قربانی شدن انسان!

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قربانی شدن انسان!

سلام. آیا برای خدا ایرادی دارد که به قتل یک انسانی کند، هر چند آن انسان بی گناه باشد؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;414798 نوشت:
سلام. آیا برای خدا ایرادی دارد که به قتل یک انسانی کند، هر چند آن انسان بی گناه باشد؟

باسلام
قبل از پاسخ به این سوال، لازم است که به چند نکته توجه شود.
نکته 1.خداوند متعال، حکیم است «ان الله عزیز حکیم»(بقره.209)و حکیم کسی است که کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد.
نکته 2. بر اساس حکمتش، دستورهایی که صادر میکند بر اساس مصالح و مفاسدی است که در خود احکام یا متعلق آنهاست. و اگر کاری هیچ نحوه مصلحتی نداشته باشد، به آن امر یا از ان نهی نمیکند.(المیزان، ج5 ص 187؛ تحریر الاصول، ص 176)
نکته 3. خداوند متعال، عادل است و کارهایی که انجام میدهد، همگی از عدل او نشأت میگیردو هیچ یک ظالمانه نیست.«ان الله لیس بظلام للعبید»(آل عمران. 182)
نکته 4. دستورهایی که خداوند صادر میکند، تنها براى نظام بخشيدن به جوامع بشرى نيست بلكه براى تكميل خلقت بشر است، او مى‏ خواهد با اين هدايت تشريعى، خلقت و هدايت تكوينى را تقويت نموده، مخلوق را به آن هدفى كه در خلقت او است برساند، و به عبارتى ديگر مى‏خواهد هر نوع از انواع موجودات را به كمال وجود و هدف ذاتش برساند.(المیزان، ج3 ص 298)

حال با توجه به این مقدمات، اگر دستوری خداوند میدهد، حتما این عمل مصلحتی دارد.
البته مصلحت آن در این موارد، غالبا به صورت نوعی است و مربوط به اجتماع است. مثلا اگر دستور به قتل کفار و جهاد با آنان میدهد، به خاطر مصالح مسلمانان و مزاحمت کفار با آنان و مقابله با آنان است. یا اگر دستور به قتل کسی که قتل عمد انجام داده میکند، به واسطه این است که این کار به نفع جامعه است و جامعه را از جرم و جنایت بیشتر نجات میدهد.

در برخی موارد نیز، احتمال دارد که مصلحتی که وجود دارد، مصلحت شخصی باشد و نفع آن به یک شخص خاص برسد و حالت عمومی و اجتماعی نداشته باشد.
در این موارد باید به دو مسأله توجه کرد
اولا این نوع دستورات به صورت شخصی به پیامبران وحی میشود و هر کسی مجاز به انجام آن نیست.(مفاتیح الغیب، ج21 ص 491) همانطور که در داستان قتل آن نوجوان توسط خضر نبی بیان شده که به موسی ع گفت این کارها را به دستور خداوند انجام داده است نه اینکه خواسته خودش باشد:«[=microsoft sans serif]«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً... وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری» [=microsoft sans serif](کهف.80- 82)[=microsoft sans serif]
و ثانیا چنین دستوراتی نیز مصلحت عمومی در نظر گرفته شده که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به جامعه باز میگردد. یا مصلحتی برای آنها را بوجود میآورد و یا مفسده ای را از آنان دفع میکند.

مثلا در داستان حضرت خضر و موسی ع، زمانی که حضرت خضر علیه السلام، آن جوان را کشت علت آن کار خود را این بیان کرد که والدین این جوان مومن بودند و چون این جوان راه هدایت را بر خود بسته بود و به لجاجت و عناد گرفتار شده بود، پدر و مادرش را از ایمان باز میداشت و خداوند به خضر نبی دستور داد که ان جوان را به قتل برساند.«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً»(کهف.80)
در این داستان به نظر میرسد که مصلحتی که در این عمل وجود داشته، تنها به والدین آن جوان میرسیده است اما با توجه به مطالبی که مفسرین بیان کرده اند، معلوم میشود در این مورد نیز مصلحت و مفسده ای که وجود داشته، مصلحت و مفسده نوعی بوده است؛ یعنی به این دلیل که این جوان دزد و راهزن بوده و افعال و اعمال منکر و قبیحی انجام میداده، والدینش را عاصی و اذیت کرده بود و نیاز داشتند که کسی شر او را از مردم دفع کند تا مردم را به فسق و گناه مجبور نکند و انان را به گناه نیندازد.(مفاتیح الغیب، ج21 ص 491)

بنابراین با توجه به مقدماتی که ذکر شد، خداوند کار لغو و بیهوده و کار ظالمانه انجام نمیدهد. پس اگر دستور به قتل کسی میدهد، حتما او گناهی مرتکب شده و کشتتن او نیز فایده ای برای عموم مردم دارد وگرنه دستور به قتل هر گناهکاری نمیدهد.

با عرض سلام و تشکر

جناب صدیق، پاسخ شما در حقیقت کمی مبهم است. از سویی فرموده اید، «[=microsoft sans serif]اگر دستور به قتل کسی میدهد، حتما او گناهی مرتکب شده و کشتتن او نیز فایده ای برای عموم مردم دارد» و از سوی دیگر، قتل آن نوجوان را برای گناهی که هنوز مرتکب نشده است، درست می دانید.

لطفاً به صورت صریح بفرمایید: آیا خدا می تواند، بر اساس مصالح مورد نظر خودش که ممکن است ما از آن غافل هم باشیم، کسی را بدون هیچ گناهی که طبق شریعت، لیاقت مرگ داشته باشد، محکوم به مرگ کند؟

و بعلاوه بگذارید سؤال دیگری بپرسم:

اینکه خدا تکوین را به شکلی قرار بدهد، که در مراحل هدایت الهی، لازم باشد فردی بیگناه خودش را فدای همگان کند، و خود آن فرد نیز راضی باشد و تن به قربانی شدن بدهد، این قربانی بر خلاف عدالت یا حکمت خداست؟

[="Tahoma"]

مسلمان ایرانی;414798 نوشت:
سلام. آیا برای خدا ایرادی دارد که به قتل یک انسانی کند، هر چند آن انسان بی گناه باشد؟

سلام
در دایره تشریع قتل اقتضای صدور جرم خاصی است لذا خدای متعال به قتل فرد بی گناه در شرع حکم نکرده است
اما در دایره تکوین قتل الزاما بخاطر گناه نیست چون قتل می تواند یکی از راههای مرگی باشد که خدای متعال از سنتهای زندگی انسان قرار داد لذا اگر کسی منصب اجرای فرمانهای تکوینی خدای متعال را داشته باشد ممکن است فرمان قتل فردی بی گناه را هم اجرا کند مانند حضرت خضر
والله الموفق

حامد;416934 نوشت:
اما در دایره تکوین قتل الزاما بخاطر گناه نیست چون قتل می تواند یکی از راههای مرگی باشد که خدای متعال از سنتهای زندگی انسان قرار داد لذا اگر کسی منصب اجرای فرمانهای تکوینی خدای متعال را داشته باشد ممکن است فرمان قتل فردی بی گناه را هم اجرا کند مانند حضرت خضر

سلام و عرض ادب و احترام

در این صورت فرد بی گناه سرنوشتش چه می شود ؟
ایا این فرد خدا و کشنده خود را در قیامت بازخواست نمی تواند بکند ؟
در ضمن وقتی فرد بی گناه کشته می شود ایا کشنده او
قاتل محسوب نمی شود ؟
و مستحق مجازات نیست ؟

با تشکر

[="Tahoma"]

بی نظیر;417114 نوشت:
سلام و عرض ادب و احترام

در این صورت فرد بی گناه سرنوشتش چه می شود ؟
ایا این فرد خدا و کشنده خود را در قیامت بازخواست نمی تواند بکند ؟
در ضمن وقتی فرد بی گناه کشته می شود ایا کشنده او
قاتل محسوب نمی شود ؟
و مستحق مجازات نیست ؟

با تشکر


سلام
در اینمورد فرد به مثابه وسایط تکوینی و مندک در فعل الهی است مانند سنگ و چوب و فعل الهی نه مورد حساب است و نه عقاب
لایسئل عما یفعل و هم یسئلون : خدا از آنچه انجام می دهد سوال نمیشود در حالیکه ایشان ( افراد عادی) مورد سوالند
والله الموفق

حامد;417121 نوشت:
سلام
در اینمورد فرد به مثابه وسایط تکوینی و مندک در فعل الهی است مانند سنگ و چوب و فعل الهی نه مورد حساب است و نه عقاب

سلام

اگر حساب و عقاب ندارد پس سرانجامش چه می شود ایا بهشتیست ؟
از طرفی اگه بگین مثل سنگ و چوب است
نمیشه یک انسان و مثل چوب یا سنگ فرض کرد
زیرا ساختار وجودی ان انسان کشته شده مشابه بقیه هست پس روح دارد و عقل و احساس
روحش مثل بقیه پس از کشته شدن به برزخ می رود و چون روح انسانی دارد و روح را مرگی نیست بقیه مسیر را مثل سایر انسانها باید طی کند
اما سنگ و چوب روح ندارد که به بقا ادامه دهد

مگر اینکه بگویید روح ندارد ؟یا روح حیوانی یا جمادی دارد ؟

حامد;417121 نوشت:
لایسئل عما یفعل و هم یسئلون : خدا از آنچه انجام می دهد سوال نمیشود در حالیکه ایشان ( افراد عادی) مورد سوالند

فکر کنم منظور این ایه اینست که خدا مورد ارزیابی و سوال و جواب از سوی مقامات بالاتر قرار نمی گیرد
مثل انسان

نه اینکه خدا این مجوز را بخودش داده باشد که چون سوال نمی شود ظلم کند

کلا نظر حقیر این است که هیچ انسان بی گناهی توسط خداوند کشته نمی شود
چون خدا ظالم نیست

با تشکر

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;416920 نوشت:
جناب صدیق، پاسخ شما در حقیقت کمی مبهم است. از سویی فرموده اید، «اگر دستور به قتل کسی میدهد، حتما او گناهی مرتکب شده و کشتتن او نیز فایده ای برای عموم مردم دارد» و از سوی دیگر، قتل آن نوجوان را برای گناهی که هنوز مرتکب نشده است، درست می دانید.

باسلام
قاعده کلی و عمومی این است که خداوند اگر دستور به عملی میدهد، حتما آن عمل مصلحت دارد.
اما دستور او به قتل کسی، حتما به خاطر گناهکاری اوست. البته گناهانی که مستحق مجازات مرگ است.
البته هر قاعده عمومی، حتما استثنثاهایی میتواند داشته باشد و هر عامی، خاصی دارد. این مخصص و استثنا نیز نباید با قواعد کلی در ان موضوع منافات داشته باشد.
با توجه به این مطالب،دو پاسخ میتوان به این سوال داد.
اولا: همانطور که برخی تفاسیر گفته اند، این جوان یا نوجوان، کافر بوده است(1) نه اینکه بعدا قرار بوده کافر شود. و قتل او نیز هم به خاطر کفر او بوده و هم به خاطر اینکه قصد داشته پدر و مادرش را بکشد یا آنان را به کفر و طغیان در برابر پروردگار بکشد.
ثانیا: برفرض او اکنون کافر نبوده باشد، این مورد ویژه بوده است و در موارد ویژه و محدود خداوند به واسطه علم ازلی که دارد میداند که او قرار است کافر شود(2) و در مقابل خداوند ایستادگی کند و پدر و مادر مومنش را به کفر و طغیان بکشاند.(3) البته در مورد همین مورد ویژه نیز، قتل او به خاطر رحمت الهی نسبت به او و والدینش بوده است و با اینکه قرار بوده کافر شود، او را قبل از سن تکلیف از دنیا برده تا کافر از دنیا نرود و نسبت به والدینش نیز لطف بوده زیرا هم آنها را از شری که در آینده گرفتارش میشدند، نجات داد و هم به جای او فرزندی صالح به او عطا نمود.(4)

ـــــــــــــ
1. تفسير الصراط المستقيم، ج‏2، ص: 285؛ تفسیر صافی، ج3 ص 255
2. تفسیر جلالین، ص 305
3. همان
4. التفسير القرآني للقرآن، ج‏8، ص: 66

با عرض سلام و تشکر از پاسخ ارسالی. متأسفانه به بخش دوم متن من پاسخی ندادید، در حالی که هدف از ایجاد تاپیک پرسیدن همان بخش بود.

امّا در مورد پاسخ ارسالی شما:

صدیق;417240 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
قاعده کلی و عمومی این است که خداوند اگر دستور به عملی میدهد، حتما آن عمل مصلحت دارد.
اما دستور او به قتل کسی، حتما به خاطر گناهکاری اوست. البته گناهانی که مستحق مجازات مرگ است.
البته هر قاعده عمومی، حتما استثنثاهایی میتواند داشته باشد و هر عامی، خاصی دارد. این مخصص و استثنا نیز نباید با قواعد کلی در ان موضوع منافات داشته باشد.
با توجه به این مطالب،دو پاسخ میتوان به این سوال داد.
اولا: همانطور که برخی تفاسیر گفته اند، این جوان یا نوجوان، کافر بوده است(1) نه اینکه بعدا قرار بوده کافر شود. و قتل او نیز هم به خاطر کفر او بوده و هم به خاطر اینکه قصد داشته پدر و مادرش را بکشد یا آنان را به کفر و طغیان در برابر پروردگار بکشد.
ثانیا: برفرض او اکنون کافر نبوده باشد، این مورد ویژه بوده است و در موارد ویژه و محدود خداوند به واسطه علم ازلی که دارد میداند که او قرار است کافر شود(2) و در مقابل خداوند ایستادگی کند و پدر و مادر مومنش را به کفر و طغیان بکشاند.(3) البته در مورد همین مورد ویژه نیز، قتل او به خاطر رحمت الهی نسبت به او و والدینش بوده است و با اینکه قرار بوده کافر شود، او را قبل از سن تکلیف از دنیا برده تا کافر از دنیا نرود و نسبت به والدینش نیز لطف بوده زیرا هم آنها را از شری که در آینده گرفتارش میشدند، نجات داد و هم به جای او فرزندی صالح به او عطا نمود.(4)

ـــــــــــــ
1. تفسير الصراط المستقيم، ج‏2، ص: 285؛ تفسیر صافی، ج3 ص 255
2. تفسیر جلالین، ص 305
3. همان
4. التفسير القرآني للقرآن، ج‏8، ص: 66

آیا نمی شود توجیه نمود که خدا به وسیله واسطه هایی جان موجودات ار می گیرد، و هر واسطه ای به تعبیری مأمور است، حال چه ایرادی خواهد داشت که این واسطه که مأمور می شود، یک انسان باشد و این مأموریت در مجرای شریعت به او داده شود؟

امّا پرسش اصلیتر این بود که منتظر پاسخ هستم:

مسلمان ایرانی;416920 نوشت:

اگر خدا تکوین را به شکلی قرار بدهد، که در مراحل هدایت الهی، لازم باشد فردی بیگناه خودش را فدای همگان کند، و خود آن فرد نیز راضی باشد و تن به قربانی شدن بدهد، آیا این قربانی بر خلاف عدالت یا حکمت خداست؟

[="Tahoma"]

بی نظیر;417154 نوشت:
سلام

اگر حساب و عقاب ندارد پس سرانجامش چه می شود ایا بهشتیست ؟
از طرفی اگه بگین مثل سنگ و چوب است
نمیشه یک انسان و مثل چوب یا سنگ فرض کرد
زیرا ساختار وجودی ان انسان کشته شده مشابه بقیه هست پس روح دارد و عقل و احساس
روحش مثل بقیه پس از کشته شدن به برزخ می رود و چون روح انسانی دارد و روح را مرگی نیست بقیه مسیر را مثل سایر انسانها باید طی کند
اما سنگ و چوب روح ندارد که به بقا ادامه دهد

مگر اینکه بگویید روح ندارد ؟یا روح حیوانی یا جمادی دارد ؟

فقد وصل الی حبیبه و نظر فی وجهه و فنا فیه وهلک فهو هو والسلام علی عباده الذین اصطفی

بی نظیر;417154 نوشت:
فکر کنم منظور این ایه اینست که خدا مورد ارزیابی و سوال و جواب از سوی مقامات بالاتر قرار نمی گیرد
مثل انسان

نه اینکه خدا این مجوز را بخودش داده باشد که چون سوال نمی شود ظلم کند

کلا نظر حقیر این است که هیچ انسان بی گناهی توسط خداوند کشته نمی شود
چون خدا ظالم نیست


:khaneh:
پس اینهمه که با سیل و زلزله ووووووو کشته میشوند گناهکارند ؟
و هوالله المنتهی الیه کل شی

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;416920 نوشت:
اینکه خدا تکوین را به شکلی قرار بدهد، که در مراحل هدایت الهی، لازم باشد فردی بیگناه خودش را فدای همگان کند، و خود آن فرد نیز راضی باشد و تن به قربانی شدن بدهد، این قربانی بر خلاف عدالت یا حکمت خداست؟

باسلام
درست متوجه این سوال شما نمیشوم؟
منظور این است که این شخص در راه دین توسط دشمنان کشته شود؟
یا به دستور خداوند توسط خود دوستان و دینداران از بین برود؟
یا خدا او را توسط عوامل طبیعی سیل و زلزله و ... بکشد؟

اگر منظور شما این است که در مراحل هدایت بشر و به عنوان مصلحت عمومی، لازم باشد که یک فرد خاصی خود را فدای دین کند، همانند شهدا و پیامبران و امامانی که در راه ترویج دین کشته میشوند؛ این هیچ اشکالی ندارد. نه با عدالت خداوند منافات دارد نه با حکمت او.
زیرا این کار در صورتی ظلم محسوب میشود که بگوییم این شخص از زندگی ای محروم شده که برای همان خلق شده بود و در صورتی با حکمت او منافات داشت که بدانیم هدف خداوند از خلقت او محقق نشده است. درحالیکه میدانیم که حکمت خلقت او همانند سایر انسانها این است که او به سعادت و کمال وقرب الهی برسد. حال زمانی که او در راه دین کشته میشود و قربانی دین میشود، این نه تنها مورد ظلم قرار نگرفته بلکه حیات طیبه و جاویدان پیدا میکند. همانطور که در عرف دین به این افراد شهید گفته میشود و قران از این افراد به عنوان افرادی نام میبرد که در پیشگاه الهی زنده و در نعمتهای او غرق هستند.«ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون فرحین بما اتیهم الله من فضله ویستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم من خلفهم»(آل عمران، 169 و 170)

اگر منظور این باشد که دستور بدهد که این شخص توسط خود دوستان خدا و دینداران از بین برود، این نیز به نظر میرسد منافاتی با عدالت خداوند نداشته باشد، درصورتی که به نحوی در سرای اخرت برایش جبران کند و نیز با اگر با هدف خاصی چون هدایت سایر بندگان باشد و سایر بندگان به این هدف برسند با حکمت او نیز از خلقت این انسان منافات ندارد ولی با حکمت او در این مورد خاص واین دستور خاص، به نظر میرسد منافات دارد؟ چون
ایا اساسا خداوند مثلا به پیغمبرش دستور میدهد که برای هدایت دیگران یکی از بندگان بی گناهش را بدون هیچ جرمی بکشد، تنها به این علت که دیگران هدایت بیابند؟
و آیا اساسا وقتی این اتفاق بیفتد، دیگران رغبی برای هدایت می یابند؟ یا از خود میپرسند این چه دینی است که طرفدارانش را خودشان میکشند تا دیگران به هدایت برسند؟

اگر هم منظور این باشد که خود خداوند او را از طریق عوامل طبیعی از بین ببرد نه اینکه دستور به قتل او بدهد، به نظر میرسد این نیز ربطی به ان هدف فرضی ای که خداوند به دنبال ان بوده ندارد و کسی از این طریق به هدایت نمیرسد بنابراین با حکمت او از این کار و به قتل رساندنش منافات دارد.

مسلمان ایرانی;420165 نوشت:
آیا نمی شود توجیه نمود که خدا به وسیله واسطه هایی جان موجودات ار می گیرد، و هر واسطه ای به تعبیری مأمور است، حال چه ایرادی خواهد داشت که این واسطه که مأمور می شود، یک انسان باشد و این مأموریت در مجرای شریعت به او داده شود؟

همانطور که عرض شد، کارهای خداوند بر اساس حکمت بالغه اش است و هیچ کاری را بدون مصلحت و مفسده ای که به خود بندگان میرسد و در نهایت در مسیر تکامل و سعادت انها به کار میرود انجام نمیدهد.
حال اگر دستور به قتل کسی بدهد بدون اینکه جرم و جنایتی انجام داده باشد، باید از این دستورش هدفی داشته باشد که طبق فرض هدایت بندگان است. و فایده ای نیز برای این شخص داشته باشد و سعادت اخروی او را ضمانت کند تا هم عدالتش در مورد این شخص محقق شود و هم حکمتش از خلقت این فرد.
اما هدفی که میخواهد از دستور به کشتن این فرد به دست بیاورد که همان هدایت دیگر بندگان است، به نظرم صرف فرض است وگرنه اصلا در این صورت دیگران، اگر از این دین فراری نشوند، تمایلی نیز به آن نمی یابند.

صدیق;422238 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
درست متوجه این سوال شما نمیشوم؟
منظور این است که این شخص در راه دین توسط دشمنان کشته شود؟
یا به دستور خداوند توسط خود دوستان و دینداران از بین برود؟
یا خدا او را توسط عوامل طبیعی سیل و زلزله و ... بکشد؟

با سلام. جناب استاد صدیق، می توانم وارد مصداق بشوم، ولی آن وقت قدری پاسخگویی برایتان دشوارتر خواهد شد! ببینید اصل مسئله به دور از هر مصداقی این است: «خدا مرحله ای از مراحل نجات را، این قرار می دهد که فرد صالحی، به دست افراد ناصالح کشته شود. هم خدا این را می خواهد و هم خود آن فرد مأمور به این کار است و خواهان این امر است. در اینجا خدا دستور به این قتل نداده است، ولی مرحله ای از نجات را، در همین قرار داده است که این فرد صالح، کشته شود.»

ولی این مسئله قدری با بحث امام حسین فرق دارد. شاید نوعی شهادت باشد، ولی متفاوت، زیرا امری است که اگر رخ ندهد، هدایت ناقص می ماند.

در این حالت، آیا ایرادی منطقی وجود دارد؟

صدیق;422238 نوشت:
[=microsoft sans serif]
همانطور که عرض شد، کارهای خداوند بر اساس حکمت بالغه اش است و هیچ کاری را بدون مصلحت و مفسده ای که به خود بندگان میرسد و در نهایت در مسیر تکامل و سعادت انها به کار میرود انجام نمیدهد.
حال اگر دستور به قتل کسی بدهد بدون اینکه جرم و جنایتی انجام داده باشد، باید از این دستورش هدفی داشته باشد که طبق فرض هدایت بندگان است. و فایده ای نیز برای این شخص داشته باشد و سعادت اخروی او را ضمانت کند تا هم عدالتش در مورد این شخص محقق شود و هم حکمتش از خلقت این فرد.
اما هدفی که میخواهد از دستور به کشتن این فرد به دست بیاورد که همان هدایت دیگر بندگان است، به نظرم صرف فرض است وگرنه اصلا در این صورت دیگران، اگر از این دین فراری نشوند، تمایلی نیز به آن نمی یابند.

متوجه فرمایش شما هستم. ولی ببینید اصل استدلال این است: «خدا صاحب جان هر کسی است، و لذا بابت گرفتن جان کسی جوابگو نیست. از سوی دیگر، خدا با واسطه این کار را انجام می دهد، و فرقی نمی کند واسطه مختار باشد و با دستور این کار را بکند یا غیرمختار باشد و به صورت تکوینی این کار را بکند.»

بله در این استدلال صحبتی از سود و منفعتهای دیگر نیست. بخش غیرمنطقی این استدلال کجای آن است؟

مسلمان ایرانی;422244 نوشت:
با سلام. جناب استاد صدیق، می توانم وارد مصداق بشوم، ولی آن وقت قدری پاسخگویی برایتان دشوارتر خواهد شد! ببینید اصل مسئله به دور از هر مصداقی این است: «خدا مرحله ای از مراحل نجات را، این قرار می دهد که فرد صالحی، به دست افراد ناصالح کشته شود. هم خدا این را می خواهد و هم خود آن فرد مأمور به این کار است و خواهان این امر است. در اینجا خدا دستور به این قتل نداده است، ولی مرحله ای از نجات را، در همین قرار داده است که این فرد صالح، کشته شود.» ولی این مسئله قدری با بحث امام حسین فرق دارد. شاید نوعی شهادت باشد، ولی متفاوت، زیرا امری است که اگر رخ ندهد، هدایت ناقص می ماند.

در این حالت، آیا ایرادی منطقی وجود دارد؟


باسلام
خیر هیچ ایراد منطقی و عقلی وجود ندارد.
خداوند متعال در تمام امور فاعل اصلی است و کسی بدون اذن و قدرت الهی توان انجام کاری را ندارد و اگر خداوند نخواهد چیزی در عالم محقق نمیشود.
و این قتل که محقق شده و یک بنده صالحی به دست کس دیگری کشته میشود، و این امر چون به قصد هدایت بندگان است و در مسیر هدایت انان و تحقق هدف خداوند از افرینش، نه تنها ایرادی ندارد بلکه لطف و رحمتی از جانب خداوند نیز هست.

مسلمان ایرانی;422539 نوشت:
بله در این استدلال صحبتی از سود و منفعتهای دیگر نیست. بخش غیرمنطقی این استدلال کجای آن است؟

بخش غیر منطقی این استدلال مغالطه ای است که در تشخیص مصداق صورت گرفته است.
یعنی وقتی در این فرض( دستور به کشتن فرد صالحی توسط بندگان صالح دیگر) میدهد، هدف از این دستور هدایت یافتن دیگران است.
ولی به نظر میرسد باید تحقق این هدف در این مصداق را اثبات کرد.
اگر بتوان این مطلب را اثبات کرد که این هدف در این فرض محقق میشود، هیچ ایرادی ندارد ومطابق با حکمت خداوند میشود.
ولی اگر نتوان که به نظر میرسد، نمیتوان اثبات کرد، پس خداوند به خاطر هدفی دستور به کاری داده در حالیکه به ان هدف نمیرسد.

توجه کنید که کارهای خداوند با کارهای ما تفاوت دارد.
ما انسانها به خاطر علم ناقص خود، همینکه خیال کنیم به هدفی میرسیم وبه خاطر ان رسیدن به ان هدف اقدام به کاری بکنیم عقلا میگویند این شخص حکیم است(ولو در مورد همان کار)
ولی خداوند، درصورتی حکیم است که همه کارهایش را بر اساس هدف و حکمت بالغه اش( که همان رساندن بندگان به سعادت است) عمل کند و چون علم وقدرت و جود مطلق دارد، امکان ندارد هدفی داشته باشد ولی به هدفش نرسد. چه هدف کلی چه اهداف جزیی و موردی.

مسلمان ایرانی;422539 نوشت:
خدا صاحب جان هر کسی است، و لذا بابت گرفتن جان کسی جوابگو نیست.

این نیز مغالطه است.
خداوند صاحب ومالک تمام چیزهاست ولی از طرف دیگر، حکیم است وکار غیر حکیمانه انجام نمیدهد.
بنابراین، اگر دستور به انجام کاری میدهد، باید بر اساس حکمتش، هدفی داشته باشد که حتما در انجام ان کار محقق خواهد شد.

مسلمان ایرانی;422539 نوشت:
ا دستور این کار را بکند یا غیرمختار باشد و به صورت تکوینی این کار را بکند

اشتباه دیگر نیز در این بخش است، خیلی فرق میکند که دستور به انجام کاری بدهد یا اینکه کسی بدون دستور خداوند ان کار را انجام بدهد.
یعنی به عبارت دیگر،گاه خداوند به کسی دستور میدهد که فلانی را بکش. در اینجا حتما خداوند از دستورش هدفی را دنبال میکند و دستورش بر اساس مصلحتی بوده است که به خود شخص و گاه به اجتماع میرسد.
اماگاه خداوند دستور به کشتن کسی را نمیدهد. مثلا وقتی لشگریان یزید امام حسین علیه السلام و یارانش رابه شهادت میرسانند، این کار را با دستور خداوند انجام داده اند و ایا خداوند از این کار انان راضی است؟
قطعا اینطور نیست. رضایت خداوند در مورد جریان عاشورا نسبت به جانفشانی امام حسین و یارانشان است نه نسبت به عملکرد یزید و یارانش. البته خداوند بر اساس مالکیت و فاعلیت تامه اش، اگر نخواهد کاری محقق نمیشود، ولی به انسان اختیار داده است تا با عملکرد خود به هدایت برسد. حال اگر یزید و یارانش می امدند وواقعا مومن میشدند، ایا باز هم این جنگ اتفاق می افتاد و ایا چنین جنایاتی روی میداد.
پس می بینید که رسیدن به هدایت از این مسیر، ضرورت نداشته است و اگر یزید ویزیدیان به سمت پلیدی نمیرفتند و امت پیامبر اسلام را به انحراف و بیراهه نمی کشاندند، برای هدایت انسانها نیازی به این کشت و کشتارها نبود. ولی وقتی وضعیت اینطور شد، مقابله سپاه کفر و فساد با لشگریان خدا امری ناگزیر بود و هست و البته سپاه کفر با اختیار خود مرتکب این کارها میشوند ولی خداوند در این میان نیز هدف اصلی خود از افرینش را محقق میکند و از رهگذر کار اختیاری یک انسان دیگر هدف خود را محقق میکند.

صدیق;424089 نوشت:
بخش غیر منطقی این استدلال مغالطه ای است که در تشخیص مصداق صورت گرفته است.
یعنی وقتی در این فرض( دستور به کشتن فرد صالحی توسط بندگان صالح دیگر) میدهد، هدف از این دستور هدایت یافتن دیگران است.
ولی به نظر میرسد باید تحقق این هدف در این مصداق را اثبات کرد.
اگر بتوان این مطلب را اثبات کرد که این هدف در این فرض محقق میشود، هیچ ایرادی ندارد ومطابق با حکمت خداوند میشود.
ولی اگر نتوان که به نظر میرسد، نمیتوان اثبات کرد، پس خداوند به خاطر هدفی دستور به کاری داده در حالیکه به ان هدف نمیرسد.

توجه کنید که کارهای خداوند با کارهای ما تفاوت دارد.
ما انسانها به خاطر علم ناقص خود، همینکه خیال کنیم به هدفی میرسیم وبه خاطر ان رسیدن به ان هدف اقدام به کاری بکنیم عقلا میگویند این شخص حکیم است(ولو در مورد همان کار)
ولی خداوند، درصورتی حکیم است که همه کارهایش را بر اساس هدف و حکمت بالغه اش( که همان رساندن بندگان به سعادت است) عمل کند و چون علم وقدرت و جود مطلق دارد، امکان ندارد هدفی داشته باشد ولی به هدفش نرسد. چه هدف کلی چه اهداف جزیی و موردی.

با عرض سلام و تشکر از پاسخ خوب و جامع شما. فقط دو نکته به عنوان ابهام عرض می کنم، که فکر کنم بعد از آنها، مورد سؤال به کل برایم مرتفع می شود:

1.اگر به فرض هدف عذاب و نابودی یک قوم باشد، مثل عذاب قوم نوح و عاد و ثمود، ولی به دست بندگان انجام شود و لذا به آنها دستور داده شود که حتی کودکان و نوزادان نیز، کشته شوند، آیا این امر قابل قبول خواهد بود؟

2.اگر دستور به کشتن بیگناهی داده شود، ولی گفته شود که حکمتی پنهان در پی دارد که بر ما پوشیده است و خدا برای آن بیگناه[در حیات پس از مرگ] جبران خواهد کرد، آیا معقول است؟

با تشکر

[="#008000"]هوالعالم

اصل حرف همونطور كه اشاره شده اينه
خدا بي حساب و كتاب كاري نميكنه ...

[="#000080"]بلاياي طبيعي مثل زلزله در مثال ما
جهنمي هست كه تر و خشك با هم ميسوزند .
يعني سست شدن يكي از پايه ها يا ستوني كه در قران ازش ياد شده ...
با بي توجهي اكثر مردم به غرايز و وظايف انساني و الهي ![/]

اما انسان بي گناه همراه خداست و با خداست و بيمي از ماندن يا رفتن و مردن نداره
حتي خيلي ازونها اگاه به زمان و شكل پركشيدن بودن و هستن و مشتاق به رفتن و كامل شدن
حالا با رسوا كردن يك قاتل جاني يا در زلزله و يا جان دادن در حين مرگ كه به نفع اونهاست و به ندرت پيش مياد ...

[="#8B4513"]در مورد جنين و امثال اين كه به اصطلاح پاك و معصومند نميتونيم بگيم كه نفس نوزاد مستحق عذاب و ازمايش نبوده
در قدم دوم وسيله ازمايش پدر و مادر و پزشك و غيره هستند كه گاها با رفتن انجام وظيفه ميكنند ..[/].[/]

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;424876 نوشت:
1.اگر به فرض هدف عذاب و نابودی یک قوم باشد، مثل عذاب قوم نوح و عاد و ثمود، ولی به دست بندگان انجام شود و لذا به آنها دستور داده شود که حتی کودکان و نوزادان نیز، کشته شوند، آیا این امر قابل قبول خواهد بود؟

باسلام
تمام اموری که مرتبط با خداوند است، نه مرتبط با شرور اخلاقی یا طبیعی عالم، از اصول عقلی پیروی میکند. به این معنا که قبل از اینکه بخواهیم تک تک افعال خداوند را بررسی کنیم(باقطع نظر از اینکه به فلسفه و علت ان میرسیم یا نه) اصول عقلی ای داریم که قطعا با عقل اثبات شده است و کارهای خداوند ازانها خارج نیست.
این اصول عبارتند از عدالت، حکمت، رحمت، فیاضیت و چند اصل دیگر
این اصول بازگشت به صفات جمال خداوند دارد و جنبه رحمانیت الهی را نشان میدهد.
بر اساس این اصول عقلی، در فرض سوال شما
خداوند دستور به نابودی انسان بی گناه نمیدهد. بنابراین، در مورد کودکان و نوزادانی که احیانا در میان ان قبایل بوده اند:
یا باید معتقد شویم که او باعلم لدنی خود میدانسته است که انها نیز وقتی بزرگ شوند قطعا راه عصیان و نافرمانی خداوند را در پیش میگیرند و زمینه هدایت ندارند وگرنه خداوند با قدرت مطلق خود ان کودکان و نوزادان را از مهلکه خارج میکرد.
یا اگر هم برفرض این پاسخ را قبول نکنید، احتمال دیگر این است که گرچه انان در ظاهر بدون گناه کشته شده اند ولی این به دستور مستقیم خداوند نبوده است بلکه به خاطر موانع طبیعی و محدودیتهای عالم مادی بوده است. زیرا در حالت طبیعی نمیتوان انها را از مهلکه نجات داد و از قوم جدا کرد. اما به خاطر همان اصولی که در بالا گفته شد و اینکه هدف خلقت رسیدن به سعادت است و زندگی این دنیا تنها جنبه ابزاری برای رسیدن به سعادت را دارد، حکمت و عدالت و رحمت خدا اقتضا دارد که انها را به سعادت برساند به همین جهت حتی اگر از والدین کافر باشند، در ان دنیا زمینه رسیدن به سعادت را برایشان مهیا میکند.

مسلمان ایرانی;424876 نوشت:
2.اگر دستور به کشتن بیگناهی داده شود، ولی گفته شود که حکمتی پنهان در پی دارد که بر ما پوشیده است و خدا برای آن بیگناه[در حیات پس از مرگ] جبران خواهد کرد، آیا معقول است؟

پاسخ این سوال نیز در مباحث قبلی بود.
بله اگر حکمتی داشته باشد که هم با هدایت سایر بندگان که ان پدیده را میبینند منافات نداشته باشد و هم در مورد خود همین فرد نیز جاری شود، عقلا مانعی ندارد. زیرا هم حکمت خداوند در این مورد جاری است و هم عدالت او در مورد این شخص.
با توجه به اینکه این دنیا هدف بالذات نیست و تنها جنبه ابزاری و وسیله ای برای رسیدن انسان به سعادت را دارد.

استاد صدیق، با تشکر،

به عنوان آخرین سؤال، بفرمایید: چرا اگر خدا بیگناهی را از مجرای تکوین بکشد ایرادی ندارد، ولی اگر از راه تشریع او را بکشد، بدون فرضهای ذکر شده و فرض هدایت دیگران و جبران برای خود او، ایراد دارد؟

البته فکر کنم در طول بحث هم اشاراتی به پاسخ این سؤال شد، ولی فکر کنم برای یک جواب دقیق، باید یک سؤال مستقیم بپرسم.

[=microsoft sans serif]

مسلمان ایرانی;427883 نوشت:
چرا اگر خدا بیگناهی را از مجرای تکوین بکشد ایرادی ندارد، ولی اگر از راه تشریع او را بکشد، بدون فرضهای ذکر شده و فرض هدایت دیگران و جبران برای خود او، ایراد دارد؟

باسلام
همانطور که عرض شد، از انجا که خداوندمتعال حکیم است هیچ کار بی حکمتی نمیکند.
حال فعل او چه به صورت تکوینی باشد یا به صورت امر و نهی وتشریعی.
اگر دستور به انجام کاری یانهی از کاری میکند، به خاطر این است که در راستای هدف خلقت عالم و انسان، موثر است و مصلحتی در این راستا دارد.
اگر کاری انجام میدهد، حتما حکمتی دارد.
او هیچگاه بی گناهی را نمیکشد.
شاید به ذهن برسد که افراد بیگناهی که در سیل و زلزله و سایر حوادث طبیعی کشته میشوند، نقض این قاعده است، ولی این مطلب نیز نقضی برحکمت خداوند نیست.
زیرا اینکه این افراد بیگناه هستند، خود نیازمند دلیل است.
بعلاوه، برفرض که این افراد یا برخی از انها بی گناه باشند، باز هم ایرادی ندارد؛ زیرا
همانطور که عرض شد، حکمت خداوند رساندن انسانها به سعادت و هدایت آنهاست.
حال اگر به واسطه موانع طبیعی و تزاحمات عالم مادی یک انسان بیگناه در فرایند طبیعی حوادث عالم از بین رفت، درصورتی حکمت خداوند خدشه بر میدارد که او هدایت نشود و بدون هدایت از بین برود.
اما اینطور اتفاقی نمی افتد و چنین افرادی به سعادت میرسند، هم بر اساس حکمت و هم براساس عدالت خداوند.

اما این مطلب درمورد جریان تشریع جاری نیست.
زیرا اگر خداوند به کس یا کسانی دستور بدهد فرد بیگناهی را بکشند باید این دستور حاوی مصلحتی باشد و در راستای هدف نهایی خلقت باشد.
حال اگر این کشتن باعث هدایت دیگران بشود اشکالی ندارد ولی اگر نشود، ایراد دارد و با عقل و دلیل قطعی عقلی دال بر حکمت و عدالت خداوند منافات دارد.

قربانی شدن انسان

پرسش: آیا برای خدا ایرادی دارد که به قتل یک انسانی کند، هر چند آن انسان بی گناه باشد؟

پاسخ:
قبل از پاسخ به این سوال، لازم است که به چند نکته توجه شود.
نکته 1.خداوند متعال، حکیم است: «ان الله عزیز حکیم»[1]
و حکیم کسی است که کار لغو و بیهوده انجام نمیدهد.

نکته 2. بر اساس حکمتش، دستورهایی که صادر میکند بر اساس مصالح و مفاسدی است که در خود احکام یا متعلق آنهاست. و اگر کاری هیچ نحوه مصلحتی نداشته باشد، به آن امر یا از ان نهی نمیکند[2].

نکته 3. خداوند متعال، عادل است و کارهایی که انجام میدهد، همگی از عدل او نشأت میگیردو هیچ یک ظالمانه نیست:«ان الله لیس بظلام للعبید»[3]

نکته 4. دستورهایی که خداوند صادر میکند، تنها براى نظام بخشيدن به جوامع بشرى نيست بلكه براى تكميل خلقت بشر است، او مى‏ خواهد با اين هدايت تشريعى، خلقت و هدايت تكوينى را تقويت نموده، مخلوق را به آن هدفى كه در خلقت او است برساند، و به عبارتى ديگر مى‏خواهد هر نوع از انواع موجودات را به كمال وجود و هدف ذاتش برساند.[4]

حال با توجه به این مقدمات، اگر دستوری خداوند میدهد، حتما این عمل مصلحتی دارد.

البته مصلحت آن در این موارد، غالبا به صورت نوعی است و مربوط به اجتماع است. مثلا اگر دستور به قتل کفار و جهاد با آنان میدهد، به خاطر مصالح مسلمانان و مزاحمت کفار با آنان و مقابله با آنان است. یا اگر دستور به قتل کسی که قتل عمد انجام داده میکند، به واسطه این است که این کار به نفع جامعه است و جامعه را از جرم و جنایت بیشتر نجات میدهد.

در برخی موارد نیز، احتمال دارد که مصلحتی که وجود دارد، مصلحت شخصی باشد و نفع آن به یک شخص خاص برسد و حالت عمومی و اجتماعی نداشته باشد.
در این موارد باید به دو مسأله توجه کرد:
اولا: این نوع دستورات به صورت شخصی به پیامبران وحی میشود و هر کسی مجاز به انجام آن نیست.[5]
همانطور که در داستان قتل آن نوجوان توسط خضر نبی بیان شده که به موسی ع گفت این کارها را به دستور خداوند انجام داده است نه اینکه خواسته خودش باشد:

«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً... وَ ما فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْری»[6]


و ثانیا چنین دستوراتی نیز مصلحت عمومی در نظر گرفته شده که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم به جامعه باز میگردد. یا مصلحتی برای آنها را بوجود میآورد و یا مفسده ای را از آنان دفع میکند.

مثلا در داستان حضرت خضر و موسی ع، زمانی که حضرت خضر علیه السلام، آن جوان را کشت علت آن کار خود را این بیان کرد که والدین این جوان مومن بودند و چون این جوان راه هدایت را بر خود بسته بود و به لجاجت و عناد گرفتار شده بود، پدر و مادرش را از ایمان باز میداشت و خداوند به خضر نبی دستور داد که ان جوان را به قتل برساند:

«وَ أَمَّا الْغُلامُ فَكانَ أَبَواهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشينا أَنْ يُرْهِقَهُما طُغْياناً وَ كُفْراً»[7]


در این داستان به نظر میرسد که مصلحتی که در این عمل وجود داشته، تنها به والدین آن جوان میرسیده است اما با توجه به مطالبی که مفسرین بیان کرده اند، معلوم میشود در این مورد نیز مصلحت و مفسده ای که وجود داشته، مصلحت و مفسده نوعی بوده است؛ یعنی به این دلیل که این جوان دزد و راهزن بوده و افعال و اعمال منکر و قبیحی انجام میداده، والدینش را عاصی و اذیت کرده بود و نیاز داشتند که کسی شر او را از مردم دفع کند تا مردم را به فسق و گناه مجبور نکند و انان را به گناه نیندازد[8].

بنابراین با توجه به مقدماتی که ذکر شد، خداوند کار لغو و بیهوده و کار ظالمانه انجام نمیدهد. پس اگر دستور به قتل کسی میدهد، حتما او گناهی مرتکب شده و کشتتن او نیز فایده ای برای عموم مردم دارد وگرنه دستور به قتل هر گناهکاری نمیدهد.

ممکن است گفته شود: اگر به فرض هدف عذاب و نابودی یک قوم باشد، مثل عذاب قوم نوح و عاد و ثمود، ولی به دست بندگان انجام شود و لذا به آنها دستور داده شود که حتی کودکان و نوزادان نیز، کشته شوند، آیا این امر قابل قبول خواهد بود؟

پاسخ به این سوال این است که:
تمام اموری که مرتبط با خداوند است، نه مرتبط با شرور اخلاقی یا طبیعی عالم، از اصول عقلی پیروی میکند. به این معنا که قبل از اینکه بخواهیم تک تک افعال خداوند را بررسی کنیم(باقطع نظر از اینکه به فلسفه و علت ان میرسیم یا نه) اصول عقلی ای داریم که قطعا با عقل اثبات شده است و کارهای خداوند ازانها خارج نیست.

این اصول عبارتند از عدالت، حکمت، رحمت، فیاضیت و چند اصل دیگر
این اصول بازگشت به صفات جمال خداوند دارد و جنبه رحمانیت الهی را نشان میدهد.

بر اساس این اصول عقلی، در فرض سوال شماخداوند دستور به نابودی انسان بی گناه نمیدهد.

بنابراین، در مورد کودکان و نوزادانی که احیانا در میان ان قبایل بوده اند:

یا باید معتقد شویم که او باعلم لدنی خود میدانسته است که انها نیز وقتی بزرگ شوند قطعا راه عصیان و نافرمانی خداوند را در پیش میگیرند و زمینه هدایت رادر خود از بین می برند وگرنه خداوند با قدرت مطلق خود ان کودکان و نوزادان را از مهلکه خارج میکرد.

یا اگر هم برفرض این پاسخ را قبول نکنید، احتمال دیگر این است که گرچه انان در ظاهر بدون گناه کشته شده اند ولی این به دستور مستقیم خداوند نبوده است بلکه به خاطر موانع طبیعی و محدودیتهای عالم مادی بوده است. زیرا در حالت طبیعی نمیتوان انها را از مهلکه نجات داد و از قوم جدا کرد.

اما به خاطر همان اصولی که در بالا گفته شد و اینکه هدف خلقت رسیدن به سعادت است و زندگی این دنیا تنها جنبه ابزاری برای رسیدن به سعادت را دارد، حکمت و عدالت و رحمت خدا اقتضا دارد که انها را به سعادت برساند به همین جهت حتی اگر از والدین کافر باشند، در ان دنیا زمینه رسیدن به سعادت را برایشان مهیا میکند.


[/HR][1] . سوره بقره، ایه209

[2] . المیزان، ج5 ص 187؛ تحریر الاصول، ص 176

[3] . آل عمران، ایه 182

[4] . المیزان، ج3 ص 298

[5] . مفاتیح الغیب، ج21 ص 491

[6] . سوره کهف، ایه 80

[7] . سوره کهف، ایه 80

[8] . مفاتیح الغیب، ج21 ص 491

سلام علیکم

احکام خمسه حرام ، حلال ، مستحب ، مکروه ، و مباح همه مربوط به عالم تشریع است و در عالم تکوین این احکام جاری و ساری نیست. و عالم تشریع و قانونگذاری یک مجموعه کوچکی از عالم تکوین است و همه عالم تکوین و تشریع بر اساس سنت حکیمانه حق تعالی اداره می شود مثل اینکه حکمت اقتضا می کند که بچه دو تا پنج ساله در شبانه روز 10 ساعت بازی کند ولی در سن جوانی یک ساعت و در سن چهل سالگی همان بازی باید تبدیل به یک ورزش و نرمش سلامت بخش گردد، یعنی سن او اقتضا دارد که حتی یک ساعت هم بازی کودکانه نکند. در این صورت است که همه تلاش او حکیمانه می شود.

خداوند سبحنان درعالم تشریع قتل نفس را از گناهان کبیره شمرده است و کاملا ممنوع است مگر برای قصاص و یا جهاد که نتیجه آن قتلها حیات را در پی خواهد داشت . اما در عالم تکوین ماموری به نام عزرائیل دارد که روزانه ماموریت دارد که جان عده ای زیادی را بگیرد آن کار خدا در عالم تشریع عین حکمت است زیرا جلوی هر گونه تعرض به دیگری را می گیرد و خود این قانون حیات بخش است و آن کار عزرائیل نیز حکیمانه است زیرا خدا انسان را برای این دنیا خلق نکرده است، بلکه ممات آن انسانها حیات جاودانه به آنها می بحشد و حضرت خضر در سوره مبارکه کهف برای دادن یک سری اطلاعات در عالم تکوین به حضرت موسی مامور به تکوین بود نه تشریع و حضرت موسی اگر در مقابل کارهای او سئوال میکرد چون او پیامبر خدا بود و مامور به تشریع بود. و کارهای حضرت خضر در عالم تکوین همه درست و حکیمانه بود و سئولات حضرت موسی هم در عالم تشریع همه حکیمانه و شرعی بود .

اما شاید گفته شود که وقتی حکمت در عالم تکوین اقتضا می کند که یک بچه کوچک در ایام کودکی مرگش فرا رسد این با عدالت خدا چگونه سازگار است که یک نفر 100 سال عمر می کند و در این سالها از زندگی خود لذتهای زیادی ببرد و همچنین اگر انسان مومنی بود برای آن دنیایش زاد و توشه فراوانی تهیه می کند ولی آن طفل کوچک که این فرصت را به دست نیاورده است.

این چگونه با عدالت خدا سازگار است ؟
پاسخ این است که: خدا سبحان در قیامت هر کس را به اندازه داده هایش محاسبه میکند. هر اندازه نعمت مادی و معنوی به یک فرد داده شد به همان اندازه از او عمل می خواهند .

والسلام

موضوع قفل شده است