زندگی نامه شهدای بخش اشکنان استان فارس
تبهای اولیه
:roz::goleroz::parandeh::parvane::parandeh::roz:
خدارحم ارم در روز چهارم خرداد ماه سال 1341 در شهر اشکنان ديده به جهان گشود. در هفتمين بهار زندگي قدم به عرصهي علم و دانش نهاد و تا کلاس چهارم ابتدايي ادامه تحصيل داد. در هنگامهي انقلاب تاريخي مردم ايران، نوجواني 16 ساله بود که در اجتماعات شرکت ميکرد، ديري نپاييد که دست ناپاک استکبار، جنگي ناخواسته را بر امالقراي جهان اسلام تحميل کرد و او با قرار گرفتن در مدار بسيج به جرگهي عظيم قلندران عشق پيوست. در اولين سفر، با عبور از ميدانهاي آتش و خون، بر امواج خروشان اروند نشست و در شبه جزيرهي فاو، مرگ را به ريشخند گرفت، بار دوم دل شيدايي اش را روانهي ميکدهي شلمچه کرد. سرانجام در روز بيست و يکم بهمن ماه سال 1365 در ادامهي عمليات کربلاي 5 به تير ناپاک دژخيمي، خون پاکش بر خاک تفتيدهي شلمچه جاري شد و در سن 24 سالگي به مهماني پروردگار شتافت.
در تاريخ 5/1/1341 در شهر اشکنان از توابع شهرستان لامرد ديده به جهان گشود. در سن 7 سالگي پا به مدرسه نهاد و دروس ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند. در روزهاي به ياد ماندني پيروزي انقلاب، نوجواني 16 ساله بود که با شور و شوقي وصف ناپذير در سخنرانيها و اجتماعات شرکت ميکرد. با فرو ريختن کاخ حکومت 2500 سالهي شاهنشاهي و برقراري نظام کريمهي جمهوري اسلامي به جمع پاسداران انقلاب پيوست. پس از مدتي خدمت صادقانه در سپاه، سرانجام براي دفاع از مرزهاي کشور، رهسپار ميادين عزت و شرف گرديد. پس از 6 ماه پيکار سهمگين با دشمن، هنگام تک دشمن در منطقهي شلمچهي عراق در تاريخ 4/3/1367 در سن 26 سالگي دعوت حق را لبيک گفت و به سوي جانان شتافت.
محمد در روز سوم بهمن ماه سال 1350 در شهر اشکنان و در خانوادهاي مذهبي و عاشق ولايت چشم به جهان گشود و با شرکت در مجالس مذهبي، با آداب و سنن اسلامي آشنا شد.
در سال 1356 به دبستان اشکنان رفت و تحصيلات ابتدايي را در آنجا به پايان رساند. پس از پيروزي انقلاب با وجود سن کم از بسيجيان فعال و پرتحرک مدرسه و محله بود. در منزل براي خود کتابخانهي کوچکي تدارک ديده بود و اوقات فراغت را به مطالعه ميپرداخت. با ورود به دورهي راهنمايي، در کلاسهاي آموزش نظامي و اردوهاي تابستاني بسيج شرکت کرد.
سپس به جبهه رفت و در مناطق فاو و جزاير مجنون با دشمن متجاوز پيکار کرد.سرانجام در جزيرهي مجنون در تاريخ 30/5/1365 در سن 15 سالگي مورد اصابت تير مستقيم دشمن قرار گرفت و به فيض شهادت نايل آمد.
سوم خردادماه سال 1343 در خانوادهاي مذهبي و متوسط در شهر «اشکنان» ديده به جهان گشود. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش گذراند. و در عنفوان جواني به انجام فرايض ديني پايبند شد. از نظر اخلاقي روحيهاي شاد و بانشاط داشت، تقوي و جهاد را در هم آميخته بود و تجسم تمامنماي يک مجاهد في سبيلالله بود. با شروع جنگ تحميلي، بيشتر عمر خود را در جبهههاي نبرد گذراند و در اکثر عملياتها خطشکن بود. در ناملايمات بسيار صبور و بردبار بود و فداکاريها و مجروحيتهاي خود را هرگز بازگو نميکرد، يک بار هنگام درگيري با دشمن به محاصره درآمد و حدود هفت روز در غاري سپري کرد. سرانجام در عمليات کربلاي 4 مورد اصابت تير دشمن قرار گرفت و در حالي که فرياد يا مهدي (عج) سر ميداد، در تاريخ 4/10/1365 در سن 22 سالگي به خيل شهيدان پيوست.
در اولين روز فروردين ماه سال 1340 در خانوادهاي از سادات «اشکنان» کودکي متولد شد که او را موسي ناميدند. موسي در کانون معنوي خانواده با تعاليم روحبخش اسلام آشنا گرديد. در نوجواني به خاطر بيان شيرين و صوت زيبايش به روستاي «پسبند» ميرفت و از روي کتاب براي مردم روضه ميخواند. سالها بعد، در عنفوان جواني با آوازهي بتشکن قرن، خميني کبير (ره) آشنا شد و به خاطر شجاعتي که در پاره کردن تصوير فرعون زمان نشان داد، تحت تعقيب مأموران شاه قرار گرفت. پس از آنکه در بهمن ماه سال 1357 باغ آرزوهايش شکوفه داد، همواره در خدمت انقلاب بود و با شروع جنگ خانمانسوز عراق عليه ايران، خدمت مقدس سربازي را برگزيد. پس از طي دورهي آموزشي در بهبهان، به نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران پيوست و 9 ماه در جبههي جنوب به دفاع از انقلاب و مرزهاي ميهن اسلامي پرداخت. به نماز اول وقت اهميت فراوان ميداد و در خدمت به والدين از هيچ کوششي دريغ نداشت. سرانجام به پيماني که با خداي خويش بسته بود جامهي عمل پوشيد و در بامداد روز دهم خرداد ماه سال 1360 در سن 20 سالگي بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسيد و از ستارههاي آسمان ايران شد.
اسکندر در روز سوم فروردين ماه سال 1339 در «اشکنان» زاده شد. در کودکي دست تقدير دامن پر مهر مادر را از او گرفت و به دليل فقر و تنگدستي فرصت سواد آموختن نيافت. آموزههاي ديني را با شرکت در مراسم مذهبي فرا گرفت و خادمي مخلص براي مراسم عزاداري حسين بن علي (ع) بود. با هجوم سربازان متجاوز عراق به مرزهاي کشور به جبهه هاي نبرد عزيمت نمود. حدود 15 ماه از عمر مبارکش را در مبارزه با دشمن گذراند. يک بار در شلمچه مجروح شد و با همان حال به نجات مجروحان شتافت. آن سبکبار عاشق که در وراي ظاهر فريبندهي دنيا، رخ زيباي دولت يار را ديده بود، قبل از عمليات بيتالمقدس 7 در تاريخ 4/3/67 در سن 18 سالگي مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به شهادت رسيد. جسم پاکش در سرزمين خونبار شلمچه ماند تا شاهد مظلوميت مدافعان راستين اسلام و ايران باشد.
در روز دوم فروردين ماه سال 1344 در شهر «اشکنان» در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود. در هفت سالگي وارد دبستان شد و با شور و شوقي کودکانه به فراگيري علم و دانش پرداخت. در سالهاي پيروزي انقلاب، پا به پاي مردم مسلمان و روحانيت متعهد محل، در اجتماعات شرکت کرد و پس از انقلاب با حضور شبانهروزي در گروه مقاومت مسجد وليعصر (عج)، ارادت و اخلاص خود را به مولايش خميني کبير (ره) ابراز داشت.
با شروع جنگ تحميلي و باز شدن درهاي بهشت به روي جوانان، در سن هجده سالگي راهي جبهههاي جنگ گرديد. مشاهده اخلاص و ايمان جوانان تأثيري شگرف بر روحيهي وي نهاده بود. سرانجام در 27 آذرماه سال 1361 در سن 17 سالگي بال در بال ملائک، از مشهد عينخوش به معراج رفت.
روز سوم آذرماه سال 1348 در شهر قديمي «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد زاده گرديد. پدرش مکتبدار بود و به کودکان روخواني قرآن و نهجالبلاغه و مفاتيح الجنان تعليم ميداد. نزديکي با محفل قرآن تأثير شگرفي بر شخصيت وي نهاده بود، در 13 سالگي دستورات ديني را انجام ميداد و با صدايي دلنشين قرآن تلاوت ميکرد. تحصيلات ابتدايي را با موفقيت به پايان رساند و سپس همراه پدر به نگهداري درختان خرما و کشاورزي مشغول شد. در هفدهمين بهار زندگي درس و مشق را کنار گذاشت و پس از برداشت محصول، با شور و شوقي وصفناپذير عازم ميدانهاي نبرد شد. به مادرش فرموده بود:« اين چند سال قبل از سربازي را همهاش به جبهه ميروم تا زمان سربازي فرا رسد و بعد از آن نيز تمام دورهي سربازي را در جبهه ميمانم» سرانجام پس از دو ماه حضور در جزيرهي مجنون در تاريخ 30/5/65 در سن 17 سالگي جان بر سر پيمان نهاد و آبهاي جزيره را با خون خود، لالهگون ساخت.
عبدالله حيدري در روز دهم تيرماه سال 1337 در شهر «اشکنان» قدم به عرصهي حيات نهاد. در کودکي با اخلاق و تربيت اسلامي آشنا شد و تحصيلات ابتدايي را در دبستان اشکنان به اتمام رساند. با درکي صحيح از روابط ناسالم اجتماعي، در قيام ملت مسلمان ايران عليه نظام ستمشاهي شرکت کرد. پس از پيروزي انقلاب به عضويت بسيج و جهادسازندگي درآمد.با هجوم وحشيانهي دشمن به مرزهاي ميهن از اولين جواناني بود که به جبهه رفت. ده بار به ميدانهاي نبرد اعزام شد و در مناطق قصرشيرين و شلمچه حماسه آفريد. عشق به خدا و حضور مداوم در جبهه از وي مجاهدي نستوه و خستگي ناپذير ساخته بود. دوبار در عمليات کربلاي چهار و پنج از ناحيه شانه و سر مجروح شد ولي همچنان مقاوم و استوار به راه خود ادامه داد. سرانجام در حالي که مسئوليت يک دسته از گردان رزمي حضرت رسول (ص) جمعي لشگر المهدي (عج) را به عهده داشت، بر سر پيماني که با خداي خويش بسته بود در تاريخ 10/11/66 در سن 29 سالگي جان نثار دوست کرد و جاودانهي تاريخ شد.
حسن در روز ششم ارديبهشت ماه سال 1349 در شهر اشکنان ديده به جهان گشود و تحت سرپرستي پدر و مادري مؤمن و پرهيزگار تربيت يافت. در دوران پيروزي انقلاب، کودکي هشت ساله بود و همراه پدر در اجتماعات مذهبي و تظاهرات شرکت ميکرد. با تشکيل بسيج مستضعفان به آن نهاد مردمي پيوست و همدوش با بسيجيان اشکنان به تبليغ فرهنگ انقلاب و تأمين امنيت مردم پرداخت. در سال 1366 در حالي که تنها هفده بهار از عمر مبارکش ميگذشت، روح ناآرام و دل شيدايياش، او را به جلوهگاههاي عشق و عرفان کشاند. در تاريخ 25/10/66 در عمليات پيروزمند بيتالمقدس دو که در شمال سليمانيه انجام شد، قهرمانانه شرکت کرد. پس از شش روز نبرد با دشمن، در يک روز سرد زمستاني در حالي که سرگرم مبارزه با دشمن بود، در تاريخ 1/11/66 در سن 17 سالگي خون پاک و مطهرش بر خاک يخزدهي «ماووت» جاري شد و فتح و پيروزي را به رزمندگان اسلام بشارت داد.
در روز نهم بهمن ماه سال 1341 در شهر اشکنان از توابع شهر لامرد فرزندي به دنيا آمد که او را غلامحسين ناميدند. تحصيلات ابتدايي را در اشکنان با موفقيت پشت سر نهاد. سپس به دليل فقر و تنگدستي درس را رها کرد و به کارگري مشغول شد. در سال 1357 با گسترش دامنهي انقلاب به روستاها، همراه با ديگر جوانان در محافل انقلابي شرکت کرد. پس از آنکه درخت تناور انقلاب با نثار خون هزاران شهيد به بار نشست، از هيچ کوششي براي حفظ دستاوردهاي انقلاب دريغ ننمود و بيشتر اوقات خود را در پايگاه مقاومت بسيج گذراند. با شروع جنگ تحميلي، خدمت سربازي را در سپاه و در مناطق جنگي سپري کرد و چهار بار به عنوان رزمنده بسيجي در مناطق عملياتي جزيرهي مجنون، شرق بصره و شبهجزيرهي فاو، به پيکار با دشمن رفت. سرانجام در شلمچه، همچون پرندهاي سبکبال جهان خاکي را با همه زيبايي هايش در تاريخ 4/3/1367 در سن 26 سالگي وا نهاد و با رويي گشاده به سوي معشوق شتافت.
محمد سپاسدار در نهمين روز از مهرماه سال 1349 در شهر «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد استان فارس در خانوادهاي متوسط و مذهبي ديده به جهان گشود.
تحصيلات ابتدايي را در شهر اشکنان با موفقيت سپري کرد و تا کلاس اول راهنمايي به تحصيل ادامه داد. نوجواني مؤدب، مهربان و خوشاخلاق بود و همواره گلخند شادي بر لب داشت. 8 ساله بود که انقلاب اسلامي به رهبري بتشکن قرن حضرت امام خميني (ره) به پيروزي رسيد. پس از پيروزي انقلاب به عضويت پايگاه بسيج درآمد.
با ظاهر شدن زلال انسانيت و تحقق بندگي در سجادهاي به وسعت جبههها خود را به کانون عشق و ايثار سپرد و با کاروان راهيان نور رهسپار مناطق عملياتي گرديد و سرانجام در مقابله با حملهي دشمن، راه سرخ شهادت را برگزيد و در مشهد شلمچه در تاريخ 22/1/67 در سن 18 سالگي به خيل شهيدان پيوست.
روز سوم تيرماه سال 1341 در شهر «اشکنان» در خانوادهاي فقير و باايمان ديده به جهان گشود. کودکي را در دامان پدر و مادري مهربان سپري کرد و در هفتمين بهار زندگي راهي مدرسه شد.
دو سال بعد عفريت فقر و ناداري، دنياي شيرين آرزوهايش را آشفته کرد و ناچار با دبستان وداع نمود. در بهاران سال1357 باران فريادها، خاک قحطيزدهي ايران را گلستان کرد. حاجي بذر صدخوشهي اين خاک گوهرخيز بود که روييد و به گل نشست.
پس از پيروزي انقلاب در صفا و خلوص بسيجيان ذوب شد و در هنگام دفاع مقدس گام در گام خداجويان، رو به ميدانهاي نبرد نهاد. دوران سربازي را در جبهه گذراند و سپس به عنوان بسيجي در سرپلذهاب، نوسود، سومار، طلائيه، مجنون، فاو و شلمچه با دشمن پيکار کرد. سرانجام پس از ساليان طولاني عشقبازي در راه حق، قاف قلهي عشق را با پرواز عاشقانهاش درنورديد و در تاريخ 4/3/67 در سن 26 سالگي در منطقه شلمچه به خدا پيوست.
تولدش در روز اول مهرماه سال 1350 در شهر " اشکنان " به ثبت رسيد. در فضاي معنوي خانوادهاي اصيل و مذهبي باليد و درس عشق و سرافرازي را از مردم صميمي زادگاهش فرا گرفت. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در اشکنان با موفقيت به پايان رساند. در آستانهي ورود به دانشسراي مقدماتي بود که هجر گلهاي باغ و عروج کروبيان خاک، دل شيدايياش را روانهي جبهه کرد. يک ماه در آن سوي آبهاي اروند و در فضايي آکنده از بوي عطر والفجريان، به راز و نيازي عاشقانه با دلدار و جهادي قهرآميز با دشمن پرداخت. 14 روز به مرخصي آمد و دگرباره روانه جزايرمجنون شد. در دوازدهمين روز حضور، در تاريخ 30/5/1365 در سن 15 سالگي به وصال يار رسيد و جاودانه تاريخ شد.
علي در روز نوزدهم اسفندماه سال 1345 در شهر اشکنان در خانوادهاي عاشق اهلبيت عصمت و طهارت تولد يافت. فضاي مذهبي شهر و حضور در مجالس ديني سبب پايبندي وي به شعاير اسلامي شد. در جريان پيروزي انقلاب به صفوف متّحد مردم پيوست و در خلعسلاح پاسگاه ژاندارمري محل فعالانه شرکت کرد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش ادامه داد. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهادت مظلومانهي پسر عمويش "عيسي طلعتي"، او را بسيار متأثر کرد. اندکي بعد به خدمت مقدس سربازي رفت و در حالي که برادرش در جبهه شلمچه مشغول پيکار با دشمن بود، او نيز در فاو به جنگ با دشمن پرداخت. سرانجام پس از حماسه آفريني هاي فراوان، بر اثر بمباران شيميايي دشمن، در فاو در تاريخ 6/3/1367 در سن 22 سالگي شربت شهادت نوشيد و به جمع شهيدان پيوست.
حسن در روز سوم شهريورماه سال 1346 در شهر " اشکنان " از توابع شهرستان لامرد تولّد يافت. کودکي را در خانوادهاي باايمان سپري کرد و با اخلاق و تربيت اسلامي آشنا شد. نشانههاي معرفت از آغاز در وجود مستعدّش نمايان بود. طنين صوت دلنشين حسن که خطابهي حضرت زينب (س) را در کنايه به شاه ايران، از منبر مسجد اشکنان و در حضور جمع کثيري از مردم قراعت کرد، در خاطرهها باقي است.
تحصيلاتش را تا سال سوم دبيرستان ادامه داد و سپس به دليل ضرورت دفاع از کشور، وارد سپاهپاسداران شد. نبوغ هنري خود را در ايراد خطابههاي دلنشين، سرودن شعر، خوشنويسي و طراحي به نمايش گذاشت. آنگاه به هنرآفريني در صحنههاي نبرد پرداخت.
آخرين بار به عنوان بيسيمچي در عمليات والفجر 1 شرکت نمود و در تاريخ 22/1/1362 در سنّ 16 سالگي در منطقهي شرهاني چنان تا قلب دشمن پيش رفت که صداي بيسيمش براي هميشه قطع شد.
در سال 1379 پس از هفده سال، پلاک و پارههاي پيکرش را به زادگاهش آوردند و با تشييع کمنظير مردم در زادگاهش اشکنان به خاک سپرده شد.
آسمان نيلگون «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد در روز اول بهار سال 1349 خورشيدي شاهد تلألو ستارهاي درخشان بود، در زادروز ولادتش اولين نغمهاي که شنيد ترنم دلنواز اذان و اقامه بود. از محيط خانواده توشه صفا و صداقت گرفت و به راه نوجواني قدم گذارد.در سختترين شرايط زندگي به انجام واجبات ديني پايبند بود.
و ديگران را به رعايت مسايل انساني سفارش ميکرد. در طول جنگ تحميلي استکبار عليه انقلاب اسلامي و اعزام جوانان حزبالله به جبهههاي جنگ، پس از جلب رضايت خانواده با اشتياق فراوان به جبهه رفت.در حالي که وجود مبارکش لبريز از عشق به ذات حق بود، از مشهد جزيرهي مجنون در تاريخ 31/5/1365 در سن 16 سالگي به معراج رفت.
علي در روز ششم فروردين ماه سال 1342 در شهر اشکنان در خانوادهاي مذهبي ديده به جهان گشود. شش ساله بود که قدم به مدرسه نهاد و تا کلاس پنجم ادامهي تحصيل داد سپس به دليل فقر و محروميت درس را رها کرد و همراه پدر به کارگري پرداخت در سالهاي شکلگيري انقلاب اسلامي به درياي بيکران امت پيوست و فرياد عدالتخواهي سر داد .پس از پيروزي انقلاب به سپاه پاسداران پيوست در هنگامهي هجوم بيگانگان به ميهن اسلامي 9 ماه در ميدانهاي آتش و خون حماسه آفريد سپس براي مقابله با ضد انقلاب مسلح به کردستان رفت در حين پاکسازي منطقه به همراه 8 تن از همرزمانش در ساعت 4 بعد از ظهر روز 28/12/1363 در سن 21 سالگي در مهاباد به اسارت حزب منحلهي دموکرات در آمد هنوز چشمان منتظر دوستان به اميد بازگشت آن چابکسوار کرانههاي افق را نظاره ميکنند.
حيدر در روز دوم خردادماه سال 1349 در شهر «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد استان فارس در خانوادهاي فقير و مذهبي ديده به جهان هستي گشود. هشت ساله بود که با نسيم حياتبخش انقلاب اسلامي، جاني تازه گرفت و دوران رشد و شکوفايي خود را در فضاي پاک و معنوي انقلاب آغاز کرد. در سن 12 سالگي با جدايي پدر و مادر روبهرو شد. تحصيلاتش را تا سال دوم دبيرستان ادامه داد و خواندن قرآنکريم را در مدت سي و پنج روز فراگرفت.
در جنگتحميلي پدرش به شهادت رسيد. دو سال و نيم پس از شهادت پدر، سلاح افتادهي وي را برگرفت و از سنگر علم و دانش رهسپار ميدانهاي جهاد و شهادت شد.
ابتدا در شلمچه با دشمن جنگيد و بار دوم در هفتمين روز شهادت دوستش قاسم ضيايي، به جبهه رفت. سرانجام پس از عمليات کربلاي 5، در تاريخ 21/11/1365 در سن 16 سالگي در شلمچه به آرزوي ديرينهاش رسيد و شهد شهادت نوشيد.
محمد در روز اول مردادماه سال 1334 در خانوادهاي مذهبي در شهر «اشکنان» به دنيا آمد. در سن سه سالگي پدرش دار فاني را وداع گفت و تحت سرپرستي مادر، بزرگ شد.
به دليل فقر مالي از تحصيل در مدرسه محروم شد. ابتدا به کارگري و کشاورزي پرداخت و سپس راهي کشورهاي حوزهي خليجفارس شد، از خصوصيات بارز وي، سادگي و صداقت بود، قلبي به پاکي آينه داشت و هرگز نفاق و دورويي از او ديده نشد. در جريان پيروزي انقلاب، مشتاقانه به نداي ملکوتي حضرت امامخميني (ره) لبيک گفت و با شرکت در تظاهرات، به وظيفهي تاريخي خود جامهي عمل پوشاند.
پس از پيروزي، براي حفظ دستآوردهاي انقلاب، به عنوان جوانمرد با پاسگاه انتظامي اشکنان همکاري کرد و سپس وارد جهادسازندگي گرديد. هنگامي که استکبار جهاني آتش جنگي خانمانسوز را عليه انقلاب اسلامي برافروخت، عزيمت به جبهه را بر خدمت در جهادسازندگي ترجيح داد. در تاريخ 21/11/62 در محور دشتعباس به جهاد با دشمن پرداخت و در عمليات والفجر يک شرکت کرد. در تاريخ 24/11/1362 همراه با جمعي از دوستانش وارد تيپ المهدي (عج) شد. سرانجام در تاريخ 27/12/62 در محور طلاييه، پيکر مطهرش مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در راه هدف مقدسش در سن 28 سالگي به شهادت رسيد. دو سال و نيم بعد فرزندش حيدر بيرق افتادهاش را برگرفت و راهش را ادامه داد تا آنکه به پدر پيوست.
علي اکبر در روز ششم آبان ماه سال 1336 در خانوادهاي متدين متولد شد. ايام کودکي را در محيط آرام «اشکنان» در ميان مردمي خونگرم و صميمي با شادي و نشاط سپري کرد. به دليل فقر مالي موفق به درس خواندن نگرديد.
با طلوع آفتاب حياتبخش انقلاب اسلامي، خود را به درياي بيکران انقلاب سپرد و به پاسداري از دستآوردهاي بزرگ آن همت گمارد. هنگاميکه ديوسيرتان بعثي تجاوز وحشيانهي خود را به سرزمين خدايي ايران آغاز کردند، با درک مسئوليت مسلماني، رو به سوي ميدانهاي عزت و شرف نهاد.
روزهاي متمادي در باتلاقهاي بيپناه جزاير مجنون از تماميت ارضي کشور دفاع کرد. جذبهي عشق و حسرت ماندن از قافلهي نور، بار ديگر او را به جبهه کشاند. در اين سفر با حالتي روحاني گشوه چشمي به هشادت داشت و سيماي نورانياش از عروجي عاشقانه خبر ميداد. در تاريخ 21/11/1365 در سن 29 سالگي در عمليات کربلاي 5 منطقهي شلمچه هنگام استراحت در سنگر براثر اصابت گلوله توپ به شهادت رسيد.
روحش شاد و يادش پررهرو باد
[h=5]احمد در روز اول شهريورماه سال 1338 در شهر «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد فارس در خانوادهاي متوسط متولد شد. سالهاي شيرين کودکي را در دامن پدر و مادري دلسوز و مهربان گذراند و با آداب و اخلاق اسلامي تربيت يافت. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش به اتمام رساند.
سپس براي ادارهي امور زندگي به کار و تلاش مشغول شد. در جريان پيروزي انقلاب اسلامي، همگام با امت مسلمان ايران در شهر «اشکنان» با شعار مرگ بر شاه، فرياد رهايي سر داد. پس از پيروزي به نهاد مردمي سپاه پاسداران پيوست.
در جنگ ظالمانهي استکبار عليه نظام اسلامي به پيروي از پير خمين، عزم جهاد کرد. پنجاه ماه حضور عاشقانه در جايجاي مرزهاي ميهن اسلامي، گواه رشادت و ايثار آن پاسدار عارف است که براي حفظ استقلال کشور جان در طبق اخلاص نهاده بود.
پس از سالها حماسهآفريني در دفاع مقدس، سرانجام در ميعادگاه خونين شلمچه در تاريخ 25/2/1366 برات آزادي گرفت و به خيل عظيم شهيدان پيوست. [/h]
علي در روز هشتم شهريورماه سال 1344 در شهر «اشکنان» از توابع شهرستان لامرد در خانوادهاي باايمان ديده به جهان گشود. پس از اتمام تحصيلات ابتدايي و راهنمايي براي تحصيل در دورهي متوسطه راهي شهر لار شد. سال سوم متوسطه را در دبيرستان صحبتلاري و سال چهارم را در دبيرستان شهيد باقري شيراز ادامه داد.
در ايام پيروزي انقلاب اسلامي با شرکت در تظاهرات مردمي، خشم و انزجار خود را عليه نظام ستمشاني ابراز داشت و پس از پيروزي انقلاب عضو گروه مقاومت اشکنان شد. در طول جنگ تحميلي عراق عليه ايران همراه با خيل عظيم عاشقان به جبهه رفت و حدود ده ماه در جبهههاي غرب و جنوب کشور با اشغالگران جنگيد.
در مناطق عملياتي غرب مجروح شد؛ اما از جهاد با دشمن دست برنداشت. سرانجام در مرحلهي دوم عمليات کربلاي پنج در تاريخ 29/10/1365 از مشهد شلمچه به معراج رفت و در سن 21 سالگي در جوار رحمت حق مأوي گزيد.