علل سكوت 25 ساله--- عقده ها وکینه های دیرینه

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
علل سكوت 25 ساله--- عقده ها وکینه های دیرینه

با سلام خدمت دوستان

همان طور كه مي دانيد يكي از دوستان در تايپكي مطالبي را در مورد سكوت 25 ساله مولا علي(ع) ذكر كرده اند

براي دفع شبهات متن اين كاربر عزيز اين تايپك كليد مي خورد.

1-ابتدا بنده ادرس تايپك دوست عزيز را مي دهم تا دوستان ان مطالب را نيز بخوانند

http://www.askdin.com/showthread.php?t=3078&p=11162

2- اين تايپك قطعا ادامه خواهد داشت و در چند پست خلاصه نخواهد شد.

3-دوستاني كه قصد مشاركت در بحث را دارند پست هاي خود را در صورت امكان كوتاه بنويسند.

ادامه دارد....

مهمترين علل سكوت علي(ع) را در برابر غصب خلافت در محورهاي زير مي توان بيان كرد:

1- سفارش پيامبر اعظم(ص)

پيامبر اعظم(ص) به علي(ع) توصيه فرموده بود، در صورتي كه حقت را غصب كردند اگر تعداد يارانت از تعداد انگشتان دست و پايت فزون شد براي گرفتن حقت دست به شمشير ببر وگرنه صبر پيشه نما.

در اين رابطه بعد از ماجراي سقيفه وقتي عده اي از اصحاب علي(ع) مي آيند و اعلام آمادگي مي كنند حاضريم حقت را بگيريم، حضرت براي اينكه ايمان، وفاداري و پايداري آنان را بيازمايد، فرمود: «فردا همه شما با سرهاي تراشيده در اينجا حضور بيابيد كه در پاسخ به نداي حضرت جز چهار يا پنج نفر حاضر نشدند.

2- حفظ وحدت جامعه اسلامي

علي(ع) را بايد بنيانگذار وحدت مسلمانان دانست چرا كه بيش از هر كسي در اين راه فداكاري و سختكوشي نموده است. بعد از رحلت پيامبر(ص)، فرهنگ قبيله اي دوباره جان گرفت و علي(ع) براي حفظ وحدت مجبور به سكوت شد كه تحمل آن از دست بردن به شمشير بسيار سخت تر و جانفرساتر بود.

جامعه اسلامي در آن عصر با هجوم دشمن خارجي به ويژه روميان مواجه بود و وجود پيامبران دروغين مزيد بر علت بود و علي(ع) در سخني مي فرمايد من از همه حريصتر به وحدت مردم در جامعه مي باشم.

3- پيدايش مرتدين و پيامبران دروغين

علاوه بر ارتدادي كه در سال دهم هجري در قبايل بني حنيفه، اسد، كنده، غطفان و... اتفاق افتاد و اوج آن پس از رحلت پيامبر(ص) نمودار گشت، پيامبران دروغين نيز در نقاط مختلف عربستان ادعاي نبوت مي كردند و وحدت اسلامي را مورد تهديد قرار مي دادند كه امام در نامه اي به مالك اشتر يكي از علل سكوت خود را پيدايش مرتدين و پيامبران دروغين مي داند.

4- فعال شدن منافقان مدينه و ديگر اعراب منافق

منافقين كه در صدد از هم پاشيدن جزيره العرب و وحدت مسلمين بودند و قيام امام به اهداف آنان كمك مي نمود، عامل ديگري بود كه امام علي(ع) راهبرد سكوت را براي خنثي نمودن توطئه شوم منافقين انتخاب كرد.

5- كمي ياران و حاميان

امام علي(ع) در خطبه شقشقيه يكي از علل سكوت خود را كمي ياران و حاميان خويش مي داند كه در اين زمينه مخير بود يا با قلت ياران حق خود را بگيرد و يا نسبت به وضع تاريك روزگار سكوت را پيشه نمايد. آن حضرت شرايط را اين چنين توصيف مي فرمايد:
«در حالي كه در چشمم خار و گلويم را استخوان گرفته و ميراثم به تاراج رفته بود، صبر را پيشه كردم.

6- حفظ كيان و بقاي اسلام

امام در خطبه پنجم نهج البلاغه كمي ياران و حفظ كيان اسلام و جلوگيري از اختلافات را بيان كرده و علت سكوت خود را ترس از مرگ نمي داند بلكه قيام خود را بي حاصل و براي جامعه اسلامي زيانبار مي داند.

7- عوامي مردم و احياي فرهنگ قبيله اي

پيامبر اعظم(ص) در مدت 23سال تبليغ رسالت خود، فرهنگ جاهليت را در جامعه از بين برد ولي بسياري از سران مكه كه بعد از 23 سال جنگ، به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا(ص) لقب طلقا به آنان داد، به علت عدم درك روح اسلام و عمق فرهنگ ديني، مجدداً فرهنگ جاهليت را در بين خود بعد از رحلت پيامبر(ص) احيا كردند. بنابراين چون رئيس قبيله از علي(ع) پيروي ننمود مردم نيز به تبع آنان از امام علي(ع) حمايت ننمودند.

8- حركت خشونت طلبانه و مستكبرانه

برخي از صحابه چنان دست به خشونت زدند كه كمتر كسي ياراي مخالفت با آن را داشت. عده اي را روانه كوچه ها مي كردند و مردم را به بيعت با خليفه اول دعوت مي كردند مردم هم تابع احساسات قبيله اي بودند و از روي حرص و بي اطلاعي با خليفه بيعت كردند.

9- سرعت بيعت و شدت عمل اصحاب سقيفه

فرايند انتخاب خليفه و بيعت گرفتن به حدي شديد و سريع بود كه امكان بروز هرگونه عكس العمل را از امام علي(ع) گرفت. آن حضرت كه در حال غسل و كفن پيامبر اعظم(ص) بود و واگذاشتن جنازه پيامبر(ص) را بدون غسل و كفن بي احترامي و خيانت بزرگي به پيامبر خدا(ص) مي دانست اصحاب سقيفه از اين دل مشغولي علي(ع) بهره جسته و به حدي در گرفتن بيعت سرعت عمل نشان دادند كه آب غسل پيامبر(ص) خشك نشده بود و آنان كار را تمام كرده بودند.

10- نگه داشتن حرمت دين

علي(ع) خلافت را حق خود مي دانست ولي حرمت دين را برتر از آن مي ديد و اگر دين ضربه مي ديد جبران آن به راحتي مقدور نبود. آن حضرت اگرچه حق خود را حق دين مي دانست اما وحدت ديني را لازمتر از حق خود مي پنداشت.

آیا علی (ع) در مقابل انحراف مسلمانان از مسأله خلافت سکوت اختیار کرد؟

در پاسخ به این سؤال باید گفت :

اولاً: با مراجعه به تاریخ در می یابیم که امیرمؤمنان علی(ع) در موارد متعددی به حدیث غدیر و دستور خاص پیامبر به جانشینی خویش اشاره کرده است و به گفتار رسول خدا (ص) درباره خود احتجاج نموده است و هرگز سکوت نکرده است.

ما به برخی از این موارد اشاره می کنیم:

1- در کتاب مناقب خوارزمی از ابوطفیل عمرو بن واثله روایت شده است که: در روز شورا کنار درب منزل ایستاده بودم و شنیدم که علی(ع) به اهل شورا فرمود: « لاحتجن علیکم بما لا یستطیع عربیکم و لا عجمیکم تغییر ذلک » من بر علیه شما استدلالی می آورم که هیچ عرب و عجمی قدرت تغییر آن را نداشته با شد...

سپس حضرت بعد از چندین احتجاج می فرماید: شما را به خدا سوگند آیا درباره کسی غیر از من رسول خدا (ص) فرمود:« من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه، وعاد من عاداه، وانصر من نصره » و آنگاه فرمان داد حاضران به غایبان اطلاع دهند؟ همگان گفتند: بار خدایا خیر!(1)

2- حاکم در کتاب مستدرک به سند خود از رفاعه از پدرش از جدّش روایت کرده است: در روز جنگ جمل با علی(ع) بودیم،
حضرت به طلحة بن عبید الله خبر رساند که به دیدار من بیا! پس از حضور طلحه حضرت فرمود: تو را به خدا سوگند، آیا از رسول خدا شنیدی که فرمود:

« من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه (هر کس من مولای اویم پس این علی مولای اوست. بار خدایا دوست بدار دوست دار او را و دشمن بدار دشمن اورا!؟) گفت: بله، فرمود: پس چرا به جنگ من آمدی؟(2)

3- حموینی در فرائد السمطین می نویسد: علی (ع) در احتجاجی طولانی که با گروهی از انصار و مهاجرین در زمان خلافت عثمان داشته است، می فرماید:" شما را به خدا سوگند آیا می دانید زمانی که آیه « یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » (3)

و آیه « انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکاة و هم راکعون»(4)
و آیه «
ام حسبتم ان تترکوا و لما یعلم الله اذین جاهدوا منکم و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة(5)» نازل شد ،

گروهی از مردم گفتند: ای رسول خدا! آیا این آیات مخصوص بعضی از مؤمنین است یا همه را شامل می شود ؟ در اینجا بود که خداوند پیامبر (ص) را مأمور کرد تا والیان امر را به مردم بشناساند و برای آنان همان گونه که نماز و روزه و زکات و حج را تفسیر کرد ،

ولایت را نیز تفسیر کند. پس پیامبر(ص) مرا در روز غدیر به ولایت منصوب فرمود...
همگان گفتند: بار خدایا آری! این را از رسول خدا شنیدیم و آنچه را گفتی شاهد بودیم.(6)

ثانیاً: علی (ع) در سقیفه حضور نداشت و مشغول تجهیز جنازه مطهر رسول خدا(ص) بود، با این حال چگونه در برابر جریان غصب خلافت در سقیفه بایستد و نظر خویش را بیان کند. مؤید این مطلب ، گفتاری است که ابوبکر جوهری در کتاب « السقیفة و فدک» می نویسد،

وی می گوید: " امام ابوجعفر محمد بن علی (ع) می فرماید: علی(ع)، فاطمه را بر دراز گوشی می نشانید و شبانه به در خانه انصار می رفت و از آنها مدد می جست.

فاطمه نیز از آنان یاری می طلبید ولی آنان در پاسخ آن حضرت می گفتند: ای دختر رسول خدا! ما با ابوبکر بیعت کردیم و اگر پسر عمویت قبل از ابوبکر می آمد با او بیعت می کردیم.

علی (ع) فرمود: « اکنت اترک رسول الله میتاً فی بیته لا اجهزه و اخرج الی الناس انازعهم فی سلطانه » (آیا جنازه رسول خدا را بدون غسل رها می کردم و به سوی مردم رفته ، بر سر جانشینی و خلافت او با مردم درگیر می شدم؟) پس فاطمه گفت: ابو الحسن جز آنچه که سزاوار بوده انجام نداد و آنها کاری کردند که خدا به حسابشان خواهد رسید(7)

طرفی پیامبر گرامی اسلام در حدیثی امیر مؤمنان را تشبیه به کعبه نموده و این را وظیفه مردم دانسته که بسوی علی(ع) بیایند ، نه آنکه حضرت بسوی مردم رفته ، خلافت و امارت خویش را بر مردم تحمیل کند. رسول خدا (ص) می فرماید :« ای علی! مثل تو همانند کعبه است که مردم بسویش می آیند، نه آنکه او بسوی مردم برود»(8)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. مناقب خوارزمی، ص313
2. حاکم حسکانی، المستدرک علی الصحیحین،ج3ص419ح5594
3. نساء : 59
4. مائدة : 55
5. توبه : 16
6. فرائد السمطین ،ج1،ص312،ح250
7. شرح نهج البلاغه، ج6، ص13به نقل از "سقیفه و فدک"، ص 62.
8. علی محدث( بندر ریگی)، سیاهترین هفته تاریخ.


[=arial][=&quot]نخستین برگ ورق می خورد[/][/]



[=arial][=&quot]نخستین برگ این فصل در لحظه ای ورق خورد که سرمبارک پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم بر سینه امام - علیه السلام بود وروح او به ابدیت پیوست. حضرت علی - علیه السلام جریان این واقعه را در یکی از خطبه های تاریخی خود چنین شرح می دهد[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که حافظان تاریخ زندگی او هستند به خاطر دارند که من هرگز لحظه ای از خدا وپیامبر او سرپیچی نکرده ام. در جهاد با دشمن که قهرمانان فرار می کردند وگام به عقب می نهادند، از جان خویش در راه پیامبر خدا دریغ نکردم.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم جان سپرد در حالی که سرش بر سینه من بود وبر روی دست من جان از بدن او جدا شد ومن برای تبرک ست برچهره ام کشیدم. آنگاه بدن او را غسل دادم وفرشتگان مرا یاری می کردند

گروهی از فرشتگان فرود آمده گروهی بالا می رفتندوهمهمه آنان که بر جسد پیامبر نماز می خواندند مرتب به گوش می رسید; تا اینکه او را در آرامگاه خود نهادیم. هیچ کس در حال حیات ومرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از من به او سزاوارتر وشایسته تر نیست[/][=&quot].[/]

[/]


[=arial][=&quot]درگذشت پیامبر گروهی را در سکوت فرو برد وگروهی دیگر را به تلاشهای مرموز ومخفیانه وا داشت[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]پس از رحلت پیامبرنخستین واقعه ای که مسلمانان با آن روبرو شدند موضوع تکذیب وفات پیامبر از جانب عمر بود!او غوغایی در برابر خانه پیامبر برپا کرده بود وافرادی را که می گفتند پیامبر فوت شده است تهدید می کرد.

هرچه عباس وابن ام مکتوم آیاتی را که حاکی از امکان مرگ پیامبر بود تلاوت می کردند مؤثر نمی افتاد. تا اینکه دوست او ابوبکر که در بیرون مدینه به سر می برد آمد وچون از ماجرا آگاه شد با خواندن آیه ای [/][=&quot](1)[/][=&quot]که قبل از او دیگران نیز تلاوت کرده بودند عمر را خاموش کرد[/][=&quot]![/]

[/]


[=arial][=&quot]هنگامی که حضرت علی(ع) مشغول غسل پیامبر (ص) شد وگروهی از اصحاب او را کمک می کردند ودر انتظار پایان یافتن غسل وکفن بودند وخود را برای خواندن نماز بر جسد مطهر پیامبر آماده می کردند جنجال سقیفه بنی ساعده به جهت انتخاب جانشین برای پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم برپا شد.

رشته کار در سقیفه در دست انصار بود، اما وقتی ابوبکر وعمر وابوعبیده که از مهاجران بودند از برپایی چنین انجمنی آگاه شدند جسد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را که برای غسل آماده می شد ترک کردند وبه انجمن انصار در سقیفه پیوستند وپس از جدالهای لفظی واحیانا زد وخورد ابوبکر با پنج رای به عنوان خلیفه رسول الله انتخاب شد، در حالی که احدی از مهاجران، جز آن سه نفر، از انتخاب او آگاه نبودند[/][=&quot]. (2)[/]

[/]


پي نوشت:

1-آیه 30 سوره زمر: انک میت و انهم میتون ( تو می می میری ودیگران نیز می میرند).

2 - در باره تاریخچه سقیفه واینکه چگونه ابوبکر با پنج رای روی کار آمد به کتاب رهبری امت و پیشوائی در اسلام تاليف ايت الله سبخاني مراجعه شود
[=arial][=&quot]
ادامه دارد....
[/]
[/]

حضرت بيعت نمي كند؟؟!!

[=arial][=&quot]

در این گیر و دار که امام مشغول تجهیز پیامبر بود وانجمن سقیفه نیز به کار خود مشغول بود، ابوسفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت به منظور ایجاد اختلاف در میان مسلمانان در خانه حضرت علی (ع) را زد وبه ايشان گفت:

دستت را بده تا من با تو بیعت کنم ودست تو را به عنوان خلیفه مسلمانان بفشارم، که هرگاه من با تو بیعت کنم احدی از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت برنمی خیزد، واگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند کسی از قریش از بیعت تو تخلف نمی کند وسرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی می پذیرند.

ولی حضرت علی (ع)سخن ابوسفیان را با بی اهمیتی تلقی کرد وچون از نیت او آگاه بود فرمود: من فعلا مشغول تجهیز پیامبر(ص)هستم[/][=&quot].[/][/]



[=arial][=&quot]همزمان با پیشنهاد ابوسفیان یا قبل آن، عباس نیز از حضرت علی - علیه السلام خواست که دست برادر زاده خود را به عنوان بیعت بفشارد، ولی آن حضرت از پذیرفتن پیشنهاد او نیز امتناع ورزید[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]چیزی نگذشت که صدای تکبیر به گوش آنان رسید[/][=&quot]. [/][=&quot]حضرت علی - علیه السلام جریان را از عباس پرسید.

عباس گفت: نگفتم که دیگران در اخذ بیعت بر تو سبقت می جویند؟ نگفتم که دستت را بده تا با تو بیعت کنم؟ ولی تو حاضر نشدی ودیگران بر تو سبقت جستند[/][=&quot].

ادامه دارد...

[/]

[/]

سکوت برای حفظ نظام جامعه اسلامی

امام علی علیه السلام در نامهای که به مردم مصر نوشته است، به این مطلب اشاره میکند و میفرماید:
أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه وآله نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ، وَمُهَیْمِناً عَلَی الْمُرْسَلِینَ.
فَلَمَّا مَضَی علیه السلام تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَی فِی رُوعِی، وَلَا یَخْطُرُ بِبَالِی، أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صلی الله علیه وآله عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَلَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَی فُلَانٍ یُبَایِعُونَهُ.
فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّی رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ، یَدْعُونَ إِلَی مَحْقِ دِینِ مُحَمَّدٍ - صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ - فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَأَهْلَهُ أَنْ أَرَی فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً، تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَایَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّامٍ قَلَائِلَ، یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ، کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛
فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّی زَاحَ الْبَاطِلُ وَزَهَقَ، وَاطْمَأَنَّ الدِّینُ وَتَنَهْنَهَ.

«پس از یاد خدا و درود! خداوند سبحان محمّد صلی الله علیه وآله را فرستاد تا بیم دهنده جهانیان، و گواه پیامبران پیش از خود باشد، آنگاه که پیامبر صلی الله علیه وآله به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند،
در فکرم میگذشت، و در نه خاطرم میآمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهدهدار شدن حکومت باز دارند، تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص بود که با او بیعت کردند.

آنجا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، میخواهند دین محمد صلی الله علیه وآله را نابود سازند، پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارانش را یاری نکنم، رخنهای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سختتر از رها کردن حکومت بر شماست، که کالای چند روزه دنیاست، به زودی ایّام آن میگذرد چنانکه سراب ناپدید شود، یا چونان پارههای ابر که زود پراکنده میگردد.
پس در میان آن آشوب و غوغا بپا خواستم تا آن که باطل از میان رفت، و دین استقرار یافته، آرام شد.»

نامه 62 نهج البلاغه

سکوت برای حفظ وحدت

امام علی علیه السلام در یکی از سخنرانیها به برخی از علل و عوامل سکوت خود اشاره میفرماید:
فَإنْ أَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ، وَإِنْ أَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ! هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَالَّتِی! وَاللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَی مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْأَرْشِیَةِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَةِ!
در شرائطی قرار دارم که اگر سخن بگویم، میگویند بر حکومت حریص است، و اگر خاموش باشم، میگویند: از مرگ ترسید!!
هرگز! من و ترس از مرگ؟! پس از آن همه جنگها و حوادث ناگوار؟!
سوگند به خدا، اُنس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است، اینکه سکوت برگزیدم، از علوم و حوادث پنهانی، آگاهی دارم که اگر باز گویم مضطرب میگردید، چون لرزیدن ریسمان در چاههای عمیق!!.

خطبه 5 نهج البلاغه


سکوت به مقتضای مصلحت اسلام

باری، امیرالمومنین علی (ع) در مواضع مختلف نهجالبلاغه از خود، از جنگهایی که در معیت پیامبر (ص) داشتهاند و از اندوهها و احوال تلخی که بر ایشان گذشته، سخن گفتهاند. یکی از آن موارد در خطبهی شقشقیه است.
این خطبه قاعدتا نباید خطبهی عمومی باشد. بلکه میباید از بیانات نسبتا خصوصی ایشان در جمع پارهای از دوستان محرم و نزدیک باشد. چرا که آنچنان که از تاریخ میدانیم، مشی و داب امیرالمومنین (ع) این نبوده است که در ملا عام و در حضور عموم در باب خلافت و سیاست سخن آشکاری در مخالفت بگویند. ایشان در آن خطبه در بیان احوال خود میفرماید:
من کسی هستم که سیل معارف از من فرو میریزد و هیچ پرندهای نمیتواند به آن قلهای برسد که من بر آن جا دارم.
سپس توضیح میدهند که:



وضعیتی که پیش آمد مرا به تامل واداشت: آیا با دست بریده حمله کنم؟ یا با اندوهی عمیق بنشینم و صبر کنم؟ دیدم که صبر کردن خردمندانه تر است. نشستم و صبر کردم. سخن نگفتم و اقدامی هم نکردم.


[=arial][=&quot]ادامه پست هاي 4و5
[/]
[/]
[=arial][=&quot]
[/]
[/][=arial][=&quot]آیا پیشنهاد عباس وابوسفیان واقع بینانه بود؟

[/][/]


[=arial][=&quot]چنانکه حضرت علی(ع) تسلیم پیشنهاد عباس می شد وبلافاصله پس از درگذشت پیامبر (ص) گروهی از شخصیتها را برای بیعت دعوت می کرد، مسلما اجتماع سقیفه به هم می خورد ویا اساسا تشکیل نمی شد.

زیرا دیگران هرگز جرات نمی کردند که مسئله مهم خلافت اسلامی را در یک محیط کوچک که متعلق به گروه خاصی بود مطرح سازند وفردی را با چند رای برای زمامداری انتخاب کنند[/][=&quot].

[/]

[/]

[=arial][=&quot]با این حال، پیشنهاد عمومی پیامبر وبیعت خصوصی چند نفر از شخصیتها با حضرت علی (ع) دور از واقع بینی بود و تاریخ در باره این بیعت همان داوری را می کرد که در باره بیعت ابوبکر کرده است[/][=&quot].

[/][=&quot]زیرا زمامداری حضرت علی (ع) از دو حال خالی نبود:

یا امام

[/][=&quot] ولی منصوص وتعیین شده از جانب خداوند بود یا نبود.
در صورت نخست، نیازی به بیعت گرفتن نداشت واخذ رای برای خلافت وکاندیدا ساختن خود برای اشغال این منصب یک نوع بی اعتنایی به تعیین الهی شمرده می شد

وموضوع خلافت رااز مجرای منصب الهی واینکه زمامدار باید از طرف خدا تعیین گردد خارج می ساخت ودر مسیر یک مقام انتخابی قرار می داد;

وهرگز یک فرد پاکدامن وحقیقت بین برای حفظ مقام وموقعیت خود به تحریف حقیقت دست نمی زند وسرپوشی روی واقعیت نمی گذارد، چه رسد به امام معصوم.

در فرض دوم، انتخاب حضرت علی (ع)

[/][=&quot] برای خلافت همان رنگ و انگ را می گرفت که خلافت ابوبکر گرفت وصمیمی ترین یار او، خلیفه دوم، پس از مدتها در باره انتخاب ابوبکر گفت[/][=&quot]: «[/][=&quot]کانت بیعة ابی بکر فلتة وقی الله شرها[/][=&quot]». (1) [/][=&quot]یعنی انتخاب ابوبکر برای زمامداری کاری عجولانه بود که خداوند شرش را باز داشت[/][=&quot].

[/]

[/]

[=arial][=&quot]از همه مهمتر اینکه ابوسفیان در پیشنهاد خود کوچکترین حسن نیت نداشت ونظر او جز ایجاد اختلاف ودودستگی وکشمکش در میان مسلمانان واستفاده از آب گل آلود وبازگردانیدن عرب به دوران جاهلیت وخشکاندن نهال نوپای اسلام نبود[/][=&quot].

[/]

[/]

[=arial][=&quot]وی وارد خانه حضرت علی (ع) شد واشعاری چند در مدح آن حضرت سرود که ترجمه دو بیت آن به قرار زیر است[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم، مخصوصا قبیله های تیم وعدی در حق مسلم شما چشم طمع ندوزند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]امر خلافت مربوط به شما وبه سوی شماست وبرای آن جز حضرت علی کسی شایستگی ندارد[/][=&quot]. (2)[/][/]

[=arial][=&quot]ولی حضرت علی (ع) به طور کنایه به نیت ناپاک او اشاره کرد وفرمود: «تو در پی کاری هستی که ما اهل آن نیستیم[/][=&quot] ».

[/]

[/]

[=arial][=&quot]طبری می نویسد[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]علی او را ملامت کردوگفت: تو جز فتنه وآشوب هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودی. مرا به نصیحت وپند وسواره وپیاده تو نیازی نیست[/][=&quot]. (3)

[/]

[/]

[=arial][=&quot]ابوسفیان اختلاف مسلمانان را در باره جانشینی پیامبر (ص)به خوبی دریافت ودر باره آن چنین ارزیابی کرد[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]طوفانی می بینم که جز خون چیز دیگری نمی تواند آن را خاموش سازد[/][=&quot]. (4)

[/]

[/]

[=arial][=&quot]ابوسفیان در ارزیابی خود بسیار صائب بود واگر فداکاری واز خودگذشتگی خاندان بنی هاشم نبود طوفان اختلاف را جز کشت وکشتار چیزی نمی توانست فرو نشاند[/][=&quot].

پي نوشت:

[/]
[/]

[=arial][=&quot]1-تاریخ طبری، ج 3، ص 205; سیره ابن هشام، ج 4، ص 308[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]2- [/][=&quot]الدرجات الرفیعة، ص 87[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]3- [/][=&quot]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 45[/][=&quot].
4- «[/][=&quot]انی لاری عجاجة لا یطفؤها الا الدم ». ; همان، ج 2، ص 44 به نقل از کتاب السقیفة جوهری[/]
[/][=&quot].


ادامه دارد.....
[/]


قالَ الاْمامُ علي - عليه السلام - : لَوْ لاَ الدّينُ وَ التُّقي، لَكُنْتُ أدْهَي الْعَرَبِ.
«أعيان الشّيعة، ج 1، ص 350»
امام علي - عليه السلام - فرمود: چنانچه دين داري و تقواي الهي نمي بود، هر آينه سياستمدارترين افراد بودم ـ ولي دين و تقوا مانع سياست بازي مي شود ـ

ادامه پست 9

گروه کینه توز

بسیاری از قبایل عرب جاهلی به انتقامجویی وکینه توزی مشهور ومعروف بودند واگر در تاریخ عرب جاهلی می خوانیم که حوادث کوچک همواره رویدادهای بزرگی را به دنبال داشته است به این جهت بوده است که هیچ گاه از فکر انتقام بیرون نمی آمدند.

درست است که آنان در پرتو اسلام تا حدی از سنتهای جاهلانه دست کشیدند وتولدی دوباره یافتند، اما چنان نبود که این نوع احساسات کاملا ریشه کن شده، اثری از آنها در زوایای روح آنان باقی نمانده باشد; بلکه حس انتقام جویی پس از اسلام نیز کم وبیش به چشم می خورد.

بی جهت نیست که حباب بن منذر، مرد نیرومند انصار وطرفدار انتقال خلافت به جبهه انصار، در انجمن سقیفه رو به خلیفه دوم کرد وگفت:

ما با زمامداری شما هرگز مخالف نیستیم و براین کار حسد نمی ورزیم، ولی از آن می ترسیم که زمام امور به دست افرادی بیفتد که ما فرزندان وپدران وبرادران آنان را در معرکه های جنگ وبرای محو شرک وگسترش اسلام کشته ایم;

زیرا بستگان مهاجران به وسیله فرزندان انصار وجوانان ما کشته شده اند. چنانچه همین افراد در راس کار قرار گیرند وضع ما قطعا دگرگون خواهد شد.

ابن ابی الحدید می نویسد:
من در سال 610 هجری کتاب «سقیفه » تالیف احمد بن عبد العزیز جوهری را نزد ابن ابی زید نقیب بصره می خواندم.
هنگامی که بحث به سخن حباب بن منذر رسید، استادم گفت: پیش بینی حباب بسیار عاقلانه بود وآنچه او از آن می ترسید در حمله مسلم بن عقبه به مدینه، که این شهر به فرمان یزید مورد محاصره قرارگرفت، رخ داد وبنی امیه انتقام خون کشتگان بدر را از فرزندان انصار گرفتند.

سپس استادم مطلب دیگری را نیز یاد آوری کرد وگفت:

آنچه را که حباب پیش بینی می کرد پیامبر نیز آن را پیش بینی کرده بود. او نیز از انتقامجویی وکینه توزی برخی از اعراب نسبت به خاندان خود می ترسید،

زیرا می دانست که خون بسیاری از بستگان ایشان در معرکه های جهاد به وسیله جوانان بنی هاشم ریخته شده است ومی دانست که اگر زمام کار در دست دیگران باشد
چه بسا کینه توزی آنان را به ریختن خون فرزندان خاندان رسالت برانگیزد.

از این جهت، مرتبا در باره علی سفارش می کرد واو را وصی وزمامدار امت معرفی می نمود تا بر اثر موقعیت ومقامی که خاندان رسالت خواهند داشت خون علی وخون اهل بیت وی مصون بماند. . .

اما چه می توان کرد; تقدیر مسیر حوادث را دگرگون ساخت وکار در دست دیگران قرار گرفت ونظر پیامبر جامه عمل به خود نپوشید وآنچه نباید بشود شد وچه خونهای پاکی که از خاندان او ریختند. (1)

گرچه سخن نقیب بصره از نظر شیعه صحیح نیست، زیرا به عقیده ما، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به فرمان خدا حضرت علی - علیه السلام را به پیشوایی امت نصب وتعیین کرد
وعلت انتخاب حضرت علی - علیه السلام حفظ خون او واهل بیتش نبود، بلکه شایستگی حضرت علی - علیه السلام بود که چنین مقام وموقعیتی را برای او فراهم ساخت;
اما، در عین حال، تحلیل او کاملا صحیح است.
اگر زمام امور در ست خاندان حضرت علی - علیه السلام بود هرگز حوادث اسفبار کربلا وکشتار فرزندان امام - علیه السلام به وسیله جلادان بنی امیه وبنی عباس رخ نمی داد وخون پاک خاندان رسالت به دست یک مشت مسلمان نما ریخته نمی شد.

پي نوشت:

1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 53.

ادامه دارد....

جای گفت وگو نیست که رحلت پیامبر گرامی جامعه اسلامی وخاندان رسالت را با بحران عجیبی روبرو ساخت

وهرلحظه بیم آن می رفت که آتش جنگ داخلی میان مسلمانان بر سر موضوع خلافت وفرمانروایی شعله ور شود وسرانجام جامعه اسلامی به انحلال گراید وقبایل عرب تازه مسلمان به عصر جاهلیت وبت پرستی بازگردند.

نهضت اسلام، نهضت جوان ونهال نوبنیادی بود که هنوز ریشه های آن در دلها رسوخ نکرده واکثریت قابل ملاحظه ای از مردم آن را از صمیم دل نپذیرفته بودند.

هنوز حضرت علی(ع)وبسیاری از یاران با وفای پیامبر (ع)از تغسیل وتدفین پیامبر فارغ نشده بودند

که دو گروه از اصحاب مدعی خلافت شدند وجار وجنجال بسیاری به راه انداختند.

این دو گروه عبارت بودند از:

1 - انصار، به ویژه تیره خزرج، که پیش از مهاجران در محلی به نام سقیفه بنی ساعده دور هم گرد آمدند وتصمیم گرفتند که زمام کار را به سعد بن عباده رئیس خزرجیان بسپارند واو را جانشین پیامبر سازند.

ولی چون در میان تیره های انصار وحدت کلمه نبود وهنوز کینه های دیرینه میان قبایل انصار، مخصوصا تیره های اوس وخزرج، به کلی فراموش نشده بود،

جبهه انصار در صحنه مبارزه با مخالفت داخلی روبرو شد واوسیان با پیشوایی سعد که از خزرج بود مخالفت نمودند ونه تنها او را در این راه یاری نکردند بلکه ابراز تمایل کردند که زمام کار را فردی از مهاجران به ست بگیرد.

2 - مهاجران ودرراس آنان ابوبکر وهمفکران او.

این گروه، با اینکه در انجمن سقیفه در اقلیت کامل بودند، ولی به عللی توانستند آرایی برای ابوبکر گرد آورند وسرانجام پیروزمندانه از انجمن سقیفه بیرون آیند ودر نیمه راه تا مسجد نیز آراء وطرفدارانی پیدا کنن

د وابوبکر، به عنوان خلیفه پیامبر، بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قرار گیرد ومردم را برای بیعت واطاعت دعوت کند.

ادامه دارد....

جناح سوم ومسئله خلافت

در برابر آن دو جناح، جناح سومی وجود داشت که از قدرت روحی ومعنوی بزرگی برخوردار بود.
این جناح تشکیل می شد از شخص امیر مؤمنان ورجال بنی هاشم وتعدادی از پیروان راستین اسلام که خلافت را مخصوص حضرت علی (ع)می دانستند واو را از هر جهت برای زمامداری ورهبری شایسته تر از دیگران می دیدند.

آنان با دیدگان خود مشاهده می کردند که هنوز مراسم تدفین جسد مطهر پیامبر گرامی به پایان نرسیده بود که دو جناح مهاجر وانصار بر سرخلافت پیامبر به جنگ وستیز برخاستند.

این جناح برای اینکه مخالفت خود را به سمع مهاجرین وانصار بلکه همه مسلمانان برسانند واعلام کنند که انتخاب ابوبکر غیر قانونی ومخالف تنصیص پیامبر اکرم (ص)ومباین اصول مشاوره بوده است در خانه حضرت زهرا - علیها السلام - متحصن شده، در اجتماعات آنان حاضر نمی شدند.

ولی این تحصن سرانجام در هم شکست ومخالفان خلافت مجبور شدند خانه دخت گرامی پیامبر را ترک گویند وبه مسجد بروند.

در آن وضعیت وظیفه جناح سوم بسیار سنگین بود. به ویژه امام که با دیدگان خود مشاهده می کرد خلافت ورهبری اسلامی از محور خود خارج می شود وبه دنبال آن امور بسیاری از محور خود خارج خواهد شد.

از این رو، امام تشخیص داد که ساکت ماندن وهیچ نگفتن یک نوع صحه بر این کار نارواست که داشت شکل قانونی به خود می گرفت وسکوت شخصیتی مانند امام ممکن بود برای مردم آن روز ومردمان آینده نشانه حقانیت مدعی خلافت تلقی شود.

پس مهر خاموشی را شکست وبه نخستین وظیفه خود که یاد آوری حقیقت از طریق ایراد خطبه بود عمل کرد ودر مسجد پیامبر که به اجبار از او بیعت خواستند، رو به گروه مهاجر کرد وگفت:
ای گروه مهاجر، حکومتی را که حضرت محمد(ص)اساس آن را پی ریزی کرد از دودمان او خارج نسازید ووارد خانه های خود نکنید.

به خدا سوگند، خاندان پیامبر به این کار سزاوارترند، زیرا در میان آنان کسی است که به مفاهیم قرآن وفروع واصول دین احاطه کامل دارد وبه سنتهای پیامبر آشناست وجامعه اسلامی را به خوبی می تواند اداره کند وجلو مفاسد را بگیرد وغنایم را عادلانه قسمت کند.
با وجود چنین فردی نوبت به دیگران نمی رسد. مبادا از هوی وهوس پیروی کنید که از راه خدا گمراه واز حقیقت دور می شوید. (1)

امام برای اثبات شایستگی خویش به خلافت، در این بیان، بر علم وسیع خود به کتاب آسمانی وسنتهای پیامبروقدرت روحی خود در اداره جامعه بر اساس عدالت تکیه کرده است، واگر به پیوند خویشاوندی با پیامبر نیز اشاره داشته یک نوع مقابله با استدلال گروه مهاجر بوده است که به انتساب خود به پیامبر تکیه می کردند.

طبق روایات شیعه امیر مؤمنان با گروهی از بنی هاشم نزد ابوبکر حاضر شده، شایستگی خود را برای خلافت، همچون بیان پیشین از طریق علم به کتاب وسنت وسبقت در اسلام بر دیگران وپایداری در راه جهاد وفصاحت در بیان وشهامت وشجاعت روحی احتجاج کرد;
چنانکه فرمود:

من در حیات پیامبروهم پس از مرگ او به مقام ومنصب او سزاوارترم. من وصی ووزیر وگنجینه اسرار ومخزن علوم او هستم.
منم صدیق اکبر وفاروق اعظم. من نخستین فردی هستم که به او ایمان آورده او را در این راه تصدیق کرده ام.
من استوارترین شمادر جهاد با مشرکان، اعلم شما به کتاب وسنت پیامبر، آگاهترین شما بر فروع واصول دین، وفصیحترین شما در سخن گفتن وقویترین واستوارترین شمادر برابر ناملایمات هستم. چرا در این میراث با من به نزاع برخاستید؟ (2)

امیر مؤمنان در یکی دیگر از خطبه های خود، خلافت را از آن کسی می داند که تواناترین افراد بر اداره امور مملکت وداناترین آنها به دستورات الهی باشد; چنانکه می فرماید:
ای مردم، شایسته ترین افراد برای حکومت، تواناترین آنها بر اداره امور وداناترین آنها به دستورات الهی است. اگر فردی که در او این شرایط جمع نیست به فکر خلافت افتاد از او می خواهند که به حق گردن نهد، واگر به افساد خود ادامه داد کشته می شود. (3)

ادامه دارد....

این نه تنها منطق حضرت علی(ع) است بلکه برخی از مخالفان او نیز که گاه با وجدان بیدار سخن می گفتند به شایستگی حضرت علی (ع)برای خلافت اعتراف می کردند واذعان داشتند که با مقدم داشتن دیگری بر او حق بزرگی را پایمال کرده اند.

هنگامی که ابوعبیده جراح از امتناع حضرت علی - علیه السلام از بیعت با ابوبکر آگاه شد رو به امام کرد وگفت:

زمامداری را به ابوبکر واگذار که اگر زنده ماندی واز عمر طولانی برخوردار شدی تو نسبت به زمامداری از همه شایسته تر هستی، زیرا ملکات فاضله وایمان نیرومند وعلم وسیع ودرک وواقع بینی وپیشگامی در اسلام وپیوند خویشاوندی ودامادی تو سبت به پیامبر بر همه محرز است. (4)

امیر مؤمنان در بازستاندن حق خویش تنها به اندرز وتذکر اکتفا نکرد، بلکه بنا به نوشته بسیاری از تاریخ نویسان در برخی از شبها همراه دخت گرامی پیامبرونور دیدگان خود حسنین - علیهما السلام - با سران انصار ملاقات کرد تا خلافت را به مسیر واقعی خود باز گرداند.

ولی متاسفانه از آنان پاسخ مساعدی دریافت نکرد، چه عذر می آوردند که اگر حضرت علی پیش از دیگران به فکر خلافت افتاده، از ما تقاضای بیعت می کرد ما هرگز او را رها نکرده، با دیگری بیعت نمی کردیم.

امیر مؤمنان در پاسخ آنان می گفت:
آیا صحیح بود که من جسد پیامبر را در گوشه خانه ترک کنم وبه فکر خلافت واخذ بیعت باشم؟

دخت گرامی پیامبر در تایید سخنان حضرت علی (ع) می فرمود: علی به وظیفه خود از دیگران آشناتر است. حساب این گروه که علی را از حق خویش بازداشته اند با خداست. (5)

این نخستین کار امام در برابر گروه متجاوز بود تا بتواند از طریق تذکر واستمداد از بزرگان انصار، حق خود را از متجاوزان بازستاند.

ولی، به شهادت تاریخ، امام از این راه نتیجه ای نگرفت وحق او پایمال شد. اکنون باید پرسید که در چنان موقعیت خطیر ووضع حساس، وظیفه امام چه بود. آیا وظیفه او تنها نظاره کردن وساکت ماندن بود یا قیام ونهضت؟

پی نوشت:

1 - الامامة والسیاسة، ج 1، ص 11.
2 - احتجاج طبرسی، ج 1، ص 95.
3 - نهج البلاغه ، خطبه 168: «ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه. . . ».
4 - الامامة والسیاسة، ج 1، ص 12.
5 - الامامة والسیاسة، ج 1، ص 12 وشرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 2، ص 47، نقل از نامه معاویه.


[=arial][=&quot]برای امام بیش از یک راه وجود نداشت[/][/]

[=arial][=&quot]اندرز ویاد آوریهای امیر مؤمنان در مسجد پیامبر ودر حضور گروهی از مهاجرین وانصار، حقیقت را روشن ساخت وحجت را بر همه مسلمانان تمام کرد.
[/]
[/]
[=arial][=&quot]اما خلیفه وهمفکران او بر قبضه کردن دستگاه خلافت اصرار ورزیدند ودر صدد گسترش قدرت خویش بر آمدند.
[/]
[/]
[=arial][=&quot]گذشت زمان نه تنها به سود امام نبود، بلکه بیش از پیش پایه های خلافت را در اذهان وقلوب مردم استوارتر می ساخت ومردم به تدریج وجود چنین حکومتی را به رسمیت شناخته، کم کم به آن خو می گرفتند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]در این وضعیت حساس، که گذشت هر لحظه ای به زیان خاندان رسالت وبه نفع حکومت وقت بود، تکلیف شخصیتی مانند حضرت علی (ع) چه بود؟[/][/]
[=arial][=&quot]در برابر امام دو راه بیش وجود نداشت:[/][/]
[=arial][=&quot] یا باید به کمک رجال خاندان رسالت وعلاقه مند وپیروان راستین خویش بپا خیزد وحق از دست رفته را باز ستاند،[/][/]
[=arial][=&quot] یا اینکه سکوت کند واز کلیه امور اجتماعی کنار برود ودر حد امکان به وظایف فردی واخلاقی خود بپردازد[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]علائم وقرائن گواهی می دهند که نهضت امام در آن اوضاع به نفع اسلام جوان وجامعه نوبنیاد اسلامی نبود. لذا پیمودن راه دوم برای حضرت علی (ع) متعین ولازم بود[/][=&quot].[/][/]



ادامه دارد...


[=arial][=&quot]پیامبر از ارتداد امت نگران بود[/][/]



[=arial][=&quot]آیات قرآنی حاکی ازآن است که پیامبر در دوران حیات خود از آینده جامعه اسلامی سخت نگران بود وبا مشاهده یک سلسله حوادث ناگوار این احتمال در ذهن او قوت می گرفت که ممکن است گروه یا گروههایی پس از درگذشت او به دوران جاهلی بازگردند وسنن الهی را به دست فراموشی بسپارند[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]این احتمال هنگامی در ذهن او قوت گرفت که در جنگ احد، وقتی شایعه کشته شدن پیامبر از طرف دشمن در میدان نبرد منتشر شد، با چشمان خود مشاهده کرد که اکثر قریب به اتفاق مسلمانان راه فرار را در پیش گرفته، به کوهها ونقاط دور دست پناه بردند وبرخی تصمیم گرفتند که از طریق تماس با سرکرده منافقان (عبد الله بن ابی) از ابوسفیان امان بگیرند.

وعقاید مذهبی آنان چنان سست وبی پایه شد که در باره خدا گمان بد بردند وافکار غلط به خود راه دادند.

قرآن مجید از این راز چنین پرده بر می دارد[/][=&quot]:[/]

[/]


[=arial][=&quot]و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شی ء . (آل عمران: 153[/][=&quot])[/][/]


[=arial][=&quot]گروهی از یاران پیامبر چنان در فکر جان خود بودند که در باره خدا گمانهای باطل، به سان گمانهای دوران جاهلیت، می بردند ومی گفتند: آیا چاره ای برای ماهست؟[/][/]


[=arial][=&quot]قرآن کریم در آیه ای دیگر تلویحا از اختلاف ودو دستگی یاران رسول خدا(ص) پس از رحلت او خبر داده، می فرماید[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزی الله الشاکرین[/][=&quot] . ([/][=&quot]آل عمران: 144[/][=&quot])[/][/]


[=arial][=&quot]محمد فقط پیامبری است که پیش از او نیز پیامبران آمده اند. آیا اگر بمیرد یا کشته شود شما به افکار وعقاید جاهلیت باز می گردید؟
هرکس عقبگرد کند ضرری به خدا نمی رساند وخداوند سپاسگزاران را پاداش نیک می دهد[/][=&quot].[/]
[/]


[=arial][=&quot]این آیه از طریق تقسیم اصحاب پیامبر به دو گروه «مرتجع به عصر جاهلی » و«ثابت قدم وسپاسگزار» تلویحا می رساند که پس از درگذشت پیامبر اکرم ممکن است مسلمانان دچار اختلاف ودودستگی شوند[/][=&quot].

[/]

[/]

[=arial][=&quot]بررسی سرگذشت گروهی که در سقیفه بنی ساعده گرد آمده بودند به خوبی نشان می دهد که در آن روز چگونه از رازها پرده بر افتاد وتعصبهای قومی وعشیره ای وافکار جاهلی بار دیگر خود را از خلال گفت وگوهای یاران پیامبر نشان داد وروشن شد که هنوز تربیت اسلامی در جمعی از آنان نفوذ نکرده، اسلام وایمان جز سرپوشی بر چهره جاهلیت ایشان نبوده است[/][=&quot].

[/][/]


[=arial][=&quot]بررسی این واقعه تاریخی به خوبی می رساند که هدف از آن اجتماع وآن سخنرانیها وپرخاشها، جز منفعت طلبی نبوده است وهرکس می کوشید که لباس خلافت را، که باید بر اندام شایسته ترین فرد امت پوشیده شود، بر اندام خود بپوشد

آنچه که در آن انجمن مطرح نبود مصالح اسلام ومسلمانان بود وتفویض امر به شایسته ترین فرد امت که با تدبیر خردمندانه ودانش وسیع وروح بزرگ واخلاق پسندیده خود بتواند کشتی شکسته اسلام را به ساحل نجات رهبری کند[/][=&quot].

[/]

[/]

[=arial][=&quot]در آن اوضاع که عقیده اسلامی در قلوب رسوخ نکرده، عادات وتقالید جاهلی هنوز از دماغها بیرون نرفته بود، هرنوع جنگ داخلی ودسته بندی گروهی مایه انحلال جامعه وموجب بازگشت بسیاری از مردم به بت پرستی وشرک می شد[/][=&quot].

ادامه دارد....
[/]

[/]



ادامه پست قبلي

[=arial][=&quot]از همه روشنتر سخنان حضرت علی (ع)[/][=&quot] در آغاز حوادث سقیفه است. امام در سخنان خود به اهمیت اتحاد اسلامی وسرانجام شوم اختلاف وتفرقه اشاره کرده است.

از باب نمونه هنگامی که ابوسفیان می خواست دست حضرت علی (ع) را به عنوان بیعت بفشارد وازاین راه به مقاصد پلید خود برسد، امام رو به جمعیت کرد وچنین فرمود[/][=&quot]:[/][/]



[=arial][=&quot]موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف ودودستگی دوری گزینید ونشانه های فخر فروشی را از سر بردارید. . . اگر سخن بگویم می گویند بر فرمانروایی حریص است واگر خاموش بنشینم می گویند از مرگ می ترسد.

به خدا سوگند علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است

[/][=&quot]. [/][=&quot]اگر سکوت می کنم به سبب علم وآگاهی خاصی است که در آن فرو رفته ام واگر شما هم مثل من آگاه بودید به سان ریسمان چاه مضطرب ولرزان می شدید[/][=&quot]. (1)

[/]

[/]


[=arial][=&quot]علمی که امام (ع) از آن سخن می گوید همان آگاهی ازنتایج وحشت آور اختلاف ودودستگی است. او می دانست که قیام وجنگ داخلی به قیمت محو اسلام وبازکشت مردم به عقاید جاهلی تمام می شود[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اکرم در میان قبایل تازه مسلمان منتشر شد گروهی از آنها پرچم ارتداد وبازگشت به آیین نیاکان را بر افراشتند وعملا با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند وحاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند.

نخستین کاری که حکومت مرکزی انجام داد این بود که گروهی از مسلمانان راسخ وعلاقه مند را برای نبرد با مرتدان بسیج کرد تا بار دیگر به اطاعت از حکومت مرکزی وپیروی از قوانین اسلام گردن نهند ودر نتیجه اندیشه ارتداد که کم وبیش در دماغ قبایل دیگر نیز در حال تکوین بود ریشه کن شود[/][=&quot].[/]

[/]


[=arial][=&quot]علاوه بر ارتداد بعضی قبایل، فتنه دیگری نیز در یمامه برپا شد وآن ظهور مدعیان نبوت مانند مسیلمه وسجاح وطلیحه بود[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]در آن اوضاع واحوال که مهاجرین وانصار وحدت کلمه را از دست داده، قبایل اطراف پرچم ارتداد برافراشته، مدعیان دروغگو در استانهای نجد ویمامه به ادعای نبوت برخاسته بودند،
هرگز صحیح نبود که امام پرچم دیگری برافرازد وبرای احقاق حق خود قیام کند.

امام در یکی از نامه های خود که به مردم مصر نوشته است به این نکته اشاره می کند ومی فرماید[/][=&quot]:[/]

[/]


[=arial][=&quot]به خدا سوگند، من هرگز فکر نمی کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر بگیرد یا مرا از آن باز دارد.
مرا به تعجب وانداشت جز توجه مردم به دیگری که دست او را به عنوان بیعت می فشردند.
از این رو، من دست نگاه داشتم. دیدم که گروهی از مردم از اسلام بازگشته اند ومی خواهند آیین محمد(ص) را محو کنند.

ترسیدم که اگر به یاری اسلام ومسلمانان نشتابم رخنه و ویرانیی در پیکر آن مشاهده کنم که مصیبت واندوه آن بر من بالاتر وبزرگتر از حکومت چند روزه ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می رود.

پس به مقابله با این حوادث برخاستم ومسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد وآرامش به آغوش اسلام بازگشت

[/][=&quot]. (2)[/]
[/]


[=arial][=&quot]در آغاز خلافت عثمان که شورای تعیین خلافت به نفع عثمان رای داد، امام رو به اعضای شورا کرد وگفت[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]همگی می دانید که من برای خلافت از دیگران شایسته ترم. ولی مادام که امور مسلمانان رو به راه باشد خلافت را رها می کنم; هرچند بر من ستم شود.

واگر من نسبت به حکومت از خود بی میلی نشان می دهم به جهت درک ثواب وپاداشی است که در این راه وجود دارد

[/][=&quot]. (3)[/]
[/]


[=arial][=&quot]ابن ابی الحدید می گوید[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]در یکی از روزهایی که علی عزلت گزیده، دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی وی فاطمه زهرا(س)، او را به قیام ونهضت وبازستانی حق خویش تحریک کرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای[/][/]


[=arial][=&quot]«[/][=&quot]اشهد ان محمدا رسول الله[/][=&quot] »[/][/]


[=arial][=&quot]بلند شد[/][=&quot]. [/][=&quot]امام رو به همسر گرامی خویش کرد وگفت: آیا دوست داری که این صدا در روی زمین خاموش شود؟
فاطمه گفت: هرگز. امام فرمود: پس راه همین است که من در پیش گرفته ام[/][=&quot]. (4)[/]
[/]


[=arial][=&quot]پي نوشت:
[/]
[/]

[=arial][=&quot]1-نهج البلاغه، خطبه 5[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]2-[/][=&quot]نهج البلاغه نامه 62[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]3-[/][=&quot]نهج البلاغه خطبه 71[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]4-[/][=&quot]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113[/][=&quot].[/][/]





[=arial][=&quot]ارزش والای هدف[/][/]

[=arial][=&quot]در میان مسائل اجتماعی کمتر مسئله ای، از حیث اهمیت ونیاز به دقت، به پایه مدیریت ورهبری می رسد. شرایط رهبری آنچنان دقیق وحایز اهمیت است که در یک اجتماع بزرگ، تنها چند نفر انگشت شمار واجد آن می شوند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]در میان همه نوع رهبری، شرایط رهبران آسمانی به مراتب سنگینتر ووظایف آنان بسیار خطیرتر از شرایط ووظایف رهبران اجتماعی است که با گزینش جامعه چنین مقام وموقعیتی را به دست می آورند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]در رهبریهای الهی ومعنوی هدف بالاتر وارجمندتر از حفظ مقام وموقعیت است ورهبر برای این برانگیخته می شود که به هدف تحقق بخشد

وچنانچه بر سر دو راهی قرار گیرد وناچار شود که یکی را رها کرده دیگری را برگزیند، برای حفظ اصول واساس هدف، باید از رهبری دست بردارد وهدف را مقدستر از حفظ مقام وموقعیت رهبری خویش بشمارد[/][=&quot].[/]

[/]

[=arial][=&quot]امیر مؤمنان نیز پس از درگذشت پیامبر با این مسئله مهم روبرو شد. زیرا هدف از رهبری وفرمانروایی او پرورش نهالی بود که به وسیله پیامبر گرامی در سرزمین حجاز غرس شده بود[/][/]

[=arial][=&quot]نهالی که باید به مرور زمان به درختی برومند وبارور مبدل شود وشاخه های آن بر فراز تمام جهان سایه بگستراند ومردم در زیر سایه آن بیارامند واز ثمرات مبارکش بهره مند شوند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]امام پس از درگذشت پیامبر تشخیص داد که در موقعیتی قرار گرفته است که اگر اصرار به قبضه کردن حکومت وحفظ مقام خود کند اوضاعی پیش می آید که زحمات پیامبر اکرم وخونهای پاکی که در راه هدف مقدس آن حضرت ریخته شده است به هدر می رود[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]ولذا از حق خود گذشت هرچند د راين سكوت حق ايشان پايمال مي شود ولي اصل براي امام حفظ دين است [/][/]


[=arial][=&quot]عقده ها وکینه های دیرینه[/][/]

[=arial][=&quot]جامعه اسلامی در آن ایام چنان دچار اختلاف نظر ودودستگی شده بود که یک جنگ داخلی ویک خونریزی کوچک موجب انفجارهایی در داخل وخارج مدینه میشد. بسیاری از قبایلی که در مدینه یا بیرون از آن زندگی می کردند نسبت به حضرت علی[/][=&quot](ع)[/][=&quot]بی مهر بوده، کینه او را سخت به دل داشتند.[/][/]

[=arial][=&quot] زیرا حضرت علی[/][=&quot](ع) بودکه پرچم کفر این قبایل را سرنگون کرده، قهرمانانشان ر ا به خاک ذلت افکنده بود. [/][/]

[=arial][=&quot]اینان، هرچند بعدها پیوند خود را با اسلام محکمتر کرده، به خداپرستی وپیروی از اسلام تظاهر می کردند، ولی در باطن بغض وعداوت خود را نسبت به مجاهدان اسلام محفوظ داشتند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]در چنان موقعیتی اگر امام از طریق توسل به قدرت وقیام مسلحانه در صدد اخذ حق خویش بر می آمد به نتایج زیر منجر می شد[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]1 - [/][=&quot]در این نبرد امام بسیاری از یاران وعزیزان خود را که از جان ودل به امامت ورهبری او معتقد بودند از دست می داد.[/][/]

[=arial][=&quot] البته هرگاه با شهادت این افراد حق به جای خود بازمی گشت جانبازی آنان در راه هدف چندان تاسفبار نبود، ولی چنانکه خواهیم گفت، با کشته شدن این افراد حق به صاحب آن باز نمی گشت[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]2 - [/][=&quot]نه تنها حضرت علی (ع) عزیزان خود را از دست می داد بلکه قیام بنی هاشم ودیگر عزیزان ویاران راستین حضرت علی سبب می شد که گروه زیادی از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند وبه آن تن نمی دادند نیز کشته شوند ودر نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز به ضعف می گرایید.[/][/]

[=arial][=&quot] این گروه، هرچند در مساله رهبری در نقطه مقابل امام موضع گرفته بودند، ولی در امور دیگر اختلافی با آن حضرت نداشتند وقدرتی در برابر شرک وبت پرستی ومسیحیت ویهودیت به شمار می رفتند[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]3 - [/][=&quot]براثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که نهال اسلام در سرزمین آنها کاملا ریشه ندوانیده بود به گروه مرتدان ومخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل می داد وچه بسا بر اثر قدرت مخالفان ونبودن رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحید برای ابد به خاموشی می گرایید[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]امیر مؤمنان این حقایق تلخ ودردناک را از نزدیک لمس می کرد ولذا سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح می داد. خوب است این مطالب را از زبان خود امام بشنویم[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]عبد الله بن جناده می گوید[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]من در نخستین روزهای زمامداری علی(ع) از مکه وارد مدینه شدم ودیدم همه مردم در مسجد پیامبر دور هم گرد آمده اند ومنتظر ورود امام هستند.[/][/]


[=arial][=&quot] پس ازمدتی علی، در حالی که شمشیر خود را حمایل کرده بود، از خانه بیرون آمد. همه دیده ها به سوی او دوخته شده بود تا اینکه در مسند خطابه قرار گرفت وسخنان خود را پس از حمد وثنای خداوند چنین آغاز کرد[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]هان ای مردم، آگاه باشید هنگامی که پیامبر گرامی از میان ما رخت بربست لازم بود که کسی با ما در باره حکومتی که او پی ریزی کرد نزاع نکند و به آن چشم طمع ندوزد، زیرا ما وارث وولی وعترت او بودیم. [/][/]


[=arial][=&quot]اما برخلاف انتظار، گروهی از قریش به حق ما دست دراز کرده، خلافت رااز ما سلب کردند واز آن خود قرار دادند. [/][/]


[=arial][=&quot]به خدا سوگند، اگر ترس از وقوع شکاف واختلاف در میان مسلمانان نبود وبیم آن نمی رفت که بار دیگر کفر وبت پرستی به ممالک اسلامی باز گردد واسلام محو ونابود شود، وضع ما غیر این بود که مشاهده می کنید[/][=&quot]. (1)[/][/]

[=arial][=&quot]کلبی می گوید[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]هنگامی که علی (ع) برای سرکوبی پیمان شکنانی مانند طلحه وزبیر عازم بصره شد خطبه ای به شرح زیر ایراد کرد[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد قریش، با خودکامگی، خود را بر ما مقدم شمرد وما را از حقمان بازداشت. [/][/]


[=arial][=&quot]ولی من دیدم که صبر وبردباری بر این کار بهتر از ایجاد تفرقه میان مسلمانان وریختن خون آنان است.[/][/]


[=arial][=&quot] زیرامردم به تازگی اسلام را پذیرفته بودند ودین مانند مشک سرشار از شیر بود که کف کرده باشد، وکمترین سستی آن را فاسد می کرد وکوچکترین فرد آن را واژگون می ساخت[/][=&quot]. (2)[/][/]

[=arial][=&quot]ابن ابی الحدید، که هم به حضرت علی (ع) مهر می ورزد وهم نسبت به خلفا تعصب دارد، در باره کینه های ریشه دار گروهی از صحابه نسبت به امیر المؤمنین چنین می نویسد[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]تجربه ثابت کرده است که مرور زمان سبب فراموشی کینه ها وخاموشی آتش حسد وسردی دلهای پرکینه می شود. [/][/]


[=arial][=&quot]گذشت زمان سبب می شود که نسلی بمیرد ونسل دیگر جانشین آن گردد ودر نتیجه کینه های دیرینه به صورت کمرنگ از نسل قبل به نسل بعد منتقل شود.[/][/]


[=arial][=&quot] روزی که حضرت علی(ع) بر مسند خلافت نشست بیست وپنج سال از رحلت پیامبر می گذشت وانتظار می رفت که در این مدت طولانی عداوتها وکینه ها به دست فراموشی سپرده شده باشد.[/][/]


[=arial][=&quot] ولی برخلاف انتظار، روحیه مخالفان حضرت علی(ع) پس از گذشت ربع قرن عوض نشده بود وعداوت وکینه ای که در دوران پیامبر وپس از درگذشت وی نسبت به حضرت علی داشتند کاهش نیافته بود. [/][/]


[=arial][=&quot]حتی فرزندان قریش ونوباوگان وجوانانشان، که شاهد حوادث خونین معرکه های اسلام نبودند وقهرمانیهای امام را در جنگهای بدر واحد و. . . بر ضد قریش ندیده بودند، به سان نیاکان خود سرسختانه با حضرت علی عداوت می ورزیدند وکینه او را به دل داشتند[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]. . . [/][=&quot]چنانچه امام، با این وضع، پس از درگذشت پیامبر بر مسند خلافت تکیه می زد وزمام امور را به دست می گرفت آتشی در درون مخالفان او روشن می شد وانفجارهایی رخ می داد که نتیجه آن جز محو اسلام ونابودی مسلمانان وبازگشت جاهلیت به ممالک اسلامی نبود[/][=&quot]. (3)[/][/]

[=arial][=&quot]امام در یکی از سخنرانیهای خود به گوشه ای از نتایج قیام مسلحانه خود اشاره کرده، می فرماید[/][=&quot]:[/][/]

[=arial][=&quot]پس از درگذشت پیامبر در کار خویش اندیشیدم. در برابر صف آرایی قریش جز اهل یت خود یار ویاوری ندیدم. پس به مرگ آنان راضی نشدم وچشمی را که در آن خاشاک رفته بود فرو بستم وبا گلویی که استخوان در آن گیر کرده بود نوشیدم وبر گرفتگی راه نفس وبر حوادث تلختر از زهر صبر کردم[/][=&quot]. (4)[/][/]

[=arial][=&quot]پي [/][=&quot]نوشت:[/][/]

[=arial][=&quot]1-[/][=&quot]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 1، ص 307[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]2-[/][=&quot]همان، ج 8، ص 30[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]3-[/][=&quot]شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 11، ص 114(خطبه 311[/][=&quot]).[/][/]

[=arial][=&quot]4- [/][=&quot]نهج البلاغه، خطبه 26. قریب این مضمون در خطبه 212 نیز آمده است[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]اتحاد مسلمانان[/][/]



[=arial][=&quot]اتحاد مسلمانان از بزرگترین آمال وآرزوهای امام بود. او به خوبی می دانست که این اتحاد در زمان پیامبر گرامی سبب شده بود که رعب عجیبی در دل امپراتوران جهان وقدرتهای بزرگ رخنه کند واسلام به سرعت رشد ونمو کرده، گسترش یابد.

ولی اگر این وحدت به جهت مسئله رهبری از بین می رفت مسلمانان دچار انواع گرفتاریها واختلافات می شدند وبالاخص گروهی از قریش که به کسوت اسلام در آمده بودند دنبال بهانه بودند تا ضربت اساسی خود را بر پیکر اسلام وارد سازند[/][=&quot].[/]

[/]


[=arial][=&quot]در میان مهاجران، ماجراجویانی به نام سهیل بن عمرو، حارث بن هشام، عکرمة بن ابی جهل و[/][=&quot]. . . [/][=&quot]بودند که مدتها از دشمنان سرسخت مسلمانان وبه ویژه انصار به شمار می رفتند، ولی سپس، به عللی ودر ظاهر، کفر وبت پرستی را ترک کردند واسلام آوردند.

وقتی انصار، پس از شکست در سقیفه، به هواداری امام برخاستند ومردم را به پیروی از او دعوت کردند، این افراد ماجراجو بی اندازه ناراحت شدند واز دستگاه خلافت خواستند که تیره خزرج از انصار را باید برای بیعت دعوت کند واگر از بیعت سرباز زدند با آنها به نبرد برخیزد[/][=&quot].[/]

[/]


[=arial][=&quot]هریک از سه نفر مذکور در اجتماع بزرگی سخنرانی کرد. ابوسفیان نیز به آنان پیوست! در برابر آنان، خطیب انصار به نام ثابت بن قیس به انتقاد از مهاجران برخاست وبه سخنان آنان پاسخ داد[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]جنگ میان مهاجرین وانصار، به صورت ایراد خطابه وشعر، تا مدتی ادامه داشت. متن سخنان واشعار طرفین را ابن ابی الحدید در شرح خود آورده است[/][=&quot]. (1)[/][/]


[=arial][=&quot]با در نظر گرفتن این اوضاع روشن می شود که چرا امام سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد وچگونه با حزم وتدبیر، کشتی طوفان زده اسلام را به ساحل نجات رهبری کرد.
واگر علاقه به اتحاد مسلمانان نداشت وعواقب وخیم اختلاف و دودستگی را پیش بینی نمی کرد، هرگز اجازه نمی داد مقام رهبری از آن دیگران باشد[/][=&quot].[/]
[/]


[=arial][=&quot]در همان روزهای سقیفه، یک نفر از بستگان حضرت علی (ع) اشعاری در مدح او سرود که ترجمه آنها چنین است[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]من هرگز فکر نمی کردم که رهبری امت را از خاندان هاشم واز امام ابوالحسن سلب کنند[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]آیا حضرت علی نخستین کسی نیست که بر قبله شما نماز گزارد؟ آیا داناترین شما به قرآن وسنت پیامبر او نیست؟[/][/]


[=arial][=&quot]آیا وی نزدیکترین فرد به پیامبر نبود؟ آیا او کسی نیست که جبرئیل او را در تجهیز پیامبر یاری کرد؟ [/][=&quot](2)[/][/]


[=arial][=&quot]هنگامی که امام (ع)از اشعار او آگاه شد قاصدی فرستاد که او را از خواندن اشعار خویش باز دارد وفرمود[/][=&quot]:[/][/]


[=arial][=&quot]«[/][=&quot]سلامة الدین احب الینا من غیره[/][=&quot] ».[/][/]


[=arial][=&quot]سلامت اسلام از گزند اختلاف، برای ما از هر چیز خوشتر است[/][=&quot].[/][/]


[=arial][=&quot]در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام سؤال کرد:

چگونه قریش شما را از مقام خلافت کنار زدند؟حضرت علی (ع) از سؤال بی موقع او ناراحت شد،
زیرا گروهی از سربازان امام به خلفا اعتقاد داشتند وطرح این مسائل در آن هنگام موجب دو دستگی در میان صفوف آنان می شد.

لذا امام پس از ابراز ناراحتی چنین فرمود[/][=&quot]:[/]

[/]


[=arial][=&quot]به احترام پیوندی که با پیامبر داری وبه سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می گویم.

رهبری امت از آن ما بود وپیوند ما با پیامبر از دیگران استوارتر بود، اما گروهی بر آن بخل ورزیدند وگروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما وآنها خداست وبازگشت همه به سوی اوست[/][=&quot]. (3)[/]

[/]


[=arial][=&quot]اینها بعضی از علل سکوت امیرمؤمنان حضرت علی (ع) بود که به سبب حفظ اساس اسلام، دست از حق خود کشید وبیست وپنج سال جرعه های تلختر از زهر نوشید[/][=&quot].

پي نوشت:

[/][/]

[=arial][=&quot] 1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 6، ص 45 [/][/]


[=arial][=&quot]2- [/][=&quot]همان، ج 6، ص 21[/][=&quot].[/][/]

[=arial][=&quot]3- [/][=&quot]نهج البلاغه ، خطبه 157[/][=&quot].[/][/]



:Gol:

چون حقیقثی مهمتر از عدالت با آشوب جامعه به خطر می افتاد. اسلام
علی ع میدانست با این مردم نادان اعتراض وسرپیچی نتیجه ای جز آشوب تدارد.
غلی ع نه فقط قربانی اسلام بلکه قربانی اصل رهبری شد ودر طول این سالهای طولانی به مردم آموخت چگونه حامی رهبر جامعه و وحدت باشند حتی اگر شخص رهبر را قبول نداشته باشند

موضوع قفل شده است