مفهوم شناسي واژه «ثمود» درقرآن

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
مفهوم شناسي واژه «ثمود» درقرآن


در معناي لغوي و نيز عربي يا دخيل بودن واژة «ثمود» ؛ اتفاق نظر در ميان لغويان وجود ندارد. فرهنگ نويسان عربي در اين باره سخني به صراحت نگفته اند؛ اما آوردن واژه «ثمود» ذيل ريشة ياد شده ـ هر چند بدون اشاره به ارتباط معنايي آن دو ـ مي تواند دليل عربي بودن ثمود از ديدگاه آنان باشد زيرا آن ها ذيل مادة مزبور فقط گزارشي از واژگان و كاربردهايي چون ثمد :(آب اندك بي مايه كه در پي بارندگي جمع مي شود)، ثمدالماء :(آب اندك شد)، ثمد: (سرمه كشيد) و إثمد: (سرمه، سنگ سرمه) آورده اند.[1]
براساس اين معاني برخي مفسّران[2] و پژوهشگران با پذيرش ديدگاه ابو عمرو بن علاء (م. 154 هـ)[3] در کتاب تفسيرش، تلاش كرده اند ميان معناي لغوي و اوضاع جغرافيايي زيستگاه ثمود از يك سو و سبب نامگذاري آن ها به اين نام از سوي ديگر پيوند دهند. براساس ديدگاه ابوعمرو كه وجود كم آبي و گاه صخره هاي سنگي سياه و سرمه اي در سرزمين ثمود سبب اين نامگذاري تلقي شده، ثمود به معناي مردماني است كه در چنين سرزميني مي زيسته اند. راغب اصفهاني، سنگ هاي پيرامون اين سرزمين را سبب نامگذاري «ثمود» به اصحاب الحجر مي داند.[4] در مقابل، شماري از مفسران پيوند معنايي ميان ثمود و كم آب بودن سرزمين آنان را بر نمي تابند،[5] چنان كه وجود باغ ها، چشمه ساران و نخلستان هاي انبوه در آن سرزمين و حاصلخيز بودن آن هم با كم آب بودن آنجا[6] و پيوند ياد شده سازگار نيست.
از سوي ديگر فقدان گزارش دربارة معناي لغوي ثمود و به كارنرفتن آن جز به صورت نام يك قوم، دخيل بودن آن را محتمل مي سازد،[7] چنان كه اغلب، بدون اشاره به ريشة عربي يا دخيل بودن ثمود، آن را نام يكي از نوادگان نوح يعني «ثمودبن كاثر» (عاثر، عابد) بن ارم بن سام بن نوح ونياي بزرگ قوم ثمود دانسته اند[8] و سرانجام به سبب اين چالش ها، گروهي از واژه پژوهان قرآني هر دو ديدگاه مزبور را به ديدة ترديد نگريسته اند.[9]
در خصوص دخيل يا وابسته بودن اين واژه نيز در بين لغت شناسان اختلاف وجود دارد . برخي چون ابوحاتم (م.327 ق.) آن را دخيل (غير عربي) و كساني چون شجستاني (م. 330 ق.) و نحّاس (م. 338 ق.) با رد اين ديدگاه، آن را عربي، صفت مشبهه بر وزن فعول و از ريشة «ث ـ م ـ د» دانسته اند.[10] آلوسي عربي بودن آن را ديدگاه غالب خوانده است.[11]
واژة ثمود 26 بار در قرآن آمده است. (براي نمونه: اعراف / 7، 73؛ هود/11، 68، 95؛ فصلت / 41، 13، 17؛ ق/50، 12) دوبار نيز با عنوان «قوم صالح» و «اصحاب الحجر» از آنان ياد شده است. (هود /11، 89؛ حجر / 15، 80) به اعتقاد شماري از مفسران، عنوان «پيشينيان» (الاولين) در برخي آيات به قوم ثمود نيز اشاره دارد.[12] (انبياء/21، 5؛ مرسلات/77، 16) البته ياد كرد ثمود به عنوان يكي از مصاديق اقوام نخستين، از سياق آيه 59 اسراء / 17 به روشني دريافت مي شود. اين معنا مؤيد روايي نيز دارد؛ براساس روايتي از رسول خدا(ص) كشندة ناقة صالح عليه السلام ،«آشقي الأولين» يعني شقي ترين فرد پيشينيان خوانده شده است. اين روايت ذيل آية 12 شمس / 91 مورد توجه مفسران قرار گرفته است.[13]


[/HR][1] . العين، ص 20؛ مقاييسن اللغه، ج 1، ص 387؛ تاج العروس، ج 4، ص 375، «ثمد».

[2] . ر.ك: التفسير الكبير، ج 14، ص 161.

[3] . ر.ك: التفسير الكبير، ج 14، ص 161؛ زاد المسير، ج 3، ص 152.

[4] . مفردات، ص 220 «حجر»؛ روح المعاني، ج 14، ص 76.

[5] . الكشاف، ج 2، ص 89؛ تفسير بغوي، ج 14، ص 76.

[6] . نمونه، ج 9، ص 1577؛ ج 15، ص 305، ذيل آيات 147و148 سوره شعراء.

[7] . ر.ك: لسان العرب، ج 2، ص 125 ـ 126؛ تاج العروس، ج 4، ص 375، «ثمد».

[8] . مجمع البيان، ج 4، ص 291؛ ص 23؛ تفسير بغوي، ج 2، ص 173.

[9] . مفردات، ص 176، «ثمد».

[10] . غريب القرآن، ص 169، «ثمود»؛ تفسير قرطبي، ج 7، ص 152؛ التبيان في تفسير غريب القرآن، ص 166.

[11] . روح المعاني، ج 19، ص 112.

[12] . جامع البيان، ج 17، ص 6؛ التبيان، ج 8، ص 152؛ ج 10، ص 226 ـ 227؛ مجمع البيان، ج 7، ص 72؛ ج 10، ص 231.

[13] . الكشاف، ج 2، ص 90؛ مجمع البيان، ج 10، ص 371؛ تفسير قرطبي، ج 20، ص 78.