«نگاهی به زندگی امام رضا(ع)»

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
«نگاهی به زندگی امام رضا(ع)»

سلام علیکم
از نام تاپیک مشخص است که چه مبحثی در این تاپیک ایجاد می شود. به مناسبت ولادت امام هشتم آقا امام رضا(ع)، انشاءالله که مورد رضایت قرار بگیرد!
زمانی که نام اقا میاد تمام دل ها هوای خراسان می کند. یا علی ابن موسی الرضا(ع)
با ما همراه باشید...

برچسب: 

بسم الله الرحمن الرحیم
امام رضا (ع) بنا به قول بسیاری از مورّخان، در سال 148[1] و به اندکی از آنان، از جمله شیخ صدوق[2] در سال 153 در 11 ذی قعده (یا ذی حجه و یا ربیع الاول) چشم به جهان گشوده است. در تاریخ وفات آن امام اختلاف نظر فراوانی وجود دارد. برخی سال 202 و برخی سال 203[3]را سال رحلت دانسته اند. از نظر ماه نیز کلینی[4] و شیخ مفید[5] ماه صفر را بدون تعیین روز یاد کرده اند. نوبختی آخرین روز ماه صفر را روز رحلت دانسته[6] و برخی دیگر هفدهم یا بیست سوم آن ماه و آخر ذی حجه را روز وفات دانسته اند.[7] به نظر می رسد که در عرف شیعه، سخن نوبختی پذیرفته شده است.
مادر آن حضرت «خیزران» نامیده می شد. بعضی گفته اند که ایشان «ام ولد» و از اهالی نوبه بوده و «اروی» نام داشته و لقبش «شقراء» بوده است. برخی گفته اند اسم او «نجمه» و کنیه اش «امّ البنین» بود و برخی نام آن بانو را «تکتم» دانسته اند.[8] نقش انگشتری آن حضرت: «ماشاءَ الله و لا حَولَ و لا قُوّه اِلّا بِالله» بوده است.[9]
وجود ادله روایی گسترده و همچنین مقبولیت امام رضا - علیه السلام - در میان شیعیان و نیز برتری علمی و اخلاقی حضرت، امامت ایشان را به خوبی ثابت می کند، گر چه وضعیت مسأله امامت در اواخر زندگی موسی بن جعفر - علیه السلام - بسیار پیچیده و سخت بود، اما بیشتر اصحاب امام کاظم - علیه السلام - جانشینی امام رضا - علیه السلام - را از طرف آن حضرت پذیرفتند.
شیخ مفید نام دوازده تن از این صحابه را که روایاتی در این موضوع تعیین امام رضا - علیه السلام - به جانشینی پدر بزرگوارش نقل کرده اند، ذکر می کند که مهمترین آنها: داود بن کثیر الرقّی، محمد بن اسحاق بن عمّار، علی بن یُقْطین و محمد بن سنان می باشند.[10]
شیخ پس از آن، روایات مذکور را به تفصیل آورده است. مجموع آنچه در این زمینه گرد آمده، توسط شیخ صدوق و برخی از متأخران بوده است.[11]
اختلافی که پس از شهادت امام صادق - علیه السلام - در مسأله جانشینی آن حضرت به وجود آمد، سبب شد تا این بار پس از شهادت امام کاظم - علیه السلام - اصحاب، در موضوع جانشینی دقّت و احتیاط بیشتری به خرج دهند و قبل از شهادت آن حضرت، درباره شناخت او اصرار بورزند.
نصر بن قاموس می گوید: به ابو ابراهیم (موسی بن جعفر) عرض کردم: من از پدر شما درباره جانشینش سؤال کردم، شما را معرفی فرمود (فَأخْبُرُنی اِنّکُ انتَ هْو). پس به عرض آن حضرت رساندم که وقتی حضرت صادق - علیه السلام - به شهادت رسید، میان مردم اختلاف افتاد (ذَهُبُ النّاسْ یُمیناً وُ شِمالاً). من و دوستانم شمارا برگزیدیم، اینک ما را مطلع فرمایید که چه کسی جانشین شما خواهد بود؟ امام - علیه السلام -، فرزند خود علی را معرفی کرد.[12]
با این حال باز به دلیل تقیّه و نیز فرصت طلبی اشخاصی که اموالی از طرف کاظم - علیه السلام - از شیعیان گرفته بودند و همچنین وجود برخی از روایات نادرست که در آنها علایمی را برای منحرف ساختن اذهان از امام - علیه السلام -، شناسانده بودند، مشکلاتی به وجود آمد. این در حالی بود که امام کاظم - علیه السلام - در مدینه، میان شیعیان و علویان - که شمار فراوانی از آنان شاهد و ناظر جریان بودند - امام رضا - علیه السلام - را به جانشینی خود منصوب فرمود.[13]
_________________
[1] . الکافی، ج 1، ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ التهذیب، ج 6، ص 83.
[2] . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 81. نوبختی سال 151 را نقل کرده است. نک: فرق الشیعه، ص 96.
[3] . الکافی، ج 1، ص 486؛ الارشاد، ص 341؛ فرق الشیعه، ص 96
[4] . الکافی، ج 1، ص 486.
[5] . الارشاد، ص 341.
[6] . فرق الشیعه، ص 96.
[7] . تواریخ النبی و الآل، ص 70.
[8] . در اصل چندین نام برای آن بانو یاد کرده اند که نجمه، اروی، سکینه، سمانه، تکتم از آن جمله است. نک: تواریخ النبی و الآل، ص 91. چنین شایع است که مقبره مادر آن حضرت در مشربه ام ابراهیم در مدینه منوره واقع شده است.
[9] . بحار الانوار، ج 49، ص 2، از کافی.
[10] . الارشاد، ص 304.
[11] . عیون اخبار الرضا، ج 1، صص 17 _ 27؛ مسند الامام الرضا، ج 1، صص 18 _ 37 و نک: روضه الواعظین، ج 1، ص 222.
[12] . الکافی، ج 1، ص 313؛ رجال کشی، ص 451.
[13] . عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 28.

در انتهای بخش منابع ذکر خواهد شد!
برخی از فضائل و كرامات امام علی ابن موسی الرضا- علیه السلام- عبارت است از:
دعای مستجاب
1 - آل برمك، مخصوصاً یحیی بن خالد بر مكی برای حفظ حكومت و مقام خویش هارون عباسی را وادار كردند تا موسی بن جعفر - علیه السلام - را شهید كرد، بدین سبب امام رضا - علیه السلام - در مكه به آنها نفرین كردند، حكومت و مقامشان تار و مار گردید.
محمد بن فضیل گوید: ابوالحسن رضا - علیه السلام - را دیدم، در عرفات ایستاده و دعای می كرد. بعد سرش را پایین انداخت، (گویی چیزی به قلب مباركش الهام شد) كه وی علت سر به زیر انداختن را پرسیدند؟ فرمود: به برامكه نفرین می كردم كه سبب قتل پدرم شدند. خداوند امروز دعای مرا درباره آنها مستجاب كرد، امام از مكه برگشت، چیزی نگذشت كه در همان سال، هارون بر آنها خشم گرفت وتار و مارشان كرد،[1] جعفر برمكی شقه شد، پدرش یحیی به زندان رفت، بطوری متلاشی شدند كه مایه عبرت مردم گشتند.
علم غیب
2 - حسن بن علی بن وشا از مسافر نقل می كند: با ابوالحسن الرّضا - علیه السلام - در «منی» بودم، یحیی بن خالد با گروهی از آل برمك از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره ها نمی دانند در این سال چه بلایی به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب تر از این آن است كه من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارك را در كنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنی این كلام را نفهمیدم مگر بعد از آنكه امام را در طوس در كنار قبر هارون دفن كردیم.[2]
لقب رضا ازخدا است
3 - ابونصر بزنطی رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومی از مخالفان شما می گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، كه به ولایت عهدی راضی شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهكار شده اند. پدرم را خدای تعالی رضا لقب داده است زیرا كه به خداوندی خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضی بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آری. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وی راضی شدند و چنین چیزی برای پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید.[3]
ناگفته نماند: مخالفان خواسته اند با این طریق منقصتی بر آن حضرت فراهم آوردند، ولی چنانكه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است كه همه امامان صادق، كاظم، رضا، جواد و هادی و... بودند ولی برای هر یك بمناسبتی لقب بخصوص تعیین گشته است.
حضرت ابوالحسن رضا - علیه السلام - در «نیاج»
4 - ابو حبیب نیاجی[4] گوید: رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در خواب دیدم كه به «نیاج» آمد و در مسجدی كه حاجیان هر سال می آمدند نشست گویا محضر ایشان رفته و سلام كرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقی از برگ درختان خرمای مدینه بود و در آن خرمای صیحانی داشت. گویا رسول خدا مشتی از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیداری - خوابم را چنین تأویل كردیم كه هیجده سال عمر خواهم كرد.
بعد از بیست روز در زمینی بودم كه برای زراعت آماده می كردند، مردی پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا - علیه السلام - به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته اند. در این بین دیدم كه مردی به دیدار آن حضرت می روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلی نشسته كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیری بود مانند حصیرری كه در زیر جدش بود. و در پیش وی طبقی از برگ درخت خرما و در آن خرمای صیحانی قرار داشت.
سلام كردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتی از خرما به من داد كه شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله - صلی الله علیه و آله - ! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا - صلی الله علیه و آله - زیاد داده بود ما هم زیاد می دادیم «فقال لوزادكَ رسولُ اللّه لزدْناكَ»[5].
فضایل امام رضا - علیه السلام - از زبان ابراهیم بن عباس
5 - ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا - علیه السلام - نشد كه به كسی در سخن گفتن ظلم یا جفا كند، هر كه با او سخن می گفت، كلام او را قطع نمی كرد و مجال می داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر كسی حاجت پیش او می آورد در صورت امكان ابداً او را رد و مأیوس نمی كرد. ندیدم كه در پیش كسی پایش را دراز كند، و ندیدم در پیش كسی تكیه كند. ندیدم كه به كسی از غلامانش فحش بدهد، ندیدم كه آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم كه با صدا و قهقهه بخندد بلكه فقط تبسم می كرد.
چون سفره طعام را باز می كردند همه خدمتكاران و غلامانش را و حتی دربان را با خود در سر سفره می نشانید. شبها كم می خوابید، بیشتر بیدار می ماند، اكثر شبها از اول تا آخر احیا می كرد، بسیار روزه می گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وی فوت نمی شد. می گفت : این روزه همه عمر است «ذلك صومُ الدّهر».[6] در پنهانی بسیار احسان می كرد و صدقه می داد، این كار را بیشتر در شبهای ظلمانی انجام می داد، هر كه گوید: نظیر او را در خوبی دیده ام، باور نكنید!

مبارزه با اسراف
6 - روزی غلامانش میوه ای را خوردند ولی آن را تمام نخوردند و مقداری مانده به دور انداختند، امام صلوات الله علیه بر آنها بر آشفت و فرمود: سبحان الله، اگر شما بی نیاز هستید دیگران بدان نیازمندند، بجای انداختن، به مستمندان انفاق كنید، «سبحان الله ان كنتم استغنیتم فان اُنا ساً لم یستغنوا اطعموه من یحتاج الیه» [8]
علم غیب
7 - محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض كردم: خودت را به امامت و پیشوایی مشهور كرده و در جای پدرت نشستی حال آن كه از شمشیر هارون خون می ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا - صلی الله علیه و آله - به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویی از سر من بركند، بدانید كه من پیغمبر نیستم، و من می گویم: اگر هارون توانست مویی از سر من بگیرد بدانید كه من امام نیستم.[9]
فضیلت زیارت امام رضا - علیه السلام -
8 - رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: بزودی پاره ای از بدن من در زمین خراسان دفن می شود، هیچ غمگینی او را زیارت نمی كند، مگر آن كه خدا غمش را زایل می كند و هیچ گناهكاری او را زیارت نمی كند، مگر آن كه خدا گناهانش را می آمرزد. «قال رسول اللّه - صلی الله علیه و آله - ستّد فَنُ بضعهٌ منی بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» [10]زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مكفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) می باشد، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این كلام را در وقتی فرموده كه هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.
امام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمی فرمود: «من زار ابی فله الجنه».[11] هر كه قبر پدرم را زیارت كند اجرش بهشت است.
و در روایت دیگری فرمود: هر كس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت كند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت می كنم: «قال ابوجعفر محمد بن علی الرضا - علیه السلام - ضمنت لمن زار قبر ابی - علیه السلام - بطوس عارفاً بحقه الجّنهَ علی اللّه عزوجل» [12].
سخنی گهربار
9 - ثامن الائمه صلوات الله علیه فرمود: مؤمن، مؤمن (واقعی) نمی شود مگر آن كه در وی سه سنت (عادت و كار) باشد: سنتی از پروردگارش،سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش. اما خصلتش از پروردگار آن است كه اسرار مردم رإ؛ّّ مخفی بدارد و افشا نكند و اما خصلتش از پیامبر آن است كه با مردم مدارا كند، و امام خصلتش از امام آن است كه در ضررهای بدنی و مالی صبر و استقامت داشته باشد. «قال الرضا - علیه السلام - لایكون المؤمن مؤمناً حتّی یكونَ فیه ثلاث خصالٍ: سنهٌ من ربه و سنه من نبیه و سنه من ولیّه، فاما السّنهُ من ربه فكتمان السر و اما السنه من نبیه فمداراه الناس و اما السنه من ولیّه فالصبر فی الباساء والضراء» تحف العقول: ص 442.

به علت این که وقت کم است تمام فضائل را قرار می دهم! دوستان کم کم مطالعه کنند.
احسان
10 - مردی به محضر حضرت رضا - علیه السلام - آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان كن، فرمود: نمی توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان كن، امام فرمود: آری، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.
امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان كرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلكه غنیمت است، آنچه را كه در آن پاداش و كرامت هست، غرامت مشمار.[13]
علی بن موسی عالم آل محمد
11 - موسی بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش می فرمود: برادرتان علی بن موسی عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه می گوید حفظ كنید، من ازپدرم امام صادق - علیه السلام - دفعات شنیدم می گفت: عالم آل محمد در صلب تو است ای كاش او را درك می كردم، او همنام امیرالمؤمنین علی است..[14] امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجری از دنیا رفت، امام رضا - علیه السلام - بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.
تواضع
12 - مردی از اهل بلغ گوید: در سفر خراسان در خدمت امام رضا - علیه السلام - بودم.روزی طعام خواست، همه خدمتكاران از سیاهان و دیگران را كنار سفره جمع كرد، گفتم: فدایت شوم،بهتر آن است كه آنها در خوان دیگری بخورند. فرمود: آرام باش پروردگار همه یكی است، مادرمان حوا و پدرمان آدم یكی است، مجازات بسته به اعمال است «فقال: مه ان الرّبّ تبارك و تعالی واحد، والام واحده والاب واحد و الجزاء بالاعمال» [15].
بنده نوازی
13 - امام صلوات الله علیه به غلامانش گفته بود: در وقت طعام خوردن اگر بالای سرتان هم بایستم قبل از تمام كردن طعام برنخیزید، یاسر گوید: گاهی بعضی از ما را صدا می كرد، می گفتند: مشغول طعام خوردنند، می فرمود: پس بگذارید طعامشان را تمام كنند: «قال: ان قمت علی رؤوسكم و انتم تاكلون فلاتقوموا حتی تفرغوا». [16]
توحید
14 - بزنطی علیه الرحمه نقل می كند: مردی از ماوراء نهر بلخ خدمت امام رضا - علیه السلام - آمد و گفت: از شما سؤالی می كنم اگر جواب دادید به امامتان معتقد خواهم بود، حضرت فرمود: از هر چه می خواهی بپرس.
گفت: مرا از خدایت خبر بده، در كجا بوده و چطور بوده و بر چه چیز تكیه كرده بوده است؟ امام - علیه السلام - فرمود: «انّ اللّه اَیّنَ الأَینَ بلاأینٍ و كَیّفَ الكْیفَ بلا كیفٍ و كان اعتمادُه علی قدرته».
یعنی خداوند به وجود آوردنده مكان است بی آنكه مكانی داشته باشد و به وجود آورنده كیفیت است بی آنكه كیفیتی داشته باشد و اعتمادش بر قدرتش بود، (خدا لامكان است، مكان از عوارض جسم است، خدا جسم نیست، كیفیت، مخلوق خداست، لازمه اش محدود بودن است، خدا بی انتها است، خدا بر قدرت خود ایستاده، هستی را از جایی دریافت نكرده است).
آن مرد چون این جواب را شنید برخاست، سر مبارك امام را بوسید و گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان محمداً رسول الله و ان علیا وصی رسول الله والقیّمُ بعده بما أَقام به رسول الله و انّكم الائمه الصادقون و انك الخلف بعدهم» [17] ظاهراً آن مرد از فلاسفه بوده و از جواب امام - علیه السلام - پی به دانایی و امامت آن حضرت برده است.
معجزه ای از امام رضا - علیه السلام - و مجسم شدن عكسها
15 - صدوق رحمه الله علیه در عیون اخبار الرضا - علیه السلام - نقل می كند: در عهد مأمون عباسی كه حضرت رضا - علیه السلام - ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا كند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم كرد، رسول خدا - صلی الله علیه و آله - دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب كه خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...
امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید.[18] امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضی از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه كه تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنی عباس به خاندان علویان منتقل كنی!! بر علیه خود و خانواده ات اقدام كردی. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردی، و او را پس از آن كه گمنام بود میان مردم شهرت دادی، آوازه اش را بلند كردی.
دنیا را با این جادو كه در وقت دعایش باران آمد، پر كرد. مرا واهمه گرفت كه خلافت را ازخاندان عباسی خارج گرداند، حتی وحشت كردم كه با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملكت تو شورش بر پا دارد، آیا كسی بر علیه خود چنین جنایتی كرده است؟!!
مأمون گفت: این مرد در پنهانی مردم را به سوی خویش دعوت می كرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوی ما دعوت نماید و مردم بدانند كه اهل حكومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان كه به وی فریفته شده اند بدانند كه در ادعای خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولی ترسیدیم كه اگر او را به حال خود رها كنیم، برای ما از جانب او وضعی پیش بیاید كه جلوگیری نتوانیم كرد.
و اكنون كه كرده خود را كردیم و به خطای خود پی بردیم، مسامحه در كار وی ابداً روا نیست، ولی می خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم كه بدانند لیاقت حكومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهی بلای او را از سر خود می توانیم قطع نماییم.[19]
آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه ام نبود او را سر جای خودش می نشاندم. و بر مردم آشكار می كردم كه از لیاقت ولایت عهدی كه به او تفویض كرده ای قاصر است.
مأمون گفت: چیزی برای من محبوبتر از این كار نیست كه به او اهانت و از قدرتش كاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملكت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن كنم، تا از مقامی كه او را در آن قرار داده ای پایین آید.
مأمون نامبردگان را جمع كرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا - علیه السلام - را در مقام ولایت عهدی در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص كه از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن كرد و گفت: مردم از شما بسیار حكایات نقل می كنند. و در تعریف شما افراط كرده اند، بطوری كه اگر خودتان بدانید از آنها بیزاری می كنید، اولین اینها آن است كه: شما خدا را درباره باران كه عادت باریدن دارد، دعا كردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه ای از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند كه در دنیا نظیر و مانندی ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملكه و بقاءه است كه با كسی مقایسه نمی شود مگر آن كه برتر آید، شما را در محلی قرار داده كه می دانید، این پاسداری از حق و انصاف نیست كه مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایی بگویند كه تكذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!
امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمی شوم ازاین كه نعمتهای خدا را درباره من یاد و حكایت كنند، اما این كه گفتی: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامی كه پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز می دانی (یوسف پیامبر بود و او یك پادشاه مشرك).
در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسی! از حد خود قدم فراتر گذاشتی، كه خداوند بارانی را در وقت معین خود نازل كرد و تو آن را وسیله بلندی مقام خود قراردادی، كه به مقام حمله به دیگران بر آیی؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده ای كه سرهای پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در كوهها پراكنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهای خود چسبیدند و شروع به پرواز كردند؟!!!
اگر راستگویی این دو عكس شیر را كه در مسند خلیفه هستند زنده كن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه ای برای تو خواهد بود، اما باران كه با دعای تو آمد، تو از دیگران در این كار برتر نیستی.
امام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عكس شیر فریاد كشید: این فاجر را بگیرید، پاره كنید، از او عینی و اثری نگذارید. در دم آن دو عكس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد كردند و خوردند و خونش را كه ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه می كردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولی الله فی ارضه! دیگر چه فرمانی داری، می خواهی مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.
مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جای خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض كردند: می فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیری است كه به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تكوینی هر استفاده ای را بكنیم).
گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولی خود، آن دو شیر در دم مبدل به عكس شده و در روی مسند قرار گرفتند.
مأمون گفت: خدا را حمد می كنم كه مرا از شر حمیدبن مهران خلاص كرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر می خواهی آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را می خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمی كردم و از تو آن را نمی خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را كه با چشم دیدی كه چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.
ولی جهال بنی آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این كار زیانكار شده اند ولی خدا را در تدبیر آنها مشیتی است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضی نكنم و كاری را كه كردم بر تو ننمایم، چنان كه به یوسف - علیه السلام - نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...[20]
نگارنده گوید: در این كار ابداً شگفتی نیست، آن مانند مبدل شدن عصای موسی به اژدهاست. امام - علیه السلام - ولایت تكوینی داشت و خدا او را چنین قدرتی داده بود، چنان كه عیسی - علیه السلام - نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضی نقلها دیده ام كه مأمون به آن حضرت گفت: دعا كنید كه آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصای موسی جادوها را پس می داد، اینها نیز آن مرد را پس می دادند.
_______________________
[1] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
[2] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 225 باب 50.
[3] . علل الشرایع: ج 2 ص 237 باب 172.
[4] . نیاج بر وزن كتاب روستایی است در بادیه.
[5] . عیون اخبارالرضا: ج 2 ص 210 باب 47، بحار ج 49 ص 35.
[6] . چون بحكم «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» هر یك روز در جای ده روز است.
[7] . عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 184، بحار ج 49 ص 91.
[8] . انوار البهیه ص 107.
[9] . انوار البهیه ص 107.
[10] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
[11] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
[12] . وسائل الشیعه: ج 10 ص 433 و 435.
[13] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.
[14] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.
[15] . بحارالانوار /101/ 100/ 49.
[16] . فروع كافی: ج 6 ص 298.
[17] . اصول كافی: ج 1 ص 88 باب الكون و المكان.
[18] . با اختصار و نقل به معنی ترجمه شده است.
[19] . گفته های مأمورن پرده از روی بسیاری از كارها بر می دارد چنان كه در فصل قبول ولایت عهدی اجباری بود، آمده است.
[20] . عیون اخبار الرضا: ج 2 ص 168 - 172 بحار: ج 49 ص 180 - 185.

حضرت امام رضا - علیه السلام - نیز مانند سایر پیشوایان معصوم - علیهم السلام - دارای كراماتی است كه در این مقاله به برخی از آن ها اشاره می شود:
1. از اباصلت هروی نقل شده كه گفت: خدمت حضرت رضا - علیه السلام - ایستاده بودم فرمود: ای اباصلت برو در این قبه كه قبر هارون است و مقداری خاك از چهار طرف آن بیاور، رفتم و آوردم؛ فرمود: آن خاك جانب در را بده، دادم، گرفت بوئید و دور انداخت، و فرمود: این جا برای من قبری می كنند؛ سنگی پیدا می شود اگر همه كلنگهای خراسان را بیاورند كنده نشود؛ سپس درباره خاك پائین پا و بالای سر هم همین را فرمود آن گاه فرمود: این خاكی را كه از قبر من است؛ بده در اینجا برای من قبر می كنند. به آنها بگو: هفت درجه قبر را تا پائین بكنند( شاید مراد این باشد كه هفت وجب بكنند) و گودال را وسط قبر بكنند؛ و اگر خواستند حتماً لحد بكنند بگو لحد را دو زراع و یك وجب قرار دهند كه خداوند هر چه بخواهد وسعت می دهد؛ و وقتی كه چنین كردند رطوبتی بالای سر من می بینی؛ سخنی تعلیمت می كنم بگو آب می جوشد تا لحد پر شود ـ و ماهیهای ریزی در آب میبینی این نانی كه بتو می دهم برای آنها ریزه كن می خورند وقتی كه خلاص شد ماهی بزرگی پدید آید و ماهیان خرد ببلعد بطوری كه چیزی از آنها نگذارد و ناپدید شود چون غایب شود دست در آب بگذار و سخنی كه تعلیمت می كنم بگو آب تماماً فرو می رود، و این كار را جز در حضور مأمون مكن؛ سپس فرمود: ای اباصلت فردا نزد ابن فاجر می روم اگر سر برهنه بیرون شدم هر چه می خواهی بگو جوابت می دهم و اگر سرپوشیده بودم با من سخن مگوی و حدیث وفات آن جناب را ذكرمی كند تا آنجا كه می گوید: همه چیزها بهمان نحو كه فرمود پیدا شد؛ و چون مأمون رطوبت بالای سر و ماهیان و غیره را دید گفت: همیشه حضرت رضا - علیه السلام - در زمان حیات عجایب خود را بما می نمود وبعد از وفات هم غرائب خویش ظاهر كرد « تا آخر حدیث.» و در این حدیث معجزات دیگری هم هست كه در ذكر معجزات فرزندش كه تتمه حدیث را نقل میكنیم خواهد آمد! و این حدیث را طبرسی هم در اعلام الوری از علی بن ابراهیم بهمین نحو نقل می كند.
2. و از هرثمه بن اعین نقل شده كه گفت: شبی تا چهار ساعت از شب در حضور مأمون بودم سپس اجازه خروج داد ورفتم، چون نیمی از شب گذشت كسی در را كوبید یكی از غلامان جواب داد، گفت: بهرثمه بگو: سرور خود را اجابت كن، شتابان برخاسته جامعه ها برداشتم و بسرعت بطرف منزل حضرت رضا - علیه السلام - رفتم، غلام جلو رفت من پشت سرش وارد شدم، دیدم آنجناب درصحن خانه نشسته؛ فرمود: ای هرثمه گفتم؛ بلی ای مولای من فرمود: بنشین، نشستم، فرمود بشنو و حفظ كن ای هرثمه اینك وقت رحلت من بسوی خدا و ملحق شدنم بجد و پدران بزرگوارم رسیده؛ و عمرم سر آمده و این باغی تصمیم گرفته مرا بوسیله انگور و انار زهر آلود مسموم كند، انگور را با ریسمانی كه در زهر فرو برده و با سوزن در آن می كشد زهر آگین می كند، و انار را بدست یكی از غلامانش كه بزهر میالاید و آن را بدست خود میمالد تا دانه ای از آن آلوده شود مسموم می كند كه بخورم، و می خورم و حكم خدا جاری می شود؛و تقدیر او می رسد، وقتی كه مردم مأمون می گوید: من بدست خود او را غسل می دهم در خلوت از جانب من باو بگو: متعرض غسل و كفن و دفن من مشو كه آن غذابی كه تا كنون تأخیر افتاده و برای آخرت تو مهیا است در دنیا بتو می رسد، و بشكنجه درد ناكی كه از آن فرار می كنی گرفتار می شوی، چون این سخن بشنود باز ایستد عرض كردم:بچشم ای سرور من، فرمود: وقتی كه غسل مرا دراختیار تو گذاشت در جای بلندی از عمارات خود نزدیك جای غسل من برای مشاهده اوضاع می نشیند، تو هم هیچ متعرض غسل من مشو تا به بیینی خیمه سفیدی در كنار خانه زده شد، آن گاه مرا با جامه هائی كه پوشیده ام ببر در خیمه بگذار و خود پشت خیمه بایست، و همراهانت نزدیك تو بایستند و دامن خیمه بالا مزن كه اگر مرا ببینی، هلاك بشود: و مأمون ازبالای بام بر تو مشرف می شود و می گوید ای هرمثه مگر تو نگفتی امام را جز امام غسل نمی دهد! پس كه حضرت رضا - علیه السلام - را غسل می دهد با این كه فرزندش محمد در مدینه است و ما درطوسیم؟ وقتی كه این سخن گفت بگو: ما می گوئیم: امام را جز امام نباید غسل دهد، ولی اگر متجاوزی تعدی كند و امام را غسل دهد امامت او بجهت تعدی ستمكار باطل نخواهد شد، و همچنین امامت امام بعدی هم باینكه كسی كه بقهر و غلبه پدرش را غسل دهد باطل نشود، و اگر علی بن موسی را در مدینه می گذاشتی پسرش، محمد او را آشكارا غسل می داد و اكنون هم غیر از او غسلش نمی دهد ولی البته مخفی است، و وقتی كه خیمه برداشته شد می بینی كه مرا كفن كرده اند، بدن را در تابوب گذار و حمل كن: و هنگام قبر كندن می خواهد قبر هارون را قبله قبر من قرار دهد؛ و هرگز این ممكن نیست؛ و هرچه كلنگ زنند در زمین اثر نكند؟ و باندازه ریزه ناخنی جدا نشود، و موقعی كه كوشش خود كردند و باشكال برخوردند بگو خودش فرموده كلنگی در جلو قبر هارون بزنید؛ چون آن جا كلنگ زدند قبر كنده و ضریح (: گودال وسط قبر ) آماده پیدا شود، و مرا پائین نبر تا آب سفیدی از ضریح بجوشد، و قبر را پر كند، تا مساوی سطح زمین شود، سپس یك ماهی بطول قبر پیدا شود و باضطراب آید، صبر كن تا آن ماهی ناپدید شود و آبها فرو رود آن گاه مرا در قبر میان ضریح گذار، و مگذار كسی خاك بیاورد بر من بریزد كه قبر خود پر می شود، گفتم: بچشم سرور من سپس فرمود:وصیتی كه بتو كردم حفظ كن و بكار بند و تخلف مكن، گفتم: پناه بر خدا كه من از یك دستور شما تخلف كنم، و گریان و محزون بیرون شدم، و مثل مار روی تا به بیتاب بودن و جز خدا كسی از دل من خبر نداشت، سپس مأمون مرا طلبید، و رفتم تا چاشت آن جا ایستادم، آن گاه گفت: ای هرثمه برو نزد حضرت رضا - علیه السلام - سلام مرا برسان و بگو: شما تشریف می آورید اینجا یا من خدمت شما برسم؟و اگر آمدن را پذیرفت اصرار كن كه زود تر بیاید وقتی كه خدمت آن جناب رسیدم فرمود: ای هرثمه وصیت مرا حفظ كردی؟ گفتم: آری؛ فرمود: كفش مرا بیاورید، میدانم ترا برای چه فرستاده، كفش او را بردم و نزد هارون رفت. سپس حدیث را تا آخر ذكر می كند، و در این حدیث است كه آن چه فرمود بهمان نحو واقع شد.
و این حدیث را طبرسی هم در كتاب اعلام الوری از هرثمه نقل می كند جز این كه اخبار از زهر زدن مأمون به انگور و انار را ذكر می كند و بمضمون تتمه حدیث اشاره می فرماید.
3. ابن بابویه در كتاب عیون، در باب ذكر بركات و نشانه ها، و استجابت دعاهایی كه در زمان خود از مرقد مطهر حضرت رضا - علیه السلام - برای مردم ظاهر شده از محمد بن عمر نوقانی نقل می كند كه گفت: شب تاریكی كه در نوقان در بالاخانه خوابیده بودم؛ از خواب بیدار شدم، بجانب سناباد كه قبر حضرت رضا - علیه السلام - بود نگاه كردم دیدم نوری بر آن احاطه كرده كه حرم آن جناب را مثل روز روشن كرده، و در آن وقت من در حقانیت حضرت رضا - علیه السلام - شك داشتم، مادرم كه او هم از سنّیان بود گفت: ترا چه می شود؟ گفتم: نور تابنده ای میبینم كه بقعه حضرت رضا ـ علی السّلام ـ را در سناباد پر كرده؛ گفت: چیزی نیست، این از عمل شیطان است؛ باز شب دیگری كه تاریك تر از شب اول بود نظیر آن نور را دیدم كه بقعه را پر كرده، باز بمادرم خبر دادم و او را در آن جایی كه خودم بودم آوردم نور را بهمان هیئت دید و قضیه را بزرگ شمرد و بنا كرد شكر كند جز این كه باز مثل من مطمئن نشد؛ و متوجه بقعه آن جناب شدم دیدم در بسته است، گفتم: خدایا اگر امامت حضرت رضا - علیه السلام - بر حق است این در را باز كن، سپس در را بدست خود عقب كردم باز شد؛ با خود گفتم: شاید آن طور كه باید بسته نبوده آن را بستم بطوری كه یقین كردم كه جز با كلید باز نمی شود سپس گفتم: خدایا! اگر حضرت رضا - علیه السلام - بر حق است این در را باز كن! و در را با دست عقب كردم باز شد، وارد شده زیارت كردم، و نماز گزاشتم؛ و در امر حضرت رضا - علیه السلام - بصیر شدم، و از آن روز تا كنون هر جمعه از نوقان بزیارت او می روم و آن جا نماز می خوانم.
4. و از حسین بن عبید الله نوقانی نقل می كند كه گفت: شنیدم ابو منصور بن عبد الرزاق حاكم طوس كه به، ببوردی معروف بود می گفت: فرزند داری؟ گفت: چرا نمی روی در حرم حضرت رضا - علیه السلام - دعا كنی كه خداوند فرزندی نصیبت كند؟ من در آن جا حاجتهایی از خداوند خواسته ام و همه روا شده، حاكم گفت: من در حرم رفته حضور حضرت رضا - علیه السلام - از خدا خواستم كه فرزندی نصیبم كند، و خداوند عز وجل پسری به من داد.
5. صدوق فرماید: وقتی كه از ركن الدوله اجازه زیارت حضرت رضا - علیه السلام - را گرفتم در رجب سال 352 اجازه داد و هنگامی كه از حضور او بیرون شدم مرا برگردانده گفت: این حرم مباركی است، من آن را زیارت كردم و حاجتهایی در دل داشتم آن جا از خدا خواستم بر آورد؛ پس در دعای در حق من و زیارت از جانب من كوتاهی مكن، كه دعا در اینجا مستجاب است، من قبول كردم و بوعده هم وفا كردم وقتی كه از مشهد برگشتم و بر او وارد شدم؛ دعا برای ما كردی؟ زیارت بجای ما خواندی؟ گفتم: آری، گفت: احسنت؛ برای ما ثابت شده كه در این مشهد دعا مستجاب است.
6. و از احمد بن حسین ضبی نقل می كند و می گوید: من ناصبی تر از او ندیدم، و بقدری با اهلبیت دشمن بود كه می گفت: الهم صل علی محمد و «آل» را ذكر نمی كرد كه گفت: از ابوبكر حمامی پوستین فروش در كوچه حرب نیشابور (لابد نام كوچه ای بوده و گمان می كنم بلحاظ ابن كه محله نیشابور است كوچه جنگ نام داشته) كه از اصحاب حدیث بود شنیدم كه می گفت: شخصی امانتی نزد من گذاشت، زیر خاك كردم، و جایش را فراموش كردم، پس از مدتی آمد مطالبه كرد؛ جای او را نمی دانستم متحیر ماندم؛ مرا متهم كرد؛ اندوهگین و سرگردان از خانه بیرون آمدم، دیدم عده ای مهیای رفتم مشهد اند با آن ها رفتم و زیارت كردم و از خدا خواستم كه جای دفن آن امانت را برای من واضح كند، در خواب دیدم كسی آمد و گفت: امانت را فلان جا خاك كرده ای؛ برگشتم و صاحب امانت را بآن جا ارشاد كردم، ولی خودم این خواب را تصدیق نكردم ( یعنی یقین بصحتش نداشتم) آن مرد رفت و آن جا را كند و امانت را كه بمهر خود بود برداشت، و بعد از این آنمرد این قصه را برای مردم نقل می كرد و آن ها را بزیارت مشهد تحریص می كرد.
________
شيخ حر عاملي- اثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، ترجمه احمد جنتي، ج6، ص93

دوران امام رضا - علیه السلام - از دوران هایی است كه بحثهای كلامی از ناحیه جریانات گوناگون فكری به سرعت رو به رشد و توسعه گذاشته و در هر زمینه اختلاف نظر پدید آمده است. دو گروهی كه ما آنها را به نامهای «معتزله» و «اهل حدیث» می‌شناسیم، در بر پایی این جدالها و كشمكشهای فكری، بیشترین سهم را دارا بودند. خلفای عباسی نیز هر كدام به نحوی در این مسائل مشاركت می‌كردند، اما هیچ كدام با مأمون قابل مقایسه نیستند. بعد از زمان مأمون نیز خلفا به صورت جدی در مسائل فكری و كلامی درگیر شدند. در برابر این دو گروه، كه یكی عقل را بر نقل ترجیح می‌داد و دیگری (اهل حدیث) به عكس، امام رضا - علیه السلام - می‌ كوشید تا موضع خود را بیان كند. از این روست كه بخش عمده روایاتی كه از آن حضرت نقل شده، در موضوعات كلامی آن هم در شكل پرسش و پاسخ و یا احیانا مناظرات است. از آنجا كه امام رضا - علیه السلام - مدتی در سمت ولایتعهدی، برخوردهای آشكارتری در این زمینه داشت، این مناظرات بیشتر پیش می‌آمد، به ویژه كه مأمون هم در اوائل، به دلایل متعددی به منظور ترتیب و تشكیل چنین جلساتی سعی وافری از خود نشان می‌داد.
در میان این مباحث، آنچه از همه بیشتر مطرح می‌شد، بحثهای مربوط به امامت بود كه یك پایه آن بر عقل و پایه دیگرش بر نقل استوار بود. البته مباحث مختلف مربوط به توحید، به ویژه مبحث صفات خداوند، از جمله صفت عدل كه ارتباط مستقیمی با موضوع جبر و اختیار داشت، از داغ‌ترین بحثهای كلامی در طول چندین قرن، در میان مسلمانان بود. آغاز این بحثها از اواخر قرن اول و گسترش آن در نیمه دوم قرن دوم صورت پذیرفت. ما در بیان شرح حال امامان پیشین، گاه و بیگاه مسائل كلامی را مطرح می‌كردیم. در اینجا می‌كوشیم تا به نحوی مسائل جاری آن زمان را كه نسبت به زمان قبل از آن گسترش بیشتری داشت و از كیفیت بالاتری برخوردار بود، مطرح كرده و موضع امام رضا - علیه السلام - را كه در اوج گیری این مسائل نقش مهمی در بیان آراء امامیه داشته، بیان كنیم.
محدودیتهایی كه عباسیان برای علویان و شیعیان فراهم كرده بودند، غالبا باعث دوری شیعیان از ائمه بوده و از نظر فراگیری اعتقادات، مشكلاتی برای آنها فراهم می‌كرد. لذا از ابی نصر بزنطی نقل شده كه خدمت امام عرض كردم: اِن اَصحابُنا بعضُهمً یُقُولُون بالجبرِ و بعضهْم یقولونُ بالاسًتِطاعُهِ.
از شیعیان گروهی اعتقاد به جبر پیدا كرده‌اند و گروهی قائل به اختیار هستند.[1]
در روایت دیگری آمده است كه یكی از شیعیان خطاب به امام گفت:
یابنُ رسولِ الله! صِفً لَنا رُبكُ فإن مُنً قبِلنا قَدِ اختَلَفوا عُلَیًنا.[2]
ای فرزند رسول خدا! خدا را برای ما وصف كن؛ زیرا میان اصحاب ما در شناخت خدا اختلاف زیادی پیدا شده است.
مشكل مهمتر از ناحیه اهل حدیث بود، كسانی كه تنها خود را متعهد به قبول ظواهر آیات و روایات دانسته و تحت تأثیر برخی از سوء تفسیرهای مغرضانه‌ای كه از طرف امویان و یا یهودیان سرچشمه گرفته و ترویج شده بود، قرار می‌گرفتند و ظاهر آیات و روایات را كه دال بر تشبیه بود، می‌پذیرفتند. این افراد هرگز حاضر به جمع بندی كلی از آیات و تكیه به محكمات، كه می‌توانست متشابهات را تفسیر كرده و مشكل تشبیه را حل كند، نبودند. اینان روایاتی نقل كرده و با استناد به آن رویات، خدا و صفات او را طوری تفسیر می‌كردند كه او را به شكل یك انسان تصویر كرده و برای او اثبات چشم و دست و پا... می‌كردند.
طبعا شیعیان كه خود را متعهد به روایات می‌دیدند در برابر این رویات، وامانده و از امام - علیه السلام - در این رابطه پرسش می‌كردند. هِرُوی می‌گوید: از امام درباره حدیث: «ان المؤمنینُ یُزورونُ ربهْمً مِنً منازِلِهِم فِی الجنهِ»؛[3] كه اهل حدیث این روایت و روایاتی دیگر از این نوع را دال بر رؤیت بصری خداوند در قیامت می‌دانند، پرسیدم. امام به تفصیل به بررسی این روایات پرداخته و قسمتی را از اساس غیر صحیح خوانده و برخی را نیز با استفاده از آیات و روایات دیگر و مقدمات عقلی توجیه نمود.[4]
و در روایت دیگری در این باره به صراحت فرمود:
«ما شَهِدُ بِهِ الكِتابْ والسنه فَنَحًن القائِلونُ بِهِ»؛[5]
«هر آنچه را كه كتاب و سنت صحت آن را تأیید می‌كنند، ما آن را می‌پذیریم.» شیعه كه از ابتدا از موضع نفی تشبیه و جبر برخوردار بوده، با این دو مسأله (تشبیه و جبر) كه مروج آن یهودیان و متأثران از آنها و نیز حكام اموی بودند، مبارزه كرده است. اما به دلایلی كه از جمله آنها: وجود غلات در میان شیعه، تبلیغات نادرست و تحریف كننده درباره عقاید آنها و همچنین عدم فهم درست نظرات آنها می‌باشد، سبب شد تا كسانی، شیعه را به داشتن عقیده تشبیه متهم نمایند. این تهمت در قرن چهارم هجری، تا زمانی كه مرحوم شیخ صدوق كتاب «توحید» خود را به منظور ابطال همین تهمتهای نادرست مخالفان تألیف كرد وجود داشت كه خود سبب تألیف كتاب مزبور از ناحیه شیخ شد. مشكل مزبور در زمان خود امام رضا - علیه السلام - وجود داشت. علت آن هم وجود پاره‌ای از روایات تشبیه بود كه غلات آنها را بیشتر به منظور توجیه عقاید خودشان از قبیل حلول روح خدا در وجود امام و امثال آن، ساخته بودند. حسین بن خالد می‌گوید: به امام عرض كردم: عامه ما را معتقد به تشبیه و جبر می‌دانند و این به دلیل روایاتی است كه از پدران شما نقل شده است. امام پاسخ بسیار جالبی داده و فرمودند: ای پسر خالد! روایاتی كه می‌گویی از پدران من درباره تشبیه و جبر آمده زیادتر است یا آنچه كه در این زمینه از خود پیامبر - صلی الله علیه و آله - روایت شده؟ گفتم: آنچه از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نقل شده بیشتر است. امام فرمود: پس باید بگویید رسول خدا قائل به تشبیه و جبر بوده است. گفتم: آنها می‌گویند رسول خدا - صلی الله علیه و آله - این كلمات را نفرموده است، بلكه به دورغ به او بسته‌اند. امام فرمودند: به مردم بگویید پدران من نیز چنین چیزی نفرموده‌اند بلكه این روایات را به نام آنها جعل كرده‌اند. بعد امام - علیه السلام - فرمود: هر كس قائل به تشبیه و جبر باشد كافر و مشرك می‌شود و ما در دنیا و آخرت از او بیزاریم. امام پس از بیان این مطالب، آن روایات را ساخته دست غلات دانسته و از شیعیان خواست تا آنها را از خود طرد كنند.[6] همین شبهات سبب شد كه امام رضا - علیه السلام - به طور روشنی ضدیت موضوع شیعه با اهل حدیث را برملا كند و در تعابیر گوناگونی، با استفاده از فرمایشات امیر مؤمنان - علیه السلام - [7] و یا خودش عقیده تنزیه را تشریح فرمود. در اینجا نمونه های از آن را عرضه می كنیم: امام به نقل از پدرانش و آنها از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - روایت كرده‌اند كه:
ما عُرُفُ الله مُنً شَبهُهْ بِخلقِهِ، وُلا وُصفَهْ بالعُدًلِ مُنً نَسُبُ الیهِ ذنوبُ عِبادِهِ؛ [8]
هر كس كه خدا را به آفریدگانش تشبیه كند او را نشناخته و كسی كه گناهان بندگان را به او نسبت دهد او را عادل ندانسته است. این روایت در نفی هر دو اعتقاد (تشبیه و جبر) گویا و روشن است در روایتی دیگری امام - علیه السلام - اعتقاد به تشبیه را كه به بدترین شكل در میان اهل حدیث رواج داشت، اعتقاد كفرآمیز نامید. داود بن قاسم می‌گوید: از علی بن موسی الرضا - علیه السلام - شنیدم كه می‌فرمود:
مُنً شَبهُ اللهُ بِخلقِهِ فَهوُ مْشرِك وُ مُنً وُصفَهْ بِالمكانُ فَهْوُ كافِر.[9]
هر كس خدا را به آفریدگانش تشبیه كند، مشرك است و هر كس برای خدا قائل به مكان شود كافر است. در اینجا برای روشن شدن این مطلب كه اهل حدیث در مسئله تشبیه كار را به چه درجه از وقاحت كشانده‌اند، بهتر است به برخی از روایات آنها اشاره‌ای داشته باشیم:
الف: قلوب بندگان خدا در میان دو انگشت او قرار دارد.
ب: خدا روز عُرُفه به آسمان دنیا فرود می‌آید.
ج: در روز قیامت آتش جهنم همچنان شعله می‌كشد تا خدا پاهایش را روی آن بگذارد.
د: به دروغ به رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نسبت داده‌اند كه آن حضرت می‌گوید:؛ من پرودگارم را در بهترین شكل آن دیدم». این روایات را با همان ظواهر كفرآمیزش پذیرفته‌اند.[10] و در روایات دیگری آورده‌اند: «اَلْكرسی الَّذی یُجًلِسْ عُلیًهِ الر ب ما یفضُلُ مِنهْ اِلاّ قَدرُ اَربعِ اَصابعُ»؛ «آن صندلی كه خدا روی آن می‌نشیند همه (جسم) خدا را می‌گیرد و تنها مقدار چهار انگشت از آن باقی می‌ماند!» و آنگاه ابی بكر بن ابی مسلم اضافه می‌كند: ان المُوضِعُ الَّذی یُفْضُلُ لِمْحمدٍ - صلی الله علیه و آله - لِیْجًلِسهْ مُعُهْ؛[11] مقداری كه از صندلی خدا باقی می‌ماند مخصوص رسول خدا - صلی الله علیه و آله - است تا خدا او را در كنار خودش بنشاند.
این نمونه‌ای از عقاید نادرستی بود كه اهل حدیث سخت به آن معتقد بودند.
از مسائلی كه اهمیت كلامی بسیار داشت، مسئله رؤیت خدا بود، مسئله‌ای كه حتی اشاعره با تمام كوششی كه در این راه به كار بردند، نتوانستند از آن خلاصی یابند و در نهایت همچون اهل حدیث اعتقاد به رؤیت خدا در روز قیامت را باور كردند.
برای اثبات این اعتقاد، به رؤیت خداوند توسط پیامبر كه در برخی از آیات متشابه آیات قرآن آمده، مانند «لَقَدً رُأهْ نَزْلَهً اُخْری» و احادیثی كه در اطراف آن نقل شده، استناد كرده‌اند.
امام رضا - علیه السلام - در رد این برداشت و استدلال به آن و به عنوان انكار رؤیت به طور كلی، فرمودند: در دنبال این آیه، آیه دیگری نازل شده و آنچه را كه رسول خدا - صلی الله علیه و آله - دیده روشن می‌كند: «ما كَذَّبُ الفُؤادْ ما رُای» (آنچه را كه پیامبر با دل خود ـ نه به چشم سر ـ دیده تكذیب نمی‌كند) و پس از این آیه می‌فرماید: «لَقَد رُای مِنً آیاتِ رُبهِ الْكُبًری» (پیامبر پاره‌ای از آیات بزرگ خدایش را دیده) و روشن است كه آیات خدا، غیر از خود خدا است؛ چنان كه در جای دیگری فرموده: لا یْحیطُونُ بِهِ عِلْماً» (هیچ كسی به خدا احاطه علمی نمی‌تواند پیدا كند). اگر كسی بتواند او را به چشم ببیند، پس به او احاطه علمی پیدا كرده و خدا مورد معرفت او قرار گرفته است. ابو قره گفت: آیا شما روایات را تكذیب می‌كنید؟ امام فرمود: اِذا كانَتِ الر وایاتُ مْخالِفَهً لِلْقُرآنِ كَذَّبًتُها.[12] وقتی روایات مخالف با قرآن باشد من آن را تكذیب می‌كنم.
امام در تفسیر آیات دیگری كه مورد استدلال اهل حدیث بود یعنی آیه « اِلی رُبِّها ناظِرُهٌ» فرمود: یعنی مْشْرِفَهً تَنْتَظِرْ ثوابُ رُبِّها»[13] در روز قیامت چهر‌ه‌های مومنین از زیبایی می‌درخشد و انتظار ثواب پروردگارشان را دارند و در تفسیر آیه « وُجاءَ رُبّْكُ...» فرمود: «وُجاءَ (اَمًرْ) رُبِّكُ وُالْملَكْ صَفّاً صَفّاً.[14]امر پروردگارت رسیددر حالی كه ملائكه صف به صف در جایگاه خود قرار گرفته‌اند. ابراهیم بن عباس تعبیر جالبی درباره امام دارد و آن این كه: كانُ كَلامْهْ كُلُّهْ وجُوابْهْ و تَمُثُّلهْ اِنْتِزاعاتٌ مِنُ القُرًآنِ.[15] سخنان امام رضا - علیه السلام - و جوابها و مثالهای آن حضرت به طور كلی از قرآن برداشت شده بود.
تكیه امام بر قرآن در مقابل اقوال دیگران نیز جالب است. موقعی كه قول معتزله نزد امام مطرح شد كه به اعتقاد آنها گناهان كبیره بخشوده نمی‌شود، فرمود:
قَدً نَزَلَ القرآنْ بِخِلافِ قَوًلِ المْعتَزِلَهِ: وُ اِن رُبكُ لَذُو مُغْفرهٍ لِلناسِ عُلی ظُلْمِهِم.[16]
قرآن بر خلاف قول معتزله نازل شده، خدا می‌فرماید: پروردگار تو گناه مردم را می‌بخشد. از روایات دیگری كه اهل حدیث در مقام توصیف آنچنانی خدا به كار گرفته‌اند و نشانه‌ای از مشبهی بودن آنها است، روایتی است كه در آن آمده: «فَاِن الله خَلَقُ ادُمُ عُلی صُورُتِهِ. احمد نن حنبل می‌گفت: مقصود از این روایت آن است كه خدا آدم را شبیه به خودش آفریده است. و به منظور تأكید بیشتر در اعتقادش اضافه می‌كرد: اگر ضمیر در «صورته» به خود آدم بگردد، آن وقت كلام خدا بی معنی و لغو می‌شود، زیرا قبل از آدم، آدم دیگری نبوده كه آدم دوم را شبیه او بیافریند.[17]
امام رضا - علیه السلام - در برابر این نوع استدلال، شأن صدور این كلام از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - را چنین فرمدند: خدا آنها را بكشد؛ قسمت نخست روایت را حذف كرده اند:
ان رُسولَ الله - صلی الله علیه و آله - مُر بِرُجْلَیًنِ یُتَسابانِ، فَسُمِعُ اَحُدُ هْما یُقُوْل لِصاحِبِه: قَبُّح الله وُجًهُكُ وُوُجًهُ مُنً یُشْبُهْكُ فقال رُسْولُ الله - صلی الله علیه و آله - یا عُبًدُ الله لا تَقُلْ هذا لأِ خِیكُ فَان الله عزّوجلَّ خَلَقُ ادُمُ عُلی صُورُتِهِ.[18] رسول خدا دو مرد را دید كه به همدیگر دشنام می‌دادند و شنید كه یكی به دیگری می‌گوید: خدا زشت كند صورت تو و كسی را كه به تو شبیه است. رسول خدا - صلی الله علیه و آله - فرمود: ای بنده خدا، به برادرت این چنین نگو كه خدا حضرت آدم را شبیه او آفریده است. روایت نشان می‌دهد كه چگونه احادیث در خاندان پیامبر - صلی الله علیه و آله - سالم و محفوظ مانده و در میان دیگران با حذف قسمتی از آن و یا با تصرف در آن، دچار تحریف شده است.
امام در روایتی مردم را از نظر نقطه اعتماد به صفات الهی، به سه دسته تقسیم فرمود: گروهی قائل به تشبیه هستند و گروه دیگری قائل به تعطیل، كه اعتقاد هر دو باطل است و راه سوم اثبات صفات خدا بدون تشبیه او به چیزی می‌باشد.[19]
اهل حدیث برای اثبات دست برای خدا به آیه «بُلْ یُداهْ مُبسوطَتانِ»[20] استدلال كرده‌اند. وقتی از نظر و دیدگاه امام - علیه السلام - درباره این آیه و تفسیر آن به وسیله مشبهه سؤال شد، فرمود: اگر منظور از دو دست مانند دستهای انسان باشد، آن وقت خدا باید مخلوق باشد.[21]
روایات متعددی نیز درباره قضا و قدر و مسأله جبر و اختیار، از امام وارد شده كه توضیح مبانی آنها نیازمند به شرح و بسط زیادی است كه این مختصر جای آن نیست؛ ولی به طور اشاره لازم است گفته شود كه امام در این باره نیز حد فاصل عقیده معتزله و اهل حدیث را كه اولی معتقد به تفویض و دومی قائل به جبر است، اختیار فرموده و همان مفهوم «الأمًرْ بُیًنُ الاَْمًرُیًن» جدش امام صادق - علیه السلام - را توضیح داده است.[22]
برای حسن ختام، به نقل یك حدیث در این باب بسنده می‌كنیم:
حسن بن علی الوشاء می‌گوید: از ابوالحسن - علیه السلام - پرسیدم: آیا خدا اختیار انجام كارهای بندگانش را به دست خودشان سپرده است؟ فرمود: خداوند اجل از آن است كه چنین كند. عرض كردم: پس خدا آنها را اجبار به انجام معاصی می‌كند، فرمود: خدا عادلتر و حكیم‌تر از آن است كه چنین كند. سپس فرمود: خدا خطاب به بندگانش چنین می‌گوید:
یابنُ آدُمُ أنَا أوًلی بِحُسُناتِكُ مِنْكُ وُ أنْتَ اوًلی بِسُیِّئاتِكُ مِنّی عُمِلْتَ المُعاصی بِقُو تی الَّتی جُعُلْتُها فیكُ.[23]
ای فرزند آدم! من به كارهای خوب تو. از خود تو شایسته‌ترم و تو به كارهای بدت شایسته‌تر از من هستی، با نیرویی كه من به تو داده‌ام، مرا نافرمانی كردی.
در مبحث امامت مطالب با ارزشی از ائمه هدی - علیهم السلام - در دست داریم. دانسته است كه بحث امامت ابتدا متكی بر نقل بود، چرا كه از نظر تاریخی، این بحث بر این پایه است كه آیا پیغمبر برای جانشینی پس از خود كسی را تعیین كرده یا نه؟ به مرور زمان، مسأله نیازمند توضیح عقلی شد. برای پاسخ به این سوال كه چه كسی باید پس از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - حكومت كند؟ و آیا این شخص باید منصوب از جانب خدا باشد یا مردم؟ مبانی عقلی مطرح گردید و ورای آن، سایر مباحث مربوط به امامت مانند این كه: آیا دو امام در یك زمان می‌توانند این مقام را تصدی نمایند یا نه؟ مطرح شد و بحثهای عقلی فراوانی در حول و حوش آن در گرفت.
بدین جهت تا زمان امام رضا - علیه السلام - ما بیشتر با شیوه نقل و گاهی هم با شیوه عقل در این باره مواجهیم. در زمان آن حضرت، بحثها با تفصیل بیشتری شكل عقلی به خود گرفت و امام رضا - علیه السلام - در این باره، معارف زیادی را مطرح فرمود. البته دلیل دیگری نیز وجود داشت و آن مطرح شدن حق اهل بیت - علیهم السلام - برای خلافت بود كه مأمون آن را پذیرفته بود. در «مسند الامام الرضا»، بیش از 490 روایت در فصل «الامامه» آمده كه قسمتی از آنها مباحث تاریخی مربوط به جریانات امام رضا - علیه السلام - می‌باشد. در ضمن احادیث این فصل، بحثهای عقلی فراوان دیده می‌شود. روشن است كه این حجم از معارف مربوط به امامت، تا پیش از آن نبوده است. در این باره، روایت مفصلی را كه بحث قرآنی ـ عقلی مبسوطی درباره امامت از طرف امام رضا - علیه السلام - در آن مطرح شده، مرحوم كلینی نقل كرده است، روایتی كه به طور جامع، ابعاد مختلف امامت را مورد بحث قرار داده و می‌تواند به عنوان یك متن جامع در این زمینه بشمار رود.[24]
روایت مهم دیگری از طریق فضل بن شاذان نقل شده كه بخشی از آن مباحث عقلی مربوط به امامت است. از جمله پاسخ امام به این سوال است كه: فلِمُ جُعُلَ اُولِی الاْمًر وُاَمُرُ بِطاعُتِهِمً؟»؛ «خدا چرا اولوالامر را قرار داده و مردم را به پیروی از آنان امر كرده است؟»، امام علل مختلفی برای لزوم تعیین امام از طرف خدا بیان كردند. قسمت دیگری از آن پاسخ این سؤال است كه: فَلِمُ لا یُجْوزُ اَنً یكُونُ فِی الارًضِ اِمامانِ فی وُقْتٍ واحِدٍ؟ كه پاسخهای جالبی به آن داده شده است. دیگر آن كه چرا باید امام از خانواده رسول خدا - صلی الله علیه و آله - باشد؟ [25]
شاید یكی از مهمترین دلایلی كه در بیان ارتباط ولایت با توحید مطرح شده، روایتی است كه امام - علیه السلام - در سر راه خود به خراسان، در نیشابور بیان فرمود و نقش تاریخی چنین روایتی را كه در میان ابراز علاقه شدید مردم به آن حضرت مطرح گردید، به خوبی می‌توان حدس زد. در این روایت همانگونه كه مشهور است چنین آمدن است. امام از طریق پدرانش ـ چنانكه همه احادیث آن بزرگواران چنین بود ـ از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - نقل كرده كه خداوند فرمود:
لا اِلهُ اِلا الله حِصْنی فَمُنً دُخَلَ حِصْنی اَمِنُ مِنً عُذابی. لا اله الا الله حصار من است هر كس داخل آن حصار شود از عذاب من در امان خواهد بود.
فَلَما مُر تِ الر احِله نادانا: بِشروطِها وُ أنَا مِنً شُرْوطِها.[26]
آنگاه كه مركب امام گذشت، خطاب به ما فرمود: با شرایطش كه من یكی از آن شرایط هستم. از دیگر فعالیت‌های علنی امام - علیه السلام - درباره امامت تعبیر زیبایی است كه آنحضرت در كنار مأمون ـ در زمان طرح مسأله ولایتعهدی ـ بیان فرمود: مأمون حقی را به ما داد كه دیگران آن را نپذیرفتند.[27]
در هر حال امام رضا - علیه السلام - با آزادی نسبی كه در طول درگیری مأمون با امین و نیز پس از طرح ولایتعهدی از سال 200 تا 203 به دست آورده بود، معارف جالبی را درباره مسأله امامت مطرح كردند. از جمله تأكید كردند كه هیچگونه تقیه‌ای در اظهار امر امامت ندارد.[28]
اثبات این مسأله كه امامت حق علویان است. از نكاتی است كه ولایتعهدی امام - علیه السلام - و حركت تبلیغی ایشان در توضیح معنای امامت و مناظرات آن حضرت، تأثیر منحصر به فردی داشته است.

[1]. التوحید، ص 338.
[2]. التوحید، ص 47.
[3]. مؤمنین در بهشت خدا را از منازلشان زیارت خواهند كرد.
[4]. التوحید، ص 117؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 115.
[5]. التوحید، ص 113؛ الكافی، ج 1، ص 100.
[6]. التوحید، ص 363؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 142.
[7]. امام رضا - علیه السلام - گاهی عینا خطبه‌های امیرالمؤمنین - علیه السلام - را نقل می‌فرمودند؛ نك: التوحید، ص 69؛ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 121.
[8]. التوحید، ص 47.
[9]. التوحید، ص 69.
[10]. نك: طبقات الحنابله، ج 2، ص 23.
[11]. طبقات الحنابله، ج 2. ص 67.
[12]. التوحید، ص 110؛ الكافی، ج 1، ص 95.
[13]. عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 114؛ الامالی، صدوق، ص 246؛ مسندالامام الرضا، ج 1، ص 379.
[14]. التوحید، ص 162.
[15]. عیون اخبار الرضا، ج 2. ص 180.
[16]. سوره رعد، 6.
[17]. طبقات الحنابله، ج 2. ص 131.
[18]. عیون اخبار الرضا، ص 119.
[19]. التوحید، ص 100.
[20]. بلكه دو دست خدا باز است.
[21]. التوحید، ص 168.
[22]. عیون اخبار الرضا، ج 1. ص 124.
[23]. التوحید، ص 362؛ الكافی، ج 1، ص 157؛ و نك: مجموعه الأثار، ص 144.
[24]. الكافی، ج 1. ص 198؛ كمال الدین، ص 675.
[25]. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 99.
[26]. عیون اخبار الرضا، ج 2. ص 134؛ التوحید، صص 25ـ 26؛ معانی الاخبار، ص 371؛ الامالی، صدوق، ص 142؛ حلیه الاولیاء، ج 3. ص 192، به نقلِ مسند الامام الرضا، ج 1. صص 45ـ46.
[27]. عیون اخبار الرضا، ج 2. ص 145.
[28]. عیون اخبار الرضا، ج 2. ص 213.

خلفای معاصر امام رضا(ع)
مدت امامت آن حضرت بیست سال بود كه ده سال آن معاصر با خلافت «هارون الرشید»، پنج سال معاصر با خلافت «محمد امین»، و پنج سال آخر نیز معاصر با خلافت «عبدالله المأمون» بود.
امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود، شهر مقدس مدینه، اقامت داشت، ولی مأمون پس از رسیدن به حكومت، حضرت را به خراسان دعوت كرد و سرانجام حضرت در ماه صفر سال 203 هجری قمری (در سن 55 سالگی) به شهادت رسید و در همان سرزمین به خاك سپرده شد[1].
___________
[1] . كلینى، همان كتاب، ص 486- شیخ مفید، همان كتاب، ص 304.

سلام علیکم
دوستان عزیز می توانند به این تاپیک مراجعه کنند و حکایت امامان معصوم(ع) را مطالعه کنند!
به مناسبت ولادت آقا امام رضا(ع) حکایت از آن بزرگوار ایجاد می شود.
http://www.askdin.com/thread30522-4.html

ز طبرسی به حرم آی و ببین لطف و صفا می‏آید در و دیوار ندا می‏دهد این جا که رضا می‏آید:Sham:
هر که خواهد برود حج و کند سعی صفا و مروه گو به ایوان طلا آی در آن نور خدا می‏آید:Gol:
به گدایان ز درگاهِ غنی رانده‏شده مژده دهید تا بیایند به جایی که شهش سوی گدا می‏آید:Sham:
گر در این بزم شما هست مریضی که ندارد درمان ای طبیبان! بفرستید حرم، روح خدا می‏آید:Gol:
لحظه‏ای چند نشیند به کناری دم سقّاخانه قطره‏ای آب دهیدش که از آن بوی شفا می‏آید:Sham:
عالمان همه ادیان! برسانید خبر بر مأمون عالم آل عبا ببین که به سرکوب جفا می‏آید:Gol:
در بهشتی که ملائک به فضای حرمش می‎بالند جبرئیل آمد و گفتا که عجب شور و نوا می‏آید:Sham:
ای خراسان به جهان فخر کن و مژده بده عالم را چون که در خطّه‏ی طوس است که خورشید خدا می‏آید:Gol:

سیدعلی کرامتی مقدم
موضوع قفل شده است