(...◕✿◕◕✿◕ الگوی همسر داری (1) ◕✿◕◕✿◕...)

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
(...◕✿◕◕✿◕ الگوی همسر داری (1) ◕✿◕◕✿◕...)

سخنان حضرت فاطمه عليها السلام در مورد پيامبر اکرم و حضرت على علیهما السلام

حضرت زهرا عليها السلام به برخى از زنان فرمودند:

دو پدر دينيت ، محمد و على را با ناخشنودى پدر و مادر نسبى خود خشنود ساز ! ولى پدر و مادر نسبى خود را با خشم دو پدر دينى خود از خود راضى مساز، زيرا اگر پدر و مادر نسبى تو از تو ناراضى باشند حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) و على عليه السلام با دادن جزئى از هزاران هزار ثوابهاى طاعت خود آن دو را راضى مى كنند، ولى پدران دينى حضرت محمد و على (صلى الله عليه وآله) اگر از تو ناراضى باشند پدر و مادر نسبى تو نمى توانند آنها را راضى كنند. زيرا ثواب طاعت همه مردم دنيا نمى تواند جلو سخط و غضب آنان را بگيرد.1



[=arial black]
[=arial black]
ادب و ايثار حضرت فاطمه عليها السلام


[=arial black][=arial black]ادب و ايثار حضرت فاطمه عليها السلام به حدى بود كه گرسنگى خود و فرزندانش را از على عليه السلام پنهان مى كرد و از شوهرش تقاضايى نمى كرد تا شايد نتواند آن را بر آورده كند. در اين رابطه به موارد زير توجه فرماييد:

[=arial black][=arial black] 1-روزى فاطمه زهرا عليها السلام در حالى كه آثار ضعف و گرسنگى از چهره او نمايان بود، به حضور پدرش رسيد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) وقتى اين حالت را مشاهده كرد، دستهايش را به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خدايا ! گرسنگى فرزندم را به سيرى تبديل نما و وضع او را سامان بده . 2

2- روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) از دخترش پرسيد: فاطمه جان ! چرا رنگ رخسارت پريده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسين دگرگون شده است ؟

عرض كرد: پدرجان ! سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگى بى تاب شده اند و هم اكنون مانند جوجه هاى پركنده از گرسنگى به خواب رفته اند. 3

3- روزى على عليه السلام از آن حضرت تقاضاى غذايى كرد، آن حضرت گفت : دو روز است كه خودم چيزى نخورده ام و هر چه در خانه بود براى شما و فرزندانم آورده . وقتى كه على عليه السلام به او مى گويد: چرا مرا آگاه نساختى تا براى شما غذا تهيه كنم ؟ مى گويد: از خداى خود شرم كردم كه چيزى از تو بخواهم كه انجام آن برايت دشوار باشد. 4




[=arial black]كمك كردن حضرت على عليه السلام در كارهاى منزل


[=arial black]در بحار از جامعه الاخبار نقل شده كه :

[=arial black]

[=arial black]
حضرت على عليه السلام فرمودند: رسول خدا عليه السلام بر ما وارد شدند در حالى كه فاطمه زهراء عليها السلام در كنار ديگ نشسته بود و من عدس پاك مى كردم . حضرت فرمودند: گوش فرا ده ، زيرا آنچه مى گويم از سوى پروردگار مى گويم : مردى كه به همسرش در خانه كمك و مساعدت نمايد، به تعداد موهاى بدنش براى او عبادت سالى را مى نويسند كه روزها را روزه داشته و شب ها را شب زنده دارى نموده است . 5


خوش به حال همسراني كه كمك ميكنند!

به نظر من زندگي و درخواست نكردن هاي اين چنيني كمي دشوار است
ولي خب خانوم فاطمه ي زهرا الگوي ماست بايد ياد بگبريم ار ايشون

[=arial black]كارهاى حضرت فاطمه علیها السلام در خانه امام على علیه السلام

[=arial black]


[=arial black] روزى اميرالمؤ منين به يكى از اصحاب خود فرمود: مى خواهى جريانى از زندگانى خودم با فاطمه عليها السلام را برايت تعريف كنم ؟
فاطمه عليها السلام آن قدر در خانه من با مشك آب حمل كرد كه اثر آن در سينه اش پديدار شد. آن قدر به وسيله آسياب دستى گندم آرد كرد كه دستش ‍ تاول زد. آنقدر خانه را جاروب كرد كه بر لباس او گرد و خاك نشست . آنقدر آتش زير ديگ روشن كرد كه لباسش دوده اى و سياه شد. او زياد كار كرد و بسيار هم آسيب ديد.
6


[=arial black]هرگز از شوهرت چيزى نخواه

[=arial black]


[=arial black] حضرت على عليه السلام باغى داشتند كه آن را به مبلغ 12 هزار در هم فروخته و همه پولها را بين فقراء تهيدستان مدينه تقسيم كرد. وقتى كه به منزل بازگشت ، فاطمه عليها السلام از ايشان پرسيد؟ يا على ! پس غذاى امروز ما چه شد؟

على عليه السلام براى تهيه غذا از منزل خارج شد، اما فاطمه عليها السلام با خود انديشيد كه چرا چنين گفتم ، چون از پدر شنيده بود كه هرگز از شوهرت چيزى نخواه ، شايد نتواند آن را تهيه كند.

آنگاه فرمود.

فانى اءستغفر الله و لا اءعود اءبدا
من از خدا آمرزش مى طلبم و ديگر اين رفتار را تكرار نخواهم كرد. 7


[=arial black]
[=arial black][=arial black]شأن نزول سوره هل اتى

[=arial black]
[=arial black][=arial black]امام حسن و امام حسين عليه السلام بيمار شدند. رسول خدا (صلي الله عليه واله) به همراه جمعى از اصحاب به عيادت آنها آمد و به على عليه السلام گفتند: خوب است براى شفاى فرزندانت نذر كنى . على و فاطمه و فضه خادمه عليها السلام نذر كردند كه اگر آن دو از بيمارى شفا يافتند سه روز، روزه بگيرند و شكر نعمت سلامتى آن دو عزيز را به جا آورند. طولى نكشيد كه حال آن دو به بهبودى رفت و شفا يافتند. در اين هنگام در خانه اميرمؤ منان على عليه السلام چيزى براى خوردن يافت نمى شد، به مين خاطر على عليه السلام از شمعون خيبرى يهودى سه صاع كه هر صاع سه كيلو است جو قرض كرد. فاطمه عليها السلام پس از آسياب كردن جو، يك سوم آن را به اندازه تعداد افراد خانواده ، يعنى پنج قرص نان پخت .
[=arial black] على عليه السلام پس از پايان نماز به امامت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به خانه برگشت . اينك سفره غذا در حالى كه طعام اول و آخرش نان و نمك است ، آماده پذيرايى از بهترين خلق خداست . آنها آماده افطار مى شوند، اما هنوز شروع به افطار نكردند كه صداى كوبه در بلند مى شود. آرى صداى فقيرى است كه تقاضاى غذا دارد و مى گويد:

[=arial black]

[=arial black]

[=arial black]
اسلام عليكم يا اهل بيت محمد، (انا) مسكين من مساكين المسلمين ، اطعمونى اطعمكم الله من موائد الجنة درود بر شما اى خاندان محمد، من مسكين از مسكينان مسلمين هستم غذايى به من بدهيد، خداى تعالى از غذاهاى بهشتى به شما بخوراند.
على عليه السلام صدا را كه شنيد، خطاب به دختر رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) چنين فرمود:
فاطمه جان ! اى بزرگوار اهل يقين ! اى دختر بهترين خلق روى زمين ! آيا به بيچاره اى كه دست نياز به خانه ات آورده ، نظرى دارى ؟ به خدا شكوه مى كند و حاجت مى طلبد. با گرسنگى غم و به سوى ما آمده است و تمام امور در دست خداست و همه خوبيها از او نشاءت مى گيرد. بهشت دلپذير به شما وعده مى دهد، همان بهشتى كه بر بخيل حرام است . حضرت زهرا عليها السلام در جواب همسرش فرمود: به آن گرسنه خوارك مى دهم و به سير شدن او اميدوارم ، به راستى كه حق براى نيكان است و به شفاعت خود آنها را به بهشت خواهم برد.
آن پنج تن ، شخص مسكين را بر خود مقدم داشته و سهم خود را به فقير دادند و آن شب را با آب افطار كردند.


محب زهرا;413736 نوشت:
كمك كردن حضرت على عليه السلام در كارهاى منزل

در بحار از جامعه الاخبار نقل شده كه :

حضرت على عليه السلام فرمودند: رسول خدا عليه السلام بر ما وارد شدند در حالى كه فاطمه زهراء عليها السلام در كنار ديگ نشسته بود و من عدس پاك مى كردم . حضرت فرمودند: گوش فرا ده ، زيرا آنچه مى گويم از سوى پروردگار مى گويم : مردى كه به همسرش در خانه كمك و مساعدت نمايد، به تعداد موهاى بدنش براى او عبادت سالى را مى نويسند كه روزها را روزه داشته و شب ها را شب زنده دارى نموده است . 5

اگه بشه این جمله را بزرگ بنویسید
بذارید جلوی چشم آقایون شاید تغییری در اوضاع و احوالشون دیده شد
البته من مجردم ولی وصف الحال متاهلای زیادی را شنیدم

مسافر;415319 نوشت:
اگه بشه این جمله را بزرگ بنویسید
بذارید جلوی چشم آقایون شاید تغییری در اوضاع و احوالشون دیده شد
البته من مجردم ولی وصف الحال متاهلای زیادی را شنیدم

ممنون و سپاس از شما خواهر گرامی که به این تاپیک اهمیت دادید و مطالع نمودید.:Gol:

[=arial black]

[=arial black]
روز دوم را نيز روز حضرت فاطمه عليها السلام بخش ديگرى از جو را آسياب كرد و به اندازه تعداد افراد، نان پخت . چون هنگام افطار شد، يتيمى بر در خانه آمد و گفت : سلام بر شما اهل بيت محمد (صلى الله عليه وآله ) ! من يتيم و گرسنه ام ، پدرم از مهاجرين بود و در جنگ شهيد شد. از آنچه خدا به شما روزى داده به من دهيد تا خدا نيز در بهشت به شما عوض دهد.

حضرت على عليه السلام فرمود: هر كس كه بخشش كند براى او خواهد ماند و آب و غذاى بهشتى به او داده مى شود.

حضرت زهرا عليها السلام در پاسخ به دعوت همسرش چنين سرود:

حتما او را بر فرزندانم مقدم مى دارم و او را سير مى كنم - زيرا آنها كه گرسنه اند فرزندانند.

اين بار هم مثل شب قبل ، تمام افراد خانه غذاى خود را به آن يتيم دادند.

فاطمه عليها السلام روز سوم نيز باقيمانده جو را آسياب كرده و نان پخت . هنگام افطار، اسيرى آمد و از آنها تقاضاى غذا كرد. اميرالمؤ منان فرمود: فاطمه ، دختر پيامبرى است كه سرور تمام انبياء است . فاطمه جان ! بر اين اسير گرفتار، منت بگذار. هر كس امروز كار خيرى انجام دهد و بذر را بپاشد، روز جزا محصول آن درو خواهد كرد. آنگاه همگى غذاى خود را سير دادند.


باسلامخطاب به دوست عزیزم مسافر«

آیین همسرداری فقط مختص به زن و مرد نیست که بخواهیم مرد یا زن رو آگاه کنیم از احادیث و روایت زندگی ائمه هم زن و هم مرد باید بدونند با همسر خود چگونه رفتار کنند.:ok::ok:

[=arial black]

[=arial black]
فرداى روز سوم ، على علیه السلام دست حسن و حسین علیه السلام را گرفته و بر پیامبر (صلى الله علیه وآله ) وارد شدند. پیامبر (صلى الله علیه وآله) وقتى آنها را دید مشاهده کرد که از شدت گرسنگى مانند جوجه اى مى لرزند. فرمود: چقدر این منظره و این حالتى که در شما دیدم بر من ناگوار است ! برخاسته ، همراه ایشان به خانه على علیه السلام آمد، دید که فاطمه علیها السلام در محراب عبادت ایستاده و آثار گرسنگى در چهره اش نمایان است و از شدت گرسنگى پوست شکمش به پشت او چسبیده و دیدگانش ‍ به کاسه سر فرو رفته است . مشاهده آن وضع ، پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) را ناراحت کرد و فرمود: خدایا، بچه هاى پیامبرت از گرسنگى مى میرند؟

در این وقت جبرئیل نازل شد و سوره هل اتى را بر پیغمبر (صلى الله علیه وآله ) فرود آورد و به او گفت :

خذها یا محمد هناک الله اهل بیتک بگیر این سوره را، خداوند تو را در داشتن چنین اهل بیتى تهنیت مى گوید. 8 خداوند فاطمه علیها السلام را راضى خواهد کرد

ثعلبى از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده است :

روزى حضرت رسول (صلى الله علیه وآله) به خانه فاطمه علیها السلام رفتند، فاطمه را در حالى مشاهده کرد که جامعه اى از جلهاى شتر پوشیده و با دستهاى خود آسیاب را مى گردانید و در حین کار فرزند خود را نیز شیر مى داد. رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) وقتى که این حالت را از دختر دید متاءثر شد، اشک از دیده هاى مبارکش جارى شد و فرمود: اى دختر گرامى ! تلخی هاى دنیا را به خاطر حلاوتهاى آخرت تحمل کن . پس فاطمه علیها السلام عرض کرد: یا رسول الله ! حمد مى کنم خدا را بر نعمتهاى او و شکر مى کنم خدا را بر کرامتهاى او. در این هنگام جبرئیل نازل شد و آیه :
و لسوف یعطیک ربک فترضى 9 را از طرف خداوند فرود آورد.

10


پی نوشتها:


1- فاطمه زهراء شادمانى دل پیامبر، ص 429. به نقل از تفسیر الامام ، ص 334 و 330
2- بحار، ج 43، ص 77
3- احقاق الحق ، ج 10، ص 321 - 320 بحارالانوار، ج 43، ص 72
4- بحار، ج 43، ص 77
5- فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص 226.
6- محجة البضاء، ج 4، ص 208
7- نهج الحیاة ، ص 19 / به نقل از: بحارالانوار ج 41 ص 46 و امالى صدوقى ، حدیث 10، ص ‍ 379
8- تفسیر کشاف ، ج 3، ص 297 / مجمع البیان ، ج 10، ص 404 / تفسیر کشف الاسرار، ج 10 ص ‍ 320
9- حق تعالى در قیامت آن قدر به تو خواهد داد که راضى شوى .
10- متنهى الامال ، ج 1، ص 294

[=arial black]رضايت كامل حضرت على علیه السلام و حضرت فاطمه علیها السلام از همديگر

[=arial black]اميرالمؤ منين على عليه السلام مى فرمايند:

هيچ گاه فاطمه از من نرنجيد و او نيز هرگز مرا نرنجاند، او را به هيچ كارى مجبور نكردم ، او نيز مرا آزرده نساخت . در هيچ امرى قدمى بر خلاف ميل باطنى من برنداشت و هرگاه به رخسارش نظاره مى كردم تمام غصه هايم بر طرف مى شد و دردهايم را فراموش مى كردم .
در جاى ديگر مى فرمايند: به خدا قسم ! هرگز كارى نكردم كه فاطمه عليها السلام خشمگين شود، او نيز هيچ گاه مرا خشمگين نكرد. 11


[=arial black][=arial black]

[=arial black]شاد شدن حضرت فاطمه عليها السلام به خاطر تقسيم كارها


[=arial black][=arial black]در حديثى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: ميان على و فاطمه عليها السلام درباره تقسيم كارها بحث شد. براى حل اين مشكل خدمت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رفتند و پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كارهاى منزل را اينگونه تقسيم كرد: كارهاى مربوط به داخل خانه به عهده فاطمه و كارهاى خارج از خانه به عهده على عليه السلام باشد.

فاطمه عليها السلام به قدرى از اين تقسيم خوشحال شد كه گفت : جز خدا كسى نمى داند تا چه اندازه از اين تقسيم خوشحال شدم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) كار مردان را (كارى را كه موجب تماس با مردان است ) از عهده من برداشت . 12

[=arial black][=arial black]

[=arial black]پشتيبانى از شوهر در كارهاى خير


[=arial black][=arial black]روزى على عليه السلام وارد خانه شد، ديد حسن و حسين عليهما السلام نزد حضرت فاطمه عليها السلام گريه مى كنند.

فاطمه زهرا عليها السلام گفت : اينها گرسنه اند و يك روز است كه چيزى نخورده اند ! على عليه السلام پرسيد: پس اين ديگ بر سر آتش چيست ؟ گفت : در ديگ ، تنها آب است كه براى دل خوشى فرزندانم بر سر آتش ‍ نهاده ام ! على عليه السلام از اين ماجرا دلتنگ شد. عبايش را به بازار برد و به مبلغ شش درهم فروخت و با آن غذايى تهيه كرد. وقتى كه به خانه باز مى گشت فقيرى به حضرت گفت : آيا كسى در راه خدا وام مى دهد تا چند برابر گردد؟ على عليه السلام همه آن خوراكى را به او داد، چون به خانه رسيد، فاطمه عليها السلام پرسيد: يا على ! چيزى براى رفع گرسنگى بچه ها بدست آوردى ؟ گفت : آرى ، ولى همه آنها را به بينوايى دادم . فاطمه عليها السلام گفت : چه خوب كردى ، تو هميشه توفيق كار خير مى يابى !
على عليه السلام براى اقامه نماز از منزل خارج شد. در راه شخصى را ديد كه پولى ندارم . گفت : به تو فروختم هر وقت پولى بافتى به من باز دهى؟ على عليه السلام آن شتر را به 60 درهم خريد و حركت كرد. ناگهان شخصى رسيد و عرض كرد: يا على ! اين شتر را به من بفروش . على عليه السلام فرمود: به چه قيمتى مى خرى ؟ گفت : 120 درهم .

حضرت شتر را داد و پول را گرفت ، نيمى از آن پولها را به صاحب شتر داد و نيمى ديگر را براى خود برداشت . در اين وقت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) رسيد و ماجرا را از على عليه السلام شنيد. حضرت فرمود: يا على ! فروشنده جبرئيل و خريدار ميكائيل بود. اين در عوض آن وامى بود كه به فقير داده بودى . 13

[=arial black]داستان دينار و آرد فروش


[=arial black][=arial black]روزى در خانه فاطمه عليها السلام غذا و پولى يافت نمى شد، در اين حال على عليه السلام از خانه بيرون آمد و يك دينار پول در كوچه پيدا كرد. در همه جا اعلام كرد كه يك دينار پيدا شده ، ولى هيچ كس به سراغ آن دينار نيامد. حضرت فاطمه عليها السلام به على عليه السلام گفت : با اين دينار آرد بخر، هرگاه صاحب آن پيدا شد به او بر مى گردانيم . حضرت على عليه السلام با اين قصد از منزل خارج شد، مردى را ديد كه مقدارى آرد به قيمت يك دينار مى فروشد. على عليه السلام آرد را خريد و يك دينار را به او داد، ولى او سوگند ياد كرد كه پولى از بابت آرد نمى گيرد.
على عليه السلام آرد و يك دينار را به خانه آورد و جريان را به فاطمه عليها السلام گفت : فاطمه عليها السلام از جريان بسيار تعجب كرد، با آن آرد نان درست كردند و خوردند. پس از تمام شدن آرد، على عليه السلام دوباره اعلام كرد دينارى پيدا كرده ، ولى باز كسى به عنوان صاحب آن مراجعه نكرد. على عليه السلام دوباره براى خريد آرد بيرون رفت باز همان مرد را ديد و قضيه خريد آرد مثل ديروز تكرار شد. على عليه السلام وقتى كه به منزل برگشت فاطمه زهرا عليها السلام تعجب كرد ! و گفت : يا على ! هم آرد آوردى و هم دينار را؟

على عليه السلام فرمود: فروشنده سوگند ياد كرد كه دينار را نمى گيرم . فاطمه عليها السلام گفت : مى خواستى تو در سوگند از او پيشى بگيرى و دينار را به او بدهى .

على عليه السلام براى بار سوم خريد آرد بيرون رفت ، ابتدا در اين مدت براى يافتن صاحب دينار همه جا اعلام كرده بود. دوباره همان مرد را ديد كه آرد مى فروشد. حضرت اين بار او را سوگند داد كه بايد پول آرد را بگيرى . پس از آن دينار را به طرف آن مرد انداخت و به سوى خان بازگشت . در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را ديد، فرمود: يا على ! آيا آن مرد را شناختى ؟ عرض كرد: نه يا رسول الله . فرمود: او جبرئيل بود، آن آرد رزقى بود بود كه خداوند بوسيله جبرئيل براى شما فرستاده بود. سوگند به خداوندى كه جانم در دست اوست اگر سوگند ياد نمى كردى هر روز تا آن دينار در دست تو بود جبرئيل را همان گونه مى يافتى كه آرد به تو مى داد و دينار از تو نمى گرفت . 14

[=arial narrow]داستان انار


[=arial narrow]روزى حضرت زهرا عليها السلام بيمار و بسترى شد. على عليه السلام به بالين او آمد فرمود: زهراء جان ! چه ميل دارى تا برايت فراهم كنم ؟ گفت : من از شما چيزى نمى خواهم . حضرت على عليه السلام اصرار كرد. فاطمه عليها السلام گفت : اى پسر عمو، پدرم به من سفارش كرده كه هرگز چيزى از شوهرت در خواست نكن ، مبادا تهيه آن برايش مشكل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود.

على عليه السلام فرمود: اى فاطمه عليه السلام ، به حق من ، هر جه ميل دارى بگو تا برايت آماده كنم .

فاطمه عليها السلام گفت : اكنون كه ما را سوگند دادى مى گويم . اگر انارى برايم فراهم كنى خوب است . حضرت على عليه السلام برخاست و براى فراهم نمودن انار از منزل بيرون رفت . در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسيد: انار در كجا پيدا مى شود؟ آنها گفتند: يا على ! فصل انار گذشته ، ولى چند روز قبل شمهون يهودى چند انار از طائف آورده بود. حضرت به در خان شمعون رفت . شمعون وقتى كه چشمش به على عليه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسيد؟ على عليه السلام ماجرا را گفت و افزود كه براى خريدارى انار آمده ام . شمعون گفت : چيزى از انارها باقى نمانده است همه را فروخته ام . همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مى شنيد، به شوهرش گفت : من يك انار براى خودم برداشته بودم و در زير برگها پنهان كردم .

آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت على عليه السلام داد. آن حضرت چهار در هم به شمعون داد. او گفت : قيمتش ، نيم درهم است . امام فرمود: همسرت اين انار را براى خود ذخيره كرده بود تا روزى از آن نفع بيشترى ببرد. نيم در هم مال خودت و سه درهم و نيم هم مال همسرت . آن حضرت در برگشت به طرف منزل ، صداى ناله درمانده اى را شنيد، به دنبال صدا رفت ، ديد مردى غريب و بيمار و نابينايى در خرابه اى بدون سرپرست و غذا روى زمين خوابيده است ، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسيد: تو كيستى ؟ از كدام قبيله اى ؟ چند روز است كه در اينجا افتاده اى ؟ گفت : اى جوان صالح ! من از اهالى مدائن (ايران ) مى باشم ، در آنجا قرض زيادى داشتم . ناگزير سوار بر كشتى شدم و با خود گفتم خود را به مولايم اميرمؤ منان مى رسانم شايد آن حضرت كمكى به من كند و قرضهايم را ادا نمايد - جوان نمى دانست كه سرش بر دامن على عليه السلام است - امام فرمود: من يك انار براى بيمار عزيزم مى برم ، ولى تو را محروم نمى كنم و نصفش را به تو مى دهم . حضرت انار را دو نصف كرده و نصف آن را كم كم در دهان آن جوان مى گذاشت تا تمام شد. جوان گفت : اگر مرحمت فرمايى نصف ديگرش را نيز به من بخورانى ، چه بسا حال من خوب شود ! على عليه السلام نيم ديگر انار را نيز كم كم به او خوراند تا تمام شد.

آنگاه حضرت بعد از خداحافظى با آن جوان بيمار به سوى خانه حركت كرد. در حالى كه از شدت حيا غرق در فكر بود به در خانه رسيد، ولى حيا كرد وارد خانه شود. از شكاف در به درون خانه نگاهى كرد تا ببيند فاطمه عليها السلام خواب است يا بيدار. مشاهده كرد فاطمه عليه السلام تكيه كرده و طبقى از انار پيش روى اوست و ميل مى فرمايد، حضرت بسيار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد كه اين انار مربوط به اين دنيا نيست . پرسيد: فاطمه جان ! اين انار را چه كسى براى شما آورده است ؟ فاطمه عليها السلام گفت : اى پسر عمو ! وقتى كه از پيش من رفتى ، چندان طولى نكشيد كه نشانه سلامتى را در خود يافتم . ناگاه صداى در به گوشم رسيد فضه خادمه در را گشود، مردى را ديد كه طبق انار دارد. آن مرد گفت : اين طبق انار را اميرمؤ منان على عليه السلام براى فاطمه فرستاده است . 15

[=arial narrow]حكايتى ديگر


[=arial narrow][=arial narrow]روزى حضرت فاطمه عليها السلام بيمار شد، على عليه السلام نزد آن حضرت آمد و فرمود: اى فاطمه ، از شيرينى هاى دنيا دلت چه ميل دارى ؟
گفت : اى على ، من انارى مى خواهم . حضرت قدرى انديشيد، چون چيزى با خود نداشت ، از جا حركت كرد و به بازار رفت ، در همى قرض كرد و انارى با آن خريد و به سوى منزل شتافت . در بين راه ، به مردى بيمار و نا آشنا بر خورد كرد، ايستاد و فرمود: اى پير مرد ! دلت چه مى خواهد؟ پاسخ داد: اى على ، هم اكنون پنج روز است كه در اينجا افتاده ام ، مردم از كنارم عبور كرده ، اما توجهى به من نمى كنند، دلم انار مى خواهد. حضرت لحظه اى با خود انديشيد و گفت : يا انار براى فاطمه خريده ام ، اگر آن را به اين مستمند بدهم فاطمه از انار محروم خواهد شد و اگر به او ندهم با فرمايش خداوند كه فرمود: واما السائل فلال تنهر؛ سائل را از خود مران
16

[=arial narrow]مخالفت ورزيده ام


[=arial narrow]پس انار را باز كرد و به آن پيرمرد خورانيد. پيرمرد بى درنگ بهبود يافت و در همان حال فاطمه عليها السلام نيز بهبود يافت. على عليه السلام در حالى كه از فاطمه عليها السلام شرمنده بود وارد منزل شد. حضرت زهراء عليها السلام از جان حركت كرد و به طرف حضرت على عليها السلام آمد و گفت: چرا اندوهناكى؟ سوگند به عزت و شكوه خداوند! همين كه انار را به آن پيرمرد دادى، ميل به انار از دلم كنار رفت .

در همين هنگام شخصى حلقه در را كوبيد. حضرت پرسيد: كيستى؟ پاسخ داد: من سلمان فارسى هستم، در را باز كن! در را باز كرد، ديد كه سلمان فارسى طبقى سرپوشيده آورده، آن را پيش روى حضرت گذاشت. حضرت پرسيد: اين طبق چيست؟ جواب داد: از خداوند براى پيامبرش و از پيامبرش براى تو رسيده. حضرت سرپوش از روى طبق برداشت، نه عداد انار در آن بود. فرمودند: اى سلمان! اگر اين انارها براى من است مى بايست ده عدد باشد. زيرا خداوند فرموده است:

من جاء بالحسنه فلله عشر امثالها؛ هر كس كار نيك انجام دهد براى او ده برابر پاداش نيك خواهد بود.

سلمان خنديد و يك انار از آستين خود بيرون آورد و آن در طبق گذاشت و گفت: اى على! به خدا سوگند ده تا بود، اما خواستم بدين وسيله تو را بيازمايم! 17

[=arial narrow]پی نوشتها:

[=arial narrow]
[=arial narrow]11 بحار، ج 43، ص 123 / كشف الغمه ، ج 1، ص 363،
12- بحارالانوار، ج /43، ص 81
13- كشف الاسرار، ج 1.
14- مناقب ابن مغازلى شافعى ، ص 367
15- رياحين الشريعه ، ج 1 ص 142
16- ضحى / 10
17- فاطمة زهرا شادمانى دل پيامبر، ص 154. به نقل از احقاق الحق ، ج 19، ص 151 - 150
موضوع قفل شده است