فن بیان در قرآن چگونه می باشد؟

تب‌های اولیه

32 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فن بیان در قرآن چگونه می باشد؟

فن بیان در قرآن چگونه می باشد؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد عمار

[=arial]با سلام و ادب
در این لینک کامل جواب داده شده است مطالعه بفرمایید و بعد اگر سوالی پیش اومد در خدمتم.
http://www.askquran.ir/thread25807.html

نیت کردم و کتاب خدا رو باز کردم... کلی دلشکسته و داغون بودم... اومد (ان الله بالغ علی امره)!!!!!!!!!!!!!!!!... زبون خدا رو نفهمیدم:Gig:

[=times new roman,times]رابطه میان گوینده و گفتار(1)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] 1. سخن باید واقعى و حقیقى باشد. «بِنَباءٍ یَقین»(2)
2. گفتار بایستى دل پسند باشد. «الطّیّب مِن القَول»(3)
3. سخن باید رسا و شفّاف باشد. «قَولاً بَلیغاً»(4)
4. گفتار باید نرم بیان شود. «قولاً لَینّاً»(5)
5. سخن باید بزرگوارانه بیان شود. «قَولاً كریماً»(6)
6. سخنى باشد كه پذیرش و عمل آن آسان باشد. «قَولاً مَیسوراً»(7)
7. در گفتار هیچ گونه لغو و باطلى نباشد. «اِجتَنِبوا قَول الزّور»(8)، «عن اللَّغو مُعرضون»(9)
8. گفتار باید همراه با كردار باشد وگرنه قابل سرزنش است. «لِمَ تَقولون مالا تَفعلون»(10)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) ذیل آیات 84 - 87 سوره ص.
2) نمل، 22.
3) حج، 24.
4) نساء، 63.
5) طه، 44.
6) اسراء، 23.
7) اسراء، 28.
Dirol حج، 30.
9) مؤمنون، 3.
10) صف، 2.

[=times new roman,times]صدق و راستى در قرآن(1)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] وَالَّذِى جَآءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ‏
و كسى كه سخن راست آورد و آن را تصدیق كرد، آنانند همان تقواپیشه‏گان.
صدق و راستى داراى ابعادى است:
صدق در گفتار: «جاء بالصدق» (آیه‏ى مورد بحث)
صدق در وعده: «انه كان صادق الوعد»(2)
صدق در عهد: «صدقوا ما عاهدوا اللّه علیه»(3)
صدق در عمل: «اولئك الّذین صدقوا»(4)
و كسى كه در همه‏ى مراحل، صداقت لازم را داشته باشد «صِدّیق» نامیده مى‏شود.

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
1) ذیل آیه 33 سوره زمر.
2) مریم، 54.
3) احزاب، 23.
4) بقره، 177.

[h=2]گفتگو ، مباحثه ، داستان گویی و استدلال ، روش اقناع پیامبر اسلام[/h]
گفتگو ، مباحثه ، داستان گویی و استدلال ، روش اقناع پیامبر اسلام
[=arial, helvetica, sans-serif]روشهای "تفکرمحور" پیامبر(ص)؛ از گفتگو و مباحثه تا داستان گویی و روش استدلالی
[=arial, helvetica, sans-serif] حضرت محمد(ص) به گفتگو و مباحثه با قوم خود بر آمد و ابتدا از خانواده خود شروع کرد، سپس، باب گفتگو و مباحثه را به روی سایر اعراب گشود تا در خلقت و آفرینش خود تفکر کنند، در پرستش بت هایی که از سنگ و چوب ساخته بودند، بیندیشند و به اشتباه خود پی ببرند و به حقیقت نائل آیند.
پیامبر(ص) از شیوه گفتگو و مباحثه، در آموزش تفکر مسلمانان بهره می جستند. تردیدی وجود ندارد که یکی از هدف های پیامبر(ص) در بهره گیری از این روش، وحدت اذهان بشر بوده است. از این روست که ایشان باب گفتگو را به روی مردمان سایر ادیان الهی می گشایند و فرستادگانی را به سایر ممالک می فرستند و در گفتگوی با آنان می خواهند که در آنچه ایشان می گویند، تفکر و تدبر کنند.

[=arial, helvetica, sans-serif]اعراب در برابر عقاید و ایده های خود بسیار متعصب عمل می کردند و وقتی دارای یک عقیده می شدند، ممکن نبود که عقیده شان را از آنان گرفت؛ مگر به وسیله عقیده ای قوی تر و مؤثرتر. بنابراین، حضرت محمد(ص) به گفتگو و مباحثه با قوم خود بر آمد و ابتدا از خانواده خود شروع کرد. سپس، باب گفتگو و مباحثه را به روی سایر اعراب گشود تا در خلقت و آفرینش خود تفکر کنند، در پرستش بت هایی که از سنگ و چوب ساخته بودند، بیندیشند و به اشتباه خود پی ببرند و به حقیقت نائل آیند.[SPOILER]

[=arial, helvetica, sans-serif]پیامبر(ص) به این روش اهتمام خاصی داشتند. گفته اند که جوانی از قریش نزد پیامبر آمد و گفت که قصد داشته است مرتکب عمل زنا شود. مردم بر او حمله ور شدند، اما پیامبر اکرم(ص) به آرامی و با دلایل منطقی از جمله گفتگو با وی در آمدند و او را به این نتیجه رساندند که این کار، عمل بسیار زشتی است. آن جوان نیز عمل زنا را به شدت رد کرده و عهد کرد که هیچگاه مرتکب زنا نشود.
[=arial, helvetica, sans-serif]همچنین، ابن شعبه حرانی روایت می کند که پیامبر فرمود (علم بیاموزید؛ زیرا آموختن علم نیکو است و بحث و گفتگو کنید...). هرچه کوشش فراگیران در زمینه آموزش و یادگیری بیشتر شود، ارزش آن نیز افزایش می یابد. چنان که حسنه یا کار نیک خوب است، تسبیح خدا از آن بهتر و جهاد در راه خدا، از آن دو نیز بهتر است.
[=arial, helvetica, sans-serif]امروزه، هدف فلسفه برای کودکان و نوجوانان، بهره گرفتن از تمایلات اجتماعی کودکان و استفاده از گفتگو به عنوان وسیله ای برای پرورش فکری آنان است. بنابراین روش گفتگو و مباحثه موجب تخریک تفکر و توانایی ها و علایق و نیز تقویت قدرت استدلال و سنجش و قضاوت می شود. در نتیجه، معلمان باید در برنامه های آموزشی خود برای پرورش قدرت تفکر و استدلال کودکان، این روش را مد نظر قرار دهند.
[=arial, helvetica, sans-serif]گفتگو و مباحثه با کودکان و نوجوانان نیز آنان را به بلندترین قله تربیت و ساختار فکری می رساند، چون در پرتو چنین تربیتی است که آنان می توانند درباره حقوق خود سخن بگویند و این امکان به آنان داده می شود که درباره مطالب مجهول و مسائل ناشناخته سؤال کنند. سپس، حرکت و تتبع فکری و عقلی در آنان شکل گیرد.
[=arial, helvetica, sans-serif]روش داستان و عبرت آموزی
[=arial, helvetica, sans-serif]در سیره پیامبر(ص)، داستان های فراوانی وجود دارد که حضرت، آن ها را برای اصحاب بزرگ و کوچک که در حضور ایشان بودند بازگو می کردند. آنان نیز با توجه بسیار و با آمادگی و بیداری کامل، به این داستان ها گوش فرا می دادند.
[=arial, helvetica, sans-serif]پیامبر(ص) برای ایشان داستان ها و قصه هایی راجع به حوادث و رویدادهای گذشتگان تعریف می کردند، زیرا هم افراد حاضر در آنجا و هم نسل های بعدی تا روز قیامت را آگاه و بیدار سازند و از داستان ها پند و عبرت بگیرند.
[=arial, helvetica, sans-serif]گفتنی است که داستان های نبوی، بر حقایق مسلمی متکی است که نه تنها در گذشته روی داده و به دور از خرافات و اساطیر است، بلکه اعتماد و اطمینان کامل به تاریخ را در وجود کودک بر می انگیزد. به همین سبب است که برخی علمای سلف گفته اند « قصه های مفید و حکایت های آموزنده، لشکری از لشکریان خداست که به وسیله آنها، قلوب مردان راه خدا ثابت و استوار می شود.» دلیل این علما قرآن کریم است که در آیه 120 سوره هود می فرماید: وَكُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَجَاءكَ فِي هَذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ؛ ما از سرگذشت های هریک از انبیا برای تو باز گو کردیم که به وسیله آن، قلبت را آرامش بخشیم و اراده ات قوی شود. در این اخبار و سرگذشت ها، برای تو حق و برای مؤمنان، موعظه و تذکر آمده است.
[=arial, helvetica, sans-serif]پاره ای از قصه هایی که پیامبر(ص) از آنها، برای آموزش و به تفکر و تعقل واداشتن مسلمانان استفاده می کردند، از این قرار است:
[=arial, helvetica, sans-serif]1- داستان اصحاب اخدد. 2- قصه جریح عابد. 3- قصه آن سه نفر محبوس شده در غار. 4- قصه اویس قرنی. 5- قصه حضرت ابراهیم و اسماعیل و مادر اسماعیل(ع). 6- قصه الکفل. 7- قصه سه نفر أقرع و أبرص و أعمی. 8- قصه فرد بدهکار هزار دینار. از این هشت داستان می توان برای برانگیختن کودکان به تفکر بهره جست.
[=arial, helvetica, sans-serif]واضح است که نقل قصه های مفید و بازگویی داستان های آموزنده، در تقویت توجه و دقت نگرش و در بیداری فکری و عقلی کودکان، نقش حائز اهمیتی را ایفا می کند و به دلیل بهره مند شدن و لذت بردن از آنها، سایر اسلوب ها و روش های فکری مؤثر را در عقل و اندیشه کودک، تحت الشعاع خود قرار می دهد و آنها را به تصرف در می آورد. لیپمن در پژوهش های خود به این نتیجه رسید که بهترین روش برای آموزش تفکر به کودکان و نوجوانان، استفاده از داستان است. به همین دلیل، او کتاب داستان کوتاه مخصوص کودکان را نوشت.
[=arial, helvetica, sans-serif]اسپلیتر و شارپ معتقدند که چون کودکان از داستان لذت می برند، می توان آنان را با این داستان ها، به تفکر و سؤال کردن تشویق کرد و انگیزه را در آنان به وجود آورد.
[=arial, helvetica, sans-serif]روش استدلالی
[=arial, helvetica, sans-serif]سیره تربیتی پیامبر(ص) بر استدلال مبتنی است ایشان در مقام مربی، متربیان را به سوی چیزی هدایت می کنند که با فطریات واقع بین و بی آلایش خود درک می کنند، نه آنکه نخست مواد اعتقادی خود را به آنان تحمیل و تلقین کنند و سپس، برای دفاع از آنها دلیل و برهان بیاورند.
[=arial, helvetica, sans-serif]پیامبر(ص) که می خواستند کسی را نصیحت کنند فرمودند:« من تو را سفارش و نصیحت می کنم به اینکه هر زمان تصمیم به انجام دادن کاری گرفتی، در عاقبت آن کار بیندیشی. پس چنانچه عاقبت آن رشد بوده و کار درست و صحیحی بود، انجامش دهی و اگر عاقبت آن کار گمراهی و تباهی بود، از آن دست بکشی و آن را رها کنی».
[=arial, helvetica, sans-serif]این با ارزش ترین نصیحتی است که انسان را به استدلال فکری رهنمون می سازد و موجبات تبیین رشد از« غَی» را برای او فراهم می کند.
[=arial, helvetica, sans-serif]خداوند متعال در آیات 45 و 46 سوره فرقان درباب استدلال و رسیدن به معرفتی از طریق معرفت و شناختی دیگر می فرماید: أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا* ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَيْنَا قَبْضًا يَسِيرًا؛ آیا ندیدی که لطف خدا چگونه سایه را با آنکه اگر خواستی ساکن کردی، بر سر عالمیان بگستراند؟ آنگاه آفتاب را بر آن دلیل قرار دادیم. سپس ظل آن آفتاب را به سوی خود تدریجاً قبض می کنیم.
[=arial, helvetica, sans-serif]تفکر، اساس و مبنا دارد و بر استدلال استوار است. از طرف دیگر، عقایدی وجود دارد که هیچ مبنای فکری ندارد و مبنایشان عادت، تقلید، تبعیت کور و هوس است.
[=arial, helvetica, sans-serif]هدف دینی که محمد(ص) آورد، این بود که غل و زنجیرهای اسارت را بگشاید وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ( و غل و زنجیرهایی را که بر گردن دارند، بر می دارند). اسلام نیامده است تا مهر تأییدی را بر اندیشه های باطل بزند.
[=arial, helvetica, sans-serif]بنابراین، عقیده ای را که انسان ساخته خود را بپرستد، نفی می کند قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ ( آیا چیزی را می پرستید که خود به دست خود می سازید؟).
[=arial, helvetica, sans-serif]همچنین، تقلید و تبعیت کور را سرزنش می کند: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءنَا أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئًا وَلاَ يَهْتَدُونَ( و هنگامی که به آنان گفته شود پیروی کنید از آنچه خدا نازل کرده است، می گویند، از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می کنیم. آیا نه این است که پدران آنان چیزی نمی فهمند و هدایت نمی شوند)( بقره 170).
[=arial, helvetica, sans-serif]حضرت محمد(ص) مردم را از قید عبادت خدایان ساختگی رها ساخت و این واسطه های بی معنا را که به غلط، میان مردم و خدای یگانه حائل شده اند، در هم شکست. طبق تعلیمات او، هُبل، لات، عزّی، منات، آتش، خورشید، ستارگان، فرشته و پری هیچ یک میان انسان و خدا واسطه نیست. فقط در پیشگاه خدای متعال از کار بد و خوب انسان پرسش و بازخواست می شود و جز اعمال او شفیع و واسطه ای در کار نیست. وجدان انسان میزان اعمال اوست و روزی که هر کاری را پاداش می دهند، کارهای انسان را بدان می سنجند. استدلالی فکری از این کامل تر و بهتر چیست؟
[/SPOILER]http://www.mehrnews.com/detail/News/2107166


قدرت بيان و سخن گفتن، هديه الهي به انسان است و قرآن براي شيوه بيان دستوراتي داده است، از جمله:
"قولاً سديداً "مستدل و محكم باشد. (سوره «نساء» آيه ۹)
"قولاً معروفاً "پسنديده و به اندازه باشد. (سوره «بقره» آيه ۲۳۵ )
"قولاً ليّناً" نرم و مهربانانه باشد. (سوره «طه» آيه ۴۴)
"قولاً بليغاً "شيوا و رسا و واضح باشد. (سوره «نساء» آيه ۶۳)
"قولا كريماً" كريمانه و بزرگوارانه باشد. (سوره «اسراء» آيه ۲۳)
"قولو للناس حسنا" زيبا، ‌نيكو و مطلوب باشد. (سوره «بقره» آيه۸۳ )
"يقولوا التي هي احسن""بهترين‌ها گفته شود" (سوره «اسراء» آيه ۵۳)
"جادلهم بالّتي هي احسن" حتي مجادلات و گفت‌وگوهاي انتقادي، به بهترين وجه باشد (سوره «نحل» آيه ۱۲۵) لب به سخن باز كند، زيرا «هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد.»

معيارهاي ارزشي گفتار
قرآن كريم معيارهايي را براي گفتار بيان داشته كه برخي از آنها را يادآور مي شويم:
1- عقلانيت و انديشيدن: انديشه و خردورزي، مهمترين تكيه گاه اسلام در عقايد، اخلاق، كردار و گفتار است. از نظر اين آيين توحيدي، انسان حق ندارد آنچه را كه عقل نادرست مي داند، باور كند؛ رفتاري را كه عقل ناشايست مي داند انجام دهد و گفتاري را كه خرد بي ارزش و ناهنجار مي داند به زبان جاري كند. در روايتهايي كه از امامان معصوم(ع) به دست ما رسيده است نيز داريم كه ايشان سخني را با ارزش مي دانند كه همراه با انديشيدن باشد. امام علي(ع) مي فرمايد: «انديشه كردن در گفتار، ايمن مي سازد از لغزش.» و نيز مي فرمايد: «كسي كه در كلام خود تجسس و تفحص و تأمل كند، غلط او كم شود.» از مجموع آيات و روايات، اين مطلب به دست مي آيد كه كلامي داراي ارزش و اعتبار است كه خردمندانه و همراه با خردورزي و انديشيدن باشد؛ يعني افزون بر عاقلانه بودن گفتار، گوينده قبل از سخن گفتن در گفتار خويش انديشه نموده و آنگاه سخن بگويد.
2- علم و آگاهي:قرآن مجيد يكي از معيارهاي ارزشي را در تمامي برنامه هاي بشر و از جمله در گفتار، علم و عمل مي داند. قرآن يكي از علتهاي حقانيت و برتري سخنان نوح(ع) را، علم و آگاهي آن حضرت به پروردگارش دانسته و مي گويد: «رسالتهاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي كنم و خيرخواه شما هستم و از خداوند چيزهايي مي دانم كه شما نمي دانيد».
از مجموع آيات، اين مطلب به دست مي آيد كه يكي از معيارهاي ارزشي گفتار، آگاهانه بودن آن است و سخني كه ناآگاهانه به زبان آيد بسيار سست و ناپسند است.
3- عمل: از معيارهاي ارزشي ديگر سخن، عمل گوينده به كلام خويش است. خداوند متعال در آياتي، از گفتار بدون عمل نهي كرده و آن را نكوهش نموده و مورد خشم و غضب خود دانسته است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد! چرا سخني مي گوييد كه عمل نمي كنيد؟ نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخني بگوييد كه عمل نمي كنيد».
4- حق و استوار: پروردگار متعال در قرآن مجيد مؤمنان را به گفتار حق و همراه بودن سخن با برهان و استحكام، دعوت و فرموده است: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، تقواي الهي پيشه كنيد و سخن حق و استوار گوييد.»
5- رعايت ادب: از ديدگاه قرآن كريم، گفتاري با ارزش است كه همراه با فرهنگ و ادب باشد. سخني كه في نفسه باارزش باشد (مانند آيات شريفه قرآن) ولي اگر گوينده با رعايت نكردن ادب، آن را به زبان آورد، سخني بي ارزش و بي اثر خواهد بود. از اين رو، پروردگار عالم آنگاه كه موسي و هارون را مأمور به رفتن پيش فرعون و دعوت او مي نمايد، مي فرمايد: «با او سخني نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد».

آداب سخن گفتن
- نيكو سخن گفتن: در آيات مختلف قرآن كريم، خداوند متعال با پيامبران، ملائكه، مؤمنان، عموم مردم و حتي با كفار و مشركان، ادب در كلام را كاملاً رعايت مي كند. به مؤمنان نيز دستور مي دهد با ديگران زيبا سخن گفته و از به زبان آوردن گفتار زشت و بي ادبانه (حتي در مقابل كافران و ابلهان) دوري گزينند: «با مردم (به زبان) خوش سخن بگوييد» و نيز مي فرمايد: «و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند، كه شيطان ميانشان را به هم مي زند، زيرا شيطان همواره براي انسان دشمني آشكار است.»
-آهستگي در كلام: آهسته سخن گفتن از بهترين و زيباترين آداب گفتار و نشانه ادب است. قرآن كريم مسلمانان را به رعايت اين خصلت بزرگ و با ارزش دعوت كرده است «لقمان به فرزند خود گفت: اي پسر من در راه رفتن خود ميانه رو باش، و صدايت را آهسته ساز كه بدترين آوازها بانگ درازگوشان است»
- پرهيز از بيهوده گويي: ادب اقتضاي آن را دارد كه گوينده در گفتار خود از سخنان لغو و بيهوده دوري نموده و كلمات شيوا و مفيد را به زبان آورد. بيهوده گويي يكي از اخلاق ناپسند است كه ايزد منان دوري از آن را يكي از ويژگيهاي مؤمنان برشمرده است: «مؤمنان رستگار شدند و آنان كه از بيهوده روي گردانند». در قرآن كريم براي هر گفت و شنودي، نوع و شيوه اي خاص از گفتار توصيه شده، مانند قول حسن، قول معروف، قول كريم و استفاده از بعضي شيوه ها مانند مكالمه با صداي بلند مورد نهي قرار گرفته است.
- استواري كلام: با پايه و اساس سخن گفتن را خداوند متعال به مؤمنان دستور مي دهد و به آنان تأكيد مي كند كه اين گونه با يكديگر سخن بگويند: «اي كساني كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و سخني استوار گوييد».
- سوژه به دشمن ندادن: بر مؤمنان لازم است علاوه بر استوار سخن گفتن؛ به گونه اي تكلم كنند كه كفار، مشركان و منافقان آنان را به استهزا نگيرند و به عبارت ديگر، مؤمنان بايد با يكديگر به گونه اي سخن بگويند كه سوژه به دشمن ندهند. »

- سخن گفتن با پدر و مادر: قرآن كريم براي پدر و مادر مقام و جايگاه بلندي را قائل است و در آيات 23 و 24 سوره مباركه اسراء دستورهاي بسيار مهمي را به فرزندان مي دهد كه پاره اي از آنها را ياد آور مي شويم:
الف) از به كار بردن كلماتي كه خلاف ادب و احترام است مانند گفتن كلمه «اف» كه ناراحتي فرزند را مي رساند خودداري نمايند: «به آنها حتي اف مگو»
ب) از گفتن كلماتي كه باعث رنجش آنان مي شود بپرهيزند، مانند داد زدن و يا درشت سخن گفتن با آنان: «به آنان پرخاش مكن»
ج) بر فرزندان لازم است با پدر و مادر، شايسته و با بزرگواري و كريمانه سخن بگويند و از به كار بردن كلمات زشت و ناشايست بپرهيزند: «و با آنان سخني شايسته بگوي»
د) بر فرزندان واجب است با پدر و مادر متواضعانه سخن بگويند و از به كار بردن كلمات و سخنان متكبرانه دوري نمايند: «و از سر مهرباني، بال فروتني بر آنان بگستر»
ه) بر فرزند است كه از خداي تعالي براي والدين خود طلب خير و براي آنان دعا كند و رحمت و آمرزش پروردگار را خواستار شود: « و بگو پروردگارا، آن دو را رحمت كن، چنان كه مرا در خردي پروردند».
- سخن گفتن با فرزندان: قرآن بر والدين لازم مي داند در گفت و شنود با فرزندان خود، نكاتي را رعايت كنند كه در اينجا به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم:
الف) ادب، مهرباني و دلسوزي: در آيات مختلف قرآن، پيامبران الهي مانند نوح، ابراهيم، يعقوب و لقمان(ع) فرزندانشان را با كلمه «يابني» مورد خطاب قرار داده اند و اين كلمه، علاوه بر اين كه رعايت ادب را نسبت به فرزند همراه دارد، دلسوزي و شفقت را نيز مي رساند.
ب) اندرز و نصيحت: داستانهاي مختلفي را كه قرآن مجيد از پيامبران الهي(ع) نقل كرده است، بيان كننده اين مطلب است كه بزرگواران، فرزندانشان را با استفاده از بهترين روش، يعني مؤدبانه و با مهرباني و دلسوزي، موعظه، نصيحت و پند و اندرز داده و خطرات دنيايي و آخرتي كردار و پندار را به آنان گوشزد مي كردند: «و ياد كن هنگامي را كه لقمان به پسر خويش - در حالي كه وي را اندرز مي داد - گفت: اي فرزندم، به خدا شرك مياور كه به راستي شرك ستمي بزرگ است».


- گفتار مسؤولان: در جامعه اسلامي انسانها داراي حقوق خاص خود مي باشند و سخن مؤمنان بايد به گونه اي باشد كه حق انسانها را به ايشان برساند، نه اين كه حق آنان را از بين ببرد، به خصوص افرادي كه كلام آنان زمينه نفع و زيان را براي ديگران به بار مي آورد، مانند سخن مسؤولاني چون قاضي، شاهد، داور و كارشناسان و...
قرآن مجيد به اين گونه افراد دستور مي دهد عادلانه سخن بگوييد: «و چون به داوري يا شهادت سخن گوييد، دادگري كنيد (و عادلانه سخن بگوييد)، هر چند (درباره)خويشاوند (شما) باشد».

علامه طباطبايي(ره) در اين باره مي گويد: بايد مراقب گفتارهاي خود باشيد، و زبان خود را از حرفهايي كه براي ديگران نفع يا ضرر دارد حفظ كنيد، و عاطفه قرابت و هر عاطفه ديگري شما را به جانبداري بي جا از احدي وادار نكند.

- سخن گفتن شاگرد و استاد با يكديگر: قرآن كريم براي گفتگوي شاگرد و استاد با يكديگر دستورهايي مي دهد كه بيشتر در آيات 65 - 78 سوره مباركه كهف، در گفتگوي حضرت موسي(ع) (به عنوان شاگرد) با حضرت خضر(ع) (به عنوان استاد) نمود پيدا كرده است. شيوه هاي سخن گفتن شاگرد با استاد را كه در اين آيات نمود مي يابد، مي توان اين گونه برشمرد:
الف) رعايت ادب و فروتني: موسي(ع) در گفتگو با معلم خود، با كمال ادب و فروتني سخن گفت، زيرا از معلم خويش اجازه گرفت و به صورت پرسشي با او سخن گفت: «من از تو پيروي مي كنم؟ تا از آنچه به تو تعليم داده است و مايه رشد و صلاح است به من بياموزي؟»
ب) پاسخ استاد را مؤدبانه گفتن: آنگاه كه خضر(ع) به موسي(ع) گفت: «تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر كني»، شاگرد با كمال ادب و احترام پاسخ استاد خويش را داد و گفت: «ان شاءا... مرا شكيبا خواهي يافت». جمله «خواهي يافت» و موكول كردن آن به مشيت الهي، ادب موسي در مقابل معلم را بيان مي كند.
ج) در هنگام لغزش و اشتباه از معلم عذر خواستن: وقتي موسي(ع) شرط استاد را به اشتباه زير پا نهاد و بدين گونه لغزشي از او سر زد، با عباراتي مؤدبانه (آيات 73 و 74 سوره مباركه كهف) از معلم خود عذر خواهي كرد.
- شيوه سخن گفتن استاد با شاگرد: بر معلم لازم است علاوه بر رعايت ادب در گفتار خويش به چند نكته ديگر نيز توجه كند:
الف) لغزشهاي شاگرد را به او گوشزد كردن: خضر(ع) در سه مورد كه شاگردش اشتباه كرد، گاهي با جمله «آيا نگفتم كه تو هرگز نمي تواني همپاي من صبر كني» و در آخر با جمله «اين بار ديگر وقت جدايي ميان من و توست» لغزشهاي شاگرد را به او گوشزد كرد.

ب) با آن كه حضرت خضر(ع) در ابتدا با شاگرد خود شرط كرده بود كه از او سؤالي نكند، ولي در پايان به او فرمود: «بزودي تو را از تأويل آنچه نتوانستي بر آن صبر كني آگاه خواهم ساخت» و به تمام سؤالات موسي(ع) پاسخ داد

- شيوه سخن گفتن زنان با نامحرمان: خداوند متعال، خطاب به زنان پيامبر(ص) چنين مي فرمايد: «اي همسران پيامبر، شما مانند هيچ يك از زنان (ديگر) نيستيد، تقوا پيشه كنيد، پس به ناز سخن مگوييد تا آن كس كه در دلش بيماري است طمع ورزد و گفتاري شايسته گوييد». از آيه شريفه استفاده مي شود كه بر زنان لازم است در سخن گفتن با نامحرمان افزون بر رعايت آداب گفتار، دو نكته ديگر را نيز عملي سازند:
الف) خضوع در گفتار، به گونه اي كه سخن ايشان اشاره به فروتني، تسليم و فرمانبرداري بدون قصد را داشته باشد .
ب) بر ايشان لازم است با «قول معروف» و كلام شناخته شده با نامحرمان تكلم نمايند، به گونه اي كه سخن ايشان موجب آرامش و اطمينان شنونده شود، نه باعث اضطراب و تشويق خاطر او، سخني زيبا و به دور از اشاره به فساد، سخني كه شرع و عرف اسلامي آن را شايسته و پسنديده مي داند و آن كلام، موافق با دين و اسلام است.
[SPOILER]
گردآوري تنظيم: بهلولي
برگرفته از سايت ايسنا و راه نجات
[/SPOILER]

سخنور و سخنوری
سخنور بهنگام انتخاب موضوع اصول چهارگانه زیر را:

چه بگویم-چگونه بگویم-چرا بگویم-چه وقت بگویم.
باید در سخن‌رانی در نظر گیرد و بر این چهارپایه سخنرانی را استوار سازد [SPOILER]
خداوند انسان را آفرید و به او بیان آموخت‌ تا از محنت سکوت و تنهائی برهاندش.کتب آسمانی‌ سخنور کسی است که،ساده،روان و گیرا سخن بگوید.موفقیت هر فرد بسته به تأثیر شخصیت او بر دیگران است و شاخص این شخصیت بیان خوب و قوه نطق و سخنوریست.در همان اولین برخورد اگر زبانی گویا و بیانی رسا داشته باشیم بدان شخصیت می‌افزائیم و چنانچه‌ گفتاری ضعیف و لسانی ناتوان،از آن شخصیت می‌کاهیم.بنابرین شخصیت و قدرت بیان،دو اصل مرتبط به یکدیگر و دو عامل مؤثر پیشرفت در زندگیست.بزرگان از میان کسانی برخاسته‌اند که نطق قوی داشته و از این راه توانسته‌اند در دل دیگران رخنه کنند.سخنوری امری نیست‌ که با علم کلاس و مطالعه بتوان آموخت بلکه کاریست که با عمل و تکرار و اصرار باید فرا گرفت.


هیچگاه در آغاز سخن‌رانی زبان به پوزش نگشائید؛سخنور باید سخن را با کلامی موزون‌ و محکم آغاز نماید؛بیان جملاتی در شروع سخن از قبیل:«عذر میخواهم از این‌که چند دقیقه‌ای وقت حضار را می‌گیرم»یا مثلا«مجال کافی برای تهیه این سخن‌رانی نداشتم»جز اینکه از ارزش سخن بکاهد و شنونده را از همان آغاز وازده نماید،ثمرهء دیگری نخواهد داشت.سخن‌رانی متضمن نکاتی مفید و آموزنده باشد و این اصل را باید قبلا با انتخاب‌ موضوعی که این نیاز را برآورد در خاطر داشت و از تکرار جملات ممل و الفاظ مخل که روح‌ شنونده را کسل سازد دوری باید جست.آرامش ظاهری،ممانعت و اصالت حرکات سخنور، در تأثیر سخنش بسیار خیل است.سخنور شایسته کسی است که بیانش صریح و علم و ایمانش به سخنی‌ که میگوید در حالاتش منعکس باشد.
برای ایراد سخن‌رانی منابع گوناگونی موجود است و از مجموعهء موضوعهای مختلف‌ که در اطراف و در اطراف و در دسترس ما است میتوان مطابق ذوق خود موضوعی را برای سخن‌رانی‌ انتخاب نمود.اصولا سخن‌ران ورزیده کسی است که اهل مطالعه باشد-رغبت مطالعه را باید در اشخاص بیدار نمود-چون مطالعهء وسیع،منبع اطلاعات را غنی و شخص را راغب به سخن‌ گفتن میسازد.سخنور بهنگام انتخاب موضوع اصول چهارگانه زیر را:

چه بگویم-چگونه بگویم-چرا بگویم-چه وقت بگویم.
باید در سخن‌رانی در نظر گیرد و بر این چهارپایه سخنرانی را استوار سازد و پس آن را به معجون‌ عشق و علاقه و ظرافت و لطافت بیامیزد تا از بیان خود نتیجه مطلوب گرفته اثر آن را آشکارا در چشم شنونده مشاهده کند.سخنور با قریحه،شیوا و رسا سخن میگوید و از آنجا که آدمی ساخته‌ و پرداختهء عواطف و احساسات است،با رعایت این جنبه و حس زیبائی شنونده نیز،در عین قوت

و رسائی و توجه و اصوات کلمات،هر لفظ را بدرستی تلفظ و جملات را پرطنین و خوش آهنگ‌ ادا می‌نماید.
خوش پوشی و آراستگی و علاقه و توجه به ظاهر خود،مستمع را برای استماع سخن‌رانی‌ برغبت می‌آورد و سخن زمانی اثر مطلوب در شنونده می‌بخشد که شنونده آشنائی و اطلاع گوینده‌ را به اصول فن سخنوری حس کند.چه نیکوتر که خود سخنور مقام سخنوری را محترم شمارد و بهنگام نطق در حالیکه بیانش صمیمانه و لحنش ملایم و دوستانه است،با فروتنی و خوش روئی‌ علاقه و احترام خود را به شنونده ظاهر سازد و حس اعتماد و اطمینان مستمع را از این راه جلب‌ نموده،کلامش را مؤثرتر در دل شنوندگان بنشاند.یک سخنور خوب و با ذوق بایستی روح و اندیشه شنونده را زیر سلطه و نفوذ خود بگیرد.
حال یادآوری این نکته نیز لازم است که تا سخنور به حس انتقاد از خود آراسته نگردد، سخنش به کمال نگراید و سخنوری توانا نشود؛زیرا هر سخنور خوب در آغاز شنونده‌ای خوب‌ بوده است.برای توجه علاقه‌مندان،اصول فن سخنوری را در جملاتی کوتاه به ترتیب زیر بیان میکند:
با سیمائی گشاده و متبسم با شنوندگان روبرو شوید.
به سخن‌رانی و میز خطا به اهمیت و احترام قائل شوید.
در انتخاب موضوع رعایت مقام و مکان و زمان بنمائید و نیز عقیده حاضران را ارج گزارید.
ترتیب فصول و نظم گفتار را در سخن‌رانی بخاطر بسپرید.
به اصل مطلب بپردازید،در گفتار خود صریح باشیدو به مغالطه‌نپردازید.
سخن را موجز و مؤثر بیان کنید؛حوصله حضار و وقت را از یاد نبرید.
زیر و بم صدا و آهنگ کلام را در نظر داشته،سخن را بیجان و یکنواخت ادا نکنید.
نطق را با لطائف و ظرائف بیامیزید و به چاشنی شعر و داستان دلچسب سازید.
سخن را روان و طبیعی بیان کنید و به گرمی و یکرنگی درآمیزید.
ایمان خور دا به حقیقت و واقعیت گفتارتان عیان سازید.
با وقف و سکوتهای بموقع،حالت انتظار و توجه در شنوندگان ایجاد نمائید.
بیان خود را با استفاده از الفاظ و لغات گونه گون و فراوان غنی‌تر سازید.
حس دوستی و احترام خود را به شنونده با نگاه مستقیم و آشنا به او آشکار سازید و این‌ حالت را تا بأخر حفظ نمائید.
و بالاخره در پایان کار بخاطر بسپریم که هدف از سخن‌رانی،قدرت بیان و توصیف مطلبی‌ است که اثر آن را باید در پاسخ از قضاوت شنونده انتظار داشت.

منبع :
نشریه یغما » مرداد 1349 - شماره 263 [/SPOILER]


[h=2]سبک زندگی[/h]
سبک زندگی؛ ‌«««زمینه ساز تمدن‌سازی اسلامی »»» سبک...

به نظر من بیان قران بسیار قاطعانه در عین نرمش، فصیح و بلیغ ،جامع و کامل است . همان گونه که در ایه 17 سوره مبارکه قمر امده
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ همچنین ویژگی یک گفتگوی احسن امده است . همچنین نحوه سخن گفتن بر اساس مخاطب تعیین شده ، چون در جایی مخاطب خداوند یا ایها الذین آمنوا ؛
یا ایها الناس و........هستند .

خداوند به همه ماتوفیق عمل دهد

[h=2] ای که دستت می‌رسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار[/h] کلامی زیبا از شیخ بهایی پیرزنی در خواب , خدا رو دید و به او گفت :خدایا من خیلی تنهام . آیا مهمان خانه من می شوی ؟ خدا قبول کرد و به او گفت که فردا به دیدنش خواهد رفت. پیرزن از خواب بیدار شد با عجله شروع به جارو کردن خانه کرد. رفت و چند نان تازه خرید و خوشمزه ترین غذایی که بلد بود پخت.سپس نشست و منتظر ماند... چند دقیقه بعد در خانه به صدا در آمد.پیر زن با عجله به طرف در رفت آن را باز کرد پیر مرد فقیری بود. پیرمرد از او خواست تا به او غذا بدهد. پیر زن با عصبانیت سر فقیر داد زد و در را بست. نیم ساعت بعد باز در خانه به صدا در آمد. پیر زن دوباره در را باز کرد: این بار کودکی که از سرما می لرزید از او خواست تا از سرما پناهش دهد. پیر زن با ناراحتی در را بست و غرغر کنان به خانه بر گشت. نزدیک غروب بار دیگر در خانه به صدا در آمد. این بار نیز پیرزن فقیری پشت در بود. زن از او کمی پول خواست تا برای کودکان گرسنه اش غذا بخرد. پیر زن که خیلی عصبانی شده بود با داد و فریاد پیر زن را دور کرد. شب شد ولی خدا نیامد پیرزن نا امید شد و رفت که بخوابد و در خواب بار دیگر خدا را دید... پیرزن با ناراحتی گفت: خدایا مگر تو قول نداده بودی که امروز به دیدنم خواهی اومد ؟ خدا جواب داد: بله من سه بار آمدم و تو هر سه بار در را به رویم بستی...
همه شب نماز خواندن/ همه روز روزه رفتن/ همه ساله از پی حج سفر حجاز کردن/ زمدینه تا به کعبه سر وپا برهنه رفتن/ دو لب از برای لبیک به گفته باز کردن/ شب جمعه ها نخفتن، به خدای راز گفتن/ ز وجود بی نیازش طلب نیاز کردن/ به مساجد و معابد همه اعتکاف کردن/ ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن/ به حضور قلب ذکر خفی و جلی گرفتن/ طلب گشایش کار ز کارساز کردن/ پی طاعت الهی به زمین جبین نهادن/ گه و گه به آسمان ها سر خود فراز کردن/ به مبانی طریقت به خلوص راه رفتن/ ز مبادی حقیقت گذر از مجاز کردن/ به خدا قسم که هرگز ثمرش چنین نباشد/ که دل شکسته ای را به سرور شاد کردن/ به خدا قسم که کس را ثمر آنقدر نبخشد/ که به روی نااميدي در بسته باز کردن......................

شکایت اعضای بدن از "زبان"

دوشنبه ۴ آذر ۱۳۹۲ ساعت ۱۰:۳۱
تو را به خدا سوگند كه (ناروا را در حقّ ما روا مدار) و ما را به مشقّت ميفكن!

عرش نیوز:
ابو حمزه ثمالى از امام زين العابدين عليه السّلام روايت كرده است كه فرمود:
زبان آدمى (فرزند آدم) به هنگام صبح، به (ساير) اعضاى او سر مى‏ زند و احوالپرسى مى‏ كند و هر روز بر اعضاى بدنش مشرف مى‏ شود و مى‏ گويد در چه حالى (شب را) صبح كرديد؟! مى‏ گويند: به خير و خوبى است به شرط آنكه تو (دست از سر ما بردارى) و ما را به خود رها كنى؟

و نيز به او مى‏ گويند: تو را به خدا سوگند كه (ناروا را در حق ما روا مدار) و ما را به مشقّت ميفكن! (و ترديدى در اين نيست كه) به خاطر تو، ثواب و پاداش (اخروى و افزونى نعمت و روزى در دنيا) به ما مى‏ رسد، و به سبب توست كه كيفر مى‏ شويم.

منبع:پاداش نيكيها و كيفر گناهان / ترجمه ثواب الأعمال، ص ۶۰۱ .

افکار

همینجوری

نترسید، در جمع صحبت کنید!

درجاتی از خجالتی بودن یا اضطراب در موقعیت‌های اجتماعی در بسیاری از افراد دیده می‌شود، اما شدت ناراحتی و اضطراب در مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی، به اندازه‌ای است که در زندگی روزمره، این افراد را با مشکلات جدی مواجه می‌کند

عرش نیوز:
سارا وارد خانه که شد، بدون این که با کسی حرفی بزند به اتاقش رفت و شروع کرد به گریه کردن. بدشانسی‌ها دوباره شروع شده بود. یک ماه مانده به امتحانات، استاد یکی از دروس، سر کلاس گفته بود که ارائه کنفرانس اجباری است و این یعنی سارا باید درسش را حذف کند. سارا ۲۴ ساله و دانشجویی نمونه است و نمره‌های بسیار بالایی می‌آورد، جز در دروسی که به کنفرانس یا ارائه شفاهی نیاز دارد.

در کل، حضور در کنار افراد غریبه او را مضطرب می‌کند، مخصوصاً وقتی قرار باشد غریبه‌ها درباره او قضاوتی داشته باشند. سارا از رفتن به مهمانی پرهیز می‌کند، از ۱۴ سالگی تا به حال، در مکان‌های عمومی غذا نخورده است، کار نمی‌کند (دوست دارد شغلی داشته باشد، ولی حتی فکر ارتباط با افراد غریبه و ارزیابی شدن از طرف آن‌ها برایش عذاب‌آور است) و نمی‌تواند به تنهایی خرید کند. چند بار هم قرار بود برای سارا خواستگار بیاید، ولی خانواده نتوانست او را راضی کند. وقتی سارا در یکی از این موقعیت‌ها قرار می‌گیرد، همه چیز به هم می‌ریزد. صورتش قرمز می‌شود، صدایش می‌لرزد، قلبش به تپش می‌افتد، تمرکزش را از دست می‌دهد و بدتر از همه این که احساس دل‌شوره و نگرانی بسیار شدیدی به سراغش می‌آید و فکر می‌کند که دیگران او را به چشم یک احمق می‌بینند. این حالت‌ها آن قدر شدید و ناراحت کننده است که از مدت‌ها قبل تصمیم گرفته تا جایی که می‌شود، از موقعیت‌های اجتماعی اجتناب کند.

این اختلال از رایج‌ترین اختلال‌های روان‌شناختی است و در زنان، بیشتر از مردان شایع است. مبتلایان به این اختلال، می‌توانند در یک موقعیت یا همه موقعیت‌های اجتماعی، احساس اضطراب و پریشانی کنند. درجاتی از خجالتی بودن یا اضطراب در موقعیت‌های اجتماعی، در بسیاری از افراد دیده می‌شود و اسم آن را خجالتی بودن می‌گذاریم. اما شدت ناراحتی و اضطراب در مبتلایان به اختلال اضطراب اجتماعی، به اندازه‌ای است که در زندگی روزمره، این افراد را با مشکلات بپذیرید که برخی از تجربه‌های اجتماعی، ناخوشایند است. هر کسی ترجیح می‌دهد در موقعیت‌های ناخوشایند قرار نگیرد. ولی اگر بخواهید زندگی خود را بر پایه اجتناب از این موقعیت‌ها برنامه‌ریزی کنید، روز به روز دایره زندگی شما تنگ‌تر خواهد شد.

جدی مواجه می‌کند. مثل سارا که فرصت ازدواج و کارکردن را به علت این اختلال از دست می‌دهد. اگر شما هم به این مشکل دچار هستید، می‌توانید برای کاهش اضطراب خود در محیط‌های اجتماعی، از راهبردهایی که در ادامه می‌خوانید استفاده کنید. باید دقت داشته باشید که این راهکارها در طولانی مدت و با تمرین زیاد، اثربخش خواهد بود.

از توانایی‌های خود اطمینان پیدا کنید

اگرچه بسیاری از افراد خجالتی و یا مبتلا به اضطراب اجتماعی، در زمینه مهارت‌های اجتماعی مشکل قابل ملاحظه‌ای ندارند، اما برخی از آن‌ها از کمبود مهارت‌های اجتماعی رنج می‌برند. در گام نخست، بررسی کنید که شما جزو کدام یک از آن دو دسته هستید. آیا مهارت‌های کافی را دارید؟ مثلاً شاید علت خراب کردن آخرین سخنرانی شما این بوده که به علت اضطراب زیاد، فرصت نکرده بودید بر موضوع بحث، تسلط کافی پیدا کنید. در این صورت، کسب مهارت‌های اجتماعی مانند مهارت شروع مکالمه، تنظیم تن صدا، برقرار کردن ارتباط چشمی، نه گفتن و رفتار غیرکلامی می‌تواند بسیاری از مشکلات شما را حل کند. برای ارزیابی این موضوع می‌توانید از دوستان صمیمی خود کمک بگیرید. همچنین می‌توانید با تمرین جلوی آینه و یا ضبط تصاویر خود، نقص‌های خود را تشخیص دهید.

کنار بیایید

بپذیرید که برخی از تجربه‌های اجتماعی، ناخوشایند است. هر کسی ترجیح می‌دهد در موقعیت‌های ناخوشایند قرار نگیرد. ولی اگر بخواهید زندگی خود را بر پایه اجتناب از این موقعیت‌ها برنامه‌ریزی کنید، روز به روز دایره زندگی شما تنگ‌تر خواهد شد. اضطراب ناشی از برخوردهای اجتماعی، منفی و ناخوشایند هستند، نه وحشتناک و غیرقابل تحمل. موارد شدیدتر از این را هم تحمل کرده‌اید، چون خود را مجبور به انجام آن می‌دانستید. تا زمانی که اجتناب کردن را به عنوان یک راه حل ساده برای مشکلات خود بدانید، اوضاع هیچ‌گاه بهتر نخواهد شد. به خاطر داشته باشید هرچه از یک موقعیت (چه اجتماعی، چه غیراجتماعی) فرار کنید، در طولانی مدت، ترس شما بیشتر خواهد شد و از طرف دیگر هرچه بیشتر در معرض آن قرار بگیرید، اضطراب شما کاهش خواهد یافت؛ همان‌طور که در روزهای اول رانندگی، دو دستی فرمان را می‌گرفتید و مدام نگران بودید، و الان در حین رانندگی، شاید تخمه هم می‌شکنید و با تلفن همراه هم صحبت می‌کنید!

فاجعه نسازید!

در میان مبتلایان به اضطراب اجتماعی، فاجعه‌سازی بسیار متداول است: «اگر در وسط جلسه رسمی تپق زدم چی؟ همه فکر می‌کنند بی‌کفایتم. اگر شانس بیاورم و اخراجم نکنند، حتماً مرتبه شغلی‌ام را پایین می‌آورند، دیگر کسی روی من حساب نمی‌کند...» تعجبی ندارد اگر فردی با چنین افکاری، چنان مضطرب شود که از همکارش بخواهد به جای او در جلسه شرکت کند.

اگر فرد دیگری در جلسه تپق بزند یا صورتش قرمز بشود، شما فکر می‌کنید بی‌کفایت است، یا این که کمی هول شده؟ اگر کسی در یک مهمانی نتواند به سوال شما جواب درستی بدهد، شما فکر می‌کنید دست و پایش را گم کرده؟ ممکن است گاهی دیگران درباره شما نظر منفی داشته باشند، این موضوع چقدر در زندگی شما تأثیرگذار است؟ شکی نیست که برخی از موقعیت‌های ممکن است شرایط، آن طور که انتظار داشتید پیش نرود. اسم این رویداد را شکست نگذارید. مواجهه شما با چیزی که از آن می‌ترسید، صرف نظر از این که موفق شوید یا نه، یک پیروزی است. با افزایش تجربه، در موقعیت‌های دیگر، عملکرد بهتری خواهید داشت.

اجتماعی، تأثیر بیشتری در زندگی شما دارند. سعی کنید همواره به مشکلات خود، منطقی نگاه کنید.

واقع‌بین باشید

بسیاری از افراد، معیارهای بالای اجتماعی برای خودشان ترسیم می‌کنند و به هیچ عنوان حاضر نیستند از آن‌ها کوتاه بیایند. اگر به آن‌ها بگوییم که هدفتان واقع‌بینانه نیست، احتمالاً می‌گویند: «هدف‌های کوچک به چه درد می‌خورد؟ هدف‌های بزرگ باعث می‌شود بیشتر تلاش کنی. همیشه باید یک وجب آن طرف جوی را نگاه کنی و بپری!». این افراد به این موضوع دقت نمی‌کنند که هدف‌های غیرواقع‌بینانه، چه اضطرابی به آن‌ها وارد می‌کند و چقدر موجب ناامیدی می‌شود. واقع‌بین باشید. با توجه به مهارت‌های فعلی و میزان اضطرابی که تجربه می‌کنید، هدف‌های واقع‌بینانه‌ای برای خود ترسیم کنید و برای رسیدن به آن‌ها، حداکثر تلاش خود را انجام دهید.

در موقعیت قرار بگیرید

تمامی راهکارهای ارائه شده تا به این جا، مقدمه‌ای است برای رسیدن به این مرحله. هیچ کس با مطالعه درباره شنا، شناگر ماهری نشده است. شما هم برای کاهش اضطراب و بهبود عملکرد خود در موقعیت‌های اجتماعی، باید با چنین موقعیت‌هایی مواجه بشوید. برخی از شما چندین بار تلاش کرده‌اید تا با ورود به موقعیت‌های اجتماعی، از اضطراب خود بکاهید، ولی موفق نشده‌اید. این موارد می‌تواند موجب افزایش احتمال موفقیت شما شود:

از موقعیت‌های ساده‌تر شروع کنید

شاید یکی از علل موفق نبودن شما در تجربه‌های قبلی این بوده که از موقعیت دشواری شروع کرده‌اید. می‌توانید به نسبت ترس‌هایی که دارید، فهرستی تهیه و تمرین را از موقعیت‌های ساده آغاز کنید. هر تمرین باید آن قدر تکرار شود که دیگر برای شما اضطراب شدید نداشته باشد. چند مورد ساده مانند: خرید کردن اجناس ساده که احتیاجی به صرف زمان زیادی ندارد، پرسیدن ساعت از یک عابر، پرسیدن یک سوال از پیش تعیین شده در کلاس و ...

خلاقیت به خرج دهید

بعد از این که هر یک از این تمرین‌ها برایتان ساده شد، سعی کنید همان تمرین را به گونه‌ای انجام دهید که دشوارتر از قبل شود، مثلاً وقتی مغازه‌دار نوشابه شما را آورد، بپرسید نوشابه رژیمی دارد یا نه.

به یک بار و دو بار اکتفا نکنید

این اضطراب، سال‌ها با شما زندگی کرده است و به این سادگی، دست از سر شما برنمی‌دارد. هر تمرین را چندین و چند بار تکرار کنید.

به موفق نشدن هم فکر کنید

ممکن است شرایط، آن طور که انتظار داشتید پیش نرود. اسم این رویداد را شکست نگذارید. مواجهه شما با چیزی که از آن می‌ترسید، صرف نظر از این که موفق شوید یا نه، یک پیروزی است. با افزایش تجربه، در موقعیت‌های دیگر، عملکرد بهتری خواهید داشت.

با انجام مکرر مواجهه‌های اجتماعی، به تدریج متوجه خواهید شد که دیگران آن طور که فکر می‌کردید، متخاصم و ایرادگیر نیستند. ما ایرانی‌ها بیشتر از آن چه تصور کنید، خون‌گرم هستیم. اگر این راهکارها را استفاده کردید و پیشرفتی نداشتید، احتمالاً شدت اضطراب شما خیلی زیاد بوده و یا مشکل دیگری بر سر راهتان است. در چنین مواردی می‌توانید از یک روانشناس مجرب کمک بگیرید.

گنجشک و خدا

روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: "می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد. " و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست. "
گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟ و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: " ماری در لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی. "گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. "
خدا گفت: " و بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی. "
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد.
پایان

[h=1]جواب سلام را با علیک بده/نصایح حکیمانه[/h] هیچ وقت هیچ چیز و هیچ کس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی ،یک روزی ، یک جوری ، یک جایی به تو باز می گردد

جواب تشکر را با تواضع،
جواب کینه را با گذشت،
جواب بی مهری را با محبت،
جواب ترس را با جرأت،
جواب دروغ را با راستی،
جواب دشمنی را با دوستی،
جواب زشتی را به زیبایی،
جواب توهم را به روشنی،
جواب خشم را به صبوری،
جواب سرد را به گرمی،
جواب نامردی را با مردانگی،
جواب همدلی را با رازداری،
جواب پشتکار را با تشویق،
جواب اعتماد را بی ریا،
جواب بی تفاوت را با التفات،
جواب یکرنگی را با اطمینان،
جواب مسئولیت را با وجدان،
جواب حسادت را با اغماض،
جواب خواهش را بی غرور،
جواب دورنگی را با خلوص،
جواب بی ادب را با سکوت،
جواب نگاه مهربان را با لبخند،
جواب لبخند را با خنده،
جواب دلمرده را با امید،
جواب منتظر را با نوید،
جواب گناه را با بخشش،

اهمیت فرهنگ گفتگو از نظر قرآن کریم
[

برخی از فلاسفه تمایز انسان با سایر موجودات راناطق بودن و توانایی گفتگو معرفی میكنند، و در تعریف انسان میگویند:"انسان حیوانی است ناطق"، در راستای الرحمن علم القرآن خلق الانسان علمه البیان (سوره الرحمن آیات 1-4) است. یعنی خلقت انسان و سپس عرضه توانایی "بیان "، برجستهترین ویژگی انسان است كه خداوند پس از خلقت انسان، به عنوان یك موهبت از سوی خود به انسان ارزانی داشت. توانایی انسان در گفتگو و بیان آن چه میداند. "علم الانسان ما لم یعلم"( علق - 5) است. مقام بیان و سخنوری نزد اندیشهورزان به اندازهای است كه، تنها ویژگی ممتاز انسان بعنوان موجودی كه میاندیشد، از سایر موجودات قلمداد میشود. چه آنكه از نظر زبان شناسیو فرهنگشناسی اندیشه چیزی نیست جز حاصل كنشهای زبانی. اما به نظر میرسد آنچه كه این تمایزرا بارزتر میسازد و شكاف عظیمی در بین انسان و سایر جانداران ایجاد میكند،پیامدهای ناشی از توانایی بیان و گفتگوست كه به تعبیری میتوان آن رابه دو بخش عملی و نظری تقسیم كرد.

پیامد عملی ناطق بودن، شامل نوشتن آنچیزی است كه بیان میشود و خداوند به همین ویژگی قسم میخورد: "ن والقلم و مایسطرون "( قلم - 1). ویژگی كه ما هرگز در سایر موجودات مشاهده نكردهایم. سپس خواندن آنچه كه نگارش میكنند. "خواندن"؛ بعنوان مقدسترین واژه، اولین كلامی است كه خداوند در پیام خود به محمد(ص) ابلاغ میكند: "اقراباسم ربك الذی خلق"( علق - 1). پیامدنظری آن،تبادل اندیشه و احساس به صورت گفتگو، (توانایی انتقال اندیشه و عاطفه و احساس) به دیگری است. توانایی در شنیدن نظرات و عقاید دیگران و تفكر و تامل در آن چنانچه قرآن میفرماید:. .. فبشرعبادالذین یستعمون القول فیتبعون احسنه اولئك الذین هداهم الله واولئك هم اولوالباب(زمر - 18). این آیه بندگانی را كه ظرفیت شنیدن هر سخنی را داشته و با تفكر و تامل بهترین آنها را گزینش میكنند بشارت میدهد، تحسین میكند، و برای آنها دو ویژگی متمایز قائل میشود. اول اینكه، آنها كسانی هستند كه تحت هدایت خداوند متعال قرار خواهند گرفت و دوم اینكه اینها هستند كه صاحبان خرد میباشند. زمانی افق اندیشه و خرد در فرد رشد و تعالی بیكران پیدا میكند كه دروازههای ورود هر سخن و اندیشه را بر روی خود باز گذارد، وارد گفتگو شود، گفت و شنود داشته باشد و سپس به گزینش بپردازد. بدین جهت است كه انسان با ابزارهایی كه خداوند در اختیارش قرار داده، قادر است افكار نوین و پیچیده و همچنین احساسات مخفی و پنهان خود را به شكل كلمات و واژهها به دیگران ابراز كند. آنجا كه حیوانات در جدال و تقابل هم قرار میگیرند و هیچ راهی جز حذف یكی از آنهارا در خود نمیبینند، و یا آنجا كه در انتقال خشم و نفرت خود راهی جز ریختن خون دیگری ندارند، انسانها راه دیگری بعنوان مقدسترین راه با عنوان "گفتگو" دارند. گفتگو؛ انتقال اندیشه و احساس بعنوان انسانی ترین راه حل، مورد قبول بشریت بوده و هست و هرگاه از این راه دور شده به قلمرو سایر جانداران نزدیك شده است. گفتگو به عنوان مقدسترین راه محسوب میشود چرا كه، خداوند در انتقال حقایق و مصالح انسان همواره این راه را برگزیده است و در ارتباط با تمامی پیامبرانش اولین و بهترین راه برای انتقال اندیشه و حل اختلافها و رسیدن به یك نقطه مشترك را گفتگو میداند.

كاربرد فراوان واژهایی نظیر "قل:بگو" 315 بار و قال:گفتند،501 بار، بیانگر اهمیت فرهنگ گفت و شنود و تبادل نظر در قرآن كریم میباشد. قرآن همواره تاكید میكند كه اگر به مسئلهای اعتقاد دارید و آن را حق میدانید دلایل خود رابیاورید. این امر ناشی از اعتقاد عمیق قرآن به فرهنگ گفتگو است. آنجا كه خداوند پیامبری را میفرستد تا مردم را دعوت به آیین خود كند، در واقع راه گفتگو را برگزیده است. قرآن از همه فرق و گروهها دعوت میكند كه برای اعتقادات و اندیشههای خود دلیل بیاورند و حقانیت آن را اثبات كنند. علی رغم اینكه اعتقاد دارد كه حق در نزد خداست. به روشنی میتوان این موضوع را در این آیه دید: «ونزعنامن كل امه شهیداً قلنا هاتو برهانكم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما كانوا یفترون»(75 - قصص )ترجمه:«و از هر ملتی، فرقهای و آیینی، گواهانی را گرفتیم و گفتیم بیاورید دلایل خود را پس دانستند كه حق از آن خداست و گمشد از ایشان آنچه دروغ میبستند». در این آیه چند نكته اساسی را میتوان مشاهده كرد:

1- از تمامی فرقه ها و اقوام با اعتقادات مختلف و اندیشههای گوناگون گواهانی را برای طرح اندیشههایشان دعوت میكند و هیچ تبعیضی بین آنها قایل نمیشود و فرصت و مجال دفاع از اندیشههارا به همه اقوام و فرقهها میدهد چه آنها كه از راه حق و خدا فاصله اندكی دارند و چه آنها كه در اعتقادات خود در كفر و جهل مطلق هستند.

2- در این آیه قرآن مخاطبان خود را دعوت به مناظره و بحث وگفتگو میكند، میل و گرایش قرآن به تبادل نظر و آوردن دلایل، نشان دهنده این مسئله میباشد كه فرهنگ قرآن، فرهنگ گفتگو است. نكته بسیار جالب برخورد روان و سیال قرآن كریم با مخالفان خود میباشد. برخوردی كه از تعصب و جانبداری بی حدو اندازه جامعه عرب آن زمان كه بر سر جابجایی یك سنگ خونها میریخت، بسیار دور بود. برخوردی كه زمینه ساز فرهنگی بسیار نوین و پیشرفته در جامعه آن زمان بود و دعوت به صلح و آشتی و تأمل در افكار و اعتقادات دیگران با پشتوانه عقلی و منطق میكرد.

در این آیه، قرآن كریم با آن كه اشاره میكند، حق تنها در نزد خداست، اما دیدگاهی برابر برای نقطه مقابل قائل میشود و با آنكه میداند مخالفانش از حقیقت دور بوده و در جهل و تاریكی بسر میبرند، اما فرصت و مجال ارائه اعتقاداتشان را به آنها میدهد. حتی در صورتیكه به فكر افترا و یانیرنگ باشند و بر باطل بودن عقاید خود نیز واقف باشند. چنانچه در انتهای آیه به این مسئله اشاره میكند كه آنها در حال دروغ گفتن میباشند. همواره دیدهایم افراد هر گاه در موضع پشتیبانی و دفاع از عقاید خود سخن میگویند، با آنكه به طور مطلق اعتقاد به حقانیت اندیشههای خود ندارند ،اما این مجال و فرصت را نیز اغلب به مخالف خود نمیدهند كه وارد گفتگو شده و دلایل خود را ارائه دهد. ولی خداوند بعنوان «مطلق حق» می داند كه حق تنها نزد اوست و علی رغم اینكه از میل باطنی كسانیكه در كفر و جهل میباشند، كاملاً آگاه است، مجال ارائه دلیل را برای آنان فراهم میكند. در آیه ای دیگر، قرآن كریم شیوه برخورد با جاهلان را نیز دقیقاآموزش میدهد و صفت بندگان مخلص و عابد خود را به این شكل ترسیم میكند: « و عبادلرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»( نمل- 119) ترجمه:«بندگان عابد من كسانی هستند كه در روی زمین با تواضع و فروتنی قدم برمیدارند و هر گاه با جاهلی وارد گفتگو شدند به آنها سلام میكنند». سلام به معنای وسیع كلمه مفهومی مبنی بر سلامت درگفتگو و رفتار دارد. در واقع برخوردی مسالمتآمیز به دور از هر گونه خشونت و تندی با جاهلان را قائل میشود.

3- سومین مسئله قابل تأمل این است كه قرآن مخالفان خود را ملزم به آوردن دلایل خود میكند، پس صحبت از گفتگوهای بیاساس و موهوم نیست، صحبت از گفتگویی است كه پشتوانه آن عقل و منطق میباشد. آوردن برهان و دلیلی كه آن دیدگاه و تفكر بر آن تكیه میكند. نه گفتگوی صرفاً مبتنی بر جهل، تعصب و جانبداری. و یا سخنان بیپایه و اساسی مانند اینكه "ما دنبال روی از آباء و اجدادمان میكنیم"، و یا سخنوری و لفاظی كه در جامعه عرب آن زمان بسیار رایج بود. البته بر خداوند پوشیده نیست كه آنها جز هجویات و دروغ چیز دیگری نمیتوانند بگویند، و این برخورد محكم قرآن به التزام به گفتگوی مبتنی بر برهان و دلیل عقلی، هشداری است برای آنان كه در اندیشههای خود هیچ پایه منطقی را استوارنمی بینند تا به خود آمده و در پی تأمل و تفكر در آنچه كه به آن اعتقاد دارندباشند.

چنانچه در قرآن كریم آیات متعددی وجود دارد كه همواره مردم را دعوت به تعقل و تفكر میكند. و خود را نیز مستثنی از این قائده ندانسته و مردم را ملزم به تفكر و تعقل درباره آنچه كه حق میداند، میكند. تفكر و تدبر در آنچه كه اظهار میكند و آنچه كه ادعا میكند. "افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوبهم اقفالها" چرا در قرآن تفكر نمیكنید؟ آیا روی قلبهای شما مهر زده شده است؟ و همچنین آیه:"و لاتقف ما لیس لك به علم"قرآن، پشتوانه هر اعتقادی را تفكر و تعقل و همچنین دارا بودن دلیل و حجت روشن(سلطان) میداند. و همواره پیامبران را نیز با این ویژگی فرستاده است. به این آیات دقت كنید: « الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتهم كبر مقتاعندالله... »( غافر-35) ترجمه: آنها كه مجادله و بحث میكنند در آیات ما بدون دلیل و حجت...

« ان الذین یجادلون فی آیاتاللهبغیرسلطان آتهم ان فی صدورهم. .. »( غافر-56 )ترجمه:آنها كه در آیات ما بحث و مجادله میكنند بدون دلیل... و یا در این آیه مشاهده میكنیم كه خداوند از آنانكه به پرستش غیر خدا مشغول هستند، دلیل و حجت روشن میخواهد و در پس یك گفتگو و مباحثه است كه دلیل و برهان از بندگان مطالبه میشود. « و یعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر» ( حج – 71) ترجمه: و كسانیكه غیر خدا را میپرستند و برای آن هیچ دلیلی اقامه نكرده و علم و دانشی را ندارند،برای این ستمكاران یاوری نیست. در این آیه به خوبی بین اعتقادات بی اساس و پایه و بدون برهان و عدم دانش، پیوندی بسیار نزدیك رامشاهده میكنیم. اینكه قرآن به فرهنگ گفتگو اعتقاد دارد را در دعوتی كه هر یك از پیامبران برای رساندن پیام خود به مردم و قوم خود داشتهاند، بخوبی میتوان مشاهده كرد. برخی از آیه هایی كه در زمینه گفتگو و نوع برخورد پیامبران با كسانیكه مخالفت و مبارزه و یا مجادله با آنها داشتهاند عبارتند از:

1- گفتگو با سردمدار ظلم، طغیان و سركشی
یكی از برجسته ترین موارد كه بخوبی میتوان فرهنگ گفتگو را در این زمینه بررسی كرد، داستان موسی و فرعون میباشد. فرعون كسی است كه تمام نیروها و تواناییهای موجود در جامعه را در خود و اطرافیانش جمع كرده بود و ضعف و ناتوانی را به جامعه انتقال داده بود، «ان فرعون علی فی الارض جعل اهلها شیعهایستضعف طائفه منهم... » و همچنین كسی كه طغیان و سركشی و برتری جویی در وجود او موج میزد "اذهب الی فرعون انه ظغی". این تصویری است كه قرآن از فرعون به عنوان سمبل طغیانگری معرفی میكند. و موسی مسئولیت ابلاغ پیام خدا را به وی به عهده میگیرد. اینكه او چگونه و با چه ابزاری به برخورد و مبارزه با فرعون میرود، مبارزه با كسی كه فرهنگ او فرهنگ برتری جویی (علّو طبعی) است، و نیز قدرتمندترین ابزارها و نیروها را در اختیار داشتهاست، قابل توجه میباشد. مبارزه موسی، مبارزهای كلامی و فرهنگی كه او پیشه میكند، فرهنگ گفتگو است. تقاضای آن حضرت از برادرش هارون، به عنوان كسی كه خوش سخن و دارای بیان قوی بوده، برای همراهی و جدال كلامی با فرعون، بیانگر همین حقیقت است. زمانیكه موسی مأموریت خود را شروع میكند، تقاضایی را از خدا مبنی بر همراهی برادرش هارون را طلب میكند، دلیل این انتخاب، فصاحت و بلاغت در گفتار هارون است.

به این آیه توجه كنید:"واخی هرون هوافصح منّی لسنا فارسله معی ردءایصدقنی انی اخاف ان یكذبون"و خدایا برادرم هارون را كه ازمن در سخن گفتن فصیحتر است به كمكم بفرست تا تصدیق كند مرا، چرا كه میترسم آنها من را تكذیب كنند. « ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین »( مومنون – 45) همراهی هارون با موسی به دلیل ویژگیها و توانائیهای خاصش میباشد.

با توجه به این آیات معلوم میشود كه موسی در ابتدا قصد داشته بوسیله گفتگو با فرعون، او را دعوت به راه راست و پرهیز ازاین همه ظلم و ستم كند آیات 10 - 13 سوره الشعراء نیز تاییدی بر این موضوع میباشد: « و اذنادی ربك موسی ان ائت القوم الظالمین * قوم فرعون الا یتقون * قال رب انی اخاف ان یكذبون * ویضیق صدری و لا ینطلق لسانی فارسل الی هرون » ترجمه: و زمانی كه ما به موسی ندا دادیم كه به سمت قوم ظالم برو* چرا كه قوم فرعون پرهیزكاری نمیكند* و موسی گفت میترسم كه مرا تكذیب كنند* وتنگ شود سینهام و روان نگردد زبانم، پس فرستادیم هارون را. و در دنباله این آیه خداوند به موسی میگوید كه :« فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین » ترجمه: پس درآیید برفرعون و بگویید كه ماییم فرستاده خدا. این آیه نیز ما را به این موضوع رهنمون میسازد كه فرمان خدا و ماموریت موسی و هارون ابتدا گفتگو با فرعون و معرفی خداوند جهانیان بوده است.

موضوع مهم و قابل تأمل دیگری در این ارتباط، دعای بسیار معروفی است در قرآن كریم، كه مضمون آن سراسر ملاطفت و ملایمت است. این دعا در ارتباط با زمانی است كه موسی قصد رفتن به سمت فرعون را داشته، با خدای خود آن را نجوا میكند: « اذهب الی فرعون انه طغی * قال رب اشرح لی صدری * ویسرلی امری * واحلل عقده من لسانی * یفقهوا قولی * » (سوره طه آیات 23 – 28) پس در ابتدای آیه، فرعون به عنوان كسی كه گردنكشی و طغیان كرده است و فردی بسیار ظالم و ستمكار معرفی شده، در برابر موسی چه چیز از خداوند طلب میكند؟ قشون و لشكری از افراد بسیار مجرب با سلاحهای سبك و سنگین است؟خیر؛از خداوند سینهای گشاده، زبانی ملایم و خالی از عقده و گفتاری روان را مطالبه میكند. سینهای گشاده برای پذیرش آنچه كه گفته میشود و خالی از هر گونه كینه و عداوت باشد و زبانی نرم و ملایم وگفتاری روان، این همه لطافت و نرمی دربرابر كسی كه قرآن كریم او را طاغی و سركش معرفی میكند. دلیلی است بر این حقیقت كه فرهنگ "گفتگو" در قرآن از جایگاهی بسیار ارزشمند برخوردار است و تنها راه شناخته شده برای دعوت مخالفان به حقیقت و اولیترین راه مبارزه با معاندان و زورپرستان، است.

2- برخورد قرآن با یهود و نصاری زمانیكه آنها به طور مستمر با پیامبر(ص) وارد مجادله میشدند.
یهود ونصارا دائماً با پیامبر(ص) بحث و جدال میكردند و هر كدام خود را برتر از دیگری میدانستند و دیگری را تكذیب میكردند(بقره - 113). همچنین هر یك از پیامبر(ص) تقاضایی عجیب و غریب میكردند. مثلاً یكی ازتقاضاهایی كه یهودیان از رسول الله (ص) داشتند این بود كه یكباره كتابی از آسمان بیاورد، همانطور كه موسی "تورات" را به یكباره آورد. یا اینكه میگفتند ما هرگز به تو ایمان نمیآوریم مگر اینكه خدا و وفرشتگان را جلوی دیدگان ما حاضر كنی تا ما آنان را مشاهده كنیم. به این مطالبات نامعقول از پیامبر(ص)، قرآن در آیات متعددی (در سوره بقره) اشاره كرده است. خداوند در قرآن كریم اعتقادات و تمایلات پنهان آنهارا افشا كرده و میفرماید: «دوست دارند كه شما را به سوی كفر برگردانند، بعد ازاینكه ایمان آوردید، از روی حسادتی كه به شما دارندبا آنكه حق بر آنها آشكار و ظاهر شد»( بقره - 109). و یا در جای دیگر میفرماید:« و لن ترضی عنك الیهود و لاانصاری حتی تتبع ملتهم... »"( بقره - 120) ترجمه: یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند مگراینكه به آیین آنها درآیی". در واقع قرآن كریم به این نكته اشاره دارد كه این بحث و جدلها همه بهانه است و آنها میخواهند كه پیامبر اسلام از آیین خود دست كشیده و به آیین آنها ملحق شود. در برابر این همه برخوردهای ناصواب و ناپسند و این همه كارشكنی از سوی آنها و دروغی كه به دین خدا میبندند، قرآن كریم به این شكل با آنها مقابله میكند:« و قالوا لن دخل الجنه الا من كا هودا او نصاری تلك امانیهم قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقین » ( بقره – 111) ترجمه: می گویند كه وارد بهشت نمیشوند مگر كسانیكه یهود و نصارا هستند، اینها آروزهای آنهاست، بگو برای سخن خود دلیل و برهانی بیاوریداگر راستگو هستید". در اینجا نیز قرآن در برابر آن همه اذیت و آزار و بهتانها افتراهایی كه به دین اسلام میزدند، پیامبر را دعوت به بحث و گفتگوی با آنها كرده و به او میگوید كه به آنها بگو برای سخنان خود دلیل و برهانی را اقامه كنند. در واقع قرآن، پیامبر(ص) را دعوت به یك مبارزه كلامی با اهل كتاب میكند و از آنها دلیل و برهان برای آنچه كه ادعا میكنند طلب میكند.

3- برخورد قرآن با مشركان و كافران
یكی از موضوعات قابل توجه، موضع قرآن در برابر افكار واندیشههای كافران و مشركین است. در قرآن كریم به آیات متعددی برمیخوریم كه پیامبران ماموریت مییابند به گفتگو با اقوام خود پرداخته و دلایل خود را كه بر پایه آن این اعتقادات را دارند ابراز كنند. گفتگوی ابراهیم با قومش، زمانی كه قوم او به بتخانه میروند و مشاهده میكنند كه همه بتها جز بت بزرگ نابود شدهاند، گفتگویی همراه با واداشتن آنها به تفكر و تامل است(سوره انبیاء آیات 62-65). آنها بخاطر تفكرات ابراهیم او را در آتش میاندازند.

چند آیه در این مورد:
« و ان احد من المشركین استجارك فاجره حتی یسمع كلام الله ثم ابلغ مامنه ذالك بانهم قوم لا یعلمون » ترجمه:"و اگر یكی از مشركان به تو پناهنده شد، پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را سپس برسانش به مأمن خویش. این بدان جهت است كه آنانند گروهی كه نمیدانند".
"ام اتخذوا من دونه الهه قل هاتوا برهانكم هذاذكر من معی و ذكر من قبلی بل اكثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون" ( انبیا- 24)" ترجمه: آنها كه برگرفتند جز وی خدایانی بگو بیاورید برهان خود را. این است یادآوری آنان كه بامنند و یادآوری آنان كه پیش ازمنند بلكه بیشترشان نمیدانند حق را پس ایشان هستند روی گردانان ". " امن یبدوا الخلق ثم یعیده و من یزرقكم من السماء و الارض ءاله مع الله قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقیه ( نمل – 64)" ترجمه: آنكه آغاز كند آفرینش و سپس برگرداندش و آنكه روزیتان دهد از آسمان و زمین، آیا خدای دیگری با خدا وجود دارد؟ اگر هست دلیل و برهانی را بیاورید، اگر راست میگویید".
"و من یدع مع الله الها اخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه انه لایفلح الكافرون" (مومنون – 117) ترجمه:"آنكه بخواند با خدا خدایی دیگر كه نیستش حجتی برآن جز این نیست كه حسابش نزد پروردگار او ست و همانا رستگار نشوند كافران ". "و كیف اخاف ما اشركتم و لا تخافون انكم اشركتم بالله و ما لم ینزل به علیكم سلطانا فای الفریقین احق بالامن ان كنتم تعلمون"( انعام – 81) " ترجمه: و چگونه ترسم از آنچه شرك میورزید و نترسید از آنكه شرك ورزیدید بخدا كه بر آنچه نفرستاده شده است شما برای آن هیچ دلیل و حجتی ندارید. پس كدامیك از دو گروه سزاوار ایمنی هستند".

نتیجه
مهمترین وجه رسالت پیامبران، فراخوانی مردم به بحث، استدلال، اقامه برهان، ارائه گفتمانی بین و برتر و بالاخره دعوت به گفتگو بجای شیوههای ناشی از زور كه رسم جاهلیت و نظامهای استعبادی است، میباشد. بدین سیاق است كه پرستش خدای یكتاو ابلاغ پیام حق از خلال روش استدلال و گفتگو حاصل میشود. بنا به اظهار قرآن وظیفه پیامبر حتی در برابر مردمی كه اطاعت او را نمیپذیرند، جز تذكر دادن و ابلاغ حق نبوده و نیست (انما انت المذكر). به عبارتی ابلاغ فرمانهای خدا و بیم دادن مردمان از عاقبت اعمالشان، روش اصلی پیامبر بوده است. بیان این حقیقت مهم جای تأمل بسیار دارد كه وقتی گفتگو اساسیترین ابزار برای دستیابی به حقیقت است، ابزارها و روشهای دیگر، نظیر توسل جستن به معجزات و تواناییهایی فوق بشری كه از جانب خدا نازل میشده، به میزانی كه جوامع به درجه بالاتری از بلوغ فكری ارتقاء مییافتند، كمرنگتر میشد. در زمان رسالت حضرت محمد(ص)، قرآن به صراحت به هیچ معجزهای مانند «كتاب»، كه بیانگر ورود انسان به عصر كتابت و فرهنگ گفتاری و نوشتاری است، تأكید نمیكند.
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]
[/TD]
[/TR]
[/TABLE]


[h=1]هشدار آیت‌الله جوادی به برنامه مناظره‌ها[/h]


[h=2]آیت الله جوادی آملی در تشریح جدال احسن و غیراحسن، به حدیثی از امام صادق(ع)استناد کرده و تأکید می کند: کسی که قدرت مناظره را ندارد، تصدی مناظره برای او حرام است.[/h]
به گزارش شبکه اطلاع رسانی دانا، به نقل از مهر، آیت الله جوادی آملی در بخشی از تفسیر آیه 164 سوره بقره﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِى فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنْفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن مَاءٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾به حدیثی از امام صادق(ع) اشاره کرده و می گوید: در تأیید این آیات قرآنی و آن براهین عقلی روایتی را مرحوم طبرسی(رض) از رسول خدا(ص) نقل می‌کنند، در کتاب شریف احتجاج. آمده است که امام ششم(ع) درباره جدال احسن سخن فرمود، جدال را معنا کرد، احسن و غیر احسن را بازگو کرد و از حضرتش سؤال کردند: آیا وجود مبارک رسول خدا(ص) جدال فرمودند یا نه؟ فرمود: البته جدال احسن داشتند برای اینکه خدای سبحان رسولش را امر کرد به جدال احسن و فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ و رسول خدا برتر از آن است که خدا به او مطلبی را دستور بدهد و حضرتش امتثال نکند.

تفاوت جدال احسن و جدال غیراحسن
وی در ادامه درباره تفاوت جدال احسن با غیراحسن در بیان امام صادق(ع)می گوید: امام ششم(ع) طبق این نقل فرمود «اما الجدال بغیر التی هی احسن فان تجادل به مبطلاً فیورد علیک باطلاً فلا تردّه بحجة قد نصبها الله و لکن تجحد قولَه أو تجحد حقاً یرید بذلک المبطل أن یعینَ به باطله» ؛ فرمود: جدال بغیر التی هی احسن، عبارت از آن است که با یک کسی که تفکر او تفکر باطل است به مباحثه بپردازید، او یک مطلب باطلی را بر شما وارد بکند ولی شما نتوانید با حجت الهی مطلب باطل او را از بین ببرید، ناچار می‌شوید که حقی را هم انکار کنید که مبادا آن شخص از این حق به نفع فکر خود مدد بگیرد، از حجتی که خدا نصب کرده است آگاهی نداشته باشید و حقی را که آن شخص ذکر کرده است و خواست از آن حق بهرهٴ باطل ببرد، شما آن حق را انکار کنید: «فتجحد ذلک الحق مخافةَ أن یکون له علیک فیه حجة» ؛ برای اینکه مبادا محجوج او قرار بگیری حقی که در کلمات او هست آن را هم انکار بکنی: «لانّک لا تدری کیف المخْلَص منه» ؛ چون راه خلاص را نمی‌دانی قهراً حقی را که هم در کلمات او به کار رفت انکار می‌کنی و این می‌شود جدال بغیر التی هی احسن.

حرمت تصدی مناظره توسط غیرمتخصص
صاحب تفسیر تسنیم می افزاید: «فذلک حرام علی شیعتنا ان یصیروا فتنةً علی ضعفاء اخوانهم و علی المبطلین»؛ کسی که قدرت مناظره را ندارد، تصدی مناظره برای او حرام است؛ زیرا هم فتنه می‌شود برای شیعیان ما و هم فتنه می‌شود برای مبطلین و حامیان فکرهای باطل؛ «اما المبطلون فیجعلون ضعف الضعیف منکم إذا تعاطی مجادلته و ضعف فی یده حجةً له علی باطله» ؛ از این جهت برای مبطل این فتنه می‌شود که مبطل ضعف این شخص را دلیل بر حقانیت خود می‌گیرد، وقتی کسی نتواند یک مکتب الحادی را ابطال کند با یک مبطلی به بحث و مناظره بپردازد و در خلال مناظره محکوم بشود، آن شخص مبطل ضعفِ فکری این شخص را حجت و دلیل حقانیت خود می‌گیرد؛ پس از این جهت انسان برای یک مبطل فتنه می‌شود، «و اما الضعفاء منکم فَتُغَمُّ قلوبُهم»؛ قلبهای شیعیانی که ضعیف‌الفکر هستند با این شکست شما مغموم و غمگین می‌شود. آنها که صاحبنظرند که در آنها اثر نمی‌گذارد، ولی از دیگران در دیگرانی که صاحبنظر نیستند این ضعف شما غم و اندوه ایجاد می‌کند بنابراین اگر کسی قدرت فکری نداشته باشد با صاحبان مکاتب الحادی به مناظره بپردازد و در بین راه مجبور بشود باطلی را امضا کند یا حقی را انکار کند، این جدال حرام است.

فضیلت پاسداری از حریم فکری جامعه اسلامی این مفسر قرآن در ادامه پس از تشریح حدیث امام صادق(ع) که ناظر به احتجاج رسول اکرم(ص) با مادی‌گرایان است یادآور می شود: اهمیت نجات ضعفای فکر آن‌قدر زیاد است که مرحوم طبرسی(رض) در همین کتاب شریف احتجاج نقل می‌کند که آنها که پاسداران حرم فکری جوامع انسانی‌اند، ادیان الهی را حفظ می‌کنند از کسانی که مرزداری دارند کمتر نیستند. در جلد اول احتجاج صفحه هشتم از امام ششم(ع) نقل کرد که فرمود: «علماء شیعتنا مرابطون فی الثَغْرِ الّذی یلی ابلیس و عفاریته» ؛ فرمود: متفکران شیعه ما مرزداران الهی‌اند، آن مرزی که شیطان و عفریتها از آن مرز می‌خواهند حمله کنند، اینها پاسداران خط مقدم فکری‌اند. «یمنعوهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن أن یتسلط علیهم ابلیس و شیعته و النواصب» ؛ این علما نمی‌گذارند ابلیس و پیروان ابلیس و ناصبی‌ها بر شیعیان ما هجمه کنند «ألا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان أفضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر الف الف مرة لأنّه یدفع عن ادیان محبینا و ذلک یدفع عن أبدانهم».
آیت الله جوادی آملی در پایان تأکید می کند: اگر عالمی حافظ مرز فکری یک جامعه بود و دین را حفظ کرد، اثر کارش کمتر از کسی که بدن را حفظ کرد نیست، اما این در زمان هدنه و صلح و حالت عادی است، اما اگر بیگانه‌ای حمله کرد که عالم و علم و حوزه و کتابخانه و کتابخوان و کتاب‌نویس و کتاب‌فروش همه را به صورت پودر دربیاورد، آنجا یک سخن دیگری است که باید همان سخن رسول خدا را که فرمود: «لضربة علی یوم الخندق أفضل من عبادة الثقلین» ؛ در حال عادی البته مداد عالم افضل از خون است، اما اگر بیگانه‌ای حمله کرد که قلم را از دست عالم می‌گیرد و حوزه را به خاک و خون می‌کشد، اگر خط مقدم فکری و جهاد نباشد، آنها (جزاهم الله عن الاسلام خیر الجزاء) از فضل کاملی برخورداند.
انتهای پیام

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] قرآن كریم موعظه پروردگار:
«یا ایها الناس قد جاءتكم موعظة من ربّكم» یونس، 57
اى مردم اندرزى از سوى پروردگارتان براى شما آمده است .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times]دعوت به سوى خداوند بوسیله موعظه:
«ادع الى سبیل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة» نحل، 25
با حكمت و اندرز نیكو به راه پروردگارت دعوت نما .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] ضرورت موعظه در مسائل خانوادگى:
«و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهن» نساء، 34
اما آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید و اگر مؤثر واقع نشد در بستر از آنها دورى نمایید و آنها را تنبیه كنید .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times]عدم تأثیر موعظه در كفّار:
«سواء علینا او عظت ام لم تكن من الواعظین» شعراء، 136
قوم عاد گفتند براى ما تفاوت نمى‏كند چه ما را انذار كنى یا نكنى .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] نیاز انسان به موعظه در تمام عمر:
انسان در تمام عمر محتاج به موعظه است چه نوجوان باشد چه كهن سال باشد:
در جوانى:
«و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنىّ لا تشرك بالله» لقمان، 13
به خاطر بیاور هنگامى را كه لقمان به فرزندش در حالى كه او را موعظه مى‏كرد گفت پسرم چیزى را همتاى خدا قرار مده .
در كهن سالى: خداوند به حضرت نوح‏علیه السلام گوید:
«و انى اعظك ان تكون من الجاهلین» هود، 46
من به تو اندرز مى‏دهم كه تو از جاهلان نباشى .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [=times new roman,times] موعظه ‏هاى لقمان به فرزندش‏
در مسائل اعتقادى:
الف) مسأله توحید و عدم شرك:
«و اذ قال لقمان لابنه و هو یعظه یا بنىّ لا تشرك باللَّه» لقمان، 13
به خاطر بیاور هنگامى را كه لقمان به فرزندش در حالى كه او را موعظه مى‏كرد گفت پسرم چیزى را همتاى خدا قرار مده .
ب ) مسأله معاد و حسابرسى اعمال:
«یا بنىّ انّها ان تك مثقال حبّةٍ من خردل فتكن فى صخرة او فى السموات او فى الارض یأت بها اللَّه ان اللَّه لطیف خبیر» لقمان، 16
پسرم اگر به اندازه سنگینى دانه خردلى كار نیك یا بد باشد و در دل سنگى یا در گوشه‏اى از آسمان‏ها و زمین قرار گیرد خداوند آن را مى‏آورد خداوند دقیق و آگاه هست .
در مسائل عملى:
الف) بر پا داشتن نماز ب) امر به معروف و نهى از منكر.
ج) صبر در برابر مصائب:
«یا بنىّ اقم الصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنكر و اصبر على ما اصابك ان ذلك من عزم الامور» لقمان، 17
پسرم نماز را بر پا دار و امربه معروف و نهى ازمنكر كن و در برابر مصائبى كه به تو مى‏رسد شكیبا باش كه این از كارهاى مهم است .
در مسائل اخلاقى:
الف) تواضع و فروتنى ب ) اعتدال در راه رفتن ج ) اعتدال در سخن گفتن.
«و لا تصعّر خدّك للناس و لا تمش فى الارض مرحاً انّ اللَّه لا یحبّ كل مختال فخور و اقصد فى مشیك و اغضض من صوتك...» لقمان، 19-18
پسرم با بى اعتنایى از مردم روى مگردان و مغرورانه بر زمین راه مرو كه خداوند هیچ متكبّر مغرورى را دوست ندارد پسرم در راه رفتن اعتدال را رعایت كن و از صداى خود بكاه .
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
روایات‏
[=times new roman,times] 1 - بهترین هدیه:
قال على‏ علیه السلام : «نعم الهدى الموعظة»
بهترین هدیه، موعظه است. (غررالحكم)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] 2 - موعظه بودن مرگ:
قال رسول اللَّه‏صلى الله علیه وآله وسلم : «كفى بالموت واعظاً»
مرگ از جهت اندرز دادن به انسان كفایت از امور دیگر مى‏كند. (تحف العقول 35)

[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif][=times new roman,times] 3 - موعظه بودن هر چیز:
قال على‏ علیه السلام: «ان فى كل شى‏ء موعظة و عبرة لذوى اللبّ و الاعتبار»
به درستى كه در هر چیزى موعظه و عبرتى است براى صاحبان خرد. (غررالحكم)
[/]

[="Tahoma"][="Blue"][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif] نمونه ‏اى از موعظه ‏هاى رهبران الهى‏
1 - پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله وسلم فرمودند : «مالى ارى حب الدنیا قد غلب على كثیر من الناس حتّى كانّ الموت فى هذه الدنیا على غیرهم كتب...»
چرا علاقه به دنیا در اكثر مردم غلبه پیدا كرده به طورى كه گویا مرگ در این دنیا براى غیر این‏ها لازم شده است. (بحار 77 / 125)
2 - امام امیرالمؤمنین‏علیه السلام در پاسخ شخصى كه از آن حضرت درخواست موعظه نمود، فرمودند:
«لا تكن ممن یرجوا الاخرة بغیر العمل و یرجى التوبة بطول الامل یقول فى الدنیا بقول الزاهدین و یعمل بعمل الراغبین ان اعطى منها لم یشبع و ان منع منها لم یقنع یعجز عن شكر ما اوتى و ینبغى الزیادة فیما بقى...»
یعنى آن كس مباش كه به آخرت و نتیجه كار امیدوار است ولى كار نمى‏كند و چون آرزوى طولانى دارد توبه را به تأخیر مى‏اندازد، گفتارش در دنیا گفتار پارسایان است ولى نحوه رفتارش مانند كسانى است كه خواستار دنیا هستند. اگر از مال دنیا به او داده شود سیر نمى‏شود و اگر به او نرسد قناعت نمى‏كند؛ نمى‏تواند شكر آن‏چه را كه دارد ادا كند و براى زیاد كردن سرمایه خود تلاش مى‏كند.
(نهج‏البلاغه حكمت 142)
3 - امام مجتبى ‏علیه السلام فرمودند : «اعلموا انّ اللَّه لم یخلقكم عبثاً و لیس بتارككم سدى كتب اجالكم و قسم بینكم معایشكم لیعرف كل ذى لب منزلته و انّ ما قدّر له اصابه و ما صرف عنه فلن یصیبه.»
بدانید كه خداوند شما را بیهوده خلق نكرده و رها نساخته، مرگ را براى شما لازم دانسته و روزى شما را تقسیم نموده تا این‏كه هر خردمندى منزلت خود را بیابد و بداند كه آن‏چه را براى او تقدیر نموده به او مى‏رسد و آن‏چه را كه از او باز داشته به او نخواهد رسید.
4 - امام حسین ‏علیه السلام فرمودند : «ایاك و ما تعتذر منه فانّ المؤمن لا یسیئ ولا یعتذر و المنافق كل یوم یسیئ و یعتذر»
بپرهیز از این‏كه كارى انجام دهى تا معذرت بخواهى؛ مؤمن كار ناشایست انجام نمى‏دهد تا معذرت بخواهد، لكن منافق هر روز عمل زشت انجام مى‏دهد و عذر خواهى مى‏كند. (بحار 78 / 120)
5 - امام زین‏العابدین ‏علیه السلام فرمودند : «ثلاث منجیات للمؤمن كفّ لسانه عن الناس و اغتیابهم و اشغاله نفسه بما ینفعه لاخرته و دنیاه و طول البكاء على خطیئته»
سه چیز عامل نجات مؤمن است:
الف: نگه داشتن زبان از مردم و دورى از غیبت.
ب: مشغول بودن به امرى كه منافع دنیوى و اخروى دارد.
ج: برگناهان زیاد گریه كردن. (بحار 78 / 140)[SPOILER]
6 - امام باقرعلیه السلام فرمودند : «صانع المنافق بلسانك و اخلص مودّتك للمؤمن و ان جالسك یهودى فاحسن مجالسته»
به وسیله زبان با منافق بساز و محبّت خود را براى مؤمن خالص گردان و اگر با یهودى همنشینى كردى به طرز نیكو هم‏نشینى و معاشرت كن. (بحار 78 / 172)
7 - امام صادق‏علیه السلام فرمودند : «من غضب علیك من اخوانك ثلاث مرّات فلم یقل فیك مكروها فاعدّه لنفسك»
هر كس از برادران دینى سه مرتبه بر تو خشم كرد و سخنى كه تو را بد آید بر زبان جارى نكرد او را براى خود دوست اختیار كن. (بحار 78 / 251)
8 - امام كاظم‏علیه السلام فرمودند : «یا هشام ان العاقل لا یحدّث من یخاف تكذیبه و لا یسأل من یخاف منعه و لا یعد ما لا یقدر علیه...»
عاقل كسى است كه سخنى را كه مى‏ترسد او را تكذیب كنند، نمى‏گوید و از چیزى كه مى‏ترسد او را محروم كنند سؤال نمى‏كند و به چیزى كه قدرت وفاى به آن را ندارد وعده نمى‏دهد. (بحار 78 / 304)
9 - امام رضاعلیه السلام فرمودند : «صاحب النعمة یجب ان یوسّع على عیاله»
كسى كه داراى امكانات مادى است، لازم است كه بر زن و فرزنش توسعه دهد. (بحار 78 / 335)
10 - امام جوادعلیه السلام فرمودند : «المؤمن یحتاج الى ثلاث خصال توفیق من اللَّه واعظ من نفسه و قبول ممّن ینصحه»
هر مؤمنى به سه صفت نیاز دارد: توفیق الهى و موعظه از ناحیه خودش و پذیرش نصیحت دیگران. (بحار 78 / 358)
11 - امام هادى‏علیه السلام فرمودند : «من رضى عن نفسه كثر الساخطون علیه»
هر كس از خودش راضى باشد مردم از او ناراضى هستند. (بحار 78 / 369)
12 - امام عسكرى‏علیه السلام فرمودند : «لا تكرم الرجل بما یشقّ علیه»
اكرام از اشخاص نباید آن‏ها را به مشقّت و زحمت بیاندازد. (بحار 78 / 374)
13 - امام مهدى (عج) در توقیع خود به محمد بن عثمان فرمودند : «و اكثروا الدعاء بتعجیل الفرج فانّ ذلك فرجكم»
براى تعجیل فرج زیاد دعا كنید زیرا فرج و گشایش كار شما نیز به آن بستگى دارد . (منتخب الاثر 268)

اشاره‏
الف - محمد بن منكدر گوید: امام باقرعلیه السلام را در هواى گرم مشاهده كردم كه كار مى‏كند، با خود گفتم بزرگى از بزرگان قریش در این ساعت گرم در طلب دنیا بیرون آمده است، خوب است او را موعظه كنم. سلام كردم و گفتم اگر در این لحظه مرگ به سراغ شما بیاید چه مى‏كنید؟ فرمود: به خدا قسم اگر مرگ در این حال فرا برسد، در طاعتى از طاعات خدا بوده‏ام كه خود را از حاجت به تو و مردم باز داشته‏ام گفتم: خدا تو را رحمت كند مى‏خواستم شما را موعظه كنم مرا موعظه نمودید. (بحار / 46 / 287)[/SPOILER][/]

موضوع قفل شده است