امام ‏شناسى از ديدگاه امام هشتم‏ عليه السلام

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام ‏شناسى از ديدگاه امام هشتم‏ عليه السلام

سيد جواد حسينى

حضرت ابوالحسن على بن موسى الرضاعليه السلام در سال 148 ه . ق، در روز يازدهم ذى‏قعده در مدينه ديده به جهان گشود .

پدر بزرگوارش حضرت امام موسى بن جعفرعليه السلام و مادر مكرمه‏اش به نامهاى نجمه خاتون، ام‏البنين، سكينه نوبيه و تكتم ناميده مى‏شود كه بعد از تولد فرزندش، از طرف امام كاظم‏عليه السلام «طاهره‏» نام گرفت

آن حضرت در دوران امامت 20 ساله خويش (183 - 203) با سه تن از حكمرانان مستبد عباسى، يعنى هارون الرشيد (ده سال)، محمد امين (پنج‏سال) و مامون (پنج‏سال آخر عمر) معاصر بود . امام رضاعليه السلام در آخر ماه صفر 203 ه . ق در سن 55 سالگى بوسيله مامون، مسموم و در سناباد نوقان كه امروزه يكى از محلات مشهد مقدس بحساب مى‏آيد، به شهادت رسيد و در محل مرقد فعلى به خاك سپرده شد .

به بهانه شهادت آن امام همام، برآنيم كه امامت و ولايت را از منظر و ديدگاه آن حضرت به تماشا بنشينيم . آنچه در پيش رو داريد گامى است در اين راه .



ضرورت امام‏شناسى

از بزرگترين، خطرناكترين و شكننده‏ترين انحرافاتى كه در جامعه اسلامى رخ داد، انحراف از مسير امامت‏بود . اگر جامعه بعد از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله جايگاه امامت را شناخته بودند، امامت و خلافت را در حد نمايندگى قبيله‏اى و قومى و حداكثر رهبرى سياسى، تنزل نمى‏دادند و اجازه نمى‏دادند كه كسانى بر آن جايگاه تكيه بزنند كه هيچ گونه شايستگى و لياقت در وجود آنها نبود .

قرآن كريم امامت را بالاتر از نبوت مى‏داند; و چنين بيان مى‏كند كه ابراهيم‏عليه السلام بعد از نبوت و خلت (خليل اللهى) به مقام امامت ترفيع درجه يافته است . «انى جاعلك للناس اماما» «من تو را امام و پيشواى مردم قرار دادم .» و امامت و معرفى امام را باعث كمال دين و تمام كننده نعمت دانسته و بعد از آنكه پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله على‏عليه السلام را به خلافت و امامت منصوب مى‏كند مى‏فرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم‏» «امروز دينتان را برايتان كامل كردم .» و اعلام مى‏كند كه عدم معرفى امام و امامت‏به منزله عدم انجام رسالت 23 ساله است

.همچنين پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية; هر كس بميرد و امام زمان خويش را نشناسد، به مرگ جاهلى از دنيا رفته است .» اين حديث‏به خوبى مى‏رساند كه اگر كسى امام زمان خود را نشناسد، در واقع دينى براى او ثابت نيست . فخر رازى، يكى از بزرگترين علماى اهل نت‏حديث مذكور را به اين صورت نقل نموده است كه پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: «من مات ولم يعرف امام زمانه فليمت ان شاء يهوديا وان شاء نصرانيااگر كسى بميرد و امام زمان خويش را نشناسد پس بايد به خواست‏خودش يا يهودى و يا نصرانى بميرد [. ولى مسلمان از دنيا نخواهد رفت]»

جابربن عبدالله انصارى مى‏گويد: از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله پرسيدم امامان بعد از شما چند نفرند؟ حضرت فرمود: «يا جابر سالتنى رحمك الله عن الاسلام باجمعه، عدتهم عدة الشهورجابر! خدايت رحمت كند، از تمام اسلام از من سؤال نمودى . تعداد آنان به تعداد ماهها است .» در اين حديث‏سؤال از امام مساوى با سؤال از تمام اسلام دانسته شده است

در روايت صحيحه از امام باقرعليه السلام رسيده است كه حضرت فرمود: «كل من دان الله عزوجل بعبادة يجهد فيها نفسه ولا امام من الله، فسعيه غير مقبول، وهو ضال متحير والله شانى‏ء لاعماله هر كس به خداوند عزتمند تقرب جويد با عبادتى كه [تمام] تلاش خود را در انجام آن به كار برده، ولى امامى نصب شده از جانب خداوند براى او نباشد، تلاشش پذيرفته نمى‏شود، و گمراه و سرگردان خواهد بود، و خداوند نيز اعمال او را دشمن مى‏دارد .»

در روايت ديگرى از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله خطاب به حضرت على‏عليه السلام در مورد ولايت آن حضرت مى‏خوانيم: «لو ان عبدا عبد الله مثل ما قام نوح فى قومه وكان له مثل احد ذهبا فانفقه فى سبيل الله ومد فى عمره حتى حج الف عام على قدميه ثم قتل بين الصفا والمروة مظلوما ثم لم يوالك يا على لم يشم رائحة الجنة ولم يدخلهااگر كسى به اندازه رسالت‏حضرت نوح در ميان قومش عبادت كند، و به اندازه كوه احد طلا داشته و در راه خدا انفاق كند و عمرش طولانى شود تا هزار بار خانه كعبه را با پاى برهنه زيارت كند، و سپس در ميان صفا و مروه مظلومانه به قتل برسد، اگر ولايت تو را اى على نداشته باشد، بوى بهشت را نچشيده و داخل آن نخواهد شد .»

نمونه‏هايى از پيامدهاى عدم شناخت امام:

با همه آن تاكيدات، جامعه اسلامى مقام امام و امامت و ولايت را درست نشناخته‏اند، و اين عدم شناخت چه در زمان خود پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و چه بعد از آن حضرت پى آمدهاى ناگوارى در پى داشت و علاوه بر غصب خلافت و آن همه بدعتها و اختلافات، زيانهاى سنگين علمى و فرهنگى نيز بر جامعه اسلامى تحميل نمود . در ذيل به نمونه‏هايى از اين موارد از عصر خود پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله تا اين زمان اشاره مى‏شود، با تذكر اين نكته كه پيامبر خاتم‏صلى الله عليه وآله علاوه بر مقام رسالت، مقام امامت را نيز دارا بود; چرا كه او افضل انبياى الهى است و وقتى ابراهيم‏عليه السلام مقام امامت را دارا باشد، يقينا [و به طريق اولى] آن حضرت نيز از مقام امامت‏برخوردار خواهد بود .



1 - عبدالله ابن عمر مى‏گويد: «هر كلامى كه از پيامبرصلى الله عليه وآله مى‏شنيديم آن را مى‏نوشتيم، ولى گروهى از قريش مرا از اين كار منع مى‏كردند و مى‏گفتند: ممكن است رسول خداصلى الله عليه وآله از روى غضب يا خوشحالى سخن گفته باشد، من هم از اين كار دست كشيدم، حضور آن حضرت رسيدم و جريان را براى ايشان نقل نمودم، فرمودند: «كلمات و سخنان مرا بنويس . به خدا قسم از دهان من جز حق خارج نمى‏شود .»

اين جريان نشان مى‏دهد كه عده‏اى مقام عصمت و علم الهى حضرت را درك نكرده بودند، و همين جهالت‏بود كه باعث‏شد وقتى حضرت در بستر بيمارى، كاغذ و قلم تقاضا نمودند تا مطلبى را براى مسلمانان بنويسند كه گمراه نشوند، عمر از اين كار ممانعت كرد و گفت: كتاب خدا ما را كفايت مى‏كند، و (نعوذ باالله) پيامبر هزيان مى‏گويد .» اگر مقام نبوت و امامت و عصمت و طهارت او را شناخته بودند، هرگز به خود جرات نمى‏دادند چنان سخنان سست و بى‏پايه‏اى را مطرح كنند .



2 - چون برخى از مسلمانان مقام امام را نشناختند، اجازه دادند كه حتى شخصى با زور و كودتا هم بتواند خلافت و جانشينى پيامبر را به عهده گيرد، و حتى اگر فاسق و فاجر هم باشد، بتواند عهده‏دار امامت و خلافت‏شود، چنانكه به برخى از معتزليها و حشويه و نسبت داده شده است

3 - ابن ابى الحديد با اينكه از برترين شارحان نهج البلاغه است، در عين حال شناخت آن چنانى نسبت‏به مقام امام و امامت ندارد . و در ابتداى خطبه همام، در توجيه اين سؤال كه چرا على‏عليه السلام از ابتدا پاسخ همام را در بيان اوصاف متقين نداد، بلكه اجازه داد تا او اصرار و سماجت كند تا آن‏جا كه امام را در فشار قرار دهد؟ پاسخهايى داده است . از جمله مى‏گويد: «ولعله تثاقل عن الجواب ليرتب المعانى التى خطرت له فى الفاظ مناسبة لها ثم ينطق بها كما يفعله المتروى فى الخطبةشايد علت تاخير او از جواب اين بود كه معانى‏اى كه براى او خطور مى‏كرد را در الفاظ مناسب رديف كند (و بقول امروزيها سخنرانى را خوب آماده كند) و آنگاه سخن بگويد چنان كه يك خطيب فكر و انديشه مى‏كند .»

مذهب و اعتقاد ابن ابى الحديد اجازه نمى‏دهد كه بفهمد امام علم الهى و «لدنى‏» دارد و نياز به فكر و ترتيب الفاظ و آماده كردن منبر و سخنرانى و پيش مطالعه ندارد .



4 - در يكى از مجلات مى‏خوانيم: «مهدى‏عليه السلام در دل تاريخ فرورفته و از موقعيت امامت و برترى خويش بر تاريخ پرتو افكنده، با آزمودگى و تجربه‏اى كه در اين مدت طولانى كسب كرده است توانايى دگرگونى اساسى جهان را خواهد داشت .» آيا امام معصومى كه وارث علوم تمام انبياو ائمه گذشته و داراى «علم لدنى‏» و الهى مى‏باشد، نياز به كسب تجربه بشرى دارد؟ آيا اين نشانگر اين نيست كه در حوزه خودى هم بايد امام‏شناسى تقويت‏شود؟ شبهه افكنى روشنفكران معاصر نيز بيشتر ناشى از عدم شناخت معصومان و امامان است . چنان كه بسيارى از وهابيان نيز كه بيشترين شبهه را در سطح جهان عليه شيعه مطرح مى‏كنند، اين اعمالشان بر اثر عدم درك صحيح امامت در شيعه، و عدم توان آن است .

بدين جهت است كه امامان، در طول تاريخ تلاش نمودند، تا تبيين صحيح و درستى از امامت و جايگاه رفيع آن ارائه كنند . از جمله ثامن الحجج‏عليه السلام سخت تلاش نمود و از فرصتها بهره‏بردارى نموده، در جامعه‏اى كه امامت و خلافت الهى، رنگ پادشاهى گرفته بود و در حد ولايتعهدى تنزل يافته بود، معنا و تفسير صحيحى از امامت و جايگاه آن ارائه كرد .



مقام و جايگاه رفيع امامت

امام هشتم‏عليه السلام فرمود: «ان الامامة اجل قدرا، واعظم شانا، واعلامكانا، وامنع جانبا، وابعد غورا من ان يبلغها الناس بقولهم اوينالوا بآرائهم او يقيموا اماما باختيارهم . ان الامامة خص الله عزوجل بها ابراهيم الخليل‏عليه السلام بعد النبوة والخلة مرتبة ثالثة وفضيلة شرفه بها واشاد بها ذكره فقال «انى جاعلك للناس اماما»

همانا امامت قدرش برتر، و شانش بزرگتر، و منزلتش عالى‏تر، و مكانش منيع‏تر، و ژرفاى آن عميق‏تر از آن است كه مردم با عقل و انديشه خود به آن برسند، يا با انتخاب و آراء خويش به آن برسند و امامى را نصب كنند . براستى امامت [مقامى است] كه خداوند متعال آن را بعد از مقام نبوت و خلت (خليل الهى) در مرحله سوم به ابراهيم خليل اختصاص داد و فضيلتى است كه او را به آن شرفياب نمود و به وسيله آن نامش را بلند آوازه قرار داد و فرمود: براستى تو را امام مردم قرار دادم .»

در فراز ديگرى از حديث مى‏خوانيم:

«ان الامامة منزلة الانبياء وارث الاوصياء . ان الامامة خلافة الله وخلافة الرسول‏صلى الله عليه وآله ومقام امير المؤمنين وميراث الحسن والحسين‏عليه السلام;



امامت مقام پيغمبران، ميراث اوصياء، خلافت الهى، جانشينى رسول خداصلى الله عليه وآله، مقام اميرالمؤمنين و يادگار حسن و حسين‏عليهما السلام مى‏باشد .»

ان الامامة زمام الدين ونظام المسلمين وصلاح الدنيا وعز المؤمنين . ان الامامة اس الاسلام النامى، وفرعه السامى، بالامام تمام الصلاة والزكاة والصيام والحج والجهاد وتوفير الفى‏ء والصدقات وامضاء الحدود والاحكام ومنع الثغور والاطراف . الامام يحل حلال الله ويحرم حرام الله ويقيم حدود الله ويذب عن دين الله ويدعوا الى سبيل ربه بالحكمة والموعظة الحسنة والحجة البالغة

براستى امامت زمام دين، مايه نظام مسلمين، صلاح دنيا و عزتمندى مؤمنان است . همانا امامت ريشه اسلام بالنده و شاخه بلند آن است . كامل شدن نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و فراوانى غنائم و صدقات و اجراى حدود و احكام و نگهدارى مرزها و اطراف كشور، به وسيله امام انجام مى‏گيرد . امام است كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام مى‏كند و حدود الهى را برپا داشته و از دين خدا دفاع مى‏كند و با بيان حكمت‏آميز و اندرزهاى نيكو و دليلهاى رسا، [مردم را] به سوى پروردگار خويش دعوت مى‏كند .»



توصيف امام

معرفى امام و بيان اوصاف او به حقيقت از حد قدرت ما خارج است . از اينرو در اين بخش نيز از امام هشتم‏عليه السلام كه خود دارنده اوصاف امامت است‏بهره مى‏جوئيم .

آن حضرت فرمود: «الامام كالشمس الطالعة المجللة بنورها للعالم وهى فى الافق بحيث لاتنالها الايدى والابصار، الامام البدر المنير والسراج الزاهر والنور الساطع والنجم الهادى فى غياهب الدجى واجواز البلدان والقفار ولجج البحار، الامام الماء العذب على الظمآء والدال على الهدى والمنجى من الردى، الامام النار على اليفاع، الحار لمن اصطلى به والدليل فى المهالك . من فارقه فهالك

امام مانند خورشيد فروزان است كه نورش عالم را فراگيرد و خودش در افق [اعلا] قرار دارد; به گونه‏اى كه دستها و ديدگان به آن نرسد، امام ماه تابان، چراغ روشن، نور درخشان و ستاره راهنما در تاريكيها، رهگذر شهرها و كويرها، و گرداب درياها است . امام آب گواراى زمان تشنگى و راهنماى هدايت و نجات‏بخش از هلاكت است . امام آتش روشن بر بلنديها [براى هدايت گم‏گشتگان]، وسيله گرمى براى هر كه از آن گرما خواهد و رهنماى هلاكت گاهها است . هر كه از او جدا شود هلاك شود .»

راستى اين همه مفاهيم بلند و عميق را چگونه مى‏توان به مردم فهماند و چگونه خود مى‏توان به آن رسيد؟

من گنگ خواب ديده و مردم تمام كر

من عاجزم زگفتن و خلق از شنيدنش

و فرمود: «الامام السحاب الماطر والغيث الهاطل والشمس المضيئة الامام الانيس الرفيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق والام البرة . . . الامام امين الله فى خلقه وحجته على عباده وخليفته فى بلاده والداعى الى الله والذاب عن حرم الله، الامام المطهر من الذنوب والمبرا، المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم

امام ابرى است‏بارنده، بارانى است‏شتابنده و خورشيدى است فروزنده امام همدم و رفيق، پدر مهربان، برادر دلسوز و مادر نيكو است. امام امين خدا در ميان مردم، حجت او بر بندگانش، خليفه او در زمين و دعوت كننده به سوى خدا و دفاع كننده از حريم الهى است . امام از گناهان پاك و [از عيب] به دور است . به علم مخصوص گشته و به حلم علامت‏يافته است .»

گر بيابم صد دهان و اين چنين تنگ آيد در بيان آن امين

اين قدر هم‏گر نگويم اى سند شيشه دل از ضعيفى بشكند

خالى از لطف نيست كه در اينجا به اعترافى از دشمن در مورد خود امام هشتم‏عليه السلام اشاره كنيم: وقتى كه حضرت رضاعليه السلام به ولايتعهدى رسيد، گروهى از حاشيه‏نشينان و غلامان دربار هم‏پيمان شدند كه در لحظه ورود حضرت به نزد مامون به او بى‏اعتنايى و بى‏احترامى كنند . آنها تصميم گرفتند كه پرده را كه رسم بود موقع ورود آنحضرت بالا بزنند، بالا نزنند . اتفاقا در لحظه ورود آن حضرت همه بى‏اختيار پرده را بالا نگهداشتند و به آن حضرت احترام نمودند، در نوبتى ديگر كه با تصميم قبلى متفقا پرده را بلند نكردند، خداوند بادى را مامور ساخت كه پرده را بلند كند، حضرت وارد شد و همين قضيه به هنگام راجعت‏حضرت نيز تكرار شد . آنها به يكديگر گفتند: «يا قوم هذا رجل له عند الله منزلة ولله به عناية; اى قوم! اين مرد در پيشگاه الهى جايگاه خاصى دارد و خداوند به او عنايت دارد .»

مگر نديديد كه شما پرده را بلند نكرديد، خداوند مانند حضرت سليمان باد را در اختيار او قرار داد؟ و لذا تصميم گرفتند عقائد خود را اصلاح كنند و بعد از آن روز، در احترام آن حضرت بكوشند

نشانه‏هاى امام

امام رضاعليه السلام مى‏فرمايد: «للامام علامات: يكون اعلم الناس واحكم الناس واتقى الناس واحلم الناس واشجع الناس، واسخى الناس واعبد الناس ويكون مطهرا ويرى من خلفه كما يرى من بين يديه

امام داراى نشانه‏هايى است: او داناترين مردم، بهترين انسانها در قضاوت، با تقواترين مردم، بردبارترين مردم، شجاع‏ترين مردم، سخاوتمندترين مردم و عابدترين مردم مى‏باشد و پاكيزه [از گناهان و معصوم است] و از پشت‏سر همچون از پيش رو مى‏بيند .»

امام رضاعليه السلام در حديث فوق 9 نشانه را براى امام بيان مى‏كند . البته امام نشانه‏هاى ديگرى نيز دارد،



1 - امام محدث است; يعنى، صداى ملك را مى‏شنود ولى او را نمى‏بيند . به فرموده امام هشتم‏عليه السلام رسول آن است كه جبرئيل بر او نازل مى‏شود و او جبرئيل را مى‏بيند و سخنانش را مى‏شنود . نبى گاهى سخن جبرئيل را مى‏شنود و گاهى خودش را مى‏بيند . «والامام هو الذى يسمع الكلام ولا يرى الشخص;و اما امام كسى است كه سخن [ملك] را بشنود ولى شخص او را نبيند .»

2 - امام داراى علم الهى و مؤيد به روح رحمانى است . امام هشتم‏عليه السلام فرمود: «ان الامام مؤيد بروح القدس وبينه وبين الله عمود من نور يرى فيه اعمال العباد وكلما احتاج اليه لدلالة اطلع عليهاامام با روح القدس تاييد شده و بين او و خدا ستونى از نور است كه در آن رفتار بندگان را مى‏بيند و هرگاه براى راهنمايى [افراد] به آن احتياج پيدا كند، بر آن راهنمايى آگاهى مى‏يابد .»

_____________________________________
محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه . ق، ج‏1، ص‏486; شيخ مفيد، الارشاد، قم، منشورات مكتبة بصيرتى، ص‏304 .
محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلامية، 1385 ه . ق، ج‏49، ص‏3 - 7 .
اصول كافى، ص‏486; ارشاد مفيد، ص‏304
مائده/67 .مائده/5بقره/124 .
علامه امينى، الغدير، دارالكتب الاسلامية، ج‏10، ص‏359 - 360 .
فخر رازى، مجموعة الرسائل، چاپ مصر، 1328، المسائل الخمسون، ص‏384
ابن ميثم بحرانى، غاية المرام، چاپ دوم، المقصد الاول، باب 2، ص‏244، حديث‏2 .
اصول كافى، ج‏1، ص‏183 .
بحارالانوار، ج‏27، ص‏194 و ر . ك: مناقب خوارزمى، ص‏28 .
سنن ابى داوود، داراحياء السنة النبوية، ج‏3، ص‏318 و ر . ك: مسند احمد حنبل، مؤسسه الرسالة، بيروت، ج‏11، ص‏58 .
همان، ج‏3، ص‏409; ابن سعد، طبقات الكبرى، بيروت، دار صادر، ج‏2، ص‏243; صحيح بخارى، ج‏1، ص‏39 .
علامه حلى، دلائل الصدق، ج‏2، ص‏4; اللوامع الالهيه، ص‏258 - 259، به نقل از محمد رضا مظفر، بداية المعارف، قم، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ اول، شرح از سيد محسن خرازى، ج‏2، ص‏8 .
ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، بيروت، دار احياء التراث، چاپ دوم، 1386، ه . ق، ج‏10، ص‏134 .
مجله حوزه، شماره 71 - 70، چاپ دوم، 1374، ص‏50 .
محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، تهران، انتشارات علميه اسلامية، ترجمه و شرح از سيد جواد مصطفوى، ج‏1، ص‏284 - 285; و ر . ك: على بن شعبه، تحف العقول، تهران، كتاب فروشى اسلامية، ترجمه على اكبر غفارى، ص‏460 - 461 .
همان، ص‏462; اصول كافى، ج‏1، ص‏286 .
همان، ج‏1، ص‏286; تحف العقول، ص‏436 .
جلال الدين محمد بلخى مولوى
تحف العقول، ص‏464; اصول كافى، صص 286 - 288 .
مولوى .
علامه مجلسى، بحارالانوار، دارالكتب الاسلامية، ج‏49، ص‏60، ح‏79; و ر . ك: شيخ حر عاملى، اثباة الهداة، ج‏3، ص‏314; فيض كاشانى، محجة البيضاء، ج‏4، ص‏284
شيخ حر عاملى، التنبيه، ص‏26; ر . ك: بداية المعارف، محمد رضا مظفر، شرح از سيد محسن خرازى، ج‏2، ص‏46 .
اصول كافى، ج‏1، ص‏248، روايت 2
التنبيه، ص‏42; بداية المعارف، ج‏2، ص‏sibtayn.com50

موضوع قفل شده است