اصطلاحات مهم حديثی

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اصطلاحات مهم حديثی

اصطلاحات حديثي
پس از قرآن كريم يكي از منابع مهم دين مبين اسلام، سنت است كه تبيين و تفسير آيات قرآن را عهده‌دار است. تعابير «حديث»، «روايت»، «سنت»، «خبر» و «اثر» هركدام نشانگر اقوال و آثار برجاي مانده از پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) است. در اين نوشتار برآنيم تا به بازشناسي اين واژگان بپردازيم.
1. حديث

حديث برگرفته از «حدث» يا «حدوث» به معناي وقوع و ظهور است.[1] بر اين اساس، كلمه حديث مصاديق متعددي دارد كه از آن جمله سخن و كلام است؛ زيرا سخن عبارت از پديده‌اي است كه اجزاي آن يكي پس از ديگري حادث شده و به ظهور مي‌رسد.[2] حديث در آياتي چون: «اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ»،[3] «وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ»[4] و «فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ»[5] به اين معناست.
اين واژه در علم حديث به نوع خاصي از كلام اطلاق مي‌شود كه حكايتگر قول يا فعل معصوم(ع) باشد؛ چنانكه شيخ بهايي مي‌گويد: «حديث عبارت از كلامي است كه از قول يا فعل يا تقرير معصوم(ع) حكايت مي‌كند و اطلاق آن نزد ما (اماميه) بر چيزي كه از غير معصوم رسيده باشد، مجاز است.» [6]
برخي از بزرگان بيان وصفي از اوصاف پيامبر اكرم(ص) را نيز در شمار حديث دانسته‌اند،[7] اما گرچه اين معاني در جاي خود پذيرفتني و صحيح است، لكن به نظر مي‌رسد كه واژه حديث در درجه نخست بر كلام منقول از ناحيه پيامبر(ص) و امامان(ع) ارتباط پيدا مي‌كند و در درجه بعد به فعل و تقرير آنان نيز قابل انطباق است. [8]
2. خبر

خبر در لغت به كلامي مي‌گويند كه حكايتگر واقعه‌اي خارجي بوده و در ذات خود محتمل صدق و كذب باشد. [9] اما در اصطلاح ميان محدثان سه ديدگاه وجود دارد:

اما آنچه صحيح به نظر مي‌رسد همان ديدگاه نخست است؛ زيرا در اصطلاح محدثان و كاركرد رايج روايات، حديث به جاي خبر و به‌عكس استفاده مي‌شود.[10] افزون بر اين، كلمه حديث در علم اصول و خصوصاً اصطلاحاتي نظير خبر واحد و خبر متواتر مترادف با همان حديث به كار رفته است. [11] نيز در قرون اخير به كساني كه نسبت به اخبار و روايات معصومين تقيّد نشان مي‌دهند، «اخباري» گفته شده است. [12]
3. سنت

سنت در اصل به معناي شيوه و روش است؛[13] چه نيكو و پسنديده باشد چه زشت و ناپسند. اين واژه در شعب مختلف علوم اسلامي معاني متفاوتي دارد. به عنوان مثال در اصطلاح محدثان با حديث مترادف بوده و بر همان قول، فعل و تقرير معصوم و نيز صفات وي قابل اطلاق است. [14]
در صورتي كه سنت در اصطلاح فقها گاه در مقابل بدعت به كار مي‌رود و بر اموري اطلاق مي‌شود كه ريشه در دين داشته باشد و گاه همين كلمه در مقابل فريضه و واجب به كار رفته و بر امور مستحبي اطلاق مي‌شود. [15]
در تفاوت سنت و حديث مي‌توان گفت: حدیث ناظر به گفتار معصوم و سنت ناظر به شيوه، منش و رفتار معصوم است و از آنجا كه منش، گفتار را نيز در بر مي‌گيرد، مي‌توان سنت را اعم و فراگيرتر از حديث دانست. از اين رو در شمردن ادله استنباط، در كنار قرآن از سنت نام مي‌برند نه از حديث. [16]
4. روايت

روايت مصدر «روي، يروي» در اصل به‌معناي حمل كردن و يا چيزي است كه خود متعلق حمل واقع مي‌شود؛ چنانكه عرب مي‌گويد: «روي البعير الماء» يعني شتر آب را حمل كرد. از همين رو كلمه ترويه به معناي آبرساني است؛ چنانكه عرب‌ها به روز هشتم ذي الحجه «يوم الترويه» مي‌گفته‌اند؛ به اين جهت كه آب را از مكه به صحراي عرفات منتقل مي‌كرده‌اند.[17] اما كلمه روايت در مفهوم ثانويه خود به سخن و كلام نيز اطلاق شده است؛ چرا كه سخن و كلام مي‌تواند از طريق نقل شدن به ديگران انتقال يابد و از اين جهت به ناقل سخن نيز «راوي» گويند. به همين ترتيب كلمه روايت در علم الحديث بر نوع خاصي از كلام ـ يعني كلام معصوم ـ اطلاق گشته است.
روايت در علم الحديث هرگاه به صورت مطلق به‌كار رود به‌معناي حديث است و هرگاه به صورت مضاف ـ مثل روايه الحديث ـ استعمال شود، مفهوم مصدري پيدا كرده و به‌معناي نقل كردن مي‌باشد.
5. اثر

«اثر» و «اثاره» در لغت به معناي نشان، علامت و بازمانده از يك شيء است.[18] اين كلمه در آيات قرآن نيز به همين معنا باز آمده است؛ به عنوان مثال قرآن مي‌فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ» [19]
اما به گفته دانشمندان علم‌الحديث، مفهوم اصطلاحي اثر با مفهوم لغوي آن تفاوت چنداني ندارد؛ زيرا همان‌طور كه اثر به معناي بقيه و بازمانده شيء است، در علم الحديث نيز اين كلمه بر بقاياي اقوال و افعال منقول از پيامبر(ص) و سلف صالح اطلاق مي‌شود و از اين جهت با معناي لغوي آن مغايرت ندارد.[20]
برخي از دانشمندان مانند شيخ بهايي كلمه اثر را با حديث مترادف دانسته‌اند و برخي نيز اين دو كلمه را مباين هم مي‌دانند به اين معنا كه: حديث آن است كه از پيامبر(ص) رسيده است اما اثر آن است كه از صحابي و ديگران رسيده باشد. لكن شهيد ثاني معتقد است كه بين اثر و حديث رابطه عموم و خصوص برقرار است به اين معنا كه هر حديث و روايتي قطعاً اثري از پيشينيان است لكن هر اثر به دست آمده ضرورتا منقول از پيامبر(ص) و يا صحابه نيست و علي الظاهر اين قول مقرون به صواب است.[21]
ناگفته نماند نوعي از تفسير قرآن را تفسير اثري يا تفسير به مأثور گفته‌اند و آن تفسير با كمك نقل و اثر است، اما در مورد ماده تفسير اثري بين شيعه و اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد به اين معنا كه از نظر شيعه حديث پيامبر و امامان معصوم(ع) در شمار مدارك تفسير اثري مي‌باشد، در حالي كه اهل سنت آراي رسيده از سوي صحابه و در شرايطي بزرگان تابعين را نيز به عنوان مدارك تفسير اثري قابل قبول دانسته‌اند.[22]
6. حديث قدسي

به طوري كه علماي حدیث گفته‌اند: حديث قدسي به حديثي اطلاق مي‌گردد كه در آن رسول خدا(ص) يا امامان معصوم(ع) مطلبي را از قول خداي تبارك و تعالي نقل و حكايت كنند و اين نقل و حكايت مي‌تواند با استفاده از الفاظ و عبارات خود معصوم(ع) صورت پذيرد. به عبارت ديگر در حديث قدسي پيامبر(ص) و امام(ع) در حكم يك راوي به شمار رفته و مطلبي را با زبان خود از ناحيه خداي تعالي باز مي‌گويد همانند اين حديث: «قال رسول الله قال الله تعالي: الصوم لي و أنا أجزي به؛ خداوند فرموده است كه روزه متعلق به من است و من خود پاداش آن را مي‌دهم.»[23]
حديث قدسي با آنكه به خداوند انتساب پيدا مي‌كند اما از نظر سبك و اسلوب و عنصر اعجاز هرگز موقعيت آيات قرآن را ندارد، از اين جهت اين رشته از احاديث فاقد خاصيت تحدي بوده و غالباً ماهيتي جز خبر واحد ندارد، در صورتي كه آيات قرآن از جهت سبك و اسلوب از خاصيت اعجاز بهره‌مند بوده و از جهت كثرت نقل نيز از قيد تواتر برخوردار است.[24]
پي‌نوشت‌ها:

[1]. المعجم الوسيط، ابراهيم انيس و ديگران، ج 1، ص 159.
[2]. قواعد التحديث، محمد جمال الدین قاسمي، ص 86.
[3]. زمر/ 23.
[4]. قلم / 44.
[5]. طور / 34.
[6]. وجيزه، شيخ بهايي، ص 2؛ به نقل از علم حديث و نقش آن در شناخت و تهذيب حديث، زين العابدين قرباني، ص 19.
[7]. قواعد التحديث، ص 85..
[8]. تاريخ عمومي حديث، مجيد معارف، ص 25.
[9]. المعجم الوسيط، ج 1، ص 215.
[10]. آشنايي با علوم حديث، علي نصيري، ص 27 و 28.
[11]. بنگريد به: اصول فقه، محمدرضا مظفر، ج 2، ص 2.
[12]. تلخيص مقباس الهدايه، علي اكبر غفاري، ص 12؛ به نقل از: تاريخ عمومي حديث، همان.
[13]. القاموس المحيط، فیروزآبادی، ج 4، ص 336.
[14]. السنه قبل التدوين، محمدعجاج خطيب، ص 26.
[15]. همان، به نقل از: تاريخ عمومي حديث، ص 27.
[16]. آشنايي با علوم حديث، ص 24 و 25.
[17]. علم الحديث و درايه الحديث، كاظم مدير شانه چي، ص 11.
[18]. المعجم الوسيط، ج 1، ص 5.
[19]. يس / 12.
[20]. علم الحديث و درايه الحديث، ص 12.
[21]. درايه، شهيد ثاني، به نقل از: علم حديث و نقش آن در شناخت و تهذيب حديث، ص 22.
[22]. مناهل العرفان، عبدالعظيم زرقاني، ج 1، ص 481.
[23]. وجيزه، شيخ بهايي، ص 3؛ به نقل از: تاریخ عمومی حدیث، ص 28.
[24]. جهت مطالعه بيشتر در باره تفاوت حديث قدسي با آيات قرآن بنگريد به: علوم الحديث و مصطلحه، صبحي صالح، ص 11؛ قواعد التحديث، ص 90 و تلخيص مقباس الهدايه مامقاني، ص13. 1. عموم محدثان خبر را مرادف حديث دانسته‌اند. 2. برخي خبر را اعم از حديث دانسته‌اند به اين معنا كه خبر گفتار هر انساني را در بر مي‌گيرد، اما حديث تنها منحصر به گفتاري است كه از پيامبر(ص)، اهل بيت(ع) و صحابه صادر شده است. 3. برخي نيز رابطه حديث و خبر را متباين مي‌دانند و مي‌گويند: خبر به گزارش‌هاي تاريخي اعم از امت‌هاي پيشين يا امت اسلامي اطلاق مي‌شود، اما حديث مختص گفتاري است كه از معصومان(ع)، صحابه، و تابعان نقل شده باشد.

اصطلاحات حديثي (2)
اشاره:

در شماره 54 نشريه معارف به طور اجمال تعابير «حديث، روايت، سنت، خبر و اثر» مورد بازشناسي قرار گرفت. در اين شماره، حديث متواتر و واحد و اقسام آن از نگاه محدثان اماميه مورد بازشناسي قرار مي‌گيرد.
معارف
خبر متواتر و واحد

حديث از نظر «تعداد راويان» در هر طبقه، به متواتر و واحد تقسيم مي‌گردد: واژه متواتر از ریشه «وتر» به معنای واحد است و «تواتر» به معناي پی در پی یا يكي پس از ديگري است. «تترا» در ایه شریفه «ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا»[1] به همین معناست.[2]
روايت متواتر در اصطلاح «خبري است كه سلسله راويان آن در هر طبقه به اندازه‌اي باشند كه امكان توافق آنان بركذب به‌طور عادي محال باشد و خبر آنها موجب علم گردد.» [3]
روايات متواتر گرچه كم هستند اما غالبا بيانگر محتوا و خبر مهمي‌اند؛ مانند: روايت غدير كه تنها در طبقه صحابه بيش از 100 نفر آن را روايت نموده‌اند.
اقسام خبر متواتر

متواتر از يك نظر به «تواتر لفظي و معنوي» تقسيم مي‌شود:
متواتر لفظي آن است كه «همه راويان مضمون آن را با الفاظ واحدي نقل كنند.»[4] مثل حديث «من كذب عليّ متعمّدا فليتبوّء مقعده من النار.» [5] كه جمع كثيري از صحابه اين حديث را نقل كرده‌اند و شمار آنان را از چهل تا حدود شصت نفر دانسته‌اند. [6]
متواتر معنوي آن است كه «همه راويان مضمون واحدي را با عبارات مختلف نقل كنند كه تطابق در آن معنا با دلالت تضمني يا التزامي دانسته ‌شود.»‌[7]
براي حديث متواتر تقسيم ديگري نيز وجود دارد و آن «تواتر تفصيلي و اجمالي» است. تواتر تفصيلي شامل تواتر لفظي و معنوي مي‌باشد، اما تواتر اجمالي در صورتي است كه چند روايت در يك موضوع وارد شود و از نظر دلالت همسان نباشد ولي آن روایات از قدر مشترك برخوردار باشند كه از مجموع آنها به صدور يكي از آنها قطع حاصل ‌شود، مانند اخبار روايت شده در مورد حجيت خبر واحد. [8]
خبر واحد «روايتي است كه راويان آن در تمامي طبقات به حد تواتر نرسيده باشد.» [9] اينگونه روايات به تنهايي مفيد علم نيستند، بلكه با كمك قرائن ديگر مي‌توان حجيت آنها را به اثبات رساند. از اين رو اگر روايتي در چند طبقه به حد تواتر برسد اما تنها در يك طبقه به تواتر نرسيده باشد، متواتر نبوده و خبر واحد به شمار مي‌آيد؛ زيرا نتيجه تابع اخص مقدمات است.
اعتبار و حجيت خبر واحد

خبر واحدِ محفوف به قرائن كه حكايت از صدور روايت از سوي معصوم(ع) دارد، نزد همه علما و محدثان داراي حجت است. قرائن حجيت از نظر اماميه بدين شرح است:
- وجود حديث در چندين اصل از اصول اربعمأه؛
- وجود حديث در اصلي كه جامع آن از اصحاب اجماع باشد، مانند اصولي كه زراره جمع كرده است؛
- وجود حديث در كتابي كه بر معصوم(ع) عرضه شده و امام آن را ثنا نموده باشد؛ نظير كتاب عبيدالله حلبي كه بر امام صادق(ع) عرضه نمود؛
- وجود حديث در كتب مورد اعتماد شيعه؛ مانند: كتاب علي بن مهزيار؛
- موافقت حديث با ادله عقليه، نص كتاب، سنت قطعيه، اجماع علماي شيعه. [10]
تقسيمات خبر واحد

خبر واحد از نظر «تعداد راويان، حالات راويان و اوصاف سند يا متن» داراي تقسيماتي است كه در اينجا به دو قسم نخست اشاره مي‌شود:
خبر واحد از نظر تعداد راويان

خبر واحد از اين نظر به خبر «مستفيض، عزيز و غريب» تقسيم مي‌گردد.
1. خبر مستفيض «روايتي است كه راويان آن در هر طبقه حداقل سه نفر باشند.» [11] و به حد تواتر نرسد.
2. خبر عزيز «روايتي است كه راويان آن در هر طبقه حداقل دو نفر باشند.» [12]
3. خبر غريب «روايتي است كه راويان آن در هر طبقه يك نفر يا در طبقه اول يك نفر باشد.» براي خبر غريب اقسامي‌ برشمرده‌اند؛ از جمله:
الف) غريب در سند: «حديثي كه در تمامي طبقات، تنها يك نفر از يك نفر تا آخر سند، آن را نقل مي‌كند.»
ب) غريب در متن: «حديثي كه متن آن در طبقه اول تنها توسط يك راوي نقل شده و سپس در طبقات بعدي متن آن توسط جمع زيادي از راويان شهرت پيدا كرده باشد.» از اين نوع حديث به غريب مشهور نيز تعبير مي‌شود؛ زيرا در يك طرف غرابت و در طرف ديگر شهرت پيدا كرده است.[13] مثلاً حديث «إنّما الاعمال بالنيات» را از طبقه صحابه تنها يك نفر نقل كرده‌ است اما بعدا مشهور شده تا جايي كه گفته‌اند بيش از يكصد تن آن را از يحيي بن سعيد روايت كرده‌اند. [14]
خبر واحد از نظر حالات راويان

اين تقسيم بندي نزد متقدمان - محدثان اماميه تا قرن ششم - و متاخران از محدثان اماميه، متفاوت است:
تقسيم متقدمان

متقدمان خبر واحد را به دو قسم «صحيح» و «غير صحيح» (ضعيف) تقسيم مي‌نمايند. آنان حديث صحيح را حديثي مي‌دانند كه از قرائن صحت و حجيت (كه به موارد آن در بالا اشاره شد) برخوردار باشد كه به واسطه آن قرائن مي‌توان به متن حديث اعتماد نمود. بر اين اساس حديث فاقد اين شرايط را حديث غير صحيح و ضعيف مي‌دانند. اصطلاح ياد شده نزد قدما مربوط به متن حديث بوده و ارتباطي به بررسي سندي احاديث نداشته است. [15]
تقسيم متاخران

خبر واحد از نظر متاخران اماميه - از زمان سيد بن طاووس (م 673 ق) به بعد – شامل «صحيح»، «حسن»، «موثق» و «ضعيف» مي‌باشد.
در ادامه به تعريف هريك اشاره مي‌شود:
صحيح «خبري است كه سلسله سند آن تا به معصوم متصل و تمامي راويان آن در همه طبقات امامي و عادل باشند.» [16] بدين ترتيب قيد اتصال سند، امامي بودن راويان و عدالت آنها اركان سه‌گانه حديث صحيح را تشكيل مي‌دهد.
مقصود از امامي كسي است كه معتقد به امام عصر خويش باشد، اگرچه امامت ديگر امامان را درك نكرده باشد.[17] از اين رو فطحيه، واقفيه، زيديه، اسماعيليه و مانند آن از اماميه خارج‌اند. و عدالت نيز ملكه نفساني است كه شخص را بر انجام واجبات و ترك محرمات وامي‌دارد.
حديث صحيح خود به سه قسم «صحيح اعلي، اوسط و ادني» تقسيم مي‌گردد. [18]
حسن «روايتي است كه واجد تمام شرايط روايت صحيح است به جز آنكه در ميان سلسله راويان نسبت به يك يا چند راوي در منابع رجالي تصريح به عدالت نشده و تنها به مدح و ستايش او اكتفا شده باشد.»[19] بنابر اين اتصال سند، امامي بودن و ممدوح بودن (و عدم تصريح به عدالت برخي راويان) اركان روايت حسن مي‌باشد.
مقصود از ممدوح بودن مدحي است كه در اعتبار راوي دخالت داشته باشد. مانند: صالح، خيّر، صادق الوعد، عين، وجه، شيخ و مشيخه، صدوق. ولي تعابيري چون: فهيم، مشكور، فاضل، قاري و مانند آن دخالتي در اعتبار سند ندارد. [20]
به عنوان نمونه در روايتي كه نام ابراهيم بن هاشم آمده باشد از نگاه شماري از محدثان حسن است زيرا نسبت به ابراهيم بن هاشم به رغم مشهور بودن و شناخته شده بودن، در كتب رجالي تصريح به عدالت نشده و تنها به مدح و ستايش او اكتفا شده است.[21]
موثق «روايتي است كه به رغم برخورداري از اتصال سند به معصوم و نيز عدالت يا وثاقتِ راويان در تمام طبقات، يك يا چند راوي آن غير امامي باشند.»[22] مثلا علي بن فضال گرچه امامي نيست ولي در رجال شيعه توثيق شده است.
ضعيف «روايتي است كه هيچ يك از شرايط تعاريف پيش‌گفته در باره حديث صحيح، حسن و موثق را نداشته باشد.»[23] مانند اينكه راويان آن به كذب، جعل، كثرت خطا، غفلت، فسق، و مانند آن متهم باشند يا سند آن از اتصال برخوردار نباشد.
مراتب اقسام چهارگانه حديث

اقسام پيش‌گفته از نظر درجه اعتبار و مقبوليت بدين ترتيب‌اند:
حديث صحيح، تنها حديثي است كه به طور مطلق معتبر و قابل عمل است مگر آنكه به رغم صحت سند، متن آن با دليل قطعي همچون نص قرآن، سنت متواتر، عقل قطعي و ... مخالف باشد.
حديث حسن، از نظر درجه اعتبار پس از صحيح قرار دارد و غالبا به عنوان مؤيد و شاهد بر روايت صحيح به كار مي‌رود. به عبارت ديگر روايت حسن به تنهايي به عنوان مستند حكم شرعي يا آموزه ديني مورد استفاده قرار نمي‌گيرد، مگر آنكه در كنارش روايت يا روايات صحيحي باشد.
حديث موثق، از نظر رتبه اعتبار پس از حسن قرار دارد. موثق نيز تنها به عنوان مؤيد روايات صحيح به كار مي‌رود.
روايت ضعيف نيز غير معتبر و غير قابل عمل است مگر آنكه متن آن به رغم ضعف سندي موافق كتاب يا سنت يا عقل و ... باشد. اين امر بيشتر در روايات معارف و تفسير قرآن صادق است؛ زيرا بسياري از روايات رسيده در اين زمينه از نظر سندي دچار ضعف سندي‌اند، اما با اين حال به خاطر موافقت متن آنها با ادله قطعي مورد پذيرش و عمل قرار مي‌گيرند. [24]
پي‌نوشت‌ها:

[1]. مومنون/ 44. «سپس رسولان خود را یکی پس از دیگری فرستادیم.»
[2]. مفردات الفاظ القرآن، راغب اصفهانی، ص 853.
[3]. مقباس الهدايه، عبدالله مامقانی، ج 1، ص 89 – 90؛ الرعايه في علم الدرايه، شهید ثانی، ص 28.
[4]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 115.
[5]. کافی، شیخ کلینی، ج 1، ص 62.
[6]. الرعايه في علم الدرايه، ص 29.
[7]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 115.
[8]. علم الدرايه تطبيقي، سيدرضا مودب،ص 37؛ نيز مقباس الهدايه، ج 1، ص 115.
[9]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 125؛ الرعايه في علم الدرايه، شهيد ثاني، ص 29.
[10]. درسنامه علم الدرايه، سيدرضا مودب، ص 46؛ علم الحديث و درايه الحديث، كاظم مدير شانه‌چي، ص 146؛ جهت بررسي تفصيلي آن به كتاب‌هاي اصولي مراجعه گردد.
[11]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 128.
[12]. همان، 134.
[13]. درسنامه علم الدرايه، ص 50.
[14]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 229.
[15]. درسنامه علم الدرايه، ص 58.
[16]. الرعايه في علم الدرايه، ص 30؛ مقباس الهدايه، ج 1، ص 145.
[17]. درسنامه علم الدرايه، ص 61.
[18]. بنگريد به: همان، ص 62 - 63.
[19]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 160 و 161؛ الرعايه في علم الدرايه، ص 30.
[20]. جهت اطلاع بيشتر از الفاظ مدح ر. ك: مقباس الهدايه، ج 2، ص 129 به بعد (الالفاظ المستعمله في التعديل)؛ وصول الاخيار، حسين بن عبدالصمد عاملي، ص 187.
[21]. فهرست طوسی، ص 36؛ رجال کشی، ص 16.
[22]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 168؛ الرعايه في علم الدرايه، ص 23.
[23]. مقباس الهدايه، ج 1، ص 177.
[24]. حديث شناسي 2، علي نصيري،‌ ص 46؛ نيز ر.ك: اصول الحديث و احكامه، جعفر سبحاني، ص 53 - 54.

موضوع قفل شده است