امیر سرتیپ شهید ایرج ابگون

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امیر سرتیپ شهید ایرج ابگون


ستوان دوم شهيد ايرج آبگون در سال 1342 در استان همدان شهرستان ملاير در يك خانواده اصيل متولد شد خانواده وی از نظر مالی در وضعیت بسیار خوبی بودند و علیرغم مخالفت خانواده اش، پس از اخذ مدرك ديپلم علوم تجربي و قبولي در آزمون در تاریخ 1361/07/01 وارد دانشکده افسري نیروی زمینی ارتش شد و پس از طي سه سال تحصيل به همراه ساير دوستان جمعی گردان نصر يعني دوره پنجم بعد از انقلاب فارغ التحصيل شد.
او جواني بود خوش اندام، جوانمرد، پاك، و با تقوا، يار مظلومان و ضعفا بود كشتي ورزش تخصصي او بود. قدي بلند و همتي والا و هيكلي تنومند و چابك داشت قبل از عمليات بيت المقدس 5 در منطقه عمومي مريوان، فرمانده گروهان يكي از گردانهاي لشکر 23 نیروهای ویژه هوابرد بود و معاونش شهيد يد الله پيراني ازهمدوره هاي ايشان از روحيه رزمي بالائي برخوردار بود. بطوري كه وقتي آنها در كنا ر رودخانه اي بالاتر از پادگان شهيد رسول عبادت در منطقه تجمع گرد هم آمده بودند. ميگفت من به حول و قوه الهي و به همت سربازان و توكل به خدا هدفم را سريع فتح خواهم کرد و درسي فراموش نشدني به دشمن خواهم داد.
سرانجام شب عمليات (1367/1/22) فرا رسيد، هجوم آغاز شد. در حين پيشروي مورد اصابت گلوله مستقيم دشمن قرار مي گيرد افرادش مي خواهند او را تخليه كنند و لي فرياد مي زند مرا رها كرده و به پيشروي ادامه دهيد در همان حال زخمی، سربازانش را به جلو هدايت مي كند.
در آن تاريكي شب خدا مي داند كه باز هم گلوله به او اصابت كرد يا نه. همانطور كه آرزویش بود، سريعاَ هدف تسخير شد فردا صبح وقتي هوا روشن شد سربازان و ديگر كاركنان پايور اثري از فرمانده زخمی لیکن شجاع و با روحيه خود نديدند.
آري او و معاون چالاك و با ايمانش مفقود الاثر شدند اي كاش ارتفاعات مرزي مريوان به زبان مي آمدند و نحوه شهادت مظلومانه آنان را برای ما به تصوير مي كشيدند تا شايد تسلي خاطري براي دل تنها دختر بجامانده و چشم به راه ايرج آبگون مي شد. اميد است خداوند با شهداي كربلا و امام شهدا (ره ) محشورش بفرمايد

[="#006400"]اللهم اجعلنى صبورا و اجعلنى شكورا و اجعلنى فى عين الناس كبيرا و فى عينى صغيرا[/]

از آنجايي كه مرگ حق است و به راستى تولدى ديگر است و زندگى در اين دنيا امتحانى است براى انتخاب زندگى در آخرت از خداوند مى خواهم كه در اين امتحان الهى سربلندم گرداند. الدنيا دار الممر و الاخرة دار المقر، در اين برهه از زمان كه جباران زمانه دست به دست هم داده اند تا نداى مظلوميت اين امت ستمديده را در گلو خفه كنند، فكر مى كنم اين خود كنكورى بس عظيم براى شركت در دانشگاه انسان سازى، مردانه زيستن و در راه حق گام برداشتن است و به قول استاد عزيزم، حاج آقا ديانت، اگر كسى عشق به ماندن و ترس از رفتن را از وجود خود بيرون كرده باشد از اين كنكور پيروز بيرون مى آيد، پس خدايا مرگ در رختخواب را بر من مگزين و سعادت شهادت در راهت را به من واگذار كن و در اين مسير مطابق آيه قرآن كه مى فرمايد:
ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون.
تا آنجا كه در توان دارم از دشمنان خدا را به درك و اصل مى كنم و سپس جان خود را به قيمت فردوس برين به خداى خود مى فروشم.
از پدر و مادر و برادران و خواهران، طلب حلاليت مى كنم چرا كه من در مكتب آنان بزرگ شده ام و اين گونه درس آزادى و آزادگى را آموخته ام و از برادرانم مى خواهم كه دنباله رو هدف و جهت اسلام و اين انقلاب عظيم باشند؛ از پدر و مادر همسرم نيز طلب حلاليت مى كنم.
در رابطه با همسر عزيزم كه شايد گرفتارى شغلى من اين اجازه را به من نداده باشد كه دين واقعى خود را نسبت به او ادا كرده باشم، از او مى خواهم كه ما را حلال كند و مربى خوبى براى فرزندم باشد و او را به عظمت راه پدرش آگاه سازد، در زمينه اين كه همسرم، بعد از من چگونه عمل خواهد كرد، او را مختار مى سازم و ان شاء الله فرزندم را با راهنمايي هاى خانواده ام، فردى آزاده و مسلمان بار بياورند و به فرزندم بگوييد جباران زمانه سعادت زندگى در كنار او را از من گرفتند، پس هميشه در زندگى مجاهدى نستوه و شكست ناپذير باش.
در پايان طلب حلاليت از تمامى فاميل را دارم ان شاء الله در تمام مراحل زندگيتان ياور مظلومان باشيد