غدیر در قران

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
غدیر در قران

غدیر در قران(یک دقیقه ای)

اعلام امامت حضرت علي(عليه‌السلام) در آخرين حج پيامبر پيغمبر ما اعمال حج را انجام دادند، قبل از عمل حج هم اعلام كردند كه دارند مي‌روند مكه، اسمش را هم گذاشتند «حجة الوداع» يعني حج آخري، افراد زيادي كه مي‌خواستند بروند مكه خوب خودشان را ملحق كردند به كاروان پيغمبر، مراسم حج را انجام دادند و برگشتند. در راه برگشت به يك چند راهي رسيدند، راه يمن، راه حبشه، راه مدينه، راه عراق، در آن چند راهي آيه نازل شد «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِل ‏...» (مائده/67) من راجع به اين آيه در اين 28 سالي كه در تلويزيون بوده‌ام، به مناسبت غدير بارها در قالب‌هاي مختلف گفته‌ام. اما اخيراً يك چيزي شنيده‌ام كه حالا در روزنامه بود، اينترنت بود، هر چه بود، ديدم كه من بايد يك خورده روي اين تحقيق كنم كه مي‌گويند: بله پيغمبر مردم را دعوت كرد، چون مردم از حضرت علي(ع) ناراحت بودند از زماني كه حضرت علي حاكم يمن بود. لذا پيغمبر گفت: نه! علي آدم خوبي است. هر كس من را دوست دارد، علي را هم دوست داشته باشد. يعني مي‌خواست يك خورده كينه‌ها و ناراحتي‌هايي كه مردم يمن از حضرت علي دارند، برطرف شود. قصه اين نبود كه حكومت دست چه كسي باشد. قصه‌ اين است كه‌ اي مردم! علي بد آدمي نيست. ناراحت نباشيد.

[=times new roman][=Times New Roman]بسم الله الرحمن الرحيم



[=times new roman]....
[=times new roman][=Times New Roman]3- برخورد نادرست مخالفان با ماجراي غدير [=times new roman][=Times New Roman]سرتاپاي دروغ از اين حرف پيداست. اول اينكه اگر مردم يمن از حضرت علي ناراحت بودند، بايد به يمني‌ها بگويد. چرا همه حاجي‌ها را در آفتاب نگه‌دارد؟ سه روز حاجي‌هاي همه بلاد را زير آفتاب نگه داشت. دوم اگر مي‌خواهد بگويد علي خوب آدمي است، اينكه نياز به بيعت ندارد. بيعت براي يك مسئله سياسي است. اگر مسئه اين است كه نه! ناراحت نباشيد، ايشان آدم خوبي است، آدم خوبي بودن... آقا در خيابان كه راه مي‌روي، چقدر آدم خوب مي‌بيني؟ مگر با هر آدم خوبي شما بيعت مي‌كني؟ بيعت براي يك كار سياسي است. بيعت براي يك كسي است. [=times new roman][=Times New Roman]پس ببينيد اگر ناراحتي مردم يمن بود، اول اينكه مردم يمن از حضرت علي ناراحت نبودند، اين يك دروغ! دروغ دوم اينكه اگر بنا بود به مردم يمن بگويد از علي ناراحت نباشيد، چرا مردم باقي كشورها را روي پا سه روز در آفتاب داغ نگه‌داشت؟ سوم اينكه اگر مي‌خواهي بگويي آدم خوبي است، آدم خوبي است نياز به بيعت ندارد. چهارم اينكه خوب بودن، تبريك و تهنيت ندارد. حتي خليفه اول و خليفه دوم، ابوبكر و عمر اينها آمدند و به حضرت امير تبريك گفتند. «بخٍّ» «بخٍّ» مبارك باشد! مبارك باشد! تبريك براي پست است كه تبريك مي‌گويند. اگر من به شما گفتم كه آدم خوبي است، ... تبريك عرض مي‌كنم. خوب آدم خوبي است كه تبريك ندارد. پست است كه تبريك مي‌گويند. بنابراين اين هم يكي! مسئله ديگر اينكه آدم خوبي است مربوط به زبان است. آدم با زبان مي‌گويد كه آدم خوبي است. پيغمبر در غدير خم عمليات و مراسم انجام داد. پس من بگذاريد بنويسم كه اگر كسي مي‌خواهد از پاي تخته سياه بنويسد. [=times new roman][=Times New Roman]4- گزارش مراسم نصب حضرت علي(عليه‌السلام) در غدير خم [=times new roman][=Times New Roman]بحث غدير خم! غدير يعني گودي. مثل بشقاب! آنجا به خاطر اينكه مقداري آب بود، براي آن جمعيت، خودشان، براي حيواناتشان، آب بود. يكي هم چهار راه بود و پنج راه بود. يمن، حبشه، عراق و مدينه! اسم اين گودي هم خم بود. در غدير خم چه گذشت؟ در غدير خم چه گذشت؟ [=times new roman][=Times New Roman]1- طولاني شدن مراسم! دو سه روز مردم در زير آفتاب بودند. مسئله حساس است كه... اگر يك بازي را از سه روز قبل مي‌روند و مي‌نشينند، معلوم مي‌شود كه چيز مهمي است تا چه برسد به غير بازي! يك بازي هم اگر حساس باشد، تا چه برسد به كارهاي اصلي. [=times new roman][=Times New Roman]2- همه مردم نه يمني‌ها! من نمي‌دانم كه ‌چه كينه‌اي دارند بعضي‌ها با علي بن ابيطالب كه مي‌خواهند به هر جوري كه هست غدير خم را... يمن از كجا در اين وسط سبز شد؟ آخر كسي كه دروغ مي‌گويد فكر نمي‌كند كه در اين كشور لااقل يك 100 هزار تا آخوند هست كه يكي از آن 100 هزارتا من هستم؟ يك طلبه مي‌تواند جواب بدهد. مردم يمن از حضرت علي ناراحت شدند. به چه دليل ناراحت شدند؟ حضرت علي چه كرده بود كه ناراحت شدند؟ در چه كتابي به اندازه حضرت علي سفارش و فضيلت آمده است؟ الان هم اگر از شيعه و سني بپرسي، باسوادترين اصحاب را مي‌گويند: علي! شجاع ترين اصحاب را مي‌گويند: علي! زاهدترين افراد را مي‌گويند: علي! عادل ترين افراد را مي‌گويند: علي! يعني اگر الان از خود خلفاي راشدي بپرسي، اگر از هر كس بپرسي، يك نفر نيست كه در يك كمال از حضرت علي بالاتر باشد. يك نفر در يك كمال... بله بعضي‌ها ممكن است سنشان بيش‌تر باشد. سن كه كمال نيست. احترام به پير و بزرگ لازم است. اما كمال نيست. گردو عددي خوب است. مثلاً مي‌گويند 20 تا گردو از 17 تا گردو بهتر است. ولي نمي‌شود كه آدم 20 ساله از آدم 17 ساله بهتر است. «... إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏... » (حجرات/13) «... فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدين‏... » (نساء/95). ملاك‌هايي كه در قرآن است، در قرآن ملاك سن مطرح نشده است. سن هارون چند سال بيش از حضرت موسي بود، ولي پيغمبر اولوالعزم حضرت موسي بود. به جابربن عبدالله انصاري گفتند شما پيرمرد هستي، نسبت به يك بچه كوچك، امام باقر چرا تواضع مي‌كني؟ گفت: خدا به او يك چيزي داده كه به من نداده است. گفتند: آخر شما اصحاب پيغمبر هستي، تو پيغمبر را درك كردي، اميرالمؤمنين را درك كردي، امام حسن، امام حسين، امام سجاد، امام باقر، تو پنج امام را درك كرده‌اي... پيرمرد بود. گفت: اين بچه كوچك، امام باقر يك چيزهايي دارد كه من ندارم. آخر يك وقت يك راديوي كوچك ده تا موج را مي‌گيرد، ولي يك راديوي قد بشكه موج تهران را هم نمي‌گيرد. كيلويي كه نيست. [=times new roman][=Times New Roman]5- نكات دقيق در شيوه اعلام ولايت [=times new roman][=Times New Roman]3- قرآن مي‌گويد: «... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ... » نمي‌گويد: «وَ إِنْ لَمْ تبلغ... » نگفته است «وَ إِنْ لَمْ تبلغ... » قاعده‌اش اين بود كه بگويد: «وَ إِنْ لَمْ تبلغ... » چون مي‌گويد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ... » ‌اي رسول ابلاغ كن امامت علي بن ابيطالب را... بعد بايد بگويد: «وَ إِنْ لَمْ تبلغ... » نمي‌گويد: «بلغ» آخر بايد كلمات به هم بخورد. ببينيد من مي‌گويم: بخور! اگر... نخوري. بپوش! اگر... نپوشي. برو! اگر... نروي. اينجا بايد بگويد: «بلغ... وَ إِنْ لَمْ تبلغ...» بگو... اگر نگويي، نگفته كه «و ان لم تبلغ... » گفته است «... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ... » «فَعَل» يعني انجام داد. يعني بايد نصب اميرالمؤمنين فقط با زبان نباشد و با يك مراسم باشد. [=times new roman][=Times New Roman]4- طرح اصول عقائد... اصول عقائد طرح شد. وقتي پيغمبر مي‌خواست اميرالمؤمنين را نصب كند عقائد را گفت. از خدا گفت. از نبوت گفت. از معاد گفت و بعد علي بن ابيطالب را گفت. آخر دكمه رنگش بايد رنگ لباس باشد. علي بن ابي طالب را كه مي‌خواهد نصب كند، بايد اينور و آنورش هم يك چيزي باشد كه به حضرت علي بخورد، اصول دين را گفت. دوست داشتن علي، جزء اصول عقائد نيست. يك كسي يك مدت كمي حاكم و فرماندار يك منطقه‌اي بوده، اين جزء اصول دين نيست، پيغمبر ما در غدير خم، اصول دين را نقل كرد. بعد از بيان اصول عقائد، علي بن ابيطالب را گفت. پيداست اين علي بن ابيطالب وزنش، هم وزن عقائد است. خوب! بعد وقتي مي‌خواست صحبت كند، از همه مردم اقرار گرفت. [=times new roman][=Times New Roman]5- از هر چهارسو اقرار گرفت. فرمود: «الا تسمعون؟» يعني صداي من را مي‌شنويد؟ به سمت راست گفت: «الا تسمعون؟» صدا مي‌آيد؟ همه گفتند: بله! «الا تسمعون؟» مي‌شنويد؟ بله! «الا تسمعون؟»... در هيچ سخنراني هيچ پيغمبر و امامي از چهار جهت اقرار نگرفته است. قصه چيست كه از چهار طرف اقرار گرفت؟ انگار پيغمبر مي‌ديد كه چند روز ديگر كه از دنيا مي‌رود، دخترش زهرا(سلام‌الله‌عليها) در خانه‌ها را خواهد زد، به اصحاب خواهد گفت كه مگر شما در غدير خم نبوديد؟ [=times new roman][=Times New Roman]6- كتاب آسماني و رهبر آسماني در كنار همديگر [=times new roman][=Times New Roman]خوب! از هر چهارسو اقرار گرفت. اينهم يك مورد. [=times new roman][=Times New Roman]بعد يك چيزي اخيراً من كشف كرده‌ام، در تفسيرها من نديدم، ولي براي من خيلي مهم بود. در سوره مائده سه تا «اُنزلَ» داريم. «أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِم‏» (مائده/66) «أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» (مائده/67) «مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ» (مائده/68) آيه 66 مائده، آيه 67 مائده، 68 مائده. اين هم يك تصادف، تصادف نيست در قرآن. سه تا آيه داريم پشت سر هم كه سه تا انزل هست. «أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ» يعني سليقه نيست «أُنزِلَ إِلَيْكُم... » «مِنْ رَبِّهِم، مِن رَّبِّكَ، مِّن رَّبِّكُمْ» اول و سوم براي كتاب آسماني است. كتاب آسماني! مي‌گويد: «وَ لَوْ أَنهَُّمْ أَقَامُواْ التَّوْرَئة...» اگر مردم كتاب آسماني تورات را اقامه كنند، بپا دارند، «وَ الْانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيهِْم مِّن رَّبهِِّمْ لَأَكَلُوا» «لَأَكَلُوا» يعني وضع ماليشان خوب مي‌شود، «مِن فَوْقِهِمْ وَ مِن تحَْتِ أَرْجُلِهِم‏» اگر كتاب آسماني كه «أُنزِلَ إِلَيهِْم» را بپا دارند، وضع ماليشان خوب مي‌شود. در غدير خم مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...» دو مرتبه مي‌گويد: «مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّك‏» بعد مي‌گويد: «قُلْ يَأَهْلَ الْكِتَابِ لَسْتُمْ عَلىَ‏ شىَ‏ْءٍ حَتىَ‏ تُقِيمُواْ التَّوْرَئةَ وَ الْانجِيلَ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُم‏» ببينيد آيه 66 و 68 براي كتاب آسماني است. آيه 67 براي رهبر آسماني است. مهندسي قرآن را مي‌بينيد؟ خدا علي بن ابيطالب را گذاشته است بين دو كتاب آسماني! مي‌گويد: كتاب آسماني را بپا داريد، وضع اقتصاديتان خوب مي‌شود. اگر كتاب آسماني را بپا نداريد، پوكيد «لَسْتُمْ عَلىَ‏ شىَ‏ْءٍ» هيچي نيستيد. بعد مي‌گويد: ‌اي پيغمبر! علي را معرفي كن. يعني معرفي رهبر آسماني بين دو تا كتاب آسماني است. اين مهندسي براي ما مهم است. مهندسي‌‌ها را ساده نگيريد. [=times new roman][=Times New Roman]من يكبار گفتم. وقتي مي‌گويد: «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» (تين/1) ساده نگيريد. نمي‌گويد: «والتين والنخل»، «والتين والعنب» انجير و زيتون را در كنار هم مي‌گذارد. معلوم مي‌شود كه در علم غذاشناسي بين زيتون و انجير يك رابطه‌اي‌ هست. منتها ممكن است امروز علم غذاشناسي، رساله دكترايش را ننوشته باشد، در آينده معلوم خواهد شد كه بين زيتون و انجير يك رابطه‌اي هست. وگرنه اينهمه ميوه هم مي‌گفت: قسم به انجير و قسم به خرما! قسم به انجير و انار! قسم به انجير و انگور! «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ» كلمات قرآن كه اين كلمه كجاست، بار دارد. علي بن ابيطالب كجاست؟ آنجايي كه بحث علي مطرح است، آيه قبلش كتاب آسماني است. آيه بعدش كتاب آسماني است. آيه قبلش مي‌گويد: كتاب آسماني را به پا داريد، وضع اقتصاديتان خوب مي‌شود. آيه بعدش مي‌گويد: كتاب آسماني را بپا داريد، هويت پيدا مي‌كنيد، وگرنه پوكيد. وسطش مي‌گويد: علي بن ابيطالب را معرفي كن. ماجرا چيست؟ مهندسيش خيلي قشنگ است. بعد هم مي‌گويد: مگر نمي‌خواهيد رشد كنيد؟ رب يعني مربي، رشد، رب، رشد، رب، رشد، مربي يعني كسي كه ارشاد مي‌كند، رشد مي‌دهد. يعني كتاب آسماني رشدت مي‌دهد. رهبري علي رشدت مي‌دهد. باز مي‌گويد: كتاب آسماني رشدت مي‌دهد. يعني اگر رهبر غير از علي بن ابيطالب باشد، ما رشد نمي‌كنيم. امام خميني است كه وقتي ما مي‌گوييم: جنگ، جنگ، تا پيروزي! مي‌گويد: نه! جنگ، جنگ، تا پيروزي! چيست؟ جنگ، جنگ، تا رفع كل فتنه از جهان! يعني ما را مي‌برد يك خورده بالاتر. رشدمان مي‌دهد. [=times new roman][=Times New Roman]7- نقش رهبران ديني در رشد سياسي جامعه [=times new roman][=Times New Roman]زمان شاه قوام السلطنه نخست وزير بود، آمدند و گفتند: مرگ بر قوام السلطنه! چند تا هم كشته شدند و شهيد شدند و جنازه‌هايشان را بردند خانه آيت الله كاشاني... آيت الله كاشاني گفت: چرا مي‌گوييد مرگ بر قوام السلطنه؟ بگوييد: مرگ بر خودش، يعني خود شاه! اينها آمدند و گفتند كه، شعار را عوض كردند، گفتند: ما بنده يزدانيم، تهراني‌ها، ما بنده يزدانيم، ما پيرو قرآنيم، ما شاه نمي‌خواهيم. يعني يك آيت الله كاشاني بايد باشد كه مردم را از قوام السلطنه ببرد بالاتر. رب، مربي، اين رهبرهاي ديگر كه ما را به شكم و شهوت و خوراك و پوشاك و خيلي مثلاً وقتي وضع ما خوب شد، اين است كه حالا يك شهر مدرني، روستاي قشنگي، نمي‌دانم، هواپيما، فرودگاه، مترو، انرژي اتمي، نمي‌دانم در يك زندگي مرفهي، اما رشد چي؟ دروغ هم كم شد؟ حسادت كم شد؟ ايثار بيش‌تر شد؟ اخلاص چه؟ [=times new roman][=Times New Roman]ببينيد كتاب آسماني «ربهم» «ربك» «ربكم» كلمه رب سه تا رب پشت سر هم است. اينها تصادف نيست. غدير خم مي‌گويد اگر مي‌خواهيد رشد كنيد، رهبرتان بايد رهبر آسماني باشد. آنوقت رابطه اينها! اين رابطه‌ها هم مهم است. رابطه بين توحيد و امامت... امام رضا(ع) فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (بحارالانوار/ج49/ص123) امام شرط توحيد است. يعني كسي كه امام را قبول نداشته باشد، توحيدش هم مي‌لنگد. چون اگر گفت: خدا هست ولي رهبرش، رهبر مذهبي نباشد، مي‌گويد: خيلي خوب! هم خدا و هم آمريكا. مي‌شود شرك. [=times new roman][=Times New Roman]مثل الان! بسياري از كشورها، «لا اله الا الله»، «لا اله الا الله»، «لا اله الا الله»، مي‌گويند، اما از آمريكا مي‌ترسند. قرآن مي‌گويد: اگر گفتي «لا اله الا الله» «وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) از احدي نبايد بترسي! «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُم» (انعام/91) بگو خدا، باقي را بريز دور. تو هم مي‌گويي لا اله الا الله، هم مثل گربه پهلوي همه مستكبرين دنيا تواضع مي‌كني. توحيدت لق است. «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» رابطه توحيد با امامت. رابطه معاد با امامت. ساقي كوثر كيست؟ «قَسِيمَ الْجَنَّةِ وَ النَّار» (كافي/ج4/ص570) كيست؟ شيعه و سني گفته‌اند كه علي بن ابيطالب است. رابطه نماز و امامت. امام سجاد فرمود: نماز بي ولايت قبول نيست. رابطه روزه و امامت. «لَا صِيَامَ لِمَنْ عَصَى الْإِمَامَ» (بحارالانوار/ج93/ص/295) كسي كه معصيت امام را بكند، روزه‌اش قبول نيست. رابطه حج و امامت. «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ» (كافي/ج4/ص549) رابطه جهاد و امامت. «الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِل» (بحارالانوار/ج97/ص23) امر به معروف و امامت. تولي و تبري و امامت. همه اينها را من روايتش را دارم. [=times new roman][=Times New Roman]8- اتمام نعمت الهي در روز غدير [=times new roman][=Times New Roman]ديشب وارسي مي‌كردم، در قرآن سه جا مي‌گويد: آينده، آينده، آينده، مي‌گويد در آينده «اتم و لاتم» قبله‌تان را عوض كردم، آينده مي‌خواهم تمام كنم. در فتح مكه مي‌گويد: آينده «يُتِمُّ نِعْمَتَه‏» در يك جاي ديگر هم مي‌گويد: آينده «يتم» در غدير خم مي‌گويد: نه! آينده نيست. «أَتْمَمْتُ» «أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏» يعني در چند جاي قرآن، يكي سال دوم، قبله مسلمان‌ها عوض شد، مي‌گويد: قبله‌تان را عوض كردم تا قبله مستقل داشته باشيد در آينده مي‌خواهم تمام كنم نعمتم را. در فتح مكه مي‌گويد: مكه پيروز شديد، در آينده مي‌خواهم نعمتم را بر شما تمام كنم. در يك جاي ديگر هم مي‌گويد در آينده حرجي بر شما نيست، دينتان را آسان گرفتم، مي‌خواهم آينده... همش مي‌گويد: آينده! همش «اتم» «يُتِمُّ» «يُتِمُّ» «يُتِمُّ» «اتم» فعل مضارع است. يعني در آينده يك خبرهايي دارم براي شما. كه مي‌خواهم دين شما كامل شود. آن وقت در غدير خم ديگر يتم نيست. شد: «أَتْمَمْتُ» ماضي شد. يعني آن خبرهايي كه قبل دادم، امروز تمام شد. سه تا «يُتِمُّ» يك «أَتْمَمْتُ»، دوم هجري «يُتِمُّ»، هشتم هجري «يُتِمُّ»، چندم هجري «يُتِمُّ»، در غدير خم «اتممت» يعني حرف آخر را رهبري معصوم مي‌زند. يعني اگر غدير خم نباشد، نبوت بي عقبه مي‌ماند. به چه دليل ما پيغمبر مي‌خواهيم؟ به همان دليل هم امام مي‌خواهيم. مگر مي‌شود بگوييم: پيغمبر مي‌خواهيم براي اينكه مردم اشتباه نكنند، رهبر آسماني معصوم ولي پيغمبر كه از دنيا رفت ديگر هيچي به هيچي، خود مردم تصميم مي‌گيرند و يك كاري را مي‌كنند. چه طور خداي سه شنبه با خداي چهارشنبه فرق كند. براي يك مشت مردم پيغمبر مي‌خواهيم، براي اينكه مردم از جهل بيايند بيرون. آن وقت پيغمبر كه از دنيا رفت، خودشان مردم جمع شوند و با كف و سوت و صلوات يك كاري بكنند. چه طور براي آن‌ها رهبر تعيين كرد، براي ما رهبر تعيين نكند. به همان دليل كه پيغمبر واجب است، تعيين شود، رهبر هم واجب است، تعيين شود. غدير خم يك هم چنين روزي است. [=times new roman][=Times New Roman]خدايا! معرفت ما را روز به روز به پيغمبر و اهل بيت و قرآن بيش‌تر بفرما. ما را از شيعيان مخلص اميرالمؤمنين تا آخر تاريخ، خودمان و نسلمان را قرار بده.خديا! روح لجاجت را از افراد لجوح بردار. عيد سعيد غدير را تبريك مي‌گويم. اميدوارم كه خداوند امنيت كامل را بر همه بلاد اسلامي حاكم، زيارت با معرفتش را نصيب ما بفرمايد. عيد غدير هر كاري مي‌كنيد، بهترين لباس را بپوشيد. چهار نفر آدم گرفتار را از زندان آزاد كنيد. با هم اگر قهريد، تلفن كنيد و آشتي كنيد، عيد غدير است. عيديتان را عيد غدير بدهيد. همينطور كه ظهر عاشورا پلو مي‌دهيد، عيد غدير به مردم غذا بدهيد! لباس بدهيد. امام رضا(ع) در عيد غدير انگشتر و لباس و كفش در خانه‌ مردم مي‌فرستاد. عيد غدير را عيد بگيريد. كسي اگر روز عيد غدير به يك نفر ناهار بدهد، انگار به تمام انبياء ناهار داده است. سور دادن عيد غدير! خيلي عيد مهمي است. اين عيد بر همه شما مباركباد.
[=times new roman][=Times New Roman][=Times New Roman]«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

بايد از قرآن دليل بياورى و الا گردنت را مى‌زنمبايد از قرآن دليل بياورى و الا گردنت را مى‌زنم

align: center


class: explains align: center

حكايت (34)

«بايد از قرآن دليل بياورى و الا گردنت را مى‌زنم»

حجاج بن يوسف ثقفى (استاندار خونخوار عبدالملك در كوفه) بوده و با شيعيان و ياران اميرالمؤ منين على عليه السلام دشمنى بسيار داشت و حتى ظن شيعه و طرفدار على عليه السلام بودن در مورد يك نفر كافى بود كه حجاج او را به قتل برساند. عامر شعبى مى‌گويد: شبى حجاج مرا طلبيد، هراسان شدم، برخاسته و نزدش رفتم، ناگهان در كنار مسند او سفره‌اى چرمين ديدم پهن شده (رسم بود كه افراد را روى آن مى‌كشتند) و شمشير تيزى در كنار آن بود. سلام كردم، جواب سلام مرا داد و گفت:
نترس به تو امشب تا فردا ظهر امان دادم. و مرا در كنار خود نشاند. سپس ‍ به يكى از دژخيمان اشاره كرد، او رفت و مردى را كه با طناب و زنجير بسته بودند، آورد و در برابر حجاج نشانيد. آنگاه حجاج به من رو كرد و گفت: اين شيخ (سعيد بن جبير) مى‌گويد: حسن و حسين دو پسر پيامبر صلى الله عليه و آله هستند. بايد از قرآن در اين باره دليل بياورد و گرنه هم اكنون (با اين شمشير روى اين چرم)سرش را از بدنش جدا مى‌سازم.
گفتم: لازم است كه او را زنجير و بند آزاد سازيد كه اگر دليل از قرآن آورد آزاد شود و گرنه با اين شمشير نمى‌توان كه زنجير را قطع كرد. خواه و ناخواه بايد اين زنجيرها را از بدنش جدا كرد و آنگاه او را كشت، حجاج دستور داد بند و زنجير را از بدن او جدا كردند. خوب به او نگاه كردم، ناگهان ديدم سعيد بن جبير مفسر قرآن و يار و شاگرد خاص امام سجاد عليه السلام است اندوهگين شدم و با خود گفتم: چگونه مى‌توان در مورد اينكه حسن و حسين عليه السلام پسران پيامبر صلى الله عليه و آله هستند استدلال كرد؟ ناگهان صداى حجاج بلند شد كه به سعيد مى‌گفت: دليل خود را از قرآن در مورد اينكه حسن و حسين پسران پيامبر صلى الله عليه و آله هستند چنانكه ادعا مى‌كنى بياور، و گرنه گردنت را مى‌زنم. سعيد گفت: به من مهلت بده. حجاج چند لحظه سكوت كرد و دگر بار گفت: دليل خود را بياور! سعيد گفت: اندك مهلت بده. حجاج پس از لحظاتى، براى سومين بار گفت: به تو مى‌گويم، دليل خود را از قرآن بياور كه چگونه مى‌توان گفت حسن و حسين دو فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله هستند؟ سعيد اندكى فكر كرد و سپس گفت :
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. بسم الله الرحمن الرحيم «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَ نُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَ سُلَيْمَنَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسىَ‏ وَ هَرُونَ وَ كَذَالِكَ نجَْزِى الْمُحْسِنِينَ(انعام/84) وَ زَكَرِيَّا وَ يحَْيىَ‏ وَ عِيسىَ‏ وَ إِلْيَاسَ كلُ‏ٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ» (انعام/85)
و اسحاق و يعقوب را به او (ابراهيم) و هر كدام را هدايت كرديم و نوح را نيز قبلا هدايت كرده‌ايم و از فرزندان او (ابراهيم) داود و سليمان و ايوب و يوسف و هارون را (هدايت كرديم) و اين چنين نيكوكاران را پاداش ‍ مى‌دهيم و(همچنين) زكريا و يحيى و عيسى و الياس، هر كدام از صالحان بودند.
پس از خواندن اين آيات، سعيد پرسيد: نام عيسى در اين آيه به چه عنوان آمده است؟!
حجاج گفت: به عنوان اينكه از ذريه (فرزندان) ابراهيم است.
سعيد گفت: با اينكه عيسى پدر نداشت در عين حال به عنوان ذريه (فرزند) ابراهيم عليه السلام به شمار آمده است، زيرا عيسى فرزند مريم دختر ابراهيم بود، از اين رو عيسى به عنوان فرزند ابراهيم خوانده شده بنابراين بطريق اولى، مى‌توان گفت: حسن و حسين دو پسر پيامبر صلى الله عليه و آله هستند زيرا مادرشان دختر بدون واسطه پيامبر است.
حجاج از اين استدلال دقيق و محكم قانع شد، دستور داد ده هزار دينار به سعيد بن جبير دادند و او را آزاد ساخت. شعبى مى‌گويد: وقتى صبح شد، با خود گفتم شايسته است نزد اين(شيخ) بروم و از محضرش معانى قرآن را بياموزم. به سراغ او رفتم و او را در مسجد يافتم در حالى كه دينارها را در كنارش تقسيم كرده و آنها را به فقراء صدقه مى‌داد. مرا كه ديد فرمود: اينها همه به بركت حسن و حسين عليه السلام است، اگر در يك مورد اندوهگين مى‌شويم، هزاربار خشنود مى‌گرديم و از همه بالاتر خدا و رسولش خشنود مى‌شوند.(1)
[/HR]
1- شرح نهج البلاغه خوبى . ج 13، ص 104. ناگفته نماند كه سرانجام حجاج ، طاقت نياورد كه سعيد بن جبير آزاد باشد، دستور داد او را دستگير كردند و سر از بدن مباركش جدا نمودند. * كتاب داستان‌هاي تلخ و شيرين قرآن-


گفتگوی صریح ابنا با دانشمند اهل‌سنت:
در تمام مشاجرات میان حضرت علی و صحابه، حق با علی بود/ نگاهی متفاوت به موضوع تکفیریون در سوریه

align: center

محبت به اهل‎بیت(ع) جزء ایمان اهل تسنن است./ "لولا علی لهلک عمر" را قبول داریم./ در تمام مشاجراتی که میان حضرت علی و صحابه اتفاق افتاد حق با حضرت علی بود./ افرادی که معتقدند با کشتن هفت شیعه به بهشت می‎روند از اسلام خارج هستند/ هتاکان به اهل بیت مرتد هستند./ در تمام مشاجرات میان حضرت علی و صحابه٬ حق با علی بود./ ما از اینکه فضیلت حضرت علی و اهل بیت را بگوییم خوشحال می شویم و برای ما هیچ حساسیتی وجود دارد...

به کوشش: علی شاکر

«مولوی علی احمد سلامی» مشهور به «مولوی نذیر احمد» در سال 1324 ش. در دهستان "کیشکور" شهرستان سرباز استان سیستان و بلوچستان در خانواده روحانی متولد شد. دوره ابتدایی را در این منطقه گذراند و پس از آن، تحصیلات مقدماتی حوزوی را در محضر اساتیدی همچون «مولانا تاج محمد بزرگ‏زاده» در سرباز و سپس «مولانا مفتی محمد شفیع» مفتی اعظم پاکستان، «مولانا محمدرفیع عثمانی»، «مولانا محمدتقی عثمانی»، «مولانا شمس‏الحق» و «مولانا سبحان محمود» در کراچی پاکستان به اتمام رساند. وی علاوه بر تحصیلات دینی و موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته اقتصاد از دانشگاه کراچی هم شد.وی علاوه بر نمایندگی مردم استان سیستان و بلوچستان در مجلس خبرگان رهبری و عضویت در شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، عضو هیئت علمی گروه فقه و حقوق حنفی دانشگاه مذاهب اسلامی و مدرس حوزه علمیه دارالعلوم زاهدان نیز می‏باشد.از تألیفات ایشان می‎توان به کتاب‌هایی همچون "تاریخ اسلام"، "محورهای دعوت و تبلیغ"، "بانوان نمونه عصر پیامیر(ص) و صحابه"، "سه همسفر"، "چگونه زیستن در پرتوی آداب شریعت"، "دورنمای تاریخ حادثه کربلا" و "هدیه ای به خواهران" و همچنین بیش از 15 مقاله علمی در موضوعات مختلف در مجامع بین المللی اشاره کرد. مجموعه اين موارد سبب شده است كه از او به‌عنوان يكي از برجسته ترين و نخبگان اهل سنت ايران نام ببرند.به همین دلیل خبرنگار خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ در حاشیه اجلاس مجلس خبرگان به محضر ایشان رسید تا به این دلیل اشراف کاملیکه مولوی سلامی٬ بر مبانی اعتقادی و فهی مذهب تسنن داردگفتگویی با عنوان "حضرت علی(ع) از دیدگاه اهل سنت" و "کاوشی در جنایات تکفیری ها و سلفی ها" را انجام داد تا تحفه‎ای به مناسبت روز بزرگ عید غدیر خم پیشکش مخاطبان ابنا کند.ابـنا: برای هر شیعه بویژه جوانانی که کم اطلاع هستند بسیار جالب است که بدانند شما اهل تسنن چه نظری درباره امام اول ما دارید؟ لذا لطفاً بفرمایید دیدگاه اهل تسنن درباره ویژگی ها و فضائل این بزرگمرد تاریخ ـ از جمله ایمان، عدل، شجاعت، عبادت، قضاوت، جهاد، فداکاری و علاقه پیامبر(ص) به ایشان ـ چیست؟ــ بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین. اگر اجازه بدهید من دیدگاه اهل سنت را در ارتباط با تمام اهل بیت پیامبر عرض کنم و بعد برسیم به خود حضرت علی (رضی الله عنه).ابـنا: بفرمایید.ــ محبت به اهل بیت جزء ایمان ماست و ما به این موضوع اعتقاد داریم. ما در نمازهای خود به پیامبر و به اهل بیت درود می فرستیم؛ درودی که در کتب صحاح ما ثبت شده و ما نماز را بدون این درود ناقص می‏دانیم. صلواتی که ما واجب می دانیم در نماز ذکر کنیم این است که: "اللهم صل علی محمد و علی آل محمد کما صلیت علی ابراهیم و علی آل ابراهیم انک حمید مجید، اللهم بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انک حمید مجید." ما در تشهد آخر هر نماز جماعت، فرادی، نماز شب و تهجد این دعا و این درود را هم برای پیامبر و هم برای آل پیامبر می‎فرستیم.همچنین در خطبه‎های نماز جمعه اهل سنت، در جاهایی که خطبه به زبان عربی خوانده می‎شود این کلمات جزء عبارات خطبه های نماز جمعه است که: "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و فاطمة سیدة نساء اهل الجنة". این خطبه در تمام جهان اسلام و در ایران ـ حتی قبل از انقلاب اسلامی ـ هر جمعه در مساجد خوانده می‎شد و می‏شود. نه اینکه بگوییم بعد از اینکه انقلاب اسلامی آمد و حکومت شیعه شد چنین سخنانی در خطبه ها وارد شد. نه، قبل از انقلاب نیز چنین بود. این الفاظ "الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه و فاطمة سیدة نساء اهل الجنة" کلماتی است که خطبا می‎گویند و تمام سامعین اهل سنت نیز می‎شنوند و به آن اعتقاد دارند.
مثلاً درباره فاجعه ای که در کربلا رخ داد و شهادت حضرت امام حسین ـ رضی الله تعالی عنه ـ علمای واقعی اهل سنت این کار را محکوم می‏کنند و در حمایت و تمجید از اقدامات آن حضرت در حادثه کربلا نیز مطالب و مقالاتی را چاپ کرده اند.
در این راستا٬ دانشمندان بزرگ اهل سنت در شبه قاره هند همچون «ابو الاعلی مودودی»٬ «ابوالکلام آزاد» و «مولانا محمد شفیع» مفتی اعظم وقت پاکستان کتاب‏ نوشتند. مولانا مفتی محمد شفیع کتابی به نام "شهید کربلا" تألیف کرد و در مقدمه این کتاب نوشت: "بر فاجعه کربلا نه تنها مردم بلکه ماهتاب٬ آفتاب٬ ماه٬ خورشید و آسمان نیز گریستند".
بنده نیز تمام مطالبی که که علمای اهل سنت و شیعه درمورد محکومیت پیدایش فرقه همسو با فرقه ضاله خوارج که حادثه کربلا را به وجود آوردند و در حمایت از اقدامات ارزنده حضرت امام حسین در روزنامه ها٬ مقالات و کتب چاپ کردند را جمع آوری نمودم ـ که اغلب به زبان اردو بوده ـ که قرار است در کتابی تحت نام "دورنمای حادثه کربلا" چاپ گردد.ابـنا: درباره شخص حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)؟ـ عبادات ایشان بسیار برجسته بود؛ شجاعت‎ اش برجسته بود؛ تقوایش برجسته بود؛، شخصیت اش برجسته بود. اینها همه در منابع صحیح ما وجود دارد.حضرت علی داماد پیامبر است و نسل حضرت پیامبر، از ایشان و فاطمه زهراء ادامه پیدا کرد. سادات همه از اولاد فاطمه زهراء و علی هستند. ما این را قبول داریم.درباره علم آن حضرت در منابع روایی ما وجود دارد که: "انا مدینة العلم و علی بابها". همچنین فرمود: "علی اقضاکم" و در جای دیگر درباره اصحابش فرمود: "اقضاهم علی ابن ابی طالب". یعنی در قضاوت ماهرترین و عالم‏ترین اصحاب، حضرت علی بود.باب خیبر را حضرت علی فتح کرد و پیامبر فرمودند فردا پرچم را به دست کسی می‏دهم که او خیبر را فتح می کند. همه اصحاب منتظر بودند که فردا پرچم به آنها برسد اما صبح حضرت رسول فرمودند علی را بگویید بیاید. گفتند علی بیماری ناراحتی چشم دارد. پیامبر آب دهان مبارک خود را به چشمان حضرت مالیدند و چشمان خوب شدند و پرچم را در دست گرفت و قلعه خیبر را فتح کرد. این مظهر شجاعت حضرت علی است.ابـنا: ما معتقدیم که آیه 55 سوره مائده در شأن حضرت علی(ع) نازل شده است که انگشتر خود را در هنگام نماز به یک سائل بخشید. شما به این اعتقاد دارید؟ــ چند نوع تفسیر در این مورد وجود دارد. یکی از مصداق هایش شاید آن حضرت باشد و شاید مصداق های دیگر داشته باشد. اگر واقعاً این آیه در مصداق حضرت علی باشد برای ما هیچ تفاوتی نکرده و موجب عصبانیت ما نمی‏شود؛ چراکه حضرت علی شایسته چنین چیزی هستند. همچنین در سوره هل اتی که خداوند می‎فرماید "ویطعمون الطعام علی حبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً" بعضی از روایات نقل می کنند که حضرت علی و حضرت زهرا و فرزندان آنها حسن و حسین روزه بودند و دم افطار یک روز یک فقیری آمد، یک روز یک یتیم آمد و یک روز اسیری آمد که آنها افطار خود را به این نیازمندان دادند. این روایات تفسیری هستند و بعضی ها اینطور تفسیر کردند و برخی مصادیق دیگری آوردند. اگر فرض کنیم برای حضرت علی باشد ما هیچ حساسیتی نداریم. کسی حساسیت پیدا می‎کند که فضل و بزرگواری حضرت علی را خدای ناخواسته تحمل نکند. ما از اینکه فضیلت حضرت علی و اهل بیت را بگوییم خوشحال می شویم و برای ما هیچ حساسیتی وجود دارد.ابـنا: اما می بینیم که برخی از کسانی که خود را اهل سنت می‏نامند از ذکر فضایل اهل بیت(ع) خوشحال نمی‏شوند؛ بلکه آنها را منکر هستند و حتی ـ نستجیر بالله ـ اهانت می کنند. حکم شخص سُنی که به حضرت علی(ع) یا اهل بیت عصمت و طهارت هتاکی کند چیست؟ــ من این را با ضرس قاطع به شما می گویم که هر سنی ای که به اهل‎بیت توهین کند نه تنها از اهل سنت نیست بلکه مرتد و از دایره اسلام خارج است.ابـنا: در منابع متعدد اهل سنت ـ مانند تفسیر روح المعانی از فخر رازی، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، الحافی امام شافعی، ینابیع المودة امام حنفی و ده ها منبع دیگر ـ نقل کرده اند که جناب عمر بارها گفت: "لولا علی لهلك عمر". نظر شما به عنوان یک دانشمند معاصر سنی درباره صحت این نقل چیست؟ــ در بعضی قضایا حضرت عمر مسأله ای را فیصله دادند که اشتباه بود؛ لذا حضرت علی که کنار ایشان بودند به او توجه دادند که این مسأله اینطوری نباشد و آنطور باشد و حضرت عمر هم بلافاصله پذیرفتند و فرمودند: "لولا علی لهلك عمر"؛ یعنی اگر علی نبود من هلاک می شدم. ابـنا: این نشانه ارجحیت علمی حضرت علی(ع) بر جناب عمر نیست؟ــ چرا، این را همه قبول دارند. غیرممکن است که اهل‎سنتی پذیرای این موضوع نباشد.ابـنا: ما روایتی داریم که پیامبر فرمودند: "علی مع الحق و الحق مع علی". شما نیز این موضوع را قبول دارید؟ــ بله؛ اهل سنت اعتقاد دارند در تمام مشاجراتی که میان حضرت علی و صحابه اتفاق افتاد حق با حضرت علی بود؛ مانند اختلاف میان حضرت علی و معاویه و اختلاف ایشان با حضرت عایشه. ابـنا: بنابراین شما اعتقاد ندارید که صحابه معصوم هستند.ــ ابتدا بگذارید تعریف صحیح صحابی را خدمت شما ارایه دهم. صحابی نزد مذهب ما کسی است که پیامبر(ص) را در حال ایمان دیده و در حال این ایمان هم از دنیا رفته است. این صحابی معصوم نیست ولی محترم است. صحابه درجات مختلفی دارند ولی حرمتشان برای ما محفوظ است.ابـنا: شما ارجحیت علم حضرت علی(ع) نسبت به همه صحابه را قبول دارید؟ــ بله؛ در جواب سؤالات قبل گفتم که پیامبر به اصحاب خود فرمودند: " قاضی ترین شما علی است". ما در خطبه‌های نماز جمعه می‎گوییم: "اقضاهم علی". اقضا اسم تفضیل است؛ یعنی قاضی ترین. قضاوت بدون علم که نمی‎شود. بنابراین وقتی حضرت علی اقضا (یعنی قاضی ترین) است اعلم هم هست، یعنی دانشمندترین صحابه است.البته این را هم می‎گوییم که سایر صحابه در ابعاد دیگری مهارت داشتند؛ مثلا عمر در یک بعدی، ابوبکر در یک بعدی. ولی این "اقضاهم علی" چیزی پذیرفته شده است.ابـنا: آیا این سخنان را به این دلیل که بنده یک خبرنگار شیعه هستم بر زبان آوردید؟ــ هرگز. در مورد حضرت علی به هیچ عنوان جز خوبی و فضیلت نمی‎توان تصور کرد. من هرچه بخواهم در مورد ایشان بگویم خوبی و خوبی است.ابـنا: یعنی اگر منبری فراهم شود که مستمعان آن، هم سنی و هم شیعه باشند این سخنان را در مورد حضرت علی(ع) می‏گویید؟ــ من درباره حضرت علی جز خوبی چیزی ندارم که بگویم؛ زیرا آن حضرت غیر از خوبی چیزی ندارد. در این باره خاطره جالبی هم دارم.ابـنا: بفرمایید.ــ شبی به همراه تعدادی از روحانیون شیعه و سنی از زاهدان به جبهه می‏رفتیم. به سیرجان که رسیدیم مهمان سپاه بودیم. گفتند بعد از شام صحبتی شود و یک روحانی شیعه و یک روحانی سنی سخنرانی کنند. وقتی نوبت به من رسید٬ عقیده اهل سنت را نسبت به اهل‎بیت ـ هماطور که امروز خدمت شما عرض کردم ـ شرح دادم. جلسه که تمام شد٬ بچه های سپاه همه آمدند دور بنده نشستند که شما را به خدا عقیده شما اهل سنت همین است؟ گفتم: من آماده ام سوگند بخورم که عقیده اهل‎سنت در کل جهان نسبت به اهل‎بیت(ع) همین است.
حالا بخاطر اینکه این ادعای من مصداق پیدا کند؛ شما منبری را در بین شیعیان برای بنده فراهم کنید تا بیایم فقط درمورد "فضایل حضرت علی" و "حضرت علی در دیدگاه اهل سنت" سخنرانی کنم.ابـنا: شیعیان هم درباره فضایل اهل بیت(ع)؛ اعتقادی غیر از همینها که شما فرمودید ندارند. پس چرا الان در کشورهای پاکستان، عراق، سوریه، بحرین و گاهی هم در ایران و افغانستان با پدیده "شیعه کشی" روبرو هستیم؟ حتی گفته می شود که برخی علمای اهل سنت فتوا داده اند که هر کس هفت شیعه را بکشد به بهشت می‏رود! آیا این مطلب مبنایی دارد؟ آیا اسلام اعلام کرده است که با کشتن مسلمانان به بهشت راه پیدا می کنید؟ــ من معتقدم گروهی که این عقیده را به شکل مکتوب داشته باشد وجود ندارد. تندرو علیه شیعه هست؛ مثل سپاه صحابه پاکستان یا جبهة النصره شام. آنها ممکن است این کار را ثواب بدانند و ادعا کنند در اینکه مسلمانان را می‏کشند از سنت پیروی می‏کنند؛ اما این ادعا کذب است. در سنت اصلا چنین چیزی نیست. در روایات داریم که پیامبر مجاهدین را برای جهاد فرستادند و به آنها گفتند به هر روستایی که رفتید و صدای اذان را شنیدید اصلا به آن تعرض نکنید. یعنی چه یک نفر در آن روستا مسلمان بود و چه همه حق جهاد ندارید. همین که بدانید مسلمان هستند تعرض نکنید. اگر کسی چنین اعتقادی دارد که با کشتن مسلمان به بهشت می رود آن یک اعتقاد دینی محسوب نمی‎شود٬ بلکه خرافات است. این اصلا اساس و مبنای دینی، شرعی و اعتقادی ندارد؛ بلکه احساسات و خرافات است. فاعلان این موضوع٬ انسان های جاهل را ابزار قرار می‎دهند تا میان مسلمانان اختلاف ایجاد کنند.ابـنا: پس این که اگر هفت شیعه را بکشی به بهشت می روی خرافات است و افرادی که مدعی میشوند با چنین اقداماتی به سنت پیامبر(ص) عمل می کنند کذاب هستند؟ــ بله؛ خرافات محض است. من حتی معتقدم کسی که چنین اعتقادی داشته باشد از دایره اسلام خارج می‎شود.ابـنا: پس جنایاتی که می‏بینیم ـ مانند بمب‏گذاری در هیئات، مثله کردن شیعیان،خوردن جگر مسلمانان و .. ـ را چگونه ارزیابی میکنید؟ــ اینها گروه های افراطی بوده و به هیچ وجه مسلمان نیستند. اگر هم نام خود را مسلمان می‎گذارند افراد نادان، احساساتی و افراطی هستند که ابزار دشمنان شده اند.من یک قانون کلی عرض می‌کنم: هر کس معتقد باشد کشتن شیعه به دلیل گرایش به مذهب تشیع اجر و ثواب دارد٬ از دایره اسلام خارج است.ابـنا: پس به نظر شما مرتکبان این اعمال، همسو با دشمنان ـ از جمله دشمن قسم خورده اسلام یعنی اسرائیل ـ هستند؟ــ بله کاملا. هر حرکتی که مسلمانی انجام بدهد که نفع اش به آمریکا و اسرائیل برسد این خدمت مستقیم به آنهاست.ابـنا: اما سخنان شما مخالف حرفهای علمای اهل سنت وابسته به آل سعود است. اینها که اصطلاحاً وهابی خوانده می‏شوند غیر از خودشان همه مسلمانان ـ و به طریق اولی، شیعه ها ـ را کافر می دانند. این موضوع را چگونه ارزیابی می کنید؟ــ من به بعد سیاسی این امر کاری ندارم؛ بلکه بعد علمی این موضوع را عرض می‏کنم: هیچ گروهی که خود را وهابی بداند در دنیا وجود ندارد. یعنی گروه یا فرقه ای که خودش را مسمی به وهابیت بکند و خود را وهابی بنامد الان وجود ندارد. در پایان قرن اول و اوایل قرن دوم در شاخ آفریقا٬ شخصی به نام «عبدالوهاب بن عبد الرحمن بن رستم» ظهور کرد که از خوارج بود با همان تفکرات و اندیشه های خوارج. پیروان او خود را موسوم به وهابی کردند چون بانی اش شخصی به نام عبدالوهاب بود. وی عیناً عقیده اش این بود که غیر از ما شخص دیگری مسلمان نیست و تمام مساجد فرقه ها را مساجد ضرار تلقی می‏کرد! اما این گروه نرسیده به نیمه قرن دوم منقرض شد و اکنون اثری از آنان نیست.ابـنا: پس کسانی که اکنون با عنوان وهابی می‏نامیم چگونه توجیه میشود؟ــ اینهایی که الان ما آنها را وهابی می دانیم خودشان خود را وهابی نمی‎گویند بلکه معتقدند که "سلفی" هستند. به لحاظ لغت همه ما و شما سلفی هستیم؛ زیرا "سلفیت" به معنای تبعیت از سلف صالح ـ یعنی گذشتگان نیکوکار ـ است. چه شیعه و چه سنی همه ما از گذشتگان صالح خود تبعیت می‏کنیم. پس به لحاظ لغوی همه ما سلفی هستیم؛ اما سلفیت به لحاظ اصطلاحی ریشه در مسائلی علمی و تاریخی دارد که عرض می کنم:در قرن دوم که تقریباً غنای علمی اسلام محقق شد و تفاسیر و کتب حدیث تدوین شدند دشمنان می خواستند که مبانی اسلامی را متزلزل کنند. آنها با این هدف فلسفه یونان را وارد علوم اسلامی کردند و بر اساس مبانی فلسفه یونانی شروع کردند به اعتراض به قرآن و روایات تا آنها را ضعیف٬ بی اعتبار و کم ارزش تلقی کنند. مثلا گفتند قرآن شما می‎گوید خدا دست دارد؛ یا قرآن شما می‎گوید: "الرحمن علی العرش استوی" یعنی خداوند متعال دنیا را ساخت و بر تخت نشست؛ یا در روایات شما هست که خدا پا دارد. در حالی که دست و پا و نشستن، همه اینها خواص جسم هستند و آنی که جسم است حادث است، ولی خدا قدیم است. آنها با این ایرادات و با استعانت از مبانی فلسفه یونانی می خواستند منابع اسلامی ـ که قرآن و سنت و حدیث پیامبر است تضعیف و کم رنگ و بی اعتبار کنند.
علمای اسلام در برابر ایرادات به دو دسته تقسیم شدند. یعنی دو موضع اختیار کردند: یک دسته از این علما در برابر این ایرادات توقف کردند. یعنی موضعشان این بود که ما می‏پذیریم خدا دست دارد، خدا وجه دارد، خدا پا دارد، خدا روی عرش می نشیند اما کیفیت آنها را نمی‏دانیم. ظاهر این الفاظ در قرآن و روایات هست و نمی شود آنها را انکار کرد. اما اینکه دست خدا چطور است؟ وجه خدا چگونه است؟ خدا چگونه روی عرش نشست؟ و ... ما نه مکلف هستیم که کیفیت آنها بدانیم و نه موظف هستیم که آنها را تاویل و تفسیر کنیم. نام این گروه "سلفی" شد.مثلاً از «امام مالک بن انس» پرسیدند: الرحمن علی العرش چگونه است؟ فرمود: "«علی العرش استوی» حق است و سؤال از آن بدعت است". یعنی سؤال از اینکه خدا چه جوری روی عرش نشست سؤال بیهوده ای است. کیفیت آن مجهول است؛ ما نمی‏دانیم چطور نشست؛ اما ایمان آوردن به آن واجب است. ما نه این را می دانیم و نه مکلفیم که بدانیم. همین که به آن ایمان داشته باشیم درست است.گروه دوم علمایی بودند که آن مطالب غامض قرآن و روایات را تأویل کردند. مثلاً گفتند منظور از دست خدا، قدرت است؛ منظور از اینکه خداوند روی تخت نشست این است که کنترل و مدیریت جهان را به دست گرفت. یعنی اینطور نیست که خدا مانند یک معماری باشد که نقشه ساختمانی را کشیده ولی حالا نمی‏داند این ساختمان در چه وضع و حالی است. خدا اینطور نیست؛ او کائنات و جهان هستی را ساخته و دارد مدیریت می‎کند و ذره ذره حوادث جهان هستی در علم و قدرت خدا هست. پس در برابر شبهات ملحدین، سلفی و غیر سلفی از هم جدا شدند. تأویل کنندگان را "غیر سلفی" و آنهایی که تاویل نکردند را "سلفی" می‏گویند. عقیده سلف این است که "ما به مطالب غامض قرآن و سنت ایمان داریم و سؤال کردن را بیهوده می دانیم. کیفیت آنها برای ما معلوم نیست بلکه ایمان آوردن به آنها واجب است." سلفی ها چند گروه هستند که وهابیون، یک گروه جاهل، کم سواد و کم بینش از آنها هستند.ابـنا: چه نسبتی بین آن اختلاف علمی با این جنایات عملی وجود دارد؟مسلمانان جهان را اگر جمع بندی کنیم آنها را می توان به سه گروه تقسیم کرد:1. گروه "نصی، ظاهری، احساساتی": اینها افرادی هستند که ظاهر یک عبارت در قرآن یا همان نص قرآن را مبنای کار خود قرار می دهند و احساساتی عمل می‏کنند. یعنی نصوص و عبارات قرآن را در کنار عمل پیامبر٬ ائمه و صحابه قرار نمی‎دهند تا یک وجه مشترکی از آن برداشت کنند. اینها بیشتر افراد جاهل، بیسواد و کم بینش هستند و حتی به منهج و روش خودشان هم پایبند نیستند. افراد این طبقه از نظر علمی خیلی پایین و جاهل هستند. آنهایی که بقیه را تکفیر می‏کنند از همین گروه هستند. بخشی از این گروه سلفی ها هم هستند. سلفیون این گروه٬ خود را وهابی نمی دانند بلکه سلفی می‏دانند؛ اما ما آن‎ها را وهابی می‎نامیم. آنها به یک ظاهر قرآن و حدیث توجه می‎کنند و بقیه را مسلمان نمی‎دانند. روش آنها مثل همان وهابی هایی است که در قرن دوم بودند.2. گروه "نصی٬ عقلی٬ غیر احساساتی": اکثریت مسلمانان جهان اسلام از این دسته هستند. آنها به نص عمل می‎کنند ولی مثل گروه اول فقط به ظاهر یک نص متوسل نمی شوند؛ بلکه عبارت قرآن را با روایات و تفسیر پیامبر٬ ائمه و صحابه تطبیق می‎دهند و یک مطلب درستی را برداشت می‎کنند و در کنارش از عقل هم کمک می‎گیرند. آنها حرکات غیر معقول انجام نمی‎دهند و توجه شان معطوف به تبلیغ معارف دینی و اسلامی است. این گرووه توجه و اهمیت زیادی هم به تشکیل حکومت اسلامی نمی‏دهند؛ بلکه به تألیف، تدریس و تبلیغ روی آوردند. می‎گویند این کارها را ما انجام می دهیم مردم سالم می‎شوند و حکومت خود به خود اسلامی می شود. در واقع این گروه تأسیس حکومت را درجه ثانوی می دانند.3. گروه "نصی٬ عقلی٬ غیر احساساتی نوین": اینها به لحاظ اعتقاد دینی مانند گروه دوم هستند اما هدف اصلی شان در درجه اول تأسیس حکومت اسلامی هستند. این گروه حدود 130 سال قبل به وجود آمد. نخستین افراد این دسته «سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی)» و «مفتی محمد عبده» شاگرد او بودند. سپس «علامه رشید رضا»٬ «شیخ حسن البناء» مؤسس اخوان المسلمین٬ «سید قطب»٬ «سید ابوالاعلی مولودی» تا «حضرت امام خمینی رحمة الله علیه» از این گروه هستند. اینها سعی کردند که در درجه اول حکومت اسلامی تأسیس کنند و تاسیس حکومت را جزء اهم مقاصد خود قرار دادند. اینها متفکران نوینی هستند که با زبان صحبت می‏کنند؛ به مقتضیات زمان عمل می‏کنند؛ و می‏خواهند حکومت اسلامی را براساس مقتضیات ز

مان تأسیس کنند.
حال، با دقت در مبانی و عملکرد گروه اول، نسبت بین جنایاتی که برشمردید با آن اختلاف عملی معلوم می‏شود.ابـنا: مردم بیگناه سوریه توسط گروه های تکفیری و سلفی ـ که شما فرمودید بازی خورده اسراییل و آمریکا هستند ـ کشته می‎شوند و خونشان بی هیچ دلیلی ریخته می‎شود. دیدگاه شما به عنوان یک عالم اهل سنت درباره وقایع سوریه چیست؟ــ علمای اهل سنت دیدگاه های متفاوتی دارند. بعضی معارضین سوریه را حمایت می کنند و بعضی حکومت را. ابـنا: نظر شخص شما درمورد حمله به سوریه چیست؟ــ دیدگاه من این است که انجام دادن هرحرکتی از ناحیه هرکسی که به نفع آمریکا٬ اسرائیل و استکبار تمام شود محکوم است. ما حمله به هیچ جا را جایز نمی‎دانیم. بنده حملات انجام شده به سوریه٬ پاکستان و افغانستان را جایز نمی‎دانم. در همه این کشورها انسان‎های بی‏گناه کشته می‏شوند.عامل چنین اقداماتی القاعده است که بسیاری از آنها انتحاری انجام می‎شود. اینها از نظر اسلام و شرع محکوم است. اسلام چنین چیزی را اجازه نمی‎دهد. اسلام اگر به جهاد دستور می‎دهد٬ شرایطی دارد. اسلام با کفار جهاد می‏کند نه با مسلمانان.ابـنا: نظرتان درباره جهاد نکاح که در سوریه به راه انداخته اند چیست؟اولاً اصل این لفظ جهاد اشتباه است؛ چون جهاد در برابر کفار جایز است نه در برابر مسلمان.ثانیاً این باصطلاح جهاد اصلاً شرعی نیست. در اسلام جهاد نکاح وجود ندارد. دخترانی که خود را به عنوان جهاد نکاح در اختیار افراد قرار می‎دهند از لحاظ شرعی مرتکب خودکشی می‎شوند.ابـنا: آیا اینکه حرم فرزندان و صحابه رسول الله(ص) را در سوریه تخریب می کنند مورد تأیید اسلام است؟ــ اینهایی که دست به تخریب اماکن مقدسه می‌زنند اگر از آن دسته سلفی‎هایی باشند که عرض کردم ـ یعنی گروه نصی، ظاهری، احساساتی ـ آن‎ها معتقدند ساختن بنا و گنبد و به کار بردن آجر و سیمان روی قبور نادرست است. آنها می‎گویند ما روایت داریم که روی قبر٬ بنا و گنبد نباید ساخته شود.

ولی در مقابل این گروه٬ افرادی از مسلمانان هم هستند که معتقد به ساخت مراقد و بنا روی قبور هستند. پس معارضین باید به اعتقادات دیگران احترام بگذارند. معارضین وهابی اگر اعتقاد به این امر ندارند خب خودشان نسازند، آنها حق تخریب بنا را ندارند. به معتقدات دیگران نباید تعرض کرد. تخریب این مقبره ها جرم است و گناه دارد.ابـنا: شما فرمودید ما اهل سنت به امام حسین(ع) اعتقاد داریم. وقتی شخصی به یک نفر اعتقاد دارد طبیعتاً به خانواده و فرزندان او نیز احترام می گذارد. اما می‏بینیم این معارضین، به حرم حضرات زینب٬ سکینه و رقیه ـ سلام الله علیهن ـ که از گوشت و پوست و خون رسول خدا(ص) و امام حسین(ع) هستند حمله ور میشوند. آیا این جسارت به و توهین به شخص پیامبر(ص) نیست؟ــ بله همینطور است. تخریب مراقد نه تنها به این دلیل که محل دفن فرزندان رسول الله است جایز نیست٬ بلکه تخریب مقدسات و مراقد بزرگان دیگر نیز از لحاظ شرعی جایز نیست. آنهایی که چنین بناهایی را ساخته‎اند٬ اعتقاد به چنین چیزهایی دارند و باید معتقدات آنها حفظ شود.قرآن می‎فرماید٬ «وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ؛ شما به آنهایی که غیر خدا را می‎پرستند بی حرمتی نکنید چرا که آنها نیز به خدای شما بی‎حرمتی می‎کنند». خلاصه سخن اینکه هیچ کسی شرعا حق چنین اقدامی مبنی بر "اهانت و تخریب اماکن مقدسه٬ مساجد٬ تکایا٬ مقبره اشخاص و ..." را ندارد.ابـنا: تخریب وهابیون٬ تنها در سوریه نیست بلکه مدینه منوره نیز از این حوادث در امان نبوده است. تخریب مراقد جگرگوشههای پیامبر(ص) در بقیع چه توجیهی دارد؟ــ آنها تنها آنجا را تخریب نکردند. آنها هرچه گنبد و بارگاه که به دستشان رسید ـ غیر از بارگاه پیامبر ـ را تخریب کردند. آن‎ها روایت دارند که "لا بناء علی القبر". معتقدند با تخریب گنبد و بارگاه٬ اهانت به قبر نمی‎شود!در زمان عثمانی‎ها هم برای شهدای بدر و هم در مدینه گنبد و بارگاه هایی درست کردند. اما وقتی این وهابیون روی کار آمدند٬ ساخت و سازها را تخریب کردند. پس از تخریب مراقد از سوی وهابیون٬ شمار زیادی از علمای اسلام خصوصا عثمانی‎ها که گنبدها را ساخته بودند معترض شدند و سر و صدای بسیاری در جهان اسلام به راه افتاد. اما آنان بی‎توجه بودند و چون قدرت در دست‎شان بود٬ تخریب کردند.ما این اقدام را جایز نمی‎دانیم. آثار باید ماندگار باشد و نباید تخریب کرد. آثاری که مشخص می‏کند قبر متعلق به فلان است باید بماند. قبور با آثار و کتیبه‎هایی که به جا می‏ماند شناخته می‎شود. این کارها درست نیست.ابـنا: رهبر معظم انقلاب بارها تأکید کردند حضرت علی بن ابی‏طالب(ع) چون مورد قبول هر دو طایفه شیعه و سنی هستند میتواند محور وحدت قرار بگیرند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟ــ سخن مقام معظم رهبری سخن بسیار به جایی است. اگر اینگونه شود بسیاری از اختلافات میان مسلمین از بین می‏رود. ما اهل سنت٬ هم حضرت علی و هم تمام اهل بیت را جزء مقدسات خود می‎دانیم.البته ما انتظار داریم همانطور که حضرت علی ـ رضی الله تعالی عنه ـ با خلفای ثلاثه تعامل داشتند٬ پیروان ایشان که هم ما اهل تسنن هستیم و هم شما برادران اهل تشیع٬ همان تعامل را با هم داشته باشند. اگر این تعامل صورت گیرد٬ اختلافات میان شیعه و سنی حتی اگر تماماً از بین نرود ولی تا حد بسیار زیادی کاسته می‌‎شود و فضا برای وحدت٬ هماهنگی و انسجام آماده می‎شود.ابـنا: گفتگو با شما به دلیل صراحت، انعطاف پذیری و منطقی بودن بسیار لذت بخش بود.ــ نظر لطف شما است. من چهار ترم در دانشگاه ادیان قم تدریس کردم؛ فضای وحدتی به وجود آمد که اصلا باور کردنی نبود. حتی یکی از دانشجویان گفت: در قم برخی محافل بود که اگر اسم عمر را می بردی شما را می زدند اما شما فضایی ایجاد کردید که اتحاد و انسجام به وجود آمد که فکر نمی‎کنم در هیچ کلاسی در ایران به این شکل بوجود آمده باشد.ابـنا: از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید متشکریم.

[TD="width: 50%"] سر آغاز
[/TD]
[TD="width: 50%"] [/TD]
[TD="width: 50%"] [h=2] علی علیه السلام در قرآن[/h] [/TD]
[TD="width: 50%"] [h=2] علی علیه السلام در سنّت[/h] [/TD]
[TD="width: 50%"] آیه لیلة المبیت
[/TD]
[TD="width: 50%"] بت شكن
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه اطعام
[/TD]
[TD="width: 50%"] محبوب ترین خلق خدا
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه نجوی
[/TD]
[TD="width: 50%"] نشانه نفاق
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه خیر البریة
[/TD]
[TD="width: 50%"] شباهت به هارون علیه السلام
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه اذنٌ واعیة
[/TD]
[TD="width: 50%"] شباهت به عیسی علیه السلام
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه هدایت
[/TD]
[TD="width: 50%"] داوری درست
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه ولایت
[/TD]
[TD="width: 50%"] قاتل منافقان
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه مباهله
[/TD]
[TD="width: 50%"] پرچمدار پیروز
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه تظهیر
[/TD]
[TD="width: 50%"] اعلان برائت
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه تبلیغ
[/TD]
[TD="width: 50%"] گواهان غدیر
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه اکمال
[/TD]
[TD="width: 50%"] حق همیشه با علی است.
[/TD]
[TD="width: 50%"] آیه اولی الامر
[/TD]
[TD="width: 50%"] همراهی جاودانه قرآن و علی علیه السلام
[/TD]
[TD="width: 50%"] [h=2] بخش پایانی[/h] [/TD]
[TD="width: 50%"]
[/TD]
[TD="width: 50%"] معرّفی اجمالی منابع
[/TD]
[TD="width: 50%"] [/TD]


[/HR]

[=Titr Farsi]علی ([=Titr Farsi]علیه السلام)

[=Titr Farsi] در قرآن
ایه لیلة المبیت
[h=2] وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغآءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَؤوُفٌ بِالْعِبادِ.[/h] [h=3] و از میان مردم، كسانی هستند كه جانشان را به خاطر خشنودی خدا عرضه می كنند و خداوند نسبت به اینگونه بندگان بسیار مهربان است. [/h]
بقره / 207
كافران قریش پس از ناامیدی از تغییر رویه پیامبردردعوت به اسلام، سرانجام تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند. نقشه آنها این بود كه گروهی از مردان قبایل مختلف قریش به خانه پیامبر یورش برند و آن حضرت را در بستر خواب غافلگیر كرده و با ضربات نیزه و شمشیر تكّه تكّه اش كنند.
حضرت جبرئیل فرشته وحی، پیامبر را از تصمیم ناجوانمردانه و وحشیانه كافران آگاه كرد و از سوی خداوند دستور آورد كه همان شب از مكه خارج شود و برای فریب كافران،
علی علیه السلام را در بستر خود بخواباند.

پیامبر، موضوع را با علی علیه السلام در میان گذاشت و از او خواست كه در بستر بخوابد، تا كافران از آن حضرت غافل بمانند و او بتواند با استفاده از فرصت در محل مناسبی، دور از دسترس كافران مخفی شود و سپس به یثرب برود.
علی علیه السلام با كمال خرسندی پذیرفت كه جانش را سپر بلا سازد تا آسیبی به رسول خدا صلی الله علیه وآله نرسد. علی آن شب را در بستر خوابید و همانطور كه پیامبر فرموده بود، كافران پنداشتند، این پیامبر است كه خوابیده است. امّا نخواستند در تاریكی شب به خانه هجوم آورند، چون ممكن بود به اشتباه افراد دیگری را در تاریكی بكشند. برای همین تا سپیده دم خانه را زیر نظر گرفتند. هنگامی كه هوا كمی روشن شد، به خانه حمله بردند و با شمشیرهای آخته بر بستر یورش آوردند، در حالی كه یقین داشتند پیامبر كشته خواهد شد. امّا همین كه به بستر نزدیك شدند با كمال حیرت و حسرت دیدند این علی است كه در بستر پیامبر آرمیده است!
به پاس این جانبازی و فداكاری، خداوند ایه ای نازل فرمود و در آن از این حادثه شورانگیز یاد كرد تا این ماجرا جاودانه بماند. آن شب در تاریخ به لَیلَةُ الْمَبیت معروف شده است، یعنی شبی كه حضرت علی در بستر پیامبر خوابید. این حماسه مقدس را فخر رازی در تفسیر خود(4) چنین نقل كرده است:
نَزَِلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میكائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِكَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِكَ الْمَلائِكَةَ.
این ایه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی كه پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مكائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در می داد: آفرین بر تو ای پسر ابو طالب، اینك خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداكاری تو- مباهات می كند.

ایه اطعام[h=2] یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یخافُونَ یوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطیراً وَ یطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْكیناً وَ یتیماً وَ اَسیراً. اِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْكُمْ جَزآءً وَ لاشُكُوراً.[/h] [h=2] آنان به نذر خود وفا می كنند و از روزی كه شرّ آن همه اهل محشر را فرا گیرد، می ترسند. و برای دوستی خدا به فقیر و یتیم و اسیر، طعام می دهند.(5) (و گویند) ما بخاطر خدا به شما غـذا می دهیم و از شما هیچ پاداشی و هیچگونه سپاسی نمی طلبیم.[/h]

انسان / 9
ماجرا از آنجا آغاز شد كه روزی حسن و حسین نور چشمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مریض شدند. خانواده علی هم به سفارش پیامبر برای شفای فرزندان بیمار خود نذر كردند سه روز روزه بگیرند. پس از آنكه آنها شفا یافتند، اقدام به روزه گرفتن نمودند، حتی حسنین هم به بزرگترها پیوستند و به پیروی از پدر و مادر خویش روزه گرفتند. حضرت علی علیه السلام برای افطار مقداری جو تهیه كرد و فاطمه علیها السلام با قسمتی از آن برای افطار روز اوّل چند قرص نان تهیه كرد. امّا همان شب هنگام افطار، فقیری در خانه آنان را كوبید و گفت:
«ای اهل بیت محمد، من مسلمانی هستم بیچاره و مسكین، از آنچه خودمی خورید به من بدهید ومرا اطعام نمایید. خدا شما را از طعام های بهشتی اطعام كند.»
حضرت علی علیه السلام غذای خود را به آن فقیر داد. به پیروی از آن حضرت، اهل خانه هم هر یك سهم خویش را به فقیر دادند و با آب افطار كردند.
روز دوم فاطمه علیها السلام بخش دیگر از جو را آرد كرد و با آن نان پخت. حضرت علی نماز مغرب را با پیامبر خواند و به منزل آمد تا افطار كند. فاطمه نان های پخته شده راهمراه با آب و اندكی نمك زبر، در برابر روزه داران نهاد. و چون نزدیك شدند تا تناول نمایند، صدایی از پشت در به گوش رسید كه:
«سلام بر شما ای اهل بیت محمد، من یتیمی مسلمان هستم. پدرم روز نبرد احد در ركاب رسول خدا شهید
شده است. اكنون گرسنه ام. مرا طعام دهید، خداوند شما را از طعام های بهشتی نصیب گرداند.»

لقمه ها به سفره بازگشت. و باز هر چه در سفره داشتند به آن یتیم درمانده دادند و خود گرسنه خوابیدند، در حالیكه جز آب چیزی نچشیدند.
برای شب سوم، حضرت فاطمه با آخرین قسمت جو نیز چند قرص نان تهیه كرد. این بار نیز هنگام افطار، اسیری گرسنه درِ خانه را كوبید و از آن خانواده كَرم، غـذا خواست. آن شب هم آنان با آب افطار كردند و آنچه خود بدان نیاز داشتند، برای خشنودی خدا، ایثار نمودند.
گرسنگی بیش از حد آنان را به رنج افكنده بود. نور چشمان پیامبر از شدت گرسنگی برخود می لرزیدند. ضعف و ناتوانی وجود آنها را فرا گرفته بود. رسول خدا صلی الله علیه وآله چون این منظره را دید و از ماجرا آگاه شد، بر حال آنها رقت نمود و گریست. سپس دست به دعا بلند كرد و عرضه داشت:
«بار خدایا اینها خاندان منند كه از گرسنگی به خطر افتاده اند، پروردگارا بر ایشان رحم فرما و اینان را بیامرز، خدایا ایشان را حفظ نما و فراموششان مكن.»
آنگاه جبرئیل نازل شد و گفت:
«ای محمد، خداوند تو را سلام می رساند و می فرماید: دعای تو را درباره آنها مستجاب كردم و آنها را سپاس می گویم و از آنان خشنود هستم.»
سپس ارمغان تازه خویش را بر پیامبر خواند كه همان ایات سوره انسان است.(6)
در ایات مزبور به این ماجرای خدا پسندانه و انسان دوستانه اشاره شده است. پس از آن جبرئیل طبقی از غذاهای لذیذ و مطبوع بهشتی برای ایشان آورد و آنان را اطعام نمود.
ابن عباس می گوید:
نَزَِلتْ هذه الایه فی علی بن ابیطالب و فاطمةَ بنت رسول الله.(7)
این ایه (وَ یطعِمُونَ الطَّعامَ...) در شأن حضرت علی بن ابیطالب و فاطمه دختر رسول خدا نازل شده است.
گفتنی است ایثار، زمانی محقق می شود كه فرد در عین احتیاج و نیاز شخصی، از نیاز خود چشم پوشد، و میل وخواسته دیگری را بر میل و خواسته خود ترجیح دهد، و نیاز او را بر آورد، هرچند برای خودش ضرر و زیان مادی همراه داشته باشد. مانند ماجرای آن هفت نفری كه در روز نبرد احد از شدت جراحت و خونریزی تشنه شده بودند، برای رفع عطش آنها آبی آوردند، كه تنها برای یك نفر كافی بود. اولی گفت: به فلانی بده كه از من تشنه تر است. ودومی گفت: به آن دیگری برسانید كه او از من تشنه تر است تا هفت نفر، سر انجام همگی شهید شدند در حالیكه هیچیك از آنها جرعه ای هم نیاشامید. بدین ترتیب روشن می شود، آن كسانی كه ماجرای ایثار خانواده علی و نزول ایات مربوط به آن را غیر واقعی و بدور از عقل! می پندارند، حقیقت معنای ایثار را نفهمیده اند. آنها می گویند: مگر می شود انسان عاقلی، درست پس از بیماری فرزندان، این مقدار به خود وخانواده اش سخت بگیرد، تا جایی كه نزدیك باشد از شدت گرسنگی از پای درایند؟! آری، می شود. به یقین آنها كه حقیقت ایثار را فهمیده اند، این ماجرا را هم تصدیق می كنند. همانطور كه علمای شیعه و بسیاری از دانشمندان پیرو مكتب خلفا نیز تصدیق نمودند و آن را نقل كردند. نكته دیگر اینكه، شركت فرزندان در ادای نذر والدین و نیز ایثار هر یك، كاملا به انتخاب خود آنها بوده است. از این رو سخت گیری والدین به حساب نمی اید.

ایه نجوی[h=2] یا ایها الَّذینَ آمَنوا اِذا ناجَیتُمُ الرَّسوُلَ فَقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویكُمْ صَدَقَةً ذلِكَ خَیرٌ لَكُمْ وَ أَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ.[/h] [h=2] ای آنانكه ایمان آوردید، زمانی كه با رسول خدا نجوا می كنید و راز می گویید، پیشتر از آن، صدقه بپردازید، كه این كار برای شما بهتر و پاكیزه تر است. پس اگر (چیزی برای صدقه) نیافتید. مسلماً خداوند آمرزنده مهربان است.[/h]

مجادله / 12
وقتی پیامبر در جمع مسلمانان حاضر می شد، همه
می خواستند مسائل شخصی خود را با پیامبر در میان بگذارند و با آن حضرت گفتگوی سرّی داشته باشند.

در این میان دنیا طلبان و منافقان گوی سبقت را از دیگران می ربودند. تا با این روش به پیامبر نزدیك تر شوند، و به گونه ای وانمود كنند كه، ما با پیامبر سر و سرّی داریم و مورد توجه و عنایت ایشان هستیم، و آنگاه در فرصت مقتضی از این نمایش به نفع خویش بهره ببرند.
زیاده روی در پرسش های خصوصی و رازگویی با پیامبر آن حضرت را آزرده خاطر ساخته بود. بویژه آنكه در این امر طبقات پایین تر مردم و یا آنها كه از شدت محبت می خواستند رعایت حال آن بزرگوار را كنند و مزاحمتی برای ایشان فراهم نسازند، سهم كمتری داشتند. تا آنكه فرمانی از جانب خداوند رسید. فرمانی در نوع خود بی نظیر! فرمانی كه با آن میزان ارادت و ایمان افراد سنجیده می شد، كه به راستی هم چنین شد. و باری دیگر منافقان و سست ایمانان، میدان عمل باختند و چهره واقعی خود را نشان دادند.
فرمان الهی چنین بود:
هر كس قصد دارد با پیامبر گفتگوی سرّی داشته باشد، باید ابتدا صدقه بپردازد، آنگاه به رازگویی بنشیند. امّا آنكه تهی دست است از این كار معاف خواهد بود و گناهی بر او نیست.
این فرمان، هم به نفع فقرا و مستمندان بود و هم كسانی را كه ادّعای ایمان داشتند و بر گرد پیامبر جمع شده بودند امتحان
می كرد. ایا خواهان دنیا هستند؟ یا آنكه دوستدار واقعی رسول خدا صلی الله علیه وآله ،كدامیك را برمی گزینند؟

آنها كه دلی پاك و ایمانی خالص دارند، در هر شرایطی پیامبر را برمی گزینند، و آخرت را بر دنیا ترجیح می دهند. وه كه چه امتحان زیبایی!
همان كسانی كه تا چندی قبل در رازگویی با پیامبر از یكدیگر سبقت می گرفتند، اكنون خبری از آنان نیست. راستی كجا رفتند و به چه روی آوردند؟ چرا از گرد پیامبر پراكنده شدند؟! ایا واقعاً رسول خدا صلی الله علیه وآله را رها ساختند و به درهم و دینار دنیا دل بستند؟! آری، حتی به كمترین مقدار تصدّق هم تن در ندادند، مثلاً به اندازه یك دانه خرمای خشكیده و یا حتی كمتر از آن!
آنها هم كه ماندند یا از تهی دستان بودند كه معاف شده بودند و یا از نافرمانان و گنهكاران، چرا كه در عین توانمندی و دارندگی، نجوا می كردند بی آنكه از قبل صدقه ای داده باشند.
پس در میان مسلمانان، ایا فرمانبری پیدا نشد كه به این فرمان، جامه عمل پوشانده باشد؟
ایا كسی نبود كه نجوای با پیامبر خدا صلی الله علیه وآله را با صدقه ای خریداری كرده باشد؟
چرا، تو گویی یك نفر بود. آری یك نفر و تنها یك نفر! در میان آن جماعت، تنها امیرمؤمنان علی علیه السلام بود كه این فرمان را پذیرفت و بدان جامه عمل پوشانید.
حال از زبان خود ایشان بشنویم:
در قرآن ایه ای(8) وجود دارد كه كسی قبل از من به آن عمل نكرده است و پس از من نیز كسی بدان عمل نمی كند. موجودی من یك دینار بود، آن را به ده درهم تبدیل نمودم. پس هر گاه می خواستم خدمت پیامبر بروم و با ایشان نجوا كنم، یك درهم از آن را صدقه می دادم. این كار را تا ده بار تكرار نمودم، تا اینكه فرمان دیگری از جانب خدا آمد و این حكم را نسخ نمود. و بدینسان كس دیگری جز من به آن ایه جامه عمل نپوشانید.(9)
ایه ای كه با نزول آن، حكم ایه نجوی «مَنسوخ» گردید این است:
ءَاَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّموُا بَینَ یدَی نَجْویكُمْ صَدَقاتٍ فَاِذْ
لَمْ تَفْعَلوُا وَ تابَ اللّهُ عَلَیكُمْ فَاَقیمُوا الصَّلوةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ اللّهُ خَبیر بِما تَعْمَلُونَ.(10)

ایا (از تنگدستی) ترسیدید كه پیش از هر بار نجوا صدقه بپردازید؟ حال كه از عمل بدانچه مكلّف شدید سرباز زدید و صدقه نمی دهید و خدا هم از این نافرمانی شما در گذشت، پس در امتثال سایر تكالیفش بكوشید: نماز بر پا دارید و زكات اموال خود را بپردازید و فرمان خدا و رسولش را گردن نهید. و این در حالی است كه خدا بدانچه انجام می دهید آگاه است.
این ایه را «ناسخ» ایه نجوی گویند. چون حكم ایه نجوی را منسوخ نمود. حكم «منسوخ» تنها در محدوده زمانی خاصی قابل اجرا است، و با آمدن حكم جدید(ناسخ) مهلت اجرا و انجام آن به سر می رسد.

ایه خیر البریة [h=2] اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِكَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ.[/h] [h=2] همانا كسانی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهترین مردمانند.[/h]

بینه / 7
جابر بن عبد الله انصاری از یاران خوب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او نقل می كند:
روزی در حضور پیامبر نشسته بودیم. ناگاه پیامبر از دور علی علیه السلام را دید كه به سوی او می اید. پس فرمود:
وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ.
سوگند به خداوندی كه جان من در دست اوست، این علی و پیروان او براستی كه روز قیامت از رستگارانند.
وقتی پیامبر این جمله را فرمود آنگاه ایه خیر البرّیة بر ایشان نازل شد.
از آن پس، هر گاه اصحاب پیامبر، علی علیه السلام را می دیدند كه می اید، به یكدیگر می گفتند: این بهترین مردم است كه می اید. ابن عباس هم نقل می كند كه چون این ایه نازل گردید، پیامبر به علی علیه السلام فرمود:
هُوَ أَنْتَ وَ شیعَتُكَ یوْمَ الْقِیامَةِ راضینَ مَرْضِیین.
این بهترین مردم، تو و پیروان تواند كه روز قیامت هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خرسند هستند.
علی علیه السلام خود نیز می گوید:
پیامبر به من فرمود:
«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِكَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ»؛ أَنْتَ وَ شیعَتُكَ وَ مَوْعِدی وَ مَوْعِدُكُمْ الْحَوْضَ اِذا اجتمعتْ الاُمَمُ لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرَّ الْمُحَجَّلینَ.
یا علی، ایا سخن خدا را نشنیده ای كه فرمود: همانا مؤمنان نیكوكار بهترین مردمانند؟ تو و پیروان تو اینچنین هستند و وعده من و شما (تو و پیروانت) روز قیامت در كنار حوض كوثر خواهد بود. آنگاه كه امتها برای حساب حاضر می شوند، شما با چهره های نورانی خوانده می شوید.(11)

غدیر در قرآن » آیه اِكمال دین

[=times new roman,times] «...الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ كَفَرُوا مِنْ دینِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً...» (مائده/3 )[=times new roman,times]
[=times new roman,times]امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نهراسید و از من پروا داشته باشید. امروز دین شما را کامل كردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این جملات در میان آیه‌ای قرار گرفته كه آغاز و پایان آن مربوط به خوردنی‌های حرام همچون گوشت مردار و خوك است. اما روشن است بیان این مطالب كه قبلا نیز در قرآن آمده بود: (در سوره های انعام، بقره و نحل)، حرف تازه‌ای نیست و موجب اكمال و اتمام دین نمی‌شود، بلكه برخی چیزها باید تکرار شوند تا مؤثر واقع شوند.
اما این چه روزی است كه دارای چنین ویژگی‌های مهمی می‌باشد؟
روزهای عمر شریف پیامبر اکرم را بررسی می‌کنیم. ایشان در 40 سالگی به پیغمبری مبعوث شد و در 63 سالگی رحلت نمود. در این 23 سال رسالت پیامبر، كدام روز است که این آیه با آن مطابقت داشته باشد.
1. روز بعثت: اولین روزی است که حضرت به پیامبری مبعوث شد. هنوز اتفاقی نیفتاده است كه بگوییم امروز دین کامل شد! مثل این است كه روز اولی كه دانش آموز به مدرسه می‌رود، معلم به او بگوید: تو امروز فارغ التحصیل شدی!
2. روز هجرت: هنگام هجرت پیامبر از مكه به مدینه هم، نه دین كامل شده بود و نه كافران مایوس گشته بودند، زیرا از هر قبیله‌ای یک نفر آمده بود تا پیامبر را بکشند. و پیامبر علی ابن ابی‌طالب را در جای خود نهاده بود. پس از آن نیز جنگ‌های بسیاری به راه انداختند.
3. روز پیروزی: مسلمانان در برخی جنگ‌ها پیروز می‌شدند و در برخی شکست می‌خوردند. آنجا که شکست می‌خوردند کفار امیدوارتر می‌شدند و آنجا كه پیروز می‌شدند دشمن مأیوس نمی‌گشت و در صدد حمله‌ای دیگر برمی‌آمد.
4. روز فتح مكه: گرچه با فتح مكه، كافران از غلبه بر پیامبر اسلام مایوس شدند، اما امید داشتند با مرگ پیامبر، مسلمانان دچار ضعف گشته و آنان غالب گردند، زیرا پیامبر پسری نداشت كه ادامه دهنده راه او باشد.
5. روز نصب امام: روشن است هیچ موضوعی نیست كه مایه ناامیدی كامل دشمنان گردد، جز تعیین جانشین، آن هم جانشینی همچون علی ابن ابی‌طالب كه شجاعت و زكاوت او مورد پذیرش همه، از دوست و دشمن بود. و این امر در روز هجدهم ذی‌الحجه در سرزمین غدیر خمّ اتفاق افتاد و حضرت علی علیه السلام به امامت مسلمین منصوب گردید. كسی كه امام خمینی درباره‌اش فرمود: اگر پیامبر صلّی الله علیه و آله هیچ کاری نمی‌کرد و فقط یک علی علیه السلام تربیت می‌کرد، كافی بود.

غدیر در قرآن » نكته‌ای لطیف[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در آیات قبل و بعد از این آیه نیز عبارت «مَا أُنزِلَ» آمده است: در آیه 66 می‌فرماید: «مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِم‏»، در آیه 67 فرمود: «مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ»، و در آیه 68 می‌فرماید: «مَا أُنزِلَ إِلَیْكُم مِّن رَّبِّكُمْ». این یك امر تصادفی نیست كه در سه آیه پشت سر هم، سه تا «مَا أُنزِلَ» آمده باشد. مورد اول و سوم مربوط به كتاب آسمانی است، كه مردم باید آن را به پا دارند تا از بركات آن در دنیا و آخرت بهره‌مند شوند. و مورد دوم مربوط به رهبری جامعه است كه باید از سوی خدا تعیین گردد و پس از پیامبر، در قالب امام سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد.
مهندسی قرآن را ‌ببینید، خدا امامتِ علی بن ابیطالب را گذاشته است بین دو كتاب آسمانی! در یك آیه می‌گوید: كتاب خدا را به‌پا دارید، وضع اقتصادیتان خوب می‌شود. و در آیه دیگر می‌فرماید: اگر كتاب آسمانی را به‌پا ندارید، هویت ندارید و هیچید. و در میان این دو آیه می‌گوید: ای پیامبر! علی را معرفی كن. یعنی كتاب آسمانی و امام معصوم در كنار هم. چنانكه پیامبر در حدیث ثقلین فرمود: «انّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی»

غدیر در قرآن » گزارش آخرین حجّ پیامبر[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پیامبر در چهل سالگی به پیامبری رسید. سه سال مخفیانه و ده سال علنی تبلیغ كرد. بخاطر فشار و تهدید كفار، از مكه به مدینه هجرت كرد. شش سال در مدینه ماند، خواست برود مكه اعمال عمره را انجام بدهد، اما كفار مكه نگذاشتند پیامبر وارد شود و نزدیك بود درگیری پیش بیاید كه صلح حدیبیه برقرار شد. دو سال بعد پیامبر و مسلمانان مكه را فتح كردند و خانه خدا را زیارت كرده و به مدینه بازگشتند. دو سال دیگر در مدینه ماندند و در سنّ شصت و سه سالگی پیامبر اعلام كرد برای انجام مناسك حج به مكه می‌روم، هر كس می‌خواهد بیاید. جمعیت انبوهی از مدینه و اطراف آن و دیگر مناطق اسلامی به مكه آمدند.
هنگام بازگشت، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ...» و پیامبر را مامور نمود تا ولایت علی ابن ابی‌طالب را اعلام كند. لذا پیامبر در منطقه‌ای به نام غدیر خمّ، دستور توقف داد تا همه رسیدند. اینجا نقطه‌ای بود كه راهها از هم جدا می‌شد، یكی به سمت مدینه، یكی به سمت یمن و یكی به سمت عراق می‌رفت.
پیامبر فرمود: آنها كه رفته‌اند، بازگردند و صبر كنید تا آنها كه بازمانده‌اند، برسند. هنگام ظهر نماز خواندند و پس از نماز، پیامبر خطبه‌ای مفصل خواند و آنگاه فرمود:
من به زودى دعوت خدا را اجابت كرده، از میان شما مى‏روم. ای مردم! درباره من چگونه شهادت مى‏دهید؟ همگی با صدای بلند گفتند: گواهى مى‏دهیم كه تو رسالت الهی را ابلاغ كردى و آخرین تلاش و كوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند ترا جزاى خیر دهد.
سپس فرمود: من می‌روم ولی دو چیز گرانقدر در میان شما به یادگار مى‏گذارم: یكی كتاب خدا كه واسطه میان پروردگار و شماست، و دیگری خاندان من كه خداوند به من خبر داده این دو از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید كه هلاك ‏شوید و دست از دامن آن دو برندارید كه گمراه شوید.
آنگاه پیامبر دست علیّ را گرفت و بلند كرد، آن چنان كه سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه او را دیدند و شناختند. در اینجا پیامبر فرمود: «ایّها النّاس مَن اَولَى النّاس بالمؤمنین مِن اَنفُسهم»‏: چه كسى به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند، پس فرمود: خدا، مولاى من است، و من مولى و سرپرست مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:
«من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه»‏: هر كه من مولای اویم، این على مولای اوست. سپس دست به سوى آسمان برداشت و چنین دعا كرد:
خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار، یارانش را یارى كن، و آنها كه او را ترك كنند، از یارى خویش محروم ساز، حق را همراه او بدار و او را از حق جدا مكن. سپس فرمود: حاضران‏، این خبر را به غایبان برسانند.
خطبه كه بپایان رسید، جمعیت متفرق نشده بود كه جبرئیل نازل شد و این آیه را بر پیامبر خواند:
«الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی...»
پیامبر فرمود: خدا را سپاس كه دین خود را كامل و نعمت خود را بر ما تمام كرد، و از رسالت من و ولایت پس از من خشنود گشت.
در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و همه، از جمله ابوبكر و عمر، این موقعیت بزرگ را به على ابن ابی‌طالب تبریك ‏گفتند:
«بَخّ بَخّ لك یا علیّ اصبحت مولاى و مولا كلّ مؤمن و مؤمنة»:"مبارك باد بر تو، مبارك باد بر تو، اى فرزند ابوطالب! تو مولای من و مولای تمام مردان و زنان با ایمان گشتى.
این بود اجمالی از ماجرای غدیر، و اكنون به تفسیر دو آیه نازل شده در این باره می‌پردازیم.

[=times new roman,times] «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرین‏» مائدة/67 [=times new roman,times]
[=times new roman,times]ای پیامبر! آنچه را از طرف پرودگارت به تو نازل شده، به مردم ابلاغ كن، و اگر انجام ندهی، رسالت او را به انجام نرسانده‌ای و خدا تو را از مردم حفظ می‌كند. خداوند مردمان كافر را هدایت نمی‌كند.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این آیه نكاتی دارد:
1. عبارت (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ) كه در قرآن دو بار بیشتر نیامده، بیانگر آن است كه آنچه پیامبر وظیفه دارد آن را به گوش مردم برساند امر مهمی است كه مربوط به رسالت اوست و او چون رسول است باید آن را اعلام كند.
2. كلمه (بَلِّغ) یعنی با جدیّت و اهتمام تمام آن را ابلاغ كن و به گوش مردم برسان تا كسی بعداً نگوید این مطلب به ما نرسید.
3. (مَا أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ) یعنی مردم بدانند آنچه پیامبر می‌گوید از جانب خودش نیست، از طرف خداست، خدایی كه صاحب اختیار همه است.
4. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) یعنی ابلاغ این موضوع به شكل عملی و در قالب یك مراسم باشد. زیرا قرآن به جای آن كه بفرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تُبَلِّغ = بگو ... و اگر نگویی)، می‌فرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ = بگو ... و اگر انجام ندهی)، یعنی ابلاغِ زبانی كافی نیست، بلكه ابلاغِ فعلی لازم است، باید یك مراسمی باشد و در این مراسم، آنچه را خدا گفته، به مردم اعلام كنی.
5. عبارت (فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) یعنی آنجه باید به مردم ابلاغ كنی، هم‌وزن رسالت توست، به گونه‌ای كه اگر آن را به مردم نرسانی، گویا اصل رسالت پروردگار را به انجام نرسانده‌ای و زحمات بیست و سه ساله‌ات به هدر می‌رود.
6. جمله (وَ اللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ) نیز بیان می‌دارد كه پیامبر از ابلاغ این امر مهم ترس و هراس داشته است و لذا خداوند وعده می‌دهد او را از شرّ مردم حفظ كند. البته روشن است پیامبر اسلام از اینكه جان خود را در راه خدا فدا كند، هراسی نداشته است و لذا در تمام جنگ‌ها در صف مقدّم جبهه حضور داشت، بلكه این امر به گونه‌ای بود كه پیامبر احتمال می‌داد برخی از مردم آن را نپذیرند و موجب فتنه و درگیری میان مسلمانان گردد كه بیش از آنكه به جان پیامبر ضرر رساند، به مكتب او ضربه وارد سازد. و لذا ادامه آیه می‌فرماید: (إِنَّ اللَّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرین) یعنی خداوند اجازه نمی‌دهد كسانی این امر مهم را انكار می‌كنند، به هدفشان برسند و تهدیدی برای تو و برنامه‌های تو باشند.
در اینجا سه سؤال مطرح است:
1. این امر مهم چه چیزی بود كه پیامبر تا سال آخر عمرش بیان نكرده بود؟
2. چه امری بود که اگر پیامبر آن را نمی‌گفت، زحمات 23 ساله‌اش به هدر می‌رفت؟
3. چه امری بود که پیامبر از گفتنش هراس داشت؟
این مطلب هر چه باشد، جزء دین است، اما از اصول دین یا فروع دین؟ تک تک آنها را بررسی می کنیم تا به نتیجه برسیم.
اصول دین، توحید است و نبوت و معاد. آیا می‌شود گفت كه در این 23 سال، پیامبر (ص) «لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به مردم یاد نداده بود؟! اولین کلمه ای که به مردم آموخت، این بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». پس این امر مهم توحید نیست.
قطعا نبوت هم نیست، زیرا معنا ندارد كسی كه حدود دو ماه دیگر رحلت می کند، بگوید: مردم! من پیامبرم! آیا تا آن زمان به مردم نگفته بود: من پیامبرم!
راجع به معاد هم، پیامبر از همان روزهای اول بعثت مردم را از دوزخ هشدار می‌داد و تمام سوره های مکی خبر از معاد می دهند. پس آنچه پیامبر باید در آخر عمرش اعلام كند، وقوع قیامت نیست.
اما فروع دین: آیا پیامبر (ص) تا دو ماه مانده به رحلتش از نماز نگفته بود؟! و یا آن حاجیان که از مکه برمی‌گشتند تارک الصلاة بودند؟! قطعا آن مطلب نماز نبود. روزه، جهاد، خمس و زکات هم، هشت سال قبل، یعنـی سال دوم هجری قانون آنها صـادر شده بود. حج هم مراد نیست، زیرا آنها از مکه برمی‌گشتند. امر به معروف و نهی از منکر نیز بارها در دیگر آیات قرآنی مطرح و بر لزوم آن تاكید شده بود. علاوه بر آن كه پیامبر از بیان این امور هراسی نداشت و آن روزی که تنها بود و با بت‌ها و بت‌پرستان مبارزه می‌کرد نترسید، حالا که بین این همه یار و مرید است، بترسد؟
سؤال: با این اوصاف، آن چیست كه پیامبر صلّی الله علیه و آله تا اواخر عمرش نگفته بود، توحید و معاد و نماز و روزه هم نیست، اگر آن چیز باشد، توحید هست، نبوت هست، نماز هست، جهاد هست، امر به معروف و نهی از منكر هست، و اگر نباشد، باقی چیزها هم نیست؟
پاسخ: باید بگوئیم آن امر، امامت است. چون اگر امامِ معصوم بود، توحید زنده است و گرنه به جای خدا طاغوت حاكم می‌شود. اگر رهبرِ معصوم بود، اهداف نبوت دنبال می‌شود و اگر رهبر معصوم بود، معارف معاد بیان می‌شود.

غدیر در قرآن » نكته‌ای لطیف[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در آیات قبل و بعد از این آیه نیز عبارت «مَا أُنزِلَ» آمده است: در آیه 66 می‌فرماید: «مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِم‏»، در آیه 67 فرمود: «مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ»، و در آیه 68 می‌فرماید: «مَا أُنزِلَ إِلَیْكُم مِّن رَّبِّكُمْ». این یك امر تصادفی نیست كه در سه آیه پشت سر هم، سه تا «مَا أُنزِلَ» آمده باشد. مورد اول و سوم مربوط به كتاب آسمانی است، كه مردم باید آن را به پا دارند تا از بركات آن در دنیا و آخرت بهره‌مند شوند. و مورد دوم مربوط به رهبری جامعه است كه باید از سوی خدا تعیین گردد و پس از پیامبر، در قالب امام سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد.
مهندسی قرآن را ‌ببینید، خدا امامتِ علی بن ابیطالب را گذاشته است بین دو كتاب آسمانی! در یك آیه می‌گوید: كتاب خدا را به‌پا دارید، وضع اقتصادیتان خوب می‌شود. و در آیه دیگر می‌فرماید: اگر كتاب آسمانی را به‌پا ندارید، هویت ندارید و هیچید. و در میان این دو آیه می‌گوید: ای پیامبر! علی را معرفی كن. یعنی كتاب آسمانی و امام معصوم در كنار هم. چنانكه پیامبر در حدیث ثقلین فرمود: «انّی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی»

غدیر در قرآن » نكات لطیف[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]1. قرآن در سه مورد می‌گوید: در آینده نعمت را بر شما تمام خواهم كرد. یك جا پس از تغییر قبله است كه می‌فرماید: «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی‏ عَلَیْكُمْ» (بقره/150) در فتح مكه نیز می‌گوید: «وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكَ» (فتح/2) در پایان آیه كسب طهارت برای نماز نیز می‌گوید: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْكُم‏» (مائده/6) اما در آیه غدیر خم می‌فرماید: «أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی‏» نعمتم را بر شما تمام كردم. یعنی با نصب امام، نعمت الهی بر مردم كامل ‌شد.
2. سه مرتبه در قرآن آمده است:«لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ» (توبه/33، فتح/28، صف/9) یعنی اسلام بر همه ادیان غالب شده و کره زمین را خواهد گرفت. اما كدام اسلام؟ این آیه می‌فرماید: اسلامی که کره زمین را فرامی‌گیرد، اسلامِ غدیرخم است، زیرا در آیه غدیر خم فرمود: «الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَكُمْ الْإِسْلَامَ دِینًا» یعنی اسلامی را كه در غدیر خمّ كامل كردم، به عنوان دین برای شما پسندیدم. آن وقت راجع به آینده جهان می‌گوید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِْ ... وَ لَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى‏ لَهُم» (نور/55) خدا به كسانى از شما كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده‏اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمین جانشین [خود] قرار دهد، ... و آن دینى را كه برایشان پسندیده است برای آنان مستقر كند.
در غدیر خم می‌گوید: «رَضِیتُ»، و در مورد حكومت بر زمین می‌گوید: «اِرْتَضى»، ریشه هر دو یکی است. پیداست مکتبی که می‌تواند همه دنیا را زیر پرچم خودش جمع کند، مكتب اهل بیت علیهم السلام است.
3. نكته لطیفی از یک طلبه جوان یمنی یاد گرفتم. این یمنی می‌گفت سنّی و شیعه همه قبول دارند كه در آخر الزمان فردی از نسل پیامبر قیام می‌كند كه نامش مهدی است و جهان را از ظلم و جور پاك ساخته و حكومت عدل اسلامی را برپا می‌سازد.
می‌گوییم: شما كه قیام مهدی را قبول دارید، و می‌گویید امام با نظر مردم انتخاب می‌شود، خوب رأی بدهید و مهدی را مشخص کنید. می‌گویند: نه، مهدی را باید خدا تعیین کند. می‌گوییم: چطور شد اولین امام را شما تعیین کردید، آخرین آنها را خدا تعیین کند؟ اگر امامِ جامعه را باید خدا تعیین کند، هم اولش با خداست، هم آخرش. شما به امام اول که می‌رسید، می‌گویید: مردم جمع شدند و بزرگان اجماع كردند و خلیفه انتخاب شد، می‌گوییم: اگر اولی را رأی دادید، رأی بدهید و یک مهدی انتخاب كنید! چطور تعیین آخرین حاكم جهان به عهده خداست و اولین آنها به عهده مردم؟
اصلا تعیین امام، کار خداست نه مردم. قرآن می‌گوید: «وَ رَبُّكَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الْخِیَرَة» (قصص/68) پروردگار تو هر چه را بخواهد مى‏آفریند و برمى‏گزیند، و آنان [در این امور] اختیارى ندارند.
البته قرآن در جای دیگر می‌گوید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»(شوری/38) «أَمْرُهُمْ» یعنی کارهایی که مربوط به مردم است، باید به صورت شورا انجام شود، اما امامت، «أَمْرُهُمْ» نیست، بلكه «أَمْرُ الله» است، کار خداست. خداوند وقتی حضرت ابراهیم را امام کرد، فرمود: «إِنِّی جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» (بقره/124) من که خدا هستم، تو را امام مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از ذریه و نسل من نیز امام قرار ده، خدا فرمود: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظّالِمیِن» عهد من به ظالم نمی‌رسد. یعنی هر كدام از فرزندان تو كه ظالم باشند، به مقام امامت نمی‌رسند. پس امامت عهد خداست و عهد خدا مشورتی نیست، امر مردم مشورتی است. در جای دیگر هم می‌فرماید: «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِكُم‏» (بقره/40) شما به عهد من وفا کنید، من هم به عهد شما وفا می‌كنم. اگر شما آن امامی را که من گفتم پیروی كردید، من هم به پیمانی كه با شما دارم وفا كرده و شما را در دنیا سعادتمند كرده و در آخرت به بهشت جاودان خواهم برد.
قرآن در جای دیگر می‌فرماید: «ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَكُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (احزاب/36) هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و رسولش به كارى فرمان دهند، براى آنان در كارشان اختیارى باشد و هر كه خدا و فرستاده‏اش را نافرمانى كند، قطعاً دچار گمراهىِ آشكارى گردیده است.
وقتی خداوند می‌گوید: پس از پیامبر، علیّ امام جامعه است، دیگر كسی نمی‌تواند بگوید انتخاب خلیفه با ماست. و امروز نمی‌توان گفت این یك امر تاریخی بود كه گذشته است و ما باید خودمان فكری كنیم و چاره‌ای بیندیشیم. ما در زمان غیبت امام معصوم بسر می‌بریم و وظیفه داریم از كسانی كه آن حضرت مشخص فرموده تبعیِت كنیم. عالمان پرهیزكار، خیراندیش و به دور از هوی و هوس كه امام زمان علیه السلام ولایت جامعه را به آنها سپرده است.

روز غدیر خم، روز تکامل دین است

align: center

روز شناخت حج، روز شناخت امام روز کامل شدن دین روز قبولی خدا از این دین که پیغمبرش حضرت رسول اکرم(ص) کتابش قرآن امامش حضرت علی بن‌ابیطالب(ع) و یازده فرزند گرامیشان است.


به گزارش خبرگزاری اهل‌بیت(ع) ـ ابنا ـ ‌آری می‌بایستی حج به شناخت امام می‌انجامید از این نظر خداوند تبارک و تعالی امر فرمودن تا جبرئیل امین(س) بر حضرت رسول اکرم(ص) نازل گردد و آیه حج را بر آن حضرت بیان نمایند که: وَأَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجَالًا وَعَلَى کُلِّ ضَامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ و مردم را به اداء مناسک حج اعلان کن تا خلق پیاده و سواره و از هر راه دور به سوی تو جمع آیند.
ده سال از هجرت حضرتش به مدینه گذشته و به زیارت خانه خدا مشرف نشده است و با این فرمان خدایی بر حضرت رسول اکرم(ص) واجب آمد تا موذنان را بگویند همه را از دور و نزدیک فرا خوانند و برخی‌ها را با نامه‌ها گفتند امسال حضرت رسول اکرم(ص) به زیارت خانه خدا می‌روند همه آنانی که توانایی دارند بهترین فرصت است تا با همراهی و رهبری از حجه‌الاسلام حج مقبول و سعی مشکور انجام دهند که مورد عنایت حق هم خواهد بود همه آمدند تا میقات لباس‌های خویش را از تن به دور نمودند و احرام بستند و در ذی‌الحلیفه.
لبیک اللهم لبیک را از دهان مبارک حضرت محمدمصطفی (ص) خاتم‌الانبیاء بشنود و هم‌آوا شوند همه می‌دیدند که حضرت رسول اکرم(ص) چگونه هفت شوط دور خانه خدا طواف نمودند و حجرالاسود را بوسیدند در پشت مقام حضرت ابراهیم(ع) دو رکعت نماز به جای آوردند و سعی بین صفا و مروه را انجام دادند و در دور آخر هفتم روی بر رکن یمانی دعا نمودند و برخی فکر نمودند که فقط حج عمره است اما حج عمره تمتع بود و برای حج تمتع از خانه خدا احرام بستند و به سوی منی و در روز نهم به سوی عرفات رفتند که قریش را از آداب گذشته‌اشان بر حذر دارند که از منی خارج نمی‌شدند و حضرت نبی‌اکرم(ص) به سوی عرفات رحل اقامت نمودند و همه را به عرفات رهنمود نمودند و سپس به سوی مزدلفه و منی برای رحل جمرات عقبی و چنان حج را به مومنان و مومنات آموزش دادند که آنان فکر نمودند که فقط حج همین یکبار است اما حضرتش بیان فرمودند که حج برای هر سال تا قیامت یو‌م‌الدین خواهد بود و پس از روز 14 ذی‌الحجه به سوی مدینه به اتفاق همراهان از مکه خارج شدند که در غدیرخم ندا آمد که به کجا به این شتابان: ای رسول خدا(ص) چرا آنچه را به تو گفته بودم برای مسلمانان بیان نمی‌کنید اگر بارها و بارها گفته بودم تاکید بر آن بود اما امروز که حجه‌الوداع انجام یافته مردم بایستی امام و پیشوای بعد از نبی را بشناسند بدون شناخت امام چگونه عبادت مورد حق واقع خواهد شد بایستی امیرالمومنین حضرت علی‌بن ابیطالب(ع) که برگزیده خداوندی است به امت اسلام معرفی شوند اگر این چنین نکنی انگار دین خدا را کامل ننموده‌ای و اصلا رسالت خود را به پایان نبرده‌ای بایستی صراط خداوندی از صراط ضالین شناخته شود. انگار دیگر راه غیرعمل وجود ندارد بایستی این کار بشود مگر می‌شود خداوند دینی برای همیشه تا قیام یوم‌الدین برگزینند اما پس از نبی‌اش ولی و جانشین نداشته باشد این رسم روزگار است و رسم آئین خدایی است که پس از هر رسولی، رسول دیگر معرفی می‌شود و حتی حضرت موسی(ع) که به فرمان خدا قوم را به برادرش حضرت هارون(ع) سپرد و فرمود پس از من تو برادرم پیغمبر خدا هستی پس قوم مرا هدایت کن اما به حضرت رسول اکرم(ص) فرمودند که: تو آخرین پیامبران هستی پس از تو 12 امام خواهند بود که اولین آن حضرت علی بن ابیطالب(ع) پسر عم و داماد گرامیتان خواهد بود و آخرین آن حضرت صاحب‌الزمان(عج) که همنام حضرت رسول اکرم(ص) هستند با ظهورش پس از غیبت طولانی جهان را یکپارچه پر از عدل و داد خواهند نمود. حال که چنین است کاروان را به ایستادن دعوت نمودند و به مؤذنان فرمودند که به پیش بروید و همه را به گرد آمدن در این غدیر دعوت نمائید همه ایستادند که چه خبری شده که بایستی در این هنگام زوال آفتاب در این غدیر جمع آئیم.
پس بایستی خبر مهمی باشد که از سوی خداوند بر حضرت رسول اکرم(ص) نازل فرموده‌اند که حضرت می‌خواهند بر ما قرائت نمایند. جحاز 40 شتر فراهم آمد و از آن منبری ساختند تا حضرت محمدمصطفی(ص) بر فراز آن قرار گرفتند و حضرت علی بن ابیطالب(ع) را در کنار دست راست خویش قرار دادند و پس از خطبه‌ای قراء حضرت علی‌بن ابیطالب(ع) را بر فراز دستان خود بالا بردند به طوری‌که سفیدی زیر بغل حضرتش نمایان بود و فرمودند: من کنت مولاه و هذا علی مولاه: فرمودند ای امت اسلام من باید پیامی از سوی خدا را برای شما بیان نمایم به زودی من از میان شما می‌روم و پس از من علی(ع) پسرعم برادر و دامادم امیر شما خواهند بود هر کس مرا مولاه و سرور خود می‌داند علی را هم باید مولاه و سرور خود بداند: خدایا هر کس با او دوستی می‌کند دوست من و خدا من است و هر کس با او دشمنی می‌کند دشمن من و خدای من است.
خدایا دوست بدار دوستدارش را و دشمن و خوار بدار دشمنانش را... و سپس خیمه‌ای در مقابل خیمه حضرت رسول اکرم(ص) در غدیر خم فراهم نمودند و همه به خصوص عمر اول همه با خوشحالی زیادتر از دیگران خود را در نظر حضرت رسول اکرم(ص) نشان می‌داد: با به‌به گفتند و یا مولاه علی و سرور علی توجه دیگران را جلب نمودند همه آمدند و بیعت نمودند حتی زنان همراه مردانشان که به حج آمده بودند با حضرت علی بن ابیطالب(ع) نیز بیعت نمودند که هیچ‌کس بدون بیعت باقی نماند و فرمودند که حاضران به غایبان نیز بگویند که چنین امامی و جانشینی است و امروز دین کامل شد و خداوند بر این دین راضی شدند.
روز شناخت حج، روز شناخت امام روز کامل شدن دین روز قبولی خدا از این دین که پیغمبرش حضرت رسول اکرم(ص) کتابش قرآن امامش حضرت علی بن‌ابیطالب(ع) و یازده فرزند گرامیشان است.
روز عید غدیر خم مبارک پیروان واقعی‌اش باشد.

اینفوگرافی عید غدیر خم


برای مشاهده اینفوگرافی در اندازه بزرگ‌تر اینجا کلیک کنید

عید اکمال و اتمام و خرسندی خداوند

align: center

علی با حق است و حق با علی در همه جا و همه حال و علی با قرآن است و قرآن با علی، در هرزمان و مکان باشد را از رسول خدا گرفت شایسته‌ترین فرد برای ولایت و امامت برمردم و حفاظت از دیانت محمدی و معرفی قرآن و سنت می‌باشد.


ـ 1 - هجده ذی‌حجه است و رویداد «غدیر خم»، رویدادی که با خود آیه «یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس، ان‌الله لا یهدی القوم الکافرین» «مائده 67» را با خود دارد و نیز آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا، سوره مائده آیه 3»را که هر دو آیه «واژه‌های اختصاصی و انحصاری» دارند و در تمام قرآن تکرار نشده‌اند چون «سوره کوثر و آیه تطهیر» که در قرآن مکرر نمی‌باشند و چون آیه «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون، آیه 55» را که فقط بر قامت بلند امام علی علیه السلام استوار می‌باشد و همه این آیات در سوره مائده، وجود دارند و بنابراین سوره «مائده» سوره خلافت و ولایت است و در واپسین دوران رسالت نبوی، نازل شده است.
2- سوره «مائده» را در ایام غدیر خم و دهه ولایت مرور کنیم و به محتوای این سوره توجه نمائیم که در سال‌های آخر نبوت نازل شده و « یا ایها الذین آمنوا» را در آغاز دارد و «واوفوا بالعقود» فقط در این سوره است. سرگذشت نزول مائده آسمانی در عصر «عیسی بن مریم علیه السلام» در این سوره است و نام سوره از همین داستان اقتباس شده است. حال مائده «غذای جسم» باشد و یا غذایی روح، که سراسر این سوره از آن سخن می‌گوید، در این سوره، سخن از میثاق است، چه با بنی‌اسرائیل باشد یا با مومنان معمولی، سخن جدی و ویژه با «اهل کتاب» است یهودی باشند یا نصرانی یا مجوسی و یا هر اهل کتاب دیگر، که مسلمانان همه ادیان الهی پیروان راستین خداوند را قبول دارند و نیز کتاب‌های آسمانی آنان را «تورات، انجیل، زبور، صحف ابراهیم» و از جمله پیامبران پیشین چون آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و یحیی و زکریا را. آیه «یا ایها الذین آمنوامن یرتد منکم عن دینه، فسوف یاتی ‌الله بقوم یحبهم و یحبونه، اذله علی‌المومنین، اعزه علی الکافرین، 54» را در این سوره داریم که سمبل و مصداق گویای آن حضرت علی‌علیه‌السلام است.
3- رسول اعظم اسلام، دین جامع «الاسلام یعلوا و لایعلی علیه» دارد و برترین است و کتاب کامل و جامع «و نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شیء و هدی و رحمه و بشری للمسلمین، نحل 89» می‌باشد و خداوند اعلام می‌دارد اسلام دین مرضی من «ورضیت لکم الاسلام دنیا، مائده 3» برای شما است وغیر اسلام را دین مقبول نمی‌شناسد «و من یتبع غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هوفی الاخره من الخاسرین؛ اسراء 61» و در آخرت از زیانکاران می‌نماید.
این دین کامل و ماندگار و ابدی «شرع محمد مستمرالی یوم القیامه، حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه، حرام الی یوم القیامه» پس از وفات پیامبر، مدیر و مدبر وقیم و تولی و راهنما و مصلح می‌خواهد، حافظ و نگهبان و مفسر و شارح می‌خواهد، آیه شریفه «انا نحن نزلنا الذکر و اناله لحافظون؛ حجر 9» توسط چه کسانی باید عملیاتی شود، خداوندی که فرموده، همه کارها با وسائط و اسباب «ابی‌ الله ان یجری الامور الا باسبابها» تحقق می‌یابد، بدین جهت خداوند، حضرت علی‌علیه‌السلام راکه در همه امور «اول» پیشتاز و پیشاهنگ بود و در 23 سال دوران نبوت در صحنه‌های تبلیغ و دعوت، جهاد و دفاع، قضاوت و داوری، آموزش و تعلیم، ایثار و امداد و آزمایش و پالایش، خود را به صداقت و صلابت و صراحت و اخلاص و بندگی برای خدا و اطاعت از رسول وی و اجرای حق و عدالت نشان داد و مدال «علی مع‌القرآن و القرآن مع علی حیثما کان، علی مع الحق و الحق مع علی حیثما دار» علی با حق است و حق با علی در همه جا و همه حال و علی با قرآن است و قرآن با علی، در هرزمان و مکان باشد را از رسول خدا گرفت شایسته‌ترین فرد برای ولایت و امامت برمردم و حفاظت از دیانت محمدی و معرفی قرآن و سنت می‌باشد.
اگر نص قرآن و حدیث غدیر خم نبود و می‌خواستند از طریق انتخاب مردمی، شایسته‌ترین فرد برای مسوولیت‌پذیری و رهبر امت اسلامی نوپا، برگزینند نمی‌توانستند از حضرت بگذرند.

ایه خیر البریة [h=2] اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِكَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ.[/h] [h=2] همانا كسانی كه ایمان آورده و عمل صالح انجام دادند، بهترین مردمانند.[/h]

بینه / 7
جابر بن عبد الله انصاری از یاران خوب رسول خدا صلی الله علیه وآله بود، او نقل می كند:
روزی در حضور پیامبر نشسته بودیم. ناگاه پیامبر از دور علی علیه السلام را دید كه به سوی او می اید. پس فرمود:
وَ الَّذی نَفْسی بِیدِهِ اِنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یوْمَ الْقِیامَةِ.
سوگند به خداوندی كه جان من در دست اوست، این علی و پیروان او براستی كه روز قیامت از رستگارانند.
وقتی پیامبر این جمله را فرمود آنگاه ایه خیر البرّیة بر ایشان نازل شد.
از آن پس، هر گاه اصحاب پیامبر، علی علیه السلام را می دیدند كه می اید، به یكدیگر می گفتند: این بهترین مردم است كه می اید. ابن عباس هم نقل می كند كه چون این ایه نازل گردید، پیامبر به علی علیه السلام فرمود:
هُوَ أَنْتَ وَ شیعَتُكَ یوْمَ الْقِیامَةِ راضینَ مَرْضِیین.
این بهترین مردم، تو و پیروان تواند كه روز قیامت هم خدا از ایشان راضی است و هم ایشان از خدا خرسند هستند.
علی علیه السلام خود نیز می گوید:
پیامبر به من فرمود:
«اِنَّ الَّذینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ اوُلئِكَ هُمْ خَیرُ الْبریةِ»؛ أَنْتَ وَ شیعَتُكَ وَ مَوْعِدی وَ مَوْعِدُكُمْ الْحَوْضَ اِذا اجتمعتْ الاُمَمُ لِلْحِسابِ تُدعَوْنَ غُرَّ الْمُحَجَّلینَ.
یا علی، ایا سخن خدا را نشنیده ای كه فرمود: همانا مؤمنان نیكوكار بهترین مردمانند؟ تو و پیروان تو اینچنین هستند و وعده من و شما (تو و پیروانت) روز قیامت در كنار حوض كوثر خواهد بود. آنگاه كه امتها برای حساب حاضر می شوند، شما با چهره های نورانی خوانده می شوید.(11)

ایه اُذُنٌ واعِیةٌ [h=2] لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ[/h] [h=2] ایات - خلقت و هستی - را برای شما موجب یاد آوری قرار دادیم و این ایات را گوشهای شنوا و فراگیر به خوبی در بر می گیرند و به خاطر
می سپارند.
[/h]

الحاقه / 12
كجاست آن ظرف فراگیری كه تمامی ایات خلقت را در برگیرد و آنها را درخود جای دهد؟
خداوند چگونه می خواهد قرآن را كه از بزرگترین ایات خلقت است، حفظ كند و آن را ماندگار و جاویدان قرار دهد؟(12)
كیست كه بتواند این میراث گرانبهای نبوی را به درستی دریافت كند و به خوبی از آن حفاظت نماید و مشعل فروزان هدایت را همچنان پر فروغ نگاه دارد؟
كدامین گوش، پذیرنده همه علوم و اسرار پیامبری است؟ كدامین گوش، آهنگ دلنشین وحی را نیز به روشنی می فهمد و از خاطر نمی برد؟
اینها پرسشهایی است كه پاسخ آنها را باید در قرآن كریم و كلام پیامبر كه مبین آنست، جستجو كرد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به حضرت علی علیه السلام فرمود:
یا علی، إِنّ اللّهَ اَمَرنی اَنْ اُدنیكَ وَ لا اُقصیكَ و اَنْ اُعَلِّمَكَ و اَنْ تَعِی وَ حَقٌّ عَلَی اللّهِ أَن تَعِی.
ای علی، خدا به من دستور داده است كه تو را به خود نزدیك گردانم و از تو دوری نجویم و مرا فرمود است كه ایات قرآن را به تو بیاموزم و تو هم آنها را به خاطر بسپاری. و این شایستگی و لیاقت را خدا قرار داده كه آنچه را به تو آموزش می دهم به یاد بسپاری.
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السلام را به این مرتبت و منزلت مفتخر ساخت این ایه نازل شد:
وَ تَعِیها اُذُنٌ واعِیةٌ.(13)
و پیامبر دوباره فرمود:
سألتُ رَبّی اَنْ یجعَلَها - اُذُنٌ واعیةٌ - لِعَلی
از خدای خویش خواستم آن گوشهای فراگیر را گوشهای علی قراردهد.
و نیز به حضرت علی علیه السلام فرمود:
فَأَنتَ اُذُنٌ واعیةٌ لِعلْمِی(14)
این تو هستی كه گوش فراگیر علم من هستی.
از پس این بیان جاودانه و نورانی بود كه خداوند، چنان لطف و عنایتی به علی علیه السلام فرمود كه آن حضرت خود فرمود:
ماسَمِعتُ مِن رسولِ اللّه شَیئاً فنَسیتُهُ(15)
چیزی را از پیامبر نشنیدم كه آن را فراموش كرده باشم.

[=Traditional Arabic]

ایه هدایت
[h=2] وَ یقُولُ الَّذینَ كَفَرُوا لَوْ لآ اُنْزِلَ عَلَیهِ ایةٌ مِنْ رَبِّهِ، اِنَّما اَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قومٍ هادٍ.[/h] [h=2] كافران می گویند چرا نشانه ای آشكار - كه به چشم سر ببینیم - بر او فرود نمی اید؟ (ای پیامبر به آنان بگو): كه من فقط بیم دهنده هستم و هر گروهی، هدایت كننده ای دارد.[/h]
رعد / 7
كافران برای آنكه پیامبر را تكذیب كنند، به بهانه های گوناگون می كوشیدند دعوت او را به خداشناسی بی ثمر سازند. از جمله آنكه تقاضاهای عجیب و غریبی از پیامبر می كردند. مثلاً انتظار داشتند فرشته ای از آسمان فرود اید و نامه ای آسمانی به پیامبر دهد، به طوری كه آنان با چشمهای ناپاك خود حقایق آن را ببینند و بخوانند، و بارها از اینگونه خواسته ها ابراز كرده بودند. امّا خداوند در ایاتی چند، این تقاضاهای فریبكارانه را ردّ كرد و به پیامبر فرمود:
تو فقط باید به آنان تذكّر دهی و ایشان را از آخرت بیم دهی و وظیفه ای بیش از این در قبال خواسته های آنان نداری. پس از تو هم، هر قوم و گروهی برای خود راهنما و هدایتگری دارد و راه تو را ادامه می دهد.
پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله نیز برای آنكه راهنما و هدایتگرِ پس از خود را هم معرفی كرده باشد، درگفتاری می فرماید:
مَنْ یریدُ اَنْ یحْیی حَیاتی و یمُوتَ مَوْتی و یسْكُنَ جَنَّةَ الْخُلْدِ الَّتی وَ عَدَنی رَبّی فَلْیتَوَلَّ علی بن ابیطالب فَاِنَّهُ
لَنْ یخْرِجَكُمْ مِنْ هُدی و لَنْ یدْخِلَكُمْ فی ضَلالَةٍ.(16)

هر كس كه می خواهد آنگونه كه من زندگی كردم زندگی كند و آنگونه كه من می میرم، بمیرد، و در بهشت برینی كه خدای من آن را وعده داده است، جای گزیند، باید ولایت علی را بپذیرد. چرا كه او هرگز شما را از راه هدایت برون نمی برد و به گمراهی وارد نمی سازد.
و از این رو است كه علی علیه السلام فرمود:
رَسُول اللّه الْمُنْذِرُ وَ أَنَا الْهادی.(17)
پیامبر همان بیم دهنده است و من هدایت كننده.
زیرا او دیده بود رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی دست بر سینه خود گذارد و فرمود:
أنا المُنذِر یعنی من بیم دهنده هستم آنگاه دست بر شانه علی نهاد و فرمود:
اَنتَ الهادی یا عَلی، بِكَ یهتَدی المُهَتدونَ مِن بَعدی.(18)
ای علی تویی راهنمای امّت، و به تو راه یافتگانِ پس از من هدایت می یابند.
موضوع قفل شده است