جمع بندی از نظر شما نماد های اسلامی چه می باشند؟ (شما هم مشارکت کنید)

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
از نظر شما نماد های اسلامی چه می باشند؟ (شما هم مشارکت کنید)

از نظر شما نماد ها ی اسلامی چی می باشند و یا نام ببرید:Gol:

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد مقداد

شهید علی اصغر پازوکی;412104 نوشت:
از نظر شما نماد ها ی اسلامی چی می باشند و یا نام ببرید:Gol:

با عرض سلام و ادب خدمت شما دوست بزرگوار

مناسب است قبل از بیان مصادیقی بعنوان نمادهای اسلامی،از باب مقدمه مطالبی پیرامون تعرف نماد و ویژگی های آن بیان کنیم:

تعریف مفهوم نماد:

نماد در لغت به معنای نمود است که جایگاه فاعلی (ظاهر کننده) است.بنابراین نمود مرادف ظهور و تجلی ،آشکار و هویداست که همگی بیان کننده یک معنای واحد هستند.با این بیان تعریف اصطلاحی نماد به دست می آید که عبارت است از مفهومی که در بر دارنده ی تصویر رساننده از معانی سری و رمزی شی ء ای می باشد.

بر اساس این تعریف می توان گفت که نمادها دارای دو ویژگی مهم و اساسی هستند که با این دو خصوصیت جایگاه واقعی نمادها به دست می آید.

یکی از این ویژگی ها قدرت تداعی معانی است زیرا نمادها این امکان را برای مخاطبین ایجاد می کنند که به واسطه ی رایطه ی دال و مدلول ارتباط طرفيني برقرار می شود و این پدیده درذهن مخاطب بوجود می آيد. این قدرت تداعی معانی، حالتی را ایجاد می کند که میزان تأثیر نمادها بر اساس آن در جریان اندیشه شکل می گیرد و هرچه این حالت گسترده و نفوذ آن عمیقتر باشد ارزش تأثیر گذاری و اهمیت آن بیشتر می شود. در این جا پدیده ای که بواسطه ی تداعی معانی ایجاد می شود عبارت است از ارتباط و پیوند دو مفهوم به گونه ای که ذهن بادر نظر گرفتن هر یک از آن دو به دیگری منتقل می شود.

قدرت تداعی معانی نقش و جایگاه نمادهای دینی و مذهبی را که موضوع بحث ما است تعیین می کند و به گفته ی برخی از دانشمندان، مکتب و مذهبی پایدار و تأثیر گذارتر است که حالت تداعی معانی که بواسطه ی نمادهای مذهبی ایجاد می شوند در آن قویتر باشد.

شاید بتوان گفت که معادل این واژه یعنی نماد که ایجاد این معنا را می کند.در فرهنگ دینی از آن به عنوان شعائر مذهبی نام برده شود.این شعائر دینی که در قالب آداب و مناسک و اعمال مذهبی به یک جریان فکری و عقیدتی تبدیل شده اند به عنوان مفهوم عام در بردارنده ی موضوع بحث ما می شود که در این صورت همه ی دستورات که سبقه ی شرعی به خود می گيرد، حرکات و افعال نمادینی هستند که با توجه به اینها ،قالب محتوایی آن شکل می گیرد.

ویژگی دوم پر رمز و راز بودن آن است که حاکی از امر سری و درونی است و هرچه دایره آداب و افعال در فرهنگی وسیع باشد نشان از گستردگی و عمیق بودن شکل درونی آن است که به تعبیرات دینی از آن به حکمت و فلسفه تعبیر می شود و بر اساس این حکمت و فلسفه اعمال و عبادات شرعیه به صورت نمادین انجام می پذیرد که در این صورت در بر دارنده ی مفهوم و ایده ای می شود که آن را از سایرین متمایز می کند.

بنابراین می توان امور زیر را بعنوان نمادهای اسلامی نام برد:

مساجد،مشاهد شریفه،حج،نماز،حجاب و ...

با سلام با تشکر از تبیین موضوع
در رابطه با موارد زیر مصادیقی دارید؟
از جنبه بخشی: فهنگی ،سیاسی، اقتصادی، نظامی،اجتماعی
از نظر جنسیتی : مردانه ، زنانه، بچه گانه، بزرگسالانه
از نظر منطقه ای: خانگی،محلی، شهری،کشوری،قارهای
از نظر مادی معنوی
از نظر تاریخی : گذشته ، حال
از نظر دینی و غیر دینی، اسلامی و غیر اسلامی
از نظر تمدنی و مظاهر ان
و...

حجاب :نماد جهاد و پایداری در جهان بعد از 11 سپتامبر

سه زن مسلمان درباره نماد پایدار ایمان و افتخار صحبت می کنند.
" آلیا کزاک " (2) مدت طولانی در مورد پوشیدن حجاب – یک روسری که او را به عنوان یک مسلمان معرفی می کند – فکر می کرد.
آن روسری فقط یک لباس مستطیل شکل ساده و سیاه بود ولی به صورت عظیمی با نماد مسلمان بودنش گروه خورده است. نشانگر ایمان او، تواضع او، آرزوی او مبنی بر اینکه دیگران جذب شخصیت او خواهند شد و نه زیبایی ظاهری اش. حال، اگر او در " ویکتوریا زسکرت " (3) به عنوان فروشنده لازم آرایشی کار می کرد چه مشکلی وجود داشت. مطمئنا آنجا یک تعارض بود. اما زندگی یک مسلمان آمریکایی آمیخته با تعارضات فرهنگی است که به هر حال باید در برابر فرهنگ ماده و قدرت ایستاد.
اولین روزی که " کزاک " حجاب پوشید، در حالیکه به سمت " مجموعه سامرسرت " (4) حرکت می کرد اشک از گونه اش سرازیر می شد. او ماشین خود را در کنار جاده پارک کرد، آرایش چشمش را پاک کرد و دعا کرد: " لطفا این تغییر را برای من آسان بگردان لطفا مرا قوی بگردان "
امروز – حدود دو نیم سال بعد – کزاک در میان دهها هزار زن مسلمان در میشیگان می باشد که در عموم حجاب می پوشند – به صورت " هی جاب " (5) تلفظ می گردد، این عمل (پوشیدن حجاب) اغلب از طرف غیرمسلمانان ظلم به زنان تلقی می شود. اما بیشتر " حجابی ها " (6) – به زنانی که روسری می پوشند اطلاق می گردد – می گویند که پوشاندن سرشان یک انتخاب شخصی بوده است. آنها حجاب خود را بر مبنای نزدیک کردن رابطه شان با خدا و مردم ارزشگذاری می کنند.
در این قسمت داستان سه زن مسلمان در متروی " دترویت " (7) و تجربیات آنها در مورد حجاب بیان شده است. آنها عقیده دارند که اهمیت معرفی خودشان به عنوان مسلمان از 11 سپتامبر بیشتر شده است.
" کزاک " می گوید " حجاب هویت مرا به عنوان زن مسلمان آشکار کرد " کزاک شغل پاره وقت خود را در " ویکتوریا زسکرت " به دلیل تغییر برنامه کلاسهای درسی اش در دانشگاه " اکلند " (8)، رها کرد. حالا او فارغ التحصیل شده است و به صورت تمام وقت به عنوان مدیر پناهندگان در " ای سی سی ای راس اس " (9) – مرکز ارتباطات عرب در مورد خدمات اقتصادی و اجتماعی – در " دی یربورن: (10) مشغول به کار است.
" کزاک " می گوید: روسری که او دور سرش می پیچد او را از بازی های از روی هوا وهوس که دیگر مردم بازی می کنند می رهاند. " من متوجه یک سطح متفاوتی از احترام می شود و من آن را به شدت دوست دارم. خود باوری... من احساس خیلی بهتری در مورد خودم دارم، احساس احترام خیلی زیاد. من احساس می کنم که شخصیتم از طریق روسری من باز می گردد. او با اعتماد سخن می گوید و خوشحال است که نشان می دهد که چگونه روسری اش را بعد از انتخاب رنگ متناسب آن با لباسهای دیگرش، می بندد. " کزاک " 22 ساله می گوید؛ در آن مثل یک خطابه است: " سلام، من مسلمان هستم " او با والدینش و یک خواهرش در " بلوم فیلد هیلز " (11) زندگی می کند.
با یک ماشین با پلاک کوچک و کف آراسته شده متناسب با لقبش – " پرنیس " (12)، سرکار می رود. کزاک که بومی فلسطین است می گوید: پوشیدن حجاب، مثبت ترین تصمیمی بود که من در زندگی ام گرفتم "
" کزاک " می گوید با توجه متمرکز شده دنیا بر روی مسلمانان در تداوم حملات، او احساس می کند که مردم مدت طولانی تری به حجاب او خیره می شوند که به او، وقتی که از میان آنها در خیابان یا فروشگاه عبور می کند امنیت بیشتری می دهد. تاکنون او خوش شانش بوده است. هیچکس او را به خاطر تبعیت از دینی که قاتل هزاران آمریکایی نامیده شده است، اذیت نمی کند.

یک داستان دیگر:
" زایپا لطیف " (13) چندان خوش شانس نبوده است شاید به خاطر این است که او 15 ساله است و در یک فرهنگ شایع که در آن تمسخر و پز دادن جزء عمده آن هستند زندگی می کند.
اولین باری که به طور شدید هل داده شد در 11 سپتامبر، چند ساعت بعد از دیدن سقوط برجهای دوقلو توسط پنج هزار دانشجوی گرد هم آمده در محوطه دبیرستانهای " پلیموس کانتون " (14) و " سالم " (15)، بود.
لطیف که پدر و مادرش از هند به " میشیگان " مهاجرت کرده بودند، تازه کلاس ادبیات آمریکایی اش خاتمه یافته بود. سپس از میان جمعیت که راهرو را پر کرده بودند صدای پسری بود که با عصبانیت می گفت " تروریست " و شانه های بعضی از مردم که لطیف را به سمت دیواری که در آن جا کمد لباس ها بود هل می داد.
لطیف می گوید " صحنه واقعا تاریکی بود " من خیلی گیج شده بودم. من خیلی ترسیده بودم " او برگشت تا اینکه ببیند چه کسی او را هل می دهد، اما گفتن آن غیرممکن بود.
لطیف از سن نه سالگی حجاب پوشیده است. همه دختران در پایه پنجم و به بالا باید سرشان را در مدرسه " هکل " – یک مدرسه ابتدایی در " کانتون " (16) و مخصوص مسلمانان که لطیف در آنجا ثبت نام کرده بوده – می پوشاندند.
علیرغم اینکه حجاب یک بخش از لباس مدرسه او بود، لطیف می گوید که او هیچوقت مجبور به این کار نبوده است. او می گوید در " آن بیشتر شبیه پاداش بود " پاداش به حد کافی بزرگ شدن و بالغ بودن.
بعد از حادثه ای که در راهرو اتفاق افتاد، بعضی از خویشاوندان لطیف به او پیشنهاد دادند که شاید بهتر باشد که دختر منتقد و تحلیلگر، پوشیدن حجاب را برای مدتی متوقف نماید.
اما لطیف این سخنان را درک نمی کرد – او می گفت: " من پوشیدن حجاب را ترک نخواهم کرد تا به مردم نشان دهم که اسلام دین زیبا و راستینی است. من افتخار می کنم که یک مسلمان هستم، اکنون زمانی است که من نیاز دارم تا قوی باشم و قوت را اسلام در حجاب به من داده است. "
چند هفته بعد حادثه ای دیگر اتفاق افتاد. این بار در اوایل " اکتبر " او در طبقه دوم در راهرو " اسپنیش " (17) دقایقی قبل از شروع کلاس ایستاده بود. یک کفش سنگین ضربه سختی به ساق پای او زد. این ضربه پسری بود که همان توهین قبلی را کرد و خندید.
این بار زیاد شوک آور نبود. او برگشت و یک تصویر ذهنی از صورت پسر، کت اسکی سبز او و کت پشمی نارنجی رنگ پوشیده شده توسط دختری که در کنار همان پسر می خزید، برداشت.
سپس لطیف می گوید که او دوستی را دید که از راهرو پایین می رود و اشک از چشمانش جاری شد. لطیف می گوید " من نمی توانستم حتی صحبت کنم من فقط گریه کردم،
یک هفته بعد، لطیف می گوید، او و یک دوست دیگری در راهرو سرپوشیده بین 2 ساختمان مدرسه می رفتند. گروهی از پسران از پشت سر آنها آمدند یکی از آنها در حالیکه می خواست حجاب لطیف را از سرش بکشد گفت: " آیا من هم می توانم یکی از آنها را داشته باشم ؟ یکی دیگر از پسرها دستش را دور دست لطیف انداخت و دسته ای از موهای زیر حجابش را کشید.
لطیف و دوستش به سمت یک در باز دویدند در حالیکه اشک خودشان را نگه داشتند. لطیف مشکل نفس کشیدن داشت. او در یک آن ترسیده بود و خشمگین و ناراحت. او به دیوار کمد تکیه داد، نفسش را حبس کرد و به کلاس بعدی اش در حالیکه بغض در گلویش بود رفت.
در مسجد " لطیف " – مسجدی که لطیف در آنجا نماز می خواند – همه صحبت ها حول مشکلات دختران جوان بود. سرانجام اخبار به گوش " هاریس احمد " (18) مدیر اجرایی شورای ارتباطات اسلامی آمریکایی در دفتر میشیگان رسید. احمد تصمیم گرفت تا تعهدنامه ای بین خانواده لطیف، مدرسه و خانواده های پسران ایجاد نماید.
سرانجام پسر سبزپوش به خاطر ضربه زدن به لطیف معذرت خواهی کرد. لطیف او را بخشود. مسئولین مدرسه موافقت کردند تا تلاششان را برای آموزش تجملات فرهنگی، توسعه دادن آنچه که احمد آن را برنامه نمونه برای دیگر مدارس می خواند، افزایش دهند. یکی از اقدامات اولیه مدارس تشویق دانش آموزان برای ایجاد یک خانه باز در کنار مسجد برای اطمینان بیشتر بود.
آن پسر همراه خانواده اش در آنجا بود او وقتی که دید یک زن اسمش را به خاطر اینکه نام یک پیامبر اسلامی بود، عربی نوشت، متعجب شد. هر چند که پوشش حجاب در عموم و نماز خواندن توسط آموزه های دینی تشویق می شود، بیشتر زنان مسلمان آن را اختیاری تلقی می کنند و ممکن است یک دهه قبل، افراد حرفه ای و زنان تحصیل کرده خیلی کم تر از خواهران مسلمانشان که از سطح پائینی از آموزش برخوردار بودند، یا زندگیشان بیشتر به درون خانه متمرکز می شد، حجاب را رعایت می کردند.
در حقیقت، بعضی از کشورها با جمعیت کثیری مسلمان مثل ترکیه، در جهت تلاش برای مدرنیزه شدن، سعی در عدم تشویق به حجاب و نیز ممنوع کردن حجاب برای زنان، نموده اند.
البته در 10 یا 15 سال اخیر در این کشور (آمریکا) و بیشتر کشورهای دیگر دنیا، مشاهده زنانی چون دکتر " رزان کادری " (19) که در زمان دیدن مریض و مشورت با سایر دکتر ها " در مرکز پزشکی دترویت " (20) حجاب را رعایت می کنند، عادی شده است.
" کادری " یک دکتر متخصص پوست می باشد که از والدین سوریه ای – آمریکایی در " پونتیاک " (21) متولد شده است.
او روز دقیقی را که در سن 14 سالگی حجاب پوشیده است به خاطر نمی آورد اما در یک نگاه به گذشته آن را یک نقطه عطف می داند. او می گوید " من شاگرد خوبی در مدرسه بودم ولی ستاره نبودم " پوشش حجاب به او اعتماد به نفس داد تا اینکه عالی و ممتاز گردد.
او می گوید " حجاب درهایی از فرصت به روی من گشود. من توانستم که بیش از حد روی زیبایی ظاهری و ظواهر اجتماعی متمرکز نشوم و روی چیزهایی که در مدرسه لازم دارم تا انجام دهم متمرکز شوم به همین دلیل نمرات من درخشان شد. و همه چیز در جای خودش قرار گرفت. "
او سه درجه (کلاس) را به صورت جهشی خواند و در سن 15 سالگی وارد دانشگاه اکلند شد، سپس از مدرسه پزشکی ایالت " واین " (22) فارغ التحصیل شد.
کادری احساس می کند که پوشیدن حجاب در بیمارستان کار کردن را برای او آسان تر می کند، او شرح می دهد که " به خاطر اینکه من حجاب می پوشم مردم با من به صورت دوستانه و در رابطه با حرفه ام برخورد می نمایند. "
به خاطر اینکه او حجاب می پوشد – و شاید به خاطر اینکه او ازدواج کرده است و مادر است – مردها با " کادری " 27 ساله به صورت پزشک نگاه می کنند و کمتر به زیبایی ظاهر او توجه می نمایند.
اعتماد به او به صورت کلی در 11 سپتامبر از بین رفت زمانی که خبر حملات پخش شد. کادری می گوید: " برای یک لحظه فکر کردم که دیوار عظیمی در اطراف من وجود دارد
" سپس من شروع به صحبت کردم که مردمی که این عمل را انجام دادند نمی توانند مسلمان واقعی باشند "
حالت عدم ایراد همزمان با اینکه همه فهمیدند که او هم به اندازه آنها شوکه شده و ترسیده عوض شد.
رئیسش با او به صورت خصوصی صحبت کرد و در مورد سلامتی او اظهار نگرانی کرد و پیشنهاد داد که تا زمانی که خشم مردم و احساساتشان فرو نشیند حجاب را بردارد.
کادری می گوید " من به او گفتم که این مثل این است که از یک انسان سیاه پوست بخواهی که رنگ پوستش را سفید نماید. " " حالا بیشتر از گذشته باید قوی و محکم باشم. من باید حجاب را نگه دارم تا نمونه ی بهتری باشم ".

[SPOILER]پی نوشت:
1-EMILTA ASKARI
2- Alya Kazak
3- Victorias Seeret
4- Somerset
5- Hee-Jahb
6- higabis
7- Detroit
8- Oakland
9- AccEss (Arab Gommunity Center for Economic and Social Services)
10- Dearborn
11- Bloomfield Hills
12- Princess
13- Zaiba Lateef
14- Plymouth – Canton
15- Salem
16- Canton
17- Spanish
18- Haaris Ahmad
19- Razan Kadry
20- Detroct Medical Center
21- Pontiac
22- Wayne[/SPOILER]

کربلا، نماد آزادگی و حقیقت

پیدایش سرزمین کربلا به دوران بابلی‌ها بازمی‌گردد. در آن زمان این سرزمین مجموعه‌ای از روستاها بوده است که برای بابلی‌ها تقدس خاصی داشته است و آنها مردگانشان را در این سرزمین دفن می‌کردند. نام «کربلا» در آن عصر، «کرب ایلا» بود که در زبان بابلی به معنی «خانه خدا» است.
یکی دیگر از نام‌های کربلا «کور بابل» بوده است و معنای آن به زبان عربی یعنی مجموعه‌ای از روستاهای بابلی. بسیاری از پژوهشگران معتقدند که کربلا به سان مادر بسیاری از روستاهایی بود که در حد فاصل شام و فرات قرار داشته‌اند و نیز مادر تمدن‌های بین‌النهرین بوده که مرکز عبادت در آن زمان نیز تلقی می‌شد.
این سرزمین به دلیل موقعیت آب و هوایی و حاصلخیز بودن خاکش شاهد بسیاری از اقوام مختلف در طول تاریخ بوده است که ازجمله آنان می توان به کلدانی‌ها، تنوخیین و لخمیین و مناذره اشاره کرد.

نام‌های قدیمی
کربلا نام‌های متعددی در تاریخ داشته که از آن جمله می‌توان به «الطف» اشاره کرد که به معنی «لطیف‌ترین» است. این نام به این دلیل برای کربلا انتخاب شده که این سرزمین در حاشیه‌ رودخانه‌ علقمی که شعبه‌ای از فرات بوده است، مستقر بود و آب کربلا نیز از این شعبه تامین می‌شد.
از دیگر نام‌های ثبت شده‌ کربلا در تاریخ، نینوا، شفیه، عقر، نواویس، عین‌التمر و ام‌القری است. اما این سرزمین از زمانی شهرت تاریخی خود را به دست آورد که امام حسین(ع) و خاندان و صحابه وی در سال 61 هجری قمری مصادف با 680 میلادی در این سرزمین به شهادت رسیدند.

تاریخ بارگاه امام حسین(ع)‌
اولین علامت بارگاه امام حسین(ع) از سوی قبیله‌ بنی اسد که در نزدیکی کربلا سکنی گزیده بودند بنا نهاده شد. آنها مراسمی خاص برای به خاک سپردن سید الشهدا(ع) برگزار کردند و علامتی بر قبر شریف وی گذاشتند که سایبانی کوچک بر قبر حضرتش بود. با بر سر کار آمدن مختار بن ابی عبیده ثقفی که حکومتش را به نام خونخواهی از قاتلان حسین(ع) در کوفه برقرار کرده بود، این بارگاه پیش از پیش مورد توجه قرار گرفت.
از آن به بعد شیعیان رهسپار زیارت قبر شریف امام حسین(ع) و اهل بیت و صحابه آن حضرت شدند و این قبر به قبله‌گاهی برای شیعیان بخصوص در کوفه، مدائن و شهر بصره تبدیل شد و مختار در آن زمان بنایی در اطراف قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و روستایی در آن منطقه تشکیل شد.

دشمنی خلفا و محبت مردم
حرم حسینی در طول تاریخ از یکسو همیشه مورد دشمنی خلفا و کژدینان و از طرف دیگر مورد علاقه مردم بوده است و در آغاز حکومت عباسی‌ها، زمینه برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) از سوی مسلمانان فراهم شد و این روال ادامه داشت تا زمان هارون‌الرشید، پنجمین خلیفه عباسی که در سال 193 هجری قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه‌های اطراف آن را ویران کرد.
پس از هارون‌الرشید، بنایی دیگر بر آرامگاه امام سوم شیعیان ساخته شد که تا سال 233 هجری قمری یعنی به خلافت رسیدن متوکل عباسی بر جای ماند، اما متوکل عباسی پای خود را در همان مسیری گذاشت که هارون‌الرشید گذاشته بود و سیاست حکومت خود را، سیاست دشمنی با اهل بیت قرار داد. متوکل عباسی که عشق و محبت به حسین(ع) را ریشه در حب اهل بیت می‌دانست و طاقت دیدن افزایش زائران گسترده‌ بارگاه امام حسین(ع) را نداشت، دستور منهدم ساختن قبر شریف امام حسین(ع) و تمامی خانه‌های اطراف آن را صادر کرد و زیارت امام حسین(ع) را ممنوع کرد.
متوکل عباسی تمام آن منطقه را زیر و رو کرد و سپس سراسر آن منطقه را پر از آب کرد. در تاریخ این واقعیت ثبت شده است که شخصی به نام «دیزج» که یهودی‌الاصل بود، مامور متوکل عباسی برای کشتن زائران امام حسین(ع) شده بود. این شخص ماموریت آن را داشت که هر زائری را که برای زیارت قبر امام حسین(ع) به آن مناطق پا می‌گذاشت، از دم تیغ بگذراند. بعد از آن که متوکل عباسی در سال 247 هجری به هلاکت رسید، بار دیگر بنای بسیار بزرگی بر مزار امام حسین(ع) ساخته شد به گونه‌ای که این بنا آنقدر ارتفاع داشت که مردم از دور دست آن را تشخیص می‌دادند و برای زیارت به سوی آن رهسپار می‌شدند. از آن به بعد بسیاری از علویان توانستند خانه‌های خود را در نزدیکی قبر شریف امام حسین(ع) در کربلا بنا نهند که در راس آنان «ابراهیم المجاب بن محمد العابد بن الامام موسی بن جعفر(ع)» قرار داشت و او اولین علوی بود که در سرزمین کربلا سکنی گزید و این حادثه در سال 247 هجری اتفاق افتاد.

عشق ایرانیان
پس از تاسیس دولت آل بویه، عضدالدوله در سال 379 هجری قمری، ضریحی از عاج برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخت و با بنا نهاده شدن بارگاهی جدید برای سیدالشهدا، بازارها و خانه‌های بیشتری در اطراف آن ساخته و شهر کربلا با دیوارهایی بزرگ احاطه شد. این شهر در زمان عضدالدوله بسیار پر رونق و از لحاظ دینی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ادبی به شهری بسیار مشهور تبدیل شد.
بعد از انقراض حکومت آل بویه، سلجوقیان بر سر کار آمدند که سیاست سلجوقیان نیز بر اهمیت گذاشتن نسبت به عتبات مقدسه قرار گرفت. در آن زمان سلطان ملک شاه سلجوقی و وزیر آن نظام‌الملک در سال 553 هجری قمری دیوارهای بنا نهاده شده و ساختمان‌های حرم شریف امام حسین(ع) را بازسازی کردند و خلیفه «مفتفی» خود شخصا به زیارت قبر امام حسین(ع) رهسپار شد و پس از آن دیگر خلفا نیز از این سیاست تبعیت کردند و به زیارت حرم حسینی رهسپار می‌شدند، به طوری که خلیفه ناصرالدین‌الله و المستعصم و المستنصر نیز قبر شریف امام حسین(ع) را زیارت کردند.
نکته:‌ حرم امام حسین(ع) با این که در طول تاریخ از سوی حاکمان ستمگر و کژدینان مورد دشمنی قرار گرفته و بارها تخریب گردیده، اما همیشه به سرعت و به بهترین شکل از سوی مردم مسلمان بازسازی شده است
زمانی که شاه اسماعیل صفوی درسال 914 هجری بغداد را فتح کرد، خود شخصا برای زیارت قبر شریف امام حسین(ع) راهی کربلا شد و دستور داد که ضریحی از طلا برای قبر شریف امام حسین(ع) ساخته شود. او همچنین 12 چلچراغ طلا به قبر شریف امام حسین(ع) هدیه و دستور ساخت صندوقی از نقره‌ خالص را برای بارگاه صادر کرد. وی همچنین بارگاه امام حسین(ع) را با فرش‌های بسیار گرانقیمت آراست. شاه اسماعیل صفوی به مدت یک شب در حرم امام حسین(ع) اعتکاف کرد و پس از آن راهی زیارت قبر امام علی(ع) در نجف اشرف شد. در عهد قاجار، 3 بار گنبد امام حسین(ع) طلاکاری شد و آغامحمدخان، موسس قاجاریه در ایران خود شخصا در سال 1207 هجری گنبد امام حسین(ع) را طلاکاری کرد. فتحعلی شاه قاجار نیز به دلیل آن که طلای گنبد امام حسین(ع) سیاه شده بود، برای دومین بار مجددا به طلاکاری این گنبد اقدام کرد. در سال 1216 هجری کربلا و حرم امام حسین(ع) مورد هجوم وحشیانه‌ گروهی از وهابیون به رهبری سعود ابن عبدالعزیز قرار گرفت. وی در روز عید غدیر این شهر را به محاصره درآورد و اکثر اهالی آن را چه آنانی که در بازار بودند و چه آنانی را که به خانه‌های خود پناه بردند، از دم تیغ گذراند.
سعود ابن عبدالعزیز در آن زمان با بیش از 12 هزار سرباز وارد شهر کربلا شد و پس از کشتن بسیاری از ساکنان این شهر، صندوق‌های قبر شریف امام حسین(ع) را که انبوهی از طلا و پول و اشیای گرانبهای هدیه شده بود، به تاراج برد.

کربلا از زبان مورخان
ابن بطوطه، تاریخدان بزرگ عرب اینچنین زیارت خود از کربلا را در سال 726 هجری یا 1307 میلادی توصیف می‌کند: من در زمان حاکمیت سلطان سعید بهادرخان بن خدابنده عازم زیارت کربلا شدم.
این شهر، شهر کوچکی بود که اطراف آن را نخلستان‌های بسیار زیبا فرا گرفته بود و رودخانه فرات خاک این شهر را به حاصلخیزترین خاک تبدیل کرده بود. این شهر، شهر بسیار زیبایی بود که بارگاه مقدس امام حسین(ع) به آن قداست و حرمتی دیگر می‌داد. هیچ کس وارد حرم امام حسین(ع) نمی‌شد، مگر آن که از درگاه وی رخصت می‌خواست. بارگاه این قبر شریف مزین به نقره بود و پرده‌های آن از حریر.
پدرو تکسرا، مورخ اسپانیایی که در سال 1604 میلادی و 1024 هجری از کربلا دیدن کرده بود، از این دیدار چنین می‌گوید: این شهر 4000 خانه دارد و ساکنان آن اکثرا عرب و نیز ایرانی و ترک هستند. بازارهای بسیار بزرگ و انبوهی دارد. در این شهر مکان‌هایی خاص ساخته شده است که به صورت رایگان به زائران این شهر غذا توزیع می‌‌کنند. حرم امام حسین از مهم‌ترین مناطق کربلا به شمار می‌رود و مسلمانان از شهرهای مختلف راهی زیارت قبر امام حسین می‌شوند.
این مورخ اسپانیایی همچنین از ساقیان حرم امام حسین(ع) می‌نویسد که برای کسب ثواب و اجر الهی به صورت رایگان آب به مردم می‌دادند و نیز شب‌های به شهادت رسیدن امام حسین(ع) را احیا می‌کردند؛ به گونه‌ای که در این شب‌ها به دلیل انبوهی تعداد زائران خیمه‌هایی برای آنها در اطراف حرم بنا نهاده می‌شد.

نقشه ساختمان حرم امام حسین(ع)‌
محل دفن حضرت امام حسین(ع) یا همان گودال قتلگاه، اکنون داراى سقفى است که روى آن صندوقی نهاده شده است. ضریح متبرک این بارگاه در میان روضه منوره قرار گرفته که همان نیز در بین مسجد (مسجد بالا سر و مسجد پشت سر) و در طرف پایین پا در زاویه روضه قبور شهداست. این مجموعه هم‌اکنون حرم امام حسین(ع) را تشکیل مى‏دهد و حرم نیز میان رواق و رواق در وسط صحن است. ضریح مقدس در وسط واقع است و از نقره خالص ساخته شده که در پیش روى آن با طلا و به خط نسخ نوشته شده: «ولا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» و در بالاى سر، «آیه نور» نوشته شده است. صحن مطهر حسین(ع)‌ داراى هفت باب است که عبارتند از: باب قبله که ساعتى بر فراز آن نصب است، باب قاضى‌الحاجات، باب زینبیه که در حدود تل زینبیه قرار دارد، باب سلطانى، باب بازار بزازها، باب سدره که در شمال صحن بوده و به بازار و اطراف راه دارد و باب صافى که به در بین‌الحرمین نیز معروف است.
حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود: «نماز در چهار مکان کامل خوانده مى‏شود: مسجد‌الحرام (مکه)، مسجدالرسول(مدینه)، مسجد کوفه، و حرم امام حسین علیه‌السلام.»

ضریح شش گوشه
در میان اقوال مورخان درباره چگونگی دفن حضرت سیدالشهداء و یاران باوفای آن حضرت اندک تفاوتی، دیده می‌شود.
شیخ مفید پس از ذکر اسامی 17 نفر از شهیدان بنی‌هاشم که همگی از برادران و برادرزادگان و عموزادگان امام حسین(ع)‌ بودند، می‌فرماید: آنان پایین پای آن حضرت در یک قبر (گودی بزرگ) دفن شدند که هیچ اثری از آن نیست و فقط زائران با اشاره به زمین در طرف پای امام(ع)‌ آنان را زیارت می‌کنند و علی بن الحسین(ع)‌ (علی‌اکبر) از جمله آنان است، برخی گفته‌اند: محل دفن علی‌اکبر نسبت به قبر امام حسین(ع)‌ نزدیک‌ترین محل است.
شیخ همچنین می‌گوید: ‌پس از بازگشت عمر بن سعد از کربلا، جماعتی از بنی‌اسد که در غاضریه سکونت داشتند، آمده و بر پیکر امام حسین(ع)‌ و یارانش نماز گذاردند و آن حضرت را همان جایی که الان قبر اوست، دفن کردند و علی ابن الحسین (علی‌اکبر ع)‌ را در پایین پای پدر به خاک سپردند، سپس برای دیگر شهیدان از اهل بیت و اصحاب، حفیره‌ای کندند و همه آنان را در آن به صورت دسته جمعی دفن کردند و عباس بن علی(ع)‌ را در راه غاضریه، در همان محلی که به شهادت رسید و اکنون قبر اوست به خاک سپردند.

نماز نماد عبودت، بندگی، خلوص ، دیگر خواهی و...

سلام
نماد، صلح، تسلیم، محبت ، دوستی

گنبد ، مناره و مسجد نماد..........اتحاد، تساوی، عدالت، اجتماع، فرهنگ،


گنبد نمادي از قلب مؤمن
پيوستگي ميان گنبد و فضاي مكعب زير آن در معماري اسلامي از طريق ايجاد مقرنس مي‌باشد. اين عنصر وسيله‌اي است براي انتقال بار در ميان هر دو سطح مستدير و مستوي، به ويژه تكيه گنبد مدوّر بر پي چهار گوش. روميان براي اين پيوند از صورتي لچك وار استفاه مي‌كردند. اين وسيله ساده هندسي ذوق پر از رمز و راز معماران مسلمان را اقناع نمي‌كرد. از اينجا بود كه به تدريج شبكه‌هاي مقرنس ابداع گرديد كه از نظر مهندسي و فيزيكي بار گنبد را به نهايت تقسيم مي‌كرد. در اين ميان، گنبد، مظهر آسمان و فضاي مكعب زير آن، مظهر زمين و قوس مقرنس كاري شده، چونان حلقه واسطه آسمان و زمين تلقي مي‌گردد. شكل سينوسي گنبد مي‌تواند تمثيلي از نقطه و مبدأ اوليه وجود باشد. از تقسيمات حجم كره، اشكال مختلفي ايجاد مي‌شود؛ يعني پيدايش كثرت از وحدت و همچنين مي‌تواند نماد قلب مؤمن باشد كه بايد خالي از هر گونه شك و غير خدا باشد كه: «وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»؛ 9 «و اينكه مساجد از آن خداست. پس هيچ كس را با خدا نخوانيد!»
حضرت نبي صلي الله عليه وآله در روايت معراج، گنبد عظيمي را وصف مي‌كند كه از صدف سفيدي ساخته شده و بر چهار پايه در چهارگوشه قرار گرفته و بر اين چهار پايه اين چهار كلام «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمْ‌» از فاتحه الكتاب قرآن مجيد را نوشته اند كه چهار جوي آب، شير، عسل، شراب طهور كه مظهر سعادت ابدي و سرمدي است، از آنجا جاري مي‌باشد. اين مثال قدسي، جلوه صورت و معناي روحاني براي هر بناي گنبدي است؛ به رمز صدف با مرواريد سفيد، به درون آن كه قبلاً بدان اشاره رفت. 10

حوض آب، نماد پاك بودن و پاك زيستن
هنر پژوهان اسلامي هيچ توجهي به نقش حوض آب در معماري اسلامي و به خصوص در معماري مساجد نكرده اند و اصلاً توضيح و اشاره‌اي از آن در كتابهايي كه حول اين موضوع به قلم آورده اند، نيست. آب، نماد پاكي، صفا، بي رنگي، طراوت و نشاط است. مسلمانان از ديرباز با درك همين معنا، صفحه آبي رنگ حوض را مانند كتاب پر از رمز و راز در حياط مساجد گشادند تا مؤمنان قبل از ورود به مسجد، دل خود را با آن صفا دهند و معطر سازند و با آن، نور آسماني بيابند. يكي از آثار آب و تأمل در آن رهايي از بتهاي دروني است. آدمي وقتي با آب خلوت مي‌كند، صفا و طراوت آن ذهن و روح آدمي را از قيد و بند ماديات و استرس روحي و رواني آزاد ساخته، با خود به سوي آرامش و صفاي بهشتي مي‌برد؛ جايي كه چيزي از بديها نيست؛ جايي كه يكدست بوي طراوت و رنگ الهي دارد. مسلمانان آب را در قلب صحن مساجد جاي مي‌دادند تا همه را به بي رنگي، صفا، پاكي و پاك زيستن دعوت كند كه هم پاك باشند و هم به پاكي دعوت كنند؛ هم انسان باشند و هم انسان ساز و اين است رمز آب در مسجد.

جان مايه كلام
آنچه در باب هنر اسلامي در مساجد گفتيم، تركيبي بود از بيان روح هنر اسلامي با صورت آن. صورت جلوه معني است و معني هنر اسلامي در دين تعبيه شده؛ چنان كه تفكر ديني متضمن آن است. تفكر اسلامي همواره رو به عالم غيب داشته و حكمت انسي و عرفاني همواره در طلب حضور بي واسطه عوالم غيب بوده و گوش دل به استماع نداي عالم غيب سپرده و چشم و گوش متفكران ديني شاهد حقايق عالم قدس بوده و عالم و آدم را جلوه‌اي از الوهيت تلقي كرده و عالم معني را اصيل دانسته است.
پس روح هنر اسلامي، جز تجلي حق و حقيقت در عالم اسلامي نيست. هنرمند مسلمان صورتهاي خيالي را واسطه‌اي براي جهش روحي به عالم حق و حقيقت او در اين رهگذر دانسته و از زبان رمز و تمثيل بهره گرفته است. صور عالم ملك جلوه‌ها و سايه‌ها و ظل حقايق و معاني عالم ملكوت و جهان فرشتگان اند.
هر آن چيزي كه در عالم عيان است // چو عكسي ز آفتاب آن جهان است
كه محسوسات از آن عالم چو سايه است // كه اين طفل است و آن مانند دايه است
با توجه به اين مراتب، هر صورت را معنايي است و هر ظاهري را باطني و هر مظهري ظهور معنايي است. صورت لازمه ظهور است؛ اما ادراك قلبي عميق، مستلزم عبور از عالم صور و سير از صورت به معناست.
پاك كن از نقش صورت سينه را // روي در معني كن اين آيينه را
تا شود گنج معني سينه ات // غرق نور معرفت آيينه‌ات
و هنرمندان مسلمان اين چنين معاني ژرف و عميق و باريك‌تر از مو را در اشكال خاصي به تصوير كشيده اند و اين جمع ميان صورت و معناست؛ به سخن مولوي در مثنوي:
جمع صورت با چنين معني ژرف // نيست ممكن جز ز سلطان شگرفت
تفكر ديني، سير از ظاهر به باطن و از باطن به سوي حق است. هنگامي كه تفكر، اين سير را از دست داد و از رفتن از ظاهر به سوي باطن بازماند و در ميان پندارها حيران شد، آن گاه هنر ديني نيز به فروپاشي مي‌گرايد؛ چه اينكه حكمت ديني جوهر هنر ديني است و هنگامي كه هنر، حكمت خويش را از دست داد، به پوسته‌اي تبديل مي‌گردد و از عناصر بيگانه متأثر مي‌شود و به تدريج راه انحطاط در پيش مي‌گيرد.


محراب
محراب مسجد بي ترديد از جلوه‌هاي اصيل هنر اسلامي است كه با عبادات اسلامي پيوند مي‌خورد. محراب، قبله گاه مسجد تلقي مي‌شود. در اين نقطه، ديوار با فرو رفتگي طاقچه وار به محراب تبديل شده است. قبله در انديشه معماران عصر وليد بن عبد الملك هنگام تجديد بناي مسجد النبي صلي الله عليه وآله با مايه‌هاي الهامي از شكل «در‌» و «دروازه‌» كه جهت كعبه را نشان مي‌داد، تكوّن يافت. برخي از مورّخين هنر اسلامي معتقدند كه شكل طاقچه از محراب كليساي قبطيان مصر و يا از زاويه آداب ديني بعضي كنيسه‌هاي يهود اخذ شده است. نزديكي معنوي محراب با مفهوم «خورآوه‌» كه محل خلوت نشيني بوده، اين عنصر را با خرابات پيوند مي‌دهد؛ علاوه بر اين، بايد از حرب يعني جهاد اسلامي نيز از جهت ارتباط با محراب نام برد. در عرف عرفا، دنيا محرابگاهي بيش نيست؛ زيرا همه موجودات عالم به عبادت و جهاد عليه شيطان نفس اشتغال دارند. شكل آن با طاقهاي نمودار آسمان و آخرت و كف آن بر زمين با فرو رفتگي، همانند غار زمين و دنياست. غار دنيا در اديان شرقي، مظهر ظهور الوهيت است، خواه در جهان بيروني يا در جهان دروني؛ يعني غار مقدس دل. همه روايتهاي شرقي بر اهميت اين امر دلالت دارد. 6
بوركهارت در شرح مبدأ بودن حكمت قرآن در پيدايي محراب، به داستان زكرياعليه السلام و مريم عليها السلام اشاره دارد و آن را با مفهوم پناهگاه پيوند مي‌دهد. او در اين باره مي‌نويسد: «قرآن مجيد اين لفظ را در وصف نهانگاهي در معبد بيت المقدس آورده كه در آن مريم عذراعليها السلام براي اعتكاف و دعا در آن معتكف بود و فرشتگان به او روزي مي‌رساندند. كتيبه گرداگرد طاق محراب غالباً چنان است كه داستان قرآني مربوط به مريم عليها السلام را به ياد مي‌آورد. پيوند ميان محراب و مريم عليها السلام ما را به همانندي ميان زاويه دعا و دل رهنمون مي‌كند. از آن رو كه روح بكر براي خواندن خدا به دل پناه مي‌جويد و اما درباره آن روزي كه فرشتگان مي‌رساندند، بايد بگوييم همانند است با فيض بركت الهي.
شكل محراب قطع نظر از نام آن، ما را به ياد عبارتي ديگر از قرآن كريم در سوره نور مي‌اندازد كه حضور الهي در جهان يا در دل آدمي با نور چراغ در طاقچه مقايسه مي‌شود: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ في زُجاجَةٍ الزُّجاجَةُ كَأَنَّها كَوْكَبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ زَيتُونَةٍ»؛ 7 «خدا نور آسمانها و زمين است. مثَل نور او، مانند طاقچه‌اي است كه در آن چراغي است و چراغ در شيشه‌اي است و شيشه گويي ستاره درخشاني است كه از درخت پر بركت زيتون افروخته اند.‌» مقايسه ميان محراب و طاقچه آشكار است و آن تأكيدي است بر اينكه چراغ را در گوشه نيايشگاه آويزند.
بسياري از كهن‌ترين نيايشگاه‌ها با سقفي به شكل صدف دريايي آراسته شده است. صدف به مرواريد (درّ) وابسته است و مرواريد خود يكي از مظاهر اسلامي «كلام الله‌» است. بنا به فرموده پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله جهان از مرواريد سفيدي به وجود آمده است. صدفي كه مرواريد را در ميان گرفته باشد، مانند «گوش دل‌» است كه كلام خدا را مي‌شنود. در واقع، در محراب است كه كلام خدا به وجود مي‌آيد.‌اي بسا شگفت نمايد كه عنصري مانند محراب كه در هر صورت وسيله‌اي است براي آداب نماز، كانون مظهريتي غني و عميق شود؛ ولي اين دليلي است استوار بر پيوند ميان هنر مقدس و معنويت دين كه معرفت باطن آن است.‌» 8
محراب مسجد قرطبه بسيار با شكوه‌تر ساخته شده است. شكل آن به صورت يك هشت ضلعي و داراي طاقي هلالي است كه از مرمر صدفي رنگ پوشانده شده است. اين محراب، فضايي بيكران را با احساس جاودانگي القاء مي‌كند. از نظر بوركهارت اساس معماري محراب، به مظاهر ياد شده در قرآن مجيد بر مي‌گردد.
در معاني مختلفي كه براي محراب گفته اند، مفهوم پيكار با شيطان و باب رحمت و عروج به عالم ملكوت از ساير معاني به واقع نزديك‌تر است؛ چنان كه در مساجد ايراني و به خصوص عالم تشيع، شكل محراب غالباً به شكل يك «سپر‌» استوانه‌اي شكل است. اما محرابهاي اندلس از اين شكل پيروي نكرده اند و بيشتر به شكل اتاقكي كوچك كه گوياي مفهوم ظهور الوهيت است، مي‌باشند.
مفهوم «باب‌» يا «در‌» مفهومي است كه انسان را همواره به فضايي بزرگ‌تر و عالمي ديگر رهنمون مي‌كند. از اين جهت، دروازه مساجد و محراب مسجد، دو معني مكمل هم محسوب مي‌شوند؛ دروازه مسجد انسان را به مسجد، يعني خانه خدا و محراب مسجد انسان را به معراج و عالم ديگر هدايت مي‌كند.
اگر محراب هم به معناي مكان كارزار و جهاد گرفته شود، برآمده از احاديث اسلامي است كه نماز و محل آن را مكان جنگ با شيطان نفس مي‌دانند؛ چه آنكه انسان با تكبيرة الاحرام به جنگ با شيطان نفس مي‌رود.

محراب قبله گاه منزل


اری محراب می تواند در منزل به عنوان قبله گاه قرار گیرد

پیشنهاد میشود یک گوشه از یک اتاق را بعنوان محل نماز خود قرار دهید
و سجاده تان همیشه انجا پهن باشد

اری محراب نماد اسلامی است
و بیاییم با پهن کردن یک سجاده در گوشه ای از منزل
برای خود محرابی بسازیم
این محراب می تواند اثر تربیتی خوبی بر فرزندانمان بگذارد
التماس دعا

حجاب - نماز - روزه - متانت و وقار یک مسلمان - مهدی دوستی - هدایتگری و ..............

برای ترویج دین لازم نیست حتما یک عالم باشی
تو هر صنفی باشی مسئولی برای ترویج او حتی اگر یک راننده باشی!!!!!ببین

شعار های ماشینی هم نمادی از فرهنگ می باشد




یکی از اعمال و نماد ها:تبریک گفتن

حضرت امام رضا علیه السلام، می فرماید: «روز عید غدیر خم روز تهنیت گویی است. بعضی از شما به بعض دیگر تهنیت بگوید و هرگاه مؤمنی با برادرش برخورد کرد بگوید:

الحمدللّه الّذی جعلنا من المتمسّکین بولایة أمیرالمؤمنین و الائمة سلام الله علیهم.»

از جام و سبو گذشت کارم / وقت خُم و نوبت غدیر است
امروز به امر حضرت حق / بر خلق جهان علی(ع) امیر است

سلام علیکم
به نظر من مهم ترین نماد دین مبین ما همون حجابه که متاسفانه به علت کم کاری خیلی ها ماها از جمله خود من داره به بازی گرفته میشه....
یا حق

معانقه یکی ازنماد های اسلامی است
میشه بفرمایید یعنی چه؟

فکر می کنم شمشیر بهترین نماد اسلام است.

[="Microsoft Sans Serif"][="Plum"]معانقه یعنی روبوسی کردن و همدیگر و بغل کردن..درسته؟؟[/]

نماد های اسلامی که خیلی زیاده
برای اقایون ..نو ع رفتارشون ..کلامشون ...حتی لباس پوشیدنشون
این ها همه نماد اسلامیه

Kinzie Kensington;416880 نوشت:
فکر می کنم شمشیر بهترین نماد اسلام است.
ازه خصوصا ذوالفقار علی که گردن یهود را میزد همان را از دستموان گرفتند که صهائنه اینقدر جنایت کردند

سلام بهترین نماد اسلامی است

اسلام نیز از سلام گرفته شد
به معنای تسلیم و صلح و...

مهر...;416888 نوشت:
نماد های اسلامی که خیلی زیاده
برای اقایون ..نو ع رفتارشون ..کلامشون ...حتی لباس پوشیدنشون
این ها همه نماد اسلامیه
خوب ترویج دهید
بعضی از انها رو در حال فراموشی می باشیم
یکی همین معانقه هست
معنی کامل اون رو نمی دونم
ولی یادمه تو نماز خونه جبهه
هفته این یک بار همه، همدیگر را بغل می کندند
مثلا اگر 300 نفر بودیم هر نفر، 299 نفر را بغل میکرد و از هم قربت بای میگرفت
خیلی خوب بود دل ها رو بهم نزدیک می کرد و..........

شادی یک نماد اسلامی است
یاد قدیم ها افتادم یک لقمه نان را با شادی می خوردیم
خانوداه نقش مهمی در ترویج ان دارد

[h=1]عکس برتر سال 2009 با موضوع شادی در فقر[/h]

سلام از وضعیت درونی گرفته تا جلوهای بیرونی ... از غدیر تا عاشورا از خانه خدا تا خانه مخلوق خدا و...

فکر کنم بهترین نماد لبخند میتونه باشه
صورتی که لبخند داشته باشه مال هرکس باشه جذاب میشه
گشاده رویی یکی از نشانه های مومن است

ولایتمداری هم ی نماده
اینکه تابع ولایت باشی و قلبا عاشقه رهبر و ولیت باشی نه فقط برا منافع خودمون...:Gol:

[="Microsoft Sans Serif"][="Plum"]به نظر من فقط خوش اخلاقی......[/]

پرچم (سبز و قرمز)
عَلَم
دستار
دعا

البته مسلمونا نماد معنوی هم دارن:ok:
مثل "اخلاق"
"صبر"
"توکل"
"امید"
"ایمان":Gol:

شهید علی اصغر پازوکی;417267 نوشت:

پرچم نماد چیست؟

سبز : رنگ مورد علاقه پیامبر اسلام(ص) و رنگ دین اسلام است . بنابراین به عنوان ارزش اعتقادی مردم ایران در بالای پرچم قرار مى گیرد.

سفید:نشانه صلح و دوستی و پاکدامنی است همچنین رنگ مورد علاقه زرتشتیانی است که هزاران سال با صلح و صفا در این سرزمین زندگی کرده اند. بنابراین سفید به عنوان دومین نماد ایرانیان در پرچم ایران قرار مى گیرد.
سرخ:که نشانه خون است و نیز چنین استدلال مى کردند که آزادی میهن با خون جوانان وطن به دست آمده است.از سوى دیگر خون شهید در اسلام به وی‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍ژه امام حسین(ع) مورد احترام ملت ایران است و به این جهت سومین رنگ پرچم ایران باید سرخ باشد.

ادامه دارد...

غیرت و مردانگی

گفت: که چی؟ هی جانباز جانباز ، شهید شهید!
میخواستن نرن! کسی مجبورشون نکرده بود که!
گفتم:چرا اتفاقا! مجبورشون میکرد!
گفت:کی؟!!
گفتم:همون که تو نداریش!
گفت:من ندارم؟! چی رو؟!

گفتم: غیرت!!

با سلام و احترام

رعایت حقوق مسلم دیگران و اخلاق نیکو از بارزترین نشانه های یک مسلمان به عنوان نمادی از اسلام میتونه باشه

به نظر من اخلاق خوب داشتن یه مسلمون یه جور تبلیغ برای دین مبین محسوب میشه

باسلام وآرزوی سلامتی..
بنظر حقیر..حجاب..غیبت نکردن پشت سر مسلمان..دروغ نگفتن به هم..ایمان ..صبر..




رسم «تابوت گردانی» در میان شیعیان احتمالاً همزمان با تشکیل نخستین تجمع‌های شیعی در مجالس سوگ شهیدان دین و راه افتادن دسته‌های زائر مرقد امیرمؤمنان حضرت علی (ع) و امام حسین (ع) رواج یافت. مطابق مدارکی که به دست آمده «شعاری» یا ساز و برگی مخصوص در میان شیعیان، از اوایل سده پنجم هجری، وجود داشته است که از آن در مراسم سوگواری خود استفاده می‌کردند. «ابن جوزی» در «المنتظم» در شرح وقایع سال 425ق می‌نویسد: شیعیان محله کرخ بغداد، به هنگام رفتن به زیارت مزار امیرمؤمنان و سیدالشهدا و دستگاههای آرایه بندی و طلاکاری شده‌ای به نام «منجنیق» با خود حمل می‌کردند. منجنیق نخستین و قدیم ترین تابوت واره مذهبی شیعیان مظهری از تابوت یا صندوق گور (ضریح) حضرت علی (ع) و امام حسین(ع) بوده است.
شباهت تقریبی میان منجنیق شیعیان کرخ و نخل امروزی را یک باستان شناس و سیاحتگر فرانسوی، با وضعی از نخل نیشابوریان در چند صد سال بعد تأیید می‌کند. وی که در نخستین دهه قرن بیستم از ایران دیدن می‌کرد، با مشاهده نخل اهل نیشابور که در میدان عمومی ‌شهر نیشابور قرار داشت، آن را یک نوع منجنیق وصف می‌کند و می‌نویسد: «منجنیق شعار مقدسی است که در روز عاشورا آن را با پارچه‌های ابریشمی ‌زینت داده و با تشریفات زیادی در محلات می‌گردانند.» «این منجنیق نقاشی شده و از نوارهای نازکی پوشیده شده بود و در میان آن وسایل روشنایی از قبیل لاله و غیره دیده می‌شد. نخستین گزارشهای جسته، گریخته از سیاحتگران خارجی مربوط به عصر صفوی است. «پیترو ولاواله» جهانگرد ایتالیایی که دوبار شاهد حرکت دسته‌های عزا در دوره شاه عباس اول در اصفهان بوده در شرح مراسم عزاداری در سوگ شهادت حضرت علی (ع) در 21 رمضان 1026 به حمل تابوت اشاره کرده و می‌نویسد: «دسته‌های عزاداری در پی شماری بیرق و علم، تابوت‌هایی پوشیده به مخمل سیاه را بر دوش می‌کشیدند و روی تابوت‌ها مجموعه ای از سلاح‌های مختلف تعرضی و تدافعی و پرهای رنگین قرارداده بودند و دورتادور آنها عده زیادی راه می‌رفتند و نوحه می‌خواندند و عده دیگر بوق و کرنا و سنج می‌زدند و فریادهای عجیب برمی‌آوردند و جست وخیز می‌کردند.» همین نویسنده در وصف مراسم عزاداری عاشورا سال 1027 ق ـ یک سال بعد ـ می‌نویسد: دورا دور آنها را با مخمل سیاه پوشانده بودند و روی هر تابوت یک عمامه سبز و یک شمشیر گذاشته و سلاح‌هایی از اطراف آن آویخته بودند. این اشیا را روی طبق‌هایی چند بر سر عده ای گذاشته بودند و به آهنگ سنج و نای جست وخیز می‌کردند و دور خود چرخ می‌زدند. از دیگر جهانگردانی که اتفاقاً در روز عاشورای 1078 ق در میدان نقش جهان اصفهان حضور داشته تاورنیه است که می‌نویسد: «دوازده دسته از دوازده محله اصفهان با علم وکتل و عماری و ساز وبرگ‌های مخصوص عزاداری به میدان نقش جهان آمدند. هر دسته یک عماری داشت که هشت تا ده نفر آن را حمل می‌کردند. چوب عماری به انواع گل و بوته نقاشی شده در هر عماری تابوتی گذارده، روی آن رابا پارچه زری پوشانده بودند… در جلوی هر دسته یک یدک (کتل: اسب جنیب) را می‌کشیدند، کتل‌ها را با زین و یراق آراسته و به آنها تیر و کمان و شمشیر و خنجر آویخته بودند. در یک صد گامی ‌جایگاه شاه یدک کشان اسب‌ها را به تاخت وامی‌داشتند و دسته با عماری دنبال آنها می‌دویدند.» درواقع این اسبها مظهر همان اسبانی بودند که شهیدان بر آنها سوار شده بودند و به جنگ می‌رفتند.

نخل گرداني ؛ آييني اصيل ، نمادي پرمحتوا ، مراسمي با شکوه و اثربخش

[SPOILER]
نخل گرداني ؛ آييني اصيل ، نمادي پرمحتوا ، مراسمي با شکوه و اثربخش

نويسنده:رضا زنجاني طبسي*
منبع : سایت راسخون
از مقالات برگزیده ی مسابقه ی روایت محرم

بررسي اجمالي اين رسم عاشورايي در شهرستان طبس (گلشن)
گوستاو لوبون : توده ها فقط به توسط تصاوير فکر مي کنند و به کمک تصاوير تحت تأثير قرار مي گيرند .فقط تصاوير ايشان را ميرمانند و يا وسوسه مي کنند و تنها تصاوير انگيزه رفتار آنها هستند. به همين دليل است که نمايش هايي تئاتري که تصوير را در واضح ترين شکل آن ارائه مي دهند، در توده ها هميشه تاثير عظيمي بر جاي مي گذارند.
- مراسمي مشابه نخل گرداني که در پاکستان برگزار مي گردد..

چکيده

ايران ، جامعه اي سنتي است که در آن تاريخ با بسياري از باورها و اعتقادها در آميخته و رويدادهاي تاريخي به شکل روايت هاي اسطوره اي بروز مي کند .مسلمانان ايران هر ساله با نمايش و حمل تابوت هاي تمثيلي شهيدان در مراسم عزاداري ماه محرم مي خواهند خاطرات رنج و مصايب شخصيت هاي مذهبي را بازسازي کنند . شيعيان ايران ، در نمايش هاي آييني و دسته هاي عزاداري خود در ماه محرم ، صندوق هايي را به شکل ضريح يا نخل و مانند آن آراسته مي کنند و به نام تابوت شهدا در گذرگاه ها و محله ها مي گردانند و اين آييني است که نسل به نسل حفظ شده است . ساختن تابوت هاي تمثيلي شهدا پيشنيه اي بسيار دور دارد. عموميت اين مراسم و شهرت نخل در سراسر ايران از ساير رسوم و نشانه ها بيشتر است و با توجه به مشاهدات و مطالعات مي توان گفت که در اغلب نقاط ايران مردم يا نخل دارند و يا آن را مي شناسند . حتي وسعت حضور و اجراي اين آيين، مرزهاي ايران را درنورديده و به وسعت جهان و فرهنگ مسلمانان شيعه برگزار مي شود . مردم هر ناحيه نخلي در تکيه ها و حسينيه ها دارند که در عاشورا آن را مي بندند و همراه اسباب ديگر عزاداري در دسته هاي سوگوار حرکت مي دهند .با اجراي اين مراسم ، مردم وقايع قدسي روزگاران گذشته را در زندگي روزانه شان احيا مي کنند . گويي مي خواهند به حضور دوباره آن واقعه درزمان حال تحقق ببخشند .در کشور خودمان اصلي ترين مراکز برگزاري اين رسم باشکوه و پررمز و راز به طور عمده در شهرها و آباديهاي اطراف کوير مرکز ايران به چشم مي خورد يعني از جنوب خراسان گرفته تا سمنان، دامغان، خمين، نواحي قم، کاشان، ابيانه، خور ويابانک، زواره، اردستان، نايين و طبس و ... و در بين اين مناطق، بيشترين، گسترده ترين و شاخص ترين نخلها در استان يزد، متمرکزهستند.در اين مقاله ضمن بررسي سير تاريخي و فلسفه نخل گرداني ، به طور اجمالي آيين نخل گرداني در شهرستان طبس مورد پژوهش قرار گرفته است.براي اين تحقيق حتي الامکان سعي شده است گزارشي تصويري نيز ارائه گردد.
کليد واژه ها: نخل گرداني ، نماد ، عاشورا ، تابوت واره
مقدمه:

محرم جلوه اي از استقامت اهل بيت (ع) است در برابر ظلمي که اسلام را در پشت پرده اي سياه پنهان کرده بود و اکنون بعد از سالها مردم اين ديار شيعه با تکرار سنت ها تلاش مي کنند ياد آن شهداي راستين را جاودانه گردانند . صورتهاي تمثيلي و رمزي رفتارهاي مذهبي و کاربرد اشياي نمادين درمناسک و مراسم مذهبي داراي معاني ويژه اي است که درك آنها و ارزشيابي آنها با معيارهاي بيرون از حوزه تفکرات ديني بيگانه با عقايد مردم تا حدودي دشوار مي نمايد. آيين هاي نخل گرداني و تابوت گرداني در دسته هاي عزادار در ايام سوگواري از اين دست عزاداري هاي سمبوليک است .گرداندن تابوت شهادت و نخل گرداني در دسته هاي عزا به منزله لشکريان رزمنده شهيدان اند که حضور قدرت الهي را در جمع عزاداران و پيروزي سپاه حق بر باطل و حيات جاودانه شهيدان را متجلي مي کند.اين آيين در حالي که به اقتدار و شکوه قدسي شهيدان اشاره دارد ، حديث قدرت خداوند و مقام والاي شهيد را متجلي مي کند. ساختن تابوت هاي تمثيلي شهدا پيشنيه اي بسيار دور دارد . طبق روايات تاريخي ، مردم سرزمين ماوراء النهر تا نخستين دوره هاي اسلامي ، هر ساله در مراسم يادمان سال مرگ سياوش ، قهرمان اسطوره اي ايران ه خون پاکش به ناحق بر زمين ريخت تابوت او را مي ساختند و در شهر مي گرداندند .بسياري از سياحاني که به ايران سفر کرده اند هم جسته و گريخته از اين رسم در سفرنامه هايشان ياد کرده اند . مثلاً پيترو دلاواله -که يک جهانگرد ايتاليايي است - در دوره شاه عباس اول به ايران سفر مي کند و شاهد حرکت دسته هاي نخل گردان بوده است . در زمان صفويه و چه پس از آن ، در عصر زنديان و قاجار نيز جهانگردان زيادي به ايران سفر کردند و ضمن ديدن شهرهاي مختلف ايران ، مطالبي هم در باره سنتهاي مذهبي مردم و نخل گرداني نوشته اند. پيشينيه رسم نخل گرداني در مراسم عزاداري به دوره هاي پيش از صفويه مي رسد. بسياري از نويسندگان هم رسم نخل بندي و نخل گرداني را از بدعت هاي صفويان در ايران دانسته اند . اصولاً نخل به مفهوم درخت خرماست و در اصطلاح عاميانه به هر درخت و درختچه اي تزييني هم نخل گويند .اما در مراسم عزاداري اصطلاح نخل به تابوت واره اي مي گويند که آن را بر دوش مي کشند .اين وسيله اتاقکي چوبي و حجيم و به شکل مکعب مستطيل است که از چوب بستي و با يک کف بندي تشکيل شده است . الواري که در کف به کار مي رود ، معمولاً يک متر بالاتر از پايه هاي ستون ها قرار گ فته اند . دو سر هر يک از تيرها حدود يک متر از 4 طرف کف ديواره نخل بيرون آمده و در واقع ، دستگيره نخل را تشکيل مي دهد . شکل ظاهري برخي نخلها جناغي شکل سروي و برخي به صورت يک جناغ قوسي شکل است.البته نخل ، شباهتي به درخت خرما ندارد و تا به حال هم نخلي که به شکل درخت خرما ساخته شده باشد ، ديده نشده است . معمولاً نخل را در نخستين دهه ماه محرم و اکثر اوقات دو يا سه روز پيش از تاسوعا مي بندند . آراستن نخل و بستن آن يک تا چند روز طول مي کشد و اين زمان بستگي به کوچک و بزرگ بودن نخل و مقدار لوازم و اشيا تزييني و بويژه نوع آذين بندي آن دارد. جالب است با اصطلاح « باباي نخل » هم آشنا شويم. باباي نخل معمولاً فردي است که براي آذين بندي نخل و بستن آن بسيارآزموده و با مهارت است و همان کسي است که در آخر مراسم ، تمام زيورآلات و تزيينات نخل را در صندوقچه يا بقچه اي نزد خود تا سال آينده نگاهداري مي کند . در بسياري از روستاها کار نخل آرايي و نگهداري و مراقبت از اشياي تزييني نخل ، به يک خانواده معين اختصاص دارد .از قديم الايام در آيين نخل داري و نخل گرداني ، نوعي تقسيم کار و نقش و وظيفه و حقوق اجتماعي براي خاندان قديمي محله هاي شه و يا ده برقرار بوده است . مردم هم بر طبق سنتهاي پدران و نياکان خود ، وظايف مربوط به نخل بندي و نخل گرداني در هر محل را مختص خانواده هاي مشخصي مي دانستند . از مقام و منزلت باباي نخل هم که برايتان گفته شد . روز عاشورا نخل سياه پوش آذين بسته را بلند مي کنند ، با آداب خاصي مي گردانند و همراه با دسته هاي سينه زن و زنجيرزن به گذرگاه هاي محله مي برند . گاهي هم ب زيارتگاه يا امامزاده محله يا به محل مجلس عزاداري و روضه خواني يا به درخانه هاي روحاني بزرگ يا شهر يا ده حمل مي کنند. بعضي نخلها بسيار بزرگ و سنگين هستند که دهها مرد تنومند و قوي هيکل هم ممکن است بسختي آن را بر شانه هاي خود حمل کنند .هر دسته ، راهنمايي دارد که در گذرگاه هاي ويژه به حاملان نخل فرمان ايست مي دهد تا نوحه خواني و استراحت کرده و احتمالاً نخل کش را هم تعويض نمايند . حتماً ديده ايد که براي بلند کردن نخل ، مردان جوان و تنومند به زير نخل مي روند و دستگيره هاي چهار جانب آن را مي گيرند و« يا حسين »گويان آن را بلند مي کنند و دستگيره ها را روي بالشتک هاي پارچه اي که بر سر شانه هاي خود قرار داده اند، مي گذارند . تعداد نخل کشان هم بستگي به بزرگي و سنگين نخل دارد . غروب عاشورا و پس از آيين شام غريبان ، نخل را به جايگاه خود در حسينيه يا ميدان بر مي گردانند .باباي نخل اشيا و زيورهاي نفيس و گرانبهاي نخل را باز مي کند و در صندوقي قرار داده و به خانه خود مي برد و تا محرم سال بعد ، از آنها مراقبت مي کند . مي دانيد کدام حوزه فرهنگي و جغرافيايي ايران از نظر آيين نخل گرداني اهميت بيشتري دارد؟ در حوزه کوير با همه شهرها و آبادي هايش مراسم نخل گرداني با شور و شوق خاصي برگزار مي شود . هر کدام از شهرهاي کويري مراسم نخل گرداني را به زيبايي و شکوه خاصي اجرا مي کنند . يزدي ها در قديم دو نخل بسيار بزرگ داشتند که يکي از آنها را در ميدان ميرچخماق و نخل ديگر را در ميدان مجاهدين نگهداري مي کردند . هر سال در روز پنجم ماه محرم ، آذين بندي نخل را آغاز و اين کار ر ا در شب عاشورا به پايان مي بردند . مردم هم روز عاشورا دسته دسته براي تماشاي نخل و هم گرداندن آن به اين دو ميدان مي رفتند . نخل کشان يک سردسته داشتند که به هنگام بلند کردن نخل ، خبردار مي گفت ، جوانان نخل را برداشته و بر دوش خود قرار داده و آن را حرکت مي دادند. آداب عزاداري محرم از جم پديده هاي فرهنگي است که با حفظ عناصر اصول خلاقيتهاي اجتماعي، فرهنگي و اقليمي جوامع مختلف آراسته شده و اگر چه داراي مضامين واحدي است اما به تبع حوزه هاي فرهنگي با نمودهاي مختلفي ديده مي شود . يکي از مراسمهاي عزاداري که با وسعت زيادي در نقاط مختلف ايران و با تأثير از شرايط فرهنگي و اقليمي خاص آن مناطق، به اجرا درمي آيد، مراسم "نخل برداري " يا "نخل گرداني" است که با مفهوم تشييع پيکر مقدس سيد الشهدا (ع) در روز عاشورا برپا مي شود.
به نظر مي رسد عموميت اين مراسم و شهرت نخل در سراسر ايران از ساير رسوم و نشانه ها بيشتر است و با توجه به شاهدات و مطالعات مي توان گفت که در اغلب نقاط ايران مردم يا نخل دارند و يا آن را مي شناسند . از سال 1313 تا 1320 شمسي که رضاخان مخالفت خود را با اين مراسم آشکار کرد ، مردم ايران به صورت پنهاني و در خانه ها مراسم سوگواري را انجام
مي دادند و تحت هيچ شرايطي از اين فعاليت عظيم مذهبي دست برنداشتند.
بنابراين، فلسفه پيدايي چنين صورتهاي مثالي و شبيه ها و تابوت واره ها در رفتارهاي آييني عبادي مردم هر جامعه را بايد در فرهنگ ديني همان جامعه و درنظام اعتقادي مردم آن درگذشته هاي دور و در تاريخ اسطوره اي و فرهنگهاي درآميخته آن مردم جست وجو کرد . ازطرفي ديگر مراسم و مناسک محرم بويژه عاشورا و تاسوعا و ده روزه اول محرم علاوه بر اينکه
جنبه مذهبي براي مردم اين سرزمين داشته باشد، ريشه در باورهاي اسطوره اي و آرماني آنهادارد و حتي بسياري از افرادي که چندان پايبند به آداب و سنن مذهبي نيستند، براي اين ايام ومراسم و رسومات آن ارزش فراواني قائلند و بدان پايبندند . سوال اصلي اين است که اين رسم ورسومات از کجا و کي درميان شيعيان جهان و البته ايران رواج و رونق يافته؟ اين علم و بيرق و
علامتها نماد و نشانه چيست؟ ريشه در کدام باور و حادثه تاريخي مان دارند؟ و چگونه با گذشت ايام دستخوش تغيير و تحولات شده اند و تا به شکل امروزي درآمده اند؟ براي يافتن پاسخ سوالات فوق بايد پيش از هر بحث و عنوان موضوعي به سابقه و سليقه و پيشينه تاريخي واسطوره اي اين رسم و رسومات پرداخت.
نخل گرداني در ساير کشورهاي جهان

مراسم نخل گرداني به شيوه هاي خاص خود در ميان مسلمانان ديگر کشورها هم رايج است .
مثلاً در کشور عراق ، شهر نجف اين مراسم هر ساله در 21 رمضان ، روز سالگرد شهادت حضرت علي (ع) برگزار مي شود.مسلمانان اندونزي و ويژه آنهايي که در جزيره سوماترا ساکن هستند ،در روز دهم ماه محرم يک تابوت تمثيلي از امام حسين (ع) مي سازند و آن را در سراسر شهرمي گردانند . آنها براساس سنتهاي قديمي مربوط به عزاداري ، مراسم عزاداري امام حسين (ع) رابا شور و شوق برگزار مي کنند.
حتي مسيحيان نيز اين مراسم را به شکلهاي گوناگون برگزار مي کرده اند . آنها هم ساله و ازديرباز ، در روز يکشنبه نخل ، یعني يکشنبه پيش از عيد فصح مراسم نخل گرداني داشته اند . اين مراسم به ياد ورود پيروزمندانه حضرت مسيح و جمعي از پيروانش به بيت المقدس برپا مي شده است. البته در اين روزگار ، بين مسيحيان سوريه آيين زيتون گرداني مرسوم است . يک درخت بزرگ زيتون به کليسا مي برند ، باآداب خاصي ترکش مي کنند . بعد هر کس پسر بچه خود را روي درخت متبرك مي نشاند و او را با فرياد شادي دور کليسا مي گردانند . مردم براي تبرك وشگون شاخه هايي از اين درختان را مي کنند و به خانه مي برند .در هر صورت ، نخل گرداني درميان شيعيان آييني است مقدس و بسيار کهن که مخصوص ماه محرم و بويژه دهه عاشوراست.مردم هر ناحيه نخلي در تکيه ها و حسينيه ها دارند که در عاشورا آن را مي بندند و همراه اسباب ديگر عزاداري در دسته هاي سوگوار حرکت مي دهند .با اجراي اين مراسم ، مردم وقايع قدسي روزگاران گذشته را در زندگي روزانه شان احيا مي کنند . گويي مي خواهند به حضوردوباره آن واقعه درزمان حال تحقق ببخشند.
حتي وسعت حضور و اجراي اين آيين، مرزهاي ايران را درنورديده و به وسعت جهان و فرهنگ مسلمانان شيعه برگزار مي شود . به عنوان نمونه در کشورهايي همچون جزاير کارائيب، پاکستان و در هندوستان به شکل "تعزيره" ; نموده اند.

-مراسمي مشابه نخل گرداني که در پاکستان برگزار مي گردد.
«تعزيره »تا حدودي شبيه نخل کشور ماست که آن را به زيباترين شکل تزئين مي کنند و در شهرها مي گردانند و مردم به دنبال آن به عزاداري مي پردازند و در نهايت در ظهر عاشورا اين تعزيرها را به دريا و رودخانه مي اندازند و اعتقاد دارند زماني که آنها بر اثر برخورد با آب متلاشي مي شوند، روح امام حسين (ع) به آسمان صعود مي کند. در کشور خودمان اصلي ترين مراکز برگزاري اين رسم باشکوه و پررمز و راز به طور عمده در شهرها و آباديهاي اطراف کوير مرکز ايران به چشم مي خورد يعني از جنوب خراسان گرفته تا سمنان، دامغان، خمين، نواحي قم، کاشان، ابيانه، خور و بيابانک، زواره، اردستان، نايين و ... و دربين اين مناطق، بيشترين، گسترده ترين و شاخص ترين نخلها در استان يزد، متمرکز هستند به گونه اي که مي توان گفت، هيچ آبادي نيست که يک يا چند نخل امام حسين (ع) در آن يافت نشود.
مراسم نخل برداري از ويژگي هاي منحصر به فرد مراسم محرم و عزاداري در يزد محسوب مي شود که با همکاري و همياري گوناگون اهالي در تمام مراحل مراسم، از کمک مالي و تهيه چوب و ديگر وسايل آن گرفته تا کمک در تزئين و علمَ کردن آن و حمل آن در روز عاشورا و ... برگزار مي شود و جالب اينکه در برخي موارد، زرتشتيان يزد نيز در ساختن نخلها، همياري و همکاري دارند زيرا آنها نسبت به حضرت سيدالشهدا (ع) احترام و ارادت خاصي قائل هستند. در گذشته مراسم آذين بندي و آماده کردن نخلها براي ايام عزاداري ماه محرم با يک فراخوان، بسيج همگاني اهل محل و يا آبادي صورت مي گرفت. رسم سنتي بر اين شکل بود که وقتي مي خواستند نخلها را براي انجام مراسم محرم و عاشوراي حسيني آماده کنند، چند روز پيش از فرارسيدن محرم، آيين هايي براي گردآوري کمکهاي گوناگون از مردم انجام مي شد و مردم نيز از يک تکه ريسمان گرفته تا پارچه هاي الوان، چراغ ها، آيينه ها، خنجرها، دشنه ها، پياله زنگوله ها، سپرها و ديگر زيورآلات را براي آذين بندي هرچه باشکوه تر نخل به ميدانهاي محل تحويل مي دادند . حتي در برخي موارد درختاني به اين منظور وقف مي شدند تا در زمان کهنسالي درخت از چوب آن براي مر مت نخل استفاده شود!
محسن خرمشاهي ، يکي از کارشناسان فرهنگي و پژوهشگر ادبيات شفاهي و فرهنگ عامه دراين زمينه معتقد است : نخل يک سازه چوبي است که قسمت جلو و عقب آن از قطعات کوچک چوب به شکل نخلي بزرگ و شبکه شبکه ساخته شده و وسط آن با چوب اسکلت بندي شده است و براي پايه هاي آن، چهار قطعه چوب به صورت عمودي در چهار طرف و براي بلند کردن آن چند قطعه چوب به صورت افقي تعبيه شده است به طوري که براي بستن آن، تعدادي از خدام حسينيه از صبح هشتم محرم دست به کار مي شوند و آنها بر روي پارچه مشکي و در جلو و عقب آن، خنجر، آيينه هاي بزرگ و نيز يک سازه چوبي به شکل سرو در جلو و عقب نصب مي کنند و اين کار تا ظهر روز نهم محرم (تاسوعا) ادامه مي يابد.وي مي افزايد: مردم و عزاداران هر کدام از عناصر به کار برده شده در نخل را نمادي از يک حادثه و متعلق به شخص خاصي در حادثه کربلا مي دانند.
ايشان معتقد است : چوب نخل به عنوان جنازه سيدالشهدا، سياهپوش کردن به عنوان پارچه سياه روي جنازه، شمشير و نيزه ها به علامت تير و نيزه هاي وارد شده بر بدن امام حسين (ع)، سرو نخل به عنوان قد و قامت علي اکبر (ع)، آيينه به عنوان نور وجود مبارك امام حسين (ع)، علمهايي که بر نخل بسته مي شود به عنوان علمدار امام حسين (ع)، پارچه هاي زينتي که بر نخل مي بندند به عنوان حجله حضرت قاسم (ع)، زنگهايي که در قديم بر آن مي بستند به عنوان زنگ کاروان امام حسين (ع)، عزاداراني که نخل را بر مي دارند به عنوان تشييع کنندگان و براي مردم شناخته شده است.
هر چند امروز نخلهايي با اين وسعت تزئين کمتر ديده مي شود و تنها به سياه پوش کردن وتزئينات ساده بسنده مي شود اما بازهم نخل بندي و نخل گرداني، آييني باشکوه است که با عظمت خاصي برگزار مي شود و از جمله آيين هايي است که کمتر به فراموشي سپرده شده و ازهمه مهمتر اينکه کمتر دچار تحريف شده است.
نخلها پس از آذين بندي بسيار سنگين تر از آنچه هستند مي شوند و وزن برخي نخلها نظيرنخل ميدان اميرچخماق يزد که از جمله نخلهاي بزرگ استان يزد به شمار مي رود يا نخل تفت به چندين تن مي رسد و براي نخل گرداني نياز به حضور و همکاري شايد صد مرد قوي هيکل است. [/SPOILER]
-مراسم نخل گرداني با شور و ارادت خاصي در شهرهاي استان يزد برگزار مي شود.

[SPOILER]بزرگترين نخل استان يزد هم اکنون در شهرستان تفت قرار دارد و هر سال در روز عاشوراجمعيتي ميليوني دراين مراسم شرکت مي کنند و صدها نفر مردم اين نماد عظيم را بر دوش مي کشند و گرد ميدان نخل به حرکت در مي آورند.
علاوه بر ارداتمندان استان يزد به مراسم عزاداري امام حسين (ع) بسياري از توريستهاي کشورهاي خارجي و حتي مردم ساير نقاط کشورمان برنامه سفر خود را به نحوي تنظيم مي کنند که در روز عاشورا در استان يزد باشند زيرا مراسم نخل گرداني را يکي از پرشور ترين مراسم عزاداري امام حسين (ع) مي دانند.
البته اين مراسم در شهرستانهايي نظير تفت، طبس ، مهريز و يزد بسيار ويژه با شکوه خاصي نسبت به ساير شهرستان ها برگزار مي شود و جمعيت بسياري حتي از مرکز استان براي تماشاي اين مراسم به تفت و مهريز مي روند.
اين فرهنگ و باور مردم استان يزد همچنين مراسم ويژه عزاداري به عنوان يکي از فرهنگهاي ملي در فهرست آثار معنوي سازمان ميراث فرهنگي به ثبت رسيده است .نخل برداري در اکثر نقاط استان يزد بعد از نماز ظهر عاشورا و در واقع در عصر عاشورا انجام مي شود زيرا نخل برداري به نوعي مراسم نمادين تشييع پيکر مبارك امام حسين (ع) است و بعد از زمان شهادت ايشان صورت مي گيرد.
ازآنجا که در واقعه کربلا پيکرامام حسين (ع) تشييع نشد و دشمنان اسلام و قرآن، پيکرمبارك اين امام بزرگوار را با بي حرمتي در شهرهاي مختلف گرداندند، امروز مردم استان يزد به جبران آن روزها مراسم نمادين تشييع پيکر امام حسين (ع) را برگزار مي کنند و اين مراسم باشکوه و اهميت خاصي برگزار مي شود و از ديرباز براي مردم اين استان از اهميت خاصي برخوردار بوده است.

نخل، چوب بستي بزرگ شبيه برگ است که قبل از آغاز ايام محرم توسط بزرگان هرمنطقه آذين بندي و سياه پوش مي شود و در روز عاشورا در ميان سيل جمعيت به حرکت در مي آيد و پس از گردش در گرداگرد ميدان نخل، دوباره آرام آرام به محل خود باز مي گردد.اين مراسم امروز در شهرهاي تفت، مهريز، يزد و ساير شهرستان هاي استان يزد برگزار مي شود و براي برگزاري اين مراسم به طور معمول هزاران نفر از نقاط مختلف استان حتي خارج از استان حضور دارند .قرباني گوسفند، دود کردن اسفند، سينه زني، نوحه خواني، زنجيز زني و ... از آيين هاي جنبي اين مراسم بزرگ و سنتي است .بزرگترين نخل کشور هم اکنون در شهرستان مهريز قرار دارد و پس از آن مهم ترين مراسم نخل برداري در شهرهاي تفت، يزد و ... انجام مي شود.نخل ها در طول مدت سال در مقابل حسينيه ها يا ميادين شهر نگهداري مي شوند و در اين مراسم نيزپس از گردش و انجام آيين ويژه دوباره به محل خود باز مي گردند و تا پايان ايام محرم و صفر به شکل سياه پوش در اين محل قرار دارند.
علي بلوکباشي گردآورنده و محقق ساليان سال فرهنگ و سنن ايران در کتاب پرمحتوا وجذابش-نخل گرداني - نمايش تمثيلي از جاودانگي حيات شهيدان - ساختن شبيه شهيدان وتابوتهاي تمثيلي شهيدان و آيين حمل آنها را در دسته هاي عزا در فرهنگ ايران بسيار دور ودراز مي داند و معتقد است پيشينه اين مراسم و مناسک به دورترين ايام دوران اساطيري وتاريخي ميهن مان بازمي گردد . نمونه برجسته و معتبر آن آيين سوگواري سالانه مرگ سياوش وحمل و گرداندن تابوت است . بنابرروايتهاي تاريخي، مردم فرارود (ماوراء النهر ) تا نخستين سده هاي اسلامي، هر ساله درمراسم يادمان سال مرگ سياوش، قهرمان اسطوره اي ايران که خون پاکش به ناحق بر زمين ريخت، شبيه او را مي ساختند و در معماري يا محملي مي گذاشتند و برسرزنان و سينه کوبان و نوحه خوانان در شهر مي گرداندند. رسم -تابوت گرداني درميان شيعيان احتمالاً همزمان با تشکيل نخستين تجمع هاي شيعي در مجالس سوگ شهيدان دين و راه افتادن دسته هاي زاير مرقد اميرمومنان حضرت علي (ع) و امام حسين (ع) رواج يافت . مطابق مدارکي که به دست آمده -شعاري يا ساز و برگي مخصوص در ميان شيعيان، از اوايل سده پنجم هجري،
وجود داشته است که از آن در مراسم سوگواري خود استفاده مي کردند . -ابن جوزي در -المنتظم در شرح وقايع سال 425 ق مي نويسد : شيعيان محله کرخ بغداد، به هنگام رفتن به زيارت مزار اميرمومنان و سيدالشهدا و دستگاههاي آرايه بندي و طلاکاري شده اي به نام -منجنيق با خود حمل مي کردند.
«منجنيق »نخستين و قديم ترين تابوت واره مذهبي شيعيان مظهري از تابوت يا صندوق گور (ضريح) حضرت علي (ع) و امام حسين (ع) بوده است . البته ابن جوزي معتقد است حمل اين صندوق توسط شيعيان تقليدي از آيين جوانان سني اصفهان درحمل دستگاهي شبيه آن به وقت رفتن به زيارت قبر -مصعب بن زبير ياد کرده است . البته منجنيق شيعيان کرخ بغداد ظاهراً چيزي شبيه نخل امروزي شيعيان ايران بوده است که آن را با انواع سلاح و اشيا و اسباب روشنايي، مانند شمشير و سپر و خود و آينه و چراغ و پرو ... مي آرايند و به همراه دسته هاي عزاداري روزعاشورا در محله ها مي گردانند . مي گويند نخستين محمل آراسته به حرير و سنگهاي گرانبها را -شجره الدار کنيز -ملک صالح و مادر -ملک خليل فرمانرواي مصر در 648 ق با خود به خانه کعبه برد . از آن پس نيز هر ساله فرستادن محمل با هديه و خلعت ازمصر به کعبه و حجره پيغمبررايج شد . -ابن بطوطه در سفرنامه اش به مراسم محمل گرداني در مصر اشاره مي کند و مي نويسد: -مصريان هر سال درروزي از ماه رجب مراسم و محمل گرداني ترتيب مي دادند . دراين روز قضات چهارگانه به اتفاق وکيل بيت المال و محتسب و بزرگان فقها و امناي دولت وصاحب منصبان سواره به سوي باب القلعه که خانه الملک الناصر [پادشاه مصر از 693 تا 740 ق] است، مي روند و در اين جا محمل را که روي اشتري قرار دارد بيرون مي آورند . اميرالحاجي که براي آن سال تعيين مي شود در پيشاپيش محمل روانه مي شود و گروه سقايان سوار براشتران خويش به دنبال آن و همه مردم از زن و مرد گرد مي آيند و محمل را بدين سان درکوچه هاي قاهره و مصر مي گردانند و شترداران حدي کنان و آواز خوانان از پيش و ديگران از
پس حرکت مي کنند.
شباهت تقريبي ميان منجنيق شيعيان کرخ و نخل امروزي را -هانري رنه والماني باستان شناس و سياحتگر فرانسوي ، با وضعي از نخل نيشابوريان در چندصدسال بعد تأييد مي کند . -والماني که در نخستين دهه قرن بيستم از ايران ديدن مي کرد، با مشاهده نخل اهل نيشابور که در ميدان عمومي شهر نيشابور قرار داشت، آن را -يک نوع منجنيق و -مانند وسايل ژيمناستيک وصف مي کند و مي نويسد : -منجنيق شعار مقدسي است که در روز عاشورا آن را با پارچه هاي ابريشمي زينت داده و با تشريفات زيادي در محلات مي گردانند . -اين منجنيق نقاشي شده و ازنوارهاي نازکي پوشيده شده بود و در ميان آن وسايل روشنايي از قبيل لاله و غيره ديده مي شد .و در ادامه مي آورد که -نوعي از نخل که در روز عاشورا در کوچه و بازار مي گردانند که ظاهراً اين جمله آخرش از ديدار او از نيشابور نبوده است . نخستين گزارشهاي جسته، گريخته که از سياحتگران خارجي مربوط به عصر صفوي است . -پيترو ولاواله جهانگرد ايتاليايي که دوبار شاهد حرکت دسته هاي عزا در دوره شاه عباس اول در اصفهان بوده در شرح مراسم عزاداري در سوگ شهادت حضرت علي (ع) در 21 رمضان 1026 به حمل تابوت اشاره کرده و مي نويسد :
- دسته هاي عزاداري در پي شماري بيرق و علم، تابوت هايي پوشيده به مخمل سياه را بر دوش مي کشيدند و روي تابوت ها مجموعه اي از سلاح هاي مختلف تعرضي و تدافعي و پرهاي رنگين قرارداده بودند و دورتادور آنها عده زيادي راه مي رفتند و نوحه مي خواندند و عده ديگر بوق و کرنا و سنج مي زدند و فريادهاي عجيب برمي آوردند و جست وخيز مي کردند . همين نويسنده در وصف مراسم عزاداري عاشورا سال 1027 ق يک سال بعد مي نويسد: دورادور آنها را با مخمل سياه پوشانده بودند و روي هر تابوت يک عمامه سبز و يک شمشير گذاشته و سلاح هايي از اطراف آن آويخته بودند . اين اشيا را روي طبق هايي چند بر سر عده اي گذاشته بودند و به آهنگ سنج و ناي جست وخيز مي کردند و دور خود چرخ مي زدند.
سند ديگري در دست است از -اولئاريوس منشي هيات نمايندگي امپراتور آلمان در ايران که مراسم عزاداري مردم اردبيل را در روز قتل اميرمومنان درسال 1047 و سلطنت -شاه صفي صفوي چنين توصيف مي کند : ابتدا خطيبي شرحي از مقتل نامه براي حاضران خواند و پس ازآن -سه تابوت که با پارچه هاي سياه رنگ پوشيده شده بودند دايره وار دور گرداندند . که احتمالاً اين تابوت ها را -مظهر تابوت هاي حضرت علي (ع) و دو فرزند ايشان دانسته است . اوسپس از نخلي مي گويد که -برآن چهار قبضه شمشير فرو کرده بودند که به سبب فراواني اشياي زينتي ديدن آنها دشوار مي نمود . در ادامه مي آورد : -چند نفر ديگر بر سر خود جعبه اي حمل مي کردند . اين جعبه را با دسته اي از [پر ] پرندگان، نوارهاي رنگين، گل و ساير چيزها آرايش کرده و درون آن گويا قرآني گشوده قرارداده بودند . افرادي که جعبه را بر سر داشتند همراه نواي موسيقي محزون سنج، ني لبک و طبل نظامي مي پريدند و مي جهيدند . -چند گروه ازجوانان با در دست داشتن چوبدستي هاي بلند در دايره هاي جداگانه اي به اطراف مي پريدند و درحالي که شانه هاي يکديگر را گرفته بودند يکي از آنها مي خواند -حيدر، حيدر، حسن، حسين و ديگران با او اين کلمات را دم مي گرفتند . با اين مراسم جمعيت دوباره به شهرمي رفتند.
از ديگر جهانگرداني که اتفاقاً در روز عاشوراي 1078 ق در ميدان نقش جهان اصفهان حضور داشته تاورنيه است که مي نويسد :-دوازده دسته از دوازده محله اصفهان با علم وکتل وعماري و ساز وبرگ هاي مخصوص عزاداري به ميدان نقش جهان آمدند . هر دسته -يک عماري داشت که هشت تا ده نفر آن را حمل مي کردند . چوب عماري به انواع گل و بوته نقاشي شده در هر عماري تابوتي گذارده، روي آن رابا پارچه زري پوشانده بودند؟ در جلوي هر دسته يک يدك (کتل: اسب جنيب) را مي کشيدند، کتل ها را با زين و يراق آراسته و به آنها تير و کمان و شمشير و خنجر آويخته بودند . در يک صد گامي جايگاه شاه يدك کشان اسب ها را به تاخت وامي داشتند و دسته با عماري دنبال آنها مي دويدند . درواقع اين اسبها مظهر همان اسباني بودند که شهيدان بر آنها سوار شده بودند و به جنگ مي رفتند.
اسناد و مدارکي که از دوران زنديه و قاجاريه در دست است به دليل نزديکي آنها به سده هاي معاصر متقن تر و پرشمارند . در اين دوره سياحان بي شماري به ايران سفر کرده وازشهرهاي آن ديدن کرده اند . ويليام فرانکلين خاورشناس وافسرارتش انگليس، که در اواخر دوره زنديه از کلکته به ايران آمده بود ، از آيين سوگواري مردم درماه محرم درشيراز گزارشي چنين مي دهد -در روز عاشورا تابوت هاي شهدا را که با خون آغشته بود، مي آوردند . روي تابوت ها، شمشيرها وعمامه هاي شهيدان را که باپرهاي -حواصيل تزيين شده بود، گذاشته بودند. که پس از اتمام مراسم، اين تابوت ها را با تشريفاتي خاص به خاك مي سپردند . رسم به خاك سپردن تابوت تمثيلي شهيدان يا درآب افکندن آنها درميان شيعيان هند و هنديان معمول بوده و هنوز هم معمول است . البته -علي بلوکباشي درکتابش درصفحه 100 اشاره مي کند که اين تنها سياحي است که چنين رسمي را درايران ديده است که احتمالاً آن را تحت تأثير فرهنگ هندوي نوشته است . جيمز موريه درسفرهايش به ايران دوبار مراسم عزاداري عاشورا را ديده و از آن ذکر کرده است . او که در زمان فتحعلي شاه براي نخستين بار به ايران آمده است درشرح مراسمي که ديده است پس از ذکر و وصف چگونگي مراسم عاشورا به يک محمل شبيه تابوت يا ضريح مزين به گوهر و سنگهاي گرانبها اشاره مي کند و (به احتمال زياد تمثيلي ازضريح امام حسين (ع) بوده است ) مي نويسد - هشت تن مرد اين ضريح را که اطرافش با شالهاي کشميري پوشيده شده بود روي شانه هايشان در دسته هاي عزاي روز عاشورا حمل مي کردند . بر نوك سرضريح دستاري قرار داشت که مظهر عمامه پيغمبر و احتمالاً عمامه امام حسين (ع) بود . ازديگر سياحان اين دوره، هاينريش بروگش آلماني است که در زمان ناصرالدين شاه از مراسم عزاداري که -درميان باغ کاخ ونزديک اتاقي که شاه براي تماشاي تعزيه درآن مي نشست مي نويسد : -مهمانان درون چادر بزرگي نشسته بودند ومراسم را تماشا مي کردند . درآغاز مردان قوي هيکلي علامات و علم هايي را به ميدان مي آوردند . بعدازاين هشت نفر وارد ميدان شدند که يک چارچوبي را بر دوش حمل مي کردند و روي اين چارچوب چيزي شبيه قبر درست کرده بودند وبه ما توضيح که سمبل قبر پيغمبر اکرم اسلام است . روي قبر چندين طاق شال کشمير کشيده بودند و چند شمع کافوري نيز روي آن دريک شمعداني مي سوخت . در دوطرف
اين قبر نيز دو نفر ديگر با علم و کتل حرکت مي کردند.
انواع شکلهاي ظاهري تابوت واره ها(نخل)

علي بلوکباشي دکتراي انسان شناسي اجتماعي است که در کتاب « نخل گرداني »به بررسي تاريخ و فرهنگ و تمدن ايران زمين پرداخته است وي انواع شکلهاي ظاهري تابوت واره ها درمکان هاي گوناگون را با هم مقايسه مي کند، و به معرفي انواع تابوت واره ها مي پردازد که شامل:
1_تعزيه: واژه تعزيه که داراي مفاهيم متعددي است عموماً در ايران درباره نوحه خواني ونمايش از واقعه هاي تاريخي _مذهبي در شهادت امام حسين "ع" است به کار مي رود اگر چه مثلاً در ميان شيعيان عراق تعزيه به صندوق تمثيلي از تابوت شهيدان به ويژه امام حسين گفته مي شود و در اين بخش نويسنده اشاراتي به انواع تعزيه در مکان هاي جغرافيايي _ فرهنگي متفاوت دارد و اين مطلب که نظام هاي باوري مردم در هر فرهنگي بر ساختمان و شکل تعزيه تأثيرگذار بوده است .
2_تابوت : که در ميان مسلمانان اندونزي رواج دارد بنا بر سنت قديم عزاداري شهيدان کربلا،تابوت تمثيلي امام حسين را مي سازند.
3_حجله : که نوعي تابوت تمثيلي شهيد است که آن را به شکلهاي گوناگون مي سازند . در تهران وقم و برخي شهرهاي هند واج داشته و عموماً آن را در دهه محرم و مرگ کساني که شهيد يا جوانمرگ شده اند به کار برده و درون آن را با لاله و شمع و چراغهاي افروخته مي آرايند.
4_شيدونه که تابوت واره اي چوبي و به شکل مکعب مستطيل است از نشان هاي عزاداري مردم خوزستان و دزفول و شوشتر است که عموماً آن را از چوب با چهار ديواره به نام طاق ساخته ورويه ديوارها و ستون هاي آن را رنگ آميزي و نقاشي مي کنند.
5_دغدغه که تابوت واره اي شبيه به تخت روان است و در دسته هاي عزاداري قم رواج دارد که البته شکل و ظاهر آن در کتاب نشان داده نشده است .
6_ شش گوشه که ضريحي چوبي شش ضلع و شبيه ضريح شش گوشه مرقد امام حسين است وبيشتر در کاشان رواج دارد که البته شکل آن هم در کتاب نشان داده نشده است.
بررسي اجمالي مراسم نخل گرداني در شهرستان طبس

بررسي ، تجزيه و تحليل هر رسم و آييني در هر منطقه ، بدون در نظر گرفتن شرايط اقليمي وجغرافيايي، بافت اجتماعي و فرهنگي و پيشينه تاريخي آن منطقه خاص غير ممکن يا حداقل دشوار مي نمايد . شهرستان باستاني – و براي انقلاب اسلامي ما غرورآفرين و خاطره انگيز – طبس نيز ازاين قاعده مستثني نيست .لذا هرچند کمي دچار تطويل مي شويم ، ناگزيريم براي درك وفهم رسم مذهبي نخل گرداني، با ويژگي هايي که پيشتر ذکر آن رفت در اين شهر آشنا شويم.
تاريخ و فرهنگ و موقعيت جغرافيايي شهرستان طبس

شهر طَبس، مرکز شهرستان طبس ، شهري کويري است در شمال شرقي استان يزد است که بردسکن و شاهرود از شمال، فردوس و بيرجند از شرق، استان کرمان از جنوب، و شهرستانهاي نايين، اردکان و بافق از غرب و جنوب غربي آنرا احاطه کرده اند . اين شهر پيشتر جزئي از استان خراسان بود.

اين شهر در مدار 33 درجه و 35 دقيقه شمالي و نصف النهار 56 درجه و 55 دقيقه شرقي، درمنطقه اي با آب و هواي بياباني واقع شده است. ارتفاع شهر طبس از سطح دريا حدود 690 متراست. در شرق شهر طبس رشته کوه بلندي به نام رشته کوه شتري قرار گرفته که ضلع شرقي چاله بزرگ طبس را تشکيل مي دهد. معادن غني ذغال سنگ اين شهرستان حاکي از وجود جنگل هاي انبوه و درياچه هاي بزرگ در گذشته هاي دور در اين منطقه مي باشد . اين معادن، طبس را دررديف يکي از غني ترين مناطق کشور به لحاظ ثروت ملي قرار داده است. علي رغم اينکه طبس در حال حاضر جزء استان يزد است اما فرهنگ مردم منطبق بر فرهنگ خراسان است . مردم آن به گويش خراساني سخن مي گويند و هنوز از لحاظ ريشه خود را خراساني مي دانند.
هنوز آثاري از اولين اقوام ساکن طبس و در واقع اجداد طبسي ها دامدار و در غارهاي مجاور باقي است. در دوره هخامنشيان و قبل از آن طبس مرزبان نشين تابع ايالت شاه نشين پارت (خراسان بزرگ) بوده است. در دوره اشکانيان طبس پادگان نظامي مهم مرزهاي غربي آنان محسوب مي شد و گاهي دست بدست مي شده است. در زمان سلوکيان طبس از نفوذ فرهنگي ويورش نظامي آنها بدور ماند و در عين حال به پادگان بزرگ نظامي ايزد خواست (يزد ) باج (ماليات) مي داد و در دوره ساسانيان طبس همانند دوره هخامنشيان بود. يزدگرد سوم آخرين امپراطور ساساني در گريز به سمت مرو چند ماه در طبس اردو زد .

در تمام طول اين مدت طبس به عنوان پل ارتباطي شرق شمال شرق با غرب بوده، يعني راه مهم و سوق الجيشي پارت و هگمتانه و شوش و بين النهرين به پاسارگاد از طبس مي گذشته وراهدارها در رباط ها و چاپارخانه هاي بسياري در مسير آن احداث شده بود که بقاياي برخي موجوداست. در سالهاي 29 هجري قمري سپاه اعراب مسلمانان به فرماندهي عبدالله بن بديل
خزاعي از شمال غرب طبس وارد و قلعه چارده (جوخواه امروز) را متصرف شدند و آماده نبرد با سپاه طبس مي شدند. مردم طبس صلح خواستند و با 60000 درهم خراج ساليانه صلح گرديد .
اين فتح موجب مسرت فراوان عمر بن خطاب، خليفه دوم شد و دولت ارشد طبس را بعنوان «مطلع الفجر و دروازه خراسان »ناميدند. در زمان خلافت اميرالمؤمنين مردم طبس به اسلام گرويدند و آن حضرت خراج را به آنان بخشيد. در زمان حکومت امويان و مروانيان وضع به همين منوال سپري شد در حاليکه مالياتهاي سختي از مردم گرفته مي شده است . زيرا کوير سوزان و صعب العبور مرکزي يک مانع طبيعي و سخت براي عبور دادن لشکر و تجهيزات محسوب مي شد. طبس از حمله مغول آسيبي نديد و پذيراي مهاجرين بسيار بوده است.
در زمان سلجوقيان، اسماعيليان بر طبس استيلا يافته و قلاع محکمي در کوههاي طبس ساختند. طبس در اين زمان پايتخت اسماعيليان قهستان بوده است و نيز مرکز آموزش فدائيان مطلق که مستقيماً از قلعه الموت دستور مي گرفتند .
سياحاني چند مثل ناصر خسرو قبادياني ( 445 ه .ق.) در آن دوره از طبس بازديد و اززيبايي طبس و حکومت گيلک بن محمد به عظمت ياد کرده و از وجود امنيت بسيار و رعايت دقيق احکام شرع سخن به ميان آوردند . ناصر خسرو در سفر نامه خود درباره طبس قرن پنجم هجري چنين بيان نموده است
«طبس شهري انبوه (پر جمعيت) است اگر چه به روستا نمايد و آب اندك باشد و زراعت کمتر کنند، خرماستانها باشد و بساتين (بوستانها) و چون از آنجا سوي شمال روند نيشابور به چهل فرسنگ باشد . و در آن وقت امير آن شهر (ابوالحسن ) گيلکي بن محمد بود و به شمشير گرفته بود . و عظيم آسوده بودند مردم آنجا، چنانکه به شب در سرايها نبستندي و ستور (چهار پايان ) در کويها باشد، با آنکه شهر را ديوار نباشد و هيچ زن را زهره
(جرأت) نباشد که با مرد بيگانه سخن گويد و اگر گفتي هر دو را بکشتندي و همچنين دزد وخوني (قاتل) نبود از پاس عدل او.»
در کتاب خداوند الموت (بازگو کننده سرگذشت فرقه اسماعيليه)، طبس در عهد حکومت سلجوقيان (قرن ششم هجري )، شهري آباد و بزرگ توصيف شده است . يکي از قلاع مستحکم و استرتژيک اسماعيليه نيز در نزديکي اين شهر قرار داشته، که هنوز هم آثار آن در ارتفاعات روستاي ملوند وجود دارد . نامه اي تاريخي نيز از حضرت علي ابن موسي الرضا (عليه السلام )، در دست است که خطاب به حاکم طبس نگاشته و در آن سفارشهايي در مورد برادرشان حضرت حسين ابن الکاظم فرموده اند. اين نامه حاکي از وجود يک حکومت ظاهراً مقتدر در طبس باستان است.
طبس از قديم الايام مهد علوم مختلف بويژه علوم اسلامي بوده است . به طوري که نويسنده کتاب خداوند الموت نگاشته است:«مدرسين طبس، اگر از استادان مدرسه نظاميه برتر نباشند، از آنها کم تر نيستند در کشور ايران، يگانه شهري که در آن فرس قديم تدريس مي شود، شهر طبس است.»فرس قديم زباني است که از قبل از اسلام در ايران رواج داشته است).
با استيلاي تيموريان طبس تابع حراست بوده و سپس با ضعف آن نظام ازبکهاي مهاجم چندين بار به طبس يورش آورده و دختران و پسران بسياري را به قتل رساندند . زيرا در برابربرده شدن و انتقال آنها به بين النهرين مقاومت مي نمودند. در اوايل دوره صفويه مردم طبس سنتي و متعصب بودند و بسختي با شاه اسماعيل صفوي جنگيدند. بالاخره سلطان شيردم خان از وي امان خواست و از فرماندهان عالي رتبه وي گرديد و بعد به صفت بابرخان حاکم هنددرآمد. طبس در دوره صفويه مستقيماً تحت نظارت اصفهان بر بلوك بزرگي از شرق کشورحکومت نمود و همواره گروهي قزلباش براي رفع حمله ازبکان و امنيت طريق الرضا (ع) (راه تجاري نظامي اصفهان -يزد مشهد) در طبس مستقر بودند .
محمد افغان با حمايت مالي و تسليماتي کمپاني هند شرقي (انگلستان) شهرهاي شرقي ايران از جمله طبس را گرفت و سپس به کرمان و اصفهان رفت. طبس بعداً توسط نادرشاه از وجود مهاجمين افغاني پاکسازي و نامبرده حاکم جديدي از اعراب شيباني را در طبس به حکومت گمارد که 7 نسل متوالي تا دوره پهلوي بر طبس حاکم بودند و حاکم نشين طبس از آن دوره تا سال 1380 هجري شمسي تابع خراسان به مرکزيت مشهد مقدس بوده است . قلمرو حکومتي طبس شامل: گناباد ، فردوس ، بشرويه ، بجستان ، دستگردان ، رباط پشت بادام و قسمتي از شمال کرمان بوده است. از ميان امراي شيباني طبس اميرحسن خان در عمران و آبادي طبس بسيارکوشيد. تالار آيينه نشان، عمارات باشکوه و منبت کاري، استخرهاي آب باشکوه با نوارهاي چرخان و طلاکوب يا سيمکوب، باغها و کوشکهاي باصفا، خيابان بندي طبس و کانال کشي انهار،هرس درختان بر اساس طرحهاي هندي، احداث آب انبارها، احداث حمامهاي بزرگ و تميز ومساجد و تکايا و... از اقدامات وي و دولت يا اعقاب اوست .در دوره معاصر شکوه و عظمت طبس به فراموشي گذاشته شد . گناباد، بجستان، تون(فردوس) و بشرويه به تدريج از آن جدا شدند، از قلمرو آن کاسته شد، و « حکومت » به «فرمانداري »تنزل يافت .
در سال 1355 طبس به عنوان يک شهر باستاني شناخته شده و تغيير و تخريب آثار قديمي آن ممنوع شد. دو سال بعد، زلزله مخرب 25 شهريور 1357 طبس را بکلي ويران نمود و حدود 10000 تن قرباني گرفت. .اين زلزله با گسل زمينلرزه اي حدود هشتادکيلومتري و عمق حدود ده کيلومتر همراه بود . گسل زمينلرزه اي از فاصله حدود ده کيلومتري شهر طبس گلشن عبور مي کرد.
گلشن" را به خاطر باغ گلشن به طبس مي گفتند و هنوز مي گويند. واقعاً در منطقه بياباني مرکزي ايران وجود واحه زيبايي مثل شهر طبس همچون نگيني درخشان بود. شهر طبس شهري بود با بناهاي تاريخي فراوان و ميراث فرهنگي مختلف که در آن زلزله کاملاً ازبين رفت.[/SPOILER]

مسجد جامع طبس-پس از زمين لرزه 1357.
زلزله در ساعت هفت و پنج دقيقه عصر 25 شهريور 1357 با بزرگاي 47 ريشترشهر باستاني طبس را به کلي ويران کرد.
وضعيت اجتماعي:

شهرستان طبس مشتمل بر سه بخش مرکزي، ديهوك و دستگردان مي باشد . بخش مرکزي به چهار دهستان، و بخشهاي ديهوك و دستگردان، هر کدام به دو دهستان تقسيم مي شوند . طبس، بزرگترين شهرستان ايران، و مساحت آن 55344,5 کيلومتر مربع است و تراکم جمعيت در اين منطقه بسيار کم (تقريباً برابر 1/2 نفر در هر کيلومتر مربع) مي باشد، که کمترين تراکم جمعيت درمنطقه است، و فاصله بين دورترين روستاهاي منتهي اليه شمالي و جنوبي شهرستان بيش از 400کيلومتر مي باشد.جمعيت شهرستان (براساس سر شماري سال 82)65701 نفر مي باشد، که از اين تعداد 29899 نفر(حدود45/5 Wacko در شهر طبس و35802 نفر(حدود 54/5 Wacko در سايرنقاط سکونت دارند.
طبس بواقع يکي از زيباترين شهرهاي ايران است که چون گلي در شوره زار قرار دارد،زيبا، گرم و مملو از درختان نخل سربهوا کشيده همراه با درختان پرتقال و نارنج با جويهاي پر ازآب و باغها و کوچه هاي پر پيچ وخم که انتهايي ندارد و انتهايي يکي از ابتداي ديگريست.

مقبره حسين بن موسي الکاظم(ع) برادر حضرت رضا(ع) – طبس 1382
باغ گلشن -طبس- پس از زمين لرزه -دهه شصت[SPOILER]

بناي زيباي معروف به طاق شاه عباس- روستاي خرو طبس-دوره صفوي
نمايي از مدرسه دو منار يکي از قديمي ترين مدارس- مربوط به قرن 5 که در زلزله 57 ويران شد
نمايي از ارگ باستاني طبس و برج معروف به نادر ميرزا- اين بنا نيز در زلزله سال 57 تخريب شد ولي بقاياي آن موجود است.
تاريخ واقعي شهر طبس را مي بايست حتي از قبل از اسلام جستجو کرد و از روي آثار باستاني که از دوران زرتشتيان قبل از اسلام بجاي مانده ، مي توان حکم بر قبل از اسلام بودنش نمود،ولي متأسفانه بعلت عدم وجود مدارك و اسناد اکفي و معتبر و قطعي، اطلاعات زيادي مربوط به قبل از اسلام آن وجود ندارد .در کتاب البلدان آمده است که دردروان ساساني دوديه در اطراف طبس وجود داشته است که احتمالاً دوديه خسرو آباد و « ديهشک »که در 7 تا 10 کيلومتري طبس قرار دارند مي باشد، که گوي در نزديکي آتشگاهائي قرار داشته است و نام قريه « آتشکانون » از اين آثار استنباط مي شود.
ازآثار مسکوني قبل از اسلام مي توان منطقه کوهستاني شرقي طبس در دره «سردر »که داراي درختان جنگلي مي باشد و همچنين آثاري در دره « قريه آتشکانون » را ياد نمود خوشبختانه بعلت وجود اسناد و مدارك کافي و جامع و بخصوص وجود سفرنامه هاي سياحان و نوشته هاي محققان و کتب جغرافيا که در دوران اسلامي در دست است، اطلاعات ارزشمند و ذيقيمتي را در مورد طبس در اختيار مي گذارد.
حادثه عظيم صحراي طبس

حادثه صحراي طبس يک حادثه به يادماندني است که در روز 5 ارديبهشت سال 1359 درمنطقه اي از صحراي طبس اتفاق افتاد که در اين حادثه که نمودي از قدرت بي همتاي خداوندبراي شکست دشمنان ايران و اسلام بود، نظاميان آمريکا با تجهيزات آن ، با قدرت خداوند نابودشدند. و اين در حالي است که کارتر - رئيس جمهور وقت آمريکا - در اتاق فرماندهي مشغول هدايت عمليات بوده و لحظات زيادي تا انتخابات رياست جمهوري باقي نمانده بوده است و هرلحظه به مردم امريکا پيام مي داد که هرچه سريعتر گروگان هاي آمريکايي را نجات خواهد داد .
طبق ارزيابي که طراحان اين عمليات کرده بودند احتمال پيروزي اين طرح بيش از 90 درصدبه با بالا پيش بيني شده بود.
در 4 ارديبهشت 1359 8فروند هليکوپتر به همراه شش فروند هواپيماي C-130 ،از ناو هواپيمابر نيميتز(NIMITZ)پرواز کرده و از عمان وارد حريم هوايي ايران شدند . نيروهاي دلتا درمنطقه اي درکنار نمکزار اطراف گرمسار ودرکوهپايه هاي جنوبي کوههاي البرز، درمنطقه معادن متروك نمک – واقع درشمال غربي گرمسار وجنوب شرقي تهران – پنهان شدند ، نام عمليات پنجه عقاب بود . قبل از حرکت به تهران دستگاه هيدروليک يکي ازبالگردها از کارافتاد ،بالگرد ديگري در اثر توفان شن وعدم ديدکافي به هنگام جابجايي با يکي ازهواپيماها برخوردکرده وهردو وسيلقه آتش گرفت ودرنتيجه آن هشت تن ازنظاميان درشعله هاي آتش سوختند.
نيروهاي امريکايي با شکست عمليات به صحراي مصر بازگشتند و بالگردها و تجهيزات خود را که در اثر طوفان شن از کار افتاده بود در صحراي طبس بر جاي گذاشتند .کاخ سفيد اعلام کردکه در بالگرد هاي باقي مانده اسناد و مدارك محرمانه باقي مانده است ،از اين رو بني صدرعامل آمريکا که رئيس جمهور وقت ايران بود براي انهدام آن اسناد دستور داد تا نيروي هوايي آن بالگرد ها را بمباران کنند .در نتيجه اين خيانت کليه اسناد محرمانه موجود در هواپيماها سوخت و محمد منتظرقائم فرمانده سپاه استان يزد که از انقلابيون دوران مبارزات عليه طاغوت بود به شهادت رسيد. آنچه در طبس گذشت با تمام زواياي آن، مصداقي ديگر بر سوره فيل بود.

باقي مانده هاي اجساد و لاشه هاي هواپيماهاي آمريکايي در صحراي طبس – 5 ارديبهشت 1359
مراسم نخل برداري در طبس

حال که با تاريخ ، فرهنگ و خصوصيات ژئوپولتيک اين خطه زرخيز و سبز کشور آشنا شديم مي توانيم آئين نخل برداري در اين شهر را با ديدي روشن تر مورد مداقه و جستار قرار دهيم .مردم شهرستان طبس ارادت خاص به ائمه اطهار و بويژه حضرت اباعبدالله الحسين (ع) دارند وهمه ساله مراسم عزاداري آن حضرت را با جلال و شکوه خاص، از چند روز قبل از محرم، شروع و تا دوازدهم محرم ادامه مي دهند. اوج مراسم عزاداري امام حسين (ع) در ظهر روز دهم محرم مي باشد که مردم طبس و روستاهاي اطراف با ابراز پرشورترين و پاك ترين احساسات خود، در ماتم سرور و سالار شهيدان و هفتاد و دو تن ياران باوفايشان، بر سر و سينه مي زنند.مردم عزادار که از روزها قبل، با پوشيدن لباس سياه به استقبال عزاي سومين امام خود مي روند، در روز عاشورا با تزيين تابوت واره اي مشهور به نخل، و بر دوش گرفتن و حمل آن،ياد شهداي کربلا را زنده نگه مي دارنددر شهر طبس دو نخل، يکي در حسينيه ميارزه (وابسته به سادات ميارزه طبس) و ديگري در هيات فاطمي در پايين محله، تزيين و بعد از نماز ظهر عاشورابه ترتيب در شهر گردانده مي شود. علاوه بر مردم و دستجات سينه زن و زنجير زن، دو گروه عمده نيز نخلها را همراهي مي کنند. گروه اول سادات هستند که اسب سياهي را (به عنوان نماد ذوالجناح) در ميان گرفته پيشاپيش عزاداران حرکت مي کنند و گروه دوم کفن پوشاني که همراه با اسب سفيد خود پشت سر سادات در حرکت هستند.ساير عزاداران که نخل را بر دوش مي کشند، متعاقب اين دو گروه و بر سر و سينه زنان در عزاي امام سوم شيعيان جهان نوحه سرايي مي کنند.
مراسم (نخل برداري ) که از قديم الايام در طبس مرسوم بوده است جذابيت خاصي داردنخل به عنوان تابوت سومين امام يعني امام حسين (ع) شناخته مي شودنخل،چوب بستي عظيم به شکل برگ درخت است که شباهتي به برگ خرما ندارد . نخل با پارچه سياه سر تا پا سياه پوش مي شود و با تزئينات خاصي مانندآئينه ها، ميوه ها، پولکها، منگله ها، دستمال هاي ابريشمي رنگي وبرگ گياهي محلي به نام « مورد » بر دو طرف بدنه نخل بسته مي شود . در روز عاشورا نخل توسط مردم عزادار مانند کشتي به حرکت درمي آيد و يک دور گرد ميدان مرکزي شهر مي چرخانند و آنگاه آرام آرام به درون آشيانه ي نخل باز مي گرداند. همراه با چنين مراسمي، روضه خواني، سينه زني و عزاداري انجام مي شود ضمناً در ظهر عاشورا در طبس دو نخل حرکت داده مي شود يکي مربوط به هيآت پايين محله ويکي هم مربوط به محله ته شهر.
عکسي فوق العاده زيبا، قديمي و گويا از آيين نخل برداري در طبس که توسط جهانگرد سوئدي - سوين هدين - در سال 1906 .م ( 1284 ه.ش)گرفته شده است ، قدمت و اصالت اين رسم عاشورايي را در شهرستان طبس نشان مي دهد .اين همان نخل اصلي است که هم اکنون در شهرگردانده مي شود .

مراسم نخل برداري روز عاشورا در طبس هيات ميارزه(سادات) – سال 1906 ميلادي.عکاس:سوين هدين(جهانگرد سوئدي)
براي بررسي دقيق و جامع پيشينه آغاز نخل برداري و فلسفه آن در طبس ، متاسفانه منابع وادبيات مکتوب خاصي مثل عکس زيباي فوق يا سفرنامه اي که مراسم عاشورا را در طبس تحليل کرده باشد و مورخي که به اين موضوع به صورت ويژه پرداخته باشد، وجود ندارد.لذا ناگزيريم به ادبيات و تاريخ شفاهي که به صورت سينه به سينه و نسل به نسل منتقل شده است استناد کنيم .ما نيز در اين مقاله علاوه بر ساير اسلوب هاي تحقيقي از اين نوع روش پژوهش بسيار استفاده کرده ايم.
مردم طبس معتقدند علاوه بر دلايلي که در بخش هاي پيشين براي وجه تسميه نخل ذکر گرديد دليل ديگري هم وجود دارد .به اعتقاد قديمي هاي طبس در راه انتقال سر مبارك اباعبدا.. الحسين(ع) به شام ، قتله ي حضرتش در عراق ، راس مبارك – که در لفافه يا بقچه اي پيچيده شده بود - را در منزلي از درخت خرما – که عرب به آن نخل مي گويد – آويزان مي کنند. هر سال در موسم عاشورا از برگ هاي درخت مذکور خون جاري مي شده است .مردم منطقه برگ ها و شاخه هاي درخت را به نيت تبرك و تيمن برداشته و مشغول عزاداري براين نماد و عزاداري مربوط به آن مانده است.
در تشريح وضعيت تاريخي طبس گفته شد که خوانين طبس که منطقه بزرگي را تحت حکومت خود داشته اند قدرت اول و بلامنازع اين سامان بوده اند .اين نفوذ و حکمراني درآيين ها و مراسم مذهبي نيز جاري و ساري بوده است .به نحوي که بدون اذن و فرمان خان حاکم مردم حق برداشتن نخل را نداشته اند .ظاهراً پيشينه حرکت دادن نخل را به دوران حکومت گيلک بن محمد (ابوالحسن) – ملقب به سردار – منتسب مي کنند .در واقع شايد وي بوده که دستور نخل گرداني را صادر کرده باشد . همانطور که ذکر شد مردم طبس از قديم به داشتن گرايش هاي مذهبي و پايبندي به اصول آن مشهورند .به خاطر همين بافت مذهبي ، روحانيون ازحرمت و جايگاه خاصي برخوردار بوده اند ؛ به طوري که علما و روحانيون شهر مي بايست اجازه حرکت نخل را مي داده اند چنانچه امروزه نيز چنين است و با اجازه اهل علم و امام جمعه شهرمراسم نخل برداري با شکوه شروع مي شود.
- مراسم نخل گرداني در طبس با شکوه و شور خاصي برگزار مي شود.
نخل اصلي طبس از حسينيه منسوب به سادات شهر (ميارزه) حرکت داده مي شود و نخل دوم از هيات پايين محله (هيات فاطمي ) ، و در جلو نخل علما و روحانيون و سادات و بزرگان شهر،کفن پوش و سينه زنان حرکت مي کنند.
در جلو نخل کاروان شتري -که گاهي تا 15-20 نفر شتر مي شده اند - به نشانه و سمبل - کاروان اسير حرم امام حسين (ع) با نواي هماهنگ و شورانگيز طبل ها و زنگ شترها به حرکت درمي آيند .اسبي آذين بسته ، پرخون و بي سوار که نماد «ذوالجناح »اسب سيدالشهدا (ع) است نيز در پيشاپيش نخل در حرکت است .در قديم به اين اسب به لهجه محلي «پرَخسْو »شايد منظور پراز خون بوده است - مي گفته اند .اسب ديگري که در حرکت است متعلق به سادات است.مردم در اطراف اين اسب ها اشعار نغز محتشم را زمزمه مي کنند.
متأسفانه در قديم -تا 3 يا 4 سال قبل از زلزله مهيب طبس - بين هيات هاي مذهبي شهر که در پشت نخل به هم مي رسيده اند درگيري ها و نزاع هايي رخ مي داده است که امروزه ديگراين مسئله به هيچ عنوان مشاهده نمي شود.
يکي از اعمال مرسوم و رايج در زير نخل طبس « قمه زني »بوده است که به وفور مردم مبادرت به انجام اين کار مي کرده اند .حتي هيات «قمه زنان »هنوز در شهر مشهورند .ولي هم اکنون اين رسم نيز تقريباً در هنگام نخل برداري منسوخ شده است و قمه زنان به علت منع قانوني و حرمت شرعي ، در خفا و دور از چشم عموم ممکن است قمه بزنند.
نواها و نوحه هايي که در نخل گرداني طبس زمزمه مي شود.

نوحه ها و نواهاي پرشور ، سوزناك، کوبنده و پرمعنايي در زمان حرکت نخل در ميدان اصلي شهر توسط مردم سينه زن، زنجير زن و کفن پوش سرداده مي شود .هر نوا در موضع خاص وتوسط افراد خاصي گفته مي شود .به قدري اين نوحه هاي پر معنا با چنان نواي حزن انگيز وهماهنگي توسط جمعيت عزادار سروده مي شود که شور و گريه و انقلاب قلبي تمامي جمعيت تماشاگر که به تعداد بسيار زياد در ميدان اصلي شهر و در پشت بامها نظاره گرند را فرا مي گيرد .
به عنوان نمونه به بعضي از آن ها اشاره مي گردد:
1-شيعه تو آب مي خوري ، تشنه حسين به کربلا!
حسين شهيد کربلا ما سر نخواهيم اي خدا !
آب فرات گريه کن تا به مثال خون شوي
شيعه تو آب مي خوري ، تشنه حسين به کربلا!
2-شيون وشين است واويلا !
قتل حسين است واويلا !
3-زينبا ، سرت سلامت که دگر حسين نداري
به ميان خون فتاده ، تو مگر خبر نداري؟
چه کنم چه چاره سازم که دگر حسين نداري
زينبا ، سرت سلامت که دگر حسين نداري
4- اي ذوالجناح با وفا کو حسين من، نور عين من
آخر چه شد مهر و وفا کو حسين من ، نور عين من.
5-اي ذوالجناح ، محرم آل عبا چه شد
با ما بگو که تشنه لب کربلا چه شد
گر خوانمش قيامت دنيا بعيد نيست
اين رستخيز عام که نامش محرم است.
6- اگر ناتواني بگو يا علي يا علي
اگر خسته جاني بگو يا علي يا علي
7-مظلوم حسين مظلوم حسين مظلوم حسين
8- بي برادري، زينب
بي تاج سري، زينب
9- همه شيعيان حيدر
بزنيد تيغ بر سر
سر ما فداي آن سر
که بريد شمر کافر
نوحه شماره ( 1) و شماره ( 2) توسط زنجيرزنان ، در زير نخل و اطراف آن گفته مي شود که هر بيننده را منقلب مي کند .نواي شماره ( 3) هنگامي گفته مي شود که در ظهر عاشورا نخل را دور ميدان اصلي شهر گردانده و در حال بازگرداندن به جايگاه اصلي آن هستند ؛و بدين صورت پيام آور کربلا را خطاب قرار مي دهند .نوحه ي شماره ( 4) و ( 5) در اطراف اسبي پرخون(که نماد ذوالجناح است ) با آهنگ هاي مختلف با حرارت ويژه اي زمزمه مي گردد .شعار شماره ( 6) بيشتر توسط افرادي داده مي شود که در زير نخل مسئوليت حمل آن را به عهده دارند و شال خاصي را به دور شانه و کمر بسته اند؛ البته جمعيت زنجيرزن نيز با اين نوا همنوا مي شوند .نواهاي کوبنده ( 7) و ( Dirol نيز توسط جمعيت سينه زن و ساير عزاداراني که نخل را همراهي مي کنند گفته مي شود.

نخل اصلي طبس به سوي ميدان اصلي شهر در حرکت اس ت.کفن پوشان با پرچم هاي قرمز پيشاپيش نخل حرکت مي کنند.
در قديم ، مردم طبس از کفن هايي که در ظهر عاشورا در زمان نخل گرداني مي پوشيده اند براي تبرك لباس مي دوخته اند .قمه زنان نيز پس از قمه زدن به حمام مي رفته و خود را شستشومي داده اند .افراد حامل نخل -که شال خاصي داشته اند – و قمه زنان و بزرگان پس از پايان مراسم براي صرف نهار به هيات ميارزه( جايگاه اصلي نخل) دعوت بوده اند.
- کارواني از شتر به نشانه کاروان اسراي حرم سيدالشهدا(ع) ،طبل زنان پيشاپيش نخل حرکت مي کنند.
مردم طبس در صبح و ظهر عاشورا مقيد به انجام کارها و عاداتي هستند تا حرمت و خاص بودن اين روز حفظ گردد .به عنوان مثال اکثراً از پوشيدن کفش اجتناب کرده و پا برهنه درمراسم شرکت مي کنند ، بر پيشاني و گونه ها گل مي مالند ، حتي الامکان از نوشيدن آب اجتناب مي کنند ، زنها از آرايش خودداري کرده و زينت هاي خود را استفاده نمي کنند و روحانيون عمامه از سر برمي دارند يا تحت الحنک مي کنند.
آيين پرشکوه نخل گرداني در ظهرعاشورا- طبس - تشييع پيکر حسين(ع) در مسير تاريخ
سخن پاياني (نتيجه گيري وپيشنهاد)

هم اکنون در عصر جهاني سازي ، ارتباطات و فن آوريهاي نو با هجمه گسترده و طراحي شده قدرتهاي بزرگ و سلطه جو به مظاهر ديني و مذهبي و فرهنگ هاي بومي و ملي مواجه هستيم.در اين راستا آن ها با بسيج کليه امکانات و ظرفيت ها مثل شبکه جهاني اينترنت ، کانال هاي ماهواره اي ، تهاجم فرهنگي – و حتي به تازگي نظامي – درصدد معنويت زدايي،تبليغ فرهنگ و تمدن غربي ، ايجاد نظامهاي سياسي سکولار و لائيک و نيز ساخت فرقه ها ي متعدد شيطاني و منحرف در کشور هاي مسلمان هستند.
هدف اصلي اين قدرت هاي جهانخوار ايجاد بستر لازم براي جذب جوانان کشورهاي مسلمان به هر شکل ممکن بسوي فرهنگ و تمدن توخالي ، دنيا طلب ، پوچ و البته پرزرق و برق وفريبنده غرب است تا از اين رهگذر زيرساختهاي ايجاد استعمار نو خود را بنيان نهند .صرف مبالغ کلان مالي ، حمايت از شبکه هاي تروريست و افراطي به ظاهر مسلمان ، لشکرکشي هاي متعدد ، مبارزه با تفکر ظهور منجي آخرالزمان ، حمايت از نويسندگان و نخبگان دگرانديش و سکولار کشورهاي مسلمان ، ساخت و انتشار فيلم هاي پر طمطراق و مستهجن هاليوودي در راستاي منافع خود ، استفاده از سرمايه داران صهيونيست و برخورد با جنبش هاي ملي اصيل جهادي و استکبار ستيز در کشورهاي مسلمان و... گواه اين مطلب است.
غرب ، يکي از موانع اصلي خود در راه نيل به هدف خطرناك فوق را فرهنگ و پيام عاشورا و قيام امام حسين (ع) مي داند .چه ، حسين (ع) الگوي عزتمندي ، کفرستيزي ، شرافت ،پايمردي در راه هدف و دنيا گريزي است .آنها ظهور و نمود عملي اين تفکر عاشورايي را درانقلاب عظيم اسلامي ايران در بهمن 57 ، مقاومت شيعي و سر سختانه حزب ا .. لبنان و ... ديده ومبارزه با اين تفکر را نيز در صدر برنامه هاي خود قرار داده اند.
برگزاري مراسم عاشورا و زنده نگه داشتن ياد و پيام قيام سيدالشهدا (ع) يکي از راههاي خنثي سازي توطئه ها و برنامه هاي دنياي استعمارگر است .در اين راستا هر نوع نماد ، رسم ، آيين و برنامه اي را که بتواند مصداق کامل « کل يوم عاشورا و کل ارض کربلا باشد »بايد ارج نهاد.آيين پر رمز و راز و پر شور و آميخته با هنرونماد نخل گرداني در زمره همين برنامه هاست.البته نبايد از نظر دور داشت که دشمن هميشه در صدد نفوذ در برگزاري همين آيين ها از راه ايجاد بدعت ها و انحرافات است .ضمن تبليغ و نشر اين آيينهاي اصيل مي بايست مراقب رخنه کردن بدعت ها و انحرافات در برگزاري مراسم عاشورايي نيز بود.
در پايان پيشنهاد مي شود که از طريق منابر و رسانه هاي ديداري ، شنيداري و نوشتاري متعهد و با استفاده از علماي اهل فن و حوزه هاي علميه و دانشگاهها ، آسيب هاي موجود درحوزه برگزاري مراسم و آيين هاي عاشورا تذکر داده شده و تشريح گردد .نخل گرداني ، جزء مراسمي است که همواره مي تواند ياد و خاطره حسين (ع) و يارانش را در مسير پر پيچ و خم تاريخ زنده و جاويد نگه دارد و سد محکمي در برابر تمهيدات و توطئه ها و سم پاشيهاي دشمني باشد که از اين جاودانگي و تاثير عظيم تاريخي هميشه در هراس است.
والسلام - رضا زنجاني طبسي
پی نوشت ها :

*کارشناس ارشد روان شناسي عمومي –دانشگاه تهران

فهرست منابع
اميني . محمود ؛«جغرافياي تاريخي شهرستان طبس »؛ انتشارات نيکوروش يزد- 1385 .
بلوکباشي. علي ؛«نخل گرداني : نمايش تمثيلي از جاودانگي حيات شهيدان »؛ تهران: دفتر پژوهشهاي فرهنگي- 1380 .
خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران (ايرنا ).irna.ir (
• خبرگزاري فارس
farsnews.com
• خبرگزاري مهر mehrnews.com
• aliakbarzadeh49.blogfa.com
• faryadetaft.blogfa.com
• موسسه فرهنگي و اطلاع رساني تبيان«www.tebyan.net»
hawza.com
tabasnews.com [/SPOILER]

[=arial]دانلود تعزیه غارت خیمه ها دانلود تعزیه غارت خیمه ها ویژه ماه محرم و با موضوع غارت خیمه ها و به اسارت گرفتن اهل خیمه پس ازجنگ ب
رای دانلود قسمت اول با حجم ۲۶۰ مگابایت اینجا کلیک کنید.
برای دانلود قسمت دوم با حجم ۲۶۰ مگابایت اینجا کلیک کنید.

[=arial]دانلود تعزیه غارت خیمه ها دانلود تعزیه غارت خیمه ها ویژه ماه محرم و با موضوع غارت خیمه ها و به اسارت گرفتن اهل خیمه پس ازجنگ
برای دانلود قسمت اول با حجم ۲۶۰ مگابایت اینجا کلیک کنید.برای دانلود قسمت دوم با حجم ۲۶۰ مگابایت اینجا کلیک کنید.






پرسش:
از نظر شما نمادهای اسلامی چه می باشند؟ چند نمونه را نام ببرید؟

پاسخ:

با عرض سلام و ادب
مناسب است قبل از بیان مصادیقی بعنوان نمادهای اسلامی،از باب مقدمه مطالبی پیرامون تعریف نماد و ویژگی های آن بیان کنیم:

تعریف مفهوم نماد:
نماد در لغت به معنای نمود است که جایگاه فاعلی (ظاهر کننده) است.بنابراین نمود مرادف ظهور و تجلی ،آشکار و هویداست که همگی بیان کننده یک معنای واحد هستند.با این بیان تعریف اصطلاحی نماد به دست می آید که عبارت است از مفهومی که در بر دارنده ی تصویر رساننده از معانی سری و رمزی شی ء ای می باشد.

بر اساس این تعریف می توان گفت که نمادها دارای دو ویژگی مهم و اساسی هستند که با این دو خصوصیت جایگاه واقعی نمادها به دست می آید.

یکی از این ویژگی ها قدرت تداعی معانی است زیرا نمادها این امکان را برای مخاطبین ایجاد می کنند که به واسطه ی رایطه ی دال و مدلول ارتباط طرفيني برقرار می شود و این پدیده درذهن مخاطب بوجود می آيد. این قدرت تداعی معانی، حالتی را ایجاد می کند که میزان تأثیر نمادها بر اساس آن در جریان اندیشه شکل می گیرد و هرچه این حالت گسترده و نفوذ آن عمیقتر باشد ارزش تأثیر گذاری و اهمیت آن بیشتر می شود. در این جا پدیده ای که بواسطه ی تداعی معانی ایجاد می شود عبارت است از ارتباط و پیوند دو مفهوم به گونه ای که ذهن بادر نظر گرفتن هر یک از آن دو به دیگری منتقل می شود.

قدرت تداعی معانی نقش و جایگاه نمادهای دینی و مذهبی را که موضوع بحث ما است تعیین می کند و به گفته ی برخی از دانشمندان، مکتب و مذهبی پایدار و تأثیر گذارتر است که حالت تداعی معانی که بواسطه ی نمادهای مذهبی ایجاد می شوند در آن قویتر باشد.

شاید بتوان گفت که معادل این واژه یعنی نماد که ایجاد این معنا را می کند.در فرهنگ دینی از آن به عنوان شعائر مذهبی نام برده شود.این شعائر دینی که در قالب آداب و مناسک و اعمال مذهبی به یک جریان فکری و عقیدتی تبدیل شده اند به عنوان مفهوم عام در بردارنده ی موضوع بحث ما می شود که در این صورت همه ی دستورات که سبقه ی شرعی به خود می گيرد، حرکات و افعال نمادینی هستند که با توجه به اینها ،قالب محتوایی آن شکل می گیرد.

ویژگی دوم پر رمز و راز بودن آن است که حاکی از امر سری و درونی است و هرچه دایره آداب و افعال در فرهنگی وسیع باشد نشان از گستردگی و عمیق بودن شکل درونی آن است که به تعبیرات دینی از آن به حکمت و فلسفه تعبیر می شود و بر اساس این حکمت و فلسفه اعمال و عبادات شرعیه به صورت نمادین انجام می پذیرد که در این صورت در بر دارنده ی مفهوم و ایده ای می شود که آن را از سایرین متمایز می کند.

بنابراین می توان امور زیر را بعنوان نمادهای اسلامی نام برد:

مساجد،مشاهد شریفه،حج،نماز،حجاب و ...

موضوع قفل شده است