جمع بندی فرق میان اخباریین و اهل حدیث

تب‌های اولیه

114 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فرق میان اخباریین و اهل حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم

من در این موضوع می خواهم اشاره به فرق اخباریین و اهل حدیث کنم و بگویم چقدر این دو باهم اختلاف دارند و البته این دو را نباید باهم اشتباه کرد . اگر موضوع تایید شد ادامه می دهم

[=arial]

جناب بحرانی در دره 59 کتاب ددر النجفیه می نویسد :
انما أخذ بقول هذا الأخباري الذي أفتاه بناء على ما فهمه من الأخبار، و أن الحكم في تلك المسألة كذلك، فكيف يكون مقلّدا للإمام، و الأخباري الآخر يفتي بخلافه باعتبار ما أدّى إليه فهمه و وصل إليه إدراكه؟

تا آنجا که می گوید :

من أنه ربّما نشأ من اختلاف الأخبار، و ربّما نشأ من اختلاف الأفهام، الذي هو السبب التام في أكثر الأحكام
اگر این دره را کامل بخوانید متوجه می شوید که جناب شیخ یوسف بحرانی سعی بر این دارد که بگوید مجتهدین و اخباریین فرقی باهم ندارند زیرا مجتهدین به دلیل عقلی عمل می کنند و اخباریین به فهم فقیه و هر دو تقلید را جائز می دانند در همان بخش ذکر می کند اینکه اخباریین می گویند همه رعیت یعنی مردم مقلد معصوم اند غلط است زیرا وقتی که شخص اخباری به عالم رجوع می کند آن عالم فهم خود را از روایت می گوید و شخص قبول کرده و بدون دلیل می پذیرد همانطور که اصولیون از مجتهد می پذیرند . همانطور که می بینیم اخباریان ارومیه و تبریز به طور کامل از شیخ حسین عرب باغی تقلید می کنند و اساسا تقلید یک مقوله مشترک بین هر دو گروه است . اخباری فهم خود را میگوید و مجتهد نیز همین طور برای همین شیخ یوسف بحرانی اشاره میکند که این اختلاف واقع شده بین اخباریین به خاطر فهم است نه به خاطر اختلاف حدیث . همانطور که فیض کاشانی نیز در کتاب الاصول الاصلیه ص 150- 151 می نویسد :
تقلید اگر از روی بصیرت و آگاهی باشد تقلیدی جائز است ( که همان تقلید از اخباریان است و در ادامه می گوید حتی اگر از روی بصیرت و آگاهی نباشد )، تا آنجا کی می گوید : و تقلیدی که از روی بصیرت و آگاهی نیست ولی جائز است تقلید از اخباریون در در فتواهایشان است .
در اینجا جناب فیض فاش می گوید که تقلید از اخبارییون حتی اگر از روی بصرت و آگاهی نیست درست است ، ولی در اینجا نهج اهل حدیث و اخباریین جدا می شود ، در پست های بعدی به بیان عقاید اهل حدیث می پردازم .

[=arial]توجه داشته باشید در رد یا تایید گروهی گام برنداشته ایم بلکه داریم اختلافات را بررسی می کنیم نه تایید و نه رد فقط می خواهم دوستان بدون تعصب و با چشم باز این موضوع را دنبال کنند

محدثین یا اهل حدیث فرق های اساسی با اخباریون دارند .

برای مثال سید هاشم بحرانی که از اهل حدیث بود توسط شیخ یوسف بحرانی که اخباری است بی بضاعت خطاب شده است به خاطر مشرب فکری که داشته است . ( کتاب لولوه البحرین ص 63)
پس از این جا مشخص می شود اهل حدیث یک چیزند و اخبارییون یک چیز دیگر . نوع فتواهای اهل حدیث با نوع فتاوای اخبارییون متفاوت است . اما به خاطر شباهت هایی که داشتند یکی شناخته شدند که البته اشتباه است .

علمای اهل حدیث را می توان کلینی ، صدوق و حرعاملی دانست . البته لازم به ذکر است صاحب لوامع ثقه الاسلام کلینی عطر الله مضجعه را اخباری محض دانسته ( لوامع صاحبقرانی ، ج 3 ، 334 )که اخباری محض همان اهل حدیث است و چون اهل حدیث لقب اخباری را مستحدث می دانند از این لقب خود داری می کنند ، حال آنکه اخباریان به این لقب افتخار می کنند .

[="Navy"]با تشکر از مطالب خوبتان،

ظاهراً در میان اهل سنّت هم فرقه‌ای به نام اهل حدیث هست؛ یعنی اهل سنّت در فروع دین، پنج دسته‌اند؟ حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی، اهل حدیث؟ و در اصول دین هم دو دسته: معتزله و اشاعره.

در این باره هم اگه مطلبی داشتید توضیح بدهید. خیلی ممنون.[/]

با سلام

عبد آل محمد;394326 نوشت:
توجه داشته باشید در رد یا تایید گروهی گام برنداشته ایم بلکه داریم اختلافات را بررسی می کنیم نه تایید و نه رد فقط می خواهم دوستان بدون تعصب و با چشم باز این موضوع را دنبال کنند
حقیر باید تا تکمیل بحثتان صبر کنم گرامی. اما مگر غیر ازین است که اخباریین منکر تقلید هستند؟ مثل علامه مجلسی و شیخ عباس قمی علیهما الرحمه

سلام و وقت خیر
ضمن تشکر از این برادر عزیز و محترم
بسیار مناسب هست تا این بحث بهتر به آن پرداخته شود.
و ریشه یابی و گذر تاریخی آن و ایده ها و نظرات بوجود آمده و مباحثی که اهل حدیث با اخباری ها نزدیک به هم هستند و موارد اختلاف مورد بررسی قرار گیرد.
چرا که طبق بیان حضرتعالی اهل حدیث غیر از اخباری ها می باشند و بیشتر تفاوت در این هست که اخباری ها قائل اند به اینکه می توانند از فهم محدث تقلید کنند در حالی که در اهل حدیث نگاه دیگری به این قضیه دارند.
اگر بیشتر مطلب باز و توضیح داده بشه خیلی مناسب هست خصوصا اگر همه را با ذکر منبع بیان کنید.
از مطرح کردن این موضوع سپاسگذارم.
امیدوارم موفق باشید

[=arial]سلام به دوستان گرامی

خلاصه پست های قلبی و بیان عقاید اهل حدیث در مقام فتوا و تقلید به طور اجمال :

طبق پست هایی که اوردم و سندهایی که گذاشتم متوجه شدید که اخباریون و مجتهدون رحمهم الله در یک چیز متفق هستند آن هم تقلید است ( به ادرسی که از کتاب شیخ یوسف بحرانی و فیض کاشانی داده ام مراجعه کنید ) و برای همین کتاب ها نوشته شده است در جواز تقلید میت که یکی از آنها کتاب منبع الحیاه فی حجیه قول المجتهد من الاموات ( که در این کتاب بحث تقلید عالم مرده اخباری توسط اعضای این مکتب نقد می شود )که این کتاب نوشته سید نعمت الله جزائری است . پس فرق میان اصولیون و اخباریون این شد که تقلید میت نزد اخباریان جائز است اما نزد اصولیون نه . اما اهل حدیث مانند شیخ کلینی عطرالله مضجعه الشریف و حر عاملی ( که دلیل اهل حدیث بودن ایشان بیان می شود ) این گونه عمل نکردند و کلا تقلید را قبول نداشتند و ابواب برای این قضیه نوشتند و تقلید به جز از روایت ( چه فهم باشد چه عقل) به هیچ عنوان نمی پذیرند ، اما سردمداران اخباری گری که قبلا هم اشاره شد مانند شیخ حسین عرب باغی در کتاب احکام الاسلام فهمش را از روایت می گوید و مقلدین ملزم به رعایت آن هستند و این شکاف ما بین اخباریون و اهل حدیث است . دلیل بر قول ما این است که اگر کتاب اشاره شده و نیز حدائق الناضره شیخ یوسف بحرانی را ملاحظه بفرمایید به طریق تفهمی بحث کرده اند و در آخر فتوای خویش را داده اند که این نمونه ی خوبی می تواند باشد . اما اهل حدیث مانند سید هاشم بحرانی مورد طعن توسط اخباریان واقع شد به خاطر آنکه در فتواهایش حدیث را نقل می کرد سپس اگر شرحی می داد به هیچ عنوان خواننده را ملزم نمی کرد که این فهم و شرح را بگیرد .( انوار البدرین ص 136)یعنی می شود گفت اخباریان مقلدین خویش را ملزم به قبول فهم خود می کنند اما اهل حدیث نه ، خود را ملزم به نقل حدیث می کنند و باقی فهم را به خواننده وا گذار می کنند اما در مقام راهنمایی شرح و تعلیقاتی می دهند ولی در آخر فهم خود شنونده و یا خواننده ملاک است ( در پست بعدی دلایلم را ذکر خواهم کرد ) در اینجا بیان کردم که تفاوت اخباریان و اهل حدیث در چگونگی فتوا است و در تکمیل پست قبلی فرق بین اخباریان و اهل حدیث در تقلید گفتم . پست بعدی مهم است . ادامه دارد...
دوست عزیز ( شبکه امام حسین صلوات الله علیه ) حتما یادتان باشد که جوابتان را درانتهای بحث بدهم و نیز جناب Hadi99g سوال خوبی کردید اما متاسفانه مجال بحث در اینجا نیست بلکه مربوط به اهل حدیث شیعه است اما اگر میخواهید در انتها به این فرق اهل تسنن نیز اشاره می کنیم اما بحث اهل حدیث شیعه در اولیت هستند .

[=arial]پست قبلی را مطالعه بفرمایید .

خوب تا اینجا فهمدیم اخباریان می گوید تقلید در زمان غیبت وجود دارد ( الاصول الاصیله ص 150-151 ، لوامع صاحب قرانی ، ج1 ، ص 47-48 در لوامع فاش می گوید که باید به فهم اخباری عمل کرد !) ادعای اخباریان این است که ما کتاب و سنت را ملاک قرار دادیم و از چیزی غیر از این دو فتوا نمی دهیم حال آنکه شیخ یوسف بحرانی( درر النجفیه دره 59) می گوید که اخباریان به فهم خویش عمل می کنند و فهم خود از روایات را می گویند که این همان تقلید است .

اما اهل حدیث این را قبول ندارد . اهل حدیثی که نام بردم یک کلینی بوده است ، صدوق ، و حر عاملی ، و سید هاشم بحرانی ( که دلایل اهل حدیث بودن وی ذکر شده است ) ابتدا به حر عاملی می پردازیم .

حر عاملی رحمه الله وقتی کتاب وسائل الشیعه رانوشت فهم خویش از روایات را عنوان باب قرار داد و به طریق اخباریان عمل کرد . اما چرا می گوییم اهل حدیث است ؟ اگر جلد 30 وسائل الشیعه را بخوانید در بخش نهایه الکتاب می نویسید : « ممکن است که عنوان هایی که من گذاشتم به خاطر ملاحظه بقیه احادیث و یا چیزهای دیگر با احادیث متفق نباشد اما در هر صورت ينبغي أن يكون العمل بالأحاديث، دون العنوان‏ به احادیث رجوع کن بدون کار داشتن به عناوین . » حال آنکه طبق نظر محمد تقی مجلسی هرآنچه عالم اخباری به دست می آورد باید تقلید کرد اما اینجا حر عاملی می نویسد به احادیث مراجعه کن و به عناوین کار نداشته باش. در حالی که عناوین فتواهای اوست و اگر او اخباری بود در حال حاضر هم مقلد داشت ( زیرا اخباریان به خاطر دلایل یاد شده تقلید میت را جائز می دانند ) و بیشتر به عناوین کار داشتند تا به روایات . اما این سخن حر عاملی واضح می کند که ایشان اهل حدیث بوده است نه اخباری. ادامه دارد .

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
خب اخباریون و شیخی ها(نه اخباری اند و نه اصولی بلکه تلفیقی از این دو هستند ) دلیل دارند که اجتهاد را قبول ندارند اگر دوست دارید در مورد ادله سخن بگوییم .
[=arial]عرض می کنم اولین کسی که اجتهاد در میانه شیعه کرد ابن جنید اسکافی بود که حتی قیاس را هم قبول داشت که حتما میدانید و بعدا جناب شیخ مفید کتابی در رد بر او نوشتند به نام[=arial]النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرای، اما چون ابن جنید را کسی چندان قبول ندارد زیاد حرفهایش تاثیری در شیعه نداشت پس باید دقیقا رفت به سراغ ریشه ای که اجتهاد می کرد و در عین حال همه علما او را جزو بزرگترین علما و فقهش را درست می دانستند. خواهش می کنم بدون هیچ تعصبی این متون را نگاه کنید . همگی شیعیان قبول دارند که فقه چند عالم ریشه فقه اسلامی امروز است که فقه آنها را بر فقه دیگران برتر می دانند و جناب آیه الله بروجردی در کتاب المهذب جلد یک مقدمه آن فرمودند :فقه پنج فقيه شيعه بر فقه ديگران برترى دارد: فقه فاضلين; محقق حلى و علامه حلى ،فخر الدين حلى و فقه شهيدين;

[=arial]. و چون اینها ریشه درخت فقه و اجتهاد هستند لذا اگر ثابت کنیم این ریشه در هواست پس ثابت می شود درخت هم حتما خشک است. و حقیر تنها چند نقد را با کمال احترامی برایشان قائل هستم نشان میدهم باشد که عبرت بگیرید.
[=arial]
(نقد اول)

[=arial]جناب [=arial]علامه حلی در کتاب نهایه الاصول در تعریف اجتهاد می فرماید :استفراغ الوسع من الفقیه لتحصیل الظن بحکم شرعی؛ یعنی به کار گیری تلاش در حد توان از فقیه برای تحصیل گمان یا ظن به حکم شرعی

[=arial] البته امروزه به جای کلمه ظن کلمه حجت یا عقل را استفاده می کنند اما چون در این نامه سعی داریم روش را مورد نقد قرار بدهیم وقتی ثابت کردیم واقعا روش علامه حلی مطابق تعریفش است پس آنوقت همگی علمای اصولی که از همین ریشه هستند هم مورد نقد قرار می گیرند و ثابت می شود تعاریف آنها هم فقط اصطلاحی است که باعث شود دیگران نفهمند آنها از گمان حکم میدهند .
[=arial]اما تعریف که مشخص است که علامه معتقدند برای حکم شرعی دادن تنها تحصیل گمان کافی است و خودشان بر این اعتراف کردند پس ما بهتانی نزدیم بلکه این اعتراف صریح خودشان است که بیشتر توضیح میدهیم.
[=arial]
ادامه (نقد دوم)

[=arial]علامه حلی می فرمایند در کتاب مبادی الوصول الی علم الاصول صفحه 243 می فرمایند : و انما یقع الاجتهاد فی الاحکام شرعیه ، اذا خلت عن دلیل قطعی . یعنی واقع می شود اجتهاد در احکام شرعیه زمانی که خالی باشد از دلیل قطعی


[=arial]عرض می کنم پس معلوم است ایشان زمانی که دلیل قطعی داشته باشند اجتهاد نمی کنند ولی وقتی دلیل قطعی نداشته باشند اجتهاد می کنند پس حقیقا مشخص است که تعریف اجتهادشان دقیقا بر مبنای حکم دادن از روی گمان بوده با توجه به تعریفی که در کتاب مبادی الوصول... دارند . که فکر می کنم سخنی که خودشان فرمودند بدون حرفی از بنده برای فهمیدن حقیقت کافی باشد.
[=arial]
(نقد سوم)

[=arial] این که ایشان میدانند که حق یکی است و امکان دارد بعد از اجتهادشان به حق نرسند به همین دلیل علامه حلی در صفحه بعد از همان کتاب می فرمایند که الحق ان المصیب واحد ، و ان لله تعالی فی کل واقعه حکما معینا حق است که درست یکی است و قطعا برای خدا در هر واقعه حکمی معینی است ، تا می رسد به آنجا که می فرمایند : و المخطی بعد الاجتهاد غیر المآثوم، خطا کار بعد از اجتهاد بی گناه است.

[=arial]پس ایشان اعتقاد دارند حتی اگر مجتهد در اجتهادش اشتباه کند بی گناه است . و این مخالف حدیثی در اصول کافی است در جلد یک صفحه 57 مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ مُثَنًّى الْحَنَّاطِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع تَرِدُ عَلَيْنَا أَشْيَاءُ لَيْسَ نَعْرِفُهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ لَا سُنَّةٍ فَنَنْظُرُ فِيهَا فَقَالَ لَا أَمَا إِنَّكَ إِنْ أَصَبْتَ لَمْ تُؤْجَرْ وَ إِنْ أَخْطَأْتَ كَذَبْتَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏. ابو بصير گويد: به امام صادق (ع) گفتم: چيزهائي بر ما وارد ميشود كه در كتاب و سنت نميبينيم پس نظر در آن بكنيم فرمود نه آگاه باش كه اگر بحق برسي اجر داده نميشوي و اگر بخطا برسي دروغ گفته*اي بر خدا. و همینطوری که میدانید آنها حدیثی را که از اهل سنت وارد شده که مخالف این حدیث است را برای گناه نبودن اجتهادشان برای بقیه دلیل می آورند.

[=arial](نقد چهارم)
[=arial]و علامه حلی در صفحه 246 همان کتاب می نویسد :
المجتهد : اذا اداه اجتهاد الی حکم ، ثم تغیر اجتهاده ، وجب الرجوع الی الاجتهاد ثانی تا می رسد به آنجا که و ان کان ناسیا ، لزم الاجتهاد ثانیا علی اشکال ، منشاه غلبه الظن ، بان الظریق الذی افتی به ،...
و منظور این است که مجتهد اگر نظرش عوض بشود یا اجتهادش تغییر کند واجب است که رجوع کند به اجتهاد دوم

[=arial]عرض می کنم بنده اگر بخواهم با دلیل عقلی این موضوع را ابطال کنم حتما دلیلم را نمی پذیرید زیرا دیگران از ابتدا بنده را بی سواد فرض می کنند پس بنده دلیلی عقلی از احادیث برایتان می آورم شاید بپذیرید.

[=arial]در بحار جلد 90 صفحه 4
[=arial]سند اول: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدٌ الْأَشْعَرِيُّ الْقُمِّيُّ أَبُو الْقَاسِمِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ هُوَ مُصَنِّفُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ ذِي النَّعْمَاءِ وَ الْآلَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْعِزِّ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَلَى آلِهِ الْبَرَرَةِ الْأَتْقِيَاءِ رَوَى مَشَايِخُنَا عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه‏)

[=arial]سند دوم:

[=arial]قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ جَعْفَرٍ النُّعْمَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي كِتَابِهِ فِي تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِق‏ (

[=arial] حدیث طویلی است از حضرت امیر المومنین که در پست بعدی کل حدیث فارسِی و عربیش را می آورم ان شاء الله(پست بعدی فقط همین حدیث است)
حضرت علی علیه السلام می فرماید : اما رد بر كسي كه قائل باجتهاد است كه اينها گمان ميكنند هر مجتهدي در اجتهادي كه ميكند و فتوائي كه بر خلاف فتواي ديگري ميدهد مصيب است زيرا كه خود آنها نميگويند كه بعد از اجتهاد بحقيقت حق مسأله ميرسند و همان حكمي كه خدا قرار داده ميگويند بجهت اينكه در حال اجتهاد دائما از اين رأي بآن رأي منتقل ميشوند و احتجاج باينكه با وجود اين انتقال و تجدد رأي حكم مجتهد قطعي است باطل و مردود است پس چه دليل بالاتر از اين كه امر ايشان اين طور است و با وجود اين گمان ميكنند كه محال است اجتهاد بكنند و حق از ميانه آنها بيرون برود و حال اينكه اين اختلاف تقصير خود آنها است

[=arial]بنده نمی خواهم بگویم در این نقد که این اجتهاد همان اجتهاد است ولی تنها به قسمتی که بزرگ بود اشاره دارم که مخالف قوم علامه حلی است پس کسی که حکمش را تغییر می دهد ابدا قابل تقلید نیست زیرا مشخص نیست که این حکم حق است یا باطل و خدا در قرآن فرموده ُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلال‏ . پس یا دارند حکم حق را می گویند یا حکم گمراهی را لذا این حکمشان قابل پیروی نیست و نباید مردم را با وجود تغییر حکمی که دارند به تقلید از خودشان بخوانند.

[=arial]چنانچه خود علامه حلی به نقل از شهيد ثانى در كتاب مسالك الافهام الى تنقيح شرائع الاسلام این کار را بار ها کرده و شهید ثانی علیه الرحمه می فرماید: علامه حلى در كتاب هاى گوناگون فتواهاى مختلف داده است, چنان كه در پنج كتاب فقهى خود پنج فتوا داده است; در يكى وجوب, در ديگرى استحباب, در سومى اباحه, در چهارمى كراهت و در پنجمى حرمت .

[=arial]عرض می کنم کسی که حکمش را به پنج حالت متفاوت در کتب متفاوت داده واقعا به آن حکمش اطمینان می شود کرد ؟ و قابل تقلید است ؟
[=arial]در حدیث است هیچ گاه کسی به باطل یقین پیدا نمی کند پس معلوم است روش ایشان شاهد بر همان تعریفشان یعنی تحصیل مظنه برای حکم دادن است.

[=arial]وَ إِنْ تُطِعْ أَكْثَرَ مَنْ فِي الْأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُون،
[=arial]اگر از اکثر کسانی که در زمین هستند اطاعت کنی تو را از راه خدا گمراه می کنند چون پیروی نمی کنند آنها جز از ظن و حدس می زنند .

[=arial]در اصول کافی جلد 4 صفحه 114 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِه‏ بريد عجلى گويد: از حضرت باقر عليهم السلام پرسيدم: از كمترين چيزى كه بنده بدان مشرك گردد؟ گويد: فرمود: هر كه بهسته‏اى بگويد: سنگريزه، و بسنگريزه، بگويد: هسته، و بآن متدين گردد. حال این مساله ای به این کوچکی باعث مشرک شدن می شود چه برسد به دیگر احکام

[=arial]اما فکر می کنم باندازه کافی دلایلمان کافی باشد که ایشان روششان بر پایه همان تعریفشان است و شما میدانید اولین کسی که اجتهاد را بمیانه شیعه آورد همین علامه حلی است پس وقتی کسی چنین چیزی را در دین شیعه بیاورد و شیعه فقهش را بالاتر از فقه دیگران بدانند همین بهترین دلیل است که بقیه علما بر روش ایشان عمل می کنند .البته عرض می کنم وجود اشتباهات در علمای شیعه و همینطور اختلافات در میان آنها چون غیر معصوم هستند دلیلی بر گمراهی هیچ کدام از اینها نیست و حتی خود ما هم برخی اشتباه ها داریم و از اول تاریخ غیبت تا الان بسیاری از علمای بزرگ اشتباه کردند مثل سهو نبی شیخ صدوق و انکار عالم ذر و توقف در رجعت از سوی شیخ مفید تحریف قرآن علامه مجلسی و اختلاف بین وحدت وجودی و غیر آنها و دیگر موارد اختلافی .../ این موارد طبیعی است و دلیلی بر گمراهی کسی نیست
و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین

[=arial]

[=arial]حدیثی که در پست قبل وعده اش را داده بودم را کپی می کنم

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ جَعْفَرٍ النُّعْمَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فِي كِتَابِهِ فِي تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ يَعْقُوبَ الْجُعْفِيُّ عَنْ

[=arial]إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِق‏ ( در بحار جلد 90 صفحه 4 دو حدیث عین این مطلب هست یکی سندش همین است و دیگری (: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُولَوَيْهِ الْقُمِّيُّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدٌ الْأَشْعَرِيُّ الْقُمِّيُّ أَبُو الْقَاسِمِ رَحِمَهُ اللَّهُ وَ هُوَ مُصَنِّفُهُ الْحَمْدُ لِلَّهِ ذِي النَّعْمَاءِ وَ الْآلَاءِ وَ الْمَجْدِ وَ الْعِزِّ وَ الْكِبْرِيَاءِ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْأَنْبِيَاءِ وَ عَلَى آلِهِ الْبَرَرَةِ الْأَتْقِيَاءِ رَوَى مَشَايِخُنَا عَنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه‏)

[=arial]


[=arial]
من ابتدا متن فارسی آن را می آورم بعد متن عربی را :::
فرمود حضرت جعفر بن محمد عليهما السلام كه فرمود علي عليه السلام در حديث طويلي اما رد بر كسي كه گفته است برأي و قياس و استحسان و اجتهاد و كسي كه ميگويد اختلاف رحمت است پس بدانكه ما وقتي كه ديديم كساني كه قائل برأي و قياس هستند وقتي كه عاجز شدند از فهميدن حكم بتحقيق استعمال كردند شبهات راپس گفتند هيچ حادثه*اي نيست مگر اينكه براي خداوند در آن حكمي است و آن حكم خالي از دو وجه نيست يا نص است يا دليل پس وقتي كه ببينيم كه حادثه خالي از نص است رجوع مي*كنيم باستدلال بر آن باشباه و نظائر آن براي اينكه اگر مراجعه باستدلال نكنيم حادثه را از حكم خدا خالي گذارده*ايم و جايز نيست كه باطل بشود حكم خدا در هيچ حادثه*اي بجهت اينكه خدا ميفرمايد فروگذار نكرديم در كتاب چيزي را پس چون ديديم حوادث هميشه هست و خالي از حكم نبايد باشد حكم او را از نظاير آن جستيم براي اينكه حادثه خالي از حكم نباشد يا به نص يا باستدلال و اين در نزد ما جايز است و ديديم كه خداوند در كتاب خود قياس فرموده بتمثيل و تشبيه و فرموده است خلق الانسان من صلصال كالفخار و خلق الجان من مارج من نار پس تشبيه نموده چيزي را به نزديكترين چيزها بآن و ديديم كه پيغمبر صلي الله عليه و آله استعمال رأي و قياس نموده و بآن زن خثعميه كه سؤال از حج نمود فرمود اگر ديني بگردن پدرت بود ادا مي*كردي آن را و از چيزي كه او سؤال نكرده بود جواب فرمود و وقتي كه معاذ بن جبل را به يمن ميفرستاد فرمود اگر حادثه*اي بر تو نازل شود كه در كتاب خدا و سنت رسول نباشد چه ميكني گفت رأي خودم را استعمال ميكنم فرمود حمد خدا را كه موفق كرد رسول خود را بر آنچه خوشنود ميكند او را و گفتند كه بسياري از صحابه استعمال رأي و قياس كرده*اند ما هم اقتدا بآثار آنها ميكنيم و احتجاجات بسيار در اين باب دارند پس بتحقيق دروغ بستند بر خداوند كه گفتند محتاج بقياس است و دروغ بستند بر پيغمبر (ص*) كه روايت كردند چيزي را كه محال است پيغمبر بفرمايد پس در رد آنها ميگوئيم كه اصول عبادات و حوادثي كه در امت اتفاق ميفتد چون در كتاب خدا موجود است و منصوص است فروع آنها هم مثل آنها است و موجود است و مراد از اصول عبادات فرايض است كه خدا در قرآن نص بر آنها فرموده و پيغمبر او صلي الله عليه آله و وصي منصوص عليه بعد از پيغمبر بيان فرموده*اند كيفيات آنها را و اوقات آنها را و مقدار آنها را از طرف خداوند مثل فرض نماز و زكوة و روزه و حج و جهاد و حد زنا و حد دزدي و امثال اينها از آنچه كه در كتاب خدا مجمل نازل شده و تفسيري ندارد و رسول خدا (ص*) تفسير و تعبير فرمود از مجملات فرايض پس شناختيم كه نماز ظهر چهار ركعت است و وقت آن بعد از زوال آفتاب است بمقداري كه سي آيه بخواند انسان كه در اين فاصله وقت نافله زوال است و وقت نماز عصر آخر وقت نماز ظهر است تا وقت هبوط آفتاب و نماز مغرب سه ركعت است و وقت آن حين غروب است تا ادبار شفق و حمره تا اينكه ميفرمايد زكوة را واجب فرمود در مال مخصوصي و مقدار معيني و وقت معيني و هم چنين است جميع فرايضي كه خداوند واجب فرموده بر بندگان خود باندازه طاقت و استطاعت پس اگر نبود كه در كتاب خدا نص بر آنها شده و پيغمبر (ص*) تفسير فرموده و بوسيله اخبار و آثار صحيحه بما رسيده احدي حق نداشت كه اين فرايض را بعقل خودش واجب نمايد بر امت و اين فرايض را معني نمايد و صحيح نبود اقامه فرايض خدا بقياس و رأي و عقول مردم راه نداشت به اين كه بفهمد فريضه ظهر چهار ركعت است و پنج ركعت نيست و سه ركعت نيست و فرق نميگذاشت بين پيش از زوال و بعد از زوال و نه مقدم بودن ركوع بر سجود و نه اينكه حد زناي محصنه چقدر است يا زناي بكر چه حدي دارد و نه در زكوة بين املاك يا نقود و اگر بعقل واگذاريم صحيح نميشود بجا آوردن هيچ يك از اينها بعقل و فرق نميگذارديم بين قياس و آنچه در شريعت تفصيل داده شده و نص بر آن شده است زيرا كه در همه اينها شريعت موجود است كه فرموده*اند و شنيده شده و بر ما نيست كه تجاوز از حدود شريعت نمائيم و اگر اين جايز بود ما از ارسال رسل و امر و نهي خداوند مستغني ميشديم و همان طور كه اصول عبادات و حوادث بر كسي فرض نميشود بدون سمع و نطق فروع آنها هم واجب نميشود حكم در آنها بقياس بدون نص و سمع و نطق و اما احتجاج آنها بر قياس و تشبيه و تمثيل و اينكه حكم باينها جايز است امري است محال و قولي است بس شنيع زيرا كه ما مي*يابيم كه خداوند حكم امور متفرقه را موافق قرار داده و امور مجتمعه را بين احكام آنها فرق گذارده پس دانستيم كه شباهت دو چيز بيكديگر موجب شبيه بودن حكم آنها نيست و علت اين است كه چون اين جماعت عاجز شدند از اين كه موافق كتاب خدا اقامه احكام نمايند و از اهلش نگرفتند از كساني كه خداوند اطاعت آنها را فريضه قرار داده بود كساني كه لغزش نميكنند و خطا و فراموشي ندارند و خداوند كتاب را بر آنها نازل فرموده و امت را امر فرموده كه در آنچه مشتبه ميشود بر آنها رجوع بايشان نمايند و خودشان طلب رياست نمودند براي طمع در حطام دنيا و بر طريقه اسلاف خودشان و آنها كه مدعي منزلت اولياء الله بودند رفتند عجز دامن*گير آنها شد پس ادعا كردند كه رأي در دين و قياس واجب است پس براي ذوي العقول واضح شد عجز آنها و الحاد آنها در دين خدا و اگر بعقل ميگذشت عقل به تنهائي فرق نميگذارد مابين غصب كردن چيزي يا برداشتن آن بطور دزدي و اگر چه هر دو شبيه بيكديگر است مع ذلك حكم دزدي قطع دست است و در غصب قطع دست واجب نيست و زناي محصن و زناي بكر شبيه بيكديگر است يكي موجب رجم ميشود يكي موجب تازيانه پس از اينها دانستيم كه مأخذ احكام سمع است و نطق با نص صريح كه متوقف در همان مورد خاص است
و در نظائر و اشباه آن جاري نميشود

و فرمايشات و امثالي از اين قبيل ميفرمايد تا اينكه ميفرمايد : و اما رد بر كسي كه قائل باجتهاد است كه اينها گمان ميكنند هر مجتهدي در اجتهادي كه ميكند و فتوائي كه بر خلافس.
فتواي ديگري ميدهد مصيب است زيرا كه خود آنها نميگويند كه بعد از اجتهاد بحقيقت حق مسأله ميرسند و همان حكمي كه خدا قرار داده ميگويند بجهت اينكه در حال اجتهاد دائما از اين رأي بآن رأي منتقل ميشوند و احتجاج باينكه با وجود اين انتقال و تجدد رأي حكم مجتهد قطعي است باطل و مردود است پس چه دليل بالاتر از اين كه امر ايشان اين طور است و با وجود اين گمان ميكنند كه محال است اجتهاد بكنند و حق از ميانه آنها بيرون برود و حال اينكه اين اختلاف تقصير خود آنها است و عجب*تر آنكه ميگويند ما بايد اجتهاد كنيم و تكليف هم بقدر طاقت است و استدلال بقول خداوند ميكنند و حيثما كنتم فولوا وجوهكم شطره و بگمان آنها اين آيه دليل اجتهاد است و غلط پنداشتند در اين تأويل غلط فاحشي و هم*چنين نسبتي كه به پيغمبر (ص*) ميدهند كه بمعاذ بن جبل فرمود صحيح نيست و صحيح آن است كه خداوند بندگان را تكليف باجتهاد نفرموده و دلايل و علامات بر آنها قرار داده و حجت بر آنها قرار داده و تكليف ما لايطاق نفرموده و ارسال رسل فرموده و حلال و حرام را تفصيل داده و بندگان را مهمل نگذارده و در هر مورد رد بسوي رسل و ائمه (ص*) بايد بنمايند و خداوند ميفرمايد مافرطنا في الكتاب من شئ و ميفرمايد اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و ميفرمايد فيه تبيان كل شئ و دليل ديگر بر رد اجتهاد و رأي و قياسي كه ميكنند آنكه خالي از اين نيست در آنجا كه حكم موضوعي را نميدانند تشبيه بچيزي ميكنند كه حكم او معلوم است يا از پيش خود حكمي قرار ميدهند اگر از پيش خود حكمي قرار مي*دهند كه اين در عدل پروردگار جايز نيست كه اين را تكليف بندگان قرار بدهد و اگر تشبيه باصلي ميكنند كه آن اصل حرام است يا حلال آيا اين حرمت براي مصلحت ديگران است يا براي خود آن اصل است اگر براي خود آن اصل است بدون ملاحظه نسبت بچيز ديگر كه حلال بودن يا حرام بودن آن فرقي ندارد و هيچ كدام اولويت ندارد پس چطور تشبيه ميكنند و فساد اين قول ظاهر است و از همين جا دانستيم كه حرمت چيزها براي مصلحت خلق است نه براي خودشان .ً

وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَى مَنْ قَالَ بِالرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ وَ الِاسْتِحْسَانِ وَ الِاجْتِهَادِ وَ مَنْ يَقُولُ إِنَّ الِاخْتِلَافَ رَحْمَةٌ فَاعْلَمْ أَنَّا لَمَّا رَأَيْنَا مَنْ قَالَ بِالرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ قَدِ اسْتَعْمَلَ شُبُهَاتِ الْأَحْكَامِ لَمَّا عَجَزُوا عَنْ عِرْفَانِ إِصَابَةِ الْحُكْمِ وَ قَالُوا مَا مِنْ حَادِثَةٍ إِلَّا وَ لِلَّهِ فِيهَا حُكْمٌ وَ لَا يَخْلُو الْحُكْمُ مِنْ وَجْهَيْنِ إِمَّا أَنْ يَكُونَ نَصّاً أَوْ دَلِيلًا وَ إِذْ رَأَيْنَا الْحَادِثَةَ قَدْ عُدِمَ نَصُّهَا فَزِعْنَا أَيْ رَجَعْنَا إِلَى الِاسْتِدْلَالِ عَلَيْهَا بِأَشْبَاهِهَا وَ نَظَائِرِهَا لِأَنَّا مَتَى لَمْ نَفْزَعْ إِلَى
بحارالانوار، ج‏90، ص 92
ذَلِكَ أَخَلْنَاهَا مِنْ أَنْ يَكُونَ لَهَا حُكْمٌ وَ لَا يَجُوزُ أَنْ يَبْطُلَ حُكْمُ اللَّهِ فِي حَادِثَةٍ مِنَ الْحَوَادِثِ لِأَنَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لَمَّا رَأَيْنَا الْحُكْمَ لَا يَخْلُو وَ الْحَدَثَ لَا يَنْفَكُّ مِنَ الْحُكْمِ الْتَمَسْنَاهُ مِنَ النَّظَائِرِ لِكَيْ لَا تَخْلُوَ الْحَادِثَةُ مِنَ الْحُكْمِ بِالنَّصِّ أَوْ بِالاسْتِدْلَالِ وَ هَذَا جَائِزٌ عِنْدَنَا قَالُوا وَ قَدْ رَأَيْنَا اللَّهَ تَعَالَى قَاسَ فِي كِتَابِهِ بِالتَّشْبِيهِ وَ التَّمْثِيلِ فَقَالَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ كَالْفَخَّارِ وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ فَشَبَّهَ الشَّيْ‏ءَ بِأَقْرَبِ الْأَشْيَاءِ بِهِ شَبَهاً قَالُوا وَ قَدْ رَأَيْنَا النَّبِيَّ اسْتَعْمَلَ الرَّأْيَ وَ الْقِيَاسَ بِقَوْلِهِ لِلْمَرْأَةِ الْخَثْعَمِيَّةِ حِينَ سَأَلَتْ عَنْ حَجِّهَا عَنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَ رَأَيْتِ لَوْ كَانَ عَلَى أَبِيكِ دَيْنٌ لَكُنْتِ تَقْضِينَهُ عَنْهُ فَقَدْ أَفْتَاهَا بِشَيْ‏ءٍ لَمْ تَسْأَلْ عَنْهُ وَ قَوْلِهِ لِمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ حِينَ أَرْسَلَهُ إِلَى الْيَمَنِ أَ رَأَيْتَ يَا مُعَاذُ إِنْ نَزَلَتْ بِكَ حَادِثَةٌ لَمْ تَجِدْ لَهَا فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَثَراً وَ لَا فِي السُّنَّةِ مَا أَنْتَ صَانِعٌ قَالَ أَسْتَعْمِلُ رَأْيِي فِيهَا فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَفَّقَ رَسُولَهُ إِلَى مَاءٍ يُرْضِيهِ قَالُوا وَ قَدِ اسْتَعْمَلَ الرَّأْيَ وَ الْقِيَاسَ كَثِيرٌ مِنَ الصَّحَابَةِ وَ نَحْنُ عَلَى آثَارِهِمْ مُقْتَدُونَ وَ لَهُمُ احْتِجَاجٌ كَثِيرٌ فِي مِثْلِ هَذَا فَقَدْ كَذَبُوا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي قَوْلِهِمْ إِنَّهُ احْتَاجَ إِلَى الْقِيَاسِ وَ كَذَبُوا عَلَى رَسُولِهِ ص قَالُوا عَنْهُ مَا لَمْ يَقُلْ مِنَ الْجَوَابِ الْمُسْتَحِيلِ فَنَقُولُ لَهُمْ رَدّاً عَلَيْهِمْ إِنَّ أُصُولَ أَحْكَامِ الْعِبَادَاتِ وَ مَا يَحْدُثُ فِي الْأُمَّةِ مِنَ النَّوَازِلِ وَ الْحَوَادِثِ لَمَّا كَانَتْ مَوْجُودَةً عَنِ السَّمْعِ وَ النُّطْقِ وَ النَّصِّ الْمُخْتَصِّ فِي كِتَابٍ فَفُرُوعُهَا مِثْلُهَا وَ إِنَّمَا أَرَدْنَا بِالْأُصُولِ فِي جَمِيعِ الْعِبَادَاتِ وَ الْمُفْتَرَضَاتِ الَّتِي نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهَا وَ أَخْبَرَنَا عَنْ وُجُوبِهَا وَ عَنِ النَّبِيِّ ص وَ عَنْ وَصِيِّهِ الْمَنْصُوصِ عَلَيْهِ بَعْدَهُ فِي الْبَيَانِ مِنْ أَوْقَاتِهَا وَ كَيْفِيَّتِهَا وَ أَقْدَارِهَا فِي مَقَادِيرِهَا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلِ فَرْضِ الصَّلَاةِ
بحارالانوار، ج‏90، ص 93
وَ الزَّكَاةِ وَ الصِّيَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ حَدِّ الزِّنَا وَ حَدِّ السَّرَقِ وَ أَشْبَاهِهَا مِمَّا نَزَلَ فِي الْكِتَابِ مُجْمَلًا بِلَا تَفْسِيرٍ فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص هُوَ الْمُفَسِّرَ وَ الْمُعَبِّرَ عَنْ جُمَلِ الْفَرَائِضِ فَعَرَفْنَا أَنَّ فَرْضَ صَلَاةِ الظُّهْرِ أَرْبَعٌ وَ وَقْتَهَا بَعْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ يُفَصِّلُ مِقْدَارَ مَا تَقْرَأُ الْإِنْسَانُ ثَلَاثِينَ آيَةً وَ هَذَا الْفَرْقُ بَيْنَ صَلَاةِ الزَّوَالِ وَ بَيْنَ صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ وَقْتُ الْعَصْرِ آخِرُ وَقْتِ الظُّهْرِ إِلَى وَقْتِ مَهْبَطِ الشَّمْسِ وَ أَنَّ الْمَغْرِبَ ثَلَاثُ رَكَعَاتٍ وَ وَقْتَهَا حِينَ الْغُرُوبِ إِلَى إِدْبَارِ الشَّفَقِ وَ الْحُمْرَةِ وَ أَنَّ وَقْتَ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ وَ هِيَ أَرْبَعُ رَكَعَاتٍ وَ أَوْسَعُ الْأَوْقَاتِ أَوَّلُ وَقْتِهَا حِينَ اشْتِبَاكِ النُّجُومِ وَ غَيْبُوبَةِ الشَّفَقِ وَ انْبِسَاطِ الْكَلَامِ وَ آخِرُ وَقْتِهَا ثُلُثُ اللَّيْلِ وَ رُوِيَ نِصْفُهُ وَ الصُّبْحُ رَكْعَتَانِ وَ وَقْتُهُ طُلُوعُ الْفَجْرِ إِلَى إِسْفَارِ الصُّبْحِ: وَ أَنَّ الزَّكَاةَ يَجِبُ فِي مَالٍ دُونَ مَالٍ وَ مِقْدَارٍ دُونَ مِقْدَارٍ وَ وَقْتٍ دُونَ أَوْقَاتٍ وَ كَذَلِكَ جَمِيعُ الْفَرَائِضِ الَّتِي أَوْجَبَهَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ عَلَى عِبَادِهِ بِمَبْلَغِ الطَّاقَاتِ وَ كُنْهِ الِاسْتِطَاعَاتِ فَلَوْ لَا مَا وَرَدَ النَّصُّ بِهِ مِنْ تَنْزِيلِ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ مَا أَبَانَ رَسُولُهُ وَ فَسَّرَهُ لَنَا وَ أَبَانَهُ الْأَثَرُ وَ صَحِيحُ الْخَبَرِ لِقَوْمٍ آخَرِينَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ مِنَ النَّاسِ الْمَأْمُورِينَ بِأَدَاءِ الْفَرَائِضِ أَنْ يُوجِبَ ذَلِكَ بِعَقْلِهِ وَ إِقَامَةِ مَعَانِي فُرُوضِهِ وَ بَيَانِ مُرَادِ اللَّهِ تَعَالَى فِي جَمِيعِ مَا قَدَّمْنَا ذِكْرَهُ عَلَى حَقِيقَةِ شُرُوطِهِ وَ لَا تَصِحُّ إِقَامَةُ فُرُوضِهِ بِالْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ وَ لَا أَنْ يَهْتَدِيَ الْعُقُولُ عَلَى انْفِرَادِهَا وَ لَوِ انْفَرَدَ لَا يُوجِبُ فَرْضَ صَلَاةِ الظُّهْرِ أَرْبَعاً دُونَ خَمْسٍ أَوْ ثَلَاثٍ وَ لَا يَفْصِلُ أَيْضاً بَيْنَ قَبْلِ الزَّوَالِ وَ بَعْدِهِ وَ لَا تَقَدُّمِ السُّجُودِ عَلَى الرُّكُوعِ وَ الرُّكُوعِ عَلَى السُّجُودِ أَوْ حَدِّ زِنَا الْمُحْصَنِ وَ الْبِكْرِ وَ لَا بَيْنَ الْعَقَارَاتِ وَ الْمَالِ النَّقْدِ فِي وُجُوبِ الزَّكَاةِ وَ لَوْ خُلِّينَا بَيْنَ عُقُولِنَا وَ بَيْنَ هَذِهِ الْفَرَائِضِ لَمْ يَصِحَّ فِعْلُ ذَلِكَ كُلِّهِ بِالْعَقْلِ عَلَى مُجَرَّدِهِ وَ لَمْ يَفْصِلْ بَيْنَ الْقِيَاسِ وَ مَا فَصَلَتِ الشَّرِيعَةُ وَ النُّصُوصُ إِذْ كَانَتِ الشَّرِيعَةُ مَوْجُودَةً عَنِ السَّمْعِ وَ النُّطْقِ الَّذِي لَيْسَ لَنَا أَنْ نَتَجَاوَزَ حُدُودَهَا وَ لَوْ جَازَ ذَلِكَ وَ صَحَّ لَاسْتَغْنَيْنَا عَنْ إِرْسَالِ الرُّسُلِ إِلَيْنَا بِالْأَمْرِ وَ النَّهْيِ مِنْهُ تَعَالَى وَ لَمَّا كَانَتِ الْأُصُولُ لَا تَجِبُ عَلَى مَا هِيَ مِنْ بَيَانِ فَرْضِهَا إِلَّا بِالسَّمْعِ وَ النُّطْقِ فَكَذَلِكَ الْفُرُوعُ وَ الْحَوَادِثُ الَّتِي تَنُوبُ وَ تَطْرُقُ مِنْهُ تَعَالَى لَمْ يُوجَبِ الْحُكْمُ فِيهَا بِالْقِيَاسِ دُونَ
بحارالانوار، ج‏90، ص 94
النَّصِّ بِالسَّمْعِ وَ النُّطْقِ وَ أَمَّا احْتِجَاجُهُمْ وَ اعْتِلَالُهُمْ بِأَنَّ الْقِيَاسَ هُوَ التَّشْبِيهُ وَ التَّمْثِيلُ وَ أَنَّ الْحُكْمَ جَائِزٌ بِهِ وَ رَدُّ الْحَوَادِثِ أَيْضاً إِلَيْهِ فَذَلِكَ مُحَالٌ بَيِّنٌ وَ مَقَامٌ شَنِيعٌ لِأَنَّا نَجِدُ شَيْئاً قَدْ وَفَّقَ اللَّهُ تَعَالَى بَيْنَ أَحْكَامِهَا وَ إِنْ كَانَتْ مُتَفَرِّقَةً وَ نَجِدُ أَشْيَاءَ وَ قَدْ فَرَّقَ اللَّهُ بَيْنَ أَحْكَامِهَا وَ إِنْ كَانَتْ مُجْتَمِعَةً فَدَلَّنَا ذَلِكَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ تَعَالَى عَلَى أَنَّ اشْتِبَاهَ الشَّيْئَيْنِ غَيْرُ مُوجِبٍ لِاشْتِبَاهِ الْحُكْمَيْنِ كَمَا ادَّعَاهُ مُسْتَحِلُّو الْقِيَاسِ وَ الرَّأْيِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ لَمَّا عَجَزُوا عَنْ إِقَامَةِ الْأَحْكَامِ عَلَى مَا أُنْزِلَ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ عَدَلُوا عَنْ أَخْذِهَا مِنْ أَهْلِهَا مِمَّنْ فَرَضَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ طَاعَتَهُمْ عَلَى عِبَادِهِ مِمَّنْ لَا يَزِلُّ وَ لَا يُخْطِئُ وَ لَا يَنْسَى الَّذِينَ أَنْزَلَ اللَّهُ كِتَابَهُ عَلَيْهِمْ وَ أَمَرَ الْأُمَّةَ بِرَدِّ مَا اشْتَبَهَ عَلَيْهِمْ مِنَ الْأَحْكَامِ إِلَيْهِمْ وَ طَلَبُوا الرِّئَاسَةَ رَغْبَةً فِي حُطَامِ الدُّنْيَا وَ رَكِبُوا طَرَائِقَ أَسْلَافِهِمْ مِمَّنِ ادَّعَى مَنْزِلَةَ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ لَزِمَهُمُ الْعَجْزُ فَادَّعَوْا أَنَّ الرَّأْيَ وَ الْقِيَاسَ وَاجِبٌ فَبَانَ لِذَوِي الْعُقُولِ عَجْزُهُمْ وَ إِلْحَادُهُمْ فِي دِينِ اللَّهِ تَعَالَى وَ ذَلِكَ أَنَّ الْعَقْلَ عَلَى مُجَرَّدِهِ وَ انْفِرَادِهِ لَا يُوجِبُ وَ لَا يَفْصِلُ بَيْنَ أَخْذِ شَيْ‏ءٍ بِغَصْبٍ وَ نَهْبٍ وَ بَيْنَ أَخْذِهِ بِسَرِقَةٍ وَ إِنْ كَانَا مُشْتَبِهَيْنِ وَ الْوَاحِدُ مِنْهُمَا يُوجِبُ الْقَطْعَ وَ الْآخَرُ لَا يُوجِبُهُ وَ يَدُلُّ أَيْضاً عَلَى فَسَادِ مَا احْتَجُّوا بِهِ مِنْ رَدِّ الشَّيْ‏ءِ فِي الْحُكْمِ إِلَى اعْتِبَارِ نَظَائِرِهِ أَنَّا نَجِدُ الزِّنَا مِنَ الْمُحْصَنِ وَ الْبِكْرِ سَوَاءً وَ أَحَدُهُمَا يُوجِبُ الرَّجْمَ وَ الْآخَرُ يُوجِبُ الْجَلْدَ فَعَلِمْنَا أَنَّ الْأَحْكَامَ مَأْخَذُهَا مِنَ السَّمْعِ وَ النُّطْقِ عَلَى حَسَبِ مَا يَرِدُ بِهِ التَّوْقِيفُ دُونَ اعْتِبَارِ النَّظَائِرِ وَ الْأَعْيَانِ وَ هَذِهِ دَلَالَةٌ وَاضِحَةٌ عَلَى فَسَادِ قَوْلِهِمْ وَ لَوْ كَانَ الْحُكْمُ فِي الدِّينِ بِالْقِيَاسِ لَكَانَ بَاطِنُ الْقَدَمَيْنِ أَوْلَى بِالْمَسْحِ مِنْ ظَاهِرِهِمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حِكَايَةً عَنْ إِبْلِيسَ فِي قَوْلِهِ بِالْقِيَاسِ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ فَذَمَّهُ اللَّهُ لِمَا لَمْ يَدْرِ مَا بَيْنَهُمَا وَ قَدْ ذَمَّ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْأَئِمَّةُ ع الْقِيَاسَ يَرِثُ ذَلِكَ بَعْضُهُمْ عَنْ بَعْضٍ وَ يَرْوِيهِ عَنْهُمْ أَوْلِيَاؤُهُمْ
بحارالانوار، ج‏90، ص 95
وَ أَمَّا الرَّدُّ عَلَى مَنْ قَالَ بِالاجْتِهَادِ فَإِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ كُلَّ مُجْتَهِدٍ مُصِيبٌ عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَقُولُونَ مَعَ اجْتِهَادِهِمْ أَصَابُوا مَعْنَى حَقِيقَةِ الْحَقِّ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُمْ فِي حَالِ اجْتِهَادِهِمْ يَنْتَقِلُونَ مِنِ اجْتِهَادٍ إِلَى اجْتِهَادٍ وَ احْتِجَاجُهُمْ أَنَّ الْحُكْمَ بِهِ قَاطِعٌ قَوْلٌ بَاطِلٌ مُنْقَطِعٌ مُنْتَقَضٌ فَأَيُّ دَلِيلٍ أَدَلُّ مِنْ هَذَا عَلَى ضَعْفِ اعْتِقَادِ مَنْ قَالَ بِالاجْتِهَادِ وَ الرَّأْيِ إِذْ كَانَ حَالُهُمْ تَئُولُ إِلَى مَا وَصَفْنَاهُ وَ زَعَمُوا أَيْضاً أَنَّهُ مُحَالٌ أَنْ يَجْتَهِدُوا فَيَذْهَبَ الْحَقُّ مِنْ جَمَاعَتِهِمْ وَ قَوْلُهُمْ بِذَلِكَ فَاسِدٌ لِأَنَّهُمْ إِنِ اجْتَهَدُوا فَاخْتَلَفُوا فَالتَّقْصِيرُ وَاقِعٌ بِهِمْ وَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا أَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَعَ قَوْلِهِمْ بِالاجْتِهَادِ وَ الرَّأْيِ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى بِهَذَا الْمَذْهَبِ لَمْ يُكَلِّفْهُمْ إِلَّا بِمَا يُطِيقُونَهُ وَ كَلَامُ النَّبِيِّ ص وَ احْتَجُّوا بِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ وَ هُوَ بِزَعْمِهِمْ وَجْهُ الِاجْتِهَادِ وَ غَلِطُوا فِي هَذَا التَّأْوِيلِ غَلَطاً بَيِّناً قَالُوا وَ مِنْ قَوْلِ الرَّسُولِ مَا قَالَهُ لِمُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ وَ ادَّعَوْا أَنَّهُ أَجَازَ ذَلِكَ وَ الصَّحِيحُ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُكَلِّفِ الْعِبَادَ اجْتِهَاداً لِأَنَّهُ قَدْ نَصَبَ لَهُمْ أَدِلَّةً وَ أَقَامَ لَهُمْ أَعْلَاماً وَ أَثْبَتَ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةَ فَمُحَالٌ أَنْ يَضْطَرَّهُمْ إِلَى مَا لَا يُطِيقُونَ بَعْدَ إِرْسَالِهِ إِلَيْهِمُ الرُّسُلَ بِتَفْصِيلِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ وَ لَمْ يَتْرُكْهُمْ سُدًى وَ مَهْمَا عَجَزُوا عَنْهُ رَدُّوهُ إِلَى الرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ يَقُولُ ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ يَقُولُ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ يَقُولُ سُبْحَانَهُ فِيهِ تِبْيَانُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ مِنَ الدَّلِيلِ عَلَى فَسَادِ قَوْلِهِمْ فِي الِاجْتِهَادِ وَ الرَّأْيِ وَ الْقِيَاسِ أَنَّهُ لَنْ يَخْلُوَ الشَّيْ‏ءُ أَنْ يَكُونَ تَمْثِيلًا عَلَى أَصْلٍ أَوْ يُسْتَخْرَجَ الْبَحْثُ عَنْهُ فَإِنْ كَانَ بَحَثَ عَنْهُ فَإِنَّهُ لَا يَجُوزُ فِي عَدْلِ اللَّهِ تَعَالَى تَكْلِيفُ الْعِبَادِ ذَلِكَ وَ إِنْ كَانَ تَمْثِيلًا عَلَى أَصْلٍ فَلَنْ يَخْلُوَ
بحارالانوار، ج‏90، ص 96
الْأَصْلُ أَنْ يَكُونَ حُرِّمَ لِمَصْلَحَةِ الْخَلْقِ أَوْ لِمَعْنًى فِي نَفْسِهِ خَاصٍّ فَإِنْ كَانَ حُرِّمَ لِمَعْنًى فِي نَفْسِهِ خَاصٍّ فَقَدْ كَانَ قَبْلَ ذَلِكَ حَلَالًا ثُمَّ حُرِّمَ بَعْدَ ذَلِكَ لِمَعْنًى فِيهِ بَلْ لَوْ كَانَ الْعِلَّةُ الْمَعْنَى لَمْ يَكُنِ التَّحْرِيمُ لَهُ أَوْلَى مِنَ التَّحْلِيلِ وَ لَمَا فَسَدَ هَذَا الْوَجْهُ مِنْ دَعْوَاهُمْ عَلِمْنَا أَنَّهُ لِمَعْنَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى إِنَّمَا حَرَّمَ الْأَشْيَاءَ لِمَصْلَحَةِ الْخَلْقِ لَا لِلْعِلَّةِ الَّتِي فِيهَا وَ نَحْنُ إِنَّمَا نَنْفِي الْقَوْلَ بِالاجْتِهَادِ لِأَنَّ الْحَقَّ عِنْدَنَا مِمَّا قدمناه [قَدَّمْنَا] ذِكْرَهُ مِنَ الْأُصُولِ الَّتِي نَصَبَهَا اللَّهُ تَعَالَى وَ الدَّلَائِلِ الَّتِي أَقَامَهَا لَنَا كَالْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ الْإِمَامِ الْحُجَّةِ وَ لَنْ يَخْلُوَ الْخَلْقُ عِنْدَنَا مِنْ أَحَدِ هَذِهِ الْأَرْبَعَةِ وُجُوهٍ الَّتِي ذَكَرْنَاهَا وَ مَا خَالَفَهَا فَبَاطِلٌ وَ أَمَّا اعْتِلَالُهُمْ بِمَا اعْتَلُّوا بِهِ مِنْ شَطْرِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ الْبَيْتِ فَمُسْتَحِيلٌ بَيِّنُ الْخَطَإِ لِأَنَّ مَعْنَى شَطْرِهِ نَحْوُهُ فَبَطَلَ الِاجْتِهَادُ فِيهِ وَ زَعَمُوا أَنَّ عَلَى الَّذِي لَمْ يَهْتَدِ إِلَى الْأَدِلَّةِ وَ الْأَعْلَامِ الْمَنْصُوصَةِ لِلْقِبْلَةِ أَنْ يَسْتَعْمِلَ رَأْيَهُ حَتَّى يُصِيبَ بِغَايَةِ اجْتِهَادِهِ وَ لَمْ يَقُولُوا حَتَّى يُصِيبَ نَحْوَ تَوَجُّهِهِ إِلَيْهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ يَعْنِي تَعَالَى عَلَى نُصُبٍ مِنَ الْعَلَامَاتِ وَ الْأَدِلَّةِ وَ هِيَ الَّتِي نَصَّ عَلَى حُكْمِهَا بِذِكْرِ الْعَلَامَاتِ وَ النُّجُومِ فِي ظَاهِرِ الْآيَةِ ثُمَّ قَالَ تَعَالَى وَ إِنَّ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ لَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ لَمْ يَقُلْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اضْطُرُّوا إِلَى الِاجْتِهَادِ فَدَلَّ عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَوْجَبَ عَلَيْهِمُ اسْتِعْمَالَ الدَّلِيلِ فِي التَّوَجُّهِ وَ عِنْدَ الِاشْتِبَاهِ عَلَيْهِمْ لِإِصَابَةِ الْحَقِّ فَمَعْنَى شَطْرِهِ نَحْوُهُ يَعْنِي تَعَالَى نَحْوَ عَلَامَاتِهِ الْمَنْصُوصَةِ عَلَيْهِ وَ مَعْنَى شَطْرِهِ نَحْوُهُ إِنْ كَانَ مَرْئِيّاً وَ بِالدَّلَائِلِ وَ الْأَعْلَامِ إِنْ كَانَ مَحْجُوباً فَلَوْ عُلِمَتِ الْقِبْلَةُ الْوَاجِبُ اسْتِقْبَالُهَا وَ التَّوَلِّي وَ التَّوَجُّهُ إِلَيْهَا وَ لَمْ يَكُنِ الدَّلِيلُ عَلَيْهَا مَوْجُوداً حَتَّى اسْتَوَى الْجِهَاتُ كُلُّهَا لَهُ حِينَئِذٍ أَنْ يُصَلِّيَ بِحَالِ اجْتِهَادٍ وَ حَيْثُ أَحَبَّ وَ اخْتَارَ حَتَّى يَكُونَ عَلَى يَقِينٍ مِنْ بَيَانِ الْأَدِلَّةِ الْمَنْصُوبَةِ وَ الْعَلَامَاتِ الْمَبْثُوثَةِ فَإِنْ مَالَ عَنْ هَذَا الْمَوْضِعِ مَا ذَكَرْنَاهُ حَتَّى يَجْعَلَ الشَّرْقَ غَرْباً وَ الْغَرْبَ شَرْقاً زَالَ مَعْنَى اجْتِهَادِهِ وَ فَسَدَ اعْتِقَادُهُ
بحارالانوار، ج‏90، ص 97
وَ قَدْ جَاءَ عَنِ النَّبِيِّ ص خَبَرٌ مَنْصُوصٌ مُجْمَعٌ عَلَيْهِ أَنَّ الْأَدِلَّةَ الْمَنْصُوبَةَ عَلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ لَا يَذْهَبُ بِكُلِّيَّتِهَا بِحَادِثَةٍ مِنَ الْحَوَادِثِ مَنّاً مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى عِبَادِهِ فِي إِقَامَةِ مَا افْتَرَضَهُ عَلَيْهِمْ وَ زَعَمَتْ طَائِفَةٌ مِمَّنْ يَقُولُ بِالاجْتِهَادِ أَنَّهُ إِذَا أَشْكَلَ عَلَيْهِ مِنْ جِهَةٍ حَتَّى يَسْتَوِيَ عِنْدَهُ الْجِهَاتُ كُلُّهَا تَحَرَّى وَ اتَّبَعَ اجْتِهَادَهُ حَيْثُ بَلَغَ بِهِ فَإِنَّ ذَلِكَ جَائِزٌ بِزَعْمِهِمْ وَ إِنْ كَانَ لَمْ يُصِبْ وَجْهَ حَقِيقَةِ الْقِبْلَةِ وَ زَعَمُوا أَيْضاً أَنَّهُ إِذَا كَانَ عَلَى هَذَا السَّبِيلِ مِائَةُ رَجُلٍ لَمْ يَجُزْ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ أَنْ يَتَّبِعَ اجْتِهَادَ الْآخَرِ فَهُمْ بِهَذِهِ الْأَقْوَالِ يَنْقُضُونَ أَصْلَ اعْتِقَادِهِمْ وَ زَعَمُوا أَنَّ الضَّرِيرَ وَ الْمَكْفُوفَ لَهُ أَنْ يَقْتَدِيَ بِأَحَدِ هَؤُلَاءِ الْمُجْتَهِدِينَ فَلَهُ أَنْ يَنْتَقِلَ عَنْ قَوْلِ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ إِلَى قَوْلِ الْآخَرِ فَجَعَلُوا مَعَ اجْتِهَادِهِمْ كَمَنْ لَمْ يَجْتَهِدْ فَلَمْ يَئُلْ بِهِمُ الِاجْتِهَادُ إِلَّا إِلَى حَالِ الضَّلَالِ وَ الِانْتِقَالِ مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ فَأَيُّ دِينٍ أَبْدَعُ وَ أَيُّ قَوْلٍ أَشْنَعُ مِنْ هَذِهِ الْمَقَالَةِ أَوْ أَبْيَنُ عَجْزاً مِمَّنْ يَظُنُّ أَنَّهُ مِنْ أَهْلِ الْإِسْلَامِ وَ هُوَ عَلَى مِثْلِ هَذَا الْحَالِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الضَّلَالَةِ بَعْدَ الْهُدَى وَ اتِّبَاعِ الْهَوَى وَ إِيَّاهُ نَسْتَعِينُ عَلَى مَا يَقْرَبُ مِنْهُ إِنَّهُ سَمِيعٌ مُجِيبٌ



جناب اقای افضل خداوند حفظتون کنه ابتدا می خواهیم اهل حدیث شیعه و اخباریون را تفکیک کنیم بحث سر رد اجتهاد و اصلا سر اصول نیست ، لطفا صبر کنید تا بحث حقیر به پایان برسد ، در ضمن بنده نمی خواهم تایید و رد گروهی کنم . لطفا بحث را منحرف نکنید

[=arial]حال می رویم سراغ شهیدین( اما روش ایشان در اشباه و نظائر را مورد نقد قرار می دهیم)
[=arial]عرض می کنم این مورد اشباه و نظائر را قبلا در مناظره ای که با یکی از علمای حوزه قم داشتم مورد نقد و بررسی قرار دادیم و ایشان سکوت کردند ولی قبل از آن بشدت منکر بودند که شهیدین از قواعد اشباه و نظائر استفاده می کنند . متن این مناظره که بدرد شما هم می خورد برای شما می آورم
[=arial]

[=arial]
اول : سایت تبیان : يكى از راههاى ارائه مفاهيم جديد در حوزه بحث تطبيقى و مقارنه اى است. فقهاى شيعه كه در گذشته به فقه اهل سنت نظر داشتند مفاهيم فقهى جديد را از آنان گرفته و بر منابع فقهى شيعه عرضه مى كردند و در اين بررسى تطبيقى مفاهيم نو در حوزه ها وارد مى شد.
.شهيد اول با توجه به آنچه در فقه اهل سنّت درباب قواعد و اشباه و نظائر مطرح بوده كتاب القواعد و الفوائد رامى نگارد و در باره آن مى نويسد:
(لم يعمل للأصحاب مثله
مانند آن در ميان شيعه تأليف نشده است.
و شهيد ثانى بر همين اساس تمهيد القواعد را تأليف مى كند و به طرح مفاهيم جديد در حوزه شيعه يارى مى رساند.

دوم در سایت www. Shareh.com :
که در مجله فقه 61 این جمله است : " شهيد اول پس از يحيى بن سعيد حلى كه كتاب كوچكى در باب (أشباه و نظاير) نوشت, با تأليف القواعد والفوائد اين بخش از فقه را وارد مرحله جديدى كرد"
(عرض می کنم در در بحار ج1 ص 20 آمده: نزهة الناظر في الجمع بين الأشباه و النظائر و كتاب جامع الشرائع كلاهما للشيخ الأفضل نجيب الدين يحيى بن سعيد این جمله یا در بحار ج 105 ص 73 آمده : الشيخ الإمام السعيد الأوحد جامع المعقول و المنقول نجيب الدين أبي زكريا يحيى بن سعيد صاحب كتاب الجامع و كتاب الجمع بين الأشباه و النظائر)
و در فصلی به نام زیر در همین مجله در مورد این موضوع به طور کامل توضیح داده می شود :
اشباه و نظاير فقهى از ديدگاه شهيد ثانى
غالب الناصر مترجم: عبداللّه امينى پور
چكيده: شهيد ثانى در كتاب هاى الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقية و مسالك الافهام فى شرح شرائع الاسلام1 از اسلوب تنظير و اشباه و نظاير همواره در مسائلى بهره مى گيرد كه قصد دارد در آن مسائل حكم مطلوب را در موضوع مورد بحث ارائه دهد. اين نوشتار افزون بر تحليل اسلوب تنظير, نقش اشباه و نظاير را در استنباط و ميزان حجيت آن را بررسى مى كند.
مقدمه
شيوه تنظير فقهى و اشباه و نظاير, پديده اى با ابعاد و وظايف متعدد, نيز آميخته با برخى قواعد فقهى است, چنان كه با هر دو نوع قياس (چه آنچه شرعاً مقبول يا مردود باشد) تداخل دارد.
تنظير در كتب قدما مانند كتاب شرائع الاسلام2 به كار مى رفته, معاصرانى مانند آيت اللّه خوئى نيز در مباحث استدلالى از آن بهره جسته اند و آن را پديده اى پذيرفته شده در استنباط و اجتهاد برشمرده اند. همچنين تنظير در خطابات و مسائل فقهى در دوره هاى مختلف شيوه اى چشمگير است.
اشباه و نظاير بر دو قسم است: گونه اى كه كاربرد آن در استدلال فقهى, شرعى رواست و قسمتى ديگر كه غير مقبول و مندرج در قياس مردود است, اما با اين حال اين ابزار استدلالى به شكل اصولى و روشمند بررسى نشده و عنصرى مقبول و مؤثر در استنباط و اجتهاد به اعتبار نيامده است. از اين رو ضرورى است ابعاد اين مسئله آشكار گردد, به شكل مستقل بررسى شود تا نقش آن در خطابات و مسائل فقهى معلوم گردد.
و در ادامه هست که :
فرضيه بحث
اين بحث مبتنى بر آن است كه نظاير (تنظير) فقهى, كارى استدلالى و استنباطى است كه در چارچوب استفاده و استظهار و فهم نصوص شرعى صورت مى گيرد; زيرا انديشه استنباطى و اجتهادى اماميه بر آن استوار است كه در صورت نبود نص بر حكم شرعى مى بايد به اصول عمليه رو آورد, مانند برائت, احتياط, استصحاب و تخيير.
در مقام تنظير فقهى با اينكه نص مستقيم بر حكم وجود ندارد, در مقام استدلال به سراغ اصول عمليه نمى روند, بلكه اشباه و نظاير را در نظر مى گيرند, گذشته از اينكه به حرمت قياس معتقدند. بنابراين تنظير فقهى با بهره گيرى از اشباه و نظاير, در دايره نصوص و استظهار و فهم عرفى نصوص است.
و در ادامه هست که :
منابع بحث
افزون بر كتب شهيد ثانى مانند روضة البهية فى شرح اللمعة ومسالك الإفهام, از شمار ديگرى از كتب قديمى و جديد كه به موضوع اشباه و نظاير قواعد فقهى پرداخته اند نيز بهره گرفته شده است: اصول الفقه المقارن فى ما لانص فيه نوشته آيت اللّه جعفر سبحانى, اصول العامة للفقه المقارن نوشته سيد محمدتقى حكيم, نيز كتب جامعى مانند كشف الغطاء, تحرير المجله و المذهب الذاتى فى نظرية المعرفة, همچنين مجلاتى مانند مجله فقه اهل البيت(ع) و مجله الاجتهاد والتجديد.
كاربرد اشباه و نظاير فقهى به ويژه طبق ديدگاه شهيد ثانى براى كشف احكام عام و قواعد نظرى اسلامى, نيز ژرف بخشى به فقه اجتماعى, روش و شيوه اى كارآمد است.
در پایان هم در همان سایت این موراد برای استفاده شیخ از شیوه تنظیر آمده:
پايانه
شهيد ثانى مواردى را به عنوان نظاير فقهى آورده و براى وصول به حكم شرعى از آنها كمك گرفته است. اين موارد در پى مى آيد تا گستردگى اين پديده در انديشه فقهى شهيد ثانى نشان داده شود. گزارش اين موارد براى كسانى كه در زمينه قواعد فقهى و به كارگيرى استقرا در نزد فقها پژوهش مى كنند, مفيد است.
براى تنظيم فهرست از اين كتب بهره جسته ايم: الزبدة الفقهيه فى شرح الروضه, محمد حسن ترحينى عاملى, چاپ دارالفقه, قم و مسالك الافهام فى شرح شرائع الاسلام, چاپ موسسه المعارف الاسلاميه, قم. گفتنى است كه بحث فقط در باب عبادات است (نه معاملات); چون نظاير در اين باب توفيقى اند.
نظاير فقهى
نظاير باب طهارت:
1. درج كردن تحت مقدمه علمى / الزبده, ج 1, ص 128.
2. كراهيت خضاب و حنا براى حائض و جنب / الزبده, ج 1, ص 121.
3. نفساء مانند حائض است / الزبده, ج 1, ص 234.
4. مسح پيشانى مانند دستان بريده است / الزبده, ج 1, ص 328.
5. نيت طهارت با خاك مانند آب است / الزبده, ج 1, ص 336.
6. وجوب عبادت مشروط به وقت كافى است / الزبده, ج 1, ص 331.
7. سنگ و سفال در تيمم و سجود / الزبده, ج 1, ص 324.
8. وجود خاك براى تيمم مانند آب براى وضو / الزبده, ج 1, ص 323.
9. استقبال در خلوت و نماز / مسالك, ص 28.
10. سنگ براى تطهير و خاك براى تيمم / مسالك, ج, ص 29.
11. تفكيك بين گناه و قبولى عمل / مسالك, ج 1, ص 31.
12. تكرار آميزش (وطى) در رمضان يا حال حيض / مسالك, ج 1, ص 65.
13. نظاير قلت [در نصاب] / مسالك, ج 1, ص 76.
14. پيدا كردن خاك مانند آب [براى طهارت] / مسالك, ج 1, ص 109.
15. تبعيض طهارت در وضو و تيمم / مسالك, ج 1, ص 181.
نظاير باب صلات (نماز):
16. تكرار نماز در جهات چهارگانه / زبده, ج 2, ص 65.
17. مربى مرد نظير مربى زن / زبده, ج 2, ص 72.
18. نماز عيدين نظير نماز جمعه / زبده, ج 2, ص 309.
19. اعاده نماز برهنه و تيمم كننده / زبده, ج 2, ص 442.
20. قطع نماز و اعاده آن / زبده, ج 2, ص 354.
21. نماز تكرارى به سبب نداشتن لباس و ندانستن جهت قبله / مسالك, ج 1, ص 158.
22. وظيفه به دنبال آب گشتن تجديد مى شود, مانند پيدا كردن جهت قبله / مسالك, ج 1, ص 61.
23. سجده عريان مانند مريض / مسالك, ج 1, ص 167.
24. سد معبر با نماز / مسالك, ج 1, ص 175.
25. نظاير شبهه محصوره / مسالك, ج 1, ص 180.
26. نظاير قطع قرائت بعد اكمال / مسالك, ج 1, ص 210.
27. نظاير ركن بودن سجده, مسالك / ج 1, ص 218.
28. ارتفاع مواضع سجود / مسالك, ج 1, ص 219.
29. نظاير قطع نماز / مسالك, ج 1, ص 232.
30. نظاير كافى بودن رسيدن به ركوع / مسالك, ج 1, ص 234.
31. نظاير ابتداى جماعت / مسالك, ج 1, ص 237.
32. نظاير عقود و ابقاعات بيع با عبادت / مسالك, ج 1, ص 245.
33. وسعت وقت نماز آيات / مسالك, ج 1, ص 258.
34. نماز ميت و نماز يوميه / مسالك, ج 1, ص 263.
35. نظاير خطبه نماز / مسالك, ج 1, ص 275.
36. نماز و ارتداد / مسالك, ج 1, ص 306.
37. رفع حائل با امام جماعت / مسالك, ج 1, ص 310.
38. مطالب اهم نماز / مسالك, ج 1, ص 320.
39. قطع نماز / مسالك, ج 1, ص 321.
40. تنظير مفارقت از جماعت / مسالك, ج 1, ص 50.
41. نظاير زكات (زكات پيش از كنار گذاشتن مال مانند بدهى است) / زبده, ج 3, ص 98.
42. زكات و خمس پس از مئونه / زبده, ج 3, ص 119.
43. شرط ايمان در زكات و خمس / زبده, ج 3, ص 285.
44. تكرار عبادات / زبده, ج 3, ص 289.
45. تكرار قضا به نيابت از ميت / زبده, ج 3, ص 290.
46. نظاير حقوق مالى / زبده, ج 3, ص 472.
47. وحدت زكات و خمس / مسالك, ج 1, ص 356.
48. نظاير اقل [در نصاب], مسالك, ج 1, ص 360.
49. نظاير وقت / مسالك, ج 1, ص 469.
50. خمس و زكات / مسالك, ج 1, ص 145.
نظاير باب روزه:
51. نهى غيرمنصوص فسادآور نيست / زبده, ج 3, ص 147.
52. اكراه اجنبيه و صيد محرم / زبده, ج 3, ص 154.
53. نظاير نيت / زبده, ج 3, ص 170.
54. واجب موسع كه ضيق مى گردد / زبده, ج 3, ص 184.
55. نظاير ضرر با صوم / زبده, ج 3, ص 11.
56. نظاير تعدد نيت / مسالك, ج 1, ص 20.
57. نظاير ضرر / مسالك, ج 1, ص 42.
58. خواب و شأنيت تكليف / مسالك, ج 1, ص 47.
59. عبادات مكروه / مسالك, ج 1, ص 79.
60. نظاير وجوب پس از ورود نور خورشيد به داخل اتاق / مسالك, ج 1, ص 110.
61. تنظير اعتكاف به احرام / مسالك, ج 1, ص 114.
62. كفاره در روزه و اعتكاف / مسالك, ج 1, ص 110.
63. نظاير نيت / مسالك, ج 1, ص 111.
64. مقدمه اعتكاف و روزه / زبده, ج 3, ص 111.
65. وقت كافى, شرط وجوب / زبده, ج 3, ص 360.
نظاير باب جهاد:
66. مرزبانى و اعتكاف / زبده, ج 3, ص 8.
67. نظاير وجوب كفايت / زبده, ج 3, ص 11.
68. نظاير نيت / مسالك, ج 3, ص 14.
69. نظاير سقوط اذن در جهاد / مسالك, ج 3, ص 15.
70. نظاير نبود اجرت در جهاد / مسالك, ج 3, ص 64 .
71. جهادو شفعه / مسالك, ج 3 .
72. دين, خراج و جزيه / مسالك, ج 3, ص 73.
73. نظاير ضرر / مسالك, ج 3, ص 102.

سوم : در پایگاه اطلاع رسانی حضرت استاد حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی
در قسمت دروس حضرت استاد حاج شیخ جواد فاضل لنکرانی:در قسمت قواعد فقه و بعد در قسمت قاعده فراغ و تجاوز نوشته شده :
شيوه فقهاء ما ابتداءً به اين نحو بوده که متن احاديث را به عنوان فتواي فقهي در کتب فقهي شان ذکر مي*کردند به مرور زمان از اين عناويني که در روايات وارد شده بوده ديدند يک کلياتي در بين اينها موجود است. الصلح جائز بين المسلمين لابيع الا في ملک. و عناوين کليه کم کم همين امر زمينه شد بر اينکه بيايند اين کليات را به عنوان قواعد فقه مطرح کنند. يک از منابع و مستند مهم قواعد فقه، احاديث است. و کم کم تأليفات قواعد فقهي هم در ميان شيعه و هم در ميان اهل سنت رايج گرديد؛ و از آن بعنوان القواعد العامة ، يا القواعد الفقهيه، يا الاشباع و النظائر تعبير دارند. و در اين کتبي که، هم دربين شيعه و هم در بين اهل سنت به عنوان الاشباع و نظائر عنوان شده قواعد عامه آنجا مطرح گرديده است. القواعد و الفوائد مرحوم شهيد، تقريبا اولين تدويني است که به اين صورت در قواعد فقهيه مطرح شده،



[=arial]
خوب الحمدلله زمانی که حضرت شیخ جواد فاضل لنکرانی چنین گفتند دیگر حرفی در آن نیست و بقیه اسناد راستگویی ما را مشخص می کند ولی برای این که بهانه ای برای کسی باقی نماند وارد خود متن کتاب می شویم


[=arial]



[=arial]
. چنانچه شما از مقدمه همان کتاب عبارتی را نقل کردید بنده هم از مقدمه همان کتاب از دکتر سید عبد الهادی حکیم می آورم که فرمودند : كما أني وجدت من خلال مراجعتي للكتاب أنه يذكر قواعد وفروعا موجودة في الاشباه والنظائر للسيوطي المتوفى سنة 911 ه* ، وغالبا ما يكون السيوطي قد نقلها عن آخرين ممن سبقوه من فقهاء الشافعية كالعلائي والسبكي وهذا مما يؤيد أن المصنف كان قد اطلع على بعض مصادر الشافعية - غير ما ذكرناه - التي عنيت بهذا النوع من البحث .
وقد ذكر الخوانساري في روضات الجنات ( 1 ) : أن الشهيد الاول كان معاصرا لشمس الدين محمد بن ابي بكر بن ايوب الزرعي الخليلي الملقب ب* ( العلاء ) صاحب كتاب القواعد المشهور ( وقد عاشره قليلا أو كان قد طالع مصنفاته كثيرا لما يوجد في مصنفاتهما من المشابهة وضعا والمشاركة سبكا ، بحيث قيل : ان غالب مطالب قواعد الشهيد مأخوذة من قواعد ذلك العلم الفريد.
مقصود این است که بسیاری از قواعد شهید اول در کتاب الاشباه و النظائر سیوطی موجود بوده و یا در کتاب القواعد العلاء که او از علمای اهل سنت است . به اقرار خود علمایشان : أني وجدت من خلال مراجعتي للكتاب أنه يذكر قواعد وفروعا موجودة في الاشباه والنظائر للسيوطي. و هر دو این کتاب مخصوصا کتاب سیوطی که از اسمش هم مشخص است در باب اشباه و نظائر نوشته شده.
و لازم می دانم که سند بسیاری از آن مطالب را بیاورم که یقین کنی این کتاب در مورد اشباه و نظائر است و همه آنها را خود علمایشان مقرند و در کتاب القواعد و الفوائد هم این اسناد موجود است که از همانجا استفاده می کنم :
مثلا در صفحه 135 : وكذا لو اختلف البائع والمشتري في تغير المبيع وهو مما يحتمل تغيره فالاصل عدم التغير وصحة البيع ، والاصل عدم معرفة المشتري بهذه الصفة التي هو عليها الآن ، فان حاصل دعوى البائع : أن المشتري علمه على هذه الصفة الآن .ويتأيد هذا بأصالة عدم وجوب الثمن على المشتري إلا بما يوافق علمه ( 3 ) .ويقوى إذا كان دعوى المشتري حدوث عيب في المبيع بعد الرؤية ، لان الاصل عدم تقدم العيب على الزمان الذي يدعي المشتري حدوثه فيه .
أما لو ادعى المشتري اشتماله على صفة كمال حال الرؤية ، كالسمن والصنعة ، وهو مفقود الآن ، وأنكر البائع اشتماله عليها ، فانه يرجح قول البائع ، لاصالة عدم تلك الصفة .
ولو سلم ( 4 ) المستأجر العين وادعى على المؤجر أنه غصبها من يده وأنكر المؤجر ، فهنا أصلان : عدم الغصب ، وعدم الانتفاع .ويؤيد
کلام دکتر سید عبدالهدادی حکیم
( 2 ) انظر في هذه المسألة / السيوطي / الاشباه والنظائر : 77 - 78 .
( 3 ) في ( ك ) و ( ح ) : عليه ، وقد ذكر السيوطي في / الاشباه والنظائر : 78 هذه المسألة بمثل ما اثبتناه .
( 4 ) في ( ك ) : تسلم .وقد ذكر السيوطي هذه المسألة في / الاشباه والنظائر : 78 بمثل ما اثبتناه
عرض می کنم به اقرار خودشان مساله را مانند سیوطی اثبات می کنند و کتاب سیوطی در مورد اشباه و نظائر است و اگر دقت کنی در کلام خود شهید اول می بینی چیزی را که لازم به بیان نیست . آنچه عیان است چه حاجت به بیان است . و از این موارد که در کتاب اشباه و نظائر سیوطی هست حداقل می توانید صد مورد ببینید که اگر یک روزی شد من آدرس لینک دانلود کتاب را در همین سایت قرار می دهم انشاء الله . مثلا در جلد 2 ص 281 :
قاعدة [ 271 ]
كل من أنكر حقا لغيره ، ثم رجع إلى الاقرار ، قبل منه ( 2 ) .
ووقع الشك : فيما لو ادعى عليها زوجية ، فقالت : زوجني الولي بغير أذني وقد أبطلته ، ثم رجعت إلى الاقرار ( 3 ) .أو : انقضت عدتي قبل الرجعة ، ثم رجعت .وهنا أقوى في صحة الرجوع ، لان الاصل عدم انقضاء المدة هنا ، والاصل هناك عدم النكاح .
قاعدة [ 272 ]
كل إيجاب فقبوله بعد موت الموجب باطل ، إلا : في الوصيةوكل ذي قبول إذا مات بطل العقد ، إلا : في الوصية ، لان وارثه يقوم مقامه ، على الاقرب ( 4 ) .
( 2 ) انظر هذه القاعدة في / الاشباه والنظائر ، للسيوطي : 495 .
( 3 ) فقد قال الشافعي : لا يقبل إقرارها .وصحح الغزالي قبوله .انظر : نفس المصدر السابق .
( 4 ) انظر هذه القاعدة في / الاشباه والنظائر ، للسيوطي : 305
دقت کن که قائده ایشان در کتاب اشباه و نظایر سیوطی هست. و همین قائده ها هستند که توسط آنها حکم می دهند و می بینی راه استفاده آنها از نظایر این قائده ها است . و این ها جزو قواعد اشباه و نظائر سیوطی هم هست حال کاری ندارم که این ها درست هستند یا غلط ، مقصود من این است این همان ضوابط بر طبق اشباه و نظائر است. و بسیاری از قواعد ایشان در کتاب سیوطی هست و اگر خواستی موارد استفاده آنها را در فروع ببینی در متنی که مورد تایید خود حوزه قم است که از کتاب الزبده و المسالک شهید آوردند رجوع کن که در بالا کپی کردم



[=arial]

[=arial]حال که اثبات شد شهیدین اولین کسانی بودند که اشباه و نظائر را درون شیعه آوردند
[=arial]عرض می کنم دوستان دلیل اینکه آن آخوند به شدت منکر بودند که شهیدین بر این روش عمل می کردند این است که حدیثی صریح از حضرت علی در نقد اشباه و نظائر آوردم که نمی توانست انکارش کند زیرا حضرت اشباه و نظائر را جزوی از قیاس میدانست که حقیقتا همینطور است .
[=arial]و آن حدیث همان حدیثی بود که در پست قبل اوردم
[=arial]ولی خب قسمتی از حدیث را که مربوط به اشباه و نظائر است را می آورم
[=arial]حضرت علی علیه السلام می فرمایند:
[=arial]
پس بدانكه ما وقتي كه ديديم كساني كه قائل برأي و قياس هستند وقتي كه عاجز شدند از فهميدن حكم بتحقيق استعمال كردند شبهات را پس گفتند هيچ حادثه*اي نيست مگر اينكه براي خداوند در آن حكمي است و آن حكم خالي از دو وجه نيست يا نص است يا دليل پس وقتي كه ببينيم كه حادثه خالي از نص است رجوع مي*كنيم باستدلال بر آن باشباه و نظائر آن براي اينكه اگر مراجعه باستدلال نكنيم حادثه را از حكم خدا خالي گذارده*ايم و جايز نيست كه باطل بشود حكم خدا در هيچ حادثه*اي بجهت اينكه خدا ميفرمايد فروگذار نكرديم در كتاب چيزي را پس چون ديديم حوادث هميشه هست و خالي از حكم نبايد باشد حكم او را از نظاير آن جستيم براي اينكه حادثه خالي از حكم نباشد يا به نص يا باستدلال و اين در نزد ما جايز است



[=arial]پس مشخص شد اشباه و نظائر نوعی قیاس است و این قیاس را شهیدین وارد شیعه کردند ./ البته باز می گوییم اشتباه در بین غیر معصومین امری طبیعی است و دلیلی بر گمراهی نیست . زیرا آنچیزی مهم است اصل دین است و آنها دوست آل محمد و جزو شیعیان هستند. خدا رحمتشان کند

عبد آل محمد;394685 نوشت:
جناب اقای افضل خداوند حفظتون کنه ابتدا می خواهیم اهل حدیث شیعه و اخباریون را تفکیک کنیم بحث سر رد اجتهاد و اصلا سر اصول نیست ، لطفا صبر کنید تا بحث حقیر به پایان برسد ، در ضمن بنده نمی خواهم تایید و رد گروهی کنم . لطفا بحث را منحرف نکنید

سلام ببخشید وقتی پستتون رو دیدم دیگه متون را فرستاده بودم
////دیگه پستی را نمی فرستم مگر کسی سوال بپرسه فقط خواستم دلایل اخباریون و شیخیون هم ببینید که خدایی نکرده کسی فکر نکند آنها از نتایج گمانی خودشان اجتهاد را حرام کردند .

[=arial]وقتی ثابت کردیم حر عاملی با شیخ یوسف بحرانی ، عرب باغی و فیض کاشانی تفاوت دارد ثابت شد که جناب حر اهل حدیث است نه اخباری . اما نفر دوم که اهل حدیث است و اخباری نیست جناب شیخ کلینی عطرالله مضجعه است . زیرا بنا بر آنچه در مقدمه کتابشان آمده است ( کتاب الکافی ) و آنچه صاحب لوامع درباره ایشان گفته و او را اخباری محض ( اهل حدیث ) ( لوامع ج 3) دانسته اهل حدیث هستند نه اخباری. زیرا ایشان در کتاب الکافی سبک فتوایی ندارد بلکه به نقل روایت اکتفا کرده است و در مقدمه می فرماید : درباره متعارضاتی که آوردم این شکل باید عمل کرد که به هرکدام از آنها بگیری( منظور روایات است ) درست و صحیح است و راهی با احتیاط و آسان تر از این نیست .
و این مقوله که تخییر نامیده می شود ( یعنی در متعارضات به این گونه عمل می کنند که هر کدام از روایات را بدون قائل شدن تفاوت بین آنها می گیرند ) یک از نشانه های بارز اهل حدیث است که اشاره می شود. پس ثابت شد که جناب کلینی نیز اهل حدیث بوده اند حالا نوبت به شیخ صدوق می رسد و ان شا الله بعد از بررسی شیخ صدوق به بحث تخییر و ترجیح می پردازیم .

عبد آل محمد;394690 نوشت:
زیرا ایشان در کتاب الکافی سبک فتوایی ندارد بلکه به نقل روایت اکتفا کرده است و در مقدمه می فرماید : درباره متعارضاتی که آوردم این شکل باید عمل کرد که به هرکدام از آنها بگیری( منظور روایات است ) درست و صحیح است و راهی با احتیاط و آسان تر از این نیست .
و این مقوله که تخییر نامیده می شود ( یعنی در متعارضات به این گونه عمل می کنند که هر کدام از روایات را بدون قائل شدن تفاوت بین آنها می گیرند ) یک از نشانه های بارز اهل حدیث است که اشاره می شو

بله شیوه درست هم این است ولی باید دقیقتر کلامشان را بررسی کرد دقت کنید ایا متوجه می شوید که به صحت صدور احادیثشان اشاره کردند:

و قال أبو جعفر محمّد بن يعقوب الكلينيّ في أوّل كتاب الكافي: أما بعد، فقد فهمت يا أخي ما شكوت من اصطلاح أهل دهرنا على الجهالة- إلى أن قال:- و ذكرت أنّ امورا قد اشكلت عليك لا تعرف حقائقها لاختلاف الرواية فيها، و أنّك لا تجد بحضرتك من تذاكره و تفاوضه ممّن تثق بعلمه فيها، و قلت إنّك تحبّ أن يكون عندك كتاب كاف يجمع من جميع فنون علم الدين ما يكتفي به المتعلّم و يرجع إليه المسترشد و يأخذ منه من يريد علم الدين و العمل به بالآثار الصحيحة (برای این توقع آن شخص چنین کتابی نوشتند) عن الصادقين عليهم السلام و السنن القائمة التي عليها العمل، و بها تؤدّى فرائض اللَّه و سنّة نبيّه صلى اللَّه عليه و آله، و قلت: لو كان ذلك رجوت أن يكون سببا يتدارك اللَّه بمعونته و توفيقه إخواننا و أهل ملّتنا و يقبل بهم إلى مراشدهم- إلى أن قال:-

و قد يسّر اللَّه و له الحمد تأليف ما سألت و أرجو أن يكون بحيث توخّيت، فمهما كان فيه من تقصير فلم تقصر نيّتنا في إهداء النصيحة، إذ كانت واجبة لإخواننا و أهل ملّتنا مع ما قد رجونا أن نكون مشاركين لكلّ من اقتبس منه و عمل بما فيه في دهرنا هذا و في غابره إلى انقضاء الدنيا، إذ الربّ جلّ و عزّ واحد و الرسول محمّد خاتم النبيّين صلى اللَّه عليه و آله واحد و الشريعة واحدة و حلال محمّد حلال إلى يوم القيامة و حرامه حرام إلى يوم القيامة. انتهى.

[=arial]شیخ صدوق نیز مانند حر عاملی و کلینی رحمهما الله اهل حدیث بوده است . مساله ای که باعث شده است بعضی ها فکر کنند ایشان اخباری بوده است کتاب المقنع و بخشی هایی از من لا یحضره الفقیه است که در این کتاب ها مستقیم نفرموده اند امام صادق فرمود و یا امام باقر فرمود بلکه به شکل دستوری آورده اند مثلا اگر می خواستی نماز بخوانی فلان کار را بکن . اما اگر این افراد در مقدمه دقت کنند می بینند شیخ صدوق رحمه الله می فرماید : ثمَّ إني صنفت كتابي هذا، و سميته كتاب «المقنع» لقنوع من يقرأه بما فيه، و حذفت الأسانيد منه لئلا يثقل حمله، و لا يصعب حفظه، و لا يمل‏ قارئه‏ خلاصه آنکه ایشان می فرماید من این کتاب را نوشتم ( و در آن نص حدیث ها را آوردم ) ولی به خاطر اینکه سنگین نشود و سخت نشود حفظ و قاری خسته نشود اسناد را حذف کردم .
پس معلوم شد فتاوی شیخ صدوق عین نص روایات است نه فهم از روایت آنگونه که اخباریون قائل اند . البته از قدیم اهل حدیث به مکتب قم مشهور بودند و نیازی نیست که ثابت شود ایشان اهل حدیث بوده است نه اخباری. زیرا از همین مکتب قم بوده است که اهل حدیثی مانند برقی نویسده کتاب محاسن ظهور می کند و واضح است کسانی که جزو مکتب قم بوده اند معمولا اهل حدیث اند .

عبد آل محمد;394706 نوشت:
شیخ صدوق نیز مانند حر عاملی و کلینی رحمهما الله اهل حدیث بوده است

بلی این درست بوده است ولی باید به این کلامشان هم توجه کرد
[=arial][=Times New Roman]و قال ابن‌بابويه في ديباجة كتاب من لايحضره الفقيه : و لم‌اقصد فيه قصد المصنفين في ايراد جميع ما رووه بل قصدت الي ايراد ما افتي به و احكم بصحته و اعتقد فيه انه حجة فيما بيني و بين ربي تقدس ذكره و تعالت قدرته و جميع ما فيه مستخرج من كتب مشهورة عليها المعول و اليها المرجع الي آخر كلامه

afzali.polaris;394709 نوشت:
بلی این درست بوده است ولی باید به این کلامشان هم توجه کرد
و قال ابن‌بابويه في ديباجة كتاب من لايحضره الفقيه : و لم‌اقصد فيه قصد المصنفين في ايراد جميع ما رووه بل قصدت الي ايراد ما افتي به و احكم بصحته و اعتقد فيه انه حجة فيما بيني و بين ربي تقدس ذكره و تعالت قدرته و جميع ما فيه مستخرج من كتب مشهورة عليها المعول و اليها المرجع الي آخر كلامه

ا[=arial]حسنت جناب افضل خوب صحبتی فرمودید . وفتی که کتاب من لا یحضره الفقیه را می خوانید می بینید که مثلا در قضیه وضو گرفتن با گلاب ایشان می فرمایند من به این روایت فتوا می دهم و این یعنی اینکه من به نص این حدیث عمل میکنم و فتوا می دهم . فرق در بیان روایت است یعنی من به روایاتی که به انها مطمئن هستم و ترجیح می دهم فتوا روایی می دهم ولی ممکن مثلا شیخ حر عاملی به خاطر دلایلی روایت دیگری را ترجیح دهد که این می شود بحث تخییر در روایات اما مانند اخباریون ( همانطور که شیخ یوسف بحرانی می گوید ) فهم خود را بیان نمی کنند بلکه روایت را به عنوان فتوا می گویند و اختلاف بین علمای اهل حدیث به خاطر اختلاف در روایات است نه به خاطر فهم متفاوت مانند اخباری ها .

عبد آل محمد;394716 نوشت:
و اختلاف بین علمای اهل حدیث به خاطر اختلاف در روایات است نه به خاطر فهم متفاوت مانند اخباری ها .

دقیقا همینطوری است که شما می فرمایید . و همین اختلاف به خاطر اختلاف روایات مهم ترین نکته است.

عبد آل محمد;394716 نوشت:
نمی کنند بلکه روایت را به عنوان فتوا می گویند و اختلاف بین علمای اهل حدیث به خاطر اختلاف در روایات است نه به خاطر فهم متفاوت مانند اخباری ها .
فرمایش شما اینست که اهل حدیث، از هر تفکر و تفهم در حدیث، نهی میکنند؟

شبکه امام حسین ع;394733 نوشت:
فرمایش شما اینست که اهل حدیث، از هر تفکر و تفهم در حدیث، نهی میکنند؟

[=arial]سلام دوست عزیز نکته اول اینکه یادتان باشد که حتما جواب سوال اولتون رو بدهم . دوم اینکه به هیچ عنوان . اهل بیت صلوات الله علیهم دستور دادند که در احادیث درایت داشته باشیم و آن ها را بفهمیم نه صرف اینکه فقط نقل کنیم . دیدگاه اهل حدیث ( نه اخباریون) این است : روایاتی که در عقاید امده است باید که تفقه داشته باشیم و حتما باید جمع بین احادیث و فهم آنها را در نظر داشت و گرنه مردم در جهل بسر می برند و روایاتی که فرمودند ما فقیه را فقیه ندانیم مگر اینکه کلام ما را بفهمد و به اشاره ای متوجه شد . بله در عقاید اهل حدیث اگر جز عوام باشند و حدیثی برایشان مشکل شد باید به عالم رجوع کنند و این دستور اهل بیت صلوات الله علیهم است اما این باعث نمی شود که آن عالم هرچه گفت بپذیرند . بلکه ممکن است آن عامی یک چیزی به یادش بیاید و بگوید که آن عالم آن را ندیده باشد اما وظیفه عالم ایضاح است و فهماندن . ولی یادمان باشد که علی ای حال عوام باید به سراغ روایات عقاید و اخلاق بروند و اگر مشکلی داشتند به عالم اهل حدیث رجوع می کنند و نیز تاکید می کنم این ایضاح و توضیح مستلزم آن نیست که باید حرف عالم قبول شود بلکه آن عامی حق اعتراض و سوال دارد و دلیل بخواهد . این اعتقاد اهل حدیث درباره ی تفقه در روایات مربوط به عقاید و اخلاق و غیره است . اما در احکام این است ( همانطور که در کتاب منبع الحیاه سید نعمت الله جزائری آمده است ) طبق روایات اهل بیت صلوات الله علیهم اهل حدیث می گویند : در احکام تقلید وجود ندارد ، هرکس باید حکم خود را از روایات در بیاورد و به اندازه فهمش عمل کند و همین چیزی است که اهل بیت از ما خواستند . اما اگر کسی به هیچ عنوان نمی تواند به روایات مراجعه کند به عالم اهل حدیث رجوع می کند آن عالم به شخص روایات متعارض را می گوید و او می تواند بین آنها تخییر کند ( این مکتب در کتاب لوامع صاحبقرانی آمده است ) البته یک دیدگاه است دیدگاه های دیگر می گویند فقیه اهل حدیث باید روایات را با قرآن سپس با سنت و بعد با کتب عامه مقایسه کند و در آخر یک روایت را ترجیح دهد ( البته اگر این قضیه در مساله مربوط به اموال باشد که بعدا عرض می شود ولی فعلا این را داشته باشد )و به آن عامی بدهد( یعنی روایت را نه فهم خود ش را نص روایت را به عامی می گوید ) مانند حر عاملی که در فوائد الطوسیه این را بیان می کند اما در هر صورت ملاک فهم خود خواننده و یا شنونده است و اگر فقه اهل حدیث فهمش را از حدیث بگوید نه به خاطر اینکه او را مجبور کند به قبول فهم بلکه او را در راهنمایی کرده است . اما به غیر از حر عاملی کمتر به ترجیح عمل کرده اند که توضیحش به طور مفصل در پست های بعدی می آید و بیان می شود ترجیح چیست و تخییر چیست و علمای اخباری و اهل حدیث کدام راه را برگرفته اند . پس در نتیجه سکان دار فهم و تفقه در احادیث اهل حدیث هستند . سوالی هست بفرمایید و اگر نیست برم سراغ تفاوت دیگر اخباریان و اهل حدیث.

اما در باره جوابی که خدمت شبکه امام حسین دادم برای سومین بار تاکید می شود که من به هیچ عنوان نه تایید و نه رد کردم نه اخبارییون را و نه اهل حدیث را .

عبد آل محمد;394769 نوشت:
اما در باره جوابی که خدمت شبکه امام حسین دادم برای سومین بار تاکید می شود که من به هیچ عنوان نه تایید و نه رد کردم نه اخبارییون را و نه اهل حدیث را .

:fireworks: ولی مشخصه اهل حدیث اهل حقند ROFL

آقا حرف دلت رو زدی ؟

عبد آل محمد;394841 نوشت:
آقا حرف دلت رو زدی ؟

برادر عزیز شوخی کردم Smile شدیدا مشتاقم ادامه توضیحات شما را ببینم ، لطفا ادامه بدهید . ممنون

[=arial]یکی دیگر از اختلافات اخباریان و اهل حدیث در تعارضات حدیث است . ما در اینجا به دیدگاه اخباریان و اهل حدیث می پردازیم .
اخباریان
اخباریان می گویند که در تعارضات حدیث باید ابتدا حدیث را از شخص ثقه و عادل می گیریم سپس به قرآن عرضه سپس به سنت سپس به کتب عامه ،سپس به اجماع اصحاب وبعد ترجیح میدهم بین این دو روایت . ( کتاب طریق الوسطی ، عبدالرحمن عراقی) و این روش اخباریانی مانند عبدالله سماهیچی ( کتاب اخباریگری ص 471) و نیز سید نعمت الله جزائری و فیض کاشانی ( الوافی ، ج1 ،ص292) تقریبا همه اخباریان و به روایاتی که از کتاب عوالی الالی و مقبوله عمر بن حنظله آمده استناد می کنند.
اهل حدیث
اهل حدیث در این باره به دو قسم تقسیم شدند یکی آنکه می گوید ( مانند کلینی و صدوق رحمهما الله ) به هر خبری که بگیری درست است و فرقی بین آن ها نیست همانطور که در روایت آمده بایهما اخذت من باب التسلیم وسعک یعنی هر کدام از این دو روایت متعارض را بگیری از باب تسلیم به ما اهل بیت اشکالی ندارد و روایاتی دیگر و در فتوا نیز معمولا این چنین عمل می کردند که روایات متعارض را می گفتند و خواننده را وامیگذاشتند که به هر کدام بخواهد تسلیم کند .
اما قسم دوم که شامل ( حر عاملی و ملا محمدامین استر آبادی است )می گویند : برای آنکه ما به مقبوله عمر بن حنظله هم تسلیم کرده باشیم و چون در صدر این روایت مشخص شده روای از امور مالی پرسیده است احکام را به مالیات وعبادات تقسیم کردند و گفتند ما در مالیات ترجیح می کنیم ( یعنی مانند اخباریون) و در عبادات تخییر می کنیم ( مانند کلینی ) توجه داشته باشید این نظر نیز از روایات گرفته شده است .( فوائد المدنیه ص192-191 ، و وسائل الشیعه ج 18، ج18،ص77)

نظرات مختلف اخباریان و اهل حدیث در کتاب لوامع صاحبقرانی
جناب علامه مجلسی اول اختلاف اهل حدیث و اخباریان را بیان می کند نص کلام ایشان کلام من در پرانتز است :
بدان كه محدثان ما دو طايفه‏اند طايفه بهر خبر صحيحى‏ كه به ايشان رسد عمل مى‏كنند، و اگر دو خبر مختلف باشد مى‏گويند مكلف مخير است در عمل بهر يك كه خواهد، بواسطه اخبارى كه از ائمه معصومين به ايشان رسيده است كه‏
بأيّهما اخذت من باب التّسليم وسعك‏
يعنى بهر يك از اين دو خبر مختلف كه عمل نمائى از بابت تسليم جايز است ترا يعنى مقام اطاعت و فرمان بردارى آنست كه هر چه بفرمايند سخن شنو باشى، و كارى نداشته باشى كه چرا مختلف گفته‏اند، چون وجوه اختلاف بسيار است، بسا باشد كه تو چيزى را سبب اختلاف نمايى كه نه چنان باشد، و در آن صورت افترا بر ايشان بسته باشى، و وجوه ديگر كه ظاهر خواهد شد. و از اين طايفه است شيخ اجل اعظم محمد بن يعقوب كلينى رضى اللَّه عنه.( این اهل حدیث )
و طايفه ديگر مى‏گويند كه از حضرت ائمه معصومين (ع) در جمع بين الاخبار اخبار ديگر وارد شده است، پس بايد كه ميان اين اخبار نيز جمع كنيم پس عمل به تخيير در صورتيست كه از هيچ وجه جمع نتوان كرد، ( اخباریان).
این فرق دوم بین اخباریان و اهل حدیث

[=arial]به این قسمت مقاله فقه امامیه ویکی پدیا دقت فرمایید ( ادامه پست قبلی ):

البته لازم به ذکر است که بعضی از اخباریان قائل به صحت یا ضعف حدیث نبوده و تمام احادیث و عمل به آنان را صحیح و درست می دانند حتی اگر این احادیث در کتب نا معلوم باشد . ( اعتقاد اهل حدیث )اخباریان در باب عمل به احادیث متعارض چند گونه عمل می کنند بعضی از از آنها قائل به تخییر بوده یعنی به هر کدام از آنها بخواهی عمل می توان کرد ( اعتقاد اهل حدیث )و بعضی قائل به ترجیح اند که در ابتدا آن را با کتاب خداوند سپس با سنت پیامبر می سنجند در مرحله بعد به روایتی عمل می کنند که مخالف عامه باشد و در مرحله آخر به راویی که بیشتر مورد اعتماد باشد عمل می نمایند . (اعتقاد اخباریان ) معمولاً کسانی که اهل تخییرند قائل به صحت تمام احادیث هستند و کسانی که قائل به ترجیح اند احادیث را به صحیح و ضعیف تقسیم بندی می کنند .

[=arial]فرق بعدی که بین اخباریان و اهل حدیث است قانون اباحه است . قانون اباحه به این معناست که هرچیزی برایت حلال است مگر متوجه شوی و حکمی از روایات ببینی که این مساله و کار حرام است اما تا وقتی ندیدی برای حلال است .
اخباریان
[=arial]می گویند با اینکه روایات هست که قانون اباحه را تایید می کند بلکه روایات فراوان است اما راه احتیاط این نیست و ما احتیاط را اختیار میکنیم. به همین دلیل است علامه مجلسی اول در کتاب روضه المتقین می نویسد: أن الأولى الاجتناب من الشبهات لئلا يقع في الحرمات من حيث لا يعلم، مع أنه يمكن أن يقال: تجويز الأئمة صلوات الله عليهم‏... و خلاصه آنکه با اینکه اعتراف به جائز دانستن اینکار دارند اما می گویند خلاف احتیاط است .[=arial]

اما اهل حدیث [=arial]مانند حر عاملی و کلینی و صدوق و ... می گویند : احتیاط در عمل کردن به قول معصوم است وقتی که شما روایت را از معصوم دیدی نمی شود از معصوم و ائمه مقدس تر شوی. و به همین دلیل به این قانون عمل کردند مانند حر عاملی که در کتاب فصول المهمه می نویسد : فالجميع حلال حتى يعلم الحرام منه بعينه فيجب اجتنابه‏[=arial]
و در آخر میگوید که این ربطی به احتیاط ندارد و هر کدام مبحث جداگانه دارند . این هم فرق بعدی.
[=arial]

سلام دوستان
جناب آقای افضل و آقای عبد آل محمد (علیهم السلام)
یکه خوردم
این بحث هایی که میان شما مطرح شد، برای من که 13 سال است طلبه ام و یک سال است که لباس روحانیت بر تن کرده ام، قبلا برایم هیچ ارزشی نداشت و اهل حدیث و اخباری ها را منحرف می دانستم.
به حمد و هدایت الهی، صفحه ای ورق خورد و چشمانم باز شد. در این مسیر که طی 3 ماه گذشته طی کرده ام، چیزهایی دستگیرم شد که بیان و پذیرفتنش «قلب مجتمع می خواهد»
اگر موافق اید که بحثی در خصوص برخی احکام عبادی و فقهی و اعتقادی شیعه که از مسیر اصلی خود کمی فاصله گرفته، در بگیرد، با کمال میل حاضرم سنگ بنایش را بگذارم
اگر علاقه ای بود، خبرم کنید تا در سال روز میلاد امام هشتم، آغاز شود.
والسلام علی المسلَّمین لاقوال آل محمد علیهم السلام

آقای ابو عابس

من هستم

هر سوالی بود در خدمتم

حتما در خدتم حتما هر سوالی بود شما هر شبهه ای دارید مطرح کنید بنده حاضرم جواب بدهم هستم هستم .

حقیر هم موافق این بحث ها هستم / و اگر چیزی بلد بودم در بحث شرکت می کنم سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا

[=arial]سلام بر جناب ابو عابس .

آقای ابو عابس بنده به عنوان یک اهل حدیث ( همانطور که عبد آل محمد اشاره کردند نه اخباری بلکه اهل حدیث هستم )در خدمت هستم تا آن جایی که می توانم به سوال هایتان جواب بدهم . امیدوار خداوند همه ما را به راه راست و تسلیم به آل محمد هدایت فرماید . هر سوالی بود در حد توان جواب خواهم داد .

دوستان اهل حديث يك تعريف درست و سالم از مذهب خود ارائه دهند كه چه هستند و كه هستند و از كجا امده اند و خدايشان و پيغمرشان و امامانشان كيستند؟ و همچنين كتاب انها چيست

آقا اینکه می گویید خدا و پیغمبرتان و امامانتان کیست توهین به اخباریگری واهل حدیث است حال آنکه علمای بزرگ که همه مدیون آنهایند اهل حدیث و اخباری بودند مانند : شیخ اعظم کلینی و شیخ اجل صدوق ، مجلسیین ، حر عاملی ، شیخ بحرانی و ....
برای شناخت ما به همان لینک و یا به پست ها جناب عبد آل محمد مراجعه کنید که در همین تایپیک است اگر متوجه نشدید بنده هستم
.
.
.

در ضمن اهل حدیث در بین علمای فرقه شناس و مجتهدین گرام ایدهم الله به اخباری معروف شدند و این را نه باید به پای اهل حدیث گذاشت

طریق الوسطی;442151 نوشت:
آقا اینکه می گویید خدا و پیغمبرتان و امامانتان کیست توهین به اخباریگری واهل حدیث است

سلام عليكم
باتشكر
ببخشيد شما در همين اول اصلا اصول مباحثه را نمي دانيد كه چيست زيرا نوع ادبيات شما عالمانه نيست، وقتي كسي مي خواهد در مورد يك مذهب و مكتب و فرقه بداند اينها سوالات اوليه هست كه مي پرسد و متاسفانه شما به جاي پاسخ مي گويد فلاني بي ادبي كرده است، اگر شما به يك مسيحي بگويد خدا و پيغمبرت كيست يعدي بي ادب هستيد؟

طریق الوسطی;442151 نوشت:
حال آنکه علمای بزرگ که همه مدیون آنهایند اهل حدیث و اخباری بودند مانند : شیخ اعظم کلینی و شیخ اجل صدوق ، مجلسیین ، حر عاملی ، شیخ بحرانی و ....
برای شناخت ما به همان لینک و یا به پست ها جناب عبد آل محمد مراجعه کنید که در همین تایپیک است اگر متوجه نشدید بنده هستم

بنده سوال نكردم عالمان شما كه هستند كه شما هي مي گويد فلان بهمان، پاسخ سوالات من را بدهيد دوما اينقدر شما كه عالم عالم مي كنيد پس در نظر داشته باشيد كه هر كسي مطالب شما را بخوانيد تشكيك در او ايجاد خواهد شد كه امامان شما صدوق و مجلسي و غيره هستند

طریق الوسطی;442151 نوشت:
در ضمن اهل حدیث در بین علمای فرقه شناس و مجتهدین گرام ایدهم الله به اخباری معروف شدند و این را نه باید به پای اهل حدیث گذاشت

دوست عزيز، مطالب من بسيار شفاف و محكم و صريح هست و اين مطالب شما نه ارتباطي به مطالب من دارد و نه پاسخ سوالات من هست لذا هر انحراف و پيچ دادن سعي كنيد پاسخ به سوالات من را بدهيد

مجدد مي پرسم::::::::::::

دوستان اهل حديث يك تعريف درست و سالم از مذهب خود ارائه دهند كه چه هستند و كه هستند و از كجا امده اند و خدايشان و پيغمرشان و امامانشان كيستند؟ و همچنين كتاب انها چيست

[=arial]خیلی خوب پس من در رابطه با مکتب اهل حدیث ( که به اخباری معرو ف اند اما نقاط تفاوتی دارند ) توضیح می دهم :

1- اینکه در اصول مکتب ما تقلید چه در اصول دین و چه در فروع از غیر معصوم صلوات الله علیه حرام و ضلالت است .

2- درست است که ما به علمای بزرگوار احترام می گذاریم اما فهم آنها از روایات را تا آنجا که با احادیث شریف مطابقت داشته باشد قبول می کنم و در اشتباهاتشان برایشان استغفار میکنیم .

3- این مکتب عقل را در فروع دین و در اصول دین اگر مخالف روایات آل محمد صلوات الله علیهم باشد قبول نداشته و حجت نمی داند

4- اهل حدیث به تمام روایاتی که در کتبی که به دست ما رسیده است عمل می کنیم و از علم رجال مستغنی هستیم

5- در تمام مسائل معیار و ملاک ما فرمایشات حضرات معصومین صلوات الله علیهم است .

لازم به ذکر است تمام اینهایی که گفتم مستند روایی دارند و ما عقاید خود را از روایات شریف آل محمد صلوات الله علیم گرفتیم

طریق الوسطی;442166 نوشت:
1- اینکه در اصول مکتب ما تقلید چه در اصول دین و چه در فروع از غیر معصوم صلوات الله علیه حرام و ضلالت است .

2- درست است که ما به علمای بزرگوار احترام می گذاریم اما فهم آنها از روایات را تا آنجا که با احادیث شریف مطابقت داشته باشد قبول می کنم و در اشتباهاتشان برایشان استغفار میکنیم .

3- این مکتب عقل را در فروع دین و در اصول دین اگر مخالف روایات آل محمد صلوات الله علیهم باشد قبول نداشته و حجت نمی داند

4- اهل حدیث به تمام روایاتی که در کتبی که به دست ما رسیده است عمل می کنیم و از علم رجال مستغنی هستیم

5- در تمام مسائل معیار و ملاک ما فرمایشات حضرات معصومین صلوات الله علیهم است


برادر با عرض پوزش یک چیزی در ذهن من هست این که یکی از ویژگی هایی که شما عرض کردید از ویژگی های بارز همه وهابیان است این که اگر هزار روایت بیاوری در یک قضیه و سخنان علما که همه بر یک چیز اتفاق داشته باشند ولی اگر با عقائدشون نسازد قبول نمی کنند با این حال این شکلی سنگ روی سنگ بند نمی اید و هر کس یک مجتهد می شود که الا ماشاء الله در اینترنت این مجتهدین زیاد هستند اگر در این رابطه توضیحی بفرمایید ممنون می شوم ..

طریق الوسطی;442166 نوشت:
خیلی خوب پس من در رابطه با مکتب اهل حدیث ( که به اخباری معرو ف اند اما نقاط تفاوتی دارند ) توضیح می دهم :

1- اینکه در اصول مکتب ما تقلید چه در اصول دین و چه در فروع از غیر معصوم صلوات الله علیه حرام و ضلالت است .

2- درست است که ما به علمای بزرگوار احترام می گذاریم اما فهم آنها از روایات را تا آنجا که با احادیث شریف مطابقت داشته باشد قبول می کنم و در اشتباهاتشان برایشان استغفار میکنیم .

3- این مکتب عقل را در فروع دین و در اصول دین اگر مخالف روایات آل محمد صلوات الله علیهم باشد قبول نداشته و حجت نمی داند

4- اهل حدیث به تمام روایاتی که در کتبی که به دست ما رسیده است عمل می کنیم و از علم رجال مستغنی هستیم

5- در تمام مسائل معیار و ملاک ما فرمایشات حضرات معصومین صلوات الله علیهم است .

لازم به ذکر است تمام اینهایی که گفتم مستند روایی دارند و ما عقاید خود را از روایات شریف آل محمد صلوات الله علیم گرفتیم

اولا يعني شما مي خواهيد بگوييد مصداق اني تاركم فيكم ثقلين هستيد ديگر دريسته؟
ثنيا ايا شما اماميه و اثني عشر هستيد؟
ثالثا دليل شما براي اينكه مي فرمايد از علم رجال مستغني هستيد چيست اگر مي شود از قران و سنت دليل بياوريد
رابعا اگر شما هر انچه كه بدستتتان مي رسد را قبول داريد ديگر چرا مي گويد با عقل و احاديث مي سنجيم؟ و اگر مي سنجيد يعني علم درايه و اگر علم درايه داريد چرا مي گويد از رجال مستغني هستيد؟ زيرا علم دررايه انحصار در رجال هست و اگر روايتي مشكل دارند اين بدين معنا هست كه ناقل ان داراي جرح بوده كه روايتي را اورده كه از اسرائيليات هست و يا دروغ؛ حالا كه خوتان به صورت نااگاهانه پيرو علم رجال هستيد چرا مي گويد نيستيد؟
خامسا علامه محلسي از بزرگان رجال هست و در مورد كتاب شيخ كليني، كتابي را قلم فرسايي نموده اند به نام مراه العقول، حالا شما چرا مي گويد ايشان مانند شما هستند؟
ساتعا شما فرموديد كه از رجال مستغني هستيد حال انكه اهل بيت و قران خلاف شما مي گويند شما چه ادعايي داريد؟
سابعا قران در نزد شما چه جايگاهي دارد؟
و در اخر هم بايد خدمتتان عارض شوم شيخ صدوق از اشخاصي بوده است كه مي فرمايد قران تحريف نشده است نظر شما چيست؟

طریق الوسطی;442151 نوشت:
حر عاملی

اين شيخ معظم و رضوان الله نيز از علماي رجال بوده اند نظرم شما باز هم بر اين هست از رجال مستغني و بي نياز هستيد؟

[=arial]در رابطه با علم رجال اول من کلیاتی عرض می کنم سپس به سراغ روایات می رویم :

ببینید ابتدا از شیخ حر عاملی عطرالله مرقده شروع می کنم :

اولا ایشان در جلد 30 وسائل الشیعه اسم 150 کتاب و عددی از کتب دیگر را می آورند و آنها را قطعی الصدور دانسته می فرمایند من روایاتی که آوردم از همان ماخذ گرفتم به خاتمه وسائل مراجعه فرمایید و این را از استاد خویش ملا محمد امین استرآبادی رضوان الله تعالی علیه گرفته است و برای همین به روایات خودشان ایراد نمی گیرند و انها را ضعیف نمی دانند . ما هم گفتیم به وسائل الشیعه عمل می کنیم .

تحریف قرآن مساله اختلافی است و عده ای قبول دارند و عده ای ندارند اما چنانه شیخ اجل عطرالله مرقده بدون استناد به روایات فرموده باشد ما برایش استعفار می کنیم .

اما در رابطه با شیخ اعظم علامه مجلسی اگر شما به تاریخ کتاب مرآه العقول مراجعه کنید می بینید که علامه در اواخر عمر کار این کتاب را به دامادش صالح خاتون آبادی واگذاشت و به نظرم حقیر این صحیح و ضعیف نمودن روایات از جانب ایشان است زیرا علامه در بحارالانوار اگر روایاتی را بفرمایند در کتب معتبر ندیدم نمی فرماید ضعیف است می فرماید که علمش را به اهل البیت برمی گردانم چه شد که ناگهان در اینجا قدم در راه صحت وضعف روایات گذاشتند

در ضمن برفرض مال ایشان باشد در اینجا می گوییم بدلایلی که یکی از انها می تواند مماشات با اصولیون ایدهم الله تعالی باشد این کار را کردند و برای ایشان طلب آمرزش می کنیم

طریق الوسطی;442166 نوشت:
این مکتب عقل را در فروع دین و در اصول دین اگر مخالف روایات آل محمد صلوات الله علیهم باشد قبول نداشته و حجت نمی داند

اين عقل را از كجا اورده ايد؟ در كدام حديث امده است كه اين عقل بايد معيار تشخيص حق و باطل شود؟ اگر قرار باشد با عقل شما سنجيده شود ديگر چرا معصضومين و انبيا امده اند خوب همين عقل شما معيار تشخيص حق و باطل باشد ديگر پس فرق بين شما با ماترياليسم در چيست ان ها هم مانند راسيوناليسم ها مي گويند خرد گرايي و چون ما خدا را نمي بينيم براي ما قابل پذيرش نيست و شما نيز مي گويد با عقل ما ناسازگار هست در اين صورت روايت باطل هست، پس اگر شما هر انچه مي ايد صحيح مي دانيد ديگر عقل گرايي معنا نمي دهد و اگر خرد گرايي منطق شما هست لذا هر انچه مي رسد را پس نبايد صحيح بدانيد و اين يكي از تناقضات هست حال انكه بايد روايتي بياوريد كه معصوم بفرمايد اگر با عقل شما جور در نيامد نپذيريد زيرا در اين صورت سلسله ارسال نبوت و امامت زير سوال مي مي رود
در نتيجه ان عقلي كه حكم مي كند بايد بد و خوب سنجيده شود ان عقل نيز بايد حكم كند يك معياري براي تشخيص بد و خوب نيز وجود داشته باشد و از روي هوا و هوس باشد و همچنين ان عقلي كه حكم مي كند در يك روايت مخدوش است ان عقل نيز بايد حكم كند كه علت مخدوش بودن ان روايت براي چيست؟ و به چه علت هست زيرا بهرحال ان خبر كه مجروح هست را يك ناقلي خبر اورده است كه تمامي گفته هاي حقير مطابق با قران و سنت هست در صورت نياز تفضيلا بحث مي كنم

برادر بگذار ما موضع خود را درباره عقل بگوییم من که هنوز موضعمان را نگفتم

ما عقل را در فروع دین که مطلقا قبول نداریم ... اما در اصول دین ما می گوییم عقل ما را به امام می رساند و اگر به امام معصوم صلوات الله علیه رسیدیم عقل را به دست امام می سپاریم و داخل در اصول دین نمی کنیم

برادر چرا جواب بی ربط می گوییم من می گویم عقل را قبول نداریم شما می گوییم اگر عقل را قبول دارید چه نیازی به پیغمبر هست ؟ اول حرف های من را بخوانید بعد جواب دهید

دوست عزیز یک سوال دیگر ذهن بنده را مشغول کرد اگر امکانش هست پاسخ دهید سوال اینکه این مکتب را دقیقا چه کسی پایه گذاری کرد ؟از چند سال پیش ؟؟
ایا ملا امین استرابادی باشد این مکتب را پایه گذاری کرد یا خیر؟
قصد توهین ندارم فقط سوالی است برای من

طریق الوسطی;442178 نوشت:
ما هم گفتیم به وسائل الشیعه عمل می کنیم .

اولين تناقض شما:::::

شما از طرفي مي گويد حرف عالم تا زماني حجيت دارد كه خالف معصوم نباشد و انها را با عقل مي سنجيم اما هم اكنون مي فرمايد ما به احاديث عاملي احتجاج مي كنيم، خوب شما اگر به احاديث ان احتجاج مي كنيد چرا مدعي هستيد با عقل مي سنجيد؟، شما كه كل احاديثش را قبول داريد ايا همه را با عقلتان سنجيديد؟

اما نكته دوم كه تمامي اساس هاي شما را بر هم مي زند و منكوب مي كند اقرار خودتان و جمله شيخ حر هست كه صحه بر كلام ما مي گذارد حالا خوب دقت كنيد:::::::

طریق الوسطی;442178 نوشت:
اولا ایشان در جلد 30 وسائل الشیعه اسم 150 کتاب و عددی از کتب دیگر را می آورند و آنها را قطعی الصدور دانسته

خوب ايشان از كجا قطعي صدور داسنته؟ اين نشان از اين هست كه ايشان پيرو علم رجال هستند و با بررسي سندي ان را قطعي مي دانند البته گرچه ايشان به عنوان يك مجتهد احاديثش را صحيح مي داند و اجتهاد ايشان براي ما تكليف اور نيست زيرا رجال شيعه تقليدي نيست
و همچنين خود ايشان در مورد هلم رجال مي فرمايند:

والاصطلاح الجديد موافق لاعتقاد العامة واصطلاحهم ، بل هو مأخوذ من كتبهم كما هو ظاهر بالتتبع ، وكما يفهم من كلام الشيخ حسن وغيره . وقد أمرنا الأئمة عليهم السلام باجتناب طريقة العامة .
پس ايشان صحابت رجال بوده اند دوست عزيز

طریق الوسطی;442178 نوشت:
تحریف قرآن مساله اختلافی است و عده ای قبول دارند

احسنتم ما هم مانند شما قائل بر افراد هستيم و نه يك مذهب ليكن مي گويم اعتقاد افراد براي ما تكليف اور نيست زيرا منطق يك مذهب منحصر در عقايد افراد نيست و زماني براي ما حجت هست كه مطابق كلام معصوم و در اوليت مطابق كتاب الله باشد زيرا كلام معصوم هم دچار تحاريفي شده است و همچنين احاديث دروغ نيز وارد شده است كه علت اخبار و اقوال دروغ به خاطر وجود ناقلين انها هست وگرنه بايد بگويم العياذ بالله معصوم منحرف هست (نستجيرو بالله) لذا ما ناقلين انرا مورد كاوش قرار مي دهيم

طریق الوسطی;442178 نوشت:
استاد خویش ملا محمد امین استرآبادی

هههههههههه ايشان از علماي اخباري و از رجاليون برجسته شيعه هست دوست عزيزم كه سيره رجالي ايشان امروز در دانشگاه علوم حديث در ترم هاي اوليه تدريس مي شود

[=arial]ممنون از طرز بیانتون
ammarshia[=arial]
ما دلایل فراوان روایی داریم که این طریق طریق اصحاب ائمه صلوات الله علیهم بود . بخواهید می اورم سپس علمایی که بسیار نامبردم همه اهل حدیث و اخباری بودند به اعتراف همه علما ولی کسی که این مکتب را دوباره جان داد و نشر کرد ملامحمد امین استرآبادی رضوان الله علیه و رحم بود ولی ایشان هم خوب معصوم نبودند و این طریق از زمان ائمه صلوات الله علیهم بوده است و اصحاب ائمه صلوات الله علیهم غیر از این طریق طریق دیگری نداشتند .

[=arial]عزیز من انگار حرف من را نفهمدید . من می گویم وقتی که جناب حر عاملی رحمه الله فرمودند به روایات خود اعتماد دارند ما دیگر به سند شناسی احتیاج نداریم و دیگر کتاب ها نیز به همین طریق و نیز اکثرا این کتاب ها از اصول اربعه ماه گرفته شده که درآن اصول شکی نیست .بعدشم خودتان نوشتید که شیخ حر می فرمایند « رجال از عامه است و اهل بیت امر کردند که ما از عامه نگیریم « یعنی قبول ندارند ما هم میگم رجال را قبول نداریم بحثش کجاست ؟؟؟؟ الله اکبر خوب اینکه دقیقا حرف ماست . بعدشم بنده همینجور دارم می گم عقل را قبول نداریم و نه در اصول و نه در فروع داخل نمی کنیم بعد از آنکه به وسیله آن امام را شناختیم . تناقضم کجا بود ؟؟؟؟ [=arial] و در ضمن من خنده شما را نفهمیدم سر چی بود ؟؟؟

طریق الوسطی;442178 نوشت:
اما در رابطه با شیخ اعظم علامه مجلسی اگر شما به تاریخ کتاب مرآه العقول مراجعه کنید می بینید که علامه در اواخر عمر کار این کتاب را به دامادش صالح خاتون آبادی واگذاشت

واگذاشتن كتاب چه ارتباطي با بررسي رجال دارد اين اولا و دوما كتاب مراه در مورد تصحيح و تضعيف و شرح خودش هست وباز هم چه ارتباطي به دامادش دارد؟ سوما اگر شما هم معتقد باشيد دامادش اين كار را انجگام داده است پس مشخص هست ايشان سيره علامه را ادامه داده زيرا علامه براي چه اين كتاب را نوشته است؟ علت نوشتن تصحيح و تضعيف بوده است فلذا كتاب را واگذار كرده ايا شما دليلي داريد كه ايشان وصيت نموده باشد بررسي انرا شما انجام بده؟ و وقتي ايشان اين كتاب را نوشته است براي تاليف ان دليل داشته است و انچه كه ما مي بينيم توضيح و بررسي رجال ان هست كه بدست علامه انجام شده است در نتيجه در اينكه ايشا از علماي رجال بوده اند شكي نيست

طریق الوسطی;442178 نوشت:
به نظرم حقیر این صحیح و ضعیف نمودن روایات از جانب ایشان است

نظر شما براي ما ملاك نيست ما بحث علمي مي كنيم اگر دليل داريد اقامه كنيد

طریق الوسطی;442178 نوشت:
زیرا علامه در بحارالانوار اگر روایاتی را بفرمایند در کتب معتبر ندیدم نمی فرماید ضعیف است می فرماید که علمش را به اهل البیت برمی گردانم چه شد که ناگهان در اینجا قدم در راه صحت وضعف روایات گذاشتند

والله من كه نفهميديم چه گفتيد دوست عزيز

طریق الوسطی;442178 نوشت:
در ضمن برفرض مال ایشان باشد در اینجا می گوییم بدلایلی که یکی از انها می تواند مماشات با اصولیون ایدهم الله تعالی باشد این کار را کردند و برای ایشان طلب آمرزش می کنیم

فرضي وجود ندارد بلكه صد در صد براي ايشان هست فلذا اينكه مدعي هستيد علامه مانند شما هستند پس باطل هست دوما اگر براي ايشان دعاي خير مي كنيد خوب هست اما اگر براي اينكه صاحب رجال بوده اند از باب قباحت برايش دعاي خير مي كنيد سعي در اشتباهيد زيرا هم منطق اهل بيت را زير سوال برده ايد پس ما براي شما طلب مغفرت مي كنيم

[=arial]آقا شما انگار اصلا نمی فهمید من چه می گویم من می گویم چون اخلاق علامه مرحوم درتمام بحارالانوار این هست که اگر روایتی از کتب معتبر نیست نمی فرماید ضعیف است بلکه می فرماید علمش را به اهل بیت مردود می کنم چطور یکهو بیشتر روایات را تضعیف می کنند .
من گفتم امکان دارد داماد ایشان این صحت و ضعف را به کتاب اضافه کردند و دلیل بر رد این حرف بیاورید . و خواهشا شلوغ بازی در نیارید یکی یکی بریم جلو اول رد علم رجال از جانب ما رو بررسی کنیم چطوره ؟؟

طریق الوسطی;442182 نوشت:
برادر بگذار ما موضع خود را درباره عقل بگوییم من که هنوز موضعمان را نگفتم

خوب اشتباه كرديد وقتي ما از شما سوال كرديم بايد پاسخ مي داديد اما نداديد

طریق الوسطی;442182 نوشت:
ما عقل را در فروع دین که مطلقا قبول نداریم ... اما در اصول دین ما می گوییم عقل ما را به امام می رساند و اگر به امام معصوم صلوات الله علیه رسیدیم عقل را به دست امام می سپاریم و داخل در اصول دین نمی کنیم

اقاي عزيز تكليف ما را روشن كنيد شما روايات را با عقل خودتان مي سنجيد يا با عقل اهل بيت؟ بهرحال هر كدام هست برايمان دليل بياوريد وخوداجتهادي را بگذاريد كنار گرچه اينكه مي فرمايد در فروع ما عقل را قبول نداريم هم خلاف قران هست زيرا دين اسلام دين عقل گرايي هست

طریق الوسطی;442182 نوشت:
برادر چرا جواب بی ربط می گوییم من می گویم عقل را قبول نداریم شما می گوییم اگر عقل را قبول دارید چه نیازی به پیغمبر هست ؟ اول حرف های من را بخوانید بعد جواب دهید

اينها ارتباطي با سوالات من ندارد به سوالات من پاسخ گو باشيد

ammarshia;442186 نوشت:
ایا ملا امین استرابادی باشد این مکتب را پایه گذاری کرد یا خیر؟

برادر ملا امين صاحب رجال هستند و بر دو كتب اربعه شرح نوشته اند

موضوع قفل شده است