جمع بندی در مورد طی الارض، چشم برزخی و .. بیشتر اطلاعات بدید

تب‌های اولیه

47 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
در مورد طی الارض، چشم برزخی و .. بیشتر اطلاعات بدید

سلام
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد بصیر

user;399841 نوشت:
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

باسلام و عرض ادب
این امور، نیاز به تقوای خاص دارد و مختص به افراد خاصی نیست، هر کسی این تقوا را داشته باشد، و به آن مرحله برسد، خدا به او عنایت خواهد کرد.
اینطور نیست که کسی تقوا پیشه کند و از همه گناهان اجتناب ورزد ولی به او ندهند. البته گفتن بعضی از اذکار نیز بی تاثیر نیست، منتها این اذکار موقعی تاثیر دارد که تقوای نسبی بدست آمده باشد.
و البته لازم به ذکر است که این بدین معنا نیست که هر کس چشم برزخی داشت، آخرین مرحله عرفان رسیده است، بلکه این عنایتی است که خیلی از بندگان خدا شامل حالشان شده است و فقط محدود به انبیاء و اولیای خاص نیست.
در روایت هست که رسول خدا فرمودند: هیچ بنده ای خدا به مدت چهل روز خالصانه عبادت نکرد مگر این که چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری گشت.

َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعُ‏ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.(عیون اخبار الرضا، ج2، ص 24)

ینابیع الحکمه چه ربطی به طی الارض و چشم برزخی دارد؟!

بصیر;400126 نوشت:
البته گفتن بعضی از اذکار نیز بی تاثیر نیست

چه اذکاری؟

تقوا تا چه حد؟ یعنی گناه نکردن به 0 برسه؟ ممکنه؟
مقام عصمت چیه؟
باتشکر

user;399841 نوشت:
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

user;400309 نوشت:
چه اذکاری؟تقوا تا چه حد؟ یعنی گناه نکردن به 0 برسه؟ ممکنه؟
مقام عصمت چیه؟

سلام علیکم
اگر بخواهیم در باره ماهیت چشم برزخی از دیدگاه قرآن بحث کنیم شاید کامل‌ترین و جامع‌ترین به مقصود آیه 22 سوره ق باشد. قرآن می‌فرماید: لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ؛ تو در غلفت از این بودی پس ما پرده را برداشتیم و چشمانت تیزبین شد.
آما آن چه از روایات در مورد چگونگی بدست آوردن چشم برزخی به دست می‌آید، عمل به واجبات و ترک محرمات ، است.
اما اگر علاوه بر آن به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول موفق شویم به بیش از آن چه دیگران از جهت معنوی به آن دست یافته‌اند خواهیم رسید که از آن به چشم برزخی تعبیر می‌شود و با آن حقایق وقایع را فراتر از ظاهر آن می‌توان دید.
این مطلب در حدیث معروف «قرب النوافل» چنین بیان شده است : {عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله) قال الله: ما تحبب الی عبدی به شیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته؛
از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی‌تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می‌آید تا این که من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می‌باشم آن گاه که می‌شنود و بینایی او می‌باشم آن گاه که می‌بیند و زبان او می‌باشم آن گاه که سخن می‌گوید و دست او می‌باشم آن گاه که ضربه می‌زند و پای او می‌باشم آن گاه که راه می‌رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می‌کنم و اگر از من درخواست کند به او می‌دهم. }(ر.ک: المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352)
همانطور که از حدیث بالا بدست می آید، وقتی انسان گوش و چشم و دست خدا باشد، یعنی با چشم خدایی می بیند، با دست خدایی کار می کند، با گوش خدایی می شنود که از آن تعبیر به چشم و گوشِ برزخی می کنند.
مقدار و نوع دامنه‌ی دید برزخی بستگی به میزان معرفت و مقدار فاصله گرفتن انسان از عالم ماده و انقطاع از امور مادی و جسمانی و توجه او به عالم مجردات و حقایق دارد . مسلماً دیده باطن بین انبیا و اولیا از بقیه انسان‌ها نافذ تر و محدوده‌ی دید برزخ بین آن‌ها از سایر انسان‌ها وسیع‌تر و گسترده تر است و دیگران به میزان درجه‌ی شناخت و اطاعت آن‌ها از خداوند و پیروی آن‌ها از انبیا و اولیا و سعی و کوشش آن‌ها در راه بندگی حق از این دید برخوردارند .
چشم برزخی با چند توصیه باز نمی‌شود، بلکه این کار نیازمند تلاش پیگیر و مجاهده و جهاد مداوم با نفس است؛ چرا که نفس بعد از تزکیه شدن آمادگی درک حقایقی از عالم هستی را پیدا می‌کند.
پس در حقیقت دو توصیه می‌شود، یکی شناخت عمیق دین، همراه با عمل به دستورات آن، دوم پرهیز از انواع گناهان، در این صورت است که بصیرت الهی پیدا می‌کنید و چشم و گوش برزخی پدید می‌آید .
آیت‌الله مولوی قندهاری، می‌فرمودند: در سن جوانی به آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(استادِ آیت الله بهجت) عرضه داشتم: آقاجان! چه کنیم چشم برزخیمان باز شود؟
ایشان فرمودند: آسیّد محمّدحسن! من انتظار داشتم تو بگویی: چه کنم چشم قیامتی و اُخروی‌ام باز شود؟ این فقط با اخلاص است. اگر اخلاص باشد، در همین دنیا آن شعبه‌های نور کار خودش را انجام می‌دهد. کاری می‌کند که انسان به آن مقام والا و عالی می‌رسد.
منظور از مقام عصمت که سوال شد، یعنی به مرحله ای برسد که دیگر هیچ گناهی از او سر نزند.

صدور انقلاب;400226 نوشت:
ینابیع الحکمه چه ربطی به طی الارض و چشم برزخی دارد؟!

وقتی کسی چهل روز توانست گناه نکند، ینابیع الحکه بر زبانش جاری می شود. کسی که زبانش زبانِ الهی شد، چشم و گوشش هم الهی شده است. و آلودگی در او یافت نمی شود.

جناب بصیر بسیار متشکرم...

اگر لطفی کنید انواع عالم ها را همراه با روش خروج از عالم ها و طی کردنش بیان کنید ممنون میشم.
برای مثال من یه عالم رو میدونم که عالم ماده هست که میگن وقتی که خوردن، خوابیدن، شهوت و غضب کنترل بشه از این عالم خارج میشیم عالم های بعدی چیه و چطوری باید خارج بشیم؟
باتشکر

user;400999 نوشت:
اگر لطفی کنید انواع عالم ها را همراه با روش خروج از عالم ها و طی کردنش بیان کنید ممنون میشم.
برای مثال من یه عالم رو میدونم که عالم ماده هست که میگن وقتی که خوردن، خوابیدن، شهوت و غضب کنترل بشه از این عالم خارج میشیم عالم های بعدی چیه و چطوری باید خارج بشیم؟

تقسیم عوالم: حكما و عرفا معتقدند كه هستي و عالم، طبقات و مراتب چهار گانه اي دارد كه عبارتند از عالم ناسوت، عالم ملكوت، عالم جبروت و عالم لاهوت؛ البته سه عالم ابتدائي مربوط به جهان آفرينش هستند و آخري، مربوط به عالم آفريدگار است.

برای رسیدن به کمالات باید از این عالم هایی که گفتید گذشت؟
در مورد این عالم ها میشه بیشتر توضیح بدید؟
عالم ماده جزء این دسته نیست؟
باتشکر

user;401234 نوشت:
برای رسیدن به کمالات باید از این عالم هایی که گفتید گذشت؟
در مورد این عالم ها میشه بیشتر توضیح بدید؟
عالم ماده جزء این دسته نیست؟
باتشکر

باسلام و احترام
برای مطالعه بیشتر می توانید به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
http://www.askdin.com/thread21207.html

user;399841 نوشت:
سلام
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

با سلام

بعضي مسائل مفيد به حال انسان نيستند ! مثلا شما فكر ميكنيد اگر چشم برزخي داشتيد ميتوانستيد زندگي كنيد ؟!

بنابراين شما نبايد از اول طالب چنين كراماتي باشيد بلكه خداي منان اگر صلاح بداند مثل و يا بهترش را به شما عطا ميكند پس از الان رعايت واجبات وترك محرمات سپس ترك مكروهات و اتيان مستحبات و بقيه اش با رب الكريم !

چرا سيد بن طاوس رحمه الله اسم اعظم الله تعالي را به فرزندانش كه بسيار دوستشان داشت ياد نداد ؟!

بصیر;401514 نوشت:
باسلام و احترام
برای مطالعه بیشتر می توانید به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
عوالم ثلاثه چیست؟

علیک سلام متشکرم

بصیر;400676 نوشت:
کسی که زبانش زبانِ الهی شد، چشم و گوشش هم الهی شده است. و آلودگی در او یافت نمی شود.

آیا می توانید این ادعا را ثابت کنید؟
شاید کسی زبانش ینابیع الحکمه باشد ولی چشم و گوشش الهی نباشد. آیا مطمئنید زبان و چشم و گوش باهم تغییر می کنند؟

صدور انقلاب;410354 نوشت:
آیا می توانید این ادعا را ثابت کنید؟
شاید کسی زبانش ینابیع الحکمه باشد ولی چشم و گوشش الهی نباشد. آیا مطمئنید زبان و چشم و گوش باهم تغییر می کنند؟

سلام علیکم
بلی
هر زبانی که الهی باشد، لازم است که گوش هم الهی باشد. هرگوشی که الهی شده باشد، لازم است که زبان او هم الهی شده باشد. آیا می توان زبانی را الهی تلقی کرد، بدون این که گوش او الهی شده باشد؟ آیا می توان گوشی را الهی تلقی کرد در حالی که هنوز زبان او به گناه آلوده است؟ یا نباید الهی بودن را به عضوی از اعضاء به کار برد، یا این که همه اعضاء و جوارح آدمی الهی باشد.
کسی که با عضوی از اعضای خود گناه می کند ولو اعضای دیگر هنوز فرصت گناه را پیدا نکرده، این شخص، اصلا نمی توان الهی شدن را به هیچ عضوی از اعضای او خطاب کرد. کسی را الهی گویند که عاری از مطلق گناه باشد.
آیا می توان حضرت علی را اذن الله خواند ولی عین الله نخواند؟ آیا می توان ایشان را لسان الله خواند ولی اذن الله نخواند؟
حدیث شریف ینابیع الحکمه، میفرماید، کسی که چهل روز گناه نکند، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می کند.
چهل روز، یعنی هیچ گناهی نکند چه گناه چشم، چه گناه زبان، چه گناه گوش. بعد میفرماید زبانش الهی می شود. لازمه این سخن این است که کسی می تواند زبانش الهی بشود که هیچ گناهی نکرده باشد، یعنی گوش او هم الهی شده باشد و گناهی نکرده باشد، چشم او هم گناهی نکرده باشد و الهی شده باشد، نه این که فقط زبانش گناه نکرده باشد تا چشمه های حکمت از قلبش فقط بر زبان جاری شود.
موفق و موید باشید.

user;399841 نوشت:
سلام
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

برای رسیدن به این درجه که بخواهید چشم برزخی داشته و طی الارض داشته باشید باید آن قدر با ریاضات نفسانیه ومجاهدات علمیه وعملیه بر روح خود اثر بگذارید که جنبه ی ملکوتی شما بر جنبه ملکی شما غلبه کند.
یکی از بزرگان میفرمود که برای رسیدن به طی الارض باید به اندازه وزن خودتان برای اباعبدالله الحسین علیه السلام اشک بریزید .
در مجموع باید ارتباط خودتان را با اهل بیت قوی بکنید و به زیارات معصومین علیهم السلام مداومت داشته باشید .
شیخ جعفر مجتهدی رحمه الله علیه که همه ی این مقامات را داشت واین ها از کمترین چیزهایی بود که او داشت توصیه میکرد به اطرافیانش که مداومت کنند به خواندن زیارت عاشورا ،آل یس و زیارت جامعه کبیره .
شما جناب userاگر میخواهید که به این مقامات برسید بهترین راه و آسان ترین را این است با اولیاء خدا که این مقامات را دارا هستند ارتباط بر قرار کنید و یکی از آن ها را به عنوان استاد اخلاق انتخاب کنید تا شما را راهنمایی کند . البته بنده حقیر دو سه نفری را میشناسم که طی الارض وچشم برزخی دارند ولی مجاز به ذکر نام آنها نیستم ولی اگر طالب باشید قطعا آن ها را پیدا خواهید کرد زیرا جوینده چیزی به آن یا قسمتی از آن خواهد رسید

بصیر;411083 نوشت:
سلام علیکم

سلام علیکم و رحمة الله

نقل قول:
هر زبانی که الهی باشد، لازم است که گوش هم الهی باشد. هرگوشی که الهی شده باشد، لازم است که زبان او هم الهی شده باشد.
ح
اینکه باز هم ادعا است. ما از شما اثبات خواستیم نه ادعا
نقل قول:

آیا می توان زبانی را الهی تلقی کرد، بدون این که گوش او الهی شده باشد؟

بله. چرا نمیشود؟
نقل قول:

آیا می توان گوشی را الهی تلقی کرد در حالی که هنوز زبان او به گناه آلوده است؟

بله
نقل قول:

یا نباید الهی بودن را به عضوی از اعضاء به کار برد، یا این که همه اعضاء و جوارح آدمی الهی باشد.

شاید آری شاید خیر. نیاز به دلیل است.
نقل قول:

کسی که با عضوی از اعضای خود گناه می کند ولو اعضای دیگر هنوز فرصت گناه را پیدا نکرده، این شخص، اصلا نمی توان الهی شدن را به هیچ عضوی از اعضای او خطاب کرد.

این بازهم ادعا است. دلیل شما چیست؟

نقل قول:
کسی را الهی گویند که عاری از مطلق گناه باشد.

نسبی هم می تواند باشد. اگر مطلق باشد که فقط معصومین الهی میشوند. مومن غیرمعصوم هم میتواند الهی باشد.
نقل قول:

آیا می توان حضرت علی را اذن الله خواند ولی عین الله نخواند؟

ایشان را خیر چون معصوم هستند ولی بحث در مورد ایشان نبود. لطفا موضوع را عوض نکنید و دقیقا به سوال بنده جواب دهید.

نقل قول:
آیا می توان ایشان را لسان الله خواند ولی اذن الله نخواند؟

ایشان را خیر ولی بحث در مورد غیرمعصوم است.

نقل قول:
حدیث شریف ینابیع الحکمه، میفرماید، کسی که چهل روز گناه نکند، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می کند.

درست است. این که صورت مسئله است.
نقل قول:

چهل روز، یعنی هیچ گناهی نکند چه گناه چشم، چه گناه زبان، چه گناه گوش.

درست است.
نقل قول:

بعد میفرماید زبانش الهی می شود

البته این را نگفته. گفته چشمه های حکمت از قلبش به زبانش جاری میشود. شاید بشود این دو را معادل هم دانست.
نقل قول:

لازمه این سخن این است که کسی می تواند زبانش الهی بشود که هیچ گناهی نکرده باشد

در 40 روز قبل بله. البته اگر لازمه اخلاص گناه نکردن باشد.
نقل قول:

یعنی گوش او هم الهی شده باشد و گناهی نکرده باشد

کسی که 40 روز اخلاص داشته باشد گوشش هم گناه نکرده ولی معلوم نیست هر گوشی که گناه نکند الهی بشود. اصلا الهی شده یعنی چی؟ اگر الهی یعنی خالص یا گناه نکردن که این بدیهی است. کسی که 40 روز خالص باشد خالص است. کسی که 40 روز گناه نکند گناه نکرده است. خوب این که بدیهی است. آیا الهی معنای خاصی دارد؟ جاری شدن چشمه های جکمت بر زبان یک نتیجه خاص اخلاص 40 روزه است. ولی گوش الهی اصلا یعنی چی؟ یعنی در گوشش چه اتفاقی می افتد؟
در مورد زبان فهمیدیم که حکمت بر زبانش جاری میشود یعنی حرفهای حکیمانه میزند. ولی گوش الهی مثلا چه خاصیتی دارد؟
لطفا "گوش الهی" و "چشم الهی" را دقیقا و با بیان خاصیت آن تعریف نمائید. همانطور که در مورد زبان به طور مشخص گفته اند که حرفهای حکیمانه بر آن جاری میشود.
این عبارتها مبهم است.

صدور انقلاب;411258 نوشت:
نسبی هم می تواند باشد. اگر مطلق باشد که فقط معصومین الهی میشوند. مومن غیرمعصوم هم میتواند الهی باشد.

سلام علیکم
این که فقط ادعاست.
منظور از مطلق، یعنی اهل هیچ گناهی نباشد، نه این که اصلا گناهی از او سر نزده باشد ولو سهوا. منظور بنده این بود.
مطلب بعدی این که ظاهرا بحث شما سرِ معنای «الهی شدن» است. بنده منظورم را عرض کردم. و بر طبق آن توضییح دادم. لازم است شما نیز بفرمایید از الهی بودن یا الهی شدن، چه فهمیده اید، تا بنده متوجه سوالتان بشوم.
این طور که بنده می فهمم یا به نظر شما ادعا دارم، این است که الهی شدن، یعنی مورد تایید خدا واقع شدن، محبوب خود شدن، رضایت خدا را جلب کردن. با توجه به این معنا، تا کسی همه ی اعضایش از گناه عاری نشود، حتی به زبان و هیچ یک از اعضایش نمی توان الهی بودن را خطاب کرد.
شاید منظورشما از الهی شدن، این باشد که مثلا گوشش صداهایی را می شنود که دیگران نمی شنوند، زبانش حکمتهایی را می گوید که دیگران نمی گویند، چشمش چیزهایی را می بیند که همه ی مردم نمی بینند؛ که این به نظر بنده، معنای خاص از الهی شدن خواهد بود.

صدور انقلاب;411258 نوشت:
در مورد زبان فهمیدیم که حکمت بر زبانش جاری میشود یعنی حرفهای حکیمانه میزند. ولی گوش الهی مثلا چه خاصیتی دارد؟
لطفا "گوش الهی" و "چشم الهی" را دقیقا و با بیان خاصیت آن تعریف نمائید. همانطور که در مورد زبان به طور مشخص گفته اند که حرفهای حکیمانه بر آن جاری میشود.
این عبارتها مبهم است.

کمی دقت بفرمایید عبارتها واضح است. قرار نیست که الهی بودن را به این معنا بگیریم که باید اتفاقی در اعضا و جوارح بیفتد. الهی بودن یعنی خدا پسندانه شدن. این واژه از اصطلاحاتی است که در عرف مردم شنیده می شود و واژه ای روایی نیست که بخواهیم از کتاب لغت یا لسان دین معنای آن را استفاده کنیم. این معنا، از عرف فهمیده می شود و آنچه که بنده می فهمم، همان بود که عرض شد وب بیش از این هم ضرورتی ندارد سرآن بحث شود.
در هر صورت بحث بر سر این بود که نمی شود کسی صاحب مقامات معنوی بشود، مثل چشم برزخی، گوش برزخی، زبان برزخی، و غیره، اما اهل گناه و معصیت هم باشد، از اعضاء و جوارح او گناهی سر بزند.
اما این که چطور می شود کسی گوشش بعضی صداها را می شنود یا به عبارتی گوش برزخی می شود، یا چشمش برزخی می شود ولی سایر اعضایش نمی شود یا فقط گوشش بعضی صداها می شوند ولی مثلا چشمش نمی بیند، این مطلبی است که باید در مورد آن مطالعه و بررسی کرد. و به این رسید که آیا اصلا می شود کسی قدرت برزخی به او می دهند، همه اعضا برزخی می شود یا برخی از اعضای او؟

سلام لطفا این بحث را ادامه بدهید
منم دوست دارم در این زمینه اطلاعات بدست بیارم

بصیر;411594 نوشت:
اما این که چطور می شود کسی گوشش بعضی صداها را می شنود یا به عبارتی گوش برزخی می شود، یا چشمش برزخی می شود ولی سایر اعضایش نمی شود یا فقط گوشش بعضی صداها می شوند ولی مثلا چشمش نمی بیند، این مطلبی است که باید در مورد آن مطالعه و بررسی کرد. و به این رسید که آیا اصلا می شود کسی قدرت برزخی به او می دهند، همه اعضا برزخی می شود یا برخی از اعضای او؟

سلام و عرض ادب.

گوش و چشم تغییری نمیکنند که به تبع آن دامنه گیرائی فرکانسهایشان وسعت یابد.

بلکه اطلاعات مورد نیاز از طریقی دیگر بجز اعصاب بینائی و شنوائی، به قسمتهای تحلیلگر مغز در این دو حوزه منتقل میشود.

موفق باشید.

user;399841 نوشت:
سلام
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

[=times new roman]سلام
سئوال شما دوجنبه دارد یکی اینکه چشم برزخی و طی الارض چیست و چگونه بدست میاید و دیگر اینکه من میخواهم انرا داشته باشم در مورد اول بسیار داد سخن داده شده و نیازی به توضیح بیشتر نیست اما در مورد دوم کسی که هنوز من است هرگز به اینها نمیرسد بقول خواجه شیراز

[=times new roman]مـیـان عـاشـق و مـعـشـوق هـیچ حائل نیست ---- تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز


[=times new roman] ویا

[=times new roman]تـو بـنـدگـی چـو گـدایـان بـه شرط مزد مکن ---- کــه دوســت خـود روش بـنـده پـروری دانـد

کسی را میشناسید که چشم برزخی داشته باشه؟
راهنمایی کنید

سلام.
من بحث فلسفی و عرفانی و ... بلد نیستم. اگه اجازه بدین به زبون خودم سوالام رو بپرسم.
ما هایی که الان چشم برزخی نداریم یا طی الارض نمی کنیم یا ... یعنی یه جای کارمون می لنگه؟ برای این لنگش ( : دی ) باید تو اون دنیا جواب هم پس بدیم؟ یعنی دچار عذاب میشیم؟
همیشه برام این سوال بوده چرا اکثر یا شاید همه کسایی که به این کرامات رسیدن کسایی بودن که درس دین و اخلاق و ... رو خوندن؟ گناه کسایی که تو رشته های دیگه مشغول به تحصیل هستن چیه؟
مگه خدا نگفته به هر کس به اندازه وسعش تکلیف کردم. یکی شاید تا جایی که میتونه از گناه دوری میکنه شاید هم گاهی از روی ناتوانی یا به هر دلیل مرتکب گناه میشه ولی سعیش رو میکنه که آلوده نشه. این شخص مستحق این کرامات نیست؟
البته قصدم از این سوالات نعوذ بالله تعیین تکلیف برای خدا نیست.
در پناه حق
موفق و مید باشید.

felfely;415320 نوشت:
سلام.
من بحث فلسفی و عرفانی و ... بلد نیستم. اگه اجازه بدین به زبون خودم سوالام رو بپرسم.
ما هایی که الان چشم برزخی نداریم یا طی الارض نمی کنیم یا ... یعنی یه جای کارمون می لنگه؟ برای این لنگش ( : دی ) باید تو اون دنیا جواب هم پس بدیم؟ یعنی دچار عذاب میشیم؟
همیشه برام این سوال بوده چرا اکثر یا شاید همه کسایی که به این کرامات رسیدن کسایی بودن که درس دین و اخلاق و ... رو خوندن؟ گناه کسایی که تو رشته های دیگه مشغول به تحصیل هستن چیه؟
مگه خدا نگفته به هر کس به اندازه وسعش تکلیف کردم. یکی شاید تا جایی که میتونه از گناه دوری میکنه شاید هم گاهی از روی ناتوانی یا به هر دلیل مرتکب گناه میشه ولی سعیش رو میکنه که آلوده نشه. این شخص مستحق این کرامات نیست؟
البته قصدم از این سوالات نعوذ بالله تعیین تکلیف برای خدا نیست.
در پناه حق
موفق و مید باشید.

سلام

در مشهد مقدس مقبره ای هست به نام پیر پالان دوز نقل میکنند که ایشان در مشهد به حرفه پالان دوزی اشتغال داشته و زندگی را به سختی میگذرانیده روزی شخصی که دارای کراماتی بوده بر او وارد میشود سلام گفته و مینشیند و در حالی که او مشغول به کار بوده دستی به مشتی او میکشد و انرا مبدل به طلا میکند ناگهان پیر متوجه میشود و به او اعتراض میکند که چرا چنین کردی حال من با چه چیزی به کار خود ادامه دهم زود انرا به حال اول برگردان و ان شخص از این کار عاجز میماند سپس پیر انرا به حال اول برگردانده به او میگوید اولین شرط رسیدن به کرامت عالیه دور ماندن از تعلقات دنیوی است .

felfely;415320 نوشت:
سلام.
من بحث فلسفی و عرفانی و ... بلد نیستم. اگه اجازه بدین به زبون خودم سوالام رو بپرسم.
ما هایی که الان چشم برزخی نداریم یا طی الارض نمی کنیم یا ... یعنی یه جای کارمون می لنگه؟ برای این لنگش ( : دی ) باید تو اون دنیا جواب هم پس بدیم؟ یعنی دچار عذاب میشیم؟
همیشه برام این سوال بوده چرا اکثر یا شاید همه کسایی که به این کرامات رسیدن کسایی بودن که درس دین و اخلاق و ... رو خوندن؟ گناه کسایی که تو رشته های دیگه مشغول به تحصیل هستن چیه؟
مگه خدا نگفته به هر کس به اندازه وسعش تکلیف کردم. یکی شاید تا جایی که میتونه از گناه دوری میکنه شاید هم گاهی از روی ناتوانی یا به هر دلیل مرتکب گناه میشه ولی سعیش رو میکنه که آلوده نشه. این شخص مستحق این کرامات نیست؟
البته قصدم از این سوالات نعوذ بالله تعیین تکلیف برای خدا نیست.
در پناه حق
موفق و مید باشید.

باسلام واحترام
چشم برزخی پیداکردن، و قدرتهای ماوری بدست آوردن، اینها از کرامات اولیای الهی است، و کسی که به این کرامات رسیده، به این معنا نیست که فقط او اهل نجات است و به این معنا نیست که همه باید به این درجه برسند. بلکه این صرفاً کرامتی است که بر اثر بعضی عوامل، عائد اولیای خدا می شود و برای این که ما اهل نجاب بشویم کافی است که به اوامر الهی گوش فرا دهیم و از نواهی او اجتناب کنیم. به عبارتی انجام واجبات و ترک محرمات. همین امر، مقدمه ای است برای رسیدن به کرامات.

بصیر;411594 نوشت:
سلام علیکم
این که فقط ادعاست.

اینکه مومن 10 درجه دارد یعنی چی؟ درجه یعنی همین مراتب الهی شدن.
نقل قول:

الهی شدن، یعنی مورد تایید خدا واقع شدن، محبوب خود شدن، رضایت خدا را جلب کردن. با توجه به این معنا، تا کسی همه ی اعضایش از گناه عاری نشود، حتی به زبان و هیچ یک از اعضایش نمی توان الهی بودن را خطاب کرد.
شاید منظورشما از الهی شدن، این باشد که مثلا گوشش صداهایی را می شنود که دیگران نمی شنوند، زبانش حکمتهایی را می گوید که دیگران نمی گویند، چشمش چیزهایی را می بیند که همه ی مردم نمی بینند؛ که این به نظر بنده، معنای خاص از الهی شدن خواهد بود.

اولا چه لزومی دارد ما عبارا جدید خارج از دین جعل کنیم؟ این کار باعث پیچیده شدن دین میشود. چرا دین ساده را با کلمات جدید که از خودمان در میاریم پیچیده کنیم؟
دوما یک فرد با ترک حتی یک گناه میتوان محبوب و مورد رضای خدا بشود. یعنی قبل از عاری شدن تمام اعضا هم میتوان مورد رضا و محبوب خدا شد. مراتب دارد.
بنده هیچ منظوری از "الهی شدن ندارم" چون اصلا نمیدانم دقیقا یعنی چی؟ تنها ثقلین صلاحیت دارند که عبارت جدید در دین ایجاد کنند.

نقل قول:

در هر صورت بحث بر سر این بود که نمی شود کسی صاحب مقامات معنوی بشود، مثل چشم برزخی، گوش برزخی، زبان برزخی، و غیره، اما اهل گناه و معصیت هم باشد، از اعضاء و جوارح او گناهی سر بزند.
اما این که چطور می شود کسی گوشش بعضی صداها را می شنود یا به عبارتی گوش برزخی می شود، یا چشمش برزخی می شود ولی سایر اعضایش نمی شود یا فقط گوشش بعضی صداها می شوند ولی مثلا چشمش نمی بیند، این مطلبی است که باید در مورد آن مطالعه و بررسی کرد. و به این رسید که آیا اصلا می شود کسی قدرت برزخی به او می دهند، همه اعضا برزخی می شود یا برخی از اعضای او؟

اولا چشم برزخی و دیگر کرامات را هم خدا میتواند بدهد و هم شیطان.
ثانیا جدای از بحث بر سر کلمات. اختلاف نظر اصلی بنده با شما این است که اگر کسی بطور نسبی هم به قول شما الهی شود به همان نسبت مورد توجه قرار میگیرد. و لازم نیست که حتما بطور کامل الهی شود.
یعنی همانطور که در روایت گفته شده مومن ده درجه دارد با رسیدن به هر درجه خداوند عنایانی میکند و چه بسا که شخص هنوز مشکلاتی دارد و هنوز گناهانی دارد ولی به دلیل تلاشهای قبلی و رسیدن به درجات پایین تر مشمول عنایات یا کراماتی شود.
در ضمن گناه هم برای هر کسی فرق دارد. حسنات الابرار سیئات المقربین. برای یک شخص با درجه بالا شاید یک کاری گناه حساب شود که برای یک شخص درجه پایین آن کار گناه نباشد. مثلا برای انبیا ترک اولی شاید برای آنها در حد گناه محسوب شود. البته نه گناه فقهی.
به هر حال شما مسئله را مطلق و صفر و یکی میبینید و میگویید تمام اعضا باید مورد رضایت خدا باشد تا آدم مورد عنایت و کرامات قرار گیرد. ولی بنده میگویم بطور نسبی هم ممکن است که کسی با تلاش برخی اعضا را مورد رضایت خدا کند (مثلا فقط جشمش را از نگاه حرام پاک کند ولی شاید هنوز گرفتار برخی گناهان زبان باشد) به همان نسبت هم مورد عنایت و چه بسا کرامت قرار گیرد.
کرامت هم فقط طی الارض و چشم برزخی نیست. شاید عنایتی که به یک شخص بشود این باشد که شبها یک فرشته او را برای نماز شب بیدار کند که فقط صدای فرشته را بشنود. یا خوابهایی مخصوص ببیند که در آن خوابها پیامهایی حاوی هدایت خاص به او بشود. مثلا یک روز که گناهی کرده شب در خواب ببیند که در حال سقوط از یک کوه است. یا در اثر رعایت تقوا (هرچند در بعضی اعضا و بصورت نسبی) مشمول "یرزقه من حیث لایحتسب" بشود و از راه های غیرمنتظره درآمدهای زیادی به او برسد.

منظور کلی بنده این است که به جای صفر و یکی نگاه کردن باید بصورت مراتبی و نسبی و درجه ای به قضیه نگاه کرد. مثل پله های یک نردبان.

یکی از راه های رسیدن به طی الارض خواندن هر روزهزار مرتبه سوره "قل هوالله احد" و اهدای ثواب آن به حضرت امیرالومنین علی علیه السلام است.

در روایتی آمده است که هر که هزار مرتبه سوره قل هوالله احد را بخواند بهتر است برای او از این که با هزار اسب در راه خدا جهاد بکند

felfely;415320 نوشت:
یعنی یه جای کارمون می لنگه؟

خیلی وقتها اشکال از مال انسان و عدم تقوا درمسایل جنسی است. معمولا افراد از نوجوانی آلوده مسایل جنسی می شوند (حتی تفکرات هم حساب می شود) و حتی زبانی هم توبه نمی کنند. بعدش هم که پولی را که در می آورند حداقل با دادن زکات پاک نمی کنند.

از همه مهمتر از خدا نمی خواهند هدایتشان کند. دعاها اکثرا محدود به به دست آوردن پول و خانه و همسر دلخواه و ... است.

در مورد طی الارض به تفکرات نسبیت انیشتن هم می توانید مراجعه کنید ! خیلی از دانشمندان به دنبال راههای علمی و عملی این قضیه بوده و هستند ولی ظاهرا خیلی فراتر از توان کنونی بشری است. اما از لحاظ نظری یه جورایی اثبات شده است.

صدور انقلاب;417605 نوشت:
اینکه مومن 10 درجه دارد یعنی چی؟ درجه یعنی همین مراتب الهی شدن.

سلام
ای عزیز
جایی برای این نیست که سائر مطالب شما را در پست 25 مجددا بیاورم. ظاهرا همه ی حرف شما بر سر همین مراتب و مراحل است. بنده هم قبول دارم، اما آنچه که بنده از آیات و روایات می فهمم این است که حتی اولین درجه از ایمان هم، اگر بخواهند به او کرامت و مقام معنوی تعلق بگیرد، لازم است از مطلق گناهان اجتناب شود.
چطور می شود کسی زبانش دروغگو نباشد ولی درعین حال زناکار باشد، بعد خدا پاداش راستگو بودنش را مثلا و به قول شما، در عالم رویا، الهاماتی الهی عنایت کند یا شبها فرشته ای بیاید و او را برای نماز شب بلند کند. یا مثل این می ماند که کسی وضو نگرفته و به نماز بایستد و خیلی هم با اخلاص و توجه خدا را بخواند، بعد به خدا بگوید خدایا درست است که من وضو ندارم اما اثرا ین اخلاصم باید یک مقام معنوی به من عنایت کنی، بالاخره حضور قلب و توجه که پیدا کردم. دستورات دین به هم متصل است و مانند یک رشته می ماند و باید این زنجیره کامل شود، اگر گوشه ای از کار بلنگد، نتیجه ی مطلوب حاصل نخوهد شد.
هرچه درجه و ایمان بالاتر رود، عنایات بیشتری از جانب خداوند خواهد رسید و در اینصورت گفته ی شما هم درست خواهد شد که فرمودید: ایمان افراد نسبی است و درجه دارد و متناسب با ایمان افراد، مقامات عائد می شود.

بسم الله الرحمن الرحیم

عده ای فکر می کنند که فردی که به چشم برزخی دست یافت هر گاه خواست قادر به استفاده از آن است ، در حالیکه اینطور نیست چشم برزخی به اذن فرد نیست و حتی وقتی که مایل به استفاده از آن نیستید چشم برزخی باز می ماند.
در ضمن داشتن چشم برزخی واقعا دل محکم و استواری می خواهد ، خیلی ها بودند که پرده ها از جلوی روی شان برداشته شد موفق به دیدن عالم برزخ شدند و نهایتا به جنونشان منجر شد چون با باز شدن چشم برزخی فرد قادر به رویت اجنه نیز میشود.

چشم برزخی و طیر الارض و تمامی امثال اینا در برابر آنچه در قلب داریم هیچند...اگر بدرجه ای برسی که خالق خود را در قلب خود جا بدی...مهم اینه...اگه اینو تونستی...خالصانه بخاطر خودش فقط الله رو در قلبت داشته باشی..تمام عالم و عجایبش رو داری

بسم الله الرحمن الرحیم
طی الارض ، چشم برزخی و مکاشفات و کرامات دیگر از راه تقرب به خدا رعایت تقوا ، تزکیه ی نفس بدست می آید.
یکی از راه های تزکیه ی
نفس و تقرب به خدا استفاده ی از اذکار و ادعیه است که بسیاری از علما در این رابطه بیاناتی را به شاگردان خود فرموده اند.
مرحوم آیت الله کشمیری (ره) در این رابطه فرموده اند:

*هر روز خواندن 1000 قل هو الله باعث تقرّب می شود. خیلی مؤثر است.

*ذکر را با طرب باید گفت نه با کسالت.

*ذکر قلبی توجه و اثرش بیشتر از ذکر لفظی است.

*ذکر را با اخلاص گفتن مؤثّرتر است تا با قواعد انسان بخواهد موکّلی را بیابد.

*اذکاری که تعدادش بسیار است، در زمانی شروع شود که قمر زائدالنور باشد. مانند شبهای نیمه ی ماه.

*شروع ذکر از اذان صبح به بعد برای کسانی که ابتدای کارشان در سلوک است بهتر می باشد.

*تأثیر اذکار طبق روایات تا یک سال مثمر ثمر خواهد بود.

*هیچوقت مزاحم اهل ذکر نشوید ولو در دین و مذهب و طریقت دیگری باشند چون خداجویان همگی محترمند.

*ذکر هو الحی برای تقویت روح و قلب خوب است.

*با مداومت بر سوره ی توحید یقین انسان زیاد می شود.

*اذکاری که تعدادش بسیار است، در زمانی شروع شود که قمر زائدالنور باشد. مانند شبهای نیمه ی ماه.

*من از ناد علی خیر زیاد دیدم.

*تجرّد با مداومت ذکر یونسیه حاصل می شود.

*ذکر یونسه برای رفع حجب و نورانیت مؤثّر است.

*ذکر یونسیه برای دیدن حالات برزخی مؤثّر است.

*آثار اذکار با مناهی و گاهی با مکروهی از بین می رود.

*در روز بیشتر مشغول ذکر هستم، اما اذکاری که می گویم حروف شفاهی ندارد. قلبی به ذکر مشغول هستم.

*در شبهای قدر 1000 مرتبه سوره قدر برای روحانیت و معنویت خوب است.

و ...


حیدر کرار;453256 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
طی الارض ، چشم برزخی و مکاشفات و کرامات دیگر از راه تقرب به خدا رعایت تقوا ، تزکیه ی نفس بدست می آید.
یکی از راه های تزکیه ی
نفس و تقرب به خدا استفاده ی از اذکار و ادعیه است که بسیاری از علما در این رابطه بیاناتی را به شاگردان خود فرموده اند.
مرحوم آیت الله کشمیری (ره) در این رابطه فرموده اند:

*هر روز خواندن 1000 قل هو الله باعث تقرّب می شود. خیلی مؤثر است.

*ذکر را با طرب باید گفت نه با کسالت.


و ...


بنظر من غیر ممکنه هر روز هزار قل هو الله بخونیم....شاید 4 ساعت بلکه 6 ساعت طول بکشه....پس غیر عقلانی هم هست چون این 6 ساعت رو بذاریم برای جای جای تفکر در قرآن هزاران برابر ارزشمند تره....لذا عقل سلیم من نمی پذیره چنین عملی رو

به شخصه اگر در توانم هم بود دنبال چشم برزخی و امثالهم نمیرفتم چون دوست دارم همه را اینجوری که هستند ببینم
البته بدست اوردن و حفط این حالت خیلی خیلی خیلی طاقت فرساست

بسم الله الرحمن الرحیم
دوست عزیز ؛ خواندن هزار قل هوالله چیز غیر ممکنی نیست ؛ شما فرمودید 4 یا 6 ساعت ، پس در 24 ساعت میشه 2 الی 3 برابرش رو خواند ، پس از لحاض زمانی با یه تقسیم و تفرقی ساده ممکنه!
اما در رابطه با عقلانی بودن آن:
دوست عزیز این متنی که من تو تاپیک خودم نوشتم سخن من جاهل نیست صحبت آیت الله سید عبد الکریم کشمیری استاد سیر و سلوک است لذا این توصیه ، توصیه ای واهی نیست حتما در آن خیری هست.
در ضمن شما خودتان مختارید این ها توصیه هستند وگرنه راه های دیگری نیز هست.بسم الله

بسم الله الرحمن الرحیم

داستانی از چشم برزخي:
عارف روشن ضميري ميفرمود: من وقتي از اصفهان به نجف اشرف مشرف شدم تا مدتي مردم را به صورتهاي برزخي خودشان مي ديدم،به صورتهاي وحوش و حيوانات و شياطين ،تا انكه از كثرت مشاهده ملول شدم.يك روز كه به حرم مطهر مشرف شدم .ازامام علي خواستم كه اين حالت را از من بگيرد.من طاقت ندارم .حضرت آن حالت را از او گرفت و او مردم را به صورت هاي عادي خود مي ديد.


و نيز مي فرمود:يك روز هوا گرم بود ، رفتم به وادي السلام نجف اشرف براي فاتحه ي اهل قبور و ارواح مومنين .چون هوا بسيار گرم بود،رفتم در زير طاقي كه بر سر ديواري كه روي قبري زده بودند نشستم.عمامه را برداشته و عبا را كنار زدم قدري استراحت نموده و خواستم كه برگردم در اين حال ديدم جماعتي از مردگان با لباس هاي پاره و مندرس بسيار كثيف به سوي من امدند و از من طلب شفاعت ميكردند كه وضع ما بد است ، تو از خدا بخواه مارا عفو كند.من به انها پرخاش كردم و گفتم:هر چه دردنيا به شما گفتند گوش نكرديدو حالا كه كار از كار گذشته طلب عفو ميكنيد؟برويد اي متكبران!ايشان مي فرمودند:اين مردگان شيوخي بودند از عرب كه در دنيا متكبرانه زندگي مي نمودند،و قبورشان اطراف همان قبري بود كه من بر روي آن نشسته بودم.



عين الحيات;411129 نوشت:
البته بنده حقیر دو سه نفری را میشناسم که طی الارض وچشم برزخی دارند ولی مجاز به ذکر نام آنها نیستم ولی اگر طالب باشید قطعا آن ها را پیدا خواهید کرد زیرا جوینده چیزی به آن یا قسمتی از آن خواهد رسید


واقعا کسی را میشناسید که طی الارض میفرمایند؟!!
واقعا میتوانید کسی را معرفی کنید که قوانین عادی طبیعت را نسخ میکنند؟!!!
میشه بفرمایید چه دلیلی داره که این امور سری و محرمانه باید بماند؟

من چگونه عرض کنم این امور کمترین وجهی از حقانیت و صحت را ندارد تا شما بزرگوار و سایر عزیزان که این مسائل را عنوان میفرمایند را دروغگو یا جاهل خطاب نکرده باشم؟!
آخه بزرگوارن! چطور به همین راحتی در مورد قلب واقعیات روزمره زندگی به همین راحتی اقدام میکنید! آنهم بدیهی ترین مسئله که غیرممکن بودن این امور نیاز به تعقل و تفحص ندارد! چطور شما جوری صحبت میکنید ،که انگار یک مسئله کاملا عادی و کاملا مورد قبول همه است!!!!

یک سوال مطرح شد که جواب هایی که داده شد برای من زیاد قانع کننده نبود :

نقل قول:
سلام.
من بحث فلسفی و عرفانی و ... بلد نیستم. اگه اجازه بدین به زبون خودم سوالام رو بپرسم.
ما هایی که الان چشم برزخی نداریم یا طی الارض نمی کنیم یا ... یعنی یه جای کارمون می لنگه؟ برای این لنگش ( : دی ) باید تو اون دنیا جواب هم پس بدیم؟ یعنی دچار عذاب میشیم؟
همیشه برام این سوال بوده چرا اکثر یا شاید همه کسایی که به این کرامات رسیدن کسایی بودن که درس دین و اخلاق و ... رو خوندن؟ گناه کسایی که تو رشته های دیگه مشغول به تحصیل هستن چیه؟
مگه خدا نگفته به هر کس به اندازه وسعش تکلیف کردم. یکی شاید تا جایی که میتونه از گناه دوری میکنه شاید هم گاهی از روی ناتوانی یا به هر دلیل مرتکب گناه میشه ولی سعیش رو میکنه که آلوده نشه. این شخص مستحق این کرامات نیست؟
البته قصدم از این سوالات نعوذ بالله تعیین تکلیف برای خدا نیست.
در پناه حق
موفق و مید باشید.

یکی از کارشناسان گقتند که برای اهل نجات شدن لازم نیست که ما به این کرامات برسیم ولی بحث روی اهل نجات شدن و بهشت رفتن نیست!
بحث روی مقامات و درجه ی بهشت هست؟
یعنی کسی که این کرامات را دارد قطعا از من که این کرامات را ندارم نزد خداوند عزیرتر هست و جایگاهش هم در آخرت بالاتر هست؟درسته؟
از طرفی برای رسیدن به این مقامات و کرامات اونطور که ما دیدیم حتما باید از دنیا کناره بگیرید و صبح تا شب به نماز و روزه و.... بپردازید که قطعا چنین امکانی برای همه ی انسانها وجود ندارد؟(بالاخره جامعه بشری نیاز به دکتر و مهندس و....دارد!)
بنابراین انسان ها با توجه به جایگاهشون توی دنیا(که مثلا طلبه باشند یا مهندس یا....) محکوم به داشتن حد محدودی از مقامات اخروی هستند!
این سوالی هست که خیلی ذهنمو مشغول کرده و گاها در بعضی کارها منو سست کرده.
ممنون میشم پاسخ سوالم را بدید.
باتشکر

IslamQuest-E;492901 نوشت:
یعنی کسی که این کرامات را دارد قطعا از من که این کرامات را ندارم نزد خداوند عزیرتر هست و جایگاهش هم در آخرت بالاتر هست؟درسته؟

باسلام
هر صاحب کرامتی و با هر نوع کرامتی، دلیل و نشان بالاتر بودن مقام معنوی او نیست. هر چند فضیلتی برای صاحب کرامت نسبت به دیگران هست اما دلیل بر بالاتر بودن رتبه ی او نیست. انسان با بعضی از ریاضتها به بعضی از کرامات دست پیدا می کند اما ریاضتهایی مانند ترک معصیت موقعی که در محیط معصیت واقع می شویم، خیلی بالاتر از برخی کراماتِ صاحبان کرامت است، هر چند با ترک این معصیت، کرامت خاصی به انسان ندهند، اما مقام و رتبه او را در بهشت بسیار بالا می برند.
در ضمن کسب کرامت، فقط به این نیست که انسان به گوشه بنشیند و نماز بخواند و روزه بگیرد و ذکر داشته باشد. بلکه خیلی از کرامات را با ترک معاصی و انجام واجبات به انسان می دهند. حکایات و مثالها در این زمینه بسیار است.
اگر کسی متوجه بشود که در جامعه نیاز به پزشک هست، نیاز به مهندس با ایمان هست، و با این هدف جلو برود و نیاز جامعه را برطرف سازد و خدا را در نظر داشته باشد این از هر ریاضتی بالاتر است.
از امام حسن عسگری حدیثی نقل شده است که ایشان می فرمایند: عبادت به زیادیِ نماز و روزه نیست، بلکه عبادت تفکر در امر خداست.
[=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic]تحف العقول عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع قَالَ: لَيْسَتِ‏ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّهِ.(بحار، ج 68، ص 325)[=Traditional Arabic]

IslamQuest-E;492901 نوشت:
بنابراین انسان ها با توجه به جایگاهشون توی دنیا(که مثلا طلبه باشند یا مهندس یا....) محکوم به داشتن حد محدودی از مقامات اخروی هستند!

مقامات بهشتی و مقرب بودن نزد خدا، اصلا ربتی به جایگاه انسانها در دنیا ندارد، چه بسیار اشخاصی که از جهت دنیوی رتبه و مقام پایینی داشتند اما در نزد خدا مقربتر بودند، چه پینه دوزهایی که با امام زمان در ارتباط بودند که دکترها، مهندیس و بعضی از علما هم در ارتباط نشدند. پس رسیدن به مقامات معنوی و اخروی به داشتن جایگاه و مقام بالای دنیوی، یا عمل بسیار، یا ذکر و نماز و فراوان نیست، بلکه به تدبر، تفکر و حسن نیت است و انسان می تواند در هر لباس و مقامی هست با انجام واجبات و ترک محرمات به مقامهای بالای معنوی و اخروی دست یابد و تقوی را رعایت کند. ان اکرمکم عند الله اتقاکم.

[="Arial"][="Black"]سلام.....به نظر من خدا هر کسی رو بخواد سلوک میکنه ...خواست انسان نیست ...خدا اگر کسی رو در نظر داشته باه از همون اول خلقتش پرورشش میده ...یعنی ی جورایی پرورش و تربیت بدنش هم دست خود خدا میشه....من چنین آدمی رو دیدم ...و به یقین رسیدم که این چشم برزخی و سالک بودن فقط مخصوص عرفا یا عالمان و مجتهدان نیست ....ی شخص معمولی هم میتونه باشه....از علائمش دیدن رویاهای صادقه،حرف زدن با دل ...گوش بصیرت....و خیلی چیزایی که هست.[/]

user;399841 نوشت:
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟

بسمه تعالي
آنچه مسلم است انسان آنقدر بايد تهذيب نفس و رياضت و تقوي پيشه كند تا به مقام تجرد برزخي برسد تا چشم و ديگر قواي برزخي او باز شود چون بين مدرِك و مدرَ ك سنخيت لازم است و امكان ندارد با چشم مادي موجود برزخي را ديد. بنا براين براي ديدن قيامت و يا شهود حقايق عالم يا ديدن صور برزخي حقايق ، مهمترين شرط ، صعود به عالم برزخ است .يعني تا انسان برزخي نشود قدرت ديدن صور برزخيه را ندارد. تا از نشئه‌ي عالم طبيعت بالا نرود قدرت شنيدن صداهاي برزخي را ندارد. بر اساس قاعده كلي علمي و حكمي اتحاد مدرِك و مدرَك ، تا اين اتحاد حاصل نشود مدرِك ادراكي ندارد.

مولانا ميفرمايد: پس قيامت شو قيامت را ببين...............................ديدن هر چيز را شرط است اين[1]

هنگامي كه انسان از طبيعت بالا آمده است و مجرد شده است قدرت ديدن مجردات عالم ، خواه مجردات برزخي و خواه مجرزدات عقلي را مي‌يابد . واين مبتني بر اين اصل است كه انسان غبار طبيعت را كنار بزند و

پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و سلم فرمودند: «غُضّوا ابصارَكم ترون العجايب» چشمانتان را ببنديد تا عجايب را ببينيد[2]

باز پیغمبر ( ص ) فرمود : " « لولا ان الشیاطین یحومون حول قلوب‌ بنی‌ادم لنظروا الی ملکوت السموات » "

[3] اگر نه این است که شیاطین‌ گرد دلهای فرزندان آدم حرکت می‌کنند و غبار و تاریکی ایجاد می‌کنند ، بنی‌آدم می‌توانست با چشم دل ، ملکوت را مشاهده کند . این حدیثی است که‌ در برخی کتب خود ما مثل جامع السعادات آمده است .

همچنین فرمود : « لولا تکثیر فی کلامکم ، و تمریج فی قلوبکم ، لرایتم ما اری ، و لسمعتم ما اسمع » [4]اگر نبود پر حرفیها و حرفهای اضافی شما این زبان خیلی به انسان‌ ضرر می‌زند و اگر نبود تمریج در دل شما که دلتان حالت چمن را دارد و هر حیوانی در آن می‌چرد ، می‌توانستید آنچه را که من می‌بینم ببینید و صداهایی را که من می‌شنوم بشنوید . یعنی‌ لازم نیست آدم پیغمبر باشد تا بتواند این چیزها را ببیند و یا بشنود ، گاهی غیر پیغمبر هم ، اینها را می‌شنود ، مثل مزیم که می‌شنید .

بنابراین ، تصفیه نفس ، اخلاص ، دور کردن هوی و هوس نه تنها اثرش‌ این است که قلب انسان را صاف می‌کند ، بلکه اثر بیشتر و بالاتری دارد و آن این است که [ به واسطه آن ] علم و حکمت از درون انسان می‌جوشد .

[1] مثنوي دفتر6 بيت 756
[2] مصباح الشريعه ص9
[3] محجةالبیضاء ، ج 2 ، ص . 125
[4] شرح اصول كافي ملا صدار ج1 ص331

صدور انقلاب;400226 نوشت:
ینابیع الحکمه چه ربطی به طی الارض و چشم برزخی دارد؟!

اين جوشش حكمت و معرفت بر قلب از سنخ همان علميست كه حق متعال در مورد حضرت خضر عليه السلام فرموده: (و علّمناه من لدنّا علما)[1] و در مورد آصف برخيا فرموده كه (عنده علم من الكتاب)[2]. و آصف برخيا با همان علم شهودي و لدني توانست تخت بلقيس را از سبا به شام طي الارض دهد. علم شهودي و افاضي، شهود حقايق عالم است كه از جمله‌ي آن، شهودِ برزخيِ صورتهاي برزخي است.
و اين جوشش حكمت و معرفت از سنخ علميست كه خدا فرموده: (كلاّ لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم)[3] هرگز چنين نيست اگر علم اليقين داشتيد بي گمان جهنم را مي ديديد

[1] سوره كهف آيه 65
[2] سوره نمل آيه 40
[3] سوره تكاثر، آيات 5 ـ 6.

manmehdiam;453986 نوشت:
واقعا کسی را میشناسید که طی الارض میفرمایند؟!!
واقعا میتوانید کسی را معرفی کنید که قوانین عادی طبیعت را نسخ میکنند؟!!!
میشه بفرمایید چه دلیلی داره که این امور سری و محرمانه باید بماند؟

من چگونه عرض کنم این امور کمترین وجهی از حقانیت و صحت را ندارد تا شما بزرگوار و سایر عزیزان که این مسائل را عنوان میفرمایند را دروغگو یا جاهل خطاب نکرده باشم؟!
آخه بزرگوارن! چطور به همین راحتی در مورد قلب واقعیات روزمره زندگی به همین راحتی اقدام میکنید! آنهم بدیهی ترین مسئله که غیرممکن بودن این امور نیاز به تعقل و تفحص ندارد! چطور شما جوری صحبت میکنید ،که انگار یک مسئله کاملا عادی و کاملا مورد قبول همه است!!!!

دوست عزيز شما كه به اين راحتي اين مسئله رو انكار ميكني و اين مسئله رو افسانه ميدوني بهتره ابتدا به وجه علمي اين مسئله نگاه كني بعد در مورد اينكه آيا كسي اين مقام را دارد يا خير نگاه كني. طي الارض هيچ منافاتي با قوانين طبيعت ندارد و براي دونستن اين مسئله به مقاله اي كه در ذيل آورده ميشود رجوع كنيد.

مقدمه
مسئله ی «طی الارض» در نظر عامیامه ی مردم به عنوان یکی از کرامات اولیای بزرگ الهی و عارفان وارسته به شمار می رود. عده ی زیادی از اولیای الهی از جمله در رأس همه ی آنان انبیای الهی (1) و ائمه ی هدی (ع) (2) در طول تاریخ به این کرامت شهرت داشته و ماجراهای فراوانی درباره ی آن گفته و نوشته اند. اما حقیقت و واقعیت این پدیده ی به اصطلاح «خارق العاده» چیست؟ از چه سازوکاری برخوردار است؟ روش های دست یابی به آن چیست؟ هدف از آن چیست؟ و چه سنخ افرادی می توانند به آن دست یابند؟
این مسئله به عنوان یکی از مسائل عرفانی به شمار می رود و بحث درباره ی این پرسش ها از حیطه ی بررسی های دانش هایی همچون کلام، فلسفه و طبیعیات خارج است. (3) از این رو، هر یک از بزرگان کوی معرفت، به گونه ای به این پرسش ها پاسخ داده و بر اساس مبانی خود از آن سخن گفته اند. حضرت امام خمینی (ره) نیز به تناسب بحث های عرفانی در دانش عرفان نظری به آن پرداخته است که نوشتار حاضر برای بررسی نظرات ایشان در قالبی مناسب، آن را در چارچوب مبانی عرفان نظری بررسی کرده و بر اساس آن، با ارائه و تبیین نظرات امام خمینی (ره) احتمالات نظری محققان از عرفان متأخر و معاصر را نیز بررسی نموده است.

طی الارض
«طی الارض» اصطلاحی ترکیبی است که در آن، «طی» به معنای «گذر لحظه ای و بسته» است؛ یعنی گذار دفعه ای و کوتاه را «طی» می گویند. (4) برخی آن را به معنای جمع کردن و پیچیدن چیزی که باز است گرفته اند. در این معنا می گویند: «کَطَی السِّجِلِّ» (انبیاء: 104) که تعبیر قرآنی و عربی است، به معنای جمع پراکنده (یعنی کلمات و صفحات) و پیچیدن طومار است. (5) برخی نیز آن را به معنای «دَرج» گرفته اند که همان معنای پیچیدن است. (6) «طی العمر» یعنی: پیچیده شدن عمر. و در همین معنا، طی الارض یعنی پیچیده شدن زمین. (7) بدین ترتیب، طی الارض پدیده ای است که در آن، مسافتی از زمین، و در «طی المکان» نیز مسافتی از عالم ماده در کمترین زمان در هم پیچیده و پیموده می شود؛ مثل داستان «تخت بلقیس» که توسط آصف بن برخیا در کمتر از حرکت مردمک چشم به سمتی دیگر، در خدمت حضرت سلیمان حاضر شد. (8)
در بیان عرفا و با توجه به مبانی نظری آنان، «طی الارض» از اقتضائات کشف صوری که یکی از اقسام کشف یا مکاشفه است به شمار می رود. از این رو، باید دید کشف چیست؟ اقسام آن کدام است؟ و طی الارض در ذیل کدام یک از اقسام آن مندرج است؟
کشف
«کشف» در لغت به معنای رفع مانع و پرده از روی چیزی است که پوشیده شده. (9) به معنای اظهار و ازاله ی (برطرف کردن) پرده نیز گرفته اند. (10) معنای اصلی آن در حقیقت، همان کنار زدن پرده (11) است که عرفا نیز به همان معنا به کار می برند. (12) و در اصطلاح عرفانی عبارت است از «سرکشی کردن به آن سوی پرده و آگاهی یافتن بر معانی پنهان و امور حقیقی موجود در آن». (13) در کاربرد عرفانی، علاوه بر کنار رفتن پرده، گذر کردن سالک به آن سوی پرده و یافتن امور پنهان در آن نیز لحاظ شده است.

اقسام کشف
عرفا با اعتبارهای متعددی به تقسیم و طبقه بندی اقسام آن پرداخته اند. در مهم ترین رویکرد آنان، دو قسم صوری و معنوی یاد شده است (14) که شرح هر کدام به ترتیب زیر است:
الف. کشف صوری: این کشف از طریق حواس پنج گانه ی بدن در عالم مثال حاصل می شود و به اقسام پنج گانه ی حواس نیز تقسیم می گردد. این تقسیم مبتنی بر این جهت است که هر یک از حواس انسان، حقایق مرتبط با ملکوت خود را درک می کند و هر یک از آن ها ویژگی ها و اقتضائات متفاوتی مناسب با خود را دارا می باشد به گونه ای که عرفا حتی طی الارض را نیز مطرح کرده اند ک در آن گوش انسان وارسته ای مثل حضرت سلیمان، با سرعت فوق العاده زیادی گفته ها و ناگفته های دیگران را می شنود. (15) این ادراکات گاهی به امور مادی و حوادث دنیوی تعلق می گیرند و گاهی به امور غیرمادی و ارواح عالیه. جایگاه این کشف در مراحل اولیه ی سلوک، همان خَیال مقید است (16) و در مراحل بالاتر سلوک، پس از حصول ملکه ی کشف و انتقال به عالم مثال مطلق، با خَیال مطلق (17) مرتبط می شود. (18)
ب. کشف معنوی: این نوع کشف بدون واسطه ی ابزار حسی و بدنی، مستقیماً تحت حکومت اسم «العلیم» و «الحکیم» تحقق می یابد و معانی غیبی و حقایق الهی به حسب ظرفیت دل سالک بر او نمایان می شود و سالک بر آن ها اطلاع و احاطه می یابد. (19)
اولیای الهی تصرفات انسان های کامل در امور و حوادث طبیعی مثل طی الارض، طی المکان، طی الزمان، تبدیل اشیا به یکدیگر (نظیر تبدیل خاک به طلا)، میراندن زندگان و زنده کردن مردگان را از اقتضائات و تصرفات برخواسته از انواع کشف صوری دانسته و رتبه ای فراتر از این بر آن قائل نیستند. (20) از این رو، علیرغم اینکه سختی های سیر و سلوک برای رسیدن به چنین مقامی فراوان است و راه برایش پرخطر می نماید، اما حصول آن ها کرامتی برای اولیای دین نبوده و اساساً عرفا به چنین مقاماتی توجه و اعتنا ندارند. (21) آنان می گویند: طی الارض کرامت و مزیتی برای سالک ندارد؛ زیرا شیطان نیز در یک لحظه از مشرق به مغرب می رود. (22) عده ای از عرفا نیز از نیل به چنین مقامی به خدا پناه برده و به محضر خدا استغفار کرده اند. (23) و در واقع، مردم عادی و عوام هستند که تصرفات این نوع کشف و موارد آن را از سنخ کرامات و امور خارق العاده تلقی کرده و گمان می کنند که تصرف در امور مادی و طبیعی مثل طی المکان، طی الزمان، راه رفتن بر روی سطح آب، مخفی شدن از دیدگان دیگران، و خبر دادن از برخی امور عوالم غیبی (مربوط به گذشته، حال، یا آینده)، کرامت بسیار بزرگی است. و بر پایه ی همین گمان نادرست، نیل به آن ها آرزوی نهایی آنان به شمار می رود. در حالی که حضرت امام (ره) در توصیه هایی عرفانی به فرزند خود می فرماید: چنین آرزویی شرک است، به ویژه اینکه برخی از انسان ها عبادات و دعاهای شرعی را با آن آرزو و نیت به جا می آورند؛ (24) زیرا عبادت غیر خدا هر چه باشد شرک به شمار می رود. (25) از سوی دیگر، بر پایه ی مبانی عرفانی ابن عربی، ظهور کرامات انسان (هم حسی و هم معنوی) برخاسته از تجلی اسم «البَرّ» حق تعالی بوده و مختص ابرار بندگان خداست. (26) هر یک از کرامت های حسی و معنوی نیز به سبب متّصف شدن سالک به مقتضای یکی از اسمای الهی بروز می کند و چون مردم عامی و عادی چیزی از حقایق و اسمای الهی ندانسته و نچشیده اند، ظهور تصرف های مادی ابرار که برای خود ابرار کرامت و فضیلت به شمار نمی رود، در نظر آنان کرامت والایی به شمار می رود. (27)
طی الارض نیز از پایین ترین مراتب تجلی قدرت الهی و اسم «القادر» در انسان های سالک برخاسته و به سالکان عادی تعلق دارد؛ (28) زیرا هنگامی که سالک به وسیله ی سیر و سلوک و طی مسیر بندگی، به قابلیت و استعداد والای الهی دست بیابد، صفت قدرت الهی در او متجلی گشته و اقتضای نام های متناسب با مراتب وجودی او، تصرف در زمین (مکان) و زمان به ظهور می رسد. (29) البته عرفا به دلیل تعلق ظهور اسمای مربوط به این کرامات به اسم «البَرّ»، این روش ظهور قدرت الهی را «طریق ذوق» نامیده و آن را از خصلت های الهی بر اولیای الهی شمرده اند. (30)

پی نوشت ها:
1. سیدحیدر آملی، المقدمات من کتاب نصّ النصوص، ص 85.
2. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 55، ص 221؛ همو، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 6، ص 118.
2. حسین راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص 369 و 533.
3. لازم به ذکر است که در بررسی های عرفانی نیز به تناسب از اصول نظری و موضوعه ی دانش های مزبور به عنوان اصل موضوع یا احتمالات جهان هستی استفاده می شود که به تناسب مطلب مورد اشاره قرار خواهد گرفت.
4. همان، ص 533.
5. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 7، ص 149.
6. همان، ج 3، ص 191.
7. سیدغلامرضا خسروی، ترجمه و تحقیق: مفردات الفاظ قرآن، ج 1، ص 667.
8. حسین حسینی، تفسیر اثنی عشری، ج 10، ص 47.
9. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 104.
10. سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، ص 111.
11. ابن منظور، لسان العرب، ج 9، ص 300؛ لویس معلوف، المنجد، ترجمه: احمد سیاح، ج 1، ص 1728.
12. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانی، ص 107؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 4، ص 203.
13. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 107.
14. همان.
15. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، تحقیق: عثمان یحیی، ج 13، ص 102.
16. خیال مقید عبارت است از عالم متوسط بین نشئه ی عنصری انسان و نشئه ی روحانیت آن و صورت ظاهر در آن عالم برحسب قوت نسبت یکی از دو طرف بر سالک نمایان می شود. ر.ک به: محمدبن حمزه فناری، مصباح الانس، تصحیح: محمد خواجوی، ص 417.
17. خیال مطلق که همان خیال منفصل است، عبارت است از خیال عالم که از صورت های جزئی روح انسانی منفصل می باشد و انسان کامل از جهت جمعیت مقام انسانی خود شامل جمیع صورت های آن عالم است. ر.ک: صدرالدین قونوی، رسالة النصوص، ص 71.
18. سیدحیدر آملی، جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 467.
19. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 110.
20. سیدحیدر آملی، المقدمات من نص النصوص، ص 85.
21. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 108.
22. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 4، ص 23.
23. ابوطالب مکی، قوت القلوب فی معامله المحبوب، ج 2، ص 116؛ ابوحامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 14، ص 144.
24. امام خمینی، آداب الصلوة، ص 284.
25. همان، ص 106.
26. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 2، ص 369.
27. همان.
28. همان؛ سیدحیدر آملی، جامع الاسرار، ص 472.
29. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 111.
30. همان، ص 825.
ادامه دارد

امير1;525589 نوشت:
ادامه دارد

کرامات اولیا از لحاظ منشأ صدور
در این تحلیل از ظهور کرامات، به ابعاد هستی شناختی طی الارض توجه شده است که با پایین تلقی شدن مقام آن منافاتی ندارد؛ زیرا کرامات اولیا از لحاظ منشأ صدور به چهار قسم تقسیم می شود:

1. تصرفات جنی: در تصرفات مربوط به واسطه ی جنی، امور غیبی از طریق یک یا چند جن از طایفه ی اجنه بر سالک نمایان می شود که احتمال خطا در آن زیاد است.
2. تصرفات مَلَکی: در تصرفات مربوط به واسطه ی مَلَکی، امور غیبی یا کرامات، توسط یک یا چند ملک از ملائکه ی الهی در وجود سالک ظاهر می شود و در اصطلاح عرفانی به آن روح یا ارواح عالی الهی گفته می شود. (31) در این دو قسم، کرامات و امور خارق العاده هر کدام به آن اختصاص داشته و دیگری نمی تواند تصرف قسم دیگر را اظهار کند.
3. تصرفات جنی ـ ملکی: کرامات مندرج در قسم جنی ـ ملکی، امور مشترکی هستند که دو طایفه ی اجنه و ملائکه قادر به اظهار آن بوده و در سالک مؤثر می گردند. ظهور هر یک از آن دو بر انسان، بر اساس گنجایش و قابلیت های سالک است؛ یعنی در برخی از مراحل سلوک، یک کرامت خاص مثل طی الارض توسط جنی از اجنه ی مؤمن بر سالک افاضه و اظهار می شود و همان کرامت در مراحل بالاتر، توسط ملکی از ملائکه الله در سالک پدیدار می گردد. طی الارض از امور فضیلتی و کرامات مشترک اجنه و ملائکه است (32) و بزرگان حکمت معنوی و معرفت قدسی به سالکان سفارش می کنند که در مراحل سیر و سلوک به شدت مراقب ظهور اجنه یا ملائکه باشند. حتی در برنامه های سیر و سلوک و ریاضت های شرعی می گویند: در مراحل خاصی از ریاضت، جنی یا ملکی با چنین ویژگی ها ظاهر خواهد شد که نباید به آن ها و سخنانشان توجه کنید؛ زیرا توجه به سخنان آنان، سالک را از طریق خالص بندگی باز می دارد. (33)
4. تصرفات الهی: در قسم چهارم از منبع صدور کرامات، هیچ واسطه ای در ظهور اسمای الهی برای بروز کرامات وجود نداشته و اسم ویژه ای از اسمای الهی به طور مستقیم در وجود سالک تجلی می کند که در آن صورت، مقام قرب نوافل (34) در سالک حاصل می شود. در این مقام است که همه ی اقتضائات مربوط به اسم های ظاهر شده بر سالک در وجود وی نمایان می شود. حضرت امام (ره) در توضیح این مقام می نویسند:
این را بدان که بنده ی سالک به سوی خداوند که با قدم بندگی پیش می رود، هرگاه از خانه ی طبیعت برای مهاجرت به سوی او خارج شد، و کشش های عاشقانه ی سرّی ازلی او را به سوی خود کشید، و تعین های نفسیتِ خود را با تکه آتش های خداوندی از ناحیه ی درخت اسمای الهی سوزانید، حق تعالی در حضرت فیض اقدسش با تجلی فعلی نوری یا ناری یا برزخی جمعی بر او تجلی می کند. و او در این تجلی، از منتها نهایت عرش شهود تا غایت پایانی پنهانی هستی را در زیر پرده های تجلیات فعلی حق تعالی مشاهده می کند و عالمیت عالم در نظر او فانی می گردد. پس اگر در مقام خود تمکن یافته و استقامت بورزد و تلوین از او زایل گردد، شهود برایش تحقق گشته و خداوند گوش و چشم و دست وی می گردد؛ همان گونه که در حدیث آمده است. (35) و این همان حقیقت قرب نوافل است که بنده در آن خلعت پوش خرقه ی ولایت گشته و حق در صورت خلق می گردد. (36)
به هر حال، طی الارض اگر چه از تصرفات مادی به شمار می رود، اما در ردیف چنین مقامی از مقامات الهی و تصرفات رحمانی نیز تحقق یافته و برشمرده می شود. البته طی الارض و کرامات مشابه آن در تحلیل هستی شناختی (فلسفی)، اشراقی از اشراقات عقل مفارق بر نفس است که در نتیجه ی معرفت نفس و ذکاوت آگاهانه ی سالک بر او افاضه می شود و از جمله توانایی های برخاسته از عالم مقال در نفس انسانی به شمار می آید. انسان سالک با رسیدن به مقام متناسب با اقتضائات عالم مثال، به چنین توانایی دست می یابد که در ابعاد مادی جهان تصرف نموده و بر روی آب راه برود و طی الارض انجام دهد. (37) در این تحلیل، اکثر امور عجیب و غریبی که از سوی انبیا و اولیا اظهار می شود، در وصول آنان به این عالم و شناخت مظاهر و خواص آن ارزیابی می شود. این رویکرد با رویکرد عرفانی دارای تفاوتی اندک است؛ زیرا در حالی که در تحلیل اشراقی فلاسفه ی اشراقی، این امور از جمله تصرفات روحی و مکاشفات معنوی تلقی شده است، در تحلیل عرفانی، برعکس آن، امور مزبور (طی الارض و مشی علی الماء و ...) از مکاشفات صوری و تصرفات مادی شمرده شده و کراماتی روحانی به شمار نمی رود. بنابراین، نمی توان آن را تحلیلی مطابق با مبانی عرفا دانست.
با توجه به این توضیحات، روشن می شود که نباید طی الارض به هیچ وجه، از جمله مشاهدات و مکاشفات روحی و معنوی شمرده شده (38) بلکه اموری شبیه به طی الارض در ردیف مکاشفات حسی و تصرفات طبیعی قرار دارند. بنابراین، جایگاه هستی شناختی طی الارض در مکاشفات عرفانی، در حیطه ی تصرفات مادی و حسی قرار دارد. با روشن شدن این جایگاه، باید دید که حقیقت و کیفیت روند آن چگونه تحقق می یابد؛ یعنی باید بررسی کرد که پیچیده شدن زمین و زمان در حرکات و سکنات سالک چگونه اتفاق می افتد. هر یک از عرفا در این زمینه نکات و مطالبی را ارائه کرده اند که به دلیل مرتبط بودن مطالب و نظریات حضرت امام خمینی (ره) با نظرات آنان، جایگاه نظرات امام خمینی (ره) را با بررسی مطالب و گفته های آن ها مشخص می کنیم.

نظرات عرفا و دانشمندان اسلامی درباره ی ماهیت طی الارض:

1. علامه طبرسی
مرحوم طبرسی شش نظر و احتمال را در تأویل و شرح کیفیت تحقق انتقال تخت ملکه ی سرزمین سبا از یمن به پیش سلیمان ذکر کرده که از این قرار است: 1. ملائکه با امر الهی حمل کرده اند؛ 2. باد آن را حمل کرده است؛ 3. خداوند در آن حرکات متوالی ایجاد نموده است؛ 4. جای خود را شکافته و در پیشگاه حضرت سلیمان از زمین خارج شده است؛ 5. زمین پیچیده شده است (بنابر نقل از امام صادق ع)؛ 6. خداوند آن را در همان جایگاه خودش معدوم کرده و در مجلس حضرت سلیمان اعاده (ایجاد) کرده است. این امر بنابر عقیده ی ابوهاشم جبائی صحیح نیست و بنابر مسلک ابوعلی جبائی فی الجمله صحیح است. (39)
طبرسی در واقع، با این مطلب نظر ویژه ای اظهار نکرده است، مگر اینکه بیان آخر، یا نظر پنجم را نظر خود او تلقی کنیم و با توجه به تأکید وی بر نام امام صادق (ع)، احتمالاً نظر پنجم نظر وی به شمار رود.

2. نظر ابن عربی
ابن عربی که مطالب و نظراتش در باب طی الارض نیز مثل سایر مباحث عرفانی، مطالب سایر عرفا و دانشمندان را تحت الشعاع قرار داده است، نظر ویژه ای دارد که از جهتی می توان آن را معطوف به نظر ششم (بیان ابوعلی جبائی) در بیان طبرسی دانست، با این فرق که نظر جبائی بر فرضیه ی نادرست اعاده ی معدوم مبتنی است و ابن عربی این فرضیه را باطل می داند. امام خمینی (ره) در تأکید بر این نکته ی بسیار مهم، فرموده اند: «اعدام در نظریه ی این عربی، اعدام مطلق نیست تا از نوع اعاده ی معدوم شمرده شود بلکه این اعدام از نوع ادخال در زیر پوشش اسمای باطنی حق تعالی است که بعداً از همان پوشش اظهار می شود». (40) با این حال، تعبیر ابن عربی، «اعدام و ایجاد» است که می گوید: آصف بن برخیا با قدرت الهی که تحت اشراف «علمی از کتاب» یافته بود، توانست تخت ملکه ی سبا را در همان موضع خود معدوم ساخته و در نزد سلیمان ایجاد کند. دلیل او بر نظریه ی خود این است که این کار بدون دخالت مادی حرکت و زمان اتفاق افتاده است؛ زیرا اگر با حرکت و انتقال صورت گرفته باشد، لزوماً گرفتار مسافت و زمان خواهد شد که در مقیاس مزبور، پدیدار شدن چنین زمان اندکی (ارتداد بصر: گوشه ی چشم برگرداندن) در مسافت بسیار زیاد آن تخت از سلیمان، امری محال می باشد. در ارتداد بصر، زمان قول و فعل متحد است و انتقالی در آن وجود ندارد. بنابراین، بر اساس حکم الهی «بَل هُم فِی لَبسٍ مِّن خَلقٍ جَدِیدٍ» (ق: 15) (41) اعدام و ایجاد است که تخت بلقیس را منتقل کرد. (42) پیروان ابن عربی مثل قیصری، (43) خوارزمی، (44) بالی زاده (45) و جامی (46) به شرح و توضیح این نظریه پرداخته اند. در این نظریه، سایر فرضیه ها به این دلیل کنار گذاشته شده اند که مستلزم حرکت در مسافت های بسیار طولانی با زمان های بسیار کم هستند و این امر مشکل و محال است. البته علامه مجلسی بر اساس فلکیات قدیم که فلک الافلاک را متحرک دانسته و تغییرات افلاک پایین تر را به آن نسبت می دادند، به این اشکال پاسخ داده است. (47) با اینکه ایشان به سختی و تکلف به این اشکال پاسخ گفته است اما در نهایت نتوانسته است آن گونه که شایسته ی یک بحث نظری است به ابعاد فلسفی مسئله بپردازد. ما نیز به دلیل ابتنای مطالب او بر پایه ی فلکیات قدیم و باطل بودن آن فلکیات، به شرح نظرات وی نمی پردازیم.
البته این نظر ابن عربی به عنوان موضع چالش بزرگان قرار گرفته است که شرح نظرات آنان را در ادامه ملاحظه می کنیم.

3. کاشانی
عبدالرزاق کاشانی فرایند تحقق طی الارض را با «خلع و لبس» توجیه و تبیین کرده است. بیان او چنین است: تصرف آصف در عرش بلقیس، به صورت خلع صورت عرشی از ماده ی آن در سبا و ایجاد آن در نزد سلیمان بوده است. انتقال حرکتی چنان تخت عظیمی سریع تر از ارتداد چشم ناظر به سوی آن محال است (همان استدلال ابن عربی)؛ زیرا انتقال زمانی و حرکت چشم به سمت شیء مورد نظر، آنی الوقوع است؛ چرا که پدیده ی دیدن با پدیده ی گشودن چشم در یک زمان صورت می گیرد؛ بنابراین، انتقال عرش بلقیس از مکانی به مکان دیگر و انکشاف صورتش بر سلیمان در مکان خودش نیست. پس فقط با تصرف الهی از عالم قدرت الهی صورت می گیرد که از مقام علم به خلق جدید حاصل می شود.
بر این اساس، در برخی اعیان و در بعضی مواضع، تعین وجودی اول منخلع می شود و در موضع دیگری که به دنبال دارد به آن متصل می گردد. (48) مؤیدالدین جندی نیز همین نظر را تقویت کرده و این گونه توضیح داده است: «فتصرّف آصف بخلع الصوره العرشیه من وجوده فی سبأ و خلعها (49) علیه فی الحال بعینه عند سلیمان فی زمان واحد من غیر ریث و تراخ، إظهاراً لکمال تصرّفه الذی آتاه الله». (50)
اشکالی که احتمالاً از لحاظ مبانی نظری به این نظریه متوجه شود مربوط به فرایند تحول و تجدید خلق است که در این رویکرد مورد توجه و لحاظ قرار گرفته است. مسئله ی خلع و لبس که در مبحث حرکت مطرح شده، توسط مشائین ارائه شده است و با مبانی آنان در باب حرکت سازگار است که قائل به حرکت جوهری نیستند. اما بر اساس مبانی حکمت متعالیه که حرکت جوهری در آن ارائه و اثبات می شود، فرایند این تغییر و تحول به صورت لبس بعد از لبس است نه لبس بعد از خلع. بنابراین، می توان گفت که نظر کاشانی و جندی بر اساس مبانی حکمت مشائی صادق می آید و در چارچوب و مبانی حکمت متعالیه فاقد توجیه معرفتی است. حکیم سبزواری در بیان مراتب وجودی به این نکته تأکید کرده و گفته است: یافتن مراتب از نوع خلع و لبس نیست، بلکه به نحو استکمال است که همان لبس بعد از لبس است. (51) در واقع، دو حالت از تغییر می توان برای اشیا تصور کرد: یکی انقلاب ذاتی یا خلع و لبس است که در سلسله های عرضی انجام گرفته و از اقسام تغییر است نه حرکت؛ (52) زیرا در آن موضوع اولیه باقی نمانده و یک دفعه محو می گردد و موضوع دیگری به جای آن می نشیند؛ دوم استکمال است که لبس بعد از لبس نامیده می شود که در سلسله های طولی صورت گرفته و مخصوص جواهر است و در عرض ها ممکن نیست. (53) با این رویکرد، خلع و لبس در دایره ی جواهر صادق نیامده و از اعتبار ساقط می شود، مگر اینکه نظر مدعیان خلع و لبس بودن، طی الارض در تحول و تغییر دفعی اشیای مادی بوده و همچنین مثل ابن عربی به اعدام و ایجاد قائل شوند که در این صورت، نظر مستقلی به شمار نیامده و عبارت دیگری از همان بیان ابن عربی خواهد بود.
وانگهی با توجه به مبانی فلسفی حکمت متعالیه در باب جوهر و عرض، که شأن جوهری اعراض را تقریر و تبیین می کند، خلع و لبس حتی در اعراض نیز محال بوده و آن ها هم با فرایند لبس بعد از لبس به طی مراتب استکمالی می پردازند؛ زیرا اعراض از شئون جواهر به شمار می آیند و هر حکم و فرایندی که دامن گیر جواهر باشد، دامن اعراض را هم دربر می گیرد.
بنابراین، بهتر است این نظر به عنوان شرحی بر نظر اعدام و ایجاد ابن عربی تلقی شود؛ زیرا خود کاشانی در توضیح نظر خود عباراتی دارد که می توان این نکته را از آن استنباط کرد. او می گوید: این پدیده (انتقال تخت بلقیس) جز با ظهور عین علمی تخت در جایگاه دوم که در جایگاه اولیه اش مختفی شده بود، نیست و عین خارجی در علم و عالم غیب به حال اصلی خود باقی است. (54) بنابراین، نمی توان این عبارت را مبتنی بر خلع و لبس تلقی کرد؛ زیرا در خلع و لبس ذات شیء باقی نمی ماند.

31. سیدحیدر آملی، جامع الاسرار، ص 472.
32. داوود قیصری، شرح فصوص، ص 112 و 251.
33. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 4 (4 جلدی)، ص 232.
34. مقام قرب نوافل همان مقام مربوط به مضمون حدیث «کُنتُ سَمعَهُالَّذِی یسمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبصِرُبِهِ ...» است.
35. «إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی بِالنَّافِلَهِ حَتَّی أُحِبَّهُفَإِذَا أَحبَبتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِی یسمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِییبصِرُبِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبطِشُ بِهَا»:محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج 2، ص 352.
36. امام خمینی (ره)، تعلیمات علی شرح فصوص الحکم، ص 39 و بعد.
37. قطب الدین شیرازی، شرح حکمة الاشراق، ص 530 و بعد.
38. سیدحسین حسینی طهرانی، رسالة لب اللباب، ص 136.
39. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: محمدجوادبلاغی، ج 7، ص 349.
40. امام خمینی (ره)، تعلیمات علی شرح فصوص الحکم، ص 191.
41. عبدالرزاق کاشانی، لطائف الأعلام فی اشارات اهل الألهام، تحقیق:مجید هادی زاده، ص 264.
42. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 925 و بعد.
43. همان، ص 926 به بعد.
44. تاج الدین خوارزمی، شرح فصوص الحکم، ج 2، ص 565 و 569.
45. عبدالرزاق کاشانی، شرح فصوص الحکم، ص 238 (تعلیقه بالی زاده).
46. عبدالرحمن جامی، نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، ص 222.
47. محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج 3، ص 36به بعد.
48. عبدالرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، تحقیق: مجیدهادی زاده، ص 717.
49. به نظر می رسد که به جای خلعها، لبسها صحیح باشد.
50. مؤیدالدین جندی، شرح فصوص الحکم، ص 654.
51. ملا هادی سبزواری، شرح نبراس الهدی فی أحکام الفقه و أسرارها، ص131.
52. همو، تعلیقات علی الشواهد الربوبیة، تحقیق: سیدجلال الدینآشتیانی، ص 609.
53. همو، شرح نبراس الهدی، ص 180.
54. عبدالرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص 718.
ادامه دارد

امير1;525591 نوشت:
ادامه دارد

4. عبدالرحمن جامی
نظر جامی درباره ی حقیقت طی الارض به نظریه ی «قبض و بسط» معروف است. او می گوید:
هرگاه نفس بخواهد که در عالم ملک و شهادت ظهوری داشته باشد بدن را افاضه می کند و هرگاه نخواهد ننماید. و این عبارت از قبض و بسط اوست. همچنان که یک شخص می تواند در مرایای متکثّره (فراوان) ظهور نماید، همچنین فس ناطقه هم می تواند در ابدان متکثره جلوه نماید. پس این صور متکثره صادقند بر آن نفس ناطقه و بر یکدیگر به جهت اتحاد در حقیقتی که دارند و متعدند به جهت اختلاف در صورتی (صورت های متعددی) که دارند. و از فروع این مسئله است مسئله ی طی الارض که نفس کامله می تواند ظهور بدنی خود را در مکانی از امکنه قبض نموده و در مکانی دیگر (دور یا نزدیک) بسط نماید و ظاهر است که این قبض و بسط را زمانی متخلل نباشد؛ یعنی زمانی فی مابین آن نباشد. (55)
بنابر نظر ابن سینا، تحریک نفس بر افعال بدنی به دو شکل است: یکی نقل مطلق است که هر جسمی قابل نقل مطلق است و دیگری قبض بسط است (56) که تأثیر نفس در غالب اعضای بدنی خود از این طریق صورت می گیرد. (57) این نوع قبض و بسط که در حکمت طبیعی مطرح است، غیر از قبض و بسط مزبور در بیان جامی می باشد که مخصوص حکمت الهی بوده و در باب حقیقت نفس و تصرف او در اشیای عامل است. و همین قبض و بسط الهی و عرفانی تنها بخشی از فرایند قبض و بسط است که عرفا به تشریح و تبیین آن پراخته اند؛ (58) یعنی آن بخش از قبض و بسط که مربوط به تصرف در امور مادی است. البته در این نظریه هیچ استدلال و تبیین جامعی از مسئله ارائه نشده است که بتوان توجیه صدق آن را بررسی کرد. اما براساس مبانی عرفان نظری و حکمت متعالیه می توان آن را تصدیق کرد. حضرت امام (ره) در چندین مورد از مباحث خود بر پایه ی این تحلیل از تأثیر نفس در بدن سخن گفته است. برای نمونه، می توان به موارد زیر اشاره کرد: مالکیت نفس بر افعال ذاتی خود که ایشان مالکیت حقیقی حق تعالی را با آن تبیین کرده اند، (59) و تصرف نفس در عوالم. (60)
حضرت امام (ره) در یک نگاه کلی همه ی مراتب تصرف در عوالم را قبض و بسط نفس دانسته است که در پی مالکیت الهی بر هستی پدیدار می شود. ایشان می نویسند: آیه ی دوم (مرادشان آیه ی «لَهُ مُلکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأرض» (حدید: 2) اشاره است به مالکیت حق جلّ جلاله ملکوت سماوات و ارض را که به تبع این مالکیت و احاطه ی سلطنت و نفوذ قدرت و تصرف احیا و اماته و ظهور و رجوع و بسط و قبض واقع می شود. و این، نظر استهلاک و اضمحلال جمیع تصرفات و تدبیرات است در تصرف و تدبیر حق که منتهای توحید فعلی است و از این جهت، احیا و اماته را که یا یکی از مظاهر بزرگ تصرفات ملکوتی است و یا جمیع قبض و بسط است، به خود مالکیت ذات مقدس نسبت داده است. (61)
در اینجا حضرت امام خمینی (ره) مسئله ی اماته و احیا را که همچنین از تصرفات مادی و مکاشفات ظاهری به شمار می روند، بر اساس قبض و بسط توجیه و تبیین کرده و به تفصیل درباره ی آن سخن گفته است. از اینجا روشن می شود که نظریه ی قبض و بسط با مبانی وی متناسب بوده و سازگاری دارد. از جهتی، با توجه به توضیحاتی که امام (ره) درباره ی ظهور و بطون اسم «الرحیم» و «الرحمن» حق تعالی داده و قبض و بسط را به بطون و ظهور حقایق (چه در مقام اسمائی و چه در مراتب مادون) ارجاع داده است (62) و با تکیه بر اینکه نظر امام (ره) درباره ی طی الارض به مسئله ی بطون و ظهور اسمائی معطوف است (که به تفصیل توضیح داده خواهد شد)، می توان این فرض (قبض و بسط) را به نظریه ی امام ارجاع داد که در این صورت، از مبانی توجیه معرفتی و نظری مربوط به آن صادق می آید که شایان اهمیت است.

5. میرزا مهدی آشتیانی
همه ی نظریات مطرح شده از سوی عرفا درباره ی حقیقت طی الارض توسط میرزا مهدی آشتیانی رد و ابطال شده و او نظریه ی خود را این گونه بیان کرده است: این امر به صورت «دفعه واحده دهریه سرمدیه» اتفاق می افتد و این وجه به دلیل جریان آن در همه ی عوامل دقیق تر و متقن تر از سایر توجیه ها به نظر می رسد. (63)
ایشان با تقسیم تصرفات اولیای الهی به ناسوتی و باطنی، این روش در تبیین حقیقت طی الارض را در هر دو عرصه توضیح داده و نوشته است:
آنچه گفتیم برحسب تصرف های مادی و افعال ظاهری اولیا است و اما برحسب افعال باطنی و ادراکات و تعقلات کلی درونی آنان، طی الزمان و طی المکان نیز جریان دارد که عبارت است از جریان همه ی این امور باطنی به صورت دفعی غیرزمانی و غیرمکانی با صورت های مجرد از ماده و زمان، کلی بسیط، وسیع غیرمحدود و غیرمتعین، و بلکه با صورت هایی که محیط و جامع بر همه چیز، متساوی النسبه به جمیع افراد و مکان ها، خلّاق تفاصیل و فعّال در معلول ها تحقق می یابند. نفس قبل از رسیدن به مرتبه ی عقل فعال و فنای در حق تعالی دارای ادراکات تدریجی، زمانی، متقدر یا متعین و محدود به نسبت های عالم ماده است و با عبور از مراحل کمال و رسیدن به عقل فعال، همه ی ادراکات او به ادراکات دفعی دهری سرمدی محیط بر همه ی افراد ممکن می گردد. به ویژه بر اساس نظریه ی اتحاد عقل و عاقل و معقول، همه ی دوگانگی های قابل تصور کنار زده می شود. (64)
نکته ای که در باب این نظریه به ذهن می رسد اینکه شاید به دلیل اقتضائات و ضرورت های مادی در مراتب بدنی نفس نتوان طی الارض را به صورت مزبور (دفعی دهری سرمدی) توجیه و تبیین کرد؛ زیرا یا باید آن را به اعدام و ایجاد ارجاع داد که در این صورت، چیزی بیش از نظر ابن عربی نمی گوید؛ و یا باید لوازم فلسفی مثل طفره را پذیرفت که مستلزم محالات مربوط به خود است. بنابراین، به نظر می رسد که این تبیین علیرغم انکار مرحوم آشتیانی، به نظریه ی اعدام و ایجاد بازگردد. به ویژه اینکه در تبیین اتصال به مراتب الهی، همان ظهور اقتدار الهی را مطرح کرده که ابن عربی مطرح ساخته است.

6. علامه طباطبایی
نقطه نظر ویژه ای از سوی علامه طباطبایی درباره ی حقیقت طی الارض مطرح نشده و ایشان فقط در مقام رد نظرات مزبور نوشته است که این وجوه دایر بین ممتنع مثل نظر ششم در بیان مرحوم طبرسی (اعدام و ایجاد) و بی دلیل مثل سایر وجوه هستند. (65) یعنی قسم مزبور بر طبق اصول نظری محال است و سایر نظرات بدون اقامه ی دلیل مطرح شده اند؛ یعنی ادله ی تام و کاملی برای آن ها ارائه نشده است. البته نسبت هایی به مرحوم علامه داده شده است که نظر ایشان در آن ها به نظریه ی ابن عربی معطوف است. (66) اما به دلیل روشن نبودن صحت این نسبت ها و همچنین مبهم بودن بیان آن، نمی توان نظر نهایی ایشان را استنباط کرد.

7. سیدجلال الدین آشتیانی
نظر سیدجلال الدین آشتیانی درباره ی طی الارض به حرکت جوهری معطوف بوده و نظرات دیگران، به وی‍ژه نظریه ی ابن عربی را رد کرده است. او می گوید: به دلیل محال بودن لبس بعد از خلع در جواهر و حتی در اعراض، تبدیل صورت های اشیا باید به نحو لبس بعد از لبس و اصطلاحاً توارد (وارد شدن متولی) صورت ها بر مواد باشد؛ زیرا نحوه ی اول معطوف به کون و فساد است که باطل می باشد و دومی معطوف به حرکت جوهری است که با براهین صدرایی اثبات شده است. (67) این در واقع، مبنای او برای تبیین ماهیت طی الارض است. او در مقام رد و ابطال نظر ابن عربی نوشته است: «آنچه شیخ اکبر (ابن عربی) درباره ی عرش بلقیس ذکر کرده است که از طریق اعدام و ایجاد انتقال یافته است، غیرمعقول به نظر می رسد؛ زیرا اعدام چیزی و ایجاد همان چیز، همان اعاده ی معدوم است که برخی از متکلمان قائلند». (68)
او به شرح انطباق نظر این عربی با نظریه ی متکلمان پرداخته و آن را به تفصیل توضیح داده است. اما اشکال او بر ابن عربی از جهاتی وارد نیست و قابل خدشه به نظر می رسد: اولاً، شیخ اکبر زمان اعدام و ایجاد را متحد دانسته و عدم افتراق و فاصله آن دو را تبیین کرده است، (69) در حالی که در نظر متکلمان، بین آن دو اختلاف و تباین وجود دارد. از این رو، یک شیء است در دو تجلی. ثانیاً، چون مبنای عرفا به ویژه ابن عربی درباره ی حقیقت شیء این است که شیئیت شیء به صورت آن است (شیئیه الشی بصورته لا بمادته) (70) نه به ماده ی آن، دیگر انطباقی میان نظریه ی ابن عربی و نظر متکلمان وجود ندارد. ثالثاً، ابن عربی این مسئله را با مسئله ی خلق جدید که با محتوای همان حرکت جوهری همخوان است تبیین کرده (71) و این مبنا تناسبی با مطلب متکلمان ندارد. رابعاً، بر اساس مبنای ابن عربی درباره ی اتحاد دو زمان اعدام و ایجاد و همچنین خلق جدید، خالی بودن ماده از صورت به طور کون و فساد (لبس بعد الخلع) حاصل نمی آید؛ زیرا ابن عربی و پیروانش می گویند که این امر بدون زمان و مکان اتفاق می افتد و تصرف سالک و عارف در آن از نوع اقتدار الهی است. (72) بنابراین، اشکال سیدجلال آشتیانی وارد به نظر نمی آید.
اشکال پنجم سیدجلال آشتیانی بر نظر ابن عربی این است که او و پیروانش حصول صورت بر ماده و تبدیل آن صورت را به نحو تدریج عَرَضی می دانند که ملازم با تأخیر و فاصله ی زمانی میان اعدام و ایجاد است. در حالی که ابن عربی قائل به عدم تبدیل حقیقت اشیا بوده (73) و به هیچ رو حقیقت شیء را معدوم فرض نمی کند و حتی صورت ها را نیز به طریق خلق جدید در معنای صدرایی آن مطرح می کند نه مشائی. پیروان ابن عربی نیز همین معنا را مطرح کرده و بر اساس آن، به تبیین اعدام و ایجاد پرداخته اند. (74) از این رو، نمی توان به صرف تعبیر اعدام، عبارت ابن عربی را مشائی یا کلامی نادرست تلقی کرد. به ویژه اینکه تمثیل ها و تطبیق های این اصول بر حقایق و وقایع جهان خارج کاملاً منطبق با اصول حکمت متعالیه است (75) که مرحوم آشتیانی بر اساس آن اشکال می کند.
با توجه به این موضوع، نظر ابن عربی دچار اشکالات صدرایی نبوده، بلکه منطبق با اصول آن است. از طرفی، توارد صورت ها بر ماده به صورت جوهری، خود دارای اشکالات عمده ی فلسفی است. از جمله اینکه زمان جوهری و انتقال عینی و مکانی در آن مطرح است که با توجه به فاصله ی بعید و زمان بسیار اندک در طی الارض، تقریباً از محالات به شمار می آیند؛ یعنی نظریه ی آشتیانی دارای لوازم ممتنع است که نباید از آن ها غافل بود و باید او و پیروانش این اشکال را حل کرده و پاسخ گویند.
حضرت امام (ره) در تأیید و دفاع از نظر ابن عربی، تبیین اسمائی و صفاتی از اعدام و ایجاد ارائه کرده و هر یک از آن دو را به دسته ای از اسما و صفات الهی مرتبط دانسته است. در این مقام است که می نویسد: کیفیت محو و اثبات در مشرب عرفانی همان ایجاد جمیع موجودات با اسم «الرحمن» و «الباسط» و اعدام آن ها با اسم «المالک» و «القهار» است. (76) بنابراین، در هر آن و لحظه ای (کمترین زمان های ممکن در هستی) اعدام و ایجاد مستمر برقرار است:
عنکبوتان مگس قدید کنند
عارفان هر دمی دو عید کنند
و بدین ترتیب، سر حدوث زمانی نزد اهل معرفت در همه ی مراتب هستی آشکار می شود. (77)
نکته ی پایانی درباره ی مغلطه ی موجود در نقد آشتیانی بر نظر ابن عربی اینکه اعدام به معنای مصطلح در فلسفه و کلام نیست که معنای محال و ممتنع دارد و امکان تحقق در خارج نداشته و قدرت به طور مطلق (نه انسانی و نه الهی) به آن تعلق نمی گیرد، بلکه اعدام در نظر ابن عربی به معنای انتقال از حالی به حال دیگر و تغییر صورت ظاهری است که از این جهت، به ایجاد و انواع آن راجع است؛ یعنی ایجاد دارای مراتبی است که یکی از آن ها ایجاد حالات مختلف و صورت های متعدد و متفاوت در یک حقیقت واحد است و این امر متعلق قدرت و اقتدار الهی است. (78) بنابراین، برداشت منتقدان نظریه ی اعدام و ایجاد از مفهوم اعدام نادرست بوده و اشکالات آن ها نیز مبتنی بر چنین برداشتی است.
نکته ی دیگری هم درباره ی حقیقت عرفانی اعدام و ایجاد است که در شرح نظریه ی امام (ره) به آن اشاره می کنیم.

8. امام خمینی (ره)
همان گونه که گفته شد، اعدام در بیان ابن عربی به معنای تبدیل احوال است نه اعدام مطلق. حضرت امام (ره) با تکیه و تأکید بر این نکته، به ارائه ی نظریه ی خود درباره ی حقیقت طی الارض می پردازد. ایشان در توضیح این نکته این گونه نوشته اند:
این اعدام، اعدام مطلق نیست تا ایجاد آن از قبیل اعاده ی معدم به شمار آید، بلکه اعدام در اینجا داخل کردن در پوشش نام های باطنی متناسب با حقیقت اشیا است و ایجاد کردن هم ظاهر نمودن همان حقیقت از طریق نام های ظاهر متناسب می باشد. این بطون و ظهور به طریق انتقال صورت نمی پذیرد؛ زیرا افعال کاملان معرفت که همان افعال خداوندی به شمار می رود، برتر از این است که زیر سلطه ی حرکت و زمان باشد. این فرآیند درباره ی مکان، به صورت پیچیدن مکان و در زمان به صورت بسط زمان تحقق می یابد؛ چرا که همه ی عوالم، نسبت به انسان کاملی که دارای اسم اعظم است خاضع هستند و تحت ولایت او هر تصرفی را از جانب وی می پذیرند. (79)
خود ابن عربی اعدام و ایجاد را به اظهار و اخفا تفسیر و تبیین کرده است که احتمالاً بیان حضرت امام (ره) برگرفته از مطالب وی باشد؛ زیرا ابن عربی می نویسد: «ایجاد و اعدام چیزی نیست جز اظهار امور ثبوت یافته در غیب و مخفی گرداندن آن ها در جهان غیب». (80) تبیین امام از طی الارض در واقع، بر مبانی عرفا در باب نحوه ی تجلی اسمای الهی مبتنی است. ابن عربی در توضیح نظریه ی خود می گوید:
مسئله ی حاضر و حاصل شدن تخت بلقیس نزد سلیمان نبی ـ علیه و علی نبینا و آله السلام ـ از مشکل ترین مسائل عرفانی است. مگر کسی که فرایند اعدام و ایجاد را خوب بشناسد (می تواند به سادگی آن را فهمیده و حل کند). بنابراین، تخت مزبور نه مسافتی را طی کرده، نه زمین پیچیده شده، و نه زمین توسط آصف شکافته شده است، بلکه به همان طریقی حاصل شده است که ذکر شد. (81)
حضرت امام (ره) در اینجا به ابن عربی اشکال وارد کرده و می گوید:
چون (به گفته ی خود ابن عربی) این مسئله از مشکل ترین مسائل است، برای شیخ مشتبه شده و گمان برده است که فقط از طریق ایجاد و اعدام قابل تحقق و قابل فهم و تبیین است؛ یعنی به گمان وی، حصول چنین تصرفاتی جز از این طریق حاصل نمی شود. بنابراین، قدرت ولی الله را که بهره ای از اسم اعظم دارد، مقید و محدود ساخته است. این همه، مقدار فهم و کشف این عارف است. اما کشف محمدی که اهل بیت از آن پرده برداشته اند این اقتضا را دارد که قدرت الهی اولیای الهی مقید و محدود نشود. این کشف حاکی از تصرفاتی مثل صحت انتقال از مسافت های بسیار دور در کمتر از «ارتداد الطرف» است. چنان که نور حسی نیز دارای حرکتی بسیار قوی است که در یک ثانیه سیصد هزار کیلومتر مسافت را می پیماید. (82)
با توجه به بیانات مرحوم امام (ره) روشن می شود که ایشان دو تبیین از مسئله ی طی الارض ارائه کرده است: یکی همان مسئله ی بطون و ظهور است و دیگری تبیینی علمی بر اساس یافته های فیزیک جدید.
اشکال امام به ابن عربی با توجه به مبنای خود او صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا مبنای عرفانی او همان ظهور و بطون است (83) که امام هم آن را می پذیرد. از طرفی، مبنای امام در تبعیت از ابن عربی، تأویل حقیقت طی الارض بر اساس اصول هستی شناختی عرفانی به ویژه تبیین مراتب تجلی اسمای الهی است و بیان ابن عربی کاملاً موافق با این مبناست و در واقع، تقیید قدرت ولی نبوده، بلکه تأکید بر اطلاق قدرت اوست؛ زیرا راه های دیگری ـ که برخی از آن ها ذکر شد ـ در واقع، از نظر اصول عرفانی و فلسفی دچار نقص های مبنایی هستند و نمی توان به راحتی آن ها را پذیرفت و تنها راه منحصر برای تبیین نظام مند و مبنایی، همین اعدام و ایجادی است که امام با اخفا و اظهار از آن تعبیر کرد.
وانگهی، مسئله ی اظهار و اخفا که مرحوم امام (ره) در توضیح و تأویل نظریه ی ابن عربی ذکر کرده است به نظریه ی کمون و بروز برمی گردد که خود ایشان به پیروی از سایر عرفا مثل ابن حمزة فناری (84) آن را پذیرفته و بروز و کمون اسمائی را مبنای بسیاری از مسائل عرفانی قرار داده است. (85) بر اساس این رویکرد که کمون و بروز تأویل درستی از اخفا و اظهار و در نتیجه تأویلی از اعدام و ایجاد باشد، باید گفت: لوازم وجود که در همه ی موجودات، وجود و حضور دارند، در برخی مراتب وجود ظهور دارند و در برخی دیگر بطون، (86) و این امر موجب می شود که اولیای الهی با تصرف در این مراتب، ظهور و بطون حقایق را تغییر داده و جابه جا کنند. بنابراین، چیزی که ظاهر است به عالم باطن برده و تجلی بطونی آن را نمایان می سازند و اشیای باطن را در گردونه ی تجلی ظهوری می اندازند.
تأویل دوم مرحوم امام (ره) از مسئله ی طی الارض نیز که به تفسیر طبیعی و مادی معطوف است، از جهاتی شایان بررسی و قابل خدشه به نظر می رسد، زیرا:
اولاً، پذیرش مقایسه و تطبیق جریان سرعت حرکت نور و طی فواصل مکانی بسیار زیاد در زمان بسیار کم با مسئله ی طی الارض، مستلزم پذیرش لوازم فاسد آن نیز می باشد؛ زیرا بر اساس نظریه ی فیزیکی، اگر یک شیء مادی با سرعت نزدیک به سرعت نور حرکت کند تبدیل به انرژی می شود و در این صورت، دیگر ماده و صورت مادی باقی نمی ماند تا انتقال یابد.
ثانیاً، اگر بنا بر تأویل مادی باشد، نظریات فنی تر با مفسده ها و لوازم نادرست کمتری هم وجود دارد که بهتر است به آن ها توجه شود؛ مثل نظریه ی ابر ریسمان ها که بنیادی تر از نظریه ی نسبیت انیشتین است.
البته با توجه به رویکرد امام (ره) به مبانی عرفانی و فلسفی این مسئله، نمی توان تأویل مادی را پذیرفت و خود حضرت امام (ره) در مباحث خود به جنبه ی عرفانی آن تاکید دارد نه جنبه ی مادی.
با تکیه بر مطالب امام (ره) و سایر بزرگان عرصه ی معرفت و نظر، و با توجه به توضیحات گفته آمده، روشن می شود که چارچوب رویکردهای اهل معرفت حول نظرات ابن عربی شکل گرفته است.
رویکرد دیگری که از طرف عرفای شیعه مثل حضرت امام (ره) و سیدجلال آشتیانی در این باره مطرح است به رویکرد روایی و نقلی معطوف است. در واقع، به بیانات ائمه ی هدی (ع) توجه شده و اصول عرفانی را بر پایه ی آن تنظیم می کنند.

رویکرد روایی
حضرت امام (ره) در توضیح نظریه ی بطون و ظهور خود می نویسد:
از جانب بزرگان دین ما رسیده است که نزد آصف بن برخیا یک حرف از اسم اعظم بود که با گفتن آن، زمین برایش شکافته شد ـ از شام تا سبا (یمن) ـ و او تخت بلقیس را برگرفته و در نزد سلیمان حاضر کرد و سپس زمین در کمتر از یک چشم به هم زدن به حالت عادی خود برگشت. آن اسم، هفتاد و سه حرف است که هفتاد و دو حرف آن نزد ائمه (ع) موجود است و یک حرف نیز به عنوان اسم مستأثر در نزد خداوند باقی است که هیچ کس از آن آگاه نیست. (87 و 88)
و ایشان می گویند: «اسم اعظم خداوند همان مقام احدیت جمع بسط و قبض است». (89)
سیدجلال آشتیانی هم در همان موضع از کتاب شرح فصوص الحکم به شرح روایات مربوط به آن پرداخته است. (90) این رویکرد، در واقع، علیرغم به کار رفتن تعابیری همچون خرق زمین (شکافته شدن)، خسف زمین (فرو رفتن در زمین)، و طی الارض در آن، کلید تحقق آن را اسم اعظم و توانایی تصرف در هستی توسط انسان های کامل معرفی می کند. یعنی روایات شیعی غیرمادی بودن آن را مطرح کرده و تأثیر تصرفی و ولایی انسان کامل (از طریق اسمای الهی) را مبنا قرار داده اند.
درباره ی مصادیق اسم اعظم که آصف بن برخیا به سبب آن توانست چنین تصرفی در تخت بلقیس نماید نیز صحبت شده است که مسئله ای نقلی و روایی می باشد. با توجه به بیان حضرت امام (ره) که مقام جمع بسط و قبض را برای اسم اعظم مطرح کرد، مصداق این اسم را «الله» معرفی نمودند. (91) ولی دیگران، اسم «الحی القیوم» را برای تصرف آصف مطرح کرده اند. (92)

نتیجه
با توجه به بررسی های به عمل آمده در این نوشتار، روشن شد که اگر چه طی الارض به عنوان یکی از تصرفات طبیعی تحقق یافته در اثر نیل عارف به مقام کشف صوری تلقی می شود، اما تأویل مادی درباره ی طی آن نیز نادرست بوده و نظرات علمای اسلام به الهی بودن و تصرف اسمای الهی در مخلوقات معطوف است. و مبنای عرفانی حضرت امام (ره) بر پایه ی روایات صحیح شیعه بر تبیین کیفیت تجلی اسمای الهی استوار است و بر این اساس، نظریه ی ظهور و بطون را مطرح کرده و از این طریق، نظریه ی ایجاد و اعدام ابن عربی را تفسیر نموده است. نظر نهایی حضرت امام (ره) در این زمینه به نظریه ی بطون و ظهور، یعنی اخفا در اسمای باطنی حق تعالی و اظهار به وسیله اسمای ظاهری حق تعالی، معطوف است که در نهایت، با روایات مربوط به اسم اعظم تأمین و تأیید می گردد.

55. عبدالرحمن جامی، الدرة الفاخرة، به اهتمام: نیکو لاهیر و علی موسوی بهبهانی، ص 157.
56. ابن سینا، طبیعیات الشفاء، تحقیق: سعید زاید و الاب القنواتی، ج 2، ص 30.
57. احمدبن محمد حسینی اردکانی، مرآت الاکوان، تحقیق: عبدالله نورانی، ص 487 و 610.
58. عبدالرزاق کاشانی، مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص 630.
59. امام خمینی (ره)، آداب الصلوة، ص 270.
60. همو، چهل حدیث، ص 656.
61. همان.
62. همان، ص 561؛ امام خمینی (ره)، آداب الصلوة، ص 297.
63. میرزا مهدی آشتیانی، تعلیقة علی شرح المنظومة للسبزواری، ص 92.
64. همان، ص 93.
65. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 15، ص 370.
66. سید محمدحسین حسینی تهرانی، مهر تابان، ص 377.
67. ملا محسن فیض کاشانی، اصول المعارف، تحقیق: سیدجلال الدین آشتیانی، ص 288 (مقدمة محقق).
68. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 927.
69. همان، ص 925.
70. خواجه نصیرالدین طوسی، آغاز و انجام، تحقیق: علامه حسن زاده آملی، ص 95؛ ملاصدرا، الأسفار الاربعة، ج 7، ص 116. این مبنا همچنین مورد پذیرش سید جلال نیز هست.
71. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 928.
72. همان، ص 111.
73. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 2 (4 جلدی)، ص 313.
74. سیدحیدر آملی، تفسیر المحیط الاعظم و البحر الضخم، تحقیق: سیدمحسن موسوی تبریزی، ج 3، ص 350؛ همو، المقدمات من کتاب نصّ النصوص، ص 434.
75. همان، ج 3، ص 214؛ محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 3 (4 جلدی)، ص 53 و ج 12 (14 جلدی)، ص 507.
76. امام خمینی (ره)، چهل حدیث، ص 656.
77. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 164؛ امام خمینی (ره)، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 33.
78. محی الدین ابن عربی، الفتوحات المکیة، ج 3 (4 جلدی)، ص 365.
79. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 926.
80. محی الدین ابن عربی، تفسیر ابن العربی، تحقیق: سمیر مصطفی رباب، ج 2، ص 86.
81. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 931 و بعد.
82. همت علی شرح فصوص الحکم، ص 193.
83. همان، ص 33.
84. محمدبن حمزه فناری، مصباح الأنس، تصحیح: محمد خواجوی، ص 512.
85. امام خمینی (ره)، مصباح الهدایة إلی الخلافة و الولایة، ص 44.
86. ملا هادی سبزواری، شرح المنظومه، تصحیح و تعلیق: علامه حسن زاده آملی، ج 4، ص 285 (تعلیقه علامه حسن زاده).
87. امام خمینی (ره)، تعلیقات علی شرح الفصوص، ص 192.
88. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، ج 1، ص 230 (باب ما أعطی الأئمه علیهم السلام من اسم الله الأعظم).
89. امام خمینی (ره)، تعلیمات علی شرح فصوص الحکم، ص 16.
90. داوود قیصری، شرح فصوص الحکم، ص 926 و بعد.
91. امام خمینی (ره)، تعلیقات علی شرح فصوص الحکم، ص 16 و 116.
92. محمدبن حسن شیبانی، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، تحقیق: حسین درگاهی، ج 2، ص 7.

بعد از ترک گناه گفتن ذکر "یا حی یاقیوم" با حظور قلب باعث باز شدن چشم میشود . ممکنه یک ماه طول بکشه یا یک سال زمانش بستگی به خود آدم داره.

[="Tahoma"][="Blue"]سوال:
زیاد شنیده شده بزرگان چشم برزخی داشتند یا طی الارض میکردند
اینا چطور بدست رسیده؛ چه کنم منم داشته باشم؟ آیا هرکه تقوا پیشه کند داده میشود؟ دعا دارد؟ یا خواست خداست؟ ممکن است کسی تقوا پیشه کند بهش بدن به یکی دیگه ندن؟ به خواست انسانه؟ و...؟


جواب:

این امور، نیاز به تقوای خاص دارد و مختص به افراد خاصی نیست، هر کسی این تقوا را داشته باشد، و به آن مرحله برسد، خدا به او عنایت خواهد کرد.
اینطور نیست که کسی تقوا پیشه کند و از همه گناهان اجتناب ورزد ولی به او ندهند. البته گفتن بعضی از اذکار نیز بی تاثیر نیست، منتها این اذکار موقعی تاثیر دارد که تقوای نسبی بدست آمده باشد.
و البته لازم به ذکر است که این بدین معنا نیست که هر کس چشم برزخی داشت، آخرین مرحله عرفان رسیده است، بلکه این عنایتی است که خیلی از بندگان خدا شامل حالشان شده است و فقط محدود به انبیاء و اولیای خاص نیست.
در روایت هست که رسول خدا فرمودند: هیچ بنده ای خدا به مدت چهل روز خالصانه عبادت نکرد مگر این که چشمه های حکمت از قلبش بر زبانش جاری گشت.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ يَنَابِيعُ‏ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ.[1]
اگر بخواهیم در باره ماهیت چشم برزخی از دیدگاه قرآن بحث کنیم شاید کامل‌ترین و جامع‌ترین به مقصود آیه 22 سوره ق باشد. قرآن می‌فرماید:
لَقَدْ كُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ؛ تو در غلفت از این بودی پس ما پرده را برداشتیم و چشمانت تیزبین شد.
آما آن چه از روایات در مورد چگونگی بدست آوردن چشم برزخی به دست می‌آید، عمل به واجبات و ترک محرمات ، است.
اما اگر علاوه بر آن به نوافل و رعایت تقوا بیش از حد معمول موفق شویم به بیش از آن چه دیگران از جهت معنوی به آن دست یافته‌اند خواهیم رسید که از آن به چشم برزخی تعبیر می‌شود و با آن حقایق وقایع را فراتر از ظاهر آن می‌توان دید.
این مطلب در حدیث معروف «قرب النوافل» چنین بیان شده است : عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: قال رسول الله(صلی الله علیه وآله) قال الله: ما تحبب الی عبدی به شیء احب الی مما افترضه علیه و انه لیتحبب الی بالنافله حتی احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها و رجله التی یمشی بها اذا دعانی اجبته و اذا سألنی اعطیته؛[2]
از پیامبر(صلی الله علیه وآله) روایت شده که خداوند فرمود: اظهار دوستی نکرد بنده من به چیزی دوست داشتنی‌تر از آنچه واجب کردم بر او، و او با نوافل به سوی محبت من می‌آید تا این که من نیز او را دوست بدارم. پس هنگامی که او را دوست بدارم شنوایی او می‌باشم آن گاه که می‌شنود و بینایی او می‌باشم آن گاه که می‌بیند و زبان او می‌باشم آن گاه که سخن می‌گوید و دست او می‌باشم آن گاه که ضربه می‌زند و پای او می‌باشم آن گاه که راه می‌رود، هنگامی که به درگاه من دعا کند اجابت می‌کنم و اگر از من درخواست کند به او می‌دهم.
همانطور که از حدیث بالا بدست می آید، وقتی انسان گوش و چشم و دست خدا باشد، یعنی با چشم خدایی می بیند، با دست خدایی کار می کند، با گوش خدایی می شنود که از آن تعبیر به چشم و گوشِ برزخی می کنند.
مقدار و نوع دامنه‌ی دید برزخی بستگی به میزان معرفت و مقدار فاصله گرفتن انسان از عالم ماده و انقطاع از امور مادی و جسمانی و توجه او به عالم مجردات و حقایق دارد . مسلماً دیده باطن بین انبیا و اولیا از بقیه انسان‌ها نافذ تر و محدوده‌ی دید برزخ بین آن‌ها از سایر انسان‌ها وسیع‌تر و گسترده تر است و دیگران به میزان درجه‌ی شناخت و اطاعت آن‌ها از خداوند و پیروی آن‌ها از انبیا و اولیا و سعی و کوشش آن‌ها در راه بندگی حق از این دید برخوردارند .
چشم برزخی با چند توصیه باز نمی‌شود، بلکه این کار نیازمند تلاش پیگیر و مجاهده و جهاد مداوم با نفس است؛ چرا که نفس بعد از تزکیه شدن آمادگی درک حقایقی از عالم هستی را پیدا می‌کند.
پس در حقیقت دو توصیه می‌شود، یکی شناخت عمیق دین، همراه با عمل به دستورات آن، دوم پرهیز از انواع گناهان، در این صورت است که بصیرت الهی پیدا می‌کنید و چشم و گوش برزخی پدید می‌آید .
آیت‌الله مولوی قندهاری، می‌فرمودند: در سن جوانی به آیت الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(استادِ آیت الله بهجت) عرضه داشتم: آقاجان! چه کنیم چشم برزخیمان باز شود؟
ایشان فرمودند: آسیّد محمّدحسن! من انتظار داشتم تو بگویی: چه کنم چشم قیامتی و اُخروی‌ام باز شود؟ این فقط با اخلاص است. اگر اخلاص باشد، در همین دنیا آن شعبه‌های نور کار خودش را انجام می‌دهد. کاری می‌کند که انسان به آن مقام والا و عالی می‌رسد.

منظور از مقام عصمت که سوال شد، یعنی به مرحله ای برسد که دیگر هیچ گناهی از او سر نزند.
هر زبانی که الهی باشد، لازم است که گوش هم الهی باشد. هرگوشی که الهی شده باشد، لازم است که زبان او هم الهی شده باشد. آیا می توان زبانی را الهی تلقی کرد، بدون این که گوش او الهی شده باشد؟ آیا می توان گوشی را الهی تلقی کرد در حالی که هنوز زبان او به گناه آلوده است؟ یا نباید الهی بودن را به عضوی از اعضاء به کار برد، یا این که همه اعضاء و جوارح آدمی الهی باشد.
کسی که با عضوی از اعضای خود گناه می کند ولو اعضای دیگر هنوز فرصت گناه را پیدا نکرده، این شخص، اصلا نمی توان الهی شدن را به هیچ عضوی از اعضای او خطاب کرد. کسی را الهی گویند که عاری از مطلق گناهان باشد.
آیا می توان حضرت علی را اذن الله خواند ولی عین الله نخواند؟ آیا می توان ایشان را لسان الله خواند ولی اذن الله نخواند؟
حدیث شریف ینابیع الحکمه، میفرماید، کسی که چهل روز گناه نکند، خداوند چشمه های حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می کند.
چهل روز، یعنی هیچ گناهی نکند چه گناه چشم، چه گناه زبان، چه گناه گوش. بعد میفرماید زبانش الهی می شود. لازمه این سخن این است که کسی می تواند زبانش الهی بشود که هیچ گناهی نکرده باشد، یعنی گوش او هم الهی شده باشد و گناهی نکرده باشد، چشم او هم گناهی نکرده باشد و الهی شده باشد، نه این که فقط زبانش گناه نکرده باشد تا چشمه های حکمت از قلبش فقط بر زبان جاری شود.
آنچه که بنده از آیات و روایات به دست می آید این است که حتی اولین درجه از ایمان هم، اگر بخواهند به او کرامت و مقام معنوی تعلق بگیرد، لازم است از مطلق گناهان اجتناب شود.
چطور می شود کسی زبانش دروغگو نباشد ولی درعین حال زناکار باشد، بعد خدا پاداش راستگو بودنش را مثلا ، در عالم رویا، الهاماتی الهی عنایت کند یا شبها فرشته ای بیاید و او را برای نماز شب بلند کند. یا مثل این می ماند که کسی وضو نگرفته و به نماز بایستد و خیلی هم با اخلاص و توجه خدا را بخواند، بعد به خدا بگوید خدایا درست است که من وضو ندارم اما اثر این اخلاصم باید یک مقام معنوی به من عنایت کنی، بالاخره حضور قلب و توجه که پیدا کرده ام.
دستورات دین به هم متصل است و مانند یک رشته می ماند و باید این زنجیره کامل شود، اگر گوشه ای از کار بلنگد، نتیجه ی مطلوب حاصل نخوهد شد.
اگر کسی فقط یکی از اعضای او اصلا گناه نکند، ولی سایر اعضا را مراعات ننماید، به همان مقدار اثر خواهد دید و برکات شامل حال او می شود، اما اگر کسی بخواهد چشم برزخی و مقامات خاص معنوی پیدا کند، اولین پله و کمترین چیزی که لازم است، اجتناب از کلیه ی معاصی و انجام کلیه ی واجبات است.
هر صاحب کرامتی و با هر نوع کرامتی، دلیل و نشان بالاتر بودن مقام معنوی او نیست. هر چند فضیلتی برای صاحب کرامت نسبت به دیگران هست اما دلیل بر بالاتر بودن رتبه ی او نیست. انسان با بعضی از ریاضتها به بعضی از کرامات دست پیدا می کند اما ریاضتهایی مانند ترک معصیت موقعی که در محیط معصیت واقع می شویم، خیلی بالاتر از برخی کراماتِ صاحبان کرامت است، هر چند با ترک این معصیت، کرامت خاصی به انسان ندهند، اما مقام و رتبه او را در بهشت بسیار بالا می برند.
در ضمن کسب کرامت، فقط به این نیست که انسان یه گوشه بنشیند و نماز بخواند و روزه بگیرد و ذکر داشته باشد. بلکه خیلی از کرامات را با ترک معاصی و انجام واجبات به انسان می دهند. حکایات و مثالها در این زمینه بسیار است.
اگر کسی متوجه بشود که در جامعه نیاز به پزشک هست، نیاز به مهندس با ایمان هست، و با این هدف جلو برود و نیاز جامعه را برطرف سازد و خدا را در نظر داشته باشد این از هر ریاضتی بالاتر است.
از امام حسن عسگری حدیثی نقل شده است که ایشان می فرمایند: عبادت به زیادیِ نماز و روزه نیست، بلکه عبادت تفکر در امر خداست.
تحف العقول عَنْ أَبِي مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ع قَالَ: لَيْسَتِ‏ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصِّيَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ كَثْرَةُ التَّفَكُّرِ فِي أَمْرِ اللَّهِ.[3]
بنابراین انسان ها با توجه به جایگاهشون توی دنیا(که مثلا طلبه باشند یا مهندس یا....) محکوم به داشتن حد محدودی از مقامات اخروی هستند!
مقامات بهشتی و مقرب بودن نزد خدا، اصلا ربتی به جایگاه انسانها در دنیا ندارد، چه بسیار اشخاصی که از جهت دنیوی رتبه و مقام پایینی داشتند اما در نزد خدا مقربتر بودند، چه پینه دوزهایی که با امام زمان در ارتباط بودند که دکترها، مهندیس و بعضی از علما هم در ارتباط نبودند. پس رسیدن به مقامات معنوی و اخروی به داشتن جایگاه و مقام بالای دنیوی، یا عمل بسیار، یا ذکر و نماز و فراوان نیست، بلکه انجام وظیفه، تدبر، تفکر و حسن نیت است و انسان می تواند در هر لباس و مقامی هست با انجام واجبات و ترک محرمات به مقامهای بالای معنوی و اخروی دست یابد و تقوی را رعایت کند. ان اکرمکم عند الله اتقاکم.


[/HR][1] (عیون اخبار الرضا، ج2، ص 24)

[2] ر.ک: المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقی، ج 1، ص 291 و اصول کافی، کلینی، ج 2، ص 352

[3] (بحار، ج 68، ص 325)[/]

موضوع قفل شده است