تایید یا تکذیب داستان پیامبر (ص) در سن دوازده سالگی و عالم یهودی

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تایید یا تکذیب داستان پیامبر (ص) در سن دوازده سالگی و عالم یهودی

سلام
داشتم در مورد داستان سفر پیامبر (ص) به سوریه در سن نوجوانی و تایید پیامبری ایشان توسط عالم یهودی (با دیدن علائم پیامبری) با یکی از برادران اهل سنت صحبت می کردم که این دوست گرامی این داستان را تکذیب کرد و می گفت این داستانی ساختگی است.
می خواستم اولا بدانم که آیا چنین داستانی صحت دارد و ثانیا اگر دارد لطفا آن را با استفاده از مراجعی از کتابهای معتبر اهل سنت ثابت کنید.

با نام الله



کارشناس بحث: استاد عماد

سلام علیکم
در کتابهای بسیاری از شیعه واهل سنت این داستان آمده است
مثلا در استیعاب که نوشته ابن عبدالبر است آمده

خرج النبيّ صلّى الله عليه و سلم مع عمه في تجارة إلى الشام سنة ثلاث عشرة من عام الفيل، فرآه بحيرا الراهب، فقال: احتفظوا به فإنه نبي.
پیامبر صلی الله علیه واله وسلم با عموشان برای تجارت به سوی شام در 13سال پس از عام الفیل رفتند ، بحیرا راهب ایشان را دید و گفت : این نوجوان را حفاظت کنید که او نبی است

و خرج إلى الشام في تجارة لخديجة بنت خويلد، فرآه نسطور الراهب و قد أظلّته غمامة فقال:

هذا نبيّ، و ذلك سنة خمس و عشرين(1)

و باز می گوید وقتی پیامبر صلی الله علیه واله وسلم در تجارت در کاروان خدیجه بنت خویلد بودند نسطو راهب ایشان را دید در حالیکه ابر بر سر ایشان بود و گفت ایشان پیامبر است و درآن موقع 25 سال داشتند

1.الاستيعاب،ج‏1،ص:35‏

این داستان در کتابهای بسیاری آمده (1)
اما این داستان اشکالاتی دارد که صحت آن را مورد تردید قرار می دهد
1. در این داستان آمده پس از جریان بحیرا ، ابوبکر و بلان پیامبر را به مکه برگرداندند(2) در حالیکه ابوبکراز نظر سنی کوچکتر از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم است ، اگر پیامبر 13سال داشته باشند ابابکر 11ساله بوده و این مطلب نمی تواند درست باشد
2.آنچه درسیره ابن هشام و تاریخ طبری و طبقات و جاهای دیگر نقل شده یا از ابن اسحاق و یا از داود بن حصین و یا از ابو موسی اشعری روایت شده که هیچکدام در آنزمان-یعنی زمان سفر رسول خدا(ص)و بر خورد با بحیرا-بوجود نیامده و متولد نشده بودند،وسند خود را نیز در این باره نقل نکرده اند تا در صحت و سقم آن تحقیق شود،و از اینرو از ابو الفدا نقل شده(3)که گفته است یکی از راویان این حدیث ابو موسی اشعری است که وی در سال هفتم هجرت مسلمان شد و از اینرو این حدیث را باید از احادیث مرسله اصحاب بشمار آورد
3.ترمذی نیز چنانچه از وی نقل شده این روایت را غریب دانسته و گفته است:در سند آن عبد الرحمان بن غزوان دیده می شود که روایتهائی بر خلاف موازین از او نقل شده و ذهبی نیز گفته:«گمان می رود که ساختگی باشد و قسمتی از آن دروغ است »(4)و ابن کثیر و دمیاطی و مغلطای نیز در آن تردید کرده اند(5)و مرحوم استاد شهید آیت الله مطهری قدس سره الشریف درکتاب «پیامبر امی »فرموده:
«پرفسور ماسی نی یون »اسلام شناس و خاور شناس معروف،در کتاب سلمان پاک در اصل وجود چنین شخصی،تا چه رسد به برخورد پیغمبر با او تشکیک می کندو او را شخصیت افسانه ای تلقی می نماید،می گوید:
«بحیرا سرجیوس و تمیم داری و دیگران که روات درپیرامون پیغمبر جمع کرده اند اشباحی مشکوک ونایافتنی اند.
علاوه بر اینها اشکالات سندی و محتوایی دیگری نیز بر این داستان وارد است که اگر نیاز باشد خدمتتان عرض می کنم
1.تاریخ طبری ج 2 ص 34-و البدایة و النهایة ج 2 ص 285 سیره حلبیة ج 1 ص 120
2. «الصحیح من السیرة » سید جعفر مرتضی عاملی ، ج 1 ص 92-91
3.سیرة المصطفی ص 54.
4.الصحیح من السیره ج 1 ص 93.
5.-الصحیح من السیره ج 1 ص 93.

خیلی ممنون از پاسخگویی شما

آیا داستانی در مورد تایید پیامبری آن حضرت توسط یهودیان، قبل از چهل سالگی ایشان، که مورد استناد باشد وجود دارد؟

Hrm;401062 نوشت:
خیلی ممنون از پاسخگویی شما
آیا داستانی در مورد تایید پیامبری آن حضرت توسط یهودیان، قبل از چهل سالگی ایشان، که مورد استناد باشد وجود دارد؟

با سلام
دوست گرامی
فکر کنم جوابتان را در این سخنان پیدا کنید
نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر اين كه با دلايل قطعي و روشن، ثابت گرديده است، در كتاب هاي پيامبران پيشين نيز، برنبوت وي تصريح و نام و خصوصيات او در كتب عهدين (تورات و انجيل)، مشخص شده است.
از همين روست كه به عنوان نمونه، خداوند در آيه 6 سوره صف با كمال صراحت از حضرت عيسي نقل مي كند كه: "من به آمدن پيامبري كه نام او احمد است، بشارت مي دهم".(2)

قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي آيد و نه روح القدس. به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است.



روزي كه اين آيه و نظاير آن نازل شد و پيامبرآنها را براي مردم خواند، در جزيرة العرب، گروههايي از يهوديان و مسيحيان زندگي مي كردند و اگر چنين بشارتي در اين كتابها وجود نداشت، دانشمندان اين دو آيين، آن را دستاويز قرار داده و سر و صدايي به راه مي انداختند؛ ولي به داوري تاريخ صحيح، نه تنها آنان در برابر اين تصريح ها لب فروبستند، بلكه حتي گروهي منصف نيز به صفوف مسلمانان پيوستند.
بنابر اين به طور مسلم بشارت حضرت مسيح (عليه السلام) در انجيل خود او وجود داشته و اگر فرضاً چنين بشارتي در انجيل هاي كنوني نباشد، دليل بر اين نيست كه در انجيل خود آن حضرت نيز نبوده است؛ زيرا به شهادت متون انجيلهاي فعلي، هر يك ازحواريون وغير حواريون، انجيل نوشته و به انديشه خود، گفتار و كردار و فرمان هاي حضرت مسيح (عليه السلام) را در آنجا گرد آورده است و تنها به اين هم اكتفا نكرده، بلكه ديده ها، شنيده ها و حدسيات خود را نيز با آنها آميخته و به نام انجيل انتشار داده است.
بنابراين هيچ كدام از انجيلها، انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) نيست.(3)
ولي از آن جا كه خواست الهي بر آن تعلق گرفته كه برهان قرآن و دليل نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) در تمامي دورانها بدرخشد، بشارت آمدن پيامبري پس از حضرت مسيح به نام احمد در انجيل يوحنا با كمال وضوح وارد شده است.
اگر چه مفسران انجيل دست و پا مي كنند كه آيه هاي مربوط به اين بشارت را طور ديگر تفسير نمايند، ولي پس از يك دقت كوتاه، پرده از روي حقيقت برداشته مي شود...

در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند.
دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند. محققان اسلامي معتقدند كه ريشه يوناني اين كلمه، "پريكليطوس" به معناي محمد و احمد است، ولي مفسران انجيل ريشه آن را "پاركليطوس" به معناي تسلي دهنده دانسته اند و به همين خاطر، بيشتر مفسران انجيل آن را به روح القدس تفسير نموده اند.
لذا بايد روي قرايني كه درمتون آيات وجود دارد، حقيقت مطلب را به دست آورد.

در انجيل يوحنا، باب 15 و 16 اين گونه آمده است: "چون آن فارقليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستي كه از طرف پدر مي آيد درباره من شهادت خواهد داد".(5).
"راست مي گويم كه شما را مفيد است كه من بروم.
اگر من نروم آن فارقليط نزد شما نخواهد آمد.
امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.... و ديگر چيزهايي بسيار دارم كه به شما بگويم، لكن حالا نمي توانيد متحمل شويد، امّا چون او بيايد او شما را به تمامي راستي ارشاد خواهد كرد؛ زيرا او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آن چه مي شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود؛ زيرا كه او آن چه از آنِ من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آن پدر است از من است.
از اين جهت گفتم كه آن چه آنِ من است، مي گيرد و به شما خبر مي دهد".(6) و (7)

اگر دقت كنيم، قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي آيد و نه روح القدس.
به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است. حتي گروهي از اين مطلب سوء استفاده كرده وخود را فارقليط موعود معرفي نموده اند؛ مثلاً "منتس" كه مردي رياضت كش بود و در قرن دوم ميلادي مي زيست، در سال 177 ميلادي در آسياي صغير مدعي رسالت گرديد و گفت: "من همان فارقليط هستم كه عيسي از آمدن او خبر داده است". در نتيجه گروهي هم از وي پيروي كردند.(8)

از طرف ديگر امتيازاتي كه حضرت مسيح (عليه السلام) براي فارقليط قائل شده و شرايط و نتايجي كه براي آمدن او شمرده است، مانع از آن است كه فارقليط را به روح القدس تفسير نماييم؛ بلكه اين مطلب را قطعي مي سازد كه منظور از فارقليط جز پيامبر موعود نخواهد بود. مثلا به عنوان نمونه مسيح مي گويد: "اگر من نروم فارقليط نزد شما نمي آيد".(9)
بنابر اين، او آمدن فارقليط را مشروط به رفتن خود كرده است؛ اما اگر مقصود از فارقليط، روح القدس باشد، نزول او بر حضرت مسيح و حتي بر خود حواريون مشروط به رفتن مسيح نبوده است؛ زيرا به عقيده مسيحيان، زماني كه حضرت مسيح خواست تا حواريون را براي تبليغ به اطراف بفرستد، روح القدس بر آنان نازل گرديد.(10)
بنابراين هيچ گاه نزول روح القدس مشروط به رفتن مسيح نبوده است. اما اگر بگوييم مقصود از فارقليط پيامبري صاحب شريعت، آن هم شريعتي جهاني است، در اين صورت، آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود. دقت در اين قراين مي تواند ما را به حقيقتي كه محققان عالي قدر اسلام به آن رسيده اند رهنمون گردد. البته قراين به آن چه گفته شد منحصر نيست، بلكه قراين متعدد ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.(11)


در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند. دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند.



در پايان، مطلب قابل توجهي را كه دايرة المعارف بزرگ فرانسه در اين باره دارد، از نظر خوانندگان مي گذرانيم: "محمد مؤسس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. كلمه محمد، به معني "بسيار حمد شده" مي باشد و از مصدر "حمد"، كه به معناي تمجيد و تجليل است، مشتق گرديده است. بر حسب تصادفي عجيب، نام ديگري كه ازهمان ريشه حمد است، مترادف كامل لفظ محمد مي باشد و آن، احمد است كه احتمال قوي مي رود عيسويان عربستان آن لفظ را براي تعيين فارقليط به كار ميبردند.
احمد (يعني بسيار ستوده شده و بسيار مجلل)، ترجمه لفظ "پاراكليتوس" است كه اشتباهاً لفظ "پريكليويس" را جاي آن گذاردند. به اين ترتيب نويسندگان مذهبي مسلمان، مكرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است.
قرآن مجيد نيز به طور علني در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مي كند."(12)


[/HR]
پي نوشت ها:

2- " و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جأهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين "، " و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديق كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده ( تورات) مي باشم، و بشارت دهنده به رسولي كه بعد از من مي آيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او ( احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري است آشكار»! "( سوره صف، آيه 6)
3- "انتساب اين چهار كتاب به مؤلفان خود آنها قطعيت ندارد و جز انجيل متي هيچ كدام مطالب كتاب خود را مستقيما از حضرت مسيح نگرفته است. در حقيقت انجيل مرقس، خلاصه بيانات پطرس بوده و لوقا فشرده افكار و نقليات پولس مي باشد. براي آگاهي بيشتر، به منبع اصلي متن، مراجعه كنيد.
4- سريان سرياني از زبانهائي است كه مانند زبان عربي، ريشه در زبان سامي دارد. انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) هم اگر چه به زبان عبري بوده و زبان مادري وي و كساني كه وي در ميان آنها پرورش يافته، غير از عبري نبوده است، ولي بنابر اخبار و روايات، او مأمور بود كه آن را به لغت سرياني براي سريانيان، كه همان اهل سوريه هستند، تفسيركند.
5- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 26 چاپ لندن، سال 1837 ميلادي. بقيه جمله ها را نيز از همين چاپ نقل كرديم و براي اطمينان بيشتر با ترجمه هاي فارسي ديگر كه از زبان سرياني و كلداني به فارسي نقل شده اند، تطبيق نموديم.
6- انجيل يوحنا، باب 16، جمله 7 &ndash 15
7- به غير از باب 15 و 16 انجيل يوحنا، در باب 14، جملات 15و16و 17 و 25 و 26 و 29 نيز بار ديگر از فارقليط سخن به ميان آمده و حقائق ديگري در خصوص او بيان شده است كه مي توانيد به متن آن مراجعه كنيد.
8- انيس الاعلام، ج 2، ص 179 به نقل از تاريخ "وليم ميور" كه در سال 1848 چاپ شده است.
9- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 7
10- انجيل متي، باب 10، جمله 29- انجيل لوقا، باب 10، جمله 17
11- براي بررسي بيشتر مي توانيد به كتاب "احمد موعود انجيل" و يا كتاب نفيس " انيس الأعلام" كه يكي از منابع مورد استفاده در آن است، مراجعه كنيد.
12- محمد خاتم پيامبران، جلد 1، صفحه 504، به نقل از دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174

رضا;401063 نوشت:
با سلام
دوست گرامی
فکر کنم جوابتان را در این سخنان پیدا کنید
نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) علاوه بر اين كه با دلايل قطعي و روشن، ثابت گرديده است، در كتاب هاي پيامبران پيشين نيز، برنبوت وي تصريح و نام و خصوصيات او در كتب عهدين (تورات و انجيل)، مشخص شده است.
از همين روست كه به عنوان نمونه، خداوند در آيه 6 سوره صف با كمال صراحت از حضرت عيسي نقل مي كند كه: "من به آمدن پيامبري كه نام او احمد است، بشارت مي دهم".(2)

قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي آيد و نه روح القدس. به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است.



روزي كه اين آيه و نظاير آن نازل شد و پيامبرآنها را براي مردم خواند، در جزيرة العرب، گروههايي از يهوديان و مسيحيان زندگي مي كردند و اگر چنين بشارتي در اين كتابها وجود نداشت، دانشمندان اين دو آيين، آن را دستاويز قرار داده و سر و صدايي به راه مي انداختند؛ ولي به داوري تاريخ صحيح، نه تنها آنان در برابر اين تصريح ها لب فروبستند، بلكه حتي گروهي منصف نيز به صفوف مسلمانان پيوستند.
بنابر اين به طور مسلم بشارت حضرت مسيح (عليه السلام) در انجيل خود او وجود داشته و اگر فرضاً چنين بشارتي در انجيل هاي كنوني نباشد، دليل بر اين نيست كه در انجيل خود آن حضرت نيز نبوده است؛ زيرا به شهادت متون انجيلهاي فعلي، هر يك ازحواريون وغير حواريون، انجيل نوشته و به انديشه خود، گفتار و كردار و فرمان هاي حضرت مسيح (عليه السلام) را در آنجا گرد آورده است و تنها به اين هم اكتفا نكرده، بلكه ديده ها، شنيده ها و حدسيات خود را نيز با آنها آميخته و به نام انجيل انتشار داده است.
بنابراين هيچ كدام از انجيلها، انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) نيست.(3)
ولي از آن جا كه خواست الهي بر آن تعلق گرفته كه برهان قرآن و دليل نبوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) در تمامي دورانها بدرخشد، بشارت آمدن پيامبري پس از حضرت مسيح به نام احمد در انجيل يوحنا با كمال وضوح وارد شده است.
اگر چه مفسران انجيل دست و پا مي كنند كه آيه هاي مربوط به اين بشارت را طور ديگر تفسير نمايند، ولي پس از يك دقت كوتاه، پرده از روي حقيقت برداشته مي شود...

در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند.
دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند. محققان اسلامي معتقدند كه ريشه يوناني اين كلمه، "پريكليطوس" به معناي محمد و احمد است، ولي مفسران انجيل ريشه آن را "پاركليطوس" به معناي تسلي دهنده دانسته اند و به همين خاطر، بيشتر مفسران انجيل آن را به روح القدس تفسير نموده اند.
لذا بايد روي قرايني كه درمتون آيات وجود دارد، حقيقت مطلب را به دست آورد.

در انجيل يوحنا، باب 15 و 16 اين گونه آمده است: "چون آن فارقليط كه من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستي كه از طرف پدر مي آيد درباره من شهادت خواهد داد".(5).
"راست مي گويم كه شما را مفيد است كه من بروم.
اگر من نروم آن فارقليط نزد شما نخواهد آمد.
امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد.... و ديگر چيزهايي بسيار دارم كه به شما بگويم، لكن حالا نمي توانيد متحمل شويد، امّا چون او بيايد او شما را به تمامي راستي ارشاد خواهد كرد؛ زيرا او از پيش خود سخن نخواهد گفت، بلكه هر آن چه مي شنود خواهد گفت و شما را به آينده خبر خواهد داد و مرا تمجيد خواهد نمود؛ زيرا كه او آن چه از آنِ من است خواهد يافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آن پدر است از من است.
از اين جهت گفتم كه آن چه آنِ من است، مي گيرد و به شما خبر مي دهد".(6) و (7)

اگر دقت كنيم، قراين روشني وجود دارد كه گواهي مي دهد مراد از فارقليط، پيامبري است كه پس از مسيح مي آيد و نه روح القدس.
به عنوان نمونه از برخي تواريخ مسيحي استفاده مي شود كه پيش از اسلام، در ميان علما و مفسران انجيل مسلّم بود كه فارقليط، همان پيامبر موعود است. حتي گروهي از اين مطلب سوء استفاده كرده وخود را فارقليط موعود معرفي نموده اند؛ مثلاً "منتس" كه مردي رياضت كش بود و در قرن دوم ميلادي مي زيست، در سال 177 ميلادي در آسياي صغير مدعي رسالت گرديد و گفت: "من همان فارقليط هستم كه عيسي از آمدن او خبر داده است". در نتيجه گروهي هم از وي پيروي كردند.(8)

از طرف ديگر امتيازاتي كه حضرت مسيح (عليه السلام) براي فارقليط قائل شده و شرايط و نتايجي كه براي آمدن او شمرده است، مانع از آن است كه فارقليط را به روح القدس تفسير نماييم؛ بلكه اين مطلب را قطعي مي سازد كه منظور از فارقليط جز پيامبر موعود نخواهد بود. مثلا به عنوان نمونه مسيح مي گويد: "اگر من نروم فارقليط نزد شما نمي آيد".(9)
بنابر اين، او آمدن فارقليط را مشروط به رفتن خود كرده است؛ اما اگر مقصود از فارقليط، روح القدس باشد، نزول او بر حضرت مسيح و حتي بر خود حواريون مشروط به رفتن مسيح نبوده است؛ زيرا به عقيده مسيحيان، زماني كه حضرت مسيح خواست تا حواريون را براي تبليغ به اطراف بفرستد، روح القدس بر آنان نازل گرديد.(10)
بنابراين هيچ گاه نزول روح القدس مشروط به رفتن مسيح نبوده است. اما اگر بگوييم مقصود از فارقليط پيامبري صاحب شريعت، آن هم شريعتي جهاني است، در اين صورت، آمدن او مشروط به رفتن حضرت مسيح و منسوخ گشتن آيين او خواهد بود. دقت در اين قراين مي تواند ما را به حقيقتي كه محققان عالي قدر اسلام به آن رسيده اند رهنمون گردد. البته قراين به آن چه گفته شد منحصر نيست، بلكه قراين متعدد ديگري نيز در اين زمينه وجود دارد.(11)


در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند. دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند.



در پايان، مطلب قابل توجهي را كه دايرة المعارف بزرگ فرانسه در اين باره دارد، از نظر خوانندگان مي گذرانيم: "محمد مؤسس دين اسلام و فرستاده خدا و خاتم پيامبران است. كلمه محمد، به معني "بسيار حمد شده" مي باشد و از مصدر "حمد"، كه به معناي تمجيد و تجليل است، مشتق گرديده است. بر حسب تصادفي عجيب، نام ديگري كه ازهمان ريشه حمد است، مترادف كامل لفظ محمد مي باشد و آن، احمد است كه احتمال قوي مي رود عيسويان عربستان آن لفظ را براي تعيين فارقليط به كار ميبردند.
احمد (يعني بسيار ستوده شده و بسيار مجلل)، ترجمه لفظ "پاراكليتوس" است كه اشتباهاً لفظ "پريكليويس" را جاي آن گذاردند. به اين ترتيب نويسندگان مذهبي مسلمان، مكرر گوشزد كرده اند كه مراد از اين لفظ، بشارت ظهور پيامبر اسلام است.
قرآن مجيد نيز به طور علني در آيه شگفت انگيز سوره صف به اين موضوع اشاره مي كند."(12)


[/HR]
پي نوشت ها:

2- " و اذ قال عيسي ابن مريم يا بني اسرائيل اني رسول الله اليكم مصدقا لما بين يدي من التوراة و مبشرا برسول ياتي من بعدي اسمه احمد فلما جأهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين "، " و (به ياد آوريد) هنگامي را كه عيسي بن مريم گفت: «اي بني اسرائيل! من فرستاده خدا به سوي شما هستم در حالي كه تصديق كننده كتابي كه قبل از من فرستاده شده ( تورات) مي باشم، و بشارت دهنده به رسولي كه بعد از من مي آيد و نام او احمد است!» هنگامي كه او ( احمد) با معجزات و دلايل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: «اين سحري است آشكار»! "( سوره صف، آيه 6)
3- "انتساب اين چهار كتاب به مؤلفان خود آنها قطعيت ندارد و جز انجيل متي هيچ كدام مطالب كتاب خود را مستقيما از حضرت مسيح نگرفته است. در حقيقت انجيل مرقس، خلاصه بيانات پطرس بوده و لوقا فشرده افكار و نقليات پولس مي باشد. براي آگاهي بيشتر، به منبع اصلي متن، مراجعه كنيد.
4- سريان سرياني از زبانهائي است كه مانند زبان عربي، ريشه در زبان سامي دارد. انجيل حضرت مسيح(عليه السلام) هم اگر چه به زبان عبري بوده و زبان مادري وي و كساني كه وي در ميان آنها پرورش يافته، غير از عبري نبوده است، ولي بنابر اخبار و روايات، او مأمور بود كه آن را به لغت سرياني براي سريانيان، كه همان اهل سوريه هستند، تفسيركند.
5- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 26 چاپ لندن، سال 1837 ميلادي. بقيه جمله ها را نيز از همين چاپ نقل كرديم و براي اطمينان بيشتر با ترجمه هاي فارسي ديگر كه از زبان سرياني و كلداني به فارسي نقل شده اند، تطبيق نموديم.
6- انجيل يوحنا، باب 16، جمله 7 &ndash 15
7- به غير از باب 15 و 16 انجيل يوحنا، در باب 14، جملات 15و16و 17 و 25 و 26 و 29 نيز بار ديگر از فارقليط سخن به ميان آمده و حقائق ديگري در خصوص او بيان شده است كه مي توانيد به متن آن مراجعه كنيد.
8- انيس الاعلام، ج 2، ص 179 به نقل از تاريخ "وليم ميور" كه در سال 1848 چاپ شده است.
9- انجيل يوحنا، باب 15، جمله 7
10- انجيل متي، باب 10، جمله 29- انجيل لوقا، باب 10، جمله 17
11- براي بررسي بيشتر مي توانيد به كتاب "احمد موعود انجيل" و يا كتاب نفيس " انيس الأعلام" كه يكي از منابع مورد استفاده در آن است، مراجعه كنيد.
12- محمد خاتم پيامبران، جلد 1، صفحه 504، به نقل از دائرة المعارف بزرگ فرانسه، جلد 23، صفحه 4174

خیلی متشکر.
اما جند نکته اینجا قابل مطرح کردن است. لطفا در مورد این نکات توضیح بفرمایید
1- تا جاییکه بنده اطلاع دارم (اگر اشتباه می گویم لطفا اصلاح کنید.) انجیل یوحنا آخرین انجیل از اناجیل چهارگانه بوده و اعتقاد به خدا بودن حضرت عیسی (ع) در آن دیده می شود. پس اگر نویسنده به همین چیزی که الآن مسیحیان اعتقاد دارند اعتقاد داشته، نمی توانسته در کتاب خود به پیامبری در آینده اشاره داشته باشد.
2- در پاسخ گفتید:

اگر چه مفسران انجيل دست و پا مي كنند كه آيه هاي مربوط به اين بشارت را طور ديگر تفسير نمايند، ولي پس از يك دقت كوتاه، پرده از روي حقيقت برداشته مي شود...

در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند.
دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند

با عرض پوزش من متوجه نشدم که آیا انجیل یوحنا به زبان سریانی نوشته شده است یا یونانی. و یا کلمه فارقلیط سریانی است یا یونانی.

3- نکته دیگر اینکه اسم هر شخصی مستقل از زبان است. مثلا اگر اسم شما در فارسی رضا است در یونانی، انگلیسی و ... هم رضا خواهد بود. منظورم اینست که این استدلال که معنی کلمه فارقلیط با محمد یکی است دلیل منطقی برای یکی بودن آنها نیست.

4- همانطور که گفتید در انجیل آمده است که:

"اگر من نروم فارقليط نزد شما نمي آيد"
و گفتید که روح القدس با حواریون و حضرت عیسی (ع) بوده است.
حال سوال من در این مورد اینست که طرف سخن حضرت عیسی (ع) که بوده است؟ اگر مردم بوده اند می شود اینطور استدلال شما را رد کرد که نگفته نزد حواریون بیاید بلکه گفته نزد بقیه پیروان بیاید.

Hrm;401067 نوشت:
خیلی متشکر.
اما جند نکته اینجا قابل مطرح کردن است. لطفا در مورد این نکات توضیح بفرمایید
1- تا جاییکه بنده اطلاع دارم (اگر اشتباه می گویم لطفا اصلاح کنید.) انجیل یوحنا آخرین انجیل از اناجیل چهارگانه بوده و اعتقاد به خدا بودن حضرت عیسی (ع) در آن دیده می شود. پس اگر نویسنده به همین چیزی که الآن مسیحیان اعتقاد دارند اعتقاد داشته، نمی توانسته در کتاب خود به پیامبری در آینده اشاره داشته باشد.
2- در پاسخ گفتید:

اگر چه مفسران انجيل دست و پا مي كنند كه آيه هاي مربوط به اين بشارت را طور ديگر تفسير نمايند، ولي پس از يك دقت كوتاه، پرده از روي حقيقت برداشته مي شود...


در انجيل هايي كه به زبان سرياني(4) نوشته شده، از نام آن كسي كه حضرت مسيح به آمدن او بشارت داده، با لفظ " فارقليط" تعبير شده است. فارقليط، لغتي سرياني است كه اهل سوريه باآن سخن مي گفتند.
دانشمندان اسلامي و مفسران انجيل اتفاق نظردارند كه اين لفظ، معّرب لفظي يوناني است كه انجيل يوحنا به آن زبان نوشته شده است، ولي در اين كه ريشه اصلي اين لفظ در لغت يوناني چه بوده، اختلاف نظر دارند


با عرض پوزش من متوجه نشدم که آیا انجیل یوحنا به زبان سریانی نوشته شده است یا یونانی. و یا کلمه فارقلیط سریانی است یا یونانی.

3- نکته دیگر اینکه اسم هر شخصی مستقل از زبان است. مثلا اگر اسم شما در فارسی رضا است در یونانی، انگلیسی و ... هم رضا خواهد بود. منظورم اینست که این استدلال که معنی کلمه فارقلیط با محمد یکی است دلیل منطقی برای یکی بودن آنها نیست.

4- همانطور که گفتید در انجیل آمده است که:

"اگر من نروم فارقليط نزد شما نمي آيد"

و گفتید که روح القدس با حواریون و حضرت عیسی (ع) بوده است.
حال سوال من در این مورد اینست که طرف سخن حضرت عیسی (ع) که بوده است؟ اگر مردم بوده اند می شود اینطور استدلال شما را رد کرد که نگفته نزد حواریون بیاید بلکه گفته نزد بقیه پیروان بیاید.

با سلام
قبلا در این مورردها که فرمودید تاپیک ایجاد شده در سایت جستجو کنید !!
این،که در انجیل چه آمده گریز بزرگیست که مسیحیان انجام داده اند ا
سوال شما سند بود که ما خدمتتان ارائه دادیم
چنانچه در این موارد سوالی دارید ان را در تاپیک دیگری طرح کنید که خلط مطلب نشود

فقراتي از کتاب مقدس بر الوهيت حضرت مسيح به صراحت و يا به اشاره تأکيد مي کند از جمله:
در جاي جاي انجيلها بر حضرت مسيح کلمه پسر خدا اطلاق شده است از جمله در انجيل يوحنا 1 : 34 «و من ديده شهادت مي دهم


که اين است پسر خدا» حضرت مسيح نيز بارها خداوند را با نام پدر خوانده است از جمله انجيل يوحنا 14 : 2 در خانه پدر من منزل بسيار است.

نقد و بررسي:

استفاده از کلمه پدر براي خداوند يا استفاده از واژه پسر براي بندگان خاص خداوند در ادبيات کتاب مقدس امري عادي و مرسوم است و به حضرت عيسي اختصاص ندارد از جمله:

پيدايش 6 : 2 « پسران خدا دختران آدميان را ديدند»

خروج 4 : 22: «و به فرعون بگو خداوند چنين مي گويد: اسرائيل پسر من و نخست زاده من است»

مزامير 68 :5 « پدر يتيمان وداور بيوه زنان خداست »

اول تواريخ 28 : 6 «و به من گفت: پسر تو سليمان او است که خانه مرا و صحن هاي مرا بنا خواهد نمود. زيرا که او را برگزيده ام تا پسر من باشد و من پدر او خواهم بود

از ذکر ساير موارد خودداري مي کنيم و به ذکر چند آدرس اکتفا مي کنيم:

خروج 4 : 23 ، مزامير 2 :7، اول تواريخ 17 : 13، هوشع 1 : 10، ارميا 31 :9، اشعيا 63 : 16، انجيل متي 5 : 45 و 6 : 6، 23 : 9، انجيل لوقا 20 :36 و 3: 38، انجيل يوحنا 1 : 12 و 20 : 17، رساله اول يوحنا 3 : 10 و 2 :29 و 4 : 7 رساله پولس به روميان 8 : 14 رساله پولس به فيليپیان 2 : 15

2- حضرت مسيح در مورد خويش مي فرمايد: «من و پدر يک هستيم. »انجيل يوحنا 10 : 30 بدون شک اين عبارت بر اتحاد مسيح با خدا دلالت دارد.

نقد و بررسي:

اين عبارت به معني حقيقي آن نيست بلکه به معني همسويي و يک رنگ بودن با خداست.
دليل ما بر اين مدعا آن است که اين عبارت در مورد ديگران نيز به کار رفته است در انجيل يوحنا 17 : 21 حضرت عيسي در مورد شاگردان خويش به خداوند چنين مي گويد: « تا همه يک گردند چنانکه تو اي پدر در من هستي و من در تو تا ايشان نيز در ما يک باشند»


3- حضرت مسيح در مورد خود مي فرمايد: «من در پدر هستم و پدر در من است». انجيل يوحنا 14 : 11 و حتي در آيه قبل از اين مي فرمايد :« آيا باور نمي کني که من در پدر هستم و پدر در من است سخنهايي که من به شما مي گويم از خود نمي گويم لکن پدري که در من ساکن است او اين اعمال را مي کند».

در اين آيات، مسيح به روشني مي فرمايد که خدا در من است، خدا در من ساکن است و چنين کسي نمي تواند جز خدا باشد.

نقد و بررسي:

به نظر مي رسد که اين عبارات نيز به همان معنايي است که در مورد قبلي گفتيم چرا که اين عبارات نيز در مورد ديگران استعمال شده است . رساله اول يوحنا 4 : 15 – 16 «هر که اقرار مي کند که عيسي پسر خداست، خدا در وي ساکن است و او در خدا... و هر که در محبت ساکن است در خدا ساکن است و خدا در وي» در جاي ديگر آمده است « آيا نمي دانيد که بدن شما هيکل روح القدس است که در شماست که از خدا يافته ايد و از آن خود نيستيد» اول قرنتيان 6 : 19 در يوحنا 17 : 21 – 23 آمده است: « تا همه يک گردند چنانکه تو اي پدر در من هستي و من در تو تا ايشان نيز در ما يک باشند... من در ايشان و تو در من ».

موضوع قفل شده است