سوال مهم

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال مهم

دلیل اینکه
ابوبکر وعمر بر امیرالمومنین افضل و اشرف و برتر و لایق تر به خلافت اند چیست؟

سلام بر تو;11974 نوشت:
دلیل اینکه ابوبکر وعمر بر امیرالمومنین افضل و اشرف و برتر و لایق تر به خلافت اند چیست؟

با سلام

چند نكته:

1- كساني بايد جواب گو باشند كه اين ادعا را دارند

2- شيعه منكر اين مطلب است و دلايل اش را هم 1400 سال است كه مي كويد

3- ما هم در تايپكي به اين آدرس علل سكوت مولا را بررسي ميكنيم

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3106&p=11939

4-براي عدم كه دليل نمي آورند نيستي نيستي است و هيچ و پوچ افضليتي در كار نيست كه دليل بياورند

5- قايلين به خلافت ابوبكر و عمر هم هيچ گاه اين دو را برتر از مولا نمي دانند

6- همه يا اكثراهل سنت مولا را برترين انسان بعد رسول الله(ص) مي دانند و براي عمر و ابوبكر در مقابل مولا برتريت و فضيلتي قايل نيستند

آقا جدا هیچ فضیلتی وجود نداره؟؟؟

سلام بر تو;12075 نوشت:
آقا جدا هیچ فضیلتی وجود نداره؟؟؟

با سلام

اين كه ملازم حضرت رسول (ص) بوده و در ركاب حضرت جنگيده و البته فرار هم كرده خود فضيلت است

اين كه در غدير بوده و بعد انكار كرده فضيلتي ديگر

اين كه از حضور در لشكر اسامه سرپيچي كرده ديگر فضيلت

اين كه هنكام درخواست دوات و قلم حضرت پيامبر توهين به پيامبر كرده فضيلتي ديكر

اين كه وفات پيامبر را منكر شده فضيلتي ديكر

جسارت به پاره تن پيامبر در ماجراي فدك برترين فضيلت

آتش زدن در خانه اهل بيت فضيلتي ديگر

البته اين آقا برترين فضيلت عالم را كه كسي صاحب ان نشده جز رفيق عزيزش كه انشاءالله با هم مهشور شوند صاحب شده و ان هم عصب خلافت بوده

شايد بتوان يكي از ظريف ترين و در عين حال جامع ترين كلمات را در خصوص موضوع مورد بحث گفتگو و مناظره زير كه بين فضّال از شاگردان مكتب امام صادق عليه السلام و ابو حنيفه صورت گرفته دانست :


روزي فضّال بن حسن فضال كوفي به همراه يكي از دوستانش با ابوحنيفه برخورد نمود درحالي كه جمع كثيري از شاگردانش در فقه و حديث گرداگرد او را گرفته بودند .
فضّال به دوست همراهش گفت : والله دست از سر او بر نمي دارم مگر اين كه جلو رفته و او را سر افكنده نمايم .

دوستش به او گفت : تو كه ابو حنيفه را مي‌شناسي و از جايگاه و منزلت علمي و توان احتجاج او با خبري . فضّال گفت : ساكت شو ! هيچ ديده اي حجت گمراهي برحجت مومن برتري و علوّ پيدا كند؟ فضّال جلو رفت و سلام كرد ، جمعيّت حاضر نيز همه جواب سلام او را دادند .

فضّال رو به ابو حنيفه كرد و گفت : خدا رحمتت كند ! من برادري دارم كه مي گويد : بهترين خلق بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي بن ابي طالب عليه السلام است امّا من به او مي گويم : اين گونه نيست بلكه بهترين مردم بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ابو بكر و بعد از او عمر است . شما نظرتان چيست ؟

ابو حنيفه اندكي تامل كرد و سپس سر بلند كرد و گفت : ( به او بگو) در مكانت و منزلت و افتخار براي ابو بكر و عمر همين بس كه آن دونفر در تمام جنگها در خیمه فرماندهی کنار پیامبر می نشستند .
اما علي بن ابي طالب در میدانها می جنگید . آيا حجت و دليل بر افضليت و برتري آن دو بر علي از اين بهتر ؟


فضّال گفت : من همين نكته را به او گفته ام امّا او در پاسخ من گفته : همین که آن دو نفر کنار پیامبر نشسته و علی (ع) در میدان می جنگید خود دلیل بر افضلیت امیر المومنین علی (ع) است.


ابوحنیفه گفت:چطور؟


گفت: خداوند در قرآن می فرماید : فضل الله المجاهدین علی القائدین اجرا عظیما.
نسا95
خداوند آنان که در میدان می جنگند بر آنان که نشسته اند برتری داده است.

با سلام

ز جمله مسائلى كه همواره ذهن جوانان حقيقت جو و پژوهشگران منصف را به خود مشغول داشته، رفتارهاى تند خليفه دوم است. اين بحث از دو نظر حائز اهميت است; نخست آنكه قرآن كريم از صفات برجسته رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را مهربانى و ملايمت مى داند و تندخويى را از وى نفى مى كند.(1) ديگر آنكه مهرورزى و محبت مسلمانان نسبت به يكديگر، در قرآن كريم از ويژگى هاى پيروان محمد(صلى الله عليه وآله) ذكر شده است. آنان در برابر كفّار شديد، محكم و نستوهند; امّا در ميان خود مهربان(2)، ولى آنچه در حالات خليفه دوم در كتب معروف اهل سنّت آمده، نشان مى دهد او تندخو بود و حتّى گاهى نسبت به شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز چنين رفتارى داشت.

طبيعى است كه وجود نمونه هاى فراوانى از اين رفتارها كه در كتاب هاى تاريخى و حديثى آمده، اين سؤال را به وجود مى آورد، كه آيا كسى با اين روحيه، مى تواند خليفه رسول خدا شود؟! و آيا مى تواند اسوه و سرمشق ساير مسلمانان قرار گيرد؟

متأسفانه اين روحيه در برخى از مسلمانان اثر گذاشته و گروهى از وهابيون تندرو نيز با تندى و خشونت با ساير مسلمانان و هر كس كه هم فكر آنان نباشند، برخورد مى نمايند و حتى با ترور وانفجار و قتل زن و مرد، چهره نامناسبى را از اسلام به دنيا نشان مى دهند.

به نظر مى رسد كه عالمان و انديشمندان اهل سنّت بايد موارد تندخويى هاى خليفه دوم را مورد نقد قرار دهند و آنها را مربوط به اسلام ندانند و جوانان حقيقت جو را از اين تضادّ رفتار خليفه دوم با رفتار رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نجات دهند و همگان را با خُلق و خوى نبوى(عليه السلام)آشنا سازند. در اين صورت بخش عمده اى از خشونت ها و تندخويى ها نسبت به مسلمانان ديگر مذاهب، كم مى شود و همه مسلمين در كنار يكديگر ـ با اختلاف عقايد و سلايق ـ مى توانند قدرت عظيمى را در برابر ستمگران و مستكبران جهان تشكيل دهند و به جاى صرف نيرو در مبارزه با يكديگر، به همكارى و محبّت روى آورند و توان خود را در دفاع يكپارچه از اسلام و كشورهاى اشغال شده اسلامى مصروف سازند.

رفتارهاى تند خليفه دوم، در چهار بخش مورد بررسى قرار مى گيرد:

1. در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)

2. در ماجراى سقيفه

3. در برخورد با مسلمانان در دوران خلافت

4. در خانواده

در این پست، بعنوان شاهد، یکی نمونه از ده ها نمونه رفتارهای تند و ناصواب خلیفۀ دوم را بیان می کنیم:

نسبت ناروا به پيامبر(صلى الله عليه وآله)

از ماجراهاى تلخ صدر اسلام، ماجرايى است كه در پنج شنبه آخر عمر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) اتفاق افتاد. در آن روز كه پيامبر در بستر بيمارى بود و چند روز بعدش رحلت كرد، به حاضران فرمود: «براى من قلم و دواتى حاضر كنيد، تا براى شما نامه اى بنويسيم كه پس از آن هرگز گمراه نشويد».

در برابر اين خواسته رسول خدا(صلى الله عليه وآله) عمر گفت: إنّ النبي(صلى الله عليه وآله) غلبه الوجع وعندنا كتاب الله حسبنا; بيمارى بر پيامبر چيره شد (و نمى داند چه مى گويد) و كتاب الهى كه ما را كافى است، نزد ماست».

در محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شروع به نزاع كردند; عده اى گفتند بگذاريد پيامبر نامه اش را بنويسد و بعضى سخن وى را تكرار كردند و پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به آنها فرمان داد كه برخيزند و بروند و او را تنها بگذارند.

تصور نكنيد اين داستان خيالى و يا خبر واحد است بلكه با تعبيرات گوناگون در صحاح و مسانيد اهل سنت به طور مكرّر نقل شده است و فقط بخارى در شش جا (گاه با تصريح به اسم عمر و گاه به صورت صيغه جمع) و مسلم نيز در سه جا از كتاب خود آن را آورده است.(3)

شما خواننده عزيز چگونه مى توانيد اين خبر موثّق و معروف را تحمّل كنيد و چه تفسيرى مى توان براى آن پيدا كرد، قضاوت را به وجدان هاى بيدار واگذار مى كنيم.(4)

به نظر شما آیا تنها با توجه منصفانه به همین یک نمونه جسارت و توهین به ساحت رسول الله، به فرض اینکه فضیلت هائی هم در رکاب پیامبر داشته باشد، چیزی برایش باقی خواهد ماند.

آیا این برخورد توهین آمیز خلیفه دوم، چیزی غیر از انکار و کفر به عصمت و ارتباط نبی با وحی الهی و نیز انکار آیۀ شریفۀ "لاینطق عن الهوی، ان هو الا وحی یوحی" است؟؟؟

قضاوت با شما ...


ادامه دارد ...

پاورقی___________________________________

1 . (فَبِمَا رَحْمَة مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ)(آل عمران، آيه 159)

2 . (مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ) (فتح، آيه 29)

3. صحيح بخارى، كتاب العلم، باب 39 (باب كتابة العلم)، ح 4 ; كتاب الجهاد والسيّر، باب 175، ح 1; كتاب الجزية، باب 6، ح 3; كتاب المغازى، باب 84 (باب مرض النبى ووفاته).

4. بنقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیةالله العظمی مکارم شیرازی، مقاله رفتار شناسی خلیفه دوم، حجةالاسلام سعید داوودی.

ادامه :

ابو حنيفه سر بلند كرد و گفت : ( به او بگو) در مكانت و منزلت و افتخار براي ابو بكر و عمر همين بس كه آن دونفر در كنار قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مدفونند ( در حالي كه علي بن ابي طالب فرسنگ ها دور تر در نجف خاك شده است) آيا حجت و دليل بر افضليت و برتري آن دو بر علي از اين بهتر ؟

فضّال گفت : من همين نكته را به او گفته ام امّا او در پاسخ من گفته :
والله ! اگر براي حقانيّت و منزلت آن دو به مكان دفنشان در كنار قبر پيامبر حجت مي آوري بايد بگويم : كه آنها با دفن شدنشان در مكاني كه هيچ حقي نسبت به آن نداشته اند در حقيقت به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ظلم نموده اند ، چرا كه خداوند می فرماید:
لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم. احزاب 53
در خانه پیغمبر تا اجازه ورود نگرفته اید وارد نشوید .

اگر آن مكان از خود ابوبكر وعمر بوده و آن را به رسول خدا هبه و هديه نموده اند پس با دفن شدنشان در آن مكان كار خيلي زشتي كردند چون با اين كار هديه اي را كه به آن حضرت بخشيدند را پس گرفتند و در آن تصرف نموده اند و اين در حقيقت نوعي خلف وعده و شكستن پيمان محسوب مي گردد .

ابو حنيفه دوباره مدتي را ساكت ماند و سر به زير افكند و گفت : به برادرت بگو : اين مكان نه براي آن دو نفر و نه براي رسول خدا بلكه با توجّه به حقي كه حفصه و عائشه در اين زمين داشتند در اين زمين دفن گرديده اند .

فضال به ابو حنيفه گفت : ( اتفاقا َ) من همين مطلب را نيز به برادرم گفته ام اما او در پاسخ من گفت :

خداوند می فرماید که :
یا ایها النبی انا احللنا ازواجک اللاتی آتیت اجورهن. احزاب 50
ای پیامبر ما زنانی که مهرشان را ادا کردی بر تو حلال کردیم.

پیامبر وقتی که با عایشه و حفصه ازدواج کرد مهر آنان را پراخت پس مهری طلب نداشتند که بابت آن در زمینش دفن شوند .

ابو حنيفه گفت : به برادرت بگو مهر نبود بلکه ارث بود.
فضال به ابو حنيفه گفت : ( اتفاقا َ) من همين مطلب را نيز به برادرم گفته ام اما او در پاسخ من گفت :
ارث نبود چرا که ابابکر از پیامبر حدیث نقل کرده است که پیامبر فرمود" نحن معاشر الانبیا لا نورث( ما انبیا از خود ارث به جا نمی گذاریم.)
لذا فدک را از فاطمه زهرا گرفت ٬گفت ارث نیست.

ثانیا
تو مي داني كه وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت صاحب نه همسر بود و در حالي كه هر يك از آن نه نفر نسبت به آن مكان يك هشتم بيشتر سهم الارث نداشته در نتيجه براي هر كدام يك وجب در يك وجب مسافت جا بيشتر نمي ماند . آن وقت چگونه آن دو نفر اين مقدار مكان اضافه را اشغال و غصب نموده اند ؟

و آن گاه از سوي ديگر چه شده است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از پدرش ارث نمي برد ؟ ( و ابوبكر به اين بهانه كه پيامبران از خود ارث به جا نمي گذارند حضرت فاطمه سلام الله عليها را از فدك محروم مي كند ) امّا عائشه و حفصه كه همسران آن حضرت بودند ارث مي برند .
ابو حنيفه چون اين مطالب را شنيد به اطرافيانش گفت : او را از من دور سازيد كه او خود رافضي خبيث مي‌باشد.

الفصول المختاره ، سيّد مرتضي ، ص74 ،
كنز الفوائد ، ابو الفتوح كراجكي ، ص 135.
احتجاج طبرسي ج2 ص149.

موضوع قفل شده است