جمع بندی وجوب معرفت خدا و راههای آن

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
وجوب معرفت خدا و راههای آن

سلام من سوالاتي در زمينه خدا شناسي دارم:
آيا فراگيري انديشه اسلامي يا معرفت خدا بر همه ي انسان هاي بالغ و عالم واجب است؟در هر صورت به چه دليل؟
از چه راه هايي مي توانيم خدا را بشناسيم؟تا چه حد و مقدار لازم است؟

لطفا راهنمايي کنيد.

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد محسن

معرفت خدا

سلام من سوالاتي در زمينه خدا شناسي دارم:
آيا فراگيري انديشه اسلامي يا معرفت خدا بر همه ي انسان هاي بالغ و عالم واجب است؟در هر صورت به چه دليل؟
از چه راه هايي مي توانيم خدا را بشناسيم؟تا چه حد و مقدار لازم است؟
لطفا راهنمايي کنيد.
به نام خدا:
این سوال در اصل دو سوال است.
پرسش اول این که:آيا فراگيري انديشه اسلامي يا معرفت خدا بر همه ي انسان هاي بالغ و عالم واجب است؟
ذکر این نکته ضروری است که در باره شناخت خدای متعال بحث و گفتگو بسیار است و هر کسی بر اساس آن چیزی که از منابع دینی فرا گرفته فراخور حال و هوای پرسش پاسخی داده است که البته محور همه آن می تواند بر اساس فطرت باشد.
توضیح این که در یک جمله کوتاه اما بر گرفته از بیان پیامبر خدا صلوات الله علیه باید گفت: خدا شناسی امری فطری است.
حضرت فرمود:
"كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه‏"(1)
هر مولودى بر اساس فطرت يعنى بر اساس شناخت اينكه خدا آفريدگار اوست تولّد مى‏يابد، و همين است گفتار خداوند: "اگر از آنان بپرسى آسمان ها و زمين را چه كسى آفريده است، خواهند گفت: خدا"
یعنی هر مولودی با فطرت مذهبی و معرفت الهی به دنیا می آید ( و اعتراف می کند) که خدای متعال خالق اوست و اگر از ایشان سوال کنی که چه کسی خالق آسمان ها و زمین است،پاسخ خواهند داد: خدای متعال.
مفاد روایت شریف این است همه انسان ها بر اساس فطرت خدا شناسی و خدا جویی که امری ذاتی است، به دنیا می آیند.
بعد از آن که انسان با چنین فطرت پاکی آفریده شد، باید یاد بگیرد که چگونه این باور را تقویت کرده در امر خدا شناسی گام بردارد.
پاسخ این است که خدا شناسی یک تکلیف اعتقادی است و به طور قطع چنین شناختی در ترازوی تقدیر و میزان سنجش همراه با اعطای نمره قرار نمی گیرد. مهم اعتقادی است که تو را به سویش رهنمون کند. هر اندازه که به سویش قدم برداشتی، مظاهر جمال الهی در دلت بیشتر تجلی خواهد کرد.
تسبیح همه موجودات نسبت به خدای متعال به طور فطری.
این ادعا در کتاب خدا آمده است که خدا شناسی فطری تنها به انسان ها ختم نمی شود و اصولا نمی توان در این مسیر برای دیگر موجودات بن بست ترسیم کرد.
آیات فراوانی در قرآن مبنی بر تسبیح(تنزیه) همه موجودات وجود دارد که به یک نمونه اشاره می شود.
"يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ"(2)
به تسبیح خدا مشغول اند همه موجوداتی که در آسمان ها و زمین قرار دارند، آن فرمان رواى پاك از عيب را، آن پيروزمند حكيم را .
حتما توجه داریم که تسبیح همه موجودات درباره خدای متعال، منوط به شناخت پیشین است. و این آگاهی از راه تحصیل یا گذشت زمان به دست نمی آید، بلکه جان مایه آن، فطرت است که زیباترین عرصه برای نقش عبودیت و پایه گذار معرفت است که حتی موجودات به ظاهر بی جان، ذات اقدس حق را تنزیه می کنند.
پس باید پذیرفت فطرت اولین پایه یا دروازه شناخت خدای متعال است و آن گاه که فطرت خدای متعال را بی چون و چرا باور کرد،قدم های بعدی خود به خود برداشته می شود و دل با کششی عجیب به عبادت مشغول می شود.
نتیجه این که همه مخلوقات می توانند خدا را بشناسند این درک فطری در نهاد هر بشری قرار دارد و هر کسی به اندازه توان یا استعدادش دل را از تابش معرفت الهی جلا خواهد داد پس دل است که محل تابش نور معرفت الهی است و در این عرصه نیازی به اقامه برهان یا ایراد این سوال که آیا معرفت الهی بر همه انسان های بالغ و عالم واجب است، نخواهد بود.
این تکلیف هر بشری است که بعد از توجه به این که خدایی دارد (به دلیل فطرتی که آن را گواهی کرده ) در این صورت می بایست ابتدا خود را بشناسد در آن صورت خدای خویش را شناخته است.
رسول خدا صلوات الله علیه فرمود:
" مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"(3)
یعنی هر کسی خود را شناخت خدای خویش را می شناسد.
نتیجه خود شناسی واقعی، خدا شناسی است.
خود شناسی از آن جا شروع می شود که انسان بداند از مبدایی آفریده شده و به مقصدی خواهد رفت پس از خود سوال کند که راز این آفرینش چیست و برای چه کاری به وجود آمده است و با توجه به عقل و شعور و نیز اراده ای که در وجود خود حس می کند در می یابد که بیهوده به دنیا نیامده است.
حکم عقل در باره شناخت خدای متعال
جدای از این که میسر شناخت خدا از راه فطرت، بهترین معبر است با این حال بعضی از بزرگان چون علامه حلی رحمت الله علیه درباب لزوم شناخت خدای متعال آن را واجب عقلی موید به کتاب خدا و روایات اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین دانسته و نوشته است:
شناخت خدا به حكم خرد واجب است‏.
شناخت خداوند، امر واجبى است كه عقل بر لزوم آن گواهى مى‏دهد. حق آن است كه شناخت خدا برگرفته از خرد است گرچه سمع(آیات و روایات) نيز آن را تأييد كرده است.
(سبب عقلى بودن معرفت اين است كه) سپاس گزارى از بخشنده نعمت، واجب است و ما نشانه‏هاى نعمت را در خود مى‏بينيم پس بايد فاعل نعمت را سپاس گوييم و شكر او تنها به شناختش ميسّر است. نيز چون شناخت خداوند دفع‏كننده هراسى است كه از اختلاف برمى‏خيزد و دفع هراس واجب است، معرفت حق نيز واجب خواهد بود.(4)
پس انسان هدفمند به دنیا آمده است و تکالیفی متوجه اوست که با توجه به نازل شدن ادیان مختلف و نیز ارسال پیامبران صلوات الله علیه که سعی درهدایت بشر داشتند و استمرار زنجیره نورانی هدایت توسط اولیاء الهی و معصومان سلام الله علیهم اجمعین، این ادعا ثابت است.
هدف از آفرینش انسان بندگی خدای متعال است:
اشرف مخلوقات فقط و فقط برای این آفریده شده است خدا را عبادت کند تا در نهادش باور مندی به وجود ذات حق تقویت شود.
خدای متعال فرمود:
"وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ" (5)
جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده‏ام
جن و انس آفریده شدند که خدا را عبادت کنند تا به معرفتش ( در توان خود) نایل شوند . نتیجه این که عبادت دروازه معرفت است. اگر عبادت نباشد، هیچ شناختی حاصل نخواهد شد.
این سخن مولای متقیان سلام الله وجوب یاد گیری معارف حقه خصوصا معرفت خدای متعال و دین است که فرمود:
يافتم دانش همه مردم را در چهار چيز: اول اين كه: پروردگار خود را بشناسى، دوم اين كه آنچه در باره تو انجام داده بدانى. سوم اين كه آنچه از تو مي خواهد بشناسى، چهارم اين كه آنچه تو را از دين بيرون برد بشناسى. و معارف واجبه از اين چهار قسم بيرون نيست زيرا نخستين چيزى كه بر بنده واجب است شناختن پروردگارش است، و چون دانست خدایى دارد، واجب است كارهایى كه خدا در باره‏اش انجام داده بداند، و چون آن را دانست پس نعمت خدا را شناخته است، و چون نعمت خدا را در وجود خويش شناخت، واجب است شكر آن را انجام دهد، و چون بخواهد شكر آن نعمت را به جا آورد، لازم است خواسته خدا را بداند كه با انجام دادن آن پيرويش كند، و چون پيروى خدا بر او واجب شد بايد بداند چه چيزهایی است كه موجب خروج او از دین خدای متعال می شود تا از آن پرهیز کند. در نتيجه اطاعت خدا و شكر نعمت هاى او را از روى اخلاص انجام خواهد داد.(6)
این جملات نورانی امام نشان دهنده این نکته است هر انسانی فراخور توان و استعداد خود می بایست در عرصه آفرینش، خدای خود را بشناسد و از او را بندگی کند. زیرا که پیمون راهی جز این به خسران منتهی می شود.
انسان موجود عاقل و با شعور نظام هستی است که در معرکه دنیا پای نهاده تا کسب معرفت کند.آغاز او مبدایی شعورمند است و انجام او مقصدی همراه با نتیجه. پس باید با حرکتی عاقلانه خود را همراه با زاد و توشه نیک به مقصد برساند. و آن چیزی که می بایست بهانه این سفر بزرگ و سرنوشت ساز شود، داشتن معرفتی است که او را از جای کنده به حرکت وا دارد و این معرفت در کلام مولای متقیان به زیبایی تصویر شده است.
پرسش دوم این که از چه راه هايي مي توانيم خدا را بشناسيم؟ تا چه حد و مقدار لازم است؟
می توان گفت راه های متفاوتی در امر خدا شناسی وجود دارد و جمله معروفی در این باره وجود دارد که "کلنا صیاد و لکن الشباک تختلف" یعنی همه ما (صیادیم) در پی صید هستیم، ولی تورهایی که داریم با هم فرق می کند.پس هدف یکی است و آن رسیدن به خدای متعال اما مسیرها متفاوت است که بیان آن از حوصله پاسخ خارج خواهد شد ولی به طور خلاصه می توان گفت:
راه‏های پیش روی بشر برای خداشناسی سه قسم است:
الف) راه دل یا فطرت
یعنی هر انسانی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روح خود خدا را می‏ شناسد، بدون این که نیازمند به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد.
منظور از فطرت، فطرت عقل نیست، بلکه مقصود فطرت دل است. عرفا از آن جا که به نیروی عشق فطری ایمان و عقیده دارند، در تقویت این نیرو می‏کوشند.
ب) راه حس و علم یا راه طبیعت.
این راه سه راه دیگر دارد:
1- راه تشکیلات و نظاماتی که در ساختمان جهان به کار رفته است.
2- راه هدایت و راهنمایی مرموزی که موجودات در مسیر خویش می‏شوند.
3- راه حدوث و پیدایش عالم.
ج) راه عقل یا راه استدلال و فلسفه.
این راه گرچه سخت و پر پیچ و خم است و پیمودن آن و فهماندن و فهمیدنش نیاز به مقدمات زیادی دارد، ولی بهترین و محکم‏ ترین طریق خداشناسی و معرفت به حضرت ربوبی است.
هر یک از سه راه فوق از نگاهی بر راه‏ های دیگر امتیاز هایی دارد:
راه دل و فطرت از نظر شخصی کامل‏ ترین راه‏ ها است ؛یعنی، برای هر فرد بهتر و لذت ‏بخش ‏تر و مؤثرتر این است که از راه دل به معرفت خداوند راه یابد، ولی نمی‏ توان آن را به صورت یک علم قابل آموزش برای عموم درآورد.
راه مطالعه حسی و علمی خلقت از نظر سادگی و روشنی و عمومیت بهترین راه‏ ها است اما این راه تنها ما را به وجود قوه علیم و حکیم و مدبری که طبیعت را می‏ گرداند و اداره می‏ کند، معتقد می‏ کند اما آیا آن قوه خدا است و مصنوع صانع دیگری نیست؟ علوم حسی بشر از اثبات آن عاجز است.
راه عقل تنها راهی است که خداشناسی را به صورت یک علم مثبت، منسجم و منطقی در می‏آورد.(7)
در مورد اثبات وجود خداوند دلایل متعددی اقامه شده که برخی وجدانی (مانند برهان فطرت) برخی علمی (مانند برهان نظم) و برخی عقلی و فلسفی است (مانند برهان محرک اول ارسطو، برهان وجوب و امکان، برهان وسط و طرف، براهین استحاله تسلسل، علل هستی بخش، برهان مشروطیت و اطلاق فارابی، قاعده الشی‏ء ما لم یجب لم یوجد از خواجه نصیرالدین طوسی، برهان صدیقین صدرایی و. ).
هر یک از براهین مذکور مبتنی بر مبانی و مبادی عقلی و فلسفی ویژه‏ ای است که در یک پاسخ کوتاه نمی گنجد
در این جا به طور فشرده به ذکر یکی از روشن‏ ترین آن ها بسنده نموده و برای تحقیق بیشتر کتاب‏ هایی را معرفی کنیم. این برهان ضمن آن که قدمت بسیاری دارد، یکی از استوارترین ادله خداشناختی است. از جهان اسلام به تئولوژی غربی نیز راه یافته، نزد تئولوژیست‏ ها و فیلسوفان دین غرب تحت عنوان (from Contingency Argument ) به عنوان خدشه ناپذیرترین برهان- که تاکنون اندیشه بشر بدان راه یافته- مورد پذیرش واقع گردیده است.
سیر پیدایش و سپس ورود این برهان در اندیشه‏ های کلامی غرب طبق نمودار زیر است: فارابی--- ابوعلی‏ سینا--- غزالی--- ابن رشد اندلسی--- ابن میمون--- الهیات نوین غرب.
اصل برهان به طور فشرده از قرار زیر است:
1- بدون شک جهانی واقعی، نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه).
2- آنچه در جهان است، همه ممکن‏ الوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آن ها کنیم، هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که می‏ شود وجود داشته باشند و می‏ شود وجود نداشته باشند. در مرتبه ذات و بدون علت هیچ اند.
3- تمام جهان یک واحد ممکن‏ الوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکن‏ الوجود باشند، کل جهان- که یک واحد ارگانیک است- نیز ممکن‏ الوجود است و از مجموعه موجودات ممکن‏ الوجود واجب‏ الوجود پدیدار نمی‏ شود. پس جهان یک واحد ممکن‏ الوجودی بیش نیست.
4- هر ممکن الوجودی در تحقق و بقای خویش نیازمند و وامدار دیگری است.
اگر جهان بی‏ نهایت پدیده هم باشد، از بی‏ نهایت صفر هیچ چیز درست نمی‏ شود. اگر ورای سلسله موجودات امکانی واجب بالذاتی درکار نباشد، جهان هیچ اندر هیچ خواهد بود. برای توضیح مطلب در این جا می‏ توان مثالی از فارابی در برهان مشروطیت ذکر کرد:
فرض کنید لشکری انبوه از سربازان برای حمله آماده باشند. لیکن به هرکس فرمان حمله دهند آن ها بگویند: تا زمانی که دیگری حمله نکند، من نیز حمله نخواهم کرد. یعنی هر کسی حمله را مشروط به آغاز تهاجم توسط دیگری کند. در این صورت کاملا روشن است که اگر هیچ کس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز کند، هرگز تهاجمی صورت نخواهد گرفت حتی اگر عدد سربازان به بی‏ نهایت برسد.
همین طور از بی‏ نهایت ممکن ‏الوجود- که هستی‏ اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به دیگری است- بدون وجود یک موجود ناوابسته نامشروط و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون می‏ بینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است، قطعا درمی‏ یابیم که آن موجود واجب وجود دارد.
برهان وجوب و امکان به اشکال دیگری نیز گزارش یافته. می‏ توانید ازکتاب های زیر استفاده کنید:
1- اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، علامه طباطبایی- شهید مطهری
2- علل گرایش به مادی، شهید مطهری
3- آموزش فلسفه، ج 2، محمد تقی مصباح یزدی
4- کلیات فلسفه، آوروم استرول، ریچارد پاپکین، ترجمه دکتر سید جلال‏الدین مجتبوی.
پی­ نوشت ها:
1.شیخ صدوق،کتاب التوحيد، قم،انتشارات اسلامی،سال 1398 هجری قمری،چاپ اول، ص 331
2. سوره جمعه،آیه 1
3. مجلسی محمد باقر،بحار الانوار،تهران،انتشارات اسلامیه،چاپ مکرر،بی تا، ج‏2، ص 32 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏2، ص 32
4.علامه حلی، نهج الحق و كشف الصدق با ترجمه كهنسال،مشهد،انتشارات عاشوراء،سال 1379خورشیدی،چاپ اول، ص66
5. سوره ذاریات،آیه 56
6. شیخ مفید، ارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران،انتشارات اسلامیه، چاپ دوم،جلد دوم صفحه 196
7. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه استاد مطهری، ج 5، ص 51- 70.


جمع بندی اول
معرفت خدا
پرسش:
آيا فراگيري انديشه اسلامي يا معرفت خدا بر همه ي انسان هاي بالغ و عالم واجب است؟در هر صورت به چه دليل؟

به نام خدا:
پاسخ در یک جمله کوتاه اما بر گرفته از بیان پیامبر خدا (صلوات الله علیه) است که فرمود:: خدا شناسی امری فطری است:
"كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ يَعْنِي عَلَى الْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ فَذَلِكَ قَوْلُهُ- وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّه‏"(1)
هر مولودى بر اساس فطرت يعنى بر اساس شناخت اينكه خدا آفريدگار اوست تولّد مى‏يابد، و همين است گفتار خداوند: "اگر از آنان بپرسى آسمان ها و زمين را چه كسى آفريده است، خواهند گفت: خدا"
این، یعنی پاسخ به فطرت
خدا شناسی تکلیفی اعتقادی است.و به طور قطع چنین شناختی حد و اندازه خاصی ندارد و به میزان رضایت بنده از شناخت و مواجهه خود با خالق متعال بستگی دارد. هر گام که به سویش کشیدی، مظاهر جمال الهی در دلت بیشتر تجلی خواهد کرد.
کتاب خدا آمده است که خدا شناسی فطری تنها به انسان ها ختم نمی شود و هیچ بن بستی در این مسیر و برای هیچ موجودی متصور نیست.
آیات فراوانی در قرآن کریم مبنی بر تسبیح(تنزیه) همه موجودات عالم در پیشگاه الهی وجود دارد که فقط به یک نمونه اشاره می شود.
"يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ"(2)
به تسبیح خدا مشغول اند همه موجوداتی که در آسمان ها و زمین قرار دارند، آن فرمان رواى پاك از عيب را، آن پيروزمند حكيم را .
توجه داریم که تسبیح همه موجودات درباره خدای متعال، منوط به شناخت پیشین است. این آگاهی از راه تحصیل یا گذشت زمان به دست نمی آید. بلکه جان مایه آن، فطرت است که زیباترین عرصه برای نقش عبودیت و پایه گذار معرفت می شود، که حتی موجودات به ظاهر بی جان نیز، ذات اقدس حق را تنزیه می کنند.
فطرت اولین پایه یا دروازه شناخت خدای متعال است. آن گاه که این نهاد پاک، خدای متعال را بی چون و چرا باور کرد، گام های بعدی در پی هم برداشته و دل با کششی عجیب به عبادت مشغول می شود.
پس همه مخلوقات خصوصا انسان ها می توانند خدا را بشناسند. این درک فطری در نهاد هر بشری قرار دارد. هر کسی به اندازه توان و طلبش، دل را از تابش معرفت الهی جلا خواهد داد.
در پاسخ به این پرسش که حد و اندازه معرفت الهی چیست، نیازی به میزان سنجش نیست.هر انسان بالغ وعالمی در حد توان و سعیش خدا را در دل خود ساکن خواهد کرد و از معرفتش بهره خواهد برد.این معرفت آنقدر سنگین است که تمام ترازوهای عالم حتی مثقالی از آن را تحمل نخواهند کرد.
این تکلیف هر بشری است که بعد از توجه به این که خدایی دارد (به دلیل فطرتی که آن را گواهی کرده ) در مسیر شناختش قدم بر دارد پس لازم است در قدم اول خود شناسی را بر خدا شناسی مقدم کند.که اگر خود را شناخت(به جایگاهش آگاه شد که در جهان خلقت ذره ای ناچیز است)خدای خویش را شناخته است یعنی قدم بعدی برداشته شد. تو گام پیش گذار،آنگاه رسیدی.
رسول خدا صلوات الله علیه فرمود:
" مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ"(3)
یعنی هر کسی خود را شناخت خدای خویش را می شناسد.
خود شناسی از آن جا شروع می شود که انسان بداند از مبدایی آفریده شده و به مقصدی خواهد رفت پس از خود سوال کند که راز این آفرینش چیست و برای چه کاری به وجود آمده است و با توجه به عقل و شعور و نیز اراده ای که دارد، پس در می یابد که بیهوده به دنیا نیامده است.
حکم عقل در باره شناخت خدای متعال
جدای از این که راه فطرت بهترین مسیر خدا شناسی، با این حال بعضی از بزرگان چون علامه حلی رحمت الله علیه درباب لزوم شناخت خدای متعال آن را واجب عقلی همراه با تایید قرآن و سنت(روایات) دانسته و نوشته است:
شناخت خدا به حكم خرد واجب است‏.
شناخت خداوند، امر واجبى است كه عقل بر لزوم آن گواهى مى‏دهد. حق آن است كه شناخت خدا برگرفته از خرد است. گرچه سمع(آیات و روایات) نيز آن را تأييد كرده است.
(سبب عقلى بودن معرفت اين است كه) سپاس گزارى از بخشنده نعمت، واجب است و ما نشانه‏هاى نعمت را در خود مى‏بينيم پس بايد فاعل نعمت را سپاس گوييم و شكر او تنها به شناختش ميسّر است. نيز چون شناخت خداوند دفع‏كننده هراسى است كه از اختلاف برمى‏خيزد و دفع هراس واجب است، معرفت حق نيز واجب خواهد بود.(4)
پس انسان هدف مند به دنیا آمده است و تکالیفی متوجه اوست. که با توجه به نازل شدن ادیان مختلف و نیز ارسال پیامبران صلوات الله علیهم اجمعین که سعی درهدایت بشر داشتند، و نیز استمرار زنجیره نورانی هدایت توسط اولیاء الهی و معصومان سلام الله علیهم اجمعین،این راه، بی راه بر نیست.
هدف از آفرینش انسان بندگی خدای متعال است:
اشرف مخلوقات فقط و فقط برای این آفریده شده است خدا را عبادت کند تا در نهادش باور مندی به وجود ذات حق تقویت شود.
خدای متعال فرمود:
"وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ" (5)
جن و انس را جز براى پرستش خود نيافريده‏ام
جن و انس آفریده شدند که خدا را عبادت کنند تا به معرفتش ( در توان خود) نایل شوند . نتیجه این که عبادت دروازه معرفت است. اگر عبادت نباشد، هیچ شناختی حاصل نخواهد شد.
این سخن مولای متقیان سلام الله در وجوب یاد گیری معارف حقه خصوصا معرفت خدای متعال و دین است که فرمود:
يافتم دانش همه مردم را در چهار چيز: اول اين كه: پروردگار خود را بشناسى، دوم اين كه آنچه در باره تو انجام داده بدانى. سوم اين كه آنچه از تو مي خواهد بشناسى، چهارم اين كه آنچه تو را از دين بيرون برد بشناسى.(6)
در نتیجه هر انسانی فراخور توان و استعداد خود، می بایست در عرصه آفرینش خدا را بشناسد و او را بندگی کند و پیمودن راهی جز این، به تباهی منتهی می شود.
انسان موجود عاقل و با شعور نظام هستی است. او پای در معرکه دنیا گذارده تا کسب معرفت کند.آغاز او مبدایی شعورمند است و انجام او مقصدی همراه با نتیجه. پس باید با حرکتی عاقلانه همراه با زاد و توشه نیک خود را به مقصد برساند.


جمع بندی دوم

پرسش:
از چه راه هايي مي توانيم خدا را بشناسيم؟ تا چه حد و مقدار لازم است؟

می توان گفت راه های متفاوتی در امر خدا شناسی وجود دارد. به این جمله معروف نظر کنیم "کلنا صیاد و لکن الشباک تختلف" یعنی همه ما (صیادیم) در پی صید هستیم، تورها متفاوت و راه ها مختلف اما هدف یکی است و آن معرفت الهی و رسیدن به خدای متعال است.
بعد از این بیان کوتاه باید گفت: راه‏های پیش روی بشر برای خداشناسی سه قسم است:
الف) راه دل یا فطرت
یعنی هر انسانی به مقتضای خلقت و ساختمان اصلی روح خود خدا را می‏ شناسد، بدون این که نیازمند به اکتساب و تحصیل علوم مقدماتی داشته باشد.
منظور از فطرت، فطرت عقل نیست، بلکه مقصود فطرت دل است. عرفا از آن جا که به نیروی عشق فطری ایمان و عقیده دارند، در تقویت این نیرو می‏کوشند.
ب) راه حس و علم یا راه طبیعت.
این راه سه راه دیگر دارد:
1- راه نظمی که در ساختمان جهان به کار رفته است.
2- راه هدایت و راهنمایی مرموزی که موجودات در مسیر خویش می‏شوند.
3- راه حدوث و پیدایش عالم.
ج) راه عقل یا راه استدلال و فلسفه.
این راه گرچه سخت و پر پیچ و خم است و پیمودن آن و فهماندن و فهمیدنش نیاز به مقدمات زیادی دارد، ولی بهترین و محکم‏ ترین طریق خداشناسی و معرفت به حضرت ربوبی است.
هر یک از سه راه فوق، از نگاهی بر راه‏ های دیگر امتیاز هایی دارد:
راه دل و فطرت از نظر شخصی کامل‏ ترین راه‏ ها است ؛یعنی، برای هر فرد بهتر و لذت ‏بخش ‏تر و مؤثرتر این است که از راه دل به معرفت خداوند راه یابد، ولی نمی‏ توان آن را به صورت یک علم قابل آموزش برای عموم درآورد.
راه مطالعه حسی و علمی خلقت از نظر سادگی و روشنی و عمومیت بهترین راه‏ ها است اما این راه تنها ما را به وجود قوه علیم و حکیم و مدبری که طبیعت را می‏ گرداند و اداره می‏ کند، معتقد می‏ کند اما آیا آن قوه خدا است و مصنوع صانع دیگری نیست؟ علوم حسی بشر از اثبات آن عاجز است.
راه عقل تنها راهی است که خداشناسی را به صورت یک علم مثبت، منسجم و منطقی در می‏آورد.(7)
در مورد اثبات وجود خداوند دلایل متعددی اقامه شده که برخی وجدانی (مانند برهان فطرت) برخی علمی (مانند برهان نظم) و برخی عقلی و فلسفی است (مانند برهان محرک اول ارسطو، برهان وجوب و امکان، برهان وسط و طرف، براهین استحاله تسلسل، علل هستی بخش، برهان مشروطیت و اطلاق فارابی، قاعده الشی‏ء ما لم یجب لم یوجد از خواجه نصیرالدین طوسی، برهان صدیقین صدرایی و. ).
هر یک از براهین مذکور مبتنی بر مبانی و مبادی عقلی و فلسفی ویژه‏ ای است که در یک پاسخ کوتاه نمی گنجد
در این جا به طور فشرده به ذکر یکی از روشن‏ ترین آن ها بسنده نموده و برای تحقیق بیشتر کتاب‏ هایی را معرفی کنیم. این برهان ضمن آن که قدمت بسیاری دارد، یکی از استوارترین ادله خداشناختی است. از جهان اسلام به تئولوژی غربی نیز راه یافته، نزد تئولوژیست‏ ها و فیلسوفان دین غرب تحت عنوان (from Contingency Argument ) به عنوان خدشه ناپذیرترین برهان- که تاکنون اندیشه بشر بدان راه یافته- مورد پذیرش واقع گردیده است.
سیر پیدایش و سپس ورود این برهان در اندیشه‏ های کلامی غرب طبق نمودار زیر است: فارابی--- ابوعلی‏ سینا--- غزالی--- ابن رشد اندلسی--- ابن میمون--- الهیات نوین غرب.
اصل برهان به طور فشرده از قرار زیر است:
1- بدون شک جهانی واقعی، نه وهمی صرف وجود دارد (رئالیسم و نفی سفسطه).
2- آنچه در جهان است، همه ممکن‏ الوجودند. یعنی وقتی نظر به ذات آن ها کنیم، هیچ یک بالذات اقتضای وجود ندارند. بلکه همه موجوداتی هستند که می‏ شود وجود داشته باشند و می‏ شود وجود نداشته باشند. در مرتبه ذات و بدون علت هیچ اند.
3- تمام جهان یک واحد ممکن‏ الوجود است. زیرا وقتی اجزای جهان همه ممکن‏ الوجود باشند، کل جهان- که یک واحد ارگانیک است- نیز ممکن‏ الوجود است و از مجموعه موجودات ممکن‏ الوجود واجب‏ الوجود پدیدار نمی‏ شود. پس جهان یک واحد ممکن‏ الوجودی بیش نیست.
4- هر ممکن الوجودی در تحقق و بقای خویش نیازمند و وامدار دیگری است.
اگر جهان بی‏ نهایت پدیده هم باشد، از بی‏ نهایت صفر هیچ چیز درست نمی‏ شود. اگر ورای سلسله موجودات امکانی واجب بالذاتی درکار نباشد، جهان هیچ اندر هیچ خواهد بود. برای توضیح مطلب در این جا می‏ توان مثالی از فارابی در برهان مشروطیت ذکر کرد:
فرض کنید لشکری انبوه از سربازان برای حمله آماده باشند. لیکن به هرکس فرمان حمله دهند آن ها بگویند: تا زمانی که دیگری حمله نکند، من نیز حمله نخواهم کرد. یعنی هر کسی حمله را مشروط به آغاز تهاجم توسط دیگری کند. در این صورت کاملا روشن است که اگر هیچ کس حاضر نشود بدون شرط حمله را آغاز کند، هرگز تهاجمی صورت نخواهد گرفت حتی اگر عدد سربازان به بی‏ نهایت برسد.
همین طور از بی‏ نهایت ممکن ‏الوجود- که هستی‏ اش وامدار متعلق وابسته و مشروط به دیگری است- بدون وجود یک موجود ناوابسته نامشروط و غیر متعلق به دیگری (خدا) هیچ موجودی امکان تحقق ندارد و چون می‏ بینیم جهانی از ممکنات تحقق یافته است، قطعا درمی‏ یابیم که آن موجود واجب وجود دارد.
برهان وجوب و امکان به اشکال دیگری نیز گزارش یافته. می‏ توانید ازکتاب های زیر استفاده کنید:
اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، علامه طباطبایی- شهید مطهری؛علل گرایش به مادی، شهید مطهری؛آموزش فلسفه، ج 2، محمد تقی مصباح یزدی و کلیات فلسفه، آوروم استرول، ریچارد پاپکین، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوی.
پی­ نوشت ها:
1.شیخ صدوق،کتاب التوحيد، قم،انتشارات اسلامی،سال 1398 هجری قمری،چاپ اول، ص 331
2. سوره جمعه،آیه 1
3. مجلسی محمد باقر،بحار الانوار،تهران،انتشارات اسلامیه،چاپ مکرر،بی تا، ج‏2، ص 32 بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج‏2، ص 32
4.علامه حلی، نهج الحق و كشف الصدق با ترجمه كهنسال،مشهد،انتشارات عاشوراء،سال 1379خورشیدی،چاپ اول، ص66
5. سوره ذاریات،آیه 56
6. شیخ مفید، ارشاد، ترجمه رسولی محلاتی، تهران،انتشارات اسلامیه، چاپ دوم،جلد دوم صفحه 196
7. اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه استاد مطهری، ج 5، ص 51- 70.

موضوع قفل شده است