گروهبانیکم شهید محمدعلی دولت آبادی

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
گروهبانیکم شهید محمدعلی دولت آبادی


گروهبانیکم محمدعلی دولت آبادی در تاریخ 71/12/22 درخانواده ای مذهبی به به دنیا آمد.در سال 89 وارد نیروی انتظامی شده بود و 8 ماهی بود که بعد از اتمام دوره آموزشی اش به عنوان گشت موتوری در کلانتری 120 سید خندان مشغول به کار شده بود. به گفته پدرش، او از همان دوران کودکی دوست داشت پلیس شود. به همین خاطر بعد ازاتمام دوره دبیرستان و گرفتن دیپلم برای استخدام در نیروی انتظامی اقدام کرد.
صبح 20 مرداد بود هوا تازه روشن شده بود که گروهبان جوان مثل هر روز از خواب بیدار شد و پس از اینکه لباس پلیس را به تن کرد، از خانه خارج شد تا به محل کارش در کلانتری سید خندان برود.گروهبان دولت آبادی بعد از حضور در کلانتری، سوار موتور پلیس شد تا برای گشتزنی به خیابان خواجه عبدالله انصاری برود. هوا هنوز خنکای بامدادی اش را حفظ کرده بود و گروهبان جوان در خلوتی خیابان شروع به گشتزنی کرد.
ساعت حدود 7 صبح بود که او ناگهان متوجه پراید سفید رنگی شدکه دود غلیظی در خیابان به راه انداخته و با سرعت در حرکت بود. مامور پلیس به ماجرا مشکوک شد. حس پلیسی به او می گفت که حتما راننده پراید ریگی در کفشش دارد که با این وضعیت و بدون توجه به ماشینش به راهش ادامه می دهد. به همین خاطر شماره پلاک ماشین را به مرکز مخابره کرد و بعد از استعلام شماره پلاک، معلوم شد که خودروی پراید سابقه سرقت دارد. حدس مامور جوان درست بود و وقتی متوجه شد خودرو سرقتی است، آژیر موتور را روشن کرد و با تعقیب خودروی پراید، به راننده دستور ایست داد. دقیقه از شروع ماجرا گذشته بود و خیابان های خلوت شهر به راننده پراید اجازه می داد تا هر لحظه با سرعت بیشتری به فرار ادامه دهد. رانندهای دیگر که شاهد تعقیب و گریز مامور پلیس و خودروی پراید بودند خود را به کنار خیابان می کشاندند تا راه برای موتور پلیس باز کنند. راننده پراید همانطور که با سرعت در حال ویراژ دادن در بین معدود ماشین های داخل خیابان بود از خیابان خواجه عبدالله انصاری وارد مسیر جنوب به شمال اتوبان شهید صیاد شیرازی شد. مامور پلیس چند بار خود را به نزدیکی خودروی پراید رساند و به او اخطار داد که فرارش ممکن است جانش را به خطر بیاندازد اما راننده دست بردار نبود. راننده پراید وقتی دید مامور جوان قصد ندارد از تعقیب او دست بردارد، دست به کار وحشتناکی زد. او درحالی که با سرعت زیاد در حال فرار بود، وقتی در آیینه دید که موتور پلیس درست پشت سرش قرار دارد، ناگهان پایش را روی پدال ترمز ماشین گذاشت. صدای جیغ ترمز ماشین و موتور پلیس فضای خیابان را پر کرد و پس از آن صدای برخوردی وحشتناک، همه را شوکه کرد. موتور پلیس از پشت سر با شدت زیاد به پراید مسروقه برخورد کرد و گروهبان جوان نقش بر زمین شد. در همین لحظه پراید سبز رنگ دیگری که دو جوان سرنشینان آن بودند با پراید سفید رنگ برخورد کرد و آن هم متوقف شد.
صحنه تصادف به قدری دلخراش وناگوار بود که راننده های عبوری که شاهد ماجرا بودند برای کمک به مامور پلیس به محل حادثه شتافتند. سرنشینان هر دو خودروی پراید که کاملا گیج شده بودند، هر طوری بود از داخل ماشین بیرون آمدند. آنجا بود که مشخص شد سرنشینان هر دو پراید با هم دوست هستند و همگی با رها کردن خودروهایشان در محل پا به فرار گذاشتند.

شهادت مامور جوان

بدن غرق خون گروهبان جوان بر روی زمین افتاده بود و او حرکت نمی کرد. در همین هنگام آمبولانس اورژانس از راه رسید و امدادگران در همان معاینات اولیه اعلام کردند که گروهبان جوان جانش را از دست داده است. شدت تصادف به حدی بود که گروهبان جوان در همان لحظات اول جان خود را از دست داده بود.

ماموری با لباسی جدید

پدرش می گوید: «آن روز پسرم تازه لباس جدیدش را گرفته بود. تا قبل از آن لباس ماموران کلانتری را به تن می کرد اما آن روز برای اولین بار لباس پلیس 110 را می پوشید.

خبر شهادت

پدر گروهبان دولت آبادی می گوید: تازه می خواستم برای محمد علی آستین بالا بزنم. او تنها امید من و مادرش بود. ما دو فرزند داریم که محمد علی فرزند بزرگ من بود.
او می گوید: ساعت 10 صبح روز حادثه بود که از کلانتری با من تماس گرفتند و خبر دادند پسرم تصادف کرده و در بیمارستان بستری شده. وقتی خبر را شنیدم حدس زدم که اتفاق شومی برای او افتاده است. ازهمکاران پسرم خواستم آدرس بیمارستان را به من بدهند اما آنها خواستند تا به کلانتری بروم. دیگر مطمئن شده بودم که اتفاق بدی برای پسرم افتاده است. به سرعت سوار ماشین شدم و به سمت کلانتری حرکت کردم. برایم جای سوال بود که اگر پسرم دست وپایش شکسته و در بیمارستان است پس چرا از من خواستند تا به کلانتری بروم. لحظه ای را که وارد کلانتری شدم هیچ وقت از ذهنم پاک نمی شود. همه دوستان و همکاران محمد علی وقتی من را در مقابل خود دیدند با چشمانی پر از اشک به من تسلیت گفتند. آنجا بود که متوجه شدم پسرم در حالی که در حال انجام وظیفه بوده جان خود را ازدست داده است.

وسرانجام ......

در تاریخ91/5/20 يك جوان برومند نظام در راه ارزش ها و باورها جان شيرينش را در طبق اخلاص گذاشت تا اشرار مزدور نتوانند آب و خاك اين وطن را بيش از اين رو به تباهي ببرند. تا ابد به يادمان مي ماند كه جوان خوش سيمايي با نام زيباي محمدعلي دولت آبادي آخرين نفس هايش را نثار طرح برخورد با سارقين اتوبان شهيد صياد شيرازي نمود تا طعم امنيت بيش از پيش احساس شود. محمد علي بيست ساله اي كه اگرچه خانواده اش آرزوهاي سپيدش را همراه او در تابوت پر عظمت شهادت به يادگار
مي گذارند اما بي شك عرش نشين هفت آسمان اجر غيرت و شرافتمندي اين پسر پاك را به خوبي پرداخت مي كند.
پسر خوب ايران ياد و نامت را در گوشه ذهنمان به يادگار مي سپاريم تا هيچ گاه فراموش نكنيم ما براي آنكه ايران گوهري تابان شود خون دلها خورده ايم...
محمد علي عزيز تنها بدان كه حرمت خون پاكت را مي دانيم؛در آغوش ابر پادشاه خوبي ها "والاترين آرامش ها" سهم جوانمرديت...

سفر به خیر گروهبان