نهم ربیع الاول، جشن تاج گذاری یا جشن عیدالزهراء؟

تب‌های اولیه

34 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نهم ربیع الاول، جشن تاج گذاری یا جشن عیدالزهراء؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و ال محمد

اللهم العن الجبت و الطاغوت

نهم ربیع الاول، جشن تاج گذاری یا جشن عیدالزهراء ؟

چند سالی است که بعضی ها در روز نهم ربیع الاول به عنوان روز تاج گذاری (آغاز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) جشن می گیرند. و متاسفانه با برپایی چنین جشنی، سخنی از به درک واصل شدن قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها در چنین روزی به میان نمی آورند و آن را نادیده می گیرند. در این مقاله بر آن شدیم تا با بررسی جشن تاج گذاری و عیدالزهراء حقیقت را روشن و واضح بگردانیم.

زمان شهادت امام حسن عسکری علیه السلام

برای شهادت امام حسن عسکری علیه السلام اقوال مختلفی وجود دارد، بعضی شهادت ایشان را اول ربیع دانسته اند (1) و برخی چهارم ربیع الاول را ذکر کرده اند. (2) ولی از میان تمامی اقوال (که ظاهرا حدود ده قول وجود دارد) سخن حق و صحیح آن است که شهادت ایشان در هشتم ربیع الاول بوده است.

و اما کیفیت و همچنین زمان دقیق شهادت ایشان طبق روایت معتبر محمد بن حسین و همچنین ابوسهل اسماعیل بن علی نوبختی به این شرح است:

در هنگام نماز صبح روز هشتم ربیع الاول، امام حسن عسکری علیه السلام فرزند خودشان یعنی حجة بن الحسن عج را به حضور طلبیدند.

همینکه امام حسن علیه السلام نگاهش به فرزندش افتاد گریه کرد و فرمود: ای سید اهل بیت خود، به من آبی بده. که همانا من به سوی پروردگارم می روم. سپس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با جوشانده ای که برای حضرت آماده کرده بودند ایشان را سیراب نمودند. در این هنگام امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند که مرا برای نماز مهیا کنید. و امام زمان عج نیز پدرشان را وضو دادند. و در همان وقت نماز صبح، یازدهمین خورشید امامت و ولایت به شهادت رسیدند.(3)
هشتم ربیع الاول روز آغاز امامت امام زمان (عج)

با توجه به مطلبی که گذشت زمان دقیق شهادت امام حسن عسکری علیه السلام هنگام نماز صبح روز هشتم ربیع الاول بوده است. معلوم و واضح است که زمان نماز صبح قبل از طلوع آفتاب و آغاز روز می باشد. و به همین جهت روشن می شود که با طلوع آفتاب و شروع روز هشتم ربیع الاول امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آغاز شده است. و نهم ربیع الاول روز دوم امامت ایشان بوده است.

آیاروز آغاز امامت ائمه علیهم السلام روز شادی و فرح است ؟

قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اطَّلَعَ إِلَى الْأَرْضِ فَاخْتَارَنَا وَ اخْتَارَ لَنَا شِيعَةً يَنْصُرُونَنَا وَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَبْذُلُونَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَنْفُسَهُمْ فِينَا أُولَئِكَ مِنَّا وَ إِلَيْنَا. (4)

مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: خداوند تبارک و تعالی مخلوقات زمین را مورد توجه و دقت قرار داد، سپس ما (اهل بیت) را اختیار فرمود و برای ما شیعیان را اختیار فرمود. شیعیانمان ما را یاری می کنند و در فرح و شادی ما اظهار خوشحالی می کنند و برای حزن ما اظهار حزن و اندوه می کنند. و آنها اموال و نفس های خودشان را برای ما بذل و بخشش می نمایند. آنها از ما و به سوی ما هستند.

ما شیعیان موظفیم تا در فرح و شادی اهل بیت علیهم السلام اظهار سرور و خوشحالی کنیم، همانطوریکه خودشان به ما امر فرموده اند. و به همین جهت است که شیعیان در اعیاد و موالید اهل بیت علیهم السلام جشن برپا می کنند و شادی و فرحشان را اظهار می کنند.

در رابطه با روز آغاز امامت ائمه علیهم السلام نیز باید ببینیم که آیا روز شادی ایشان بوده است، که ما نیز به پیروی از آنها در آن ایام خوشحال باشیم، یا نه؟ با کمی تتبع در روایات در می یابیم که نه تنها ایشان ما را امر به شادی و فرح در چنین روزهایی نکرده اند، بلکه با دقت در سیره خودشان نیز متوجه می شویم که اصلا چنین ایامی را جشن نمی گرفتند. و حتی در سیره هیچکدام از اصحاب و علما و فقهای شیعه نیز اقامه جشن در روز آغاز امامت ائمه علیهم السلام نمی یابیم. به عنوان مثال در کجا داریم که امام حسین علیه السلام بعد از شهادت امام حسن علیه السلام، به عنوان روز آغاز امامت خودشان جشن گرفته باشند؟ و یا در کجا می یابیم در روز یازدهم محرم که روز آغاز امامت امام سجاد علیه السلام می باشد ائمه علیهم السلام اظهار شادی کرده باشند؟ فلذا به یقین می توان گفت که ما هیچ دلیلی نداریم که روز آغاز امامت ائمه علیهم السلام روز شادی ایشان می باشد.

حتی اگر فرض کنیم که روز آغاز امامت ائمه علیهم السلام روز جشن و شادی می باشد، باز هم نمی توانیم روز نهم ربیع الاول را به عنوان اولین روز امامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف جشن بگیریم، زیرا همانطورکه اثبات شد روز نهم ربیع الاول دومین روز امامت ایشان می باشد و همان روز هشتم ربیع الاول روز آغاز امامت حجة بن الحسن العسکری می باشد.

و همچنین اگر قبول کنیم که اولین روز امامت ائمه علیهم السلام روز شادی می باشد، چگونه است که این امر را به امام زمان عج اختصاص داده اند و اولین روز امامت بقیه امامان را جشن نمی گیرند؟ به کدام دلیل فقط اولین روز امامت امام زمان عج روز شادی است و نه بقیه امامان علیهم السلام؟ اگر واقعا چنین ایامی ایام شادی و فرح است چرا اولین روز امامت امام رضا علیه السلام را به عنوان مثال جشن نمی گیرند؟ همچنین اگر گفته شود دلیل اختصاص جشن و سرور در آغاز امامت امام زمان عج زنده بودن و یا طولانی شدن و استمرار امامت ایشان می باشد. باز هم می گوییم به کدامین دلیل زنده بودن و یا طولانی شدن و استمرار امامت امامی، موجب می شود که روز آغاز امامت آن امام تبدیل به جشن و سرور گردد؟

نهم ربیع الاول، جشن عیدالزهراء

شیعیان و محبین اهل بیت علیهم السلام روز نهم ربیع را جشن می گیرند، ولی نه به عنوان "جشن تاج گذاری" بلکه شادی ما در این روز به دلیل به درک واصل شدن قاتل حضرت زهرا سلام الله علیها و غاصب فدک و خلافت امیرالمومنین علیه السلام و منشأ بدعتها و ضلالتها ، می باشد.

در این رابطه احمد بن اسحاق، که از خواص اصحاب امام علی النقی و امام حسن عسکری علیهما السلام بوده و به خدمت امام مهدی عج نیز رسیده است، نقل می کند که در چنین روزی خدمت امام حسن عسکری علیه السلام رسیده و ایشان را مسرور و خوشحال دیده است. از ایشان علت شادی و فرح را جویا می شود و امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند:

به درستی که خبر داد مرا پدرم، که حذیفة بن یمان در روز نهم ربیع الاول خدمت جدم حضرت رسول صلی الله علیه و اله رسید. حذیفة گفت: حضرت علی و حسنین علیهم السلام را دیدم که با حضرت رسول غذا میل می فرمودند و آن حضرت به روی ایشان تبسم می نمود و به حسنین علیهما السلام میفرمود:

بخورید! گوارا باد از برای شما برکت و سعادت این روز، به درستی که این روز روزی است که حق تعالی دشمن خود و دشمن شما را هلاک میفرماید و در این روز دعای مادرِ شما (5) را مستجاب میگرداند..... در این روز فرعونِ اهل بیتِ من و ستم کننده بر ایشان و غصب کننده حق ایشان هلاک میشود.
در ادامه حضرت رسول صلی الله علیه و اله فرمودند که خداوند به من وحی کرده که:

ای محمد! علی به منزلت تو نمی رسد مگر به آنچه که از بلاها توسط فرعون آن عصر و غصب کننده حق او بر او وارد میشود. کسی که جرات پیدا میکند تا گفته های مرا تغییر دهد و به من شرک آورد و مردم را از راه رضای من منع می کند. و گوساله ای از برای امت تو برپا می کند که آن ابوبکر است و به من کفر می ورزد در عرش و عظمت و جلال من، به درستی امر کرده ام ملائکه هفت آسمان خود را که برای شیعیان و محبان دین شما عید بگرداند روزی که آن ملعون (...) کشته میشود.

از این ماجرا می گذرد تا روزی که عمر مي ميرد. و حذیفة خدمت امیرالمومنین علیه السلام می رسد. مولا علی علیه السلام به وی میفرمایند: آیا به یاد داری آن روزی را که آمدی به نزد سید من رسول خدا، من و دو سبط او حسنین علیهم السلام نزد او بودیم و با او غذا میخوردیم ایشان تو را بر فضیلت این روز آگاه ساخت؟ پس از یادآوری حذیفة، مولا علی علیه السلام هفتاد و دو نام برای این روز ذکر می کنند. که در این جا برخی از آنها را ذکر می کنیم:

اين روز روز استراحت مؤمنان است زيرا از شر آن منافق استراحت يافتند، روز زايل شدن كرب و غم، روز غدير دوم، روز تخفيف گناهان شيعيان، روز برهم شكستن بناي كفر و عدوان، روز عيد بزرگ خدا، روز مستجاب شدن دعا، روز كندن جامة سياه، روز ندامت ظالم، روز شكسته شدن شوكت مخالفان، روز نفي هموم، روز عفو از گناه شيعيان، روز عيد اهل بيت، روز مقبول شدن اعمال شيعيان، روز قتل منافق، روز قهر بر دشمن، روز خراب شدن بنيان ضلالت، روز خنك شدن دلهاي مؤمنان، روز رهايي مؤمنان از شر كافران، روز برطرف شدن بدعتها، روز ترك گناهان كبيره، روز ندا کردن به حق و روز عبادت است.(6)

مرحوم سید بن طاووس بعد از نقل این روایت می فرمایند :من این حدیث را از خط محمد بن علی بن محمد بن طیّ نقل مینمایمو بر اساس تفحّصی که من در کتابها داشتهام ، دسته ای از روایات را موافق با این روایت یافتم و لذا بر آن اعتمادنمودمو به سزاست که این روز که در حدیث امده استرا بزرگ شمرد و در آن اظهار سرور و شادمانی نمود.(7)

به همین جهت است که متقدمین و متأخرین از علما و فقهای شیعه این روز را روز به درک واصل شدن ... می دانستند و در این روز اظهار سرور و خوشحالی میکردند. و حتی بعضی از آنها کتاب های جداگانه ای در اثبات این حقیقت نوشته اند. از جمله آنها می توان به کتاب علامه مجلسی رحمة الله علیه، کتاب صاحب مستدرک (محدث میرزا شیخ حسین نوری) و همچنین کتاب "فصل الخطاب فی تاریخ قتل ابن الخطاب" که در عصر ما نوشته شده است، اشاره کرد.

علامه مجلسی رحمة الله علیه در این رابطه می فرمایند: و المشهور بین الشیعة فی الأمصار و الأقطار فی زماننا هذا هو أنه الیوم التاسع من ربیع الأول، و هو أحد الاعیاد. یعنی بین شیعیان در تمامی نقاط و نواحی در زمان ما مشهور است که به درک واصل شدن او در روز نهم ربیع الاول می باشد. و آن روز یکی از اعیاد است.

در ادامه ایشان در رابطه با شبهه ای که توسط برخی گفته می شود که روز مرگ عمر 28 ذی الحجة بوده است میفرمایند: اعتبار تلك الروايات مع الشهرة بين أكثر الشيعة سلفا وخلفا لا يقصر عما ذكرهالمؤرخون من المخالفين، ويحتمل أن يكونوا غيروا هذا اليوم ليشتبه الامر على الشيعةفلا يتخذوه يوم عيد وسرور.

یعنی اعتبار آن روایات (در اثبات مرگ عمر در روز نهم ربیع) بعلاوۀ شهرتی که بین اکثر شیعیان سلف و خلف دارند، کمتر از آنچه مورخین مخالف نقل کرده اند (که روز مرگ وی 28 ذی الحجة است) نیست. (به عبارت دیگر اعتبار روایت نهم ربیع با گفته های مخالفین رد نمی شود) و احتمال دارد که مخالفین این روز را تغییر داده اند تا امر برای شیعیان مشتبه شود، و آن روز را روز عید و سرور نگیرند. (8)

مرحوم صاحب جواهر در موردفضیلت نهم ربیع الاول می نویسد :به خبری اسناد داده شده به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در فضیلت و شرافت و برکت این روز دست یافتم (در اینجا اشاره به روایت احمد بن اسحاق دارند)....و این روزعلی الخصوص برای ما و ائمه ما علیهم السلام عید است.(9)

حرف آخر

با توجه به دلایل و براهین واضح و روشنی که ارائه شد روز نهم ربیع الاول روز اظهار جشن و سرور و تبری از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد.

البته این نکته را نیز متذکر می شویم که یاد و ذکر نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در هر زمانی نیکوست، و شرعاً حرام نیست که افرادی بخواهند در این روز به بهانه ایام آغاز امامت حضرت مهدی عج از ایشان یاد کنند. ولی همواره باید به خاطر داشت که این روز، روز اظهار تبری و برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد، و این همان سیره و سنت ائمه اطهار علیهم السلام بوده است.

فلذا تضعیف و بلکه دوری از سیره ایشان به نحوی که هیچ سخنی از تبری در این روز به میان آورده نشود، و بزرگ کردن و گرامیداشتن جشنی که هیچ توصیه ای به آن نشده است، یقینا مورد رضایت ائمه اطهار علیهم السلام نمی باشد.

متاسفانه همین مساله را در سالهای اخیر شاهد بوده ایم که پرچمداران "جشن تاج گذاری" با بزرگ نمودن این جشن هیچ سخنی از تبری از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به میان نمی آورند.

به همین جهت، شیعیان باید هوشیار باشند و نگذارند افرادی نام امام زمان عج را وسیله و ابزاری قرار دهند تا تبرّی را در میان ایشان کمرنگ و بلکه حذف نمایند. و مطمئن باشیم که اگر چشمانمان را ببندیم و از کنار اینگونه فتنه ها بگذریم، روزی چشم باز خواهیم کرد و می بینیم که هیچ اثری از برائت و تبری در میان شیعیان باقی نمانده است.

شیعه به تولّی اَر مُسلَّم گردد.........با رکن تبرّی است که محکم گردد

یافاطمه! لعن قاتلت روزی ماست.........یا رب نکند که رزق ما کم گردد

--------------------------------------
اسناد:
(1) مصباح کفعمی ج2 ص533 – بحارالانوار ج50ص335
(2) مسارالشیعه ص28-29
(3) روایت معتبر محمد بن حسین: کمال الدین شیخ صدوق ج2ص473 و بحارالانوار ج50ص331 و روایت ابو سهل: الغیبة شیخ طوسی ص273 و بحارالانوار ج52ص16
(4) بحارالانوار ج44ص287
(5) اشاره به آن جائی که حضرت زهرا سلام الله علیها موقعی که عمر نامه فدک را پاره کرد. فرمودند خدا شکمت را پاره کند.
(6) زادالمعاد علامه مجلسی باب ۸ص۳۲۵ و زوائد الفوائد از علی بن علی بن طاووس. باب ربیع الاول و بحارالانوار جلد ۳۱ ص۱۲۰.
(7) بحارالانوار ج31ص129
(8) بحارالانوار ج31ص132
(9) جواهر الکلام ج 5 ص 43- 44

رسول خدا صلی الله علیه واله فرمودند: هرکس از لعن نمودن کسی که خداوند او را لعنت نموده خودداری نماید لعنت خداوند بر او باد. (بحارالانوار ج2 ص202)


با سلام
درباره بحث عید ا لزهرا باید بگویم که منابع متقدم به شما کمکی نمی کنند و تقریبا تمامی کتب روز در گذشت خلیفه دوم را 26 ذی الحجه دانسته اند و احتمال اینکه همه گی دست به دست هم داده باشند تا باعث سردرگمی ما شوند مورد قبول نیست . چرا که متون تاریخی از سوی افرادی با سلیقه های متفاوتی نوشته شده است . پس در تاریخ و بین مورخین نهم ربیع اثبات نشده است . و از سوی دیگر به نظر می آید اطلاق آیه لا تسبوا آیه 108 انعام اینجا را هم شامل می شود . چرا که با سب و لعن ما ،دیگران هم به سب معتقدات حقه ما روی می آورند که اصلا پذیرفتنی نیست . درباره لعن هم باید گفت که گزارشی که این نحوه لعن را تاییدکند در تاریخ یافت نکرده ام .

با سلام
بنده هم اجازه مي خواهم مطالبي در اين موضوع خدمت دوستان عرض كنم :

اولاً : روز آغاز امامت أئمه اطهار شايد روز فرح و شادي نباشد ، اما قطعا روز به امامت رسيدن امام زمان (عج) رو بايد جشن كَرفت. دليل آن هم با توجه به معناي انتظار شيعيان براي ظهور امام زمان (عج) و نه امام ديكَر روشن مي شود.

توضيح اينكه تمام انبياء و اولياء از كَذشته و حال و آينده به ظهور حضرت حجت نويد داده شده اند و خود نيز مردم را به آن مزده داده اند. روايات فراواني داريم كه نشان از انتظار حتى بيامبر و ديكَر ائمه اطهار (ع) براي ظهور حضرت حجت دارد. نصي از امام صادق (ع) ذكر مي كنم ، ايشان در فراق امام زمان ناله سر مي دهند و مي فرمايند :

[=&quot]سيدي غيبتك نفت رقادي ، وضيقت على مهادي ، وابتزت مني راحة فؤادي ، سيدي غيبتك أوصلت مصابي بفجايع الأبد وفقد الواحد بعد الواحد يفنى الجمع و العدد ، فما أحس بدمعة ترقى من عيني وأنين يفتر من صدري عن دوارج الرزايا وسوالف البلايا إلا مثل بعيني عن غوابر أعظمها وأفظعها ، وبواقى أشدها وأنكرها ونوائب مخلوطة بغضبك ، ونوازل معجونة بسخطك .[/][=&quot](إكمال الدين و إتمام النعمة للشيخ الصدوق ، ج 2 ص 353[/] ).

آري تمام صالحان و شيعيان حتى در زمان حضور أئمه ديكَر هم منتظر ظهور بودند !!!!

دليل انتظار آنها هم با عنايت به مشخصات زمان ظهور حضرت حجت (عج) و حكومت جهاني دين ، و ظهور عدل و برجيدن فساد و ظلم آشكار مي شود .

بس آغاز امامت حضرت حجت (ع) و نويد نزديكي ظهور ايشان براي همه صالحان و آزادكَان و شيعيان جهان مايه شادي و سرور است.

ثانياً : آري! اين روايت عظمت و فضيلت اين روز را نشان مي دهد ، اما مناسبت اين روز جه بوده است ؟!

كلام علامه مجلسي كما اينكه خود اقرار كرده اند مختص زمان خودشان است كه در دوران صفويه زندكَي مي كردند ، والا شيعيان در زمان كَذشته جنان تحت فشار بودند كه جرأت لعن هم نداشتند جه رسد به جشن و سرور براي به درك واصل شدن .... (تاريخ شيعه نشان مي دهد كه آنها به جز در مقاطعي از تاريخ نوعا مظلوم و مغصوب و تحت فشار بودند) و التقية ديني و دين آبائي .

جسارتا كلام علامه را كه ناظر به تغيير اين روز (كه نقل شده) به نظر صحيح نمي آيد جون مؤرخيني كه روز كشته شدن عمر را در ذي الحجة نقل كرده اند متقدم بر مجلسي بودند و اصلا در آن روزكَاران جشني صورت نمي كَرفته كه داعيه تغيير داشته باشد !!!!!

ثالثاً : جه بسا فضيلت اين روز براي مناسبت آغاز ولايت حضرت حجت (ع) باشد. اكَر بدانيم و معتقد باشيم كه منتقم اصلي اوست ، و اوست كه الطالب بدم المقتول بكربلاء و ذحول الأنبياء... شايد روايت هم به همين معنا اشاره داشته باشد. و الله العالم

رابعاً : بركَزاري جنين جشني هركَز منافاتي با اعلام تبري از دشمنان اهل بيت نداشته و ندارد. و اتفاقا تولي را مي رساند . و تولي أئمه و تبري از دشمنان رابطه متقابل دارد . ( هل الدين إلا الحب و البغض )

خامساً : بنده در خواست مي كنم كه فوايد جنين جشنهايي شمارش شود و سبس با مضرات آن برآورده شود ، جه نتيجه اي عايد شيعيان شده يا خواهد شد ؟؟!!

و من الله التوفيق

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

دوستان عزیز در مورد روز مرگ خلیفه ثانی و موارد مربوطه می توانید به این آدرس که در حقیقت نظر علامه سید مرتضی عاملی رحمه الله است توجه کنید :

http://www.ansarweb.net/artman2/publish/85/article_2523.php

باتشکر - یاعلی

به نظر بنده ،جشن عید الزهرا ،علاوه بر آنکه با فضای فعلی حاکم بر امت اسلامی سازگار نیست . نوعی خروج از مباحث منطقی را نیز در طرفین مباحثات و مناظرات در پی خواهد داشت . به یقین امروزه آنانکه بیشتر از همه در این جشن ها ،جشن می گیرند ،آمریکا و انگلیس و اسرائیل اند. چرا که می بینند عملا ما به دست خودمان فضای منطقی گفتگو را یک طرفه به اسم عید الزهرا تبدیل به فضای خصومت آمیزی می کنیم . نکته دیگری که به نظرم توضیحش لازم است اینکه ما در فرهنگ اهل بیتی و سنت نبوی هرگز چنین جشن هایی نداشته ایم . حتی رسول الله در جریان کشته شدن بدترین دشمنانش هم دست به کارهایی مانند این نزد . و قران هم گفتار و کردار او را برای ما الگو دانسته است .خدا می داند که ما از برپایی این گونه جشن ها چه ضررها دیده ایم . در برابر کشته شدن یک شیعه بی گناه ،چه توجیهی می توان برای این نوع جشن ها پیدا کرد . بر هم زدن فضای برادری بین شیعه و سنی ،آیا سودمندی است ؟ بله ما به خلفا ارادتی نداریم اما به خاطر احترام اهل سنت ،کاری نمی کنیم که باعث ناراحتی اهل سنت به عنوان مسلمانان هم کیش ،شود . اگر سری به سفرنامه پیترو دلاواله بزنید مانند این جشن ها را در دوره صفوی هم می بینید . نتیجه آن کارها چه شد ؟ چهل هزار شیعه در قلمرو حکومت عثمانی قتل عام شدند و دراین سو تعداد زیادی از اهل سنت ایرانی کشته شدند. و در نهایت بهره آن را انگلیس برد که خلافت عثمانی را که بر اثر درگیری های متوالی با ایران ضعیف شده بود را نابود کرده و حکومت لائیک را جایگزین آن کرد و این طرف هم در ایران ،حکومت با سست شدن قدرت ملی اش ،به دست عده ای هوادار محمود افغان سقوط کرده و هفت سال سلطان محمود افغان، حاکم ایران شد ،که تمام شوکت ایران را بر باد داد . اینجاست که وقتی رهبر انقلاب می فرماید ،این گونه جشن ها را به بهانه کشته شدن خلیفه را نباید برپا کرد ،معلوم می شود که ایشان با آن دید تیزبینانه کجا را میبیند .
به امید سرفرازی و بلند آوازه شدن نامت ای رسول الله

کاوه;11485 نوشت:
با سلام
درباره بحث عید ا لزهرا باید بگویم که منابع متقدم به شما کمکی نمی کنند و تقریبا تمامی کتب روز در گذشت خلیفه دوم را 26 ذی الحجه دانسته اند و احتمال اینکه همه گی دست به دست هم داده باشند تا باعث سردرگمی ما شوند مورد قبول نیست . چرا که متون تاریخی از سوی افرادی با سلیقه های متفاوتی نوشته شده است . پس در تاریخ و بین مورخین نهم ربیع اثبات نشده است .

بسم الله
سلام علیکم

آنچه که شما به آن اشاره فرمودید که روز قتل عمر 26 و یا بنابر اقوالی 28 ذی الحجه است. در کتب مورخین مخالفین آمده است. و مطالب علمای مخالفین در نزد شیعه حجیت ندارند. و اگر هم مشاهده می کنید که علمای شیعه بعضا از کتب مخالفین مطلبی را نقل می کنند به عنوان دلیل و حجت نیست بلکه یا به عنوان مؤید است و یا در مقام جدل هستند و برای ساکت کردن طرف مقابل از مطالبی که نزد او ثابت است دلیل می اورند.

و این امری است که خود اهل بیت علیهم السلام به آن امر فرموده اند. امام کاظم علیه السلام فرمودند: لا تاخذن دینک عن غیر شیعتنا. فإنک ان تعدیتهم اخذت دینک عن الخائنین الذین خانوا الله و رسوله و خانوا امانتهم...(وسائل الشیعه ج27ص150)

در همین مساله روز قتل عمر نیز باید توجه داشت که اگر چه مورخین مخالفین نقل کرده اند که روز 26 ذی الحجه است ولیکن چون آنان متهم به کذب و خیانة هستند و بنایشان مخالفت با مذهب تشیع بوده است. فلذا سخنان ایشان اصلا مورد قبول ما نیست. و اگر هم به ظاهر (طبق گفته شما) تواتری هم در این رابطه باشد. این تواتر باطل است و نمی توان به آن تکیه زیرا که یکی از دو شرط تواتر عدم احتمال توطئه بر کذب می باشد. و این شرط در اینجا محقق نمی باشد.

آنچه نزد ما شیعیان مورد قبول است آن است که روز مرگ عمر روز نهم ربیع الاول می باشد. در این رابطه می توانید به کتاب فصل الخطاب فی تاریخ قتل ابن الخطاب و همچنین زادالمعاد علامه مجلسی باب ۸ص۳۲۵ و زوائد الفوائد از علی بن علی بن طاووس. باب ربیع الاول و بحارالانوار جلد ۳۱ ص۱۲۰ مراجعه بفرمایید.

باتشکر

کاوه;11485 نوشت:
[=arial]و از سوی دیگر به نظر می آید اطلاق آیه لا تسبوا آیه 108 انعام اینجا را هم شامل می شود . چرا که با سب و لعن ما ،دیگران هم به سب معتقدات حقه ما روی می آورند که اصلا پذیرفتنی نیست . درباره لعن هم باید گفت که گزارشی که این نحوه لعن را تاییدکند در تاریخ یافت نکرده ام .

بسم الله
سلام

ظاهرا شما مدعی هستید که در امور تاریخی کارشناس می باشید! پس اگر ادعای شما صحیح می باشد بهتر است در همان حیطه تاریخ صحبت کنید
اینکه چگونه باید لعن کنیم و کجا گفته است و وظیفه مان در رابطه با لعن چیست، چون مرتبط با اعمال مکلفین است مرتبط با فقه می باشد نه تاریخ! چگونه است که سوالات فقهی را می خواهید با تاریخ جواب دهید آن وقت نام خود را کارشناس گذاشته اید ؟!؟!؟

لعن دشمنان اهل بیت علیهم السلام مورد تاکید قران و خود اهل بیت علیهم السلام می باشد و مطالب در این رابطه بسیار فراوان است و نیاز به تاپیک دیگری دارد. و حقیر فقط آدرس مطالبی که قبلا نوشته ام را در اینجا می گذارم. اگر به دنبال حقیقت هستید آنها را مطالعه بفرمایید و الّا فلا.

سبّ و لعن در نگاه قرآن و معيار آن: http://shiatube.com/File_Article/fa-art-hate-sab-va-laan.doc

روایات مهم در رابطه با تبری و لعن: http://shiatube.com/File_Article/fa-art-hate-revayate_tabari.doc

تبیین موضوع سب و لعن: http://shiatube.com/File_Article/fa-art-hate-tabeen_laan.doc

فلسفه لعن: http://shiatube.com/File_Article/fa-art-hate-falsafe_laan.doc

با تشکر

عاشورايي;11508 نوشت:
با سلام
بنده هم اجازه مي خواهم مطالبي در اين موضوع خدمت دوستان عرض كنم :

اولاً : روز آغاز امامت أئمه اطهار شايد روز فرح و شادي نباشد ، اما قطعا روز به امامت رسيدن امام زمان (عج) رو بايد جشن كَرفت. دليل آن هم با توجه به معناي انتظار شيعيان براي ظهور امام زمان (عج) و نه امام ديكَر روشن مي شود.

توضيح اينكه تمام انبياء و اولياء از كَذشته و حال و آينده به ظهور حضرت حجت نويد داده شده اند و خود نيز مردم را به آن مزده داده اند. روايات فراواني داريم كه نشان از انتظار حتى بيامبر و ديكَر ائمه اطهار (ع) براي ظهور حضرت حجت دارد. نصي از امام صادق (ع) ذكر مي كنم ، ايشان در فراق امام زمان ناله سر مي دهند و مي فرمايند :

[=&quot]سيدي غيبتك نفت رقادي ، وضيقت على مهادي ، وابتزت مني راحة فؤادي ، سيدي غيبتك أوصلت مصابي بفجايع الأبد وفقد الواحد بعد الواحد يفنى الجمع و العدد ، فما أحس بدمعة ترقى من عيني وأنين يفتر من صدري عن دوارج الرزايا وسوالف البلايا إلا مثل بعيني عن غوابر أعظمها وأفظعها ، وبواقى أشدها وأنكرها ونوائب مخلوطة بغضبك ، ونوازل معجونة بسخطك .[/][=&quot](إكمال الدين و إتمام النعمة للشيخ الصدوق ، ج 2 ص 353[/] ).

آري تمام صالحان و شيعيان حتى در زمان حضور أئمه ديكَر هم منتظر ظهور بودند !!!!

دليل انتظار آنها هم با عنايت به مشخصات زمان ظهور حضرت حجت (عج) و حكومت جهاني دين ، و ظهور عدل و برجيدن فساد و ظلم آشكار مي شود .

بس آغاز امامت حضرت حجت (ع) و نويد نزديكي ظهور ايشان براي همه صالحان و آزادكَان و شيعيان جهان مايه شادي و سرور است.

بسم الله
سلام

شما برخی از فضائل و خصائص مولا و سرورمان امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بیان نمودید. اگر قرار بر بیان فضائل و خصائص باشد بنده 10 برابر این خصائص را برای شما بیان می کنم. ولی سخن در اینجاست که هیچکدام از این خصائص نیز موجب نمی شود که روز آغاز امامت امام زمان عج تبدیل به شادی و فرح گردد. مضافا بر اینکه اصلا روز نه ربیع روز آغاز امامت ایشان نمی باشد و همانطوری که اثبات شد روز هشتم ربیع روز اغاز امامت می باشد. و همچنین اگر همانطور که بیان شد در کلام هیچکدام از معصومین اشاره ای به فرح و شادی در این روز به عنوان تاج گذاری نداریم. و در میان علمای شیعه نیز همچین چیزی یافت نمی شود.

ولی باز هم بنده نمی گویم که همچین جشنی شرعا اشکال دارد و با عیدالزهرا منافاتی ندارد. اما سخن در این جاست که متاسفانه با بیان چنین جشنی، عیدالزهرا را تضعیف و کمرنگ می نمایند.

بخشی از آخر مقاله برای یادآوری در این جا ذکر می کنم:

"البته این نکته را نیز متذکر می شویم که یاد و ذکر نام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در هر زمانی نیکوست، و شرعاً حرام نیست که افرادی بخواهند در این روز به بهانه ایام آغاز امامت حضرت مهدی عج از ایشان یاد کنند. ولی همواره باید به خاطر داشت که این روز، روز اظهار تبری و برائت از دشمنان اهل بیت علیهم السلام می باشد، و این همان سیره و سنت ائمه اطهار علیهم السلام بوده است. فلذا تضعیف و بلکه دوری از سیره ایشان به نحوی که هیچ سخنی از تبری در این روز به میان آورده نشود، و بزرگ کردن و گرامیداشتن جشنی که هیچ توصیه ای به آن نشده است، یقینا مورد رضایت ائمه اطهار علیهم السلام نمی باشد."

عاشورايي;11508 نوشت:

ثانياً : آري! اين روايت عظمت و فضيلت اين روز را نشان مي دهد ، اما مناسبت اين روز جه بوده است ؟!

كلام علامه مجلسي كما اينكه خود اقرار كرده اند مختص زمان خودشان است كه در دوران صفويه زندكَي مي كردند ، والا شيعيان در زمان كَذشته جنان تحت فشار بودند كه جرأت لعن هم نداشتند جه رسد به جشن و سرور براي به درك واصل شدن .... (تاريخ شيعه نشان مي دهد كه آنها به جز در مقاطعي از تاريخ نوعا مظلوم و مغصوب و تحت فشار بودند) و التقية ديني و دين آبائي .

جسارتا كلام علامه را كه ناظر به تغيير اين روز (كه نقل شده) به نظر صحيح نمي آيد جون مؤرخيني كه روز كشته شدن عمر را در ذي الحجة نقل كرده اند متقدم بر مجلسي بودند و اصلا در آن روزكَاران جشني صورت نمي كَرفته كه داعيه تغيير داشته باشد !!!!!

بسم الله
سلام

سوال کردید: "اين روايت عظمت و فضيلت اين روز را نشان مي دهد ،اما مناسبت اين روز جه بوده است ؟" نمیدانم که آیا این حدیث را مطالع کرده اید یا نه. به هر حال در خود این حدیث آمده است که:

"این روز روزی است که حق تعالی دشمن خود و دشمن شما را هلاک میفرماید و در این روز دعای مادرِ شما را مستجاب میگرداند..... در این روز فرعونِ اهل بیتِ من و ستم کننده بر ایشان و غصب کننده حق ایشان هلاک میشود. اين روز روز استراحت مؤمنان است زيرا از شر آن منافق استراحت يافتند."
در این روایت واضح و روشن است که علت شادی در این روز به درک واصل شدن عمر می باشد. و کل روایت را می توانید در این لینک بخوانید:
http://shiatube.com/File_Article/fa-art-eid-revayat.doc

بر خلاف تصور شما عیدالزهرا متعلق به زمان صفویه نمی باشد. و بلکه آغاز کننده آن (همانطور که در روایت آمده) خود حضرت رسول صلی الله علیه و اله بوده اند. و تمامی اهل بیت علیهم السلام در این روز به شادی و سرور می پرداختند. البته مراعات تقیه نیز منافاتی با برگذاری این جشن نداشته است. زیرا اگر روایت را بخوانید متوجه می شوید که این جشن را به دور از چشم مخالفین برگزار می کردند.

و همچنین علامه مجلسی می فرمایند:

و المشهور بین الامصار و الاقطار فی زماننا هذا هو انه الیوم التاسع من ربیع الاول و هو احد الاعیاد. و مستندهم فی الاصل ما رواه خلف السید النبیل علی بن طاوس فی کتاب زوائد الفوائد، و الشیخ حسن بن سلیمان فی کتاب المحتضر....و یظهر منه-ای من کلام ابن طاوس- ورود روایة اخری عن الصادق علیه السلام بهذا المضمون رواها الصدوق. و یظهر من کلام خلفه الجلیل ورود عدة روایات دالة علی کون قتله فی ذلک الیوم.

توجه کنید که این مطلب متعلق به زمان علامه مجلسی رحمة الله علیه نمی باشد. بلکه مساله به زمان سید ابن طاوس (متوفی 648ه) و از آن قبل تر شیخ صدوق (متوفی 381 ه ) می رسد.

باتشکر...

عاشورايي;11508 نوشت:

ثالثاً : جه بسا فضيلت اين روز براي مناسبت آغاز ولايت حضرت حجت (ع) باشد. اكَر بدانيم و معتقد باشيم كه منتقم اصلي اوست ، و اوست كه الطالب بدم المقتول بكربلاء و ذحول الأنبياء... شايد روايت هم به همين معنا اشاره داشته باشد. و الله العالم

رابعاً : بركَزاري جنين جشني هركَز منافاتي با اعلام تبري از دشمنان اهل بيت نداشته و ندارد. و اتفاقا تولي را مي رساند . و تولي أئمه و تبري از دشمنان رابطه متقابل دارد . ( هل الدين إلا الحب و البغض )

بسم الله
سلام

بطلان ادعای شما در مطلب سوم نیز با توجه به مطالبی که قبلا عرض کردم نیز ظاهر و روشن می شود.

در رابطه با نکته چهارم نیز به همان مطالب آخر مقاله که دوباره در جوابهایم تکرار کردم مراجعه بفرمایید.

باتشکر.

با سلام خدمت دوستان عزیز و کاربران محترم
درباره این مبحث باید خیلی با دقت سخن گفت و اثباتا و نفیا همه جوانب مساله را در نظر گرفت .
نکند خدای ناکرده به اسم مبارزه با بدعت دچار بدعت شویم و چیزی بگوئیم یا امری را ترویج کنیم که مورد رضایت امام زمان علیه السلام نباشد.
سراغ علمای دین و اندیشمندان بزرگ برویم و از آنها بپرسیم که نظر مبارکشان چیست آنهائی که با بصیرت و فتانت کامل همه جوانب قضیه را می سنجند آیا آنها با برنامه ای به این اسم و رسم موافق هستند و آنرا یک سنت مورد تایید معصومین علیهم السلام می دانند یا خیر ؟ یا ایشان چنین جشنی به این عنوان (عمر کشون) برگزار می کنند.
بنده خود از یکی از بزرگان و اساتید حوزه درباره روایت بحار الانوار درباره این جشن سوال کردم و ایشان که در حدیث متبحر هستند فرمودند این روایت سند صحیح در هیچ کتابی ندارد .
البته این هرگز به معنای انکار وجوب لعن و برائت نسبت به دشمنان خدا و دشمنان اهل بیت و اولیای الهی که مورد تایید قرآن است نمی باشد . اما دونکته را نباید فراموش کرد :
1- اینکه نسبت دادن امری به معصومین و برپا کردن سنتی نیازمند دلیل موثق و حجت شرعی است.
2- بسیاری از احکام تابع مقتضیات زمان و مصالح و مفاسد دستخوش تغییر می شوند که در این خصوص باید نظر مراجع و اگر مساله حکومتی باشد نظر ولی فقیه را مد نظر قرار داد و پیروی کرد .تا ان شاء الله در اعمال خویش نزد خداوند دارای حجت باشیم.
اللهم وفقنا لما تحب و ترضی

بسم الله الرحمن الرحیم

1--آیا مناسبت عیدالزهرا سلام الله علیها مربوط به به امامت رسیدن مولایمان بقیه الله علیه السلام است یا مربوط به کشته شدن عمر؟

2-- ایا شخصیت ابولولو انگونه که برخی تصویر کرده اند و او را تا حد تقدس بالا برده اند و ارتباط او با علی علیه السلام واقعی است؟یااینکه فقط توطئه ای برای تخریب چهره شیعیان است؟

منتظر جوابهای با مدرک

با سلام
بعضی عیدالزهرا را همان عید کشته شدن خلیفه دوم می دانند و برای آن سعی می کنند شادی نمایند در حالی که اصلا خلیفه دوم در این روز کشته نشده و این روز هیچ ربطی به خلیفه دوم ندارد. برای عدم اطاله کلام بنده لینک پستهایی که در این زمینه نوشته شده است را برای حضرتعالی قرار می دهم تا مطالعه بفرمایید . در ضمن کتابی را آقای رستگار جویباری به نام حقیقت وحدت در دین و حکمت عید الزهرا نگاشتند که عملا به دردسر های زیادی منجر شد و البته دقت بفرمایید طبق نظر مقام معظم رهبری این کار حرام است.http://www.askdin.com/showthread.php?t=3007
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3223

[="DarkGreen"]به نام خدا
با تشکر از جناب کاوه عزیز
این لینک ها رو هم مشاهده نمائید
با تشکر[/]
:Gol:
[="Magenta"]نهم ربیع الاول، جشن تاج گذاری یا جشن عیدالزهراء؟[/]
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3136
[="Purple"]به نام اهل بیت نرقصید لطفا!نقد حدیث رفع القلم[/]
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3223

من از مرحوم علامه عسکری که استاد فن بودند در جواب این سوال شنیدم که فرمودند: "روز نهم ربیع روز قتل عمر سعد بوده نه عمر بن صهاک(خطاب).سپس با مزاح جالبی فرمودند: ان البقر تشابه علینا "!!

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده تمامی تاپیکها رو مطالعه کردم ولی به نتیجه منطقی نرسیدم
یک عده یقه خودشان را ÷اره کرده اند که این روز روز کشته شدن عمر است و یک عده هم پافشاری که این روز آغاز امامت است

ضمنا سئوال دوم بنده را پاسخ ندادید ایا چیزهائی و مقامات که برای ابولولو بیان می کنند واقعیت دارد؟

آیا این امور توطئه ای نیست برای مباح کردن خون شیعیان؟

آیا نهم ربیع الاول روز «عمركشان» است؟

آیت‌الله سیدحسن مصطفوی، استاد اخلاق و قرآن در مصاحبه بانشریه خیمه، در رابطه با «عمركشان» می گوید: مراسمی كه با عنوان «عمركشون» معروف شده است جشن گرفتن برای كشته شدن عمر سعد كه قاتل اباعبدالله الحسین(ع) است، بوده و به غلط عوام نام عمر سعد را با خلیفه دوم اشتباه گرفته‌اند و شاید هم خرافه‌گرایی برخی از نادانان و سوء استفاده دشمنان در این اتفاق بی‌تاثیر نبوده باشد.
این در حالی است كه بسیاری از نقل های تاریخی نیز زمان قتل خلیفه دوم را اواخر ذیحجه عنوان می كنند.
این عضو هیأت علمی دانشگاه امام صادق(ع) در زمینه برخی اقدامات بی اساس می افزاید:به نظر بنده آنچه در برخی مجالس شادی در این روز دیده می‌شود چیزی جز سوء استفاده از نام اهل بیت(ع) نیست، زیرا كه به نام عیدالزهرا(س) كلمات و سخنان سخیف و زشت بر زبان می‌رانند و افعال ناپسند و منكر مرتكب می‌شوند كه قطعاً مورد رضای خداوند نیست.
در این گفتگو آمده است:
* فلسفه جشن‌های ماه ربیع چیست؟
مصطفوی: نهم ربیع الاول سال ۲۶۰ هجری قمری اولین روز امامت حضرت ولی‌عصر(عج) است، یعنی حضرت امام حسن عسكری(ع) در هشتم ربیع الاول به شهادت رسیدند و امام زمان(عج) در روز نهم امامتشان شروع شد.

ایشان در آن موقع پنج‌ساله بودند، البته در میان شیعیان این موضوع چندان غیر طبیعی نیست، زیرا كه قبل از امام زمان(عج) حضرات معصومین دیگری چون امام جواد(ع) در سن هشت سالگی و امام هادی(ع) در سن شش سالگی به امامت رسیدند.
در حدیثی از امام رضا(ع) به استناد از قرآن كریم، نبوت حضرت یحیی(ع) در ۹ سالگی و نبوت حضرت عیسی(ع) در نوزادی مورد توجه قرار گرفته است كه این موضوع خود از اراده خداوند برای آزمودن مردم خبر می‌دهد.
از سوی دیگر چون علم لازم برای امامت و نبوت لدنی بوده و توسط خداوند عطا می‌شود، ممكن است این اراده الهی در هر سنی كه خودش صلاح بداند اتفاق بیفتد و البته وجود این نمونه‌ها در میان پیامبران و امامان شاید راهی است تا ذهن شیعیان آماده برای پذیرش امامت حضرت بقیه الله در سن پنج سالگی شود.
در هر صورت این خود از معجزات الهی برای حضرت امام زمان(عج) است و ما شیعیان آن روز را روز بزرگی می‌شماریم و جشن می‌گیریم، زیرا حضرت مهدی امام حی و حاضر هستند و از این جهت نسبت به سایر ائمه تقدم دارند.
البته شیعیان برای ولادت همه امامان شادی می‌كنند، اما برای امام زمان(عج) از آن جهت كه حاضر و ناظر هستند اولویت بیشتری وجود دارد.
از این جهت تعظیم و بزرگداشت این روز نیز می‌تواند به عنوان یك وظیفه دینی مورد توجه قرار گیرد و در این روز بیشتر برای سلامت وجود آن حضرت دعا شود و صدقه داده شود و… زیرا كه این كارها خود اعلام بیعت با آن امام بزرگوار است كه چون غایب هستند با یادآوری و شادی در این روز، اعلام بیعت و دوستی با حضرتش قلمداد می‌گردد.
* پس موضوع جشن‌هایی كه با نام عیدالزهرا(س) برگزار می‌شود، چیست؟
مصطفوی: از دو جهت شیعیان در این روز به شادی می‌پردازند و عیدالزهرا(س) می‌نامند؛ اول این روز، روزی است كه مهدی آل محمد(عج) به امامت می‌رسد و او كسی است كه وعده تجلی حكومت عدل الهی بر روی زمین را داده است و انتقام مظلومان را می‌گیرد و چه كسانی مظلوم‌تر از اهل بیت(ع) كه از همه نظر مورد ظلم و ستم قرار گرفتند و حقشان سلب شد.

حضرت مهدی(عج) دل حضرت زهرا(س) را با تحقق وعده الهی شاد خواهد كرد؛ از نظر دیگر این روز، روز كشته شدن عمر سعد است، كسی كه حادثه عاشورا را با آن شرحی كه همه می‌دانید برای امام حسین(ع) و اهل بیتش رقم زد، كسی كه خون‌های پاك زیادی را در صحرای كربلا به زمین ریخت، كسی كه زینب كبری(س) و دیگر زنان خاندان رسول(ص) را به اسارت برد و هزاران ظلم دیگری كه در حق شیعیان روا داشت.
روز نهم ربیع الاول روز كشته شدن عمرسعد ملعون به دست مختار ثقفی است، در این روز مختار دستور داد سر او را از بدن جدا كردند؛ لذا از این جهت هم روز نهم ربیع الاول روز شادی برای اهل بیت(ع) و حضرت زهرا(س) است.
بنده معتقدم این مراسمی كه با عنوان «عمركشون» معروف شده است جشن گرفتن برای كشته شدن عمر سعد كه قاتل اباعبدالله الحسین(ع) است، بوده و به غلط عوام نام عمر سعد را با خلیفه دوم اشتباه گرفته‌اند و شاید هم خرافه‌گرایی برخی از نادانان و سوء استفاده دشمنان در این اتفاق بی‌تاثیر نبوده باشد.
* اما برمبنای همین تفكر جشن‌های بسیاری برگزار می‌شود و بعضاً افراط و تفریط‌هایی دیده‌ می‌شود كه نه شرع آن را تایید می‌كند، نه عرف؟
مصطفوی: به صورت كلی چه در جشن و شادی، چه در غم و اندوه و در همه كارهایمان ما نباید پایمان را از حریم دین فراتر بگذاریم. برخی به غلط می‌گویند كه روز نهم ربیع‌ الاول روز رفع القلم است، یعنی هر كاری بكنیم گناهی بر ما نیست؟!

مگر چنین چیزی ممكن است؟ زیرا نظارت خداوند در هیچ حالتی از انسان برداشته نمی‌شود، مگر می‌شود خداوند این روز را رفع القلم كرده باشد و مجوز هركاری را داده باشد.
از طرف دیگر این مطلب مخالفت و تعارض آشكار با نص قرآن دارد، در سوره ق آیه ۱۸ خداوند می‌فرماید كه هیچ حرف و سخنی تلفظ نمی‌شود مگر اینكه در آن لحظه فرشته‌ای آن را ثبت و ضبط می‌كند.
خداوند فرموده حتی تمام حرف‌های ما را ثبت و ضبط می‌كند و هیچ استثنایی هم برایش بیان نكرده آنوقت عده‌ای می‌گویند هر گناهی مرتكب شویم بلا اشكال است؟ و به یك روایت مجعول و نادرست هم استناد می‌كنند و وقتی با قرآن مقایسه می‌شود، درست در مقابل است، پس باید بر دیوار كوبیده شود و نمی‌توانیم آن را بپذیریم.

همچنین در سوره عنكبوت آیه ۲۹ در بیان داستان قوم لوط می‌فرماید كه آنها سه گناه بزرگ داشتند؛ اول اهل لواط بودند، دوم راهزنی می‌كردند و سوم اینكه در مجالسشان (حتی به شوخی) سخن زشت و ناروا بر زبان می‌راندند، وقتی خداوند افعال و حرف‌های زشت ایشان در میهمانی‌هایشان را هم‌ردیف دو گناه بزرگ دیگرشان می‌شمارد، تكلیف روشن است.
به نظر بنده آنچه در برخی مجالس شادی در این روز دیده می‌شود چیزی جز سوء استفاده از نام اهل بیت(ع) نیست، زیرا كه به نام عیدالزهرا(س) كلمات و سخنان سخیف و زشت بر زبان می‌رانند و افعال ناپسند و منكر مرتكب می‌شوند كه قطعاً مورد رضای خداوند نیست.
شیعیان اهل بیت(ع) حتی در روز شادی هم باید طوری شادی كنند كه منكر واقع نشود، غیبت پشت سر افراد، دادن نسبت ناروا به قومیت‌ها، الفاظ و افعال زشت و زننده، همه و همه مورد تأیید اسلام نیست و موجب تقرب به خداوند و اهل بیت(ع) هم نمی‌شود.
بنده بررسی كرده‌ام و دیده‌ام كه در برخی موارد برخی افعال مثل دروغ مصلحت‌آمیز برای نجات جان فردی یا صلح و آشتی بین دو نفر و امثال آن مجاز دانسته شده، اما هیچ جا فحش دادن و سخنان بد استثنا نشده است؛ حتی قرآن می‌فرماید معبودهای كفار را فحش ندهید تا آنها هم روی عداوت به خدا ناسزا نگویند.
ما هم نباید به برخی از عقاید دیگران ناسزا بگوییم و با این كار اختلاف ایجاد كنیم تا آنها هم از روی لجاجت به مقدسات شیعه اهانت نكنند.
امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین دیدند كه عده‌ای لشكر معاویه كه دشمن حضرت بودند را فحش می‌دادند، امیرالمومنین(ع) فرمود: «حق ندارید فحش بدهید، تنها می‌توانیم با آنها بجنگیم.»
از این رو ما نیز حق نداریم از الفاظ زشت و ناسزا در مجالس و جشن‌ها استفاده كنیم. باید مواظب باشیم هم در روز نهم ربیع الاول و هم در همه روزهای دیگر از مسیر دین خارج نشویم.
* با این اوصاف ریشه ترویج این خرافات چه بوده است؟
مصطفوی: از قدیم دشمنان اسلام به فكر ایجاد تفرقه میان شیعه و سنی بوده‌اند حتی بنده فكر می‌كنم كه این روز را همین دشمنان به نام خلیفه دوم منصرف كرده‌اند در صورتی كه شواهد مستند تاریخی هیچكدام وفات عمربن خطاب را نهم ربیع ذكر نكرده‌اند، بلكه كشته شدن عمرسعد در این روز بوده است، با این وجود این مسئله را دشمنان معروف كرده‌اند تا بین شیعیان و اهل سنت اختلاف بیندازند.

الان هم گروهی كه این مجالس را با این اوصاف برپا می‌كنند و لعن عمومی می‌گیرند، مخصوصاً در این دنیای ارتباطات كه هیچ چیز مخفی نمی‌ماند، یا جاهلاً یا عامداً به دشمنان اسلام كمك كرده‌اند.
از طرف دیگر در زمانه‌ای كه دشمن مشترك شیعه و سنی وجود دارد كه می‌خواهد اصل اسلام را از بین ببرد، اتحاد بیش از پیش این دو مهم‌تر از همیشه است.

* توصیه شما برای شیوه شادی و سرور در این روز چگونه است؟
مصطفوی: ابراز شادی منحصر به آن كارهای سخیف و گفتارهای ناشایست نیست، بلكه خیلی كارهای خوب دیگری می‌شود انجام داد و درعین حال شاد بود، الان هم بسیاری از مجالس و جشن‌های خوب توسط متدینین برگزار می‌شود كه هم مداحی اهل بیت(ع) است و هم به مستمعین معرفت بیشتر نسبت به دین هدیه می‌كند

یا مثلاً می‌شود در این روز اطعام كنیم، اطعام سنت خیلی خوبی است كه نمی‌دانم چرا منحصر به محرم شده است در حالی كه یكی از اعمال اعیاد مانند عید غدیر و… اطعام مسلمین و سفره‌داری است، روایت داریم كسی كه در روز عید غدیر اطعام كند، همانند آن است كه تمام پیامبران خدا را میهمان كرده است.
این روز را می‌توان با صله رحم، اصلاح ذات بین، اطعام مردم و برگزاری جشن‌هایی در شأن اهل بیت(ع) جشن گرفت و شادی خود را ابراز نمود كه این ابراز شادی در روز نهم ربیع الاول كه آغاز ولایت حضرت مهدی(عج) است به مثابه بیعت با آن امام بزرگوار است.

قسمتی از سخنان رهبر فرزانه را درباره وحدت شیعه و سنی و اهانت به اهل سنت را از لینک زیر دریافت نمایید

http://www.persiangig.com/pages/down...dio/vahdat.mp3


این جواب آیت الله سید جفر مرتضی عاملی است که از سایت انصار الصحابة المنتجبین می آورم که در آن به زیبایی اثبات می کند که همان نهم ربیع در مورد قتل عمربن الخطاب درست است و اینکه ابولؤلؤ مسلمان بوده نه مجوسی یا نصرانی.برای اهل فن مفید است :

السلام عليكم..
سماحة السيد جعفر مرتضى..
لقد ذكرتم في كتابكم >عاشوراء بين الصلح الحسني والكيد السفياني ما الدليل على قولكم؟ وما هو دينه؟
كيف كانت علاقته بأمير المؤمنين عليه السلام؟
ما رأيكم في الترحم عليه، أو القول >رضوان الله عليه هل صحيح أن له قبراً في كاشان؟
ما رأيكم في اعتبار اليوم التاسع من ربيع الأول عيداً بمناسبة استجابة الله دعاء مولاتنا الزهراء عليها السلام على ابن صهاك؟
أيدكم الله للدفاع عن آله الأطهار..

الجواب:
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين، والصلاة والسلام على محمد وآله الطاهرين..
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته..
وبعد..
هل كان أبو لؤلؤة مجوسياً؟:
فقد سألتم عن الدين الذي كان يلتزم به أبو لؤلؤة فيروز النهاوندي، الذي كان أخاً لذكوان، والد أبي الزناد عبد الله بن ذكوان، عالم أهل المدينة بالحساب والفرائض، والشعر، والنحو، والحديث، والفقه..([1]).
وفي مقام الجواب عن ذلك، أقول: إنني كنت قد أعربت عن شكي بما ينسبونه إليه من أنه كان مجوسياً.. ومنشأ هذا الشك هو الأمور التالية:
1 ـ إن في كلمات المؤرخين اختلافاً في خصوص هذه النقطة، إذ إن هناك من يدعي أنه كان نصرانياً([2]).
وهناك من يرميه بالمجوسية([3]).
وهناك من يقول بإنه كان مسلماً([4]).
فالجزم بمجوسيته من دون تحقيق في هذا الأمر يصبح مجازفة، لا يليق بالإنسان العاقل والمنصف، أن يلجأ إليها..
2 ـ ولعل ابن كثير، يوافقنا على هذا الرأي، حيث إنه يرى: أنه كان في الأصل مجوسياً، فقد قال، وهو يتحدث عن عمر: >فاتفق له أن ضربه أبو لؤلؤة فيروز، المجوسي الأصل، الرومي الدار 3 ـ قال الميرزا عبد الله الأفندي: إن فيروز قد كان من أكابر المسلمين، والمجاهدين، بل من خُلَّص أتباع أمير المؤمنين عليه السلام([6]).
وقال: >والمعرف كون أبي لؤلؤة من خيار شيعة علي 4 ـ وروي عن أمير المؤمنين علي السلام، أنه قال لعمر بن الخطاب: >إني أراك في الدنيا قتيلاً، بجراحة من عبد أم معمر، تحكم عليه جوراً، فيقتلك توفيقاً فهو عليه السلام يعتبر: أن ما فعله أبو لؤلؤة كان من التوفيقات التي نالته، وفي هذا نوع من المدح له، كما هو ظاهر.
5 ـ ويمكن تأييد ذلك بما روي من أنه بعد قتل عمر بن الخطاب بادر عبيد الله بن عمر، فقتل الهرمزان، وجفينة، وبنتاً صغيرة لأبي لؤلؤة، فأشار الإمام علي عليه السلام على عثمان أن يقتله بهم، فأبى..([9]).
فإن هذا يشير إلى أن أمير المؤمنين عليه السلام يعتبر ابنة أبي لؤلؤة في جملة أهل الإسلام، ويطالب بقتل قاتلها، ولا يقتل المسلم بكافر، فإذا كانت صغيرة لم تبلغ سن التكليف، فإن لحوق حكم الإسلام بها إنما يكون من أجل تبعيتها لأبويها المسلمين، أو لأحدهما إذا كان مسلماً..
وهذا يثير احتمال أن يكون أبوها مسلماً، وقد لحقت هي به، مع احتمال أن تكون أمها هي المسلمة وقد ألحقت بها..
والشواهد المتقدمة تؤيد أن يكون أبوها مسلماً أيضاً..
والظاهر: أن الآخرين قد تنبهوا لهذا الأمر، فحاولوا التعمية على الناس بمثل قولهم: >كانت صغيرة تدَّعي الإسلام مع أن من الواضح: أن ادعاء الصغير للإسلام لا يخرجه عن كونه ملحقاً بأبويه فيما يرتبط بالأحكام، ولا سيما فيما يرتبط بالقود وبالدماء..
ومما يسهل علينا تصور هذا الأمر: أن النصوص تدل على أن الإسلام كان قد فشا وشاع في العلوج الذين كانوا بيد المسلمين، حتى إنهم يذكرون: أنه لما طعن عمر قال لابن عباس: >لقد كنت وأبوك تحبان أن تكثر العلوج بالمدينة، وكان العباس أكثرهم رقيقاً، فقال: إن شئت فعلت. أي إن قتلنا.
قال: كذبت، بعدما تكلموا بلسانكم، وصلوا قبلتكم، وحجوا حجكم.. 6 ـ قد روي عن النبي صلى الله عليه وآله، أنه قال: >لا يجتمع في جزيرة العرب دينان، وروي أيضاً أن عمر لما سمع بهذا الحديث بادر إلى إخراج غير المسلمين من جزيرة العرب ونحن وإن كنا نشك في صحة هذا الحديث عن رسول الله صلى الله عليه وآله، ونستقرب أن يكون عمر نفسه هو الذي قال: لا يجتمع بأرض العرب دينان. كما أوضحناه في موضع آخر([13])، وكما يشير إليه نسبة الحديث إلى عمر فقط، من قِبَل القاسم بن سلام([14]).
غير أن ذلك لا يضر في صحة الاستدلال به على ما نحن بصدده، لأن مفاده أن عمر بن الخطاب كان يرى أنه لا يصح أن يبقى أي إنسان غير مسلم في جزيرة العرب.
7 ـ وأخيراً، فقد ورد في حديث عن الإمام الهادي عليه السلام، أن حذيفة رحمه الله روى قضية قتل أبي لؤلؤة لعمر، قال حذيفة في أواخر كلامه: فاستجاب الله دعاء مولاتي عليها السلام.. إلى أن قال: وأجرى قتله على يد قاتله رحمة الله عليه([15]).
فالترحم على أبي لؤلؤة سواء أكان من حذيفة، أو من الإمام، أو من الراوي، يدل على أن من فعل ذلك يرى هذا الرجل مسلماً، وليس مجوسياً ولا نصرانياً..
8 ـ روي عن جابر الأنصاري، أنه قال: لما طعن أبو لؤلؤة عمراً فقال عمر: يا عدو الله، ما حملك على قتلي؟ ومن الذي دسك إلى قتلي؟!
قال: اجعل بيني وبينك حكماً حتى أتكلم معك.
فقال عمر: بمن ترضى بيننا حكم عدلٍ؟!
قال: بعلي بن أبي طالب عليه السلام..
فلما جاءه الإمام علي عليه السلام، قال عمر لأبي لؤلؤة: تكلم، فقد حكم بيننا حكم عدل!
فقال: أنت أمرتني بقتلك يا عمر.
قال: وكيف ذلك؟!
قال: إني سمعتك تخطب على منبر رسول الله صلى الله عليه وآله، وأنت تقول: كانت بيعتنا لأبي بكر فلتة وقانا الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه، وقد عدت أنت إلى مثلها.
فقال له: صدقت. ثم أغمي عليه ومات.. ([16]).
تاريخ قتل عمر:
وعن تاريخ قتل عمر نقول: إننا نريد أن نتعامل مع مختلف الأقوال: ونقيس بعضها إلى بعض، وسوف نجد فيما نعرضه من افتراضات مختلفة، أن ثمة انسجاماً فيما بينها يجعل الباحث يقف متعجباً من مؤدياتها وهي تتوافق على نفس الأمر الذي يحاولون تحاشية وتلافيه، فإذا رجعنا إلى أقوال المؤرخين فسنجد أن معظم مؤرخي أهل السنة يصرون على أنه قد قتل في السادس والعشرين من شهر ذي الحجة سنة ثلاث وعشرين للهجرة..([17])، أو نحو ذلك..
بل لقد ادعي الإجماع على ذلك..([18]).
وقيل: بل قتل في التاسع من شهر ربيع الأول. وهذا القول كان متداولاً ومعروفاً من زمن ابن إدريس المتوفى في القرن السادس الهجري. وعلى كل حال، فقد قال المجلسي: >المشهور بين الشيعة في الأمصار والأقطار في زماننا هذا، هو أنه اليوم التاسع من ربيع الأول وقال الكفعمي: >جمهور الشيعة يزعمون أن فيه قتل عمر بن الخطاب وقد أنكر ابن إدريس ذلك وتابعه الكفعمي عليه، قال ابن إدريس: من زعم أن عمر قتل فيه، فقد أخطأ بإجماع أهل التواريخ والسير، وكذلك قال المفيد رحمه الله في كتاب التواريخ الشرعية..([21]).
ونحن لا نوافق ابن إدريس على تشدده في إنكاره لهذا الأمر، وذلك لما يلي:
أولاً: إن عمر بن الخطاب قد تولى الخلافة لثمان بقين من جمادى الآخرة سنة 13 للهجرة([22])، وقد صرح اليعقوبي بأن مدة ولاية عمر كانت عشر سنين وثمانية أشهر([23]).
وهذا يدل على أن وفاة عمر قد تأخرت عن شهر ذي الحجة حوالي شهرين، الأمر الذي يشير إلى صحة قولهم: إنه توفي أوائل شهر ربيع الأول، خصوصاً إذا لاحظنا أنهم يسقطون الزيادات اليسيرة في مثل هذه الموارد..
ولا يلتفت هنا إلى التناقض الذي وقع فيه اليعقوبي، حين ذكر أن عمر قد قتل في ذي الحجة أيضاً([24]). فإن هذه الغفلة قد نشأت من ارتكاز لديه نشأ عن قراءته لأقوال المؤرخين الذين يصرون على مقولتهم حول تاريخ قتله.
ثانياً: إن مما يشير إلى عدم التسليم بصحة قولهم: إن قتله كان في ذي الحجة، قول ابن العماد، واليافعي: إن مدة خلافة عمر هي عشر سنين وسبعة أشهر وخمس ليال، وقيل غير ذلك..([25]).
فإذا قارنا ذلك بما يقولونه من أن أبا بكر قد مات بعد وفاة النبي صلى الله عليه وآله بسنتين ونصف، كما روي عن عائشة بسند حسن، وروي مثله عن الهيثم بن عمران، عن جده بسند رجاله ثقات([26]).
فإن النتيجة تكون هي التالية:
إذا كان النبي صلى الله عليه وآله قد توفي في آخر شهر صفر، وبدأت خلافة أبي بكر منذئذٍ، واستمرت سنتين وستة أشهر، فذلك يعني أن أبا بكر قد توفي في آخر شهر شعبان، فبدأت خلافة عمر منذئذ، واستمرت عشر سنين وستة أشهر وأيام كما يقولون([27])، وانتهت في آخر شهر صفر، أو أوائل شهر ربيع الأول..
وقد قلنا: إنهم يسقطون الزيادات والأيام اليسيرة في حالات كهذه، فكيف إذا كان المسعودي يقول: إن خلافة عمر قد استمرت عشر سنين وستة أشهر وثمانية عشر يوماً([28]).
وعند ابن إسحاق: وخمس ليال([29]).
وعند أبي الفداء: وثمانية أيام([30]).
وذلك كله.. إنما يناسب القول بأنه قد قتل في شهر ربيع الأول، لأننا إذا أضفنا سنتين ونصفاً (مدة خلافة أبي بكر) إلى عشر سنوات وستة أشهر وأيام: (خمسة، أو ثمانية، أو..) (وهي مدة خلافة عمر بن الخطاب) فالمجموع هو ثلاث عشرة سنة وأيام، فإذا بدأنا العد من حين وفاة النبي صلى الله عليه وآله في 28 صفر، فإن النتيجة هي أن قتله قد كان في أوائل شهر ربيع الأول..
ثالثاً: إذا أخذنا بما أخرجه الحاكم عن ابن عمر، قال: ولي أبو بكر سنتين وسبعة أشهر([31])، فإن معنى ذلك: أن ولاية عمر قد بدأت في آخر شهر رمضان المبارك، سنة ثلاث عشرة للهجرة، فإذا أضفنا إليها عشر سنوات وستة أشهر، هي مدة ولاية عمر، فإن تاريخ قتله يكون آخر ربيع الأول..
رابعاً: إن الطبري يقول: إن مدة ولاية عمر هي عشر سنين، وخمسة أشهر، وإحدى وعشرين ليلة، من متوفى أبي بكر، على رأس اثنتين وعشرين سنة، وتسعة أشهر، وثلاثة عشر يوماً من الهجرة([32]).
فإذا انضم ذلك إلى قولهم: إن مدة ولاية أبي بكر هي سنتان وسبعة أشهر، أو ستة أشهر، كانت النتيجة هي رجحان القول بأنه قتل في شهر ربيع الأول أيضاً..
خامساً: ومما يدل على أن قتل عمر قد كان في شهر ربيع الأول، رواية مطولة رواها أحمد بن إسحاق القمي رحمه الله، عن الإمام الهادي عليه السلام، مفادها: أن حذيفة بن اليمان دخل على رسول الله صلى الله عليه وآله في يوم التاسع من ربيع الأول، وعنده علي والحسنان عليهم السلام، وهم يأكلون مع النبي صلى الله عليه وآله.. وهو يخبرهم بمقتل رجل في هذا اليوم تصدر منه أمور هائلة تجاه أهل البيت عليهم السلام، منها: أنه يحرق بيت الوحي، ويرد شهادة علي عليه السلام، ويكذب فاطمة صلوات الله وسلامه عليها، ويغتصب فدكاً، ويسخن عين الزهراء، ويلطم وجهها، ويدبر على قتل علي عليه السلام، ويغصب حق أهل البيت، وأن فاطمة عليها السلام تدعو عليه، ويستجيب الله لها في مثل هذا اليوم.
قال حذيفة: فاستجاب الله دعاء مولاتي عليها السلام.. إلى أن قال: وأجرى قتله على يد قاتله رحمة الله عليه([33]).
قال المجلسي: >قال السيد: نقلته من خط محمد بن علي بن محمد بن طي رحمه الله..
ووجدنا فيما تصفحنا من الكتب عدة روايات موافقة لها، فاعتمدنا عليها وقال المجلسي أيضاً معلقاً على ما ورد في الإقبال: >ويظهر من كلام خلفه الجليل ورود عدة روايات دالة على كون قتله (يعني عمر) في ذلك اليوم، فاستبعاد ابن إدريس، وغيره رحمة الله عليهم، ليس في محله.. إذ اعتبار تلك الروايات مع الشهرة بين أكثر الشيعة، سلفاً وخلفاً، لا يقصر عما ذكره المؤرخون من المخالفين..
ويحتمل أن يكونوا غيروا هذا اليوم ليشتبه الأمر على الشيعة الخ.. هل انتحر أبو لؤلؤة:
وقد ذكرت مصادر كثيرة: أن أبا لؤلؤة قد وجأ نفسه فقتلها، حين تكاثروا عليه، وأخذوه([36]).
ولكن ذلك أيضاً موضع ريب وشك، وذلك لما يلي:
1 ـ روى ابن أعثم: أن أبا لؤلؤة جرح عمر >ثلاث جراحات: جراحتين في سرته، وجراحة فوق سرته، ثم شق الصفوف، وخرج هارباً.
قال: وعلم عمر: أنه مقتول، فأمر عبد الرحمان بن عوف أن يصلي بالناس، فصلى في الركعة الأولى بأم الكتاب، وقل يا أيها الكافرون، وفي الركعة الثانية بأم الكتاب، وقل هو الله أحد.
فلما سلَّم وثب الناس يتعادون خلف أبي لؤلؤة، وهم يقولون: خذوه، فقد قتل أمير المؤمنين.
فكان كلما لحقه رجل من المسلمين ليأخذه وجأه أبو لؤلؤة بالخنجر، حتى جرح من المسلمين ثلاثة عشر رجلاً، فمات منهم ستة نفر.
قال: ولحقه رجل من روائه، فألقى عليه برنساً، فأخذه، فلما علم أبو لؤلؤة أنه قد أخذ وجأ نفسه وجأة، فقتل نفسه.. ونقول: إنه إذا كان قد مضى هذا الوقت الطويل، الذي صلى فيه الناس ركعتين على النحو الذي ذكرته الرواية، وكان أبو لؤلؤة قد ولى هارباً، فإنه لا بد أن يكون قد قطع مسافات طويلة، أو تمكن من أن يغيِّب نفسه في مكان لا يصل إليه فيه أحد.. خصوصاً، وأن ظلمة الليل كانت لا تزال قائمة، وتمنع من الرؤية لمسافات بعيدة..
فما معنى أن تقول هذه الرواية: إنهم بعد أن أتموا صلاتهم لحقوا به، وأخذوه؟!..
إلا أن يكون أبو لؤلؤة على درجة كبيرة من البطء في مشيه، أو كان معاقاً بسبب عاهة أو غيرها، مع أن التاريخ لا يشير إلى شيء من ذلك فيه، بل هناك ما يدل على عكس ذلك، كما سنرى..
2 ـ ورد في رواية أخرى: >فطعنه طعنتين، واحدة في قلبه، وأخرى في سرته، وولى هارباً، فوثب الناس خلفه، وهم يقولون: خذوه، خذوه. فلم يقدروا عليه..
وكان أبو لؤلؤة رجل شجاع (الصحيح: رجلاً شجاعاً) سريع الركض. وكان كل من لحقه من الناس ضربه بذلك المنقار، حتى قتل ثلاثة عشر رجلاً، ونجى هارباً 3 ـ إن رواية البخاري تفيد أن الناس في المسجد لم يعرفوا بما حصل، وأن من عرف ذلك هم أفراد قليلون جداً، وهم الذين كانوا قرب عمر، فقد قال عمرو بن ميمون بعد أن ذكر أنه طعن عمر، وطعن معه ثلاثة عشر رجلاً.. مات منهم سبعة، ثم نحر نفسه: >وتناول عمر يد عبد الرحمان بن عوف فقدمه، فمن يلي عمر، فقد رأى الذي أرى. وأما نواحي المسجد فإنهم لا يدرون، غير أنهم قد فقدوا صوت عمر، وهم يقولون: سبحان الله، سبحان الله، فصلى بهم عبد الرحمان بن عوف الخ..([39]).
وبهذه الرواية يجمع بين الرواية القائلة: إنهم لحقوه بعد صلاتهم وبين الرواية التي تقول: إنه جرح ثلاثة عشر رجلاً، مات منهم ستة..
لكن يبقى سؤال يحتاج إلى جواب، هو أنه إذا كان ذلك قد حصل في صلاة الصبح، فإن المتوقع أن يكون الحضور قليلاً، فمع قتل هذا العدد الكبير من المصلين وجرحهم، كيف بقي سائر أهل المسجد غافلين عما يجري، مع أن المسجد لم يكن آنئذ كبيراً كما هو عليه الآن؟!..
4 ـ تقدمت رواية جابر الأنصاري التي تقول: إنه لما طعن أبو لؤلؤة عمراً، قال له عمر: يا عدو الله، ما حملك على قتلي، ومن الذي دسك إلى قتلي..
إلى أن تقول الرواية: إنه قال له: أنت أمرتني بقتلك يا عمر.
قال: وكيف ذلك؟!
قال: إني سمعتك تخطب على منبر رسول الله صلى الله عليه وآله، وأنت تقول: كانت بيعتنا لأبي بكر فلتة، وقانا الله شرها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه، وقد عدت أنت إلى مثلها..
فقال له: صدقت، ثم أغمي عليه ومات([40]).
وهذا معناه: أن أبا لؤلؤة قد أخذ حياً، وأنه عاش إلى ما بعد موت عمر، فإن صحت الرواية التي تقول: إنه قد ولى هارباً، ولم يقدروا عليه. فلعله قد أفلت منهم حين انشغالهم ودهشتهم بموت عمر، فاغتنمها أبو لؤلؤة فرصة، ونجا بنفسه..
والله هو العالم بحقيقة الحال، وإليه المرجع والمآل..
لماذا يقتل أبو لؤلؤة عمر بن الخطاب؟!
ونذكر أخيراً: أن ما يذكرونه سبباً لإقدام أبي لؤلؤة على قتل عمر، لا نرى أنه يصلح سبباً لذلك، بل هو يصلح مبرراً لأن يقتل مولاه المغيرة بن شعبة، وأن يشكر الخليفة عمر..
لأن السبب الذي يذكرونه هو أنه شكا مولاه المغيرة إلى عمر بن الخطاب بسبب ثقل الخراج الذي وضعه عليه المغيرة([41]).
وتذكر بعض النصوص أن عمراً قد تعاطف معه..
فسواء قبل الخليفة شكواه أو ردها، فإن حقده ونقمته يجب أن يتجه نحو ظالمه، الذي يستغله، ويرهقه بالضرائب..
فكيف وهم يزعمون أن عمر قد كلم مولاه المغيرة في أمره، فوعده بأن يفعل ما طلبه منه، ثم عاد أبو لؤلؤة إلى عمر ثانية، وثالثة، فأخبره عمر بأنه قد أوصى مولاه به([42]).
فلماذا يحقد عليه أبو لؤلؤة والحال هذه؟!، ولماذا يقتله؟! ويترك المغيرة؟!
التاسع من ربيع الأول.. يوم عيد!!
وأما بالنسبة لاعتبار اليوم التاسع من شهر ربيع الأول يوم عيد، فقد قيل: إن سبب ذلك هو أن عمر بن سعد قد قتل في هذا اليوم، أو أنه يوم ورود رأسه إلى المدينة من الكوفة، بخدمة مولانا السجاد عليه السلام([43]).
واحتمل العلامة المجلسي أن يكون سبب تعظيم تاسع ربيع الأول هو أنه أول يوم بدأت فيه ولاية الإمام الحجة عجل الله تعالى فرجه الشريف، بعد استشهاد أبيه الإمام الحسن العسكري في الثامن منه([44]).
قبر أبي لؤلؤة:
وأما بالنسبة للسؤال عن القبر الذي في بلدة كاشان، فقد سمعت عنه، ولكنني لم أره، فيرجى من السائل الكريم أن يتحقق بنفسه منه، ومن صحة نسبته إلى هذا الرجل، أو إلى غيره.
والحمد لله، والصلاة والسلام على رسوله محمد وآله الطاهرين..
جعفر مرتضى العاملي

________________________________________
([1]) سفينة البحار ج7 ص560 عن الاستيعاب، وعن الذهبي في كتابه: المختصر في الرجال.
([2]) راجع: البحار ج31 ص118 والاستيعاب (بهامش الإصابة) ج2 ص470 وسفينة البحار ج7 ص561 عن رياض العلماء عن الذهبي، وتاريخ الأمم والملوك ط عز الدين المجلد الثاني ص405 ودول الإسلام ص10 وتاريخ الخميس ج2 ص248 و249 والبدء والتاريخ ج5 ص188 و189 والعبر وديوان المبتدأ والخبر المجلد الثاني قسم2 ص124 وعمدة القاري ج16 ص211.
([3]) سفينة البحار ج7 ص561 عن رياض العلماء، والبحار ج3 ص118 والاستيعاب (بهامش الإصابة) ج2 ص470 وتاريخ الخلفاء ص126 وراجع الإمامة والسياسة ج1 ص22 وتاريخ الخميس ج2 ص249 والمعجم الكبير ج1 ص71 ومروج الذهب ج2 ص320 والفتوح لابن أعثم المجلد الأول ج2 ص323 ط دار الأضواء والبدء والتاريخ ج5 ص194 وإرشاد الساري ج6 ص112.
([4]) راجع: سفينة البحار ج7 ص560 عن رياض العلماء وعمدة القاري ج16 ص211.
([5]) البداية والنهاية ج7 ص154 ط دار إحياء التراث العربي.
([6]) سفينة البحار ج7 ص559 عن رياض العلماء.
([7]) رياض العلماء ج5 ص507.
([8]) سفينة البحار ج7 ص559 عن البحار ط قديم ج8 ص228
([9]) سفينة البحار ج7 ص561 عن البحار ط قديم ج8 ص331 عن الكامل لابن الأثير، وعن الاستيعاب، وعن روضة الأحباب، وكثير من أرباب السير.
([10]) الطبقات الكبرى لابن سعد ج3 ص258 ط دار التحرير.
([11]) صحيح البخاري ج5 ص84 و 85 ط المكتبة الثقافية بيروت. ونيل الأوطار ج6 ص158 وتاريخ مدينة دمشق ج44 ص416 وشرح نهج البلاغة ج12 ص188 وأسد الغابة ج4 ص75 والسنن الكبرى ج8 ص47.
([12]) راجع: الدر المنثور ج6 ص189 عن عبد الرزاق، وعبد بن حميد، والبيهقي في الدلائل، وابن المنذر، ومجمع البيان ج9 ص258 والبحار ج20 ص160 والروض الأنف ج3 ص251 وبهجة المحافل ج1 ص215 و 216 وغرائب القرآن بهامش جامع البيان ج28 ص34 و19 و22 والكشاف ج4 ص499 وجوامع الجامع ص486 والمصنف للصنعاني ج5 ص358 و359 وج4 ص126 وراجع: ج10 ص359 و360 وتفسير القرآن العظيم ج4 ص332 وراجع: السيرة النبوية لدحلان ج1 ص262 والتبيان ج9 ص557 عن البلخي، ولباب التأويل ج4 ص245 ومدارك التنزيل (مطبوع بهامش لباب التأويل) ج4 ص245 وراجع: فتح القدير ج5 ص199 والسيرة الحلبية ج2 ص268، والمغازي للواقدي ج2 ص717 والسيرة النبوية لابن هشام ج3 ص371 والبداية والنهاية ج4 ص249 ط دار إحياء التراث، والسيرة النبوية لابن كثير ج3 ص415 وعمدة القارئ ج13 ص306 وفتح الباري ج5 ص240 ط المطبعة الكبرى بولاق ـ مصر عن ابن أبي شيبة وغيره، والموطأ (مطبوع مع تنوير الحوالك) ج3 ص88 وغريب الحديث لابن سلام ج2 ص67 وراجع: وفاء الوفاء ج1 ص320 والمجموع للنووي ج15 ص209 ط دار الفكر المبسوط للسرخسي ج23 ص4 ط دار المعرفة مجمع الزوائد ج4 ص121 ط دار الكتب العلمية تاريخ المدينة لابن شبة ج1 ص183 منشورات دار الفكر تاريخ اليعقوبي ج2 ص155 دار صادر ـ بيروت.
([13]) راجع: الصحيح من سيرة النبي الأعظم صلى الله عليه وآله ج8 ص145 ـ 163.
([14]) الأموال ص143.
([15]) ستأتي مصادر هذه الرواية إن شاء الله تعالى.
([16]) عقد الدرر ص80 و81.
([17]) راجع: البحار ج31 ص113 و115 و118 و119 والطبقات الكبرى لابن سعد ج3 ص365 ط دار صادر بيروت، ومسار الشيعة ص42 والعدد القوية ص328 و329 والمصباح للكفعمي ص677 ط الأعلمي سنة 1414 هـ، والمعجم الكبير للطبراني ج1 ص70 ومصادر ذلك كثيرة جداً.
([18]) المصباح للكفعمي ص677 ط الأعلمي سنة 1414 هـ والبحار ج31 ص119.
([19]) البحار ج31 ص119 و120.
([20]) راجع المصباح للكفعمي ص677 ط الأعلمي سنة 1414هـ
([21]) البحار ج31 ص119 وراجع: السرائر ص96 ط حجرية، وط جماعة المدرسين ج1 ص419 والمصباح للكفعمي ص677 ط الأعلمي سنة 1414هـ
([22]) تاريخ الخلفاء ص153 عن الحاكم ط دار الجيل بيروت.
([23]) تاريخ اليعقوبي ج2 ص111 ط سنة 1375 دار الفكر بيروت.
([24]) المصدر السابق.
([25]) شذرات الذهب ج1 ص33 ومرآة الجنان ج1 ص80.
([26]) راجع: المعجم الكبير ج1 ص58 و61 ومجمع الزوائد ج9 ص60 وتاريخ الخميس ج2 ص237.
([27]) الاستيعاب (بهامش الإصابة) ج2 ص467 و 468 والبحار ج31 ص118 وراجع: البدء والتاريخ ج5 ص88 و167..
([28]) التنبيه والإشراف ص251.
([29]) المعارف ص79 والفايق في غريب الحديث للزمخشري ج2 ص128 ط دار الكتب العلمية، وتاريخ مدينة دمشق ج44 ص467 ط دار الفكر، وأسد الغابة ج4 ص177 أنتشارات اسماعيليان.
([30]) المختصر في أخبار البشر ج1 ص165.
([31]) راجع: تاريخ الخلفاء ص100 ط دار الجيل، والتاريخ الصغير للبخاري ج1 ص58 ط دار المعرفة، والمستدرك للحاكم ج3 ص65 ط دار المعرفة، وتاريخ مدينة دمشق ج28 ص247 ط دار الفكر.
([32]) راجع: تاريخ الطبري ط عز الدين المجلد الثاني ص407.
([33]) راجع: البحار ج31 ص120 ـ 132 وج20 ص332 وج95 ص351 ـ 355 وهوامش البحار، عن كتاب زوائد الفوائد، وعن كتاب المحتضر للشيخ حسن بن سليمان ص44 ـ 55 وعن دلائل الإمامة، وعن مصباح الأنوار للشيخ هاشم بن محمد، وعن الأنوار النعمانية، وراجع: مستدرك الوسائل ج1 ص155 عن الشيخ المفيد..
([34]) البحار ج95 ص355 وج31 ص120 ـ 132.
([35]) البحار ج31 ص132.
([36]) راجع: البداية والنهاية ج7 ص154 و155 ط دار إحياء التراث ومروج الذهب ج2 ص320 والوافي بالوفيات ج22 ص463 وتاريخ الخميس ج2 ص249 ودول الإسلام ص10 والفخري في الآداب السلطانية ص96 والاستيعاب بهامش الإصابة ج2 ص470 وتاريخ الخلفاء ص156 ط دار الجيل والعقد الفريد ج4 ص258 دار إحياء التراث والبحار ج31 ص113 و115 و118 وج95 ص199 عن العدد القوية ص328 و329 والطبقات الكبرى ج3 ص250 و252 و صحيح البخاري ج5 ص84 و 85 ط المكتبة الثقافية بيروت. ونيل الأوطار ج6 ص158 والسنن الكبرى ج8 ص47 وتاريخ مدينة دمشق ج44 ص416 وشرح نهج البلاغة للمعتزلي ج12 ص188 وأسد الغابة ج4 ص75.
([37]) الفتوح لابن أعثم، المجلد الأول ج2 ص326 و327.
([38]) عقد الدرر ص74.
([39]) راجع: صحيح البخاري ج5 ص84 و85 ط المكتبة الثقافية بيروت، والسنن الكبرى ج8 ص47 وتاريخ مدينة دمشق ج44 ص416 وأسد الغابة ج4 ص75 وشرح نهج البلاغة للمعتزلي ج12 ص188 ونيل الأوطار ج6 ص158.
([40]) عقد الدرر ص80 و81.
([41]) راجع: تاريخ الخلفاء ص156 و 157 ط دار الجيل، وراجع: تاريخ الأمم والملوك، المجلد الثاني ص406 ط عز الدين، وتاريخ الخميس ج2 ص248 والاستيعاب بهامش الإصابة ج2 ص469 وإرشاد الساري ج6 ص111 وفتح الباري ج7 ص49 و50 ط دار إحياء التراث العربي سنة 1408هـ
([42]) الفتوح المجلد الأول ج2 ص323 و324.
([43]) رياض العلماء ج5 ص507.
([44]) راجع: البحار ج95 ص355 و356.


karbala110;11709 نوشت:
آنچه که شما به آن اشاره فرمودید که روز قتل عمر 26 و یا بنابر اقوالی 28 ذی الحجه است. در کتب مورخین مخالفین آمده است. و مطالب علمای مخالفین در نزد شیعه حجیت ندارند. و اگر هم مشاهده می کنید که علمای شیعه بعضا از کتب مخالفین مطلبی را نقل می کنند به عنوان دلیل و حجت نیست بلکه یا به عنوان مؤید است و یا در مقام جدل هستند و برای ساکت کردن طرف مقابل از مطالبی که نزد او ثابت است دلیل می اورند.


برادر عزيزعلماي بزرگ شيعي نيز تاريخ قتل خليفه دوم را29ذي الحجه مي دانند ببينيد
بسیاری از بزرگان شیعه براین اتفاق نظر دارند که تاریخ قتل خلیفه دوم 26 یا 29 ذی الحجة سال 23 هـ .ق است.

شیخ مفید در کتاب « مسار الشیعه » آورده است:

« در روز بیست و ششم ذی الحجة سال 23 هجری عمر بن خطاب مجروح گردید و در بیست ونهم ماه درگذشت - شیخ مفید، مسارالشیعه، ص 42
هم چنین شیخ ابراهیم بن علی کفعمی در کتابی معروف به مصباح آورده است:
« باید دانست که قتل خلیفه دوم در 26 ذی الحجة سال 23 هـ .ق واقع شده است و این مطلبی است که صاحبان کتاب های « قره »، « معجم »، « طبقات »، « مسار الشیعه »، و سید بن طاووس بر آن تصریح نموده اند بلکه اجماع شیعه و اهل تسنن نیز براین است[.- مصباح کفعمی، ص 520 »»
ابن ادریس حلی در کتاب « سرائر » سید بن طاووس در کتاب « اقبال الاعمال » و علامه حلی در کتاب « عدد القویة » نیز در مورد قتل خلیفه دوم به این مطلب تصریح داشته اند

karbala110;11710 نوشت:
ظاهرا شما مدعی هستید که در امور تاریخی کارشناس می باشید! پس اگر ادعای شما صحیح می باشد بهتر است در همان حیطه تاریخ صحبت کنید اینکه چگونه باید لعن کنیم و کجا گفته است و وظیفه مان در رابطه با لعن چیست، چون مرتبط با اعمال مکلفین است مرتبط با فقه می باشد نه تاریخ! چگونه است که سوالات فقهی را می خواهید با تاریخ جواب دهید آن وقت نام خود را کارشناس گذاشته اید ؟!؟!؟

اولا:درست است که دوست عزيزمان اقاي کاوه متخصص در امور تاريخي هستند والحق هم هستند ولي اين بدين معنا نيست که دوستاني تاريخي باعلوم ديگر بيگانه باشند ثانيا نظر علما ومراجع نيز چنين مي باشد بنگريد
آیت الله بهجت درباره رفتار با اهل تسنن می فرمایند:

« ما نمی گوییم که برای داخل کردن دیگران در راه حق فحاشی و سبّ کنیم، چراکه بدتر می شود وصلاح نیست، بلکه ممکن است حرف هایی بزنند تا ما فحش بدهیم. لذا ما نباید چنین کنیم. خدا کند سیاست دینی و سیاست مذهبی را بفهمیم و بی جهت به این و آن فحش ندهیم. [سایت معظم له، www.mtb.ir، کلمات قصار، در محضر نور]»

آیت الله مظاهری می فرماید: « من کفایه و مکاسب را پیش آیت الله مرعشی گذراندم. یک روز ایشان تعریف می کردند:

پدرم از علمای نجف بود. شاگردی سنی مذهب داشت. بالاخره این شاگرد پس از اتمام درسش به محل سکونتش برگشت. او اهل کرمانشاه بود. بعدها که پدرم عازم ایران بود در کرمانشاه توقف کرد. پدرم گفت: قافله ما غروب رسید کرمانشاه. وحشت کرده بودم، چون آن زمان وضع کرمانشاه و کردستان روی قاعده شیعه و سنی گری خیلی بد بود. اتفاقا آن شاگرد سنی را دیدم. مرا با خود به خانه اش برد. خیلی هم پذیرایی کرد. آخر شب بهم گفت: آقا ما جلسه ای داریم شما هم بیایید برویم. پدر می گوید: مرا بردند آن جلسه. دیدم آن سیبیل گنده ها دارند می آیند. تعجب کردم چه خبراست؟ ترسیده بودم. یک وقت دیدم یک جوانی زیر غل و زنجیر آوردند. یک سفره چرمی هم پهن کردند، اورا نشاندند روی سفره، یک کسی با یک ضربت گردن آن جوان را زد. غل و زنجیر را باز کردند، او هی دست وپا می زد، آن ها هم قاه قاه می خندیدند.

پدرم گفت: من بیهوش شدم. کم کم مرا بهوش آوردند. گمان کرده بودند منم شیعه هستم و می خواستند مرا نیز بکشند. شاگردم بهشان گفت: نه بابا ایشان استاد من است، ایشان از آن سنی های داغ است.

بالاخره مرا نجات داد. در خانه بهم گفت: اقا من سنی ام اما مرید شما هستم. نمی خواستم ناراحتتان کنم. اما شما را بردم آنجا تا یک پیام به علمای نجف بدهید و آن اینکه شما عمرکشون راه بیندازید ما هم اینجور می کنیم. ما رسممان این است، یک شیعه را یک جا پیدا کنیم زندانی اش می کنیم تا شب چهارشنبه. در آن شب جمع می شویم برای رضایت خدا، قربة الی الله آن شیعه را می آوریم و این بلا را که دیدی به سرش می آوریم.[] دیدار با هزاران نفر از اقشار مختلف مردم بمناسبت عید غدیر، 27/9/87، سایت معظم له

رهبر معظم انقلاب:

هرگونه گفتار یا کردار و رفتاری که در زمان حاضر سوژه وبهانه به دست دشمن بدهد و یا موجب اختلاف و تفرقه بین مسلمین شود شرعا حرام اکید است سایت معظم له: www.leader.ir]

آیت الله نوری همدانی:

چیزی به عنوان رفع القلم در روز به خصوصی نداریم و مسلمانان باید از تفرقه بپرهیزند و از هر چیزی که موجب وهن مذهب می باشد جدا اجتناب نمایند. - سایت معظم له: www.noorihamedani.com]

آیت الله مکارم شیرازی:

اولاً: روایتی با عنوان رفع قلم در آن ایام مخصوص در کتب معتبر نداریم.

ثانیاً: بر فرض چنین چیزی باشد که نیست مخالف کتاب و سنت است و چنین روایتی قابل پذیرفتن نیست و حرام و گناه در هیچ زمانی مجاز نیست همچنین سخنان رکیک و کارهای زشت دیگر

ثالثاً: تولی و تبری راه های صحیحی دارند نه این راه های خلاف.

آیت الله بهجت:

تقیه از اوجب واجبات است.و محافظه کاری کامل در مواردی که معرضیت احتمالی خلاف تقیه دارد لازم می باشد. مخصصی برای دلیل معصیت نیست و توسعه در امهال توبه محتمل است.

آیت الله تبریزی:

سوال: معمولا در مراسم عیدالزهرا ( علیها السلام ) کف زدن، پایکوبی، رقص ... و حتی اموری که جمیع فقهاء صریحاً فتوی به حرمتش دارند را مستند به حدیث رفع القلم می دانند. آیا این حدیث سنداً صحیح است؟ و اگر بالفرض روایت صحیحه باشد معنای حدیث چیست؟ و از آن چه برداشتی می شود؟

جواب

باسمه تعالی؛ روایت مزبور صحیح نیست و فرقی بین ایام نیست و معصیت، معصیت است. والله العالم.[ سایت معظم له: http:farsi.tabrizi.org/istifta- سوال شماره 2108]

آیت الله فاضل لنکرانی

سوال

بعضی از مردم در روز نهم ربیع الاول به اجام قبائح و منکرات می پردازند و اعتماد دارند که گناهی به خاطر انجام اینگونه اعمال برای آن ها ثبت نخواهد شد! از آن جا که این افراد برای انجام این اعمال تمسک به روایتی معروف به « رفع القلم » می کنند، آیا این روایت صحیح می باشد؟ و حکم انجام این گونه اعمال که در نظر اول موجب وهن مذهب شیعه می شود و در نگاه دوم نیز باعث تفرقه میان مسلمین و کافر نامیدن شیعیان خواهد شد، چیست؟

جواب

حدیث رفع القلم صحیح نیست، بلکه هر مسلمانی موظف به انجام واجبات دینی بوده و فرقی در ایام سال نسبت به آن وجود ندارد، و انجام اعمالی که موجب تفرقه مسلمین یا وهن شیعه شود جایز نیست[سایت معظم له: \]

karbala110;11712 نوشت:
ولی باز هم بنده نمی گویم که همچین جشنی شرعا اشکال دارد و با عیدالزهرا منافاتی ندارد. اما سخن در این جاست که متاسفانه با بیان چنین جشنی، عیدالزهرا را تضعیف و کمرنگ می نمایند.

سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال آورده است: « زمان رحلت مولای ما امام حسن عسکری ( علیه السلام ) چنان که بعضی از بزرگان ذکر کرده اند در روز هشتم ربیع الاول رخ داده است، آغاز ولایت و امامت حضرت مهدی ( عجّل الله فرجه ) بر امت، روز نهم ربیع الاول خواهد بود و شاید تعظیم این روز ( روز نهم ربیع الاول ) به لحاظ این مناسبت برتر و برای توجه به آن مولای بزرگ و کامل باشد. [اقبال الاعمال، ج 3، ص 113

کار بالا110عزيز: اگر چه دوستانمان منابعي دال کشته شدن عمربنخطاب
ياصحاک درروز 29ذي الحجه آوردند ولي بنده نيز براي تکميل فرمايش آنان وازبين
رفتن هر گونه شائبه اي منابع تکميلي راخدمتان عرض مي کنم

تاريخ قتل عمر : طبق منابع تاریخی عمر بن خطاب ( خلیفه دوم ) در بیست
وششم ذی الحجه ترور شد و بعد از حدود سه روز درگذشت.
که طبق اين گزارش وی در آخر ذیحجه یا اول محرم درگذشته است.
واین مطلب را همه ی مورخان اعم از شیعه و سنی در آثار خود آورده اند. لذا مراسم که اين روزهابه
نام عمرکشان ( عید زهرا ) برگزار می کنند يعني در نهم ماه ربيع الاول برگزارميکنند
علاوه بر درست يااشتباه بودن اصل کارآن از نظر شرعي واجتماعي از که درتاپيکهاي قبلي آمد
مسئله ازنظر تاريخي نيز درست نيست . برای اطمینان می توان به منابع تاریخی زیر مراجعه کرد
روايت ابن ادریس حلی (صاحب سرائر) درباره تاریخ نهم ربیع می گوید: مَنْ زَعَمَ أَنَّ عُمَرَ قُتِلَ فِیهِ فَقَدْ أَخْطَأَ بِإِجْمَاعِ أَهْلِ التَّوَارِیخِ وَ السِّیَرِ ( هر کس بپندارد عمر در نهم ربیع کشته شده به اجماع صاحبان کتب تاریخ و سیره در اشتباه است.) سپس وی تاریخ ذیحجه را صحیح دانسته،می فرماید: الإجماعُ حاصلٌ مِن الشیعةِ و أهلِ السنّةِ على ذلک.( شیعه و سنی بر آن اتفاق نظر دارند. )ر.ک. بحارالانوار، ج‏31، ص 119

منابع تاریخی شیعه :
1. تاریخ‏الیعقوبى ج‏2 ص 159 قرن: سوم مولف شیعه است.
2.تاریخ‏یعقوبى/ترجمه ج‏2 ص 49 قرن: سوم مولف شیعه است
3.التنبیه‏والإشراف ص 250 قرن: چهارم مولف شیعه است
4.مروج‏الذهب ج‏2 ص 304 قرن: چهارم مولف شیعه است.
5.مروج‏الذهب،ج‏2،ص:321 قرن: چهارم مولف شیعه است.
6.الفتوح ج‏2 ص:323 قرن: چهارم مولف شیعه است.
7.مسارّ الشیعه اوایل قرن پنجم مؤلف : شیخ مفید (ره) پیشوای بزرگ شیعیان ( که خوشبختانه نسخه خطی این کتاب ایشان با دستخط خودشان هم اکنون موجود است و در آن مرگ عمر در ذی الحجه ذکر شده است. می دانیم که شیخ مفید(ره) از نظر عظمت علمی و تقوایی در حد عالی هستند تا جایی که طبق عقیده رایج به دریافت نامه از امام عصر(عج) مشرفشده اند.)

* منابع تاریخی دیگر :
8.الإمامةوالسیاسة ج‏1 ص 39 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
9.المعارف ص 183 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
10.أنساب‏الأشراف،ج‏10،ص:417 قرن: سوم مذهبِ مولف : نامعلوم
11.الطبقات‏الکبرى،ج‏3،ص:258 قرن: سوم مذهب مولف : سنی
12.تاریخ‏الطبری،ج‏4،ص:191 قرن: چهارم مذهب مولف : سنی
سایر منابع جهت اختصار ذکر نمی شود. اما بد نیست بدانیم کهعلمای متقدّم شیعه بر اینکه عمر در ذیحجه کشته شده اتفاق نظر داشته اند و حتی علامه مجلسی(ره) هم به این امر اعتراف دارد.(ر.ک.بحارالانوار، ج‏31، ص 118 ) گرچه مجلسی(ره) خود سعی کرده اند به هر قیمت شده نهم ربیع الاول را تایید فرمایند!!(بعید نیست ایشان که در عصر صفوی می زیستند از سوی حکومت تحت فشار بوده اند و لذا با کمال تعجب به روایتی که از نظر سندی کاملاً ضعیف است استناد کرده ، اجماع مورخان شیعه و سنی را به کناری نهاده اند! روایتی که ایشان به آن استناد کرده اند از طریق دو راوی مجهول الهویه به احمد بن اسحاق قمی(ره) منسوب شده که سند و متن آن بسیارِ ضیعف است.)

karbala110;11709 نوشت:
بسم الله
سلام علیکم
آنچه نزد ما شیعیان مورد قبول است آن است که روز مرگ عمر روز نهم ربیع الاول می باشد. در این رابطه می توانید به کتاب فصل الخطاب فی تاریخ قتل ابن الخطاب و همچنین زادالمعاد علامه مجلسی باب ۸ص۳۲۵ و زوائد الفوائد از علی بن علی بن طاووس. باب ربیع الاول و بحارالانوار جلد ۳۱ ص۱۲۰ مراجعه بفرمایید.
باتشکر


بسمه تعالی
قاطبه علمای اهل سنت درگذشت عمر را در همان تاریخ مشهور یعنی ذی الحجه می دانند.از علمای شیعه که قتل عمر را در اواخر ذی حجه سال 23می دانند بدین قرارند:
شیخ مفید (413ق) در مصادر الشیعه می نویسد: «فی الیوم السادس و العشرین سنه 23 ثلاث و عشرین من الهجره طعن عمر بن الخطاب ... و فی التاسع و العشرین منه قبض».[=Calibri][1] همچنان که ابن ادریس حلی از آن خبر می دهد شیخ مفید در کتاب التواریخ به اثبات این واقعه در ذیحجه پرداخته و سخنی از نهم ربیع به میان نیاوره است.[=Calibri][2] سید بن طاووس هم در اقبال از کتاب حدائق الریاض شیخ مفید نقل می کند که وی 29 ذی الحجه را روز مرگ عمر دانسته است.[=Calibri][3]
2- ابن ادریس حلی (د 578ق) فقیه با درایت قرن ششم هجری در کتاب، سرائر به شدت احتمال کشته شدن عمر بن الخطاب در روز نهم ربیع را رد نموده و می نویسد: فی الیوم السادس و العشرین منه، سنه ثلاث و عشرین من الهجره طعن عمر بن الخطاب و فی التاسع و العشرین منه قبض عمر بن الخطاب و قد یلتبس علی بعص اصحابنا یوم قبض عمر بن الخطاب فیظن انه یوم التاسع من ربیع الاول و هذا خطاء من قائله باجماع اهل التاریخ و السیر فقد حقق ذلک شیخنا المفید فی کتابه کتاب التاریخ و ذهب الی ما قلناه [=Calibri][4]
3- سید بن طاووس (د 664ق) در کتاب در کتاب اقبال الاعمال یاد آور می شود که گروهی از شیعیان ایرانی نهم ربیع را روز قتل عمر می دانند ولی او نتوانسته مویدی بر این مطلب بیابد وی در بیان اعمال ماه ذی حجه متذکر می شود که قتل عمر در این ماه واقع شده و از کتاب حدائق شیخ مفید به توضیحی درباره این روز می پردازد.[=Calibri][5]
4- شیخ ابراهیم کفعمی (د 905ق) در کتاب جنه الامان الواقیه و جنه الامیان الباقیه که مصباح کفعمی مشهور است، می نویسد : « فی السابع و العشرن طعن عمر بن الخطاب و من زعم انه قتل فی یوم التاسع من ربیع الاول فقد اخطاء و قد نبهنا علی ذلک فی ما تقدم عند ذکر شهر ربیع الاول [=Calibri][6]

[=Calibri][1][=Calibri] - شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشیعه، قم ، کنگره شیخ مفید، 1413، ص 42 .

[=Calibri][2][=Calibri] - ابن ادریس حلی، السرائر، قم، موسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین، 1410، ج 1 ص 418 .

[=Calibri][3][=Calibri] - سید بن طاووس، الاقبال بالاعمال، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1376ش، ج 2 ص 379.

[=Calibri][4][=Calibri] - ابن ادریس حلی، پیشین.

[=Calibri][5][=Calibri] - سید بن طاووس، پیشین.

[=Calibri][6][=Calibri] - کفعمی، مصباح کفعمی، ص 51.

5- علامه حلی (د 726ق) درتمام کتابهای خویش 26ذی الحجه را روز ترور عمر بن الخطاب دانسته است[=Calibri][1]
6- رضی الدین حلی (اواخر قرن8 ق) برادر علامه حلی، در کتاب العدد القویه به صورت مفصل به این قضیه پرداخته است و نظر مشهور را تایید کرده است. [=Calibri][2] قطعی بودن قتل خلیفه دوم در ذی حجه به گونه ای است که بسیاری از بزرگان شیعه، همچون شیخ بهایی با وجود معاصر بودنشان با اوج فعالیتهای تبلیغی تشیع در دوره صفویه با صراحت 26 ذی حجه را تارخ قتل عمر بن خطاب معرفی کرده اند. حتی علامه مجلسی هم که از مدافان بزرگداشت روز نهم ربیع است با اعتراف به شهرت تاریخ ذی حجه در میان علمای شیعه می نویسد: اقول ما ذکر ان مقتله کان فی ذی الحجخ هو مشهور بین فقهاءنا الامامیه :[=Calibri][3]
7- از مورخان مشهور نیز یعقوبی، مسعودی، از قدما و از متاخرین نیز شیخ عباس قمی در تتمه المنتهی تاریخ قتل عمر را 26 ذی الحجه دانسته اند. [=Calibri][4]
نویسندگان دیگر هم با تردید نهم ربیع را مطرح کرده اند و تنها کسی که اصرار بر پذیرش نهم ربیع دارد علامه مجلسی است که در عین مشهور دانستن قول اول قول دوم را مطرح کرده و در اثبات آن به طور مبسوط بحث کرده است.

[=Calibri][1][=Calibri] - علامه حلی، تذکره الفقهاء ، تهران، مطعبه علمی، 1349ق، ج 6 ص 159، همو، منتهی المطلب، مشهد، آستان قدس رضوی، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1412ق، ج 2، ص 612 .

[=Calibri][2][=Calibri] -حلی، العدد القویه، پیشین، ص 328 – 331 .

[=Calibri][3][=Calibri] - شیخ بهایی، توضیح المقاصد، قاهره، مطبعه المحبوسه، 1896، ص 33، به نقل از: مهدی مسائلی، جهالت ها و خسارت ها، قم، انتشارات وثوق، چاپ اول، 1386ش، ص 20 – 21 .

[=Calibri][4][=Calibri] - محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 31، ص 118 .

بررسی منابع روایت رفع القلم
[=Calibri]1-کتاب محتضر نوشته حسن بن سلیمان حلی شاگرد شهید اول، در موضوع احتضار و روایات حضور بر سر شخص محتضر سخن می گوید در صفحه 44 این کتبا آمده است: از آنچه درباره منافق بودند ... (نام شخصی را می برد) روایتی است که شیخ فاضل علی بن مظاره واسطی و یحیی بن جریر بغدادی از احمد بن اسحاق قمی نقل کرده اند.[=Calibri][1]
[=Calibri]2-کتاب زوائد الفواد نوشته فرزند سید بن طاووس که در اعمال سال و آداب مستحبی نگارش یافته است[=Calibri][2]
[=Calibri]3-- علامه مجلس دوبار روایت را در بحار الانوار ذکر می کند در جلد 31 به نقل از الممحتضر و در جلد 98 به نقل از الظواهر در پاورقی جلد 31 دو منبع دیگر نیز برای این حدیث ذکر شده است: یکی مصباح الانوار از هاشم بن محمد قرن ششم هجری و دیگری دلائل الامامه طبری قرن چهارم هجری، از عبارت محقق بحار پیداست که این دو منبع را از قول محشی محتضر آمورده است و خود به آن دست نیافته است محشی محتضر هم سند دلائل الامامه را از کتاب انوار نعمانیه نقل کرده [=Calibri][3]است و سند مصباح به این صورت ذکر کرده است:
اخبرنا ابومحمد الحسن بن محمد قمی بالکوفه قال حدثنا ابوبکر محمد جعدویه قزوینی و کان شیخا صالحا زاهدا سنه 341 صاعدا الی الحج قال حدثنی محمد بن علی القزوینی قال حدثنا حسن بن حسن الخالدی بمشهد ابی الحسن الرضا قال حدثنا محمد بن العلاء ا لهمداین الواسطی و یحیی بن جریح البغدادی قالا تنازعا فی امر ابی الخطاب محمد بن ابی زینب الکوفی و اشتبه علینا امره فقصدنا جمیعا ابا علی احمد بن اسحاق ... .[=Calibri][4]

[=Calibri][1]- حلی، حسن بن سلیمان، المحتضر، تحقیق سید علی اشرف، انتشارات مکتبه الحیدریه، 1414ق، ص 44- 55 .

[=Calibri][2]-

[=Calibri][3]- به نقل از : محمد باقر مجلسی، پیشین، ج 31، ص 120 .

[=Calibri][4]- سید نعمت الله جزایری، انوار النعمانیه، بیروت، انتشارات اعلمی، 1404ق، ج 1، ص 108.

در مورد کتاب دلائل الامامه گفتنی است : چنین روایتی در آن وجود ندارد و معلوم نیست مرحوم جزایری چگونه این روایت را به آن نسبت داه است. عجیب تر از اینکه در پاورقی محتضر آمده است: «این حدیث را طبری در فصل متعلق به امیرالمومنین از کتاب دلائل الامامه آورده است؛ در حالی که کتاب دلائل چنین فصلی ندارد و در فصل های دیگر نیز آن رویات نیامده است.[=Calibri][1] احتمال دارد جزایری روایت را در کاب دیگری دیده و اشتباها به دلائل الامامه نسبت داده است و این در حالی است که دیگر ناقلان از قول جزائری روایت را آورده اند. احتمالا منشا این اشتباه نیز خلط کردن نام طبری نویسنده کامل بهایی با طبری صاحب دلائل الامامه است. عماد الدین ابوجعفر محمد بن ابی القاسم طبی نویسنده کامل بهایی (قرن ششم هجری) کتابی به نام یوم وفات عمر داشته که در آن فقط قول نهم ربیع را دانسته و متعرض روایت مورد نقد نشده است.[=Calibri][2] در نسخ موجود از مصباح الانوار نیز روایتموجود نیست و شاید در جلد دوم آن که ظاهرا از بین رفته، وجود داشته است. با این حال، وجود روایت در المحتضر و زوائد الفوائد از کتب نوشته شده در قرن هشتم قطعی است. نتیجه آنکه این روایات پیش تر از قرن هشتم نقل نشده است و اثری از آن در منابع متقدم نیست. از طرف دیگر این روایت از سه طریق نقل شده که در هر سه، سلسله سند به احمد بن اسحاق قمی، می رسد ولی متاسفانه غیر از احمد بن اسحاق، تمامی راویان آن مجهول بوده و در معاجم رجالی، روایی و تاریخی شیعه نامی از این افراد نیست و روایت دیگری نیز از آنها نقل نشده است؛ بنابر این استدلال به این خبر سست و ضعیف بوده و در مقابل نقل های متواتری که حاکی از کشته شدن عمر بن خطاب در ماه ذی حجه هستند، استدلالی سست و ضعیف است.

[=Calibri][1]- حلی، المحتضر، پیشین.

[=Calibri][2]- رک: محمد بن جریز طبری، دلائل الامامه، قم، موسسه بعثت، چاپ اول، 1423ق .

بررسی متن روایت: گذشته از مشکل سند، متن روایت نیز از جهات متعددی دچار ضعف و سستی است، نظیر طرح مسئله «رفع قلم» و برداشته شدن قلم و نوشته نشدن گناهان افراد در این روز و سه روز بعد از آن، که با مسلمات قرآن، روایات و حکم بدیهی عقل در تضاد تام است. در فقراتی دیگر بر تحریف قرآن اصرار شده، در حالی که این مسئله نیز در تضاد تام با مبانی مکتب تشیع است. با توجه به اینکه این روایت شاذ بوده و قرینه ای بر صحت آن در دسترس نیست و به اصصلاح خبر واحد است و قابل اعتماد نمی باشد.
برخی از بزرگان درباره جعلی بودن آن تصریح کرده اند و برخی به توجیه و تاویل آن پرداخته اند؛ از جمله کسانی که به توجیه و تاویل روایت پرداخته، سید بن طاووس در کتاب اقبال است وی پس از اشاره به این روایت می نویسد: وقتی ابتدای وفات امام حسن عسکری هشتم ربیع باشد، پس باید ابتدای ولایت حضرت مهدی روز نهم خواهد بود؛ لذ شاید تعظیم این روز بدین جهت باشد ... شاید معنای روایت این باشد که سببی که باعث عزم قاتل بر قتل بوده در روز نهم ربیع رخ داده و یا قاتل در این روز از شهر خود به شهری ک قتل در آن رخ داده، حرکت کرده و یا روز رسیدن قاتل به محل حادثه است.[=Calibri][1]
تاویلات سه گانه سید بن طاووس صحیح به نظر نمی رسد به خصوص که گزارشهای تاریخی خلاف آن را ثابت می کند، چون علت قتل خلیفه را نزاعی گفته اند که بین خلیفه و ابولولو پیش آمده و فاصله این مشاجره با انجام ترور بیش از چند روز نبوده و در هیچ جا سخن از فاصله چند ماهه نیست؛ همچنین حرکت قاتل به طرف مدینه یا رسیدن او به این شهر به قصد انجام قتل نبوده، بلکه او پس از اسارت برای انجام کارهای صنعتی به مدینه فرستاده شده است.
یکی از فقهای بزرگ معاصر در تضعیف این روایت می فرماید: روایت علی بن مظاهر از نظر متن و سند ضعیف است و آن را در کتب معتبر شیعه نیافتیم؛ همچنان که شناختی نسبت به علی بن مظاهر که از علمای شیعه به حساب آورده شده وجود ندارد، و وجود چنین روایت مجهولی در مجامع بزرگ حدیثی شیعه که مولف آن صرفا برای جمع آوری اخبار بدون بررسی اعتبار سند و متن آنها همت گماشته اند بعید نیست. [=Calibri][2] سوالی که باید در اینجا بدان پاسخ گفت اینکه چه عاملی باعث شده که از دیرباز شیعیان این روز را روز قتل خلیفه دوم بپندارند. بنابر نظر برخی از محققان، دلیل اشتباه، قتل عمر بن سعد، فرمانده لشکر یزید در این روز بست مختار ثقفی است، که به جهت شباهت نام او و خلیفه، بعدهابه اشتباه این روز به عنوان روز قتل عمر بن خطاب شهرت یافته است. [=Calibri][3]

[=Calibri][1]- سید بن طاووس، اقبال الاعمال، پیشین.

[=Calibri][2]- صافی گلپایگانی، مجموعه رسائل، بی جا، بی تا، ج 2، ص 395 .

[=Calibri][3]- رسول جعفریان، صفویه در عرصه دین و فرهنگ و سیاست، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1379، ج 1 ص 476 .

حسن ختام مقاله، بیاناتی از مقام معظم رهبری (دامت برکاته): «بعضی ها به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، این روزها و در این دوران کاری می کنند که انقلاب را که محصول مجاهدت فاطمه زهراست، در دنییا لنگ کنند ... اگر امروز کسی کاری کند که آن دشمن انقلاب، آن مامور سیاسی آمریکا، آن مامور استخبارات کشورهای مزدور آمریکا، وسیله ای پیدا کند، دلیل پیدا کند، نواری پیدا کند، ببرد اینجا و آنجا بگذراد، بگوید کشوری که شما می خواهید انقلابش را قبول کنید این است، می دانید چه فاجعه ای اتفاق می افتد؟ بعضی دارند به نام فاطمه زهرا این کار را می کنند، در حالی که فاطمه زهرا راضی نیست. این همه زحمت برای این انقلاب (مکتب) کشیده شده ... آن وقت یک نفری که معلوم نیست تحت تاثیر کدام محرکی واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، کاری بکند که دشمنان حضرت زهرا را شاد کند کند.[=Calibri][1]

تایپ دستی و تلخصی از مقاله ابولولو از عباسعلی مشکانی سبزواری، مجله تاریخ اسلام شماره 41 - 42 (آدرس مراجعه :http://www.bou.ac.ir

[=Calibri][1]- هفته نامه عملی – فرهنگی بصیر (حوزه) سال چهاردهم، شماره اول، مسلسل 323، ص 6 .

سلام

خدمت دوستان

واقعا مشخص کردن روز دقیق مرگ خلیفه دوم انقدر ضرورت داره ؟ لزومش در چیه و به چکار بچه شیعه میاد؟

یا علی مدد

کاوه;11485 نوشت:

از سوی دیگر به نظر می آید اطلاق آیه لا تسبوا آیه 108 انعام اینجا را هم شامل می شود . چرا که با سب و لعن ما ،دیگران هم به سب معتقدات حقه ما روی می آورند که اصلا پذیرفتنی نیست . درباره لعن هم باید گفت که گزارشی که این نحوه لعن را تاییدکند در تاریخ یافت نکرده ام .


سلام بر برادر بزرگوار کاوه و سایردوستان!
قبل از اینکه وارد بحث بشوم ذکر یک نکته ضروری می باشد( با عرض معذرت از تمام بزرگواران)
بین «لعن» و « سبّ» تفاوت است.
در فارسی ما سب در واقع عبارتست از دشنام دادن و نسبت دادن الفاظ رکیک به شخص یا اشخاصی اما لعن اینگونه نیست. لعن عبارتست از آرزوی دور بودن از رحمت الهی. مثلا در روایت آمده اگر کسی نماز صبحش را وقتی بخواند که ستاره ای در آسمان نباشد این شخص ملعون است ؛ یعنی اینکه از رحمت الهی دور است.
پس وقتی یک فرد مورد لعنت واقع می شود یعنی اینکه برای او آرزوی دوری از رحمت الهی می شود.بنابراین لعن یعنی همون التماس دعای خودمون اما بر عکس! به جای دعای خوب دعای بد براش بکنیم.این میشه لعن .
اما بحث اصلی:
در آیه مورد بحث (و لاتسبو الذین یدعون من دون الله فیسبوا الله عدوا بغیر علم - انعام 108)
فقط بحث سب آمده یعنی ای مسلمانها شما نباید به کفار و مشرکان و پیروان سایر ادیان دشنام بدهی و آنها را سب نمایی چرا که اینکار باعث میشه که اونها به خدا سب و دشنام دهند.
دوست عزیز! از کجای این آیه بدست میاد که لعن نکنید؟ اگر بگویید در اینجا سب هم شامل معنای لغوی خودش می شود و هم شامل معنای لعن؛ می گوییم این مطلب نیاز به دلیل دارد. دلیلتان چیست؟
اگر بگویید تنقیح مناط که در ادامه آیه آمده است خود بهترین دلیل بر این مطلب است چون اگر ما خدایان آنها را سب نماییم آنها هم خدای ما را سب می کنند پس ما نباید یک کاری بکنیم که آنها به خدای ما جسارت و بی ادبی نمایند که یکی از این موارد لعن هست. اگر ما آنها را لعن نماییم آنها هم ما را لعن میکنند. پس لعن و سب در این مورد مشترکند و لذا آیه شامل هر دو مورد می شود.
در مقام جواب می گوییم:
اولاً :با توجه به معنای لغوی « لعن» ؛ لعن یک نوع بی احترامی حساب نمی شود . دقت کنید با توجه به معنای لغوی گفتم. ثانیاً: اگر لعن بده چرا پیامبر و صحابه پیامبر استفاده می کردند؟بلکه بالاتر اصلا چرا خدا توی قرآن بعضی انسانها رو لعن کرده ( رجوع کنید به ایات با ماده « لعن» -مثل بقره 159 و . . . )
اصلا زیارت عاشورا یادتون هست اونجا یک جمله ای داره که خیلی نیاز به فکر داره:
« اللهم ان هذا یوم تبرکت به بنو امیة و ابن آکلة الاکباد اللعین بن اللعین علی لسانک و لسان نبیک صلی الله علیه و آله فی کل موطن و موقف وقف فیه نبیک صلی الله علیه و آله »
یعنی پیامبر در هر مسکن و منزل و مکانی که بودن اینها (بنی امیه )را لعن می کردند.این جمله خیلی حرف داره. به معناش دقت کنین؛ هر مکانی که پیامبر بودند اینها را لعن می کردند.
التماس دعا
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام
ضمن تشکر از مدیریت محترم سایت که این فرصت رو به من دادند تا چند مدرک و سند را در این زمینه بیان کنم.
اما قبلش لازم هست که توضیح بدهم اصلا با فرض اینکه این روز ، روز کشته شدن خلیفه دومی باشد این کار مجوز انجام هیچ کار خلاف شرع نمی شود. دوستان خواهش میکنم کمی دقت نمایند.
اما ادامه بحث:
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار (ج 31 ص 131 و 132 ) در مورد تاریخ مرگ عمر بن خطاب صحبت می کنند پس از بیان نقل سایر علما و بزرگان در جمع بندی مطالب و بیان نظر خودشان می آورند:
« و یظهر منه ورود روایة اخری عن الصادق علیه السلام بهذا المضمون رواها الصدوق رحمه الله، و یظهر من کلام خلفه الجلیل ورود عدّة روایات دالة علی کون قتله فی ذلک الیوم ، فاستبعاد ابن ادریس و غیره رحمه الله علیهم لیس فی محله ، اذ اعتبار تلک الروایات مع الشهرة بین اکثر الشیعة سلفاً و خلفاً لا یقصر عما ذکره المورخون من المخالفین ، یحتمل ان یکونوا غیّروا هذا الیوم لیشتبه الامر علی الشیعة فلا یتّخذوه یوم عید و سرور.»
در ادامه ایشان یک اشکال و پاسخ آن را بیان می کنند:
« فإن قیل کیف اشتبه هذا الامر العظیم بین الفریقین مع کثرة الدواعی علی ضبطه و نقله؟
قلنا: نقلب الکلام علیکم، مع ان هذا الامر لیس بأعظم من وفاة الرسول صلی الله علیه و آله مع انه وقع الخلاف فیه بین الفریقین، بل بیّن کل منهما مع شدّة تلک المصیبة العظمی، و ما استتبعته من الدواهی الاخری، مع انهم اختلفوا فی یوم القتل کما عرفت و ان اتفقوا فی کونه فی ذی الحجة، و من نظر فی اختلاف الشیعة و اهل الخلاف فی اکثر الامور التی توفّرت الدواعی علی نقلها مع کثرة حاجة الناس الیها کالاذان و الوضوء و الصلاة و الحج و تأمل فیها لا یستبعد امثال ذلک، والله تعالی اعلم بحقائق الامور.»
بنابراین نظر مرحوم علامه مجلسی در بحار همین تاریخ 9 ربیع الاول است و آنچه که در جاهای دیگر بحار از ایشان نقل شده و آمده است در واقع بیان قول و ادعای سایر علما و بزرگان است. مثل ج 31 ص 118 یا ص 119 از همان جلد که ادعای اجماع مرحوم ابن ادریس را نقل می کنند.
مرحوم محدث نمازی در مستدرک سفینة البحار هم همین تاریخ( 9 ربیع الاول) را بیان می می کنند.( مستدرک سفینة البحار ، چاپ جامعه مدرسین، ج 4 ص 68 و ج 5 ص 210 ) :
« فی التاسع منه ( ربیع الاول) مات عمر بن الخطاب . . . »

و چند مستند و منبع دیگر:
1- اقبال ج3 ص 97
2- المحتضر ص 45
3- اختیارات ص 34
4- زاد المعاد ص 335
5- جنات الخلود ص 44
6- قلائد النحور ج ربیع الاول ص 59
7- تقویم الائمه ص 78
8- رساله فیروزیه
9- فصل الخطاب فی تاریخ قتل عمر
10- شاخه طوبی
11- آسیاب تبری

ضمنا یک شعر از مرحوم شیخ حر عاملی هست که من متاسفانه به دیوان شعر ایشون دسترسی نداشتم به این مضمون:
فی تاسع الربیع ما یلی الصفر
علی الصحیح ادرک الصقر

به نظر من این سندها تمام هست
باز هم اگر اشکال یا مطلبی باشه خوشحال میشم بیان کنید.
از مدیر محترم سایت باز هم تشکر می کنم.
اللهم عجل لولیک الفرج

موضوع قفل شده است