«وضع» حديث چه طوری بوجود آمد؟

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
«وضع» حديث چه طوری بوجود آمد؟

«وضع »در حدیث یعنی راوی خبری را جعل کند و خلق کند و ان را به معصومان نسبت بدهد .
حرکتی را که در جهت ساختن حدیث و نسبت دادن آن به معصوم صورت گرفت باید جریانی فرصت طلبانه و کج اندیشانه دانست که از همان آغازین سال‌های ظهور اسلام در جامعه اسلامی شکل گرفت وبه تدریج چنان گسترش یافت که پیامبر صلی‌الله علیه‌و آله بر فراز منبر دردمندانه از آن شکوه کرد و مردم را به عاقبت آن هشدار داد. چنانکه در کافی شریف به نقل از سلیم بن قیس هلالی از امیر المؤمنین علی‌(ع) آمد:
ُ «قَدْ كَثُرَتْ عَلَيَّ الْكَذَّابَةُ فَمَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّار»[1]
«هان ای مردم دروغ پردازان بر من بسیار گشته‌اند، نیک برآیند هر آن کس که به عمد بر من دروغ ببندد، به آتش جهنم خواهد سوخت»
این حرکت با درگذشت پیام آور وحی صلی‌الله علیه و آله شدت گرفت؛ از فرمان«منع کتابت و نشر حدیث» بیشترین بهره را برد، و با فرمان فضیلت سوز معاویه به برساختن روایات از حمایت حکومت برخوردار گردید وبه تدریج در طول یک سده آنچنان نهادینه گردید که دیگر حتی لغو فرمان «منع» و به کتابت درآمدن حدیث نیز نتوانست آن را از حرکت باز دارد. تلاش‌های مستمر برای جمع‌آوری حدیث در مجموعه‌های مختلف و کوشش‌های خستگی‌ناپذیر در شناخت صحیح از ناصحیح آن، همراه با موشکافی‌های عالمانه در تلقی و نقل حدیث، ژرف‌نگری در بررسی اسناد و متون روایی، لازم بود تا همچون سدی استوار در برابر این حرکت ویرانگر بایستد و آن را متوقف سازد، چنانکه شیخ یوسف بحرانی بر این باور است که شأن معمول اصحاب ائمه توقف و احتیاط در پذیرش روایت بوده است.[2]
اما توقف جریان حدیث‌سازی تنها آغاز راهی دراز برای حدیث پژوهان و اندیشه‌وران بود تا با تأملی دوباره در ذخایر روایی، به به‌گزینی پردازند، سره از ناسره را باز شناسند و این مجموعه گرانقدر را از غربان نقد بگذرانند و آن را از کاستی‌ها و آلودگی‌ها بزدایند.
حدیث پژوهان، به همین منظور به بررسی احادیث موضوع پرداخته‌اند و در این میان عالمان اهل سنت با هدف شناخت مصادیق جعل و وضع، مجموعه‌های مختلفی را پدید آورده‌اند و به ذکر این دسته از روایت نااستوار پرداخته‌اند.
عالمان شیعه نیز با ژرف اندیشی وواقع انگاری، هیچ مجموعه‌ روایی را از دستبرد تحریف و وضع مبرا ندانسته‌اند. در عین حال با بهره‌گیری از آموزه‌های امامان از همان زمان حضور، اقدام به پیراستن این مجموعه ها کرده‌اند. آموزه‌های ائمه علیه‌السلام، از یک سو به شناساندن شخصیت‌های دروغ پردازی چون مغیره بن سعید و ابو‌الخطاب و غیره می‌پرداختند؛ انگیزه‌های ایشان را باز می‌گفتند و شیوه کارشان را بر ملا می‌ساختند. از سوی دیگر ملاک‌های کلی را برای بررسی و شناخت حدیث صحیح از ناصحیح تعلیم می‌دادند. ائمه علیه‌السلام در مقام تعلیم تا بدانجا پیش رفتند که خود شخصاً به تنقیح روایات پرداختند و شاگردانشان را به پیروی فراخواندند.[3]
پس از زمان حضور نیز اندیشه‌وران شیعه از این امر غفلت نکردند و در جمع‌آوری احادیث و فراهم آوردن مجموعه‌ها، بار دیگر به، به گزینی احادیث پرداختند، بدانسان که کلینی در تدوین کتاب کافی، بیست سال را به بررسی تحقیق و انتخاب احادیث گذراند، در حالی که همچنان از توفیق خود اندیشناک بود.
با این همه دشواری و پیچیدگی در درک معنا و مراد احادیث همراه با اختلاف نظر دربارة معیار‌ها و ملاک‌های شناخت احادیث موضوع، همواره بیم آن را به همراه داشته است که به خطا دربارة احادیث داوری شود و به ناحق عنوان موضوع بودن بر آنها نهاده شود، در نتیجه اندیشه‌وران شیعه از فراهم آوردن چنین مجموعه‌‌هایی که مستقلاً احادیث موضوع در آن گردآمده باشد، پرهیز داشته‌اند و عموماً به هنگام شرح جوامع، ضعف و یا وضع حدیثی را تنبه داده‌اند[4] و جز به ندرت آن هم درمیان متأخران ـ نگاشته‌ای در این باره ندارند.


[/HR][1]. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج 1، ص 62.

[2]. یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة، ج 1، ص 10.

[3]. برای نمونه می‌توان از حرکت امام رضا(ع) یاد کرد. یونس بن عبدالرحمن اشاره می‌کند که کتاب‌های شاگردان امام صادق(ع) را از عراق گردآورده است و آنها را بر امام رضا (ع) عرضه داشته است امام علیه‌السلام بخشی از این نوشتار‌ها را مطالعه کرده، بسیاری از احادیث آن را ساختگی می‌خواندند؛ آنگاه یونس را فرمان می‌دهد تا مابقی را نیز با پیروی از شیوه امام ، با عرضه بر روایات استوار بپیرایند. ر. ک: محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج 2، ص 490، محمد باقرمجلسی، بحار‌الانوار، ج 2، ص 249.

[4]. برای نمونه ر.ک. مجلسی، مرآةالعقول، که شرحی است مبسوط بر کافی.

در بررسی اهداف جاعلان و مدلسین در روایات ،موارد زیر به عنوان مهمترین عوامل قابل ذکر است .
1ـ تشویق به نیکی ها و فضایل و بازداشتن از مفاسد
شماری از روات از سر جهل به انگیزه خیر و فضیلت پراکنی، شرارت افرین شدند و برای ایجاد جوّی مناسبت به پندار خود، فساد‌ها گستردند. اینان گاه به انگیزه تقرّب الی‌الله و گاه به گمان ایفای یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر در جامعه دست به جعل و وضع احادیث می‌زدند. شاید بتوان گفت که برخی از روایاتی که ثواب‌‌ها و عقاب‌های شگفت‌انگیزی را برای اعمال رقم زده‌اند، از این قبیل هستند .
امثال این روایت در میان روایات اهل سنت به وفور به چشم می‌خورد، اما متأسفانه چنین تفکری در میان برخی از روات شیعی نیز وجود داشته است و به همین دلیل در خصوص چنین راویانی در کتاب‌های رجالی، اوصافی مانند کذّاب و وضّاع، انّه کان یجعل الاحادیث فی الخیرات و .... آمده است[1].
2ـ دگرگونی‌های سیاسی

دگرگونی‌های سیاسی در حوزه فرهنگ اسلامی، همواره از جمله فتنه‌های انحراف آفرین و از عوامل مهم کثر‌اندیشی بوده است،‌این حقیقت بیشترین نقش را در وضع و جعل داشته است. بهر حال دست سیاست باید بگونه‌ای چرخ جریان‌ها را می‌چرخاند که از آن سودی می‌برد و در جهت تحکیم پایه‌های حکومت از آن یاری می‌گرفت. شاید روشن‌ترین مصداق چنین جعل و وضعی، در آغازین روز‌های پس از شهادت پیامبر، سخن ابوبکر باشد در ادعای حاکمیت و سپس غصب فدک است [2].
3ـ عوامل فرهنگی

دگرگونی‌های پس از پیامبر(ص)، دیگر‌سانی‌های بسیاری را به دنبال داشت. جامعه از یکسو برهیئت حاکمه سیاسی استوار بود و از سوی دیگر بر مرجعیت فکری حاکمان بعدی پس از رسول خدا که قطعاً نمی‌توانستند در چنین جایگاهی قرار گیرند،‌ به همین دلیل سعی داشتند کسانی را به عنوان مرجع فکری جامعه معرفی کنند. در ادامة تاریخ اسلام وبه دلیل فقدان مراجعی واحد برای تفسیر دین و زدودن ساحت جامعه اسلامی از حضور مراجع اصلی و آشنا به قرآن، جامعه هماره مبتلاه به چند مرجعی بود و این همه برای ساخت سخنان منسوب به پیامبر (ص) ومعصومان و قداست بخشیدن به جاعلان کافی بود. تمامی نصوصی که در فضیلت صحابه به طور عام و افرادی از آنان به شکل خاص گزارش شده است ،از همین نوع است که شناسایی آن به وسیله تحلیل تاریخی زندگانی آنان جعلی وساختگی بودن این روایات را آشکار می کند. روشن‌ترین مصداق برای این دسته روایات ،این سخن مشهور است که به رسول خدا نسبت داده می‌شود:
«... مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتَدَى [3]»
این سخن را بسیاری از نقادان حدیث به نقد کشیده‌اند و آن را موضوع و مصنوع دانسته‌اند[4].
4ـ دنیا مداری

دنیا مداری عاملی مهم در وضع و جعل احدیث به شمار می‌آید. دنیا گرایی و دنیا مداری در وجود انسان، همیشه بیشترین نقش را در کوشش‌های و کشش‌های او داشته است تعبیر بلند رسول خدا که « حُبُّ الدُّنْيَا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَةٍ[5]» نشان‌گر این است که خاستگاه تمامی جریان‌های ناهنجار، دنیا گرایی و دنیا مداری است. محدثان و حدیث پژوهان به درستی دریافته‌اند که کشش‌‌های دنیوی یکی از عوامل مهم، کوشش‌های دنیا‌مداران در جعل و وضع حدیث بوده است. احادیث بسیاری که سکوت در مقابل ستم را روا شمرده است و شکیبایی در برابر ظلم را مأجور دانسته و به اطاعت جبّاران دعوت کرده است ،از این قبیل است که از یکسو به انگیزه ایجاد زندگی آرام و حیاتی بی‌ دغدغه ساخته شده است واز سوی دیگر در جهت خاموش کردن و آرام ساختن مردمان در برابر ظلم جبّاران بوده است.زیرا جامعه‌ای که بر این باور باشد، جز، سکوت در برابر ظلم، کاری نمی‌تواند بکند. عدالت گستری و ظلم ستیزی، جان مایه‌ احکام الهی و ادیان آسمانی است، بدین سان به هیچ روی نمی‌توان سخنی را باور کرد که مردمان را به خفگی ذهنی و سستی عملی وادار می‌کند[6].
5ـ انگیزه های قومی قبیله ای

یکی از عوامل وضع و جعل حدیث، تعصبات قومی و قبیله ای شناخته شده است .در بین گروههای مختلف جامعه اسلامی مساله تفاخر و برتری جویی همواره مطرح بوده است با آنکه قرآن کریم صراحتاً از تنها عامل برتری به تقوا یاد می کند .اما به هر صورت دردوره ای از تاریخ حدیث ،این عامل به عنوان یکی از عوامل وضع ،خودنمایی کرده است .شاهد مثال اینکه در برخی از کتب رجال به کتابهایی باعنوان «کتاب فضل العجم علی العرب »ویا «کتاب فضل العرب علی العجم »بر می خوریم و یا در کتاب وسائل الشیعه بابی با عنوان «کراهه مناکحه الزنج والخزرو الخوزو السند و الهند » وجود دارد و یا بابی تحت عنوان «لاتسبوا قریشاًو لاتبغضوا ا لعرب و لاتذ لوا الموالی» به چشم می خورد. روایاتی که در برخی از کتب روایی وجود دارد و حتی مستند آرای فقهی برخی از متاخران از فقها قرار گرفته نیز شاید جهت دوری آن همین عامل باشد ،مانند روایت زیر از امام صادق علیه السلام :
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَتِّيلٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَفْصٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي الرَّبِيعِ الشَّامِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَقُلْتُ إِنَّ عِنْدَنَا قَوْماً مِنَ الْأَكْرَادِ وَ إِنَّهُمْ لَا يَزَالُونَ يَجِيئُونَّا بِالْبَيْعِ فَنُخَالِطُهُمْ وَ نُبَايِعُهُمْ فَقَالَ يَا أَبَا الرَّبِيعِ لَا تُخَالِطْهُمْ فَإِنَّ الْأَكْرَادَ مِنَ الْجِنِّ كَشَفَ اللَّهُ عَنْهُمُ الْغِطَاءَ فَلَا تُخَالِطْهُم»[7]
«ابى الربيع الشّامى مى‏گويد: از حضرت ابى عبد اللَّه عليه السّلام سؤال كرده و محضر مباركش عرضه داشتم: گروهى از كُردها هستند كه نزد ما بوده و به منظور خرید و فروش با ما تماس گرفته و ما هم با ايشان خريد و فروش مى‏كنيم آيا اين كار را بكنيم يا نه حضرت فرمودند: اى ربيع با ايشان معامله مكن، زيرا اين جماعت گروهى از طائفه جن بوده كه حق تعالى آشكارشان فرموده است».[8]



[/HR][1] .برگرفته از جزوة درس آیت الله سیستانی با عنوان « تعارض الادله و اختلاف الحدیث »،ج1.

.[2] برگرفته از جزوه درسی استاد مهدوی راد درمقطع دکترای دانشگاه تربیت مدرس؛ با عنوان « احادیث موضوعه».

[3] .محمد باقر مجلسی ،بحارالانوار،ج2،ص220.

[4] .برگرفته از جزوه درسی استاد مهدوی راد درمقطع دکترای دانشگاه تربیت مدرس؛ با عنوان « احادیث موضوعه».

[5] .محمد بن یعقوب کلینی ،ج2،ص130.

[6] . برگرفته از جزوه درسی استاد مهدوی راد درمقطع دکترای دانشگاه تربیت مدرس؛ با عنوان « احادیث موضوعه».

[7] .محمد بن علی بن بابویه قمی(شیخ صدوق) ، علل الشرائع(انتشارت مکتبة داوری ،[بی تا])، ج‏2،ص 527 .

[8] .برگرفته از جزوه درس آیت الله سیستانی با عنوان « تعارض الادله و اختلاف الحدیث» ،ج1،ص370.

موضوع قفل شده است