون

فاتح;418522 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

سرکار فضه الزهراء گرامی

اگر حقیقتا پاسخی را شنیدن مطلوبتان است لطفا کمی حوصله بخرج بدهید
چشم و ببخشيد اگه صحبت بي موردي كردم

مشکل برداشت شما در خلط دو فلسفه مثبت و انتقادی است
نه اشتباه نشود در اين موضوع من فقط از لحاظ فيزيكي بايد دنبال كنم

متافیزیک یا همان مابعدالطبیعه نزد فلاسفه ای که به مابعدالطبیعه با دید مثبت معتقدند و آنها را فلاسفه مثبت مابعدالبیعی می شناسند معنی دیگری دارد
و نظری که شما دارید نقل میکنید انکار متافیزیک با معنای مابعدالطبیعه و تعریف آن با دیدگاه انتقادی - متریالیستی است

( که البته بنده نمی دانم چه کسی متافیزیک را اینطور معنی و دسته بندی کرده که شما نقل میفرمائید ) در هر حال
خلط این دو مبحث که از ابتدای بحث پذیرش یا رد مابعدالطبیعه از هم جدا میشوند و مبانی و تعاریفشان متفاوت است بی معنی است .
بله من هم لازم شد ادامه بدم تا شما يكم از اين ابهام در بياين!

بحثي كه بين من و استادم پيش اوند سر تعيين نوع سيستم جهان است كه استاد سوال فرمودن كه كلا جهان به چه صورتي هست؟
من سعي كردم به صورت خلاصه بگم و شما رو درگير اصطلاحات نكنم و همين كه مرزهاي جهان تعيين شود خود گواه خيلي چيزهاست!
ايشان فرمودند كه نوع سيستم جهان رو تعيين كنين: ايزوله يا غير ايزوله! و باز يا بسته
اگه قوانين متافيزيكي وارد بشوند، علوم تجربي مثل فيزيك و رياضي و شيمي و... قادر به توجيه آن نيستند چون مسايل مابعد الطبيعه قابل اندازه گيري نيست!
چنان چه اگر رابطه ي خدا رو وارد بحث كنيم از قرآن داريم الله نور السموت و الارض و اگر نور رو به انرژي تعبير كنيم بحث پيچيده مي شه
حالا خدا رو جزء جهان بگيريم يا نگيريم؟ و اگر بگيريم چطور و ...
بحث جن و فرشته و... هم پيش مياد
و اگر بعد زمان حذف بشه جهنم و بهشت هم هست!
خلاصه استاد كوتاه اومد و گفت فقط بحث فيزيكي منهاي متافيزيك
آخ ببخشين
اگه براي سيستم باز يا بسته و ايزوله تعريف لازم هست بگين
تعاريف ابتدايي لازم در شيمي سال سوم دبيرستان موجوده...

فضه الزهرا;418897 نوشت:
اگه قوانين متافيزيكي وارد بشوند، علوم تجربي مثل فيزيك و رياضي و شيمي و... قادر به توجيه آن نيستند چون مسايل مابعد الطبيعه قابل اندازه گيري نيست!
چنان چه اگر رابطه ي خدا رو وارد بحث كنيم از قرآن داريم الله نور السموت و الارض و اگر نور رو به انرژي تعبير كنيم بحث پيچيده مي شه
حالا خدا رو جزء جهان بگيريم يا نگيريم؟ و اگر بگيريم چطور و ...

سلام علیکم و رحمه الله

اگر منظور از " نور " یک مفهوم معنوی باشد ( مانند عامل هدایت بسوی تکامل ) آیا شما این نور را در قالب تعریفی از جهان ایزوله متریالیستی شیمی فیزیک میتوانید تجزیه تحلیل نمائید ؟

یا مرزی بین ظاهر و باطن عالم و حدود و ثغور عرصه آنها تبئین نمائید یا به لاادری خواهید رسید.

وقتی متافیزیک ( ما بعد الطبیعه ) به قول استاد محترم قابل اندازه گیری با معیارهای شیمی فیزیک و .. نیست ( یعنی علم بشری توانائی محک آنرا در اختیار ندارد ) :

فضه الزهرا;418897 نوشت:
اگه قوانين متافيزيكي وارد بشوند، علوم تجربي مثل فيزيك و رياضي و شيمي و... قادر به توجيه آن نيستند چون مسايل مابعد الطبيعه قابل اندازه گيري نيست!

باز بحث پذیریش یا عدم پذیرش ما بعدالطبیعی پیش می آید و در صورت پذیرش معیارهای جدیدی برای محک و اندازه گیری ( مانند آنچه که در مورد نور و ظاهر و باطن عالم ذکر شد ) مطرح میشود.

فضه الزهرا;418897 نوشت:
آخ ببخشين
اگه براي سيستم باز يا بسته و ايزوله تعريف لازم هست بگين
تعاريف ابتدايي لازم در شيمي سال سوم دبيرستان موجوده...

ممنون از راهنمائی شما سرکار محترم . خیر مشکل بنده با تعریفی است که در مورد متافیزیک فرمودید این را راهنمائی بفرمائید با سپاس

فضه الزهرا;417770 نوشت:
متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي

یاحق

فاتح;418912 نوشت:
سلام علیکم و رحمه الله

اگر منظور از " نور " یک مفهوم معنوی باشد ( مانند عامل هدایت بسوی تکامل ) آیا شما این نور را در قالب تعریفی از جهان ایزوله متریالیستی شیمی فیزیک میتوانید تجزیه تحلیل نمائید ؟
اگه درست فهميده باشم ميشه اين رو برداشت كرد كه نور را به عنوان نوعي از انرژي نيز در نظر گرفت

یا مرزی بین ظاهر و باطن عالم و حدود و ثغور عرصه آنها تبئین نمائید یا به لاادری خواهید رسید.
خوب وقتي نمي تونيم متافيزيك رو اندازه گيري كنيم و نمي تونيم جدايي بين فيزيك و متافيزيك در نظر بگيريم يعني توي حيطه ي فيزيك نمي تونيم سيستم كل جهان رو تبيين كنيم؟

ممنون از راهنمائی شما سرکار محترم . خیر مشکل بنده با تعریفی است که در مورد متافیزیک فرمودید این را راهنمائی بفرمائید با سپاس
عذر مي خوام اين طوري كه شما جدا كردين از توي متن دقيقا متافيزيك معني عكس ميده!

http://www.askdin.com/thread32672.html
جمع بندی
اين سوالي است كه اگه جواب بدين تبهر فلاسفه ي اسلامي رو به يك دانشكده مي فهمونيد!!!
استاد شيمي فيزيك پيشرفته ي ما در واقع از جهان بيني اسلامي صحبت كرده و از نظر فيزيك و نه متافيزيك! يعني چي يعني چيزهاي مادي و ملموس فيزيكي
حالا تعاريف: جهان رو به سه بخش مطالعاتي تقسيم مي كنن: سيستم و محيط و جهان
سيستم هماني است كه مورد مطالعه ي ماست و جهان منهاي سيستم است و در محاسبات تنها همان قسمت از محيط را در نظر مي گيرن كه با سيستم در تماس است و تحت تاثير آن است
مثلا وقتي داريم دماي يك ليوان آب را محاسبه مي كنيم، ليوان آب مي شود سيستم و محيط آن آن قسمتي از اتاق است كه دماي آب متاثر از آن است
اما در اين جا حداكثر مرز هايي كه براي جهان قايل است را مورد بحث داريم ونه جهاني كه ما خود آن را محدود كرديم
اين را گفتم كه بگويم حداقل تا اين جاي كار امثال من به محاسبات جهاني فكر نكرديم!!
استاد ما مي گويد خيلي از تفكرات يوناني ها و منجمان وابسته به تجربيات شنيديم ولي از اسلام نه! چرا؟


پاسخ :
در این رابطه به چند نکته باید توجه شود :
اولا_ این سوال مبهم است ومعلوم نیست که پرسشگر محترم هدف از این سوال چیست ؟
ثانیا _این سوال در حوزه علوم تجربی جدید می گنجد ونه فلسفه . چون مضوع اصلی فلسفه اسلامی هستی شناسی است ونه مسابپیلی نظیر آن در پرسش مطرح شده . گرچه در فلسفه اسلامی در باب طبیعیات نیز مسایلی مطرح گردیده است ولی در خصوص مسله یاد شده نکته خاصی بیان نشده چون این گونه مسایل از اموری است که در فرایند زمان بوجود آمده وقبلا مطرح نبوده است .
ثالثا _ باید توجه داشت که اسلام دین است ونه علم و فلسفه واگر در باره موضوع مورد نظر از اسلام از چیزی دیده نشده بدلیل آن است که وظیفه دین بیان آن گونه امور نیست.
رابعا_در مورد مقایسه فلاسفه اسلامی وفلاسفه غربی معمولا تحلیل چندانی از فلاسفه وبزرگان ما مطرح نشده وما هم چنین ادعایی نکردیم تا بخواهیم دلایل این مطلب را ارائه دهیم اما در قیاس ابتدایی می توان در یافت که فلسفه اسلامی و غربی بیشتر در دو حوزه متمایز ومتفاوت به بحث و بررسی مشغولند ؛ فلسفه اسلامی بیشتر در حوزه مباحث وجود و فروع آن به بحث می پردازد در حالی که محور عمده مباحث فلاسفه غربی در مقدمه فلسفه وعلم شناخت شناسی یا اپیستمولوژی است .
اگر نگاهی گذرا به موضوعات مورد بحث در فلسفه غرب بیندازیم می بینیم که عمده مطالب این شاخه علمی در خصوص دریافت حقیقت و معیار وابزار شناخت ومحدوده توانمندی ابزارهایی مانند عقل در رهیافت به حقایق عالم است در حالی که غالب این مباحث در موضوع فلسفه اولی به عنوان یک علم شناخته شده ،جایی ندارد بلکه به عنوان اصل موضوعی ومقدماتی در خصوص علم وشناخت و مقدم بر علم فلسفه تلقی می شود .
شهید مطهری در مقام همین نقد وقیاس می فرماید :« در اروپا از زمان دکارت تا عصر حاضر مکاتب فلسفى گوناگونى پدید آمده ،هر دسته پیرو یک مکتب خاصى شده‏اند .برخى به فلسفه تعقلى پرداخته‏اند . برخى دیگر از دریچه علوم تجربى به فلسفه نظر کرده‏اند .بعضى مسائل فلسفه اولى و حکمت الهى را قابل بحث و تحقیق دانسته و در این زمینه آرا و نظریاتى ابراز داشته‏اند . بعضى دیگر مدعى شده‏اند که اساسا بشر از درک این مسائل عاجز است و آنچه تا کنون نفیا یا اثباتا در این زمینه گفته شده ،بلا دلیل بوده است. گروهى در عقاید خود الهى شده‏اند و گروهى مادى .
روى هم رفته در آن فنى که از قدیم به عنوان« فلسفه حقیقى» یا «علم اعلى» شناخته شده است‏،یعنى فن تحقیق در نظام کلى عالم و توضیح سراپاى هستى در اروپا چه در قرون وسطى و چه در دوره جدید پیشرفت قابل ملاحظه‏اى حاصل نشده است . یک سیستم قوى و قانع کننده‏اى که فلسفه را از تشتت و تفرق و پراکندگى نجات بخشد، به وجود نیامده ، همین امر موجب پیدایش مشرب های ضد و نقیض در اروپا شده است . آنچه هم از تحقیقات اروپائى قابل ملاحظه و شایسته تحسین و تمجید است و به نام مسائل فلسفى معروف است ،در حقیقت مربوط به فلسفه نیست‏،بلکه مربوط به ریاضیات یا فیزیک یا روانشناسى است .
الحق باید انصاف داد فلاسفه اسلامى که بیشتر همت ‏خویش را صرف تحقیق در این فن کرده‏اند ،خوب از عهده این کار برآمده‏اند و فلسفه نیمه کاره یونان را تا حد زیادى جلو برده‏اند و با آن که فلسفه یونان در ابتدای ورود در حوزه اسلامى مجموعا بیش از دویست مسئله نبود، در فلسفه اسلامى بالغ بر هفتصد مسئله شده است .علاوه اصول و مبانى و طرق استدلال حتى در مسائل اولیه یونان به کلى تغییر کرده و مسائل فلسفه تقریبا خاصیت ریاضى پیدا کرده، این خصوصیت در فلسفه صدر المتالهین کاملا هویدا است. باید انصاف داد که در این جهت تقدم با دانشمندان اسلامى است ».
در هر صورت بنا بر تمایز عمده موضوعات محل بحث در فلسفه اسلامی وفلسفه غرب تشخیص وجوه برتری دوگروه چندان آسان نیست، ولی در هر حال مباحث متعددی هم در بین دو فلسفه به صورت مشترک آمده است که می تواند محوری برای قیاس دو طرف در برتری هریک در حل معضلات ومشکلات معرفتی وعقلی به حساب آید که در این حوزه ها برخی بزرگان مانند شهید مطهری چنانکه ذکر شد، ظاهرا برتری را با اندیشمندان اسلامی دانسته اند .

موضوع قفل شده است