آیا براستی دستان جناب عباس ازتنش جدا شده بود ؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا براستی دستان جناب عباس ازتنش جدا شده بود ؟

[=Arial, Helvetica, sans-serif]
بنا بر آنچه میان مردم رایج است دستان جناب عباس را در کربلا از تن زده اند

آیا این درست است یا تنها یک بزرگنمایی برای احساس افروزی است ؟[/]

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد مقداد

با عرض سلام و ادب

هر چند در مورد چگونگی شهادت آقا ابالفضل العباس(ع) در منابع تاریخی و مقاتل اختلافاتی وجود دارد،ولی مشهور و معروف این است که:

عبّاس بن على علیه‌السلام هنگامى که دید تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.

امام علیه‌السلام (که از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گریست به گونه‏‌اى که محاسن شریفش از اشک دیدگانش‏‌، تر شد، و فرمود: «یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ :

برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایى سپاه من و محور پیوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهید شوى)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران مى‌‌‏شود.

عبّاس علیه‌‌السلام عرض کرد: «فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»

جان برادرت فدایت، اى سرورم! سینه‌‌‏ام از زندگانى دنیا به تنگ آمده است، مى‏‌‌خواهم از این منافقان انتقام (آن خون‏هاى پاک را) بگیرم.

امام علیه‌‌السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ»

اینک که آهنگ میدان دارى براى این کودکان، آبى تهیّه کن.

لذا عباس بن علی(ع) بى درنگ بر اسب شده و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد.

مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه‏‌ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و تعدای از آنان را به خاک هلاکت افکند و وارد فرات شد.

«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَ»

هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد. (1)

آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خیمه رهسپار شد و چنین گفت:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی / وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی‏

هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ

هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی‏ / وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ

«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسین علیه‌السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى.

این حسین است که شربت مرگ مى‌‏نوشد و تو مى‏‌خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!

هیهات! چنین کردارى، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور.

سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‌‏کرد و این رجز را مى ‏خواند:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

هنگامى که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکى نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.

من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوى قرار داده‏‌ام، من همان عباسم که سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه‏‌اى ندارم. (2)

دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى ‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و این رجز را خواند:

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی‏

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ‏

به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى‌‏کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى‏‌کنم.

آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:

یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏

فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار

اى نفس! از کفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران کننده و هم‌‏ نشینى با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان. (3)

آنگاه، مشک را به دندان گرفت، چیزى نگذشت که تیرى بر مشک اصابت کرد و آبهاى آن فرو ریخت.

تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضى نوشته‌‌‏اند تیرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد. «وَنادى‏ بِأعْلى‏ صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی‏ یا أَخِی» با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب.

هنگامى که امام حسین علیه‌السلام بر بالینش رسید وى را شهید دید، پس گریست.

همچنین نقل شده است: هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.(4)

پی نوشتها:

(1). بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 41.

(2). اعیان الشیعه، ج 1 ص 608 ؛ و نگاه شود به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار ج 45 ص 40.

(3). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار، ج 45 ص 40.

(4). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 40 ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص 493.

درود

با سپاس از پاسخگویی ولی

بزرگوار من خواستم که شما در مورد برش دست ایشان روشنگری کنید نه اینکه حماسه پردازی و مرثیه نویسی کنید

مقداد;408162 نوشت:
هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد،

چه کسی گفته است که جناب عباس این چنین چیزی در پندار داشت ؟ مگه از اندیشه ی او کی خبر داشته ؟
مستندات و گزارشگر این بخاطر آوردن کی بود؟ چونکه هنگامی که امام حسین به بالینش آمد او شهید شده بوده نگاه کنید به آورده ی خودتون :

مقداد;408162 نوشت:
هنگامى که امام حسین علیه‌السلام بر بالینش رسید وى را شهید دید، پس گریست.

مقداد;408162 نوشت:
آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خیمه رهسپار شد و چنین گفت:

یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی / وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی‏

هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ

هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی‏ / وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ

گزارشگر این سروده ها کی بوده است ؟

مگر کسی از خودیها همراهش بوده که سروده های ایشان را بیاد بسپاره و نگارش کنه ؟

مقداد;408162 نوشت:
سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‌‏کرد و این رجز را مى ‏خواند:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

ببخشید یک پرسش دارم

در آن گرماگرم نبرد خونین مرگ و زندگی تمر کز و هوش حواس جناب عباس به جنگ با انبوه جنگاوران بوده یا به قافیه سازی سرودهایش ؟؟

آشکار است که اینها همه اش حماسه سرایی شییه هاس

مقداد;408162 نوشت:
إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا= من همان عباسم که سمت سقائى دارم

ایشان پرچمدار سپاه امام حسین بودند یا سقا ؟

در کدام گزارش ایشان پر چم دار بوده اند پس ؟

مقداد;408162 نوشت:
دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى ‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و این رجز را خواند:

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی‏

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ‏

به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى‌‏کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى‏‌کنم.

آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:

یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏

فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار


بخدا من دیگه از این نوشته های شما دارم گریزان می شم

آخه بابا با این همه سرودهایی که از جناب عباس نقل می کنید من موندم که جناب عباس رفته بود بجنگه , آب بیاره یا دیوان شعر بگه ؟

مقداد;408162 نوشت:
«نوفل ازرق» دست راست قمر بنى ‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و این رجز را خواند:...

دست راست بریده شد آیا مشک همراه دست راست از اسب به زمین نیفتاد ؟

خب اگه افتاد چگونه جناب عباس هم رجز می خوند و قافیه سازی می کرد و هم از اسپ پیاده شد در حالی که ازدستش خون فوران می کرد و مشک را که پس از افتادن از بلندی درش باز نشده بود دوباره گرفت و سوار اسپ شد و گویی شمشیر هم می زد !

ببینید هنگامی که دست از ساعد یا بازو یکباره جدا می شود خون به شدت فوران می کند واگر خون ریزی را بند نیاوریم در کمتر از پنج دقیقه زخمی بیهوش و سپس می میرد

حال چگونه است که ایشان با یک دست هم مشک را نگه داشته و رجز خوانده و هم خون ریزی داشته و هم جنگیده ؟

مقداد;408162 نوشت:
«نوفل ازرق» دست راست قمر بنى ‏هاشم را قطع نمود

با چی دست ایشان را از بدن جدا کرد در همه ی نوشته ها شما بجز تیر هیچ خبری از شمشیر ندیدم

آیا با تیر می توان آن هم از دور دست جنگاوری که در زره است را از تن جدا کرد ؟

با عرض سلام و ادب خدمت دوستان عزیز
قبل از پاسخ به شبهاتی که جناب نوری نیرو پیرامون نحوه شهادت آقا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) مطرح کرده اند،لازم است مقدمه ای عرض کنم:
واقعه و شهادت امام حسین (ع) و یاران آن حضرت از بدیهیات و مسلمات تاریخ است که با تواتر و سینه به سینه نقل شده و از نسلی به نسل بعد رسیده است و تا به حال کسی حتی دشمنان نیز آن را انکار ننموده است.

این حادثه نقش به سزایی در حیات و رشد و گسترش اسلام داشته و همچون چراغ پر نوری در جلو راه امت اسلامی نور افشانی کرده است. امام سجاد(ع) و حضرت زینب کبری (س) به عنوان سفیران با کفایت کربلا با روایت صادقانه خود دشمن را رسوا و دست های پلیدی را که قصد نابودی درخت اسلام را داشتند برملا کردند تا جایی که بنی امیه بدرستی احساس کرد با کشتن امام حسین (ع) جز خواری و نکبت و شکست چیزی بدست نیاورده است.
به همین دلیل حکومت بنی امیه و ایادی آن - که امروزه هم کم نیستند- که از روشن گری این چراغ هدایت متضرر می شدند از همان ابتدا، از راه های مختلف، سعی در خاموش کردن آن نمودند که تحریف و وارد کردن بعضی از مطالب انحرافی و خلاف در روایات این حماسه بزرگ و نیز شبهه پراکنی، یکی از این اقدامات بود.

امروز نیز تاریخ و یاد آن حماسه بزرگ الگوی همه ملت های آزادی خواه در سراسر جهان است و جهانیان روز بروز با ابعاد وجودی این نهضت بیشتر آشنا می شوند و از آن درس می گیرند.
از آنجایی که همه زیبایی ها و افتخارات این نهضت از آن اسلام و بویژه مذهب تشیع است، طبیعی است دشمنان اسلام و تشیع در صدد مشوش کردن این واقعه بزرگ بر آیند و تمامی امکانات خود را در این راه به کار گیرند.
با توجه به آنچه گفته شد لازم است وقایع این حماسه بزرگ را با دقت تمام مورد کنکاش قرار داده تا بتوانیم توطئه دشمنان اسلام و تشیع را بی اثر سازیم.
حوادث تاریخی به ویژه اگر مهم و دارای ویژگی خاص و حسّاسیتی باشد، معمولاً از دستبرد تحریف و تغییرهای مغرضانه و جاهلانه در امان نخواهد بود، و مسئلۀ عاشورا نیز از این قاعده مستثنا نیست.

اما مهمترین نکاتی که جناب نوری نیرو مطرح کردند:
از آنجایی که جنابعالی در صدد شبه افکنی هستید نه یافتن پاسخ سوالاتتان،مطالب بنده را مرثیه سرایی قلمداد کرده و با طرح یکسری موضوعات بدنبال القاء این شبهه هستید که وقایع کربلا بیشتر حماسه سرایی است تا واقعیت.حال آنکه کمی دقت و انصاف و کنار گذاشتن عناد و تعصب،واقعیات را روشن خواهد کرد:

شما فرموده اید که:« گزارشگر این سروده ها کی بوده است ؟مگر کسی از خودیها همراهش بوده که سروده های ایشان را بیاد بسپاره و نگارش کنه ؟»

در پاسخ باید گفت:
حوادث عاشورا از چند طریق ثبت و نقل شده است:

۱- حمیدبن مسلم ازدی: بخش زیادی از اطلاعات تاریخی آن دوران از حمیدبن مسلم ازدی، وقایع نگار سپاه عبیدالله بن زیاد منتقل شده است. مرسوم بوده که در لشکرکشی های بزرگ یک یا چند وقایع نگار برای ثبت اتفاقات حضور داشته باشد. سپاه عبیدالله بن زیاد دارای وقایع نگار بود. نقل شده است که همین فرد مانع کشته شدن امام سجاد (ع) توسط شمر شد. به همین دلیل وقتی مختار به کوفه تسلط پیدا کرد به او امان داد.

۲- امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س): بخش دیگری را هم از امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب(س) به ما رسیده است. بانوان دیگر کاروان هم در نقل این وقایع سهم بزرگی داشتند.

۳- جنایتکاران سپاه دشمن: خیلی از جنایتکاران کربلا قبل از اینکه قیام توابین مختار صورت بگیرد با افتخار آمده بودند و وقایع عاشورا را تعریف کرده بودند. همین ها سینه به سینه ماند و مختار هم با همین اطلاعات به سراغشان رفت و انتقام گرفت. خیلی هایشان هم نقل جنایت هایشان را در هنگام مرگ بیان می کردند. مثل همانی که در مختارنامه مطرح شد؛ روایت خولی قبل از اعدامش.

4.یاران زنده مانده امام (ع): فردی به نام ضحاک بن عبدالله مشرقی که جزو یاران امام بوده و از میدان گریخته بود. این فرد با امام شرط کرد تا موقعی همراهشان است که وجودش فایده داشته باشد. امام هم قبول کرده بود. او هم اسبی را در خیمه ای آماده نگه داشت تا زمانش برسد. تا قبل از شهادت حضرت عباس (ع) هم ماند ولی آخر کار، از امام اجازه رفتن گرفت که امام هم اجازه داد. گریخت و کسی هم نتوانست او را بگیرد. او هم خیلی از اتفاق ها و نحوه شهادت ها را بیان کرده. غلام رباب (همسر امام حسین (ع)) هم که زنده ماند اتفاقات زیادی را نقل کرده. البته او در کنار امام جنگ هم کرده بود ولی در آخر اسیر شد. سپاه دشمن هم او را آزاد می کند چون معتقد بودند او غلام بوده و مطیع اوامر ارباب.

از آنجایی که جنگ های آن دوره جنگ تن به تن بوده،طبیعتاً بسیاری از افراد به وضوح جزئیات حوادث را می دیدند و ثبت کرده یا بعداً برای دیگران نقل می کردند.
اینکه خواندن رجز برای شما تعجب آور و مایه طرح شبهه شده است،باید بگوییم:
عرب به سرودن شعر معروف و مشهور بوده است و خواندن رجز در میان آنها بخصوص جنگ آوران آنها امری مرسوم و عادی بوده است و جای تعجب ندارد.

اما اینکه گفته اید:
ایشان پرچمدار سپاه امام حسین بودند یا سقا ؟در کدام گزارش ایشان پر چم دار بوده اند پس ؟

اولاً پرچمدار بودن با سقاء بودن منافاتی با هم ندارند،که شما بخواهید آنرا دست آویزی برای طرح شبهه قرار دهید و اصل موضوع را زیر سوال ببرید.
اگر به منابع تاریخی مراجعه می کردید ملاحظه می فرمودید که آقا ابوالفضل العباس روز عاشورا در هنگام نبرد گروهی دو لشکر،پرچم دار بوده است.
طبری می نویسد:صبح عاشورا، امام علیه السلام نماز صبح را به جماعت خواند و لشکر خود را صف آرایی نمود. زهیر بن قین را فرمانده میمنه لشکر کرد، و میسره لشکرش را به حبیب بن مظاهر سپرد، حضرت عباس علیه السلام را پرچمدار خود نمود، و خیمه ها را پشت سر لشکر قرار دادند.(1)

اما سوال و شبهه اصلی شما که تازگی هم ندارد و خیلی ها فکر می کردند با طرح اینگونه شبهات بی پایه و اساس خواهند توانست چراغ هدایت حسینی را خاموش کنند: دست راست بریده شد آیا مشک همراه دست راست از اسب به زمین نیفتاد ؟

در پاسخ باید گفت:
اولا مقام حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بر هیچ انسان منصفی پوشیده نیست و حتی مذاهبی غیر از شیعیان و ادیانی غیر از اسلام نیز برای ایشان احترام خاصی قائل هستند و اینکه بعضی افراد مغرض و بی دینی در طول تاریخ سعی در کوچک جلوه دادن شان وجودی حضرت عباس هستند امر عجیبی نیست چرا که از قدیم گفته اند: کافر همه را به کیش خود پندارد.

ثانیا اگر از دید علمی و با توجه به منابع موثق تاریخی و روایی بخواهیم این مسئله را بررسی کنیم خواهیم دید که ماجرای آب آوردن و قطع شدن دست حضرت از معتبر ترین و صحیح ترین قضایای عاشورا است که بسیاری از منابع متقدم و معتبر نیز آن را نقل کرده اند مانند: امالی صدوق, ص 547, ح 731؛ اعلام الوری, ج 1, ص 395؛ الثقات ابن حبان, ج 2, ص 310؛ ارشاد, ج 2, ص 109؛ المناقب و المثالب نعمانی, ص 309؛ مناقب ابن شهر آشوب, ج 4, ص 108؛ شرح الاخبار, ج 3, ص 182 و...
ثالثاً مسائلی که شبهه گران به آن اشاره کرده اند هیچ بُعدی از لحاظ طبیعی هم ندارد گو اینکه تمام مسائل و ریز مسائل و اتفاقات موجود در حادثه روز عاشورا را مقتل نویسان و مورخان حاضر در کربلا نمی توانستند متذکر شده و ثبت کنند. اینکه دست حضرت دقیقا از کدام قسمت قطع شده یا با چه چیز قطع شده یا چگونه مشک را به طرف خیمه گاه آورده مسئله ای نیست که بتواند اصل این ماجرا و شهادت و رشادت آن بزرگمرد را زیر سوال ببرد در حالی که به اصل ماجرا تمام کتب و مقاتل متقدم به صراحت اشاره کرده اند.

رابعاً حتماً می دانید که در آن زمان جنگجویان زره می پوشیدند که آنها را از ضربات شمشیر محافظت کند بنابر این بعید می شود تصور کرد که دستان آن حضرت در یک لحظه کاملاً قطع شده و افتاده باشد بعلاوه آن حضرت سوار بر اسب بوده و از زین و بدن اسب به عنوان تکیه گاهی برای نگه داشتن مشک آب برای چند لحظه می توانسته است کمک بگیرد و پس از ضربت مشک را با دست سالم بگیرد .علاوه بر این مشک را معمولاً روی کتف می گذاشتند،لذا اینگونه نبود که با قطع شدن دست حتماً مشک هم روی زمین بیفتد.

بنا براین اگر کمی دقت کنیم پاسخ بسیاری از اشکالات معلوم است.

پی نوشتها:
(1). تاریخ طبری، ج 5، ص 422.

سلام و عرض ادب خدمت شما مقداد گرامی
نگاه به مطلب شما صحیح است
بله واقعه کربلا با نهایت سنگدلی اتفاق افتاد
عده قلیلی با رشادت تمام در مقابل خیل دشمنان خود پایمردی کردند و از عهد و پیمان خود بازنگشتند
ماجرایی تکان دهنده تأسف بار وتأمل برانگیز
ایراد جناب نیرو نوری به نحوه بیان و جلب نظر و برانگیختگی احساس مخاطبان است

نحوه بیان و شاخ و برگی که به این واقعه متصل و منتسب میشود آن را در حد کتابهای کمیک و یا جنگاوریهای شاهنامه تخیلی میکند

موفق باشید

نوری نیرو;408480 نوشت:
در آن گرماگرم نبرد خونین مرگ و زندگی تمر کز و هوش حواس جناب عباس به جنگ با انبوه جنگاوران بوده یا به قافیه سازی سرودهایش ؟؟

1. مگر شما آنجا بودید که می گوئید امکان چنین چیزی که هم حضرت عباس بجنگد هم رجز بخواند نیست. البته خوب شما از شجاعت آن حضرت بی اطلاع هستید.
2. چرا تحمل فضائل منتسبین به شیعه برای شما سخت است هر چند که شما هم بعید نیست به ایشان ارادت نداشته باشید ناخواسته خود را به هلاکت نیندازید.

نوری نیره تجربه ثابت کرده که هر کس از روی دشمنی به حضرت عباس علیه السلام تندی و توهین کند به زودی نتیجه رفتار خود را خواهد دید.

متحیر;409243 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت شما مقداد گرامی
نگاه به مطلب شما صحیح است
بله واقعه کربلا با نهایت سنگدلی اتفاق افتاد
عده قلیلی با رشادت تمام در مقابل خیل دشمنان خود پایمردی کردند و از عهد و پیمان خود بازنگشتند
ماجرایی تکان دهنده تأسف بار وتأمل برانگیز
ایراد جناب نیرو نوری به نحوه بیان و جلب نظر و برانگیختگی احساس مخاطبان است

نحوه بیان و شاخ و برگی که به این واقعه متصل و منتسب میشود آن را در حد کتابهای کمیک و یا جنگاوریهای شاهنامه تخیلی میکند

موفق باشید

علیکم السلام

جناب متحیر!

اینکه در بیان واقعه جانسوز عاشورا،مطالب غیر واقعی و غیر مستند احساسی هم وارد شده است نه تنها کسی منکرش نیست،بلکه اتفاقاً در طول تاریخ علمای شیعه برای زدودن این مطالب غیر واقعی تلاش زیادی کرده و کتابهایی هم در این رابطه نوشته اند،اما اینکه ما بخاطر وجود اینگونه مطالب،کل واقعه عاشورا و همه مطالب مطرح شده پیرامون این واقعه عظیم را غیر واقعی و حماسی و تراژدی بنامیم،قطعاً یا نشأت گرفته از عناد و کینه ورزی نسبت به مقدسات شیعه است یا نشأت گرفته از جهل و بی سوادی و عدم اطلاع از وقایع تاریخی است.

[="Navy"]

نوری نیرو;408480 نوشت:
من موندم که جناب عباس رفته بود بجنگه , آب بیاره یا دیوان شعر بگه ؟

مشکل شما اینه که قیاس به نفس می‌کنید. حضرت ابو الفضل را با خودتان مقایسه می‌کنید که برای گفتن یک بیت شعر باید چند سال فکر کنید،

حضرت ابو الفضل فرزند برومند آن مردی است که مرتجلاً و بدون فکر، خطبه‌ای خواند که نقطه نداشت، خطبه‌ای خواند که الف نداشت، این، پسر اوست.[/]

مقداد;410108 نوشت:
اینکه در بیان واقعه جانسوز عاشورا،مطالب غیر واقعی و غیر مستند احساسی هم وارد شده است نه تنها کسی منکرش نیست،بلکه اتفاقاً در طول تاریخ علمای شیعه برای زدودن این مطالب غیر واقعی تلاش زیادی کرده و کتابهایی هم در این رابطه نوشته اند،اما اینکه ما بخاطر وجود اینگونه مطالب،کل واقعه عاشورا و همه مطالب مطرح شده پیرامون این واقعه عظیم را غیر واقعی و حماسی و تراژدی بنامیم،قطعاً یا نشأت گرفته از عناد و کینه ورزی نسبت به مقدسات شیعه است یا نشأت گرفته از جهل و بی سوادی و عدم اطلاع از وقایع تاریخی است.

بزرگوار!
اگر قبول دارید علمای شیعه برای زدودن مطالب غیرواقعی تلاش کرده و ...... چرا خود چنین نمیکنید.
ایشان سوال کرده است که تصور بفرمایید جناب عباس بر لب فرات رسیده و افکاری از ذهنش عبور کرده (که آب ننوشد) خوب بفرمایید این افکار را چه کسی میتوانست بفهمد که با آنهمه سوز و گداز سالها برای ما و شما بر سر منابر تعریف میکنند؟!!
با چه عقلی میشود پذیرفت که در گرماگرم جنگ و نبرد ایشان آنهمه اشعار فی البداهه گفته باشد و کسی هم شنیده باشد و واو انداز !! نقل کرده باشد!!

چه کسی واقعه عاشورا را غیرواقعی غلمداد میکند؟ به نظر میرسد آنکس که امور غیرمحتمل و نامعقول را به شهدای عاشورا نسبت میدهد اینکار را میکند. هیچکس منکر واقعه غم انگیز و دهشتناک عاشورا نیست و نمیتواند باشد . نه اینجا و نه جای دیگر کسی چنین ادعایی نکرده.
هرچند پیرامون عاشورا صحبت فراوان است. همانند تعدادی از شهدا از فرزندان امام علی و امام حسن به نامهای عمر و ابوبکر و عثمان که به جرم هم اسمی با خلفا هیچ اسمی از آنها در هیچ منبری نیست!!! اینها نشات گرفته از جهل و بی سوادی و عدم اطلاع از وقایع تاریخی نیست!!!
پس لطفا به موضوع سوال و بحث بپردازید نه اینکه دیگران را متهم به دشمنی با کلیات واقعه عاشورا و شهادت حسین و ...اینها بکنید...

لا حول و لا قوة الا بالله

مقداد;408162 نوشت:
هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد. (1)

سلام و عرض ادب
بنده هم با این قسمت از حرفهای شما مشکل دارم البته نه بخاطر اینکه کسی از اندیشه ایشان خبر نداشته
قبلاً هم در تاپیک
http://www.askdin.com/thread15325.html این موضوع رو مطرح کردم
جناب مقداد در بزرگی مقام قمر بنی هاشم شکی نیست و من بخاطر همین بزرگی ایشان هست که نمیتونم این حرف رو باور کنم
با شناختی که از حضرت عباس علیه السلام دارم امکان نداره ایشون کاری خلاف دستور اباعبدالله انجام بدهند
امام حسین علیه السلام به برادرشون دستور می دهند که آب بیاورد نه آب بخورد
هرچند آب خوردن با آب آوردن منافاتی ندارد ولی اینکه فکر بکنیم حتی برای یک لحظه قمر بنی هاشم فراموش کنند که برای چه هدفی وارد فرات شده اند ظلم در حق ایشون هست

[="Navy"]

manmehdiam;410485 نوشت:
تعدادی از شهدا از فرزندان امام علی و امام حسن به نامهای عمر و ابوبکر و عثمان که به جرم هم اسمی با خلفا هیچ اسمی از آنها در هیچ منبری نیست!!!

اینها به جرم هم اسمی با خلفا نیست که در منبرها نام برده نمیشه، بلکه به خاطر علوّ مقام برادرشان حضرت ابوالفضل است که سایر برادرانش را تحت الشّعاع قرار داده است. حضرت ابو الفضل هم از لحاظ سن و هم از لحاظ معرفت از بقیّه برادرانش والاتر بود.

ضمن اینکه هم نام بودن یک نفر با دیگری نشانگر ارادت یا محبّت میان آنها نیست.

بعلاوه، امیر المؤمنین علیه السّلام، نام پسرشان «عثمان» را تنها به یاد «عثمان بن مظعون» صحابی معروف و والا مقام پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله به آن اسم، نامگذاری فرموده بود، نه به خاطر همنام شدن با خلیفه سوّم.

در مورد بقیّه پسرانش هم همینطور بوده. به خاطر همنامی با خلفا نبوده است.

و در مورد اشعار: بعید نیست که بگوییم برخی از این اشعار، از باب «زبان حال» باشد، نه اینکه عین این الفاظ توسّط حضرت ابو الفضل یا شهدای دیگر سروده شده،

همچنان که هم اکنون هم بسیاری از نوحه ها و مدّاحی ها از باب زبان حال، به امامان نسبت داده میشه، و نادرستی برخی از مطالب در اینگونه اشعار بر نقّاد بصیر مخفی نیست، کسی هم منکرش نیست.[/]

manmehdiam;410485 نوشت:
تعدادی از شهدا از فرزندان امام علی و امام حسن به نامهای عمر و ابوبکر و عثمان که به جرم هم اسمی با خلفا هیچ اسمی از آنها در هیچ منبری نیست!!! اینها نشات گرفته از جهل و بی سوادی و عدم اطلاع از وقایع تاریخی نیست!!!

عزاداری و مرثیه خوانی برای امام حسین (ع) ویارانش در روز عاشورا به خاطر زنده كردن نام و یاد آنهاست چون با شهادت خود اسلام را زنده كردند.

و اما اینكه آیا ابو بكر و عمر ازفرزندان حضرت علی (ع) هستند در كربلأ شهید شدند یا نه اختلاف است در بعضی كتب اسم آنها جز شهدا ذكر شده است و در بعضی كتب ذكر نشده است. فرزندان حضرت علی (ع) كه در كربلأ بوده و به طور مسلم جز شهدا هستند عبارتند از:

عبدالله، جعفر، عثمان و عباس كه مادرشان ام البنین است. و چنان چه عمر و ابو بكر را هم جز شهدای كربلأ بدانیم چه نیازی به اسم بردن آنها است چون از بنی هاشم و غیر بنی هاشم آنچه مشهور است حدود 72 تن را ذكر كرده‏ اند كه در كربلأ شهید شدند كه به مراتب شئون آنها مختلف بوده است و از همه اینها به بزرگی یاد می‏شود. امّا تك تك آنها نام برده نمی‏شود چنان چه از فرزندان ام البنین هم بیشتر یاد حضرت عباس می‏شود و همین كه از امام حسین (ع) در روز عاشورا یاد می‏كنیم و اسم او را می‏بریم مثل این است كه اسم همه شهدا را بردیم چون امام حسین (ع) به عنوان رهبر و امام آنها بوده است و گذشته از همه اینها این دو بزرگوار در كربلأ شهید شدند یا نه مشكوك و به عنوان امری مسلم تلقی نشده است و یاد نكردن از آنها به خاطر نام آنان نیست بلكه به خاطر آن است كه در تاریخ از ویژگیها و نحوه شهادت آنان بطور امری مسلم و قطعی یاد نشده است و بیشتر از كسانی ذكر مصیبت می‏شود كه در تاریخ آمده باشد و تاریخ اهل سنّت نیز از نحوه شهادت آنان یاد نكرده‏ اند بنابراین اشكال بر مورخان اهل سنت نیز وارد می‏شود كه چرا آنان در حادثه عاشورا از ویژگی‏های فرزندان حضرت علی (ع) یاد نكردند.{1}

پی نوشت:
[1]. بحار الانوار ج 42، ص 74 باب 120 حدیث 1 مؤلف مرحوم علامه محمد باقر مجلسی (ره) چاپ دار الحیأ التراث العربی بیروت لبنان.

پرسش:
آیا براستی دستان جناب عباس ازتنش جدا شده بود ؟

پاسخ:
با عرض سلام و ادب

هر چند در مورد چگونگی شهادت ابالفضل العباس(ع) در منابع تاریخی و مقاتل اختلافاتی وجود دارد،ولی مشهور و معروف این است که:

عبّاس بن على علیه‌السلام هنگامى که دید تمام یاران و برادران و عموزادگان شربت شهادت نوشیدند، گریست و به شوق دیدار پروردگار جلو آمد و پرچم را بر گرفت و از برادرش امام حسین علیه السلام اجازه میدان خواست.

امام علیه‌السلام (که از فراق برادر سخت ناراحت بود) به سختى گریست به گونه‏‌اى که محاسن شریفش از اشک دیدگانش‏‌، تر شد، و فرمود: «یا أَخی کُنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکَری وَ مُجْمِعَ عَدَدِنا، فَإِذا أَنْتَ غَدَوْتَ یَؤُلُ جَمْعُنا إِلَى الشِّتاتِ، وَ عِمارَتُنا تَنْبَعِثُ إِلَى الْخَرابِ :

برادر جان! تو نشانه (شکوه و عظمت و) برپایى سپاه من و محور پیوستگى نفرات ما هستى. اگر تو بروى (و شهید شوى)، جمعیّت ما پراکنده، و ویران مى‌‌‏شود.

عبّاس علیه‌‌السلام عرض کرد: «فِداکَ رُوحُ أَخیکَ یا سَیِّدی! قَدْ ضاقَ صَدْری مِنْ حَیاةِ الدُّنْیا، وَ أُریدُ أَخْذَ الثَّارِ مِنْ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ»
جان برادرت فدایت، اى سرورم! سینه‌‌‏ام از زندگانى دنیا به تنگ آمده است، مى‏‌‌خواهم از این منافقان انتقام (آن خون‏هاى پاک را) بگیرم.
امام علیه‌‌السلام فرمود: «إِذا غَدَوْتَ إِلَى الْجِهادِ فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الْأَطْفالِ قَلیلًا مِنَ الْماءِ»

اینک که آهنگ میدان دارى براى این کودکان، آبى تهیّه کن.
لذا عباس بن علی(ع) بى درنگ بر اسب شده و نیزه و مشک را برداشت و به سوى فرات روانه شد.

مأموران فرات، آن حضرت را محاصره کردند و هدف نیزه‏‌ها قرار دادند ولى آن حضرت دلاورانه لشکر دشمن را شکافت و تعدای از آنان را به خاک هلاکت افکند و وارد فرات شد.

«فَلَمَّا أَرادَ أَنْ یَشْرَبَ غُرْفَةً مِنَ الْماءِ ذَکَرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَأَهْلِ بَیْتِهِ فَرَضَّ الْماءَ وَمَلَأَ الْقِرْبَةَ»
هنگامى که خواست مقدارى آب بیاشامد تشنگى امام حسین علیه‌السلام و اهل‏بیتش را به خاطر آورد، آب را روى آب ریخت، مشکش را پر کرد. (1)

آنگاه مشک را بر دوش راست خود نهاد و به‏ سوى خیمه رهسپار شد و چنین گفت:
یا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی / وَبَعْدَهُ لا کُنْتِ أَنْ تَکُونِی‏

هذا حُسَیْنٌ وارِدُ الْمَنُونِ / وَتَشْرَبینَ بارِدَ الْمَعینِ

هَیْهاتُ ما هذا فِعالُ دینِی‏ / وَلا فِعالُ صادِقِ الْیَقینِ

«اى نفس (عباس)! زندگى پس از حسین علیه‌السلام خوارى و ذلت است، مبادا پس از او زنده بمانى.
این حسین است که شربت مرگ مى‌‏نوشد و تو مى‏‌خواهى آب سرد و گوارا بنوشى؟!
هیهات! چنین کردارى، از آیین من نیست و نه کردار شخص راست باور.
سپاه خون آشام ابن سعد اطرافش را گرفتند. عباس دلیرانه در آن میان حمله مى‌‏کرد و این رجز را مى ‏خواند:

لا أَرْهَبُ الْمَوْتَ إِذَا الْمَوْتُ رَقا / حَتَّى أُوارى‏ فِی الْمَصالیتِ لَقا

نَفْسِی لِسِبْطِ الْمُصْطَفى‏ الطُّهْرِ وَقا / إِنِّی انَا الْعَبَّاسُ اغْدُو بِالسَّقا

وَلا أَخافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقى‏

هنگامى که مرگ فرا رسید، مرا از آن باکى نیست، تا آن هنگام که شمشیرها مرا در خاک افکنند.
من جانم را سپر فرزند زاده پیامبر پاکیزه خوى قرار داده‏‌ام، من همان عباسم که سمت سقائى دارم، و از سختىِ نبرد، واهمه‏‌اى ندارم. (2)
دشمن خود را باخته بود، توانِ مقابله رویارو با آن حضرت را نداشت، لذا پشت درختها کمین کرده بودند. «نوفل ازرق» دست راست قمر بنى ‏هاشم را قطع نمود و آن جناب مشک را به دوش چپ نهاد و این رجز را خواند:

وَاللَّهِ إنْ قَطَعْتُمُ یَمینی / إِنِّی أُحامِی أَبَداً عَنْ دینِی‏

وَ عَنْ إِمامٍ صادِقِ الْیَقینِ / نَجْلِ الْنَّبِیِّ الطَّاهِرِ الْأَمینِ‏

به خدا سوگند! اگر چه دست راستم را قطع نمودید، ولى من پیوسته از دینم حمایت مى‌‏کنم و از امامى صادق الایمان که فرزند پیامبر پاک و امین است، حمایت مى‏‌کنم.
آنگاه «نوفل ارزق» و «حکیم بن طفیل» از کمینگاه بر آن حضرت حمله کردند و دست چپ او را از بدن جدا کردند. آن حضرت پرچم را به سینه خود چسبانید و این رجز را خواند:

یا نَفْسُ لا تَخْشَ مِنَ الْکُفَّارِ / وَأَبْشِری‏ بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ
مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الُمخْتارِ / قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیِهِمْ یَسارِی‏
فَأَصْلِهِمْ یا رَبِّ حَرَّ النَّار

اى نفس! از کفار هراسى نداشته باش، تو را بشارت باد بر رحمت خداوند جبران کننده و هم‌‏ نشینى با پیامبر بزرگ و برگزیده. اینان دست چپم را به ستم قطع کردند، خدایا حرارت آتش را به آنان بچشان. (3)

آنگاه، مشک را به دندان گرفت، چیزى نگذشت که تیرى بر مشک اصابت کرد و آبهاى آن فرو ریخت.
تیر دیگرى بر سینه مبارکش اصابت کرد و بعضى نوشته‌‌‏اند تیرى بر چشم حضرت نشست و مردى از قبیله تمیم با عمود آهنین بر فرق مبارکش زد که از اسب به زمین افتاد. «وَنادى‏ بِأعْلى‏ صَوْتِهِ: أَدْرِکْنی‏ یا أَخِی» با صداى بلند فریاد زد: برادر مرا دریاب.
هنگامى که امام حسین علیه‌السلام بر بالینش رسید وى را شهید دید، پس گریست.

همچنین نقل شده است: هنگامى که عباس علیه‌السلام شهید شد امام حسین علیه‌السلام فرمود: «الْانَ إِنْکَسَرَ ظَهْری وَقَلَّتْ حِیلَتی» اینک کمرم شکست و راه چاره بر من محدود شد.(4)

پرسش:
چگونه ابوالفضل العباس را پرچم دار کربلا می نامند ولی جایی سراغ نداریم که ایشان پرچم را بدست گرفته باشد؟

پاسخ:
اولاً پرچمدار بودن با سقاء بودن منافاتی با هم ندارند،که شما بخواهید آنرا دست آویزی برای طرح شبهه قرار دهید و اصل موضوع را زیر سوال ببرید.
اگر به منابع تاریخی مراجعه می کردید ملاحظه می فرمودید که آقا ابوالفضل العباس روز عاشورا در هنگام نبرد گروهی دو لشکر،پرچم دار بوده است.
طبری می نویسد:صبح عاشورا، امام علیه السلام نماز صبح را به جماعت خواند و لشکر خود را صف آرایی نمود. زهیر بن قین را فرمانده میمنه لشکر کرد، و میسره لشکرش را به حبیب بن مظاهر سپرد، حضرت عباس علیه السلام را پرچمدار خود نمود، و خیمه ها را پشت سر لشکر قرار دادند.(5)

عزاداری و مرثیه خوانی برای امام حسین (ع) ویارانش در روز عاشورا به خاطر زنده كردن نام و یاد آنهاست چون با شهادت خود اسلام را زنده كردند.

و اما اینكه آیا ابو بكر و عمر از فرزندان حضرت علی (ع) هستند در كربلأ شهید شدند یا نه اختلاف است در بعضی كتب اسم آنها جز شهدا ذكر شده است و در بعضی كتب ذكر نشده است. فرزندان حضرت علی (ع) كه در كربلأ بوده و به طور مسلم جز شهدا هستند عبارتند از:

عبدالله، جعفر، عثمان و عباس كه مادرشان ام البنین است. و چنان چه عمر و ابو بكر را هم جز شهدای كربلأ بدانیم چه نیازی به اسم بردن آنها است چون از بنی هاشم و غیر بنی هاشم آنچه مشهور است حدود 72 تن را ذكر كرده‏ اند كه در كربلأ شهید شدند كه به مراتب شئون آنها مختلف بوده است و از همه اینها به بزرگی یاد می‏شود. امّا تك تك آنها نام برده نمی‏شود چنان چه از فرزندان ام البنین هم بیشتر یاد حضرت عباس می‏شود و همین كه از امام حسین (ع) در روز عاشورا یاد می‏كنیم و اسم او را می‏بریم مثل این است كه اسم همه شهدا را بردیم چون امام حسین (ع) به عنوان رهبر و امام آنها بوده است و گذشته از همه اینها این دو بزرگوار در كربلأ شهید شدند یا نه مشكوك و به عنوان امری مسلم تلقی نشده است و یاد نكردن از آنها به خاطر نام آنان نیست بلكه به خاطر آن است كه در تاریخ از ویژگیها و نحوه شهادت آنان بطور امری مسلم و قطعی یاد نشده است و بیشتر از كسانی ذكر مصیبت می‏شود كه در تاریخ آمده باشد و تاریخ اهل سنّت نیز از نحوه شهادت آنان یاد نكرده‏ اند بنابراین اشكال بر مورخان اهل سنت نیز وارد می‏شود كه چرا آنان در حادثه عاشورا از ویژگی‏های فرزندان حضرت علی (ع) یاد نكردند.(6)

پرسش:
چه کسی این سخنان ابوالفضل العباس را نقل و گزارش کرده است؟

پاسخ:
حوادث عاشورا از چند طریق ثبت و نقل شده است:
۱- حمیدبن مسلم ازدی: بخش زیادی از اطلاعات تاریخی آن دوران از حمیدبن مسلم ازدی، وقایع نگار سپاه عبیدالله بن زیاد منتقل شده است. مرسوم بوده که در لشکرکشی های بزرگ یک یا چند وقایع نگار برای ثبت اتفاقات حضور داشته باشد. سپاه عبیدالله بن زیاد دارای وقایع نگار بود. نقل شده است که همین فرد مانع کشته شدن امام سجاد (ع) توسط شمر شد. به همین دلیل وقتی مختار به کوفه تسلط پیدا کرد به او امان داد.

۲- امام سجاد (ع) و حضرت زینب (س): بخش دیگری را هم از امام زین العابدین (ع) و حضرت زینب(س) به ما رسیده است. بانوان دیگر کاروان هم در نقل این وقایع سهم بزرگی داشتند.

۳- جنایتکاران سپاه دشمن: خیلی از جنایتکاران کربلا قبل از اینکه قیام توابین مختار صورت بگیرد با افتخار آمده بودند و وقایع عاشورا را تعریف کرده بودند. همین ها سینه به سینه ماند و مختار هم با همین اطلاعات به سراغشان رفت و انتقام گرفت. خیلی هایشان هم نقل جنایت هایشان را در هنگام مرگ بیان می کردند. مثل همانی که در مختارنامه مطرح شد؛ روایت خولی قبل از اعدامش.

4.یاران زنده مانده امام (ع): فردی به نام ضحاک بن عبدالله مشرقی که جزو یاران امام بوده و از میدان گریخته بود. این فرد با امام شرط کرد تا موقعی همراهشان است که وجودش فایده داشته باشد. امام هم قبول کرده بود. او هم اسبی را در خیمه ای آماده نگه داشت تا زمانش برسد. تا قبل از شهادت حضرت عباس (ع) هم ماند ولی آخر کار، از امام اجازه رفتن گرفت که امام هم اجازه داد. گریخت و کسی هم نتوانست او را بگیرد. او هم خیلی از اتفاق ها و نحوه شهادت ها را بیان کرده. غلام رباب (همسر امام حسین (ع)) هم که زنده ماند اتفاقات زیادی را نقل کرده. البته او در کنار امام جنگ هم کرده بود ولی در آخر اسیر شد. سپاه دشمن هم او را آزاد می کند چون معتقد بودند او غلام بوده و مطیع اوامر ارباب.

از آنجایی که جنگ های آن دوره جنگ تن به تن بوده،طبیعتاً بسیاری از افراد به وضوح جزئیات حوادث را می دیدند و ثبت کرده یا بعداً برای دیگران نقل می کردند.
اینکه خواندن رجز برای شما تعجب آور و مایه طرح شبهه شده است،باید بگوییم:
عرب به سرودن شعر معروف و مشهور بوده است و خواندن رجز در میان آنها بخصوص جنگ آوران آنها امری مرسوم و عادی بوده است و جای تعجب ندارد.

پی نوشتها:

(1). بحارالانوار علامه مجلسی، ج 45 ص 41.
(2). اعیان الشیعه، ج 1 ص 608 ؛ و نگاه شود به: مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار ج 45 ص 40.
(3). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 و بحارالانوار، ج 45 ص 40.
(4). مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 117 ؛ بحارالانوار، ج 45 ص 40 ؛ عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص 493.
(5). تاریخ طبری، ج 5، ص 422.
(6). بحار الانوار ج 42، ص 74 باب 120 حدیث 1 .

موضوع قفل شده است