عوامل بازدارنده‌ی صدور انقلاب اسلامی

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
عوامل بازدارنده‌ی صدور انقلاب اسلامی

عوامل بازدارنده‌ی صدور انقلاب اسلامی عوامل داخلی

عوامل بازدارنده ی داخلی سیاست صدور انقلاب در جمهوری اسلامی ایران به اشكال سیاسی ـ اقتصادی و ژئوپلیتیكی ظهور یافته اند. در ذیل این موانع را مورد تدقیق قرار می دهیم.

الف) عامل سیاسی ـ اقتصادی

در نتیجه ی اختلافات داخلی و وجود شرایط انقلابی و رقابت برای كسب قدرت میان گروه ها و دسته جات گوناگون، بویژه در اوایل انقلاب و در نتیجه بروز و ظهور بحران های سیاسی ـ اجتماعی مختلف، مشكلات و معضلات داخلی نظام، بیش از پیش به منزله ی مانعی در راه تداوم و گسترش طبیعی و ارادی انقلاب به ورای مرز های ملی نمود یافت. این امر به ویژه زمانی بیش تر خود را نشان داد كه مجاهدین خلق (منافقین) به منزله ی طرد شدگان نظام، به اقدامات مسلحانه علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران روی آوردند. به شهادت رساندن بسیاری از مسؤولان بلند پایه ی جمهوری اسلامی، نظام را با خطراتی مواجه ساخت.

هم چنین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، نظام نوپای جمهوری اسلامی را با معضلاتی جدی و بغرنج رو به رو كرد. ساختار های اقتصادی كشور در اثر جنگ به شدت آسیب دیدند. جنگ موجب گردید انرژی انقلابیون تحلیل رفته و صرف دفاع از كشور شود. در نتیجه استراتژی مواجهه جویانه ی صدور انقلاب به مثابه سیاسی تهاجمی (چه به صورت تبلیغات و چه به صورت جنگ و درگیری نظامی) جای خود را به استراتژی دفاعی داد. از این رو، نیروی انقلاب صرف دفاع از كشور و تمامیت ارضی و در مرحله ی پس از جنگ، صرف بازسازی خرابی های ناشی از جنگ گردید.

ب) عوامل ژئوپلیتیكی

عوامل ژئوپلیتیكی نیز به منزله ی مانعی در راه پی گیری آرمان ها و اهداف فراملی و جهانی انقلاب اسلامی از جمله صدور انقلاب و حمایت از نهضت ها و جنبش های آزادی بخش ایفای نقش كرده اند. قبل از هر چیز این امر به مسأله ی پیچیده و بغرنج قومیت ها و مخالفین داخلی انقلاب اسلامی كه بعضاً در كشور های همسایه اردو زده اند و به عنوان اهرم فشار در دستان آن ها علیه جمهوری اسلامی ایران ایفای نقش می نمایند، بر می گردد.

ایران به مثابه ی كشوری دارای قومیت های مختلف همواره مجبور بوده است كه این عامل را در سیاست های كلان خود مدنظر قرار دهد. وجود اقوام مختلف همواره سیاست های كلان جمهوری اسلامی ایران را تحت تأثیر قرار داده است. وجود گرایشات استقلال طلبانه در میان كردها در خاورمیانه و ایران و نیز گرایشات موجود میان آذری های ایران و آذربایجان بویژه در اوایل دهه ی دوم انقلاب، جمهوری اسلامی ایران را با متغیرهای جدیدی مواجه ساخت. تشدید این مسأله بویژه در مواقع بحرانی كشور، پی گیری سیاست های آرمان گرایانه ای هم چون صدور انقلاب و انتقال پیام انقلاب به آن سوی مرزها را با خطرات جدی مواجه ساخته و به نوبه ی خود امنیت ملی كشور را تحت تأثیر خود قرار داده است.

تحت چنین شرایطی، ایران به سمت مسائل جدیدی چون قومیت ها و ممانعت از رشد آثار منفی آن و محافظت از تمامیت ارضی و امنیت كشور سوق داده شد تا پی گیری سیاست های فراملی و آرمان گرایانه ای چون صدور انقلاب. به عبارت دیگر، در دهه ی دوم انقلاب به خاطر وجود عوامل و متغیر های ژئوپلیتیكی متعدد، سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیش تر ژئوپلیتیك بوده تا ایدئولوژیك. بدین ترتیب، در حالی كه در اوایل انقلاب، رهبران جمهوری اسلامی ایران امید فراوانی به برانگیختن مسلمانان دیگر مناطق جهان اسلام بویژه مناطق همسایه داشتند، در دهه ی دوم انقلاب، مخصوصاً در فردای پس از فروپاشی اتحاد شوروی، حفظ امنیت مرزها بویژه در استان های شمال غرب به خاطر اشتراك قومی میان آذری های ایران و آذربایجان تازه استقلال یافته، بویژه زمزمه ی طرح جدایی طلبی و تجزیه ی ایران، به مسأله ی امنیتی پررنگی در سیاست های كلان امنیتی كشور مبدل گردید.

عوامل بین المللی

الف) حاكمیت سیستم دولت ـ ملت (State ـ Nation) بر نظام بین الملل: از موانع اصلی و به جرأت می توان گفت اصلی ترین مانع صدور انقلاب اسلامی به دیگر نقاط جهان، بویژه تداوم و گسترش آن در میان كشور های اسلامی خاورمیانه، حاكمیت سیستم دولت ـ ملت (State ـ Nation) بر نظام بین الملل بوده است. به این معنا كه كشور های خاورمیانه در چارچوب دولت مدرن و الزامات آن تصمیم گیری می كنند و واحد دولت ـ ملت مبنای حركت آن ها است،‌ نه مفاهیمی چون «امت» و «مصالح اسلامی». انقلاب اسلامی، دولت های اسلامی را در قالب مفهوم «امت» اسلامی و اتحاد مسلمین مورد خطاب قرار داد، حال آن كه دولت های اسلامی ـ در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان ـ در قالب ملت ـ ملت رفتار می كنند.

ناسیونالیسم مبنای اصلی شكل گیری كشور ها در عصر جدید بوده است. كشور های اسلامی در دوران معاصر نیز بر همین اساس شكل گرفته اند و در چارچوب قلمرو های ملی مانند سوریه، لبنان، عراق و... تصمیم گیری می كنند؛ بنابر این كشور های اسلامی عمدتاً در عالم نظر با مفاهیمی چون امت و مصالح اسلامی آشنا هستند و در عمل بر اساس دولت ـ ملت و مصالح و منافع ملی عمل می كنند. از این رو، یكی از موانع اصلی صدور انقلاب اسلامی و انتقال پیام آن به دیگر نقاط جهان، بویژه كشور های اسلامی خاورمیانه وجود اصل دولت ـ ملت (State ـ Nation) بوده است و این اصل به مثابه دیواری آهنین در برابر بازتاب و صدور انقلاب اسلامی و ورای مرزهای ملی عمل نموده است و در عمل مانع از تداوم و گسترش آن به خارج از چارچوبه های ملی شده است.

ب) حاكمیت دولت های اقتدار گرا در جهان اسلام: از جمله موانع صدور انقلاب اسلامی به جهان اسلام، وجود دولت های اقتدارگرا در این بخش از جهان بوده است. این كشور ها با سركوب قیام ها و جنبش های اسلامی و غیر اسلامی، اجازه ی نفوذ و رسوخ عمیق ارزش های اسلامی نشأت گرفته از ایران را به قلمرو ملی خود نداده اند. سركوب جنبش مردمی ـ اسلامی در عراق كه بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در عراق ظهور یافت، نمونه ی این امر است. این رژیم ها هم چنین با متهم كردن جنبش های اسلامی مستقل كه به طور طبیعی تحت تأثیر انقلاب اسلامی در ایران به جنب و جوشی تازه دست یازیده بودند، سعی كردند آن ها را عامل و وابسته به ایران جلوه دهند تا از این طریق سركوب و منكوب كردن آن ها به راحتی توجیه شود.

ج) تبلیغات اعراب: تبلیغات اعراب و به ویژه محافظه كاران مسلمان طرفدار عربستان سعودی در مورد شیعی بودن انقلاب ایران و نیز اخبار مربوط به عدم رعایت حقوق بشر در ایران، تأثیر مهمی بر افكار عمومی جهان عرب گذاشته است. اصولاً محافظه كاران اسلامی و طرفداران اسلام سعودی تبلیغات گسترده ای برای جلوگیری از نفوذ انقلاب اسلامی در میان اكثریت اعراب سنی به عمل آورده اند، و بزرگترین حربه ی آن ها شیعی بودن انقلاب اسلامی بوده است، این تبلیغات تا حدی برای شان موفقیت آمیز بوده است. اصولاً مخالفان انقلاب اسلامی و به ویژه اسلام گرایان محافظه كار طرف دار عربستان سعودی از هر حادثه و تحولی در داخل ایران و صحنه ی بین المللی برای بی اعتبار ساختن انقلاب نزد توده های مسلمان استفاده كردند.

علاوه بر شیعی گرایی، افراط گرایی و جنگ ایران و عراق، این كشور ها از اختلافات و برخورد های داخلی ایران برای منفی جلوه دادن كل انقلاب استفاده كرده اند. در مطبوعات و نشریات كشور های محافظه كار و میانه روی عرب، مطالب بسیاری زیادی در مورد اختلافات داخلی ایران، سركوب مخالفان سیاسی، عدم آزادی های سیاسی و مذهبی برای اقلیت ها و نیز ناتوانی دولت در حل مشكلات اقتصادی به چشم می خورد و هم چنین اظهارات گروه های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی ایران در این نشریات نیز در سطح وسیع منتشر می شود.[1]

د) پان عربیسم: رژیم عراق در زمان جنگ با ایران به ابتكاری فوق العاده دست یازید. حكومت عراق برای كسب مشروعیت، اقدام به جنگ با ایران و كسب رهبری دنیای عرب و هم چنین به منظور پیروزی در جنگ، در صدد برآمد «پان عربیسم» و موضوع كهنه ی عرب و عجم را مطرح و زنده كند تا از این طریق اعراب، بویژه اعراب خلیج فارس را علیه انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران و ایدئولوژی برآمده از آن ـ كه ضد محافظه كاری و ضد سلطنتی بود ـ بسیج كند. البته صدام، موضوع عرب و عجم را برای نخستین بار در طول بحران های سیاسی و اجتماعی این كشور كه متعاقب پیروزی انقلاب اسلامی ایران رخ داد، مطرح كرد. «این مسأله در پی مراسم تشییع جنازه ی كشته شدگان حادثه ی دانشگاه مستنصریه در آوریل 1980 روی داد. بنا به اظهار دولت عراق، بمبی از مدرسه ی ایرانیان به داخل جمعیت پرتاب شد و در نتیجه، عده ای كشته و مجروح شدند. مقامات دولت عراق بدون ارایه هیچ گونه سند و مدركی، مغرضانه جمهوری اسلامی ایران را مسؤول پرتاب بمب معرفی كردند و بر شدت حملات خود علیه ایران افزودند و برای نخستین بار، صدام اختلاف بین ایران و عراق را اختلاف بین اعراب و ایرانیان خواند.»[2]

در زمان جنگ نیز مدام جنگ قادسیه و پیروزی اعراب بر ایرانی ها را به سربازان خود یادآور می شد. در سطح دنیای عرب این امر بویژه زمانی تشدید گردید كه بعد از فتح خرمشهر در سوم خرداد 1361، ایران پیشنهاد صلح را نپذیرفت و برای تنبیه متجاوز به جنگ ادامه داد.


[/HR][1]. حمید احمدی، انقلاب اسلامی و جنبش های اسلامی ... ، صص 152 ـ 153.
[2]. محمد علی حیدری ...، ص 29.

عوامل بازدارنده‌ی صدور انقلاب اسلامی در این زمان بود كه اعراب نسبت به ادعا های جهان شمول ایران، مبنی بر وحدت و اتحاد اسلامی دچار تردید جدی شدند و به حمایت از عراق و ممانعت از پیروزی ایران در جنگ اقدام كردند. در همین راستا، «اتحادیه ی عرب در مقام مهم ترین سازمان بین عربی و كشور های عضو آن در طول جنگ، از عراق در زمینه های گوناگون سیاسی، نظامی و اقتصادی حمایت كردند و حتی تعدادی از كشور های عضو آن مانند اردن، مصر، سومالی و... نیرو های نظامی نیز به جبهه های جنگ ایران و عراق گسیل داشتند و از عراق در نهاد های سیاسی منطقه ای و بین المللی جانبداری كردند. تنها استثناء عمده در این باره، كشور سوریه بود كه در مقام عضوی از اتحادیه ی عرب با توجه به اختلافات و رقابت های بین دو كشور سوریه و عراق و هم چنین با توجه به حمایت های ایران از مبارزات ضد اسراییلی مردم لبنان و فلسطین، جنگ عراق علیه ایران را در راستای منافع اسراییل می دانست. در نتیجه، با عراق قطع رابطه و از ایران حمایت كرد.[1]

هـ) زمینه های فرهنگی ـ اجتماعی متفاوت: از مهم ترین عوامل بازدارنده در راه تداوم و گسترش انقلاب اسلامی در مناطق اسلامی در سراسر جهان، بویژه در میان همسایگان مسلمان، ساختار های متفاوت اجتماعی ـ فرهنگی میان ایران با این جوامع بوده است. ویژگی های انقلاب اسلامی و خصیصه ی شیعی آن عمده ترین موارد اختلاف میان این دو بوده است. عامل مذهب شاید بیش از هر عامل دیگری از جمله نژاد و زبان اختلافات میان ایرانیان و سایر مسلمانان را موجب شده است. تشییع و تسنن دو جریان عمده ی مذهبی بعد از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ می باشند كه دیدگاه های آن ها در مورد فلسفه ی حكومت و مشروعیت رهبری و... متفاوت است. این دو در طول تاریخ جدا از هم و در ستیز و منازعه بوده اند. از این رو است كه بسیاری از سنی مذهب های جهان اسلام همدلی چندانی با آرمان های شیعی نداشته اند و هم به این دلیل بود كه «چاشنی قوی ایرانی كه با جنبش اسلامی همراه شده بود، از جاذبه ی آن برای سنی ها ـ حتی آن هایی كه به حكومت اسلامی علاقه مند بودند ـ ‌به شدت كاست.» انقلاب اسلامی (از نظر اهل تسنن) كه متضمن زیر و رو كردن كل نظام اجتماعی بود... به معنای به قدرت رسیدن اقلیت محروم شیعه در مقابل رهبران جامعه ی سنی بود... میان فعالان شیعه و سنی تقریباً هیچ گونه هم كاری قابل تشخیص وجود نداشت.[2]

هم چنین شاخص هایی چون سطح رفاه اقتصادی بالا (در كشور هایی چون بحرین بویژه در میان اقلیت شیعی)، تساهل و تسامح در زمینه های مذهبی (در میان مسلمانان آسیای جنوب شرقی) و اسلام صوفی (در میان مسلمانان آسیای مركزی) از عوامل تمایز بخش میان جامعه ی اسلامی شیعی ایرانی با این جوامع مسلمان بوده است. از این رو پیام انقلاب اسلامی با موانع جدی ساختاری مواجه شد و نتوانست در دیگر جوامع اسلامی مدل خود را مسلط كند.

و) جنگ تحمیلی: عمده ترین و مهم ترین مانع صدور تداوم و گسترش انقلاب اسلامی به ورای مرز های ملی، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بوده است. در واقع، تحمیل جنگ اوج واكنش نظام منطقه ای و بین المللی به سیاست خارجی خود نمود. طرح نظریه ی «ام القرا» در واقع تحدید نظر در سیاست صدور انقلاب و مشی ایجاد نمونه هایی مانند ایران در جهان خارج بود. جنگ، در عمل انقلاب اسلامی را وادار به تجدید نظر در رویكرد های سیاست صدور انقلاب و پی گیری خط مشی واقع گرایانه در برابر خط مشی آرمان گرایانه بود.

البته پیروزی های رزمندگان اسلام گاهی اوقات روزنه ی امیدی را برای پی گیری خط مشی آرمان گرایانه و تداوم سیاست صدور انقلاب در دل ها ایجاد می نمود، اما آن چه در پایان جنگ رخ داد دلالتی بر این امر نداشت، بلكه وضعیت «نه جنگ، نه صلحی» را بر ایران تحمیل كردند كه مطلوب ایران نبود و ایران را در زمینه ی صدور انقلاب یاری نمی داد. بدین ترتیب، «حمله ی عراق به ایران، باعث شد آرمان طلبی های دولت نوپای جمهوری اسلامی ایران فروكش كند و ایران تا حد زیادی از سیاست فرامرزی خود درباره ی صدور انقلاب و حمایت از جنبش های آزادی بخش، دست بردارد و تنها در مقام حفظ تمامیت ارضی خود بكوشد.»[3]

به علاوه، جنگ میان ایران و عراق و تداوم آن به نوبه ی خود مانع پی گیری سیاست صدور انقلاب در میان مردم و جنبش های اسلامی مختلف در سراسر جهان اسلام بود. اكثر گروه های اسلام گرا از جنگ ایران و عراق و ادامه ی آن گلایه داشتند.

ز) هم‌كاری های امنیتی مشترك ضد انقلاب: پیروزی انقلاب اسلامی ایران در بهمن 1357 (1979) موجب فرو ریختن سیستم امنیتی ـ منطقه ای خلیج فارس و خروج ایران از حلقه ی امنیتی «سنتو» گردید. سقوط سیستم امنیتی دو ستونی نیكسون ـ كسینجر و خروج ایران از پیمان دفاعی ـ نظامی سنتو ابر قدرت ها و كشور های منطقه را به شكل دهی نظام های امنیتی جایگزین وا داشت. ایالات متحده ی آمریكا به عنوان بازنده ی عرصه ی تحولات ایران جهت پر كردن خلأ امنیتی ناشی از سقوط رژیم شاه، اقدام به اتخاذ تصمیماتی در این رابطه نمود. اعلام «هلال بحران» از سوی «برژینسكی» «دكترین كارتر» مبنی بر تشكیل نیروهای واكنش سریع، عمده ترین اقدامات آمریكایی ها جهت مقابله با آثار و پی آمد های ناشی از انقلاب ایران بود. به علاوه، آمریكا به انعقاد قراردادهای امنیتی دو جانبه با كشور های منطقه دست یازید. از طرفی واكنش ابر قدرت شرق به انقلاب اسلامی و بازتاب های منطقه ای آن به صورت حمله ی شوروی به افغانستان، نمودِ عینی یافت. در عرصه ی منطقه ای، همسایگان عرب حوزه ی خلیج فارس اقدام به ایجاد شورایی كردند كه از آن به «شورای هم‌كاری خلیج فارس» یاد می كنند. عمده ترین وجه این شورا بعد «امنیتی» آن بود. از دیگر آثار منطقه ای انقلاب اسلامی (از حیث امنیتی)، نزدیكی بیش تر اسراییل و تركیه بود تا از آن طریق بتوانند در مقابل امواج انقلاب اسلامی مقاومت ورزند.

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و اتخاذ سیاست «صدور انقلاب» و مشی «نه شرقی، نه غربی» از جانب رهبران انقلاب اسلامی، كشور های منطقه را در زمینه ی حفظ صلح و ثبات و محافظت از وضع موجود خود به شدت نگران ساخت. به علاوه، فروپاشی نظام امنیتی منطقه‌ای بر اثر وقوع انقلاب ایران، كشور های منطقه‌ی خلیج فارس را به اندیشه‌ی ایجاد یك نظام امنیتی جدید وا داشت. در چنین شرایطی شش كشور محافظه كار عربی حوزه ی خلیج فارس؛ عربستان سعودی، كویت، بحرین، امارات متحده ی عربی، قطر و عمان اقدام به تشكیل سیستمی امنیتی كردند كه از آن به «شورای هم‌كاری خلیج فارس» یاد می كنند. آن ها «روند جدید را به عنوان اقدامی پردامنه علیه نظام و ثبات منطقه می دانستند. آنان انقلاب ایران را پر دامنه تر از سایر الگو های رادیكال در خاورمیانه تلقی نموده و بر این امید بودند كه با اجماع خود می توانند جبهه ی قدرتمندی را در مقابل رفتار های سیاست خارجی ایران ایجاد نمایند. بازتاب این امر را می توان در شكل گیری شورای هم‌كاری خلیج فارس مورد ملاحظه قرار داد. این سازمان فعالیت های اجرایی خود را در سال 1981 آغاز كرد و با توجه به ضرورت های امنیتی كه احساس می كرد، آن را به سرعت توسعه بخشید.»[4] از این رو، یكی از عوامل اصلی در تأسیس و شكل گیری شورای هم‌كاری خلیج فارس را باید انقلاب اسلامی ایرن و اصولاً ممانعت و جلوگیری از تأثیرات و پی آمد های آن در منطقه دانست.


این شورا توانست به تدریج پیام خود را به سایر كشور های میانه رو و محافظه كار عربی منتقل نماید. كشور هایی كه با شورای هم‌كاری دارای منافع امنیتی مشتركی درحوزه ی خلیج فارس بودند، از اهمیت و اولویت فراگیر تری برخوردار می شدند. این شورا در صدد بود تا پاسخ های هماهنگ این گونه واحد ها را در چارچوب اهداف و منافع مشترك تنظیم و فراهم آورد. با تقویت ساختار نظامی و تلاش های جنگی ایران علیه عراق، كشور های حوزه ی شورای هم‌كاری خلیج فارس، از ویژگی و شاخص گسترش گرایانه‌ناشی از انقلاب اسلامی ایران دچار وحشت شدند. راه حل جدید آن ها (شورای هم‌كاری) را باید دفاع از اهداف فراگیر كشور های عربی و بویژه در مقابله با اهداف جمهوری اسلامی ایران دانست. در این روند نه تنها واحد های میانه رو و محافظه كار عربی مورد توجه شورا قرار گرفته بودند؛ بلكه بازیگران رادیكالی همانند سازمان آزادی بخش فلسطین نیز مواضع مشتركی را اتخاذ نمودند.[5]

بدین ترتیب، وقوع انقلاب اسلامی و اتخاذ مشی «صدور انقلاب» از جانب رهبران انقلاب، واكنش كشور های حوزه خلیج فارس را به دنبال داشت. این واكنش به صورت ایجاد و تأسیس یك نظام امنیتی منطقه ای بود كه تلاش شد از طریق آن در برابر امواج انقلاب اسلامی مقاومت نمایند.

در پایان ذكر این نكته ضروری است كه نگرانی واقعی اعضای شورای هم كاری خلیج فارس در مورد امنیت داخلی و ارتباط آن با انقلاب ایران، به این دلیل بود كه این ترس وجود داشت كه با اعتماد به نفس پیدا شده در شیعیان ساكن كشور های حاشیه ی خلیج فارس، آن ها به پیروی از هم كیشان خود در ایران عمل كنند و به این ترتیب، امنیت داخلی این كشور ها را به خطر بیندازد.[6] بدین سان كشور های حوزه ی خلیج فارس كوشیدند از طریق شورای هم كاری خلیج فارس، امواج انقلاب اسلامی و تأثیرات و پی آمد های آن را به چالش بكشند و بدین صورت توانست به مثابه مانعی در برابر انقلاب اسلامی و بازتاب آن در منطقه قد علم كند.


[/HR][1]. حیدری، پیشین، ص 38.
[2]. گراهام فولر، قبله ی عالم «ژئوپولیتیك ایران»، ترجمه ی عباس فجر، نشر مركز، چاپ دوم، تهران 1377، ص 110.
[3]. سید حسن امین، همان، ص 166.
[4]. احتشامی، پیشین، ص 12.
[5]. احتشامی، پیشین، صص 77 ـ 78.
[6]. كدیور، پیشین، ص 112.

عوامل بازدارنده‌ی صدور انقلاب اسلامی

ح) استراتژی مقابله جویانه ی قدرت های بزرگ

ـ آمریكا

از دیگر موانع بین المللی صدور انقلاب، استراتژی ابر قدرت ها، بویژه ایالات متحده ی آمریكا در برابر انقلاب اسلامی و ایفای نقش آن ها در انزوای انقلاب می باشد. انقلاب اسلامی برای هر دو ابر قدرت تهدید عمده ای به شمار آمد، زیرا انقلاب اسلامی به منزله ی مدلی انقلابی و راه سوم از جهت ایدئولوژیك، رقیبی جدی برای آن ها محسوب می شد. در مقام عمل، منافع و امنیت جهانی آن ها را تهدید می كرد. از این رو، هر دو ابر قدرت، بویژه ابر قدرت غرب؛ یعنی آمریكا در صدد بر آمده اند تا شعله های آن را خاموش كنند و آن را از حالت تهاجمی به حالت تدافعی وا دارند.

وقوع انقلاب اسلامی و متعاقب آن اشغال سفارت آمریكا، واقعه ی طبس، تهدید متحدین منطقه ای آمریكا در خلیج فارس و خاور میانه و مهم تر از همه، ضدیت انقلاب با آمریكای حامی شاه، منافع و علایق آمریكا را به شدت تهدید نمود. آمریكایی ها به این نتیجه رسیدند كه ایران به منزله ی كشوری سركش و خارج از چرخه ی نظام بین الملل باید تحدید و تحت فشار های گوناگون قرار گیرد تا از تندروی های خود كاسته، تغییر رفتار داده، كنترل و مهار گردد. مشی ستیزه جویانه و مواجهه طلبانه ی ایرن در عرصه ی سیاست خارجی، رفتار خصمانه و ستیزه جویانه ی اتحاد جماهیر شوروی در فردای پس از جنگ جهانی دوم را برای آمریكایی ها تداعی می كرد. در آن زمان ایالات متحده برای مقابله با اتحاد جماهیر شوروی، «سیاست مهار و تحدید» (Containment)، كه طراح آن «جرج كنان» بود، اتخاذ كرد. هسته ی اصلی سیاست تحدید و مهار جرج كنان عبارت از این بود كه آمریكا در برابر هر كنشی از جانب اتحاد جماهیر شوروی، واكنشی به صورت ایجاد وزنه در برابر آن، انجام می داد و از این طریق به مهار و تحدید آن می پرداخت. آمریكایی ها برای مقابله با جمهوری اسلامی همین مدل یعنی تحدید و محدود سازی را به كار بردند تا از اثر بخشی انقلاب اسلامی در عرصه ی نظام بین الملل ممانعت به عمل آورده و حتی جمهوری اسلامی ایران را از حالت تهاجمی به حالت تدافعی وا دارند.

در این راستا، علاوه بر اقداماتی چون عقد پیمان های امنیتی دو جانبه با كشور های حاشیه ی جنوبی خلیج فارس و همسایه ی ایران، ایجاد پایگاه های نظامی جدید و... آمریكا، متحدین خود در خلیج فارس را وادار نمود تا دست به تشكیل اتحادیه ی امنیتی منطقه ای بزنند. نتیجه ی این امر، تشكیل شورای هم كاری خلیج فارس بود كه در برابر جمهوری اسلامی، سیاست های گوناگونی اتخاذ كرده است. آمریكا هم چنین عراق را تحریك كرد تا به مطالبات منطقه ای خود دست یابد كه نتیجه ی آن تحمیل جنگ به ایران بود. اسلام سیاسی و مبارز برآمده از انقلاب اسلامی دارای ویژگی مبارزه با غرب و فرهنگ آن و قطب بندی جهان به «دار الاسلام» و «دار الحرب» بود. این امر منافع و علایق ایالات متحده به منزله ی سردمدار تمدن غرب را به خطر انداخت. آمریكا برای مقابله با این تهدید به تقویت اسلام های اهل مدارا و تساهل و تسامح عربستان سعودی و دیگر كشور ها روی آورد. علاوه بر این، آمریكا به تقویت متحدین منطقه ای خود یعنی اسراییل و تركیه گرایش نشان داد. از نظر آمریكایی ها، این دو كشور، بویژه اسراییل، می توانست وزنه ی كارآمدی در مقابل انقلاب اسلامی به شمار آید. آمریكاییان بر این باور بوده اند كه از این طریق می توانند موازنه ی قدرت منطقه ای را به نفع متحدین خود محقق سازند و از این طریق دشمن اصلی خود (جمهوری اسلامی ایران) در سطح منطقه را در انزوای سیاسی قرار دهند.

به علاوه، آمریكا با متهم ساختن ایران به تروریسم و نقض حقوق بشر و مانع تراشی جمهوری اسلامی ایران بر سرِ راه فرآیند صلح اعراب ـ اسراییل، تلاش كرد چهره ی ایرانیان را در انظار بین المللی خراب كار و آشوب گر معرفی نموده و مانع از آن شود كه پیام انقلاب و رسالت آن در سطح جهان منتشر گردد.

آمریكا هم چنین در دوره ی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در برخورد با ایران از الگوی جنگ كم شدت بهره گرفت. البته در هر مقطع زمانی كه شرایط ایجاب می كرد از به كارگیری نیروهای نظامی به گونه ای مستقیم خود داری و اجتناب نمی نمود. به طور مثال باید تأكید داشت كه ایالات متحده در دوران ریگان پایگاه نظامی، تأسیسات نفتی و هواپیمای مسافربری ایران را (در سال 1988) مورد حمله ی واحد های منطقه ای خود در خلیج فارس قرار داد.[1]

به علاوه، ایالات متحده، تحریم اقتصادی و تسلیحاتی را به منزله ی بخشی از سیاست محدود سازی و كنترل جمهوری اسلامی ایران همواره مد نظر قرار داده است. در ژانویه 1984، «جرج شولتز» (Gorge Shultz) ـ وزیر خارجه ی وقت آمریكا ـ ایران را به حمایت از تروریسم بین المللی متهم كرد. از آن پس، محدودیت های مختلفی متوجه ایران گردید كه دسترسی اندك به تولیدات با فن آوری بالا برای كاربری های احتمالی نظامی را می توان از مهم ترین این محدودیت ها ذكر كرد. از سال 1984، محدودیت های اقتصادی مذكور علیه ایران نه تنها ادامه پیدا كرد بلكه به تدریج افزایش یافت. در سال 1987، وزارت انرژی آمریكا برای تأمین ذخایر نفتی استراتژیك خود، اقدام به خرید نفت از ایران نمود، تنها به این دلیل كه نفت ایران با اختلاف بسیار اندكی، ارزان ترین نفت موجود در بازار بود. در اعتراض به این اقدام، كنگره در اكتبر 1987 برای تحریم واردات ایرانی، چندین قطع نامه را به تصویب رسانید (این رأی گیری به اتفاق آرا در مجلس سنا و در مجلس نمایندگان، با چهار صد و هفت رأی موافق در مقابل پنج رأی مخالف به تصویب رسید). «رونالد ریگان» ـ رییس جمهور وقت ـ در پاسخ به كنگره و پیشی گرفتن بر دیگر مصوبات احتمالی آن، در بیست و نهم اكتبر سال 1987 طی فرمان نامه ی اجرایی تقریباً همه ی واردات ایرانی را ممنوع ساخت. هم چنین از زمان انعقاد «منع تولید و تكثیر سلاح» (Non Proliferation act arms) برای ایران و عراق در سال 1992، محدودیت های صادرات به ایران به طور چشم گیری شدت یافت. این قانون كه به راحتی به تصوب كنگره رسید، دولت آمریكا را ملزم می ساخت تا در یك اقدام سریع برای جلب موافقت ملل دیگر، ایران را در زمینه ی كالا و فن آوری در مضیقه گذارد، بویژه آن دسته از كالا ها و فن آوریهایی كه قابلیت استفاده ی دو منظوره داشتند و می توانستند برای دست یابی ایران به سلاح های غیر متعارف و یا انواع پیشرفته ی سلاح های متعارف مفید واقع شوند. «بیل كلینتون»، در مارس 1995 همه ی شركت های آمریكایی را از سرمایه گذاری در توسعه ی منابع نفتی ایران منع نمود. این اقدام به طور اخص قرار داد چند میلیارد دلاری شركت «كونوكو» (Conoco) را مورد هدف قرار داد. این قرار داد به منظور توسعه ی حوزه ی نفتی جزیره ی سیر در آب های ایران منعقد شده بود كه تنها چند مایل با سكوی نفتی (Conoco) واقع در آب های امارات متحده عربی فاصله داشت. در ماه مه 1995، «كلینتون» ممنوعیت معاملات اقتصادی آمریكا با ایران را صادر كرد.

رییس جمهور آمریكا قانون تحریم 1996 ـ با عنوان رسمی قانون «داماتو» ـ را علیه ایران و لیبی در پنجم آگوست همان سال به امضا رساند. بر اساس این قانون رییس جمهور از اختیارات كافی برای شركت های خارجی سرمایه گذار در منابع نفتی ایران برخوردار می گشت. در جولای 1999، كنگره ی آمریكا برای چندمین بار تحریم های علیه ایران را تأیید كرد و به اتفاق آرا، قانونی را به تصویب رساند كه طی آن شركت های خارجی در صورت سرمایه گذاری در امور توسعه ی نفتی ایران، از سوی آمریكا به اقدامات تلافی جویانه تهدید می شدند.[2]

از دیگر اقدامات آمریكا برای محدود سازی و كنترل جمهوری اسلامی ایران، تحت فشار قرار دادن كشور هایی چون چین و روسیه برای عدم هم كاری این كشور ها با ایران است. به طور مثال، در جریان سفر آقای هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور ایران، به چین در سپتامبر1992 و جلب موافقت چین جهت ساخت دو رآكتور هسته ای برای تولید نیروی برق با اهداف صلح طلبانه، آمریكا به شدت به این توافق اعتراض كرد و فشار های خود بر روی چین را افزایش داد و آن را محكوم به نقض گسترده ی حقوق بشر كرد.[3]

هم چنین در مقطع زمانی پس از حوادث 11 سپتامبر، آمریكا با معرفی ایران به عنوان یكی از پایه های «محور شرارت» بر فشار های خود به ایران افزوده است. موضوع دست یابی ایران اسلامی به فن آوری هسته ای بهانه ی جدید آمریكا برای ایجاد تغییر در رفتار و در نهایت فروپاشی جمهوری اسلامی ایران بوده است.



[/HR][1]. ابراهیم متقی، تحولات سیاست خارجی آمریكا، انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامی، تهران 1376، ص80.
[2]. پاتریك كلاوسون، تحریم های آمریكا علیه ایران، ترجمه ی سید حسن محمدی نجم، چاپ اول، دوره ی عالی جنگ دانشكده ی فرمان دهی و ستاد، تهران 1378، صص 13 ـ 26.
[3]. جیمز آلن پیل، سیاست های برتری جویانه: آمریكا و ایران: ترجمه ی ناصر قباد زاده، مطالعات منطقه ای، جلد دهم، مركز پژوهش های استراتژیك خاورمیانه، تهران 1381، ص 111.

از پست های شما میتوان به عنوان جزوه ای استفاده کرد و به مسئولان ایران آموخت که دست از این سیاست بردارند چرا که کارا نیست. هرچند که مقامات ایران خود اینها را میدانند و در عمل هم به دنبال صدور انقلاب دیگر نیستند اما در سخن هنوز این ادعا ها را تکرار میکنند و همین خود موجب میشود در صورت روی کار آمدن تندروها ما با مشکلات عدیده ای روبرو شویم و تاریخ را دوباره تکرار کنیم اما این بار شاید به قیمت نابودیمان تمام شود! هرچند که با وجود آیت الله خامنه ای و هاشمی که خود از نتایج تندروی ها مطلع هستند امکان تکرار تندروی ها وجود ندارد اما اگر خدای ناکرده آیت الله خامنه ای و هاشمی فوت کنند این ترس وجود دارد که تندروها مسلط شوند و اونوقت معلوم نیست چه بلایی سر مردم میاد!

بهترین راه حل این است که ما با گذشته مان بطور انتقادی برخورد کنیم تا برای همه مردم جا بیفتد که مسئولان ما در طول این 35 سال معصوم نبوده اند و اشتباهاتی را هم انجام داده اند که دیگر نباید تکرار شود آنوقت هست که دیگر تندروها نمیتوانند بر مردم مسلط شوند.

با وجود اینترنت این مشکلات یعنی کشک.

موضوع قفل شده است