تناسخ یعنی چه؟

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تناسخ یعنی چه؟

تناسخ یعنی چه؟

بر اساس مکتب پیامبران الهى، با مرگ انسان روح آدمى از بدن جدا شده به عالم برزخ منتقل مى گردد و در آن سرا، به حیات خویش ادامه مى دهد. اگر از نیکان باشد به پاداش اعمال خوب خود در آن عالم متنعم مى¬شود و اگر از بدان باشد به کیفر کارهاى ناپسند خویش مى¬رسد، تا زمانى که قیامت شود.
قضاى الهى بر این تعلق گرفته که روح بشر پس از مرگ، دوباره به دنیا باز نگردد و زندگى جدیدى را در این جهان آغازنکند، بلکه در برزخ بماند تا قیامت آغاز شده و به سراى جاودان آخرت منتقل شود.
از قرون پیشین در هندوستان نظریه¬اى به نام تناسخ طرح شد که از بازگشت مجدد ارواح به دنیا سخن مى¬گفت. این نظریه با گذشت اعصار، رفته رفته توجه عده زیادى از مردم جهان را به خود جلب کرد، آن را یک امر واقعى پنداشتند و حتى کسانى به عنوان یک عقیده مذهبى به آن دل بستند. در خلال این مدت متمادى دانشمندان بزرگ این مطلب را مورد بحث و انتقاد قرار دادند و چندین دلیل بر بطلان آن اقامه نمودند. تمام ادیان الهی، تناسخ را باطل می دانند.
طرفداران تناسخ معتقدند روح دو گروه به دنیا باز نمى¬گردد. اول آنان که در مسیر سعادت به کمال نهایی رسیده¬اند که پس از مرگ به کمال مطلق نایل مى آیند. اینان کمبودى ندارند تا بخواهند دوباره به دنیا باز گردند و نقایص حیات گذشته خویش را با سعى و عمل جبران کنند. دسته دوم آنان که در حد اعلاى شقاوت قرار دارند اینان نیز به دنیا باز نمى گردند. زیرا در ایام زندگى آنچنان به انحراف گراییده و راه سعادت را به روى خود بسته¬اند که دچارسقوط ابدى گردیده و نمى¬توانند با عود به دنیا، گذشته ننگین خویش را جبران نمایند و به سعادت و کمال (گر چه نسبى و محدود باشد) برسند.
ولى دسته سوم یعنی گروههاى متوسط که بین تکامل یافتگان سعادتمند و ساقط شدگان شقاوتمند هستند، وقتى از دنیا مى¬روند دوباره روحشان به دنیا باز مى¬گردد و به تناسب خلق و خوى متفاوتى که دارند با شکل¬هاى مختلف و گوناگون به دنیا بازگشت می¬کند. از این رو براى هر شکلى نام مخصوصى گذاشته¬اند، اگر به صورت انسان برگردد آن را «نسخ » مى¬نامند و اگر به صورت حیوان عود کند، «مسخ » مى¬گویند و اگر روح انسان در نباتات حلول کند، «فسخ » مى¬نامند واگر روح آدمى به جماد تعلق گیرد «رسخ » مى¬نامند.
باورمندان تناسخ عقیده دارند که در پاره اى از موارد، عود ارواح به دنیا براى جبران نقایص و به منظور استکمال نفس و نیل به مدارج عالى انسانى است. هم چنین مى گویند یکى از علل بازگشت ارواح به دنیا این است که خوبان درزندگى، دوباره از پاداش اخلاق حمیده و اعمال پسنده خویش برخوردار گردند و بدان نیز کیفر خوى ناپسند و رفتارزشت خود را ببینند. چه بسا افرادى که با سجایاى انسانى زیست کرده و عمرشان به پاکى طى شده است اما همواره گرفتار محرومیت هاى گوناگون بوده و دوران حیاتشان با فقر و تنگدستى یا آلام و بیمارى سپرى گردیده است.
اینان در زندگى بعد به پاداش اخلاق پسندیده خود نایل مى شوند و از نعمت رفاه و سلامت جسم برخوردار مى-گردند.
و چه بسیار افرادى که در زندگى پیشین داراى اخلاق زشت و رفتار ناپسند بوده اند و مردم از دست آنان رنجیده¬اند و از انواع نعمت¬ها بهره¬مند بوده¬اند ارواح اینان در زندگى بعد به تناسب اخلاقشان یا در پیکر حیوانات و حشرات تعلق مى گیرد، یا به صورت انسان هاى ناقص، معلول، بیمار و مطرود جامعه باز مى-گردند و در هر صورت گرفتار عذاب روحى و جسمى هستند.
اما اسلام؛ بازگشت ارواح به دنیا براى انجام کارهاى خوب یا گرفتن پاداش و جزا و به دست آوردن شرایط همزیستى با ارواح را قبول نداشته و قرآن صریحا آن را رد مى کند.
در یکی از آیات آمده: گناهکاران بى باک و متجرى تقاضاى حیات دوباره مى¬کنند و مى¬گویند پروردگارا فرمان ده ما را به دنیا باز گردانند شاید کارهاى نیکى را که در گذشته ترک کرده بودیم در حیات آینده انجام دهیم ونقایص پیشین را جبران کنیم، پاسخ داده مى شود نه چنین است، این کارى است ناشدنى و سخنى است بى اساس که گوینده خود مى گوید و به آن ترتیب اثر داده نمى¬شود و از پى مرگ اینان عالم برزخ است تا روزى که قیامت فرا رسد واز قبرها بر انگیخته شوند. (1)
شاید تصور شود که تغییر شکل انسان¬ها در عالم آخرت که در برخی روایات ذکر شده، به عقیده تناسخ شباهت دارد. اما این تصور صحیح نیست، زیرا تغییر شکل انسان هاى فاسد الاخلاق و گناهکار به تناسب ملکات نفسانى آنان یکى از صدها عذاب عالم آخرت است و ربطى به بازگشت به دنیا ندارد، در حالى که به نظر تناسخى¬ها براى قیام قیامت، رسیدگى به حسابها، بهشت و دوزخ و خلاصه ثواب و عقاب عالم آخرت جائی باقى نمى¬ماند، زیرا مى¬گویند اکثریت قریب به اتفاق نوع بشر پیوسته پس از مرگ به دنیا باز مى¬گردند و هر نوبت پاداش یا کیفر اعمال خویش را در همین دنیا مى¬بینند. چنین نظریه اى منافى با اساس تعالیم پیامبران خدا و بر خلاف ضرورت دین مقدس اسلام است و امامان شیعه صریحاً آن را رد کرده¬اند.
مأمون به حضرت رضا علیه السلام عرضه کرد درباره کسانى که قائل به تناسخ¬اند چه مى فرماید؟
حضرت در پاسخ فرمود:« کسى که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد به خداى تعالى کفر آورده و بهشت ودوزخ را غیر واقعى تلقى کرده است». (2)
امام صادق علیه السلام نیز راجع به اهل تناسخ فرموده است: «اینان پنداشته اند که نه بهشت و نه جهنمى است و نه برانگیختن و زنده شدن است. قیامت در نظر آنان عبارت از این است که روح از قالبى بیرون رود و در قالب دیگرى وارد شود. اگر در قالب اول نیکوکار بوده بازگشتن در قالبى برتر و نیکوتر در عالى ترین درجه دنیا خواهد بود و اگر بدکار یانادان بود. در پیکر بعضى از چهار پایان زحمتکش و بار بر که حیاتشان با رنج و زحمت طى مى شود، مستقر مى گردد یا در بدن پرندگان کوچک و بد قیافه اى که شبها پرواز مى کنند و به گورستان ها علاقه و انس دارند جاى مى گیرد». (3 )
مسئله تناسخ وعود ارواح به دنیا نه فقط مخالف مکتب پیامبران الهى و موجب کفر به خدا و نفى معاد و انکار ثواب وعقاب عالم آخرت است بلکه از نظر علمى نیز دانشمندان و فلاسفه آن را مطرود و مردود شناخته و دلایلى بر ابطال آن آورده اند.
صدر المتألهین شیرازى فیلسوف معروف مى گوید: «دانستى که نفس در اولین مرحله تکوین، درجه اش درجه طبیعت است. سپس به تناسب حرکت استکمالى ماده، ترقى مى کند تا از مرز نبات و حیوان بگذرد. بنابراین وقتى نفس درمرحله¬اى از قوه به فعلیت مى¬رسد هر چند آن فعلیت ناچیز باشد محال است دوباره به قوه محض و استعداد صرف برگردد. به علاوه همان طور که قبلا اشاره شد صورت و ماده، شىء واحدى هستند که داراى دو جهت فعل و قوه مى باشند و با هم مسیر حرکت استکمالى را مى پیمایند و در مقابل هر استعداد و قابلیت به فعلیت مخصوصى نایل مى شوند بنابراین محال است روحى که از حد نباتى و حیوانى گذشته به ماده منى و جنین تعلق بگیرد». (4)
یعنی از حالت فعلیت به حالت قوه که بدون هیچ فعلیتی است، باز گردد.
اما بطلان تناسخ از این جهت است که وقتى نفس به تدبیر نطفه اى اشتغال یافت، اگر طبق نظر تناسخى ها نفس دیگرى هم بر آن تعلق گیرد نتیجه آن مى شود که بدن داراى دو روح گردد و این غیر ممکن است؛ زیرا محال است یک چیز داراى دو ذات یعنى دو نفس باشد، چون هر فردى در درون خود فقط یک نفس احساس مى کند بنابراین تناسخ مطلقا ممتنع است.(5)
در قرآن مى فرماید: «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون ».(6 )
چگونه به خداوند کافر مى¬شوید در حالى که شما اجسام بى روحى بودید و او شما را زنده کرد؛ سپس شما را مى¬میراند و بار دیگر شما را زنده مى¬کند؛ سپس به سوى او باز مى¬گردید.
این آیه از جمله آیات متعددى است که عقیده به تناسخ را صریحا نفى مى¬کند، مى¬گوید: بعد از مرگ یک حیات بیش نیست و طبعاً این حیات همان زندگى در رستاخیز و قیامت است و به تعبیر دیگر آیه مى¬گوید: شما مجموعا دو حیات و مرگ داشته و دارید نخست مرده بودید (در عالم موجودات بى جان قرار داشتید) خداوند شما را زنده کرد (که مربوط به عالم برزخ است) سپس مى¬میراند و بار دیگر زنده مى¬کند (که قیامت است) . حال اگر تناسخ صحیح بود، تعداد حیات و مرگ انسان بیش از دو حیات و مرگ بود، بنابراین عقیده به تناسخ که گاهى نام آن را تغییر داده «عود ارواح » مى نامند از نظر قرآن باطل و بى اساس است. (7)
عموم فرقه¬های اسلامى در این عقیده متفقند که روح پس از پایان این زندگى به بدن دیگرى در این جهان باز نمى گردد و دانشمندان شیعه و سنى با صراحت تمام عقده تناسخ را که یکى از خرافات ادیان باستانى «هند» است محکوم ساخته¬اند. تنها دسته کوچکى در این میان «تناسخیه » بودند که از این عقیده طرفدارى مى¬کردند و امروزه وجود ندارند منشأ این عقیده هندوها و چیزهائی است که عرب از فلسفه آن¬ها اقتباس کرده اند. این عقیده بیشتر در میان اقوامى طرفدار داشته که به رستاخیز و معاد آن چنان که ما ایمان داریم و قرآن تشریح مى کند، معتقد نبوده اند.(8)
دانشمندان و مورخان معتقدند زادگاه اصلى این عقیده کشور هند و چین بوده و ریشه آن در ادیان باستانى آنها وجودداشته و هم اکنون نیز موجود است . سپس از آنجا به میان اقوام و ملل دیگر نفوذ نموده است و به گفته شهرستانى نویسنده ملل و نحل این عقیده در غالب اقوام کم و بیش رخنه کرده است. احترامى که هم اکنون هندوها براى حیوانات قائل هستند تا حدودى مربوط به همین عقیده است . (9)
پی‌نوشت‌ها:
1 .سفینة البحار، ماده نسخ .
2 .احتجاج طبرسى، ج 2، ص 89.
3 .مومنون(23) آیه 100.
4. شواهد الربوبیه، ص161.
5 . مبدء و معاد، ص 238اقتباس از معاد؛ گفتار فلسفى، ج 1، ص 263 تا 280 به اختصار.
6 . بقره (2) آیه 28.
7 . تفسیر نمونه، ج 1، ص 164 به اختصار.
8 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 46.
9 . ناصر مکارم، عود ارواح، ص 12.

در این باره توجه به چند نکته لازم است: الف) اولاً تناسخ دارای اقسامی است مانند: 1- ملکی، 2- ملکوتی. تناسخ ملکی نیز بر دو گونه است: الف) تناسخ نزولی،ب) تناسخ صعودی. لیکن شما مقصود خود را از تناسخ بیان نکرده و معلوم نساخته‏اید که کدام یک از آنها مورد سؤال شمااست. ب ) در میان فلاسفه اسلامی و غربی براهینی بر استماله تناسخ ذکر گردیده که برخی از آنها نافی همه گونه‏هایتناسخ است و بعضی دیگر صرفا تناسخ نزولی یا صعودی را انکار کرده است. ج ) ابطال تناسخ براساس اختلاف مبانی فیلسوفان در بحث حدوث و قدم و کیفیت ارتباط روح با بدن، متفاوتاست. د ) فیلسوفان مشائی که قائل به حدوث نفس بوده و رابطه آن را با بدن، رابطه قابل و مقبول میدانند،میگویند:1- با رسیدن بدن به مزاج مناسب، نفسی حادث میشود و به بدن تعلق میگیرد.2- اگر نفس دیگری که در اثر مرگ بدن خود را رها کرده است، بخواهد به آن بدن جدید تعلق بگیرد، لازم میآید که دو نفس به یک بدنتعلق پذیرد.3- چنین چیزی محال است؛ زیرا هر کس با علم حضوری یگانگی خود را شهود میکند. ه ) ملاصدرا نیز با تکیه بر جوهری و اعتقاد به «جهانیة الحدوث و روحانیة البقاء» بودن نفس، چنین استدلالمیکند:1- تعلق نفس به بدن یک تعلق ذاتی و ترکیب آن دو؛ ترکیب اتحادی و طبیعی است نه انضمامی و صناعی.2- جوهر نفس و بدن با یکدیگر در حرکت و سیلان‏اند؛ یعنی، در آغاز پیدایش نسبت به کمالات خود بالقوه‏اند و رو به سوی کمال و فعلیتدارند.3- تا زمانی که نفس به بدن عنصری تعلق دارد، درجات قوه و فعلیت او متناسب با درجات قوه و فعلیت بدن خاص او است.4- هر نفسی در مدت حیات دنیویاش با افعال و اعمال خود به فعلیت میرسد. ازاین‏رو سقوط آن به حد قوه محض محال است.5- اگر نفس پس از مفارقت از بدن بخواهد به بدن دیگری در مرتبه جنینی و مثل آن تعلق بگیرد، ناگزیر بدن در مرتبه قوه و نفس در مرتبه فعلیتخواهد بود.6- چون ترکیب نفس و بدن اتحادی و طبیعی است، نه انضمامی (یعنی هر دو به یک وجود موجودند) ترکیب بین دو موجود بالقوه و بالفعل محالاست، (اسفار، ج 9، ص 2). و ) جان هیک میگوید: اگر رابطه وضع کنونی با کودکی خود را در نظر بگیریم، تنها معیاری که میتواند به وحدت مادر سنین کنونی و کودکی حکم کند، خصوصیات جسمانی و روان‏شناختی ما نیست. زیرا این دو چنان تحول یافته‏اندکه دیگر نمیتوان به وحدت شخص حکم کرد؛ بلکه تنها خاطره‏های کم‏رنگی که من از کودکی خود دارم، ما را به همپیوند میدهد. سؤال این است که در نظریه تناسخ به چه ملاکی میتوان گفت که فرد کنونی همان فردی است که مثلاًپانصد سال پیش میزیسته است و کسی راجع به او اطلاع یا خاطره‏ای ندارد. اگر ملاک استمرار خاطره باشد، در اکثر قریب به اتفاق، فرد هیچ خاطره‏ای از زندگی گذشته خود ندارد. اگر ملاکاستمرار جسمانی است؛ باز در نظریه تناسخ مصداقی ندارد، زیرا در این نظریه گفته شده [است] که فرد گاهی به عنوانمرد، گاهی به عنوان زن و گاهی در نوع بشری و گاه در نوع دیگری چون یک حیوان به دنیا میآید. تنها ملاکی که میتوان در این باره فرض کرد، گرایش‏های روان‏شناختی است. ادعا میشود که فرد «ب» که تناسخیافته «الف» است، همان ویژگیهای روان‏شناختی را دارد که «الف» داشته است. اگر «الف» مغرور بوده است «ب» نیزمغرور است و اگر «الف» در طی زندگی گذشته خود به هنرمندی بزرگ تبدیل شده است، «ب» زندگی خویش را باگرایش شدید هنری آغاز میکند و... . اما باید توجه داشت که در دو فرد معاصر که ویژگیهای مشابهی دارند، نمیتوانآنها را «یک فرد» نامید. پس در مورد بحث ما که دو فرد هم زمان نیستند، این شباهت باید در اغلب موارد چنان عام وگسترده باشد که بتوان برای آن مصادیق مختلف و متعددی برشمرد، چرا که ممکن است «الف» و «ب» متعلق به نژادهاو انواع و محصول تمدن‏ها، سرزمین‏ها و دوره‏های تاریخی مختلفی باشند؛ ولی چنین شباهت‏های عامی به خودیخود هرگز موجب نمیشوند که ما این دو فرد را شخص واحدی بدانیم، (جان هیک، فلسفه دین، ترجمه: بهرام راد، ص 276 -269). ز ) این که تصور کرده‏اید با تناسخ فرصت بیشتری به انسان داده میشود تا از خواب غفلت به درآید و به ساختنخویش و پویش راه کمال همت میگمارد، تصوری نادرست است؛ زیرا:1- خداوند همه ابزارها و لوازم هدایت و رشد و کمال را برای انسان در طول حیات دنیاییاش به او عنایت فرموده و فرصت کافی را به او عطاکرده است.2- انسان با افعال و کردار خویش، ملکات نفسانی خود را میسازد و پس از آن که چیزی در انسان ملکه دانسته شد و شخصیت ماندگار و جاودانآدمی را ساخت، دیگر در آن تغییر و تبدیلی راه ندارد. از همین‏رو حتی قائلین به تناسخ میگویند: انسان بداخلاق، ملکه کژخلقی را بر اثراعمال پیشین با خود به کالبد جدید میآورد و آدم خوش‏خوی نیز خلق نیکو را در پرتو اعمال گذشته به ارمغان میآورد. بنابراین تناسخ فرصتیدوباره برای خودسازی نیست، بلکه تجلی دوباره ملکات را شمه پیشین در کالبدی نوین است.3- نه تنها تناسخ هیچ تأثیری در دگرگونی آدمی ندارد؛ بلکه قرآن مجید به صراحت میفرماید: اگر بعد از تحقق قیامت نیز مجرمان غافل را به دنیابازگردانیم، دگربار به اعمال زشت و نادرست روی میآورند. در سوره انعام (آیه 27 - 28) چنین آمده است: ولوتری اذوقفوا علیالنار فقالوا یا لیتنا نردّ ولا نکذّب بایات ربّنا و نکون من المؤمنین* بل بدالهم ما کانوا یخفون من قبل ولو رد والعادوا لما نهواعنه وانهم لکاذبون ؛ و اگر حال آنها را آن گاه که بر آتش دوزخ بازشان دارند بنگری، خواهی دید که میگویند: ای کاش به دنیابازگردانده میشدیم تا دیگر آیات پروردگارمان را تکذیب نکنیم و از مؤمنان باشیم* آری آنچه را که مخفی میداشتند اکنون برایشان آشکارشد! واگر بار دیگر به دنیا بازگردانده شوند، همان اعمال زشتی که از آن نهی شده‏اند را تکرار خواهند کرد و هر آینه آناندروغگویانند{m». برای آگاهی بیشتر ر.ک: حیات جاودانه، امیر دیوانی

دلايل قرآني در رد تناسخ







[=Simplified Arabic]د
[=Simplified Arabic]امروزه دنياي غرب كمبود شديد معنويت را در جوامع خود حس مي كند و اين باعث شده كه انديشمندان آن ها به فكر برطرف كردن اين مشكل بيافتند. حتي مردم عادي نيز اين كمبود را احساس مي كنند و به دنبال راه حل هايي در جهت رفع اين مشكل هستند. اما منظور از كمبود معنويت چيست و اين چه گوهري است كه دنياي غرب به دنبال آن است؟
[=Simplified Arabic]به نظر من معنويت، كه در لغت يعني معنا و مفهوم، هدف غايي از انجام هر كار چه كوچك و چه بزرگ است. به عنوان مثال هدف از خوردن چيست؟ آيا رفع نياز گرسنگي است؟ همين طور هدف از تحصيل، كار ، در آمد و مسافرت و غيره چه مي باشد؟ آيا هدف از تحصيل كسب مقام و منزلت است و به دنبال آن مغرور شدن و احساس برتري نسبت به ديگران مي باشد؟ آيا هدف از درآمد داشتن رفاه بيشتر و فخر فروشي است؟
[=Simplified Arabic]انسان اگر خداوند را محور فعاليت و زندگي خود قرار دهد، تمامي جنبه هاي زندگي او معنا پيدا مي كنند و حتي نفس كشيدن او هم عبادت به حساب مي آيد و روايتي در اين زمينه هست كه فرموده اند خوابيدن مومن هم عبادت است. اگر زندگي انسان خدا محور باشد، بزرگ ترين لذت او خدمت به بندگان خداوند به خصوص نيازمندان واقعي مانند يتيمان و اسيران و گرسنگان و ... مي باشد.
[=Simplified Arabic]شايد در نگاه اوليه اين مقدمه ربطي به قضيه تناسخ نداشته باشد ولي به اين مطلب اشاره كردم كه بگويم چرا امروزه اين قدر دنياي غرب به طرف افكار بوداييان و هندوها رفته است. يكي از موضوعاتي كه بوداييان و هندوها شديدا به آن اعتقاد دارند مساله تناسخ است. تناسخ به معناي حلول دوباره روح در جسم انساني است. در كنار تناسخ مفاهيمي مانند مسخ ( حلول روح در حيوانات)، فسخ ( حلول روح در نباتات)، و رسخ ( حلول روح در جمادات) مطرح مي شوند. بوداييان اعتقاد دارند كه انسان ها بعد از مرگ با توجه به اعمالي كه داشته اند دچار نسخ، مسخ، فسخ يا مسخ مي شوند. مثلا اگر كسي در اين دنيا حيوانات را بسيار اذيت مي كرده، بعد از مرگ روح او در جسم يك حيوان حلول مي كند ( مسخ) و دچار زحمات و سختي هاي حيوان بودن مي شود. در مورد تناسخ هم مي گويند اگر انسان خوبي باشيم بعد از مرگ در جسم انساني مي آييم و در پي تحقق آرزوهاي زندگي هاي قبلي خود مي رويم. مثلا بودا مي گفت كه من هشتاد و يك مليون با دچار تناسخ شده ام. بوداييان با اين تفكر بعضي از سوالات از جمله اينكه چرا بعضي از افراد استعداد هاي زيادي در زمينه تحصيلي ، كاري و غيره دارند يا اينكه چرا عده اي با بيماري هاي خطرناك به دنيا مي آيند يا در طول زندگي دچار بيماري هاي لاعلاج مي شوند و در اثر آن هم مي ميرند، پاسخ مي دهند. به عنوان مثال مي گويند بعضي از كساني كه در جنگ جهاني انسان ها را كشتار مي كردند در زندگي هاي بعدي خود دچار سرطان شده اند و به طرز بدي از دنيا رفته اند.
[=Simplified Arabic]البته خوشبختانه عارفان ايراني نيز در پر كردن گوشه اي از اين كمبود معنويت نقش داشته اند و از آن ميان مولانا جلال الدين است كه يونسكو سال 2007 را به نام او گذاشت و همچنين كتاب مثنوي معنوي او در يكي از همين سال ها پرفروش ترين كتاب سال امريكا شد. در كنار آن نام محمد نيز در انگلستان دومين نام پراستفاده است.
[=Simplified Arabic]البته من منكر وجود نكات مثبت در آموزه هاي آن ها نيستم از جمله احترام به هم نوع، اذيت نكردن حيوانات و دوستي با طبيعت و غيره ولي ما پيغمبري داريم كه فرموده اند شكستن شاخه درخت مانند شكستن بال فرشتگان است. حال مقايسه كنيد ارزش اين گفته و تاثير آن در روان انسان با آموزه هاي بوداييان كه مثلا مي گويند اگر درختان را نابود كنيد، در زندگي بعدي خود ، درخت مي شوي ( فسخ) و تو را قطع مي كنند.
[=Simplified Arabic]
[=Simplified Arabic]در نظر اديان الهي به خصوص اسلام تناسخ كاملا مردود است زيرا انكار معاد و بهشت و جهنم كه از ظروريات اديان الهي مي باشد است. اين قضيه در دين مبين اسلام به گونه اي ديگر بيان شده و اعتقاد بر اين است كه انسان ها قبل از حلول در جسم دنيوي ، در عالم ذر زندگي مي كرده اند و خود اين عالم داراي مراتب و مراحل زيادي است. در بين حكماي اسلامي هم ملاصدرا به تكامل رو به بالا اعتقاد دارد و مي گويد كسي كه به جسم انساني وارد شد ديگر از اين مرحله پايين تر نمي رود و همواره به سمت بالا حركت مي كند.
[=Simplified Arabic]بطلان تناسخ در قرآن
[=Simplified Arabic]از جمله آياتي كه در قرآن كريم با تناسخ در تضاد مي باشد آيه هاي 100-99 سوره مومنون است كه مي فرمايد:{[=Simplified Arabic] [=Simplified Arabic]حَتَّى إِذَا جَاء أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ} [المؤمنون : 99-100]
[=Simplified Arabic] « آنها همچنان به راه غلط خود ادامه مي دهند) تا زماني كه مرگ يكي از آن ها فرا مي رسد مي گويد: پروردگارا مرا بازگردان(99) باشد كه در آنچه ترك كرده ام عمل صالح انجام دهم. حاشا كه بازگردد، همانا سخني كه او مي گويد و هيچ فايده اي ندارد. از پس سرشان برزخ است تا روزي كه برانگيخته شوند.»(100)
[=Simplified Arabic]در آيات 53-51 سوره يس هم داريم:{[=Simplified Arabic] [=Simplified Arabic]وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ* قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ*ِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ}[یس : 51- 53][=Simplified Arabic]
[=Simplified Arabic]«و در صور دميده شود، ناگهان آن ها از قبرها ، شتابان به سوي پروردگارشان مي روند(51) مي گويند اي واي بر ما چه كسي ما را از خوابگاهمان بر انگيخت؟ (آري) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده است و فرستادگان او راست گفتند.(52) صيحه واحدي بيش نيست، ناگهان همگي نزد ما حاظر مي شوند.»(53)
[=Simplified Arabic]در كنار اين ها وجود عالم برزخ در تضاد كامل با تناسخ است.
[=Simplified Arabic]همچنين در ميان روايات حديثي از امام رضا (عليه السلام) است كه مي فرمايند:
[=Simplified Arabic]هركس قايل به تناسخ باشد نسبت به خدا كافر شده و بهشت و جهنم را تكذيب نموده است.
[=Simplified Arabic]امروزه دنيا كم كم دارد بودا را مي شناسد، اگر محمد صلى الله عليه وسلم را بشناسد چه مي گويد؟ كه خداوند محمد را نفرستاد مگر آنكه رحمتي باشد براي انسان ها.
[=Simplified Arabic]پانوشته:
[=Simplified Arabic]1- [=Simplified Arabic]reincarnation

ـ معنای لغوی و اصطلاحی واژه تناسخ
«تناسخ» از ریشه «نسخ» گرفته شده و كاربرد لغوی آن با دو ویژگی همراه است:
1. تحول و انتقال.
2. تعاقب دو پدیده كه یكی جانشین دیگری گردد.(1)
از این‎رو، واژه «نسخ» در اصطلاح فقه و اصول فقه عبارت است از این‎كه حكمی در شریعت به وسیله حكم دیگر برطرف شود، كه هر دو ویژگی معنای لغوی به روشنی در آن موجود است: ولی هرگاه این واژه در مسایل كلامی مانند «تناسخ» به كار می‎رود، تنها ویژگی اول مورد نظر است، زیرا چنان‎كه خواهیم گفت: «تناسخ» عبارت است از این‎كه: روح از بدنی به بدن دیگر منتقل شود، كه در این‎جا تحول و انتقال هست، ولی حالت تعاقب، كه یكی پشت سر دیگری درآید، وجود ندارد.
در هر حال، انتقال و تحول درباره نفس انسان، گونه‎هایی دارد كه عبارتند از:
1. انتقال نفس انسانی از این جهان به سرای دیگر.
2. انتقال نفس در سایه حركت جوهری، از مرتبه قوه به مرتبه كمال، مانند نفس نوزاد كه كمالات در آن، كاملاً به صورت بالقوه و زمینه است، به تدریج به حد كمال می‎رسد.
3. انتقال نفس پس از مرگ به جسمی از اجسام مانند سلول نباتی و یا نطفه حیوان و یا جنین انسان؛ و به دیگر سخن: قایلین به تناسخ به این معنا معتقدند كه آن‎گاه كه انسان می‎میرد، روح او به جای انتقال به نشأه دیگر، باز به این جهان باز می‎گردد در این بازگشت، نفس برای خود بدنی لازم دارد، كه با آن بدن به زندگی مادی خود ادامه دهد و این بدن كه ما از آن به جسم تعبیر آوردیم، گاهی نبات است، و گاهی حیوان است، و گاهی انسان. این همان تناسخ است كه در فلسفه اسلامی و قبلاً در فلسفه یونان، بلكه در مجامع فكری بشر مطرح بوده است و غالباً‌ كسانی كه تجزیه و تحلیل درستی از معاد نداشتند به این اصل پناه بردند، با این توجیه كه گویی اصل تناسخ اصل عدالت در باب كیفر و پاداش را تأمین می‎كند. مثلاً كسانی كه در زندگی دیرینه خود درست‎كار و پاكدامن بوده‎اند، بار دیگر به این جهان باز می‎گردند، و از زندگی بسیار مرفه و دور از غم و ناراحتی (به عنوان پاداش) برخوردار می‎شوند، برعكس، آن گروه كه در زندگی پیشین خود تجاوزكار و ستمگر بوده‎اند، برای كیفر، به زندگی پست‎تر باز می‎گردند. و در نتیجه، اگر امروز گروهی را مرفه، و گروه دیگر را گرسنه و برهنه می‎بینیم، این به خاطر نتیجه اعمال پیشین آنها است كه به این صورت تجلی كرده است، و هرگز تقصیری متوجه فرد یا جامعه نیست.
اعتقاد به تناسخ به این شكل، گذشته از این‎كه از نظر فلسفی نادرست است، از نظر اجتماعی نیز پی‎آمدهای ناشایستی دارد. زیرا می‎تواند اهرمی محكم در دست جهان‎خواران باشد كه عزت و رفاه خود را معلول پارسایی دوران دیرینه، و بدبختی بیچارگان را نتیجه زشتكاری‎های آنان در زندگی‎های قبلی قلمداد كنند، از این طریق، بر دیگ خشم فروزان و جوشان توده‎ها كه پیوسته خواستار انقلاب و پرخاشگری بر ضد مرفهان و مستكبران می‎باشند، آب سرد بریزند و همه را خاموش نمایند.
شاید به خاطر همین انگیزه بوده است كه اندیشه تناسخ در سرزمین‎های مانند «هند» رشد نموده كه از نظر بدبختی، و گسترش فاصله طبقاتی وحشت‎زا و هولناك می‎باشد. به طور مسلم، صاحبان زر و زور برای توجیه كارهای خود، و برای فرونشاندن خشم ملت‎های گرسنه و برهنه به چنین اصلی پناه می‎بردند، و رفاه خود و تهی‎دستی مرگبار مستمندان و تهیدستان را از این طریق توجیه می‎نمودند، تا آن هندی بیچاره به جای فكر انقلاب، بر زندگی قبلی خود تأسف ورزد، و با خود بگوید: من هزاران سال پیش كه در این جهان زندگی می‎كردم، چنین و چنان كردم، و اینك همان دامنگیرم شده است، ولی خوشا به حال آن خواجگان كه هم اكنون میوه نیكوكاری خود را می‎چینند، بدون آن كه ستمی به كسی بنمایند!(2)

پاورقی________________________
[=Calibri][=Calibri]1.در اقرب الموارد می‎نویسد: النسخ فی الاصل النقل النقل: نیز راغب در مفردات خود می‎گوید:"النسخ ازاله شیء بشیء یتعاقبه كنسخ الشمس الظل، و الظل الشمس، و الشیب الشباب؛ نسخ از بین بردن یك چیز است، چیز دیگر را به صورت متعاقب؛ مانند خورشید كه سایه را، یا سایه كه خورشید را محو می‎كند، و پیری كه جوانی را فرسود می‎سازد؛ و در همه این موارد نسخ به كار می‎رود.
[=Calibri][=Calibri]2.علی ربانی گلپایگانی -عقاید استدلالی، بنقل از پایگاه اینترنتی اندیشه قم، [=Calibri]www.andisheqom.com
موضوع قفل شده است