اخلاق در برابر مادر

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اخلاق در برابر مادر

سلام
من فردی باهوش هستم هیچ دوستی ندارم و بیشتر وقت خودم رو در اتاقم سپری می کنم.
مادری دارم بد بین به همه چیز همه حرفه به جنبه منفی نگاه می کنه.
در همین 1 ساعت پیش یک قابلامه از دستم روی سرامیک افتاد و او سرم داد کشید و گفت (تو از قست

این کار را کرده ای تو با من دعوا داری و با من لج داری این حرکات را انجام می دهی)به خدا قسم که من از قست این کار را نکرده ام دستم به دیوار خورد طرف از دستم رها شد حالا اتفاقی نیفتاده که
ولی او ترم داد می کشد و منم که آدم خوش بین هستم و نگاه بد به هیچ چیز ندام ولی خیلی حساس هستم.
وقتی او داد می زند منم ناخدا گاه داد می زنم و واکنش نشان می دهم.ولی بعدش پشیمان می شوم و برای معضرت خواهی به پیش مادرم می روم ولی مادرم باز شروع می کند به
داد زدن و منم از معضرت خواهی پشیمان می شوم.
من هیچ وقت با مادرم درد دل نمی کنم و همه درد ها یم را در خودم مخفی می کنم و کم تر وقتی است که از اتاقم بیرون میایم برای کار های ضروری. لطفا کمکم کنید این ادم با این خصوصیات چگونه می تواند اخلاقش را در برابر مادرش کنترل کند.
راه های مختلفی را انجام دادم ولی هیچ کدام موقع اصبانیت کمکم نکرد.:hamdel:

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد امیدوار

ghomes;404916 نوشت:
سلام
من فردی باهوش هستم هیچ دوستی ندارم و بیشتر وقت خودم رو در اتاقم سپری می کنم.
مادری دارم بد بین به همه چیز همه حرفه به جنبه منفی نگاه می کنه.
در همین 1 ساعت پیش یک قابلامه از دستم روی سرامیک افتاد و او سرم داد کشید و گفت (تو از قست

این کار را کرده ای تو با من دعوا داری و با من لج داری این حرکات را انجام می دهی)به خدا قسم که من از قست این کار را نکرده ام دستم به دیوار خورد طرف از دستم رها شد حالا اتفاقی نیفتاده که
ولی او ترم داد می کشد و منم که آدم خوش بین هستم و نگاه بد به هیچ چیز ندام ولی خیلی حساس هستم.
وقتی او داد می زند منم ناخدا گاه داد می زنم و واکنش نشان می دهم.ولی بعدش پشیمان می شوم و برای معضرت خواهی به پیش مادرم می روم ولی مادرم باز شروع می کند به
داد زدن و منم از معضرت خواهی پشیمان می شوم.
من هیچ وقت با مادرم درد دل نمی کنم و همه درد ها یم را در خودم مخفی می کنم و کم تر وقتی است که از اتاقم بیرون میایم برای کار های ضروری. لطفا کمکم کنید این ادم با این خصوصیات چگونه می تواند اخلاقش را در برابر مادرش کنترل کند.
راه های مختلفی را انجام دادم ولی هیچ کدام موقع اصبانیت کمکم نکرد.:hamdel:

بسمه‌تعالي
با عرض سلام و تحيت محضر شما دوست و برادر ارجمند، ضمن تشكر از حضرتعالي به مطالب زير توجه بفرماييد؛
بدبيني گاهي به گونه‌اي است كه فرد بدون دليل به افراد و موضوعات مختلف با ديده شك و ترديد مي‌نگرد و رفتار ديگران را حمل بر خصومت مي‌كند به نحويكه اين خصيصه اختصاص به زمان معيني ندارد و شخص همواره از چنين رويكردي در تعاملات استفاده مي‌كند، كه اگر اينطور باشد بايد گفت فرد دچار اختلال بدبيني است كه تعامل با چنين افرادي دشوار است و احيانا در مواردي مصرف دارو مي‌تواند سطح بدبيني را كنترل كند.
اما گاهي فرد بدبين نيست، بلكه مكن است در موضوع خاصي آن هم به علت سوابق و تجربيات گذشته بدبين باشد كه در اين صورت با تعامل سازنده و با گذشت زمان مي‌توان ذهنيت فرد را تغيير داد.

به هر حال تعامل با افراد بدبين مستلزم هوشياري، دقت و پيشگيري از بروز بهانه است.
از آنجايي كه مادر دلسوزترين افراد به فرزند است، اجازه ندهيد برخي رفتارهاي ايشان مانع از رعايت حريم ايشان از سوي شما گردد. لذا كار و يا كارهايي را انجام دهيد كه ايشان دوست دارند.

نكته ديگري كه بايد به آن توجه داشته باشيد اين است كه عامل مهمتري در كنار بدبيني احتمالي مادر وجود دارد كه عبارتست از جمع گريزي و انزوا طلبي حضرتعالي!
گوشه گيري و عدم ارتباط با جمع، آثار مخرب اجتماعي و بوي‍ژه رواني را به دنبال دارد. عدم ارتباط شما با ديگران باعث مي‌شود منابع مديريت انرژي شما محدود گردد و همين امر سبب فشار عصبي به شما خواهد شد. از آنجايي كه انسان موجودي اجتماعي است، فاصله گرفتن از اين خصيصه معضلاتي را به دنبال دارد. بنابراين پيشنهاد مي‌شود؛
- حضور اجتماعي خود را پررنگ‌تر كنيد
- با دوستان، بستگان و... ارتباط بيشتري داشته باشيد
- از ورزش، تفريح و مسافرت غافل نشويد
- در محافل مذهبي مانند نماز جماعت، دعا و...حضور بيابيد
- با ديگران درد دل كنيد
- دفترچه براي دلنوشته‌هاي خود داشته باشيد و دغدغه‌ها و ناملايمات زندگي را در آن بنويسيد. در كنار آن از موفقيتهاي زندگي و نعمتهاي الهي نيز غفلت نكنيد
...
با مسئلت توفيق حضرتعالي
در پناه خداي متعال موفق باشيد.

بهترین راه اینه که ازش دوری نکنی و همیشه باهاش حرف بزنی اینطوری بیشتر میتونه باهات ارتباط برقرار کنه و اخلاقت و بفهمه
اینطور که تو میگی همیشه با یه حرف مادرت از کوره در میری
چند بار امتحان کن قبل از اینکه بخوای بگی کارت از روی عمد نبوده اول معذرت خواهی کن و حرف مادرت و تایید کن بعد توضیح بده که چی شده
این باعث میشه ذهن مادرت یه ذره از اون حالتی که داره خارج بشه و راحت تر حرفات و گوش کنه
بیشتر از همه رو این تاکید دارم که خودت و همیشه در کنار خانواده نگهدار،اگه ازشون دور بشی کم کم همین پیش میاد که حرف همدیگر و نمیفهمید و برای هم وقت نمیذارید

تاج از فرق فلک برداشتن
جاودان آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
هر نفس شهدی به ساغر داشتن
روز در انواع نعمت ها و ناز
شب بتی چون ماه دربر داشتن
صبح، از بام جهان چون آفتاب
روی گیتی را منور داشتن
شامگه
، چون ماه رویا آفرین
ناز بر افلاک و اختر داشتن
چون صبا در مزرع سبز فلک
بال در بال کبوتر داشتن
حشمت و جاه سلیمان یافتن
شوکت و فر سکندر داشتن
تا ابد در اوج قدرت زیستن
ملک هستی را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوشتر است:
لذت یک لحظه مادر داشتن
فریدون مشیری

احترام مادر واجب هست اگر سرت داد بکشه . یه چوب برداره بزنه.بد و بیراه بگه.باید ساکت باشی
و هیچ وقت به خاطر حرفاش ازش دور نشی و تنهاش نذاری و سعی کنی باز نزدیکش بشی

سلام خدمت ghomes و استاد گرامی جناب امیدوار
پست خیلی خوبی میتونه باشه و چقدر زیبا هست که یک فرزند داره تلاش میکنه اعتماد و محبت مادرش رو از دست نده
جونم بهت بگه که بعضی از مادر به دلایلی مثل نگرانی واسه فرزندشون و ... شور میزنند یا سوء ظن دارند و یا عصبانی میشوند.
اما اون چیزی که اینجا مهم تر و قشنگ تر هست اینه که بچه در مقابل مادر و پدرش سکوت کنه مطمئن باشید این سکوت و اطاعت و به نوعی مظلومیت ، دل والدین رو کم کم به آشوب میکشونه نه اینکه نقش بازی کنیم بلکه تا میتونیم احترام بذاریم و صبر کنیم. من هم چه مادرم و چه پدرم بعضی مواقع دعوام میکنند اما هر وقت سکوت میکنم و میگم ببخشیدسرم پایین می افته اونا به خود میایند و مهربون می شوند. بالاخره والدین مهر فرزندان رو نمیتونند دور بیندازند . اهل بیت هم وقتی یک غریبه به اونا بد خلقی میکرد طوری با اون غریبه رفتار میکردند که اون مرد شرمنده میشد چه برسه به اینکه ما در مقابل والدین سر فرود نیاریم هرچند اونا اشتباه کنند ما هم باید در مقابل بیشتر مقاومت کنیم.این اجر ما را بیشتر میکنه
یاعلی:Gol:

یک خاطره ای هم بگم:
یک روز با مادرم بحث کردم.خیلی عصبانی بودم به هر حال از خونه زدم بیرون.قرار بود برم گلزار شهدا.وقتی رفتم جلوی گلزار نشسته بودم روی پله ها که دیدم یک پیرزنی اومد جلو و گفت پسرم نمیدونی مسئول اینا کیه؟گفتم مادر منظورتون کدوماست؟ گفت برق و روشنایی و اینها.فهمیدم که منظورش لامپ ها ی بالای سر شهداست.گفتم مگه طوری شده مادر؟گفت یک لامپی هست انجا که روشن نمیشه.همراهش رفتم و دیدم رفت بالای سر قبر یک شهید گفت این رو میگم.یک لحظه جا خوردم و فهمیدم این مادر شهید هست و حتی بعد از شهادت پسرش هوای روشنایی قبر اون رو داره . واقعا ناراحت شدم و گفتم ببین مادر یعنی پرستار فرزند حتی اگر فرزندش شهید باشد و زیر خاک باشد...
بعد رفتیم لامپ گرفتم و اومدم که لامپ رو عوض کنم دیدم لامپ به محض این که تکون خورد روشن شد!
حسین جان ممنون که محبت به مادر رو به من یاد دادی.اون روز ان شهید به من فهموند که مادر از روی دلسوزی با فرزند حرف میزنه و بهای اون لامپ هم شد کفاره داد من بر سر مادرم.
حالا ببینید حضرت زهرا س و ام البنین چه کشیدند...
خدا روح همه ی مادران رو شاد کنه
یاعلی:Gol:

موضوع قفل شده است