جمع بندی بررسی روایات اهل سنت درباره اولین وحی به پیامبر (ص)

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی روایات اهل سنت درباره اولین وحی به پیامبر (ص)

سلام
من روایتی در ارتباط با اولین وحی به پیامبر (ص) از برادران اهل سنت شنیدم که می خواستم صحت آن را مورد بررسی قرار دهید.
این طور که به من گفتند ظاهرا هنگامیکه جبرئیل اولین بار در غار به ایشان وحی نمود، پیامبر (ص) بسیار آشفته شد و نزد حضرت خدیجه آمد و ماجرا را به او گفت. حضرت خدیجه (ص) هم تورات را به او نشان داد که با این دلالیل شما پیامبرید:

رسول خدا پس از نزول وحی و قرآن وفرود آمدن جبرییل در نبوت شک وتردید داشت وچنین خیال می کرد که اجنه بر وی حلول کرده اند و می خواهند در وی کهانت وشاعر بودن -طبق عقیده مردم جاهلیت- به وجود آورند،و آن حضرت که از کاهن ها وشعرا ومجانین کراهت داشت تصمیم گرفت خود را از کوه پرتاب کند، ولی خدیجه و ورقه به او کمک فکری نموده و این رعب وترس را بر طرف ساختند و به او، تذکر دادند که این مسئله ارتباط به اجنه ندارد،بلکه وحی ونبوت است.

آیا چنین چیزی صحت دارد؟
یعنی خود پیامبر (ص) نفهمیدند و یا شک کردند؟

اگر ممکن است به دو سوال زیر هم پاسخ دهید:

1- چرا اصلا این روایت غلط به پیامبر (ص) نسبت داده شده است؟ در واقع می خواهم از منظر تاریخی بدانم که این کتاب چه دورانی نوشته شده و آیا به دستور خلیفه ای یا کسی بوده؟
2- روایت شیعه در ارتباط با اولین وحی پیامبر (ص) به چه صورت است؟

Hrm;390970 نوشت:

رسول خدا پس از نزول وحی و قرآن وفرود آمدن جبرییل در نبوت شک وتردید داشت وچنین خیال می کرد که اجنه بر وی حلول کرده اند و می خواهند در وی کهانت وشاعر بودن -طبق عقیده مردم جاهلیت- به وجود آورند،و آن حضرت که از کاهن ها وشعرا ومجانین کراهت داشت تصمیم گرفت خود را از کوه پرتاب کند، ولی خدیجه و ورقه به او کمک فکری نموده و این رعب وترس را بر طرف ساختند و به او، تذکر دادند که این مسئله ارتباط به اجنه ندارد،بلکه وحی ونبوت است.

سند این روایت رو ذکر می کنید؟ در بخاری اومدی فکر میکنم.

ضمنا آیا معاذ بالله، روایتی که میگوید پیامبر ص حس میکرد که وحی در خانه ابوبکر رفته و میخواست خودکشی کند، روایت دیگریست؟

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا


Hrm;390510 نوشت:
سلام
من روایتی در ارتباط با اولین وحی به پیامبر (ص) از برادران اهل سنت شنیدم که می خواستم صحت آن را مورد بررسی قرار دهید.
این طور که به من گفتند ظاهرا هنگامیکه جبرئیل اولین بار در غار به ایشان وحی نمود، پیامبر (ص) بسیار آشفته شد و نزد حضرت خدیجه آمد و ماجرا را به او گفت. حضرت خدیجه (ص) هم تورات را به او نشان داد که با این دلالیل شما پیامبرید:

رسول خدا پس از نزول وحی و قرآن وفرود آمدن جبرییل در نبوت شک وتردید داشت وچنین خیال می کرد که اجنه بر وی حلول کرده اند و می خواهند در وی کهانت وشاعر بودن -طبق عقیده مردم جاهلیت- به وجود آورند،و آن حضرت که از کاهن ها وشعرا ومجانین کراهت داشت تصمیم گرفت خود را از کوه پرتاب کند، ولی خدیجه و ورقه به او کمک فکری نموده و این رعب وترس را بر طرف ساختند و به او، تذکر دادند که این مسئله ارتباط به اجنه ندارد،بلکه وحی ونبوت است.

آیا چنین چیزی صحت دارد؟
یعنی خود پیامبر (ص) نفهمیدند و یا شک کردند؟

با سلام و عرض ادب

الف) آغاز وحی به نقل صحیح بخاری:

داستان آغاز وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در صحیحترین متون اهل سنت با تعابیر و الفاظی که صراحت بر تنقیص پیامبر(صلی اله علیه وآله) داشته روایت شده، که چنین امری خود حاکی از جعل و ساختگی بودن این داستان توسط قصه پردازانی است که صاحبان کتب روایی اهل سنت بدانها اعتماد نموده اند. بخاری در صحیح خود در دو موضع متعرض نقل این روایت شده است:
الف) در ابتدای صحیح بخاری در کتاب: «بدء الوحی»؛
ب) در ابتدای کتاب« التعبیر».
روایت وی در کتاب «بدء الوحی» اینچنین است: وی به سند خود از عایشه[1] روایت نموده که وی گفت: «نخستین باری که وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد رؤیای صالحه در وقت خواب بود که آن رؤیا چون سپیده ی صبح تحقق می یافت. آنحضرت سپس دوستدار خلوت شد و در غار حراء خلوت می گزید و در آنجا عبادت می نمود و چندین شب را به عبادت می گذراند پیش از آنکه به نزد خانواده بیاید و برای آن توشه گیرد، سپس به نزد خدیجه بازگشته و برای آن توشه برمی گرفت. تا وقتی که حق به نزد او آمد و آن حضرت در غار حرا بود.

پس فرشته نزد آنحضرت آمده و گفت: بخوان: فرمود: من خواندن ندانم! گوید: پس آن فرشته مرا گرفت و بسختی فشارم داد بدان حد که طاقتم تمام شد سپس رهایم کرد و گفت:بخوان! من گفتم: خواندن ندانم، دوباره مرا گرفت و برای بار دوم مرا بسختی فشار داد به حدی که طاقتم تمام شد آنگاه رهایم کرد و گفت: بخوان! گفتم: خواندن ندانم که برای سومین بار مرا گرفت و بسختی فشارم داد به حدی که طاقتم تمام شد و سپس مرا رها کرده و گفت: بخوان بنام پروردگارت که آفرید. انسان را از خون بسته خلق نمود. پس رسول خدا(صلی الله علیه واله) در حالی که قلبش می طپید با همان آیات باز گشت و نزد خدیجه آمد و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید! پس آنحضرت راپوشاندند تا اضطراب و ترس از او دور شد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شرح حال خود را برای خدیجه بیان داشته و فرمود: «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي»:«من برخویشتن بیمناکم»! خدیجه گفت:هرگز! به خدا سوگند که خداوند تو را خوار نخواهد کرد؛ زیرا تو صله رحم می کنی و مهمان نوازی و سختیها را تحمل می کنی و ناداران را دارا می کنی و بر پیش آمدهای حق کمک می کنی! سپس خدیجه آنحضرت را برداشته و به نزد «ورقة بن نوفل بن اسد بن عبد العزی» که پسر عموی خدیجه بود آورد، و او مردی بود که در زمان جاهلیّت به دین نصرانیت درآمده بود و به خط عبرانی از انجیل می نوشت هر آنچه را که خدا خواسته بود که بنویسد و مردی کهنسال بود که نابینا شده بود.
خدیجه بدو گفت: عموزاده از برادرزاده ات بشنو! ورقه گفت: عموزاده چه می بینی؟رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آنچه را دیده بود بدو خبر داد. ورقه گفت: این همان ناموسی است که بر موسی نازل می شد و ای کاش من امروز جوانی بودم ای کاش من در آنروز که قوم تو تو را بیرون می کنندزنده بودم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:مگر مرا بیرون می کنند؟گفت: آری، هر کس گفتاری مانند تو برای مردم بیاورد مورد دشمنی قرارمی گیرد و اگر آنروز تو را من درک کنم پیوسته تو را یاری خواهم کرد. و پس از این جریان بمدت کمی ورقه از دنیا رفت،و وحی قطع شد».[2]


[/HR] [1] . روایت عایشه در حالی است که او اساسا در آن زمان بعثت حیات نداشته؛ لذا این روایت مرسل(صحابی) بوده و مشخص نیست که عایشه چگونه مضمون آنرا نقل نموده است.
[2] . صحیح البخاری، بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ ، ح3: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِينَ أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لاَ يَرَى رُؤْيَا إِلَّا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الخَلاَءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّثُ فِيهِ - وَهُوَ التَّعَبُّدُ - اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ العَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ، وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ، ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَةَ فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا، حَتَّى جَاءَهُ الحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ المَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ، قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ»، قَالَ: " فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: اقْرَأْ، قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّانِيَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: اقْرَأْ، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: {اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ} [العلق: 2] " فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَرْجُفُ فُؤَادُهُ، فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ، فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الخَبَرَ: «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلَّا وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الكَلَّ، وَتَكْسِبُ المَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الحَقِّ، فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ العُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ وَكَانَ امْرَأً تَنَصَّرَ فِي الجَاهِلِيَّةِ، وَكَانَ يَكْتُبُ الكِتَابَ العِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ بِالعِبْرَانِيَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ، اسْمَعْ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ، فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَبَرَ مَا رَأَى، فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَ مُخْرِجِيَّ هُمْ»، قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلَّا عُودِيَ، وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا. ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ، وَفَتَرَ الوَحْيُ».

ب)ادامه داستان از کتاب «تعبیر» صحیح بخاری
بخاری در کتاب «التعبیر» ادامه داستان را اینگونه نقل می کند:
«سپس ورقه دیری نپائید که درگذشت. ودر نزول وحی برای مدتی وقفه پدید آمد، تا آنکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) اندوهگین شد و ما را خبر رسیده که این اندوه، وی را بران داشته بود که چندین بار بامدادان خویش را از قله ی کوه فرو افکند و هر بار که وی به قله ی کوه می رفت تا خودش را از آنجا فرو افکند، جبرئیل بر وی نمودار می شد و می گفت: ای محمد! همانا تو به حق فرستاده ی خدا هستی! انگاه اضطراب وی فرو می نشست و دلش آرام می گرفت و از آنجا باز می گشت. چون وقفه ی وحی بر وی به درازا می کشید، وی همچنان می کرد و آنگاه که به قله ی کوه می رسید جبرئیل بر وی پدید می آمد و همان را می گفت». [1]

ج)نکاتی که در نقل صحیحترین منبع روایی عامه در باب ابتدای وحی قابل توجه است:

1. تردید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در ابتدای نبوت خویش؛
2. بیمناک بودن آنحضرت از اینکه خاستگاه چنین امری جنون و یا امری شیطانی بوده باشد؛
3. ب
رطرف ساختن چنین شکی توسط «ورقه بن نوفل»؛
4. بازگشت شک و تردید و قصد خود کشی و پرت نمودن خویش از فراز کوه، پس از مرگ «ورقه بن نوفل» و قطع مقطعی وحی؛

د) مراد از عبارت «خشیت علی نفسی» چیست؟
ابن حجر عسقلانی، در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» دوازده احتمال در مورد این جمله بیان داشته که خود احتمال سوم آن یعنی: « مرگ به واسطه شدت هول و هراس»؟![2] را اختیار نموده است.[3] وی اولین احتمال آنرا که «جنون» و دیوانگی است را رد نمود و این در حالی است که در منابع دیگر حدیثی اهل سنت این احتمال با سندی صحیح؟! نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نزد خدیجه آمده و گفتند: «إِنِّي أَرَى ضَوْءًا، وَأَسْمَعُ صَوْتًا، وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ[4]»؛[5] من نوری را می بینیم و صدایی را می شنوم و من خوف دارم که دچار جنون شده باشم.

هـ) آیا این قسمت از اضافات زهری است؟
از آنجا که نسبت چنین امر شنیع و قبیحی از سوی اهل سنت نیز قابل پذیرش نبوده؛ شارحین حدیث این قسمت را از زیادات برخی راویان این خبر همچون «ابن شهاب زهری» دانسته اند.
ابن حجر فقره ی :« حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا بَلَغَنَا هَذَا...» و ما بعد آنرا از زیادات «معمر» بر روایت «عقیل» و «یونس» دانسته،[6] و شعیب ارنووط در تعلیقه ی بر روایت احمد در مسند، آنرا از زیادات «ابن شهاب زهری» دانسته است.[7]


[/HR][1] . صحیح البخاری، کتاب التعبیر، بَابُ أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ ، ح6982: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، ح وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ: قَالَ الزُّهْرِيُّ: فَأَخْبَرَنِي عُرْوَةُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ فِي النَّوْمِ... ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ، وَفَتَرَ الوَحْيُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فِيمَا بَلَغَنَا، حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ، فَيَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: {فَالِقُ الإِصْبَاحِ} [الأنعام: 96]: «ضَوْءُ الشَّمْسِ بِالنَّهَارِ، وَضَوْءُ القَمَرِ بِاللَّيْلِ».

[2] . گویا وی توجه ندارد که چنین خوفی چگونه با ساحت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) سازگار است؛ در حالی که آن حضرت اشرف انبیاء (علیهم السلام)‌بوده؛ لذا خطاب: (يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ؛ النمل/10)؛‌ به طریق اولی شامل آن حضرت خواهد بود؛ و بر اساس متون صحیح آن حضرت قبل از رسالت به نبوت رسیده بودند؛ چنانچه ترمذی روایت نموده که از آن حضرت سوال شد که: «یا رسول الله مَتَى وَجَبَتْ لَكَ النُّبُوَّةُ»؟ و آنحضرت پاسخ فرمودند: «وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ‏ وَ الْجَسَدِ»(سنن الترمذی، ح3609). حال سوال از جناب ابن حجر آن است که چگونه شما چنین روایتی را که تنقیصی قطعی بر حضرت وارد ساخته را قبول نموده و دست به توجیه آن زده؛ اما حاضر به پذیرش احادیث جعلی در کتاب بخاری نشده اید؟!

[3] . فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، ج1، ص24،الناشر: دار المعرفة - بيروت، 1379:‌«قَوْلُهُ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي دَلَّ هَذَا مَعَ قَوْلِهِ يَرْجُفُ فُؤَادُهُ عَلَى انْفِعَالٍ حَصَلَ لَهُ مِنْ مَجِيءِ الْمَلَكِ وَمِنْ ثَمَّ قَالَ زَمِّلُونِي وَالْخَشْيَةُ الْمَذْكُورَةُ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي الْمُرَادِ بِهَا عَلَى اثْنَيْ عَشَرَ قَوْلًا أَوَّلُهَا الْجُنُونُ وَأَنْ يَكُونَ مَا رَآهُ مِنْ جِنْسِ الْكَهَانَةِ جَاءَ مُصَرَّحًا بِهِ فِي عِدَّةِ طُرُقٍ وَأَبْطَلَهُ أَبُو بَكْرِ بْنُ الْعَرَبِيِّ وَحُقَّ لَهُ أَنْ يُبْطِلَ لَكِنْ حَمَلَهُ الْإِسْمَاعِيلِيُّ عَلَى أَنَّ ذَلِكَ حَصَلَ لَهُ قَبْلَ حُصُولِ الْعِلْمِ الضَّرُورِيِّ لَهُ أَنَّ الَّذِي جَاءَهُ مَلَكٌ وَأَنَّهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى ثَانِيهَا الْهَاجِسُ وَهُوَ بَاطِلٌ أَيْضًا لِأَنَّهُ لَا يَسْتَقِرُّ وَهَذَا اسْتَقَرَّ وَحَصَلَتْ بَيْنَهُمَا الْمُرَاجَعَةُ ثَالِثُهَا الْمَوْتُ مِنْ شِدَّةِ الرُّعْبِ رَابِعُهَا الْمَرَضُ وَقد جزم بِهِ بن أَبِي جَمْرَةَ خَامِسُهَا دَوَامُ الْمَرَضِ سَادِسُهَا الْعَجْزُ عَنْ حَمْلِ أَعْبَاءِ النُّبُوَّةِ سَابِعُهَا الْعَجْزُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى الْمَلَكِ مِنَ الرُّعْبِ ثَامِنُهَا عَدَمُ الصَّبْرِ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ تَاسِعُهَا أَنْ يَقْتُلُوهُ عَاشِرُهَا مُفَارَقَةُ الْوَطَنِ حَادِيَ عَشَرِهَا تَكْذِيبُهُمْ إِيَّاهُ ثَانِيَ عَشَرِهَا تَعْيِيرُهُمْ إِيَّاهُ وَأَوْلَى هَذِهِ الْأَقْوَالِ بِالصَّوَابِ وَأَسْلَمُهَا مِنَ الِارْتِيَابِ الثَّالِثُ وَاللَّذَانِ بَعْدَهُ وَمَا عَدَاهَا فَهُوَ مُعْتَرَضٌ وَاللَّهُ الْمُوَفِّقُ).

[4] . «قال أبو البقاء: أصله جنون بالواو فحذفت تخفيفًا لدلالة الضمة عليها». (عُقودُ الزَّبَرْجَدِ على مُسْند الإِمَام أَحْمد، جلال الدین السیوطی، ج1، ص489).

[5] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج5، 44: « وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ»؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج23، ص15، مكتبة ابن تيمية – القاهرة: ««إِنِّي أَسْمَعُ صَوْتًا، وَأَرَى ضَوْءًا، وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ»؛ الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما، ج12، ص356؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،‌ الهيثمي، ج8، ص457،‌ح13930: « رَوَاهُ أَحْمَدُ مُتَّصِلًا وَمُرْسَلًا، وَالطَّبَرَانِيُّ بِنَحْوِهِ وَزَادَ: وَأُعِينُهُ. وَرِجَالُ أَحْمَدَ رِجَالُ الصَّحِيحِ».

[6] . فتح الباري شرح صحيح البخاري، العسقلاني الشافعي، ج12، ص359: «وَقَوْلُهُ هُنَا فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا بَلَغَنَا هَذَا وَمَا بَعْدَهُ مِنْ زِيَادَةِ مَعْمَرٍ عَلَى رِوَايَةِ عُقَيْلٍ وَيُونُسَ وَصَنِيعُ الْمُؤَلِّفِ يُوهِمُ أَنَّهُ دَاخِلٌ فِي رِوَايَةِ عُقَيْلٍ وَقَدْ جَرَى عَلَى ذَلِكَ الْحُمَيْدِيُّ فِي جَمْعِهِ فَسَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى قَوْلِهِ وَفَتَرَ الْوَحْيُ ثُمَّ قَالَ انْتَهَى حَدِيث عقيل الْمُفْرد عَن بن شِهَابٍ إِلَى حَيْثُ ذَكَرْنَا وَزَادَ عَنْهُ الْبُخَارِيُّ فِي حَدِيثِهِ الْمُقْتَرِنِ بِمَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ فَقَالَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ فَسَاقَهُ إِلَى آخِرِهِ وَالَّذِي عِنْدِي أَنَّ هَذِهِ الزِّيَادَةَ خَاصَّةٌ بِرِوَايَةِ مَعْمَرٍ فَقَدْ أَخْرَجَ طَرِيقَ عُقَيْلٍ أَبُو نُعَيْمٍ فِي مُسْتَخْرَجِهِ مِنْ طَرِيقِ أَبِي زُرْعَةَ الرَّازِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ بُكَيْرٍ شَيْخِ الْبُخَارِيِّ فِيهِ فِي أَوَّلِ الْكِتَابِ بِدُونِهَا وَأَخْرَجَهُ مَقْرُونًا هُنَا بِرِوَايَةِ مَعْمَرٍ وَبَيَّنَ أَنَّ اللَّفْظَ لِمَعْمَرٍ وَكَذَلِكَ صَرَّحَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ أَنَّ الزِّيَادَةَ فِي رِوَايَةِ مَعْمَرٍ وَأَخْرَجَهُ أَحْمَدُ وَمُسْلِمٌ وَالْإِسْمَاعِيلِيُّ وَغَيْرُهُمْ وَأَبُو نُعَيْمٍ أَيْضًا مِنْ طَرِيقِ جَمْعٍ مِنْ أَصْحَابِ اللَّيْثِ عَنِ اللَّيْثِ بِدُونِهَا ثُمَّ إِنَّ الْقَائِلَ فِيمَا بَلَغَنَا هُوَ الزُّهْرِيُّ وَمَعْنَى الْكَلَامِ أَنَّ فِي جُمْلَةِ مَا وَصَلَ إِلَيْنَا مِنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذِه الْقِصَّة وَهُوَ مِنْ بَلَاغَاتِ الزُّهْرِيِّ وَلَيْسَ مَوْصُولًا...».


[7] . مسند احمد، ج43، ص115: «إسناده صحيح على شرط الشيخين. دون قوله: حتى حزن رسول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فيما بلغنا- حزناً ... فهو بلاغات الزهري، وهي واهية».

سؤال: آغاز وحی به نقل صحیح بخاری چگونه است؟

جواب:

داستان آغاز وحی بر پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله) در صحیحترین متون اهل سنت با تعابیر و الفاظی که صراحت بر تنقیص پیامبر(صلی اله علیه وآله) داشته روایت شده، که چنین امری خود حاکی از جعل و ساختگی بودن این داستان توسط قصه پردازانی است که صاحبان کتب روایی اهل سنت بدانها اعتماد نموده اند. بخاری در صحیح خود در دو موضع متعرض نقل این روایت شده است:
الف) در ابتدای صحیح بخاری در کتاب: «بدء الوحی»؛
ب) در ابتدای کتاب« التعبیر».
روایت وی در کتاب «بدء الوحی» اینچنین است: وی به سند خود از عایشه[1] روایت نموده که وی گفت: «نخستین باری که وحی بر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آمد رؤیای صالحه در وقت خواب بود که آن رؤیا چون سپیده ی صبح تحقق می یافت. آنحضرت سپس دوستدار خلوت شد و در غار حراء خلوت می گزید و در آنجا عبادت می نمود و چندین شب را به عبادت می گذراند پیش از آنکه به نزد خانواده بیاید و برای آن توشه گیرد، سپس به نزد خدیجه بازگشته و برای آن توشه برمی گرفت. تا وقتی که حق به نزد او آمد و آن حضرت در غار حرا بود.

پس فرشته نزد آنحضرت آمده و گفت: بخوان: فرمود: من خواندن ندانم! گوید: پس آن فرشته مرا گرفت و بسختی فشارم داد بدان حد که طاقتم تمام شد سپس رهایم کرد و گفت:بخوان! من گفتم: خواندن ندانم، دوباره مرا گرفت و برای بار دوم مرا بسختی فشار داد به حدی که طاقتم تمام شد آنگاه رهایم کرد و گفت: بخوان! گفتم: خواندن ندانم که برای سومین بار مرا گرفت و بسختی فشارم داد به حدی که طاقتم تمام شد و سپس مرا رها کرده و گفت: بخوان بنام پروردگارت که آفرید. انسان را از خون بسته خلق نمود. پس رسول خدا(صلی الله علیه واله) در حالی که قلبش می طپید با همان آیات باز گشت و نزد خدیجه آمد و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید! پس آنحضرت راپوشاندند تا اضطراب و ترس از او دور شد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شرح حال خود را برای خدیجه بیان داشته و فرمود: «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي»:«من برخویشتن بیمناکم»! خدیجه گفت:هرگز! به خدا سوگند که خداوند تو را خوار نخواهد کرد؛ زیرا تو صله رحم می کنی و مهمان نوازی و سختیها را تحمل می کنی و ناداران را دارا می کنی و بر پیش آمدهای حق کمک می کنی! سپس خدیجه آنحضرت را برداشته و به نزد «ورقة بن نوفل بن اسد بن عبد العزی» که پسر عموی خدیجه بود آورد، و او مردی بود که در زمان جاهلیّت به دین نصرانیت درآمده بود و به خط عبرانی از انجیل می نوشت هر آنچه را که خدا خواسته بود که بنویسد و مردی کهنسال بود که نابینا شده بود.
خدیجه بدو گفت: عموزاده از برادرزاده ات بشنو! ورقه گفت: عموزاده چه می بینی؟رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آنچه را دیده بود بدو خبر داد. ورقه گفت: این همان ناموسی است که بر موسی نازل می شد و ای کاش من امروز جوانی بودم ای کاش من در آنروز که قوم تو تو را بیرون می کنندزنده بودم. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود:مگر مرا بیرون می کنند؟گفت: آری، هر کس گفتاری مانند تو برای مردم بیاورد مورد دشمنی قرارمی گیرد و اگر آنروز تو را من درک کنم پیوسته تو را یاری خواهم کرد. و پس از این جریان بمدت کمی ورقه از دنیا رفت،و وحی قطع شد».[2]

ادامه داستان از کتاب «تعبیر» صحیح بخاری
بخاری در کتاب «التعبیر» ادامه داستان را اینگونه نقل می کند:
«سپس ورقه دیری نپائید که درگذشت. ودر نزول وحی برای مدتی وقفه پدید آمد، تا آنکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) اندوهگین شد و ما را خبر رسیده که این اندوه، وی را بران داشته بود که چندین بار بامدادان خویش را از قله ی کوه فرو افکند و هر بار که وی به قله ی کوه می رفت تا خودش را از آنجا فرو افکند، جبرئیل بر وی نمودار می شد و می گفت: ای محمد! همانا تو به حق فرستاده ی خدا هستی! انگاه اضطراب وی فرو می نشست و دلش آرام می گرفت و از آنجا باز می گشت. چون وقفه ی وحی بر وی به درازا می کشید، وی همچنان می کرد و آنگاه که به قله ی کوه می رسید جبرئیل بر وی پدید می آمد و همان را می گفت». [3]

ج)نکاتی که در نقل صحیحترین منبع روایی عامه در باب ابتدای وحی قابل توجه است:

1. تردید پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در ابتدای نبوت خویش؛
2. بیمناک بودن آنحضرت از اینکه خاستگاه چنین امری جنون و یا امری شیطانی بوده باشد؛
3. ب
رطرف ساختن چنین شکی توسط «ورقه بن نوفل»؛
4. بازگشت شک و تردید و قصد خود کشی و پرت نمودن خویش از فراز کوه، پس از مرگ «ورقه بن نوفل» و قطع مقطعی وحی؛

د) مراد از عبارت «خشیت علی نفسی» چیست؟
ابن حجر عسقلانی، در کتاب «فتح الباری فی شرح صحیح البخاری» دوازده احتمال در مورد این جمله بیان داشته که خود احتمال سوم آن یعنی: « مرگ به واسطه شدت هول و هراس»؟![4] را اختیار نموده است.[5] وی اولین احتمال آنرا که «جنون» و دیوانگی است را رد نمود و این در حالی است که در منابع دیگر حدیثی اهل سنت این احتمال با سندی صحیح؟! نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به نزد خدیجه آمده و گفتند: «إِنِّي أَرَى ضَوْءًا، وَأَسْمَعُ صَوْتًا، وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ[6]»؛[7] من نوری را می بینیم و صدایی را می شنوم و من خوف دارم که دچار جنون شده باشم.

هـ) آیا این قسمت از اضافات زهری است؟
از آنجا که نسبت چنین امر شنیع و قبیحی از سوی اهل سنت نیز قابل پذیرش نبوده؛ شارحین حدیث این قسمت را از زیادات برخی راویان این خبر همچون «ابن شهاب زهری» دانسته اند.
ابن حجر فقره ی :« حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا بَلَغَنَا هَذَا...» و ما بعد آنرا از زیادات «معمر» بر روایت «عقیل» و «یونس» دانسته،[8] و شعیب ارنووط در تعلیقه ی بر روایت احمد در مسند، آنرا از زیادات «ابن شهاب زهری» دانسته است.[9]

پی نوشت:

[1] . روایت عایشه در حالی است که او اساسا در آن زمان بعثت حیات نداشته؛ لذا این روایت مرسل(صحابی) بوده و مشخص نیست که عایشه چگونه مضمون آنرا نقل نموده است.
[2] . صحیح البخاری، بَابُ بَدْءِ الوَحْيِ ، ح3: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِينَ أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لاَ يَرَى رُؤْيَا إِلَّا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الخَلاَءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّثُ فِيهِ - وَهُوَ التَّعَبُّدُ - اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ العَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ، وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ، ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَةَ فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا، حَتَّى جَاءَهُ الحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ المَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ، قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ»، قَالَ: " فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: اقْرَأْ، قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّانِيَةَ حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: اقْرَأْ، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: {اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ. خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ. اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُ} [العلق: 2] " فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَرْجُفُ فُؤَادُهُ، فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ، فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الخَبَرَ: «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلَّا وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الكَلَّ، وَتَكْسِبُ المَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الحَقِّ، فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ العُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ وَكَانَ امْرَأً تَنَصَّرَ فِي الجَاهِلِيَّةِ، وَكَانَ يَكْتُبُ الكِتَابَ العِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ بِالعِبْرَانِيَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ، اسْمَعْ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ، فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَبَرَ مَا رَأَى، فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَ مُخْرِجِيَّ هُمْ»، قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلَّا عُودِيَ، وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا. ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ، وَفَتَرَ الوَحْيُ».

[3] . صحیح البخاری، کتاب التعبیر، بَابُ أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ ، ح6982: «حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، ح وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، حَدَّثَنَا مَعْمَرٌ: قَالَ الزُّهْرِيُّ: فَأَخْبَرَنِي عُرْوَةُ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنَ الوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةُ فِي النَّوْمِ... ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ، وَفَتَرَ الوَحْيُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فِيمَا بَلَغَنَا، حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَيْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الجِبَالِ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِكَيْ يُلْقِيَ مِنْهُ نَفْسَهُ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ، وَتَقِرُّ نَفْسُهُ، فَيَرْجِعُ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الوَحْيِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: {فَالِقُ الإِصْبَاحِ} [الأنعام: 96]: «ضَوْءُ الشَّمْسِ بِالنَّهَارِ، وَضَوْءُ القَمَرِ بِاللَّيْلِ».

[4] . گویا وی توجه ندارد که چنین خوفی چگونه با ساحت نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه وآله) سازگار است؛ در حالی که آن حضرت اشرف انبیاء (علیهم السلام)‌بوده؛ لذا خطاب: (يا مُوسى‏ لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ؛ النمل/10)؛‌ به طریق اولی شامل آن حضرت خواهد بود؛ و بر اساس متون صحیح آن حضرت قبل از رسالت به نبوت رسیده بودند؛ چنانچه ترمذی روایت نموده که از آن حضرت سوال شد که: «یا رسول الله مَتَى وَجَبَتْ لَكَ النُّبُوَّةُ»؟ و آنحضرت پاسخ فرمودند: «وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ‏ وَ الْجَسَدِ»(سنن الترمذی، ح3609). حال سوال از جناب ابن حجر آن است که چگونه شما چنین روایتی را که تنقیصی قطعی بر حضرت وارد ساخته را قبول نموده و دست به توجیه آن زده؛ اما حاضر به پذیرش احادیث جعلی در کتاب بخاری نشده اید؟!

[5] . فتح الباري شرح صحيح البخاري، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، ج1، ص24،الناشر: دار المعرفة - بيروت، 1379:‌«قَوْلُهُ لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي دَلَّ هَذَا مَعَ قَوْلِهِ يَرْجُفُ فُؤَادُهُ عَلَى انْفِعَالٍ حَصَلَ لَهُ مِنْ مَجِيءِ الْمَلَكِ وَمِنْ ثَمَّ قَالَ زَمِّلُونِي وَالْخَشْيَةُ الْمَذْكُورَةُ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي الْمُرَادِ بِهَا عَلَى اثْنَيْ عَشَرَ قَوْلًا أَوَّلُهَا الْجُنُونُ وَأَنْ يَكُونَ مَا رَآهُ مِنْ جِنْسِ الْكَهَانَةِ جَاءَ مُصَرَّحًا بِهِ فِي عِدَّةِ طُرُقٍ وَأَبْطَلَهُ أَبُو بَكْرِ بْنُ الْعَرَبِيِّ وَحُقَّ لَهُ أَنْ يُبْطِلَ لَكِنْ حَمَلَهُ الْإِسْمَاعِيلِيُّ عَلَى أَنَّ ذَلِكَ حَصَلَ لَهُ قَبْلَ حُصُولِ الْعِلْمِ الضَّرُورِيِّ لَهُ أَنَّ الَّذِي جَاءَهُ مَلَكٌ وَأَنَّهُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ تَعَالَى ثَانِيهَا الْهَاجِسُ وَهُوَ بَاطِلٌ أَيْضًا لِأَنَّهُ لَا يَسْتَقِرُّ وَهَذَا اسْتَقَرَّ وَحَصَلَتْ بَيْنَهُمَا الْمُرَاجَعَةُ ثَالِثُهَا الْمَوْتُ مِنْ شِدَّةِ الرُّعْبِ رَابِعُهَا الْمَرَضُ وَقد جزم بِهِ بن أَبِي جَمْرَةَ خَامِسُهَا دَوَامُ الْمَرَضِ سَادِسُهَا الْعَجْزُ عَنْ حَمْلِ أَعْبَاءِ النُّبُوَّةِ سَابِعُهَا الْعَجْزُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى الْمَلَكِ مِنَ الرُّعْبِ ثَامِنُهَا عَدَمُ الصَّبْرِ عَلَى أَذَى قَوْمِهِ تَاسِعُهَا أَنْ يَقْتُلُوهُ عَاشِرُهَا مُفَارَقَةُ الْوَطَنِ حَادِيَ عَشَرِهَا تَكْذِيبُهُمْ إِيَّاهُ ثَانِيَ عَشَرِهَا تَعْيِيرُهُمْ إِيَّاهُ وَأَوْلَى هَذِهِ الْأَقْوَالِ بِالصَّوَابِ وَأَسْلَمُهَا مِنَ الِارْتِيَابِ الثَّالِثُ وَاللَّذَانِ بَعْدَهُ وَمَا عَدَاهَا فَهُوَ مُعْتَرَضٌ وَاللَّهُ الْمُوَفِّقُ).

[6] . «قال أبو البقاء: أصله جنون بالواو فحذفت تخفيفًا لدلالة الضمة عليها». (عُقودُ الزَّبَرْجَدِ على مُسْند الإِمَام أَحْمد، جلال الدین السیوطی، ج1، ص489).

[7] . مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج5، 44: « وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ»؛ المعجم الكبير، الطبراني، ج23، ص15، مكتبة ابن تيمية – القاهرة: ««إِنِّي أَسْمَعُ صَوْتًا، وَأَرَى ضَوْءًا، وَإِنِّي أَخْشَى أَنْ يَكُونَ بِي جَنَنٌ»؛ الأحاديث المختارة أو المستخرج من الأحاديث المختارة مما لم يخرجه البخاري ومسلم في صحيحيهما، ج12، ص356؛ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد،‌ الهيثمي، ج8، ص457،‌ح13930: « رَوَاهُ أَحْمَدُ مُتَّصِلًا وَمُرْسَلًا، وَالطَّبَرَانِيُّ بِنَحْوِهِ وَزَادَ: وَأُعِينُهُ. وَرِجَالُ أَحْمَدَ رِجَالُ الصَّحِيحِ».

[8] . فتح الباري شرح صحيح البخاري، العسقلاني الشافعي، ج12، ص359: «وَقَوْلُهُ هُنَا فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِيمَا بَلَغَنَا هَذَا وَمَا بَعْدَهُ مِنْ زِيَادَةِ مَعْمَرٍ عَلَى رِوَايَةِ عُقَيْلٍ وَيُونُسَ وَصَنِيعُ الْمُؤَلِّفِ يُوهِمُ أَنَّهُ دَاخِلٌ فِي رِوَايَةِ عُقَيْلٍ وَقَدْ جَرَى عَلَى ذَلِكَ الْحُمَيْدِيُّ فِي جَمْعِهِ فَسَاقَ الْحَدِيثَ إِلَى قَوْلِهِ وَفَتَرَ الْوَحْيُ ثُمَّ قَالَ انْتَهَى حَدِيث عقيل الْمُفْرد عَن بن شِهَابٍ إِلَى حَيْثُ ذَكَرْنَا وَزَادَ عَنْهُ الْبُخَارِيُّ فِي حَدِيثِهِ الْمُقْتَرِنِ بِمَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ فَقَالَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ فَسَاقَهُ إِلَى آخِرِهِ وَالَّذِي عِنْدِي أَنَّ هَذِهِ الزِّيَادَةَ خَاصَّةٌ بِرِوَايَةِ مَعْمَرٍ فَقَدْ أَخْرَجَ طَرِيقَ عُقَيْلٍ أَبُو نُعَيْمٍ فِي مُسْتَخْرَجِهِ مِنْ طَرِيقِ أَبِي زُرْعَةَ الرَّازِيِّ عَنْ يَحْيَى بْنِ بُكَيْرٍ شَيْخِ الْبُخَارِيِّ فِيهِ فِي أَوَّلِ الْكِتَابِ بِدُونِهَا وَأَخْرَجَهُ مَقْرُونًا هُنَا بِرِوَايَةِ مَعْمَرٍ وَبَيَّنَ أَنَّ اللَّفْظَ لِمَعْمَرٍ وَكَذَلِكَ صَرَّحَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ أَنَّ الزِّيَادَةَ فِي رِوَايَةِ مَعْمَرٍ وَأَخْرَجَهُ أَحْمَدُ وَمُسْلِمٌ وَالْإِسْمَاعِيلِيُّ وَغَيْرُهُمْ وَأَبُو نُعَيْمٍ أَيْضًا مِنْ طَرِيقِ جَمْعٍ مِنْ أَصْحَابِ اللَّيْثِ عَنِ اللَّيْثِ بِدُونِهَا ثُمَّ إِنَّ الْقَائِلَ فِيمَا بَلَغَنَا هُوَ الزُّهْرِيُّ وَمَعْنَى الْكَلَامِ أَنَّ فِي جُمْلَةِ مَا وَصَلَ إِلَيْنَا مِنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي هَذِه الْقِصَّة وَهُوَ مِنْ بَلَاغَاتِ الزُّهْرِيِّ وَلَيْسَ مَوْصُولًا...».

[9] . مسند احمد، ج43، ص115: «إسناده صحيح على شرط الشيخين. دون قوله: حتى حزن رسول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فيما بلغنا- حزناً ... فهو بلاغات الزهري، وهي واهية».

موضوع قفل شده است