شأن نزول آيه افك براي عايشه

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شأن نزول آيه افك براي عايشه

خداوند در سوره نور، آيه 11، به مسئله «افك» پرداخته و فرموده: «إنّ الذين جاءُو بالإفك عصبةٌ منكم لا تحسبوه شراً لكم بل هو خيرٌ لكم لكلّ امريءٍ منهم ما اكتسبت من الاثم و الّذي تولّي كبره منهم له عذابٌ عظيم»؛ مسلما كساني كه آن تهمت عظيم را عنوان كرده‌اند گروهي (توطئه‌گر) از شما بودند؛
امّا گمان نكنيد اين ماجرا براي شما بد است، بلكه خير شما در آن است؛ آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهي كه مرتكب شدند دارند؛ و از آنان كسي كه بخش مهم آن را برعهده داشت عذاب عظيمي براي اوست!»

آيه فوق اشاره به داستان «افك» دارد. «افك» در لغت به معناي مطلق دروغ آمده است. و در اصل به معناي؛ هر چيزي است كه از جهت اصليش منحرف شود.[1]

اهل سنت، مسئله افك را راجع به عايشه همسر پيامبر مي‌دانند، امّا شيعه آن را درباره «ماريه قبطيه» مادر ابراهيم، مي‌دانند (مقوقس پادشاه مصر، ماريه را به عنوان هديه براي رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرستاد) و هر دو شأن نزول خالي از اشكال نيست. قبل از نقد اين دو شأن نزول، لازم است هر دو روايت را نقل كنيم:

شأن نزول آيه افك براي عايشه:

در الدر المنثور از سندهاي گوناگون از عايشه روايت كرده است كه:
پيامبر در هر سفري در ميان همسران خود، قرعه مي‌انداخت و يكي را همراه خود به سفر مي‌برد. در يك مسافرتي، قرعه به نام من (عايشه) افتاد و آن سفر، سفر جنگ بوده است.

و به خاطر امر به حجاب مرا داخل هودجي سوار كردند و به همراه خود مي‌بردند. بعد از اتمام جنگ و برگشت به سوي مدينه، در نزديكي‌هاي مدينه منزل كرديم و من براي قضاي حاجت از لشكر خارج شدم و موقع برگشت متوجه گم شدن گلوبندم شدم، دوباره براي پيدا نمودن آن حركت كردم،

در آن هنگام منادي نداي كوچ داد. و مأمورين هودج من، به خيال اين كه من در داخل آن هستم؛‌ حركت كردند. من در اين ميان گلوبندم را پيدا كردم و زماني كه برگشتم، كاروان حركت كرده بود و همان جا نشستم تا برگردند ولي برنگشتند و خوابم برد.

از سوي ديگر «صفوان بن معطل سلمي و ذكراني» كه از عقب لشكر حركت مي‌كردند، هنگام صبح به آن جايي كه من خوابيده بودم، رسيدند و مرا سوار بر شتر نمودند تا به لشكرگاه رساندند. اين قضيه باعث شد عده‌اي مانند: عبدالله بن ابي ابن سلول، درباره من تهمت‌هايي بزنند. از روزي كه وارد مدينه شديم به مدت يك ماه مريض شدم.

و از اتهام‌هاي مردم خبر نداشتم و لطف و مهرباني پيامبر نسبت به من افزايش پيدا كرد. تا اين كه «ام مسطح» قضيه تهمت را براي من نقل كرد در آن هنگام مرضم شديدتر شده است. و به خانه پدر و مادرم رفته و اين قضيه را از آنها سؤال كردم،

مادرم گفت: كمتر زن زيبا با داشتن هوو، پيدا مي‌شود كه مردم پشت سرش حرفي نزنند. رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ با علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ و اسامه بن زيد، درباره همسرش مشورت كرد.

اسامه گفت: اي پيامبر! همسرت را داشته باش، كه ما جز خير سابقه‌اي از ايشان نداريم، امّا علي بن ابي طالب گفت: اي پيامبر! مگر قحطي زن است، علاوه بر آن اگر از كنيز او بپرسي تو را تصديق مي‌كند و كنيز عايشه به نام «بريره» آمده و گفت: من از او هيچ سابقة سوئي نديدم... .

پيامبر به بالاي منبر رفت و فرمود: كيست كه مرا از شر مردي (عبدالله بن ابي) برهاند كه شرش بر اهل بيت من رسيده است، به خدا سوگند من جز خير هيچ سابقه‌اي از همسرم ندارم. پس سعد بن معاذ انصاري برخواست وادعا كرد كه من او را از بين مي‌برم.
يك ماه بود بر پيامبر وحي نازل نمي‌شد و پيامبر به من فرمود: اگر تو از اين تهمت‌ها مبري هستي، خداوند در برائتت آيه‌اي مي‌فرستد و الا استغفار كنيد. من از خودم اطمينان داشتم كه خدا مرا تبرئه مي‌كند، ولي احتمال نمي‌دادم كه آيه‌اي براي من نازل شود، تا اين كه به پيامبر وحي نازل شد: «ان الذين جاؤا بالافك...» و خدا مرا تبرئه نمود.

در بعضي از روايات از طريق ديگر با كمي اختلاف بيان شده است براي مثال: عبدالله بن ابي را كه به همسر پيامبر تهمت زد دوبار حد زدند.[2]

نقد و بررسي روايت عايشه

1. روايات افك به اين نكته اشاره مي‌كنند كه:
1. پيامبر نسبت به عايشه سوء ظن داشته است در حالي كه حسن ظن به مؤمنين از لوازم ايمان است و رسول خدا سزاوارتر به آن است و سوء ظن داشتن به كسي، گناه است و با مقام نبوت وعصمت سازگاري ندارد.

2. افزون بر آن، پيامبر تحت تأثير شايعات افراد قرار گرفته است اين هم با مقام عصمت نمي‌سازد.

ب. اگر بنا باشد گناهاني چون زنا در خانواده رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ راه پيدا كند، مايه تنفر دلها از او مي‌شود و دعوت او لغو مي‌گردد و برخدا لازم است خاندان او را از چنين گناهي حفظ نمايد.

ج. آن چه از روايات استفاده مي‌شود اين است كه از روز اتفاق داستان افك تا خوردن تازيانه، حدود يك ماه طول كشيده است.

و با اين كه حكم قذف (تهمت زنا) در اسلام معلوم بوده، چرا رسول خدا اين حكم قذف را جاري نكرده است و منتظر وحي الهي بماند؟ در حالي كه آيات 16 گانه افك دلالت بر طهارت واقعي عايشه ندارد تا اين كه بگوييم اين آيات براي طهارت واقعي عايشه نازل شده است. افزون بر آن، در دنباله آيه مي‌فرمايد: آنها بايد در برابر اتهام خود چهارشاهد اقامه كنند در حالي كه شاهدي ندارند. اين آيه نشان از برائت ظاهري عايشه است نه واقعي.

د. در روايات آمده كه تهمت زنندگان: مانند مسطح، حسان، يكبار حد خوردند ولي عبدالله بن ابي دوبار حد خورده، اگر ملاك، تهمت زدن به همسر رسول الله بوده، چرا دوبار حد براي همه اجرا نشده است اين خود تناقض صريح در روايت است.[3]

2. شأن نزول «افك» براي ماريه

وقتي ابراهيم فرزند رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ وفات يافت، آن جناب بسيار ناراحت شد، ‌عايشه گفت: چقدر ناراحت هستي ابراهيم كه فرزند شما نبود، بلكه فرزند جريح بوده. در آن لحظه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حضرت علي ـ عليه السّلام ـ را براي قتل جريح فرستاد. حضرت علي با شمشير حركت كرد و جريح مردي قبطي بود كه در باغي زندگي مي‌كرد.

حضرت علي ـ عليه السّلام ـ در باغ را كوبيد و جريح به داخل باغ گريخت، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ از ديوار پريد و به دنبال او حركت كرد. جريح به بالاي درخت رفت وعلي نيز به بالاي درخت رفت و جريح خود را از بالاي درخت انداخت و عورتش نمايان شد و علي ديد كه او هيچ يك از آلت تناسلي مرد يا زن را ندارد. نزد رسول خدا برگشت و قضيه را تعريف نمود. پيامبر فرمود: الحمدلله، شكر خدايي را كه اين سوء را از ما اهل بيت برگردانيد.[4]

نقد و بررسي شأن نزول:

الف. داستان روايت با آيه «افك» و بعد از آن هيچ انطباقي ندارد، آيات افك به اين مطلب اشاره دارد كه جماعتي با هم دست داشته‌اند و داستان را اشاعه دادند تا رسول الله را رسوا كنند، آنها هيچ حرمتي را براي پيامبر رعايت نكردند. اين مطالب با داستان روايت در تناقض آشكار است.

ب. مقتضاي برائت ماريه اين است كه حد خدا را بر عايشه جاري كرده باشند، ‌در حالي كه جاري نكردند.

ج. آيات قرآن تهمت زنندگان را گروهي مي‌نامد ولي در اين روايت، يك نفر معرفي كرده اين با آيات قرآن سازگاري ندارد.[5]

با وجود اين نمي‌توان به اين دو شأن نزول اعتماد كرد و آيات بيانگر اين است كه، شخص بي‌گناهي را كه شخصيت مهمي هم داشت را در معرض اتهام قرار دادند و در جامعه پخش نمودند.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:

1. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج14.
2. طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج15.
3. زحيلي و هبه بي مصطفي، تفسير المنير، ج18.
4. قمي مشهدي، محمد بن محمد رضا، تفسير کنز الدقائق و بحرالغرائب، ج9.
5. طبرسي، فضل بن حسن، تفسير جوامع الجامع (مترجم)، ج4.

پی نوشتها :

[1] . مفردات راغب، ذيل ماده «افك».
[2] . به طور اختصار از: الحويزي العروي، نور الثقلين، قم، انتشارات اسماعيليان، ذيل آيه 11 سوره نور؛ و بحراني، تفسير البرهان، قم، انتشارات اسماعيليان، ذيل آيه فوق.
[3] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، قم، انتشارت بنياد فكري و علمي علامه، ذيل آيه؛ و مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الاسلاميه، ج 14، ص 390.
[4] . نور الثقلين و البرهان، همان.
[5] . تفسير نمونه و الميزان، همان.

به نام خدای مهربون
سلام
من ابتدا یه سری نقدهای دیگری که بر روایت اول شده را عرض میکنم:
1.اولا که این روایت تنها از خود عایشه نقل شده.
بنا بر نقلی در جنگ بنی المصطلق، ام سلمه نیز همراه پیامبر در سپاه اسلام حضور داشت. چطور از او که فردی پاکدامن و اهل فهم و انصاف بود نقل نشده؟ ثانیا در نقل های مختلفی که از عایشه گفته شده هرکدام ماجرای افک را مربوط به یک جنگی می دانند.
2.دراین نقل، پیامبر"ص" فردی شهوتران معرفی شده که در همه جنگها باید یکی از همسران خود را به همراه ببرد! درحالیکه این با عصمت پیامبر"ص" در تضاده.
3.نقل این ماجرا کاملا مغرضانه است و دقیقا مشخصه که دست تهمت به اهل بیت پیامبر"ص" در این ماجرا هست. مثل همین تهمتی که به حضرت علی"ع" زده شده.
4.بریره که کنیز عایشه هست در این جنگ همراه پیامبر"ص" و همسرش نبوده . پس چگونه پیامبر"ص" ایشان را برای شهادت راست و دروغ بودن ماجرا می آورند؟!(این تکه از ماجرا تو نقل شما آورده نشده)
5.موقعی که این حادثه نقل شده، نقل حدیث توسط خلفا ممنوع بود. و مغرضانه بودنش از همین جا مشخص میشه!
6. چطور ممکنه پیامبر اکرم"ص" اینقدر بی توجه باشن که همسرشان را در بیابان جابگذارند و اصلا متوجه نباشند؟!

به نام یگانه هستی بخش


القاء شبهه و ایجاد تردید در مبانی عقیدتی


یکی از اقدامات دشنمان به منظور تضعیف و ضربه زدن به مسلمانان ایجاد شبهه و تردید بود. منافقان برای القاء شبهه در مبانی اعتقادی مسلمانان و ایجاد انحرافات فکری، تا آنجا پیش رفتند که پایگاهی به نام «مسجد ضرار» بنا کردند.(سوره توبه،آیه107) و اگر پیک الهی، پیغمبر صلی الله علیه و آله را از این توطئه منافقان آگاه نمی‏ساخت، معلوم نبود چه انحرافات بزرگی از این ناحیه متوجه اسلام می‏گردید.



تضعیف شخصیت و قداست پیامبر اکرم(ص)


یکی از خیانت‏های منافقان در حق اسلام و مسلمانان، اقدام به تخریب شخصیت و قداست نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بوده، که به روش‏های گوناگون انجام گرفته است، حدیث افک نمونه ای از این اقدامات محسوب می شود.


در غروه بنی‏ مصطلق به یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت ناروایی داده شد که در کتاب‏های تاریخی به «حدیث افک» معروف است. در این که کدام یک از همسران حضرت صلی الله علیه و آله مورد اتهام قرار گرفته، و چه کسی این اتهام را وارد کرده است، بین مورخان اتفاق نظر نیست. اما آنچه که مورد تأیید قرآن کریم قرار گرفته؛ و جای تردیدی در آن نیست این است که نسبت ناروا از طرف همین مسلمان‏نماها - منافقان - که از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله محسوب می‏شدند و همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، صورت گرفته است. تا ازاین طریق شخصیت آن حضرت صلی الله علیه و آله را خدشه‏دار نمایند و حرمت و قداست او را بشکنند.


قرآن کریم می‏فرماید:
« إِنَّ الَّذِينَ جَاءُو بِالْافْكِ عُصْبَةٌ مِّنكمُ‏ْ لَا تحَْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيرٌْ لَّكمُ‏ْ لِكلُ‏ِّ امْرِىٍ مِّنهُْم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْاثْمِ وَ الَّذِى تَوَلىَ‏ كِبرَْهُ مِنهُْمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيم» ( سوره نور،آیه11).

مسلما کسانی که آن تهمت عظیم را عنوان کردند گروهی (متشکل و توطئه‏گر) از شما بودند؛ اما گمان نکنید این ماجرا برای شما بد است، بلکه خیر شما در آن است؛ آنها هر کدام سهم خود را از این گناهی که مرتکب شدند دارند؛ و از بین آنان، کسی که بخش مهم آن را برعهده داشت عذاب عظیمی برای اوست.


واژه" افك" (بر وزن فكر) بنا به گفته" راغب" به هر چيزى گفته مى‏شود كه از حالت اصلى و طبيعيش دگرگون شود، مثلا بادهاى مخالف را كه از مسير اصلى انحراف يافته" مؤتفكه" مى‏نامند، سپس به هر سخنى كه انحراف از حق پيدا كند و متمايل به خلاف واقع گردد، و از جمله دروغ و تهمت" افك" گفته مى‏شود.

مرحوم" طبرسى" در" مجمع البيان" معتقد است كه" افك" به هر دروغ ساده‏اى نمى‏گويند، بلكه دروغ بزرگى است كه مساله‏اى را از صورت اصليش دگرگون مى‏سازد، و بنا بر اين كلمه" افك" خود بيانگر اهميت اين حادثه و دروغ و تهمتى است كه در اين زمينه مطرح بود.



واژه" عصبه" (بر وزن غصه) در اصل از ماده" عصب" به معنى رشته‏هاى مخصوصى است كه عضلات انسان را به هم پيوند داده و مجموعه آن سلسله اعصاب نام دارد، سپس به جمعيتى كه با هم متحدند و پيوند و ارتباط و همكارى و همفكرى دارند" عصبه" گفته شده است، به كار رفتن اين واژه نشان مى‏دهد كه توطئه‏گران در داستان" افك" ارتباط نزديك و محكمى با هم داشته و شبكه منسجم و نيرومندى را براى توطئه تشكيل مى‏دادند.(تفسير نمونه، ج‏14، ص: 395).

:Gol::Gol:

به نام یگانه هستی بخش

[=&quot]سپس در دنبال اين آيه به دو نكته اشاره مى ‏كند: نخست اينكه مى‏گويد:

[=&quot]" اين هايى كه دست به چنين گناهى زدند، هر كدام سهم خود را از مسئوليت و مجازات آن خواهند داشت" (لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ مَا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ)
[=&quot]

[=&quot]اشاره به اينكه مسئوليت عظيم سردمداران و بنيانگذاران يك گناه هرگز مانع از مسئوليت ديگران نخواهد بود، بلكه هر كس به هر اندازه و به هر مقدار در يك توطئه سهيم و شريك باشد بار گناه آن را بر دوش مى‏كشد.


[=&quot]جمله دوم اينكه" كسى كه بخش عظيم اين گناه را از آنها بر عهده گرفت عذاب عظيم و دردناكى دارد" (وَ الَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظِيمٌ).

[=&quot]

[=&quot]مفسران گفته‏اند اين شخص" عبد اللَّه بن ابى سلول" بود كه سر سلسله" اصحاب افك" محسوب مى‏شد، بعضى ديگر نيز" مسطح بن اثاثه" و" حسان بن ثابت" را به عنوان مصداق اين سخن نام برده‏اند.( تفسير نمونه، ج‏14، ص: 397).

[=&quot]
علّامه جعفر مرتضى در كتاب «حديث الافك» مى‏فرمايد: شأن نزول آيه درباره‏ى ماريه‏ى قبطيه است. و اصل ماجرا تهمتى ناروا بود، زيرا مردى كه به همبستر شدن با ماريه متهم شده بود هيچ گونه آلت مردى نداشت، و اين زمانى روشن شد كه پيامبر اكرم (صلوات اللَّه عليه) حضرت على (عليه السلام) را براى تحقيق به سوى آن مرد فرستاد، او با ديدن على (عليه السلام) فرار كرد و بالاى درختى رفت. همين كه روى درخت، جان خود را در خطر ديد پايين آمد و در آن حال لباسش كنار رفت و بدنش نمايان شد و روشن شد كه او آلت مردى ندارد. على (عليه السلام) ماجرا را به پيامبر اكرم (صلوات اللَّه عليه) گفت و در اينجا بود كه اين آيه نازل شد و عايشه، حفصه و شيخين شرمنده شدند و پاكدامنى آن بانوى محترمه ثابت شد.(تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص: 581، تفسير نور، ج‏8، ص: 153).

[=&quot]
«إِنَّ الَّذِينَ جاؤُ بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ- كسانى كه آن دروغ بزرگ را ساخته‏اند گروهى از شمايند ...»

[=&quot]كسانى كه به همسر پيامبر تهمت زدند چه كسانى بودند؟

[=&quot]اين پرسشى است كه مهم نيست با بردن نام اشخاص بدان پاسخ گوييم، بلكه موضوع مهم براى ما طبيعت آن دار و دسته و هدف آنها از آن تهمت است.


[=&quot]هدف آن تهمت كاستن از كرامت و حيثيت پيامبر (ص) بوده است و آن دارو دسته كسانى بوده‏اند كه با يكديگر بند و بستى بر پايه مصالح مادّى داشته‏اند نه بر پايه ارزشها، و قرآن براى آن كه احتمال تصوّرى غلط پيرامون اين قضيّه را از اذهان مؤمنان بزدايد ايشان را مخاطب مى ‏سازد و مى‏گويد:

[=&quot] «لا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَكُمْ بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ- مپنداريد كه شما را در آن شرّى بود. نه، خير شما در آن بود ...»

[=&quot]زيرا سرانجام به زودى منتهى به خير خواهد شد، بدين اعتبار كه آزمايشى است براى جامعه مسلمان، و اگر مؤمنان بر اين قضيّه و امثال آن غلبه كنند و فايق آيند اجتماعشان جامعه‏اى با فضيلت و قادر بر پايدارى در برابر فشارها و مشكلات گوناگون خواهد بود.(تفسير هدايت، ج‏8، ص271).

:Gol::Gol:

موضوع قفل شده است