مثلهاى قرآنى - آيت الله جعفر سبحانى

تب‌های اولیه

329 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مثلهاى قرآنى - آيت الله جعفر سبحانى


بسم الله
يا محمد ص
سلام.
خب خدارو شكر مثل هاي [=utf-8]مثلهاى قرآنى - آيت الله ناصر مکارم شيرازى[/] تمام شد .
انشالله ميخواهم مثل هاي مثلهاى قرآنى - آيت الله جعفر سبحانى را نيز بگذارم .



مقدمه


آيت الله جعفر سبحانى

مثل هاى آموزنده قرآن در تبيين پنجاه و هفت مثل قرآنى

امثال يكى از اركان ادبيات هر زبانى است

بسم الله الرحمن الرحيم

در هر زبانى كم و بيش امثالى است كه در اداء مقصود از آن كمك گرفته و مسائل غير ملموس در قالب ملموس ريخته مى شود، و جايگاه مثل در مسائل محسوس ، جايگاه برهان ، در معقولات است زيرا مرور زمان ، «مثل » را شفاف و روشن مى سازد و جاى ترديد در آن باقى نمى گذارد، هرگاه موردى كه در تبيين آن از مثل بهره مى گيريم ، همتاى مثل باشد، قهرا، شفافيت مثل را خواهد داشت .

فرض كنيد جوان بى تجربه اى ، دارايى موروثى خود را، در مواردى غير ضرورى مصرف مى كند تا آنجا كه حالت اسرافكارى به خود مى گيرد، ديگر پس از اندى ، آهى در بساط نخواهد داشت ، در تبيين مضرات و زيان هاى اين نوع رفتار دور از خرد، هيچ دليل و برهانى برنده تر از مثل وارد در شعر سعدى نيست :

ابلهى كو روز روشن شمع ، كافورى نهد

زود باشد كش ، به شب روغن ندارد در چراغ

يا فردى كه بيش از درآمد خود، خرج مى كند، و از طريق قرض و وام به زندگى خود رونق بيشترى مى بخشد، در تبيين واقعيت دور از خرد اين عمل ، هيچ بيانى گوياتر از مثل زير نيست .

«پايت را به اندازه گليمت دراز كن ».

سعدى نيز در نصايح خود از اين مثل ، كمك گرفته و مى گويد:

مكن تُرك تازى ، بكن ترك آز

به قدر گليمت بكن پا دراز

[=arial]حتى حافظ كه بر خلاف سعدى غالبا در آسمان راه مى رود، نه در زمين ، اين بار در زمين راه رفته و از اين مثل بهره گرفته و مى گويد:

[=arial]زين سرزنش كه كرد ترا دوست حافظا

[=arial]بيش از گليم خويش مكن پا كشيده اى

[=arial]تعريف مثل

[=arial]تصور اجمالى هر چيزى ، در گرو تعريف آن است كه انسان را با واقعيت موضوع به طور اجمال آشنا سازد، بنابراين شايسته است كه به تعريف «مثل » سپس ويژگى هاى آن بپردازيم .

[=arial]در مقدمه كتاب «امثال و حكم » دهخدا، آمده است :... اصولا استاد علامه (دهخدا)، در مقدمه كتابهاى خود احتياط عجيب مقرون به وسواس ‍ داشت ، و پاسخ نگارنده راجع به علت عدم تحرير مقدمه براى امثال و حكم اظهار داشت «در زبان فرانسوى هفده لغت پيدا كردم كه در فرهنگ هاى عربى و فارسى همه را مثل ترجمه كرده بودند، و در فرهنگ هاى بزرگ فرانسوى تعريف هايى كه براى آنها نوشته اند، مقنع نيست و نمى توان با آن تعريفات ، آنها را از يكديگر تميز داد... از اين رو در نوشتن مقدمه و تعريف «مثل » و «حكمت » و غيره خوددارى كردم و كتاب را بدون مقدمه منتشر ساختم .(1)

[=arial]جاى شگفت است كه ايشان ، براى تعريف مثل اين همه وسواس به خرج داده است ، لفظ «مثل » هر چند واژه عربى است ، ولى قرنها وارد زبان فارسى شده و عضو اين خانواده گرديده است و در نزد اهل زبان فرقى ميان «مثل » و «متل » نيست ايشان با امعان در خصوصيات امثالى كه در كتاب خود گرد آورده ، مى توانست ، مثل را به صورت روشن تعريف كند.


[=arial]گذشته از اين ، علماى ادب ، مثل را به صورت شفاف و روشن تعريف كرده و قسمتى از آنها را «ميدانى » (متوفاى سال 518) در مقدمه كتاب خود «مجمع الامثال » آورده است .

[=arial]مبرد (ت 285) مى گويد: مثل برگرفته از «مثال » است و آن گفتار رايجى كه به وسيله آن حال دومى به حال اولى تشبيه و تبيين مى گردد.(2)

[=arial]ابن سكيت مى گويد: مثل از نظر لفظ، با موردى كه در آن به كار مى گيريم ، مغاير ولى از نظر معنى يكسان مى باشند، شبيه نمونه و الگويى كه در اختيار صنعتگران قرار مى گيرد تا مطابق آن بسازند.(3)

[=arial]در توضيح گفتار آنان مى افزاييم :

[=arial]مثل سخنى است كه به وسيله آن ، حالتى را كه اخيرا رخ داده به حالتى كه پيش از آن پديد آمده است تشبيه كنند، زيرا هر دو، شبيه يكديگر، و همتاى هم مى باشند.

[=arial]مثلا درباره صنعتگر يا صاحب كالايى كه در نهايت نياز، از حاصل صنعت و يا كالاى خود، بهره نمى گيرد، مى گويند: «كوزه گر از كوزه شكسته آب مى خورد» و به گفتن اين سخن حالت آن شخص را به حالت كوزه گرى كه پيش از او، وجود داشته ، و با داشتن كوزه هاى سالم از كوزه شكسته آب مى خورده است ، تشبيه مى كنند.

[=arial]ويژگى هاى مثل

[=arial]آنچه كه به «مثل ، زيبايى مى بخشد، و به گفتگوها و پرسشگرى ها تا حدى خاتمه مى دهد، ويژگى هاى چهارگانه است كه غالبا مثل ها از آنها برخوردار مى باشند:

[=arial]1. ايجاز لفظ.

[=arial]2. وضوح و روشنى معنى .

[=arial]3. حسن تشبيه .

[=arial]4. لطافت آن .

[=arial]كه پايه هاى فصاحت و بلاغت «مثل » را مى ريزند.

[=arial]ابو عبيد قاسم بن سلام مولف كتاب «الاموال » متوفاى 224 درباره امثال عرب مى گويد مثل رشته و شعبه اى از فلسفه و حكمت عرب در زمان جاهليت و پس از اسلام است كه در گفتگوها از آن كمك مى گيرند و گوينده مقصود خود را به وسيله آن روشن مى سازد، و به جاى تصريح به مقصود، از كنايه و تشبيه استفاده مى كند، و اختصار لفظ و استوارى معنى ، و زيبايى تشبيه لطافت آن ، از ويژگى هاى آن است .

[=arial]درباره اين سه مثل كه يكى عربى و ديگرى ، فارسى و سومى شعر منظوم است كمى دقت كنيد كه همگى از ويژگى هاى چهارگانه برخوردار بوده ، هر چند از نظر لفظ مختلفند ولى از نظر معنى ، يك هدف را تعقيب مى كنند.

[=arial]1. ما تزرع تحصد.

[=arial]2. هر چه بكارى همان بدروى .

[=arial]نشنيدستى تو اين مثل پندارى با خشت به آسياى شوى خاك آرى

[=arial]در اين سه جمله اين حقيقت كه سرنوشت هر كس در گرو كردار پيشين خودش است به نحو مبرهن و روشن بيان شده كه هر مجادله گر را قانع و خاموش مى سازد.

[=arial]تمثيل است نه مثل

[=arial]در بحث هاى آينده ، روشن خواهيم ساخت كه مثل هاى قرآن همگى تمثيل و تشبيه اند، و حد مثل اصطلاحى بر آنها صدق نمى كند، ولى در عين حال نتيجه اى كه از شنيدن «مثل » عايد مخاطب مى گردد و از شنيدم تمثيل نيز به دست مى آيد.

[=arial]پيش از آن كه به تبيين مثل هاى آموزنده قرآن بپردازيم يك رشته بحث مقدماتى درباره «مثل » انجام مى دهيم كه مطالعه پيشين آنها، روشنى بخش مثل هاى قرآنى است .

[=arial]نگارنده اين دسته گل را كه تار و پود آن را از آيات قرآنى برگرفته است ، به قرآن پژوهان كشور تقديم مى نمايد اميد آن دارد كه در روز رستاخيز، مشمول شفاعت قرآن گردد، و در شمار عاملان به آن قرار گيرد.

[=arial narrow]پي نوشتها

[=arial narrow]1- امثال و حكم : 1/98 يادداشتى از ناشر.

[=arial narrow]2- مجمع الامثال : 1/56.

[=arial narrow]3- مجمع الامثال : 1/56.

[=arial narrow]قم - 26 ماه صفر المظفر 1424 برابر 9/2/1382


[=arial]مثل هاي قرآن (1)


[=arial]مَثَل ْ و مِثْل در لغت و قرآن

[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]از بحث هاى شيرين و زيباى قرآن مثل هاى وارد در سوره هاى مختلف آن است از آنجا كه انسان با امور محسوس و ملموس، انس بيشترى دارد، هرگاه يك رشته مفاهيم عقلى و معارف الهى در قالب مسأل حسى ريخته شود، براى نوع مخاطبان، روشن تر جلوه مى كند.

[=arial]مَثَل ْ و مِثْل در قرآن يك معنى بيش ندارند و آن همانند دو چيز است 1. هرگاه لفظ «مثيل» را نيز بر آن بيفزاييم، هر سه لفظ، معنى واحدى خواهند داشت.

[=arial]اتفاقا در لغت عرب از ماده ديگر (شبه) سه لفظ داريم كه با اين سه واژه هموزن و هم معنى مى باشند. مانند شِبْه و شَبَه و شَبِيْه و همگى حاكى از همگونى و همنوايى دو شىء با يكديگر است.

[=arial]بنابراين به كارگيرى لفظ »مثل» در مورد «تشبيه» به خاطر همگونى «مشبَّه»(چيزى كه از طريق تشبيه در صدد بيان حال وى هستيم)، با «مشبه» (چيزى كه وضع و حال او براى ما روشن است) مى باشد.

[=arial]قرآن عذاب هاى نازل بر امت هاى پيشين را، «مثلاث» مى خواند و مى فرمايد:

[=arial](وَ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهُمُ المَثُلاث )(رعد: 6.

[=arial]«پيش از آنان، عذاب هاى عبرت انگيز نازل شده است».

[=arial]زيرا اين عذاب مى تواند مانع از انجام مجدد يك رشته اعمال باشد كه نظير اين عذاب را به دنبال دارد.

[=arial]اين بيان كه عصاره چيزى است در كتابهاى لغت 2 وارد شده است، مى رساند كه اين واژه حامل معنى همسان و همگونى است و اين حقيقت در به كارگيرى آن، محفوظ است.

[=arial]گاهى تصور مى شود كه اين واژه در معنى دومى مانند «صفت» و «توصيف» نيز به كار مى رود و برخى از پيشوايان لغت بر اين معنى اصرار مى ورزند، و ابن منظور مولف «لسان العرب» آن را از لغت دانانى مانند يونس بن حبيب(متوفاى 182) و محمد بن سلام جمحى(م 232) و ابو منصور ثعالبى(م 429) نقل كرده است.

[=arial]زركشى يكى از مولفان پيش كسوت در علوم قرآن مى نويسد ظاهر كلام اهل لغت اين است كه «مثل» به معنى «وصف» درحالى كه ابوعلى فارسى (م 377) آن را انكار كرده و مى گويد اين واژه در لغت عرب يك معنى بيش ندارد، و آن «تمثيل» است 3.

[=arial]اين گروه بر گفتار خود با دو آيه استدل مى كنند:

[=arial](مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدّاءُ عَلىَ الكُفّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداًيَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللّهِ وَ رِضْواناً سِيماهُمْ فِى وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذالِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الاِنْجِيل ِ)(فتح : 29.

[=arial]«محمد فرستاده خداست و كسانى كه با او هستند، با كافران سرسخت و در ميان خود مهربانند، پيوسته آنها را در حال ركوع و سجود مى بينى، آنان پيوسته خواهان رضاى خدا هستند نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است، اين توصيف آنها در تورات و توصيف آنها در انجيل است».

[=arial]يعنى ويژگيهاى آنان در اين دو كتاب همان است كه در اين آيه بيان گرديد: «بر كافران سرسخت، و بر مومنان رووف و...

[=arial]در اين آيه لفظ «مثل» به معنى وصف و توصيف به كار رفته است نه تمثيل و تشبيه چيزى به چيزى.

[=arial]2- (مَثَلُ الجَنَّةِ الَّتِى وُعِدَ المُتَّقُونَ فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَم ْيَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ ...).(محمد: 15.

[=arial]«وصف بهشتى كه پرهيزگاران وعده داده شده است، چنين است كه در آن نهرهايى از آب صاف، و خالص است كه بدبو نمى شود، و نهرهايى از شير كه طعم آن هرگز دگرگون نمى گردد و نهرهايى از ...».

[=arial]«مثل» در اين آيه، در معنى «توصيف» به كار رفته و صفت بهشت موعود همان چهار نهر بزرگى است كه در اين آيه به شرح آن پرداخته است.

[=arial]در آينده (در بحث پاسخ به يك پرسش) روشن خواهد شد كه «مثل» در معنى وصف در آيه و يا آيات ديگر نيز به كار رفته است -مع الوصف- بايد يادآور شويم كه كاربرد اين واژه بيشتر در مورد، تشبيه دو شىء به يكديگر است، و اگر هم در موردى در معنى «توصيف» به كار مى رود، بسيار اندك است.

[=arial]در لغت عرب گاهى به جاى «تماثل» كه از ماده «مثل» گرفته شده است، واژه «مساوات» به كار مى رود و با اين قيد آنجا كه بخواهند برابرى دو شىء را از نظر كميت بيان كنند، و اين كه اين دو شىء از نظر «مقدار» يكسان است و از اين نظر فزونى و كاستى در ميان آن دو نيست، واژه «مساوات» به كار مى برند، هرچند آن دو باهم از نظر ماهيت مختلف باشند مانند برابرى دو در آهنى و چوبى، درحالى كه واژه «تماثل» را در مورد دو چيز يكسان از نظر «ماهيت» به كار مى برند مانند دو فرد از انسان.

[=arial]از اين جا به نكته ديگرى نيز دست مى يابيم و آن اين كه، جايگاه تجربه با استقرإ كاملا متفاوت است، تجربه در مواردى صورت مى پذيرد كه همگان از نظر ماهيت يكسان باشند مانند آزمون در فلزات كه نتيجه آن انبساط در حال حرارت است، درصورتى كه مورد «استقرإ» موضوعات، گوناگون از نظر ماهيت مى باشد، مثلا انسان با تفحص در ميان انواع مختلف از حيوانها مانند گوسفند، و گاو و شتر به اين نتيجه مى رسد كه حيوان به هنگام غذاخوردن، فك پايين را به حركت درمىآورد و از اين استقرإ قانونى را در مورد حيوان انتزاع مى كند.

[=arial]خلاصه تجربه از آن «متماثل ها» و استقرإ از آن «متساويها» است.

[=arial]پاسخ به يك پرسش

[=arial]بحث پيشين ثابت كرد كه «مثل» و «مثل» به يك معنى مى باشند، درصورتى كه قرآن هر نوع «مثلى» را براى خدا نفى كرده ولى براى او «مثل» يا مثلهايى را ثابت مى نمايد.

[=arial]دربارهء نفى مى فرمايد: (لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَى ٌ)(شورى : 7. براى او همتايى نيست . و در بارهء اثبات مى فرمايد: (لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخرَةِ مَثَلُ السُّوءِ وَ لِلّه ِالمَثَلُ الاءَعْلى وَ هُوَ العَزِيزُ الحَكِيم )(نحل : 6.

[=arial]«براى آنان كه به سراى آخرت ايمان ندارند صفات زشت است و براى خدا صفات عالى و او عزيز و حكيم است».

[=arial]پاسخ

[=arial]آنجا كه قرآن از خدا نفى «مثل» مى كند، مقصود واجب الوجود ديگرى است كه از نظر خصوصيت كه لازمه تعدد متفاوت است، ولى از نظرهاى ديگر يكسان باشند و چنين همانندى براى خدا به حكم ادله توحيد محال است.

[=arial]و آنجا كه براى او «مثل» ثابت مى نمايد، مقصود اسمإ و صفات الهى است كه از كمالات خدا حكايت مى كنند.

[=arial]بنابراين معنى آيه دوم اين مى شود: كافران به خاطر انكار معاد خدا را با صفات زشت، مانند ظلم توصيف كرده درحالى كه او داراى نام هاى زيبا، و صفات نيكو است.

[=arial]از اين بيان به يك قاعده لغوى دست مى يابيم و آن اين كه خدا از «امثال» جمع مِثْل منزّه و در عين حال براى او امثالى (جمع مَثَل ) زياد هست .

[=arial](وَ لِلّهِ الاءَمْثالُ العُلْيا).

1[=arial narrow].به كتاب «اصالت روح از نظر قرآن» نوشته نگارنده.

[=arial narrow]2.مقاييس اللغه: 296/5.

[=arial narrow]3. لسان العرب: ج13، ص 22، ماده مثل، البرهان فى علوم القران : ج 1، ص 490.

[=arial narrow]منبع :درسهايي از مکتب اسلام » مرداد 1379، سال 40 - شماره 5 »


[=arial]مثل هاى قرآن(2)


[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]«مثل»هاى رايج در محاورات مردم مثل چيست؟

[=arial]چگونه بايد آن را تعريف كرد؟

[=arial]فرق آن با حكمت و كلمات حكيمانه و كوتاه بزرگان چيست؟

[=arial]در پاسخ هر سه سوال به صورت كلى مى توان چنين گفت:

[=arial]هرگاه نكته سنجى در موردى به مناسبتى سخن حكيمانه اى بگويد، و به خاطر زيبائى لفظ و لطافت معنا در جامعه انتشار يابد، و اهل زبان آن را در موارد مشابه بكار برند، چنين سخنى را مثل مى نامند و احيانا آن را با پسوندى مانند «سائر» يا «رائج» همراه مى سازند، و مى گويند:

[=arial]«مثل سائر» يا «مثل رائج».

[=arial]با توجه به تعريفى كه از «مثل» انجام گرفت، روشن مى شود كه اين پسوند كاملا قيد توضيحى بوده و قيد احترازى نيست و در ماهيت «مثل» گردش در زبانها و انتشار در ميان مردم نهفته است، و در غير اين صورت آن را «حكمت» مى نامند.

[=arial]نخستين كسى كه به اين نكته توجه پيدا كرد، و مورد بكارگيرى اين دو واژه را «مثل و حكمت» از هم جدا ساخت، ابوهلال عسكرى (متوفاى سال 400هـ) است، او مى گويد:

[=arial]هر سخن حكيمانه اى كه در محاورات مردم رواج پيدا كند «مثل» ناميده مى شود ولى گاهى گوينده اى سخن زيبائى را كه شايستگى ضرب المثل دارد، در محاوره خود مىآورد، اما به هر علتى رواج پيدا نمى كند، چنين سخنى، مثل ناميده نمى شود 1.

[=arial]شاعر عرب زبان، انسان بزرگوارى را كه همه مردم او را مى شناسند، «مثل سائر» مى نامد. و وجه شبه همان شناخت نوع مردم از او بسان شناخت آنان از «مثل سائر» است، چنانكه مى گويد:

[=arial]ما انت الا مثل سائر

[=arial]يعرفه الجاهل و الخابر

[=arial]«تو جز مثل سائر چيزى نيستى كه او را ناآگاه و آگاه مى شناسد».

[=arial]گاهى «مثل» را «مثال» نيز مى نامند و «مثال» در لغت به معنى نمونه است. و شايد علت اين كه مثل را مثال مى نامند، اين است كه مضمون مثل نمونه اى است از يك مفهوم كلى كه بر همه موارد منطبق است، به اين معنا كه مثل مضمونى دارد كه مخصوص مورد خود است و لازمى دارد كه بر همه موارد به صورت يكسان منطبق است و مضمون مثل نمونه اى است از اين لازم كلى. و اين حقيقت را با تجزيه و تحليل يك «مثل» روشن مى سازيم.

[=arial]عرب در موردى كه طرف فرصت طلايى را از دست بدهد، مثلا دانشجو درس نخواند، كارگر كار صورت ندهد مثل مى زند و مى گويد: «فى الصيف ضيعت اللبن» «در تابستان شير را فاسد كردى».

[=arial]مضمون مثل «اضاعه شير در تابستان» مخصوص همان مخاطب معين است ولى اين مضمون كنايه از يك معنى لازم است به معنى تفويت فرصت كه در همه موارد يكسان صدق مى كند و مورد مثل نيز، نمونه (مثال) از آن معنى كلى است.

[=arial]سرور شهيدان در پاسخ دخت گراميش كه درخواست كننده بازگردانيدن آنان به سرزمين مدينه بود، چنين فرمود: «لو ترك القطا ليلا لنام».

[=arial]«هرگاه مرغ قطا (مرغى است زيبا شبيه كبوتر) به حال خود واگذار مى شد، در لانه خود مى خوابيد و شب لانه خود را به خاطر ترس از صيد صياد ترك نمى كرد».

[=arial]كلام سرور شهيدان كه امروز حالت مثل به خود گرفته، مضمونى دارد كه مخصوص مورد خود او، و آن اين كه اگر مرغ قطا را به حال خود مى گذاشتند در لانه خود مى خوابيد، و لازمى دارد و آن كنايه از يك معنى كلى است و آن تن دادن به كارهاى ناخواسته به صورت جبر و اكراه، و اين لازم كلى بر صدها موارد تطبيق مى كند.

[=arial]تا اينجا با تعريف مثل و مثال و فرق آن با حكمت آشنا شديم، اكنون لازم است در فوايد و مزاياى مثل كمى گفتگو كنيم.

[=arial]فوائد و آثار سازنده مثل

[=arial]بهره گيرى از مثل در گفتار و نوشتار مزايايى دارد كه به صورت فشرده به آنها اشاره مى كنيم:

[=arial]1 - حضور پيوسته يك سخن كوتاه در ميان جامعه، آنهم به مدت طولانى، بيانگر پختگى فكرى است كه «مثل» حامل آن مى باشد و اگر حامل فكر خامى بود، تجربه و مرور زمان خلاف آن را ثابت مى كرد، و مثل از چشمها مى افتد و از حافظه زمان حذف مى گرديد.

[=arial]اگر براى مسائل طبيعى و رياضى، آزمايشگاهى وجود دارد كه درستى و نادرستى فورمول، را ثابت مى كند، براى انديشه هاى اجتماعى كه امثال بيانگر آن مى باشند، آزمايشگاهى است به نام تاريخ زندگى اقوام و ملل. و استوارى يك انديشه در ميان آنان و پايدارى آن در حافظه جامعه، نشانه پختگى فكر و پشتيبانى مردم از آن است ما اين حقيقت را با توضيح يك مثلى روشن مى كنيم:

[=arial]براى بيدار كردن انسان بى عار كه در گوشه اى لميده و پيوسته خواب ثروت مى بيند بدون اين كه دست خود را به سياه و سفيد بزند بهترين منطق، همين شعرى است كه در جامعه به صورت مثل درآمده است. و تجربه و آزمون پشتيبان آن مى باشد.

[=arial]نابرده رنج؛ گنج، ميسر نمى شود

[=arial]مزد آن گرفت، جان برادر كه كار كرد

[=arial]2 - نوع مثل به خاطر ايجاز و اختصار، از نيم خط تجاوز نمى كند اما در حقيقت بازگو كننده حقايقى است كه در يك رساله و يا يك كتاب مى گنجد.

[=arial]از اين جهت است كه توده مردم به حفظ مثل علاقه بيشترى نشان داده زيرا درس يك ماه را در يك لحظه فرا مى گيرد.

[=arial]3 - «مثل» براى خود حد و مرزى را نمى شناسد زيرا يك حقيقت زنده است كه براى تمام ملل مطرح مى باشد، تو گوئى واقعيت يك مثل، مانند قوانين رياضى و هندسى است كه مرزهاى زمان و مكان را درهم مى كوبد و براى خود محدوديتى قايل نمى باشد.

[=arial]به خاطر همين ويژگى است كه برخى از مثل ها جنبه جهانى داشته و به قوم و ملتى اختصاص ندارد و اگر كسى در اين مورد تتبع كند و از زبان هاى مختلفى آگاهى داشته باشد، مى تواند مثل هاى جهانى را در دفترى گرد آورد.

[=arial]اينك برخى را يادآور مى شويم:

[=arial]1 - در زبان فارسى مى گويند: «ديوار موش دارد و موش گوش». در حالى كه در زبان عربى اين مثل به اين گونه مى باشد: «للحيطان آذان» 2.

[=arial]2 - در زبان فارسى كسى كه از بد برهد و به بدتر گرفتار آيد، مى گويد: «آه كه از چاه برون آمد در دام افتاد» درحالى كه در عربى مى گويند: «فر من المطر و وقع تحت الميزاب» 3.

[=arial]3 - در زبان فارسى مى گويند: «چاه مكن كه خود در آن افتى» در عربى مى گويند: «من حفر بئرا وقع فيه» 4.

[=arial]و در قرآن مجيد مضمون اين مثل وارد شده است چنانكه مى فرمايد: (و لا يحيق المكر السيىء الا بإصله)(فاطر: 43).«خدعه زشت، خدعه گران را احاطه مى كند».

[=arial]فردوسى در اين مورد مى گويد:

[=arial]كس توبره بركند ژرف چاه

[=arial]سزد گر كند خويشتن را نگاه

[=arial]4 - «مثل» حقايق اخلاقى و اجتماعى را كه فراتر از حس و لمس است، در قالب امور محسوس مى ريزد و آن را به اذهان نزديكتر مى سازد، چنانكه مى گويند:

[=arial]حق «مثل» ها را زند هرجا به جاش

[=arial]مى كند معقول را محسوس و فاش

[=arial]تا كه دريابند مردم از مثل

[=arial]آنچه مقصود است بى نقص و خلل

[=arial]5 - «مثل» به خاطر دربرگيرى يك رشته افكار و انديشه هاى بلند، طرف را به كنجكاوى وادار مى كند تا فكر و انديشه خويش را بكار اندازد و واقعيت را به دست آورد، ما اين حقيقت را با يك مثل روشن مى كنيم:

[=arial]در زبان عرب آنجا كه پاسخ نيكى به بدى داده شود، مى گويند: «جزى جزإ سمار».

[=arial]استماع اين مثل طرف را وادار مى كند كه از واقعيت «سنمار» و جزاى او آگاه شود قهرا بايد تاريخ را ورق بزند، و تاريخ مى گويد: سنمار بنايى بود رومى، قصر عظيمى را در كنار رود فرات براى نعمان ملك حيره بنا كرد، آنگاه كه آن را به نيكوئى به پايان رسانيد، نعمان امر كرد تا او را از بام قصر فرو افكنند تا بميرد تا نتواند مانند آن قصر را براى ديگرى بنا كند از آن پس جزإ او در عرب مثل سائر گشت و درباره كسى كه در در مقابل كار نيك، به بد جزا داده شود، مى گويد: جزى جزإ سنمار.

[=arial]و اين حكايت را نظامى به بيانى لطيف و سخنى نغز به نظم آورده است، و اجمال آن مفصل اين است:

[=arial]چون سنمار سوى نعمان رفت

[=arial]رغبت كار شد يكى در هفت

[=arial]آنچه مقصود بود از او درخواست

[=arial]وانگهى كرد كار او را راست

[=arial]تا هم آخر به دست زرين چنگ

[=arial]كرد سيمين بنائى از گچ و سنگ 5

[=arial]6 - در مقام پند و نصيحت و نكوهش افراد ضرب المثل ها اثر معجزهآسا دارد زيرا بدون اينكه طرف را به عواقب كار خود متوجه سازد، نتيجه كار ديگرى را كه با اين مورد همسو بوده، مطرح مى كند و اآن را در نظرش مجسم مى سازد و از اين طريق احساسات طرف را عليه خود تحريك نمى كند و به گفته شاعر:

[=arial]خوشتر آن باشد كه وصف دلبران

[=arial]گفته آيد در حديث ديگران

[=arial] - سرانجام «مثلهاى» هر قومى نمايانگر پايه فرهنگ و سطح تفكر و تعقل آنها است، و مثل ها به خاطر عمومى بودن در ايفإ اين نقش، بر اشعار و ادبيات برترى دارد زيرا اثار ادبى توسط افراد محدودى پديد مىآيد، درحالى كه مثل ها برخاسته از فرهنگ عمومى و استعداد توده ها است.

[=arial]تو گوئى قرآن به خاطر اين نوع آثار سازنده «مثل»ها مى گويد: (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون)(حشر: 21).

[=arial]اينها يك رشته فوايد متنى يا جانبى مثل ها است كه در اينجا يادرآور شديم، مسلما فوايد ديگرى دارد كه ما فعلا از بازگويى آنها خوددارى مى كنيم، و فقط به سخنان برخى از بزرگان درباره فوائد مثل اشاره مى كنيم:

[=arial]ابراهيم نظام (متوفاى 231) مثل بايد از چهار مزيت برخوردار باشد:

[=arial]1 - ايجاز لفظ.

[=arial]2 - عبارت در عين ايجاز بيانگر معنا باشد.

[=arial]3 - تشبيه كه در مورد مثل از زيبايى خاصى برخوردار باشد.

[=arial]4 - رابطه معنى ظاهر «مثل» با معناى كنائى آن روشن باشد 6.

[=arial]ابن قيم جوزى (متوفاى 751) مى نويسد:

[=arial]خدا و رسول او در قرآن مثل هايى زده اند و هدف از آن تفهيم معنا و ايصال مقاصد به اذهان مردم است، خصوصا احضار همجنس براى فهم حقيقت كمك بيشترى مى كند، و نفس انسان با نظائر و اشباه انس زيادى دارد 7.

[=arial]زمخشرى در فوائد مثل مى گويد:

[=arial]«در نزد عرب ضرب المثل و تكلم علمإ با امثال و نظائر، شإنى رفيع دارد كه از روى معانى مخفى پرده برمى دارد، و نكات تاريك را روشن مى سازد، تا آنجا كه امر مخيل، به نظر چون محقق مى رسد، و شىء متوهم در جاى متيقن قرار مى گيرد، و غائب مانند شاهد جلوه مى كند. و از همين جهت در قرآن و ديگر كتب الهى خداوند امثال بسيار ايراد كرده است و پيامبر و ديگر پيامبران و حكيمان مثلهاى بى شمار آورده اند 8.

[=arial]در اين جا گفتار ما درباره فوايد سازنده «مثل» به پايان رسيد چيزى كه بايد پيرامون آن سخن گفت، تفاوت مثل هاى قرآنى با مثل هاى رائج در ميان مردم است كه در شماره آينده پيرامون آن سخن خواهيم گفت.

[=arial narrow]پى نوشت :

[=arial narrow]1 جمهره إمثال العرب: 1 / 5.

[=arial narrow]2 مجمع الامثال: ج1، ص 57.

[=arial narrow]3 مجمع الامثال: ج2، ص 25.

[=arial narrow]4 مجمع الامثال: ج2، ص 74.

[=arial narrow]5 براى آگاهى از بقيه اشعار به بهرام نامه نظامى (هفت اورنگ مراجعه شود. 6 مجمع الامثال: ج1، ص 6.

[=arial narrow]7 اعلام الموقعين: ج1، ص 291.

[=arial narrow]8 كشاف: ج1 / 72، شگفت اين جا است كه زمخشرى اين سخن را از حمزه اصفهانى متوفاى 351، گرفته بدون آن كه از آن نام ببرد. به كتاب «الدره الفاخره ج1 ص 59 - 60 مراجعه بفرمائيد.

[=arial narrow]منبع :درسهايى از مکتب اسلام » شهريور 1379، سال 40 - شماره 6»

[=arial]مثل هاى قرآن(3)

[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]سيماى «مثل»هاى قرآن

[=arial]با واقعيت «مثل» در محاورات مردمى كاملا آشنا شديم و حد و مرز آن روشن گرديد، اكنون وقت آن رسيده است كه به تحليل كلى مثل هاى قرآنى بپردازيم تا روشن شود كه آيا «مثل»هاى قرآنى از مقوله همان مثل هاى مردمى است كه در محاوره ها بر آن تكيه مى شود يا واقعيت ديگرى دارد هرچند همگى تحت پوشش «مثل» قرار مى گيرد.

[=arial]آيات قرآنى حاكى از آن است كه در اين كتاب آسمانى «مثل»هايى فرو فرستاده شده تا مايه عبرت و وسيله تحريك انديشه ها گردد كه به عنوان نمونه يكى را مى آوريم:

[=arial](لو إنزلنا هذا القرآن على جبل لرإيته خاشعا متصدعا من خشيه الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون) 1 .

[=arial]«اگر اين قرآن را بر كوهى نازل مى كرديم، آن را در برابر قرآن خاشع و از خوف خدا متلاشى شده مى ديدى، اينها مثالهايى است براى مردم مى زنيم تا در آنها بينديشند».

[=arial]در اينجا دو نكته هست كه بايد هر دو باهم مورد نظر قرار گيرند:

[=arial]الف: اين آيه و نظير آن حاكى است كه مثل هاى قرآن به هنگام نزول بر قلب مبارك پيامبر(ص) از مقوله «مثل» بوده است، و حامل وحى جبرئيل امين «مثل»ها را از مقام ربوبى گرفته و فرود آمده است.

[=arial]ب: از طرف ديگر مثل آن سخن حكيمانه است كه به مناسبتى در موردى گفته شود. سپس با فرسايش خاصى در طول زمان جزء فرهنگ مردم قرار گيرد و پيوسته با آن استدلال شود.

[=arial]اين دو مطلب در مورد مثل هاى قرآن هماهنگ نمى باشند، لازمه مطلب نخست اين است كه وحى قرآنى به هنگام فرود آمدن مثل بوده و لزومى به فرسايش و سينه به سينه گشتن در طول زمان نداشته است درحالى كه لازمه مطلب دوم اين است كه سخن حكيمانه روز نخست حكمت است مثل نيست، بلكه در صورتى مثل مى گردد كه حافظه زمان آن را حفظ كند و به تدريج در جامعه مورد تمثل قرار گيرد و سرانجام به صورت مثل درآيد.

[=arial]اكنون چه بايد كرد، چگونه ميان اين دو مطلب مختلف توافقى ايجاد كنيم.

[=arial]حل اين گره در اين جا است كه توجه كنيم كه مثل دو معنى دارد:

[=arial]1 - سخن حكيمانه كه به مناسبتى در موردى گفته مى شود، و به تدريج در فرهنگ مردم وارد مى شود و سينه به سينه از نسلى به نسلى منتقل مى گردد تا رنگ مثل به خود مى گيرد.

[=arial]2 - مثل به معنى تمثيل است كه اساس آن را تشبيه و استعاره، و كنايه و مجاز تشكيل مى دهد، و چنين تمثيلى ارتباطى به مثل به معنى نخست ندارد، با توجه به دو نوع تفسير از مثل بايد دانست كه قرآن مثل دارد اما نه به معنى نخست، بلكه به معنى دوم يعنى جمله هايى كه در آن تشبيه و استعاره و امثال آنها به كار رفته باشد. و در چنين تمثيل مرور زمان لازم نيست. و از روز نخست نام مثل به معنى تمثيل را دارد هرچند فاقد نام مثل اصطلاحى است. خطيب قزوينى در تلخيص مفتاح العلوم سكاكى مى گويد:

[=arial]«تمثيل از مقوله (مجاز مركب) است، و آن همان لفظ مركبى است كه در موردى به كار مى رود كه به معنى اصلى آن لفظ تشبيه شده، و صورت تشبيه را تمثيل مى نامند و هدف مبالغه در تشبيه است».

[=arial]آنگاه مثال مى زند و مى گويد: «يزيد بن وليد به مروان بن محمد -آنگاه كه در بيعت با او تعلل مى ورزيد- چنين نامه نوشت:

[=arial]«إما بعد فانى إراك تقدم رجلا و توخر اخرى فاذا إتاك كتابى هذا فاعتمد على إيهما شئت، والسلام».

[=arial]«تو را مى بينم گاهى پائى به جلو و گاهى پائى ديگر به عقب مى نهى، آنگاه كه نامه من به تو رسيد، يكى از دو امر(بلى يا نه) را انتخاب كن».

[=arial]خطيب مى گويد: اين تمثيل در تبيين حال طرف از نظر تردد و دو دلى از منزلت خاصى برخوردار است كه اگر به جاى اين مثل واقعيت آن امر با لفظ خود ادإ مى شد، فاقد چنين بلاغت بود. مثلا مى گفت: «تو از بيعت من تعلل ورزيده اى، آنگاه كه نامه من به تو رسيد يكى از دو طرف را برگزين».

[=arial]با توجه به آنچه كه بيان گرديد، مثل هاى قرآن جزو مثل هاى اصطلاحى نيست، بلكه همگى از مقوله تمثيل و تشبيه مى باشند كه علاوه بر مضمون لفظى هدف مقدسى را نيز تعقيب مى كنند.

[=arial]در اينجا لازم است به تعريف امور چهارگانه كه اركان تمثيل هاى قرآن را تشكيل مى دهند، بپردازيم:

[=arial]1 - تشبيه؛ 2 - استعاره مصرحه؛ 3 - استعاره مكنيه؛ 4 - كنايه؛ 5 - مجاز.

[=arial]1 - تشبيه

[=arial]هرگاه پديده اى (مانند شير) ويژگى بارزى مانند(شجاعت) داشته باشد و بخواهيم پديده ديگرى را(رجل دلاور) در اين ويژگى با او همسو كنيم، ناچاريم دومى را همانند اولى قرار دهيم و بگوييم: «زيد كالاسد فى الشجاعه».

[=arial]و به تعبير اهل فن مشاركت دو چيز با يكديگر در نوعى از ويژگى آن هم با حروف مخصوص تشبيه است مثل اين كه بگوييم «العلم كالنور فى الهدايه» در اصطلاح؛ اولى را «مشبه» و دومى را «مشبه به» مى گويند.

[=arial]اينك به عنوان نمونه مثال بزنيم:

[=arial]شاعرى بوى دهن فرد مورد علاقه خود را به «مشك» و «لادن» تشبيه مى كند و مى گويد:

[=arial]بوى بهشت مى گذرد يا نسيم صبح

[=arial]اين نكهت دهان تو يا بوى لادن است

[=arial]2 - استعاره مصرحه

[=arial]هرگاه در كلام فقط از مشبه به ذكرى صورت گيرد، آن را استعاره مى نامند، مثلا بگويد: «رإيت إسدا فى الحمام».

[=arial]شاعر مى گويد:

[=arial]ژاله از نرگس چكيد، و برگ گل را آب داد

[=arial]وزن تگرگ نازپرور، مالش عناب داد

[=arial]شاعر در اين شعر اشك را به ژاله، چشم را به نرگس، صورت را به برگ، دندان را به تگرگ، لب را به عناب تشبيه كرده و تنها «مشبه به» را به ميان آورده و از «مشبه» چيزى ذكر نشده است ولى قرينه گواهى مى دهد كه مقصود از چند مشبه به، انسان با اين خصوصيات است.

[=arial]3 - استعاره مكنيه

[=arial]در استعاره مكنيه جريان برعكس استعاره مصرحه است در اين مورد فقط «مشبه» گفتگويى به ميان مىآيد و قرينه گواهى مى دهد كه مقصود از «مشبه»، «مشبه به» است چنان كه شاعر مى گويد:

[=arial]و اذا المنيه انشبت إظفارها

[=arial]الفيت كل تميمه لا تنفع

[=arial]آنگاه كه مرگى چنگال هاى خود را فرو برد در اين صورت هيچ حرزى سود نمى بخشد.

[=arial]شاعر در اين مورد مرگ را به درنده تشبيه كرده ولى از دومى نامى نبرده، و فقط مشبه(منيه) را ذكر كرده است، و مقصود از آن درنده است به گواه اين كه از چنگال او(اظفار) نامى به ميان آورده است.

[=arial]4 - كنايه

[=arial]كنايه اين است كه جمله در معنى موضوع له بكار رود ولى هدف توجه مخاطب به لازم آن است، مثلا بگويد: «زيد طويل النجاد» معنى آن اين است كه زيد بند شمشيرش بلند است كنايه از اين كه او بلند قامت است.

[=arial]5 - مجاز

[=arial]مجاز از نظر مشهور ادبإ اين است كه لفظ به خاطر يكى از علائق، در غير موضوع له بكار رود، هرگاه مصحح اين استعمال وجود مشابهت بين موضوع له و غير موضوع له باشد، آن مجاز را استعارى مى گويند مانند: «رإيت إسدا فى الحمام».

[=arial]و اگر علاقه و مصحح استعمال غير از مشابهت باشد، به آن مجاز مرسل مى گويند مثل اين كه گفته مى شود: «رعت الماشيه الغيبث» «گوسفندان باران را چريدند».

[=arial]مسلما مقصود از «غيث» گياه است كه به وسيله آن روييده مى شود، و در حقيقت سبب(غيث) گفته شده و از آن مسبب اراده گشته است.

[=arial]تا اينجا با اصطلاحات پنج گانه كه در حقيقت ستون فقرات تشبيهات قرآن است، آشنا شديم. و سرانجام نتيجه گرفتيم كه مثل هاى قرآنى از مقوله مثل هاى اصطلاحى نيست، بلكه از قبيل تمثيل است هرچند ممكن است مثل هاى قرآن به مرور زمان جزو مثالهاى اصطلاحى گردد. چنانچه در آينده در اين مورد گفتگو خواهيم كرد.

[=arial]اقسام تمثيل ها

[=arial]اكنون كه روشن شد مثلهاى قرآن از مقوله تمثيل است، شايسته است به اقسام تمثيل به نوعى اشاره كنيم تا روشن گردد كه تمثيل هاى قرآن از كدام يك از اين اقسام مى باشند.

[=arial]1 - تمثيل رمزى

[=arial]مقصود از تمثيل رمزى آن داستانهايى است كه از زبان پرندگان و گياهان حتى سنگ ها و صخره ها بيان مى شود، و كتاب كليله و دمنه نوع بارز از اين تمثيل رمزى است. و شاعر معروف عطار نيشابورى از اين شيوه در كتاب «منطق الطير» بهره گرفته است.

[=arial]مورخين مى گويند: طبيب ايرانى به نام «برزويه» بر كتاب كليله و دمنه كه در سرزمين هند به زبان سانسكريت نوشته شده بود، واقف گشت و آن را به زبان پهلوى ترجمه نمود و به دربار انوشيروان ساسانى هديه كرد و اين كتاب به همان زبان پهلوى در ميان ايرانيان محفوظ بود تا اين كه عبدالله بن مقفع(106 - 134) به عربى ترجمه نمود، سپس نويسنده معروف نصرآلله بن محمد عبدالحميد در قرن ششم آن را به زبان پارسى ترجمه كرد و اكنون همين ترجمه از رواج كامل برخوردار است. و در قرن نهم هجرى نويسنده معروف به «كاشفى» آن را به زبان پارسى نيز ترجمه كرد، و رودكى آنچه كه ابن مقفع ترجمه كرده بود به نظم درآورد. و از تواريخ استفاده مى شود كه برخى از مضامين اين كتاب به شبه جزيره العرب نفوذ كرده بود. و در عصر رسالت و پس از او نيمه رواجى داشت، زيرا از اميرمومنان(ع) نقل مى كند كه او فرمود: «انما إكلت يوم إكل الثور الابيض» درحالى كه اين مثل در اين كتاب وارد شده است.

[=arial]برخى از ناآگاهان كه پيوسته به آسياب دشمن آب مى ريزند، مى خواهند قصص قرآنى را بالاخص آنچه كه مربوط به داستان آدم و پيروزى شيطان بر او و سرگذشت قابيل و هابيل و يا سخن گفتن مورچه با سليمان را از مقوله تمثيل رمزى بدانند، درحالى كه يك چنين تفسيرى بر خلاف تصريح قرآن است. زيرا اين كتاب اصرار مى ورزد كه قصص خود را يك رشته حقايق غيبى بداند كه پيامبر(ص) نيز از آن آگاه نبود، چنان كه مى فرمايد:

[=arial](لقد كان فى قصصهم عبره لالى الالباب ما كان حديثا يفترى و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل كل شىء و هدى و رحمه لقوم يومنون) 2 .

[=arial]«به راستى در سرگذشت آنان براى خردمندان عبرتى است اين قصص سخنى نيست كه به دروغ ساخته شده باشد، بلكه تصديق آنچه از كتابهايى است كه پيش از آن بوده و روشن گر هر چيز است و براى مردمى كه ايمان مىآورند، رهنمود و رحمتى است».

[=arial]چه جمله اى صريح تر از اين كه مى فرمايد: (ما كان حديثا يفترى).

[=arial]2 - تمثيل قصصى

[=arial]مقصود از تمثيل قصصى داستان هايى است كه بيانگر سرگذشت اقوام پيشين است به منظور اين كه آيندگان از آن عبرت بگيرند و قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم همگى از اين مقوله بوده، و در حقيقت نوعى تشبيه مخفى دربر دارند و آن تشبيه آيندگان به گذشتگان است، قرآن مى فرمايد:

[=arial](ضرب الله مثلا للذين كفروا امرإه نوح و امرإه لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين) 3 .

[=arial]«خداوند براى كسانى كه كفر ورزيده اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده كه هر دو در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست شوهران آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد با داخل شوندگان داخل آتش شويد».

[=arial]3 - تمثيل طبيعى

[=arial]مقصود از تمثيل طبيعى تشبيه غير محسوس به محسوس است مشروط بر اين كه مشبه به از امور آفرينشى باشد، چنانكه مى فرمايد:

[=arial](انما مثل الحياه الدنيا كمإ إنزلناه من السم إ فاختلط به نبات الارض مما يإكل الناس و الانعام حتى اذا إخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن إنهم قادرون عليها إتاها إمرنا ليلا إو نهارا فجعلناها حصيدا كإن لم تغن بالامس كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون) 4 .

[=arial]«در حقيقت، مثل زندگى دنيا، بسان آبى است كه آن را از آسمان فرو ريختيم پس گياه زمين از آنچه مردم و دامها مى خورند با آن درآميخت. تا آنگاه كه زمين پيرايه خود را برگرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند، شبى يا روزى فرمان(ويرانى) ما آمد و آن را چنان درو شده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشت هاست. اين گونه نشانه هاى خود را براى مردمى كه انديشه مى كنند، به روشنى بيان مى كنيم».

[=arial]خلاصه سخن: اين كه: مثل هاى قرآن يا از مقوله تمثيل قصصى است يا تمثيل طبيعى است و هرگز در قرآن تمثيل رمزى كه تإويل گران به آن گرايش دارند، وجود ندارد.

[=arial]مثل هاى قرآنى در احاديث

[=arial]ائمه اهل بيت عليهم السلام به تدبر در مثل هاى قرآنى اهميت داده و در سخنان و ادعيه خود به آن اشاره نموده اند كه نقل همگى براى ما مقدور نيست و فقط نمونه هايى را متذكر مى شويم:

[=arial]1 - امير مومنان على(ع) مى فرمايد:

[=arial]«كتاب ربكم فيكم مبينا حلاله و حرامه، و فرائضه و فضائله، و ناسخه و منسوخه، و رخصه و عزائمه، و خاصه و عامه، و عبره و إمثاله» 5 .

[=arial]«كتاب پروردگارتان در ميان شماست، بيانگر حلال و حرام، واجب و مستحب، ناسخ و منسوخ، جايز و واجب، خاص و عام، عبرت ها و مثال هاى آن است».

[=arial]باز اميرمومنان(ع) مى فرمايد:

[=arial]«نزل القرآن إربع إرباعا ربع فينا و ربع فى عدونا، و ربع سنن و إمثال، و ربع فرائض و إحكام» 6 .

[=arial]«قرآن در چهار بخش فرو فرستاده شده است: يك چهارم آن در حق ما، و يك چهارم ديگر در مورد دشمنان ما، و يك چهارم آن سنت هاى الهى و مثل هاى آن است و يك چهارم آن فرايض و احكام مى باشد».

[=arial]در اين مورد روايات بيش از آن است كه در اينجا نقل شود.

1[=arial narrow]ـ حشر: 21.

[=arial narrow]2ـ يوسف: آيه 111.

[=arial narrow]3ـ تحريم: 10.

[=arial narrow]4ـ يونس: 24.

[=arial narrow]5ـ نهج البلاغه: خطبه 81.

[=arial narrow]6ـ بحارالانوار: ج24، ص 305، باب جواب تإويل ما نزل فيهم، حديث1.

[=arial narrow]منبع :درسهايى از مکتب اسلام » مهر 1379، سال 40 - شماره 7 »

[=arial]مثل هاى قرآن (4)

[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]مثل صريح و كامِن يا آشكار و پنهان

[=arial]مثل هاى قرآنى به «صريح» و «كامِن» كه معادل فارسى آن «آشكار» و «پنهان» است، تقسيم مى شود.

[=arial]نخستين كسى كه اين تقسيم را يادآور شده، بدرالدين زركشى(متوفاى 794) مولف «البرهان فى علوم القرآن» است، وى پس از تقسيم مثل هاى قرآن به اين دو، مثل «كامِن» را آن مى داند كه با لفظ مثل همراه نباشد، اما به جاى مثل به كار رود(1) .

[=arial]جلال الدين سيوطى(متوفاى 911) پس از نقل اين تقسيم از زركشى، به تفسير آن پرداخته مثل صريح را آن مى داند كه در آن لفظ مثل وارد شده باشد، مثل: (مثلهم كمثل الذى استوقد نارا)(2) .

[=arial]«حال منافقان بسان كسى است كه آتشى را برافروخته و...».

[=arial]و مثل «كامِن» را آن مى داند كه در پاسخ حسين بن فضيل در جواب سوال مردى وارد شده است.

[=arial]س: مردى از حسين بن فضيل پرسيد، تو مثل هاى عرب و عجم را از قرآن استخراج مى كنى، بفرماييد مضمون مثل معروف «خير الامور إوسطها» در كدام آيه وارد شده است؟

[=arial]ج: در چند آيه وارد شده است به عنوان نمونه: (والذين اذا إنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما)(3) .

[=arial]«يكى از نشانه هاى بندگان خدا اين است كه وقت انفاق اسراف و يا سخت گيرى نمى كنند، بلكه راه ميانه اى را ميان اين دو، در پيش مى گيرند».

[=arial]س: مضمون مثل معروف «من جهل شيئا عاداه»: «هركس چيزى را نداند آن را دشمن مى شمارد» در كدام آيه وارد شده است؟

[=arial]ج: در آيه: (بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه)(4) «چيزى را كه بر آن آگاهى ندارند، تكذيب كردند».

[=arial]سپس سوال كننده مثل هاى ديگرى نيز مطرح مى كند و حسين بن فضيل آياتى را كه متضمن معانى اين مثل ها هست، يادآور مى شود.

[=arial]جلال الدين سيوطى معتقد است كه مقصود از مثل هاى كامِن اين نوع از مثل ها است كه لفظ آن در قرآن وارد نشده اما مضمون آن وارد شده است.

[=arial]يك چنين تفسير از «مثل كامِن» كاملا بى پايه است، و در گفتگوى آن دو نفر اشاره اى بر چنين تسميه اى نشده است. و نتيجه پرسش و پاسخ آن دو جزو اين نيست كه برخى از مثل ها به لفظ در قرآن وارد نشده، بلكه مفاد آن وارد شده است، و اما اين نوع از آيات مثل كامِن ناميده مى شوند در اين گفتگو حتى به آن، اشاره نشده است.

[=arial]تفسير ديگرى از مثل كامِن

[=arial]ممكن است مثل كامِن را به نحوى ديگر تفسير كرد، و آن هر مثلى كه با حرف تشبيه (مانند مثل - كاف تشبيه) همراه نباشد ولى مفهوم آن تمثيل زيبا مى باشد كه يك انديشه دور از حس را در قالب تمثيل مجسم سازد و براى اين نوع از تمثيل نمونه هاى فراوانى از قرآن هست.

[=arial]1 - (والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذى خبث لا يخرج الا نكدا كذلك نصرف ايات لقوم يشكرون)(5) .

[=arial]«سرزمين پاكيزه، گياه آن به اذن پروردگار به خوبى مى رويد، ولى زمين ناپاك گياهش جز اندك و بى فايده رشد نمى كند، آيات خود را براى گروهى شكرگزار اين چنين بيان مى كنيم».

[=arial]اين تمثيل زيبا هرچند فاقد كلمه مثل يا «كاف» تشبيه است، اما يك تمثيل گويا است كه مى تواند حال دو گروه مومن و كافر را بيان كند.

[=arial]قرآن با اين تمثيل حال مومن و كافر را تشريح مى نمايد: مومن به خاطر پاكى روح و دورى از آلودگى هاى عقيدتى و اخلاقى بسان سرزمين پاكى است كه مواعظ در آن اثر گذارده و فضايل رشد مى كند، درحالى كه كافر به خاطر آلودگى هاى فكرى و رفتارى است، بسان سرزمين هاى شوره زارى است كه هر نوع تعليم و تربيت در او اثر چشمگيرى نمى كذارد.

[=arial]2 - (ان الذين كذبوا بآياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم إبواب السمإ و لا يدخلون الجنه حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذلك نجزى المجرمين)(6) .

[=arial]«كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كنند و از پذيرفتن آنها كبر مى ورزند، درهاى آسمان بر ايشان گشوده نمى شود. و وارد بهشت نمى گردند مگر اين كه شتر وارد سوراخ سوزن شود آنچنان بزهكاران را كيفر مى دهيم».

[=arial]در زبان عرب براى ابراز امتناع از انجام يك شىء چنين مى گويند:

[=arial]«لا افعل كذا حتى يشيب الغراب إو بيض القار».

[=arial]«من اين كار را انجام نمى دهم تا لحظه اى كه كلاغ سفيد شود يا قير سفيد گردد».

[=arial]ولى قرآن در مقام بيان امتناع يك شىء از مثل وارد در آيه بهره گرفته و آن اين كه درهاى رحمت براى كافران گشوده نمى شود. مگر در يك صورت و آن اين كه شتر از سوراخ سوزن وارد شود. يعنى همين طورى كه دومى محال است، اولى نيز حكم آن را دارد.

[=arial]البته در قرآن اين نوع تمثيل هاى بديع و زيبا بدون علائم تشبيه حقايق برتر را در قالب امور حسى مى ريزد، فراوان است و ما به همين دو آيه اكتفا مى كنيم، و شايد مقصود زركشى از تقسيم مثل به صريح و كامِن همين باشد كه در ايجا يادآور شديم.

[=arial]تفسير «ضرب المثل»

[=arial]در محاورات مردم لفظ «ضرب المثل» فراوان ديده مى شود، و قرآن نيز همين لفظ را با مثل در جاهاى متعدد ذكر كرده است، مثلا مى فرمايد: (و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون)(7) .

[=arial]و نيز مى فرمايد: (ضرب الله مثلا)(8) .

[=arial]و نيز مى فرمايد: (ولقد ضربنا للناس فى هذا القرآن من كل مثل لعلهم يتذكرون)(9) .

[=arial]اكنون سوال مى شود كه مقصود از كلمه «ضرب» در اين آيات چيست؟

[=arial]پاسخ:

[=arial]«ضرب» به صورت مفرد به آنجا كه با لفظ «مثل» همراه نباشد، معنى زدن است. چنانكه مى فرمايد: (واضرب بعصاك الحجر)(10) «اى موسى با عصا بر سنگ بزند» ولى بايد ديد مقصود از همين كلمه آنگاه كه لفظ مثل همراه مى باشد چيست.

[=arial]مفسران در اين مورد وجوهى را ذكر كرده اند كه برخى را متذكر مى شويم:

[=arial]1 - ضرب در اين موارد به معنى «تمثيل» است، چنانكه مى فرمايد: (واضرب لهم مثل إصحاب القريه اذ جإها المرسلون)(11) . «براى آنان ساكنان قريه اى را مثل بزن آنگاه كه فرستادگان عيسى(ع) به آن نقطه آمده اند».

[=arial]در حقيقت لفظ (واضرب) به معنى «مثل» است يعنى «مثل لهم مثلا» و يا در آيه ديگر مى فرمايد: (يضرب الله الحق والباطل)(12) «إى يمثل الله الحق والباطل»(13) .

[=arial]2 - ضرب در اين موارد به معنى توصيف و بيان است، به گواه اين كه مى فرمايد:

[=arial](ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شىء)(14) .

[=arial]«خدا مثل مى زند بنده زرخريد كه هيچ كارى از او برنمى آيد»(15) .

[=arial]به عقيده صاحب اين قول «ضرب» به معنى وصف و «بين» است يعنى خدا حال بنده اى را بيان مى كند كه قادر بر انجام كارى نيست ولى اين وجه قابل اعتماد نيست به گواه اين كه اگر فعل «ضرب» را برداريم و به جاى آن فعل «وصف» يا «بين» را بگذاريم آيه انسجام خود را از دست مى دهد، مثلا چنين بگوييم: «وصف الله مثلا عبدا مملوكا» مگر اين كه «مثلا» نيز به معنى «وصفا» باشد، و تقدير آيه چنين مى شود: «وصف الله وصفا عبدا مملوكا».

[=arial]درحالى كه اين تفسير در آيه ياد شده روا نيست ولى در موردى مى توان اين تفسير را صحيح دانست آنجا كه قرآن از مشركان نقل مى كند كه آنان پيامبر(ص) را «رجل مسحور» معرفى كرده مى گفتند:

[=arial](ان تتبعون الا رجلا مسحورا)(16) .

[=arial]«شما از مرد افسون شده پيروى مى كنيد».

[=arial]قرآن در نقد اين پندار ناروا چنين مى فرمايد:

[=arial](انظر كيف ضربوا لك الامثال فظلوا فلا يستطيعون سبيلا)(17) .

[=arial]«بنگر چگونه براى تو مثل ها زدند و گمراه شدند و در نتيجه نمى توانند راهى بيابند».

[=arial]مسلما جمله (ضربوا لك الامثال) به معنى «انظر كيف وصفوك» و مراد از وصف همان جمله (رجلا مسحورا) است كه در آيه قبل گذشته است.

[=arial]تو گويى خدا چنين مى فرمايد: بنگر اين بى خردان تو را چگونه انسان والايى كه از نظر حكمت و خرد در درجه بالايى قرار گرفته است، به عنوان انسان مسحور توصيف مى كنند.

[=arial]بنابراين آنچه در ترجمه رايج قرآن جمله (ضربوا لك الامثال) به معنى ضرب المثل تفسير شده است، تفسير دور از حقيقت است.

[=arial]

[=arial]3 - ضرب در اين موارد به معنى طى مسافت و قطع مسير است، و اين لفظ كنايه از اين است كه اين تمثيل راه خود را در جامعه در پيش گرفته و سينه به سينه و شهر به شهر منتشر گردد. در اين صورت معنى ضرب المثل پيمودن مثل، راههاى پرپيچ و خم در دل جامعه است تا در همه قلوب جا گيرد.

[=arial]ابن قيم جوزيه(متوفاى 751) از كسانى است كه اين احتمال را برگزيده مى گويد:

[=arial]خدا براى بندگانش مثل هايى زده همچنان كه رسول اكرم(ص) براى امت مثل هايى زده حكيمان و دانشمندان نيز مثل هايى زده اند، اكنون بايد ديد مقصود از ضرب المثل چيست؟

[=arial]ضرب در اين جمله به معنى سير و گردش است چنان كه مى گويد: «ضرب فى الارض»: اى سار فيها.

[=arial]در اين صورت معنى «ضرب المثل» بيان يك حقيقت است كه در بلاد در حال سير و گردش باشد.

[=arial]در ميان اين احتمالات، احتمال سوم به واقع نزديك تر است هرچند ممكن است معنى ديگرى نيز داشته باشد.

[=arial]كتابهايى پيرامون امثال قرآنى

[=arial]مثل هاى قرآن از روزهاى نخست مورد عنايت و اهميت مفسران و محققان قرار گرفته و درباره آن كتابهايى كوچك و بزرگ نوشته شده است كه به برخى از آنان اشاره مى كنيم:

[=arial]1 - إمثال القرآن; نگارش جنيد بن محمد قواريرى(متوفاى 298).

[=arial]2 - إمثال القرآن; نگارش ابراهيم بن محمد بن عرفه(معروف به ابن نفطويه)(متوفاى 323).

[=arial]3 - الدره الفاخره فى الامثال السائره: نگارش حمزه بن حسن اصفهانى(متوفاى 351).

[=arial]4 - إمثال القرآن; نگارش محقق شيعى محمد بن احمد بن جنيد اسكافى(متوفاى 381).

[=arial]5 - إمثال القرآن; نگارش شيخ ابوعبدالرحمن محمد بن حسين سلمى نيسابورى(متوفاى 412).

[=arial]6 - الامثال القرآنيه; نگارش ابوالحسن على بن محمد ماوردى شافعى(متوفاى 450).

[=arial]7 - إمثال القرآن; نگارش شيخ شمس الدين محمد بن قيم الجوزيه(متوفاى 751).

[=arial]8 - الامثال القرآنيه; نگارش عبدالرحمن بن حسن حنبكه ميدايى.

[=arial]9 - روضه الامثال; نگارش فقيه بزرگوار احمد بن عبدالله الكوزكنانى(متوفاى 1327) كه در سال 1324 در قطع رحلى در تبريز چاپ شده است.

[=arial]10 - إمثال القرآن; نگارش دكتر محمود بن شريف.

[=arial]11 - الامثال فى القرآن الكريم; نگارش دكتر محمد جابرالفياضى كه اخيرا چاپ شده است.

[=arial]12 - الصوره الغنيه فى المثل القرآنى; نگارش دكتر محمد حسين على صغير كه اخيرا نيز چاپ شده است.

[=arial]13 - إمثال قرآن به زبان فارسى; نگارش على اصغر حكمت كه به زيور چاپ آراسته شده است.

[=arial]14 - تفسير إمثال القرآن به زبان فارسى; نگارش دكتر اسماعيل اسماعيلى.

[=arial]15 - الامثال فى القرآن الكريم به زبان عربى; به قلم نگارنده كه در سال 1420 چاپ شده است.

[=arial]قرآن بحر عميقى است كه به ژرفاى آن هيچ كس نمى رسد و هرچه درباره آيات و موضوعات آن بحث و بررسى به عمل آيد هنوز براى سخن گفتن جا فراوان است، و آيندگان نيز بسان گذشتگان مثل هاى قرآنى را با نوك تحقيق تشريح خواهند كرد.

[=arial narrow]پى نوشت :

[=arial narrow]1ـ البرهان فى علوم القرآن: ج1، ص 488.

[=arial narrow]2ـ بقره: 17.

[=arial narrow]3ـ فرقان: 67.

[=arial narrow]4ـ يونس: 39.

[=arial narrow]5ـ اعراف: 58.

[=arial narrow]6ـ آل عمران: 40.

[=arial narrow]7ـ حشر: 21.

[=arial narrow]8ـ ابراهيم: 24.

[=arial narrow]9ـ زمر: 27.

[=arial narrow]10ـ اعراف: 160.

[=arial narrow]11ـ يس: 13.

[=arial narrow]12ـ رعد: 17.

[=arial narrow]13ـ لسان العرب: ج2، ص 37، ماده ضرب - قاموس المحيط: ماده ضرب.

[=arial narrow]14ـ نحل: 75.

[=arial narrow]15ـ تفسير طبرى: ج1، ص 175.

[=arial narrow]16ـ فرقان: 8.

[=arial narrow]17ـ فرقان: 9

[=arial narrow]منبع :درسهايى از مکتب اسلام » آبان 1379، سال 40 - شماره 8 »

[=arial]مَثَل هاى زيباى قرآن (5)

[=arial]جعفر سبحانى

[=arial]انسان از محيطى كه در آنجا پرورش يافته، تإثيرپذير مى باشد، و فرهنگ محيط در سخنان او از شعر و نثر جوانه مى زند و افراد آگاه از ويژگى هاى ملت ها، زادگاه سخنان را به خوبى تشخيص مى هند.

[=arial]امروز دانشى به نام دانش «سبك شناسى» در جهان ادبيات پى ريزى شده تا انسان بر اثر آگاهى از كيفيت انديشه ها و سبك گفتارهاى هر عصرى، زمان تقريبى نثر و شعر را بشناسد. و در حد امكان گوينده آن را تعيين كند، تا آنجا كه حافظ و سعدى شناسان روى شناختى كه با فرهنگ و ادبيات حاكم بر محيط زندگى اين دو شاعر دارند، اشعار واقعى آنها را از دروغين منسوب به آنها جدا مى سازند، و به پيرايش ديوانها و نثرهاى ادبى مى پردازند.

[=arial]شخصيت انسان كه خود را در گفتار و رفتار او پنهان مى سازد، زاييده مثلثى است كه يك ضلع آن را عامل محيط تشكيل مى دهد، و دو ضلع ديگر آن «عامل وراثت» و «تعليم و تربيت» است.

[=arial]اديبان والامقام عرب، شعر جاهلى را از شعر شعراى اسلامى هرچند در دو عصر به هم نزديك زندگى كنند، به خوبى تشخيص مى دهند، همچنانكه سروده هاى دوران اموى را از سروده هاى دوران عباسى باز مى شناسند.

موضوع قفل شده است