شخصیت امام خمینی، سرفصلهای عمده خط امام

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شخصیت امام خمینی، سرفصلهای عمده خط امام

شخصیت امام خمینی، سرفصلهای عمده خط امام اشاره:

شنیدن وصف امام و شرح خط جاودانه آن یگانه دوران همواره خوش است و دلنشین، اما وقتی عزیزی از آن بزرگوار سخن می گوید كه خود سالهای سال در جوار شخصیت وی زیسته است و درس امامت و رهبری آموخته است و در فراز و نشیبهای مبارزه و پیروزی و حركت نظام اسلامی از نزدیكترین یاران و شاگردان مخلص و شایسته امام بوده است، لطافت و شیرینی دیگری دارد و طبعا جامعیت، عمق و تإثیرگذاری فزونتری خواهد داشت. حضرت آیت الله خامنه ای، رهبر گرانقدر انقلاب، امسال را سال امام نامیدند و بر بزرگداشت یكصدمین سال امام تإكید ورزیدند. ویژه نامه نیز به همین مناسبت انتشار می یابد. مجموعه مطالب آن، هر یك به زاویه ای از شخصیت امام می پردازد. نگاه به این شخصیت از منظر یار فرزانه ای كه اینك و پس از امام، سكاندار كشتی انقلاب و نظام می باشند، در این مجموعه جایگاه خود را خواهد داشت. یك راه این بود كه مجموعه ای از سخنان ایشان در وصف امام و شرح شخصیت آن عزیز را در قالب یك مقاله مدون تقدیم كنیم. راه دوم همان است كه پیش روی دارید. سخنرانی جامع ایشان، در دهمین سال رحلت، در كنار مرقد، و به انگیزه ارائه تحلیلی راهگشا از زندگی و مبارزه امام و ویژگیهای خط جاودانه آن بزرگوار. این بود كه آن را غنیمت شمردیم و گزیده آن را برای خیل عظیم علاقه مندان بازگو كردیم.

لازم به ذكر است رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای، این سخنرانی را در تاریخ 14 خرداد سال جاری، همزمان با بزرگداشت دهمین سالگرد عروج ملكوتی بنیانگذار جمهوری اسلامی، در خطبه های نماز جمعه تهران كه در حرم مطهر امام راحل برگزار شد، ایراد فرمودند.(سردبیر) بسم الله الرحمن الرحیم روز، روز متعلق به امام بزرگوار است؛ و سخن ما در باره خصوصیاتی از این مرد بزرگ و این یادگار پیامبران و اولیای الهی در زمان ماست. به همه برادران و خواهران نمازگزار عرض می كنم كه خصوصیت امام بزرگوار ما رعایت تقوا بود. همه شما تقوا را دستورالعمل زندگی خود قرار بدهید، تا همچنان كه ابواب رحمت الهی بر روی آن مرد بزرگ باز شد، بر روی ما هم باز بشود. تقوا، رحمت و هدایت الهی را متوجه فرد و جامعه باتقوا می كند.



دستورالعمل اول و آخر پیامبران و جانشینانشان، تقوای الهی است.

در خطبه اول در نظر دارم آن دركی را كه در طول زمان به عنوان یك شاگرد و پیرو این مرد بزرگ احساس كردم و دیدم و لمس كردم، به شما عزیزان بخصوص جوانان منتقل كنم. در باره امام خیلی حرف زده ایم. همه، از دوستان، از دشمنان، از ایرانی و غیر ایرانی و مسلمان و غیر مسلمان، از این مرد بزرگ تجلیل كردند؛ در اینها هیچ حرفی نیست؛ عظمت و جلالت و شإن او برای همه مسلم است؛ اما این یك امر اجمالی است. من فكر می كنم كه نسل جوان ما كه امروز با قدرت و نشاط دارد راه افتخار و عزتی را كه این مرد بزرگ در مقابل ما باز كرد، طی می كند مایل است از امام خود چیزهای بیشتری بداند. من دریافتهای خودم را عرض می كنم؛ یعنی آنچه را كه به مرور زمان در طول حدود سی سال، ما امام را از نزدیك شناختیم و در امام مشاهده كردیم؛ در هر برهه ای، چیزی، مظهری و بعدی از ابعاد این شخصیت عظیم را. از این سی و یك سال كه از دوران جوانی بنده تا رحلت آن بزرگوار طول كشید البته چهارده سال ایشان در تبعید بودند و ما به ظاهر از ایشان دور بودیم؛ اما در فضای ذهن و مسیر امام بودیم و از او جدا نبودیم؛ همان چهارده سال هم در واقع با امام بودیم.

یك نكته را به شما عزیزان عرض كنم. درست است كه شاگردان امام و آشنایان با امام، امام را در حد بالایی با عشق و محبت دوست می داشتند، اما آنچه در باره امام گفته شده است، منشإش محبت نیست، محبت منشإش آن خصوصیاتی است كه در امام بود. نكته دوم این است كه این شخصیت دارای ابعاد گوناگون، هیچ اصرار و عجله ای نداشت كه آن زیباییها و درخشندگیهای وجود خود را به رخ كسی بكشد. هر وقت هر جا تكلیف شرعی او را وادار به حركتی كرد، بعدی از ابعاد او آشكار شد.

من از سال 37 شروع می كنم؛ سالی كه من خودم به قم رفتم و اول بار امام را از نزدیك دیدم؛ البته قبل از آن در مشهد شنیده بودیم كه در قم یك مدرسی، یك استاد بزرگی هست كه جوان پسند و برجسته است. طلبه جوانی كه به قم وارد می شود، دنبال استاد می گردد. در حوزه های علمیه، انتخاب استاد، اجباری نیست؛ هر كسی طبق پسند و سلیقه خود، استاد را انتخاب می كند.

استادی كه طلاب جوان و مشتاق را در وهله اول به خود جلب می كرد، همین مردی بود كه آن روز در میان شاگردانش، به عنوان (حاج آقا روح الله) شناخته می شد. مجموعه جوانان فاضل و درسخوان و پرشوق در محفل درس او جمع بودند؛ ما در چنین فضایی وارد قم شدیم.

او مظهر نوآوری علمی و تبحر در فقه و اصول بود. بنده قبل از ایشان استاد بزرگی را در مشهد دیده بودم یعنی مرحوم آیت الله میلانی كه از فقهای برجسته بود. در قم هم همان وقت رییس حوزه علمیه قم كه استاد امام هم بود؛ یعنی مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود؛ بزرگان دیگری هم بودند؛ اما آن محفل درسی كه دلهای جوان و مشتاق و كوشا و علاقه مند به استعدادهای خوب را جذب می كرد، درس فقه و اصول امام بود.

یواش یواش از قدیمی ترها شنیدیم كه این مرد، فیلسوف بزرگی هم هست و در قم درس فلسفه او، درس اول فلسفه بوده است؛ لیكن حالا ترجیح می دهد كه فقه تدریس كند.

شنیدیم كه این مرد، معلم اخلاق هم بوده است و كسانی در درس اخلاق او شركت می كردند و او به تقویت فضایل اخلاقی در جوانان همت می گماشته است. در خلال درس در طول سالها، این را ما از نزدیك هم مشاهده كردیم. اما تا اینجا شخصیت این مرد بزرگ كه باطن او سرشار از خصوصیات ناشناخته بود برای اكثر مردم در آن روز فقط به عنوان یك استاد عالم و شاگردپرور و یك تهذیب كننده اخلاق طلاب و شاگردان شناخته می شد.

در سال 1340 مرحوم آیت الله بروجردی مرجع تقلید وفات پیدا كرد. مراجع بزرگواری بودند كه مطرح شدند و دوستانشان نام آنها را میآوردند. اینجا صحنه ای شد برای اینكه این مرد به همه نشان داد كه این درس اخلاقی كه می گفته است، فقط زبان و یاد دادن به دیگران نبوده است؛ خود او اولین عامل به درسهای تهذیب نفس بوده است. همه دیدند، همه فهمیدند و تصدیق كردند كه این مرد، از مقام، از مطرح شدن، از ریاست، حتی اگر آن ریاست، مرجعیت باشد؛ كه یك ریاست روحانی و معنوی است، رویگردان است و برای مقام و منصب و رتبه و شخصیت، هیچ گونه تلاشی نمی كند؛ بلكه اگر دیگران هم بخواهند تلاش كنند، تا آنجایی كه بتواند، مانع می شود.

بعد از گذشت حدود یك سال و نیم از فوت مرحوم آیت الله بروجردی، نهضت اسلامی شروع شد. در نیمه دوم سال 1341، بعد دیگری از ابعاد این شخصیت آشكار شد و آن، هوشیاری و تیزفهمی و توجه به نكاتی كه غالبا به آن توجه نمی كردند، از یك طرف و غیرت دینی از یك طرف دیگر بود. خیلیها شنیدند كه تصویب نامه دولت در آن روز، قید مسلمان بودن و سوگند به قرآن را برای فرد منتخب حذف كرده است؛ اما خیلی توجه نكردند كه این چقدر اهمیت دارد؛ در عین حال خیلی اهمیت داشت؛ دلیل هم این بود كه با آنكه مجلس شورای ملی آن زمان، مجلس فرمایشی بود؛ خودشان آن را تشكیل می دادند و فقط نامزدهای مورد قبول خودشان به آنجا می رفتند؛ در واقع انتخاب مردم وجود نداشت؛ انتصاب بود، با وجود این، آن رژیم جرإت نكرد آن مقررات مربوط به انجمنها و این مسإله اسلام را در وقتی كه مجلس سر پا بود، مطرح كند؛ ترسید منعكس بشود؛ گذاشتند در غیاب مجلس! مجلس را در آن وقت منحل كرده بودند؛ مجلس نبود؛ در محیط دربسته ای آن را تصویب كردند. این نشان می داد كه پشت سر این قضیه، حرفهای فراوان و مقاصد زیادی هست. این را كسی نمی فهمید، اما امام این را فهمید و ایستاد. غیرت دینی او، او را وادار كرد كه در این مسإله پیشقدم بشود و مبارزه برای این زاویه علی الظاهر كوچك ضد اسلامی را شروع كند و این كار را هم كرد.

در همین جا یك نكته مهم وجود دارد: امام بزرگوار حتی در میدان مبارزه هم نخواست جلو بیفتد. خود ایشان برای ما نقل كردند كه در اول شروع نهضت، در منزل مرحوم آیت الله حائری، با یك نفر از مراجع معروف وقت آن زمان، و از همدوره های خودشان صحبت می كردند و به ایشان گفته بودند كه شما جلو بیفتید، ما هم دنبال شما حركت می كنیم. امام مقصودش این بود كه تكلیف انجام بگیرد؛ آن فریضه ای را كه بر دوش خود احساس می كرد، انجام بدهد، جلو افتادن مطرح نبود.

البته دیگران آنقدر توانایی و جرإت ورود در این میدان را نداشتند و به امام نمی رسیدند. امام به طور طبیعی رهبری و سررشته داری این حركت را بر عهده داشت؛ این مبارزه را شروع كرد و به مردم تكیه نمود. تا آن روز هیچ كس از بزرگان حوزه های علمیه و مراجع حدس نمی زد كه یك حركت دینی، آن هم در آن دوران اختناق، این گونه بتواند پشتیبانی مردم را جلب كند؛ اما امام در همان روز گفت من به پشتیبانی این مردم حركت می كنم؛ مردم را به این بیابان قم دعوت می كنم. او می دانست كه اگر مردم را دعوت كند، از همه ایران جمع می شوند و یك اجتماع عظیم غیر قابل علاج برای دولت آن وقت و رژیم فاسد به وجود میآورند.

شخصیت امام خمینی، سرفصلهای عمده خط امام در اینجا بعد جدیدی از شخصیت این مرد آشكار شد؛ بعد قدرت رهبری، شجاعت سیاسی، آشنایی با ریزه كاریهای دشمن، هوشیاری نسبت به هدفهای دشمنان؛ این بعد در عمل آشكار شد.

سال 42 یعنی سال دوم مبارزه رسید؛ كه سال شدت عملها و فشارها و كشتارها بود. آنجا امام مثل خورشیدی در آسمان امیدهای ملت ایران ظاهر شد؛ در موضع یك مرد فداكار و یك آتشفشان؛ كسی كه همه احساسات لازم برای یك مرد جهانی، یك مرد میهنی، یك مرد اسلامی در او جمع است؛ شجاعت لازم را دارد، قدرت بسیج عظیم مردم را دارد؛ صراحت لازم را دارد؛ چه در اول سال 42 كه ماجرای حمله كماندوها به مدرسه فیضیه و حوزه قم پیش آمد، و چه در پانزده خرداد سال 42 كه عظمت امام در آنجا آشكار شد. ملت ایران ناگهان احساس كرد كه پشت و پناهی دارد؛ قله عظیمی وجود دارد كه می تواند به او چشم بدوزد و به او توجه كند. امام در پانزده خرداد این گونه در صحنه ظاهر شد.

عد از این ماجرا، زندان و تبعید و فشارهای فراوان وجود داشت و امام در آن روز جوان نبود. برای ماها كه آن روز جوان بودیم، زندان رفتن و ماجراهای مشكلی كه پیش آمد، خیلی سخت نبود؛ بیشتر شبیه یك سرگرمی بود؛ اما امام در آن سال، در سال شروع مبارزه، شصت و سه سالش بود. در شصت و سه سالگی، این مرد با جوشش حساس خود می توانست احساسات یك ملت را به جوشش بیاورد. زندان رفتن و تبعید شدن، برای كسی در آن سنین، كار آسانی نبود؛ اما این فداكاری و از خود گذشتگی و خطرپذیری در این مرد آشكار شد؛ این هم بعد جدیدی بود؛ یعنی مردی كه در راه آرمانهای بزرگ و در راه تكلیف شرعی، هیچ مشكلی نمی توانست مانع راه او بشود. این جریان، در سال 42 و 43 به تبعید چهارده ساله امام، اول به تركیه، بعد هم به عراق منتهی شد. در دوران تبعید امام، ابعاد تازه ای از شخصیت این مرد كم نظیر و حقیقتا استثنایی در زمان ما بروز كرد؛ چیزهایی كه انسان در زندگی شخصیتهای بزرگ، بعضی از آنها را به ندرت مشاهده می كند.

اولا او در موضع یك طراح فكری و به قول معروف مذاكرات سیاسی، یك تئوریسین قرار می گیرد كه طرح یك حكومت را، طرح یك نظام را، طرح یك بنا و دستگاه جدید را می ریزد، آن هم طرحی كه هیچ گونه سابقه موجود و محسوسی در مقابل چشم ندارد. بنای اسلامی، با توجه به نیازهای دنیای جدید و مسایلی كه در دنیا مطرح است؛ تركیب این مسایل می شود طراحی یك نظام.

ثانیا این مرد با اینكه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایای مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در ایران را به معنای واقعی كلمه رهبری كرد. در طول این مدت چهارده سال و بخصوص چند سال اخیر یعنی از سالهای 49 و 50 و 54 و 55 شدت اختناق و فشار زیاد بود. گروهها، گروهكها، احزاب سیاسی گوناگون، مخفی، مبارز، سیاسی، غیر سیاسی به وجود میآمدند و همه در زیر فشارهای رژیم مضمحل می شدند و از بین می رفتند و یا بی خاصیت می شدند.

با اینكه بعضی از آنها پشتیبانهای سیاسی بین المللی هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب بخصوص به شرق متصل بودند و از آنجا هدایت و كمك می شدند، اما نهضت امام متكی به تشكیلات حزبی نبود. امام هیچ تشكیلات حزبی در داخل كشور نداشت؛ عده ای شاگردان و دوستان و آشنایان به فكر او، و متن مردم بودند. امام هم وقتی در اعلامیه ها پیام می داد، مخاطب او، آن عده دوستان و آشنایان مخصوص او نبودند؛ مخاطب او، متن مردم بودند. او با متن مردم و توده مردم حرف می زد و آنها را هدایت می كرد و توانست در طول چهارده، پانزده سال، از راه دور این مایه فكر اسلامی و نهضت اسلامی را اولا در ذهنها عمیق كند، ثانیا در سطح جامعه توسعه بدهد؛ دلهای جوانان و ذهنها و ایمانها را به آن متوجه بكند، تا زمینه برای آن انقلاب عظیم آماده بشود.

خیلی ها در داخل كشور كارهای بزرگ و مخلصانه و فداكارانه ای انجام می دادند، اما اگر مركزیت امام نبود، هیچ كدام از این كارها نبود؛ همه این تلاشها شكست می خورد و همه این انسانها از نفس می افتادند. آن كسی كه از نفس نمی افتاد، او بود و دیگران هم به نیروی او قوت و نیرو می گرفتند.

عد هم هدایت حقیقی یك انقلابی و یك نهضت بزرگ در طول مدت چهارده سال، و عبور دادن آن از آن همه عقبات گوناگون توسط آن بزرگوار بود. طوری شد كه افكار غیر اسلامی و ضد اسلامی به انزوا كشیده شدند و به حاشیه رانده شدند؛ روز به روز فكر اسلامی و ضد اسلامی و این تفكر منطقی و مستحكم و قوی، غلبه خود را بر افكار دیگر ثابت و آشكار كرد. در همه قضایای مهم، حضور امام محسوس بود.

در سال 1347، امام در نجف مركز فقاهت فكر (ولایت فقیه) را با اتكإ به مایه های محكم فقهی از آب در آورد. البته (ولایت فقیه) جزو مسلمات فقه شیعه است، اینكه حالا بعضی نیمه سوادها می گویند امام (ولایت فقیه) را ابتكار كرد و دیگر علما آن را قبول نداشتند، ناشی از بی اطلاعی است. كسی كه با كلمات فقها آشناست، می داند كه مسإله (ولایت فقیه) جزو چیزهای روشن و واضح در فقه شیعه است. كاری كه امام كرد، این بود كه توانست این فكر را با توجه به آفاق جدید و عظیمی كه دنیای امروز و سیاستهای امروز و مكتبهای امروز دارند، مدون كند و آن را ریشه دار و مستحكم و مستدل و باكیفیت سازد؛ به شكلی كه در بیاورد كه برای هر انسان صاحب نظری كه با مسایل سیاسی روز و مكاتب سیاسی روز هم آشناست، قابل فهم و قابل قبول باشد.

عزیزان من! در ایران، در آن دوران چهارده ساله بخصوص در این سالهای آخر مبارزان اسلامی احساس تنهایی نمی كردند؛ همیشه احساس می كردند كه امام با آنها مرتبط و متصل است. در ماجرای درگذشت فرزندش، یك بعد دیگر از ابعاد این شخصیت عظیم آشكار شد. خیلی ها بزرگند، عالمند، شجاعند، اما آن كسانی كه این عظمتها در درون عواطف و در زوایا و اعماق دل آنها امتداد داشته باشد، خیلی زیاد نیستند. مرد مسنی در سنین نزدیك به هشتاد سال در آن زمان، وقتی كه فرزند فاضل و برجسته اش از دنیا رفت كه در واقع پسر او هم یك پسر برجسته و یك فاضل و یك عالم ممتاز و یك امید آینده بود جمله ای كه از او نقل شد و شنیده شد این بود كه (مرگ مصطفی از الطاف خفیه الهی است).

او این را مهربانی الهی و لطف پنهانی خدا تلقی كرد؛ این طور فهمید كه خدا به او لطف كرده است؛ آن هم لطفی پنهانی! ببینید چقدر عظمت می خواهد در یك انسان! این مصیبتها و این سختیها و این شدتهایی كه در دوران انقلاب بر این مرد بزرگ وارد آمد و او مثل كوه استواری، آنها را تحمل كرد، ریشه اش در همین عظمت روحی است كه در مقابل مرگ عزیزی اینچنین، برخوردی پیدا می كند.

بعد هم قضیه تبعید ایشان از عراق و شروع هجرت آن بزرگوار به كویت و سپس به فرانسه بود؛ كه فرمود اگر به من اجازه اقامت در كشوری ندهند، فرودگاه به فرودگاه خواهم رفت و پیامم را به همه دنیا خواهم رساند. آن عظمت، آن شجاعت، آن شرح صدر، آن استقامت كم نظیر، آن قدرت رهبری الهی و پیامبرگونه، باز خودش را در اینجا نشان داد؛ این هم بعد جدیدی از ابعاد شخصیت آن بزرگوار بود؛ بعد هم كه جریان آمدن ایشان به ایران و مواجهه با آن قضایا و تشكیل نظام جمهوری اسلامی بود. آنچه كه در دوره بعد از تشكیل نظام اسلامی، از ابعاد وجودی امام مشاهده شد، به نظر من به مراتب مهمتر و عظیمتر بود از آنچه كه قبلا دیده شده بود. در این دوران، امام این شخصیت برجسته و ممتاز در دو بعد و دو چهره مشاهده می شود:

در دوران حكومت، یك چهره، چهره رهبر و زمامداری است؛ یك چهره، چهره یك زاهد و عارف. تركیب این دو با هم، از آن كارهایی است كه جز در پیامبران، جز در مثل داود و سلیمان، جز در پیامبری مثل پیامبر خاتم(صلی الله علیه و آله و سلم) انسان نمی تواند دیگر پیدا بكند. اینها حقایقی است كه ملت ایران در طول سالهای متمادی آنها را لمس كرده؛ ما هم كه از نزدیك شاهدش بودیم و دیدیم.

تربیت اسلامی و قرآنی این است. امام به چنین چیزی همه را دعوت می كرد؛ نظام اسلامی را برای تربیت انسانهایی از این قبیل می خواست و می پسندید؛ همان طور كه خود او مظهر اعلای آن بود.

در چهره یك حاكم و زمامدار و رهبر، امام بزرگوار مردی هوشیار و باشهامت، باتدبیر، باابتكار و دریادل بود؛ امواج سهمگین در مقابل او چیز كم اهمیتی محسوب می شدند؛ هیچ حادثه سنگینی نبود كه بتواند او را شكست بدهد، او را به خضوع در مقابل آن حادثه وادار كند. همه حوادث تلخ و سختی كه در آن زمان ده ساله رهبری آن بزرگوار پیش آمد كه خیلی زیاد هم بود امام از همه آنها بزرگتر بود. هیچ كدام از این حوادث آن جنگ، آن حمله آمریكا، آن توطئه های كودتا، آن ترورهای عجیب و غریب، آن محاصره اقتصادی، آن كارهای عظیم و عجیب و غریبی كه دشمنان با شكلهای مختلف می كردند نمی توانست این مرد بزرگ را دچار احساس ضعف و شكست بكند؛ از همه این حوادث، قویتر و بزرگتر بود. او معتقد به مردم بود؛ حقیقتا به آرإ مردم اعتقاد داشت. به مردم از صمیم قلب علاقه داشت؛ به مردم عشق می ورزید و آنها را دوست می داشت.

آنچه در زمامداران مختلف عالم، مایه امتیاز آنها می شد، اغلب آنها صفات را تا آنجایی كه من بررسی كردم و به ذهنم رسیده ما در امام مجتمع می دیدیم.

شخصیت امام خمینی، سرفصلهای عمده خط امام او، هم عاقل بود، هم دوراندیش بود، هم محتاط بود، هم دشمن شناس بود، هم به دوست اعتماد می كرد، هم ضربه ای را كه به دشمن وارد می كرد، ضربه قاطع وارد می كرد. همه آن چیزهایی كه برای یك انسانی لازم است تا بتواند در چنین جایگاه حساس و خطیری انجام وظیفه كند و خدا و وجدان خود را راضی بكند، در این مرد جمع بود.

امام به مردم اعتماد داشتند. انقلاب كه پیروز شد، امام می توانستند اعلام كنند كه نظام ما، یك نظام جهموری اسلامی است؛ از مردم هم هیچ نظری نخواهند؛ هیچ كس هم اعتراضی نمی كرد؛ اما این كار را نكردند. در باره اصل نظام و كیفیت نظام، رفراندم راه انداختند و از مردم نظر خواستند؛ مردم هم گفتند (جمهوری اسلامی)؛ و این نظام تحكیم شد. برای تعیین قانون اساسی، امام می توانست یك قانون اساسی مطرح كند؛ همه مردم، یا یك اكثریت قاطعی از مردم هم یقینا قبول می كردند. می توانست عده ای را معین كند و بگوید اینها بروند قانون اساسی بنویسند؛ هیچ كس هم اعتراض نمی كرد؛ اما امام این كار را نكرد.

امام انتخابات خبرگان را به راه انداختند؛ حتی عجله داشتند كه این كار هرچه زودتر انجام بگیرد. در انقلابهای دنیا، آن كسانی كه در رإس كار قرار می گیرند و زمامدار انقلابند كه البته غالبا هم كودتاست؛ انقلاب نیست برای خودشان یك سال، دو سال فرصت قرار می دهند و می گویند تا وقتی آماده برای رإیگیری بشویم، باید این مدت بگذرد؛ اما همان را هم غالبا تمدید می كنند! امام دو ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود كه اولین انتخابات یعنی همان رفراندم جمهوری اسلامی را به راه انداخت. یكی، دو ماه بعد، انتخابات خبرگان قانون اساسی بود. چند ماه بعد، انتخابات ریاست جمهوری بود. چند ماه بعد، انتخابات مجلس بود. در یك سال كه همان سال 58 باشد امام چهار بار از آرإ مردم برای چیزهای گوناگون استفسار كرد؛ برای اصل نظام، برای قانون اساسی نظام كه قانون اساسی یك بار خبرگانش انتخاب شدند، یك بار خود قانون اساسی به رإی گذاشته شد برای ریاست جمهوری، برای تشكیل مجلس شورای اسلامی.

امام به معنای واقعی كلمه معتقد به آرإ مردم بود؛ یعنی آنچه را كه مردم می خواهند و آرإشان بر آن متمركز می شود. البته در این كارها هیچ وقت سررشته كار را هم به دست سیاستبازان نمی داد. مردم، غیر از سیاستبازهایند؛ غیر از مدعیان سیاستند؛ غیر از مدعیان طرفداری مردمند. امام به مردم اعتماد داشت. خیلی از گروهها و احزاب و داعیه داران و سیاستبازها و حزب بازها و امثال اینها بودند؛ امام به اینها كاری نداشت؛ میدان هم به اینها نمی داد كه بیایند زیاده طلبی كنند، به نام مردم حرف بزنند و عوض مردم تصمیم بگیرند؛ لیكن به آرإ مردم احترام می گذاشت.

جنگ پیش آمد؛ در نقش فرمانده نیروهای مسلح ظاهر شد. مسإله محاصره اقتصادی پیش آمد؛ امام پشتیبان كامل بود؛ پشتیبان روحی دستگاههای دولتی. اول انقلاب، برای كارهای گوناگون و برای حمایت از مستضعفان و محرومان، امام دستورات فراوانی دادند و كارهای زیادی انجام گرفت. موسساتی مثل جهاد سازندگی، مثل بنیاد مسكن، مثل كمیته امداد، مثل بنیاد مستضعفان و جانبازان، مثل بنیاد پانزده خرداد، برای كمك رسانی به مردم تشكیل شد. مسایلی كه برای امام در حاكمیت و در اداره كشور مطرح بود، اینها بود. این، بعد حاكم و رهبر بودن امام در موضع یك انسان مقتدر و یك انسان بااراده بود؛ انسانی كه اگر جنگ پیش بیاید، می تواند تصمیم بگیرد؛ برای اداره یك كشور و برای مواجهه با دشمنان، می تواند تصمیم بگیرد.

امام همین انسان، در چهره زندگی شخصی و خصوصی خود، وقتی انسان آنجا را نگاه می كند، او را در چهره یك انسان زاهد و عارف و منقطع از دنیا می بیند. البته منظور، دنیای بد است؛ همان چیزی كه خود او می گفت دنیای بد آن چیزی است كه در درون شماست؛ این ظواهر طبیعت زمین و درخت و آسمان و اختراعات و امثال اینها دنیای بد نیست؛ اینها نعمتهای خداست؛ باید اینها را آباد كرد. دنیای بد، آن خودخواهی، آن افزون طلبی، آن احساس تعلقی است كه در درون توست؛ امام از این دنیای بد به كلی منقطع بود. او برای خودش هیچ چیز نمی خواست. برای تنها پسرش كه عزیزترین انسانها برای امام، مرحوم حاج احمدآقا بود؛ بارها ما این را از امام شنیده بودیم كه می گفتند اعز اشخاص در نظر من ایشان است در ده سال آن حكومت و آن زمامداری و رهبری بزرگ، یك خانه نخرید. ما مكرر رفته بودیم و دیده بودیم كه عزیزترین كس امام، در آن باغچه ای كه پشت حسینیه منزل امام بود، داخل دو، سه اتاق زندگی می كرد.

خود آن بزرگوار برای خود، زخارف دنیوی و ذخیره و افزون طلبی نداشت و نخواست؛ بلكه به عكس، هدایای فراوانی برای امام میآوردند، كه آن هدایا را در راه خدا می داد. آنچه را هم كه داشت و متعلق به خود او بود و مربوط به بیت المال نبود، برای بیت المال مصرف می كرد. همان آدمی كه حاضر نبود آن روز با ده میلیون، پانزده میلیون، یك خانه قابل قبولی برای پسرش بخرد ولو از مال شخصی خودش صدها میلیون تومان مال شخصی خود را برای نقاط مختلف برای آبادانی، برای كمك به فقرا، برای رسیدگی به سیل زدگان و جاهای مختلف دیگر صرف می كرد. ما اطلاع داشتیم كه در مواردی پولهای شخصی خود امام بود كه به اشخاصی داده می شد، تا بروند آنها را مصرف كنند؛ اینها هدایایی بود كه مریدان و علاقه مندان و دوستان برای امام آورده بودند.

او اهل خلوت، اهل عبادت، اهل گریه نیمه شب، اهل دعا، تضرع، ارتباط با خدا، شعر و معنویت و عرفان و ذوق و حال بود.

آن مردی كه چهره او دشمنان ملت ایران را می ترساند و به خود می لرزاند، آن سد مستحكم و كوه استوار، وقتی كه این مسایل عاطفی و انسانی پیش میآمد، یك انسان لطیف، یك انسان كامل، یك انسان مهربان بود. من این قضیه را نقل كرده ام كه یك وقت در یكی از سفرهای من، خانمی خودش را به من رساند و گفت از قول من به امام بگویید كه پسرم در جنگ اسیر شده بود و اخیرا خبر كشته شدن او را برایم آورده اند. من پسرم كشته شده، اما برای من اهمیت ندارد؛ برای من سلامت شما اهمیت دارد. آن خانم این را با یك هیجان و با یك احساسی به من گفت. من خدمت امام آمدم و داخل رفتم. ایشان سرپا ایستاده بودند و من هم همین مطلب را برایشان نقل كردم؛ دیدم این كوه استوار و وقار و استقامت، مثل درخت تناوری كه ناگهان بر اثر طوفانی خم بشود، در خود فرو رفت؛ مثل كسی كه دلش بشكند؛ روح و جان و جسم او تحت تإثیر این حرف مادر شهید قرار گرفت و چشمانش پر اشك شد! شبی در یك جلسه خصوصی، با دو سه نفر از دوستان، منزل مرحوم حاج احمدآقا نشسته بودیم؛ ایشان هم نشسته بودند. یكی از ما گفتیم كه آقا شما مقامات معنوی دارید. مقامات عرفانی دارید،

یك چند جمله ای ماها را نصیحت و هدایت كنید. این مرد با عظمتی كه آن گونه اهل معنا و اهل سلوك بود، در مقابل این جمله ستایش گونه كوتاه یك شاگردش كه البته همه ما مثل شاگردان و مثل فرزندان امام بودیم؛ رفتار ما مثل فرزند در مقابل پدر بود آنچنان در حال حیا و شرمندگی و تواضع فرو رفت كه اثر آن در رفتار و جسم و كیفیت نشستن او محسوس شد! در حقیقت ما شرمنده شدیم كه این حرف را زدیم كه موجب حیای امام شد. آن مرد شجاع و آن نیروی عظیم، در قضایای عاطفی و معنوی، این گونه متواضع و باحیا بود. آن نكته آخری را كه من می خواهم عرض بكنم، این است كه همه اینها را امام از عمل به دین، از پایبندی به دین، از تقوا و از مطیع امر خدا بودن داشت؛ خود او هم بارها این مضمون را در گونه گونه كلمات خود بر زبان میآورد و بیان می كرد: هر چه هست، از خداست. او همه چیز را از خدا می دانست؛ هضم در اراده خدا بود؛ حل در حكم الهی بود: انقلاب را خدا پیروز كرد؛ خرمشهر را خدا آزاد كرد؛ دلهای مردم را خدا جمع كرد. او همه چیز را از منظر الهی می دید و عامل به احكام بود؛ خدای متعال هم درهای رحمت را به روی او باز كرد.

andisheqom.com

موضوع قفل شده است