جمع بندی حيا و ميل به خودآرايي

تب‌های اولیه

56 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حيا و ميل به خودآرايي

سلام
1-در سخنان شهيد مطهري خواندم كه حيا و ميل به خودآرايي در زنان از امور فطري و طبيعي هستند
منتها ظاهرا پاسخ نفرموده بودند كه اين گرايشها چگونه با هم قابل جمعند؟ تا آنجا كه بنده اطلاع دارم تضاد فقط بين احكام عقلي و غرائز طبيعي قابل فرض است نه بين خود غرائز
چگونه ميشود زني كه برحسب خلقتش شرم و حيا دارد تبرج و خودآرايي هم داشته باشد

2- اينكه ميگويند حيا فطري است يعني چه؟ چگونه قابل اثبات است؟ آنچه كه از شواهد به دست مي آيد اين است كه اموري مثل حيا و خودآرايي طي شرايط اجتماعي به وجود آمده اند
نهايتِ آن چيزي را كه مي توان به اين گرايش ها نسبت داد فطرت ثاني است نه فطرت اوليه


با نام و یاد دوست



کارشناس بحث: استاد هدی

با سلام خدمت شما

معلق;394750 نوشت:
سلام
1-در سخنان شهيد مطهري خواندم كه حيا و ميل به خودآرايي در زنان از امور فطري و طبيعي هستند
منتها ظاهرا پاسخ نفرموده بودند كه اين گرايشها چگونه با هم قابل جمعند؟ تا آنجا كه بنده اطلاع دارم تضاد فقط بين احكام عقلي و غرائز طبيعي قابل فرض است نه بين خود غرائز
چگونه ميشود زني كه برحسب خلقتش شرم و حيا دارد تبرج و خودآرايي هم داشته باشد

حيا و خود آرايي تضادي با هم ندارند .
از نظر اسلام خود آرايي زن امر مذموم و ناپسندي نيست بلكه خودنمايي او در برابر نامحرمان مذموم است : وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى( احزاب/33)
مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد
ماده برج بمعناى ظهور و آشكار ساختن است. لذا بر قصر مرتفع ساختمان بلند و... همچنين بر زنيكه زيبائيهايش را در مقابل نامحرم ظاهر مى ‏سازد، اطلاق مى ‏شود (1)
بنابر اين ، آنچه مذموم است ، تبرج يعني خودنمايي و خود آرايي در برابر نامحرم است كه در اسلام مذموم شمرده شده است، اما بعكس در روايات بر تبرج زن در مقابل شوهر سفارش شده است . پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند :
«بهترين زنان شما زني است كه بسيار با محبت باشد، عفيف و پاك‏دامن باشد، نزد اقوامش عزيز و محترم باشد، با شوهرش متواضع و فروتن باشد، براي او خودآرايي و تبرّج داشته باشد و در برابر نامحرم عفيف باشد.»(2)
حيا نيز نوعى انفعال و انقباض نفسانى است كه موجب خوددارى از انجام امور ناپسند در انسان مى‏ گردد (3)
تبرج و خود آرايي در مقابل شوهر امر ناپسندي نيست كه نيازمند حياو شرم باشد و از طرفي هم تبرج در مقابل نامحرم ، امري ناپسند است كه حيا مانع آن مي شود لذا تضادي در اين زمينه بوجود نمي آيد .

(1)- التحقيق فى كلمات القرآن، ج 1 ص 227
(2)- اصول كافي ، ج 5، ص324
(3)- ابن مسكويه ، تهذيب الاخلاق ، ص 141
[h=6][/h]

معلق;394750 نوشت:
اينكه ميگويند حيا فطري است يعني چه؟ چگونه قابل اثبات است؟ آنچه كه از شواهد به دست مي آيد اين است كه اموري مثل حيا و خودآرايي طي شرايط اجتماعي به وجود آمده اند
نهايتِ آن چيزي را كه مي توان به اين گرايش ها نسبت داد فطرت ثاني است نه فطرت اوليه

در آيه 22 سوره مباركه اعراف سخن ازپوشش آدم و حوا است كه توسط برگ درختان خود را پوشانده اند :

...بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ...
برهنگى ‏هايشان بر آنان آشكار شد و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند
از آنجا كه آدم و حوا در آنجا تنها بودند و و مع هذا اقدام به پوشاندن خود كردند فطري بودن پوشش براي انسان مشخص مي شود .

هدی;397448 نوشت:
وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى

سلام
آیه جالبیه، توی این آیه نگفته اصلا تبرج نکنید بلکه نوع خاصی از تبرج رو که تبرج جاهلی نامیده نهی کرده.

- به باور پاره‏اى منظور اين است كه روسرى خود را بر اندازد، امّا بى‏آنكه آن را گره زند و گلوبند و گوشواره‏هايش را نهان سازد، در كوچه و خيابان به راه افتد. اين شيوه در جاهليت ميان زنان سبكسر رواج داشت، و آيه از اين روش ناپسند و زشت هشدار مى‏دهد.(مجمع البیان)

-به باور پاره‏اى منظور از «خودنمايى جاهليتِ نخستين» اين است كه پيش از اسلام زن مى‏توانست براى خود يك همسر داشته باشد و يك دوست؛ و طبق مقررات جاهليت، پايين تنه خود را براى همسرش نگاه دارد و بالا تنه‏اش را براى دوست و معشوق خود واگذارد تا از او بهره گيرد(مجمع البیان)

هدی;397448 نوشت:
ماده برج بمعناى ظهور و آشكار ساختن است. لذا بر قصر مرتفع ساختمان بلند و... همچنين بر زنيكه زيبائيهايش را در مقابل نامحرم ظاهر مى ‏سازد، اطلاق مى ‏شود (1)
بنابر اين ، آنچه مذموم است ، تبرج يعني خودنمايي و خود آرايي در برابر نامحرم است

با سلام وتشكر
يعني مي فرماييد زني كه شوهر ندارد بصورت تكويني اين غريزه را ندارد؟ بنده كاري با تشريع اين مسئله ندارم،دقت بفرماييد وقتي كه ميگوييم زنان بصورت غريزي ميل به خود ارايي دارند يعني كه داريم به يك موضوع اجتماعي مي پردازيم نه خانوادگي لذا اين مسئله ارتباط مستقيم با اجتماع و نامحرمان دارد
اگر اين يك غريزه است ديگر نمي توانيم بگوييم كه فقط براي شوهران است و براي ديگران نيست بلكه شوهران هم در ابتدا ديگران بوده اند .درسته؟
حلا سوال اين است كه اين ميل چگونه با شرم و حيا قابل جمع است؟

هدی;397455 نوشت:
برهنگى ‏هايشان بر آنان آشكار شد و به چسبانيدن برگ[هاى درختان] بهشت بر خود آغاز كردند

صحبت بنده عقلي است نه نقلي
در تفسير الميزان از قول علامه طباطبايي آمده كه قبل از اسلام خيلي از قوم ها برهنه بوده اند و اسلام پوشش را به ارمغان آورد(حتي اشاره به اين شده كه قومي از تازه مسلمان شده ها بصورت برهنه در حال طواف بوده اند). يا انسانهايي كه در كنار حيوانات در جنگل زندگي كرده اند نشاني از حسن و قبح فطري كه در ميان ما مطرح است ندارند
ما مسلمانان دست دادن با نامحرم را عيب ميدانيم در حالي كه خيلي ها در دنيا دست ندادن را بي احترامي ميدانند
اين شواهد نشان ميدهد كه بد و خوب ها دستاورد زندگي اجتماعي و دينها ميباشند نه چيزي به نام فطرت

منتظر پاسخ شما هستم

معلق;394750 نوشت:
سلام
1-در سخنان شهيد مطهري خواندم كه حيا و ميل به خودآرايي در زنان از امور فطري و طبيعي هستند
منتها ظاهرا پاسخ نفرموده بودند كه اين گرايشها چگونه با هم قابل جمعند؟ تا آنجا كه بنده اطلاع دارم تضاد فقط بين احكام عقلي و غرائز طبيعي قابل فرض است نه بين خود غرائز
چگونه ميشود زني كه برحسب خلقتش شرم و حيا دارد تبرج و خودآرايي هم داشته باشد

2- اينكه ميگويند حيا فطري است يعني چه؟ چگونه قابل اثبات است؟ آنچه كه از شواهد به دست مي آيد اين است كه اموري مثل حيا و خودآرايي طي شرايط اجتماعي به وجود آمده اند
نهايتِ آن چيزي را كه مي توان به اين گرايش ها نسبت داد فطرت ثاني است نه فطرت اوليه


سلام
هیچ ایرادی ندارد که
امور غریزی فطری یکدیگر را کنترل و متعادل کنند مثلا حیا تبرج را کنترل کند و بالعکس چرا که کارکردهای آنها در جایگاههای متفاوتی است مثلا زن در نزد همسر باید متبرج باشد و در نزد غیر او باحیا
و دیگر اینکه
حیا ناشی از غریزه صیانت نفس است که در همه انسانها وجود دارد و از آنجا که زن می یابد قابلیتهای تعرض متفاوتی دارد با حیا به پوشش و مراقبت از خود تمایل می یابد
اما نحوه پرورش این نوع حس در جوامع مختلف متفاوت است لذا شعاعی از ان در همه فرهنگها هست بطوری که عموم زنان در مواجهه با تمایل مردان در حدودی از مراقبت ، تقریبا یکسان اند پس این امر فطری و عمومی است اما نحوه پرورش و حدود آن متفاوت است
والله الموفق

حامد;398944 نوشت:
هیچ ایرادی ندارد که امور غریزی فطری یکدیگر را کنترل و متعادل کنند مثلا حیا تبرج را کنترل کند و بالعکس چرا که کارکردهای آنها در جایگاههای متفاوتی است مثلا زن در نزد همسر باید متبرج باشد و در نزد غیر او باحیا

سلام
بايدي كه شما ميگوييد فقهي است نه تكويني
آيا زناني كه شوهر ندارند تبرج ندارند؟
بنده فكر ميكنم هر دو مورد حيا و خودآرايي مربوط به فرهنگ اجتماع است ونه چيز ديگر

منتظر پاسخ شما هستم

با سلام خدمت شما

معلق;398939 نوشت:
با سلام وتشكر
يعني مي فرماييد زني كه شوهر ندارد بصورت تكويني اين غريزه را ندارد؟

بزرگوار به عرایض بنده عنایت بفرمایید .
من عرض کردم:
هدی;397448 نوشت:
خودنمايي او در برابر نامحرمان مذموم است

هدی;397448 نوشت:
آنچه مذموم است ، تبرج يعني خودنمايي و خود آرايي در برابر نامحرم است

مگر محرم زن فقط همسر اوست ؟!
معلق;398939 نوشت:
وقتي كه ميگوييم زنان بصورت غريزي ميل به خود ارايي دارند يعني كه داريم به يك موضوع اجتماعي مي پردازيم نه خانوادگي لذا اين مسئله ارتباط مستقيم با اجتماع و نامحرمان دارد

برادر بزرگوار! خانواده کوچکترین واحد اجتماعی است شما با تعریف فوق نمی توانید خانواده را منفک از اجتماع بدانید .
معلق;398939 نوشت:
اگر اين يك غريزه است ديگر نمي توانيم بگوييم كه فقط براي شوهران است و براي ديگران نيست بلكه شوهران هم در ابتدا ديگران بوده اند .درسته؟

بله دقیقا
این یک غریزه است که حیا به انضمام دستورات دینی برای او حد تعیین می کند و کنترل و قانونمندش می نماید .
مثل گرسنگی که یک غریزه است اما افراد به صرف اینکه گرسنگی یک غریزه است به هنگام گرسنگی وسط خیابان نمی روند و به اغذیه فروشیها دستبرد نمی زنند یا خم نمی شوند و علفهای کنارخیابان را بخورند . منظور از امر غریزی امری نیست که لزوما بی در و پیکر باشد و به صرف غریزی بودن ، فرد هر گونه استفاده صحیح یا ناصحیحی از آن بنماید .
معلق;398939 نوشت:
حلا سوال اين است كه اين ميل چگونه با شرم و حيا قابل جمع است؟

حیا مانع بروز و ظهور افراطی این غریزه می شود البته همانطور که عرض شد ، دستورات دینی هم این غریزه را قانونمند می کند اما حیا یک عامل درونی قوی برای کنترل غریزه خود آرایی در زنان است .
وجه جمعش هم این است که زن با وجود اینکه میل به خود آرایی دارد اما حیا مانع می شود هر نوع خود آرایی در برابر هر مردی داشته باشد .
یک مثال برای ملموس تر شدن این مساله :
گاز فرار است و این جزء ویژگیهای اصلی گاز است .
همچنین قابل اشتعال است ، این هم جزء خصوصیات اصلی گاز است .
وقتی که گاز در برابر شعله قرار بگیرد شعله ور شده و هر چیزی را در برابرش باشد می سوزاند
در واقع همواره از قرار گرفتن گاز در معرض اشعال خود داری می شود زیرا آتش و گاز متضاد هم هستند
اما شما هم اکنون می بینید که با استفاده از ابزار های کنترل کننده ، از گاز در مصارف خانگی استفاده می شود و گاز در معرض اشتعال قرار می گیرد اما تخریب و آتش سوزی بهمراه ندارد . بله اگر ابزار های کنترل کننده را برداریم یا دچار نقص باشند ، انفجار و آتش سوزی بوجود خواهد آمد .
البته این مثال است و در مثل هم مناقشه نیست .
حیا هم حکم کنترل کننده درونی غریزه خود نمایی و عرضه نمودن خود در معرض انظار نامحرمان را در زن را بر عهده دارد ، ابزار کنترل کننده دیگر ، دستورات دینی هستند . حالا در مقام عمل ، اگر یکی از این دو عامل از میان برود یا درست بکار گرفته نشود ، قطعا بروز و ظهور غریزه خود نمایی در برابر نامحرمان ، خطرات تخریبی و نابهنجاری های بسیار بر فرد و جامعه بر جای خواهد گذارد .
ادامه...

معلق;399513 نوشت:
سلام
بايدي كه شما ميگوييد فقهي است نه تكويني
آيا زناني كه شوهر ندارند تبرج ندارند؟
بنده فكر ميكنم هر دو مورد حيا و خودآرايي مربوط به فرهنگ اجتماع است ونه چيز ديگر

سلام
بنده مبنای حیا را گفتم
اما در جوامع مختلف غرایز و گرایشهای درونی و بیرونی افراد به انحاء مختلف پرورش می یابند ولی این باعث نفی یک ویژگی در فطرت انسان نیست
و اما بحث تفاوت جایگاه تبرج و عفت به حسب حالات خود اشخاص هم امری تکوینی است اگر در زندگی زنان در هرجامعه ای نگاه کنیم می بینیم که نحوه عرضه زن به همسر و اجتماع متفاوت است
والله الموفق

معلق;399513 نوشت:
بنده فكر ميكنم هر دو مورد حيا و خودآرايي مربوط به فرهنگ اجتماع است ونه چيز ديگر

من هم تا حدودي موافق با ايشان هستم. حيا اگر امري فطري بود دختر بچه از بدو تولد آن را بلد بود اما همانطور كه شاهد هستيم فرزند با توجه به پوشش و نگرش خانواده و اطرافيان و دين و مذهبش نوع پوشش و ميزان و درجه حيا اش تفاوت ميكند.

يك دختر بچه نميداند چه نوع پوششي در مقابل مردم عيب است و اين خانواده اش هستند كه با تذكر كم كم به او ميفهمانند كه چه پوششي و چه برخوردي نامناسب است و اين ميشود زمينه ساز حياي دختران در سنين بالاتر. دستورات ديني و اطاعت از امر الهي هم با افزايش سن و بالا رفتن فهم كودك در شيوه برخورد او موثر خواهد بود.

معلق;398939 نوشت:
صحبت بنده عقلي است نه نقلي

معلق;398939 نوشت:
در تفسير الميزان از قول علامه طباطبايي آمده كه قبل از اسلام خيلي از قوم ها برهنه بوده اند و اسلام پوشش را به ارمغان آورد(حتي اشاره به اين شده كه قومي از تازه مسلمان شده ها بصورت برهنه در حال طواف بوده اند)

1- آیا در صورت صحت گفتارتان ، این مطلب نقلی نیست ؟
2- آنچه در المیزان آمده است این است :"
در الدر المنثور از ابن منذر از عكرمه نقل كرده كه در ذيل آيه قد انزلنا عليكم لباسا يواري سواتكم گفته است اين آيه در شان قبيله بنو حمس از قريش و قبايل ديگري كه هم عقيده با آنان بودند مانند انصار ، اوس ، خزرج ، خزاعه ، ثقيف ، بني عامر بن صعصعه و بطون كنانة بن بكر نازل شده ، چون اين قبايل گوشت نمي‏خوردند و هميشه از پشت خانه‏ها داخل مي‏شدند ، هيچ وقت پشم و مو استعمال نمي‏كردند ، براي پوشاندن اطفال پوست گوسفند و يا بز را خيكي كنده و در پايين آن در محل پاهاي حيوان دو سوراخ در آورده و آن را ( نظير شلوار پلاستيكي امروز ) به تن اطفال خود مي‏كردند و همواره برهنه طواف مي‏كردند .تنها قريش بود كه در هنگام طواف لباس مي‏پوشيد ، و گر نه ساير قبايل در موسم طواف از راه كه مي‏رسيدند لباسها را كنده و به عقيده خود بدين وسيله خود را از لباسي كه در آن گناه كرده بودند عاري ساخته آنگاه اگر از قريش كسي لباسي به آنان عاريه مي‏داد مي‏پوشيدند و گر نه برهنه مشغول طواف مي‏شدند ، و پس از فراغت از طواف لباس‏هاي خود را پوشيده بر مي‏گشتند . "(1)
بنابر این قبل از اسلام ، برخی قبائل جاهلی ، هنگام طواف خانه خدا عریان و برهنه طواف می کردند نه اینکه همیشه عریان و برهنه زندگی کنند

(1)- ترجمه المیزان ، ج 8 ، ص 108

با سلام

Niyaz;399927 نوشت:
من هم تا حدودي موافق با ايشان هستم. حيا اگر امري فطري بود دختر بچه از بدو تولد آن را بلد بود اما همانطور كه شاهد هستيم فرزند با توجه به پوشش و نگرش خانواده و اطرافيان و دين و مذهبش نوع پوشش و ميزان و درجه حيا اش تفاوت ميكند.

يك دختر بچه نميداند چه نوع پوششي در مقابل مردم عيب است و اين خانواده اش هستند كه با تذكر كم كم به او ميفهمانند كه چه پوششي و چه برخوردي نامناسب است و اين ميشود زمينه ساز حياي دختران در سنين بالاتر. دستورات ديني و اطاعت از امر الهي هم با افزايش سن و بالا رفتن فهم كودك در شيوه برخورد او موثر خواهد بود.


" تربيت " يعنی پرورش دادن استعدادهای واقعی انسان .(1)
اگر انسان دارای يك‏ سلسله فطريات باشد قطعا تربيت او بايد با در نظر گرفتن همان فطريات‏ صورت گيرد(2)
انسان بالفطره دارای یکسری استعدادها و تمایلات است باید این استعدادهای بالقوه را بالفعل نمود
کار یک باغبان بر اساس پرورش دادن طبيعت گل يا گياه است ، يعنی طبيعت گل يا گياه را در نظر می‏گيرد و راه رشد و كمالی را كه در طبيعت برای آن معين‏ شده است می‏شناسد و آن را در همان مسير طبيعی و به يك معنا فطری خودش‏ پرورش می‏دهد و از آن استفاده می‏كند(3)
وجود امور فطری در بشر به این معنا نیست که فرد از بدو تولد بشکل بالقوه و با تمامی صفاتش آنرا می شناسد بلکه به این معناست که اقتضا و گرایش به آن امر فطری در نهاد او وجود دارد و اگر تحت تربیت صحیح قرار بگیرد و آن امر فطری دچار علل خمدی نشود ، به راحتی به ظهور و بروز خواهد رسید .
یک دختر بچه در بدو تولد با تمامی شرایط و ضوابط و حدود و صفات حیا آشنا نیست اما حیا در او نهادینه است و باید با ترتبیت صحیح به بروز و ظهور برسد .
به دلیل اینکه انسان یک بعدی نیست و جدای از فطرت و عقل دارای غرایز و جاذبه های مخالف و معارض است و از آنجا که امکان دارد امور فطری تحت تاثیر عوامل بیرونی مورد غفلت و نسیان قرار گیرد و به انحراف کشیده شود نیازمند هدایت و شکوفایی رسولان الهی است .
پس حیا هم یکی از مواردی است که نیازمند تربیت و پروش بر اساس آموزه های الهی است تا به درستی شکوفا شده و به انحراف کشیده نشود .

(1)- استاد مطهری ، فطرت ، ص 16
(2)- همان
(3)- همان ، ص 14

قبل از هر چيزي سپاسگذار و شاكر خدا هستم كه در اين سايت معدود كارشناساني چون شما را ميبينيم كه پي گير تاپيك مورد بحثتان هستيد.
واقعا ممنون:Gol:

هدی;400265 نوشت:
یک دختر بچه در بدو تولد با تمامی شرایط و ضوابط و حدود و صفات حیا آشنا نیست اما حیا در او نهادینه است و باید با ترتبیت صحیح به بروز و ظهور برسد .

خوب فرض كنيد بنده كه فرضا اهل يكي از كشورهاي بي بند و بار غربي هستم و دخترم فاقد هر نوع قيد و بند پوششي و رفتاري است و به قولي حيا ندارد مي خواهم برايتان اثباتي كنم:
يك دختر بچه در بدو تولد بي حيايي در او نهادينه شده است و بايد با تربيت صحيح به بروز و ظهور برسد.
برخي ها با به انحراف كشاندن بي حيايي و زور و اجبار در حجاب و رفتار فرزندانشان مانع از آزادي عمل آنها و ظهور اين امر فطري ميشوند و با فشار سعي در سركوب اين غريزه دارند و دختر هايشان را به سمت انزوا و گوشه گيري و عدم توانايي به برقراري رابطه اجتماعي آزاد با مردان مي كشانند.

نظرتان چيست؟

هدی;400265 نوشت:
اگر انسان دارای يك‏ سلسله فطريات باشد قطعا تربيت او بايد با در نظر گرفتن همان فطريات‏ صورت گيرد(2)
انسان بالفطره دارای یکسری استعدادها و تمایلات است باید این استعدادهای بالقوه را بالفعل نمود

مسئله همين جاست چگونه ميشود ثابت كرد كه از ابتدا فطرياتي وجود دارد؟
اونچه كه به قطع ميتوان گفت اين است كه انسان تربيت پذير است
و از طرفي زندگي اجتماعي خواه يا ناخواه هنجار مي آفريند
و هنجارها در عادت ذهني و رفتاري ما جاي ميگيرند به عنوان فطرت ثاني نه فطرت اوليه
به عنوان مثال:
ما الآن ازدواج خواهر و برادر را قبيح ميدانيم(به عنوان يك امر فطري)
اما اگر اين قول كه حفظ و بقاي نسل آدم و حوا در ابتد با ازدواج هاي خواهر و برادري صورت گرفته صحيح باشد (علامه طباطبايي اين قول را پذيرفته اند)
چه بايد بگوييم؟
با صحت اين موضوع براحتي ميتوان فهميد كه اكثر قبح و حُسن ها اقتضايي اند نه فطري

در ضمن بنده به يك موضوع تاريخي كه علامه طباطبايي بيان كرده بودند نظر داشتم نه به آيات

با سلام و تشکر از شما

Niyaz;400456 نوشت:
خوب فرض كنيد بنده كه فرضا اهل يكي از كشورهاي بي بند و بار غربي هستم و دخترم فاقد هر نوع قيد و بند پوششي و رفتاري است و به قولي حيا ندارد مي خواهم برايتان اثباتي كنم:
يك دختر بچه در بدو تولد بي حيايي در او نهادينه شده است و بايد با تربيت صحيح به بروز و ظهور برسد.
برخي ها با به انحراف كشاندن بي حيايي و زور و اجبار در حجاب و رفتار فرزندانشان مانع از آزادي عمل آنها و ظهور اين امر فطري ميشوند و با فشار سعي در سركوب اين غريزه دارند و دختر هايشان را به سمت انزوا و گوشه گيري و عدم توانايي به برقراري رابطه اجتماعي آزاد با مردان مي كشانند.

نظرتان چيست؟


ما وقتی در خصوص فطرت و امور فطری بحث می کنیم از اموری سخن می گوییم که اولا در همه ی انسانها مشترک است و ثانیا از حالت اصلی و اولیه خود منحرف نشده باشد
این امور فطری مانند بذری که استعداد های مختلف را در خود داراست و با تربیتی که در راستای شناخت درست از آن بذر و استعداد ها باشد - می تواند به یک درخت مثمر تنومند و یا یک گل زیبا و شاداب و ... تبدیل شود ، امور فطری هم در بدو تولد این چنینند، استعداد و گرایش به آن امور فطری در نهاد انسان هست و باید با تربیتی صحیح که در راستای آن گرایشها و استعدادهای نهفته است ، آنها را به ظهور و بروز رساند .
خب در اینجا یک اختلافی ممکن است بوجود بیاید که شما آنرا مطرح کردید و آن اینکه مثلا یک نفر میل و گرایش به حیا را فطری بشر معرفی می کند ، دیگری بی حیایی را ، یکی گرایش به دین و پرستش را فطری بشر می داند دیگری بی دینی و بیخدایی را .
در این موارد چگونه باید بفهمیم که امر فطری واقعا کدام است ؟حیا فطری است یا بی حیایی؟ پرستش فطری است یا بی دینی ؟
اگر شما یک دستگاه الکتریکی بسازید و کثیف شود ممکن است یکنفر بگوید رویش شلنگ آب بگیریم و بشوییم و شما بگویید خیر خراب می شود بالاخره او شلنگ آب را می گیرد ،دستگاه نمی سوزد اما سیگنالها را مخدوش دریافت می کند شما علتش را شستشوی دستگاه معرفی می کنید اما انکس که سازنده اش نبوده می گوید نه ، الان دستگاه مشکلی ندارد و سیگنالها را هم می گیرد ، اما شما که سازنده اید بهتر می دانید خصوصیات تعطیل شده و مخدوش شده دستگاه بر اثر شستشو چیست یا آنکه هیچ اطلاعی ندارد ؟ برای فهم کاربری ها و کارایی های دستگاه ، سخن شما معتبر است یا دیگران ؟مسلما شما .


در خصوص انسان هم همینطور است وقتی خالق انسان خداست ، حرف و سخن خداوند در مورد انسان معتبر است نه دیگران .
خب حالا باید ببینیم آیا در تمامی ادیان الهی بحث پوشش و به تبع آن ،حیا مطرح بوده است یا خیر .تمامی انسانها در ادیان الهی پوشش مناسب داشتند و روابط تعریف شده میان زن و مرد ، برخاسته از حیا بوده است .
اما یک سوال باقی می ماند و آن اینکه اگر حیا فطری است پس چگونه است که برخی روابط آزاد با نامحرم دارند یا پوششهای نامناسب در مقابل غیر محارم دارند و هیچگونه احساس ناخوشایندی هم ندارند .
پاسخ این است که آفاتی هم وجود دارد که دامنگیر امور فطری می شود و آنها را از کارایی می اندازد یا عمل آنها را معکوس می کندیعنی همانگونه که تربیت صحیح در رشد و شکوفایی امور فطری موثر است ، امور دیگری هم در رکود و خمودی امور فطری موثرند که باید شناخته شوند و از آنها پرهیز شود تا امور فطری بصورتی صحیح رشد نموده و بارور گردند . (1)
عواملى بر فطرت انسان مؤثرند که گاهى باعث انحراف یا بى‌اثر شدن فطرت مى‌شوند . هوس‌های شیطانی یکی از عواملی است که تار نسیان را بر فطرت انسان می‌تند و تبلور و تجلی خداگرایی را کاهش می‌دهد . گرایش انسان به راحت طلبی ، هوسرانی ، بی‌بندوباری ، فرار از مسؤولیت ، ریاست‌طلبی و دنیا گرایی اگر به وسیله قوه عاقله کنترل نشوند ، انسان را به حیوانی خطرناک تبدیل می‌کنند که فطرت و عقل ، کارایی خود را از دست می‌دهد و به تعبیر قرآن ، اندیشه او از کار می‌افتد . لذا انسان، اموری فطری دارد ، اما غرایز و ذاتیات دیگری نیز دارد که اگر آن‌ها را اصالت داده و بنا را بر تأمین و ارضای آن‌ها گذارد ، فطرت ، کارایی خود را از دست داده ، گرفتار نسیان وخمودی می‌شود .
از علل دیگر خمودی فطرت و شکوفا نشدن ذاتیات انسان ، عوامل محیطی و اجتماعی است . تأثیر محیط و اوضاع اجتماعی چه در هدایت و رشد و شکوفایی فطریات و چه در سرکوب آن غیر قابل تردید است و بسیاری از مردم به سمت و سویی گرایش دارند و می‌روند که دستگاه‌های تبلیغاتی و فرهنگ اجتماعی و عوامل محیطی برای آن‌ها تعیین و ترسیم کرده‌اند و دنباله رو خواص و نخبگان خود هستند و بدیهی است که اگر نخبگان و کارگردانان عوامل محیطی و اجتماعی منافع و موقعیت خویش را در دین ستیزی و فاصله مردم از مذهب و دین بدانند ، با بهره گیری از همه امکانات کاری می‌کنند که آن‌ها از دین فاصله بگیرند .

(1)- برای مطالعه بیشتر به کتاب مساله حجاب استاد مطهری مراجعه نمایید .

[=&quot]پروژه زدودن حیا در زنان نیز از همین مقوله است . پس از اینکه حیا از غالب زنان اروپایی و آمریکایی زدوده شد و در کشور های اسلامی نیز یکی از مهمترین عوامل اجتماعی موثر در سلامت و پاکی جامعه ، حجاب و حیا بود ، مسلما با زدودن حیا از زن مسلمان ، یکی از مستحکمترین سنگرهای فردی و اجتماعی سقوط خواهد کرد و به دنبال تقویت عوامل سرکوب حیا که امری فطری است ، اینگونه شایع می کنند که اینهمه زن در دنیا بی حجاب هستند و روابط آزاد دارند پس حیا امری فطری نیست[=&quot] .
[=&quot]متاسفانه در حالیکه سیاست "دو دو تا هر چه شما بگویید " غرب در خصوص زدودن حیا و حجاب از زنان مسلمان در حال پیشروی است ما به تقویت بنیاد "دو دو تا چهار تا"ی معقول و فطری خودمان هم وقعی نمی نهیم[=&quot] .
[=&quot]انسان بطور فطری زیبایی طلب است و زن نیز علاوه بر این ، بطور فطری غریزه خود آرایی و حیا هم دارد . حیای او غریزه خود آرایی اش را کنترل می کند تا صرا در فضای مشروع و خانواده به خود آرایی بپردازد و حیا مانع از بروز و ظهور همگانی خود آرایی زن می شود ، اگر بشود حیا را حذف یا کمرنگ کرد آنگاه دیگر نیازی به تقویت جدی خود آرایی و خود نمایی زن نیست خود بصورت فطری می داند چه باید بکند پس متاسفانه باید اقرار کنیم که اسلامستیزان شناخت بهتر و بیشتری از امور فطری انسان دارند و با حذف و تضعیف یکی ، موجبات تقویت دیگری را در راستای اهداف خود بوجود می اورند و این پروسه بقدری شدت می گیرد که بعد از مدتی ما می پرسیم مگر حیا فطری است ؟ [=&quot]
[=&quot]برادر یا خواهر بزرگوار! حیا با اینکه در زن بیشتر است (1) اما میل به خود آرایی هم دارد حال اگر فرد در محیطی قرار بگیرد که تربیتی برخلاف فطرت داشته باشد یقینا حیا در او سرکوب شده تضعیف می شود هر چند می توان با بازگشت به فطرت و تقویت مبانی آن ، حیا را احیا نمود[=&quot] .
[=&quot]جهت مطالعه بیشتر به کتاب فطرت شهید مطهری مراجعه کنید[=&quot] .

(1)- [=&quot][=&quot]از روایات استفاده می شود که حیا در زن بیشتر از مرد است : «عَنْ اَصْبَغِ بْنِ نُباتَه قال، قالَ اَميرُالْمُؤمِنينَ"(عليه‌ السلام): خَلَقَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ الشَّهْوَةَ عَشَرَةَ اَجْزاءٍ فَجَعَلَ تِسْعَةُ اَجْزاءٍ فِى النِّساءِ وَ جُزْءً واحِدا فِى الرِّجالِ وَ لَولا ما جَعَلَ اللّهُ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ فيهِنَّ مِنَ الْحَياءِ عَلى قَدْرِ اَجْزاءِ الشَّهْوَةِ لَكانَ لِكُلِّ رَجُلٍ تِسْعُ نِسْوَةٍ مُتَعَلِّقاتٍ بِهِ.» (شيخ حرّ عاملي، وسائل الشیعه، ج 20، ص 63.)
[=&quot]

هدی;400559 نوشت:
خب در اینجا یک اختلافی ممکن است بوجود بیاید که شما آنرا مطرح کردید و آن اینکه مثلا یک نفر میل و گرایش به حیا را فطری بشر معرفی می کند ، دیگری بی حیایی را ، یکی گرایش به دین و پرستش را فطری بشر می داند دیگری بی دینی و بیخدایی را .
در این موارد چگونه باید بفهمیم که امر فطری واقعا کدام است ؟حیا فطری است یا بی حیایی؟ پرستش فطری است یا بی دینی ؟

سوال بنده هم دقيقا همين است
بدون اتكا به آموزه هاي ديني در حوزه عقل چگونه ميتوان صحبت از فطرت كرد؟
آنچه كه از نظر بنده قابل اثبات است مصالح و مفاسد در زندگي جمعي است كه ضرورت بايد و نبايد ها را ايجاب ميكند
يك مثال ديگر براي شما ميزنم:
آيا اينكه دين خواندن و آواز زنان را(ويا حتي موسيقي را) منع كرده ارتباطي با فطرت دارد؟ يا مصالح جمعي ، روشن است كه دليل مصالح جمعي است
لذا ميبينيم كه مي گويند در بهشت موسيقي وجود دارد

هدی;400563 نوشت:
پروژه زدودن حیا در زنان نیز از همین مقوله است . پس از اینکه حیا از غالب زنان اروپایی و آمریکایی زدوده شد و در کشور های اسلامی نیز یکی از مهمترین عوامل اجتماعی موثر در سلامت و پاکی جامعه ، حجاب و حیا بود ، مسلما با زدودن حیا از زن مسلمان ، یکی از مستحکمترین سنگرهای فردی و اجتماعی سقوط خواهد کرد و به دنبال تقویت عوامل سرکوب حیا که امری فطری است ، اینگونه شایع می کنند که اینهمه زن در دنیا بی حجاب هستند و روابط آزاد دارند پس حیا امری فطری نیست

فطري نباشد چه ايرادي دارد؟ آيا عقلي هم نيست؟آيا آنها كه بي بند و بارند در مجموع سود برده اند؟ يا اقرار به پريشان احوالي دارند

با سلام خدمت شما

معلق;400629 نوشت:
سوال بنده هم دقيقا همين است
بدون اتكا به آموزه هاي ديني در حوزه عقل چگونه ميتوان صحبت از فطرت كرد؟

امور فطري نيازي به استدلال عقلي ندارند اساسا اكتسابي يا آموختني نيستند بلكه حضوري اند . امور فطري خصوصياتي دارند بدين شرح :
1. معرفت و آگاهي و بينش فطري و نيز گرايش عملي انسان، تحميلي و تحصيلي و اكتسابي نيست، بلكه در نهاد او تعبيه شده و به علم حضوري و شهودي معلوم است.
2. با فشار و تحميل نمي‌توان آن را زايل كرد، لذا تغييرپذير و تبديل پذير و زوال پذير نيست «لا تبديل لخلق الله» و به عبارت ديگر:‌ثابت و پايدار است گر چه ممكن است تضعيف و كمرنگ شوند يعني انسان از آغاز تولد با فطرت الهي زاده مي‌شود و با همان فطرت از دنيا مي‌رود.
3. فراگير و عمومي و همگاني است، كافر، مسلمان و مؤمن و فاسق و جاهل و... همه داراي فطرت الهي‌اند. چون حقيقت هرانساني با اين واقعيت سرشته است.
4. چون بينش و گرايش انسان متوجه هستي محض و كمال مطلق است، از ارزش حقيقي و عقلاني و نوعي قداست برخوردار است و ملاك تعالي اوست و از اين رهگذر، تفاوت بين انسان و ساير جانداران باز شناخته مي‌شود.(1)و (2)

(1)- جوادي آملي، عبدالله، فطرت در قرآن، ص 26 و 27، بر گرفته از سايت انديشه قم
(2)- داخل پرانتز عرض مي كنيم كه فطرت الهي انسان داراي دو قلمرو است يكي در ناحية شناخت‌ها و بينش‌ها به يك سلسله امور توجه دارد و ديگري فطريات در ناحيه گرايش‌ها و كشش‌ها. لذا برخي مصاديق فطت بر اساس اين تقسيم بندي عبارتند از :
فطريات بينشي مانند: 1. فطرت خداجوئي و خداشناسي.
فطرت خداپرستي؛ البته به اعتبار ديگر اينها جزء فطريات گرايشي هم هستند، امّا از آن جا كه گرايش انسان به خدا و پرستش و خضوع و خشوع در برابر وجودي برتر و خالقي قادر و متعال، زماني حاصل مي‌شود كه انسان نوعي شناخت و ادراك نسبت به آن موجود داشته باشد مي‌توان آنها را جزء فطريات بينشي هم بشمار آورد.
فطريات گرايشي عبارتند از:
1. فطرت حقيقت جويي؛
2. گرايش به خير فضايل انساني و كارهاي خير، مانند نيكي و احسان و خير رساندن به ديگران، راستگويي و... ؛
3. فطرت كمال طلبي و گرايش‌ كمال مطلق، يا ذات واحدي كه مبدأ همه موجودات و منبع همه كمالات است.
4. گرايش به جمال و زيبايي، در هر شكل و به هر صورتي كه باشد مانند زيبائي گل و چمن و كوهسار و هنر و زيبايي‌هاي معنوي و اخلاقي.
5. گرايش به خلاقيت و ابداع و نوآوري وابتكار.( بر گرفته از سايت انديشه قم )

معلق;400629 نوشت:
آنچه كه از نظر بنده قابل اثبات است مصالح و مفاسد در زندگي جمعي است كه ضرورت بايد و نبايد ها را ايجاب ميكند

مطلب قابل توجه ديگر اين است كه در خصوص حيا ما با دو مقوله مواجهيم ، يكي اصل و موجوديت حيا و ديگر ، مصاديق حيا .
دو چيز را بايد از يكديگر جدا نمود:موجوديت حيا و موضوع حيا را. اگر تاثير فرهنگ و تمدن بر اصل و ريشه و ماهيت حيا باشد، در حقيقت، موجوديت آن را تحت تاثير قرار مي دهد و در اين صورت هم مي تواند حيا را بيافريند و هم مي تواند آن را نابود كند؛ اما اگر تاثير فرهنگ بر موضوع حيا باشد، اصل موجوديت حيا نمي تواند تحت تاثير قرار دهد بلكه اموري كه موضوع حيا هستند، متاثر شده، دچار تغيير مي شوند. در اين صورت، ممكن است كاري در فرهنگي شرم آور باشد اما در فرهنگ ديگرهمان كار موجب مباهات باشد. در اين فرض موجوديت حيا تغيير نكرده است و اينگونه نيست كه در فرهنگ دوم، ريشه حيا معدوم شود، بلكه آن چيزي كه در فرهنگ اول، موضوع حيا بوده، در فرهنگ دوم از فهرست موضوعات حيا خارج شده است و در عين حال امكان دارد بلكه اينگونه است كه امور ديگري موضوع حيا قرار مي گيرند.(1)
ادامه دارد ...

(1)- برگرفته ازمقاله "پژوهشي در فرهنگ حيا، عباس پسنديده، قم،دارالحديث"

هیچ تضادی بین آنها نیست حیا در بیرون و جلوی نامحرم و خودآرایی در منزل و جلوی همسر

البته اگر ما گاهی برعکس می بینیم این تقصیر اشتباه عمل کردن و در واقع گناه کردن افراد است

با سلام
برنامه هاي ديني ،فرهنگهاي اجتماعي ، تربيتهاي مختلف ،تمدنهاي متفاوت همه و همه مصاديق و موضوعات حيا را مشخص مي كنند اما اصل وجود حيا را نمي توانند از فطرت انسان حذف يا اضافه كنند زيرا حيا ، وجود حيا، اصل و ريشه حيا بصورت فطري در انسان وجود دارد .
اينكه جناب معلق شما دست دادن با نامحرم را در پستهاي اول مثال زديد ، اين فرهنگ و تربيت در غرب و يا ميان مسلمانان و مومنين است كه يكي از موضوعات و مصاديق حيا را مشخص نموده است.
هر جامعه و فرهنگي ، براي خود موضوعاتي را تحت حيا قرار مي دهد كه ممكن است با سرشت و برنامه و حقيقت وجودي و هدف خلقت انسان متناسب و هم سو باشد و ممكن است نباشد ؛ اگر باشد راه انسان را به سمت هدفش هموار تر مي كند و به دليل اينكه با سرشت او هماهنگي دارد ، استعدادهاي بالقوه او را پرورش مي دهد و اگر بعكس باشد موجب تعطيلي يا تخريب يا مخدوش نمودن قواي بالقوه ي انسان مي شود .(1)

(1)- ر.ك: شهيد مطهري ، فطرت ، ص 14

درست مانند آن دستگاه الكتريكي كه قبلا مثال زدم ، كارآيي ها و كاربري هاي مختلف دستگاه تعطيل يا تخريب مي شود اما آنكس كه سازنده آن نيست نمي داند كه چه تخريبي بر روي اين دستگاه بوجود آورده است .
مثلا براي باروري يك بذر خاص به كود آهن نياز است نه كود فسفر تا آن بذر درست به بار بنشيند ، باغبان و كشاورزي كه از خصوصيات آن بذر اطلاع درست و دقيق دارند و از نيازمنديهاي حقيقي آن بذر براي رشد باخبرند مي دانند كود آهن است كه آنرا بارور تر مي كند و ميوه هايش را سالم و به دور از آفت مي سازد اما كسي كه از بذر و خواص و نيازمنديهاي آن اطلاع ندارد كود فسفر يا هر كود ديگري را براي رشد آن بذر مورد استفاده قرار مي دهد البته بذر شاخ و برگ مي دهد اما يا ثمر نمي دهد يا ميوه ي سالم و پرخاصيتي ندارد و دچار آفات مختلف مي شود اما كشاورز دوم كه از خواص و استعدادهاي بذر بي اطلاع است همين برگ و شاخه يا ثمره ي كم و نا ايمن و قابل آفت را نشانه موفقيت خود در كشاورزي مي داند .بحث تربيت در امور فطري همينگونه است . اصل و ريشه امور فطري مانند بذر است كه ويژگي ها و خواص و خصوصياتي دارد كه اگر مورد تربيت صحيحي كه مطلبق با ويژگي ها و نيازمنديهاي اوست - نه هر تربيت و فرهنگي - قرار بگيرد ، كاربري ها و كارآيي ها و ايمن سازيهاي بسياري در عرصه زندگي بشر بجا خواهد گذارد .

[=&quot]
[=&quot]اصل امور فطري مثل حيا در بشر هست يك وقت دين محدوده و مصاديق و موضوعات آنرا مشخص مي كند مثلا به زن مي گويد حيا در برابر نامحرم آري در برابر شوهر يا محارم خير[=&quot] .
[=&quot]يك وقت بشر - بشر بدون وحي و بر مبناي نفسانيات و خواستهاي شخصي - براي حيا محدوده و مصداق تعريف مي كند و مثلا براي زن حيايي در برابر نامحرم قائل نمي شود[=&quot] .
[=&quot]خب كاربري هاي اين امر فطري تربيت شده در حوزه ي دين ، يك فرد و جامعه ي سالم و بدور از آفات فردي و اجتماعي و ... بر جاي مي گذارد. و تخريب و تعطيل اين كاربري ها در حوزه تربيت غير ديني و سود طلبي و ... يك فرد و جامعه آلوده و نا ايمن به همراه خواهد داشت[=&quot] .
[=&quot]اينكه ما حيا را محصول فرهنگ و تمدنهاي و تربيتهاي متفاوت ببينيم ، نه به اين معناست كه اصل و وجود حيا محصول اين تربيتهاست زيرا آن يك امر فطري است و در همه ي بشر وجود دارد همواره بوده و هميشه هم خواهد بود بلكه اين تعيين موضوعات و مصاديق حياست كه با توجه به تربيتهاي متفاوت ، متفاوت خواهد بود[=&quot] .
[=&quot]اگر دين امر فطري حيا را در يك زن كه خود آرايي را بطور فطري دارد محدود به محارم مي كند اين دو هيچ تضاد و تناقض و مغايرتي با هم ندارند ، در واقع با اين نوع تعيين مصداق و موضوع براي حيا ، رفتارهاي فرد با استعدادهاي نهفته ي دروني اش هماهنگ خواهد شد و او را به سمت هدفي كه براي آن در نظر گرفته شده است ، آسانتر و هموارتر و سالم تر و ايمن تر سوق خواهد داد و آنرا به خوبي به ظهور خواهد رساند[=&quot] .

[=&quot]

معلق;400629 نوشت:
يك مثال ديگر براي شما ميزنم:
آيا اينكه دين خواندن و آواز زنان را(ويا حتي موسيقي را) منع كرده ارتباطي با فطرت دارد؟ يا مصالح جمعي ، روشن است كه دليل مصالح جمعي است
لذا ميبينيم كه مي گويند در بهشت موسيقي وجود دارد

خب اول اينكه بر اساس مطالبي كه در پستهاي قبل عرض كرديم ، تحريم آواز خواندن زنان در مقابل نامحرم هم يكي از مصاديق و موضوعات حياست
دوم اينكه تعيين موضوعات و مصاديق امورفطري هم براي سعادت فرد و هم جامعه لحاظ شده است .
سوم اينكه موسيقي يك چيز است آواز خواني زن چيز ديگر .
چهارم اينكه قياس دنيا با آخرت در اين موضوعات شايد مناسب نباشد زيرا در اين دنيا ما تحت تربيتي قرار مي گيريم تا با عمل به آن تربيت به هدفي برسيم اما در جهان آخرت ديگر عملي نيست و عرصه ي عمل به پايان رسيده است و الله اعلم
پنجم اينكه بر طبق آيات شريفه در بهشت زناني داريم كه در خيمه ها هستند يا فقط به همسران خود مي نگرند - مصاديقي از حيا- :
حُورٌ مَّقْصُورَاتٌ فِي الْخِيَامِ ( الرحمن/72)
حورانى پرده‏ نشين در [دل] خيمه‏ ها
بنده آيه اي نديده ام كه به آوازخواني زنان در بهشت دلالت داشته باشد هر چند از رواياتي چنين بر مي آيد كه آواز حوالعين ، تمجيد و تقديس الهي است . (1)

[=&quot][=&quot]
(1)- [=&quot]در حدیث نبوی است که :هیچ بنده ای وارد بهشت نمی‌شود مگر اینکه بالای سر و پایین پای او دو حورالعین می‌نشینند و با زیباترین صوت برای او ترانه خوانی می‌کنند ترانه آن‌ها هرگز ترانه شیطانی نیست بلکه محتوای آن تمجید و تقدیس الهی است [=&quot].(بحارالانوار ،ج8،ص196)

[=&quot]

معلق;400629 نوشت:
فطري نباشد چه ايرادي دارد؟ آيا عقلي هم نيست؟آيا آنها كه بي بند و بارند در مجموع سود برده اند؟ يا اقرار به پريشان احوالي دارند

اصل و ريشه حيا فطري است ، آموزه هاي ديني هم با فطرت بشر منطبق و بر مبناي آن هستند بله سود و زيان حاصل از بي حيايي را بصورت عقلي هم مي توان اثبات كرد و به شكل تجربي هم مي توان ديد اما حيا اگر فطري نبود هيچ انساني در هيچ زمينه اي احساس شرم نمي كرد و دقيقا همين احساس شرم و حياي بجاست كه مانع ظهور عمومي خود آرايي در زن مي شود .
عقل ، تجربه گراست يعني حكمش اين است كه ابتدا تجربه كند اما حياي فطري مانع از تجربه مي شود يعني يك زن اگر عقلش هم بگويد يكبار خود آرايي در برابر نامحرم داشته باشد اما شرم و حياي فطري او مانع همان يكبار تجربه مي شود . عقل بر مبناي سود و زيان چرتكه مي اندازد و اگر نفسانيات انسان تربيت ناشده باشد كفه اين محاسبه عقلي را به نفع نفسانيات مي چرخاند .

هدی;401653 نوشت:
اصل و ريشه حيا فطري است ، آموزه هاي ديني هم با فطرت بشر منطبق و بر مبناي آن هستند بله سود و زيان حاصل از بي حيايي را بصورت عقلي هم مي توان اثبات كرد و به شكل تجربي هم مي توان ديد اما حيا اگر فطري نبود هيچ انساني در هيچ زمينه اي احساس شرم نمي كرد و دقيقا همين احساس شرم و حياي بجاست كه مانع ظهور عمومي خود آرايي در زن مي شود .

با تشكر
بنده هنوز نسبت به فرمايشات شما قانع نشده ام
در جامعه ما خيلي از زنان نسبت به شوهران خود هم شرم و حيا دارند و در جغرافياي ديگر( احتمالا در تبت) زنان چند شوهر دارند
و يا مثلا بعضي از فرزندان از نماز خواندن جلوي والدين حيا دارند
آيا اينها فطرت خدايي است؟ هم بله و هم خير
انسان يك موجود اجتماعي است و «هنجار» از لوازم ذاتي اين نوع زندگي است وشما اسم آن بخشي را كه مطابق با دين و تربيتتان است را ميگزاريد فطرت

واما مطلبي فرموديد در مورد اصل وجود حيا و تمدن ها و مصاديق مختلف ، كه در جواب بايد عرض كنم اصل وجود حيا به اصل وجود زندگي اجتماعي برميگردد به همان دليل كه مصاديق و كيفيت آن هم به نوع تربيت در آن اجتماع مربوط ميگردد

مثالِ ازدواج خواهر و برادر بدون هيچ قبحي كه در ابتدا به احتمال قوي وجود داشته است اثبات همين مطلب است كه فطرت چيزي جز اقتضائات زندگي جمعي نيست
منتها انسانهاي كامل و انبيا اين اقتضائات را بهتر تشخيص ميدهند، همين.

هدی;401653 نوشت:
اصل و ريشه حيا فطري است ، آموزه هاي ديني هم با فطرت بشر منطبق و بر مبناي آن هستند بله سود و زيان حاصل از بي حيايي را بصورت عقلي هم مي توان اثبات كرد و به شكل تجربي هم مي توان ديد اما حيا اگر فطري نبود هيچ انساني در هيچ زمينه اي احساس شرم نمي كرد و دقيقا همين احساس شرم و حياي بجاست كه مانع ظهور عمومي خود آرايي در زن مي شود .

چه طور یک مسئله که تا این حد به عرف وابسته است میتونه عرفی باشد؟مثلا در یک خانواده ممکن است پوشیدن لباس استین کوتاه جلو پدر هم بی حیایی باشد در یک جا هم بدتر از لباسی رو که گروه اول از پوشیدنش جلو محارم شرم داشت رو راحت جلو هر کسی میپوشند...
همه ی اینها بستگی به فرهنگ دارد و تربیت.فکر کنید کسی در بین مردمی زندگی کند که هیچ حدی برای پوشش بینشان تعریف نشده(البته مصداقش موجود است!!)و از بچگی در چنین فضایی است خب برای این فرد چه حیایی تعریف میشه؟اون اصلا مفهوم چنین چیزی رو درک میکنه؟!

با سلام

معلق;401839 نوشت:
با تشكر
بنده هنوز نسبت به فرمايشات شما قانع نشده ام
در جامعه ما خيلي از زنان نسبت به شوهران خود هم شرم و حيا دارند و در جغرافياي ديگر( احتمالا در تبت) زنان چند شوهر دارند
و يا مثلا بعضي از فرزندان از نماز خواندن جلوي والدين حيا دارند

ببينيد عرض بنده اين هست كه هم آن خانمي كه چند همسر دارد حيا دارد ( اين خانم اگر در زندگيش بگرديد حتما مواردي را خواهيد يافت كه در خصوص آنها دچار شرم و حيا مي شود )و هم آن خانمي كه در مقابل همسرش حيا دارد و هم آن فرزندي كه از نمازخواندن جلوي والدينش خجالت مي كشد منتها اينها در مصاديق صحيح حيا با هم اختلاف دارند در اصل داشتن حيا اختلافي ندارند .
مثلا همان خانمي كه به فرمايش شما چند شوهر دارد ممكن است در مقابل پدر خودش از حرف زدن خجالت بكشد، پس بالاخره از يك چيزي حيا مي كند ،بالاخره حيا را وجدان مي كند ، حيا دارد ،اصل حيا را واجد است بقيه هم همينطور، منتها مصداق يابيشان براي حيا بستگي به تربيت و فرهنگشان دارد و اين است كه ما مدعي هستيم اصل حيا فطري است - اگر نبود افرادي بودند كه آنرا تا كنون وجدان نكرده باشند اما شما درباره اصل و مفهوم حيا نيازمند توضيح به هيچ انساني نيستيد زيرا او در درون خود آنرا وجدان مي كند ،ممكن است مصاديق حيامند شما را درك نكند اما خودش بالاخره مصاديقي براي حيا دارد - بله ما به اين دليل مدعي هستيم كه اصل حيا فطري است منتها اين امر فطري بايد تحت تربيت الهي قرار بگيرد تا مصاديقش هم صحيح باشد و در جهت رشد و تربيت صحيح انسان باشد مثل آفت كشي كه بايد روي برگهاي گياه قرار بگيرد تا كار ايمن سازي را انجام دهد اما يك كشاورز همان آفت كش را استفاده مي كند منتها روي ريشه گياه مي ريزد - البته عذر خواهي مي كنم شايد مثالها خيلي جالب نباشند اما در مثل مناقشه نيست - خب مسلم است با وجود استفاده از يك آفت كش يكسان ، يكي گياهش ايمن مي شود اما ديگري خير .


معلق;401839 نوشت:
آيا اينها فطرت خدايي است؟ هم بله و هم خير
انسان يك موجود اجتماعي است و «هنجار» از لوازم ذاتي اين نوع زندگي است وشما اسم آن بخشي را كه مطابق با دين و تربيتتان است را ميگزاريد فطرت

نه بزرگوار ! من مي گويم يك اصل و فصل مشتركي وجود دارد بين همه ي ما منتها محل قرارگيري اين اصل مشترك بستگي به تربيت و فرهنگهاي مختلف دارد اگر مشترك نبود اگر حيا امري فطري نبود همه آن را وجدان نمي كردند و براي همه قابل درك نبود .ببينيد همين كه شما به يك فردي كه پوشش يا روابط آزاد دارد مي گوييد حيا نمي كني ؟خجالت نمي كشي ؟ و او مي گويد نه . پس مفهوم حيا را مي داند اما در اين موارد خير احساس حيا نمي كند . چرا ؟ چون فرهنگش يا تربيتش يا نفسانياتش و ... اين دو مورد را از مصاديق بي حيايي نمي دانند . من با آن فهم مشترك كار دارم، من با آن درك از مفهوم حيا كار دارم ، آن مفهوم ، مشترك است و به تربيت باز نمي گردد ، بالاخره در بين تمامي انسانها يك چيزي هست كه انسان از آن حيا كند مي گويند زليخا وقتي با يوسف عليه السلام تنها شد و مي خواست خود را به او عرضه كند ، بتي در اتاقش داشت كه با يك پارچه روي آن را پوشاند ، ببينيد او يك زن متاهل بود از خاندان سلطنتي از هيچ چيز حيا نكرد اما از يك تكه چوب يا سنگ - كه در فرهنگ و مذهب ما بي جان و بي شعور است - حيا كرد پس مفهوم حيا را مي فهميد اما مصداق حيا برايش متفاوت بود .
من نام آن حيايي را كه يك فرد بي دين در آن سوي جهان بر اساس تربيت و فرهنگش درك مي كند ، وجدان مي كند امامطابق با دين و تربيتم نيست را هم مي گذارم حياي فطري ؛ اشتباه نكنيد ، آن حس مشترك را عرض مي كنم آن احساس شرم و حيايي كه از هر چيزي ممكن است داشته باشد ، اصل آن احساس شرم ، حياست منتها مصداقش بر اساس تمدن و تربيت و فرهنگ و باورهاي مختلف ، متفاوت است .

هدی;402159 نوشت:
اشتباه نكنيد ، آن حس مشترك را عرض مي كنم آن احساس شرم و حيايي كه از هر چيزي ممكن است داشته باشد ، اصل آن احساس شرم ، حياست منتها مصداقش بر اساس تمدن و تربيت و فرهنگ و باورهاي مختلف ، متفاوت است

پس تا اينجا قبول كرديد كه اموري مثل حيا بصورت مصداقي فطري نيست
حالا ميرسيم به اصل وجودش كه به نوعي در همه انسانها وجود دارد
عرض بنده اينه حالا كه محل مصداق را اجتماع مي دانيم چرا اصل وجودش را هم مرتبط با ذات زندگي اجتماعي ندانيم؟
يك انساني را فرض كنيد كه از ابتدا در جوامع نبوده و به همراه حيوانات زندگي ميكند، جز هوش بيشتر چه فرقي باديگر حيوانات دارد؟
اموري مثل خودآرايي و حيا از توابع نيازمندي ،ضعف ها و نقصها هستند كه تحت قوه متفكره در اجتماع ظهور و بروز ميكنند
مثل ِ حس احترام كه هيچ وجودي را در غير اجتماع نمي توان برايش تصور كرد
شايد شما بگوييد بصورت بلقوه وجود دارد بنده ميگويم: خير، چيزي كه بلقوه وجود دارد عقل است(دركنار نيازمنديها)

با سلام

معلق;402474 نوشت:
پس تا اينجا قبول كرديد كه اموري مثل حيا بصورت مصداقي فطري نيست

بزرگوار ! امر فطري ، امري مشترك در ميان همه ي بشر است از ابتداي خلقت انسان تا آخرين انساني كه بر روي زمين زندگي كند . اصلا در اين امر مشترك بحث مصداق مطرح نيست ، يك احساس مشترك است كه همه وجدانش مي كنند و شما براي تفهيمش نياز به توضيح به انسان ديگري نداريد . بحث مصداق آنجا مطرح مي شود كه تربيتها و باورهاي مختلف ، هريك آنرا از يك سو مي كشند تا بروز و ظهورش بدهند كه در اين به اصطلاح بازار فرهنگها و باورها و تربيتها ، آن تربيتي كه صحيح است و بيشترين تطبيق را با اصل فطري مذكور دارد ، فرهنگ و تربيت الهي است .
برادر گرامي ، بحث مصداق حيا را اگر خاطر شريفتان باشد به اين دليل پيش كشيديم كه جسارتا شما متوجه عرض بنده در خصوص فطري بودن حيا نشديد و مثالها ي مختلف از مصاديق حيا در امور متضاد از فرهنگهاي متفاوت ، ارائه فرموديد وبنده ضمن پرانتزي يكي دو صفحه اي عرض كردم كه اصل احساس حيا فطري است اما مصاديقش بر اساس جوامع و تربيتها و باورهاي مختلف ، متفاوت است .

معلق;402474 نوشت:
حالا ميرسيم به اصل وجودش كه به نوعي در همه انسانها وجود دارد
عرض بنده اينه حالا كه محل مصداق را اجتماع مي دانيم چرا اصل وجودش را هم مرتبط با ذات زندگي اجتماعي ندانيم؟

انسان ذاتا موجودي اجتماعي است و بسياري از امور فطري در وجود او به جهت اجتماعي بودن او نهاده شده است مثل حس نوع دوستي .
حالا شما از اينكه برخي امور فطري با توجه به اجتماعي بودن بشر در وجود او بوديعت نهاده شده مي خواهيد نتيجه بگيريد فطري نيست ؟ چون اگر فطري بود ، انسان تنها هم كه بود بايد ظهور مي كرد ؟
اگر چنين نتيجه اي مي خواهيد بگيريد نتيجه صحيحي نيست ، زيرا اولا انسان از بدو خلقت اجتماعي خلق شده و تنها نبوده است و ثانيا عدم بروز و ظهور برخي فطريات در برخي زمانها دليل بر عدم وجودشان نيست بلكه وقتي زمينه ظهور و بروز آن بوجود بيايد خودبخود آنرا بروز مي دهند مثل حس گرايش فطري بشر به پرستش ، وقتي شرايط بروز و ظهورش پيش بيايد به ظهور مي رسد . حالا فرض يك انساني تنها بود ، وقتي به اجتماعي برخورد كرد ، حيا را در خود مي يابد و به ظهور مي رساند . نوع دوستي را در خود مي يابد و به ظهور مي رساند .

معلق;402474 نوشت:
يك انساني را فرض كنيد كه از ابتدا در جوامع نبوده و به همراه حيوانات زندگي ميكند، جز هوش بيشتر چه فرقي باديگر حيوانات دارد؟
اموري مثل خودآرايي و حيا از توابع نيازمندي ،ضعف ها و نقصها هستند كه تحت قوه متفكره در اجتماع ظهور و بروز ميكنند

چرا حيا را تابع نقص و ضعف مي دانيد ؟ حيا نقش كنترل كنندگي و محافظت را دارد ، نقص و ضعف نيست . حيا لزوما شرم از بروز و ظهور يك نقص نيست بلكه يك احساس بازدارنده از بروز يك امري است كه لزوما آن امر نقص يا ضعف ندارد .
معلق;402474 نوشت:
تحت قوه متفكره در اجتماع ظهور و بروز ميكنند
مثل ِ حس احترام كه هيچ وجودي را در غير اجتماع نمي توان برايش تصور كرد
شايد شما بگوييد بصورت بلقوه وجود دارد بنده ميگويم: خير، چيزي كه بلقوه وجود دارد عقل است(دركنار نيازمنديها)

خب يك اختلاف نظري در اين مورد وجود دارد كه انسان مدني بالطبع است يا خير .
يعني انسان سرشت اجتماعي دارد و فطرتا موجودي اجتماعي است يا خير به دليل " حب ذات" كه بصورت غريزي واجد آن است ، منفعتش اقتضاي زندگي اجتماعي را مي كند .
بخش مهمي از بحث ما به اين مساله باز مي گردد كه ما كداميك از اين نظريات را قبول داريم البته نظر سومي هم هست كه جهت مطالعه بيشتر در مورد نظراتي كه در اين زمينه وجود دارد مي توانيد به كتاب" رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت" از استاد جعفر سبحاني مراجعه بفرماييد بنده اين مطلب را از سايت جواب مطالعه كردم .
حالا فعلا كه ما زندگي اجتماعي داريم ، چه فطري چه اجتماعي و عقلي ، حيا لازمه اين زندگي است و با غريزه خود آرايي در زن نيز منافات وتضادي هم ندارد بلكه كنترل كننده آن است ، آيا شما از طرح اين بحث و پافشاري بر روي عدم فطري بودن حيا مطلب خاصي غير از آنچه در صفحه ابتدايي عنوان فرموديد را دنبال مي كنيد ؟

هدی;403165 نوشت:
حالا فعلا كه ما زندگي اجتماعي داريم ، چه فطري چه اجتماعي و عقلي ، حيا لازمه اين زندگي است

حرف بنده هم همين است، لازم است

هدی;403165 نوشت:
آيا شما از طرح اين بحث و پافشاري بر روي عدم فطري بودن حيا مطلب خاصي غير از آنچه در صفحه ابتدايي عنوان فرموديد را دنبال مي كنيد ؟

بنده به دنبال اين مطلبم كه چگونه ميشود ثابت كرد كه بد وخوب ِديني پديده هاي اجتماعي نيستند؟در واقع اين سوال به اين شبهه برميگردد كه خود دين هم زميني است و كاركردش هم برقراري عدالت است. همين
بنده نه امام و پيامبري ديده ام و نه معجزه ايي، چرا بايد به عقايد مورثي باور داشته باشم؟(البته منكر هم نيستم) خود شما اگر در محيط اجتماعي ديگري بوديد آيا صاحب اين عقايد بوديد؟ خيلي بعيد است
من از شما ميپرسم چرا صاحبان كتب ضد دين خونشان حلال ميشود؟ پاسخ من :چون حاكمان شارع ميدانند كه اگر جلوي آنها گرفته نشود دين و ايماني باقي نمي ماند. وخود اين اثبات اين مسئله است كه اساسا دين و ايمان به هيچ جايي بند نيست زيرا اگر بود از بين نمي رفت.

البته اين مباحث مربوط به اين تاپيك نميشود ولي شما سوال فرموديد بنده هم عرض كردم
باتشكر

معلق;403363 نوشت:
بنده به دنبال اين مطلبم كه چگونه ميشود ثابت كرد كه بد وخوب ِديني پديده هاي اجتماعي نيستند؟

به دنبال اين هستيد كه بد و خوب ديني پديده هاي اجتماعي نيستند يا هستند ؟ !! زيرا در اولين پست تاپيك فرموده بوديد :
معلق;394750 نوشت:
آنچه كه از شواهد به دست مي آيد اين است كه اموري مثل حيا و خودآرايي طي شرايط اجتماعي به وجود آمده اند

در اين بحث هاي اخير هم سعي در اثبات اين مساله داشتيد كه اموري مثل حيا يا احترام و ... طي فرايند زندگي اجتماعي بشر بوجود آمده است . بهر حال ، حيا و احترام و ... اينها هم بد و خوب ديني هستند .
معلق;403363 نوشت:
در واقع اين سوال به اين شبهه برميگردد كه خود دين هم زميني است و كاركردش هم برقراري عدالت است. همين
بنده نه امام و پيامبري ديده ام و نه معجزه ايي، چرا بايد به عقايد مورثي باور داشته باشم؟(البته منكر هم نيستم) خود شما اگر در محيط اجتماعي ديگري بوديد آيا صاحب اين عقايد بوديد؟ خيلي بعيد است
من از شما ميپرسم چرا صاحبان كتب ضد دين خونشان حلال ميشود؟ پاسخ من :چون حاكمان شارع ميدانند كه اگر جلوي آنها گرفته نشود دين و ايماني باقي نمي ماند. وخود اين اثبات اين مسئله است كه اساسا دين و ايمان به هيچ جايي بند نيست زيرا اگر بود از بين نمي رفت.

البته اين مباحث مربوط به اين تاپيك نميشود ولي شما سوال فرموديد بنده هم عرض كردم
باتشكر


بله بحث مستقل و تاپيك مجزايي مي طلبد .
بهر حال متشكرم از توضيحتان

هدی;403461 نوشت:
به دنبال اين هستيد كه بد و خوب ديني پديده هاي اجتماعي نيستند يا هستند ؟ !! زيرا در اولين پست تاپيك فرموده بوديد :

من نگفتم كه هستند يا نيستند!
بلكه سوال كردم چگونه ميشود ثابت كرد موضوع ميتواند برخلاف آنچه كه در بحث ها عرض كردم باشد(يعني اينكه خلافش براي من ثابت نشده)

معلق;403506 نوشت:
من نگفتم كه هستند يا نيستند!
بلكه سوال كردم چگونه ميشود ثابت كرد موضوع ميتواند برخلاف آنچه كه در بحث ها عرض كردم باشد(يعني اينكه خلافش براي من ثابت نشده)

من تصور مي كنم در مورد اينكه حيا فطري است به اندازه كافي بحث شده است و اينكه شما آنرا امري وابسته به اجتماع بدانيد نه فطري يا اينكه آنرا از فطرياتي بدانيد كه بدليل اجتماعي بودن انسان در نهاد او وجود دارد ، همانگونه كه عرض كردم بستگي به اين دارد كه شما به كدام نظريه در مورد اجتماعي بودن بشر معتقديد .
بهر حال اگر در خصوص پرسش ابتداي تاپيك و بحثهاي ديگر ، سوال و بحثي نداريد ، تاپيك را خاتمه يافته اعلام كنيم .

هدی;403510 نوشت:
همانگونه كه عرض كردم بستگي به اين دارد كه شما به كدام نظريه در مورد اجتماعي بودن بشر معتقديد

با سلام و احترام
اين نظريه ها چه ربطي با بحث ما دارد؟ بيشتر توضيح بديد
بي مربوط هم نيست
باتشكر

با سلام
شما فرموديد :

نقل قول:
يك انساني را فرض كنيد كه از ابتدا در جوامع نبوده و به همراه حيوانات زندگي ميكند، جز هوش بيشتر چه فرقي باديگر حيوانات دارد؟
اموري مثل خودآرايي و حيا از توابع نيازمندي ،ضعف ها و نقصها هستند كه تحت قوه متفكره در اجتماع ظهور و بروز ميكنند
مثل ِ حس احترام كه هيچ وجودي را در غير اجتماع نمي توان برايش تصور كرد
شايد شما بگوييد بصورت بلقوه وجود دارد بنده ميگويم: خير، چيزي كه بلقوه وجود دارد عقل است(دركنار نيازمنديها)

و بنده عرض كردم كه يك اختلاف نظري در ميان دانشمندان وجود دارد كه آيا انسان مدني بالطبع است يعني انسان فطرتا موجودي اجتماعي است يا خير ؟
به اين معنا كه آيا انسان با فطرت اجتماعي آفريده شده است يا اينكه خير به دليل اينكه انسان بصورت فطري داراي غريزه "حب ذات" است ، اين حب ذات بعلاوه ي يك استدلال عقلي او را سوق مي دهد به اينكه زندگي اجتماعي داشته باشد وگرنه ذاتا موجودي اجتماعي نيست . استاد سبحاني در كتاب رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت به بيان چند نظريه در اين خصوص پرداخته اند كه ما در اينجا تنها همين مورد اخير را قرار مي دهيم .توضيح اينكه:
"سرچشمه ميل انسان به زندگي اجتماعي همان غريزه «حب ذات و خود دوستي او» به ضميمه يك استدلال و راهنمايي عقلي است. توضيح اينكه: هر فردي به حكم غريزه «خود دوستي»، خواهان تكامل و گسترش شعاع قدرت و زندگي خود مي‌باشد، و روي اين غريزه مي‌خواهد از مواهب طبيعي و نيروهاي نهفته جهان ماده هر چه بيشتر استفاده كند، ولي از آنجا كه مشكلات زندگي بي شمار است و شعاع قدرت هر فردي كاملاً محدود مي‏باشد ، ناچار بايد به ضميمه قدرتهاي ديگر، نيروهاي سركش طبيعت را مهار كند، و به جنگ مشكلات حيات رفته و بر آنها پيروز گردد.
اين همان راهي است كه عقل پيش پاي انسانهاي خواهان تكامل و ترقي مي‌گذارد، و راه نيل به سعادت را در پرتو زندگي دسته جمعي، آن هم بر اساس تعاون و همكاري، مي‌داند. بنابر اين اگر انسان خواهان مدنيت و زندگي اجتماعي است و يا اگر به دنبال استخدام موجودات طبيعي و همنوعان خود مي‌رود، نه از اين نظر است كه مدنيت جزو سرشت اوست و يا «استخدام موجودات» از غرايز انسان مي‌باشد، بلكه از آنجا كه غريزه «خود دوستي» او را به تكامل و گسترش شعاع قدرت و زندگي پرلذت دعوت مي‌نمايد و راه رسيدن به درخواست اين غريزه، در نظر عقل، جز زندگي اجتماعي و تعاون و همكاري نيست، از اين جهت با راهنمايي عقل، به سوي زندگي دسته جمعي كشيده مي‌شود و پايه گذار مدنيت مي‌گردد."(1)

(1)- آية الله جعفر سبحاني،رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت

حالا ربطش به بحث ما اين است كه اگر شما معتقد به نظريه بالا باشيد و معتقد باشيد كه انسان موجودي اجتماعي نيست بلكه بنا به غريزه حب ذات اجتماعي زندگي مي كند طبيعتا حيا بانضمام بسياري از صفات ديگر را از اموري مي دانيد كه انسان در ارتباط با اين زندگي اجتماعي با راهنمايي عقل آنرا فراگرفته است .
واگر پيرو نظر اول باشيد ، معتقديد كه خير انسان ذاتا موجودي اجتماعي است و براي زندگي اجتماعي خلق شده است و اموري مانند حيا و ... فطرتا در وجود او بوديعه نهاده شده و در برخوردهاي اجتماعي آنرا به بروز و ظهور مي رساند هر چند اگر برهه اي از زندگي را بصورت غير اجتماعي بگذراند اما اين امور فطري بصورت بالقوه در نهاد او وجود دارند .
اختلاف اين دو نظريه در مصاديقي از صفات - مثل حيا كه محل بحث ما بود - بروز و ظهور مي يابد .

هدی;406118 نوشت:
حالا ربطش به بحث ما اين است كه اگر شما معتقد به نظريه بالا باشيد و معتقد باشيد كه انسان موجودي اجتماعي نيست بلكه بنا به غريزه حب ذات اجتماعي زندگي مي كند طبيعتا حيا بانضمام بسياري از صفات ديگر را از اموري مي دانيد كه انسان در ارتباط با اين زندگي اجتماعي با راهنمايي عقل آنرا فراگرفته است .
واگر پيرو نظر اول باشيد ، معتقديد كه خير انسان ذاتا موجودي اجتماعي است و براي زندگي اجتماعي خلق شده است و اموري مانند حيا و ... فطرتا در وجود او بوديعه نهاده شده و در برخوردهاي اجتماعي آنرا به بروز و ظهور مي رساند هر چند اگر برهه اي از زندگي را بصورت غير اجتماعي بگذراند اما اين امور فطري بصورت بالقوه در نهاد او وجود دارند .

با سلام و تشكر از توضيحتون
بايد روي اين مسئله بيشتر فكر كنم و كمي مطالعه..
به زودي نظرمو اعلام ميكنم

سلام
اونچه كه از نظر بنده بالطبع وجود دارد همسرگرايي است نه جامعه گرايي
زندگي اجتماعي يك امر انتخابي براي تامين امنيت رواني و منافع مادي است در واقع زندگي اجتماعي هدف نيست بلكه يك ابزار اجباري در زندگي دنياست كه البته مورد عادات قرار ميگردد

اما فكر ميكنم كه بحث ما بيشتر به موضوع درستي يا نادرستي «نظريه فطرت» كه توسط انديشمندان مسلمان مطرح شده بازگشت دارد
و همچنين پاسخ به اين سوال كه: منشاء اخلاق و دين چيست؟
نظر شما چيست؟

با سلام خدمت شما

معلق;408564 نوشت:
سلام
اونچه كه از نظر بنده بالطبع وجود دارد همسرگرايي است نه جامعه گرايي
زندگي اجتماعي يك امر انتخابي براي تامين امنيت رواني و منافع مادي است در واقع زندگي اجتماعي هدف نيست بلكه يك ابزار اجباري در زندگي دنياست كه البته مورد عادات قرار ميگردد

همسر گرايي همان گرايش فرد به اجتماع است ، در دانش علوم انساني و اجتماعي به جمع بيش از يك نفر جامعه گفته مي شود و در تعريف خانواده ، آنرا كوچكترين واحد اجتماعي مي نامند كه مي تواند از يك زن و شوهر تشكيل شده باشد .
لذا اگر شما گرايش به همسر را فطري مي دانيد پس انسان را موجودي بالفطره اجتماعي مي دانيد لذا حيا هم در اين ديدگاه امري فطري است .
ضمن اينكه ما هم عرض نكرديم كه زندگي اجتماعي هدف است ، مگر حب ذات كه فطري است ، هدف است ؟ يا بسياري از امور فطري ديگر هدف است ؟
اينها تماما ابزارهايي براي زندگي انسان است كه بتواند در رسيدن به هدفش از آنها استفاده كند .
معلق;408564 نوشت:
اما فكر ميكنم كه بحث ما بيشتر به موضوع درستي يا نادرستي «نظريه فطرت» كه توسط انديشمندان مسلمان مطرح شده بازگشت دارد
و همچنين پاسخ به اين سوال كه: منشاء اخلاق و دين چيست؟
نظر شما چيست؟

پاسخ به اين سوال كه منشاء اخلاق و دين چيست ، تاپيك مستقلي مي طلبد كه اگر شما بحث فعلي ما در اين تاپيك را مكفي مي دانيد به جمع بندي آن بپردازم و شما نيز تاپيك مستقلي با عنوان فوق ايجاد بفرماييد .
از حضور و مشاركت پيگير و ارزشمندتان در اين تاپيك تشكر مي كنم .

هدی;409233 نوشت:
لذا اگر شما گرايش به همسر را فطري مي دانيد پس انسان را موجودي بالفطره اجتماعي مي دانيد لذا حيا هم در اين ديدگاه امري فطري است .

از اين بحث هم كه بگذريم
سوالاتي هنوز باقيست
چرا مصداق حيا و خودآرايي متغير است
بدون اثبات مصاديق ثابت ،پذيرفتن اصل حيا به چه درد ميخورد؟
چرا اكثر خانم هاي امروزي رغبتي براي خودآرايي در مقابل شوهرانشان ندارند؟ اگر هم انجام دهند از روي تكليف است نه غريزه
با نسبي بودن اين امور (حيا و خودآرايي) نسبت به محيط، صحبت از اصل حيا چه فايده ايي دارد

معلق;409311 نوشت:
از اين بحث هم كه بگذريم
سوالاتي هنوز باقيست
چرا مصداق حيا و خودآرايي متغير است
بدون اثبات مصاديق ثابت ،پذيرفتن اصل حيا به چه درد ميخورد؟
چرا اكثر خانم هاي امروزي رغبتي براي خودآرايي در مقابل شوهرانشان ندارند؟ اگر هم انجام دهند از روي تكليف است نه غريزه
با نسبي بودن اين امور (حيا و خودآرايي) نسبت به محيط، صحبت از اصل حيا چه فايده ايي دارد

سلام خدمت شما

ببخشید که وارد بحثتون شدم خیلی بی موقع

به نظر من علت اینکه خانم رغبتی به خودارایی در مقابل شوهرش ندارد این است
که عشق بین زن و شوهر به مرور زمان کمرنگ شده و کلا از بین می رود
و هریک از زن و شوهر برای پیدا کردن عشق جدید میل به خود ارایی
در مقابل نامحرم دارد

موفق باشید

معلق;409311 نوشت:
چرا مصداق حيا و خودآرايي متغير است
بدون اثبات مصاديق ثابت ،پذيرفتن اصل حيا به چه درد ميخورد؟

امور فطري تقريبا- و نه تحقيقا- مانند مواد خام هستند ، شكل دهي و به تعبيري تربيت است كه آن را به شكلها و كاربري هاي متفاوت تبديل مي كند .
شما انگور داريد ، مي توانيد از آن آب انگور تهيه كنيد يا نعوذ بالله شراب ، اين كاري است و تربيتي است و شكل دهي است كه شما با آن سرمايه انجام مي دهيد .
امور فطري نيز در معرض تربيت صحيح قرار بگيرد يك كاربري دارد و آن اينكه مسير حركت انسان را بسوي هدفي كه برايش خلق شده هموار مي كند ،در معرض تربيت ناصحيح قرار بگيرد يك كاربري ديگري دارد و چوب لاي چرخ حركت هموار و آسان انسان بسوي هدفش قرار مي دهد و گاه مي شود كه اين چوب لاي چرخ ، موجب تغيير مسير مي شود . حيا اگر در تربيت صحيح اسلامي و الهي پرورش پيدا كند ، مصاديق سازنده حيا در زندگي انسان - فردي و اجتماعي- موجبات تسهيل حركت او بسوي هدف خلقتش را فراهم مي كند .
اينطور نيست كه هر كس هر تربيتي در خصوص حيا اعمال كرد مثلا در يكجا ، دست دادن با نامحرم بي حيايي تلقي شود و در جاي ديگر دست ندادن با نامحرم بي ادبي تلقي شود ، اين دو تاثيرش در نفس انساني يكسان باشد خير اينگونه نيست ، به دليل اينكه انسان با فطرت الهي سرشته شده است ، تربيت خلاف تربيت الهي مسلما در روح و روان و نفس او اثر منفي بجا خواهد گذارد و او را در تشخيص ، عمل و پيروي مسير صحيح ، كمك حال نخواهد بود .

معلق;409311 نوشت:
چرا اكثر خانم هاي امروزي رغبتي براي خودآرايي در مقابل شوهرانشان ندارند؟ اگر هم انجام دهند از روي تكليف است نه غريزه
با نسبي بودن اين امور (حيا و خودآرايي) نسبت به محيط، صحبت از اصل حيا چه فايده ايي دارد

بنده تصور نمي كنم بحث در خصوص اين سوالي كه مطرح كرديد علمي باشد زيرا :
اولا ما آمار دقيقي از نوع خود آرايي خانمها در مقابل همسرانشان نداريم تا بتوانيم آنرا ملاك قضاوت قرار دهيم - اينكه اينكار را انجام مي دهند يا خير -
ثانيا اينكه برخي خانمها ممكن است در مقابل همسرانشان خود آرايي نداشته باشند ممكن است دليل خاصي داشته باشد نمي توان گفت چون برخي خانمها در مقابل همسرشان خود آرايي نمي كنند پس اين غريزي نيست ، مثلا نياز به ازدواج غريزي است حالا يكي ازدواج نكرد ، ازدواج از غريزي بودن خارج مي شود يا اينكه او ممكن است مساله يا دليلي داشته باشد ؟
ثالثا بعضي خانمها محل خود آرايي را اشتباه گرفته اند يعني تصور مي كنند بيرون از منزل بايد آراسته بود ، داخل منزل خودماني است هر چه بود ، بود .
اصل حيا تا نباشد تربيت و جهت دهي بايد بر روي چه چيزي صورت گيرد ؟
اصلا فرد حيا را وجدان نمي كند تا بخواهد اعمالش بكند يا نكند .

هدی;409380 نوشت:
اينطور نيست كه هر كس هر تربيتي در خصوص حيا اعمال كرد مثلا در يكجا ، دست دادن با نامحرم بي حيايي تلقي شود و در جاي ديگر دست ندادن با نامحرم بي ادبي تلقي شود ، اين دو تاثيرش در نفس انساني يكسان باشد خير اينگونه نيست ، به دليل اينكه انسان با فطرت الهي سرشته شده است ، تربيت خلاف تربيت الهي مسلما در روح و روان و نفس او اثر منفي بجا خواهد گذارد و او را در تشخيص ، عمل و پيروي مسير صحيح ، كمك حال نخواهد بود .

سلام
آنها كه تحت تربيت اسلام نبوده اند برخلاف تربيت و ميل ما عمل ميكنند(در جزئيات) نه برخلاف جهانبيني خودشان
اين طور نيست؟
در اموري مثل دست دادن به نامحرم كه براساس تربيت است و تعمدي هم در كار نيست چگونه نسبت رذيلت مي توان به آن داد؟

بی نظیر;409338 نوشت:
به نظر من علت اینکه خانم رغبتی به خودارایی در مقابل شوهرش ندارد این است
که عشق بین زن و شوهر به مرور زمان کمرنگ شده و کلا از بین می رود
و هریک از زن و شوهر برای پیدا کردن عشق جدید میل به خود ارایی
در مقابل نامحرم دارد

سلام
اُشو (عارف هندي) بر همين اساسي كه شما مي فرماييد ازدواج را ضد عشق معرفي ميكند و راه رسيدن به خدا را متفاوت با آنچه كه ما ياد گرفته ايم آزموده است
و فرويد انديشمند غربي هم اساسا دين و مذهب را مولود ناكامي هاي جنسي و عاطفي ميداند

با حساب سخن شما تكليف ارضاي ميل به خود آرايي(براي زن مسلمان) چه ميشود؟
باتشكر

موضوع قفل شده است