جمع بندی اصول اساسی اسلام فقط از روی قران

تب‌های اولیه

87 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصول اساسی اسلام فقط از روی قران


سلام

اصول اساسی اسلام فقط با توجه به قران چیست ؟
(بدون استفاده از روایات )

با نام الله





کارشناس بحث: استاد یاسین

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

اگر منظور شما از اصول اساسی اسلام، اصول دین است که شامل توحید، نبوت و معاد می شود، آیات فراوانی وجود دارد که می توان به این آیات اشاره کرد؛

بهترین آیات در مورد توحید، سوره توحید یا همانا خلاص است«
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[=Calibri][1](بگو: خداوند،يكتا و يگانه است).

در مورد نبوت آیه« وَ لَوْكانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ فاسِقُون»
[=Calibri][2](و اگر به خداو پيامبر (ص) و آنچه بر او نازل شده، ايمان مى‏آوردند، (هرگز) آنان [كافران‏] را بهدوستى اختيار نمى‏كردند ولى بسيارى از آنها فاسقند.)

در مورد معاد آیه« ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
[=Calibri][3](سپس شما را پساز مرگتان، حيات بخشيديم شايد شكر (نعمت او را) بجا آوريد.)

در مورد بحث امامت نیز میتوان به آیات ذیل اشاره کرد« وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين»
[=Calibri][4]((به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قراردادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

«
إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَالزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[=Calibri][5] (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند،و در حال ركوع، زكات مى‏دهند).

در مورد عدل نیز می توان به این آیه اشاره کرد« إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةًيُ ضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيما»
[=Calibri][6] (خداوند (حتّى)به اندازه سنگينى ذره‏اى ستم نمى‏كند و اگر كار نيكى باشد، آن را دو چندان مى‏سازدو از نزد خود، پاداش عظيمى (در برابر آن) مى‏دهد.)

و من الله التوفیق

[=Times New Roman]


[/HR][=Calibri][1]سوره توحید،آیه1.

[=Calibri][2]سوره نساء،آیه81

[=Calibri][3] سوره بقره،آیه56

[=Calibri][4] سوره بقره،آیه124

[=Calibri][5]سوره مائده،آیه55

[=Calibri][6] سوره نساء،آیه40

بی نظیر;397894 نوشت:
سلام

اصول اساسی اسلام فقط با توجه به قران چیست ؟
(بدون استفاده از روایات )


سلام
دین بدون سنت معنا ندارد
مگر میشود بدون توجه به تفسیر اولیاء الهی که مفسر رسمی کلام الهی اند به تعیین امری در امور دینی دست زد ؟
بنابر تعالیم خود قرآن کریم مبین این کتاب نبی اکرم ص و به دنبال او ائمه ع هستند لذا بی توجهی به سنت در حقیقت بی توجهی به یک معیاراساسی در شناخت و فهم قرآن کریم است
والله الموفق

یاسین;398744 نوشت:
اگر منظور شما از اصول اساسی اسلام، اصول دیناست که شامل توحید، نبوت و معاد می شود، آیات فراوانی وجود دارد که می توان به این آیات اشاره کرد؛

بهترین آیات در مورد توحید، سوره توحید یا همانا خلاص است«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[1](بگو: خداوند،يكتا و يگانه است).

در مورد نبوت آیه« وَ لَوْكانُوا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِيِّ وَ ما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِياءَ وَ لكِنَّ كَثيراً مِنْهُمْ فاسِقُون»[2](و اگر به خداو پيامبر (ص) و آنچه بر او نازل شده، ايمان مى‏آوردند، (هرگز) آنان [كافران‏] را بهدوستى اختيار نمى‏كردند ولى بسيارى از آنها فاسقند.)

در مورد معاد آیه« ثُمَّ بَعَثْناكُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»[3](سپس شما را پساز مرگتان، حيات بخشيديم شايد شكر (نعمت او را) بجا آوريد.)

در مورد بحث امامت نیز میتوان به آیات ذیل اشاره کرد« وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمين»[4]((به خاطر آوريد) هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسايل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده اين آزمايشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پيشواى مردم قراردادم!» ابراهيم عرض كرد: «از دودمان من (نيز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پيمان من، به ستمكاران نمى‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو كه پاك و معصوم باشند، شايسته اين مقامند)».

«إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَالزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»[5] (سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها كه ايمان آورده‏اند همانها كه نماز را برپا مى‏دارند،و در حال ركوع، زكات مى‏دهند).

در مورد عدل نیز می توان به این آیه اشاره کرد« إِنَّ اللَّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةًيُ ضاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْراً عَظيما»[6] (خداوند (حتّى)به اندازه سنگينى ذره‏اى ستم نمى‏كند و اگر كار نيكى باشد، آن را دو چندان مى‏سازدو از نزد خود، پاداش عظيمى (در برابر آن) مى‏دهد.)

و من الله التوفیق

سلام استاد گرامی

منظور من بزرگوار اصول دین نبود
منظورم اصول اساسی یا شاید بتوان گفت قانون اساسی دین اسلام
برای اداره امور جامعه می باشد
یا نگرش کلی دین اسلام بر موضوعات اخلاقی و سیاسی و اجتماعی

با تشکر

حامد;398873 نوشت:
دین بدون سنت معنا ندارد

سلام استاد گرامی

جواب شما فکر کنم ربطی به سوال من نداشت حالا منظورتان از این گفتار چیست
نمی دانم :Gig:

ولی به هرحال

منظورتان چیست ؟ یعنی اگر سنت نباشد دین خدا تعطیل است ؟

حامد;398873 نوشت:
مگر میشود بدون توجه به تفسیر اولیاء الهی که مفسر رسمی کلام الهی اند به تعیین امری در امور دینی دست زد ؟

اولیا الهی که همه امور را تفسیر نکرده اند
پس به نظر شما ما برای تفسیر اموری از کلام الهی که تفسیر نشده اند
باید منتظر امام زمان باشیم ؟

با تشکر

اصول اساسی اسلام از روی قران

1)ایجاد رابطه مستقیم میان خدا و انسان

در ادیان و مذاهب مختلف برای ارتباط انسان با خدا واسطه قائل بودند هم چنانکه عرب جاهلیت
بت ها را واسطه بین انسان و خدا می دانستند

پیدایش این واسطه ها و اعتقاد به انها باعث ایجاد طبقات و گروه های مختلف اجتماعی می شود

بنابراین اسلام برای پرهیز از ایجاد گروه های خاص و طبقات مختلف اجتماعی که مبنای ان
بر پایه مذهب باشد
با حذف همه واسطه ها اعلام کرد که انسان
می تواند برای ارتباط با خدا بدون استفاده از واسطه ها مستقیم عمل کند

انجا که می فرماید :
من از رگ گردن به شما نزدیکترم
یا می فرماید :
بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را

موفق باشید

بی نظیر;397894 نوشت:
اصول اساسی اسلام فقط با توجه به قران چیست ؟

با سلام.
اصل اساسی در تمام ادیان حتی ادیان خداناباور رسیدن به معنویتی است که در قرآن از آن به قرب الی الله تعبیر شده است.
دل کندن از عالم ماده و رسیدن به عالم معنا.
و من الله توفیق

بی نظیر;408185 نوشت:
بنابراین اسلام برای پرهیز از ایجاد گروه های خاص و طبقات مختلف اجتماعی که مبنای ان
بر پایه مذهب باشد
با حذف همه واسطه ها اعلام کرد که انسان
می تواند برای ارتباط با خدا بدون استفاده از واسطه ها مستقیم عمل کند

با سلام.
اصولا حذف واسطه ها غیر ممکن است. مهمترین واسطه همین جهان ماده است. همین خودت و خودم هستی. اگر برداشته شود خودت برداشته خواهی شد.
به قول خیام :
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
وین خط معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفت و گوی من و تو
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
اگر پرده ها و واسطه ها برافتد دیگر تویی و منی باقی نمی ماند.
یا به قول حافظ :
تو خود حججاب خودی حافظ از میان بر خیز.
و من الله توفیق

بی نظیر;408185 نوشت:
اصول اساسی اسلام از روی قران

1)ایجاد رابطه مستقیم میان خدا و انسان


بی نظیر;408185 نوشت:
در ادیان و مذاهب مختلف برای ارتباط انسان با خدا واسطه قائل بودند هم چنانکه عرب جاهلیت
بت ها را واسطه بین انسان و خدا می دانستند

پیدایش این واسطه ها و اعتقاد به انها باعث ایجاد طبقات و گروه های مختلف اجتماعی می شود

بنابراین اسلام برای پرهیز از ایجاد گروه های خاص و طبقات مختلف اجتماعی که مبنای ان
بر پایه مذهب باشد
با حذف همه واسطه ها اعلام کرد که انسان
می تواند برای ارتباط با خدا بدون استفاده از واسطه ها مستقیم عمل کند



بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

آیا انسان می تواند مستقیم و بی واسطه با خداوند صحبت و مناجات و حاجاتش را مسالت کند؟

از آیات قرآن فهمیده می شود که از جانب خداوند هیچ مانعی برای صحبت مستقیم بنده با حضرت حق وجود ندارد چنانکه قرآن می فرماید«وَ قالَ رَبُّكُمُ ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»[1](پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم).

اما آیا همه بندگان شرایط لازم برای صحبت مستقیم با خداوند را دارند؟ آیا گناهان ما مانع ارتباط مطلوب با خدا نمی شود؟

اگر ما کاری کرده باشیم که شخص بزرگ و محترمی از ما ناراحت باشد، آیا معمولا برای معذرت خواهی و جبران اشتباه شخص مناسبی را واسطه قرار نمی دهیم؟

سوال: آیا خداوند واسطه قرار دادن و انتخاب شفیع را منع کرده است؟

قرآن مجید می فرماید«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[2](اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏ اى براى تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد).

امام رضا(علیه السلام) در روایتی می فرماید:« الأئمّة من ولد الحسين من أطاعهم فقد أطاع اللّه، و من عصاهم فقد عصى اللّه. هم العروة الوثقى. و هم الوسيلة إلى اللّه- تعالى-»[3] امامان از فرزندان حسین(علیه السلام)، هرکس از آنان اطاعت کند به تحقیق خداوند را اطاعت کرده است، و هر کس از آنان سرپیچی کند به تحقیق از خداوند سرپیچی کرده است، آنان رسیمان محکم و وسیله به سمت و سوی خداوند هستند.

در مورد شفاعت قرآن ضمن اشاره و تایید اصل مساله شفاعت، اذن واجازه آن را به دست خداوند می داند«مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»[4]( كيست كه در نزد او، جز به فرمان او شفاعت كند؟!).


[/HR][1] - سوره غافر،آیه60.

[2] - سوره مائده،آیه35.

[3] - تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏4، ص: 104

[4] - سوره بقره،آیه255.


بی نظیر;408185 نوشت:
در ادیان و مذاهب مختلف برای ارتباط انسان با خدا واسطه قائل بودند هم چنانکه عرب جاهلیت
بت ها را واسطه بین انسان و خدا می دانستند

پیدایش این واسطه ها و اعتقاد به انها باعث ایجاد طبقات و گروه های مختلف اجتماعی می شود

بنابراین اسلام برای پرهیز از ایجاد گروه های خاص و طبقات مختلف اجتماعی که مبنای ان
بر پایه مذهب باشد
با حذف همه واسطه ها اعلام کرد که انسان
می تواند برای ارتباط با خدا بدون استفاده از واسطه ها مستقیم عمل کند

فرمایش شما صحیح است و مطلب بسیار مهمی را بیان میدارید.
اصلا بن مایه حرف رسول هنگامی که شروع به تبلیغ اسلام یا ارائه اسلام کرد همین بود. یعنی قریش بت پرست ، انواع بت ها را در کعبه نگهداری میکردند و مردم از اطراف اکناف جهت تقرب به الله (خدای نادیده) با واسطه بتها (بخصوص لات و عزی و مهمترین این بتها یا الهه ها که در اصل سوی عبادت و نیایش بت پرستان بودند نه خدایشان!) به مکه میامدند و لذا تولیت کعبه (مرکز این بتها) قدرت اقتصادی و سیاسی قریش بود.
مدعای محمد این بود که برای تقرب به الله نیاز به هیچ الهه و بتی نیست بدین جهت است که شعار اساسی و بنیادی اسلام میشود : لا اله الا الله.
یعنی فقط یک خدای نادیده وجود داره و بقیه را باید دور ریخت! طبیعی بود که با دور ریختن بقیه الهه ها و بتها تولیت کعبه (یعنی مرکز اقتصادی و سیاسی که تولیت یا همان پرده داری آن ! که دست قریش و اتفاقا خانواده خود محمد هم بود!) از بین میرفت. طبیعی بود که منافع سرشار اقتصادی این قضیه چیزی نبود که قریش کوتاه بیاد.
پر واضح است که دلیل اساسی مخالفت قریش و بزرگان مکه با محمد هم همین موضوع بود!
یعنی دعوای بزرگان قریش در اصل سر لحاف ملا بود!
با از بین رفتن بتخانه کعبه نه درآمد سرشار اقتصادی نصیب قریش میشد و نه مقام اجتماعی متولی این بتخانه و سایر طبقات اجتماعی مربوطه حفظ میشد.

یاسین;408288 نوشت:
اگر ما کاری کرده باشیم که شخص بزرگ و محترمی از ما ناراحت باشد، آیا معمولا برای معذرت خواهی و جبران اشتباه شخص مناسبی را واسطه قرار نمی دهیم؟

با سلام خدمت شما استاد گرامی.
ولی استاد علت واسطه قرار دادن در امور دنیوی این است که شخص اصلی به همان اندازه واسطه از درون ما آگاهی ندارد و به همان اندازه بر نادم بودن ما اشراف ندارد. ولی ظاهرا این در مورد واسطه قرار دادن برای خدا دقیقا بر عکس است. علم خدا نسبت به ما و درون ما از علم ائمه بسیار بیشتر است.
و من الله توفیق

شریعت عقلانی;408227 نوشت:
با سلام.
اصل اساسی در تمام ادیان حتی ادیان خداناباور رسیدن به معنویتی است که در قرآن از آن به قرب الی الله تعبیر شده است.
دل کندن از عالم ماده و رسیدن به عالم معنا.
و من الله توفیق

سلام خدمت شما

مطلبی که شما فرمودین کاملا صحیح است
منتهی می شود از ان به عنوان هدف از دین اسلام یا هدف ادیان نام برد
اما اصول اساسی اسلام با هدف از دین اسلام فرق دارد
اصول اساسی یک سری قوانین یا توصیه هاست که می توان گفت
باید مبناو معیار ما برای اداره جامعه و یا برای ارتباط با خدا و جهان هستی
در نظر گرفت

موفق باشید

شریعت عقلانی;408236 نوشت:
اصولا حذف واسطه ها غیر ممکن است. مهمترین واسطه همین جهان ماده است. همین خودت و خودم هستی. اگر برداشته شود خودت برداشته خواهی شد.

سلام

دقیقا متوجه منظورتون در این پست نشدم
منظورتون ایا این است که ارتباط ما با خدا بطور مستقیم امکان پذیر نیست ؟

ممنون می شم واضح تر توضیح بدین

موفق باشید

بی نظیر;408366 نوشت:
سلام

دقیقا متوجه منظورتون در این پست نشدم
منظورتون ایا این است که ارتباط ما با خدا بطور مستقیم امکان پذیر نیست ؟

ممنون می شم واضح تر توضیح بدین

موفق باشید

هر ارتباطي اسباب خاص خودش را ميخواهد حتي به اندازه داشتن حضور ذهن

یاسین;408288 نوشت:
قرآن مجید می فرماید«يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون»[2](اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهيزيد! و وسيله‏اى براى تقرب به او بجوئيد! و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد).

سلام

اگر به ایه دقت کنیم سه مورد را برای رستگاری نام برده است

ابتدا ترس ازمخالفت از فرمان خدا یا همان پرهیزگاری

وسیله برای تقرب به خدا
و سرانجام جهاد در در راه خدا

انچه مسلم است برای رستگار شدن هم پرهیزگاری و تقوی و هم عبادت خدا توامان مهم است
پس انچه که از وسیله در اینجا متصور می شد باید همان عبادت خدا باشد

در خطبه ای هم حضرت علی ع وسیله را اینچنین معنا کرده است

على (علیه السلام ) در نهج البلاغه فرموده است : ل ما توسل به المتوسلون الى الله سبحانه و تعالى الایمان به و برسوله و الجهاد فى سبیله فانه ذروة الاسلام ، و کلمة الاخلاص فانها الفطرة و اقام الصلاة فانها الملة ، و ایتاء الزکاة فانها فریضة واجبة و صوم شهر رمضان فانه جنة من العقاب و حج البیت و اعتماره فانهما ینفیان ال فقر و یرحضان الذنب ، و صلة الرحم فانها مثراة فى المال و منساة فى الاجل ، و صدقة السر فانها تکفر الخطیئة و صدقة العلانیة فانها تدفع میتة السوء و صنائع المعروف فانها تقى مصارع الهوان … یعنى : بهترین چیزى که به وسیله آن میتوان به خدا نزدیک شد ایمان به خدا و پیامبر او و جهاد در راه خدا است که قله کوهسار اسلام است ، و همچنین جمله اخلاص (لا اله الا الله ) که همان فطرت توحید است ، و بر پا داشتن نماز که آئین اسلام است ، و زکوة که فریضه واجبه است ، و روزه ماه رمضان که سپرى است در برابر گناه و کیفرهاى الهى ، و حج و عمره که فقر و پریشانى را دور میکند و گناهان را میشوید، و صله رحم که ثروت را زیاد و عمر را طولانى مى کند، انفاقهاى پنهانى که جبران گناهان مینماید و انفاق آشکار که مرگهاى ناگوار و بد را دور میسازد و کارهاى نیک که انسان را از سقوط نجات مى دهد

دوست داشتن اولیا و امامان هم به معنای دوست داشتن راه انها و پیروی از راه و روش انها می باشد
و امام زمانی می تواند وسیله نزدیکی به خدا باشد که ما گام در راه و روش او بگذاریم
نه اینکه خودش را مقصد و مقصود بدانیم

ادامه جواب در پست بعدی

بی نظیر;408366 نوشت:
دقیقا متوجه منظورتون در این پست نشدم
منظورتون ایا این است که ارتباط ما با خدا بطور مستقیم امکان پذیر نیست ؟

ممنون می شم واضح تر توضیح بدین


با سلام.
به این مسئله در جاهای دیگری هم اشاره کردم که ظاهرا با هم اختلاف نظر داشتیم.
مهمترین حجاب برای ارتباط با خدا همین مادیت ماست. انسان مادی و محدود نمی تواند نسبت به خدای بینهایت تصور درستی داشته باشد. تمام تصورات ما در چهارچوب ذهنیاتماست. تصورات ما هم محدود است. ارتباط ما هم با خدای خود بر اساس تصورات ماست. موسی یک جور با خدای خود ارتباط بر قرار می کرد و شبان یک جور. شبان می گفت خدا کجایی که من موهای تو را شانه کنم و ... . تصورات جسمانی از خدا داشت. تصوراتی در حد ظرفیت و معرفت خود داشت. هر کسی یک تصوری از خدا دارد. این تصورات را می توان با هم مقایسه کرد. ولی نمی توان گفت این تصور مطلقا همان تصور درست است. این ارتباط همانی است که باید باشد. چرا که اصل ارتباط با خدا لازمه اش فنا است. به قول مولانا :
هر چه اندیشی پذیرای فناست .............. و آنچه در اندیشه ناید آن خداست.
لذا چگونه انسان می تواند با خدایی که در اندیشه ها نمی آید ارتباط مستقیمی داشته باشد. ارتباط ما تماما با واسطه ذهنیات ماست. تعریفی از انسان هست که می گوید انسان حیوان متفکر است. حیوان ناطق است. چگونه این فکر ها و نطق می تواند خدا را تصویر کند. در حق خدا تنها می توان یک جمله گفت : لیس کمثله شی. همین . ولی آیا با همین یک جمله می توان با خدا ارتباط برقرار کرد. ما نیاز به تصوری از خدا در ذهنمان داریم تا بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم.
مسلمان گر بدانستی که بت چیست ....................... بدانستی که دین در بت پرستی است.
این یعنی اینکه اعراب زمان پیامبر برای ارتباط با خدا بت هایی درست کرده بودند و آن ها را واسطه بین خود و خدا می دانستند.
منتها باید گفت به تعداد انسان ها بت وجود دارد. فرقش فقط در وجود عینی و ذهنی است. بت هایی که ما می سازیم و بواسطه آن با خدا ارتباط برقرار می کنیم وجود ذهنی دارند. ما در ذهنمان تصوری از خدا داریم که مسلما با حقیقت وجود خدا قرابتی ندارد. حقیقت وجود خدا در ذهن و اندیشه نمی آید.
از این راه براحتی پلورالیزم اثبات می گردد‌: ذهنیتی که من از خدا داریم معادل عدد یک است. ذهنیتی که شما داری معادل عدد 100 است. دیگری معادل عدد 1000. حال به نظر شما کدام عدد به بینهایت نزدیک تر است؟ مسلما هیچ یک؟ رابطه بینهایت با تمام اعداد یکی است.
رابطه بی رنگی با تمام رنگها یکی است.
صورت از بی صورتی آمد برون ........... باز شد که انا الیه راجعون

ور ببینی روی زشت آن رو تویی............. ور ببینی عیسی و مریم تویی
او نه این است و نه آن او ساده است ........ نقش تو در پیش تو بنهاده است

آینه ای نقش تو رنگ کسی است ........... تو ز همه رنگ جدا بوده ای

ما زبان را ننگریم و قال را .......... ما روان را بنگریم و حال را

یاسین;408288 نوشت:
اما آیا همه بندگان برای صحبت مستقیم با خداوند را دارند؟ آیا گناهان ما مانع ارتباط مطلوب با خدا نمی شود؟

سلام

خیر
ایه 34 سوره مائده می فرماید :
مگر انانی که پیش از ان که به انان دست بیابید توبه کنند پس بدانید خدا بخشنده و مهربان است

این ایه می رساند که حتی کافران می توانند در درگاه خدا توبه کنند و خداوند هم انها را می بخشاید
پس گناه سدی در راه ارتباط مستقیم با خدا و تقاضای توبه نیست

یاسین;408288 نوشت:
اگر ما کاری کرده باشیم که شخص بزرگ و محترمی از ما ناراحت باشد، آیا معمولا برای معذرت خواهی و جبران اشتباه شخص مناسبی را واسطه قرار نمی دهیم؟

این مثال شما می رساند که شما خدا را شبیه انسان و با احساسات انسانی در نظر می گیرید
در حالی که در ذات خدا ناراحتی و احساساتی شبیه این وجود ندارد
برای معذرت خواهی و جبران اشتباه در پیشگاه خدا که همان توبه می باشد
باید به جبران خطا و اشتباه خود بپردازیم نه دنبال واسطه باشیم
که در گاه خدا درگاه پارتی بازی نیست

موفق باشید

شریعت عقلانی;408431 نوشت:
با سلام.
به این مسئله در جاهای دیگری هم اشاره کردم که ظاهرا با هم اختلاف نظر داشتیم.
مهمترین حجاب برای ارتباط با خدا همین مادیت ماست. انسان مادی و محدود نمی تواند نسبت به خدای بینهایت تصور درستی داشته باشد. تمام تصورات ما در چهارچوب ذهنیاتماست. تصورات ما هم محدود است. ارتباط ما هم با خدای خود بر اساس تصورات ماست. موسی یک جور با خدای خود ارتباط بر قرار می کرد و شبان یک جور. شبان می گفت خدا کجایی که من موهای تو را شانه کنم و ... . تصورات جسمانی از خدا داشت. تصوراتی در حد ظرفیت و معرفت خود داشت. هر کسی یک تصوری از خدا دارد. این تصورات را می توان با هم مقایسه کرد. ولی نمی توان گفت این تصور مطلقا همان تصور درست است. این ارتباط همانی است که باید باشد. چرا که اصل ارتباط با خدا لازمه اش فنا است. به قول مولانا :
هر چه اندیشی پذیرای فناست .............. و آنچه در اندیشه ناید آن خداست.
لذا چگونه انسان می تواند با خدایی که در اندیشه ها نمی آید ارتباط مستقیمی داشته باشد. ارتباط ما تماما با واسطه ذهنیات ماست. تعریفی از انسان هست که می گوید انسان حیوان متفکر است. حیوان ناطق است. چگونه این فکر ها و نطق می تواند خدا را تصویر کند. در حق خدا تنها می توان یک جمله گفت : لیس کمثله شی. همین . ولی آیا با همین یک جمله می توان با خدا ارتباط برقرار کرد. ما نیاز به تصوری از خدا در ذهنمان داریم تا بتوانیم با او ارتباط برقرار کنیم.
مسلمان گر بدانستی که بت چیست ....................... بدانستی که دین در بت پرستی است.
این یعنی اینکه اعراب زمان پیامبر برای ارتباط با خدا بت هایی درست کرده بودند و آن ها را واسطه بین خود و خدا می دانستند.
منتها باید گفت به تعداد انسان ها بت وجود دارد. فرقش فقط در وجود عینی و ذهنی است. بت هایی که ما می سازیم و بواسطه آن با خدا ارتباط برقرار می کنیم وجود ذهنی دارند. ما در ذهنمان تصوری از خدا داریم که مسلما با حقیقت وجود خدا قرابتی ندارد. حقیقت وجود خدا در ذهن و اندیشه نمی آید.

سلام

متوجه منظور شما شدم ولی در کل نقدهایی به مطلبتون وارد است
مقایسه بت مادی و ساخته شده از سنگ و چوب با تصورات ذهنی درست نیست
عرب جاهلیت وقتی بت می پرستد برای او هویتی و شخصیتی جدای از خدا قائل است
و او را یک موجود مستقل و صاحب اختیار و دارای قدرت تصرف در جهان مادی و ماورا ئ می داند

اما تصورات ذهنی ما در باره خدا این چنین نیست
ما هرتصوری ازخدا در ذهن داشته باشیم ان را با خدا یکی می دانیم
و موجودیتی جدای از خدا برای او قائل نیستیم
پس تصور ذهنی هیچ ارتباطی با بت مادی ندارد

از طرفی پیامبر ان هم مانند ما انسان و محدود بودند و انها هم تصورات خاص خودشون
رو از خدا دارند پس ایا شما می تونین بگین پیامبر هم نمی تونه ارتباط مستقیم با خدا برقرار کنه ؟

شریعت عقلانی;408431 نوشت:
از این راه براحتی پلورالیزم اثبات می گردد‌: ذهنیتی که من از خدا داریم معادل عدد یک است. ذهنیتی که شما داری معادل عدد 100 است. دیگری معادل عدد 1000. حال به نظر شما کدام عدد به بینهایت نزدیک تر است؟ مسلما هیچ یک؟ رابطه بینهایت با تمام اعداد یکی است.

این مثال شما از نظر ریاضی درست نیست
بازه 1و بی نهایت زیر مجموعه بازه 1000 و بی نهایت است
پس عدد 1000 به بی نهایت نزدیکتر از عدد 1 است

همانطور که می توان گفت تصور پیامبر درباره خدا بسیار
حقیقی تر از تصور ما نسبت به خداست

چون به پلورالیزم دینی اشاره کردین بطور خلاصه می گم پلورالیزم دینی
خود ناقض خود است

موفق باشید

manmehdiam;408311 نوشت:
فرمایش شما صحیح است و مطلب بسیار مهمی را بیان میدارید.
اصلا بن مایه حرف رسول هنگامی که شروع به تبلیغ اسلام یا ارائه اسلام کرد همین بود. یعنی قریش بت پرست ، انواع بت ها را در کعبه نگهداری میکردند و مردم از اطراف اکناف جهت تقرب به الله (خدای نادیده) با واسطه بتها (بخصوص لات و عزی و مهمترین این بتها یا الهه ها که در اصل سوی عبادت و نیایش بت پرستان بودند نه خدایشان!) به مکه میامدند و لذا تولیت کعبه (مرکز این بتها) قدرت اقتصادی و سیاسی قریش بود.
مدعای محمد این بود که برای تقرب به الله نیاز به هیچ الهه و بتی نیست بدین جهت است که شعار اساسی و بنیادی اسلام میشود : لا اله الا الله.
یعنی فقط یک خدای نادیده وجود داره و بقیه را باید دور ریخت! طبیعی بود که با دور ریختن بقیه الهه ها و بتها تولیت کعبه (یعنی مرکز اقتصادی و سیاسی که تولیت یا همان پرده داری آن ! که دست قریش و اتفاقا خانواده خود محمد هم بود!) از بین میرفت. طبیعی بود که منافع سرشار اقتصادی این قضیه چیزی نبود که قریش کوتاه بیاد.
پر واضح است که دلیل اساسی مخالفت قریش و بزرگان مکه با محمد هم همین موضوع بود!
یعنی دعوای بزرگان قریش در اصل سر لحاف ملا بود!
با از بین رفتن بتخانه کعبه نه درآمد سرشار اقتصادی نصیب قریش میشد و نه مقام اجتماعی متولی این بتخانه و سایر طبقات اجتماعی مربوطه حفظ میشد.

سلام

بسیار واضح و روشن مطلب را باز کردین
ممنون

موفق باشید

mohammadsadegh1;408393 نوشت:
هر ارتباطي اسباب خاص خودش را ميخواهد حتي به اندازه داشتن حضور ذهن

سلام

بله درست می فرمایید ولی همانطور که در جواب اقای شریعت گفتم حضور ذهن و تصورات ذهنی
از خدا
بسیار متفاوت از بت مادی است

موفق باشید

بی نظیر;408497 نوشت:
مقایسه بت مادی و ساخته شده از سنگ و چوب با تصورات ذهنی درست نیست
عرب جاهلیت وقتی بت می پرستد برای او هویتی و شخصیتی جدای از خدا قائل است
و او را یک موجود مستقل و صاحب اختیار و دارای قدرت تصرف در جهان مادی و ماورا ئ می داند

اما تصورات ذهنی ما در باره خدا این چنین نیست
ما هرتصوری ازخدا در ذهن داشته باشیم ان را با خدا یکی می دانیم
و موجودیتی جدای از خدا برای او قائل نیستیم
پس تصور ذهنی هیچ ارتباطی با بت مادی ندارد


با سلام.
بنده نگفتم تصورات ذهنی ما از خدا با همان بت مادی اعراب جاهلیت برابر است. مسلما تصورات انسان ها را می توان با هم مقایسه کرد. ولی این تصورات را نمی توان با تصور حقیقی و درست و بدون خطا از خدا مقایسه کرد. چرا که چنین تصوری وجود ندارد. چرا که : آن چه در اندیشه ناید آن خداست. مانند همان بینهایت.

بی نظیر;408497 نوشت:
از طرفی پیامبر ان هم مانند ما انسان و محدود بودند و انها هم تصورات خاص خودشون
رو از خدا دارند پس ایا شما می تونین بگین پیامبر هم نمی تونه ارتباط مستقیم با خدا برقرار کنه ؟

حقیقت ارتباط مستقیم با خدا در زبان و ذهن نمی آید. پیامبر سعی کرد چیزی را که در معراج درک کرد به زبان زمینی و انسانی در آورد. ولی این تصورات و نطق ها هیچ کدام نمی تواند آن ارتباط مستقیم را به درستی بیان کند. چرا که اصولا زبان آدمی اسیر محدودیت های زمینی و مادی است. عرض بنده این است که پیامبر در معراجش ارتباط مستقیم با خدا بر قرار کرد. ولی حقیقت این ارتباط با استفاده از زبان دنیایی قابل تبیین نیست. وقت می توانیم بگوییم : شبیه هیچ چیز نیست. همین.
بی نظیر;408497 نوشت:
این مثال شما از نظر ریاضی درست نیست
بازه 1و بی نهایت زیر مجموعه بازه 1000 و بی نهایت است
پس عدد 1000 به بی نهایت نزدیکتر از عدد 1 است

بینهایت منهای 1 می شود : بینهایت
بینهایت منهای 1000 می شود : بینهایت
فاصله بینهایت با 1 و 1000 یکی است.
ولی : 1000 بزرگتر از یک است.
بی نظیر;408497 نوشت:
همانطور که می توان گفت تصور پیامبر درباره خدا بسیار
حقیقی تر از تصور ما نسبت به خداست

بله می توان گفت. همین طور که عرض شد 1000 بزرگتر از یک است.

بی نظیر;408497 نوشت:
چون به پلورالیزم دینی اشاره کردین بطور خلاصه می گم پلورالیزم دینی
خود ناقض خود است

به تاپیکهای صراطهای مستقیم و پلورالیسم در قرآن مراجعه بفرمایید.
و من الله توفیق

بی نظیر;408500 نوشت:
سلام

بله درست می فرمایید ولی همانطور که در جواب اقای شریعت گفتم حضور ذهن و تصورات ذهنی
از خدا
بسیار متفاوت از بت مادی است

موفق باشید

ابتدا بايد دانست بت جايگزين خدا شده است نه واسطه ارتباط . هر چند كه توان ذهني افراد مختلف بخواهد حقيقت خداي ناقص خود را

به صورت بت درآورد

اينجاست كه براي رسيدن به خدا وجود بهترين تصور وسالمترين آن به توسط پيامبران واوليائ الهي راه گشاي ماست

از طرفي شما به چه دليل تصورات ذهن را خارج از ماديات مي دانيد لطفا بفرماييد ملاك مادي بودن چيست

شریعت عقلانی;408514 نوشت:
ا سلام.
بنده نگفتم تصورات ذهنی ما از خدا با همان بت مادی اعراب جاهلیت برابر است. مسلما تصورات انسان ها را می توان با هم مقایسه کرد. ولی این تصورات را نمی توان با تصور حقیقی و درست و بدون خطا از خدا مقایسه کرد. چرا که چنین تصوری وجود ندارد. چرا که : آن چه در اندیشه ناید آن خداست. مانند همان بینهایت.

سلام خدمت شما

من فکر می کنم بحث شما کلا با مطلبی که من بعنوان تاپیک انتخاب کردم متفاوت است
من دقیقا متوجه منظور شما می شم
ولی ارتباطی بین انها و عنوان تاپیک نمی بینم
ایا شما معتقد نیستید که اسلام وجود واسطه بین انسان و خدا را حذف کرد ؟

شریعت عقلانی;408514 نوشت:
بینهایت منهای 1 می شود : بینهایت
بینهایت منهای 1000 می شود : بینهایت
فاصله بینهایت با 1 و 1000 یکی است.
ولی : 1000 بزرگتر از یک است.

مطالبی که درباره بی نهایت گفتین درسته
ولی دقت کنین که بازه او بی نهایت زیر مجموعه بازه 1000 و بی نهایت است

و بین یک و بی نهایت فاصله تعریف نمی کنیم همچنین بین 1000 و بی نهایت
بلکه عنوانی بکار می بریم به اسم عدد اصلی یا شمارا و ناشمارا

موفق باشید

mohammadsadegh1;408554 نوشت:
ابتدا بايد دانست بت جايگزين خدا شده است نه واسطه ارتباط . هر چند كه توان ذهني افراد مختلف بخواهد حقيقت خداي ناقص خود را

به صورت بت درآورد

سلام

اعراب به وجود خدا یا الله اعتقاد داشتند و بتها را واسطه بین خود و الله می دانستند

mohammadsadegh1;408554 نوشت:
از طرفي شما به چه دليل تصورات ذهن را خارج از ماديات مي دانيد لطفا بفرماييد ملاك مادي بودن چيست

مادی بودن یعنی از جنس سنگ و چوب و این چیزها ساخته شده
ولی تصورات ذهنی از ماده ساخته نشده
و هیج کجا من ندیدم تصورات ذهنی در باره خدا با بت یکی فرض شود

موفق باشید

به نظرم سوال موضوع تاپیک مقداری نیاز به توضیح دارد تا از پراکنده گویی جلوگیری شود. هرچند مخلص صرفا به بن مایه اسلام به طور خلاصه اشاره کردم. ولی آیا مقصود پرسشگر جدا کردن سایر منابع اسلام همچون سنت و روایات و نادیده گرفتن آن و تمسک تنها به قرآن است؟ در این صورت تکلیف شان نزول چه میشود ؟ اعتبار آن چیست؟
بنابراین دوست بی نظیر بزرگوار منظور شما دقیقا چیست؟
چون الان دارید در مورد ماهیت و مفاهیم خدا بحث میکنید که من ارتباطش با تاپیک را نمیدانم

manmehdiam;408595 نوشت:
به نظرم سوال موضوع تاپیک مقداری نیاز به توضیح دارد تا از پراکنده گویی جلوگیری شود. هرچند مخلص صرفا به بن مایه اسلام به طور خلاصه اشاره کردم. ولی آیا مقصود پرسشگر جدا کردن سایر منابع اسلام همچون سنت و روایات و نادیده گرفتن آن و تمسک تنها به قرآن است؟ در این صورت تکلیف شان نزول چه میشود ؟ اعتبار آن چیست؟


سلام خدمت دوست گرامی

با نظر شما موافقم که بحث کمی منحرف شده و با این منوال به بقیه اصولی که مد نظرم هست
گفته بشه نمی رسم

مد نظر من گرامی شالوده و اساس اصول اساسی اسلام فقط از روی قران است
چون معتقدم روایات این اصول و از مدار حقیقی و واقعیش دور کرده
انشاالله با ادامه بحث این موضوع روشنتر می شه

پس تا اینجا به این مطلب رسیدیم که اسلام امد تا واسطه ها بین خدا و انسان و حذف کنه
و ارتباط مستقیم بین خدا و انسان و میسر بدونه

موفق باشید

بی نظیر;408590 نوشت:

سلام

اعراب به وجود خدا یا الله اعتقاد داشتند و بتها را واسطه بین خود و الله می دانستند

سلام وعرض ادب

اين ادعاي اعراب است نه حقيقت براي همين بت را جايگزين خداي پنداري خويش كرده وآن را مي پرستيدندواگر چنين چيزي باشد منكر خدايي وجود ندارد

مادی بودن یعنی از جنس سنگ و چوب و این چیزها ساخته شده

انرزي جزوئ كدام دسته است ماده يا غير ماده
ولی تصورات ذهنی از ماده ساخته نشده

دلييلتان چيست به صرف اينكه ديده نميشود وفضا اشغال نكرده
و هیج کجا من ندیدم تصورات ذهنی در باره خدا با بت یکی فرض شود

اگر بت منتج تصورات ذهني غلط نيست پس چيست

پس به نظر شما اعراب حقيقت حقيقي خدا را ميدانستند ولي بت را واسطه كرده وآنرا مي پرستيدند

مگر حضرت ابراهيم براي اثبات خداي حقيقي از تصورات مردم استفاده نميكرد از جمله اينكه خورشيد را به خدايي برميگزيد بدليل اينكه از ماه بزرگتر است تا تصورات ذهني غلط مردم را اصلاح كند

موفق باشید

شما هم موفق باشيد

بی نظیر;397894 نوشت:

سلام

اصول اساسی اسلام فقط با توجه به قران چیست ؟
(بدون استفاده از روایات )


سلام و عرض ادب.
دقیقا متوجه منظور شما خواهر بزرگوار از موضوع تاپیک نشدم.
اما به عنوان نمونه این میتواند یکی از قوانین و اصول باشد:

فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ پس هر كه هم وزن ذره‏اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد

وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ و هر كه هم وزن ذره‏اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد

موفق باشید.

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
سلام وعرض ادب

اين ادعاي اعراب است نه حقيقت براي همين بت را جايگزين خداي پنداري خويش كرده وآن را مي پرستيدندواگر چنين چيزي باشد منكر خدايي وجود ندارد

سلام و عرض ادب و احترام

دوست گرامی هم شما و هم جناب شریعت مطلب جالبی را از دید حقیر مطرح کردید
شما معتقید خدایی که ما در تصور خود داریم و ان را پرستش می کنیم
نقش همان بت را در زمان جاهلیت ایفا می کند

اما همانطور که در جواب جناب شریعت گفتم
اعراب به بتها شخصیت جداگانه به غیر از الله می داند
ولی ما هرچه را تصور کنیم به عنوان خدا همان را الله می دانیم و شخصیت جداگانه برای خدای خیالی
در تصورمان قائل نیستیم

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
انرزي جزوئ كدام دسته است ماده يا غير ماده

انرژی ماده نیست ولی قابل تبدیل به ماده است

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
دلييلتان چيست به صرف اينكه ديده نميشود وفضا اشغال نكرده

تصورات ذهنی حقیقتا نمی دونم چیه
شاید انرژی باشه

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
اگر بت منتج تصورات ذهني غلط نيست پس چيست

اولا شاید بتی ساخته نشود
من خودم همیشه خدارو به شکل انرژی یا هوا تصور می کنم که همه جارو اشغال کرده
و لی برای این تصور و خدای واقعی شخصیت و ذات جداگانه قائل نیستم

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
پس به نظر شما اعراب حقيقت حقيقي خدا را ميدانستند ولي بت را واسطه كرده وآنرا مي پرستيدند

به نظر حقیر اعراب می دانستند الله یا خدای افریننده جهان وجود داره و حقیقت اونو نمی دونستند
ولی بتها را خدایانی در سطح پایین تر می دانستند که با توسل به انها می توانند با خدای واقعی
ارتباط برقرار کنند

mohammadsadegh1;408649 نوشت:
مگر حضرت ابراهيم براي اثبات خداي حقيقي از تصورات مردم استفاده نميكرد از جمله اينكه خورشيد را به خدايي برميگزيد بدليل اينكه از ماه بزرگتر است تا تصورات ذهني غلط مردم را اصلاح كند

به نظر شما پس خدا را چگونه باید تصور کرد تا با خدای حقیقی یکی باشد و بت نباشد ؟

با تشکر

استوار;408705 نوشت:
سلام و عرض ادب.
دقیقا متوجه منظور شما خواهر بزرگوار از موضوع تاپیک نشدم.
اما به عنوان نمونه این میتواند یکی از قوانین و اصول باشد:

فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ پس هر كه هم وزن ذره‏اى نيكى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد

وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ و هر كه هم وزن ذره‏اى بدى كند [نتيجه] آن را خواهد ديد

موفق باشید.

سلام و تشکر از مشارکت جناب عالی

منظورم شناخت مکتب فکری و اعتقادی اسلام راستین و اولیه است

بله این موردی هم که فرمودین را هم میتوان جز اصول اساسی در نظر گ
رفت

با تشکر

بی نظیر;408588 نوشت:
ایا شما معتقد نیستید که اسلام وجود واسطه بین انسان و خدا را حذف کرد ؟

با سلام خدمت شما سرکار بی نظیر.
بنده قبلا صل اساسی در ادیان را خدمت شما گفتم ولی شما آن را به فلسفه دین نسبت دادید.
بی نظیر;408362 نوشت:
مطلبی که شما فرمودین کاملا صحیح است
منتهی می شود از ان به عنوان هدف از دین اسلام یا هدف ادیان نام برد
اما اصول اساسی اسلام با هدف از دین اسلام فرق دارد
اصول اساسی یک سری قوانین یا توصیه هاست که می توان گفت
باید مبناو معیار ما برای اداره جامعه و یا برای ارتباط با خدا و جهان هستی
در نظر گرفت

منتها به اعتقاد بنده اصل اساسی در دین اسلام و همه ادیان همان فلسفه دین است. در حقیقت پاسخ سوال تاپیک همان فلسفه دین است. مگر می شود ادیان به خاطر هدفی خاص شکل گرفته باشند ولی اصل اساسی در آنها چیز دیگری باشد.
در واقع اصول اساسی اصلا قانون و توصیه نیست بلکه هدفی است که قوانین و توصیه ها به آن سمت شکل گرفته اند. مثلا هدف از قوانین راهنمایی و رانندگی ایجاد نظم است. در نتیجه اصل اساسی می شود همان ایجاد نظم نه قوانین خاص راهنمایی و رانندگی.
همان طور که گفتید اصل اساسی در دین اسلام و در حقیقت در تمام ادیان ایجاد رابطه مستقیم با خداست. بنده هم با این نظر شما کاملا موافقم. منتها باید این رابطه مستقیم دقیقا موشکافی شود. بگذارید یک مثالی بزنم :
وجود انسان را به منزله آبی بگیرید که در کوزه ای ریخته اند. درب آن کوزه را هم بسته و در دیا بیاندازید. این می شود ارتباط وجود آدمی با خدا مادامی که در عالم دنیا است. ارتباط آن آب درون کوزه با دریا صرفا از طریق کوزه امکان پذیر است و بس. ارتباط مستقیم آب درون کوزه با دریا محال است مگر به یک روش. از میان برداشتن کوزه. اگر کوزه از میان برداشته شود آب درون کوزه در دریا ریخته خواهد شد و ارتباط مستقیم شکل خواهد گرفت. منتها دیگر آبی جدای از دریا وجود نخواهد داشت. دیگر همه اش می شود دریا.

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

در حقیقت چون کوزه برافتد دیگر آب درون کوزه موجودیت نخواهد داشت.
پیامبر در معراجش ارتباط مستقیم با خدا برقرار کرد. در حقیقت اکثر عارفان چنین ادعایی دارند که توانسته اند با آن دریای عظیم ارتباط برقرار کنند. هر چه از توجه نفس به دنیا کم شود ارتباط با دریا بیشتر می شود. به نظر شما چرا حلاج گفت : انا الحق و یا چرا بایزید گفت : لا اله الا اناها فاعبدون. چون که چنان اتصالی بین آنها و عالم بالا شکل گرفت و آنقدر در آن دریا حل شدند که خود را دریا می دیدند. ارتباط مستقیم دقیقا اینگونه شکل می گیرد و چنین نتایجی دارد.
مولانا وقتی به این نقاط می رسید خویشتن داری می کرد :
ای دریغا ره زنان بنشته اند ............... صد گره زیر زبانم بسته اند
بر کنار بامی ای مست مدام ............. پست بنشین یا فرود آ والسلام
لب ببند ار چه فصاحت دست داد .......... دم مزن والله اعلم بالرشاد
ارتباط مستقیم مستلزم از بین رفتن تمام صورت ها و رنگ هاست.
صورت از بی صورتی آمد برون .............. باز شد که : انا الیه راجعون

پیامبر با دستوراتی که برای مردم وضع کرد در صدد این بود که مردم را به حدی از ظرفیت برساند که امکان تجربه معنوی ای که خود به آن در معراج رسیده بود را برای مردم میسر کند. دستورات دین تماما در جهت مهار نفس سرکش انسان است تا هر چه بیشتر از توجه آن به دنیا کم کند. تا نفس انسان را قابلیت پرواز بدهد.
مهمترین پیام دین آزادی بود. آزادی از تمام تعلقات دنیوی. اصولا معرفی موجودی به نام خداوند با آن قدرت عظیم به مردم در حقیقت برای همین مسئله بود. برای مهار کردن نفس سرکش انسان. چراکه وقتی انسان در مقابل موجود عظیم و بزرگی چون خدا قرار می گیرد به حقارت خود هر چه بیشتر پی می برد و همین مسئله او را از سرکشی هایش باز می دارد. چرا پیامبر انسان ها را هر چه بیشتر توصیه کرده که به یاد موت بیافتید. دقیقا یاد مرگ کردن همین اثر را دارد و نفس سرکش انسان را مهار می کند. اگر به تمام تعالیم انبیا متفکرانه نظری بیافکنیم همین مهار نفس سرکش انسان را خواهیم دید. عبادت ها - روزه - قوانین آمیزش و کنترل های شدید شریعت روی آن و .... . همه در همین جهت است.
تا خود وجود آدمی سر جایش ننشیند و سرکوب نشود حتی عقل هم به کارش نمی آید. چرا که از عقلش هم برای فربه کردن آن خود سرکش استفاده خواهد کرد.
لذا اسلام در جهت حذف این واسطه های ارتباط با خدا قدم های بزرگی برداشت. اولین قدم برای برقراری ارتباط با خدا خالی کردن وجود خود از تمام بیگانگان است. از تمام خودخواهی ها و پستی هاست. مهار نفس سزکش انسان است. دین اسلام چون در دل زمانه ای تاریک ظهور کرد تمام توجه خود را به این مسئله معطوف گردانید. تا بتواند قشر متوسط جامعه را با این دستورات و قوانین به این سمت هدایت کند. منتها همانطور که گفتم از بین بردن تمام واسطه ها و برقراری ارتباط مستقیم با خدا و حل شدن در آن دریای عظیم سلوکی خاص را می طلبد که جز با راه بر راه بلد میسر نمی شود.
و من الله توفیق

باعرض سلام وادب خدمت سركار حانم بي نظير

ابتدا توجه تان رامجددا به پست 32 جناب شريعت جلب مي كنم

سپس از شما درخواست مي كنم تعريفي از واسطه وجايگاه آن داشته باشيد

ضمنا نظر شخصي اينجانب اين است براي رسيدن به شناخت حقيقي خدا استفاده از تمام مسائل مادي چه ما آن را بشناسيم وچه نشناسيم

لازم است واين راحق خودولطف الهي ميدانم هچنين هيچكس بدون واسطه به حقيقت خداوند پي نخواهد برد حتي شما گرچه گير افتادن

در واسطه ها خطري است شيطاني

موفق باشيد

شریعت عقلانی;408312 نوشت:
با سلام خدمت شما استاد گرامی.
ولی استاد علت واسطه قرار دادن در امور دنیوی این است که شخص اصلی به همان اندازه واسطه از درون ما آگاهی ندارد و به همان اندازه بر نادم بودن ما اشراف ندارد. ولی ظاهرا این در مورد واسطه قرار دادن برای خدا دقیقا بر عکس است. علم خدا نسبت به ما و درون ما از علم ائمه بسیار بیشتر است.
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم

در مورد علم ائمه(علیهم السلام) توجه به این آیه شریفه مناسب است« قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[1]( (امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!».

در حديثى از" ابو سعيد خدرى" از" پيامبر" ص چنين آمده است كه ابو سعيد مى‏گويد: من از معنى" الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ" (كه در داستان سليمان آمده) از محضرش سؤال كردم فرمود: او وصى برادرم سليمان بن داود بود، عرض كردم" وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" از چه كسى سخن مى‏گويد، فرمود:ذاك اخى على بن ابى طالب:" او برادرم على بن ابى طالب است".

توجه به تفاوت" علم من الكتاب" كه علم جزئى را مى‏گويد، و" علم الكتاب" كه" علم كلى" را بيان مى‏كند روشن مى‏سازد كه ميان" آصف" و" على" ع چه اندازه تفاوت بوده است؟!.

لذا در روايات بسيارى مى‏خوانيم كه اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه يك حرف آن نزد" آصف بن برخيا" بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد،و نزد امامان اهل بيت ع هفتاد و دو حرف آن است، و يك حرف آن مخصوص به ذات پاك خدا است.[2]

بنابراین دامنه علم و آگاهی امام معصوم(علیه السلام) با اذن و اجازه خداوند بسیار گسترده می باشد.


[/HR][1]- سوره نمل،آیه40.

[2] - تفسير نمونه، ج‏15، ص: 473.

یاسین;408816 نوشت:
در مورد علم ائمه(علیهم السلام) توجه به این آیه شریفه مناسب است« قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[1]( (امّا) كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت: «پيش از آنكه چشم بر هم زنى، آن را نزد تو خواهم آورد!».

در حديثى از" ابو سعيد خدرى" از" پيامبر" ص چنين آمده است كه ابو سعيد مى‏گويد: من از معنى" الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ" (كه در داستان سليمان آمده) از محضرش سؤال كردم فرمود: او وصى برادرم سليمان بن داود بود، عرض كردم" وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ" از چه كسى سخن مى‏گويد، فرمود:ذاك اخى على بن ابى طالب:" او برادرم على بن ابى طالب است".

توجه به تفاوت" علم من الكتاب" كه علم جزئى را مى‏گويد، و" علم الكتاب" كه" علم كلى" را بيان مى‏كند روشن مى‏سازد كه ميان" آصف" و" على" ع چه اندازه تفاوت بوده است؟!.

لذا در روايات بسيارى مى‏خوانيم كه اسم اعظم الهى هفتاد و سه حرف است كه يك حرف آن نزد" آصف بن برخيا" بود، و چنان خارق عادتى را انجام داد،و نزد امامان اهل بيت ع هفتاد و دو حرف آن است، و يك حرف آن مخصوص به ذات پاك خدا است.[2]

بنابراین دامنه علم و آگاهی امام معصوم(علیه السلام) با اذن و اجازه خداوند بسیار گسترده می باشد.


با سلام.
دقت نفرمودید جناب کارشناس.
بنده کاری به صحت و سقم این روایات ندارم و نمی خواهم با شما در زمینه علم امام بحث کنم. چون به انحراف می رود. ولی حتی کسانی هم که در حد امامان غلوهای افراطی می کنند ادعا ندارند که علم ائمه در حد علم الله تعالی است. لذا واسطه قرار دادن آنها برای ارتباط با خدا امری بلا دلیل است.
و من الله توفیق

بی نظیر;408405 نوشت:
سلام

اگر به ایه دقت کنیم سه مورد را برای رستگاری نام برده است

ابتدا ترس ازمخالفت از فرمان خدا یا همان پرهیزگاری

وسیله برای تقرب به خدا
و سرانجام جهاد در در راه خدا

انچه مسلم است برای رستگار شدن هم پرهیزگاری و تقوی و هم عبادت خدا توامان مهم است
پس انچه که از وسیله در اینجا متصور می شد باید همان عبادت خدا باشد

در خطبه ای هم حضرت علی ع وسیله را اینچنین معنا کرده است

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن مجید می فرماید:« قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»[1]( گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!».

حضرت يعقوب(علیه السلام) هنگامى كه آنها نزد او اعتراف به گناه و اظهار ندامت كردند و تقاضاى استغفار نمودند، مى‏گويد:" بعدا براى شما استغفار خواهم كرد"[2].

در مورد تسفیر آیه« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» [3] بیان شد که بوسیله امام به سوی خداوند تقرب بجویید.[4]


[/HR][1] - سوره یوسف،آیه98.

[2] - تفسير نمونه، ج‏10، ص: 75

[3] - سوره مائده،آیه35.

[4] - تفسير القمي، ج‏1، ص: 168

mohammadsadegh1;408812 نوشت:
باعرض سلام وادب خدمت سركار حانم بي نظير

ابتدا توجه تان رامجددا به پست 32 جناب شريعت جلب مي كنم

سپس از شما درخواست مي كنم تعريفي از واسطه وجايگاه آن داشته باشيد

ضمنا نظر شخصي اينجانب اين است براي رسيدن به شناخت حقيقي خدا استفاده از تمام مسائل مادي چه ما آن را بشناسيم وچه نشناسيم

لازم است واين راحق خودولطف الهي ميدانم هچنين هيچكس بدون واسطه به حقيقت خداوند پي نخواهد برد حتي شما گرچه گير افتادن

در واسطه ها خطري است شيطاني

موفق باشيد

با عرض سلام و احترام

جناب محمد صادق اگر وارد این بحث بشیم اولا انحراف کلی از موضوع اصلی و
حتی با ادامه این بحث در همینجا بقدری چالش برانگیز است که ما دیگه نمی تونم بقیه موارد اصول اساسی
اسلام را بیان کنم
من حتما تاپیکی با همین موضوع واسطه و جایگاه ان جداگانه باز می کنم و این بحث و می برم انجا
تا بهتر از مطالب مفید شما بتونیم استفاده کنیم بعد از باز شدن تاپیک خبرتون می کنم

اما برای ادامه بحث اصلی از شما یک سوال می کنم درسته واسطه هم نقشی در ارتباط با خدا داره
اما اصل مبنا بر چیست ؟ ارتباط با واسطه با خدا یا بدون واسطه
؟
انچه از ایات قران پیداست هدف اصلی ارتباط بی واسطه با خداست
و شکستن واسطه ها و بت ها

موفق باشید

mohammadsadegh1;408812 نوشت:
باعرض سلام وادب خدمت سركار حانم بي نظير

ابتدا توجه تان رامجددا به پست 32 جناب شريعت جلب مي كنم

سپس از شما درخواست مي كنم تعريفي از واسطه وجايگاه آن داشته باشيد

ضمنا نظر شخصي اينجانب اين است براي رسيدن به شناخت حقيقي خدا استفاده از تمام مسائل مادي چه ما آن را بشناسيم وچه نشناسيم

لازم است واين راحق خودولطف الهي ميدانم هچنين هيچكس بدون واسطه به حقيقت خداوند پي نخواهد برد حتي شما گرچه گير افتادن

در واسطه ها خطري است شيطاني

موفق باشيد

با عرض سلام و احترام

جناب محمد صادق اگر وارد این بحث بشیم اولا انحراف کلی از موضوع اصلی و
حتی با ادامه این بحث در همینجا بقدری چالش برانگیز است که ما دیگه نمی تونم بقیه موارد اصول اساسی
اسلام را بیان کنم
من حتما تاپیکی با همین موضوع واسطه و جایگاه ان جداگانه باز می کنم و این بحث و می برم انجا
تا بهتر از مطالب مفید شما بتونیم استفاده کنیم بعد از باز شدن تاپیک خبرتون می کنم

اما برای ادامه بحث اصلی از شما یک سوال می کنم درسته واسطه هم نقشی در ارتباط با خدا داره
اما اصل مبنا بر چیست ؟ ارتباط با واسطه با خدا یا بدون واسطه
؟
انچه از ایات قران پیداست هدف اصلی ارتباط بی واسطه با خداست
و شکستن واسطه ها و بت ها

موفق باشید

شریعت عقلانی;408747 نوشت:
منتها به اعتقاد بنده اصل اساسی در دین اسلام و همه ادیان همان فلسفه دین است. در حقیقت پاسخ سوال تاپیک همان فلسفه دین است. مگر می شود ادیان به خاطر هدفی خاص شکل گرفته باشند ولی اصل اساسی در آنها چیز دیگری باشد.
در واقع اصول اساسی اصلا قانون و توصیه نیست بلکه هدفی است که قوانین و توصیه ها به آن سمت شکل گرفته اند. مثلا هدف از قوانین راهنمایی و رانندگی ایجاد نظم است. در نتیجه اصل اساسی می شود همان ایجاد نظم نه قوانین خاص راهنمایی و رانندگی.

سلام خدمت جناب شریعت

اگر بجای اصول اساسی اسلام بگم قانون اساسی اسلام برای رسیدن به هدف دین چیست ؟
ایا باز هم نظرتان همین است که فرمودین

منظور من قانون اساسی اسلام برای رسیدن به هدف دین است

شریعت عقلانی;408747 نوشت:
همان طور که گفتید اصل اساسی در دین اسلام و در حقیقت در تمام ادیان ایجاد رابطه مستقیم با خداست.

این یکی از اصول اساسی است و بقیه را در ادامه خواهم گفت

شریعت عقلانی;408747 نوشت:
بنده هم با این نظر شما کاملا موافقم. منتها باید این رابطه مستقیم دقیقا موشکافی شود. بگذارید یک مثالی بزنم :
وجود انسان را به منزله آبی بگیرید که در کوزه ای ریخته اند. درب آن کوزه را هم بسته و در دیا بیاندازید. این می شود ارتباط وجود آدمی با خدا مادامی که در عالم دنیا است. ارتباط آن آب درون کوزه با دریا صرفا از طریق کوزه امکان پذیر است و بس. ارتباط مستقیم آب درون کوزه با دریا محال است مگر به یک روش. از میان برداشتن کوزه. اگر کوزه از میان برداشته شود آب درون کوزه در دریا ریخته خواهد شد و ارتباط مستقیم شکل خواهد گرفت. منتها دیگر آبی جدای از دریا وجود نخواهد داشت. دیگر همه اش می شود دریا.
چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من
در حقیقت چون کوزه برافتد دیگر آب درون کوزه موجودیت نخواهد داشت.
پیامبر در معراجش ارتباط مستقیم با خدا برقرار کرد. در حقیقت اکثر عارفان چنین ادعایی دارند که توانسته اند با آن دریای عظیم ارتباط برقرار کنند. هر چه از توجه نفس به دنیا کم شود ارتباط با دریا بیشتر می شود. به نظر شما چرا حلاج گفت : انا الحق و یا چرا بایزید گفت : لا اله الا اناها فاعبدون. چون که چنان اتصالی بین آنها و عالم بالا شکل گرفت و آنقدر در آن دریا حل شدند که خود را دریا می دیدند. ارتباط مستقیم دقیقا اینگونه شکل می گیرد و چنین نتایجی دارد.
مولانا وقتی به این نقاط می رسید خویشتن داری می کرد :
ای دریغا ره زنان بنشته اند ............... صد گره زیر زبانم بسته اند
بر کنار بامی ای مست مدام ............. پست بنشین یا فرود آ والسلام
لب ببند ار چه فصاحت دست داد .......... دم مزن والله اعلم بالرشاد
ارتباط مستقیم مستلزم از بین رفتن تمام صورت ها و رنگ هاست.
صورت از بی صورتی آمد برون .............. باز شد که : انا الیه راجعون

پیامبر با دستوراتی که برای مردم وضع کرد در صدد این بود که مردم را به حدی از ظرفیت برساند که امکان تجربه معنوی ای که خود به آن در معراج رسیده بود را برای مردم میسر کند. دستورات دین تماما در جهت مهار نفس سرکش انسان است تا هر چه بیشتر از توجه آن به دنیا کم کند. تا نفس انسان را قابلیت پرواز بدهد.
مهمترین پیام دین آزادی بود. آزادی از تمام تعلقات دنیوی. اصولا معرفی موجودی به نام خداوند با آن قدرت عظیم به مردم در حقیقت برای همین مسئله بود. برای مهار کردن نفس سرکش انسان. چراکه وقتی انسان در مقابل موجود عظیم و بزرگی چون خدا قرار می گیرد به حقارت خود هر چه بیشتر پی می برد و همین مسئله او را از سرکشی هایش باز می دارد. چرا پیامبر انسان ها را هر چه بیشتر توصیه کرده که به یاد موت بیافتید. دقیقا یاد مرگ کردن همین اثر را دارد و نفس سرکش انسان را مهار می کند. اگر به تمام تعالیم انبیا متفکرانه نظری بیافکنیم همین مهار نفس سرکش انسان را خواهیم دید. عبادت ها - روزه - قوانین آمیزش و کنترل های شدید شریعت روی آن و .... . همه در همین جهت است.
تا خود وجود آدمی سر جایش ننشیند و سرکوب نشود حتی عقل هم به کارش نمی آید. چرا که از عقلش هم برای فربه کردن آن خود سرکش استفاده خواهد کرد.
لذا اسلام در جهت حذف این واسطه های ارتباط با خدا قدم های بزرگی برداشت. اولین قدم برای برقراری ارتباط با خدا خالی کردن وجود خود از تمام بیگانگان است. از تمام خودخواهی ها و پستی هاست. مهار نفس سزکش انسان است. دین اسلام چون در دل زمانه ای تاریک ظهور کرد تمام توجه خود را به این مسئله معطوف گردانید. تا بتواند قشر متوسط جامعه را با این دستورات و قوانین به این سمت هدایت کند. منتها همانطور که گفتم از بین بردن تمام واسطه ها و برقراری ارتباط مستقیم با خدا و حل شدن در آن دریای عظیم سلوکی خاص را می طلبد که جز با راه بر راه بلد میسر نمی شود.
و من الله توفیق

بله بنده با این نظرتان کاملا موافقم منتها همانطور که به جناب محمد صادق گفتم چون این خودش بحثی جالب و چالشی است
ان را انشاالله در تاپیکی دیگر دنبال خواهیم کرد و انشاالله انجا از نظرات شما بهره مند شویم

موفق باشید

اصل دوم : برابری عمومی

تساوی عمومی همه افراد قبایل ملل و حذف تمایزات و اختصاصات نسبی و نژادی و وطنی و طبقاتی و غیره

در اسلام بصورت یک توصیه اخلاقی طرح نشده است
بلکه بصورت یک واقعه عینی و علمی و اعتقادی می باشد

این اصل با توجه به مفاد زیر از قران استنباط می شود

الف )فلسفه خلقت انسان و اینکه پدر و مادر ما همه مشترک می باشد

ب)زن و مرد نیز با هم هم جنس اند

ج) تساوی حقوقی که نتیجه تساوی خلقی و طبیعی انسانهاست

موفق باشید

بی نظیر;408843 نوشت:
اگر بجای اصول اساسی اسلام بگم قانون اساسی اسلام برای رسیدن به هدف دین چیست ؟
ایا باز هم نظرتان همین است که فرمودین

منظور من قانون اساسی اسلام برای رسیدن به هدف دین است


با سلام خدمت شما سرکار بی نظیر.
الان شد! از همان اول می گفتید. با این اوصاف منطور شما قوانینی است که اسلام برای رسیدن به هدف اصلی خود آن ها را وضع کرده است. درست است؟
بی نظیر;408843 نوشت:
همان طور که گفتید اصل اساسی در دین اسلام و در حقیقت در تمام ادیان ایجاد رابطه مستقیم با خداست.
این یکی از اصول اساسی است و بقیه را در ادامه خواهم گفت

ولی دوست گرامی برقراری ارتباط مستقیم با خدا هدف دین است نه قانون اساسی آن.
قوانین و مقررات به گزاره هایی گفته می شود که کاربردی اند و برای عمل کردن ملتزمین به آن وضع می شوند. مثلا نمی توان گفت ایجاد نظم عمومی یک قانون است. بلکه می توان گفت هدفی است که قوانین راهنمایی و رانندگی برای آن وضع شده است. برای رسیدن به این هدف قوانینی کاربردی و اجرایی بسیاری وضع شده است.
به عنوان مثال می توان گفت توحید اصلی ترین اصل دین اسلام است. ولی احکام شرعی قوانین شریعت اند که برای رسیدن به همان اصل اساسی وضع شده اند. با این تعبیر دیگر قانون خاصی را نمی توان اشاره کرد. بلکه تمام قوانین و احکام شرعی اسلام قانون اساسی آن هستند که برای رسیدن به هدف ادیان وضع می شوند.
و من الله توفیق

شما اگر بخواهید به این سوال که البته بسیار کلی هست جواب بدهید باید ریشه های مفاهیمی که تحت عنوان اصول و فروع دین تعریف شده را با متون قرآن مقایسه کنید.
اصول دین که بیشتر جنبه اعتقادی دارد. همانند توحید و نبوت محمد و معاد که بن مایه اعتقادات اسلامی است . بخشی از اعتقادات همچون عدل و امامت که محل اختلاف اعتقادات مسلمین است.
از طرف دیگر مفاهیمی که تحت عنوان فروع دین بیان شده که بیشتر جنبه احکام عملی مبتنی بر دین است. مانند احکام فردی مثل نماز و روزه و ... بخش اقتصادی اجتماعی زکات و خمس یا بخش رفتار اجتماعی مثل امر به معروف و نهی از منکر یا بخش سیاسی اجتماعی مثل حج و جهاد...
چیزی که مشخص هست اسلام بعد از مرگ حضرت رسول بیشتر تبدیل به یک مکتب سیاسی اجتماعی شده. و در طول تاریخ هم جنبه های سیاسی اجتماعی اون فراز و نشیب داشته.

همچنان معتقدم سوال شما بسیار کلی است و جنبه های بسیار بسیار متنوعی دارد که در قالب یک تاپیک نمیشه درمورد آن صحبت کرد. دست کم اگر شما اصل بحث را به موارد تعارض میان متن قرآن و احادیث و روایات اشاره میکردید شاید بهتر میشد ادامه داد. به هرحال در ادامه شاید روشن تر بشه .

بی نظیر;408877 نوشت:
اصل دوم : برابری عمومی

تساوی عمومی همه افراد قبایل ملل و حذف تمایزات و اختصاصات نسبی و نژادی و وطنی و طبقاتی و غیره

در اسلام بصورت یک توصیه اخلاقی طرح نشده است
بلکه بصورت یک واقعه عینی و علمی و اعتقادی می باشد

این اصل با توجه به مفاد زیر از قران استنباط می شود

الف )فلسفه خلقت انسان و اینکه پدر و مادر ما همه مشترک می باشد

ب)زن و مرد نیز با هم هم جنس اند

ج) تساوی حقوقی که نتیجه تساوی خلقی و طبیعی انسانهاست


موفق باشید

البته همانگونه که عرض کردم تدوین مجدد اصول و فروع اسلام که قبلا صورت گرفته هرچند بسیار محل نزاع و اشکالات فراوان است. ولی هدفی که به نظرم شما بجد دارید پیگیری میکنید کار پسندیده ای است و جای تحسین هم دارد هرچند...کار به این سادگی نیست...بگذریم.

و اما در مورد این اصل دوم به نظر نمیرسد که اسلام همچین ادعایی کرده باشد. مگر اینکه بگویید چنین اصلی فقط در بین مسلمین پذیرفته شده باشد. وگرنه کفار نجس که خونشان مباح میباشد کجا با ما یکی شدند که ما خبر نداریم!!!!
و یا برده داری و داشتن کنیز و ... که به هیچ وجه در اسلام نقض نشده و حتی هم اکنون هم فقه مربوط به عبد و غیرعبد و کنیز و آزاد ....محل بحث فقهاست چه جایی برای اصل برابری عمومی گذاشته؟؟
یا زن و مرد که علارغم توجیهات دین باوران محترم به هیچ روی تساوی حقوقشان در اسلام مطرح نیست....

پس یواشکی روی این اصل خط بکشید بریم سر اصل بعدی:ok:

یاسین;408836 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن مجید می فرماید:« قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ»[1]( گفت: «بزودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏طلبم، كه او آمرزنده و مهربان است!».

حضرت يعقوب(علیه السلام) هنگامى كه آنها نزد او اعتراف به گناه و اظهار ندامت كردند و تقاضاى استغفار نمودند، مى‏گويد:" بعدا براى شما استغفار خواهم كرد"[2].

در مورد تسفیر آیه« يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ابْتَغُواْ إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَ جَاهِدُواْ فىِ سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون» [3] بیان شد که بوسیله امام به سوی خداوند تقرب بجویید.[4]

سلام خدمت شما بزرگوار

بنده توسل جستن و تقاضای دعا از دیگران را در حالات خاص منکر نیستم
ولی انچه می دانم اصل اساسی اسلام بر ان نیست
یعنی اسلام توصیه به ان نکرده یا در شمار اصول و قواعد اصلی اسلام نیست
که ای مردم بروید و همیشه در صدد توسل باشید

بلکه انچه اصل بر ان است ارتباط مستقیم و بدون واسطه با خدا است
مانند نماز خواندن یا دعا کردن
تمام عبادات اسلام بر مبنای ارتباط مستقیم با خداست
مگر مواردی خاص که اشاره به تقاضای دعا و بخشش از پیامبران شده است

موفق باشید

شریعت عقلانی;408881 نوشت:
با سلام خدمت شما سرکار بی نظیر.
الان شد! از همان اول می گفتید. با این اوصاف منطور شما قوانینی است که اسلام برای رسیدن به هدف اصلی خود آن ها را وضع کرده است. درست است؟

سلام خدمت شما بزرگوار
بله دقیقا منظورم همینه

شریعت عقلانی;408881 نوشت:
ولی دوست گرامی برقراری ارتباط مستقیم با خدا هدف دین است نه قانون اساسی آن.
قوانین و مقررات به گزاره هایی گفته می شود که کاربردی اند و برای عمل کردن ملتزمین به آن وضع می شوند. مثلا نمی توان گفت ایجاد نظم عمومی یک قانون است. بلکه می توان گفت هدفی است که قوانین راهنمایی و رانندگی برای آن وضع شده است. برای رسیدن به این هدف قوانینی کاربردی و اجرایی بسیاری وضع شده است.

از نظر حقیر هدف دین رسیدن به قرب الله و خدایی شدن است
و برای رسیدن به این هدف یکی از ابزارها ارتباط مستقیم و بدون واسطه با خداست

شریعت عقلانی;408881 نوشت:
به عنوان مثال می توان گفت توحید اصلی ترین اصل دین اسلام است

بله به توحید در ادامه خواهم پرداخت

شریعت عقلانی;408881 نوشت:
با این تعبیر دیگر قانون خاصی را نمی توان اشاره کرد. بلکه تمام قوانین و احکام شرعی اسلام قانون اساسی آن هستند که برای رسیدن به هدف ادیان وضع می شوند.

چرا گرامی دقیقا مثل قانون اساسی کشور قوانین مهم و کلی جز قانون اساسی قران می باشند
و در ازای ان برای رسیدن به ان قوانین قوانین جزیی بسیاری هم داریم

با تشکر

manmehdiam;408885 نوشت:
چیزی که مشخص هست اسلام بعد از مرگ حضرت رسول بیشتر تبدیل به یک مکتب سیاسی اجتماعی شده. و در طول تاریخ هم جنبه های سیاسی اجتماعی اون فراز و نشیب داشته.

سلام خدمت شما

دوست گرامی درست می فرمایید از جنبه های مختلف میشه پاسخهای مختلف به این سوال داد
ولی مد نظر من ان اصولی است که ریشه در قوانین اجتماعی و سیاسی می تواند داشته باشد
ان قوانینی که برای اصلاح اجتماع و انحرافات عرب جاهلی امد
ان قوانین کلی که با ملاک قرار دادن انها میشه به قانون اساسی اسلام واقعی در باره جهان بینی اسلام واقعی
و حقوق بشر رسید
منظور قوانینی که روح اسلام را می توان شامل انها دانست
مثلا اصل برابری تمام انسانها
که این خود یکی از اصول حقوق بشر دنیای مدرن است

موفق باشید

manmehdiam;408885 نوشت:
دست کم اگر شما اصل بحث را به موارد تعارض میان متن قرآن و احادیث و روایات اشاره میکردید شاید بهتر میشد ادامه داد

با نقدو بررسی این اصول به تعارض روایات با این اصول هم پرداخته می شود
مثلا همین اصل اساسی ارتباط مستقیم با خدا که ناقض توسل و واسطه قرار دادن بتی یا شخصی بین خود و خداست

موفق باشید

manmehdiam;408891 نوشت:
و اما در مورد این اصل دوم به نظر نمیرسد که اسلام همچین ادعایی کرده باشد. مگر اینکه بگویید چنین اصلی فقط در بین مسلمین پذیرفته شده باشد

سلام

بزرگوار دقت نکردین با دلیل این مطلب و بیان کردم
قران وقتی فلسفه خلقت و ادم را بیان می کند و میگوید همه انسانها از یک پدر و مادر خلق شده اند
معنای فلسفی و علمی برابری و برادری همه انسانها در ان نهفته است همه اهل یک خانوادهاند
هیچ کس بر هیچکس براری نژادی و قومی و قبیله ای ندارد

manmehdiam;408891 نوشت:
وگرنه کفار نجس که خونشان مباح میباشد کجا با ما یکی شدند که ما خبر نداریم!!!!

این مورد را خواهشا به اسلام نچسبانید همچنین چیزی در هیچ کجای قران نداریم اگر هست لطفا ایه بیاورید

manmehdiam;408891 نوشت:
و یا برده داری و داشتن کنیز و ... که به هیچ وجه در اسلام نقض نشده و حتی هم اکنون هم فقه مربوط به عبد و غیرعبد و کنیز و آزاد ....محل بحث فقهاست چه جایی برای اصل برابری عمومی گذاشته؟؟

برده بودن و یا کنیز بودن به معنی نابرابری حقوق اجتماعی نیست در دادگاه عدل اسلامی برده همان حقوقی را دارد که یک ازاد دارد

و شان و شخصیت یک برده در مقابل خدا هرگز کمتر از ازاد نیست بلکه خداوند فرمود هرکه پرهیزکارتر باشد نزد خدا عزیز تر است

manmehdiam;408891 نوشت:
پس یواشکی روی این اصل خط بکشید بریم سر اصل بعدی

بزرگوار با خط کشیدن روی این اصل مهمترین اصل اساسی اسلام را از بین خواهید برد
نه تنها اسلام بلکه هر دین الهی و هردین غیر الهی و هر وجدان بیدار بشری این اصل مسلم و بدیهی را قبول دارد

موفق باشید

بی نظیر;409111 نوشت:
برده بودن و یا کنیز بودن به معنی نابرابری حقوق اجتماعی نیست در دادگاه عدل اسلامی برده همان حقوقی را دارد که یک ازاد دارد

و شان و شخصیت یک برده در مقابل خدا هرگز کمتر از ازاد نیست بلکه خداوند فرمود هرکه پرهیزکارتر باشد نزد خدا عزیز تر است

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ- بقره 178

آزاد با کشتن برده قصاص نمیشود.
با رجوع به روایات فقط باید بهای برده ای را که کشته به مالکش بپردازد. و اگر برده آزاد را کشت او را در اختیار خانواده مقتول میگذارند. سرنوشت بدی است مثل این که آزادی که آزادی را کشته به جای قصاص به دست خانواده مقتول بسپارند.

بی نظیر;409012 نوشت:
چرا گرامی دقیقا مثل قانون اساسی کشور قوانین مهم و کلی جز قانون اساسی قران می باشند
و در ازای ان برای رسیدن به ان قوانین قوانین جزیی بسیاری هم داریم

الان روشن تر شد. ادامه دهید. دنبال می کنم.
و من الله توفیق

[="Tahoma"]

بی نظیر;408133 نوشت:
جواب شما فکر کنم ربطی به سوال من نداشت حالا منظورتان از این گفتار چیست
نمی دانم

ولی به هرحال

منظورتان چیست ؟ یعنی اگر سنت نباشد دین خدا تعطیل است ؟


سلام
هرچند دیر اما لازم است سوالتان پاسخ داده شود
قرآن کریم پیامبر ص را مبین قرآن معرفی می فرماید که معنای کلیش این است معصوم مبین قرآن است
پس استخراج اصول کلی اسلام از قرآن بدون توجه به سنت بی توجهی به معیاری است که خود قرآن برای درک تعالیمش معرفی فرموده است
پس سنت معیاری است برای برداشت و فهم ما از قرآن کریم

بی نظیر;408133 نوشت:
اولیا الهی که همه امور را تفسیر نکرده اند
پس به نظر شما ما برای تفسیر اموری از کلام الهی که تفسیر نشده اند
باید منتظر امام زمان باشیم ؟

اصول اسلام از جمله اموری نیست که ایشان از آن سخن نگفته باشند بلکه اهتمام بسیار به اصول اسلامی داشته اند و با بیانات مختلف انها را تبیین فرموده اند
والله الموفق

بی نظیر;408838 نوشت:
با عرض سلام و احترام

جناب محمد صادق اگر وارد این بحث بشیم اولا انحراف کلی از موضوع اصلی و
حتی با ادامه این بحث در همینجا بقدری چالش برانگیز است که ما دیگه نمی تونم بقیه موارد اصول اساسی
اسلام را بیان کنم
من حتما تاپیکی با همین موضوع واسطه و جایگاه ان جداگانه باز می کنم و این بحث و می برم انجا
تا بهتر از مطالب مفید شما بتونیم استفاده کنیم بعد از باز شدن تاپیک خبرتون می کنم

باسلام

خوشحال ميشم

اما برای ادامه بحث اصلی از شما یک سوال می کنم درسته واسطه هم نقشی در ارتباط با خدا داره
اما اصل مبنا بر چیست ؟ ارتباط با واسطه با خدا یا بدون واسطه
؟

هدف غايي ارتباط بدون واسطه ولي هر دوارتباط تا زماني كه جايگزين اصل نشده اند وفقط ابزار ارتباطند اشكال ندارد

انچه از ایات قران پیداست هدف اصلی ارتباط بی واسطه با خداست

لطفا چند آيه
و شکستن واسطه ها و بت ها


هر واسطه اي كه جايگزين گردد مردود است مگر اينكه واسطه هم سطح مقصود باشد كه اين يعني عدم شناخت مقصود

ضمنا بت ساخته خيال غلط برداشت از خدا وجايگزين خداي نشناخته شده ومردود است واگر ادعا ميشود ما بت را وسيله ارتباط ميگيريم اين ادعا آنان دروغي بيش نيست كه به آن استناد كنيم

شماهم موفق باشيد

dinshenasii;409128 نوشت:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى ۖ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَالْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَالْأُنْثَىٰ بِالْأُنْثَىٰ- بقره 178

آزاد با کشتن برده قصاص نمیشود.
با رجوع به روایات فقط باید بهای برده ای را که کشته به مالکش بپردازد. و اگر برده آزاد را کشت او را در اختیار خانواده مقتول میگذارند. سرنوشت بدی است مثل این که آزادی که آزادی را کشته به جای قصاص به دست خانواده مقتول بسپارند.

سلام
دوست گرامی این ایه از قران را درست تفسیر نمی کنید
این ایه می رساند اگ
ر دشمن فرد ازادی از شما را کشت شما هم باید ازادی را بکشید
همچنین اگر برده ای را کشت شما هم برده ای را بکشید
یعنی عدالت را رعایت کنید
در مقابل کشتن ازاد فرد برده ای را نکشید

موفق باشید

موضوع قفل شده است