جمع بندی انواع و اقسام اسلام در دنیای حاضر و مقایسه آن ها با اسلام ناب محمدی

تب‌های اولیه

9 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
انواع و اقسام اسلام در دنیای حاضر و مقایسه آن ها با اسلام ناب محمدی

انواع و اقسام اسلام در دنیای حاضر و مقایسه آن ها با اسلام ناب محمدی

بحث از نوع اسلام اینک در کشورمان متداول شده و متأسفانه بیش از آن که گفتگویی درباره شناخت اسلام باشد، برچسب و شعاری شده بر علیه دیگری. از این رو بر خود واجب دیدم که آن ها را برای شناخت اسلام ناب محمدی واکاوی و تحلیل کنم تا هر کس ابتدا خویشتن و اعمال و روش و منش اش را مقایسه کند با اسلام ناب محمدی و انواع اسلام موجود و خود بشناسد اسلامی که تاکنون بدان عمل کرده و متعاقب آن خود برگزیند اسلام موردنظرش را، بدون این که به دیگران نسبت دهد، هر نوع از اسلامی را که می پسندد. باز تکرار می کنم، اهمیت این بحث همچون مقایسه وقایع قصص پیامبران و تاریخ اسلام از آن روست که در عصری که از اسلام تنها مشتی شعار باقی مانده و جایی که جانی، شیفته قدرت و فرصت طلب را با محمد، رحمت جهانیان عوضی می گیرند، ضروری است از این مباحث درس گیریم و نه آن ها را به مانند یک قصه برای هم تعریف کنیم و نه به عنوان فحش و برچسب به دیگران نسبت دهیم. نگارنده سعی می کند که هر دیدگاهی را هم از درون و هم از بیرون تبیین و تحلیل کند، از این روی در پاره ای از موارد از زبان همان نوع اسلامی که پیروانش اعتقاد دارند و انجام می دهند، سخن می گوید و ممکن است از نظر خوانندگان طنز به نظر رسد که حقیقتاً چنین نیست و به جای خنده، جای گریه دارد.
اسلام سنتی و عشیره ای و مبتنی بر تقلید نخستین چهره از اسلام است که به تدریج پس از فوت پیامبر و صحابه او ظاهر می شود. در این نوع از اسلام تقلید از رفتار و سنت های پیامبر همچون دستورات قرآنی اصل است، اما چون اصولاً درک حقایق و رازهای قرآن از تقلید از سنت بسیار مشکل تر است، عملاً به تدریج سنت و شریعت و به مرور زمان آداب و رسوم جاهلیت با چهره شریعت به جای حقیقت دین اسلام می نشیند. به همین سبب هر چقدر که زمان می گذرد، اسلام سنتی و عشیره ای بیشتر از اسلام ناب محمدی فاصله می گیرد. به طوری که به جای دین اسلام، شریعت اسلامی جایگزین آن می شود. بنا بر ادبیات قرآنی، دین اسلام با رسالت محمد شروع نمی شود، بلکه حتی فراتر از کیش ابراهیمی می رود و روح دین که توسط همه پیامبران در همه ادیان تبلیغ شده، همان دین اسلام است، از این روی نگارنده معتقد است که لفظ ساده اسلام به جای اسلام ناب محمدی مناسب تر است. متأسفانه این تعبیر توسط مسلمانان کنار گذاشته شده و دین اسلام را در ردیف سایر ادیان با شریعتی متفاوت شمردند که با آمدن محمد شروع می شود. این اشتباه بزرگ تاریخی، علاوه بر این که موجب شد، از روح و حقیقت دین اسلام فاصله گرفته شود و به ظواهر و شعائر و شریعت اسلامی فرو کاسته شود، موجب می شود تا اسلام دیگر نتواند هویتی داشته باشد که از رسالت جهانی برخوردار است و بالقوه از آن پتانسیل برخوردار باشد که همه مردم با هر نوع شریعت یا حتی بدون شریعت را پوشش دهد؛ چیزی که هویت جهانی اسلام ناب محمدی را می سازد و متأسفانه به فراموشی سپرده شده است. منظور شعار و ادعای جهانی بودن دین اسلام نیست، بلکه پتانسیلی است که این امکان را به یک دین می بخشد که جهانی شود یا نه. به سبب قدمتی که این نوع اسلام نسبت به سایر اشکال اسلام در طول تاریخ داشته است، متأسفانه میراث آن به سایرین نیز رسیده و دین اسلام فراموش و شریعت اسلامی به عنوان دینی که محمد آورده جایگزین اش شده است.


نوع دیگری از اسلام هست که به اسلام آمریکایی شهرت یافته است.

در ابتدا که نام آمریکا به گوش می رسد، تصور این است که اسلامی است که در آمریکا متداول است، اما با کمی تحقیق متوجه می شوید که شکلی از اسلام در خاورمیانه (شامل ترکیه نمی شود، چون اسلام جدید ظهور یافته در آن، مردمی است) مدنظر است. چون برای اسلامی که در آمریکا هست، لازم است که کسی اول آمریکا را دیده باشد و با مسلمانان آنجا که به هیچ وجه یک دست نیستند و از ملیت های مختلف با فرهنگ های گوناگون اند -که باید شرایط جامعه آمریکا را نیز بدان ها افزود- نه آشنایی که با آن ها زندگی کرده باشد تا از آن آگاه باشد. اسلامی که در زندان های آمریکا، که هیچ اخلاقی توسط مجرمان و خلافکاران رعایت نمی شود، پناهگاه انسان های بی پناه و به خصوص سیاهپوستان است. به همین سبب است که بسیاری از کسانی که در آمریکا به زندان می روند، در آنجا و پس از بیرون آمدن مسلمان می شوند. به طور کلی اسلام زنده در آمریکا عمدتاً اسلامی است که سیاهپوستان و بعضاً رنگین پوستان، آن را پناهگاه بهتری از مسیحیت و سایر ادیان یافته اند و البته به آن محدود نیست و شما انواع اسلام با انواع فرهنگ را در آمریکا می توانید بیابید. به طوری که برخلاف کشورهای اروپایی حتی زدن نقاب نیز خالی از اشکال است و مسلمانان ملیت های مختلف می توانند مدارسی متناسب با علاقه خود داشته باشند که فرزندان شان را در آن جا تربیت کنند. مثلاً در محله سودانی های نیویورک، جایی که شیعیان نوزده امامی آنجا سکنا دارند - که نگارنده با آنجا نیز چون بسیاری از خرده فرهنگ های مسلمانان آمریکا ارتباط داشته است- شما معماری اسلامی-سودانی، لباس ها و حجاب هایی با همان سبک، غذا و ذبح اسلامی و حتی رنگ و بوی اسلام سنتی و شیعی سودانی را احساس می کنید و تصور می کنید که نه در آمریکا که در سودان یا کشور آفریقایی دیگری هستید.

اما در کشور ما جایی که از اسلام آمریکایی صحبت می شود، اسلامی است که سران برخی از کشورهای عربی اتخاذ کرده اند. در این نوع از اسلام اشرافیت، ثروت اندوزی و راحت طلبی دیده می شود. اما برخلاف تصور رایج، این اسلام بسیار به شریعت اسلامی پایبند است و احکام بدوی که به اسلام نسبت داده می شود و درحقیقت به مرور زمان در اسلام وارد شده و تحت عنوان شریعت اسلامی رایج است، هم اینک اجرا می شود و دست می برند و گردن می زنند، آن هم به همان شیوه ای که تصور می کنند در 1400 سال پیش متداول بوده است، در حالی که بسیاری از آن احکام حتی جایی در قرآن ندارد، چه رسد در حقیقت اسلام، و بیشتر آداب و رسوم اعراب بدوی بوده که بسیاری توسط اسلام ناب محمدی غدغن شده، اما به مرور زمان بر اثر جهل و خرافه و روحانیون یهودی ای که تظاهر به مسلمانی می کردند (و در حقیقت سعی داشتند تا از این طریق از درون به دین اسلام ضربه کاری بزنند) به اسلام اضافه شده است و اینک با چهره و ظاهر اسلام، اما نفس فرهنگ جاهلیت حکومت می کند. در اسلام آمریکایی، دین اسلام حضور زنده در زندگی ندارد و این شریعت اسلامی است که با ظواهر و مناسکی که البته با اعتقاد، حرارت و شوق بسیار انجام می شود، حاکم است. مساجد پر و روزه، حج و سایر فروع دیگر هرگز ترک نمی شوند و کسانی که به مکه و مدینه رفته اند، به خوبی با این حرارت اسلامی که البته با ایمان همراه است، اما عمدتاً به شریعت دین اسلام محدود می شود، مواجه شده اند. این نوع اسلام بیشتر جنبه فردی دارد و جنبه سیاسی آن محدود به شریعت اسلامی می شود که باید توسط حکومت حدود آن اجرا شود.


شکل دیگری از اسلام که باید آن را اسلام انقلابی نامید؛ که به خصوص در قرن بیستم تحت تأثیر انقلاب های این قرن-که عمدتاً غیرمذهبی نیز بودند- پدیدار شد. این شکل از اسلام به حضور دین در زندگی انسان اهمیت می دهد و به اسلام پنهان در کنج خانه و اسلامی که تنها با مناسک و مناسبت های دینی خود را ظاهر سازد، اعتقادی ندارد. شاید بتوان گفت این مهمترین فصل مشترک اسلام انقلابی با اسلام ناب محمدی است. اما تمایزات مهمی نیز با آن دارد. نخست این که اسلام انقلابی همچون انقلاب های چپ قرن بیستم، دو چهره متفاوت در هنگام پیش از رسیدن به قدرت و پس از رسیدن به آن دارد. اسلام انقلابی برای آرمان های انسانی تلاش می کند، اما آرمان های انسانی ای که انقلابی است، از این روی در راه دفاع از مظلومان ممکن است ظلم متقابل هم کرد و برای نجات مستضعفین شاید بتوان حقوق بشر را هم نادیده گرفت. تاریخ نشان می دهد، اسلام انقلابی پیش از رسیدن به قدرت از انعطاف بسیار بالایی در جذب همه نوع مخالفان و معترضان از خود نشان می دهد، به همین سبب حتی بسیاری از بی دینان را نیز جذب خود می کند، اما با رسیدن به قدرت، چهره کاملاً متفاوتی از خود نشان می دهد، همچون بسیاری از انقلاب های چپ قرن بیستم؛ تا جایی که به مرور زمان حتی بسیاری از انقلابیون و مذهبیان سابق را بر نمی تابد. نمونه بارز آن جایی مشخص می شود، که در این نوع اسلام پیش از به قدرت رسیدن بر درون لوله های تفنگ و تانک دشمنان مسلح، شاخه گل می گذارند. اما پس از به قدرت رسیدن، حتی منتقدان و معترضان غیرمسلح را تحمل نمی کنند و می پرسند، چه کسی است که به دشمنانش گل هدیه دهد (انگار همان ها نبودند که چنین کردند و دیگران باید یادشان بیاورند!). در حالی که در اسلام انقلابی پیش از به قدرت رسیدن، منش اسلامی محور است، در اسلام پس از رسیدن به قدرت، شعارها و شعائر اسلامی اند که اصل اند. پیش از به قدرت رسیدن در اسلام انقلابی بیشتر جامعه و محیطی که در آن زندگی می کنیم، مهم است، اما در اسلام انقلابی به قدرت رسیده، دیگری، غیرخودی و دشمنان، به سوژه اصلی بدل می شوند و حکومت رسالت خود را نه بهبود وضع مردم، که رقابت و رو کم کنی و ضدیت با حکومت هایی که دشمن و ظالم –که این خود شاهد دیگری بر تأثیر دیدگاه های انقلابی چپ است- معرفی می شوند، می داند. اصولاً مهمترین تمایز اسلام ناب محمدی با اسلام انقلابی آن است که در اسلام ناب محمدی سوژه اصلی و مخاطب اصلی خداوند چه در قرآن و چه فطرت الهی، خود است، سپس دیگری و در مورد دیگری نیز در حد دعوت و سفارش مسئول اند: پس متذکر شو که تو فقط متذکر شونده ای. اما در اسلام انقلابی آن دیگری و غیرخودی و به خصوص دشمنان هستند که مهم اند و هویت ها و مشروعیت شات به صرف و برحسب ضدیت یا تقابل با دیگران تعریف شده و شکل می گیرد.

دکانداری دینی، صورتی دیگر از اسلام است. گفتم، صورتی از اسلام، ببخشید، از منظر ایشان اسلام خود نوعی دکانداری است و تنها نوع دینی آن. مگر خداوند در قرآن نمی فرماید که مومنان با خداوند معامله می کنند (دیگر کاری به این ندارند که مومنان تنها گروهی از مسلمین هستند و پرهیزگاران و عاشقان راه حق نیز که جایگاهی والاتر از مومنان دارند، هم هستند). اصولاً تمام زندگی معامله و نوعی دکانداری است. شما با پدر و مادرتان، با دوستان و حتی فرزندان تان، با اصناف و رقبای بازار و روحانی و مسجد و منبر و حتی خدا و پیغمبرش معامله می کنید! مثلاً اگر مال حرامی را کسب کردید، حتی می توان (زبانم لال) با رشوه دادن به خداوند، آن مال را حلال کرد و در صورتی که خمس و زکات آن را بپردازید، خود به خود حلال می شود. البته رشوه دادن به بی دینان حرام است و رشوه به خدا و پیغمبر هیچ اشکالی که ندارد، ثواب هم دارد، چون خلاصه نوعی معامله با خداست. به خاطر همین گفته اند که کاسب حبیب خداست (غافل از این که پیامبر نفرموده بازاری حبیب خداست و این دو با هم بسیار فرق می کنند!).
اما نوع دیگری از اسلام هست که باید آن را اسلام بازاری نامید و بسیار شبیه دکانداری دینی است، اما یک تفاوت اساسی با آن دارد و آن این است که در حالی که دکانداری دینی حاضر است هر چیز را به خاطر حال خودش معامله کند، اسلام بازاری هر چیزی را بخواهید معامله می کند، مگر پول. حاضر است جانش را بدهد، اما پولش را نه. بخواهید در مراسم سوگواری اهل بیت گریه می کند و حتی اگر شد خود را به زور به گریه می زند (در روایت ها آمده که ثواب دارد) و یا با فشار کیسه اشک در چشم تظاهر به گریه می کند (در حالی که در همان آمریکا، شما تازه مسلمانانی را که اسلام بر قلب شان نشسته می بینید، که وقتی سخن می گویند، بار بار از چشم هایشان اشک می بارد و نمی توان حتی به زور جلوی آن اشک ها را گرفت)، و دعوا که سهل است، حاضر است جنگ کند تا به بهشت برود، اما از او پول نخواهید، چون اگر پول نداشته باشی، خدا هم به دادت نمی رسد (و همان بلایی را که سر امام حسین آوردند، بر سرت می آید)، چه رسد به سایرین. اصلاً شیطان که مغضوب خداوند شد، چون حاضر نشد با خدا معامله کند. و گرنه برای ماندن در بارگاه الهی می توانست که سجده به انسان که جای خود، هر کار دیگری بکند، چون از او پول که نخواسته بودند!!

اسلام من درآوردی چنان که پیداست، اصول و مرام آن، من درآوردی است. اما برخلاف تصور رایج، حتی قرآن به این نوع دین اشاره می کند و به شدت همه پیروان همه ادیان را از آن برحذر می دارد: «و بعضی‌ از عوام‌ که‌ چیزی‌ نیاموخته‌ و نوشتن‌ نتوانند و کتاب‌ (کتاب‌ خدا) را جز آمال‌ و آرزوی‌ باطل‌ خود نپندارند و تنها پا بست‌ خیالات‌ خام‌ و پندار بیهوده‌ خویش‌ اند. پس‌ وای‌ بر آن‌ کسان‌ که‌ کتابی‌ از پیش‌ خود نوشته‌اند و آن‌ را به‌ خداوند متعال‌ نسبت‌ می‌دهند تا آن‌ را به‌ بهایی‌ اندک‌ بفروشند، پس‌ وای‌ بر آن‌ها از آنچه‌ نوشته‌ و آنچه‌ بدان‌ کسب‌ می‌کنند.» قرآن‌ مجید، سوره‌ بقره‌، آیات‌ 78 ـ 79. دقت‌ کنید، در این‌ آیات‌ منظور قرآن‌، جعل‌ رسمی‌ کتب‌ مقدس‌ نیست‌، به‌ همین‌ سبب ‌تشریح‌ می‌کند که‌ آنان‌ بی‌سوادند و قادر به‌ نوشتن‌ نیستند تا روشن‌ سازد، منظورش‌ احکامی‌ است‌ که‌ برخی‌ در کتاب‌ نانوشته‌ ذهن‌ خویش‌ صادر می‌کنند و عجب‌ که‌ آن‌ را به‌ خداوند نیز نسبت‌ می‌دهد، در حالی‌ که‌ در حقیقت‌ پندارهای‌ خویش‌ را تعقیب‌ می‌کنند. این است اسلام من درآوردی که در آن هر چه را که دلمان بخواهد می توانیم به اسم اسلام صادر و اجرا کنیم. می شود فحش داد، دروغ گفت، بهتان بست (اگر به دشمنان اسلام باشد که حتی ثواب هم دارد)، شیاد بود و دورویی کرد؛ خلاصه هر کاری که از دستمان برآید می توانیم به اسم اسلام انجام دهیم و پیروان اسلام نیز ملزم به رعایت آن نیستند (چون دست و پاگیر است)، بلکه این ناباوران و به خصوص دشمنان اسلام هستند که باید همه دستورات اسلامی را رعایت کنند و باید به زور هم که شده آن ها را در گوش شان خواند که بسیار ثواب دارد و چون حرف حقی است که در سرزمین کفر قرائت شده، انگار پرچم اسلام در سرزمین کفر کوبیده شده است! یکی از نشانه های پیروان اسلام من درآوردی این است که آنان به طور کلی گوش های خود را تعطیل کرده اند و تنها زبان شان برعلیه دیگران کار می کند.

اسلام تروریستی و طالبانی شکلی دیگر از اسلام است که متأسفانه بسیار نیز رایج شده است. پیروان این نوع اسلام، در قرآن چنان که خداوند می فرماید، نور نمی بینند، هدایت نمی بینند، حق و ناحق نمی بینند، آن ها با باز کردن و خواندن هزارباره قرآن تنها و تنها یک چیز می بینند: خون. اگر با ملایمت به آنان بگویی صلح، می گویند: چی! فریاد زدی سازش، یعنی همان کفر، پس جواب آن: خون و خونریزی. اگر بگویی خدا، می گویند خدای جبار و قهار، یعنی همان خدای خون. اصلاً دشمنان اسلام که با نماز و روضه ما مشکل ندارند، از همین جهاد خونین ماست که می ترسند و آن است که مایه عزت ماست! آن ها جهاد را به حرب و محاربه تبدیل می کنند و نه تنها در آیات مربوط به جهاد که در همه آیات قرآن از ب بسم الله تا انتهای آن و تمام تاریخ اسلام و تفاسیر و تأویل های آن تنها خون است که وجود دارد. آری، حقیقت دارد، چشمی را که خون گرفته باشد، قرآن که سهل است تمام جهان را به رنگ و بوی خون می بیند. این است تنها اصل دین در اسلام تروریستی: نابود کن و بکش تا در آن جهان رستگار شوی، حتی اگر شد جگرگوشه ات را چه بهتر که نشان از ایمان قوی تر تو دارد و گواه آن نیز قربانی آغشته به خون! اسلام فقهات محور. در این نوع اسلام با آن که در گفتار می گویند که به ترتیب اصول و فروع دین مهم است و احکام و مسائل فقهی در درجه بعدی قرار دارند، اما در عمل درست عکس آن است و احکام و مسائل فقهی و ظواهر دینی هستند که ملاک متدین بودن آدم ها را می سازند. مهم است که با کدام پا وارد کجا شوید و کفش هایتان چه رنگی باشد، ولی روح اسلام اهمیت ندارد، اصلاً وجود ندارد، اسلام همان شریعت و احکام اسلامی است که فقها به اقتضای زمان باید چیزهایی بدان افزوده و یا از آن کم کنند و عقیده دارند اصلاً رسالت محمد با احکام به روز شرعی و فقهی آنان است که کامل می شود؟ و کاری هم ندارند که قرآن چیز دیگری بگوید، چون در عمل اصلاً قرآن مهم نیست، بلکه همین احکام و شکّیات حین فرایض دینی و نحوه عمل به آن ها مهم است. با آن که اذعان دارند که اسلام و اصول آن تحقیقی است، اما تصور می کنند که تحقیقی یعنی این که بعد از تحقیق حتماً باید اسلام را پذیرفت! در گفتارشان مسلمانی را نیز پدر و بابایی نمی دانند و شهادتین را ضروری می شمرند، اما در عمل کسی که تنها در شناسنامه اش نوشته باشد، مسلمان و پس از سن بلوغ دین دیگری را اختیار کرده باشد، مرتد شمرده که حکم آن هم اعدام است و پیداست که در درون به همان اسلام پدر و بابایی و شناسنامه ای ایمان دارند و تنها در باورهایشان است که اسلام را تحقیقی می دانند. در این نوع از اسلام، حتی قرآن بر اساس رسائل خوانده می شود و نه برعکس، چه رسد به سنت و سیره پیامبر! این نوع دینداری نزد یهودیان متداول بوده که مسیح برای زدودن شان آمد و به مرور زمان حدود و فقه یهودی به اسلام رخنه کرده است و یکی از دلایل (نه همه دلایل) تشابه شان نیز همین است.

اسلام مصلحتی نوع دیگری از اسلام است که می توان آن را اسلام بوقلمون صفت نیز نامید. پیروان آن اذعان دارند که در اسلام مصلحتی چنان که از نامش پیداست، یک اصل بالاتر از هر چیز قرار دارد: مصلحت و یک فریضه وجود دارد: تقیه. باور نمی کنید، پس تمام تاریخ اسلام و سنت و سیره پیامبر را بخوانید تا دریابید که مهمترین اسلحه ای که اسلام را ترویج داد، همین مصلحت بود و اینک نیز ما باید همان راه را در پیش بگیریم. شأن نزول تقیه را هم، آزار و شکنجه نمی دانند و در پاسخ می گویند که اصلاً شأن نزول خود نوعی مصلحت است، از این رو تقیه در هر شرایطی یک فریضه است. اما اگر تصور می کنید که می توانید این اشخاص را با مستدل ترین دلایل متقاعد کنید که اشتباه می کنند، سخت در اشتباه اید، چون به سرعت خواهند گفت، آن موقع مصلحت این بود و حالا مصلحت می تواند چیزی صد در صد متضاد با آن باشد. بلی، کسی را که خوابیده است می توان بیدار کرد، ولی آن کس که خود را به خواب زده، هرگز نمی توانید بیدار کنید. اینان مصداق آن آیات سوره آل عمران اند که می فرماید: «اوست‌ خدایی‌ که‌ کتاب‌(قرآن‌) را بر تو فرستاد که‌ برخی‌ از آیات‌ آن‌ (کتاب‌) محکم‌ است‌ که‌ احتمال‌ و اشتباهی‌ در آن‌ راه‌ نیابد که‌ آن‌ها اصل‌ و مرجع‌ سایر آیات‌ کتاب‌ خواهد بود و برخی‌ دیگر آیات‌ متشابه‌ است‌ که‌ به‌ سهولت‌ درک‌ معنی‌ و مقصود از آن‌ نشود تا آن‌ که‌ گروهی‌ که‌ در دل‌های شان‌ میل‌ به‌ باطل‌ است‌ از پی‌ متشابه‌ رفته‌ تا به‌ تأویل‌ کردن‌ آن‌ در این‌ راه‌ شبه‌ و فتنه‌گری‌ پدید آرند، در صورتی‌ که‌ تأویل‌ آن‌ کس‌ جز خداوند نداند و ثابت‌ قدمان‌ گویند ما به‌ همه‌ آن‌ کتاب‌ ایمان‌ آوردیم‌ که ‌همه‌ محکم‌ و متشابه‌ آن‌ از جانب‌ خداوند ما آمده‌ است‌ و به‌ این‌ دانش‌ پی‌ نبرند مگر خردمندان‌».

از اسلام لوطی گری و پهلوانی تا اسلام اراذل و اوباش. در گذشته در فرهنگ غنی ایرانی-اسلامی این امکان وجود داشت که حتی اشخاص متخلف و اصطلاحاً دعوا گیر و شرّخر را به فراخور منشی که نزد حضرت علی در باورهای شیعیان بود و فرهنگ پهلوانی و لوطی گری را تجویز می کرد، به رفتارهای انسانی و اسلامی نزدیک کنند. اما متأسفانه این فرهنگ به تدریج رنگ باخت و جای آن را نوعی دیگر از اسلام گرفت که باید آن را اسلام اراذل و اوباش نامید. البته اینان گاه با رنگ و ظاهر اسلام انقلابی ظاهر می شوند، اما روح رفتارشان با اسلام انقلابی متفاوت است. در این اسلام، تنها یک اصل هست که بدان تکیه می کنند که بر اساس برخی از روایات (البته سست) بنا شده که مدعی است، حضرت مولاعلی (معمولاً علی را با رستم عوضی گرفته اند) در جنگ صفین دستور داد، که قرآن هایی را که بر سر نیزه ها کردند، بزنند و بیاندازند (چون علی قرآن ناطق است)! در این نوع اسلام در ماه محرم و به خصوص تاسوعا و عاشورا باید با حرارت سینه زد و روی محله های دیگر را از این طریق کم کرد و وای بر تو اگر در تکیه رقیب سینه بزنی که خیانت است و در این مراسم باید ترجیحاً عربده کشید و قمه زد و حتی اگر در همان صف فحش بدهی و به ناموس مردم نگاه کنی و حتی اگر در بقیه روزهای سال هر خلاف و گناه کبیره ای کرده باشی، با مشارکت پرحرارت در همین مراسم حسینی همه گناهان بخشیده می شود! اگر به ساکنان مسجدی حمله کردند و به آن ها اعتراض کنید که کجای اسلام آمده که به نمازگزاران حمله کنید. می گویند، حضرت مولاعلی در جنگ صفین امر کرد، قرآن ها را که بر سر نیزه کردند، بزنید! (معمولاً سوادشان به وقایع مسجد ضرار که شباهت بیشتری دارد، نمی رسد و چه رسد به این که تفاوت بین خراب کردن مسجد با حمله به نمازگزاران و زدن انسان ها را بفهمند). اگر در مخالفت با دیدگاه های دیگر اسلامی سوت زدند و شعار دادند (یکی از تفاوت هایشان با اسلام انقلابی آن است که معمولاً شعارهایشان رنگ فحش دارد) و کتک زدند و به آن ها معترض شدید که اخلاقیات اسلامی را زیر پا گذاشتید، به سرعت جواب می دهند: حضرت مولاعلی در جنگ

صفین...؛ به طور کلی هر چیز که به گویی جوابش همین است که: حضرت مولاعلی در جنگ صفین...
اسلام ناب من درآوردی. در این نوع اسلام که شاید مشکل بتوان نام اسلام را بر آن نهاد، چون اصول دین اسلام کلاً باطل و تعطیل است و می توان هر کاری را با نام یا حتی با ظاهری شیادانه و ضد اسلام انجام داد. چی؟ انسانیت! این ها مشتی حرف های دشمنان اسلام است که البته گاه اگر شرایط اقتضاء کند می توان بدان ها تظاهر کرد تا به قدرت و ثروت و هر چیز دیگر رسید و بعد پدر مردم را در آورد که حتی امروز اگر از ما ناراضی باشند، در روز قیامت از ما تشکر خواهند کرد که با دروغ و فریب و نیرنگ و به زور و شکنجه و هر کاری که از عهده آن برآمدیم، آنان را مسلمان کردیم. در این نوع از اسلام کار نکرده نداریم و اصولاً حلال و حرام برای مردم عامی است و خواص که متولی دین هستند، خود حلال و حرام تعیین می کنند و خود ملزم به رعایت آن نیستند. اینان دنیا و آخرت را دربست از آن خود می بینند و خود را نیز میزانی که در روز رستاخیز همچون دنیا، خداوند کارها را به ایشان سپرده و این بزرگوارانند که تعیین می کنند، چه کسی به بهشت رود و چه کسی به دوزخ! (تا چشمتان درآید). آن ها عقیده دارند حتی اگر حضرت آقا امام زمان (عج) هم بیاید، با ایشان کاری می کنند که آن حضرت (خیلی برای امام زمان احترام قائل هستند!) اعتراف کنند، اسلام ناب من در آوردی ایشان، همان اسلام ناب محمدی است (دیگر مواضع آن حضرت نسبت به ما، از مواضع چه گوارا و کیانوری به ما دورتر که نیست، ما آنان را هر یک به طریقی مسلمان کردیم! ما با کسی شوخی نداریم)! ضرری که اینان به اسلام می زنند، هیچ دشمنان دینی تاکنون نتوانسته به اسلام بزنند و ایشان همه را به غیر از جیره خواران پابسته به خود، از اسلام و دین دور و عامه مردم را حتی بیزار می کنند و ضربه ای که ایشان به اسلام ناب محمدی می زنند، کاری تر از ضربات کافران و مشرکان صدر اسلام است. آری، چنان که قرآن می فرماید، آن کس را که بر دلش مهر زده شده، حتی پیامبر اسلام نمی تواند هدایت کرده و نجات دهد، چه رسد به مهدی موعود. این زشت ترین، خودخواهانه ترین، شنیع ترین، وقیحانه ترین، غیرانسانی ترین و ضد دینی ترین چهره ای (چهره ای که در افسانه ها با عنوان دجال آمده) است که تازه به نام اسلام ناب محمدی ظهور می کند، پس عدالت خواهانه ترین و حق جویانه ترین، انسانی ترین و وجدانی ترین خواسته ها، منجی را (نه با نام که با روح اسلام ناب محمدی) فریاد می زند.

نویسنده : کاوه احمدی علی آبادی

) در صورت امکان مطالب بالا نقد یا تبیین گردد - کاربرشهید علی اصغر پازوکی )

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد کریم

شهید علی اصغر پازوکی;413529 نوشت:
از این روی نگارنده معتقد است که لفظ ساده اسلام به جای اسلام ناب محمدی مناسب تر است. متأسفانه این تعبیر توسط مسلمانان کنار گذاشته شده و دین اسلام را در ردیف سایر ادیان با شریعتی متفاوت شمردند که با آمدن محمد شروع می شود.

با سلام وتبریک عید غدیر خم
برداشتهای مختلف از ادیان وتحریف آنها امری است که متاسفانه در تمام ادیان بوده ومنحصر به اسلام نیست، اینکه بعد از رسول خدا (ص) حب جاه ومقام باعث شد دین به تحریف کشیده شود ومردم از اسلام ناب فاصله بگیرند حرف درستی است، نکته مهمی که برای ما لازم است قبل از هر چیز بدانیم همان اسلام محمدی است که شما اشاره کردید، از زمانی تحریف دین وفاصله از اسلام شروع شد که مردم از اهل بیت وباب علم نبی فاصله گرفتند وامیرالمومنین را خانه نشین کردند ومسلما هر کس وهر جامعه ای که بخواهد اسلام حقیقی را بشناسد واز افراط وتفریطی که مخصوصا امروزه دامنگیر اسلام شده است رها شود باید به اهل بیت (ع) رجوع کند چون اسلام شناس واقعی ومفسران حقیقی قرآن ودین آن بزرگواران هستند، ودریافت دین از غیر ایشان ثمره اش اسلام امروزی می شود که عده ای تکفیری به نام اسلام بزرگترین جنایتها را در حق اسلام می کنند وبا کنار گذاشتن عقل از دشمنان اسلام کمک دریافت می کنند تا اسلام را نابود کنند بدون اینکه خود واقف به این مساله باشند واین اوج جهالت است.
اما نسبت به نکته ای که اشاره کردید بنده با برداشتهای عوامانه کاری ندارم ولی نزد علماء ما چنین برداشتی وجود ندارد وآنها همه ادیان را اسلام می دانند و انبیاء را حامل یک رسالت واحد که البته خود قرآن در اول سوره بقره همین مساله را مطرح می کند که یک مومن ومتقی از اولین چیزهایی که به آن شهادت می دهد حقانیت انبیاء الهی است:( والذین یوقنون بما انزل الیک وما انزل من قبلک)

شهید علی اصغر پازوکی;413771 نوشت:
در ابتدا که نام آمریکا به گوش می رسد، تصور این است که اسلامی است که در آمریکا متداول است، اما با کمی تحقیق متوجه می شوید که شکلی از اسلام در خاورمیانه (شامل ترکیه نمی شود،

اینکه در کشورهایی مثل آمریکا واروپایی آزادی اعتقادی ودینی نسبت به خیلی کشورهای اسلامی مخصوصا کشورهای عربی بیشتر وبهتر است حرفی نیست اما اسلام آمریکایی یک اصطلاح است ومراد داخل آمریکا وشرایط مسلمانان در آنجا نیست بلکه همین سلفی هایی که شما اشاره دارید وسر انسانها را می برند مورد حمایت چه کسانی هستند؟ طالبان افغانستان یک هیچ بویی از عقلانیت نبرده اند مورد پرورده ومورد حمایت چه کسی بوده اند؟ وهابیت که مرکز آن عربستان است، ساخته وپرداخته غیر انگلیس وتفکر به جان هم انداختن فرق ومذاهب برای سلطه بر آنها است( کتاب مسدر همفر )؟
متاسفانه در این قرن اخیر آمریکا وبعضی کشورهای اروپایی در شعله ور کردن اختلافات مذهبی که یکی از ثمرات آن همین به جان هم افتادن مسلمانها است نقش زیادی داشته اند. ولی در مقابل اسلام شیعی دوازده امامی که معتدل ترین وسالم ترین برداشت از دین است ومعتقد به اتحاد مسلمانها است همیشه سیاست مقابله داشته اند.
پس مراد از اسلام برداشت غلطی است که از اسلام است و عنوان کلی آن در دنیای امروز همین سلفی گری است که رشد زیاد آنها به خاطر حمایتهای غربی به خاطر منافع خود ومدشمنی آنها با اسلام حقیقی ومتهم کردن آن به خشونت وغیره بوده است.
البته برداشت این فکر غلط هم که اسلام منهای سیاست وسکولار نیز امری است که از جانب غربی ها رواج یافته است که البته سابقه آن به رنسانس بر می گردد وشامل همه دینها می شود که مجموع اینها اسلام آمریکایی نامیده می شود.

شهید علی اصغر پازوکی;413772 نوشت:
اصولاً تمام زندگی معامله و نوعی دکانداری است. شما با پدر و مادرتان، با دوستان و حتی فرزندان تان، با اصناف و رقبای بازار و روحانی و مسجد و منبر و حتی خدا و پیغمبرش معامله می کنید! مثلاً اگر مال حرامی را کسب کردید، حتی می توان (زبانم لال) با رشوه دادن به خداوند، آن مال را حلال کرد و در صورتی که خمس و زکات آن را بپردازید، خود به خود حلال می شود. البته رشوه دادن به بی دینان حرام است و رشوه به خدا و پیغمبر هیچ اشکالی که ندارد، ثواب هم دارد، چون خلاصه نوعی معامله با خداست. به خاطر همین گفته اند که کاسب حبیب خداست (غافل از این که پیامبر نفرموده بازاری حبیب خداست و این دو با هم بسیار فرق می کنند!).

انسان موجودی است که از نظر فلسفه اول چیزی را تصور بعد تصدیق می کند واگر آنرا نافع به حالش یافت انجام می دهد، به تعبیر شما دکانداری اما با این تفاوت که این بر اساس خصلت طبیعی انسان است ولی بعضی ها در اثر ارتباط با عالمی بالاتر از این خصلتهای غریزی فاصله گرفته بالاتر می روند، خداوند متعال می فرماید: خلق الانسان هلوعا، اذا مسه الشر جزوعا واذا مسه الخیر منوعا ، إلّا المصلین الذین هم علی صلاتهم دائمون والذین في اموالهم حق معلوم للسائل والمحروم...(سوره معارج، آیات 19تا 25) انسان حریص وکم طاقت است وزمانی که مال وثروتی به رسد از دیگران باز دارد مگر نمازگزاران حقیقی که دائم در حال طاعت الهی هستند ودر دارائی خود حق معلومی برای فقراء ومحرومان دارند.
نماز وارتباط با حقیقت بی نهایت چنان خصلتهای مادی وطمع کارانه انسان را تغییر می دهد که نه تنها دنبال دکانداری نیست بلکه از داشته خود به دیگران می دهد وآنها را بر خود مقدم می دارد که نمونه بارز آن خانواده امیرالمومنین است که در راه خدا وبرای جلب رضلیت او خود گرسنه می مانند و افطاری خود را به مسکین ویتیم واسیر می دهند( سوره انسان، آیات 5تا10)
از آیه فو نیز می توانید متوجه شوید که مساله خمس خیلی با رشوه فرق می کند، رشوه آن است که کسی برای خود می گیرد نه اینکه بخواهد بگیرد وبه دیگری دهد وموجب فساد اقتصادی واداری در جامعه می شود ولی خمس دقیقا بر عکس آن است چون خداوند خمس را برای خود نمی گیرد وراه اندازی کار شخص از قبیل روزی دادن و نعمتهای بی شماری که به بنده داده است را نیز منوط به خمس نمی کند، مثل اینکه تا زمانی که خمست را ندهی باید گشنه بمانی، واز همه مهمتر خمس وزکات موجب عدالت اجتماعی وبرداشته شدن تبیعض طبقاتی در جامعه می شود چون این خمس در راههای عام المنفعه وگسترش فرهنگ دینی به معنای صحیح وکامل آن می شود. پس این مقایسه غلط ونادرست است.

شهید علی اصغر پازوکی;413772 نوشت:
مهمترین تمایز اسلام ناب محمدی با اسلام انقلابی آن است که در اسلام ناب محمدی سوژه اصلی و مخاطب اصلی خداوند چه در قرآن و چه فطرت الهی، خود است، سپس دیگری و در مورد دیگری نیز در حد دعوت و سفارش مسئول اند: پس متذکر شو که تو فقط متذکر شونده ای. اما در اسلام انقلابی آن دیگری و غیرخودی و به خصوص دشمنان هستند که مهم اند و هویت ها و مشروعیت شات به صرف و برحسب ضدیت یا تقابل با دیگران تعریف شده و شکل می گیرد.

البته اسلام انقلابی اینطور نیست، بنده قبول دارم که بعد تحقق انقلاب افراط وتفریطها شده وبه جای پرداختن به حقیقت اسلام بعضی ها در ظواهر گیر کرده ودر رفتارهای خود از حدود الهی خارج می شوند ولی نباید این را به بنده یک انقلاب نسبت داد چرا که نیروهای فکری وایدئولوژیک انقلاب نوعا فکرهای سالم ومعتدلی دارند ولی در اجرا است که بعضی ها به خاطر عدم شناخت اسلام حقیقی کار را خراب می کنند.
از باب نمونه افکار سید جمال الدین اسد آبادی که در مصر شاگردانی تربیت کرد معتدل ومطابق با اسلام ودر عین حال آگاه به علوم وفضای روز بود ویا سید قطب ولی شما می بینید اخوان المسلمینی که نشات گرفته از این افکار هستند زمانی که موقعیتی پیدا می کنند طرز رفتار وعملکردشان فرسنگها با اسلام حقیقی وافکار اثال سید قطب وسید جمال فاصله دارد.
بنابراین اینها به اصل فکر انقلابی بر نمی گردد بلکه در اجرا ست که افراد ناپخته موجب این ذهنیتها می شوند.

انواع و اقسام اسلام در دنیای حاضر و مقایسه آن ها با اسلام ناب محمدی

سوال:
دین اسلام چه دینی است؟ود رحال حاضر چه قرائتهایی از دین اسلام وجود دارد؟

جواب:
اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر خداوند متعال است ودینی است که از جانب انبیاء الهی وبه امر خداوند متعال برای مردم در دروانهای مختلف بیان شده است. تا راه سعادت حقیقی را پیدا کنند. وبه بیراهه نروند. لذا یهود، مسیح وسایر ادیان ابراهیمی در اصل همان اسلام هستند.
اما در زمان ما قرائتهای مختلفی از اسلام پیدا شده است، واینها را از دو منظر نخبگان وجریانهای دینی که بیشتر منشعب از فضاهای سیاسی هستند می توان مورد بررسی قرار داد.

نخبگان ودین:
دین حداکثری ودین حداقلی:
1- دین حداکثری:

کسانی که معتقد هستند دین حداکثری است، بر این باور هستند که دین برای همه عرصه برنامه دارد. دین منحصر در معنویات وارضاء نیازهای روحی انسان نیست. بلکه دین برای امور مادی، حکومت وسیاست، مسائل اجتماعی وخانوادگی وسایر امور مربوط به حیات انسانی برنامه دارد. لذا دین در مقابل دنیا نیست. بلکه الدنیامزرعة الآخرة، دنیا مزرعه آخرت است ودو مرحله از یک حیات هستند. وزندگی اینجا مقدمه ای برای حیات اخروی است. نه اینکه درمقابل هم باشند.
دیدگاه غالب متکلمان وعالمان دینی مانند: امام خیمنی،شهید بهشتی، سید جمال اسد آبادی وسید قطب چنین بوده است. از میان دانشمندان غربی هم برخی همانند ایان باربور صاحب کتاب علم ودین چنین اعتقادی دارند. وبرخی دیگر مثل مایکل پترسون تضادی بین دین ودنیا نمی بینند. واز میان جریانهای موجود هم اخوان المسلمین چنین دیدگاهی دارد.

2- دین حداقلی:
معتقدان به این دیدگاه دین را یک امر شخصی ومسکّنی برای نیازهای معنوی می دانند ودخالت دین در امور سیاسی، علمی را خطا می دانند. ودیدگاه غالب در غرب همین است. که البته بعد از مقابله ای طولانی برای سرنگونی دین ومواجهه با خلأ معنویت بهاین نتیجه رسیدند که وجود دین هم در این حد لازم است. اما دین ناظر به واقعیت نیست. برخلاف علم که ناظر به واقعیت است. واز میان روشن فکرهای ما افرادی همچون دکتر سروش، دکتر محمد مجتهد شبستری، مهندس بازرگان بعد از کنار کشیدن از سیاست، معتقد به این هستند.
اسلام آمریکایی:
اسلام آمریکایی همان دین حداقلی است. وآنها با اسلام منحصر در مسجد وخانه ها مشکلی ندارند. تا زمانی که وارد عرصه اجتماع نشده است. لذا آمریکا با نظامهای سیاسی موجود در عربستان، ترکیه(در صورت عدم وجود حزب اسلام گرا)، آذربایجان وسایر کشورهای منطقه مشکلی ندارد.

جریانهای سیاسی:
در دهه های اخیر جریانهایی در کشورها اسلامی بوجود آمده اند که مورد حمایت غرب هم بوده اند، شاخصه وامر مشترک این جریانها افراطی گری بوده است.
1- جریانهای افراطی:(سلفی های جهادی وتکفیری)
جریانهایی همچون طالبان، سپاه صحابه وابسته به دیوبندیه پاکستان، گروههای سلفی تکفیری مثل وهابیت، داعش، که مشخصه اینها مسلمان کشی بجای مبارزه با دشمن بوده است. واینها علاوه بر تفکر تکفیری وارد میدان نبرد شده وسایر مسلمانان را با وضع فجیعی قتل عام کرده اند. وبرخی کشورها مثل سوریه وعراق بیشترین قربانیان را داشته اند. وهدف حمایت آمریکا وغرب از این گروهها مشغول کردن مسلمانان به خود وغفلت آنها از اسرائیل ومساله فلسطین وجلوگیری از گسترش مقاومت بوده است.
شیعه لندنی:
شیعه لندنی ویا همان طیف افراطی وتکفیری موجود در بین شیعه از این طیف است. هر چند وارد جنگ نشده اند ولی با توهین وفحش به مقدسات اهل سنت وتکفیر آنها وتکفیر بزرگان شیعه وکسانی که در مقابل آمریکا ایستاده اند. بهانه لازم را دست دشمن برای قتل عام مسلمانان داده اند. واین جریان مورد حمایت غرب مخصوصا انگلیس وآمریکا می باشد. جریان فدکیه به مدیریت یاسرالحبیب در لندن وشبکه اهل بیت در آمریکا توسط اللهیاری در این راستا می باشد.

2- خط مقاومت:
در مقابل اینها جریان مقاومت است. که رهبری آن با ایران است. کشور سوریه وحزب الله لبنان شاکله اصلی آن هستند. وحشد الشعبی عراق هم الهام گرفته از این جریان است. الویت خط مقاومت مبارزه با اسرائیل است. وفلسطین را مساله اصلی جهان اسلام می داند.
در حال حاضر اینها جریانهای کلی موجود در جهان اسلام هستند. وتلقی که از اسلام دارند.

موضوع قفل شده است